متن‌شناسی کتاب بهار دانش

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرّس

چکیده

کتاب بهار دانش اثر عنایت­الله کنبوه لاهوری (درگذشته 1028یا 1088)از آثار ادبیات فارسی در هند و ازجمله پرخواننده­ترین متون ادبی است که بیش از سیصد نسخة خطی و چندین شرح و فرهنگ از آن در دست است. کمتر کتابی تا این اندازه نسخة خطی دارد. این کتاب مهم تاکنون در ایران به شیوة منقّح تصحیح انتقادی نشده است. بهاردانش سرمشق نویسندگی منشیان و کتاب درسی مکتب­خانه­ها و فارسی آموزان هندی بوده و معرف سبک داستان­پردازی هندی داستان در داستان است. سبک نگارش بهار دانش متکلّف و مصنوع است و نویسنده در آن بیشتر به آرایش الفاظ و عبارات توجه داشته است. هدف اولیة نویسنده صنعتگری و آرایش­های کلامی است تا داستان­نویسی. بن­مایه­ها­ی قصّه­های بهار دانش متنّوع و تلفیقی از داستان­های ایرانی و هندی است. بهار دانش از کتابهای مکر زنان است که در ردیف آثار موجود در ادب فارسی قابل بررسی­های جامعه شناختی است. بهار دانش جز ارزش­های یادشده یکی از متون ادب عامّه نیز هست. متنی اندک متفاوت که زبان آن نسبت به دیگر آثار این حوزه متکلّف و دشوار است. این مقاله به متن پژوهی این متن ادبی مهم می­پردازد که سالیانی دراز زبان فارسی را به گروه عظیمی از علاقه­مندان هندی آموزش داده است. در خلال معرفی متن و ارزشهای ادبی و سبکی و ویژگی­های محتوایی و داستانی و بن‌مایه‌های کتاب معرفی می­شود.
 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Textual Criticism of Bahar-e Danesh

نویسنده [English]

  • H Zolfaqari
Associate Professor, Tarbiat Modares University
چکیده [English]

Bahar-e Danesh by Enayatollah Kanbuh Lahouri is a work of Persian literature in India and among the mostly-read literary works of which more than three hundred manuscripts and some commentaries and dictionaries are available. There are few books which have this number of manuscripts. There in not yet an authentic textual criticism of this book in Iran. This book has been an example for secretaries and a textbook in schools and for learners of Persian in India which represents the style of story-in-story in Indian story writing. The style of this work is embellished and the writer has been mainly concerned with decorating the words and sentences in it. The primary aim of the writer is decoration of discourse rather than fictionalization. Motifs of the stories are various and a mixture of Persian and Indian stories. This book is among the books of female tricks and it can be investigated sociologically beside similar works in Persian literature. More than such points, it is also one of the texts of folk literature. Compared to other works in this field, the language of this work is more difficult and embellished. This article aims to provide a textual criticism of this significant literary text which has taught Persian language to a large group of Indian fans for many years. Besides introducing the text and its literary and stylistic values, the fictional characteristics and motifs of this text are also introduced.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Bahar-e Danesh
  • Enayatollah Kanbuh
  • Textual Criticism
  • folk literature
  • fiction

مقدمه

ایران و شبه قاره هند دو تمدن باستانی همجوار و آریایی هستند که صرف نظر از روابط مذکور در اساطیر و افسانه­ها، ارتباطات تاریخی مستحکمی بیندو فرهنگ بوده است. بهرام گور و شاهزادهبلاش چندی در هند اقامت کرده­اند. انوشیروان به آداب و سنن هند علاقة مفرطی داشته و عده‌ای ازپزشکانو شطرنج بازان و ریاضی­دانان و مترجمان هندی را در دربارش جایداده است. بروزیه طبیب کتابکلیله و دمنه را از شبه قارهبه ایران آورد. خسرو پرویز همواره با پادشاهان شبه قاره هدایایی رامبادله می­کرده است. سلاطین غزنوی در توسعه دین اسلام و زبان وادبیات فارسی نقش مهمی داشتند. محمود غزنوی هفدهبار به شبه قاره حمله و تا سال 418 قسمت مهم هند را تصرّف کرد. با ورود شعرا و ادبا و علما و فارسی زبانان به هند، زبان و ادبیات فارسی در این شبه قاره بزرگ توسعه یافت وتا ورود انگلیسی­ها در ربع دوم قرن سیزدهمهجری زبان فارسی، زبان رسمی و علمی و ادبیآن سرزمین پهناور بود (برای تفضیل رک: ریاض، 1354: 66 ).

در عهد غزنویان لاهور به غزنین خرد شهره شد و بسیاری از شعرا و ادبای فارسیبه این سامانروی آوردند؛ ازجمله علی جلّابی هجویریمعروف به داتا گنج بخش (480 )صاحب کشف المحجوب، ابوالفرج رونی لاهوری (497) و مسعود سلمان لاهوری (515). در عهد سلاطین دهلی، زبان و ادبیاتفارسی در شبه قاره توسعهپیدا کرد و هندوان نیز به فراگیری زبان فارسی و تألیف و سرودن شعرروی آوردند. عوفی صاحبلباب الالباب و جوامع الحکایات و لوامع الروایات در عهد این سلاطین نگاشته شد و نیزابوعمرو منهاج الدین عثمان جوزجانی تاریخ طبقات ناصری(658) را به نام سلطان ناصرالدین محمود ازسلاطین مملوک کرد. مولتان مرکز شعر و ادب فارسی درآمد و بزرگانی ادب مانند عراقیهمدانی(م 688 ) و امیرخسرو دهلوی (725) و خواجه حسن سجزی (737) مدتی راآنجاگذرانده­اند. عصر پادشاهان تیموری (932– 1274)چون بابر و همایون و اکبر و جهانگیر و شاه جهان و اورنگ زیب، دورة اوج و کمال رواج ادبیات فارسی محسوب می­شود (همان)جلال الدین محمّد اکبر شاه نیم قرن به توسعة ادب فارسی پرداخت. دربار اکبرشاه محل تجمع شعرا و نویسندگان عصر شد. حمایت وی از ایشان باعث شد تا شعرا و نویسندگانی از ایران به دربارش روی آوردند.نورالدین محمّد جهانگیر، چون پدرش فارسی را گرامی داشت. پس از جهانگیر، شهاب الدّین شاه جهان (1037) روی کار آمد. وی مردی هنردوست و هنرپرور بود و در عهد وی انواع صنایع مستظرفه و هنرهای مختلف در هند رشد کرد و به‌حد کمال رسید. در دوره او ترکیب هنر ایرانی و هندی و فنون ایرانی در هند رواج پیدا کرد و می‌توان یکی از مظاهر ترکیب این دو تمدن را در عمارت تاج محل بخوبی مشاهده کرد. شاه جهان و زنش ممتازمحل هر دو دارای ذوق و قریحة ادبی بودند و از او به سبب محیط شعر و ادب مخصوصاً فارسی که در دستگاه و دربار او وجود داشت، حکایات و نوادر و مناسب‌خوانی و بدیهه‌سرایی نقل می‌کنند که کمال ذوق و فرهنگ این شاه و ملکه را می‌رساند. بر اثر هنرپروری و ذوق و قریحه شاه جهان بوده‌ است که شعرای برجسته ایرانی به دربار هند مهاجرت می‌کرده‌اند. دربار شاه جهان زمینه بسیار مستعدی جهت پرورش زبان و ادبیات فارسی بود، در عهد همین شاه ترکیب و پیوند دو زبان هندی و فارسی که در قرن چهارم هجری در لاهور شروع شده بود در قرن یازدهم به­حد کمال رسید.

عنایت الله کنبوه صاحب بهاردانش از دانشمندان عصر شاه­جهان است. برادرش محمّد صالح کنبوه لاهوری صاحب تذکرة عمل صالح (تألیف 1070) نیز از عالمان این دوره است. بهاردانش از آثار داستانی و از افسانه­های عاشقانه و کهن هندی به زبان فارسی در عصراین شاه عاشق پیشه نوشته شد. در این عصر قصّه­گویی وقصّه‌خوانی و بیش از همه قصّه‌های مذهبی مثل حمزه‌نامه، مختارنامه، رشد بی­سابقه­ای یافت. خواندن و بازگو کردن داستان­های جالب کتاب حمزه‌نامه مورد علاقه جلال‏الدین اکبر پادشاه گورکانى هند( 949-1014) بوده است( زرین کوب، ١٣۵۵: 232). درشبه قارة هند داستان­گزاری رونق فوق­العاده­ای یافت و صد­ها داستان نگاشته شد(رک، صدیقی،1337). شغل قصّه­خوان و دفترخوان در دربارشاهان ایران و هند رسمیت یافت. میرزاغیاث الدین علی، ملقّب به نقیب خان، از مقربان جلال الدّین اکبر، پادشاه، برای او، «تواریخ و قصص و حکایات و افسانه­های فارسی و هندی را می­خواند(گلچین معانی، 1363:۲/۳۹۰)  و میرزا غازی ترخان، والی تته (سند) و حاکم قندهار (۱۰۲۱) در خدمت خود، کسانی مثل ملا اسد قصّه خوان و میرعبدالباقی قصّه خوان را نگهداری می‌کرد (فخرالزمانی، ۱۳۶۳: ۵۹۸ و ۶۰۵) و نیز کسان دیگری از قبیل ملاعبدالرشید قصّه خوان و مولانا حیدر قصّه­خوان و مولانا محمّد خورشید اصفهانی قصّه خوان و برادرش، مولانا فتحی شاهنامه­خوان ( اسکندر بیگ منشی، 1382: ۱۹۱) در همین دوره، در شمار مشاهیر اهل ادب، و منتسب به دربارها و درگاه­های رجال عهد بوده­اند» (صفا، 1372: ج ۵/۳: ۱۰۵۳). عبدالنبی فخرالزمانی که سمت قصّه‌خوانی و کتابداری میرزا امان الله نصیبش شده بود، طرح تألیف کتاب­هایی را ریخت که یکی از آن­ها، دستور الفصحاست. «به جهت خواندن قصّة امیرحمزه و آداب آن؛ تا قصّه خوانان را، دستوری باشد» ( فخرالزمانی، ۱۳۶۳: ۷۶۲ـ۷۶۳) که البته از آن نسخه­ای در دست نیست؛ اما وی در کتاب دیگرش با نام طرازالاخبار(تألیف 1037) به شرح آداب و ترتیب خواندن و شرایط روش­های قصّه­گویی از جمله سه روش ایرانی، تورانی و هندی می­پردازد (شفیعی کدکنی،1381: 109-122). جامع‏الحکایات شامل مجموعه‌ای از داستان‌های بلند است که بنابر نسخة جامع کتابخانة دیوان هند (ش 797) شامل 52 داستان است و شخصی به نام محمّد عظیم از مردم سند در 1025 تحریر کرده است و نباید آن را با جوامع‌الحکایات عوفی یکی دانست. قصّه حسین کرد شبستری از کشمکش‌های دولت و مردم ایران در عهد صفوی با ازبکان و عثمانی‌ها سخن می‌گوید. چهاردرویش از داستان­های مشهور نقّالی با چندین روایت و نسخه­های فراوان در این عصر نوشته شد. محمّد مجدالدین مجدی حسینی، کتاب زینت‌المجالس (نگارش 1004) را در نُه جزء‌و 90 فصل (هر جزء ده فصل) و1050 داستان فراهم آورده است. چنان­که می­بینیم، این­ دوره، عصر رونق قصّه است. کتاب بهاردانش در چنین روزگاری در هند نگاشته شد و سخت مورد توجه قرار گرفت.

