Document Type : Research Paper
Author
PhD candidate of Persian Language and Literature, University of Ilam
Abstract
Keywords
Main Subjects
1- مقدّمه
دیوان خاقانی شروانی یکی از مهمترین و برجستهترین آثار منظوم و میراث ادب پارسی است. این دیوان از جهات گوناگون دارای اهمیت و شایستة تحقیق و پژوهش است؛ به گونهای که سخنسنجان آگاهی از زیر و بم این اثر سترگ را کلید فهم بسیاری از آثار ادبی دانستهاند. دشواری و غرابت را میتوان خصوصیت نامآشنای دیوان خاقانی دانست. خصوصیتی که برخاسته از مضامین، تصاویر و تعابیر نوآیین و بدیعی است که خاقانی در آمیزش تخیّل و توان سخنسرایی با پشتوانة فرهنگی خویش به نام خود سکّه زده است. همین دشواری و غرابت سبب گشته تا ناسخان در کتابت اشعار او، پدیدآورندة تصرفات و دچار لغزشهایی شوند. دانش سخنشناسی میتوانست از ورود این ضبطها به متن جلوگیری کند؛ امری که چندان محقّق نمیگشت.
با وجود تلاش مصحّحان و تکاپوی برخی از پژوهشگران همچنان دیوان خاقانی، آن پیراستگی مطلوب را نیافته است و محقّقان باید تحقیقات خود را بر پایة چاپهای بنسبت مغلوط موجود به فرجام برسانند. هم از این رو بر حق خواهیم بود که یکی از کاستیهای موجود در خاقانیپژوهیهای کهن و نو را همین حضور ضبطهای نادرست بدانیم. در این میان در نظر داشتن شیوة سخنسرایی خاقانی، به دست آوردن و به کار بستن معیارهایی از آن و همچنین تحقیق در اشارات و پیوندهای عناصر سخن میتواند تا حد زیادی از این کاستیها بکاهد. در این جستار بر آنیم تا تصحیف و تحریفی از دیوان خاقانی را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم و ضبط اصیل را تعیین کنیم.
2- تصحیف و تحریف
مانندگی بسیار برخی از حروف به نوعی از تصرف کاتبان دامن زده است که آن را «تصحیف» و «تحریف» نام نهادهاند. تصحیف عبارت است از، تغییر دادن یک واژه با افزودن یا کاستن نقطههای آن. رسمالخط گذشتگان خود به خود بسامد این تصحیفات را تشدید میکرد؛ زیرا حروف متشابهالشکل -که تمییز آنها از یکدیگر فقط به گذاردن نقطه و علایمی مانند سرکش است در خط فارسی زیاد است، به گونهای که جز چهار حرف «ل»، «و»، «م» و «ه» که با توجه به شیوههای رسمالخط پیشینیان با هم شباهت تام ندارند، دیگر حروف از نظر شکل با هم مانندگی دارند: ب، پ، ت، ث؛ ج، چ، ح، خ؛ د، ذ؛ س، ش؛ ص، ض؛ ط، ظ؛ ع، غ؛ ف، ق؛ ک، گ. برخی از این حروف با توجه شیوة کتابت ادوار پیشین، شباهت بیشتری مییابند، به طوری که «چ» را «ج»، «پ» را «ب»، «گ» را «ک»، و نیز «ژ» را «ز» مینوشتند (رک: مایل هروی، 1380: 247-245؛ قزوینی، 1354: 10/ 134). تحریف نیز تبدیل کردن کلمه با تغییر دادن حرفی از حرفهای آن است (مایل هروی، 1380: 247).1
تصحیف و تحریفات در سه چاپ مشهور دیوان خاقانی کمابیش وجود دارد؛ اما به نظر میرسد، این ویژگی در متن سجّادی مصادیق بیشتری دارد. عمدتاً تصحیف یکی از کاستیهای این چاپ است، علّت این امر میتواند نبود معیار مشخص و به دست آمده از سخن خاقانی در تصحیح و نیز اعتماد بیش از حدّ مصحح به نسخة اساس، یعنی نسخة کتابخانة بریتیش میوزیم لندن (ل) دانست. (رک: سجّادی، 1341: 1084و 1085). از آنجا که این اعتماد که صرفاً برپایة تاریخِ قابل نقدِ نسخه (664 هجری) بوده با رویکردِ دقیقِ علمی همراه نشده، سبب گشته است تا ضبطهای فاسدی وارد متن گردد. تأمّلی گذرا در ضبطهایی که تنها براساس این نسخه است، آشکار میسازد که گذرگاه بسیاری از ضبطهای نادرست دیوان خاقانی این نسخه است.2
3- تصحیف بیشه
نسخ خطی مورد استفادة سید ضیاءالدّین سجّادی در چهار موضع از دیوان خاقانی، واژهای به صورتهای «بیشه» و «پیشه» آوردهاند که ایشان هیچ یک را اصیل ندانسته و به پیروی از برخی فرهنگنویسان - خاصه رشیدی- «نیشه» را برگزیده است:
زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه گرچه به دون تو چرخ تاج و نگین داد دانک چون نیشة ضمیر من آوا دهد برون |
|
زان نی که ازو نیشه کنی ناید جلّاب با ساز بـاربد چـه کنی نیشة شبـان رقص نزیبد ز بـز، نیشـهزنی از شبـان جان مُعزّی آنجا مَعزی کند به رقـص |
عبدالرسولی به ترتیب: نیزه، نیشه، تیشه و بیشه ضبط کرده (رک: 1316: 58، 318، 340، 649) و کزّازی نیز در هر چهار مورد نیشه آورده است. (رک: همان، 1375: 87، 438، 451، 1202).
