ضرورت تصحیح انتقادی دیوان خواجوی‌کرمانی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

مربی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بهبهان ، ایران.

چکیده

دیوان خواجوی‌کرمانی که شامل قصاید، غزلیات، قطعات، ترکیبات، ترجیعات، مسمط‌ها و رباعیات اوست، با همة اهمیتی که از جنبه‌های متعدّد می‌توان برای آن متصوّر بود، از جمله دیوان‌هایی است که تاکنون بیش از یک بار تصحیح نشده است. این تصحیح به اهتمام احمد سهیلی‌خوانساری در سال ۱۳۳۶ صورت گرفته که اشکالات فراوانی دارد. از جمله اشکالاتی که به این تصحیح وارد است، این نکته است که از همة نسخه‌های موجود دیوان استفاده نشده. نیز از نسخه‌ای که نسخة اساس آن تصحیح بوده بکرّات و بی‌هیچ دلیل متن‌پژوهی عدول شده است. در این مقاله جوانب مختلف این تصحیح ارزیابی شده است و در خلال آن نمایان می‌شود که تصحیح دیوان یکی از بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی تا چه اندازه از شیوة تصحیح انتقادی به دور افتاده است

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Necessity for Critical Commentary of Khajuye Kermani’s Divan

نویسنده [English]

  • H Jalalpour
Lecturer, Islamic Azad University of Behbahan, Iran.
چکیده [English]

Although Khajuye Kermani’s Divan is important in many aspects, there is only one commentary of this Divan which consists of odes, sonnets, quatrains etc. This commentary which has been written by Ahmad Soheili Khansari in 1336 has many problems. One of the problems of this commentary is that it did not use all the available versions of the Divan. Also, the version used in this commentary has been ignored many times without any textual-critical reason. In this article, various aspects of this commentary are evaluated and, through this, it is shown that the available commentary of Khajuye Kermani’s Divan is far from a critical commentary.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Khajuye Kermani
  • Divan of poems
  • commentary of texts

مقدمه

خواجوی‌کرمانی شاعر قرن هشتم هجری، آن‌چنان که خود در مثنوی گل و نوروز می‌گوید: در شب یکشنبه بیستم ذی‌الحجة سال ۶۸۹ در شهر کرمان متولّد شده است. 1 بنا به گفتة دولتشاه سمرقندی از بزرگ‌زادگان کرمان و از پیروان شیخ مرشد ابو اسحاق کازرونی بوده است. او از معروف‌ترین پیروان نظامی در مثنوی‌سرایی به حساب می‌آید. 2

«دیوان اشعار»‌ش که شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، قطعه‌ها، مسمّط‌ها، ترکیب‌بندها، ترجیع‌بندها و رباعی‌های او است، در ۸۳۰ صفحه متن، ۸۵ صفحه مقدّمة مصحّح و ۱۰ صفحه مقدّمة دیوانِ شاعر، نخستین بار توسط کتابخانة بارانی و محمودی در سال ۱۳۳۶ به اهتمام و تصحیح احمد سهیلی‌خوانساری چاپ شده و همین چاپ در سال ۱۳۶۹ توسط «پاژنگ»، بی کم‌و‌کاست، تجدید شده است. این تصحیح، که نخستین و البته تنها تصحیح انتقادی دیوان شاعر به شمار می­رود، مرجع همیشة محقّقینِ آثار شاعر بوده است. غزل­هایش نیز چندین بار، جدای از دیگر قسمت­های دیوان، به کوشش چندین نفر از روی همین طبع به چاپ رسیده است. 3 امروز بیش از نیم قرن از این اوّلین تصحیح می­گذرد و در این همه سال هیچ­گاه به بیان اشکالاتش پرداخته نشده است.

سهیلی‌خوانساری برای تصحیح دیوان، پنج نسخه در اختیار داشته که از این میان از چهار نسخه استفاده کرده است. نسخه­های در دست ایشان به ترتیب معرّفی این چنین­اند:  

۱) نسخة نفیس کتابخانة ملّی ملک که در سال ۷۵۰ کتابت شده است.

۲) نسخة «م» از کتابخانة ملّی ملک که در سال ۸۲۹ کتابت شده است.

۳) نسخة «ت» متعلّق به آقای عبدالحسین بیات که به خط نستعلیق اواسط قرن نهم نوشته شده است. 4

۴) نسخة «ب» متعلّق به آقای علی‌اصغر بارانی که به خطّی میان نسخ و نستعلیق در سال ۸۰۸ نوشته شده است.

۵) نسخة «ف» متعلّق به آقای نصرت‌الله فصیحی که اواخر قرن سیزدهم به خط نستعلیق نوشته شده است. مصحّح آن‌گونه که خود می‌گویند، از این نسخه در تصحیح دیوان هیچ استفاده‌ای نبرده است.

«دیوان اشعار خواجوی‌کرمانی» در این چاپ به این صورت تفکیک شده است:

الف) صنایع‌الکمال؛ شامل قصاید، ترکیبات، ترجیعات، غزلیات: حضریات و سفریات، و رباعیات.

ب) بدایع‌الجمال؛ شامل مدایح، مناقب، شوقیات، رباعیات. شوقیات قسمت غزل‌های بدایع‌الجمال است.

به نظر می‌رسد این تقسیم‌بندی اصالت دارد و کار خود شاعر بوده باشد؛ زیرا نسخه‌های «اساس»، «ب» و «م» که مصحّح در اختیار داشته و نیز چندین نسخة دیگر که ما در دست داریم، این تفکیک را تأیید می‌کنند. امّا نسخه‌های دست‌یاب ما از دیوان نشان می‌دهند که کمتر دستنویسی از «دیوان خواجو» ـ‌فعلاً‌ـ موجود است که دربردارندة همة آثار او و این تقسیم‌بندی باشد. نسخه‌ها نشان می‌دهند که مصحّح برای تصحیح صنایع‌الکمال بخش حضریات چهار نسخه، سفریات سه نسخه و بدایع‌الجمال دو نسخه در دست داشته است که هر کدام از این نسخه‌ها خود در شمار قصیده‌ها و غزل‌ها با یکدیگر اختلاف دارند. تنها دستنویسی که در این تصحیح همة بخش‌ها را در خود دارد، نسخة «م» است که آن نیز چندین غزل، قصیده و ... را در خود ندارد.

هرچند صورت صحیح بسیاری از بیت‌ها و غزل‌ها در نسخة «اساس»، «ب» و «م» که مصحّح در اختیار داشته آمده‌اند؛ امّا از کمبودهای این تصحیح این است که نسخه‌های معتبر دیگری نیز بوده‌اند که آن روایت‌ها را تأیید کنند و مصحّح از آن‌ها استفاده نکرده است. بررسی و مقابلة ما از نسخه‌هایی که مصحّح در دست داشته و نیز نسخه‌های دیگری که از دیوان شاعر به دست آورده‌ایم، نشان خواهد داد که تصحیح دیوان خواجو تا چه مقدار از پیراستگی علمی به دور مانده است.

نسخه‌هایی که ما برای تصحیح در اختیار داریم از این قرار است: 5

۱) نسخة نفیس کتابخانة ملّی ملک که در سال ۷۵۰ کتابت شده است.

۲) نسخة «ب» متعلّق به آقای علی‌اصغر بارانی که به خطّی میان نسخ و نستعلیق در سال ۸۰۸ نوشته شده است.

۳) نسخة «مج» از کتابخانة مجلس شورای اسلامی با تاریخ کتابت ۸۲۰.

۴) نسخة «کا» از کتابخانة کاخ گلستان با تاریخ کتابت ۸۲۴.

۵) نسخة «م» از کتابخانة ملّی ملک که در سال ۸۲۹ کتابت شده است.

۶) نسخة دیگر کتابخانة مجلس شورای اسلامی با تاریخ کتابت ۸۵۵.

۷) نسخة کتابخانة دانشگاه استانبول با تاریخ کتابت ۸۵۹.

۸) نسخة دیگر کتابخانة مجلس شورای اسلامی با تاریخ تقریبی اوایل قرن نهم.

۹) نسخة «مر» از کتابخانة آیت‌الله مرعشی‌نجفی با تاریخ کتابت ۸۷۲.

۱۰) نسخة دیگر کتابخانة کاخ گلستان با تاریخ کتابت ۹۲۷.

از این تعداد نسخه‌های شمارة ۱، ۲ و ۵ با آقای سهیلی مشترک است. از نسخة شمارة ۳ ایشان، «ت»، اطّلاعی نداریم و نسخة شمارة ۵ ایشان، «ف»، نیز از نظر نسخه‌شناسی آثار خواجو ارزشی ندارد.

 

۱) نسخة اساس

در تصحیح نسخه‌های کهن، معمولاً‌ در صورت صحّت، نزدیک‌ترین نسخه به زمان شاعر اساسِ کار قرار می‌گیرد و با نسخه‌های دیگر مقابله می‌شود و کار تصحیح بر پایة آن صورت می‌پذیرد. به نظر می‌رسد این امر در تصحیح دیوان خواجو از اهمّیتی دوچندان برخوردار باشد؛ زیرا قدیم‌ترین نسخه‌ای که از دیوان خواجو در دست ما است، نسخة کتابخانة ملّی ملک است که در سال ۷۵۰ هجری کتابت شده است. اهمیت این نسخه زمانی بیشتر روشن می‌شود که بدانیم فوت خواجو نیز در سال ۷۵۰ هجری اتّفاق افتاده است.6 کمتر شاعر و یا نویسنده‌ای در پهنة ادب فارسی سراغ داریم که نسخه‌ای از آثارش این همه نزدیک به زمان حیاتش موجود باشد. نکتة در خور اعتنای دیگر فاصلة بسیار نسخه‌های موجود دیگر با این دستنویس است. نزدیک‌ترین نسخه به این دستنویس از نظر زمانی نسخه‌ای است که ۵۸ سال بعد در سال ۸۰۸ کتابت شده است. با شناختی تاریخی که ما از کاتبان داریم و فاصلة ۵۸ سالة نسخة اساس و نسخة دوم احتمال دستبرد کاتبان در دیوان دوچندان می‌شود. نسخه‌های معتبر بعد نیز، آن‌چنان که دیدیم، بترتیب در ۸۲۰، ۸۲۴، ۸۲۹، ۸۵۵، ۸۵۹، ۸۷۲ و ۹۲۷ کتابت شده‌اند. به این ترتیب از آن‌جایی که نسخة اساس نسخه‌ای معتبر است، لازم می‌شود که فعلاً به آن اعتماد کامل داشته باشیم و تنها در صورت ضرورت، متن را از نسخه‌های دیگر جایگزین کنیم، ما کاملاً آگاهیم، هر چقدر فاصلة زمانی نسخه‌های استفاده شده کمتر باشد، خطر بروز اشتباه و احتمال دست‌اندازی ذوق و سلیقه و خواست کاتبان به یک اثر کمتر می‌شود.

