Allegory: Image or a Figurative Device? (analysis and criticism of viewpoints)

Document Type : Research Paper

Author

Associate Professor of Persian language and literature, Ferdowsi University of Mashhad

Abstract

Allegory has an old usage in Persian poetry and it is one of the features of Indian style. Rhetoricians from past until today have had different ideas about its definition and types. One group took that as a kind of simile or metaphor and others took that as a figurative device and took the idioms as allegory too. This article tries to introduce and criticize different viewpoints and descriptions and present a distinctive description of allegory and introduce all kinds of that and make it notable that allegory is a kind of simile and thus it is an image and should be considered in imagery.

Keywords

Main Subjects


مقدّمه

تمثیل1 که با انواع و اسامی «استدلال،٢ استعارة تمثیلیه٣، مجاز مرکب بالاستعاره٤ و تشبیه تمثیل٥» نیز در آثار بلاغی آمده، از دیرباز تا کنون در شعر فارسی کاربرد داشته و در تعریف و طرح وبررسی محل اختلاف نظر میان اهل ادب بوده است. این شگرد بلاغی در متون نظم و نثر فارسی در انتقال و تفهیم مفاهیم عقلی، ذهنی و انتزاعی شاعران و نویسندگان به مخاطبان بسیار مؤثّر و کارآمد بوده است. همان طور که در ادامه خواهد آمد، گروهی آن را از جمله صنایع بدیعی دانسته‌اند و عده‌ای ضمن علم بیان به بررسی آن پرداخته و در تعریف آن نیز میان ایشان اختلاف نظر وجود دارد. در میان کسانی که معتقدند، تمثیل ذیل علم بیان جای می‌گیرد نیز دو نظر است: گروهی آن را نوعی تشبیه می‌دانند و برخی اعتقاد دارند که از مقولة استعاره است.

 

 

بحث و تحلیل

در میان آثار بلاغییکی از قدیم‌ترین مواردی که از مفهوم تمثیل یاد شده بدون آنکه به این نام اشاره شود، نقد الشعر قدامة بن جعفر است که آن را از جمله اوصاف «ائتلاف لفظ و معنی» قرار داده است: «و هو أن یرید الشاعر اشارة الی معنی فیضع کلاماً یدلّ علی معنی آخر و ذلک المعنی الآخر والکلام ینبئان عما أراد أن یشیر الیه» (قدامة بن جعفر، 159). به نظر می‌رسد، منظور قدامه از اینکه تمثیل را از جمله ویژگی‌های ائتلاف لفظ و معنی خوانده، همان پیوندی است که شاعر یا نویسنده میان مفهوم ذهنی خود و مثال و نمونة عینی و محسوس (تمثیل) برقرار می‌سازد (همان تعبیرِ «ینبئان عما أراد أن یشیر الیه) و بدین ترتیب خواننده را در پذیرفتن معنی و منظور خود مجاب و تسلیم می‌سازد. هرچند ائتلاف لفظ و معنی دایرة شمول گسترده‌ای دارد و می‌تواند شامل هر گونه ترفند بلاغی شود که به انتقال مقصود و منظور شاعر یا نویسنده کمک می کند. بنابراین دیدگاه قدامه در بارة تمثیل دقیق و روشنگر نیست.