 

مؤلّف بهار دانش

بهاردانش اثر عنایت­الله کنبوه لاهوری(درگذشته 1028یا 1088) است که در1061 به نام شاه­جهان گورکانی(1037-1968) تألیف شده است. عنایت اللّه آل صالح کنبوه لاهوری در سال 1017 ق. /1608 م. از پارسی‌‌نویسان معروف هند در سدة یازدهم هجری در برهان‏پور(هند)چشم به جهان گشود و هم در آن شهر به کسب دانش‌های زمان پرداخت و در تربیت برادر کوچکش محمّد صالح نیز کوشید و این هر دو برادر از عهد شباب به خدمات دیوانی اشتغال جستند. وی از اوایل زندگانی خود به دربار شاه­جهان پادشاه (1037 -1068(  راه یافت. چندی بعد عنایت‌الله به دهلی انتقال یافت و در آنجا خانقاهی نزدیک مرقد قطب‌الدین بختیار کاکی بنا کرد و در آن به عبادت و ریاضت پرداخت و عزلت گزید تا در جمادی ‌الاول سال ۱۰۸۲ ق. درگذشت (صفا، 1372: 5/1756) از پایان یکی از نسخه­های بهاردانش که در دانشگاه پنجاب لاهور نگهداری می‏شود، این مطلب روشن می‏شود که او در قصبة روهون در نزدیکی لاهور زندگی کرده و در سال 1088 ق. چشم از جهان بسته است (ریحانه خاتون، 1380: 126 - 141). وی مورّخ و نویسنده و شاعر بود. جز بهاردانش چند کتاب دیگر نیز دارد:

1.تکلمة اکبرنامه شیخ‌ابوالفضل علّامی است که در سال 1037 نگاشته شده و حاوى وقایع چهار ساله دورة اکبری و اطّلاعات سودمندی درباره عصیان و خروج جهانگیر بر پدرش اکبر، قتل خائنانة ابوالفضل علّامی به تحریک جهانگیر، تعقیب و مجازات قاتلان ابوالفضل به فرمان اکبر، جنگ‌های دکن، بیماری و مرگ اکبر است. عنایت‌الله در نگارش این ذیل یا تکمله سعی داشت، روش ابوالفضل علّامی را دنبال کند. این تکمله به پیوست جلد سوم اکبرنامه در سال 1877 م در کلکته چاپ شد.

 2. تاریخ‌ دلگشا در تاریخ عمومی گورکانیان هند؛ بویژه ذکر پادشاهی شاه‌جهان و بعضی از رویدادهای اوایل عهد اورنگ زیب (۱۰۶۸-۱۱۱۸ هـ) است. چند نسخة خطی از آن در دست است.

3.گلشن عنایت شامل نامه‏هایی است به دوستان و بزرگان عصر که برادرش در 1072 جمع‏آوری و به نام اورنگ  زیب کرده است. نسخه­ای از آن در کتابخانة گنج بخش به شماره 1197موجود است.

4.شارک­نامه در حکمت آموزی است که نسخة آن در گنجینة شیرانی دانشگاه پنجاب به شماره 2/2242 موجود است.

5.دیباچه بر سواد اعظم ملّا منیر که نسخة آن در کتابخانة عمومی شرقی بانکیپور به شماره 87 است (انوشه، 1381: 4/1839).

از خانواده و فرزندان وی جز برادرش اطّلاعی نداریم. محمّد صالح کنبوه شاگرد و برادر کوچک عنایت اللّه که دیباچه­ای بر بهاردانش نوشته، از مورّخان و نثرنویسان معروف هند و پروردة او بود. از شرح حالش اطّلاع کافی در دست نیست. اثر مهم و اصلی او کتاب عمل صالح معروف به شاه­جهان نامه است.

عنایت اللّه، چنان­که در دیباچة کتاب می‏نویسد، این داستان را از یک برهمن‏زاده به زبان هندی شنیده و خود نیز حکایت های تازه­ای بر آن افزوده است؛ بنابراین اصل داستان به زبان سنسکریت بوده که وی آن را به زبان فارسی درآورده است. این داستان بسیار طولانی است. نام کتاب در پایان به تصریح نویسنده آمده است:

بتخانه هند را درست این
گل کرد ز من بهاردانش

 

ناموس هزار بتگر است این
بستم به سخن نگار دانش

جایگاه بهار دانش در قصّه­های فارسی

قصّه‌های عامیانة بلند را از حیث پیرنگ (طرح) و شکل‌گیری روایت قصّه و موضوع اصلی و کنش‌های داستانی می‌توان در چند گروه جای داد: داستان‌های عاشقانه، داستان‌های جنگی، عیاری و طراری، داستان‌های شگفت‌انگیز، داستان‌های سفر و داستان‌های قصّه در قصّه.بهاردانش از گروه اخیر است.

در شیوة قصّه در قصّه قهرمان با روش‌هایی چون قصّه‌گویی، تأمّل و سکوت، رفتارهای نمایشی از حادثه یا مرگ خود یا کسی دیگر پیشگیری می‌کند. عمده‌ترین روش قصّه‌گویی، در این گونه، شیوة قصّه در قصّه است. اغلب چنین قصّه‌هایی اصل و منشأ هندی دارند که در «مهابها راتا» و دیگر کتاب‌های هندی، نظیر آن ها را می‌توان یافت. نمونة بارز آن هفت وزیر در سندبادنامه برای آن‌که پادشاه فرزندش را به تهمت کنیز نکشد، هریک با داستانی در ضرورت تأمّل و پرهیز از شتاب داستانی می‌گویند و کنیز نیز برابر هر حکایت، حکایتی برای خنثی کردن اثر حکایت وزیران نقل می‌کند. همچنین هزار و یک شب که شهرزاد هر شب با گفتن قصّه، مرگ خود را به تأخیر می‌اندازد.

در این داستان­ها انسان با تمام آفریده­ها مثل حیوانات و گیاهان اختلاط و آمیزش دارد و از این رو قصّه­ها گاه جنبة تمثیلی می­یابد؛ مثل کلیله و دمنه و طوطی‌نامه، که از زبان حیوانات سخن گفته می‌شود. در طوطی‌نامه یا چهل‌طوطی و روایت‌های مختلف آن نیز، طوطی ماده برای آن که مانع خارج شدن همسر بازرگان از خانه و ارتباط با فاسق شود، هر شب داستانی عبرت‌انگیز برای زن نقل می‌کند تا آن که بازرگان از سفر باز می‌گردد.

زنان در چنین داستان­هایی نقش محوری دارند. داستان‌‌های مکر زنان برجسته‌ترین نوع آن است. زنان به شیوه‌های گوناگون مردان خود را فریب می‌دهند تا با مردان دیگر رابطة عشقی و جنسی برقرار کنند. گویا چنین کتاب­هایی در عصر فرّخی نیز رواج داشته است؛ چنان­که در باب دشمن ممدوحش می­گوید:

ز بهر آن که از بند ِتو فردا چون رها گردد

 

کنون دایم همی­خواند کتاب حیلة دلـّه
                     (فرخی سیستانی،  350)

و این کتاب حیلة دلـّه همان کتاب عوامانة دلیلة محتاله یا دله و مختار است.

قدیم­ترین کتاب موجود در این زمینه سندبادنامه خواجه عمید ابوالفوارس قناوزی از قرن چهارم است که متن آن موجود نیست؛ بلکه تحریر تازه‌ای ازآن به نثر ظهیری سمرقندی موجود است. طوطی نامه از کتاب­های دیگر در مکر زنان است. طوطی‏نامه از دیرباز، و در ادبیات فارسی رواج داشته است. گرچه موطن این داستان‏ هندی است؛ اما چنان با عناصر ایرانی آمیخته که هویتی ایرانی یافته است. «طوطی‏نامه» در سانسکریت، «شوکه سپتتی» به معنی «هفتاد داستان طوطی» است. برخی روایت­های آن به «چهل طوطی» نیز معروف است. قدیم­ترین تحریر آن از محمّد ثغری معروف به جواهرالاسمار(تألیف 714) است. چندی بعد ضیاء نخشبی(تألیف730) از داستان پردازان وپارسی گویان هند، تحریر موفّق­تری فراهم آورد. داستان طوطی‏نامة ضیاء نخشبی(نخشبی، 1372: 7-13) با اندک اختلاف همان روایت ثغری است. کتاب دیگر در این موضوع بَخْتْیارْنامه‌ یا راحة الارواح است که به شمس‌الدین‌ محمّد دقایقى‌ مروزی‌( قرن6 و 7ق‌) منسوب‌ است‌. این داستان منثور کهن فارسی، به صورت یک قصّة اصلی و نُه قصّة فرعی است.

کتاب بهار دانش از گروه اخیر و در مکر زنان است. نویسنده در زن ستیزی و بیان خصایص منفی زنان راه افراط پیش گرفته و زن را قابل نفرین دانسته است: «مگر آنجاست که سرشت زنان به ناراحتی مخمر تزویری برانگیخته و غدری اندیشیده باشد و آتش در خانمان ناموس زده» و آنان را نادان می­داند: «از آنجا که استبداد و اصرارآیینِ زنان است و سرشت این طایفه با جهل و بی‏دانشی مخمر، اصلاً ازین آرزو نگذشت» جای دیگر می‏گوید: «سرشت این­ها از کید و تزویر است. » «روز و شب نقل‏هاى غریب و حکایات عجیب در مذمت زنان و بى‏وفایى طایفة ناقصّة  نسوان در خدمت این تازه اورنگ‏پیراى کشور جنون بگذرانند، شاید که مداوات شیدایی‌‏اش را سودمند آید» و ده­ها نظیر چنین جمله­ها در کتاب دیده می­شود.

شیوة روایی بهار دانش، نیز به سبک داستان‏سرایی هندی، داستان در داستان است، به هر مناسبتی داستانی نو آغاز می‌‏شود و گاه در میان آن نیز داستانی تازه مطرح مى‏گردد. داستان اصلی، شرح عشق جهاندارشاه است که پس از سختی بسیار به وصال بهره‌وربانو می‌رسد و داستان­های فرعی پیرامون این داستان اصلی شکل می­گیرد. حکایات درونی داستان با هدف اخلاقی نگاشته شده که درونمایة اصلی تمامی قصّه­های فرعی بی وفایی و مکر زنان است. هفت ندیم شاه، هفت حکایت در بی‌‏وفایی زنان و مکر ایشان بازمی‌‏گویند تا شاهزاده را از عشقش منصرف کنند. قصّة هفتم هفت خلوت دارد که هر خلوت یک داستان است. پس از آن شارک چند حکایت نقل می­کند.