مصحّح دربارة نسخة اساس می‌نویسد: «چون نسبتاً نسخة صحیحی است اکثر متن قرار گرفته است» (خواجوی‌کرمانی، مقدّمة مصحّح، ۱۳۷۴: ۸۲). با مطابقت دادنِ نسخه و دیوان چاپی، پی می­بریم که این نسخه نه تنها «متن» قرار نگرفته؛ بلکه در اغلب مواضع دیده نیز نشده است. این سرنوشتی است که نسخة «ب» نیز بدان دچار است. در این تصحیح کار به اینجا ختم نمی‌شود و گاه ضبطی ترجیح داده شده که در هیچ‌کدام از نسخه‌ها نیست و روشن هم نشده که صورت پیشنهادی متن از کجا آمده است.

 

۲) شیوة تصحیح

چنان که در تصحیح متون کهن رسم است، مصحّح، در مقدّمه، توضیح می‌دهد که از چه شیوه‌ای در تصحیح بهره برده است؛ کدام نسخه، اساسِ تصحیح است و با کدام یک از نسخه‌های دیگر مقابله شده است. «شیوة انتقادی این است که در متون؛ بویژه متون منظوم، نسخه‌شناسی تاریخی را مطمح نظر داریم و اگر نسخه‌های قدیم وجود داشته باشد، آن را اساس قرار دهیم» (مایل‌هروی، ۱۳۶۹: ۲۰۷) و «جز در مواقعی که روایت نخستین دستخوش اضطراب است، از روایت ثانوی کمک نگیریم» (برگشتراسر، ۱۳۷۰: ۵۵). سهیلی‌خوانساری یک بار می‌نویسد: «در کتاب حاضر اصحّ نسخه متن قرار گرفته» (خواجوی‌کرمانی، مقدمة مصحّح،۱۳۳۶: ۸۲) و چند سطر پایین‌تر در توصیف «نسخة کتابخانة ملّی ملک که در سال ۷۵۰ ... تحریر شده» (همان: ۸۲) می‌آورد: « ... چون نسبتاً نسخة صحیحی است اکثر متن قرار گرفته» (همان، ۸۲) و از آن‌جایی که هیچ علامتی هم برای این دستنویس در نظر نگرفته‌اند و از میان نسخه‌ها، فقط عکس یکی از صفحات این نسخه را در چاپ آورد‌ه‌اند، ما بنا را بر این می‌گذاریم که اساسِ تصحیح در طبع دیوان، همین نسخه است.

امّا این نسخه شامل همة اشعار خواجو نیست؛ بدین شکل که غزل‌های بخش «سفریات» از «صنایع‌الکمال» و چندین غزل از «حضریات» و «بدایع‌الجمال» را ندارد. مصحّح به این نکته، که در تصحیح متون کهن بسیار پر اهمیت است، نه در مقدّمه و نه در متن کوچک‌ترین اشاره‌ای نفرموده‌اند. وضعیت نسخه‌های دیگر هم به همین شکل است. هیچ نسخه‌ای از بین نسخ، همة آثار خواجو را در خود ندارد و خواننده و مهم‌تر از آن محقّق، نمی‌داند که کدام یک از غزل‌ها در چه نسخه‌ای موجود است و کدام نسخه کدام غزل را ندارد. یعنی در واقع حجم هیچ نسخه‌ای برای خواننده و محقّق معلوم نیست. گفتنی است که مصحّح محترم در قسمتی از مقدّمه می‌گوید: «از خود هیچ کلمه و حرفی جز سه مورد که در تمام نسخ افتاده بود، تصرّفی نکرده‌ام و آن هم بین‌الهلالین معلوم است» (همان،۸۲) آن سه مورد و بیت‌های مورد بحث این‌هایند:

۱. نکته‌های (عذب) او معمورة دل را سواد

 

نقطه‌های حرف او سرچشمة جان را حباب
                                     (قصاید/ص۵)

 

از بین نسخه‌ها، نسخة اساس این قصیده را ندارد. «م» قصیده را دارد امّا این بیت را ندارد، «ب» به جای «عذب»، «جدول»! ضبط کرده است و ما نسخة «ت» را در اختیار نداریم.

۲. آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد

 

وآن لحظه که بنشیند بس شور (بپاخیزد)
                                     (133/ 436) 7

 

نسخة اساس، این غزل را که در قسمت «سفریات» است ندارد. واژة مورد نظر در دو نسخة «ب» و «م» که مصحّح در اختیار داشته و نیز نسخة «مج» «برانگیزد» است. هیچ بعید نیست همین ضبط صحیح باشد و کلمات قافیة دو مصراع، در ذهن خواجو، دو معنی متفاوت داشته باشند. به هر حال می‌بینیم که این کلمات در هیچ کدام از نسخه‌ها «افتاده» نبوده‌اند و مصحّح علی‌رغم گفته‌اش، در متن تصرف کرده است. امّا مورد سوم:

۳. مانند باد می‌شد و می‌کرد دم‌به‌دم

 

در آب «رود» مردمک چشم من شناه
                                       (۷۵۳/۲۵۵)

 

که فقط در نسخة اساس آمده «ناخوانا» است.

 

۳) وضعیت نسخه‌بدل‌ها

یکی از نکات روشن که تصحیح متنی کهن را علمی‌تر می‌کند، ذکر نسخه‌بدل‌هاست. یعنی پس از مقابلة نسخة اساس با نسخه‌های دیگر، اختلافات ضبط نسخ با علامات و رمزهای اختصاری انتخاب شده ذکر می‌شود. گاه ممکن است، ضبط یکی از نسخه‌ها بر «اساس» برتری داشته باشد که مصحّح با ذکر دلیل رجحان حاشیه بر متن و مشخّص کردن این مهم که متن از کدام نسخه است، صورت مرجّح را در متن قرار می‌دهد و به اطّلاع خواننده می‌رساند. سهیلی خوانساری می‌نویسد: «در کتاب حاضر اصحّ نسخه متن قرار گرفته، نسخه‌بدل را در پایین صفحه نشان داده و از نسخه‌بدل‌های غلط و مکرّر دوری جسته‌ام» (همان، ۸۲). امّا چنان‌که خواهیم دید در این تصحیح بسیاری از نسخه‌بدل‌ها، که شمار آن‌ها از حد بیرون است، ذکر نشده‌اند؛ نسخه‌بدل‌هایی که بسیاری از آنها پر اهمیت‌اند و غیر مکرّر. تنها تعداد معدودی از نسخه‌بدل‌ها ذکر شده‌اند که بسیاری از آن‌ها نیز نادرست هستند. به عنوان مثال اوّلین قصیدة کتاب، «فی‌التوحید» در نسخة اساس نیست، مصحّح روشن نکرده، متن این قصیده از کدام نسخه گرفته شده است و برای آن سه نسخه‌بدل که هر سه نسخه‌بدل نیز از نسخة «م» هستند ذکر کرده است. با بررسی بیشتر مشخّص می‌شود دو نسخه‌بدل از سه تای ذکر شده مربوط به نسخة «ب» است نه از نسخة «م». لازم به گفتن است که این قصیده حدّاقل یازده نسخه‌بدل دارد که ذکری از آنها نرفته است. یا متن قصیدة صفحة ۳۶ نه از اساس است و نه از «م» و نه از «ب». نسخة «ب» این قصیده را ندارد و از هیچ‌کدام از نسخه‌بدل‌های نسخه‌ها نیز ذکری به میان نیامده است. قصیدة صفحة ۵۲ «فی‌الموعظه» اصلاً در نسخة «م» وجود ندارد؛ ولی مصحّح دو نسخه‌بدل از آن آورده است؛ نسخه‌بدل‌هایی که باز هم مربوط به نسخة «ب» هستند.

روی هم رفته بررسی نسخه‌بدل‌های دیوان نشان می‌دهند:

الف) در پاره‌ای موارد نسخه‌بدلی ذکر شده‌ است که علامت هیچ‌کدام از نسخه‌ها در کنار آن نیست؛ مثل نسخه‌بدل ص ۱۸۴، و گاه مانند ص ۱۸۵ فقط نوشته شده است: «نسخه. وجه». که معلوم نیست منظور از نسخه چیست؛ اگر فرض را بر این بگذاریم که مقصود، نسخة اساس است در بررسی آن نسخه پی می‌بریم، «اساس» این غزل را ندارد و در صفحة ۲۷۸ نسخه‌بدلی آمده که شمارة آن در هیچ جای متن نیامده و معلوم نیست از کدام مصراع در کدام شعر است؛ امّا پس از جستجو و کنکاش در شعرهای صفحه معلوم می‌شود که مربوط به مصراع آخر غزل (۲۱۶/۲۷۸) است و  نسخه‌بدل ذکر شده برای آن از «ب» اشتباه است و صورت صحیح در نسخه به جای «جور و غمت»، «جور غمت» است.

ب) در پاره‌ای مواقع، آنچه با علامت اختصاری نسخه‌بدلی ذکر شده، مربوط به نسخه‌ای دیگر است؛ مثل صفحات ۵۲ و ۵۴ و ...

پ) در مواضعی نسخه‌بدلِ منسوب به یک نسخه اشتباه است. بدین صورت که در بررسی نسخه متوجّه می‌شویم که آن نسخه با متن تفاوتی ندارد؛ مثل صفحات ۱۹۱ و ۲۸۷ که در هر دو مورد نسخه‌بدلی که از «ب» نقل شده اشتباه است.

ت) گاهی اوقات، علامت نسخه‌ای ذکر شده که اصلاً آن قصیده یا غزل در آن نسخه موجود نیست؛ مانند قصیدة صفحة ۵۲.

ث) در بررسی نسخه‌بدل‌ها، مشخّص می‌شود که احتمالاً مقابله‌ای با بعضی نسخه‌ها صورت نگرفته؛ زیرا همین اختلافات معدود ذکر شده در نسخه‌های دیگر هم قابل مشاهده است. مانند صفحة ۲۸۸ که نسخه‌بدلی از «ب» ذکر شده و اساس هم در این موضع با آن مشترک است. نیز صفحة ۲۰۶ که ضبط «ب» با نسخه‌بدلی که از «ت» آمده یکسان است. همین طور صفحة ۲۱۱ که ضبط «اساس» هم شبیه نسخه‌بدل‌هاست.