عبدالقاهر جرجانی بر این عقیده است که تشبیه عام‌تر است و تمثیل خاص‌تر. از نظر او هر تمثیلی تشبیه است؛ اما هر تشبیهی تمثیل نخواهد بود. او تشبیه را به دو دسته تقسیم می کند: 1- تشبیه غیر تمثیلی، در این گونه تشبیه وجه شبه امری آشکار است و نیازی به تأویل نیست. 2- تشبیه تمثیلی که وجه شبه در آن امری آشکار نیست و نیاز به تأویل دارد (جرجانی، 1366: 50-52). منظور جرجانی از تأویل وجه شبه در تشبیه های تمثیلی، تلاش ذهنی مخاطب برای برقراری ارتباط و پیوند معنایی میان مشبّه (مفهوم و موضوع ذهنی) و مشبهٌ به (مثال عینی و محسوس) است، به گونه‌ای که این همانندی و همسانی او را قانع سازد. بخش اول نظر جرجانی که تشبیه را عام‌تر و تمثیل را نوع و گونه‌ای از تشبیه می‌داند، صحیح و مقبول است؛ اما اینکه وجه فارق و ممیّز تشبیه تمثیلی را از غیر تمثیلی تأویل وجه شبه قرار می‌دهد، چندان پذیرفته نیست؛ زیرا همان طور که اشاره شد، منظور جرجانی از تأویل وجه شبه در تشبیه‌های تمثیلی، تلاش مخاطب جهت ایجاد ارتباط و پیوند مشابهت میان مفهوم و موضوع ذهنی شاعر (مشبّه) و مثال و نمونة عینی و محسوس (مشبّهٌ به) است که این امر البته در مواردی از تشبیه‌های غیرتمثیلی نیز پیش می‌آید؛ بویژه در تشبیهاتی که یکی از ارکان تشبیه ذهنی و دیگری عینی و یا هر دو رکن ذهنی باشد. زمخشری، ابن اثیر، سکّاکی و خطیب قزوینی نیز چون عبدالقاهر جرجانی تمثیل را نوعی تشبیه دانسته و در تعریف آن آورده‌اند: «تمثیل تشبیهی است که وجه شبه در آن از امور مختلف انتزاع شده باشد»(شفیعی کدکنی، 1366: 51). این تعریف نیز دقیق نیست و حدّ جامع و مانع ندارد و شامل تشبیه مرکب نیز می شود.خواجه نصیر الدین طوسی نیز اعتقاد دارد تمثیل زیرمجموعة تشبیه جای می‌گیرد و آن را تألیفی می شمارد که شبیه قیاس است: «تمثیل چنانکه گفتیم حکم است بر چیزی مانند آن که بر شبیهش کرده باشند، به سبب مشابهت و آن را قیاس فقهی خوانند» (نصیرالدین طوسی، 1326: 333 ) بخش نخست تعریف خواجه نصیر کلّی و مبهم است و شامل سایر انواع تشبیه از جمله تشبیه مرکب نیز می شود. البته به نظر نگارنده تمثیل آنگونه که خواجه نصیر بیان داشته «قیاس فقهی» نیست؛ بلکه از این بابت که میان موضوع مورد ادعای شاعر یا نویسنده و تمثیلی که می آورد، وجه شباهتی وجود دارد و خواننده می تواند دربارة آنها حکمی واحد صادر نماید، تمثیل مانند قیاس فقهی است. اگرنه قیاس فقهی یا قیاس اصولی اصطلاحی است در علم فقه و اصول و اصلی جهت صدور حکم و فتوا توسط مقنّن یا فقیه.6

برخی دیگر چون: ابن رشیق، ابن ابی الاصبع، شمس قیس رازی و حسین واعظ کاشفی آن را از قبیل استعاره دانسته‌اند: «و آن هم از جملة استعارات است الّا آنکه این نوع استعاراتی است به طریق مثال یعنی چون شاعر خواهد که به معنی یی اشارتی کند، لفظی چند که دلالت بر معنی‌یی دیگر کند، بیارد و آن را مثال معنی مقصود سازد و از معنی خویش بدان مثال عبارت کند.»(شمس قیس،1373: 319)7

در این دیدگاه نیز تناقض وجود دارد. ابتدا ذکر شده که تمثیل از نوع استعاره است، حال آنکه می دانیم در استعاره ما مشبهٌ به یک تشبیه را جایگزین مشبه می‌کنیم؛ اما در ادامه اشاره شده که تمثیل را شاعر به عنوان مثالی از معنی مقصود خود می‌آورد و آن را تعبیری از مقصود خویش قرار می‌دهد. در این صورت معنی و مقصود شاعر در حقیقت مشبّه است و تمثیلِ ذکر شده مشبهٌ به و ما با ساختار تشبیه مواجهیم نه استعاره.

شبلی نعمانی بدون اشاره به این مطلب که تمثیل ذیل تشبیه یا استعاره جای می‌گیرد آن را استدلال نیروی تخیّل آدمی می‌داند و از تأثیر شگرف تمثیل بر مخاطب و اقناع بی‌اختیار او سخن می‌گوید: «باید دانست که طریقة استدلال قوة تخیّل غیر از طریقة استدلال عمومی بوده و از آن جدا می‌باشد. وی سخنانی را که به طریق دیگری به ثبوت پیوسته است به طریق نو و تازه‌تری ثابت می‌نماید و این طریقة استدلال گو اینکه مبنی بر خطابیات و یا یک نوع مغالطة منطقی می باشد؛ لیکن شاعر آن را با نیروی تخیل در پیرایه‌ای بیان می‌نماید که سامع هیچ نمی‌تواند به صحّت و بطلان قضیه متوجه شود؛ بلکه مسحور آن گشته سر تسلیم خم نموده آفرین می‌گوید» (شبلی نعمانی، 1363: 4/ 28) این دیدگاه بیش از آنکه تعریف تمثیل باشد، کارکرد و قدرت تأثیر آن را بیان می سازد.

