نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه باهنر کرمان
2 کارشناسی ارشد ادبیات مقاومت
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Mathnavi Ganjineh al-Asrar by Amman Samani is one of the masterpieces of mystical literature in the field of ‘ashuraie literature. This great Mathnavi, consisted of more than 800 verses in the form of hexameter, versifies mystically the events of Karbala. On the other hand, Mathnavi Zobdeh al-Asrar by Safi Alishah Isfahani which has 4500 verses and the same theme and rhythm, has been composed a little earlier than that work. Since Zobdeh al-Asrar was created earlier than Ganjineh al-Asrar and the latter is more valuable and permanent than all the other works of ‘ashuraie mysticism before and after its creation, by comparing the mystical view and thought of these two poets about the same subject, this article tries to prove that Amman Samani has been under the influence of Safi Alishah’s Zobdeh al-Asrar in creating his unique work. In representing each ‘ashuraie character he borrowed the general meaning from Safi Alishah and recreated it with a new language and the words which have a sense of elegy. This research also uses the evidence to show that Amman Samani, while narrating each character, cites directly the subject, verses or mystical thoughts present in Zobdeh al-Asrar and uses both form and meaning of Safi Alishah’s poems and thoughts.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه
صفیعلیشاه اصفهانی در منظومهای با نام زبدةالاسرار، در حجمی بیش از چهار هزار بیت؛ با نگاهی عرفانی به عاشورا، شهدای آن را سالکان راه حق میداند. او با استفاده از مضامین و اصطلاحات عرفانی در ابیاتی طولانی به بیان اسرار سلوک الیالله میپردازد و در آن علاوه بر آوردن شاهد مثال از عرفای نامی، اصحاب عاشورا را به عنوان سالکان حقیقی راه حق معرفی میکند. شاگرد او، عمّان سامانی نیز؛ گنجینةالاسرار خود را با همان موضوع، در 800 بیت به تصویر میکشد. مضامین ناب، برداشتهای خاص و تک بیتهای زیبای صفیعلیشاه اصفهانی را در سراسر گنجیه عمّان میتوان مشاهده کرد. همروزگاری، هممکتبی و همنشینی این دو شاعر از جمله عواملی است که زمینههای تقلید و تأثیرپذیری عمّان از صفیعلیشاه را فراهم آورده است تا آنجا که اندیشههای خاص و دریافتهای عرفانی او از عاشورا در شعر عمّان به انسجام، هماهنگی و درخشش میرسد. این مقاله که به شیوة کتابخانهای با تحقیق در زندگی نامه و اثر دو شاعر صورت گرفته سعی در بیان موارد این تأثیرپذیری دارد. نمونه های تقلید عمّان از صفیعلیشاه بسیار زیاد است؛ اما به فراخور گنجایش مقاله به ذکر برخی موارد بسنده میشود. گفتنی است شباهت بین این دو مثنوی را باید از نوع تقلید و تکرار دانست و منظر بینامتنیت مورد نظر نویسندگان مقاله نبوده است.
1- عمّان سامانی
در لغتنامة دهخدا ذیل نام عمّان سامانی آمده است: «میرزا نورالله بن میرزا عبدالله بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی ملّقب به تاجالشعرا و مشهور به عمّان سامانی، وی از اهالی قریة سامان است که آن، از قرای چهارمحال خاک بختیاری میباشد» (لغتنامه دهخدا ذیل واژه).
«نورالله عمّان سامانی 19 ذیحجه 1259 در سامان، شهرستانی سرحد بین لنجان و چهارمحال بختیاری متولّد شد. خاندان نوراللهبنعبدالوهاببنملامحمدمهدیعبدالله، معروف به عمّان سامانی به دیانت و مذهب و فضل و احسان و نیکوکاری و دلبستگی وافر به شعر و شاعری شهرت داشتند» (بدرالدین، 1382: 69) در دایرةالمعارف تشیّع آمده است: «اگرچه پدر و عمو و جدش از شعرای سرشناس عهد ناصری بودند و همگی در ادب و عرفان دستی داشتهاند؛ ولی اشتهار هیچیک به عمّان نمیرسد» (سیدجوادی، 1386: 476).
«جدّ عمّان، عبدالوهّاب مستجاب الدّعوه، مشهور به قطره (1270-1189) از جمله مشاهیر چهارمحال بختیاری بود که به داشتن دم مسیحایی و استجابت سریع دعا شهرت داشت. عبدالوهّاب در روزگار جوانی برای تحصیل علوم و معارف اسلامی شیعی به اصفهان که مرکز علمی شناخته شده آن روزگار بود، آمد و در حوزههای متعدد تلمّذ نمود... و عاقبت در نائین به محضر حاج میرزا محمدحسن کوزهکنانی، خلیفه و جانشین حاج میرزا عبدالوهّاب نائینی که از مشاهیر و نوابغ و عرفای عصر خویش به شمار میرفت، رسید» (بدرالدین،1382:74).
سالها بعد «نوه میرزا عبدالوهّاب؛ یعنی نورالله عمّان سامانی که قرآن و سایر معارف اعتقادی اسلامی را به طریق علمای امامیه نزد جدّ بزرگوار خود میرزا عبدالوهّاب فراگرفته بود؛ بنا بر وصیت او عازم حوزه علمی اصفهان شد تا آموختههای پراکندة خویش را نزد اساتید دارالعلم اصفهان تکمیل نماید» (بدرالدین، 1382: 85). شایان نیز در کتاب خود اشاره کرده است: «تحصیلات وی ابتدا در مکتبخانههای محلی بوده و سپس به مدرسه نیماورد و صدر اصفهان به تحصیل مشغول و به تکمیل معلومات میپردازد (شایان، 1378: 804).
تنفّس در فضای خانوادهای روحانی، عارف مسلک و شاعر و تلمّذ در محضر عالمانی چون حاج رضا نائینی، در ضمیر روشن او، زمینة شکفتن اثری گرانسنگ به نام گنجینةالاسرار را فراهم آورد که به جرأت میتوان گفت، تاکنون اثری همسنگ گنجینة الاسرار در خلق تصاویر عرفانی از عاشورا سروده نشده است.
نکتة حائز اهمیت این است که در همان روزگار و چند سالی پیش از سرودن گنجینة الاسرار عمّان سامانی، شاعری صوفی مسلک از فرقة نعمت اللّهیه به نام میرزا حسن صفیعلیشاه در کتاب «زبدةالاسرار» خویش به بیان رموز عرفانی عاشورا و تطبیق آن با سلوک الیالله پرداخته است. در شرح احوال صفیعلیشاه آمده است: «حاج میرزا محمد اصفهانی، ملقّب به صفیعلیشاه، عارف مشهور و مؤسّس سلسلة صفیعلیشاهی و قطب سلسله نعمت اللّهی و از فضلا و علمای متصوفّة تهران بود. وی در سوم شعبان 1251 در اصفهان متولد شد و پس از آموختن مبادی علوم از بیست سالگی به شیراز، کرمان، یزد، مشهد و سپس هند و حجاز مسافرتهایی کرد و بالاخره به تهران آمد و در آنجا اقامت گزید، بعدها یکی از خواص مریدان او، قطعه زمینی را در محلّة شاهآباد به وی تقدیم نمود و او در آنجا خانقاهی وسیع بنا نهاد و مدت 8 سال در آنجا به سر برد و پس از 65 سال در روز چهارشنبه 24 ذیالقعده سال 1316 هجری وفات یافت و در خانقاه خویش مدفون گردید. وی مثنوی زبدةالاسرار را که در بیان اسرار شهادت و تطبیق با سلوک الیالله سروده شده و همچنین دربرگیرنده رموز عرفانی و شهادت شهیدان راه حق و حقیقت به نظم کشیده شده، در سفر هندوستان سروده است» (محمدزاده،1383: 979).