این واژه با چنین اختلافاتی در متون همعصر و نزدیک به خاقانی نیز آمده است؛ از جمله در اقبالنامة نظامی که وحید دستگردی، «پیشه» و زنجانی، «نیشه» را برگزیدهاند:
شبانی بیابانی آمد ز راه |
|
نیای دید بر رسته از قعر چاه |
متن دیگر، عجایب المخلوقات طوسی است: [شیر] آواز بیشه دوست دارد، صیادان سرنای میزنند و دف و چون خواهند کی شیر را گیرند، سلاحداران در پس مطربان آیند و میروند و شیر سماع میکند؛ چون آرام گیرد کی سلاحها به وی اندازند و وی را بگیرند و دربندند و بیشه میزنند (طوسی، 1387 الف: 572).4 بیشه در غزلی از کلیات شمس نیز آمده است:
مست شدند عارفان، مطرب معرفت بیا |
|
زود بگو رباعیای پیش درآ بگیر دف |
شماری از فرهنگنویسان، بیشه و پیشه ثبت کردهاند؛ صاحب فرهنگ جهانگیری «پیشه» آورده و مینویسد: قسمی از نی باشد که اکثر و اغلب شبانان بنوازند و آن را توتک نیز گویند (جمالالدّین انجو، 1359: ذیل «پیشه»). در سرمة سلیمانی، بیشه نامی برای نی هفتبند است (بلیانی، 1364: ذیل «بیشه»). صاحب شرفنامة منیری ذیل بیشه مینویسد: گویا مرقوم است که نیز سازی است مثل چنگ و رباب (قوام فاروقی، 1386: ذیل «بیشه»). در برهان قاطع ذیل همین واژه آمده است: سازی هم هست از نی که شبانان نوازند و بعضی گویند، سازی است شبیه چنگ و بعضی گویند شبیه است به رباب. (برهان، 1362: ذیل «بیشه»). در فرهنگ مذکور ذیل پیشه نیز آمده است: قسمی از نی باشد که شبانان هم نوازند و آن را توتک خوانند. (همان، ذیل «پیشه»).6 گویا رشیدی به قول فرهنگ جهانگیری اعتراض کرده و نوشته است: پیشه به معنی قسمی از نی، نیشه و نیچه است (تتوی، 1386: ذیل «پیشه»). صاحب فرهنگ انجمنآرای ناصری نیز معتقد است که اصل واژه، نیچه بوده که به نیشه شهرت یافته است (رک: هدایت، 1288: ذیل «بیشه» و «پیشه»).
به نظر میرسد، دهخدا تحت تأثیر دو محقّق اخیر، نیشه را درست دانسته و ذیل بیشه به نقل رای رضاقلی خان هدایت پرداخته است: رشیدی گفته بمعنی نی که نوازند نیشه است نه بیشه و اصح آنست که در خراسان نایی است که اصل آن از نی است و آن را نوازند و آن را به زبان خود فیگو گویند و مؤلّف گوید، همانا اصل آن نیچه است که به نیشه شهرت دارد. (رک: دهخدا، 1373: ذیل «بیشه») و هم ذیل پیشه نوشته است: قسمی از نی که شبانان نوازند و آن را توتک خوانند و ظاهراً درین معنی، مصحف نیشه، نیچه است؛ یراع. (همان، ذیل «پیشه»). معین در حواشی برهان قاطع، (گویا تحت تأثیر علامه دهخدا) نیشه را صحیح دانسته است (برهان، 5/ 115؛ و: ذیل «پیشه»). اما در فرهنگ ایشان یکی از معنای بیشه، سازی است از نی که شبانان نوازند (معین، 1385: ذیل «بیشه»). در فرهنگ بزرگ سخن نیز بیشه نوعی ساز بادی دانسته شده است (انوری، 1382: ذیل «بیشه»؛ رک: همان، 1390: ذیل «بیشه»).
