The Critical Study of the Word “Xazra” in Beihaqi History

Document Type : Research Paper

Authors

1 MA, Shahid Chamran University of Ahvaz

2 Associate Professor, University of Shiraz

Abstract

Beihaqi history is one of the masterpieces of Persian prose in which Abulfazl Beihaqi has provided a firm prose while describing an important part of Iran’s history. Investigation of this work shows that, in spite of its great literary-historical significance, it has been treated unkindly by both scribes and glossarists so that there is neither an authentic version of it for referencing nor a published version completely free from mistakes and problems. Although the sophisticated correction of Aliakbar Fayaz has ameliorated such unkind treatments a little and filled the present vacuum a lot, there is still a long way to an authentic and good version, and the names of many geographical places as well as some characters of this book are still unknown to us. Considering the intratextual and extratextual implications and studying a number of works such as Tabari history, Alfi history, Sistan history, Tajarob al-Umam, the collection of historical documents and sources, the comprehensive history of Islam and Iran, the news of Salajeqe Rum and the works of many poets like Onsori who has been the poet of Qaznavi court and is very important in this regard, the authors of this article have found out that, as opposed to the view of all commentators and glossarists of this work, the word “Xazra” does not mean grass and pasture but it means a kind of platform or anticum on top of which the king was watching something or performing a ritual.

Keywords

Main Subjects


1- مقدمه

تاریخ بیهقی، یکی از شاهکارهای نثر فارسی است که ابوالفضل بیهقی در طی اقامتش در دیوان رسالت محمود غزنوی، با هنرمندی تمام پرداخته است و به خوبی وقایع آن دوران را به تصویر کشیده ­است. «ابوالفضل بیهقی (470-385) شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود، در اواخر عهد غزنویان به زندان افتاد و در دورة خانه‌نشینی، کتابی در مقامات محمودی و مسعودی نگاشت که به تاریخ بیهقی معروف [و] از شاهکارهای نثر فارسی است » (شمیسا، 1387: 48).

چنین برمی­آید که این اثر بشکوه، نام واحدی نداشته است چنان که سعید نفیسی در این­باره معتقد است: « حاج خلیفه در کشف­الظنون، آن را به نام جامع­التواریخ ابوالفضل بیهقی ثبت کرده و جای دیگر، جامع فی تاریخ سبکتگین ابوالفضل بیهقی نام برده است. ابوالحسن بیهقی در تاریخ بیهق یک جا آن را تاریخ آل محمود و جای دیگر تاریخ ناصری نام نهاده است(نفیسی،1342: 5).

تاریخ بیهقی نیز چون دیگر آثار به یغمارفتة این مرز و بوم، از گزند زمان در امان نمانده است؛ چنان که ذبیح الله صفا در این راستا معتقد است که: « در شرح سلطنت آل سبکتکین نوشته شده بود و به سی مجلد بالغ می­شد و در آن از تشکیل دولت غزنوی تا اوایل ایام سلطان ابراهیم بن مسعود سخن رفته بود و اکنون قسمتی از آن دربارة سلطنت مسعود بن محمود غزنوی و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن آن ولایت به دست سلطان محمود و حکومت آلتون­تاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه، در دست است» (صفا، 1377: 337).

بیهقی علاوه بر تاریخ بیهقی، صاحب تألیفات دیگری نیز بوده است، چنانکه هم­شهری او، ابوالحسن علی بن زید بیهقی گفته است: «از تصانیف او  زینه الکتّاب است و در آن فن مثل آن کتاب نیست و تاریخ ناصری از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روز به روز تاریخ ایشان را بیان کرده است، و آن همانا سی مجلد مصنّف زیادت باشد» (بهمنیار،1317: 175). نفیسی نیز در این­باره می­نویسد: «شکی نیست که ابوالفضل بیهقی را به جز کتاب جامع‌التاریخ یا جامع فی تاریخ آل سبکتگین، کتاب دیگری بوده­است که آن را مقامات یا مقامات محمودی نام گذاشته و در میان مورخان دیگر، به نام مقامات بونصر مشکان معروف است» (نفیسی،1342: 94). نفیسی در مجموع، آن­چه از آثار بیهقی به دست ما رسیده، به چهار دسته تقسیم کرده است: « نخست تاریخ ناصری که در سلطنت سبکتگین نوشته شده؛ دوم تاریخ یمینی که در سلطنت محمود بن سبکتگین نوشته شده؛ سوم قسمت­های آخر کتاب که پس از تاریخ مسعودی به دست ما رسیده و در سلطنت جانشینان مسعود بن محمود بوده؛ چهارم کتاب مقامات بونصر مشکان» (نفیسی،1342: 10).