عمّان سامانی در خانقاه صوفیان نعمت اللّهی مدتی تحت تعلیم صفیعلیشاه بوده است. «عمّان سامانی که پدر و نیا و عمویش همگی شاعر بودند، مشرب عارفانه داشت و در طریقت از مریدان میرمحمدهادی پاقلعهای از اقطاب سلسله نعمت اللّهی بود» (حقیقت، 1386:961). در کتاب شناخت سرزمین چهارمحال آمده است: «به لحاظ اینکه پدرش دست ارادت به میرمحمدهادی اصفهانی ملّقب به هادی علی پاقلعهای داده بود؛ به حضور طایفهای از صوفیان نعمت اللّهی کشیده شد.
این طایفه از صوفیان که عمّان سامانی به حضورشان رسیده و در مجالسشان شرکت میکرد؛ همان جماعتی بودند که صفیعلیشاه یکی از اقطاب آن به حساب میآمد «چنانچه بعدها با فوت اول فرد آنان حاج زینالعابدین شیرازی (رحمتعلیشاه) میان حاج آقا محمد معروف به منوّرعلیشاه و حاج آقا محمدکاظم اصفهانی معروف به سعادتعلیشاه و حاج آقا محمدحسن اصفهانی (صفیعلیشاه) بر سر ریاست فرقة نعمت اللّهی نزاع درگرفت» (بدرالدین، 1382: 93). «در همین روزها که سه نفر مذکور هر کدام مدّعی بودند که دیگران باید از آنها تبعیت کنند و چون تمکین یکدیگر نمیکردند، بر سر ریاست فرقه نزاع داشتند. هر کدام نغمهای ساز کرده بودند و طبل جدایی را به صدا درآورده بودند، عمّان در عنفوان جوانی راه را از صوفیان نعمت اللّهی جدا کرد» (همان،1382 :94). وی پس از جدا شدن از خانقاه و صوفیانش، به محضر حاج آقارضا نائینی رسید «مرغ دلش صید او گشت و تا آخرین روز حیات، تحت تعلیم معنوی آن رادمرد علم و فضیلت، دور از جنجالهای فرقهای صوفیان طی طریق نمود» (همان92:1382).
کافی در شرح منظومة ظهر مینویسد: «مثنوی گنجینةالاسرار اثر ماندگار عمّان سامانی در شعر عاشورایی است که با برداشتهای ناب عرفانی همراه شده است و در این راه از دو استاد مقدم خود؛ یعنی نیّر تبریزی و صفیعلیشاه پیشی گرفته اگرچه فاصله زمانی ایشان با یکدیگر بسیار اندک است» (کافی، 1385: 311).
در گلچینی از گلشن رضوان میخوانیم «گنجینةالاسرار از اوست که به شیوة زبدةالاسرار صفیعلیشاه در ذکر واقعة کربلا سروده است» (فتحی، 1382: 3).
موارد مطرح شده در ارتباط با تقلید و تأثیرپذیری عمّان سامانی از صفیعلیشاه اصفهانی، محدود به همینگونه جملات است که در موارد دیگر نیز اشارهوار تکرار شده است.
این مقاله کوششی است در جهت بیان موارد این تأثیرپذیری و مقایسه مثنوی این دو شاعر که از جنبههای مختلف بدان پرداخته شده است.
2- پیشینه تحقیق
تاکنون در زمینه چگونگی تأثیرپذیری عمّان سامانی از صفیعلیشاه در خلق تصاویر عرفانی عاشورایی، تحقیق مستقلی انجام نگرفته است. در تمام مواردی که شناسایی شد، تنها به ذکر این نکته بسنده شده است که عمّان سامانی، گنجینةالاسرار را به سبک و شیوه زبدةالاسرار صفیعلیشاه سروده است.
از جمله شهید مطهری در حماسه حسینی میگوید: «برداشت عمّان سامانی یا صفیعلیشاه از این نهضت، برداشتهای عرفانی، عشق الهی، محبّت الهی و پاکبازی در راه حق است» (مطهری،1370: 345).
در مقدمة کتاب گنجینةالاسرار از بدرالدین نیز میخوانیم: «هرچند گنجینةالاسرار به سبک و روش زبدةالاسرار مرحوم صفیعلیشاه تدوین گردیده؛ ولی باید اعتراف کرد که گوی سبقت را در دلربایی و جلوهگری از او ربوده است» (بدرالدین، 1382: 126).
در فرهنگ شاعران زبان پارسی اشاره شده است که «عمده شهرت عمّان، به منظومة گنجینةالاسرار اوست که به شیوه زبدةالاسرار صفیعلیشاه در ذکر واقعه کربلا سروده است» (حقیقت،1386: 1/86).
در دایرةالمعارف تشیّع هم به ذکر این نکته بسنده شده است که «مهمترین اثر عمّان سامانی گنجینةالاسرار اوست که به سبک و شیوه و وزن زبدةالاسرار صفیعلیشاه ساخته و پرداخته شده است و انصافاً از شاهکارهای ادب شیعی به شمار میرود (سید جوادی،1384: 11/ 476).
«مثنوی گنجینةالاسرار اثر ماندگار عمّان سامانی در شعر عاشورایی است که با برداشتهای ناب عرفانی همراه شده است و در این راه از دو استاد مقدّم خود؛ یعنی نیر تبریزی و صفیعلیشاه پیشی گرفته اگرچه فاصله زمانی ایشان با یکدیگر بسیار اندک است» (کافی، 1385: 311).
در گلچینی از گلشن رضوان میخوانیم «گنجینةالاسرار از اوست که به شیوة زبدةالاسرار صفیعلیشاه در ذکر واقعة کربلا سروده است» (فتحی، 1382: 3).
موارد مطرح شده دربارة با تقلید و تأثیرپذیری عمّان سامانی از صفیعلیشاه اصفهانی، محدود به همینگونه جملات است که در موارد دیگر نیز اشارهوار تکرار شده است.
این مقاله کوششی است، در جهت بیان موارد این تأثیرپذیری و مقایسة مثنوی این دو شاعر که از جنبههای مختلف بدان پرداخته شده است.
3- بحث و بررسی
برای بررسی و معرفی مشابهتها و مباینتهای دو اثر مذکور و پیگیری روند تأثیرپذیری عمّان سامانی از زبدةالاسرار، باختصار در سه حوزة ساختار زبانی، زیبایی شناسی ومضمون و محتوی به بررسی دو اثر و مقایسه زاویة نگاه دو شاعر میپردازیم.