نخستین بار مصطفی فرضپور ماچیانی در جستاری با عنوان «نیشه یا پیشه» بیان کرد که هر کس مطابق ذوق خود کلمة پیشه را به یکی از صور بیشه، نیشه، تیشه و نیزه در آورده است. وی میافزاید که: پیشه در لهجة ماچیان و اشکور و بعضی از مناطق و دیههای دیگر گیلان به همان صورت مضبوط در فرهنگها (با اندک اختلافی از نظر فونتیک) آمده است. در ماچیان و اشکور، نی کوچکی که از پوست شاخة نازک درخت توسکا سازند، پوشه püšaگویند. برای ساحتن آن، شاخة نازکی از درخت توسکا را بریده و تقریباً به اندازة پنج سانت پوست آن را جدا میکنند و روی آن را به وسیلة ابزاری آهسته میکوبند. سپس آن پوست را به شکل استوانه از چوب درآورده و در دهان گذارند و مینوازند. ماچیانی سرانجام نتیجه میگیرد که با در نظر داشتن اینکه کلمة پیشه به معنی نی در چند فرهنگ و قبل از آن در دیوان خاقانی نیز به همین معنی آمده است و با توجه به اینکه این کلمه در لهجهها (با اندک اختلافی از نظر فونتیک) به همان صورت مضبوط در فرهنگها آمده و با علم به اینکه لهجهها از فرهنگ لغات گرفته نشده، به احتمال قریب به یقین، میتوان گفت صحیح همان پیشه است نه نیشه (رک: فرضپور ماچیانی، 1345: 394-398).
حسینعلی ملّاح بر این رای فرضپور اعتراض میکند و با توجه به قول رشیدی و صاحب انجمنآرا چنین نتیجه میگیرد که به پندار این بنده الفاظ پیشه، نیشه و بیشه مصحف نیچه می باشد و چون لفظ نیشه قرابت بیشتری به نام اصلی این ساز دارد، اصحّ آن است که در همه جا نیشه را معتبر بدانیم (ملّاح، 1346: 510-512).
بنابر آنچه آمد میتوان گفت که تردید در واژة بیشه و پیشه و مصحف دانستن آن، با رشیدی شروع میشود که به قول صاحب فرهنگ جهانگیری اعتراض کرده است. میدانیم که رشیدی تحت تأثیر مستقیم فرهنگ یاد شده بوده است؛ اگرچه وی مانند صاحب برهان، پر رنگ به ذکر عبارات میرجمالالدّین مبادرت نورزیده؛ امّا نباید این عقیدة مؤلّف فرهنگ نظام را از نظر دور بداریم که فرهنگ رشیدی خلاصهای از فرهنگ جهانگیری با برخی از تحقیقات مخصوص رشیدی و الفاظی اضافی است (رک: جمالالدّین انجو، 1359: نه- ده).7
جستجو در برخی از منابع کهن موسیقی، بیشه را اصحّ میداند؛ عنوان فصل پنجم از رسالة کنز التحف، «در تصنیع بیشه» است: بیشه از نیای میباید ساخت که بغایت پخته بود نه آنکه ناپخته بریده باشند تا در حالی که خشک شده باشد بریده و بهترین نیای از بهر بیشه آن است که از نشابور میآرند یا از بغداد و میباید که در غایت راستی باشد و بیشهای که حادّ باشد میباید که طول آن از یک بدست کم نباشد و از یک بدست و دو انگشت زیاده نباشد و بعضی هفت سوراخ میکنند و بعضی نه و بیشه ثقیل از دو بدست و چهار انگشت کم نباشد و سوراخ این فراختر باید کرد که از منفخ دورتر باشد و صورت بیشه این است:
(بینش، 1371: 114و115)8
در مجمل الحکمه نیز آمده است: پس گوییم آلت این صناعت [= موسیقی] بسیار است چون چنگ و رباب و بربط و نای و بیشه و طنبور و سرنای و ارغنون و بسیار چیزها ساختهاند؛ اما هیچ تمام و کامل نیست، الّا بربط از آنک همه نقصان دارند و دریشان اختلاف نسبت باشد مگر بربط (همان، 51)؛ (مجمل الحکمه، 1387: 84و85).