تاریخ بیهقی نخستین بار در ­سال 1862 م. به کوشش خاورشناسان انگلیسی در کلکته و بار دیگر در سال 1307-1305 هـ .ق با تصحیح و حواشی سید احمد ادیب پیشاوری در تهران به چاپ رسید و سپس سعید نفیسی آن را در سال­های 1333-1319 شمسی، در سه جلد منتشر کرد اما تصحیح منقح و انتقادی این کتاب در سال 1324 به­کوشش قاسم غنی و علی‌اکبر فیاض شکل گرفت و در سال 1350 به­وسیلة فیاض مجدداً تصحیح گردید اما با این­که ادیب پیشاوری، نفیسی، فیاض، سید احمد حسینی کازرونی و کاظم دزفولیان اعلام تاریخی و جغرافیایی آن را غالباً توضیح داده­اند، باز هم بسیاری از اعلام آن مبهم و نیازمند تحقیق کامل­تر ­است؛ چنانکه فیاض در همین راستا معتقد است: « در این انبوه نسخه­ها، تا حدی که من اطلاع دارم یک نسخه که بتوان صفت خوب و قابل اعتماد بر آن اطلاق کرد، یعنی یک نسخة قدیمی و یا بی­غلط یا اقلاً  کم­غلط که بتوان آن را به تنهایی اصل و اساس کتاب  بیهقی قرار داد، وجود ندارد» (فیاض، 1388: 397). محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی نیز از نبود نسخه­های قابل اعتماد و ذوقی بودن تصحیح مصححان سخن گفته­اند: « فیاض و نفیسی که نسخه­های موثقی در اختیار نداشته­اند، دلباختة تصحیحات ذوقی ادیب شده و در بسیاری موارد ضبط­ها و تصحیحات وی را بر نسخه­های کم اعتبار خود ترجیح داده و به متن تاریخ بیهقی وارد کرده‌اند» (یاحقی و سیدی، 1388: نود و چهار). گذشته از موارد مربوط به نسخ، جالب است بدانیم که پژوهشگران حتی بر سر نام « بیهق» اختلاف نظر دارند و برخی برآنند که این واژه معرب «بیهگ» است( مهدوی دامغانی، 1388: 519). نگارندگان در این جستار کوشیده­اند تا با تکیه بر قراین درون متنی و برون متنی، پرده از معنای واژة «خضرا» بردارند و نشان دهند که آنچه شارحان محترم دربارة معنی این واژه ارائه کرده­اند، نادرست است.

 

2- پیشینه تحقیق

به جز خلیل خطیب رهبر که در مقاله­ای با عنوان «طرح و توضیح چند مشکل از تاریخ بیهقی»، خضرا را به اشتباه به معنای سبزه و گل و چمن باغ دانسته است (خطیب­رهبر،1388: 146)، تاکنون پژوهش مستقلی دربارة این واژه انجام نشده است.

 

3- دیدگاه شارحان و مصححان تاریخ بیهقی دربارة واژة «خضرا»

در کتاب تاریخ بیهقی به تصحیح علی اکبر فیاض، هیچ اظهار نظری درباره این واژه نشده است و فقط به ذکر نسخه بدل­ها پرداخته شده است. در نسخة غنی و فیاض با تردید و فقط یک جا، به نقل از فرهنگ لغت گفته شده است که خضرا در معنی آشکوب فوقانی نیز آمده است (غنی و فیاض، 1362: 71)  که البته هیچ تأکیدی بر درست بودن این معنا نکرده­اند و تنها گفته شده که معنای لغوی خضرا در فرهنگ لغت چنین آمده است و هیچ اجتهادی دربارة واژه مذکور نداشته­اند و در هیچ جای دیگر کتاب نیز دربارة آن نظری داده نشده است.

سعید نفیسی به جای خضرا، «حصار» را ذکر کرده است (نفیسی، بی­تا: 72). محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی در تصحیح تاریخ بیهقی، نسخه بدل SDBA را ذکر کرده­اند که در آن به جای خضرا، «حصار» آمده است (یاحقی و سیدی، 1388: 61).

منوچهر دانش­پژوه و خلیل خطیب­رهبر، هر دو  خضرا را جای پر گل و سبزه ­دانسته­اند؛ (دانش­پژوه،1376: 361 و خطیب رهبر،1389: 130). خطیب رهبر در مقاله­ای با عنوان: «طرح و توضیح چند مشکل از تاریخ بیهقی» دربارة خضرا نوشته است: «خضرا جای گل و سبزه و گل و شاید همان باشد که به فارسی چمن­باغ گفته می­شد» (خطیب‌رهبر، 1388: 146).

همان­گونه که اشاره شد، در نسخ مختلف، این واژه یا به شکلی دیگر آمده (مانند: نفیسی، بی­تا: 72) یا شرح نشده یا گُل و سبزه دانسته شده (دانش­پژوه،1376: 361 و خطیب­رهبر،1388: 146) و یا در گزیده­ها، بخش­های دارای آن واژه گزینش نشده است (یاحقی و سیدی، 1377: 76) از این رو نگارندگان برآنند تا با استناد به شواهد و قراین مستدل، معنای دیگرگونه این واژه را بازنمایند.

 

4- بحث و بررسی

در این جستار ابتدا موارد کاربرد واژة خضرا را در تاریخ بیهقی ارائه می‌دهیم، سپس برای درک درست معنای واژة مورد بحث، هم معانی آن از را فرهنگ­های لغت استخراج می‌کنیم‌ و هم شواهد آن در آثار دیگر شاعران و نویسندگان بررسی می‌کنیم و به فرجام به تحلیل یافته­ها می‌پردازیم.