3-1- ساختار زبانی
انعکاس اندیشة مشابه دو شاعر در دو زبان متفاوت، منجر به ایجاد دو اثر شده است که یکی شاهکار ادبی است و بر سر زبانها و دیگری گمنام و در حاشیه. تفاوتهای زبانی و بیانی دو مثنوی، علیرغم داشتن درونمایه مشترک و تقلیدی جالب توجه است که به موارد محدودی از آن اشاره میشود. زبان عرفانی دو شاعر در نوع خود اولین و بینظیر است؛ اما تفاوت اساسی که دو اثر را از هم متمایز میکند، تفاوت در انتخاب و گزینش واژههاست. صفیعلیشاه، مجموعهای از اصطلاحات و واژگان عارفانه و صوفیانه دارد. این واژگان کاملاً تخصّصیاند و قابل فهم برای عموم نیست. عباراتی چون سرّ وحدت، سرّ وجود، گنج وحدت، پیر طریقت، امداد پیر، نردبان سلوک و... که نمونههای آن بسیار فراوان است و محتوای اثر را از دسترس فهم عموم خارج میکند. شاید بتوان گفت، ماجرای امام حسین و یارانش در زبدةالاسرار ابزاری است، برای شرح مقامات سلوک و بیان رازهای عرفانی طی طریق حق؛ اما این امر در گنجینةالاسرار عمّان برعکس است. عمّان واژهها را ابزاری میداند، برای شرح مقامات عرفانی اصحاب عاشورا. واژهها در اثر عمّان سامانی بار قابل فهمتر و زیباتری از معانی عرفانی را بر دوش میکشند، درحالی که زبدةالاسرار بیشتر بازی با الفاظ است. استفاده از واژگان سؤاالی، شگرد دیگری است که صفیعلیشاه از آن بهره برده و عمّان نیز آن را تقلید کرده است؛ اما شیوة کاربرد پرسش در این دو اثر آنها را از هم متمایز کرده است. صفیعلیشاه اصفهانی برای اینکه حیرت خود را از گفتههای خود بیان کند میگوید:
زین پریشان گفتها در حیرتم |
|
کز چه و با کیست روی صحبتم |
تمام واژگان این بیت سادهاند و آهنگ معنایی متعارف و قابل فهمی را ایجاد کردهاند: از گفتههای پریشان خود در حیرتم که برای چه این سخنها را میگویم و روی صحبت من با کیست؟ اما عمّان سامانی همین اندیشه را در قالب متفاوتی از واژگان میریزد و آهنگی تازه ایجاد میکند:
کیست این پنهان مرا در جان و تن |
|
کز زبان من همی گوید سخن |
استفاده از هجای بلند «الف» و «ای» و تکرار «ن» آهنگی ایجاد کرده است که در درون مخاطب طنین میاندازد. واژگانی که افادة پرسش میکنند، در چند بیت متوالی تکرار میشوند و با ایجاد حالت تعلیق برای یافتن پاسخ در مخاطب بر جاذبه اثر میافزایند. علاوه بر آن، عمّان این سخنان را به سخنگوی ناشناخته درون خود نسبت میدهد و با استفاده از همین شگردهای بیانی، حالت رازوار آن را تا یافتن سخنگوی درون، توسط مخاطب ادامه میدهد. در مجموع زبان عرفانی عمّان تازهتر و روانتر از زبان خشک و منطقوار صفیعلیشاه است.
3-2- زیبایی شناسی
سخن در ابعاد زیباییهای صوری و معنوی دو اثر، مجالی مستقل میطلبد؛ اما برای نمونه باید گفت هر چه جنبههای زیبایی معنوی و محتوایی اندیشهای بیشتر باشد؛ پای زیباییهای صوری را به اثر بیشتر میگشاید. پیوندی که شاعر در تخیّل خویش بین مسائل عرفانی و عاشورایی برقرار میکند، برای به تصویر درآمدن و انتقال یافتن به ذهن مخاطب بر حسب هنرمندی و استعداد و خلاقیت ادبی شاعر، تشبیه و استعاره و ایجاز را به وادی سخن میکشاند و بر موسیقی درونی کلام، اثر میگذارد. زیباترین نمونه استعاره را در آغاز مثنوی گنجینةالاسرار عمّان سامانی میتوان مشاهده کرد. استعارههای عمّان چیزی فراتر از ادّعای همانندی است و پیچیدگی و زیبایی آن به حدّی است که یافتن مشبّه در لابه لای توصیفات پی در پی گم میشود تا زمانی که خود او پرده از راز یکایک آنها برمیدارد. «استعاره بزرگترین کشف هنرمند و عالیترین امکانات در حیطه زبان هنری است و دیگر از آن پیشتر نمیتوان رفت. استعاره کارآمدترین ابزار تخیّل و به اصطلاح ابزار نقاشی در کلام است» (شمیسا، 1389: 156). عمّان سامانی در جریان خلقت کائنات و نوشیدن جام بلا توسط امام حسین میگوید:
ساقئی با ساغری چون آفتاب |
|
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب |
عمّان در پردههای گوناگون، با بیانی استعاری، به توصیف حالات خاصّان درگاه خدا در برخورد با نوشیدن «جام بلا» میپردازد تا میرسد به امام حسین علیه السلام. تشبیهات گوناگون نیز در مثنوی عمّان به چشم میخورد که علاوه بر افزودن زیبایی ابیات و توصیفات او، ذهن مخاطب را به درک دریافتهای عرفانی نیز؛ نزدیک میکنند. در کتاب ترجمان البلاغه آمده است «تشبیه بر چند گونه است یکی آن است که چیزی را به چیزی ماننده کنند به صورت و هیأت یا چیزی را به چیزی ماننده کنند، به صفتی از صفتها (الرادویانی،1362: 44). برای مثال، عمّان از زبان امام حسین خطاب به حضرت زینب میگوید:
کای عنان گیر من آیا زینبی |
|
یا که آه دردمندان در شبی ؟ |
و یا مواردی چون صندوق حقیقت، شراب عشق، پیر می خواران و...
امّا در مثنوی صفیعلیشاه نسبت به چهار هزار بیت سروده شده، از تشبیه و استعاره اثر کمتری به چشم میخورد و شاید زیباترین و احساسی ترین بیت در وصف حضرت زینب، این بیت باشد:
بر تو گرید دیدة گل بی حساب |
|
بهر بیهوشان روا باشد گلاب |
تشبیهات دیگر از جمله تشبیه راه شام به نردبان عشق و تشبیه علی اصغر به گوهری یکدانه از مواردی است که در شعر صفیعلیشاه به کار رفته؛ اما عمّان آنها را با زبانی هنریتر به کار گرفته است.
از دیگر موارد برتری هنری گنجینةالاسرار عمّان سامانی بر زبدةالاسرار صفیعلیشاه این است که عمّان در گنجینه ضمن رفتن به وادی هر کدام از سالکان عاشورا، وحدت موضوع را در محور عمودی اثر حفظ کرده است و ضمن تداعیهای ذهنی که حول محور اصلی است، دایرهوار به اصل موضوع برمیگردد؛ اما صفیعلیشاه در کثرت موضوعاتی که پرده به پرده نقل میکند؛ به لفظ بازی میافتد و سررشته هرکدام ناتمام از دستش رها میشود. نمونههای ایجاز سخن را در جریان نقل ماجرای حضرت زینب در گنجینه عمّان و اطناب آن را در نقل همین ماجرا در زبدةالاسرار میتوان مشاهده کرد.
3-3- مضمون و محتوا
مضمون و محتوای دو اثر، عرفان در ساحت عاشورا و تطبیق احوال شاه شهیدان و یارانش با مراحل سیر و سلوک و پیوند آن با مسائل عرفانی است. با این تفاوت که عمّان سامانی به ذکر احوال یاران خاص امام به عنوان سالکان طریقت بسنده کرده است؛ اما صفیعلیشاه از جنید و بایزید و دیگران و مسائل متفرقة عرفانی چون وحدت و کثرت و قبض و بسط و نقل ماجراهایی که حوادث و شخصیتهای آنها برای مخاطب نامعلوم است، بهره فراوان برده است.
