Document Type : Research Paper
Authors
1 MA, Shahid Chamran University of Ahvaz
2 Associate Professor, University of Shiraz
Abstract
Keywords
Main Subjects
1- مقدمه
تاریخ بیهقی، یکی از شاهکارهای نثر فارسی است که ابوالفضل بیهقی در طی اقامتش در دیوان رسالت محمود غزنوی، با هنرمندی تمام پرداخته است و به خوبی وقایع آن دوران را به تصویر کشیده است. «ابوالفضل بیهقی (470-385) شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود، در اواخر عهد غزنویان به زندان افتاد و در دورة خانهنشینی، کتابی در مقامات محمودی و مسعودی نگاشت که به تاریخ بیهقی معروف [و] از شاهکارهای نثر فارسی است » (شمیسا، 1387: 48).
چنین برمیآید که این اثر بشکوه، نام واحدی نداشته است چنان که سعید نفیسی در اینباره معتقد است: « حاج خلیفه در کشفالظنون، آن را به نام جامعالتواریخ ابوالفضل بیهقی ثبت کرده و جای دیگر، جامع فی تاریخ سبکتگین ابوالفضل بیهقی نام برده است. ابوالحسن بیهقی در تاریخ بیهق یک جا آن را تاریخ آل محمود و جای دیگر تاریخ ناصری نام نهاده است(نفیسی،1342: 5).
تاریخ بیهقی نیز چون دیگر آثار به یغمارفتة این مرز و بوم، از گزند زمان در امان نمانده است؛ چنان که ذبیح الله صفا در این راستا معتقد است که: « در شرح سلطنت آل سبکتکین نوشته شده بود و به سی مجلد بالغ میشد و در آن از تشکیل دولت غزنوی تا اوایل ایام سلطان ابراهیم بن مسعود سخن رفته بود و اکنون قسمتی از آن دربارة سلطنت مسعود بن محمود غزنوی و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن آن ولایت به دست سلطان محمود و حکومت آلتونتاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه، در دست است» (صفا، 1377: 337).
بیهقی علاوه بر تاریخ بیهقی، صاحب تألیفات دیگری نیز بوده است، چنانکه همشهری او، ابوالحسن علی بن زید بیهقی گفته است: «از تصانیف او زینه الکتّاب است و در آن فن مثل آن کتاب نیست و تاریخ ناصری از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روز به روز تاریخ ایشان را بیان کرده است، و آن همانا سی مجلد مصنّف زیادت باشد» (بهمنیار،1317: 175). نفیسی نیز در اینباره مینویسد: «شکی نیست که ابوالفضل بیهقی را به جز کتاب جامعالتاریخ یا جامع فی تاریخ آل سبکتگین، کتاب دیگری بودهاست که آن را مقامات یا مقامات محمودی نام گذاشته و در میان مورخان دیگر، به نام مقامات بونصر مشکان معروف است» (نفیسی،1342: 94). نفیسی در مجموع، آنچه از آثار بیهقی به دست ما رسیده، به چهار دسته تقسیم کرده است: « نخست تاریخ ناصری که در سلطنت سبکتگین نوشته شده؛ دوم تاریخ یمینی که در سلطنت محمود بن سبکتگین نوشته شده؛ سوم قسمتهای آخر کتاب که پس از تاریخ مسعودی به دست ما رسیده و در سلطنت جانشینان مسعود بن محمود بوده؛ چهارم کتاب مقامات بونصر مشکان» (نفیسی،1342: 10).