4-1- خضرا در تاریخ بیهقی

خضرا و خضراء چهارده بار در تاریخ بیهقی به کار رفته ­است که با توجه به نوع کاربرد این واژه، به نظر می­رسد که بر خلاف دیدگاه همة شارحان و مصححان تاریخ بیهقی، در معنای چمن و سبزه­زار نیست بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که به­ویژه در اعیاد مهم، پادشاه بر فراز آن می­رفته است و به شادخواری و شکار یا انجام مناسک ویژة عید می­پرداخته است:

  1. « یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب می­خوردیم» (فیاض،1381: 80).
  2. «پیش آمد با خلعت: قبای سیاه و کلاه دو شاخ و کمر زر و به خضرا رفت و رسم خدمت به جا آورد.» (فیاض،1381: 197).
  3. «امیر بر خضرا رفت و خواجه به طارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند» (فیاض،1381: 210).
  4. «آمد بر خضراء برابر طارم دیوان رسالت نشست» (فیاض،1381: 292).
  5. «امیر صفه­ای فرموده بود بر دیگر جانب باغ، برابر خضراء، صفه‌ای سخت بلند و پهنا در خورد بالا مشرف به باغ و در پیش حوضی بزرگ، و صحن فراخ و صحن فراخ چنان­که لشکر دو رویه بایستادی» (فیاض،1381: 438).
  6. «دیگر روز بر خضراء میدان آمد و بنشست» (فیاض،1381: 537).
  7. «روز یکشنبه نهم ذی­الحجه و دوم از آن عید کردند و امیر رضی الله عنه بدان خضرا آمد و رسم قربان به جای آورده شد» (فیاض،1381: 675).
  8. «امیر بر خضرا بنشست و تیر می­انداخت» (فیاض،1381: 657).
  9. « پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد» (فیاض،1381: 689).
  10. «روز چهارشنبه چهارم این ماه، امیر تا نزدیک نماز پیشین نشسته بود در صفّه بزرگِ کوشکِ نو و هر کاری رانده و پس برخاسته بر خضرا شده؛ استادم آغاز کرد که از دیوان بازگردد» (فیاض،1381: 717).
  11. «روز سه­شنبه امیر بدان قصر خضرا آمد که برابر میدان دشت شابهار و بنشست و این لشکر تعبیه کرده بر وی بگذشت سخت آراسته و با ساز و اسبی نیک. و آلتونتاش حاجب با مقدمان بر آن خضرا آمدند» (فیاض،1381: 871).
  12. «عید اضحی فراز آمد؛ امیر مثال داد که هیچ تکلفی نباید کرد به حدیث غلامان و پیاده و حشم و خوان و بر خضرا [ء] از بر میدان آمد و نماز عید کردند و رسم قربان به جای آوردند» (فیاض،1381: 878).
  13. «بر خضراء  میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890).
  14. « برفتم تا باغ پیروزی بدان خضراء که  بودند؛ هر یکی کرباس خَلَق پوشیده و همگان مدهوش و دل­شده؛ پیغام بدادم و بر زمین افتادند و سخت شاد شدند» (فیاض،1381: 894).

4-2- خضرا در فرهنگ­های لغت و کتب جغرافیا

لغت­نامه دهخدا: 1)آسمان 2) نام اسب سالم بن عدی 3) نام اسب عدی بن جبله بن عرکی 4) نام اسب قطبه قینی بن زید (منتهی الارب)؛ 1) نام شهری است به اندلس به مغرب اسپانیا که به آب محاط نیست و آن را جزیرة خضرا نیز می‌گویند. 2) جزیره­ای بزرگ در بلاد زنگ ( ناظم الطباء)؛ نام عمارتی است به همدان(آنندراج).

فرهنگ معین: 1)  مونث اخضر، در فارسی توجهی در استعمال آن به مذکر و مونث ندارند:

بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش
  

 

به یک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا
                                       (فرخی)

2) سبزه. 3) آسمان. 4) آشکوب فوقانی عمارت. ج. خضر (xozr).

معجم البلدان: 1) نام دژی است در یمن در کوه وصاب از ناحیه زبید 2) نام جایی است در یمامه که حاوی نخلستان‌هاست 3) نام زمینی متعلق به بنی عطارد ( به نقل از لغت­نامه دهخدا).

در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو آمده است: «ابوالفضل بیهقی در تاریخ سلطان محمود آورده است که سلطان محمود، باغی بزرگ به تکلف بساخت؛ چنان­که دور آن باغ یک فرسنگ بود؛ انواع میوه­ها در آن­جا در رسید؛ چنان­که نارنج و ترنج در آن­جا بار آورد و عمارت خوب فرمود» (خوافی، 1370: 43).

المنجد فی اللغه: ج خضراوات، مونث اخضر، قبه الخضراء: السماء.

4-3- خضرا در آثار شاعران و نویسندگان

واژة خضرا در گسترة آثار ادبی بیشتر در سه معنا به کار رفته و از این­رو، آثار شعرا و نویسندگان را از نظر نوع کاربرد این واژه می­توان به سه دسته تقسیم کرد که فهرست­وار به آن­ها اشاره می­شود:

الف-  در معنای آسمان سبز

قصاید خاقانی:

« ببر طناب هوس پیش از آن­که ایامت

 دیوان سنایی غزنوی:

« ترا بس ناخوشست آواز لیکن اندر این گنبد

 

 

چهار میخ کند زیر خیمه خضرا»
                                (خاقانی،1387: 8)

 

خوش آوازت همی­دارد صدای گنبد خضرا»
                       (سنایی غزنوی،1388: 55)

 

قصاید ناصرخسرو:

«چو نه گنبد همی­گویی به برهان و قیاس آخر

 

 

چه گویی چیست از بیرون این نُه گنبد خضرا»
                           (ناصرخسرو،1387: 3)

دیوان ازرقی:

 « بهر نزهتگه آن شه ز کواکب هر شب

 