4- زبان عرفانی دو مثنوی
عرفان و ارتباط خاص مخلوق با خالق، از گذشتههای دور تاریخ بشر، بستری مناسب برای رشد و تعالی انسان بوده است. در تمامی مکتبهای فکری عرفا و متصوّفه همه به نوعی درصدد کشف مسائلی بودند که موجب اتّصال زمینیان و آسمانیان است و به دلیل همین رازگونه ومنحصر به فرد بودن این ارتباط زبانی که برای ایجاد آن شکل گرفته نیز با زبانهای دیگر بسیار متفاوت است به گونهای که «در بیشتر آثار صوفیه و عرفای نامی که تا امروز در دسترس ما قرار گرفته است، همه به نوعی عنوان کردهاند که زبان عارفان و اهل تصوّف به گونهای است که با زبانهای دیگر تفاوت دارد و خصوصیت ساختاری این زبان آن است که فقط اهل این راز میتوانند محتوای کلام آنها را دریابند به همین دلیل، اکثریت قریب به اتفاق آنان این زبان را زبان خاص خواندهاند و فهم آن را برای خواص تلقی کردهاند نه عوام. (ضرابیها، 1384 :1). در جای دیگر اشاره شده است: «زبان عرفانی در واقع زبانی نامنسجم و بیبندوبار نیست؛ بلکه زبانی است در مرحله رمز و به همین سبب است که جنبه باطنی دارد؛ زیرا رمز تنها با کسی میتواند سخن بگوید که بتواند آن را بگشاید» (نویا، 1373: 20).
«در یک اثر عرفانی که عارف از دریافتهای درونی خویش به رشته تحریر درآورده یک گوهر نایافتنی وجود دارد که هرگز به طور کامل آشکار نمیشود» (ضرابیها، 147:1384).
این دریافت عرفانی و درونی همان حالتی است که: «... برترین و اصلان به این حالت همانا عاشقان عارف از اصحاب مقامات هستند که پوششهای کالبد خاکی را بدریده و شکسته اند و از آن متوجه به عالم قدس گشتهاند و به مشاهداتی رسیدهاند که زبان بشر از بیان آن ناتوان است» (رزمجو، 208:1375).
البته باید یادآور شد که این تعاریف و تعابیر در مقام زبان عرفانی کسانی است که خود در لحظات ناب عرفانی به کشف و شهود رسیدهاند و از طریق زبان قصد انتقال حالات قدسی و تجربیات معنوی درونی خویش را دارند. امّا شاعرانی که به قصد انتقال مفاهیم عاشورا قلم به دست گرفتهاند، باید از دو پلکان موازی صعود کنند و هنر انتقال به ذائقة دیگران را از دو جهت وجهة همّت خود قرار دهند. آنها از یکسو با مسأله دریافت عمیق مفاهیم قدسی عاشورا «در درون خود» مواجه هستند و از یکسو با انتقال این مفاهیم عرفانی و قدسی در زبان و قالب واژگان به دیگران. ما در این آثار با دو نوع احساس عرفانی مواجه هستیم. یکی دریافت شاعر از رابطة قدسی و معنوی امام حسین (ع) با خداوند است که در اوج قلْة عرفان اسلامی قرار دارد و دیگر؛ معرفت، شناخت، و ارتباط شاعر با امام و جریان جاری در واقعه اوست که این امر مستلزم ارتباط و شناخت عارفانه شاعر از حرکت امام، ارتباط او با خدا و ماجرای کربلاست: «بر این اساس زبان عرفانی از ادراکات و دریافتهای باطنی که در ارتباط با عواطف دینی هستند نشأت میگیرد» (ضرابیها، 1384: 182).
این دریافتهای باطنی، همان چیزی است که در دو مثنوی زبدةالاسرار و گنجینةالاسرار با آن مواجهایم و شاعران هر دو اثر قصد انتقال آن را به مخاطب دارند. اگر از این چشمانداز به دو اثر عرفانی عاشورایی نگاهی بیندازیم و راز ماندگاری گنجینة اسرار را که گل سرسبد سرایشهای عرفانی عاشورایی است، جستجو کنیم؛ مقایسه این دو اثر چند نکته را فرایاد میآورد:
1- ذهن و زبان صفیعلیشاه اصفهانی پر است از آنچه او در خانقاه صوفیان نعمت اللّهی آموخته و با اصطلاحات عارفانه درآمیخته. زبدةالاسرار منظومهای است که لباس اطّلاعات و اصطلاحات صوفیانه را بر تن واقعه عاشورا میپوشاند و ضمن بیان درسوار و پراکنده مراحل سیر و سلوک، از امام حسین (ع) و اصحاب و یاران امام شاهد مثال میآورد. ابیات بسیار طولانی و دست و پا زدن الفاظ در دریای معانی که گاه منجر به از دست رفتن سررشته سخن میشود، زبان خشک و معانی قاعدهمند در چهارچوب تعاریف علمی صوفیانه از ویژگیهایی است که شعر صفیعلیشاه را در اطّلاعات و دانستههای علمی و ذهنی او شناور کرده است.
2- گنجینة الاسرار عمّان سامانی، کشف لحظههای نابی است که دریافتهای محض بدون واسطه را انتقال میدهد. عمّان به دنبال انتقال اطّلاعات و آموختههای ذهنی و علمی خویش به مخاطب نیست و به زعم خودش، عقل و دل او، مست شراب عشقی است که لازمة سخن گفتن از سر حلقة مستان است. این مستی و بیخبری در زبان او نیز هست:
مست گردم رشته ای آرم به دست |
|
قصّه مستان که گوید غیر مســـت |
عمّان سامانی در سراسر گنجینةالاسرار، یادآور میشود که زبانش از «لفظ بازی» تهی است و بازی با معانی نیز نیست. رهایی او از دانستگیهای ذهنی، او را به دریافت باطنی و اشراق واژهها رسانده است. او از این «ندانستگی»، تعبیر به مستی میکند و در این «مستی»، به کشف رازهایی میرسد که در نهایت ایجاز و اختصار، کاملترین مفاهیم قدسی را از زبان صاحب اصلی واقعه به مخاطب منتقل میکند، راز عمّان، همان عشق و معرفت است که با مستی و بیخبری از همهچیز و همهجا بیان میشود. «عشق و ادراک، آن زمانی تحقّق مییابد که رهایی کامل از خود وجود داشته باشد رسیدن به مرحلة عشق در ندانستگی امکانپذیر است نه در جستجوی ذهنی، بر همین سیاق است که میتوانیم بگوییم، دریافتهای باطنی از جمله کشف و اشراقهای درونی، هنگامی تحقّق مییابند که از دانستگیهای ذهنی رها شوند (ضرابیها، 1384: 18).
اعتراف عمّان سامانی به «مستی دل» برای بازگو کردن حال «مستان عشق» و آوای پر از طنین و پرسشگر او در آغاز مثنوی گنجینة الاسرار دلیل روشنی بر این رهایی از خویش و پر شدن از معشوق است:
کیست این پنهان مرا در جـان و تن |
|
کز زبان من همــی گویـــــد سخن |
به طور خلاصه درباره زبان شعری عمّان سامانی میتوان گفت که بافت یکدست، اتحاد معنا، مفاهیم زنجیری بهمپیوسته که با ضرباهنگی یکنواخت و مطنطن در لفظ و معنا بر جان خواننده تأثیری شگرف ایجاد میکند، تکمیل معنا در نهایت ایجاز و اختصار ابیات، عدم از هم گسیختگی ذهن و زبان، قوّت ابیات پایانی در تکمیل معنا در همه قسمتها، استفاده از صنایع جناس، تشبیه و استعاره برای انتقال مفاهیم عرفانی، تصویر سازی بدیع از مفاهیم غیرانتقال معنوی به وسیله زبان، از شگردهایی است که زبان شعری عمّان را به دریافتهای قدسی و عرفانی از عاشورا و انتقال آن به مخاطب نزدیک کرده است.