ج) از چهار نسخه گاه، سه نسخه و حتّی هر چهار نسخه در ضبط واژه‌ای با هم اشتراک دارند و مصحّح ضبط نسخة منحصر را که نسخة اول و دوم نیز نیست به متن برده است. مانند مصراع «زلف تو چون سلسله‌جنبان دلم شد» در صفحة ۲۴۱ که همة نسخ به جای «چون»، «تا» دارند ولی مصحّح «چون» را به متن آورده است. نیز در صفحة ۲۴۸ نسخه‌های «اساس»، «م»، «ت» عشق دارند؛ امّا مصحّح ضبط «ب» را پذیرفته و در متن «مشک» گذاشته است.

چ) نکتة دیگر در مورد نسخه‌بدل‌ها ذکر ناقص و گمراه کنندة آن‌هاست؛ برای «مستسقی» در مصراع «مستسقی سرچشمة نوش تو بر آتش» در حاشیة صفحة ۲۲۲  نسخه‌بدلِ «آن»، از نسخة «ب» نقل شده. امّا اصل نسخه صورت صحیح بیت را این‌گونه آورده: مستسقی آن سرچشمة نوش تو بر آتش؛ یعنی در واقع آن اضافه بر مستسقی است، نه به جای آن و در صفحة ۲۳۱ از «ب» و «م» نسخه‌بدلی آمده به این صورت: دوشبگون. در حالی که «ب» دو را ندارد.

ح) در سراسر دیوان در نسخه‌بدل‌ها از علامت «ف» خبری نیست.

خ) و البته در پایان می‌توان گفت اعتمادی به نسخه‌بدل‌های ارائه شده از طرف مصحّح نیست.

 

۴) عدم ذکر همة نسخه‌بدل‌ها

شیوة مصحّحان متون ادبی در مورد ذکر نسخه‌بدل‌ها دو گونه است:

الف) تمام اختلافات نسخه‌ها ـ‌حتّی اختلافات کوچک‌ـ را ذکر می‌کنند و از کوچک‌ترین اختلاف بین نسخه درنمی‌گذرند. این شیوه، جزئیات تمام نسخه‌های مورد استفادة مصحّح را پیش چشم خواننده باز می‌نهد و او را نیز در قضاوت سهیم می‌کند.

ب) مصحّح اختلافات مهم را ذکر می‌کند و در مقدّمة کتاب توضیح می‌دهد که تنها پاره‌ای از اختلافات در حاشیه آمده است. ایرادی که می‌توان بر این روش گرفت این است که احتمال می‌رود اختلافی مهم به دید مصحّح کم یا بی‌اهمیت جلوه کند و در نتیجه ذکر نشود. این روشی است که سهیلی‌خوانساری، گویا، قصد داشته در این تصحیح پیش بگیرد، 8 آن جا که می‌گوید: «از ذکر نسخه‌بدل‌های غلط و مکرّر دوری جسته‌ام» (خواجوی کرمانی، مقدّمة مصحّح،۱۳۳۶: ۸۲). هر چند مفهوم واژة تکراری در اینجا روشن نیست. چگونه ممکن است یک نسخه‌بدل تکراری باشد؟ آیا مراد ایشان این بوده که اگر دو نسخه در یک واژه مشترک بودند، تنها علامت یکی از آن‌ها را ذکر می‌کند؟ اگر این‌طور باشد، که خود روشی نادرست و غیر علمی است، در صفحات ۳۰۶، ۳۰۷، ۳۳۵ و ... از این روش، هم عدول کرده‌ است.

اشکال عمدة دیگری که در شیوة مصحّح به آن برمی‌خوریم، جدای از ضبط واژه‌های بی‌مأخذ، این است که گاه مصراعی از نسخة اساس برداشته شده و به جای آن مصراعی از نسخه‌ای دیگر جایگزین شده است. متن مرجّح، همانند دیگر مواضع، مشخّص نیست از کدام نسخه آمده و از مصراع حذف کرده نیز در حاشیه نشانی نمی‌بینیم. مثلاً بیتی در صفحة ۵۶۹ آمده به این صورت:

هر که از حکمت بگرداند عنان شرّ‌الدواب

 

وانک یابد نام نیک از درگهت خیر‌الانام

که مصراع دوّم در نسخة اساس به این شکل آمده است:

وانک از نامت شود رطب‌اللسان خیرالانام

یا در صفحة ۵۸۵ بیتی آمده بدین صورت:

عمّانیان حکایت بحرین چشم من

 

بر جام زر به بادة احمر نوشته‌اند

که مصراع دوّم آن در نسخة اساس این‌گونه آمده است:

بر دل به آب دیدة گوهر نوشته‌اند.

 

۵) حاشیه یا متن، کدام؟

آن‌چنان که می‌دانیم وظیفة مصحّح به دست دادن متنی منقّح و پیراسته است، متنی که از زیر دست مؤلّف بیرون آمده باشد و با گذشت زمان بنا به دلایلی از صورت اوّلیه و اصلی خود دور شده و گرد تحریف، بی‌دقتی بر آن نشسته باشد.9 سعی مصحّح دیوان خواجو، آن‌چنان که خود می‌گوید، این بوده است که «اصحّ نسخه، متن قرار» گیرد، ولی گاه می‌بینیم آن‌چه در حاشیه آمده صحیح‌تر از متن است.

مثلاً در غزل (۳۰۴/۲۷۰)

چو می چشیدم ز خود برفتم

 

چو مست گشتم ز خود برستم

ضبط سه نسخة «اساس»، «ب» و «م» که مصحّح در اختیار داشته، به جای «چشیدم»، «کشیدم» داشته‌اند. در نسخه‌بدل‌ها فقط «م» در حاشیه آمده و بقیه فراموش شده‌اند. می‌توان احتمال داد که متن از «ت» باشد. امّا به هر حال «کشیدن می» تعبیری رایج در ادب فارسی است و باید به متن می‌آمد:

که ای رعنا چو گل تا چند و تا کی

 

کشی از جام زرین لاله‌گون می؟
               (سلمان ساوجی،1371: 715)

 

در مورد این بیت از غزل (۳۰۵/۲۷۱) نیز:

ایوب صبوریم که از محنت کرمان

 

چون یوسف گمگشته به کنعان نرسیدیم

سه نسخه از چهار نسخه‌ای که مصحّح در دست داشته، از جمله نسخة اساس، به جای «کنعان»، «گرگان» دارند. در کنار هم قرار دادن «کرمان» و «گرگان» و ساخت «ایهام تناسب»، با توجّه به گرگی که یوسف هیچ‌گاه ندید، چیزی نبوده که دور از ذهن خواجو مانده باشد. روشی که بعدها حافظ علاقه‌ای فراوان به آن پیدا می‌کند:

نیز در این بیت از غزل (۲۸۸/۲۳۷):

یا نی، مگر که خازن سلطان نیکویی

 

قفلی زمرّدین زده بر درج گوهرش

سه نسخة مصحّح که ما نیز در اختیار داریم به جای «قفلی»، «عقد» آورده‌اند. مصحّح در حاشیه تنها از «ب» نقل کرده و از ذکر بقیه درگذشته است. «درج» و «گوهر»، وجود «عقد» را در این بیت توجیه می‌کنند که البته باز هم مصحّح آن را به حاشیه رانده است.

 

۶) افتادگی غزل‌ها

نسخه‌های خطی دست‌یاب ما از دیوان خواجو نشان می‌دهد که چندین غزل از دیوان چاپی بیرون مانده است. سهم نسخة اساس از این تعداد یک غزل پنج بیتی با این مطلع است:

نتوانم کز مهرت دل برگیرم

 

چون تو کی از مه‌رویان دلبر گیرم

این غزل را نسخة «ب» نیز که در دست مصحّح بوده، داشته است.

پنج غزل دیگر، به غیر از این غزل، در نسخة «ب» که مصحّح در اختیار داشته، بوده است و بقیه در یک، دو و یا سه نسخة دیگر که سهیلی‌خوانساری در تصحیح از آن‌ها بهره‌ای نبرده است.

ابتدا مطلع غزل‌هایی که در نسخة «ب» موجود بوده‌اند و مصحّح بدان‌ها دسترسی داشته است:

هر چه آن جز جان بود در کوی جانان ره مده

 

وآن که جز جانان بود در خلوت جان ره مده

به جز نسخة «ب» نسخه‌های «مج» و هر دو نسخة کاخ گلستان نیز این غزل را دارند.

مدام تا بود آن چشم ناتوان خفته

 

گمان مبر که بود فتنه در جهان خفته

این غزل را نیز نسخه‌های «ب»، «مج» و «کا» دارند.

منزل خلوت‌نشینان خانة خمّار به

 

رایت منصور ارباب حقیقت دار به

نسخه‌های «ب»، «مج» و «کا» این غزل را دارند.

تاب در گیسوی مشک‌افشان مده

 

بیش از اینم نعل بر آتش منه

نسخه‌های «مج» و هر دو نسخة کاخ گلستان به همراه «ب» این غزل را دارند.

ای رویت از فردوس بابی وز سنبلت بر گل نقابی

 

هر حلقه‌ای زآن پیچ و تابی در حلق جان من طنابی

این غزل فقط در نسخة «ب» آمده است.

مطلع غزل‌هایی که مصحّح در دست نداشته:

دوش رفتم به در میکده با یاری چند

 

قوت جان ساختم از لعل شکرباری چند

این غزل تنها در نسخة «کا» آمده است.

اگر دو جادوی مستت مدام در خوابند

 

چرا چو گوشه‌نشینان مقیم محرابند

این غزل در هر دو نسخة کاخ گلستان آمده است.

دست طمع به شاخ وصالت نمی‌رسد

 

مرغ طلب به دانة خالت نمی‌رسد

این غزل تنها در نسخة «کا» آمده است.

چو طایران هوای تو به پرواز آیند!

 

ز دام فارغ و از دانه بی‌نیاز آیند

این غزل نیز تنها در نسخة «کا» آمده است.

بازم از خلوت، دلِ غمگین به صحرا می‌کشد

 

خاطرم با گل‌رخان سروبالا می‌کشد

این غزل در نسخه‌های «مج»، و هر دو نسخة کاخ گلستان آمده است.

به‌جز غزل‌هایی که مطلعشان ذکر شد، هفت غزل دیگر به شکلی منفرد تنها در نسخة دوّم کاخ گلستان آمده است. این دستنویس ۱۷۷ سال پس از درگذشت خواجو کتابت شده و هیچ‌کدام از نسخه‌های قدیم‌تر، این غزل‌ها را در خود ندارند. هرچند این دستنویس، قابل اعتماد است و چندی از این غزل‌ها زبان خواجو را در خود دارند؛ امّا منسوب کردن پاره‌ای از این غزل‌ها به خواجو احتیاج به بررسی و دقّت بیشتر دارد و ‌فعلاً‌‌ باید به دیده شک به آنها نگریست.