 

 سر به ‏سر رسته درین گلشن خضرا نرگس»
                             (صفا،1377: 2/ 436)

دیوان جمال الدین اصفهانی:

« نمود مرکز غبرا سوى عدم حرکت

 

 

چو یافت قبه خضرا نورد دور سکون»
                           (صفا،1377: 2/ 731)

دیوان عطار نیشابوری:

« همچو پروانه به نظارة او شمع سپهر

مخزن­الاسرار:

« خاک به فرمان تو دارد سکون

 

 

 

پر زنان خویش برین گلشن خضرا فکند»
                                 (عطار،1375: 85)

 

قبه خضرا تو کنی بیستون»
                             (نظامی، 1368: 517)

-              مرزبان­نامه: « مرا در این نواحى به مرغزارى وطن است که عکس خضرت آن بر گنبد خضراء فلک مى‏زند» (وراوینی،179:1366).

-              حبیب السیر: « به یمن اهتمام آن سرور عالی­مقام ارکان مبانى ملت بیضا مانند ایوان سپهر خضراء سمت ارتفاع و استحکام گیرد» (خواندمیر،111:1380).

-              فتوحات شاهی: « آن مقدار مغانم و غنایم از نقود و رخوت و بهایم به دست نهب غازیان درآمد که متصرفات ایشان از حضیض غبراء به اوج قبّه خضراء برآمد» (امینی هروی،172:1383).

-              مهمان نامه بخارا: « نسر طایر این چرخ سایه آستانش را آشیان سازد و اکلیل قبّه خضراء فلک بر درگاه بارگاهش به نثاره، تاج از فرق اندازد» (خنجی،291:1384).

-              اکبرنامه تاریخ گورکانیان هند: « این اول نقاره فتح و نصرت حضرت شاهنشاهى ظلّ اللهى بود که بر سطح قمّه غبر او زیر قبّه سپهر خضرا نواخته شد» (مبارک،337:1385).

-              تاریخ احمدشاهى: « حکم به افراختن علم ظفر پرچم کرده مقرر فرمودند که عمله پیشخانه سعادت‏آشیانه، سرادقات همایون را از شهر بیرون برده، در دو فرسخى هرات آسمان‏سا و همدوش فلک خضرا سازند» (الحسینى بن ابراهیم جامى‏، 584:1386).

-              تاریخ جهانگشاى جوینى: « زهره زهرا به مطالعه آن مجلس با نوا بر سقف گنبد خضرا نظاره‏گر گشته» (جوینی،1385: 1/ 203).

-              تاریخ جهان‏آراى عباسى: « پوشیده نماند که این قلعه گردون آسا که مشتمل بر هفت قلعه وسیع الفضا است در دامن کوه لکى که از غایت رفعت و اعتلا با گنبد خضرا لاف مساهمت مى‏زند، واقع شده» (وحید قزوینی،496:1383).

-              تاریخ ذوالقرنین: «در اواخر شهر ذى قعده الحرام، مقر خلافت کبرى از یمن ورود صاحبقران توانا، طعنه‏زن گنبد خضرا آمد» (خاوری،177:1380).

-              تاریخ راقم: « اختر برج پادشاهى از مطلع هدایت تائیدات یزدانى پرتو ظهور انداخت، صداى صیت شوکت موکبت او در گنبد خضرا پیچید» (راقم سمرقندی،90:1380).

-              خلاصه التواریخ: « به اراده مرید دانا در عرصه سپهر خضرا به سبب رحلت مهر عالم‏آرا انوار فیض نماند» (الحسینى القمى‏، 1383: 1/ 9).

-              دره نادره: « قبّه خضرا در آراستگى طیره بخش چتر طاوس بود، و بسیط غبرا غیرت افزاى حجله عروس‏» (استرآبادی،264:1384).

-              راحة الصدور و آیة السرور: «که برافراخت قبّه خضرا که درو ساخت کلّه غبرا» ( راوندی،5:1364).

-              روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات: «از هر دو جانب رایات جنگ و وغابر افراخته غلغله جوش و غوغا (در) سقف گنبد خضرا انداخت‏» (زمچى اسفزارى‏،1338: 2/ 39).

-              زبدة التواریخ: « زهره زهرا به مطالعه آن مجلس بانوا از سقف گنبد خضرا نظاره‏گر گشته و مشترى و قمر از غیرت پریوشان آفتاب پیکر بسان سوگواران در میان خاکستر نشسته» (حافظ ابرو،1380: 3/ 451).

-              ظفرنامه: « سر به اوج قبه خضرا کشیده و در دامنش خندقى به عرض سى گز به آب رسانیده، چنان که اگر اجراى کشتى بر آن آب خواستندى متمشّى گشتى» (مستوفی قزوینی،1380: 2/ 1058).

-              مسخر البلاد: « و آن حضرت هم از آن منزل لواى فیروزى انتما بر اوج فلک خضرا افراشت‏» (قطغان،264:1385).

-              المعجم فی آثار ملوک العجم: « رسولان از لطف آن خوبان و ناز آن محبوبان که هریک چون زهره زهرا از قبّه خضرا مى‏تافتند» (حسینى قزوینى‏،173:1383).