تاریخ بیهقی نخستین بار در سال 1862 م. به کوشش خاورشناسان انگلیسی در کلکته و بار دیگر در سال 1307-1305 هـ .ق با تصحیح و حواشی سید احمد ادیب پیشاوری در تهران به چاپ رسید و سپس سعید نفیسی آن را در سالهای 1333-1319 شمسی، در سه جلد منتشر کرد اما تصحیح منقح و انتقادی این کتاب در سال 1324 بهکوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض شکل گرفت و در سال 1350 بهوسیلة فیاض مجدداً تصحیح گردید اما با اینکه ادیب پیشاوری، نفیسی، فیاض، سید احمد حسینی کازرونی و کاظم دزفولیان اعلام تاریخی و جغرافیایی آن را غالباً توضیح دادهاند، باز هم بسیاری از اعلام آن مبهم و نیازمند تحقیق کاملتر است؛ چنانکه فیاض در همین راستا معتقد است: « در این انبوه نسخهها، تا حدی که من اطلاع دارم یک نسخه که بتوان صفت خوب و قابل اعتماد بر آن اطلاق کرد، یعنی یک نسخة قدیمی و یا بیغلط یا اقلاً کمغلط که بتوان آن را به تنهایی اصل و اساس کتاب بیهقی قرار داد، وجود ندارد» (فیاض، 1388: 397). محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی نیز از نبود نسخههای قابل اعتماد و ذوقی بودن تصحیح مصححان سخن گفتهاند: « فیاض و نفیسی که نسخههای موثقی در اختیار نداشتهاند، دلباختة تصحیحات ذوقی ادیب شده و در بسیاری موارد ضبطها و تصحیحات وی را بر نسخههای کم اعتبار خود ترجیح داده و به متن تاریخ بیهقی وارد کردهاند» (یاحقی و سیدی، 1388: نود و چهار). گذشته از موارد مربوط به نسخ، جالب است بدانیم که پژوهشگران حتی بر سر نام « بیهق» اختلاف نظر دارند و برخی برآنند که این واژه معرب «بیهگ» است( مهدوی دامغانی، 1388: 519). نگارندگان در این جستار کوشیدهاند تا با تکیه بر قراین درون متنی و برون متنی، پرده از معنای واژة «خضرا» بردارند و نشان دهند که آنچه شارحان محترم دربارة معنی این واژه ارائه کردهاند، نادرست است.
2- پیشینه تحقیق
به جز خلیل خطیب رهبر که در مقالهای با عنوان «طرح و توضیح چند مشکل از تاریخ بیهقی»، خضرا را به اشتباه به معنای سبزه و گل و چمن باغ دانسته است (خطیبرهبر،1388: 146)، تاکنون پژوهش مستقلی دربارة این واژه انجام نشده است.
3- دیدگاه شارحان و مصححان تاریخ بیهقی دربارة واژة «خضرا»
در کتاب تاریخ بیهقی به تصحیح علی اکبر فیاض، هیچ اظهار نظری درباره این واژه نشده است و فقط به ذکر نسخه بدلها پرداخته شده است. در نسخة غنی و فیاض با تردید و فقط یک جا، به نقل از فرهنگ لغت گفته شده است که خضرا در معنی آشکوب فوقانی نیز آمده است (غنی و فیاض، 1362: 71) که البته هیچ تأکیدی بر درست بودن این معنا نکردهاند و تنها گفته شده که معنای لغوی خضرا در فرهنگ لغت چنین آمده است و هیچ اجتهادی دربارة واژه مذکور نداشتهاند و در هیچ جای دیگر کتاب نیز دربارة آن نظری داده نشده است.
سعید نفیسی به جای خضرا، «حصار» را ذکر کرده است (نفیسی، بیتا: 72). محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی در تصحیح تاریخ بیهقی، نسخه بدل SDBA را ذکر کردهاند که در آن به جای خضرا، «حصار» آمده است (یاحقی و سیدی، 1388: 61).
منوچهر دانشپژوه و خلیل خطیبرهبر، هر دو خضرا را جای پر گل و سبزه دانستهاند؛ (دانشپژوه،1376: 361 و خطیب رهبر،1389: 130). خطیب رهبر در مقالهای با عنوان: «طرح و توضیح چند مشکل از تاریخ بیهقی» دربارة خضرا نوشته است: «خضرا جای گل و سبزه و گل و شاید همان باشد که به فارسی چمنباغ گفته میشد» (خطیبرهبر، 1388: 146).
همانگونه که اشاره شد، در نسخ مختلف، این واژه یا به شکلی دیگر آمده (مانند: نفیسی، بیتا: 72) یا شرح نشده یا گُل و سبزه دانسته شده (دانشپژوه،1376: 361 و خطیبرهبر،1388: 146) و یا در گزیدهها، بخشهای دارای آن واژه گزینش نشده است (یاحقی و سیدی، 1377: 76) از این رو نگارندگان برآنند تا با استناد به شواهد و قراین مستدل، معنای دیگرگونه این واژه را بازنمایند.
4- بحث و بررسی
در این جستار ابتدا موارد کاربرد واژة خضرا را در تاریخ بیهقی ارائه میدهیم، سپس برای درک درست معنای واژة مورد بحث، هم معانی آن از را فرهنگهای لغت استخراج میکنیم و هم شواهد آن در آثار دیگر شاعران و نویسندگان بررسی میکنیم و به فرجام به تحلیل یافتهها میپردازیم.