 

۷) افتادگی بیت‌ها

دیوان خواجو در این چاپ به گفتة مصحّح «در حدود ۱۵۰۷۶ هزار! بیت است» (خواجوی‌کرمانی، مقدّمة مصحّح: ۷۳) امّا با بررسی نسخه‌های دیوان پی می‌بریم، چندین بیت و مصراع، به‌جز غزل‌های کاملی که ذکرشان گذشت، از شعرهای شاعر در این چاپ نیامده است. این کمبود در همة انواع شعرهای دیوان: قصاید، قطعات، ترکیبات و غزل‌ها اتّفاق افتاده است. بسیاری از بیت‌ها از نسخه‌هایی فوت شده که در اختیار مصحّح بوده؛ از جمله نسخة اساس و «ب» و «م». مثلاً از غزل (۳۴۹/۳۶۲) با مطلع:

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی؟

 

وی سرو روان دی به گلستان که بودی؟

سه بیت زیر، پس از ابیات ۴، ۵ و ۶ ساقط شده. این در حالی است که هر سه نسخه، بیت‌ها را در خود داشته‌اند:

ما زخم تو خوردیم تو مرهم به که دادی؟

 

ما رنج تو بردیم تو درمان که بودی؟

چون مرغ چمن بر سر شاخ که نشستی؟

 

چون سرو خرامنده به بستان که بودی؟

قول که شنیدی و به آواز که رفتی؟

 

در دست که افتادی و مهمان که بودی؟

همچنین در قصیده‌ها، صفحة ۲۸ پس از بیت هفدهم، اساس و «م» سه بیت دارند که از متن دور افتاده‌اند.

نیز غزل (۹۸ /۲۲۲) در نسخه‌های اساس و «ب» پس از بیت پنجم یک بیت دارد، جالب اینجاست که این بیت در نسخة اساس دو بار بلافاصله تکرار شده است. کاتب در پایان برگ و ابتدای برگ بعد این بیت را تکرار کرده؛ ولی با این وجود در دیوان چاپی نیامده است.

در برخی مواضع مصراعی حذف شده و در نتیجه معنی شعر را از بین برده است، در قصیدة صفحة 588 آمده:

چو زلف لاله‌رخان حسن! سنبلش در تاب

 

گلش چو گلشن رضوان عری ز شوکت خار

صورت صحیح این بیت در نسخة اساس چنین است:

چو زلف لاله‌رخان چین سنبلش در تاب

 

چو بخت روزبهان چشم نرگسش بیدار

مهش چو عارض خوبان برون ز داغ خسوف

 

گلش چو گلشن رضوان عری ز شوکت خار

این وضعیت برای غزل (۷۳۵/۲۱۹) نیز تکرار افتاده است. همین‌طور در صفحة ۱۲۹ ترکیب‌بندی است که در دیوان چاپی یک بند شش بیتی دارد، برخلاف دیگر بندها که همگی هفت بیت دارند. بیت حذف شده در نسخة «ب» موجود است.

چندین مورد هم جا‌به‌جایی بین مصراع‌های دو بیت اتّفاق افتاده که باعث مختل شدن معنی شده است. برای نمونه غزل (۷۷۰/۲۸۲):

در میکده گر دیده مرا دست نگیرد

 

کس نشنود از هم‌نفسان بوی کبابی

بر خوان غمت تا نزنم آه جگرسوز

 

بر کف ننهد هیچ‌کسم جام شرابی

که صورت صحیحِ آن در نسخة اساس آمده:

بر خوان غمت تا نزنم آه جگرسوز

 

کس نشنود از هم‌نفسان بوی کبابی

در میکده گر دیده مرا دست نگیرد

 

بر کف ننهد هیچ‌کسم جام شرابی

نیز دربارة ترتیب و توالی ابیات گفتنی است که در موارد بسیاری، بیت‌ها از موضع خود به جای دیگر منتقل شده‌اند که در دیوان چاپی به هیچ‌یک از آن‌ها اشاره نشده است. نکتة قابل بحث دیگر، ورود بیت‌هایی به متن است که در نسخة اساس نیستند، این بیت‌ها مسلماً از خود خواجوست؛ چون نسخه یا نسخه‌های دیگر این بیت‌ها را در خود دارند، امّا به هر جهت در علم تصحیح متن این نکته‌ای است که باید به آن اشاره شود.

 

۸) تقسیم‌بندی دیوان

از وجوه تمایز دیوان خواجو نسبت به بسیاری از دیوان‌های شعر فارسی، تقسیم‌بندی موضوعی شعرهاست. خواجو احتمالاً خود شعرهایش را به این شکل در آورده است. چنانکه گذشت دیوان به دو بخش عمدة صنایع‌الکمال (قصاید، ترکیبات، ترجیعات، غزلیات: حضریات و سفریات، و رباعیات) و بدایع‌الجمال (قصاید، غزلیات: شوقیات، و رباعیات) منقسم می‌شود. پیش از خواجو این تقسیم‌بندی در شعرهای سنایی، سعدی و امیرخسرو دهلوی سابقه داشته و بعد از او در جامی اتّفاق افتاده است، 10 خواجو شاید در این وجه از شعرها تحت تأثیر شاعران پیش از خود؛ بخصوص سعدی بوده باشد.

در دیوان چاپی گاه این تقسیم‌بندی به هم خورده است. بدین شکل که یک غزل در نسخة «اساس» و «ب» در «بدایع‌الجمال» است و این را نسخة «مج» که مصحّح در اختیار نداشته هم تأیید می‌کند؛ ولی در دیوان چاپی در «صنایع‌الکمال» و گاه یک غزل که جایگاهش در «سفریات» است و محتوای آن تأیید می‌کند که در «سفر» سروده شده در بین غزل‌های «حضریات» است و نیز گاه غزلی در بین قصیده‌های دیوان چاپی است. از ایرادهای عمدة چاپ دیوان این است که در معرفی نسخه‌ها آورده، نسخة اساس «شامل قسمتی از قصاید و ترکیبات و حضریات از دیوان صنایع‌الکمال و شوقیات بدایع‌الجمال و خمسة وی می‌باشد» (خواجوی کرمانی، 1374: مقدّمة مصحّح، ۸۲) امّا منبع شعرها را مشخص نکرده و نگفته است کدام یک از شعرهای دیوان چاپی از دستنویس «نفیس کتابخانة ملّی ملک» است، وضعیت نسخه‌های دیگر نیز به همین منوال است.

۹) صورت‌های نادرست اشعار

آن چنان‌که روشن شد، تصحیح دیوان از اشکالات عدیده به دور نمانده است. برای روشن‌تر شدن این بحث ابیاتی چند از دیوان نقل می‌شود که در اثر تصحیح نادرست از صورتی که مطلوب خواجو بوده به دور مانده است.

الف) صورت نادرست تصحیح

در این تصحیح اغلاط، خطاخوانی‌ها و تصرّفات بی‌دلیل در متن شعر‌ها راه یافته است. در ادامه خواهیم دید، صورت صحیح بسیاری از ابیات در نسخه‌های در دستِ مصحّح، بخصوص نسخة اساس، بوده که مصحّح در آوردن آن‌ها به متن کوتاهی کرده است:

حلواگری که تندی بازار شهد از اوست

 

نیش تو را به یاد تو از ذوق کرده نوش
                          (قصیده‌ها/ص۱۲۸)

 

اساس: تیزی بازار. تیزی، در مورد بازار، در ادبیات فارسی تعبیر رایجی است؛ بنگرید:

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

 

بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی
                           (سعدی، ۱۳۸۵: ۲۸۹)

 

و نیز:

کُند شد بازار تیغ و گر کسی گوید بسی

 

تیز خواهد کرد از این پس تیغ را باشد فسان
                     (سلمان ساوجی،۱۳۷۱: ۳۰۰)

 

 

* دیشب در آمد آن بتِ مه‌روی شب‌نقاب

 

بر مه کشید چنبر و در شب فکند تاب
                                          (۱۸۵/۱۹)

 

           

اساس و «ب»: کشیده و فکنده. البته ضبط «ب» این‌گونه است: «در شب کشیده چنبر و بر مه فکنده تاب»، که ایراد دارد.

با توجّه به اینکه مصراع دوّم جملة حالیه‌ای است، برای وضعیت کسی که از در درآمده، «کشیده» و «فکنده» صحیح‌تر است. دیگر اینکه این حالتی است که شخصی که می‌آید، قبل از آمدن خود را به این صورت درآورده است، نه بعد از وارد شدن. شخص، پیش از آمدن مه را [صورت خود را] آرایش کرده است.

همچو سرچشمة نوش تو ز بهر سخنم

 

چشمم از درج عقیقت گهرانگیزتر است
                                    (۱۹۱/۳۱)

 

اساس و «ب»: بحر سخنم. با توجّه به وجود و تناسب سرچشمه، گهر، درج، عقیق در بیت، «بحر» که در نسخه‌ها آمده صحیح‌تر است. خواجو خود در غزلی (۱۹۶/۴۱) باز از این اضافة تشبیهی استفاده کرده است:

ز بحر شعر مر او را بسی غنیمت‌هاست
چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاه است

 

که از لطافت (لطایف) خواجو سفینه پرگهر است
ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
                                       (۱۹۹/۴۸)

 

 

اساس و «ب»: دست اگرچه کوتاه است. شاعر درصدد این است که بگوید «دستش» از جهان کوتاه شده است. با ضبطی که مصحّح از بیت ارائه داده است، از دیدگاه عروضی، «دست» در جایگاهی قرار گرفته که «کوتاه» نیست و اتفاقاً، «کشیده» هم شده است؛ ولی با ضبط نسخة اساس «دست» در موضعی واقع می‌شود که دو هجا می‌شود و در واقع می‌شکند و می‌توان آن را بریده انگاشت؛ همان کوتاهی که مورد نظر خواجو است.

خون جگر چو در دل من جای تنگ یافت

 

گلگون ز راه دیده ز صحرا براند و رفت
                                       (۲۰۸/۶۷)

 

اساس: به صحرا دواند. هم حرف اضافة «به» مناسب‌تر است و هم قافیة «دواند» برای گلگون که نام اسبی نیز هست و در اینجا «ایهام‌تناسب» برقرار کرده است. «براند» قافیة دو بیت پیش از این است.

مخمور بادة طرب‌انگیز شوق را

 

جامی نداد و زهر جدایی چشاند و رفت
                                       (۲۰۸/۶۷)

 

اساس: طرب‌انگیز وصل را. وصل با جدایی در مصراع دوم سازگاری بیشتری دارد.