تقی بینش، مصحّح این دو رساله، در حاشیه چنین مینویسد: بعضی مثل مؤلّف برهان قاطع و فرهنگ نفیسی «بیشه» نوشتهاند و عدّهای نظیر رشیدی آن را در اصل «نیچه» (نی با تصغیر) دانستهاند و این طور استدلال کردهاند که چون آن را از نی میساختهاند، نیچه نامیده شده و سپس به نیشه شهرت یافته است؛ ولی ظاهراً باید بیشه باشد؛ زیرا خوارزمی در ضمن شرح مربوط به اسامی آلات یا سازها میگوید: «المستق آله للصین تعمل من انانیب مرکبه و اسمها بالفارسیه: بیشه مشته».9 و مؤلّف کنز التحف نیز تحت عنوان «در تصنیع بیشه» خصوصیات آن را ذکر کرده است. بدین ترتیب میتوان احتمال داد که چون بیشه را با نی میساختهاند و نی را از بیشه (نیستان) به دست میآوردهاند، از باب ذکر محل و ارادة حال به آن بیشه گفتهاند و اینکه مؤلف برهان و شرفنامة منیری سازی مثل چنگ یا رباب و شبیه به آنها دانستهاند، صحیح به نظر نمیرسد. نکتة شایان ذکر اینکه مراغی در مقاصد الالحان و جامع الالحان ذکری از بیشه به میان نیاورده است و اگر فرع مسامحه نباشد، میتوان احتمال داد، چون نوعی نی و در حقیقت سازی ابتدایی و کم دامنه بوده و یا در روزگار او متروک و کم استعمال شده به دست فراموشی سپرده شده است (بینش، 1371: 154و178). 10
میتوان دلیل دیگری در اصالت بیشه آورد و آن قراین زبانی است؛ قراینی که احتمال تقی بینش در باب وجهتسمیة بیشه را سنجیده نمیداند. در ترجمة فارسی الابانه (شرح السامی فی السامی میدانی) که صادقی آن را چاپ کرده، ذیل «الیراع» آمده است که: «شین، نی بود که باد در آن دمند؛ یعنی نیشه». صادقی در باب نیشه در حاشیة این گزارش به بحث نشسته و آورده است که ظاهراً بیشه. در البلغه (ص 121)، یراع به بیشه معنی شده است. در عجایب المخلوقات طوسی نیز بیشه به کار رفته است. سروری نیز این کلمه را به همین صورت آورده و دو بیت خاقانی به شاهد آن آورده است. این دو بیت در دیوان خاقانی تصحیح سجادی به تبع سخن رشیدی، نیشه آمده است؛ رشیدی ذیل بیشه به معنی نیستان و جنگل مینویسد: و به معنی نی که نوازند نیشه است به نون. این سخن، مجتبی مینوی را نیز در حواشی عجایب المخلوقات به اشتباه انداخته و بیشه را در متن این کتاب غلط و نیشه را صحیح دانسته است. صورت صحیح این کلمه بیشک بیشه است که در اصل به معنی نی بوده؛ ولی بعدها به معنی نیستان به کار رفته، سپس تحول پیدا کرده و به صورت پیشه درآمده است (رک: صادقی، 1379: 7).
|
رواقی نیز در ذیل فرهنگهای فارسی در باب «بیشه» مینویسد: نوعی نی که بنوازند؛ شین؛ شینه؛ نیشه. پهلوی: wēšag؛ کاشانی bīšá؛ مازندرانی و طالقانی vīšá، اوستایی Λvarəša، هندی کهن vrkšá، کردی vΐše، دشتستانی bīšēh (رواقی، 1381: ذیل «بیشه»).
با توجه به این دلایل و اینکه صورت بیشه در نسخ خطی نیز آمده است، چنین میتوان نتیجه گرفت که اصح همین بیشه است. و پیشه صورتی تازهتر از این واژه است که در برخی از گویشها نیز وجود دارد.
4- تحریف بزرقطونا
خاقانی در یک رباعی که برپایة آگاهیهای طبی خود سروده است، میگوید:
دل کوفتهام چو تخمگان ز آتش قهر |
|
پس شسته به هفت آب از آلایش دهر |
در بیت اخیر برکنار از سجّادی، عبدالرسولی و کزّازی نیز «بذرقطونا» ضبط کردهاند (رک: همو، 1316: 910). (رک: همو، 1375: 1297). در لغتنامه نیز بیت دوم به نقل از دیوان خاقانی تصحیح سجادی به عنوان شاهد برای «بذرقطونا» آمده است (رک: دهخدا، 1373: ذیل «بذرقطونا»). در نسخة مجلس (همان، بیتا: 706) «بزرقطونا» ثبت شده که ضبط اصیل خواهد بود:
عدم تحقیق در باب نام و خصوصیت یک گیاه دارویی سبب لغزش مصحّحان دیوان خاقانی شده است.
واژة مذکور در متون طبی به صورت «بزرقطونا» آمده است. (رک: ابنسینا، 1385: ج2: 90). (رک: هروی، 1389: 51؛ جرجانی، 1385: 289؛ میسری، 1373: 122،133و..؛ بیرونی، 1358: 556؛ موسوی، 1383: 248؛ حسینی، بیتا: 155؛ عقیلی خراسانی، 1371: 216؛ انصاری شیرازی، 1371: 57؛ هروی، 1246: 52). «قطونا» نوعی گیاه دارویی مشهور است که آن را به پارسی اسپرزه (اسفرزه) و اسپغول (اسبغول) گفتهاند (رک: اسدی طوسی، 1365: ذیل اسبغول).11 مفیدترین قسمت این گیاه دانه یا تخمهای آن است و گویا به همین دلیل، گیاه مذکور نیز بزرقطونا خوانده شده است (ابنالبیطار، بیتا: 90). (رک: زرگری، 1372: 194-196).12 در این مقام «بزر» به معنای دانه و تخم، واژهای غیر از بذر معروف است و در باب دانههای گیاهان به کار برده میشود (معین، 1385: ذیل بزر؛ رک: دهخدا، 1374: ذیل بزر). ابنالبیطار به نقل از ابوحنیفه (ظاهراً از کتاب النبات) ذیل «برزالکتان» آورده است که: البزر حب جمیع النبات و الجمع بزور و قد خص به حب الکتان فصار إسماً له علماً و قد یکسرونه فیقولون بیزر (ابنالبیطار، بیتا: 90). عقیلی خراسانی نیز برز را آنچه از بار نباتات میداند که در غلاف و در قشر باشد، مانند خشاش (عقیلی خراسانی، 1390: ج1/ 49).