شوقی ضیف بیان می‌دارد که علمای بلاغت عرب مثلِ سایر را تمثیل یا استعارة تمثیلیه محسوب می‌کنند (شوقی ضیف، 1383: 196) البته این مربوط به بلاغت عرب است؛ اما در ادامه خواهیم دید، برخی از علمای بلاغت ما هم تحت تأثیر این نظریه ذکر مَثَل در شعر و نثر را تمثیل دانسته‌اند.

همایی یک بار تمثیل را ضمن صناعات ادبی و علم بدیع جای داده و آن را مرادف با ارسال المثل دانسته است: « آن است که عبارت نظم و نثر را به جمله‌ای که مَثَل یا شبه مَثَل و متضمّن مطلبی حکیمانه است بیارایند» (همایی،1363: 299) و بار دیگر نوعی از تمثیل را به نام استعارة تمثیلیه یا مجاز مرکب به استعاره، ذیل علم بیان قرار داده و بررسی می‌نماید: «استعارة تمثیلیه که آن را مجاز مرکب به استعاره نیز می‌گویند جمله‌ای است که در غیر معنی اصلی خود استعمال شده باشد، به علاقة مشابهت و وجه شبه صورتی است که از امور متعدد انتزاع شده، مانند جملة ذیل که آن را به معنی تحیّر و تردید و دودلی استعمال می کنند: أراک تُقدّمُ رِجلاً و تؤخّرُ أخری- یعنی می‌بینم که یک پای پیش و یک پای واپس می نهی، یعنی در کار خود مردّد و دودل هستی» (همایی، 1370: 190).

به نظر نگارنده اگر آوردن مَثل در شعر یا نثر برای آراستن و یا تأکید و توضیح کلام باشد و هیچ عبارت و یا جمله‌ای نباشد که بتوان آن را مشبّهِ آن مَثل محسوب نمود، این گونه را بهتر است، همان ارسال المثل بنامیم و ذیل علم بدیع جای دهیم. به عنوان نمونه در دو بیت زیر آمدن مَثل از باب آراستن و یا تأکید و توضیح کلام است و مشبّهی در کار نیست، پس از مقولة تمثیل نمی باشد و ارسال المثل محسوب می‌شود:

هرآنچ از عمر پیشین رفت گو رو

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

 

کنون روز نو است و روزی از نو
                            (نظامی،
1370: 142)

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
                            (حافظ، 1373: 158)

اما اگر آوردن مَثل از باب ادعای شباهت میان آن و موضوع مورد نظر شاعر یا نویسنده باشد، این خود تمثیل است و ضمن علم بیان قرار می گیرد؛ زیرا هم مشبّه (موضوع مورد نظر شاعر) موجود است و هم مشبّهٌ به (مَثل ذکر شده در بیت)، مانند دو بیت زیر از مولانا:

بر سماع راست هر کس چیر نیست

زیره را من سوی کرمان آورم

 

لقمة هر مرغکی انجیر نیست
                        (مولوی، 1363: 1/ 170)

گر به پیش تو دل و جان آورم
                                      (همان، 197)

استعارة تمثیلیه یا مجاز مرکب بالاستعاره که برخی دیگر نیز به آن اشاره کرده اند و جمله‌هایی از قبیل أراکَ تقدّم رِجلاً… را که معنایی دیگر از آنها، با توجه به معنای اصلیشان، مورد نظر گوینده است، می توان زیر عنوان کنایه جای داد؛ زیرا تعریف و نوع کاربردشان با کنایه یکسان است.  

مؤلّف کتاب آیین بلاغت نیز تمثیل را نوعی استعاره یا مجاز مرکب بالاستعاره دانسته و ضمن ارائة تعریف، تمام ضرب المثل‌ها را تمثیل یا مجاز مرکب بالاستعاره خوانده است: «مجاز مرکّب همچون مجاز مفرد دو قسم است. گاهی علاقه‌اش مشابهت است و آن را تمثیل علی سبیل الاستعاره یا مجاز مرکب بالاستعاره می نامند...مراد از این تعریف آنست که هیئت مرکبی که از اموری انتزاع شده تشبیه به هیئت مرکب دیگری شود و بعد هیئت مشبهٌ به را بیاورند و هیئت مشبّه را اراده کنند. تمام ضرب المثل‌ها از هر زبانی که باشد، مجاز مرکب بالاستعاره است» (امین شیرازی، 1370: 3/ 391) این تعریف و دیدگاه تفاوتی با نظر همایی ندارد و در چند سطر پیش به نقد و بررسی آن پرداختیم.