بهار روی تو بازار مشتری بشکست

 

فریب چشم تو ناموس سامری بشکست
                                       (۲۰۹/۷۰)

 

اساس و «ب»: بهای روی تو. با وجود «بازار» و «مشتری» کدام واژه مناسب‌تر از «بها»؟ البته نباید از نظر دور داشت که مصراع اوّل با تغییری جزیی از سعدی است:

بهای روی تو بازار ماه و خور بشکست

 

چنان که معجز موسی طلسم جادو را
                          (سعدی،1385: 198)

 

با دقّت در مضمون بیت می‌توان پی برد که خواجو در این بیت تحت تاثیر بیت سعدی بوده است، و نیز سعدی باز هم «بهای روی» را با «مشتری» در یک جای آورده است:

مشتری را بهای روی تو نیست

شاید ار سر نهند سرداران

 

من بدین مفلسی خریدارت
                            (سعدی،1385: 88)

پیش رویت که برکشیدة توست
                                       (۲۱۱/۷۳)

 

اساس و «ب»: پیش تیغت.  این واژة که استعاره‌ای است از ابروی محبوب، با عنایت به برکشیدن آن بسیار مناسب‌تر از «رویت» است که قابل برکشیدن نیست.

ز چشمش چشم پوشش! چون توان داشت

 

که یک چند است کو هم ناتوان است
                                       (۲۱۸/۸۹)

 

اساس و «ب»: چشم پرسش. پرسش به معنای «عیادت و احوال‌پرسی»، با ناتوان تناسب دارد. خواجو خود (۴۶۷/۱۹۳) بیت دیگری دارد که در آن پرسش به همین معنی به کار رفته است:

تا چشم می‌پرست تو بیمار خفته است

 

هر لحظه‌ای به پرسش بیمار می‌رویم

 نیز در غزلیات شمس می‌خوانیم:

نغزی و خوبی و فرش، آتش تیزِ نظرش

 

پرسش همچون شکرش، کرد گرفتار مرا
                           (مولوی، ۱۳۸۷: ۲۴)

 

شفیعی‌کدکنی در توضیحات این بیت، پرسش را احوال‌پرسی معنی کرده‌اند. نیز بنگرید به این بیت که شاعر «ناتوان: بیمار‌« خواهان عیادت است:

قدم به پرسش من رنجه کن که هر ساعت

دلم چو بی رخ زیبای او کنار نداشت

 

بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم
                (اوحدی مراغی، 1340: 230)

قرار در خم آن زلف بی‌قرار گرفت
                                       (۲۲۰/۹۳)

 

اساس و «مج»: به جای کنار «قرار» دارند و پیداست همین صحیح است.

رسم باشد که به انگشت نمایند هلال

 

ابرویت چون مه نو زان سبب انگشت‌نماست
                                     (۲۲۴/۱۰۲)

 

اساس و «ب»: در مصراع دوّم به جای مه نو، «قد من» دارند. با توجّه به اینکه شاعر در مصراع اوّل از هلال استفاده کرده، احتیاجی به استفاده مجدّد از آن و آوردن «مه نو» ندارد و اتّفاقاً با زیرکی در مصراع دوّم قدّش را به هلالِ مصراع اوّل تشبیه کرده است.

فرهاد اگر چه با غم عشق از جهان برفت

 

لیکن حدیث سوز غمش در جهان بماند
(۲۳۰/۱۱۳)

 

اساس: شور غمش. «شور» با فرهاد و «شیرینی» که در بیت نیست ولی به ذهن متبادر می‌شود، تضادی دارد که سوز قادر به ساختن آن نیست. خواجو تعلّق خاطر بزرگی به آوردن فرهاد و شور با هم دارد بنگرید به غزل‌های (132/436)، (155/447) و... .

می‌دهد نکهتی از مصر و دلم می‌گوید

 

کاین بشیر از بر گمگشتة ما می‌آید
                                     (۲۳۱/۱۱۵)

 

اساس: می‌دمد نکهتی. دمیدن باد و بوی خوش احتیاجی به شرح ندارد. البته ضبط اساس این است:

«می‌دمد نکهتی از مصر و به کنعان گویند» که بهتر است؛ زیرا شاعر «مصر»، «کنعان» و «شیراز» را که در دو کلمة «بشیر» و «از» پیدا آمده، در یک جا جمع کرده است.

مردان این قدم را باید که سر نباشد

 

مرغان این چمن را باید که پر نباشد
                                     (۲۳۶/۱۲۶)

 

اساس و «ب»: در مصراع دوّم «شاید که پر نباشد». شاید: شایسته است. و از خواجو دور نیست که شاید و باید را در دو مصراع بگذارد و از تکرار «باید» جلوگیری کند.

بی‌دلان را سخنی از رخ دلبر گفتند

 

بلبلان را خبری از گلِ نسرین دادند
                                     (۲۳۶/۱۲۷)

 

اساس و «ب»: گل و نسرین. مصحّح در تمام مواضع کتاب گل را که به معنای گل سرخ است عام پنداشته و «واو» عطف با گل‌های دیگر را حذف کرده بنگرید(۷۵۰/۲۴۸):

کنون که دامن صحرا پر از گل سمن است

 

چو آن نگار سمن‌رخ گلی کجاست؟ بگو

که در نسخة اساس گل و سمن ضبط کرده است، نیز بنگرید به غزل (۱۷۶/۲۵۹). 11 و حافظ:

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

 

دفتر نسرین و گل را رونق اوراق بود
                          (حافظ، ۱۳۶۲ :۴۲۲)

 

نیز رک: (همان، ۲۰۳) بیت دوم. همچنین این بیت از ابوالفرج رونی:

این مجلس خرّم که در او چهره نمودند
سیمی که مرا باید از دیده شود حاصل

 

خیری و گل و نسترن و سوسن و نسرین
وجهم به از این چبود کز چهره برانگیزد
                                     (۲۴۴/۱۴۳)

 

اساس و «ب»: کز چهره زر انگیزد. با توجّه به وجود «سیم» در مصراع اوّل و «زر» در مصراع دوّم که با چهرة زرد نیز بی‌تناسب نیست، هماهنگی بین این دو کلمه به وجود آمده و نوعی طنز در چهرة زرد به‌ وجود آورده است. خواجو خود در بیتی دیگر (۳۲۳/۳۰۸) می‌گوید:

به جای (بهای) گوهر وصل تو وجه سیم و زرم

 

سرشک مردم چشم است و رنگ رخساره

تشبیه چهره به زر در شعر فارسی فراوان به کار رفته است:

موی و رویم نیستی از رنج و غم چون سیم و زر

 

گر نه در عشقت ز زر و سیم خالی دستمی
                           (جبلی، ۱۳۶۱: ۵۹۳)

 

نیز عمعق بخاری‌ (بی‌تا: ۱۴۰):

مرا گوید: بخر ما را، اگر زر و گهر داری
خواجو بنوش دُردی عشقش که عاشقان

 

گهر بستان از این چشمم، که زر سیم رخان دارد
خون خورده‌اند و نیش جفا نوش کرده‌اند
                                     (۲۴۵/۱۴۷)

 

اساس و «ب»: دُردی دَردش. دُردی دَرد، هم از لحاظ سمعی بصری گوش و چشم‌نوازتر است و هم دُرد نوشیدن در مصراع اول با خون خوردن در مصراع دوّم و  دَرد با نیشِ جفا خوردن هماهنگ است.

دردی درد کش ار زانکه دوا می‌خواهی

دل گمگشته ز چشم تو طلب می‌کردم

 

بادة صاف خور ار زانکه صفا می‌طلبی
                                     (۳۴۹/۳۴۱)

کرد اشارت به سر زلف سیه کاین دارد
                                     (۲۴۶/۱۴۸)

 

اساس: چو از چشم خوشت می‌جستم. با نگاه به مصراع دوم ضبط نسخة اساس پذیرفتنی است اگر «چو» را به معنی «زمانی‌که» بگیریم ...

بلبل دلشده گلبانگ زند خواجو را

 

که در این فصل کسی از گل و می باز آید
                                     (۲۴۷/۱۵۱)

 

اساس و «ب»: گل و مل. این تعبیر جدای از ارزش موسیقایی، تعبیری باسابقه در شعر خواجو و ادب فارسی است.

بنگرید به:

آب به آب مژه در روی کشت

 

گل به مل و مل به گل اندر سرشت
                    (منوچهری، ۱۳۷۹: ۱۶۲)

 

و:

در حلقة گل و مل خوش خواند دوش بلبل

دلم چون نهد مهد سلطان عشقش

 

هات الصبوح  هبوا یا ایها السکارا
                            (حافظ، ۱۳۶۲: ۲۶)

که یک ذرّه هفت آسمان برنگیرد
                                     (۲۵۱/۱۵۹)

 

اساس و «ب»: سلطان مهرش. تقابل مهر و ذرّه چیزی نبوده که از ذهن خواجو به دور مانده باشد.

خود او بارها این دو را در کنار هم نهاده است از جمله در غزل (۲۷۰/۱۹۹):

چه دور باشد ارت ذرّه‌ای نباشد مهر

 

که ماه چارده دایم ز مهر باشد دور

همچنین غزل‌های (۷۰۲/۱۵۵)، (۴۷۱/۲۰۰)، (۲۷۰/۱۹۹) و ... .

 

کجا ز دست دهم جام می چو می‌دانم

 

که دستگیر منِ خسته جام خواهد بود
                                     (۲۴۹/۱۵۵)

 

اساس: ز دست کی بنهم.  همین درست است، از دست نهادن مخصوص چیزی است که در دست است و خواجو می‌گوید که در حال حاضر جام می را در دست دارد.

جهان مشک و عنبر نگیرد گر آن مه

 

ز رخ زلف عنبرفشان برنگیرد
                                     (۲۵۱/۱۵۹)

 

اساس و «ب» در مصراع اوّل «بگیرد» دارند. و روشن است که بگیرد صحیح است.

نوش‌دارویی از آن لب که روان زنده از اوست

 

به من خستة مجروح نزار آوردند
                                     (۲۵۲/۱۶۰)

 

اساس و «ب»: تشنة اوست. با در نظر گرفتن عطش انسانِ خسته (جراحت دیده)، و دانستن این معنی که انسان جراحت دیده مدام احساس تشنگی می‌کند؛ خسته در این مصراع صحیح‌تر است.

هر شب از نالة من مرغ به افغان آید

 

وین عجب‌تر که تو را هیچ خبر می‌نشود
                                     (۲۵۴/۱۶۶)

 

اساس و «ب»: به جای مرغ، «چرخ» دارند. به افغان آمدن «چرخ» و به گوش نرسیدن صدای آن عجیب است، نه «مرغ» که در واقع صدای چندان رسایی ندارد.