 

خلاصة داستان

جهاندارشاه شاهزادة هندوستان، هنگام شکار، طوطی شیرین‌گفتاری را از جوانی می­خرد و همنشین خود می‌کند. روزی طوطی با دیدن عشق­بازی شاهزاده با کنیز وی، ملامت‌کنان به او می‌گوید: چرا از عشق بهره‌ور‌بانو دختر شاه مینوسواد غافل مانده‌ای و به این کنیز دل بسته‌ای؟ شاهزاده با شنیدن اوصاف بهره‌وربانو، عاشق او می‌شود و بی‌نظیر نقّاش را برای کشیدن تصویر او به مینوسواد می‌فرستد.

 بی‌نظیر درهیأت تاجری به باغ بهره‌وربانو می‌رود و پس از کشیدن تصویر او، نقش جهاندار را به وی نشان می‌دهد. بهره‌وربانو با دیدن جمال جهاندار، شیفتة او می‌گردد. جهاندار نیز با مشاهدة تصویر بهره‌وربانو مدهوش می‌شود و در بستر بیماری می‌افتد. طبیبان از مداوای او عاجز می‌شوند و پدر شاهزاده که از عاشق شدن فرزندش ملول و آزرده‏خاطر شده است؛ نزد وى مى‏رود و سرانجام رأى دانایان بر آن قرار مى‏گیرد.

هریک از ندیمان به نزد شاهزاده ‏آیند و درین زمینه داستانی می‌‏سرایند و بدین ترتیب هفت ندیم شاه هفت حکایت در بی‌‏وفایی زنان و مکر ایشان بازمی‌‏گویند. امّا این افسون‏ها شاهزادة جوان را از کاری که در پیش گرفته است، باز نمى‏دارند. پادشاه پس از مشورت با بزرگان دربار بر آن می‌شود تا شخصی را با هدایای بسیار نزد همایون‌شاه پدر بهره‌وربانو بفرستد و در نامه‌ای بهره‌ور را برای جهاندار خواستگاری کند.

همایون‌شاه در پاسخ به نامة پدرِ جهاندار نامه‌ای قهرآمیز می‌نویسد و درخواست او را رد می‌کند. جهاندار با شنیدن این خبر تخت سلطنت را رها کرده، به جانب دیار معشوق می‌شتابد. در میانة راه به یاری درویشی از رودخانه‌ای بزرگ عبور می‌کند و پرنده‌ای جهاندیده به نام شارک با شنیدن سرگذشت او حکایاتی در باب سختی عشق و خطرهای آن تعریف می‌کند. جهاندار شاه بی‌اعتنا به نصایح شارک به اتفاق طوطی به بارگاه همایون شاه در شهر مینوسواد می‌رود و خود را مشتاق به خدمت او نشان می‌دهد؛ امّا همایون شاه او را اخراج می‌کند.

جهاندار شاه اتفاقی با هرمز وزیرزادة پدر ملاقات می‌کند، چون خاکساران بر در باغ بهره‌وربانو می‌نشیند. طوطی با دیدن حال زار شاهزاده قصّه‌هایی دربارة عاشقانی تعریف می‌کند که سختی‌ها را در راه رسیدن به معشوق تحمّل کرده‌اند؛ اما جهاندار مجنون‌وار در آتش عشق می‌سوزد. روزی بهره‌وربانو با دیدن جهاندار در حال ترانه‌خوانی، به یاد او می‌افتد و عشق خود را نزد دایه فاش می‌سازد. پادشاه با شنیدن این خبر از دایه و پس از مشورت با وزرا و بزرگان دربار مصلحت را در ازدواج ایشان می‌بیند و دستور می‌دهد، پس از تعیین طالعی میمون برای ازدواج ایشان، اسباب بزم و طرب را مهیّا سازند.

جهاندار پس از ازدواج با بهره‌وربانو و هدیه دادن جواهرات به پدر او به جانب دیار خود بازمی‌گردد. در میان راه نزاع دو برادر را بر سر ارث پدری پایان می‌دهد و آن‌ها سرمایة خود را به او می‌بخشند. هرمز وزیرزاده که هواخواه بهره‌وربانو است، با اظهار دوستی به جهاندار به ایشان می‌پیوندد و هنگام شکار به جهاندار می‌گوید: من با دانستن اسم اعظم قادر به نقل روح از کالبدی به کالبد دیگر هستم. جهاندار فریب سخنان او را می‌خورد و با نقل روح در کالبد آهویی جای می‌گیرد؛ اما هرمز او را رها می‌کند و می‌رود. در همین هنگام پدر جهاندار شاه با جمعی از امرا به استقبال او می‌آیند و هرمز را به جای جهاندار بر تخت سلطنت می‌نشانند.

جهاندار دوباره در قالب شارکی درمی‌آید و جوانی را که به جرم بوسه زدن بر تصویر دختر وزیر در آینه، محاکمه می‌شود، با حکم تازیانه زدن بر سایه او نجات می‌دهد. بهره‌ور بانو با مشاهدة دانایی شارک، او را از درویشی می‌گیرد و با شنیدن حقیقت از زبان شارک، از هرمز می‌خواهد که به قالب آهویی درآید تا جهاندار به کالبد اصلی خود بازگردد. سپس هرمز به دار مجازات آویخته می‌شود. مدتی بعد بهرام خان سپهسالار دولت به سودای سلطنت علیه جهاندار شورش می‌کند و بی‌اعتنا به نامه‌های نصیحت‌بار او در برابرش می‌ایستد. جهاندار نیز شجاعانه با بهرام می‌جنگد و با قتل او شورشیان را شکست می‌دهد. جهاندار با شنیدن آوازة نوازندگی دختر بهرام (غزال تاتاری)، او و مادرش را نزد خود فرامی‌خواند و از آوای چنگ او سرمست می‌گردد. بهره‌وربانو رنجیده‌خاطر از مصاحبت جهاندار با غزال‌تاتاری، قصر را ترک می‌کند و در صحرا خیمه می‌زند. جهاندار پس از نوشتن نامة عذرخواهی به صحرا می‌رود و با دیدن حال او گریان وصیت می‌کند و جان می‌سپارد. بهره‌ور بانو نیز با لباس عروسی بر بالین یار جان می‌دهد.

 

ساختار و محتوا و ارزش کتاب

 کتاب دو مقدمه دارد؛ مقدمة نخست از محمّدصالح کنبوه و مقدمة دوم از آن خود اوست. برادرش در مقدمة کتاب چنین گوید: «اکنون که قلم فیض اکتساب به برکت این ذکر دل‏نشین و بیان متین مانند نیشکر به راست‏مزگى علم گردیده و به یمن دست‏آویز این ستایش‏اندیشه تا بسان تیر چرخ انگشت‏نمای اهل رقم گشته بر آن سر است که به تحریر دیباچة این سواد اعظم قبول و اقبال که خرد معنی ‏پرور به بهار دانش موسومش ساخته و در آغاز سال هزار و شصت ‏و یک هجری صورت ترتیب پذیرفته، آوازة سخن تازه را آویزة گوش روزگار سازد».

پس از دو مقدمة بسیار متکلّفانه، کتاب شامل چندین باب در موضوعات اخلاقی گوناگون می­شود. فصل­بندی­های آن را براساس حکایت­های ویژة هر موضوع ترتیب یافته است. نویسنده ازین حیث از گلستان متأثّر بوده است. همچنین تا اندازه­ای از سبک نثر عیار دانش پیروی کرده است. عیار دانش تحریری از تازه و ساده از انوارسهیلی ملاحسین واعظ کاشفی و نوشتة ابوالفضل‏بن مبارک‏شاه برادر فیضی است. نگار دانش ساده شده و خلاصة عیار دانش است. کنبوه در نثر از این کتاب­ تأثیر پذیرفته والا به لحاظ داستانی افسانه­های کتاب هیچ­گونه شباهتی به داستان­های کلیله و دمنه و انوار سهیلی ندارد. بعدها کتابی با نام «طراز دانش»از غلام متخلص به صابر نوشته شد که این کتاب هم هیچ شباهتی مضمونی یا موضوعی با بهاردانش ندارد.

قصّه­ها در قالب افسانه است؛ زیرا حاوی سرگذشت یا رویدادی خیالی و اغراق آمیز از زندگی انسان­ها، و وجود موجودات وهمی چون دیو، پری، غول و اژدهاست که با رمز و رازها و گاه مقاصدی اخلاقی توأم است و نگارش آن بیشتر به قصد سرگرمی و تفریح خوانندگان انجام می­گیرد. داستان‏های کتاب از لحاظ زیبایی در یک سطح نیستند؛ بعضى از آن‏ها بسیار جالب توجه، دل‏نشین، عجیب و بعضی دیگر ضعیف و رکیک و عاری از مضمون و محتوای دلکش و گیراست.

محیط هندوستان با تمام خصوصیت‏های خود درین داستان‏ها تأثیر کرده است. هوای گرم و مه آلود، درویشان و مرتاضان، بوزینگان، ماران عینکی و کفچه‏ماران زهرآگین، طوطی ‏ها و مرغان رنگارنگ، فکر حلول و تناسخ و خیال‏بافی‌‏های عجیبى که از دیرباز درین سرزمین عجیب و سحرآمیز رواج داشته، تمام درین مجموعة داستان انعکاس یافته و آن‏را آیینه‏ای تمام‏نما از طرز فکر و روش زندگانی مردم هندوستان ساخته است. گاه نیز در مطاوی داستان‏ها به برهمنان و زندگانی آنان و کتاب مقدس هندوان ودا(که دراین کتاب «بید» نامیده شده) اشاراتی رفته است (محجوب،1381: 559).

در اصالت داستان‏های بهار دانش، هیچ­گونه تردیدی نمى‏توان رواداشت. با جست­وجو در مآخذ داستان­های بهار دانش درمی­یابیم: اگرچه برخی بن­مایه­های تکراری در آن دیده می­شود؛ داستان­ها در ادب فارسی سابق ندارد و نتوانستیم مشابهی برای داستان­ها بیابیم. نویسندة فرانسوی «الف‏النهار»، پتیس دولا کرا (Petis Delacroix) که مدّعی بود نسخة فارسی آن ‏را از درویشی ایرانی گرفته، چند داستان از بهاردانش اقتباس کرده است؛ داستان شخصی که می‌‏توانست روح خود را از قالبی به قالب دیگر (حتی قالب جانوران و پرندگان) انتقال دهد و نیرنگی که ازین راه با شاه‏زاده باخت، داستان مردی که جعبه‏ای به دست آورد و به مدد آن به سر آسمان پرواز کرد، داستان دلق و متکا و کشتی و نعلین چوبین سحرآمیز، تمام یا بعین یا به‏مختصر تغییری ازین کتاب در الف‏النهار راه یافته است. نیز داستان دیوی که به صورت پیر درآمده و آدمیان را به شکل گوسفندان کرده و هر روز یکی از آن‏ها را می‌‏کشت و می‌خورد و رهایی ‏یافتن قهرمان داستان از چنگ او و کشتن دیو ازین کتاب به داستان سلیم جوهری و چهل طوطی راه یافته است ( همان، 560).