4-1- خضرا در تاریخ بیهقی
خضرا و خضراء چهارده بار در تاریخ بیهقی به کار رفته است که با توجه به نوع کاربرد این واژه، به نظر میرسد که بر خلاف دیدگاه همة شارحان و مصححان تاریخ بیهقی، در معنای چمن و سبزهزار نیست بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که بهویژه در اعیاد مهم، پادشاه بر فراز آن میرفته است و به شادخواری و شکار یا انجام مناسک ویژة عید میپرداخته است:
4-2- خضرا در فرهنگهای لغت و کتب جغرافیا
لغتنامه دهخدا: 1)آسمان 2) نام اسب سالم بن عدی 3) نام اسب عدی بن جبله بن عرکی 4) نام اسب قطبه قینی بن زید (منتهی الارب)؛ 1) نام شهری است به اندلس به مغرب اسپانیا که به آب محاط نیست و آن را جزیرة خضرا نیز میگویند. 2) جزیرهای بزرگ در بلاد زنگ ( ناظم الطباء)؛ نام عمارتی است به همدان(آنندراج).
فرهنگ معین: 1) مونث اخضر، در فارسی توجهی در استعمال آن به مذکر و مونث ندارند:
بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش |
|
به یک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا |
2) سبزه. 3) آسمان. 4) آشکوب فوقانی عمارت. ج. خضر (xozr).
معجم البلدان: 1) نام دژی است در یمن در کوه وصاب از ناحیه زبید 2) نام جایی است در یمامه که حاوی نخلستانهاست 3) نام زمینی متعلق به بنی عطارد ( به نقل از لغتنامه دهخدا).
در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو آمده است: «ابوالفضل بیهقی در تاریخ سلطان محمود آورده است که سلطان محمود، باغی بزرگ به تکلف بساخت؛ چنانکه دور آن باغ یک فرسنگ بود؛ انواع میوهها در آنجا در رسید؛ چنانکه نارنج و ترنج در آنجا بار آورد و عمارت خوب فرمود» (خوافی، 1370: 43).
المنجد فی اللغه: ج خضراوات، مونث اخضر، قبه الخضراء: السماء.
4-3- خضرا در آثار شاعران و نویسندگان
واژة خضرا در گسترة آثار ادبی بیشتر در سه معنا به کار رفته و از اینرو، آثار شعرا و نویسندگان را از نظر نوع کاربرد این واژه میتوان به سه دسته تقسیم کرد که فهرستوار به آنها اشاره میشود:
الف- در معنای آسمان سبز
قصاید خاقانی: « ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت دیوان سنایی غزنوی: « ترا بس ناخوشست آواز لیکن اندر این گنبد |
|
چهار میخ کند زیر خیمه خضرا»
خوش آوازت همیدارد صدای گنبد خضرا»
|
قصاید ناصرخسرو: «چو نه گنبد همیگویی به برهان و قیاس آخر |
|
چه گویی چیست از بیرون این نُه گنبد خضرا» |
دیوان ازرقی: « بهر نزهتگه آن شه ز کواکب هر شب |
|
سر به سر رسته درین گلشن خضرا نرگس» |
دیوان جمال الدین اصفهانی: « نمود مرکز غبرا سوى عدم حرکت |
|
چو یافت قبه خضرا نورد دور سکون» |
دیوان عطار نیشابوری: « همچو پروانه به نظارة او شمع سپهر مخزنالاسرار: « خاک به فرمان تو دارد سکون
|
|
پر زنان خویش برین گلشن خضرا فکند»
قبه خضرا تو کنی بیستون» |
- مرزباننامه: « مرا در این نواحى به مرغزارى وطن است که عکس خضرت آن بر گنبد خضراء فلک مىزند» (وراوینی،179:1366).
- حبیب السیر: « به یمن اهتمام آن سرور عالیمقام ارکان مبانى ملت بیضا مانند ایوان سپهر خضراء سمت ارتفاع و استحکام گیرد» (خواندمیر،111:1380).
- فتوحات شاهی: « آن مقدار مغانم و غنایم از نقود و رخوت و بهایم به دست نهب غازیان درآمد که متصرفات ایشان از حضیض غبراء به اوج قبّه خضراء برآمد» (امینی هروی،172:1383).
- مهمان نامه بخارا: « نسر طایر این چرخ سایه آستانش را آشیان سازد و اکلیل قبّه خضراء فلک بر درگاه بارگاهش به نثاره، تاج از فرق اندازد» (خنجی،291:1384).
- اکبرنامه تاریخ گورکانیان هند: « این اول نقاره فتح و نصرت حضرت شاهنشاهى ظلّ اللهى بود که بر سطح قمّه غبر او زیر قبّه سپهر خضرا نواخته شد» (مبارک،337:1385).