شمیسا تمثیل را در علم بیان جای داده و آن را با عنوان «استعاره گونه» بررسی کرده است: «تمثیل هم حاصل یک ارتباط دوگانه بین مشبه و مشبهٌ به است.در تمثیل هم اصل براین است که فقط مشبهٌ به ذکر شود و از آن متوجه مشبّه شویم:

ماجرای مرد و زن افتاد نقل

 

آن مثال نفس خود می دان و عقل
                                            (مولانا)

اما گاهی ممکن است مشبّه هم ذکر شود» (شمیسا، 1378: 79). با کمی دقت معلوم می شود در این بیت که مؤلّف از مولانا نقل کرده، به عنوان شاهد از تمثیلی که فقط مشبهٌ به ذکر می شود، مشبّه (نفس و عقل) نیز در مصراع دوم آمده است. در حقیقت در بیت مذکور تشبیه ملفوف به کار رفته است: نفس و عقل (دو مشبه) به مرد و زن (دو مشبهٌ به) تشبیه شده و تمثیلی وجود ندارد. ضمن اینکه در تعریف ایشان تناقض دیده می شود، ایشان تمثیل را ضمن استعاره گونه‌ها می آورند و آن را ذکر مشبهٌ به و ارادة مشبّه می‌دانند؛ اما در انتها یادآور می‌شوند که: «گاهی ممکن است مشبّه هم ذکر شود» و می دانیم در این صورت که مشبّهٌ به و مشبّه (دو رکن تشبیه) در جمله وجود دارد، ما با تشبیه مواجه‌ایم نه با استعاره. 

ایشان هم به استعارة تمثیلیه یا مجاز مرکب بالاستعاره با ذکر مثال‌هایی اشاره کرده است که به نظر نگارنده این مثال‌ها با تعریف سازگار نیست: «مجاز بالاستعارة مرکب هم داریم و آن استعاره در جمله است؛ یعنی با مشبهٌ بهی سر و کار داریم که جمله است، جمله‌یی که در معنای حقیقی خود به کار نرفته و به علاقة مشابهت معنای دیگری را افاده می‌کند:

تیرباران سحر دارم سپر چون نفکند

 

این کهن گرگ خشن بارانی از غوغای من
                                          (خاقانی)

که تیر باران سحر کردن استعاره از آه کشیدن است. از آنجا که استعارة مرکب معمولاً جنبة ارسال المثل یا ضرب‌المثل دارد، به آن استعارة تمثیلیه هم می‌گویند، مانند: آب در هاون کوبیدن یا تکیه بر آب زدن و یا مهتاب به گز پیمودن و...»(شمیسا، 1378: 70). اولاً در بیت خاقانی ایشان گمان کرده که شاعر سحر را تیرباران کرده است، حال آنکه سحر در این بیت قید زمان است؛ به معنی سحرگاهی و شاعر کهن گرگ خشن بارانی(روزگار) را هدف تیر باران سحرگاهی خویش (آه ها و نفرین‌ها) ساخته است. ثانیاً می‌توان تنها کلمة «تیرباران» را استعارة مفرد از آه و نفرین دانست و یا عبارت فعلی «تیر باران کردن» را استعارة تبعیه، چون به جا و به معنای فعلی دیگر به کار رفته است، به همان معنای آه و نفرین کردن محسوب نمود. مثال های بعدی نیز (آب در هاون کوبیدن و...)- همان طور که قبلاً اشاره شد- به اتفاق نظر اهل بلاغت کنایه محسوب می‌شود.

در کتاب «بدیع نو» تمثیل صنعت بدیعی دانسته شده و آمدن ضرب المثل در کلام (محبتی، 1380: 95) و ما این دیدگاه را پیش از این نقد و بررسی کردیم. وحیدیان کامیار تمثیل را ذیل انواع استدلال بررسی نموده و ضمن آوردن دو عنوان دیگر برای آن (مذهب فقهی، تشبیه تمثیل) بیان داشته است: «مذهب فقهی در حقیقت استدلال تمثیلی است؛ یعنی آوردن مثال برای اثبات چیزی. مذهب فقهی خیال انگیز و شاعرانه است و جزو علم بیان؛ امّا بعضی از علمای بدیع آن را از ترفندهای بدیعی دانسته‌اند»(وحیدیان کامیار،1379: 152). این دیدگاه (آوردن مثالِ شاعرانه و خیال‌انگیز برای اثبات چیزی) نیز تعریف دقیق تمثیل نیست؛ زیرا در این تعریف واژه های «مثال»، «شاعرانه» و «خیال انگیز» خود از اصطلاحات و مقولاتی هستند که نیاز به تعریف و توضیح بسیار دارند، ضمن اینکه مؤلّف آن را زیر مجموعة علم بیان دانسته است و در ادامه اشاره کرده که برخی علمای بدیع آن را ترفندی بدیعی محسوب می‌نمایند و چون تعریف دقیقی از تمثیل ارائه نکرده، تکلیف مخاطب را مشخص نمی‌‌سازد که بالاخره تمثیل نوعی تصویر است یا صنعت بدیعی؟  