بهار دانش در هندوستان و در نزد فارسى خوانان هند شهرت و محبوبیت فراوان دارد و جزء کتاب‏هاى درجة اول آن دیار است که مردم فارسی‌‏دان هند این کتاب را با شوق و رغبت بسیار می‌‏خوانند. در شبه قاره این کتاب جزو کتاب­های درسی مکتب­خانه­ها محسوب می­شود و همانند گلستان و بوستان و یوسف و زلیخای جامی و اسکندر‌نامة نظامی خوانده می­شده است.

از عبارتی که کاتب نسخة مجلس در خاتمة کتاب نوشته، معلوم می­شود کتاب سرمشق منشیان و نویسندگان و دبیران آن دیار بوده است: هر لفظش سرمایة فن منشیگری و هر فقره­اش دستور مدّعانویسی و مطلب نگاریست.

 برای آن چندین شرح نوشته شده است؛ از جمله شرح بهار دانش نوشتة عنایت عبدالباقی(کراچی، همدرد، ش 259. R مشترک 6: 1022) که در سال 1160ق تألیف کرد. همچنین نظام الدّین فرهنگ لغات بهاردانش را نگاشت (منزوی،1351: 6/ 1022). فرهنگ بهار دانش نوشته بدرالدّین انصاری (نوشاهی، 1362: 30/ 247- 1957 N. M;) محموداللغات؛ فرهنگ بهار دانش نوشته محمّدبن شیخ عبدالواحد بن قاضی شمس الدین (همان، به شمارة 1175-1961 N. M; و منزوی، 1351: 1/ 4309). حاشیة بهار دانش ۱۲۹۳ق. مطبع حیدری و حاشیة بهاردانش مطبع قیومی.

شاعری به نام حسن علی عزّت در بهار دانش را در سال 1192ق/1778م زمان تیپو سلطان، پادشاه میسور(1197-1213) در بحر هزج به نظم کشید و به نام وی کرد ( صفا، 1372: 5/1756 و ریو، 2/765). شاعری متخلّص به عاشق داستان­های کتاب را به نام بهارستان در 1218ق به نظم کشید که نسخة آن به شماره 89105513 در دانشگاه لکنهو موجود است. خلاصه و ساده شدة کتاب توسط بدرالدّین بن حسن خالق بن مولوی غلام محی‌الدّین آتشی سرهندی با نام عطر دانش انجام پذیرفت که نسخة خطی آن در کتابخانة دانشگاه هندو بنارس به شماره 1852/10 انجام پذیرفت. همچنین سید امداد حسین خلاصة بهار دانش را به نثر روان نوشت که نسخة خطی آن در کتابخانة دانشگاه هندو بنارس به شماره 11/52  وجود دارد. دیپیک رای خلاصة از کتاب را به سال 1171ق فراهم آورد و به شاه یدالله حسینی تقدیم کرد ( منزوی، 1351: 6/ 1009، ایوانف، 781).

 تاکنون این کتاب چندین بار به صورت سنگی در هند به طبع رسیده است؛ ازجمله قدیم­ترین چاپ آن با اسکندرنامه در 1809 در کلکته و چاپ معتبر دیگر آن به همت منشی نولکشو، درکانپور به سال1869و در439ص به چاپ رسید ( مشار، 1335: 1/803). نسخه­های خطی، منتخب و ترجمه­های اردوی فراوانی (حدود 300 نسخه)ازآن باقی مانده است ( رک: منزوی،1351: ج5ص3533 و منزوی، فهرستوارة کتاب‌های خطّی،1: 293) این کتاب به زبان­های اروپایی نیز چاپ شده است (آته، 1356: 226). کلنل الکساندر بُو تعدادی از داستان­های بهاردانش را به انگلیسی ترجمه و با نام حکایات عنایت­الله به سال 1285ق/1799م در لندن چاپ شد. یک سال بعد جاناتان اسکات کتاب را به انگلیسی ترجمه و به سال 1214ق/1799م چاپ کرد. هانتمن در سال 1802 آن را به آلمانی بازگرداند و در لایپزیک به چاپ رساند. در ایران نیز در نزد منشیان متصنّع و متکلّف دورة قاجار سخت مطلوب و مرغوب بود، تا بدان‏جا که با وجود چاپ­‏های مکرّر آن، بسیاری از منشیان آن را به خط خویش نوشته و با خود داشتند.

کتاب ما را با بخشی از فرهنگ، آیین و رسوم مردم هند آشنا می­کند. در لابه‌لای متن به نکاتی می­توان رسید که حاوی اندیشه­های مؤلّف است. او مردم را به منزلة رمه معرفی نموده و شاهان را چوپان این رمه خطاب می­کند: به مقتضای نابخردی عنان رتق و فتق جهانبانی که کنایت است از شبانی کافّة انام و پاسبانی خاص و عام به قبضه اقتدار وزیر سپرده بود. در هرجا که بتواند از هندوستان تعریف نموده در وصف آن اشعاری را نوشته آن را به عنوان کشوری جنت نشان و مینو نهاد معرفی می­کند.

منزوی در فهرستواره کتاب­های خطی 324 نسخه­ی خطی از این کتاب را معرفی کرده است ( منزوی، 1351: 1/292 و منزوی،5/3533 منزوی،نسخه­ها، 5/3533( نشانی 34 نسخه )؛ منزوی، احمد، فهرست مشترک، 6/1007 (نشانی 168)نسخه، 6/1022: منتخبات و شرح­هایش، 6/1315: فهرستواره­ای از نسخه­ها و منابع تحقیق؛ اختر راهی، 257: 7 ترجمه به زبان اردو ( 4 به نثر و 3 به نظم)؛ مشار، 1335- 1342: 1/803 ( نشانی 10 نسخه چاپی) و دانشنامة ادب فارسی در شبه قاره، ۱/۵۱۵) از این تعداد 180 نسخه در شبه­قاره است. کمتر کتابی است که تا این اندازه نسخة خطی داشته باشد. بهار دانش از کتاب­های معروف و پرخوانندة فارسی است که بارها به چاپ رسیده است. تاکنون 21 نسخه چاپ سنگی آن شناسایی شده که همگی در هندوستان به چاپ رسیده که قدیم­ترین چاپ آن مربوط به سال 1247است. بهار دانش به صورت چاپ سنگی یا سربی در ایران تاکنون چاپ نشده است.

 

نثر کتاب

سبک نگارش بهار دانش متکلّف و مصنوع است و نویسنده در آن بیشتر به آرایش الفاظ و عبارات توجه داشته است. هدف اولیه نویسنده صنعتگری و آرایش­های کلامی است تا داستان­نویسی. در میان انواع نثر فارسی باید از گونه­ای از نثر یاد کرد با عنوان نثر فارسی در هند. فضلا و علمای هندی؛ بخصوص در مقابل منشیان و نویسندگان ایرانی، می‌‌کوشیده‌اند در متون تاریخی، ادبی و مکاتیب خود اظهار فضل کنند و کمتر در پی بیان مطلبی است که باید بنویسد. ملک­الشعرا بهار دربارة سبک نثر فارسی در هند در دوران تیموریان می­نویسد:« سبک نثر فارسی در هند حالت مصنوع و منشیانه پیدا کرده که در آن بازی با کلمات و عبارت­پردازی و گزافه­گویی رواج کامل داشت» (بهار، 1357: 3/ 256).

«کتاب اطناب‏های ملال‏خیز و عبارت‏پردازی‏های خنک از نوع هندی و حشوهای بی­شمار دارد. نثر فارسی- هندی کتاب دارای نوعی پیچیدگی و ابهام است و نزد فارسی زبان‏ها نامأنوس و غریب می‌‏نماید. نثر کتاب در مجموع یکدست نیست. هرجا که مؤلّف مجالی برای هنرنمایی می‌‏یابد و توصیفی یا نامه­ای در میان است، نثر به منتهای تصنّع و تکلّف می‌‏رسد؛ اما انشای متن قصّه­ها ساده‏تر می‌‏شود» (ریحانه خاتون، 1380 : 126 تا 141).

به اعتقاد محجوب بهار دانش به دلیل سبک و شیوة نگارش، جزو داستان‏های عامیانه به حساب نمی‌‏آید؛ اما مضمون داستان­ها عامیانه است: «به‏طور قطع برای کسی که بخواهد بهار دانش را جزء داستان‏های عامیانة فارسی به شمارآورد، نخست بار قدری تأمّل و تردید رخ می‌‏دهد؛ زیرا این کتاب، با انشای متکلّف، سجع‏ها و تجنیس‏ها و موازنه‏ها و دیگر صناعت‏های لفظی که در نگاشتن آن مراعات شده، و شعرهای جالبی که از شعرای بزرگ ایران و هندوستان براى آراستن آن به استشهاد آمده است، دست کم از لحاظ سبک نگارش و نوع انشا، نمی‌‏تواند داستان عامیانه باشد و در جزء این گونه داستان‏ها شمرده شود» (محجوب،1381: 554) وی بهار دانش را فصل مشترک داستان‏های عامیانه و ادبی‏ می‌داند.

ویژگی­های نثر کتاب را در دو بخش بررسی می­کنیم:

 

1. ویژگی­های زبانی

1-1 جمله­ها

درجمله­ها اطناب به کار رفته است؛ چنان­که گاه مصنّف آرایش کلام را بیش از معنی در نظر داشته است. جمله­ای در کتاب نیست که به تشبیه و استعاره و کنایه­ای آراسته نشده باشد. در آثار مشابه تنها دیباچه متکلّف است و متن داستان­ها رو به سادگی دارد؛ اما در این کتاب کمتر جملة ساده­ای می­توان یافت. برای نمونه نویسنده در عبارت طولانی زیر می‌خواهد بگوید: چون جهاندار از زبانِ طوطی وصف جمال معشوق را شنید، نادیده عاشق او شد. برای حصول یقین از نقاشی چیره‌دست خواست تا تصویر او را بکشد.