بسا که جان به لب آمد به انتظار لبت

 

ولیکن از لب من جان به لب توانی برد
                                     (۲۵۵/۱۶۸)

 

اساس و «ب»: به جای «بسا»، «بیا» دارند. لحن حاکم بر غزل نشان از آن دارد شاعر منتظر است و «انتظار»، «آمدن» را می‌طلبد. «بسا» در اینجا وجهی ندارد.

الفاظ من به لفظ تو شیرین چو شکّر است

 

گویی لب تو هم شکر اندر دهان نهاد
                                     (۲۶۴/۱۸۸)

 

اساس و «ب»: به وصف تو. به لفظ تو که در متن آمده، غلط آشکاری است و شاعر می‌گوید در «وصف» تو الفاظ من شیرین است، همچنین «لب تو هم» نیز اشتباه است که صحیح آن در اساس «توام» آمده است.

دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد

 

مه دو هفته از این خوب‌تر نمی‌باشد
                                     (۲۶۷/۱۹۴)

 

اساس و «ب»: رفت که رفتی. این تعبیری است که خواجو چندین بار دیگر در غزل‌ها و قصاید از آن استفاده کرده است از جمله (۳۴۰/۳۴۴):

چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی

 

چه خیزد ار بنشینی و آتشم بنشانی؟

و نیز غزل (۷۶۷/۲۷۷).

شعله فروزان بفروزند شمع

 

پرده‌نوازان بنوازند ساز
                                     (۲۷۶/۲۱۲)

 

اساس و «ب»: بفروزید و بنوازید. با توجّه به لحن خطابی غزل صورت آمده در اساس صحیح است.

چو هر سخن که صبا نقش می‌کند باد است

 

بیان حسن گل از بلبلان شیدا پرس
                                     (۲۷۸/۲۱۷)

 

اساس: نقل می‌کند باد است. با عنایت به سخن، «نقل کردن» درست است.

مریدی به شیخ این سخن نقل کرد

منم غلام تو ور زآنکه از من آزادی

 

گر انصاف پرسی، نه از عقل کرد
                         (سعدی، 1379: 126)

مرا به کوزه‌کشان شرابخانه فروش
                                     (۲۸۵/۲۳۱)

 

اساس و «ب»: به وضوح کروه‌کشان ضبط کرده‌اند. خواجو چند مورد دیگر از این واژه که به معنای کوزه است، استفاده کرده است از جمله غزل (۲۹۲/۲۴۵) که مصحّح باز ضبط درستی به دست نداده است:

از سر مستی کشیم کروة رهبان دیر

 

بر در هستی زنیم نوبت سلطان عشق

همچنین دوبار دیگر در روضه‌الانوار از آن بهره برده است. 12

به بزم‌گاه صبوحی کنون به مجلس خاص

 

حیات‌بخش بود جام می به حکم خواص
                                     (۲۸۹/۲۴۰)

 

اساس و «ب»: صبوحی‌کنان مجلس خاص.

بزن مطرب که مستان صبوحی

 

ز می مستند و خواجو از تأمّل
                                     (۲۹۵/۲۵۱)

 

اساس و «ب»: ز مل مستند. کنار هم نهادن «مل» و «تأمّل» از تعبیرات خود خواجو است و نیز قبل از او سابقة استفادة فراوان دارد. سعدی می‌فرماید:

هرچه کوته‌نظرانند بر ایشان پیمای

 

که حریفان ز مل و من ز تأمّل مستم
                         (سعدی، ۱۳۸۵: ۱۲۶)

 

نیز سنایی راست:

در یکی فضل او تأمّل کن

مگر که سر بدهم ورنه من ز سر ننهم

 

عقل را مال و روح را مل کن
                           (سنایی،1387: 609)

امید وصل در این ره چو پای بنهادم
                                     (۳۰۸/۲۷۶)

 

اساس: سر بنهم. شاعر در پی آن است که سه بار از «نهادن» در معانی مختلف استفاده کند؛ سر بنهم: بمیرم. ز سر ننهم: دست برندارم. پای بنهادم: آغاز کردم. سعدی نظیر این بیت استفاده‌ای دارد از «دست»: 13

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

 

چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است
                         (سعدی، ۱۳۸۵: ۱۰۱)

 

و سلمان ساوجی (۱۳۷۱: ۳۸۶) با سر این کار را کرده است:

دارم آن سر که سر اندر قدمت اندازم
بر اشکم کهربا آبی‌ست روشن

 

وین خیالی‌ست که اندر سر بسیاران است
سرشکم بی تو خونابی‌ست روشن
                                     (۳۱۷/۲۹۴)

 

اساس و «ب»: برِ اشکم گهر آبی‌ست روشن. متن چاپی بوضوح در این مورد اشتباه دارد.

چو رویش کو لاله‌یی چو قدّش سروی

 

چو خالش کو مهره‌یی چو زلفش ماری
                                     (۳۳۴/۳۳۱)

 

اساس و «ب»: چو مویش ماری. موسیقی که با مویش به وجود می‌آید، چیزی نیست که پنهان بماند.

به جام بادة صافی بشوی جامة صوفی

 

چرا که باده نشاند غبار توبه و تقوی
                                     (۳۴۳/۳۴۸)

اساس و «ب»: به جام بادة صافی بشوی خرقة صوفی. البته موسیقی حاصل از جام و جامه که در تصحیح سهیلی آمده نیز زیبایی خودش را دارد؛ امّا باید بدانیم جامة صوفی، خرقه است و همان صورت پیشنهادی نسخة اساس که «خرقة صوفی» است بهتر است.

ورش به مصر چو یوسف عزیز می‌دارند

 

عجب مدار که او رنگ ماه کنعان است
                                       (۶۵۳/۵۴)

اساس و «مج»: رشک ماه کنعان. روشن است که ضبط اساس کاملاً بر صورت چاپی برتری دارد.

کجا رسد به کمندت که لاشه‌ای که مراست

 

اگرچه برق شود کی رسد به گرد فراق
                                     (۷۱۵/۱۷۸)

اساس: به سمندت. لاشه به معنی خر در مقابل سمند به معنی اسب درست است. بنگرید:

لاشة ما کی رسد آنجا که رخش او کشند

 

کاروانی کی رسد هرگز به گرد لشکری
                       (انوری،1347: 1/ 471)

ناگفته نباید گذاشت که صحیح قافیة بیت هم «براق» است. «فراق» قافیة بیت قبل است که مصحّح آن را به این بیت هم آورده است.

برق و براق سابقة استفاده دارند:

بر براق برق‌سرعت روز رزمش هر که دید

 

زرگر باد بهاری از کلاه سیم‌دوز

 

دید بحر و باد را در جوشن و برگستوان
                (سلمان ساوجی،۱۳۷۱: ۳۰۰)

قبه‌یی از زر به نام نرگس رعنا زده
                                     (۷۵۷/۲۶۲)

 

اساس: بر کلاه. با نگاهی سطحی به بیت می‌شود فهمید «بر» درست است.

کشتة اومید را ابر عطایت داده آب

 

خشکسال آز را ابر تو باران آمده
             (خواجوی کرمانی، 1374: ۶۰۴)

 

اساس: در مصراع دوّم به جای آز، «جود» دارد. ابر اگر به جود ببارد هنر است نه به آز.

*گر عروس چمن از حجره نیاید بیرون

 

هر دمش باد صبا گوشة مقنع نکشد
                                     (همان، ۲۷)

اساس: حجله. حجله متناسب است با عروس و حجره وجهی ندارد.

ب) بد‌خوانی نسخه

در معرفی نسخه‌ها رسم بر این است که پس از معرّفی هر نسخه، ویژگی‌های کتابتی آن نشان داده شود تا اهل تحقیق در صورت ضرورت قادر باشند به کمک آن، اشتباه احتمالی مصحّح در اختیار واژه‌ای یا تصحیح بیتی را جبران کنند. نسخه‌های کهن، خصوصیاتی در نوع کتابت دارند که بعضی منحصر به همان نسخه است و برخی از آنها نیز بین همه مشترک است. به عنوان مثال اغلب نسخه‌ها تمایزی بین کتابت «ب» و «پ»، «ج» و «چ»، «ک» و «گ» قائل نیستند. نسخة اساسِ این تصحیح، بسیاری از ضبط‌های کهن واژه‌ها را در خود دارد که می‌توان، در بین نسخه‌های دیوان خواجو، از ویژگی‌های منحصر آن دانست. از جمله بذیذ، بذ. کاربرد «پ» به جای «ف» مثلاً پیروزه و کاج به جای کاش و ضبط واژة سیاوخش. در این نسخه همه‌جا:

امید ← اومید (۳۰۹/۲۷۸)، (۳۲۰/۳۰۳)، (۳۲۱/۳۰۴)، (۳۴۵/۳۵۵)، (۲۲۵/۱۰۴)، (۲۲۰/۹۲).

درخشان ← درفشان: (۲۳۲/۱۱۸)، (۲۴۸/۱۵۲)، (۲۵۴/۱۶۵).

عزیز(یوسف)← عزیر: (۲۳۱/۱۱۶)، (۳۲۸/۳۱۸)، (ص ۶۱۸ قصاید)، (۶۵۳/۵۴)، (۷۲۰/۱۸۹) و... .

نیز جان جهان ← جان و جهان: (۲۸۵/۲۲۹)، (۲۸۴/۲۲۸)، (۳۰۱/۲۶۴)، (۳۱۱/۲۸۲) کتابت شده؛ ولی مصحّح به این موارد اشاره نکرده است.

در این تصحیح بیت‌هایی به چشم می‌آید که نشان می‌دهد، مصحّح در قرائت نسخه‌ها دچار اشتباه شده است و در نتیجه بیت معنی روشنی ندارد. مثلاً:

 

گر نخواهی که کنی مشک‌فشانی خواجو

 

پیش گیسوی عروسان سخن شانه مکن
                                     (۳۱۴/۲۲۸)

 

در این بیت که احتمالاً مصحّح روایت نسخة «ت» را پذیرفته و به متن آورده مصراع دوّم را بد خوانده است. همانطور که پیش از این آمد، در کتابت نسخه‌های کهن تمایزی بین «ب» و «پ» وجود نداشته و مصحّح بیش به معنی بیشتر را پیش خوانده است. امّا همة نسخه‌های دیگر به جای این واژه «چین» آورده‌اند و ضبط مصراع این است:

چین گیسوی عروسان سخن شانه مکن. خواجو خود در جای دیگر (قصیده‌ها/۵۸۸) «چین» را در کنار سنبل به کار برده است: چو زلف لاله‌رخان چین سنبلش در تاب. هرچند مصحّح در این بیت نیز به جای «چین»، «حُسن» گذاشته است.