ثروتیان تمثیل یا تشبیه تمثیل یا قیاس را ضمن علم بیان بررسی نموده و در تعریف آن آورده است: «تمثیل در لغت به معنی تشبیه نمودن چیزی است و در اصطلاح منطق استدلال از حکم جزئی به حکم جزئی دیگر است؛ زیرا در استدلال منطقی مشابهت، پایة استدلال تمثیلی است» (ثروتیان، 1369: 54). اینکه ایشان تمثیل را نوعی تشبیه و ذیل علم بیان می‌داند، درست است؛ امّا تنها به معنای لغوی و تعریف آن از دیدگاه علم منطق پرداخته و این با کارکرد هنری و ادبی تمثیل در متون و در نتیجه تعریف آن از نظر علم بلاغت متفاوت است.

پورنامداریان دربارة تمثیل و دایرة شمول آن بحث مفصل و جامعی دارد. وی تمثیل را تصویری از نوع مجاز یا استعاره می داند و به این ترتیب آن را در حوزة علم بیان جای می‌دهد: «در علم بلاغت، تمثیل تصویر یا مجازی تلقی می‌شود که گوینده به وسیلة آن چیزی می‌گوید؛ امّا مقصودش چیز دیگری است. امّا معمولاً مهمترین نوع تمثیل را به عنوان استعارة گسترده (Extended metaphor) تعریف کرده اند» (پورنامداریان، 1367: 116). این نظر وتعریف همان است که پیش از این بعضی با عنوان «مجاز مرکب بالاستعاره» یا «استعارة تمثیلیه» از آن یاد کرده بودند و اشاره کردیم که این از مقولة کنایه است.

بنابراین تمثیل در اصل نوعی تشبیه مرکب است و عبارت از اینکه شاعر یا نویسنده برای تفهیم و اثبات معنا و موضوع ذهنی خود، مثال و نمونه‌ای عینی و محسوس می‌آورد و میان آن دو رابطة شباهت ایجاد می‌کند؛ بدین نحو که موضوع ذهنی در حکم مشبّه و مثال عینی و محسوس در حکم مشبّهٌ به قرار می‌گیرد. تمثیل را از لحاظ ساختار می‌توان به دو  نوع کوتاه و بلند تقسیم نمود. تمثیل کوتاه که حداقل یک جمله است و یا در قالب یک مصراع یا بیت می‌باشد و تمثیل بلند که در هیأت یک داستان و حکایت نمود پیدا می کند و مولانا در مثنوی بسیار از آن استفاده کرده است. تمثیل کوتاه در شعر فارسی از دیرباز کاربرد داشته است؛ اما در دورة سبک هندی شعر فارسی؛ بویژه در شعر صائب، بسامد قابل ملاحظه‌ای دارد به گونه‌ای که از ویژگی‌های این سبک محسوب می‌شود. در این نوع تمثیل شاعر موضوع و مضمون ذهنی را در یک مصراع و گاه در یک بیت طرح می‌کند، آنگاه برای محسوس نمودن و قبولاندن آن به مخاطب در مصراع یا بیت دیگر مثال و نمونه‌ای عینی و حسی می‌آورد:

مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچکس

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

خاکساران فیض بیش از آب رحمت می برند

 

سهل مشمر همت پیران با تدبیر را

 

ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
                            (سعدی،1366: 414)

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
                                      (همان، 415)

در زمین پست باشد خوش عنانی آب را
                           (صائب،1375: 1/ 12)

کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
                                        (همان،35)

 

شفیعی کدکنی این نوع تمثیل را «اسلوب معادله» می‌نامد: «تمثیل در معنی دقیق آن که محور خصایص سبک هندی است، می‌تواند در شکل معادلة دو جمله مورد بررسی قرار گیرد و تقریباً مجموعة آنچه متأخرین بدان تمثیل اطلاق کرده‌اند معادله‌ای است که به لحاظ نوعی شباهت میان دو سوی بیت- دو مصراع- وجود دارد و شاعر در مصراع اول چیزی می‌گوید و در مصراع دوم چیزی دیگر؛ امّا دو سوی این معادله، از رهگذر شباهت قابل تبدیل به یکدیگرند و شاید برای جلوگیری از اشتباه بتوان آن را اسلوب معادله خواند تا آنچه را که قدما تمثیل، یا تشبیه تمثیل خوانده‌اند، از قلمرو تعریف جدا کنیم؛ همچنین کاربرد مثل را که ارسال المثل است و مایة اشتباه بعضی از اهل ادب شده است و آن را تمثیل خوانده اند، نیز از حوزة تعریف جدا کنیم»(شفیعی کدکنی،1366: 84).