چون جهاندار سلطان از زبانِ ندرت بیانِ طوطی کیفیت حُسن و جمال آن تذرو کهسارِ دلبری بشنید و دلش نادیده اسیرِ طّرة تابدار آن پری­دیدار شد و طایر عشق آن شاهد حجلة دلبری بر شاخسار خاطرش آشیانه گزیده؛ به جهت رفع گمان وحصول یقین مصوری سحرنِگارِ جادو قلم بی‏نظیر نام را که به مددکاری قلمِ اعجاز رقمِ صورتِ ربع مسکون و اشکال کوه و هامون بر برگِ سمن چنان نقش بستی که پیکِ نظر ناظر از معاینه­اش بی‏رنج و تردد سیرِ هفت اقلیم نمودی و تماشای حُسن و قبح بلاد گیتی و آبادی و خرابی جهان را چون خیال در آیینه مشاهده کردی و درپوستِ پسته مجلس شکار و هیکلِ پیلانِ کوه­تمثال و لشکری گِران و انبوه مبارزان و صفوف گُردان و وسعتِ میدان به آیینی ظاهر ساختی که تردد رستم­دلان و حملة دلاوران بر یکدگر و محاربه و ضرب آن­ها و تفرقة شجاع از جَبّان بیننده را به رأی­العین در نظر جلوه می‏کرد. زمانه در زیرِ این نیلی سایبان زرنگارچنان مصورجادوقلم سحرکار به دیدة تصوّر و چشمِ خیال ندیده و روزگار کهن برین نطع صندل‏گون چون اواستاد چابکدست معجزنگار نشنیده. ازاعجاز خامة ندرت طرازش طایرِ تصویر چون مرغ چمن مستعدِ بانگ و صفیر بودی و به یاوری قلمِ سِحرپردازش پیکرِ تحریر به رنگِ ریاحین گلشن قابل نشو و نما برآمدی. بی‏غائلة تکلف اگر در زمانه­اش مانی ارتنگ­‏نگاربر صفحة هستی، نقشِ وجود می­داشتی بر گردِ هر نقطة نوک‏ریزِ خامة سحرنگارِآن جادوآفرین پَرگاروار به پای سر چرخ می‏زدی و دبیرِ ارادت در دیوانِ کاینات، منشورِ رسّامی و رقمِ استادی به نام آن جادونگار ثبت گردانیدی و در ذات آن مقتدای رسّامانِ سِحرپَرداز، نیروی کلکِ قدرت‏طراز حکمتِ بالغة صانعِ بی‏آلت بر دیده‏ورانِ کامل­عیارعیان گشته.

این اطناب نتیجه آوردن جمله­ها و عبارات و ترکیبات مترادف و توصیف­های متوالی و مکرراست. جمله­ها بیشتر با واو عطف و دیگر حروف عطف چون «چنان­چه» به هم پیوند می­خورند: دابه اصلاً از بس بزرگی احساس نکرده از آب گذشت و رو به جزیره نهاد و زن به آهستگی از بالای دمش برآمده و پاس مراتب حزم نموده، ساعتی توقّف ورزید.

کاربرد جمله و جمله­واره­هایی که در حکم گزاره­های قالبی هستند: آورده­اند که، القصّه

 باده‌نوشان مصطبه حقایق رحیق طرب‌انگیز این حکایت چنان به ساغر بیان پیموده‌اند.

طلسم گشایان گنج اسرار و رازشناسان پرده اسمار این رقم تازه را از جریده کهن روزگار استنباط کرده، بدین نمط بر صفحه بیان ثبت نموده‏اند که...

بر ضمیر مهرنشان و خاطر صبح توامانِ چمن پیرایانِ باغِ فضل و هنر و سخن پرورانوالا گوهرپوشیده نماند که...

مشاطگان عرایس آثار و نگاربندان نفایس اخبار، زیبا عروس این حکایت بدیع را به غازة صدق آراسته در محالی استحسان چنان جلوه­پرداز بیان ساخته‌اند که...

1-2 افعال

استفاده از افعال کنایی: گرد از روی کار شکافتن، نمک ریختن، بر کرسی نهادن/نشاندن، پیشانی به سرکه اندودن: اخم کردن، گشاده پیشانی، اسب گران رکاب، پهلو تهی کردن، دو اسبه تاختن: با سرعت تاختن، در جوال شدن: فریب و دغا خوردن، مار در آستین پروردن، فتنه در زیر سر پنهان بودن، باد به مشت پیمودن، مهتاب به گز پیمودن: کار بیهوده کردن، انگشت نما شدن، رنگ بر روی شکست، ماه به کتان پیچیدن: کار بیهوده کردن، خورشید به گل اندودن: پنهان کردن امری آشکار، گاو در خرمن کردن، از آغوش پیراهن به در رفتن، پای بر سنگ آمدن، هفت پرگار زنگاری: کنایه از هفت آسمان، کلاه انداختن: شاد شدن و شوق کردن، سیه گلیم، پاتابه گشادن: از سفر آمدن و اقامت کردن، ناخن به دل زدن، نعل واژگونه(بازگونه) بستن، در لوزینه سیر قرار دادن، بخیه از روی کار برافتد: فاش شدن کار، نان گربه به تیر دوختن: کنایه از نهایت افلاس، راز را به روز انداخت، رنگ بر رو شکستن.

استفاده از وجه وصفی: القصّه مُهر صندوقچه را برداشته، شبیهه جهاندارشاه که خود به قلمِ اعجاز رقم نبشته بود، برآورده به دست بهروربانو داد.

کاربرد افعال پیشوندی: برآسود، برآمد، فراپیش، فرا رفت، فرانشست، فرو مگسل.

استفاده از افعال آغازی: نبض دلش از حرارت شوق چون ماهی بدون آب طپیدن گرفت و رایحة محبت به مشام جان فایز شدن گرفت.

کاربرد فعل­های خاص: کرده نشد به جای نمی­کرد: بی‏حضور یکدگر دست به طعام دراز کرده نشده.

«ب» بر سر افعال: از فرط بی­طاقتی در زیر سایة درختی بیفتاد. این را بگفت و خود را به حفظ الهی سپرد.

«ی» استمراری: جوان علی‏الدوام به صحرا رفتی و صید آوردی و از گوشتِ نخجیر نُقلی و کبابی به کار بردی.

3-1 اسامی و واژگان

کاربرد واژگان غیر متعارف: ساخت صیغة تجید از تجدید، متجند (جمع کردن لشکر) از جند، ایفای از وفا، ملتفی، متحتم، اندمال، اولکان، الکی: به معنی زمین و ملک، نصفتش، منکسب، چبوتره.

کاربرد واژگان عربی نامانوس: انزواج: جفت گزینی، تذلل: فروتنی و خواری، عَرّاف: معرفی کردن، تبعدی و عنف، انسلاب، مغنیت، مکوکب: ستاره، آساری: جمع اسیر، استرخاص: طلب رخصت کردن، متکاثره، تانس، نوایر، استکانت، استضلال، انفرار، انخلال، تعند، اخشح/ آخشیج، شوایق، تنشیط: نشاط، غوایت، پان گرفت: رخصت گرفت، تخالج.

کاربرد واژه‏های هندی: تریان:زن، رای: راجه، سد اپهل:نام درختی، چوری: دست برنجن و النگو.

واژه‏های ترکی: قرق: نگهبان، چاق:سطبر، چولستان:دشت، ذکورگه:نقاره، شلاّق:تازیانه.

جمع­های غیرمتعارف: مهام جمع مهم، شواغل جمع شغل، فدویان جمع فدایی به جای فداییان، ذلات جمع ذلت، دکاکین جمع دکان، مفاجره جمع فجور، اعاجیب جمع أعجوبه، مرایض جمع مرض، نهار جمع نهر، خِلیل جمع خلل، مقالید جمع مقلد به معنی کلید، تقاویم جمع تقویم، اعاجیب جمع عجایب

جمع غیر معمول با «ان»: آهویان، مفتقران، حیوانان، میمونان، شمعان، عقلان

کاربرد مصادر جعلی: طایریت، اسباب مغنیت.

ممال کردن کلمات: جهیز/جهاز، مهمیز/ مهماز.

کاربرد کلمه‏های معرّب: صولجان:معرب چوگان، جوهر:معرب گوهر، فتن: معرب پتن و غیره.

4-1حروف

کاربرد همزمان دو حرف ربط که تا:. پس بفرمود که تا به طناب مستحکم دست و پایش را قایم بستند.

کاربرد «مر» (مفعول با دو حرف اضافه): مر او را دعا و خدا را شُکر خواندم.

«را»ی فک اضافه: تو را بر من حق عظیم و احسان جسیم ثابت گشته.

«را» به معنی از: پادشاه را استماع این حکایت پر شکایت دریای غضب به جوش آمد.

«را» به معنی به: خدا را یک شب کلبة احزان مرا منوّر کن.

استفاده از کاف تصغیر: فراترک

افزودن «ن» به پایان برخی کلمات: آنها / آنهان، اینها / اینهان، شما /شمان، بانو /بانون، زانو /زانون، دشت­پیمای /دشت­پیمان، آرامگاه /آرامگان، دشت پیما /دشت پیمان

5-1قیود

استفاده از قیدهای زمان زیاد مثل «فی­الفور»، « الحال»، « فی­الحال»: فی‌الحال برخاست و رخت از زیر زمین برآورده پیش پری گذاشت.

قید سازی با تنوین: حالیاً به جای درحالی.

 

2. ویژگی­های ادبی

1-2 تشبیه: به خدایی که مرغ دل را بر آتش عشق کباب ساخته.

2-2استعاره: آن گوهر دریای عظمت و بختیاری، به اسمِ سامی جهاندار سلطان موسوم گشت.

3-2 کنایه: جامه بر تن دریدن: کنایه از بی‏قرار بودن. پهلو کوب: برابری‏کننده. سپر انداختن:عاجز و زبون شدن. به هر گوشه گل:رخسارها. دهل دریدن:کنایه از رسوا کردن. آبای علوی:کنایه از افلاک و سیارگان. کسوت کافوری:لباس سفید. سیما خانه:کنایه از دنیا.

4-2 مجاز: وقع: جای بلند و مجازا اعتبار و عزّت. مزامیر: جمع مزمار، تار و مجازا نواختن ساز. مناط: جای آویختن و مجازا به معنی مطلب و مقصد. بطانه: (نقل از آنندراج) آستر قبا و به معنی اندرون شکم و سینه و مجازا اراده باطن. ارزانی: افزونی و مجازا دادن. مساهلت: آسان گرفتن و مجازا سستی کردن. نشاء: آفریدن و مجازا جهان و عالم. رقّت: نرم‏دلی و مجازا گریه. مطرا: تازه و تازگی و مجازا مصفا و آبدار.

5-2 سجع: انواع سجع به فراوانی در کتاب دیده می­شود. نویسنده گاه برای سجع­سازی به واژه­سازی روی می­آورد.

صاف این خُم میناگون سراسر دُرد است و دوای این دار بوقلمونی سر به سر دَرد.

از ممر غفلت مخدرات سرادقات خلافت، تنها به حجره در صندوقی را دید مقفل و کنیزی بر آن موکل

الف:سجع متوازن: طایر عشق آن شاهد حجله دلبری بر شاخسار به خاطرش آشیانه گزید.

ب:سجع متوازی: طلسم‏گشایان گنج اسرار و رازشناسان پرده اسمار.

6-2 جناس. مروق گلگون که گلگونه­بخش روی نشاط است در بلبلة آرزومندی به صفیر قلقل برکشیده چون بلبل بر شاخ مینا نشسته. گرگ بیشه پیشه‏ی شبان گزیده.

7-2 مبالغه: در لحد آه آتشین برآوردن، بعد از مرگ هم از آه خالی شدن(مبالغه در غمگینی) از شنیدن آن نوحه سنگ خون می‏گریست. ( مبالغه دردناکی )

8-2 طنز: خاتون پنجمین که ابلیس از مکائدش لا حول می‏خواند.