- تاریخ احمدشاهى: « حکم به افراختن علم ظفر پرچم کرده مقرر فرمودند که عمله پیشخانه سعادتآشیانه، سرادقات همایون را از شهر بیرون برده، در دو فرسخى هرات آسمانسا و همدوش فلک خضرا سازند» (الحسینى بن ابراهیم جامى، 584:1386).
- تاریخ جهانگشاى جوینى: « زهره زهرا به مطالعه آن مجلس با نوا بر سقف گنبد خضرا نظارهگر گشته» (جوینی،1385: 1/ 203).
- تاریخ جهانآراى عباسى: « پوشیده نماند که این قلعه گردون آسا که مشتمل بر هفت قلعه وسیع الفضا است در دامن کوه لکى که از غایت رفعت و اعتلا با گنبد خضرا لاف مساهمت مىزند، واقع شده» (وحید قزوینی،496:1383).
- تاریخ ذوالقرنین: «در اواخر شهر ذى قعده الحرام، مقر خلافت کبرى از یمن ورود صاحبقران توانا، طعنهزن گنبد خضرا آمد» (خاوری،177:1380).
- تاریخ راقم: « اختر برج پادشاهى از مطلع هدایت تائیدات یزدانى پرتو ظهور انداخت، صداى صیت شوکت موکبت او در گنبد خضرا پیچید» (راقم سمرقندی،90:1380).
- خلاصه التواریخ: « به اراده مرید دانا در عرصه سپهر خضرا به سبب رحلت مهر عالمآرا انوار فیض نماند» (الحسینى القمى، 1383: 1/ 9).
- دره نادره: « قبّه خضرا در آراستگى طیره بخش چتر طاوس بود، و بسیط غبرا غیرت افزاى حجله عروس» (استرآبادی،264:1384).
- راحة الصدور و آیة السرور: «که برافراخت قبّه خضرا که درو ساخت کلّه غبرا» ( راوندی،5:1364).
- روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات: «از هر دو جانب رایات جنگ و وغابر افراخته غلغله جوش و غوغا (در) سقف گنبد خضرا انداخت» (زمچى اسفزارى،1338: 2/ 39).
- زبدة التواریخ: « زهره زهرا به مطالعه آن مجلس بانوا از سقف گنبد خضرا نظارهگر گشته و مشترى و قمر از غیرت پریوشان آفتاب پیکر بسان سوگواران در میان خاکستر نشسته» (حافظ ابرو،1380: 3/ 451).
- ظفرنامه: « سر به اوج قبه خضرا کشیده و در دامنش خندقى به عرض سى گز به آب رسانیده، چنان که اگر اجراى کشتى بر آن آب خواستندى متمشّى گشتى» (مستوفی قزوینی،1380: 2/ 1058).
- مسخر البلاد: « و آن حضرت هم از آن منزل لواى فیروزى انتما بر اوج فلک خضرا افراشت» (قطغان،264:1385).
- المعجم فی آثار ملوک العجم: « رسولان از لطف آن خوبان و ناز آن محبوبان که هریک چون زهره زهرا از قبّه خضرا مىتافتند» (حسینى قزوینى،173:1383).
ب- در معنای سبزه یا رنگ سبز
مثنوی معنوی: « خوی شاهان در رعیت جا کند |
|
چرخ اخضر خاک را خضرا کند» |
|
غزلیات سعدی: « ارغوان ریخته بر دکه خضرای چمن |
|
همچنان است که بر تختة دیبا دینار»
|
|
شرفنامه: « به فرمان او خضر خضرا خرام
|
|
به آهنگ پیشینه برداشت گام» |
|
- مآثر الملوک: « بر نخل گل ز آتش موسى است شعلهاى |
|
بر دوش سرو خلعت خضرا پیمبر است»
|
|
- مجمع الانساب: «برابر سوره وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً. فَالْحامِلاتِ وِقْراً، آن کذاب لعین این سورت نهاده بود که: «فالمنذرات درعا و الجامدات خضرا و الدّاریات مجرا» (شبانکارهای،264:1381).
- تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری: « خرج المختار برایه خضراء، و خرج عبد الله برایه حمراء، و علیه ثیاب حمر» (طبری،1387: 5/ 381).
- تاریخ سنى ملوک الارض و الانبیاء: « سراویله خضراء و تاجه أیضا أخضر فی ذهب، و فی یمناه رمح و فی یسراه ترس و هو راکب أسدا» (الاصفهانی، بیتا:39).
- فارسنامه ناصرى: « من یبلغن حمامات ببطحاء ممتعات بسلسال و خضراء» (حسینی فسایی،1382: 1/ 60).