ب- در معنای سبزه یا رنگ سبز

مثنوی معنوی:

« خوی شاهان در رعیت جا کند

 

 

چرخ اخضر خاک را خضرا کند»
                              (مولوی، 1371: 140)

غزلیات سعدی:

 « ارغوان ریخته بر دکه خضرای چمن        

 

 

همچنان است که بر تختة دیبا دینار»
                               (سعدی،1372: 719)

 

شرف­نامه:

« به فرمان او خضر خضرا خرام

    

 

 

به آهنگ پیشینه برداشت گام»
                              (نظامی، 1368: 517)

- مآثر الملوک:

« بر نخل گل ز آتش موسى است شعله‏اى‏
    

 

 

بر دوش سرو خلعت خضرا پیمبر است»
                           (خواند میر
،286:1372)

 

 

-              مجمع الانساب: «برابر سوره‏ وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً. فَالْحامِلاتِ وِقْراً، آن کذاب لعین این سورت نهاده بود که: «فالمنذرات درعا و الجامدات خضرا و الدّاریات مجرا» (شبانکاره­ای،264:1381).

-              تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری: « خرج المختار برایه خضراء، و خرج عبد الله برایه حمراء، و علیه ثیاب حمر» (طبری،1387: 5/ 381).

-              تاریخ سنى ملوک الارض و الانبیاء: « سراویله خضراء و تاجه أیضا أخضر فی ذهب، و فی یمناه رمح و فی یسراه ترس و هو راکب أسدا» (الاصفهانی، بی­تا:39).

-              فارسنامه ناصرى: « من یبلغن حمامات ببطحاء ممتعات بسلسال و خضراء» (حسینی فسایی،1382: 1/ 60).

-              تاریخ یمینی: « زرد آفتاب در میان سبزه‏زار خضراء شکفیدن گیرد و ورق‌هاى سوسن سپیده دم در باغچه هوا پیدا شود» (جرفادقانی،1374: 478).

ج- در معنای نوعی عمارت، صفه، ایوان یا پیشخوان

دیوان عنصری: عنصری که شاعر دربار غزنوی و هم­عهد ابوالفضل بیهقی است و طبعاً به دلیل هم­زمانی با بیهقی، معنای این واژه در دیوانش، می­تواند بسیار با اهمیت باشد، این واژه را نه در معنای رنگ سبز و یا آسمان بلکه در معنای بنا و ساختمان به کار برده است:

« تا همی خضرای او بر گنبد خضرا شود

 

تا همی ایوان او بر مرکز کیوان شود»
                               (عنصری، 1341: 4)

 

خسرو و شیرین: نظامی واژة خضرا را آشکارا در معنای نوعی عمارت یا کوشک به کار برده است که از آنجا که شاعر معاصر بیهقی است، کاربرد این واژه در معنای عمارت بسیار درخور توجه می­نماید:

« و گر تنگ آید از مشکوی خضرا

 

چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا»
                              (نظامی،1378: 395)

 

-              تاریخ طبری: «گوید: اینان ابو جعفر منصور را پرستیدند، بالاى قصر خضرا رفتند و خویشتن را بیفکندند، گویى پرواز مى‏کنند. جمعشان با سلاح میان مردم آمدند و به ابو جعفر بانگ مى‏زدند: تویى، تویى.گوید: از یکى از مشایخ ما آورده‏اند که وى جمعى از راوندیان را دیده بود که خویشتن را از خضرا به زیر مى‏انداختند. گویى پرواز مى‏کردند و همین که به زمین مى‏رسیدند درهم مى‏شکستند و جانشان به در مى‏رفت» (طبری،1387: 11/ 5017).

-              تاریخ الفی: « از جمله وقایع این سال آنکه در شب پانزدهم ماه شعبان میانه غلامان المستنصر باللّه، که در دمشق بودند و به عبید فاطمه مشهور بودند و میانه جمعى از عباسیّه جنگ واقع شد و کثرت محاربه و مجادله ایشان، آتش به دار الإماره افتاد که مشهور به خضرا بود. و چون خضرا نزدیک بود به جامع دمشق، که به جامع بنى امیه اشتهار دارد، آتش از خضرا به جامع سرایت نمود و تمامى سقف آن مسجد، که به زینت آن در ربع مسکون عمارتى نبود، بسوخت و از محاسن آن جامع اثرى نماند» (تتوی،1382: 4/ 2377).

-              تاریخ سیستان: «اندر عدل چنان بود که بر خضراء کوشک یعقوب نشستى تنها تا هر که را شغلى بودى به پاى خضرا رفتى [و] سخن خویش با او بگفتى و اندر وقت تمام کردى چنانک از شریعت واجب کردى» (تاریخ سیستان:265:1366).

-              تاریخ سیستان: «اندر غایت بر آن جمله بود و تفحص کار و تجسس، که روزى بر آن خضرا نشسته بود مردى بدید بسر کوى سینک نشسته و از دور سر بر زانو نهاده، اندیشه کرد که آن مرد را غمى است، اندر وقت حاجبى را بفرستاد که آن مرد را پیش من آر، بیاورد، گفت حال خویش بر گوى، گفت ار ملک فرماید تا خالى کنند، فرمود تا مردمان برفتند. گفت اى ملک حال من صعب‏تر از آنست که بر توانم گفت، سرهنگى از آن ملک هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آید از بام، بى‏خواست من و از دختر، و نا جوانمردى همى کند و مرا با او طاقت نیست. گفت لا حول و لا قوّة الّا بالله چرا مرا نگفتى، برو به خانه شو چو او بیاید اینجا آى به پاى خضرا مردى با سپر و شمشیر بینى با تو بیاید و انصاف تو بستاند» (تاریخ سیستان:265:1366).