بود عفریتی از دهن تا پای
خرس پشمی گراز دندانی
پشت قوسی و روی خرچنگی
بینی‌اش چون تنور خشت پزان

 

آفریده ز خشم­های خدای
که اژدها کس ندیده چندانی
بوی گندش هزار فرسنگی
دهنی چون تغار رنگ­رزان

9-2 ایهام تناسب: نخست باید که پرگاروار گرد نقطه­ی آمال برآیند و صلاح و فساد آن را در پله تعقل سنجیده آنگاه شاهین توجه را در هوای استعجال به پرواز آرند.

بی‌آن که راز از پرده بیرون افکند برخلاف عشاق راه عراق بل حجاز پیش گیرد ( عشاق و عراق و حجاز نام پرده‏های موسیقی).

10-2 مراعات نظیر: از بس که چمن چمن گل سوری و صد برگِ معنی و نسرین و نسترن فیض درین روضة دلگشای شکفته به بهاردانش موسوم گردانیده

11-2 استشهاد به آیات و احادیث و اشعار

نثر کتاب با شواهد بسیار از آیات قرآن کریم و احادیث نبوی و امثال عربی و فارسی و شعرهای معروف فارسی، خاصه شعرهای شاعران نام‏دار طراز اول مانند حافظ، سعدی و نظامی و دیگران آراسته است.

برین واقعه وقوف یافته باز از هر طرف فراز آمدند و به شکر منعم حقیقی که‏یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی/ به مقتضای کلام کریمه ‏انّ مع العسر یسرا، دنبال هر عسر یسری است و در پس هر قبض بسطی، پس بی‏شائبه ریب و غائله شک، انجام رنج راحت است و آغاز راحت رنج، مصرع: مقام عیش میسّر نمی‏شود بی‏رنج».

درج و تضمین امثال و اشعار فارسی در نثر بهار دانش بیشتر برای تکمیل معناست:

اگرچه سایر مواد شادمانی سرانجام یافته و مجلس اقبال به کمال میمنت و نشاط انعقاد پذیرفته، اما بی‏وجود گرامی تو نوری ندارد و سایر خواتین مشتاق لقای فرخنده‏ات بوده انتظار مقدم شریف می‏بردند:

باده و مطرب و گل جمله مهیاست ولی

 

عیش بی‏یار مهیا نشود یار کجاست

اشعار در ابتدا، میانه و آخر هر باب و داستان می‏آید. مؤلّف علاوه بر اشعار خود از شعرای دیگر مانند سعدی، حافظ، فردوسی، آصفی هروی، عنصری، محمّد افضل سرخوش، امیرخسرو و دیگران هم استفاده کرده است. چنانکه معلوم است عنایت اللّه هم نثرنویس و هم شاعر بوده. تعداد اشعار درجای‏جای کتاب متفاوت است. در جایی فقط یک بیت آمده و در جای دیگر مصراع یا رباعی یا قصیده یا چند شعر. این اشعار به نثر بهاردانش رونق بخشیده است. زبان اشعار نسبت به نثر آسان و زود فهم است:

همه اسباب شاهی حاصل او
نمانده آرزویی در دل او

 

ظفر با بند تیغش سخت پیوند
فلک در خیلش از جوزا کمر بند

بن­مایه­ها­ی قصّه­های بهار دانش

مکر زنان: موضوع داستان اصلی و عمده­ترین داستان­های فرعی بهاردانش را داستان­های مکر زنان تشکیل می­دهد. در این داستان‌‌ها زنان به شیوه‌های گوناگون مردان خود را فریب می‌دهند تا با مردان دیگر رابطة عشقی و جنسی برقرار کنند. با نگاهی به درو­مایة برخی داستان­های بهار دانش به این نکته می­توان پی برد: برهمنی ساده‌لوح که فریب زن حیله‌گر خود را می‌خورد؛ زنی که ازدواجی نسنجیده، او را نگون‌بخت می‌کند؛ گستاخی و هوس‌بازی پسر خشت‌زنی که به همسر کسی دل می‌بندد و از او دست بردار نیست؛ مسافری بدکار که به دلیل ارتباط نامشروع با پسری جوان و زنی شوهردار گرفتار می‌شود؛ جوانی که با دیدن خیانت همسر در کنج عزلت می‌نشیند؛ شاه بنگاله که زن جادو صفت خود را می‌کشد.

اوج این مکر را می­توان در داستان برهمن ساده‌لوح و مکر زنان دید: برهمنی ساده لوح در بنارس زنی زیبا و حیله‌گر دارد که عاشق جوانی دیگر شده‌است و شوهر را به بهانة کسب سواد و فضیلت به شهری دیگر می‌فرستد تا در غیاب او با یار عشق­بازی کند. برهمن پس از کسب فنون و فضایل مختلف به خانه بازمی‌گردد و زن، بار دیگر به قصد فریب او می‌گوید: والی شهر گرفتار مشکلی شده که آگاهی از علم بید پنجم آن را حل می‌کند. برهمن می‌گوید:تمام راهبان عالم تنها چهار بید می‌آموزند. اما زن او را از زندانی شدن می‌ترساند و بار دیگر برهمن برای آموختن بید پنجم به سفر می‌رود. در میانه راه پنج زن، برهمن را از خیانت همسر آگاه می‌کنند و بر آن می‌شوند در پنج خلوت حیله‌های زنان را به او بیاموزند. اولین زن، برهمن را به عنوان خواهرزاده خود به خانه می‌برد و در کنار او می‌خوابد. نیمه‌شب از برهمن می‌خواهد که با او نزدیکی کند و با حیله زنان آشنا شود. دومین زن، برهمن را نزد شوهر می‌برد تا در حضور او چشم‌بسته شیر بدوشد و ادّعای زن بقّالی را که می‌گوید، تنها شوهر من می‌تواند چشم بسته شیر بدوشد باطل کند. شوهر، چشم‌بسته شیر گاوی را که زن پایش را با ریسمان بسته می‌دوشد و زن با برهمن هم­آغوش می‌شود. سومین زن، برهمن را چادر به سر به خانه همسایه می‌برد و خود در بستر بیماری می‌خوابد و از شوهر می‌خواهد که زن همسایه را برای مداوای او فراخواند سپس در پشت پرده با برهمن مباشرت می‌کند. چهارمین زن، برهمن را به باغی می‌برد و به شوهر می‌گوید: از این درخت بالا برو تا عجایبی را ببینی، سپس خود، بی‌اعتنا به فریادهای شوهر با برهمن نزدیکی می‌کند و هنگامی که شوهر از درخت پایین می‌آید، برهمن می‌گریزد و زن بالای درخت می‌رود و به دروغ فریاد می‌زند که شوهر با زنی دیگر مباشرت دارد. پنجمین زن نیز دیوانه‌وار هذیان می‌گوید و با آموختن افسون به برهمن از او می‌خواهد که درظاهر حکیمی برای مداوای او بیابد. برهمن، دور بستر زن پرده‌ای می‌کشد تا جن‌ها را از او دور کند، سپس با زن به عشق­بازی می‌پردازد. برهمن پس از آموختن حیله‌های زنان به خانه بازمی‌گردد. نیمه‌شب زن به دیدار یار می‌رود و کنیز خود را در بستر می‌خواباند، برهمن بینی کنیز را به اشتباه می‌برد و هنگامی که زن بازمی‌گردد، به شوهر می‌گوید: از خدا خواستم برای اثبات پاکدامنی‌ام به تو بینی‌‌ام را سالم گرداند. برهمن باز هم فریب زن را می‌خورد و عذرخواهی می‌کند. در اغلب داستان­های این کتاب، فرد خیانت دیده، پس از خیانت زن، عزلت می­گزیند. گویا این داستان­ها برای آن است که نویسنده عزلت گزینی را راه دوری از زنان یا زنان خیانت پیشه معرفی کند.

 احضار با سوزاندن مو، پر، چوب، اسم رمز: فرّخ‌فال با نجات بچه‌های سیمرغ از آسیب مار، یک پر از او می‌گیرد تا هنگام نیاز با سوزاندن آن، سیمرغ را فراخواند. یکی از شیوه‌های کمک‌رسانی به قهرمان آتش زدن مو، پر یا چوب برای احضار یاور قهرمان در لحظات بسیار سخت است.

اشیای جادویی: جهان‏دارشاه هنگامی که به طلب بهره‏وربانو سر در بیابان طلب نهاده بود، به راهنمایی طوطی مرد سیّاح به دو برادر برخورد که از ترکة پدر چهار چیز در میان داشتند: دلقی کهنه و پینه‏زده که هرکس هرچه از نفایس روزگار آرزو می‌‏کرد می‌‏توانست از آن بیرون آرد؛ متکایی و ریسمانی که انواع گوهرهای آب‏دار از آن به وجود می‌‏آمد؛ کشتی چوبینی قلندرانه که هرچه از مأکولات و مشروبات می‌خواستند از آن بیرون می‌‏آمد و نعلینی چوبین که هرکس آن‏را در پای داشت به یک چشم‏زدن می‌‏توانست از مشرق عالم به مغرب رود. این اشیا در داستان­های عامیانه، به قهرمان کمک می­کند تا به مقصود خود برسد. رد پای این اشیای جادویی را در الف نهار و سلیم جواهری می­یابیم. شاهزاده جهان‏دارسلطان، با نیرنگی این میراث‏های گرانبها را از آن دو برادر می­رباید و برای رسیدن به مقصود مورد استفاده قرار می­دهد که این عمل غیر اخلاقی برای رسیدن به مقصود در داستان­های ایرانی کم سابقه است.

طوطی: طوطی سخن‏گو که از زیبایی خیره‏کنندة بهره‏وربانو سخن می­گوید و جریان داستان را پیش می­برد، مثل دیگر داستان­های هندی نقشی وی‍ژه دارد. طوطی در طوطی­نامه­ها نقش مراقب و پرهیز دهنده و منع کننده دارد؛ اما طوطی در داستان بهره‏وربانو، مونس و واسطة جهاندار است و به خلاف همتایان خود در طوطی­نامه، مشوق معشوق است و با داستان­های خود عزم شاهزاده را برای وصال جزم و اثر داستان­های ندیمان را خنثی می­کند.

تبدیل شدن/کردن به جانور: یکی از خرق عادت­های داستانی تبدیل شدن/کردن قهرمان بهجانور است. تبدیل به طوطی، آهو، موش و به شکل پری درآمدن در افسانه­های فارسی بسیار رایج است. جهاندار با فریب هرمز روحش را در کالبد آهویی جای می­دهد. نقل روح از کالبدی به کالبد دیگر معادل بن­مایة شمارة 678 آرنه و تامپسون است (برای نظایر داستانی رک: مارزلف،1371: 142). این بن­مایه که بازتاب اعتقاد به تناسخ هندوان است، در این داستان و داستان‌های متاثّر از فرهنگ هندی به زبان فارسی راه یافته است. در داستان بازرگان‌زاده و ازدواج با ‌پری، چهار پری در قالب کبوتر می‌شوند.