- تاریخ یمینی: « زرد آفتاب در میان سبزهزار خضراء شکفیدن گیرد و ورقهاى سوسن سپیده دم در باغچه هوا پیدا شود» (جرفادقانی،1374: 478).
ج- در معنای نوعی عمارت، صفه، ایوان یا پیشخوان
دیوان عنصری: عنصری که شاعر دربار غزنوی و همعهد ابوالفضل بیهقی است و طبعاً به دلیل همزمانی با بیهقی، معنای این واژه در دیوانش، میتواند بسیار با اهمیت باشد، این واژه را نه در معنای رنگ سبز و یا آسمان بلکه در معنای بنا و ساختمان به کار برده است:
« تا همی خضرای او بر گنبد خضرا شود |
|
تا همی ایوان او بر مرکز کیوان شود»
|
خسرو و شیرین: نظامی واژة خضرا را آشکارا در معنای نوعی عمارت یا کوشک به کار برده است که از آنجا که شاعر معاصر بیهقی است، کاربرد این واژه در معنای عمارت بسیار درخور توجه مینماید:
« و گر تنگ آید از مشکوی خضرا |
|
چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا»
|
- تاریخ طبری: «گوید: اینان ابو جعفر منصور را پرستیدند، بالاى قصر خضرا رفتند و خویشتن را بیفکندند، گویى پرواز مىکنند. جمعشان با سلاح میان مردم آمدند و به ابو جعفر بانگ مىزدند: تویى، تویى.گوید: از یکى از مشایخ ما آوردهاند که وى جمعى از راوندیان را دیده بود که خویشتن را از خضرا به زیر مىانداختند. گویى پرواز مىکردند و همین که به زمین مىرسیدند درهم مىشکستند و جانشان به در مىرفت» (طبری،1387: 11/ 5017).
- تاریخ الفی: « از جمله وقایع این سال آنکه در شب پانزدهم ماه شعبان میانه غلامان المستنصر باللّه، که در دمشق بودند و به عبید فاطمه مشهور بودند و میانه جمعى از عباسیّه جنگ واقع شد و کثرت محاربه و مجادله ایشان، آتش به دار الإماره افتاد که مشهور به خضرا بود. و چون خضرا نزدیک بود به جامع دمشق، که به جامع بنى امیه اشتهار دارد، آتش از خضرا به جامع سرایت نمود و تمامى سقف آن مسجد، که به زینت آن در ربع مسکون عمارتى نبود، بسوخت و از محاسن آن جامع اثرى نماند» (تتوی،1382: 4/ 2377).
- تاریخ سیستان: «اندر عدل چنان بود که بر خضراء کوشک یعقوب نشستى تنها تا هر که را شغلى بودى به پاى خضرا رفتى [و] سخن خویش با او بگفتى و اندر وقت تمام کردى چنانک از شریعت واجب کردى» (تاریخ سیستان:265:1366).
- تاریخ سیستان: «اندر غایت بر آن جمله بود و تفحص کار و تجسس، که روزى بر آن خضرا نشسته بود مردى بدید بسر کوى سینک نشسته و از دور سر بر زانو نهاده، اندیشه کرد که آن مرد را غمى است، اندر وقت حاجبى را بفرستاد که آن مرد را پیش من آر، بیاورد، گفت حال خویش بر گوى، گفت ار ملک فرماید تا خالى کنند، فرمود تا مردمان برفتند. گفت اى ملک حال من صعبتر از آنست که بر توانم گفت، سرهنگى از آن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام، بىخواست من و از دختر، و نا جوانمردى همى کند و مرا با او طاقت نیست. گفت لا حول و لا قوّة الّا بالله چرا مرا نگفتى، برو به خانه شو چو او بیاید اینجا آى به پاى خضرا مردى با سپر و شمشیر بینى با تو بیاید و انصاف تو بستاند» (تاریخ سیستان:265:1366).
- تاریخ سیستان: «منجنیقها بر نهاد و کورها ببستن فرو گرفت [و] اندر پارگین بر هر روى برابر ارک منجنیقى عروس بر نهاد و بینداخت، و پاره از خضراء ارگ فرود افکندند، محمود گفت به فال نیک آمد» (تاریخ سیستان:357:1366).
- تجارب الامم: « صاحب تکمله مىافزاید: على بن عیسى و «نفرى» به در خانه خود به مردم رسیدگى مىکردند. قبه خضرا فرو ریخت که گنبد منصور بود و به قبه شعرا نیز شهرت داشت. کوفى [وزیر] هارون یهودى کهبذ بن شیرزاد را بیچاره کرد» (ابن مسکویه،1369: 6/ 35).
- دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى:
- « و همچنین مسجدى دیگر جدید البنا احداث نمودهاند نظیر همین مسجد به نام نامى جناب شریعت مآب مرجع الانام سید الاسلام آقا سید عبد القاهر بحرینى سلّمه اللّه تعالى که از اجلّه علماى اخبار مىباشند بنا شده که در نزهت و صفا و طراوت چهلچراغها و نزهت دیوارکوب بهشت برین را داغ بر دل و جنّات عدن را منفعل نموده:
از غایت نزهت و خوبى و دلکشى |
|
پنداشتم که جنت عدن است در خوشى |
و همچنین مساجد دیگر از قدیم و جدید از اهل تشیع و اهل تسنن بنا شده» (افشار،1380: 3/ 443).
- تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران: « گفت: اى امیر المؤمنین ریشم را کندند به خدا یک مو نمانده یزید دستور داد او را در «خضراء» باز دارند... نزد یزید فرستاد و از او درخواست کرد که محبس را تغییر دهد که محلى غیر از خضراء باشد و لو اینکه بدتر و تنگتر باشد. یزید از حماقت او تعجب کرد» (جرزی،1371: 14/ 209).
- اخبار سلاجقه روم: « معین الدین سلیمان پروانه که از امیران زمان بود، او را به هشتاد هزار درهم نقد مساعدت کرد و پنجاه هزار دیگر به حوالت بدو بخشید و بدین ترتیب تربت مبارک که آن را قبه خضرا گویند بنا شد و علىالرسم پیوسته چند مثنوىخوان و قارى بر سر قبر مولانا بودند» ( مشکور،1374: 123).
5- تحلیل یافتهها
با توجه به کاربرد واژة خضرا در بسیاری از متون یاد شده در معنای نوعی عمارت، به نظر میرسد که این واژه در تاریخ بیهقی نیز با توجه به قراین درون متنی و برون متنی، برخلاف دیدگاه رایج، به معنای سبزهزار و چمن نیست بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که پادشاه بر فراز آن به شادخواری میپرداخته است؛ چنانکه با ژرفنگری در شواهد زیر معنای واژة مورد بحث، هرچه بیشتر روشن میشود:
5-1- در فرهنگ معین، خضرا در معنای طبقة فوقانی ساختمان به کار رفته و در فرهنگ آنندراج آمده است که خضرا نام عمارتی در همدان بوده است و در معجم البلدان نام دژی در یمن دانسته شده است که موارد یاد شده، سابقة کاربرد این واژه را در معنای بنا و نوعی عمارت نشان میدهد.
5-2- از آنجا که در بسیاری از آثار ادبی چون قصاید خاقانی، دیوان سنایی غزنوی، قصاید ناصرخسرو، دیوان ازرقی، دیوان جمال الدین اصفهانی، دیوان عطار نیشابوری، مخزنالاسرار، مرزباننامه، حبیب السیر، فتوحات شاهی، مهمان نامه بخارا، اکبرنامه، تاریخ گورکانیان هند، تاریخ احمدشاهى، تاریخ جهانگشاى جوینى، تاریخ جهانآراى عباسى، تاریخ ذوالقرنین، تاریخ راقم، خلاصه التواریخ، دره نادره، راحة الصدور و آیة السرور، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، زبدة التواریخ، المعجم فی آثار ملوک العجم و ظفرنامه، واژة خضرا در معنای آسمان سبز به کار رفته است، چه بسا یکی از وجوه تسمیة خضرا در تاریخ بیهقی در معنای نوعی ایوان یا پیشخوان و صفه، بلندای این عمارت بوده است که آن را آسمانوش پدیدار میساخته است و شاید هم به دلیل سبزی آسمان، این عمارت را نیز به رنگ سبز میساختهاند و یا در بین سبزه و بوستان آن را بنیان مینهادهاند که به خضرا معروف گشته است.