داود ذیل برز مینویسد: تقدم فی القوانین الفرق بینه و بین الحب و أنهما الحافظان لقوی النبات إلی أوان المعلوم فیخرجانه بالفعل فیه و أنّ البرز فی الأصل ما حجب فی بطن الثمار و الحب ما برز فی أکمام کالبطیخ و السمسم و متی ذکرنا شیئا منهما علی خلاف هذا کان تبعاً للحرف الذی فشا فقد شرطنا أن لا نذکر مفرداً ذا أسماء کثیره إلا فی الاسم الذی غلب شیوعه کحب الریحان فانا نورده فی البروز لأجل ذلک ثم إنّ البرز إن کان لنباته نفع ذکرنا البرز معه فی اسم الأصل کالبطیخ و ألا أوردناه هنا. (الأنطاکی، بیتا: 73). و نیز آوردهاند که: البِرز و البَرز کل حبّ یبرز للنبات. و البزور، الحبوب الصغار مثل بزور البقول و ما أشبهها. و قیل: البَرز الحب العامه. و البَزر و البِزر: التابل، و لا یقوله الفصحاء إلا بالکسر و جمعه أبراز و أبازیر جمع الجمع (دیاب، 1421: ذیل «البَزر- البِزر»).
خاقانی در این رباعی به دو خصوصیت متضاد بزرقطونا اشاره دارد؛ اگر دانههای این گیاه را به صورت غیر کوبیده مصرف کنند، دارای خواص مفیدی خواهد بود که خاقانی با عبارت «بیرون همه تریاک»13 از آن یاد کرده است. صاحب الأبینه این خواص را چنین برشمرده است: درد نقرس را بنشاند و وجع المفاصل نیز چون به آب تر کنی و با اندکی سرکه و روغن گل بر آن جای نهی. نمله را منفعت کند و حمره را نیز و همه آماس را چون بر او نهی و چون بخوری به آب همه تبشهای تبهای گرم ساکن گرداند و تشنگی سخت را نیز؛ اما لعابش سرد و تر است از هُش بشدن را منع کند اندر علّتهای گرم و تیز. و چون با روغن بنفش به کار بری، شکم نرم کند و چون با روغن گل به کار بری تراکهایی را که اندر رُودگانی بود سود دارد. و شکم ببندد و لعابش شکم نرم کند و جرمش شکم ببندد خاصه که بریان کرده بود. و مطفی است گرما را و درشتی را نرم کند اندر دهان و اندر رُودگانی و بریان کردۀ اوی استطلاق شکم -که صفراوی بود- ببندد. لعابش قوّت گرما و تب بشکند و خشکی از زبان و دهان ببرد و تبش از معده ببرد و آماسهای گرم را منفعت کند چون ضماد کنند (هروی، 1389: 51و52).
در تحفة حکیم مؤمن نیز آمده است که مسکّن تشنگی و حرارات و با قوّة محلّله و ملین طبع و بودادة او، قابض و جهت تبهای حارّه و غلیان خون و خشونت سینه و حلق و زبان و علل صفراوی و ذات الجنب و امراض دموی و اخلاط سوخته و سرفه و مغص و قرحة امعا و زحیر نافع است. ضماد او با روغن گل سرخ و سرکه جهت درد مفاصل و نقرس حار و نرمکردن اورام ظاهری و خنازیر و ورم صلب و جمره و حمره و با آب دهن جهت دمل مجرّب و با روغن بنفشه جهت دردسر حارّه و ترطیب دماغ و اعضا و شق شدن موی و دراز کردن آن و ضماد کوبیدة او که با مثل او روغن گل و پوست خشخاش پخته باشند جهت اورام حارّه و تسکین درد آن مجرّب است (حسینی، بیتا: 155و156؛ ابنسینا، 1385: ج2: 90؛ جرجانی، 1385: 289؛ موسوی، 1383: 248؛ طبری، 1391: 345و363و..؛ عقیلی خراسانی، 1371: 216؛ انصاری شیرازی، 1371: 57؛ تفلیسی، 1390 ب: 274؛ هروی، 1246: 52؛ هروی، 1391: 40؛ زرگری، 1372: 194و195).
اما آنچه در سخن خاقانی با عبارت «درون سو همه زهر» از آن یاد شده و در بیتی از مجیر بیلقانی و در شاهد لغتنامه نیز از آن یاد شده است، به خاصیت دیگرگونی از بزرقطونا توجه دارد:
ببین به بزرقطونا که وقت خاییدن به مثل بزرقطوناست دل اهل کمال |
|
خمیرمایة زهرست و هست در جلّاب تا درست است دوا، درشکند سم گردد |
در باب این خاصیت، صاحب الابینه مینویسد: وگر کوفته، کسی بخورد غمی بر او افکند و کربی سخت و ضیقالنفس و قُوّت ببرد و تَبُش و هش، و باشد که بکشد؛ پس آنکه کوفته خورده باشد فریادش به آب گرم رسند و انگبین و شبت و بورق و نمک هندی تا قی کند، پس زردة خایة نیمبرشت به پلپل و نمک و حلتیث بدهندش تا بخورند و شراب صرف قوی از پس آن بخورد کوچک کوچک (هروی، 1389: 52). جرجانی در الاغراض الطبّیه بر این باور است که: تخم او قبض آرد ناکوفته خوردن و اگر بکوبند طبیعت سم گیرد و نشاید که خورند و این آزموده است (جرجانی، 1385: 289).