5- موارد تقلید عمّان سامانی از صفیعلیشاه
کشف لحظاتی ناب در «زبدةالاسرار» صفیعلیشاه هست که اگرچه به نام خودش برسر زبانها نیست؛ امّا در «گنجینةالاسرار» عمّان سامانی با درخششی ویژه ماندگار شده است. مقایسه نگاه دو شاعر و سیر تأثیر پذیری عمّان سامانی از صفیعلیشاه اصفهانی در بیان دریافتهای عرفانی از حادثه عاشورا در 7 لوح قابل ترسیم است که به تماشایشان مینشینیم. عنوان لوح بر این اساس انتخاب شده است که عمّان سامانی از نگارخانة اندیشه و زبان صفی علی شاه، تصاویری زیبا را وام گرفته و در زبان و بیان خود با شیوهای نو و ابتکاری به نمایش گذاشته است. در هر لوح ابتدا ضمن توضیحاتی اشعار مشابه نقل و سپس موارد تقلید عمّان از صفیعلیشاه از لحاظ صورت و معنا بازگو خواهد شد.
5-1- لوح اول (آغاز کلام)
پیش از این مطرح شد کهعمّان سامانی نیروی پنهان در زبان خویش را متعلّق به کسی دیگر میداند که از زبان او به گفتن «راز» پرداخته است و عمّان برای بیان حیرت و شعف درونی خود و برای تأکید، از شیوة پرسش و پاسخ استفاده کرده بود. قوّت و شهرت این ابیات بدان پایه است که کمتر کسی گمان میبَرَد، جز در گنجینةالاسرار ردّپایی از آن بتوان جستجو کرد؛ اما باید دانست که صفیعلیشاه اصفهانی در مثنوی زبدةالاسرار، ابیات بلندی دارد که «استاد عشق» را در زبان خود پنهان میبیند و از همین نیروی نهانی که به او تلقین سخن گفتن میکند تعبیر به «پیر» میکند.
نمونه ابیات دو شاعر
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- زین پریشان گفت ها در حیرتم کز چه و با کیست روی صحبتـم (زبدةالاسرار، ص 67 ) |
1- کیست این پنهان مرا در جان و تن کز زبــان من همــی گوید سخــن (گنجینةالاسرار ص233) |
2- یافتم گفتار خود را کز کجاسـت هم مخاطِب هم مخاطَب پیرِ ماست (همان، 67) |
2- این منم یارب بدیـن گفتار نغـــز یا که من چون پوستم، گوینده مغز (همان، 234) |
3- در زبان من بیان او نهـان کیستم من هم زبان و هم بیـان
(همان، 67) |
3- شوخ شیرین مشرب من کیستی؟ ای سخـن گو از لــب من کیستــی این که گوید از لب من راز کیســت بشنــوید این صاحــب آواز کیسـت (همان، 271) |
4- بنده که بود تا زبان داری کند بر زبانم حق سخن جاری کنـد (همان، 69) |
4 - این منم یارب چنین دستان سر ا یاد گر کـس میکنــد تلقیـــــن مرا (همان، 271) |
5- طـره آن دلبـــر دیوانـه کُــش از سرم بر بود یکجا عقل و هش (همان، 69) |
5- وه که عشق از دانشم بیگانه کرد مستـی ایـن دل مرا دیوانــه کرد (همان، 267) |
6- بست بر زنجیر سودا محکمـم داد سر زان پس به صحرای غمم (همان، 68) |
6- وه که در دریـای خون افتـادهام با تو چون گویم که چون افتادهام (همان، 267) |
شباهت صوری و معنایی
در این ابیات، عمّان سامانی به تقلید از صفیعلیشاه «من پنهان در تن» خویش و نیروی پنهان در زبان خود را در قالب «پرسش» و با تکرار مضامین، همسان معرفی میکند:
صفیعلیشاه: از چه و با کیست روی صحبتم؟
عمّان سامانی: کیست این پنهان مرا در جان و تن؟
صفیعلیشاه: کیستم من هم زبان و هم بیان
عمّان سامانی: ای سخن گو از لب من کیستی؟ (صفی علی شاه، 1372: 67)
در تصویری دیگر، دو شاعر پاسخی مشابه برای سؤال خویش مییابند. عمّان سامانی پاسخ را پرسشوار تکرار میکند:
این منم یارب بدین گفتار نغز |
|
یا که من چون پوستم گوینده مغز؟ |
و صفیعلیشاه: پیش از این، گوینده را معرفی کرده و همین سوال را پاسخ قطعی داده:
یافتم گفتار خود را کز کجاست |
|
هم مخاطب هم مخاطب پیر ماست
|
اندیشة دیگری که مورد تقلید عمّان قرار گرفته، زایل شدن عقل در اثر ظهور جلوة عشق است که طرّة آن دلبر، عقل و هوش را از سر صفی میبرد و همین عشق و مستی دل، عمّان را از دانش بیگانه میکند. تصویر دیگری که در این ابیات تکرار شده است، گسترة حیرت انگیز مصیبت امام و اندوه و شگفتی حاصل از آن در درون شاعر است که صفی از آن به «صحرای غم» و عمّان به «دریای خون» تعبیر میکند که هر دو، خود را در آن سرگردان و عاشق مییابند.
5-2- لوح دوم (حدیث کنت کنزاً مخفیا...)
صفیعلیشاه اصفهانی و عمّان سامانی، هر دو در طلیعة کلام، حدیث «کنت کنزاً مخفیا فاحببتُ اَن اُعرف» را باب ورود به وادی سخن خویش انتخاب میکنند، اندیشه و عقیده صفیعلیشاه در مورد این حدیث و ذکر مصادیق آن محدود به آغاز سخن نیست و تا پایان مثنوی ادامه مییابد. صفیعلیشاه در جای جای زبدهالاسرار و به اقتضای سخن از زوایای گوناگون به حدیث مذکور میپردازد و معانی و مصادیق آن را یادآور میشود و همین ابیات پراکنده پیرامون این حدیث قدسی در زبدةالاسرار است که بعدها بنمایه و آبشخور فکر عمّان سامانی را تشکیل میدهد، برداشت صفیعلیشاه از این حدیث، ریشه در اطّلاعات دینی و مذهبی و عقاید عرفانی، اسلامی او دارد که برداشت این گونه از حدیث کنت کنزاً مخفیا..... در ادبیات فارسی هم نثر و هم نظم سابقه دارد. اما عمّان سامانی با شیوهای متفاوت و برداشتی آزاد در مضمون پردازی از حدیث و تصویر سازیهای بدیع از فضای درونی و معنوی و استفاده عرفانی در شرح مفاهیم انتزاعی غیر قابل دسترس به نگاهی منحصر به فرد در پیوند شخصیت مورد نظر خود (امام حسین «ع») به این حدیث رسیده است.