شکار: در این کتاب هفت بار شکار دیده می­شود: در داستان اصلی، جهاندارشاه شاهزادة هندوستان هنگام شکار، طوطی شیرین‌گفتاری را از جوانی می‌گیرد. در داستان زن خائن و شوهر عزلت‌نشین، وقتی شوهر در شکار است، زن با برادرحاکم روابط پنهانی دارد؛ در داستان مسافر بدکار و گرفتاری بسیار، مسافر در پی شکاری به شهری دیگر می‌رسد؛ شاهزادة شهر فتن، هنگام صید ماهی با دیدن دختری زیبارو به نام مهربانو در کشتی، عاشق و مدهوش می­شود. در داستان جوان گم‌گشته و همسر خائن، جوانی زیباروی هنگام شکار در پی آهویی می‌دود و راه را گم می‌کند. پیرزنی او را به خانه خود می‌برد. جوان با دیدن دختر پریرویِ پیرزن با او ازدواج می‌کند.

صندوق پرنده:در داستانشاهزاده فتن و عشق مهربانو، نجّار برای یاری شاهزاده، تخته‌ای از درخت حاجات می‌تراشد و شاهزاده سوار بر آن به بزم امیر هوشنگ می‌رود و با نشاندن مهربانو بر تخته به آسمان پرواز می‌کند. هرچه مأموران امیر هوشنگ به تخته تیر می‌زنند، موفّق نمی‌شوند و عاقبت شاهزاده و یاران با کامیابی به فتن می‌رسند. این بخش به پایان داستان«جبرئیل جولا و صندوق پرنده» شباهت دارد. جبرئیل جولا نام داستان عامیانه و عنوان کتابی مکتب­خانه­ای از نویسنده­ای ناشناس است. کتاب، داستان بافنده‌ای است که بنا به دشمنیِ دوست درودگر خود، صندوق پرنده‌ای به دست می‌آورد و با آن نزد دختر باکره پادشاه عمان رفته، او را فریب می‌دهد و خود را جبرئیل می‌نامد. مارزلف(مارزلف، 1371: 236) به نقل از الول ساتن (الو ساتن، 1376: 613-654)، روایت همدانی نزدیک به جبرئیل جولا را ذیل کد4/ 1640 با عنوان ترسوی شجاع ذکر می­کند. داستان از این قرار است که بافنده­ای به نجّاری سفارش می­دهد که صندوق پرنده­ای برای او بسازد. با این صندوق پیش شاهزاده خانم می­رود، خود را ملک مقرّب جا می­زند و با او عروسی می­کند. دو بار از صندوق پرنده آتش بر سر دشمنان می­ریزد، بار دوم صندوق می­سوزد. هانس کریستین اندرسن( ١٨٠٥- ١٨٧٥) داستانی به نام صندوق پرنده دارد که در جزئیات با روایت جبرئیل جولا تفاوت دارد.

داستان­گویی همسفران: در داستان سه رفیق مسافر، سه دوست با هم به سفر می‌روند. در میانه راه از رفتن ناتوان می‌شوند و تصمیم می‌گیرند، هریک سرگذشت زندگی خود را تعریف کند تا هرکدام که سرگذشت بدتری دارد، دیگران را به مقصد برساند. رفیق اول داستان گرفتاری خود را در شهری عجیب و جنگ خود را با اژدهایی سهمگین و زندانی شدن و آزادی‌اش را به شفاعت جوانی بازمی‌گوید که سرانجام پس از هفت سال نزد خانواده‌اش بازگشته‌ است. رفیق دوم ماجرای سفرش به سری‌نگر و ارتباطش با جوان قهوه‌فروش و زن شوهردار و گرفتاری‌هایش را تعریف می‌کند. چون نوبت به رفیق سوم می‌رسد، با شنیدن گرفتاری‌های زیاد آنان درمی‌ماند. در این هنگام دختر شاه از راه می‌رسد و با شنیدن ماجرای آنان به جای قضاوت، داستان خود را می‌گوید که چگونه با نیرنگ به مقصود خود رسیده ‌است. این بن مایه خود به صورت ساختار بخشی از داستان­های عامیانه مثل چهار درویش درآمده است.

عاشق شدن: در قصّه­های عاشقانه آغاز حادثة عشقی یا دیدن رویارو در مکتب، شکارگاه یا ایوان قصر است یا در خواب؛ اما در اغلب موارد با دیدن تصویر است. در بهار دانش تمام موارد دیده می­شود. پادشاه بنگاله، پسری زیبا به نام بهرام دارد که به زهره دختر وزیر عشق می‌ورزد و هر روز با او به مکتب می­رود. فرّخ‌فالِ نوجوان با دیدن تصویر دختری زیبا عاشق و شیدا می‌شود. در داستان حسن تاجر، روزی در پی آهویی در صحرا روانه می‌شود و راه را گم می‌کند. در باغی با دیدن دختری زیبا به نام گوهر عاشق او می‌شود و او را از پدرش خواستگاری می‌کند.

بیماری لاعلاج عشّاق: جهاندار با مشاهدة تصویر بهره‌وربانو مدهوش می‌شود و در بستر بیماری می‌افتد. طبیبان از مداوای او عاجز می‌شوند. دختر یا پسر یا خود شاه به بیماری سخت گرفتار می­شوند و همه پزشکان در علاج درمی‌مانند. قهرمان با کمک نیروی جادویی یا گیاه و شی­ای طلسمی شاهزاده را نجات می­دهد و با او ازدواج می­کند.

آزمایش همسرشناسی عاشق: در داستان حسن تاجر، جوان و وزیر نیز از راه می‌رسند و خود را همسر گوهر می‌دانند. امیر شهر برای روشن شدن حقیقت، گوهر را درکنار هفت کنیز زیبا‌رو به ایشان نشان می‌دهد تا هرکس او را شناسایی کرد، همسرش باشد. این روش را در داستان عامیانة عزیز و نگار می­توان دید. عزیز و رقیب عشقی او، کل احمد باید نگار را که به صورت روی پوشیده است، در جمع دختران بیابد که احمد نگار را در جمع دختران روی پوشیده می­یابد ( علیخانی،۱۳۸۱ و لطف‍ی‌، ۱۳۸۳).

تغییر لباس/ لباس مبدّل پوشیدن: زهره در داستان بهرام و زهره با پوشیدن لباس مردانه خود را خردمند معرفی می‌کند. فرّخ‌فال و جعفر در جامه زنان مطرب به سراندیب می‌روند. عیاران و قهرمانان قصّه­ها برای اجرای مقاصد خود تغییر شکل می­دهند. آنان برای که بتوانند بآسانی و هرگاه بخواهند تغییر شکل و هیئت دهند، قبلا از طرف یکی از پیغمبران نظر کرده می­شوند و این قدرت به آنان عطا می­شود (محجوب،1381: 296).

موجودات فراواقعی و عجیب: در سرتاسر کتاب بهاردانش حضور موجودات افسانه­ای و عجیب با کنش­های متفاوت دیده می­شود. در داستان زن نگون‌بخت در دام بلا، دختر بازرگان سوار بر جانوری دریایی به جزیرة میمون‌ها می‌رسد و بزرگ میمون‌ها بر جراحت‌های او مرهم می‌نهد و با او ازدواج می‌کند.

پری: در داستان بازرگان‌زاده و ازدواج با ‌پری، بازرگانی هندی پسر لجوج و خودرأی خود را از خانه بیرون می‌راند و پسر با رفتن به شهری دیگر در ویرانه‌ای منزل می‌کند. ناگاه چهار پری در قالب کبوتر به آن‌جا می‌آیند و در صورت اصلی خود در چشمه خود را می‌شویند. پسر بازرگان با برداشتن لباس‌های آن‌ها، از آن‌ها می‌خواهد که نزد او بمانند. یکی از پریان ناگریز آن‌جا می‌ماند و با او ازدواج می‌کند و صاحب فرزند می‌شود. ده سال بعد هنگامی که پسر بازرگان برای کسب وجه معاش به سفر می‌رود، لباس پری را به دایه خود می‌سپارد تا از دست پری دور نگه دارد. پری دایه را فریب می‌دهد که اگر لباسم را بپوشم با دیدن جمال من حیران خواهی شد. دایه لباس را به او می‌دهد و پری با پوشیدن لباس خود در قالب مرغی از آن‌جا می‌رود. پسر بازرگان با رفتن پری خاک بر سر می‌ریزد و افسوس می‌خورد. در داستان­های عامیانه دیدن پری در چشمه و برداشتن لباس و ازدواج با وی مضمونی رایج است. در داستان فایز و پریزاد، فایز که چوپان است، چند پری می­بیند که در آب شنا می­کنند. به شوخی لباس یکی را برمی­دارد. پریان شتابان می‌گریزند جز آن که لباسش را فایز ربوده بود، همان طور در آب می­ماند. فایز به این شرط لباس را می­دهد که به همسری او درآید (عسگری گزلاچه­ای، 1349).

شاه گزینی مسافران /پادشاهی موقت: عزیز بازرگان پس از بیرون آمدن از چاه به شهر لعبت باز می‌رسد. چند نفر او را به حمام می‌برند و با پوشاندن جامه خسروانی او را بر تخت سلطنت می‌نشانند که براساس بن مایه «پادشاهی موقت یا شاه گزینی مسافران» و از بن­مایة رایج است. اولین فردی که از دروازه وارد می­شود، از سوی مردم شاه می­شود. اسطوره­ی «میرنوروزی» (ذوالفقاری، 1385: 13-21) براساس همین بن مایه است.

غرق شده کشتی: در داستانمرد مسافر و مصیبت هفت‌ساله، شخصی به اتفاق دوستان برای تجارت با کشتی به سفر می‌رود و باد مخالف کشتی و اهل آن را غرق می‌کند و تنها وی زنده می‌ماند. این بن­مایه در تمامی داستان­های عاشقانه دیده می­شود.

شیرکشی: در داستان بهرام و زهره، شیری را در شکارگاه می‌کشد و شاهزاده به پاس شجاعت او، بزمی برپا می‌کند. در قصّه­های عامیانه، قهرمان برای وصال معشوق و ازدواج با وی باید اژدها، دیو و یا شیری را از سر راه بردارد. در طبقه بندی آرنه/تامپسون، این بن مایه معادل تیپ 467 است.

وزیر دست راست و وزیر دست چپ: در داستان دستور یسار و زن خیانتکار، شاه سراندیب دو وزیر به نام‌های دستور یمین و دستور یسار دارد. هنگام نبرد با دشمن دستور یسار را اعزام می‌کند. در افسانه­هاشاه دو وزیر دارد که یکی پاک‏سرشت و دیگری بدنهاد است که همواره شاه را به سویی می­کشانند؛ اما در نهایت وزیر دست راست پیروز می­شود.

واسطه: پسر وزیر نیز که هرمز نام دارد و هم‏سال و دوست جهان‏دارشاه است و او را همراهى مى‏کند، پنهانى به بهره‏وربانو عشق مى‏ورزد. این همراه نیز خلاف داستان­های فارسی به جای کمک به معشوق، خود پنهانی رقیب اوست.