5-3- عنصری که هم معاصر بیهقی و هم شاعر دربار سلطان محمود بوده است و بالطبع با بناهای حکومت غزنوی آشنا بوده است، این واژه را آشکارا در معنای عمارتی بلند به کار برده است؛ چنان که در قصیدة مدح سلطان محمود میگوید:
جشن نو در باغ نو نو دولت و شادی بود |
|
هر دو نو مر دولت نو را همی ارکان بود
|
که با تأمل در این ابیات روشن میشود که اولأ واژة خضرا چونان تاریخ بیهقی در معنای یک بنا و عمارت به کار رفته است:
از دیگرسو عنصری آرزو میکند که خضرای شاه به بلندای آسمان گردد که در صورت چمن و سبزهزار بودن خضرا، آرزوی بلند بودن آن به بلندای آسمان، آرزویی محال و شگفت مینماید؛ بهویژه که در بیت مورد بحث، شاعر آرایة موازنه و قرینهسازی را به کار برده است و خضرا و ایوان را در یک سو، در برابر گنبد آسمان و کیوان قرار داده است و طبعأ همسازی خضرا با ایوان نشان از دلالت آن بر بنا و عمارتی بلند تواند بود نه سبزه و چمنزار:
تا همی خضرای1 او بر گنبد خضرا2 شود |
|
تا همی ایوان1 او بر مرکز کیوان2 شود |
نکتة دیگری که از ابیات عنصری استنتاج میشود، این است که گویا خضرا عمارتی بوده که جهت مراسم ویژهای مانند اعیاد ساخته شده بود و بیت عنصری و شواهدی از تاریخ بیهقی دال بر این مدعا تواند بود:
جشن نو در باغ نو نو دولت و شادی بود |
|
هر دو نو مر دولت نو را همی ارکان بود
|
- «روز یکشنبه نهم ذیالحجه و دوم از آن عید کردند و امیر رضی الله عنه بدان خضرا آمد و رسم قربان بجای آورده شد» (فیاض،1381: 675).
- «پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد» (فیاض،1381: 689).
- «عید اضحی فراز آمد؛ امیر مثال داد که هیچ تکلفی نباید کرد به حدیث غلامان و پیاده و حشم و خوان و بر خضرا از بر میدان آمد و نماز عید کردند و رسم قربان به جای آوردند» (فیاض،1381: 878).
5-4- علاوه بر دیوان عنصری، با توجه به اینکه در آثار دیگری چون خسرو و شیرین، تاریخ طبری، تاریخ الفی، تاریخ سیستان، تجارب الامم، اخبار سلاجقة روم، دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران اخبار سلاجقه روم، واژة خضرا آشکارا در معنای کوشک یا نوعی عمارت یا صفه و پیشخوان به کار رفته است، اگر در تاریخ بیهقی نیز این واژه در معنای بنا و نوعی عمارت به کار رفته باشد، امری شگرف و ناساز نیست.
5-5- در تاریخ بیهقی گاه بعد از خضرا، قراینی درونمتنی به کار رفته که آشکارا عمارت و بنا بودن خضرا را نشان میدهد؛ چنان که در عبارت زیر لفظ « بنا» بعد از خضرا مؤید عمارت بودن آن است:
« بر خضراء میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890).
5-6- در بیشتر موارد، با توجه به حرف اضافة « بر» پیش از واژة خضرا، به نظر میرسد که خضرا نه به معنای سبزه و چمنزار، بلکه در معنای ایوان، صفه یا پیشخوانی بلند به کار رفته است که پادشاه برای تماشا و تفرج بر آن مینشسته یا میایستاده است:
«امیر بر خضرا رفت و خواجه به طارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند» (فیاض،1381: 210).
«آمد برخضراء برابر طارم دیوان رسالت نشست» (فیاض،1381: 292).
«دیگر روز بر خضراء میدان آمد و بنشست» (فیاض،1381: 537).
«و امیر بر خضرا بنشست و تیر میانداخت» (فیاض،1381: 657).
«پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد» (فیاض،1381: 689).
«پس برخاسته بر خضرا شده؛ استادم آغاز کرد که از دیوان بازگردد» (فیاض،1381: 717).
«آلتونتاش حاجب با مقدّمان بر آن خضرا آمدند» (فیاض،1381: 871).
«بر خضراء میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890).
البته یادکرد این نکته ضروری است که با توجه به اینکه خضرا در چند مورد از شواهد تاریخ بیهقی با کلمة میدان همراه شده است (فیاض1381: 890 و 689و 537) و معمولا در میدان، ساختمان و بنایی ساخته نمی شود، خضرا نمیتواند عمارت و ساختمان رفیع و مستقلی را در معنای مرسوم خود داشته باشد، چه اگر ساختمان ساخته شود، دیگر به فضای باقی مانده نمی توان میدان اطلاق کرد لذا خضرا باید سکو و صفه، پیشخوان، ایوانی بلند یا منظر و جایگاهی برای نظاره و تماشا و... در وسط یا کنار میدان بوده باشد نه ساختمان؛ جایی که بیشتر خود سلطان بر آن مینشسته یا میایستاده است. دلیل محکم تر این فرض این است که چنان که در بند 4-5 به آن اشاره شد، در شواهد بسیاری، پیش از واژة خضرا از حرف «بر» استفاده شده، نه «در» و «به»به معنای درون و داخل و از این رو بدیهی است اگر خضرا بنا و عمارتی مستقل میبود، حرف اضافة «بر» پیش از آن نمیآمد چرا که بالا رفتن بر ساختمانی رفیع منطقی به نظر نمیرسد.