در مخزنالادویه آمدهاست که: و چون کسی مقدار ده درم از کوبیدۀ آن را بیاشامد، گویند اولاً بدن او سرد گردد و خدر و استرخا و غم و کرب و غثیان و ضیقالنفس حادث گردد، پس غشی و سقوط نبض و موت. علاج آن قی فرمودن به ماءالعسل حار و نمک و بوره چند مرتبه و خورانیدن زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و اسفیدباجات با فلفل و نعناع و فوتینج و خوراندن مثلث است (عقیلی خراسانی، 1371: 217). ابنالبیطار نیز چنین نقل میکند که: قال دیسقوریدوس إذا شرب البزرقطونا عرض منه البرد فی جمیع البدن مع خدر و استرخاء و غثیان النفس و ینتفع شاربه بما ینتفع به من شرب الکزبره الرطبه. و قال الرازی ربما حدث عن شربها إذا دقت و أکثر منها غم و کرب و ضیق نفس و سقوط القوى و النبض و الغشی و ربما قتل شاربه (← ابنالبیطار، بیتا: 90).
داود مینویسد: و البرزقطونا إذا دق کما سما یغثی و یکرب و عشره منه تقتل. (الأنطاکی، بیتا: 74). صاحب اختیارات بدیعی نیز آورده که: و کوفتة او نشاید استعمال کردن که کشنده است و ماوای کسی که کوفته خورده باشد با سفیداج و فلفل و حلتیت یا به مثلث کنند (انصاری شیرازی، 1371: 57). تفلیسی باب ششم از کتاب بیانالطلب را «اندر زهرهای کشنده از هر گونه» قرار داده و «خوردن بزرقطونای کوفته» را یکی از این زهرها دانسته است: سببش از سردی بود از آنکه بستگی در رگهای تن پدید آید. علامتش آن است که قوّت، ضعیف گردد و تنگی نفس و تاسِه و گرانی بَر و سینه پدید آید. علاجش آن است که به آب نیمگرمِ شبت و نمک قی کند. وزان پس، می پخته و شوربای چرب به کار دارد. پس اگر بدین زائل نشود، تدبیر آن است که با شوربای چرب، لختی پلپل و اَنگژدِ کوفته بیاموزد و به کار دارد (تفلیسی، 1390 الف: 333). صاحب تقویمالأبدان نیز بزرقطونای مدقوقه (کوبیده) را در شمار ادویه قتاله یاد کرده و از علائم آن غم، کرب، ضیقالنفس و ضعف قوت را یاد کرده است (رک: بغدادی، 1390: 54و55؛ دنسیری، 1350: 131؛ حسینی، بیتا: 156؛ هروی، 1391: 40؛ نورانی، 1390: ذیل اسفرزه)14
موسوی به گونهای قابل توجه این ویژگی را مورد توجه قرار داده است: بزرقطونا هرگاه ناکوفته خورده شود، اثر تبرید از آن ظاهر شود و ضرری از آن به وقوع نیاید. و چون کوبیدة آن قدری خورده شود، احداث عظیمی نماید و بسا باشد که به سر حد هلاک رساند و از این سبب کوبیدة آن را از جمله سموم شمارند؛ چه گوییم که بزرقطونا مرکّب است از اجزای باردة لعابیه و اجزاز حارّه مقرّحه؛ لیکن اجزای مذکوره با یکدیگر آمیختگی امتزاجی ندارند، بلکه اجزای حارّة حادّه در وسط و اجزای باردة لعابیه، سطح اجزای حارّه آن را فروگرفتهاند و چون ناکوبیده خورده شود اجزای لعابیة مذکوره نگذارند که اثری از اجزای حارّه ظاهر گردد؛ بلکه مؤثر در بدن همین اجزای بارده گردد و چون لعابیت، علت زلق میگردد پیش از آنکه ظاهر آن اجزای لعابیه زایل گردند از بدن دفع میگردد. و هر گاه کوبیده خورده شود اجزای حارّة آن از استتار در تحت اجزای لعابیه رهایی یافته حرارتی در کمال قوّت از آن ظاهر گردد که در بعضی از احیان به هلاکت انجامد (موسوی، 1383: 248و249).