اما تمثیل نوع دوم (بلند) که حکایت و داستان است، معادل آنچه که در بلاغت فرنگی آلیگوری نامیده می‌شود، قرار می‌گیرد. «نکتة دیگری که در باب کاربرد اصطلاح تمثیل باید بدان توجه داشت، این است که تمثیل را در بلاغت معاصر که نیازمند حوزة وسیعی از اصطلاحات است، می‌توان برای آنچه در بلاغت فرنگی Allegory می‌خوانند به کار برد و آن بیشتر حوزة ادبیات روائی (داستان، حماسه و نمایشنامه) است و حوادثی که در هر کدام از این انواع جریان دارد، می‌تواند تمثیلی از مجموعه‌ای امور عینی یا ذهنی دیگر باشد و به تعبیری فشرده‌تر می‌توان گفت: آلیگوری بیان روائی گسترش یافته‌ای است که معنای دومی هم در آنسوی ظاهر آن می‌توان جست» (همان،84-86).

این نوع تمثیل که در قالب داستان و حکایت می‌آید، فکر یا پیامی اخلاقی، عرفانی، دینی، اجتماعی و سیاسی و جز آن را بیان می‌کند. گاه این فکر یا پیام به عنوان نتیجة منطقی حکایت یا داستان در کلام پیدا و آشکار است و یا بصراحت ذکر می شود (مانند بسیاری از حکایت های مثنوی) و گاه این فکر یا پیام در حکایت یا داستان بکلّی پنهان است و کشف آن احتیاج به فعالیت اندیشه و تخیّل و تفسیر داستان دارد و به عبارت دیگر نوعی استعارة گسترش یافته است. پورنامداریان نوع اخیر را تمثیل رمزی نامیده است8 و در ادامه با شرح و توضیح کافی در کیفیت ساختار و نوع بیان، حکایت ها و داستان‌هایی را در قالب تمثیل به کار می رود به سه گروه تقسیم می‌کند: 1- حکایت های کوتاهی که عناصر سازنده و شخصیت های آن بسیار معدود است و معمولاً یک حادثة ساده و معمولی را بیان کنند؛ مثل تمثیل فیل و خانة تاریک در مثنوی. 2- حکایت‌ها و داستان‌هایی که معمولاً بلندتر از حکایات گروه اول هستند و عناصر سازنده و شخصیت‌های آن متنوع‌تر و حادثه‌ای که بیان می‌کنند پیچیده‌تر است. مثل حکایت «مردی که از پیش اُشتر مست می‌گریزد» در باب برزویة طبیب در کلیله و دمنه.3- گروه سوم داستان‌هایی است که صورت مکتوب آنها بی‌هیچ گونه توضیح و تفسیر تمثیلی و مقایسه با یک فکر و پیام وجود دارد (پورنامداریان، 1367: 120-132).

بنابراین در تمثیل طول و اندازة کمّی مشبّه و مشبّهٌ به متفاوت است و تشخیص این دو رکن نیاز به دقت دارد. گاه اندازة مشبّه و مشبّهً به تقریباً یکسان است، مانند بیت‌هایی که از سعدی و صائب در سطور پیشین نقل کردیم وگاهی مشبّه کوتاه‌تر از مشبّهٌ به است:

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن (مشبّه)
اگر باران به کوهستان نبارد

 

که می گویند ملاحان سرودی
به سالی دجله گردد خشک رودی (مشبّه به)
                           (سعدی، 1366: 156)

و گاه مشبّه کوتاه در اندازة یک مصراع و یا نهایةً یک بیت، و مشبّهٌ به داستانی بلند و طولانی با ده‌ها بیت. مثل «داستان پادشاه و کنیزک» در دفتر اول مثنوی که مشبّه آن یک بیت است:

بشنوید ای دوستان این داستان

 

خود حقیقت نقد حال ماست آن

و تمام داستان پادشاه و کنیزک در ادامة بیت مذکور شامل 185 بیت از باب تمثیل و در حکم مشبّهٌ به است برای این مشبّه. (رک. مولوی، 1363: 1/ 4-15).