وصال پس از سختی­های فراوان: پسر بازرگانی که با پری ازدواج می‌کند؛ شاهزاده فتن که پس از سختی‌های بسیار به وصال مهربانو می‌رسد؛ زهره که با تحمّل سختی‌ها به وصال بهرام می‌رسد؛ جام مجنون که با لاله‌رخ ازدواج می‌کند؛ کامگار که با افسرآرا بانو ازدواج می‌کند؛ فر‌خّ‌فال که به وصال یگانه جهان می‌رسد؛ حسن تاجر که با عشق و ازدواج عزلت را ترک می‌گوید؛ دختر شاهی که با زیرکی به وصال پادشاه می‌رسد؛ زنی که به شوهر خود خیانت می‌کند؛ مردی لشکری که زن خائن خود را رها می‌کند؛ جوانی که همسر خائن خود را می‌کشد؛ زن دستوری که به شوهر خیانت می‌کند؛ جهاندارشاه که پس از سختی بسیار به وصال بهره‌وربانو می‌رسد.

 

نتیجه­

1. بهاردانش از متون ادب عامه و اثر عنایت­الله کنبوه لاهوری (درگذشته 1028یا 1088) است که در1061 به نام شاه جهان گورکانی(1037-1968) تألیف شده است. کتاب از آثار ادبیات فارسی در هند و کتاب درسی مکتب­خانه­ها و فارسی آموزان هندی و از پرخواننده­ترین متون ادبی است که بیش از سیصد نسخة خطی و چندین شرح و فرهنگ از آن در دست است. بهار دانش از افسانه­های عاشقانه و کهن هندی به زبان فارسی در عصر جهانگیر نوشته شد. بهاردانش در هندوستان و در نزد فارسى خوانان هند شهرت و محبوبیت فراوان دارد و جزء کتاب‏های درجة اول آن دیار است که مردم فارسی‌‏دان هند این کتاب را با شوق و رغبت بسیار می‌‏خوانند. در شبه قاره این کتاب جزو کتاب­های درسی مکتب­خانه­ها محسوب می­شود.

2. بهار دانش در مکر زنان است. نویسنده در زن ستیزی و بیان خصایص منفی زنان راه افراط پیش گرفته و زن را قابل نفرین دانسته است. شیوة روایی بهار دانش، نیز به سبک داستان‏سرایی هندی، داستان در داستان است، به هر مناسبتی داستانی نو آغاز می‌‏شود و گاه در میان آن نیز داستانی تازه مطرح می‌‏گردد. داستان اصلی، شرح عشق جهاندارشاه است که پس از سختی بسیار به وصال بهره‌وربانو می‌رسد و داستان­های فرعی پیرامون این داستان اصلی شکل می­گیرد. حکایات درونی داستان با هدف اخلاقی نگاشته شده که درونمایة اصلی تمامی قصّه­های فرعی بی وفایی و مکر زنان است. هفت ندیم شاه، هفت حکایت در بی‌‏وفایی زنان و مکر ایشان بازمی‌گویند تا شاهزاده را از عشقش منصرف کنند.

3. قصّه­ها در قالب افسانه است؛ زیرا حاوی سرگذشت یا رویدادی خیالی و اغراق آمیز از زندگی انسان­ها، و وجود موجودات وهمی چون دیو، پری، غول و اژدهاست که با رمز و رازها و گاه مقاصدی اخلاقی توأم است و نگارش آن بیشتر به قصد سرگرمی و تفریح خوانندگان انجام می­گیرد. داستان‏های کتاب از لحاظ زیبایىی در یک سطح نیستند؛ بعضی از آن‏ها بسیار جالب توجه، دل‏نشین، عجیب و بعضی دیگر ضعیف و رکیک و عاری از مضمون و محتوای دلکش و گیراست. محیط هندوستان با تمام خصوصیت‏های خود درین داستان‏ها تأثیر کرده است. داستان‏های بهار دانش اغلب اصیل و بی مشابه است و داستان­ها در ادب فارسی سابق ندارد.

4. سبک نگارش بهار دانش متکلّف و مصنوع است و نویسنده در آن بیشتر به آرایش الفاظ و عبارات توجه داشته است. هدف اولیه نویسنده صنعتگری و آرایش­های کلامی است تا داستان­نویسی. کتاب اطناب‏های ملال‏خیز و عبارت‏پردازی‌‏های خنک از نوع هندی و حشوهای بی­شمار دارد. نثر فارسی- هندی کتاب دارای نوعی پیچیدگی و ابهام است و نزد فارسی زبان‏ها نامأنوس و غریب می‌‏نماید. بر آن چندین شرح نوشته شده است؛ از جمله شرح بهار دانش، فرهنگ لغات بهاردانش، فرهنگ بهاردانش، محموداللغات؛ فرهنگ بهاردانش، حاشیة بهار دانش.

5. بن­مایه­ها­ی قصّه­های بهاردانش متنوّع و تلفیقی از داستان­های ایرانی و هندی است مثل مکر زنان، احضار با سوزاندن مو، پر، چوب، اسم رمز، اشیای جادویی، طوطی، تبدیل شدن/کردن به جانور، صندوق پرنده، داستان­گویی همسفران، عاشق شدن، بیماری لاعلاج عشّاق، آزمایش همسرشناسی عاشق، تغییر لباس/ لباس مبدل پوشیدن، موجودات فراواقعی و عجیب، شاه گزینی مسافران /پادشاهی موقت، غرق شده کشتی،شیرکشی، وزیر دست راست و وزیر دست چپ، واسطه، وصال پس از سختی­های فراوان.

1- آته، کارل هرمان. (1356). تاریخ ادبیات فارسی، ترجمة صادق رضازاده­شفق، تهران: بنگاه ترجمه ونشرکتاب.
2- اسکندر بیگ منشی .(1382). تاریخ عالم آرای عباسی، به تصحیح ایرج افشار، تهران: انتشارات امیرکبیر.
3- الو ساتن، ل، پ. (1376). قصّه‌های مشدی گلین‌خانم، ویرایش اولریش مارزلف، تهران: مرکز.
4- انوشه، حسن. (1381- 1384). دانشنامة ادب فارسی، جلد4، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 7 جلد.
5- بختیارنامه‌. (1367). به تصحیح محمّد روشن، گستره.
6- بهار، محمد­تقی .(1357). سبک شناسی، تهران: امیرکبیر.
7- جعفری قنواتی، محمّد. (1387). دو روایت از سلیم جواهری، تهران: انتشارات مازیار.
8- حبله‌رودی، محمّدعلی. (1331). جامع التمثیل، شرکت سهامی طبع کتاب تهران.
9- حسینی، مجدالدین محمّد. (1362). زینة المجالس، چاپ دوم، کتابخانه سنایی.
10- حمزه‌نامه .(1347). به تصحیح جعفر شعار، کتاب فرزان.
11- دقایقی‌مرورزی، محمّدبن‌علی. (۱۳۴۵). راحة‌الارواح فی سرورالمفراح یا بختیارنامه، ذبیح‌الله صفا، تهران: دانشگاه تهران.
12- ذوالفقاری، حسن. (1385). « میرنوروزی»، نجوای فرهنگ، سال اول، شماره دوم،  13-21.
13- -----------. (1388). فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های فارسی، تهران: معین.
14- ریاض، محمّد. (1354). «سیری در ادبیات فارسی هند و پاکستان»، مجلةهنر و مردم، شماره 156، 34 – 38 و شماره 158، ص 66.
15- ریحانه خاتون. (1380). «ویژگی­های ادبی بهار دانش» ، نامة انجمن، شماره 4، ص126 – 141.
16- زرین‌کوب، عبدالحسین. (١٣۵۵).  یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، تهران:
17- سلیمی، مینو. (1372). روابط فرهنگی ایران و هند، تهران: مؤسسة چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول.
18- شفیعی کدکنی، محمّد رضا. (بهار و تابستان 1381). «نگاهی به طراز الاخبار»، نامه بهارستان, سال۳, شماره 5، 122- 109.
 19- صافی سبزواری، امین‌‌الدین. (1387). بهرام و گل اندام، تصحیح حسن ذوالفقاری و پریز ارسطو تهران: چشمه.
20- صدیقی، طاهره. (1337). داستان‌سرایی در شبه‌قاره، مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، اسلام‌آباد.
21- صفا، ‌ذبیح‌الله. (1372). ‌تاریخ ادبیات در ایران (8 جلد)، ‌تهران: فردوس.
22- طرسوسی‌، ابوطاهر. (1374). داراب‌نامه­‌ طرسوسی‌، به‌ کوشش‌ ذبیح‌الله صفا، تهران‌: علمی فرهنگی.
23- طسوجی تبریزی، عبدالطیف. (1379). هزار و یک شب، تهران: جامی.
24- ظهیری سمرقندی. (1381). سندبادنامه، به تصحیح محمّدباقر کمال‌الدینی، تهران: میراث مکتوب.
25- عسگری گزلاچه­ای، رضا. (1349). داستان و اشعار کامل حسینا و دلارام، باقر و گلندام، فایز دشتستانی و پریزاد، انتشارات جانقربان.
26- علیخانی، یوسف. (1381). عزیزونگار، تهران: ققنوس
27- فخرالزمانی‌ قزوینی‌، ملاعبدالنبی‌. (1363). تذکرة‌ میخانه‌، (با تجدید نظر کلی‌ و اضافات‌)، به‌تصحیح‌ احمد گلچین‌ معانی‌، چاپ‌ چهارم‌، تهران: اقبال.
28- کنبوه لاهوری، عنایت‌الله. (1869). بهار دانش، به دستور منشی نولکشو، کانپور، سنگی، [بی‌جا].
29- کنبوه لاهوری، عنایت الله. بهار دانش، به اهتمام حاجی قمرالدّین، دهلی، چاپ نولکشور.
30- گلچین معانی، احمد. (1363). تاریخ تذکره‌های فارسی، تهران: سنایی.
31- لطفی‌، علی. (1383).، ع‍زی‍ز و ن‍گ‍ار، ع‍زی‍ز و ن‍گ‍ار ب‍ازآف‍ری‍ن‍ی‌ ی‍ک‌ داس‍ت‍ان‌ ع‍ش‍ق‌ (دری‍اچ‍ة ت‍ن‍ه‍ا)، ت‍ه‍ران: م‍ی‍ن‍و.
32- مارزلف، اولریش. (1371). طبقه‌بندی قصّه‌های ایرانی، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران: سروش.
33- محجوب، محمّد جعفر. (1386). ادبیات عامیانه ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران: چاپ سوم.
34- منزوی، احمد. (1351).  فهرست نسخه‏های خطّی فارسی، تهران: مؤسسه فرهنگی منطقه‏ای، جلد چهارم.
35- --------- . (1983-1997.). فهرست مشترک نسخه­های خطی پاکستان(14جلد)، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
36- نخشبی، ضیاء. (1372). طوطی‏نامه، به تصحیح فتح‌الله مجتبایی و غلامعلی آریا، تهران: منوچهری.
37- نوشاهی، سیدعارف. (1362). فهرست نسخه­های خطی موزة ملّی پاکستان-کراچی، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.