-              تاریخ سیستان: «منجنیق‌ها بر نهاد و کورها ببستن فرو گرفت [و] اندر پارگین بر هر روى برابر ارک منجنیقى عروس بر نهاد و بینداخت، و پاره از خضراء ارگ فرود افکندند، محمود گفت به فال نیک آمد» (تاریخ سیستان:357:1366).

-              تجارب الامم: « صاحب تکمله مى‏افزاید: على بن عیسى و «نفرى» به در خانه خود به مردم رسیدگى مى‏کردند. قبه خضرا فرو ریخت که گنبد منصور بود و به قبه شعرا نیز شهرت داشت. کوفى [وزیر] هارون یهودى کهبذ بن شیرزاد را بیچاره کرد» (ابن مسکویه،1369: 6/ 35).

-              دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى:

-              « و همچنین مسجدى دیگر جدید البنا احداث نموده‏اند نظیر همین مسجد به نام نامى جناب شریعت مآب مرجع الانام سید الاسلام آقا سید عبد القاهر بحرینى سلّمه اللّه تعالى که از اجلّه علماى اخبار مى‏باشند بنا شده که در نزهت و صفا و طراوت چهل‏چراغها و نزهت دیوارکوب بهشت برین را داغ بر دل و جنّات عدن را منفعل نموده:

از غایت نزهت و خوبى و دلکشى
بر سقف­هاى گنبد خضرا و عکس او

 

پنداشتم که جنت عدن است در خوشى‏
گل­هاى گونه‏گونه ز حمرا و آتشى

و همچنین مساجد دیگر از قدیم و جدید از اهل تشیع و اهل تسنن بنا شده» (افشار،1380: 3/ 443).

-              تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران: « گفت: اى امیر المؤمنین ریشم را کندند به خدا یک مو نمانده یزید دستور داد او را در «خضراء» باز دارند... نزد یزید فرستاد و از او درخواست کرد که محبس را تغییر دهد که محلى غیر از خضراء باشد و لو اینکه بدتر و تنگتر باشد. یزید از حماقت او تعجب کرد» (جرزی،1371: 14/ 209).

-              اخبار سلاجقه روم: « معین الدین سلیمان پروانه که از امیران زمان بود، او را به هشتاد هزار درهم نقد مساعدت کرد و پنجاه هزار دیگر به حوالت بدو بخشید و بدین ترتیب تربت مبارک که آن را قبه خضرا گویند بنا شد و على‌الرسم پیوسته چند مثنوى‏خوان و قارى بر سر قبر مولانا بودند» ( مشکور،1374: 123).

 

5- تحلیل یافته­ها

با توجه به کاربرد واژة خضرا در بسیاری از متون یاد شده در معنای نوعی عمارت، به نظر می­رسد که این واژه در تاریخ بیهقی نیز با توجه به قراین درون متنی و برون متنی، برخلاف دیدگاه رایج، به معنای سبزه­زار و چمن نیست بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که پادشاه بر فراز آن به شادخواری می­پرداخته است؛ چنانکه با ژرف‌نگری در شواهد زیر معنای واژة مورد بحث، هرچه بیشتر روشن می­شود:

5-1-         در فرهنگ معین، خضرا در معنای طبقة فوقانی ساختمان به کار رفته و در فرهنگ آنندراج آمده است که خضرا نام عمارتی در همدان بوده است و در معجم البلدان نام دژی در یمن دانسته شده است که موارد یاد شده، سابقة کاربرد این واژه را در معنای بنا و نوعی عمارت نشان می­دهد.

5-2-         از آنجا که در بسیاری از آثار ادبی چون قصاید خاقانی، دیوان سنایی غزنوی، قصاید ناصرخسرو، دیوان ازرقی، دیوان جمال الدین اصفهانی، دیوان عطار نیشابوری، مخزن­الاسرار، مرزبان­نامه، حبیب السیر، فتوحات شاهی، مهمان نامه بخارا، اکبرنامه، تاریخ گورکانیان هند، تاریخ احمدشاهى، تاریخ جهانگشاى جوینى، تاریخ جهان‏آراى عباسى، تاریخ ذوالقرنین، تاریخ راقم، خلاصه التواریخ، دره نادره، راحة الصدور و آیة السرور، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، زبدة التواریخ، المعجم فی آثار ملوک العجم و ظفرنامه، واژة خضرا در معنای آسمان سبز به کار رفته است، چه بسا یکی از وجوه تسمیة خضرا در تاریخ بیهقی در معنای نوعی ایوان یا پیشخوان و صفه، بلندای این عمارت بوده است که آن را آسمان­وش پدیدار می­ساخته است و شاید هم به دلیل سبزی آسمان، این عمارت را نیز به رنگ سبز می‌ساخته‌اند و یا در بین سبزه و بوستان آن را بنیان می­نهاده­اند که به خضرا معروف گشته است.