داستان‌های کوتاه و بلند بسیاری در برخی متون عرفانی ما از قبیل حدیقة سنایی و منطق الطیر عطار و در آثاری چون کلیله و دمنه از نوع افسانه و قصة تمثیلی (Fable) وجود دارد که مشبّهی بصورت بیت یا عبارت برای آن‌ها ذکر نشده؛ امّا کاملاً مشخص است که هدف تنها ذکر ظاهر و صورت این داستان‌ها نیست و منظور شاعر و نویسنده القای پیامی ورای ظاهر داستان به خواننده است. این نوع داستان‌ها و افسانه‌های تمثیلی را که صریحاً مشبّهی برای آن‌ها نیامده، می‌توان استعارة گسترده (Extended metaphor) محسوب نمود.

 

نتیجه‌

- تمثیل عبارت از این است که شاعر یا نویسنده برای اثبات و قبولاندن موضوع ذهنی خود (Subjective)به مخاطب (در حکم مشبّه)، مثال و نمونه‌ای عینی و محسوس (Objective) می‌آورد (در حکم مشبّهٌ به) و مدّعی شباهت میان آن دو است، پس تمثیل در حقیقت نوعی تشبیه مرکّب است، تصویر محسوب می‌شود و ضمن علم بیان جای می‌گیرد.

- تمثیل در هر نوع و شکل، اعم از یک جمله و مصراع و بیت و یا داستانی کوتاه یا بلند، در حقیقت نوعی استدلال، مثال و نمونة محسوس و عینی است، جهت اثبات موضوع و مدّعای ذهنی یا انتزاعی. برخی از این تمثیل‌ها استدلال‌ها در منطق بنیاد چندان استواری ندارد و از نظر عقل پذیرفته نمی‌نماید؛ امّا شاعر یا نویسنده به گونه‌ای ماهرانه آن را در بافت و ساختاری به کار می‌برد که ذوق و عاطفة مخاطب تسلیم آن می شود و آن را می‌پذیرد.

- تمثیل در هر نوع آن شاخه‌ای از تشبیه است،9 امّا چون نوعی استدلال است و در خدمت اثبات موضوع عموماً ذهنی و عقلی، جنبة تصویری آن ضعیف است و شاید همین امر باعث شده، برخی علمای بلاغت باشتباه آن را ضمن علم بدیع بررسی نمایند: «در تمثیل موضوع مطلقاً بر تصویر غالب است. اشخاص و وقایع صرفاً تسهیلاتی هستند که به عنوان حامل در خدمت مادة موضوعِ از قبل متصور هستند» (گراهام هوف، 1365: 131).

- گاهی مشبهٌ به تمثیل که همان مثال و نمونة عینی و محسوس برای مشبّه (مفهوم ذهنی) است، مَثَل است. اما گاه تنها مَثَل برای تزیین یا تأکید و تبیین کلام می‌آید و مصراع، بیت و یا عبارتی در حکم مشبّه برای آن وجود ندارد، در این صورت ارسال المثل محسوب شده، ذیل علم بدیع جای می‌گیرد.

- مجاز مرکب بالاستعاره و استعارة تمثیلیه یا استعارة گسترده با توجه به عدم ذکر مشبّه برای آن‌ها و توضیحات و نمونه‌هایی که در متن مقاله ذکر شد، تمثیل به معنای اصطلاحی و خاص که در این گفتار به آن پرداختیم، محسوب نمی‌شوند؛ بلکه مقوله‌های جداگانه‌ای هستند که زیر عنوان علم بیان جای می‌گیرند. مجاز مرکب بالاستعاره در حقیقت نوعی کنایه است و استعارة تمثیلیه یا استعارة گسترده از اقسام استعارة مصرّحه است.

 

پی‌نوشت‌ها

1- در لغت نامة دهخدا به نقل از منتهی الارب و اقرب الموارد آمده است: در لغت به معنی «مثل آوردن» (منتهی الارب) و تشبیه کردن چیزی را به چیزی و مثل الشیئ بالشیئ تمثیلاً و تمثالاً تشبیه کرد آن چیز را به آن چیز.

2- وحیدیان کامیار، 1379: 152 و ثروتیان، 1369: 54 تمثیل را استدلال هم نامیده‌اند.

3 و 4- همایی، 1370، 190 و امین شیرازی، 1370: 3/ 391 تمثیل را استعارة تمثیلیه و مجاز مرکب بالاستعاره نیز نامیده‌اند.

5- وحیدیان کامیار، 1379: 152 و ثروتیان، 1369: 54 از تمثیل با عنوان تشبیه تمثیل نیز یاد کرده‌اند.