5-7- در نسخه DBA و نسخههای مصحح نفیسی و یاحقی و سیدی، در جملة : «یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب میخوردیم»، به جای واژة خضرا « حصار» ذکر شده که میتواند دلیلی بر مکان بودن خضرا باشد (رک: فیاض،1381: 80).
5-8- میتوان از برخی قرائن، چنین برداشت کرد که خضرا، یک عمارت واحد نبوده است بلکه چندین عمارت یا صفه و پیشخوان خضرا نام وجود داشته است:
5-8-1- «یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب میخوردیم» (فیاض،1381: 80). صفت تفضیلی « بلندتر» میتواند حاکی از وجود چند خضرا باشد که با اندازههای مختلف ساخته شده بودند.
5-8-2- «آمد بر خضراء برابر طارم دیوان رسالت نشست.» (فیاض،1381: 292). در عبارت یاد شده، با گفتن «خضراء برابر طارم» گویا آن را مشخصتر نموده تا با خضرای دیگر اشتباه نشود.
5-8-3- «روز سهشنبه امیر بدان قصر ( نسخه ظ: خضرا) آمد که برابر میدان دشت شابهار بود و بنشست و این لشکر تعبیه کرده بر وی بگذشت سخت آراسته و با ساز و اسبی نیک. و آلتونتاش حاجب با مقدمان بر آن خضرا آمدند» (فیاض،1381: 871). در عبارت یاد شده نیز اگر نسخة «ظ» صحیح باشد، میتوان نتیجه گرفت که خضرا را از خضراهای دیگر مشخص نموده است. شایان یادآوری است که نظر فیاض بر این است که واژة «قصر» با سبک بیهقی سازگار نیست که این نظر احتمال صحت نسخة «ظ» را شدت میبخشد (فیاض،1381: 871).
5-8-4- « بر خضراء میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890) در این عبارت، سخن از خضرایی خاص است که در میدان زیرین است.
5-9- از آنجا که واژة خضرا چنان که در پیش اشاره شد، در آثار بسیاری از شاعران، کنایه از آسمان سبز است، به احتمال زیاد در تاریخ بیهقی به صورت صفت جانشین موصوف به کار رفته است. نظامی نیز در خسرو و شیرین، این واژه را به عنوان صفتی برای قصر و مشکو به کار برده است:
چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا |
|
وگر تنگ آید از مشکوی خضرا
|
5-10- آنگونه که از متن تاریخ بیهقی بر میآید، خضرا عمارتی در میان باغی با صفا بوده است: « برفتم تا باغ پیروزی بدان خضراء که بودند» (فیاض،1381: 894). نیز میتوان از کاربرد واژة خضرا در معنای بهشت در آثار برخی از شاعران چنین نتیجه گرفت که خضرای تاریخ بیهقی نیز عمارتی بسیار باصفا و مزین به گل و سبزه بوده است.
نتیجه
با توجه به نوع کاربرد خضرا و قراین درونمتنی در تاریخ بیهقی مانند« بر خضراء میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شدهاست» که آشکارا مؤید عمارت و بنا بودن خضرا هستند و نیز با توجه به کاربرد صریح این واژه در معنای ایوان و صفه در آثاری چون خسرو و شیرین، تاریخ طبری، تاریخ الفی، تاریخ سیستان، تجارب الامم، دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران و اخبار سلاجقه روم، به نظر میرسد که برخلاف دیدگان شارحان و مصححان تاریخ بیهقی، واژة خضرا در تاریخ بیهقی در معنای سبزه و چمنزار به کار نرفته است بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که پادشاه بر فراز آن به شادخواری و تماشا و نظاره میپرداخته است. از دیگرسو از آنجا که واژة خضرا در آثار بسیاری از شاعران، کنایه از آسمان سبز است، تواند بود که در تاریخ بیهقی به صورت صفت جانشین موصوف به کار رفته باشد و یا ساختمانی به رنگ سبز بوده باشد و یا در میان و باغ و بوستانی بنیان نهاده شده باشد که به خضرا معروف شده است و واپسین نکته اینکه با توجه به قراین موجود در تاریخ بیهقی، میتوان چنین برداشت کرد که خضرا، یک عمارت واحد نبوده است بلکه چندین عمارت یا صفه و پیشخوان خضرا نام وجود داشته است.