5-3-         عنصری که هم معاصر بیهقی و هم شاعر دربار سلطان محمود بوده است و بالطبع با بناهای حکومت غزنوی آشنا بوده است، این واژه را آشکارا در معنای عمارتی بلند به کار برده است؛ چنان که در  قصیدة مدح سلطان محمود می‌گوید:

جشن نو در باغ نو نو دولت و شادی بود
این بهشت بر زمین شاها تو را فرخنده باد
تا همی خضرای او بر گنبد خضرا شود
آسمان راضی بباشد گر بخوانیمش بهشت

 

هر دو نو مر دولت نو را همی ارکان بود
تا به بخت فرخی با این بنا بنیان شود
ساکنش نیز از رضای تو همی رضوان شود
تا همی ایوان او بر مرکز کیوان شود
                        (عنصری،1341: 55-54)

 

که با تأمل در این ابیات روشن می­شود که اولأ واژة خضرا چونان تاریخ بیهقی در معنای یک بنا و عمارت به کار رفته است:

از دیگرسو عنصری آرزو می­کند که خضرای شاه به بلندای آسمان گردد که در صورت چمن و سبزه­زار بودن خضرا، آرزوی بلند بودن آن به بلندای آسمان، آرزویی محال و شگفت می­نماید؛ به­ویژه که در بیت مورد بحث، شاعر آرایة موازنه و قرینه­سازی را به کار برده است و خضرا و ایوان را در یک سو، در برابر گنبد آسمان و کیوان قرار داده است و طبعأ هم­سازی خضرا با ایوان نشان از دلالت آن بر بنا و عمارتی بلند تواند بود نه سبزه و چمنزار:

تا همی خضرای1 او بر گنبد خضرا2 شود

 

تا همی ایوان1 او بر مرکز کیوان2 شود

نکتة دیگری که از ابیات عنصری استنتاج می­شود، این است که گویا خضرا عمارتی بوده که جهت مراسم ویژه­ای مانند اعیاد ساخته شده بود و بیت عنصری و شواهدی از تاریخ بیهقی دال بر این مدعا تواند بود:

جشن نو در باغ نو نو دولت و شادی بود

 

هر دو نو مر دولت نو را همی ارکان بود
                            (عنصری،1341: 54)

 

-              «روز یکشنبه نهم ذی­الحجه و دوم از آن عید کردند و امیر رضی الله عنه بدان خضرا آمد و رسم قربان بجای آورده شد» (فیاض،1381: 675).

-              «پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد» (فیاض،1381: 689).

-              «عید اضحی فراز آمد؛ امیر مثال داد که هیچ تکلفی نباید کرد به حدیث غلامان و پیاده و حشم و خوان و بر خضرا از بر میدان آمد و نماز عید کردند و رسم قربان به جای آوردند» (فیاض،1381: 878).

5-4-         علاوه بر دیوان عنصری، با توجه به اینکه در آثار دیگری چون خسرو و شیرین، تاریخ طبری، تاریخ الفی، تاریخ سیستان، تجارب الامم، اخبار سلاجقة روم، دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران اخبار سلاجقه روم، واژة خضرا آشکارا در معنای کوشک یا نوعی عمارت یا صفه و پیشخوان به کار رفته است، اگر در تاریخ بیهقی نیز این واژه در معنای بنا و نوعی عمارت به کار رفته باشد، امری شگرف و ناساز نیست.

5-5-         در تاریخ بیهقی گاه بعد از خضرا، قراینی درون­متنی به کار رفته که آشکارا عمارت و بنا بودن خضرا را نشان می‌دهد؛ چنان که در عبارت زیر لفظ « بنا» بعد از خضرا مؤید عمارت بودن آن است:

« بر خضراء  میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890).

5-6-         در بیشتر موارد، با توجه به حرف اضافة « بر» پیش از واژة خضرا، به نظر می­رسد که خضرا نه به معنای سبزه و چمنزار، بلکه در معنای ایوان، صفه یا پیشخوانی بلند به کار رفته است که پادشاه برای تماشا و تفرج بر آن می­نشسته یا می­ایستاده است:

«امیر بر خضرا رفت و خواجه به طارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند» (فیاض،1381: 210).

«آمد برخضراء برابر طارم دیوان رسالت نشست» (فیاض،1381: 292).

«دیگر روز بر خضراء میدان آمد و بنشست» (فیاض،1381: 537).

«و امیر بر خضرا بنشست و تیر می‌انداخت» (فیاض،1381: 657).

«پس امیر بنشست و بر آن خضرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد» (فیاض،1381: 689).

«پس برخاسته بر خضرا شده؛ استادم آغاز کرد که از دیوان بازگردد» (فیاض،1381: 717).

«آلتونتاش حاجب با مقدّمان بر آن خضرا آمدند» (فیاض،1381: 871).

«بر خضراء  میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890).

البته یادکرد این نکته ضروری است که با توجه به اینکه خضرا در چند مورد از شواهد تاریخ بیهقی با کلمة میدان همراه شده است (فیاض1381: 890 و 689و 537) و معمولا در میدان، ساختمان و بنایی ساخته نمی شود، خضرا نمی­تواند عمارت و ساختمان رفیع و مستقلی را در معنای مرسوم خود داشته باشد، چه اگر ساختمان ساخته شود، دیگر به فضای باقی مانده نمی توان میدان اطلاق کرد لذا خضرا باید سکو و صفه، پیشخوان، ایوانی بلند یا منظر و جایگاهی برای نظاره و تماشا و... در وسط یا کنار میدان بوده باشد نه ساختمان؛ جایی که بیشتر خود سلطان بر آن می­نشسته یا می‌ایستاده است. دلیل محکم تر این فرض این است که چنان که در بند 4-5 به آن اشاره شد، در شواهد بسیاری، پیش از واژة خضرا از حرف «بر» استفاده شده، نه «در» و «به»به معنای درون و داخل و از این رو بدیهی است اگر خضرا بنا و عمارتی مستقل می­بود، حرف اضافة «بر» پیش از آن نمی­آمد چرا که بالا رفتن بر ساختمانی رفیع منطقی به نظر نمی‌رسد.