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- پیش از این ایجاد ذات ذوالجلال کنز مخفــی بود در عین کمـــال (زبدةالاسرار، ص 16) |
1- گوید او چون شاهدی صاحب جمال حسن خود بیـند به سر حد کمـــــال (گنجینةالاسرار، 233) |
2- شاهد ذات آن نگار پرده در عاشق خـود بود اندر پرده در (همان، 16) |
2- پرده ای کاندر برابر داشتند وقت آمد پرده را برداشتــند (همان، ص240) |
3- بر ظهور عشق خویش آن جان پاک جلوه گر شد در لباس آب و خــاک (همان، 16) |
3- ما سوی آئینه آن رو شدنـد مظهر آن طلعت دلجو شدند (همان، 235) |
4- وان هویت بحر سر پوشیده بود بر ظهور خویش نا جوشیده بود (همان، 16) |
4- دل نشین خویش مأوایی نداشت تا در او منزل کند جایی نداشــت (همان، 236) |
5- خواست ذاتش تا کند اظهار حسن فاش بـازد عشـق با دلـــدار حسن (همان، 16) |
5- پس جمال خویش در آئینه دید روی زیبا دید و عشق آمد پدیــد (همان، 235) |
6- من لباس آدمی کردم به بر تا مؤثّـر را که بیـند در اثــر (همان، 16) |
6- مینیارد کس به وحدتشان شکی عاشــق و معشوق میگردد یـــکی (همان، 253) |
7- کالصّلا ای عاشـقان جان فــروش زان صلا کردند ترک جان و هـوش (همان، 16) |
7- پس ندا داد او نه پنهان بر ملا کـالصّلا ای باده خواران الصّـلا (همان، 24) |
8- قائل قول الســتم من هـلا کیست ثابت بر سر قول بلی (همان، 16) |
8- جمله را کرد از شرار عشق مست یــاد شان آورد آن عهــد السـت (همان، 279) |
شباهت در صورت و معنا
همان گونه که ملاحظه میشود؛ صفیعلیشاه «کنز مخفی» را در «عین کمال» و عمّان در «سر حدّ کمال» میبیند (بیت1) و هر دو شاعر «خداوند» را عاشق جمال خود معرفی میکنند که قصد ظهور دارد (بیت 2) عمّان سامانی مانند صفیعلیشاه «آن نگار» را عاشق حُسن خود و به دنبال تجلّی و ظهور میداند و هر دو شاعر پرده از روی زیبایی معشوق حقیقی با تجلّی در «جلوههای زمینی» (بیت 3 و 4) بر میدارند و این جلوه زمینی در آینه ابیات هر دو شاعر وجود امام حسین (ع) است (بیت 7).
مضمون دیگری که مورد تقلید عمّان سامانی قرار گرفته؛ «صلا زدن عاشقان» است. صدای این صلا در مثنوی زبدةالاسرار از زبان امام حسین و در صحنههای پایانی به گوش میرسد که عاشقان حقیقی را مدهوش میکند و در مثنوی گنجینةالاسرار، از همان ابتدا توسط «ساقی شراب عشق» به گوش میرسد، آنجا نیز عاشقان حقیقی را دعوت به نوشیدن دوباره میکند (بیت 8).
تصویر زیبا و مشترک دیگر بین دو شاعر، یادآوری «عهد الست» توسط امام حسین است که پس از صلا زدن یاران، عهدی را که در روز الست با او بسته بودند یادشان میآورد (این «عهد الستی» همان است که در آغاز گنجینه آشکارا بیان شده بود) و در زبدةالاسرار و گنجینةالاسرار در پایان حادثه تکرار میشود (بیت 9). (زبدهالاسرار ص17).
5-3- لوح سوم (حضرت زینب)
صفیعلیشاه اصفهانی در زبدةالاسرار و عمّان سامانی در گنجینةالاسرار خویش، به ماجرای اسارت حضرت زینب نگاهی ویژه دارند، از دیدگاه هر دو شاعر «اسارت» نردبان سلوک و طریق خاص رهسپردن حضرت زینب (س) در راه عشق است، در مقایسه نگاه عمّان سامانی و صفیعلیشاه به حضرت زینب باید گفت: صفیعلیشاه پس از رهایی از مقدّمات در ابیاتی بسیار بلند که خود منظومهای است مفصّل، ابتدا به طی طریق سالک میپردازد و در دل ابیات، باب گفتگوی مرید و مراد (امام حسین «ع» و حضرت زینب «س») را باز میکند. این گفتگو در سرتاسر زبدةالاسرار از زبان امام (ع) شنیده میشود و حضرت زینب سالکی است که اسرار کار خویش را از زبان امام (ع) میشنود امام (ع) و گاه خود شاعر که از پس ابیات سر برمیآورد، تنها راویان این حدیثند که به شرح اسارت و اسرار آن میپردازند؛ اما در گنجینة الاسرار عمّان سامانی، مخاطب در مقابل پردههای مختلف گفتگو مینشیند و نجوای عاشقانه این مرید و مراد را میشنود. در اشعار عمّان سامانی گفتگوی حضرت زینب با امام حسین (ع) در فضایی عارفانه و سرشار از عشقی دو سویه شکل میگیرد و واژههای خشک و اصطلاحات صوفیانه صفی، تبدیل به گونهای از عرفان و مرثیه میشود.
در زبدةالاسرار با نقل طولانی ماجرا گاه سر رشته سخن به دست تعابیر فلسفی و عرفانی دور از ماجرا میافتد و در ذهن خواننده به دنبال کشف معنا در میان اصطلاحات و تعابیر گوناگون موج میاندازد.
اما عمّان سامانی در نهایت ایجاز و اختصار در بافت منسجم لفظ و معنا و براساس برخی مستندات تاریخی به بیان حادثه میپردازد. نکته قابل توجه دیگر که به آن اشاره شده است این است که در زبدةالاسرار، اسرار اسارت حضرت زینب تماماً از سوی امام بازگو و به عنوان مسیر سیر و سلوک به حضرت زینب «س» تلقین میشود؛ اما در گنجینةالاسرار، پذیرش رضا و قضای الهی، یاد آوری عهد گذشته برای یاری امام و قبول اسارت و پذیرفتن آن از زبان خود حضرت زینب به عنوان مرید بازگو شده است.
در اندیشة صفی علی شاه، «نردبان سلوک» حضرت زینب، راه طاقت سوز شام معرفی شده است که در خرابه آن، گنج عشق پنهان است. امام پس از اشاره به سیر و سلوک حضرت زینب که راه اسارت و گذر از خرابه شام است؛ مقصد نهایی و هدف اصلی از سلوک را که پرستاری از امام سجّاد و حفظ اوست یادآور میشود که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.
اما عمّان سامانی رابطة امام و حضرت زینب را در سه پرده این گونه به تصویر میکشد:
سیل اشکــش بستـه بر شه راه را همچو جان خود در آغوشش کشـید گفت زینــب در جـواب آن شــاه را |
|
دود آهـش کـرده حیـران شـاه را... این سخن آهسته بر گوشش کشــید کـای فــروزان کـرده مهـر و مـاه را |
همانگونه که اشاره شد، عمّان سامانی در سه پرده، مخاطب را مقابل تصاویر ارتباط زیبای امام حسین (ع) و حضرت زینب و گفتگوی عاشقانه آنها قرار میدهد و پاسخی که حضرت زینب در پایان ماجرا به امام حسین (ع) میدهد، کامل کننده معنا و بازگو کنندة اندیشه مطرح شده در زبدةالاسرار پیرامون اسارت حضرت زینب است.
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- این اسیری زان شهادت بس سر است در اســـیری تو حـق پیدا تر اســـت (زبدةالاسرار، 335) |
1- تو شهادت جستی ای سبط رسول من اسیری را به جان کردم قبـــول (گنجینةالاسرار ص 331) |
2- برتو گرید دیده گل بی حساب بهر بیهوشان روا باشد گـــلاب (همان، 335) |
2- سیل اشکش بسته بر شه راه را دود آهش کرده حیــران شاه را (همان، 328) |
3- ناله زینب نمیآید بگــوش اندر اینجا رفته پنداری ز هوش (همان، 335) |
3- از تجلیهای آن سرو سهـی خواست تا زینب کند قالب تهی (همان، 336) |
4- نیست زینب وقت بیهوشی تو تنگدل شد شه ز خاموشی تـو (همان، 335) |
4- سایه سان برپای آن پاک او فتـاد صیحه زن غش کرد و برخاک او فتاد (همان، 336) |
شباهت تصویر و معنا
صفی علی شاه، طی ابیات طولانی که در باب اسارت دارد، آن را با شهادت امام حسین (ع) مقایسه میکند و حتی اسارت حضرت زینب (س) را برتر از شهادت امام حسین (ع) میداند و عمّان همین مضمون را تقلید میکند و شهادت و اسارت را کامل کننده یکدیگر میداند (بیت 1).