6- قیاس فقهی (قیاس اصولی) عبارت از این است که هرگاه موضوعی در قانون حکمش معلوم باشد و علت آن حکم هم معلوم باشد، می‌توان در موضوعات دیگری که قانون حکمش را بیان نکرده؛ ولی علت مزبور در این موضوعات هم وجود داشته باشد، همان حکم را سرایت داد و برای تحقّق این قیاس چهار چیز لازم است... (معالم الاصول آیت الله فیض به نقل از لغت نامة دهخدا)

7- نیز رک. ابن ابی الاصبع المصری، 1368: 180؛ واعظ کاشفی، 1369: 105؛ شفیعی کدکنی، 1366: 78.

8- «شخصیت‌ها در این نوع تمثیل ممکن است، حیوانات، اشیا و انسان ها باشند. در بارة شکل اصلی مثل‌ها و تمثیل‌هایی که در سراسر کتاب‌های تعلیمی- اخلاقی و عرفانی پراکنده است، و معمولاً به عنوان شاهدی بر گفته و تبیین و توضیح فکر در ضمن سخن می‌آید، اظهار نظر دشوار و اغلب محال است. اغلب این حکایات کوتاه و گاهی بلند متعلّق به فرهنگ قومی است که گاهی در میان ملت‌های مختلف با اندک اختلاف هایی وجود دارد. بنابر این نه می‌توان نویسندة مشخصی برای آنها شناخت و نه زمان پیداش آنها را تعیین کرد و به همین سبب اینکه آنها از آغاز شکل تمثیل رمزی داشته‌اند یا نه، سؤالی است که پاسخ به آن دشوار است» (پورنامداریان،1367: 120).

9- «با اینکه برای تمثیل در کتب بلاغت از قدیم‌ترین ایام، چه به نام تمثیل و چه به نامهای دیگر عنوانی خاص قائل شده‌اند و از آن سخن گفته‌اند؛ اما حقیقت امر اینست که تمثیل شاخه‌ای از تشبیه است و از همین رهگذر است که عنوان تشبیه تمثیلی هم در کتاب‌های بلاغت فراوان دیده می‌شود» (شفیعی کدکنی، 1366: 78-79).

1- ابن ابی الاصبع المصری. (1368). بدیع القرآن، ترجمة سید علی میر لوحی، مشهد: آستان قدس رضوی.
2- امین شیرازی، احمد. (1370). آیین بلاغت، جلد سوم: بیان، قم: ناشر: مؤلّف.
3- پورنامداریان، تقی. (1367). رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی، تهران: علمی و فرهنگی.
4- ثروتیان، بهروز. (1369). بیان در شعر فارسی، تهران: برگ.
5- جرجانی، عبدالقاهر. (1366). اسرارالبلاغه، ترجمة جلیل تجلیل، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
6- حافظ، شمس الدین محمد. (1373). دیوان، به کوشش هوشنگ ابتهاج (سایه)، تهران: هوش و ابتکار.
7- دهخدا، علی اکبر. (1373). لغت نامه (چاپ اول از دورة جدید)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
8- سعدی، مصلح بن عبدالله. (1366). کلیات، به اهتمام محمد علی فروغی، تهران: امیر کبیر.
9- شبلی نعمانی. (1363). شعر العجم. ترجمة محمد تقی فخر داعی گیلانی، تهران: دنیای کتاب.
10- شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1366). صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه.
11- شمس قیس. (1373). المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران: فردوس.
12- شمیسا، سیروس. (1378). بیان و معانی، تهران: فردوس.
13- صائب، محمّدعلی. (1375). دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران: علمی و فرهنگی.
14- ضیف، شوقی. (1383). تاریخ و تطور علوم بلاغت، ترجمة محمد رضا ترکی، تهران: سمت.
15- قدامة بن جعفر، ابی الفرج. (بی تا). نقد الشعر، تحقیق و تعلیق الدکتور محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت: دارلکتب العلمیه.
16- محبتی، مهدی. (1380). بدیع نو، تهران: سخن.
17- مولوی، جلال الدین محمد. (1363). مثنوی، به اهتمام نصرالله پورجوادی، تهران: امیر کبیر.
18- نصیرالدین طوسی، محمّد بن محمّد .(1329). اساس الاقتباس، به تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
19- نظامی، الیاس بن یوسف. (1370). خسرو و شیرین، به کوشش عبدالمحمد آیتی، تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی.
20- واعظ کاشفی، کمال الدین حسین. (1369). بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، ویراستة میر جلال الدین کزازی، تهران: مرکز.
21- وحیدیان کامیار، تقی. (1379). بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی، تهران: دوستان.
22- همایی، جلال الدین. (1363). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: توس.
23- -------------. (1370). معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران: نشر هما.
24- هوف، گراهام. (1365). گفتاری دربارة نقد، ترجمة نسرین پروینی، تهران: امیرکبیر.