نیز بنگرید:

مشک است یا خط است یا شام شب‌نمای

 

ماه است یا رخ است یا صبح شب‌نقاب
                                      (۱۸۷/۲۲)

 

اساس و «ب»: خطت و رخت. کاتب با شیوة کتابتش؛ «خطست»، «رخست» مصحّح را به اشتباه انداخته است. شاعر در این بیت از صنعت «تجاهل‌العارف» استفاده کرده و مخاطب نیز معشوق اوست، پس ضبط اساس درست است. همچنین می‌توان به «شکرآویز» به جای «شکرآمیز» در (31/191)، «خرمن کرد» به جای «خرمن زد» در غزل (36/193)، «گفتم» در جای «گشتم» (59/204) و «دریا نیست» در جای «دریایی‌ست» (109/228) و ... اشاره کرد.

پ) صورت نادرست از نظر وزن

خواجو را مبتکر وزن‌هایی تازه در ادبیات فارسی می‌دانند. اوزان تازة غزل‌های او را شمیسا نه وزن و وحیدیان‌کامیار یازده وزن می‌دانند. 14 شمیسا (امیری‌خراسانی: ۱۳۷۹ مقالة شمیسا: «اوزان تازه و نادر در شعر خواجو»، ۷۲۵) با بررسی وزن غزل‌های خواجو به این نتیجه رسیده است که چندین وزن تازه در دیوان شاعر وجود دارد و در آن‌جا پنداشته است که پاره‌ای از ایرادات وزنی موجود در دیوان، از خود خواجوست. مثلاً با بررسی غزل (۱۸۶/۲۱) می‌نویسد: «تمام مصراع‌های این غزل نُه بیتی، درست است جز مصراع دوّم که دو هجای بلند کم دارد و مثلاً باید به این شکل باشد: صبوح است ای بت ساقی بده [«ما را» یا «از آن»] شراب. احتمالاً اشتباه از خود خواجوست»؛ امّا در حقیقت اشتباه از خود خواجو نیست و صورت صحیح بیت، هم در نسخة اساس و هم «ب» این گونه است:

صبوح است ای بت ساقی بده جام شراب. و نیز دربارة غزل (۳۳۴/۳۳۱) می‌نویسد: «در این غزل ۹ بیتی دو مصراع اشکال دارد: اول: «نگاری مهوشی بتی عیاری» که یک هجا کم دارد و باید به جای نگاری، نگارینی باشد» حق با شمیساست و نسخة «اساس» نیز دقیقاً «نگارینی» ضبط کرده است؛ امّا در مورد اشکال دوّم که می‌نویسد: «سمن‌سا هندویش پریشان کاری که یک هجا کم دارد و به احتمال قوی خطا از خود شاعر است» ضبط هر دو نسخه‌ای که این غزل را دارند به همین صورت است و بیت آخر این غزل نیز با ضبط چاپی ایراد وزنی دارد؛ امّا باز هم شمیسا با شمّ عروضی خود بی آن‌که نسخه را دیده باشند، مصراع را به همان شکلی که ضبط نسخه است، درآورد:

چو خواجو خواهم که جان بر او افشانم. چاپی: فشانم.

همچنین دربارة بیت زیر می‌شود گفت:

تا شد ابروی گژت فتنة هر گوشه‌نشینی!

 

ای بسا فتنه که در گوشة هر محرابی‌ست

گوشه‌نشینی یک هجا اضافه بر وزن دارد و درست آن گوشه‌نشین است که در نسخة اساس آمده است.

ت) حروف:

نوع استفاده و جایگاه حروف «اضافه» و «ربط» در متون گذشته با امروز اختلاف‌هایی داشته است. مصحّح در تصحیح دیوان گاه تغییراتی در این نوع حروف داده که با ضبط نسخه‌ها متفاوت است:

تو گویی در کنارت مادر دهر

 

به شیر بی‌وفایی پروریده‌ست
                                       (۲۱۶/۸۴)

 

اساس و «ب»: بر کنارت. حرف از بی‌وفایی و خصلت‌های ناپسند کسی است. پس مادر می‌باید او را «بر کنار» از خود بدارد نه «درکنار» خود داشته باشد.

چون خیال تو می‌کنم تحریر

 

بخیه بر روی کار می‌افتد
                                     (۲۲۷/۱۰۷)

 

اساس و «ب»: با روی کار. استفادة اینگونه از «با» در شعر گذشته بی سابقه نیست:

باز به یک وسوسة دیو عشق

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

 

بار دگر با سر دیوان شوم
                     (انوری، ۱۳۶۴: ‌۲/ ۸۹۴)

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
                      (حافظ، ۱۳۶۲: ۳۵۴)

 

 

یا

بس غرقة حال وصل کآخر

گفتم ببینم روی او یا راه یابم سوی او

 

هم با سر حال حیرت آمد
                                    (همان: ۳۵۲)

رفتم ز جان در کوی او وز جان و تن باز آمدم
                                     (۳۱۱/۲۸۲)

 

اساس و «ب»: به جان. یعنی از ته دل و جان؛

به جان گر بوسه‌ای خواهم بده چون دل گرو داری

 

مترس ار چه تهی‌دستم ولیکن پای‌برجایم
                    (انوری، ۱۳۶۴: ج‌۲/ ۸۹۴)

 

ث) غلط‌های چاپی

اشتباهات چاپی متعددی نیز در متن راه یافته که برای نمونه چند مورد ذکر می‌شود:

اوّل بنوش ساغر و وآنگه بده شراب

 

زیرا که بادة شکرآمیز خوش‌تر است
                                       (۲۰۶/۶۴)

 

اساس و «ب»: آنگه. در این بیت یک «و» کفایت می‌کند.

ص ۸۹: گر کسی. صحیح: کرکسی. ص ۹۰: کی. صحیح: که. ص ۹۶: غرض. صحیح: عرض. (مصراع دوّم) غم به جای خم در (57/203)، «دیرباز» به جای «دیریاز» و موارد متعدّد دیگر شبیه چون به جای چو، «و» به جای ز و ... که از ذکر آن‌ها درمی‌گذریم.

 

نتیجه‌

دلایل و نشانه‌هایی که گذشت؛ از جمله نامشخّص بودن نسخة اساس، عدول بی دلیل از نسخه‌ها، به دست ندادن شیوة تصحیح، عدم ذکر نسخه‌بدل‌ها، افتادگی غزل‌هایی بی‌شمار از نسخه‌های موجود در دست مصحّح، افتادگی بیت‌ها در میان غزل‌ها، قصیده‌ها و ترکیب‌بندها، رعایت نکردن تقسیم‌بندی که مسلماً از خود شاعر بوده، به دست دادن صورت مغلوط ابیات، بدخوانی نسخ، اختلالات وزنی که از صفحات پرشمار دیوان اشعار خواجو ذکر شد، ضرورت بازنگری در نسخه‌های خطی دیوان خواجو و تجدید تصحیح علمی و منقّح آن را ناگزیر می‌سازد. به موجب همین ضرورت، با فراهم‌آوری نسخه‌های خطی دیوان شاعر از کتابخانه‌های ایران و خارج از ایران دست به کار تصحیح اشعار خواجو ـ‌به‌جز مثنوی‌های پنج‌گانه‌ـ زده‌ایم. امید است با این کار خلأ موجود بین دورة سعدی و حافظ پر شود و گامی باشد به سوی شناخت بهتر شعر خواجو.

 

پی‌نوشتها

1- خواجو از معدود بزرگان ادب فارسی است که تاریخ دقیق تولّدش مشخص است، این امر را ناشی از مکنت خاندان او دانسته‌اند، به هر روی خود در پایان گل و نوروز می‌گوید:

شب روز الف از مه شده کاف
رسیده ماه ذوالحجّه به عشرین
ز هجرت ششصد و هشتاد و نه سال
من ازکتم عدم برداشتم راه

 

فکنده آهوی شب نافه از ناف
به بام آورده گردون خشت زرّین
شده پنجاه روز از ماه شوّال...
سمن‌زار وجودم شد چراگاه

 

2- مثنوی‌های پنج‌گانة شاعر همای و همایون، گل و نوروز، روضة‌الانوار، کمال‌نامه و گوهرنامه هستند که به «خمسة خواجو» معروف شده‌اند. این مثنوی‌ها به همین نام (خمسة خواجوی‌کرمانی) توسط سعید نیاز کرمانی در سال ۱۳۷۰ تصحیح شده و توسط دانشگاه شهید باهنر کرمان به چاپ رسیده است. گل و نوروز و همای و همایون نیز سال‌ها پیش‌تر به اهتمام کمال عینی به طبع رسیده‌اند. «تصحیح انتقادی کمال‌نامة خواجوی کرمانی» اخیراً موضوع پایان‌نامة کارشناسی ارشد ندا ابن‌علی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران به راهنمایی دکتر توفیق هـ. سبحانی بوده است. روضة‌الانوار نیز با مقدّمه، تصحیح و تعلیقات سودمند محمود عابدی توسط «میراث مکتوب» چاپ شده است.

3- البته نخستین بار تعدادی از غزل‌هایش به کوشش کوهی‌کرمانی و با مقدّمة استاد سعید نفیسی چاپ شده و پس از آن هم هر چه هست از روی تصحیح آقای سهیلی‌خوانساری صورت گرفته است؛ به عنوان مثال چاپی که با مقدمة مهدی افشار توسط انتشارات ارسطو صورت گرفته یا «غزلیات خواجوی‌کرمانی» به کوشش حمید مظهری از انتشارات خدمات فرهنگی کرمان.

4- سرنوشت این نسخه که گویا در تملّک شخصی باشد بر ما معلوم نیست.

5- نسخه‌هایی که سهیلی‌خوانساری در دست داشته و در دست ما نیز هستند، برای سهولت در کار خوانندة این متن، به همان صورتی که وی معرّفی کرده، شرح می‌شوند.

6- در مورد سال وفات خواجو بین محقّقان اختلاف‌نظر کوچکی وجود دارد؛ احمد سهیلی‌خوانساری در مقدّمة دیوان (خواجوی‌کرمانی، ۱۳۳۶، مقدّمة مصحح:۳۰)، سعید نیاز کرمانی در خمسه (۱۳۷۰: ۲۷)، اقبال آشتیانی (۱۳۵۵، ج‌اوّل: ۵۴۸)، معین (۱۳۷۵: ۳۱۰)، مصاحب (۱۳۴۵: ذیل خواجوی‌کرمانی) همچنین سید‌علی میر‌افضلی (۱۳۸۶: ۵۰۷) در شاعران قدیم کرمان مرگ خواجو را در سال ۷۵۳ دانسته‌اند. در مقابل فصیح‌خوافی مورّخ متوفّی ۸۴۹هـ که نزدیک‌ترین تاریخ‌نگار به دورة خواجوست، در مجمل فصیحی (۱۳۸۶، ج‌۲: ۹۳۹) مرگ او را ضمن حوادث سال ۷۵۰ ذکر می‌کند. صفا (۱۳۶۳، ج۳، بخش‌۲: ۸۹۵) نیز قول ۷۵۰ را پذیرفتنی‌تر می‌دانند. عابدی در تصحیح روضةالانوار روی جلد تاریخ فوت خواجو را همین سال ذکر می‌کند هرچند در متن کتاب به مرگ خواجو هیچ اشاره‌ای نفرموده‌اند.