تصویر گریة حضرت زینب (س) در پیشگاه امام حسین (ع) و آرام کردن او توسط امام حسین نیز در هر دو اثر ترسیم شده است. گریه بیحساب گل در زبدةالاسرار و سیل اشکی که راه را بسته، در گنجینة الاسرار مبیّن این اندیشه است (بیت2).
صحنه از هوش رفتن حضرت زینب پس از گریستن و حضور امام بر بالین او نیز از دیگر مواردی است که مورد تقلید عمّان قرار گرفته است (بیت3و4).
5-4- لوح چهارم (امام سجّاد ع)
هم صفیعلیشاه اصفهانی و هم عمّان سامانی پس از شرح ماجرای اسارت حضرت زینب (س) از دریچة نگاه خویش به نقل سفارش امام حسین (ع) مبنی بر پرستاری از امام سجاد (ع) میپردازند. در تصاویر شعری هر دو شاعر، چهره بیمار امام سجاد، سفارش امام به زینب مبنی بر تیمار امام سجاد (ع) و جانشینی او به عنوان راهبر طریقت بعد از امام حسین (ع) ترسیم شده است. صفیعلیشاه همانگونه که شرح اسارت را روایت میکند، ضمن گفتگو با حضرت زینب (س) به امام سجاد و بیماری او و نقش حضرت زینب در پرستاری از او و سفارش به تیمار و مراقبت از امام اشاره میکند که عمّان سامانی در 35 بیت همین مضامین را در نهایت ایجاز و اختصار و به هم پیوستگی زبانی و معنایی میسراید. به ابیات مشابه و مورد تقلید نگاهی میاندازیم:
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- روپرستاری کن آن بیمار را زان دل بیمار جو دلــدار را (زبدةالاسرار، 59) |
1- پرسشی کن حال بیمار مرا جستجویی کن گرفتار مـرا (گنجینةالاسرار، 238-237) |
2- رو که بیمار مرا یــــارش تویی غلطد از هر سو پرستارش تویی (همان، 60) |
2- گفت ای خواهر چو برگشتی زراه هست بیماری مرا در خیــمه گاه (همان، 238) |
3- در دل بیـــــمار شد ماوای من خاصه بیماری که خفته جای من (همان، 60) |
3- اتحاد ما ندارد حــد و حصــــر او حسین عهد و من سجاد عصر (همان، 339) |
شباهت در معنا و تصویر
صفی علی شاه، بر نقش پرستاری حضرت زینب (س) تأکید فراوان دارد. پرسش از حال بیمار و پرستاری از او، از مضامینی است که عمّان سامانی در تصاویری مشابه آنرا نقل کرده است (ابیات 2و1).
از دیگر موارد مطرح شده در ماجرای امام سجاد و بیماری او، اشاره امام حسین (ع) به اتحاد قلبی و یگانگی او و امام سجاد در امامت است. امام حسین (ع) امام سجاد را جانشین و روح خود معرفی میکند که به دلیل همین اتحاد و یگانگی، ذکر یا حسین از لبش نمیافتد. عمّان سامانی نیز این اتحاد را به آن پایه میبیند که گویی فرقی میان حسین و سجاد نیست (بیت 3).
5-5- لوح پنجم (ذوالجناح)
پس از شرح اسارت و گفتگوی امام مبنی بر سفارش امام سجاد (ع) به حضرت زینب که از زبان دو شاعر نقل شد، عمّان سامانی و صفیعلیشاه به وصف مشابهی از ذوالجناح میپردازند. تأثیر زبان و اندیشه صفیعلیشاه بر اوصاف عمّان از صحنههای پایانی دیدار امام با حضرت زینب و به میدان رفتن او و وصف ذوالجناح قابل توجه است. صفیعلیشاه در 22 بیت ذوالجناح را آتش خوی عشق معرفی میکند که بی زبان انی اناالله میگوید، ذوالجناح صفیعلیشاه، همان مرکب خضر و موسی و عیسی است که رکابش حلقة عرش برین و لامکان که بالاتر از عرش است فرش زیرپای او میشود صفیعلیشاه کوشیده تا با پر رنگ کردن ابعاد متافیزیکی هویتی ورای حقیقت به اسب بدهد وعمّان در 4 بیت این اندیشه را تکرار میکند.
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- ذوالجناح عشق آتش خوی شد بــی زبـان انی اناالله گــوی شــد (زبدةالاسرار، 84) |
1- ذوالجناح عشقش اندر زیــر ران در روش گامی به دل گامی به جان (گنجینةالاسرار، 342) |
2- لامکان آنجا که فوق عرش بود زیـر پای ذوالجنــاحش فرش بود (همان، 84) |
2- گر به ظاهر گام زن در فرش بود لیــک در باطن روان در عــرش بود (همان، 342) |
3- شد رکابش حلقه عرش برین عرش یعنی پای آن عرش آفرین (همان، 84) |
3- در زمین ارچند بودی ره نورد لیک سرمه چشم کرّ و بیش کرد (همان، 342) |
شباهت در معنا و صورت
همانگونه که ملاحظه میشود؛ تعبیر ذوالجناح عشق را ابتدا صفیعلیشاه به کار برده و عمّان در کاربرد این تعبیر مقلّد صفیعلیشاه است.
گام زدن ذوالجناح در فرش و حرکت در عرش، نشانة ظاهر و باطن حرکت ذوالجناح است که این مضمون نیز همراه با تکرار تصاویر حرکت ذوالجناح تکرار شده است با این تفاوت که عمّان سامانی اندیشه صفیعلیشاه را تعدیل کرده است؛ چرا که صفی علی شاه، لامکان را که فوق عرش است، فرش زیر پای ذوالجناح میداند؛ امّا عمّان او را در باطن روان در عرش و در ظاهر گامزن در فرش میبیند.
5-6- لوح ششم (علی اصغر)
یکی از زیباترین ابداعات قلمی صفیعلیشاه که به لطف سخن و عمق اندیشه او افزوده است؛ تصاویری است که از گفتگوی علیاصغر، کوچکترین سالک و سرباز میدان امام حسین (ع) در شعر او نقش بسته است. این اشعار با زبان علیاصغر آغاز میشود و پس از اینکه او خود را شیرخوار عشق و آماده جانبازی در راه حق معرفی میکند؛ خطاب به پیر طریقت و امام میگوید: حال که تو عزم دیار دوست داری و به درگاه خدا میروی، هدیهای کوچک هم برای او ببر، و در وصف این هدیه خود را عرضه میدارد. عمّان سامانی نیز در مثنوی خویش؛ اندیشه صفیعلیشاه را در ابیاتی کوتاه عنوان میکند.
با توجه به اینکه تمام فضای ذهنی عمّان سامانی از علی اصغر، حول محور چند بیت نمادین و مفهومی از زبدةالاسرار صفیعلیشاه شکل گرفته است، شیوة پردازش عمّان و انتقال ابیات و مفاهیم صفیعلیشاه به گنجینةالاسرار قابل توجه است. در زبدةالاسرار صفی علی شاه، امام حسین (ع) آخرین گوهر باقی مانده و آخرین مهرة بازی را که علیاصغر است، بر سر دست میگیرد تا به عنوان هدیه تقدیم خداوند کند و این امر به خواهش و کوشش علی اصغر صورت میپذیرد. عمّان سامانی از این اندیشه این گونه استفاده میکند که امام حسین (ع) پس از خالی کردن کیسة هستی خویش و فدا نمودن همه چیز و همه کس و در حالت انبساط خاطر، رقص رقصان از نشاط باختن خود عازم میدان میشود که احساس انقباضی او را فرا میگیرد، چون دوباره کیسه هستی را جستجو میکند، گوهری صغیر در دستش میافتد که امام پس از نیافتن آب برای او دست از او میشوید، آن را نیز تقدیم میکند.