در مطالعات و تحقیقات تازه در این باب، احتمال داده شده است که بین سردی بیش از حد و بالقوة دانة گیاه مذکور و ایجاد ایمونوگلوبین E در مجاری تنفسی و در نتیجه واکنشهای آلرژیک و شوک آنافیلاکسی ارتباط وجود داشته باشد. شوک آنافیلاکسی یک واکنش آلرژیک شدید است که بسرعت اتفاق میافتد و ممکن است باعث مرگ شود. این شوک، سریع و به صورت سیستماتیک اتفاق میافتد و یک یا چند ارگان را تحت تأثیر قرار میدهد؛ در سیستم تنفسی سبب بروز ادم حنجره و اسپاسم برونش، در سیستم قلبی سبب کاهش فشار خون، سنکوپ و آریتمی، التهاب اپیدرم و درم، در سیستم گوارشی سبب تهوّع، استفراغ، دلپیچه و تولید هیستامین سبب vasodilation، نفوذپذیری عروقی، تحریک ضربان قلب، انقباض قلب و ترشح غدد میشود (← جعفرپور و دیگران، 1390: 53-60)15
نتیجه
دشواری و غرابت خاص دیوان خاقانی، دربرداشن مضامین، تصاویر و تعابیر نوآیین و بدیع، عامل عمدهای بوده تا ناسخان نتوانند به گونهای پیراسته اشعار او را کتابت کنند و به دست نسلهای آینده برسانند. بخشی از این تصرّفات و لغزشها که حروف متشابهالشکل در رسمالخط پارسی آن را افزایش میداد، تصحیف و تحریفات است. با وجود تلاش مصحّحان دیوان و نیز برخی از تکاپویهای پژوهشگران همچنان ضبطهای فاسد متعددی در چاپهای این دیوان دیده میشود. در این جستار به تصحیحِ تصحیفِ بیشه به نیشه در چهار بیت و تحریف بزرقطونا به بذرقطونا در یک رباعی خاقانی پرداخته و وجه اصالت هر یک از ضبطهای اصیل را مورد تحلیل قرار دادیم.
پینوشتها
1. برای آگاهی بیشتر در باب تصحیفات و تصرّفات و علل ایجاد آن بنگرید به: شکراللهی طالقانی، 1385: 129- 158.
2. برای آگاهی از آسیب شناسی تصحیح دیوان خاقانی و معیارهای نویافتة مهم در تصحیح آن بنگرید به: مهدویفر، 1389الف: 185-206. مهدویفر، 1391الف: 175-196. مهدویفر، 1389ب: 79-104.
3. براساس نسخهبدل چاپ برات زنجانی، در دو نسخه «پیشه» آمده است (نظامی، 1381: 314).
4. مجتی مینوی در یادداشت خود بر این کتاب، نیشه را به جای بیشه آورده است (طوسی، 1387 الف: 708). در ویرایش مدرس صادقی، «نیچه» آمده است (طوسی، 1387ب: 256).
5. برای تفصیل بیشتر بنگرید به: سجّادی، 1382: ذیل «بیشه».
6. در فرهنگ نفیسی نیز ذیل بیشه آمده است: سازی که از نی شبانان نوازند و یا سازی شبیه به چنگ و یا رباب (نفیسی، 1355: ذیل «بیشه»). و در باب پیشه نیز آمده که: قسمی از نی که شبانان نوازند (همان، ذیل «پیشه»). از میان شارحان خاقانی، موسوی سرابی در باب بیت زیر
با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه |
|
با ساز بـاربد چه کنی پیشة شبـان |
آورده که: «پیشة شبان آن است که برگ درختی یا گیاهی در میان دو سفال نهند و در دهن گیرند و دو دهند، آواز دهد و آن را پیشة شبان نامند». وی همچنین در توضیح بیت زیر:
گرچه بدون تو چرخ تاج و نگین داد دانک |
|
رقص نزیبد ز بـز، پیشـهزنی از شبـان |
مینویسد: «پیشه به معنی نی است» (مهدویفر، 1391ب: 1043)
7. در حقیقت نگاه انتقادی رشیدی به فرهنگ جهانگیری سبب شده تا کار او چون تلاش صاحب برهان رنگ نقل خام مطالب به خود نگیرد.
8. تصویر برگرفته از نسخة پاریس رسالة کنز التحف است (رک: بینش، 1371: 79)
9. بنگرید به: خوارزمی، 1409: 279. در ترجمة کتاب نیز آمده که: مُستَق، ساز مردم چین است که از چند نای به هم پیوسته ساخته میشود و نامش در فارسی بیشَه مُشتَه است (خوارزمی، 1389: 225و226).