7- در همه جای مقاله عدد سمت چپ شمارة صفحه و سمت راست شمارة غزل در دیوان چاپی است.

8- سهیلی‌خوانساری تصحیحی نیز از «حافظ» ارائه داده‌اند که به پاره‌ای از مشکلات تصحیح دیوان خواجو دچار است؛ از جمله عدم ذکر نسخه‌بدل‌ها که آقای خرّمشاهی دلیل آن را این می‌داند که مصحّح «خیال خودش را از حسابی که باید مدام به خوانندگان پس بدهد، بالمره راحت کرده است» (خرّمشاهی، ۱۳۷۰: ۲۹۵). برای آگاهی از چند و چون آن تصحیح (رک: همان: ۲۹۳- ۳۰۷).

9- هوشنگ ابتهاج در مقدمة دیوان حافظ می‌فرمایند: «اگر از بعضی خطاهای کاتبان کم‌سواد، که تشخیص آن دشوار نیست، بگذریم و برخی اشتباه‌های سمعی بصری آنان را نادیده بگیریم، سهم مختصری برای عمد و غرض کاتبان می‌ماند.» (حافظ، ۱۳۷۳: ۲۱). امّا بر همه روشن است که سهم غرض کاتبان نیز در پاره‌ای از کتاب‌ها کم نیست. خواجو «ترکیب‌بند»ی دارد (دیوان: ۱۳۴) که بیتی از آن این است:

یا ز بهر حجه‌الحق مهدی آخر زمان

 

نقره‌خنگ آسمان را زینی از زر بسته‌اند

 

این بیت در نسخة «ب» نیامده، می‌توان احتمال داد تعصب کاتب بر امری خاص این بیت را حذف کرده باشد. 

10- در مورد تقسیم‌بندی دیوان‌های شاعران بنگرید به (عابدی، ۱۳۸۵: ۴۵).

11- سید‌علی میر‌افضلی در کتاب محقّقانه و ارزشمند «شاعران قدیم کرمان» (میر‌افضلی،1386: ۵۱۹) که در آن شعر شاعران قدیم را در متون کهن: خطی و چاپی، جستجو کرده است این بیت را چنین نقل می‌کند:

دانی که عرق بر رخ خوبت به چه ماند

 

چون ژاله که بر برگ گل و یاسمن افتد

 

12- عابدی در تصحیح روضة‌الانوار دو بیت از خواجو نقل می‌کنند که «کروه» ضبط کرده‌اند:

کروه‌کش میکدة مستی‌ایم

کروه‌کش بزم هوا و امـل

 

نیست‌کن مملکت هستی‌ایم
                                     (بیت/ ۸۱۲)

جرعه‌چش جام دغا و دغـل
                                   (بیت/ ۱۶۷۰)

نسخة موزة لندن نیز که استاد عابدی در اختیار نداشته همین ضبط را دارد.

13- حمیدیان در «سعدی در غزل» به این جنبه از زیبایی برجستة شعر سعدی پرداخته است (رک: سعدی در غزل،۱۳۸۴: ۳۵۲).

14- مقاله‌های دیگری نیز در اهمیت وزن و موسیقی در شعر خواجو نوشته شده است؛ مقاله‌های روح‌الله هادی، عبّاس مهیار و فریدون تقی‌زادة‌توسی در نخلبند شعرا.

۱) نسخه‌های خطی
کلیات خواجوی‌کرمانی، کتابخانة ملک، شمارة ۵۹۸۰، تاریخ کتابت۷۵۰.
کلیات خواجوی‌کرمانی، تاریخ کتابت ۸۰۸.
کلیات خواجوی‌کرمانی، کتابخانة مجلس شورای اسلامی، شمارة ۳۵۲، تاریخ کتابت ۸۲۰.
کلیات خواجوی‌کرمانی، کتابخانة کاخ گلستان، شمارة ۱۲۱۴۹، تاریخ کتابت ۸۲۴.
کلیات خواجوی‌کرمانی، کتابخانة ملک، شمارة ۵۹۶۳، تاریخ کتابت۸۲۹.
دیوان خواجوی‌کرمانی، کتابخانة مجلس شورای اسلامی، شمارة ۱۱۸۲/۴، تاریخ کتابت ۸۵۵.
دیوان خواجوی‌کرمانی، کتابخانة دانشگاه استانبول شمارة ۴۲۲، تاریخ کتابت ۸۵۹.
دیوان خواجوی‌کرمانی، کتابخانة مجلس شورای اسلامی شمارة ۸۶۲۱، با تاریخ تقریبی اوایل قرن نهم.
دیوان خواجوی‌کرمانی، کتابخانة آیت‌الله مرعشی‌نجفی شمارة ۱۱۸۸۹، تاریخ کتابت ۸۷۲.
کلیات خواجوی‌کرمانی، کتابخانة کاخ گلستان شمارة ۲۹۹۱، تاریخ کتابت ۹۲۷.
 
۲) منابع
1- اقبال‌آشتیانی، عبّاس .(۱۳۵۵). تاریخ مفصّل ایران، تهران: امیرکبیر.
2- امیری‌خراسانی، احمد .(۱۳۷۹). نخلبند شعرا (مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت خواجوی‌کرمانی)، کرمان: مرکز کرمان‌شناسی با همکاری دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه کرمان.
3- انوری، علی بن محمّد .(۱۳۶۴). دیوان، به اهتمام محمّد‌تقی مدرّس‌رضوی، ج‌۲، تهران: شرکت انتشاراتی علمی‌فرهنگی، چ‌دوّم.
4- ------------ .(۱۳47). دیوان، به اهتمام محمّد‌تقی مدرّس‌رضوی، ج1، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ‌دوّم.
5- اوحدی مراغی .(1340). کلیات، با تصحیح و مقابله و مقدمة سعید نفیسی، تهران: امیرکبیر.
6- برگشتر اسر و عبدالسلام هارون ‌.(۱۳۷۰). روش تحقیق انتقادی متون، ترجمه و تألیف جمال‌الدّین شیرازیان، تهران: لک‌لک.
7- جبلی، عبدالواسع .(۱۳۶۱). دیوان، به اهتمام و تصحیح و تعلیق ذبیح‌الله صفا، تهران: امیرکبیر، چ سوّم.
8- حافظ، شمس‌الدین محمّد .(۱۳۷۳). دیوان، به سعی سایه، تهران: هوش و ابتکار و انتشارات چشم‌و‌چراغ، چ‌دوّم.
9- ----------------- .(۱۳۶۲). دیوان، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل‌خانلری، تهران: خوارزمی، چ دوّم.
10- حمیدیان، سعید .(۱۳۸۴). سعدی در غزل، تهران: نشر قطره، چ‌دوّم.
11- خرمشاهی، بهاء‌الدین .(۱۳۶۵). «اهتمامی بی‌اهمیت»، دربارة حافظ، زیر نظر نصرالله پورجوادی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
12- خواجوی‌کرمانی .(۱۳۷۰). خمسه، تصحیح سعید«نیاز» کرمانی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر کرمان.
13- ------------ .(۱۳۳۶). دیوان، به اهتمام و تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: به سرمایة کتابفروشی بارانی و محمودی.
14- ----------- .(۱۳۷۴). دیوان، به اهتمام و تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: پاژنگ، چ سوّم.
15- ------------ .(۱۳۸۷). روضة‌الانوار، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: میراث مکتوب.
16- ------------ .(۱۳۵۰). گل و نوروز، به اهتمام و کوشش کمال عینی، بنیاد فرهنگ ایران.
17- سعدی، مصلح‌الدّین .(۱۳۸۵). غزل‌های سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.
18- سعدی، مصلح‌الدّین .(۱۳79). بوستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی، چ‌ششم.
19- سلمان ساوجی .(۱۳۷۱). دیوان، با مقدّمه و تصحیح ابوالقاسم حالت؛ به‌کوشش احمد کرمی، تهران: انتشارات ما.
20- سمرقندی، دولتشاه .(بی‌تا). تذکرة‌الشعرا، از روی چاپ براون، تهران: کتابفروشی بارانی.
21- سنایی .(1387). حدیقة‌الحقیقه، تصحیح محمّد‌تقی مدرّس رضوی، تهران: دانشگاه تهران، چ‌هفتم.
22- صفا، ذبیح‌الله .(۱۳۶۳). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: انتشارات فردوسی.
23- عابدی، محمود .(۱۳۸۵). «جامی و امیر‌خسرو»، نشریة آیینة میراث، دورة جدید، سال چهارم، شمارة اوّل(پیاپی‌32)، بهار، ص50ـ42.
24- ---------- .(۱۳۸۶). «خواجوی کرمانی در آثارش»، نشریة گوهر گویا، شماره2، تابستان، 46ـ31.
25- عمعق بخاری .(بی‌تا). دیوان، با مقابله و تصحیح و مقدّمه و جمع‌آوری سعید نفیسی، طهران: کتابفروشی فروغی.
26- فصیح‌خوافی .(۱۳۸۶). مجمل فصیحی، مقدّمه، تصحیح و تحقیق سید محمّد ناجی‌نصرآبادی، تهران: اساطیر. 
27- مایل‌هروی، نجیب .(۱۳۶۹). نقد و تصحیح متون (مراحل نسخه‌شناسی و شیوه‌های تصحیح نسخه‌های خطی فارسی)، مشهد: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.
28- مصاحب، غلامحسین .(۱۳۴۵). دایرة‌المعارف فارسی، تهران: مؤسّسة انتشارات فرانکلین.
29- معین، محمّد .(۱۳۷۵). حافظ شیرین سخن، به‌کوشش مهدخت معین، تهران: صدای معاصر.
30- --------- .(۱۳۸۱). فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر، چ‌نوزدهم.
31- منوچهری‌دامغانی .(۱۳۷۹). دیوان، به کوشش محمّد دبیر‌سیاقی، تهران: زوّار، چ‌سوّم.
32- مولوی، جلال‌الدین .(۱۳۸۷). غزلیات شمس تبریز. مقدّمه، گزینش و تفسیر محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، جلد اوّل، تهران: سخن.
33- میرافضلی، سید‌علی .(۱۳۸۶). شاعران قدیم کرمان، تهران: نشر کازرونیه.