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
1- گوهــری بر پیش آن شاه ارمــغان کو سبک وزن است و در قیمت گران (زبدةالاسرار، 85) |
1- درّه التـاج گــرامــی گوهــران آن سبک در وزن و در قیمت گران (گنجینةالاسرار، 345) |
2- ند بر تفصیل نبود کار عشق تا چه کرد آن شاه در بازار عشق (همان، 85) |
2- باز وقت کیسه پــردازی بود ای حّّّّّریف این آخرین بازی بود (همان، 345) |
3- هر چه بودش پاک با حق تاخت زد مهرهها را بــرد و حـرف از باخــت زد (همان، 85) |
3- شش جهت در نرد عشق آن پری میکــند با مـــهره دل ششــدری (همان، 345) |
شباهت در صورت و معنا
بارزترین نمونه تقلید عمّان سامانی از صفیعلیشاه بیتی است که در ماجرای علی اصغر عیناً توسط عمّان تکرار شده است، عمّان سامانی در ابیاتی که به شرح ماجرای علیاصغر میپردازد؛ بن مایة فکری صفیعلیشاه را بازگو میکند. تکرار تعابیری چون گوهر سبک وزن گران قیمت و یا مفاهیم فدا کردن هستی و باختن مهرهها (با استفاده از اصطلاحات بازی نرد) از موارد مشهود این تقلید و تأثیر پذیری است.
5-7- لوح هفتم (حضرت قاسم)
صفیعلیشاه برای پرداختن به شخصیت حضرت قاسم؛ ابتدا به شیوة معمول خویش مقدمهای عرفانی میچیند و معانی عرفانی مورد نظرش را بازگو میکند تا پس از آن با آوردن مصادیق، ادلّه خویش را اثبات کند. در مقدمه بحث قاسم نیز با صحبت از «فنا» ذهن مخاطب را برای ورود به جریان اصلی آماده میکند.
در ادامة این مقدمه، از عالم غیبالغیوب به «شهر چین» و از پیر طریقت یا امام به «شاه چین» و از مظهر تعلّق دنیا به «دختر شاه چین» تعبیر میکند:
پیش شاه چیــن ز هستـــی دم مزن |
|
ور نه خــود را بی جهـت بر هم مزن
|
و با این مقدمه به معرفی قاسم میپردازد:
آمد اینجــا یــادم از نور دوعیــن |
|
قصه دامــاد شــاه دیـن حسیــن |
قاسم، در اندیشه صفی علی شاه، تازه رهروی است که برفرق عیش و شادی پا میزند و با همه وجود از «تعلقها» که نوعروس مظهر آن است دل میکند و شهادت را که همان رسیدن به اقلیم چین است بر میگزیند. عمّان سامانی در شرح ماجرای قاسم مانند صفیعلیشاه درگیری با نفس را در شعر خویش به تصویر میکشد. قاسم در گنجینة الاسرار نیز سالکی است که ابتدا با دشمن درونی که نفس است و نوعروس مظهر آن است، میجنگد و پس از برخاستن آوای کوس (در هر دو مثنوی) شهادت را انتخاب میکند.
زین عروسم مدعا دانی که چیســت |
|
مـدعا را روی میــدانی به کیــست |
صفی علی شاه |
عمّان سامانی |
آستیـــن عشــق را بالا شکست شیشه هستی به سنگ لاشکست (زبدةالاسرار، 158) |
آستین و هم را او خرق کرد حق و باطل را بَر او فرق کرد (گنجینةالاسرار، 309) |
چون ز میدان شد بلند آوای کوس نی زخور ماندش خبر نی از عروس (همان، 162) |
لیک جا نگرفته داماد و عروس کزثری شد بر ثریا بانـگ کوس (همان، 308) |
من به فرق عیش و شادی پا زدم عیش عاشق ترک جانست آمــدم (همان، 158) |
کای قدح نوشان صهبای الست از مراد خویشتن شوئید دســت (همان، 308) |
داد بر وی دختر معصوم خویش کرد با وی رافتی ز اندازه بیــش (همان، 158) |
از دگر ره دختر خود پیش خوانـــد خطبه آن هر دو وحدت کیش خواند (همان، 308) |
شباهت در تصویر و معنا
تعابیر برخاستن آوای کوس از میدان، رها کردن عروس و رفتن قاسم به دنبال آوای کوس و آستین عشق بالا شکستن، از تعابیری است که قبلاً توسط صفیعلیشاه مطرح شده بود. عمّان سامانی نیز با به کار بردن این تعابیر، همان مفاهیم را یادآور میشود و سپس به سرّ خرق آستین میپردازد و معنا را کامل میکند. آستین بالا شکستن و آستین خرق کردن از دیدگاه هر دو شاعر، کنایه از ترک دل بستگی و تعلّق است که نوعروس در هر دو کتاب مظهر آن است.
همان گونه که ملاحظه میشود در تمامی اشعار گنجینةالاسرار و تصاویر شعری عمّان سامانی که نمونههای آن از نظر گذشت ردی از اندیشه و ابداعات شعری و بیان احساسی صفیعلیشاه اصفهانی نقش بسته است. صفی علی شاه، نگاهی ویژه به عاشورا از منظر عرفان دارد که عمّان سامانی آن را جاودانه کرده است. قابل ذکر است که علاوه بر موارد ذکر شده موارد دیگری نظیر ماجرای زعفر جنی، حضرت ابوالفضل و علی اکبر نیز مورد تقلید قرار گرفته که به دلیل اطناب، از بیان آن خودداری میشود.
نتیجه
از مقایسة مثنوی زبدةالاسرار و گنجینةالاسرار نتایج زیر حاصل شد:
1- عمّان سامانی، کتاب زبدةالاسرار صفیعلیشاه را در دست داشته و با تقلید و تکرار شاه بیتهای آن، به خلق اثر ماندگار خود، گنجینةالاسرار، پرداخته و در این اثر به اندیشههای پراکنده صفیعلیشاه نظمی تازه بخشیده است.
2- اثر عمّان در مقایسه با اثر صفی علی شاه، از نظر زیبایی صوری و معنوی به کمال مطلوب رسیده است.
3- برجستگیهای زبانی و بیانی، استفاده از آرایههای ادبی مانند تشبیه و استعاره و مجاز در خلق تصویرهای هنری، شعر عمّان را نسبت به صفیعلیشاه برتری بخشیده است.
4- مضمون و محتوای هر دو اثر، عرفان در ساحت عاشورا است و هر شاعر از زاویة دید خود به بیان زیباییهای نهفته در آن پرداخته است. تفاوت نگاه عمّان با صفی در درک شخصی از زیباییهای معنوی است که در این دو اثر، جلوهای متفاوت دارد. تصویرهایی که عمّان از دریافتهای ذهنی خود با صور خیال در آمیخته و به مخاطب القا میکند؛ با بنایی که صفیعلیشاه با واژههای صوفیانه و عارفانه ساخته، بسیار متفاوت است.
5- عمّان سامانی با تداعیهای ذهنی دایرهوار به موضوع اصلی باز میگردد و وحدت موضوع اثر را حفظ میکند؛ اما صفیعلیشاه در یک سیر خطی طولانی ذهن خویش را متوجه موضوعات متفاوت کرده و گاه آنها را بی نتیجه رها میکند.
تقدّم صفیعلیشاه بر عمّان سامانی به خاطر کشف بیش از ده تصویر بدیع از عرفان عاشورایی است که محور کار عمّان و مورد تقلید او قرار گرفته است، و تقدّم عمّان بر صفیعلیشاه به خاطر در آمیختن این زیباییهای محتوایی با زیباییهای صوری، در نهایت ایجاز است.