10. مهدی ستایشگر در واژنامة موسیقی ایران زمین گزارههای زیر را برای بیشه یاد کرده است: 1) از آلات بادی که شبانان نوازند. 2) ایرانیان، نای کوچک را بیشه نامند، چنانکه در برهان و کنز التحف، بیشه نای کوچک شبانان ذکر شده است. 3) در فرهنگ لاوینیاک، نای را بیشه نامیده است و بعضی از آن را نای ابیض در مقابل نای اسود آوردهاند. 4) نیهای کوچک و بزرگ مختلفالشکل که نای نی و موسیقار عرب آن را گاهی یراعه و فرانسویها Flut de pan نامیدهاند. 5) مصریها و چینیها آلتی مانند بیشه داشته اند موسوم به شبابه و مستق. و بنابر بعضی تعارف شمارة نیهای (بیشة) چینیها تا به بیست عدد بالغ میشود (ستایشگر، 1374: ذیل «بیشه»)
محمد علی تربیت در بیت ص 313 دیوان خاقانی، بیشه را اختیار کرده و در باب آن نوشته است: بعضی کلمة بیشه را نیشه یا نیچه خواندهاند. علی شاه بخاری در کتاب الاشجار و الاثمار گفته است هیچ یک از آلات طرب به شانه نرسد که او را سردم خوانند و بیشه گویند و او مقبول مشایخ و اهل دل است و آن یکی از آلات ذوالنفخ است که عبارت از نیهای کوچک و بزرگ مختلفالشکلی هستند که آنها را پهلوی هم چیدهاند و از هر نایی یک نغمه استخراج کند و نغمات آنها تابع مقادیر آن باشد. آن که اطول است نغمهاش اثقل و اقصر آن احد باشد و آن را نای نی و موسیقار نیز نامند. آلت مذکور را عربها، یراعه و فرانسویها Flut de pan خوانند و آن قدیمیترین نیهاست. مصریها و چینیها نیز آلتی مانند بیشه داشتهاند که موسوم به شبابه و مستق است. بنابر تعریف خوارزمی شمارة نیهای بیشة چینیان به بیست عدد بالغ میشود (رک: تربیت، 1355: 44؛ همان، 1382: 28).
11. در باب بزرقطونا نوشتهاند: مرکب از دو کلمة بزر (دانه) و قطونا (qtunā) به معنی ساس است که بر روی هم دانة ساس میشود؛ زیرا دانة قهوهای رنگ این گیاه شبیه به ساس یا کیک است. یونانیان این گیاه را پسولیون (psyllion) میگفتند، یعنی منسوب به پسولا (psylla) به معنی کیک. از اینرو بزرقطونا ترجمة سریانی نام گیاه است که در زبان عربی داخل شدهاست (رک: امیری، 1353: ذیل «بزرقطونا»). شایان ذکر است که معرب واژة اسپغول نیز به صورت اسفیوس و نیز اسفیوش در برخی از منابع طبی آمده است (رک: بیرونی، 1383: 823؛ بیرونی، 1370: 498؛ ابنالبیطار، بیتا: 90؛ طاهر، 1374: ذیل «برعونی» و «بزرقطورنا»).
12. در صیدنه آمده است که: قطونا، تخم نباتی است و به عراق او را بزرقطونا گویند (بیرونی، 1358: 556؛ بیرونی، 1383: 823؛ بیرونی، 1370: 497). شایان ذکر است که واژۀ قطونا خود از qtonā سریانی میآید (رک: بیرونی، 1383: 823؛ امیری، 1353: ذیل «بزرقطونا»).
13. عمدتاً تریاک در دیوان خاقانی و از جمله در رباعی مذکور، معادل پادزهر است. برخی نیز پادزهر را اسم فارسی تریاق دانستهاند. (رک: حسینی، بیتا: 138). پادزهر در اصطلاح اطبای قدیم عبارت از دارویی است که سلامت و نیروی آدمی را نگه میدارد، دارویی که بتواند زیان سم و زهر را از خود دفع کند (ابنسینا، 1385: ج2: 35؛ ابنالبیطار، بیتا: ذیل بادزهر؛ قلقشندی، بیتا: ج2: 125؛ عقیلی خراسانی، 1390: ج1: 8 و 48). این نکته نیز شایان ذکر است که برخی از قدما بین تریاک و پادزهر قایل به تفاوتی نیز شدهاند و به نظر میرسد خاقانی از این تفاوت آگاهی داشته است؛ شیخالرئیس را به این نکته اشاره میکند که پادزهر داروهای طبیعی و غیر صنعتی و تریاک داروهای مصنوعی و ترکیب شده هستند. وی سپس متذکر میشود که شاید نباتات شایستگی اسم تریاک را بیشتر از مصنوعات داشته باشند (ابنسینا، 1385: ج3: 35؛ هروی، 1246: ذیل بادزهر). در قرابادین کبیر آمده که: بدانکه بعضی گفتهاند که اطلاق فادزهر بر ادویة مفرده مطبوعة حجریه است که در جوف حیواناتی مانند تیس و میمون و غیرها متکون میگردد و بر معدنیات نیز و تریاق بر ادویة نباتیة مفرده مانند حب الغار و ادویة مرکبة مصنوعه مانند تریاقالافاعی و مثرودیطوس -که مزاج ثانوی ترکیبی یافتهاند- اولی و انسب مینماید و بعضی بالاشتراک گفتهاند؛ یعنی اطلاق یکی بر دیگری جائز و مستعمل است (عقیلی خراسانی، 1390: 1/ 12).
14. عبدالرسولی نیز در حاشیة بیت مورد نظر مینویسد: بذرقطونا یا اسفرزه را چون درست و نکوبیده خورند، شفا باشد و چون کوبیده خورند هلاک کند:
مثل بذرقطوناست دل مرد خدای |
|
تا درست است شفا، چون شکنی سم گردد |
15. برای آشنایی تخصصی با این گیاه دارویی بنگرید به: نقدی بادی و دیگران، 1382: 1-14.