5-7-          در  نسخه DBA و نسخه­های  مصحح نفیسی و یاحقی و سیدی، در جملة : «یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب می­خوردیم»، به جای واژة خضرا « حصار» ذکر شده که می­تواند دلیلی بر مکان بودن خضرا باشد (رک: فیاض،1381: 80).

5-8-         می­توان از برخی قرائن، چنین برداشت کرد که خضرا، یک عمارت واحد نبوده است بلکه چندین عمارت یا صفه و پیشخوان خضرا نام وجود داشته است:

5-8-1- «یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب می­خوردیم» (فیاض،1381: 80). صفت تفضیلی « بلندتر» می‌تواند حاکی از وجود چند خضرا باشد که با اندازه­های مختلف ساخته شده بودند.

5-8-2- «آمد بر خضراء برابر طارم دیوان رسالت نشست.» (فیاض،1381: 292). در عبارت یاد شده، با گفتن «خضراء برابر طارم» گویا آن را مشخص­تر نموده تا با خضرای دیگر اشتباه نشود.

5-8-3- «روز سه­شنبه امیر بدان قصر ( نسخه ظ: خضرا) آمد که برابر میدان دشت شابهار بود و بنشست و این لشکر تعبیه کرده بر وی بگذشت سخت آراسته و با ساز و اسبی نیک. و آلتونتاش حاجب با مقدمان بر آن خضرا آمدند» (فیاض،1381: 871). در عبارت یاد شده نیز اگر نسخة «ظ» صحیح باشد، می­توان نتیجه گرفت که خضرا را از خضراهای دیگر مشخص نموده است. شایان یادآوری است که نظر فیاض بر این است که واژة «قصر» با سبک بیهقی سازگار نیست که این نظر احتمال صحت نسخة «ظ» را شدت می­بخشد (فیاض،1381: 871).

5-8-4- « بر خضراء میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده است» (فیاض،1381: 890) در این عبارت، سخن از خضرایی خاص است که در میدان زیرین است.

5-9-         از آنجا که واژة خضرا چنان که در پیش اشاره شد، در آثار بسیاری از شاعران، کنایه از آسمان سبز است، به احتمال زیاد در تاریخ بیهقی به صورت صفت جانشین موصوف به کار رفته است. نظامی نیز در خسرو و شیرین، این واژه را به عنوان صفتی برای قصر و مشکو به کار برده است:

چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا

 

وگر تنگ آید از مشکوی خضرا
                                (نظامی،1378: 73)

 

5-10- آن­گونه که از متن تاریخ بیهقی بر می­آید، خضرا عمارتی در میان باغی با صفا بوده است: « برفتم تا باغ پیروزی بدان خضراء که بودند» (فیاض،1381: 894). نیز می­توان از کاربرد واژة خضرا در معنای بهشت در آثار برخی از شاعران چنین نتیجه گرفت که خضرای تاریخ بیهقی نیز عمارتی بسیار باصفا و مزین به گل و سبزه بوده است.

 

نتیجه

با توجه به نوع کاربرد خضرا و قراین درون­متنی در تاریخ بیهقی مانند« بر خضراء  میدان زیرین بنشست و آن بنا و میدان امروز دیگرگون شده­است» که آشکارا مؤید عمارت و بنا بودن خضرا هستند و نیز با توجه به کاربرد صریح این واژه در معنای ایوان و صفه در آثاری چون خسرو و شیرین، تاریخ طبری، تاریخ الفی، تاریخ سیستان، تجارب الامم، دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران و اخبار سلاجقه روم، به نظر می­رسد که برخلاف دیدگان شارحان و مصححان تاریخ بیهقی، واژة خضرا در تاریخ بیهقی در معنای سبزه و چمنزار به کار نرفته است بلکه نوعی سکو، صفه، پیشخوان یا ایوانی بلند بوده است که پادشاه بر فراز آن به شادخواری و تماشا و نظاره می‌پرداخته است. از دیگرسو از آنجا که واژة خضرا در آثار بسیاری از شاعران، کنایه از آسمان سبز است، تواند بود که در تاریخ بیهقی به صورت صفت جانشین موصوف به کار رفته باشد و یا ساختمانی به رنگ سبز بوده باشد و یا در میان و باغ و بوستانی بنیان نهاده شده باشد که به خضرا معروف شده است و واپسین نکته اینکه با توجه به قراین موجود در تاریخ بیهقی، می­توان چنین برداشت کرد که خضرا، یک عمارت واحد نبوده است بلکه چندین عمارت یا صفه و پیشخوان خضرا نام وجود داشته است.

1- ابن مسکویه، احمد بن علی .(1369). تجارب الامم، ترجمة ابو القاسم امامى و على نقى منزوى‏، تهران: سروش.
2- الحسینی القمی، قاضى احمد شرف الدین .( 1383).خلاصة التواریخ‏، تصحیح احسان اشراقى، تهران: دانشگاه تهران‏، چاپ دوم.
3- الحسینى بن ابراهیم جامى‏، محمود.(1386). تاریخ احمدشاهى‏، تصحیح محمد سرور مولایی، تهران: عرفان.
4- الراوندى،‏ محمد بن على . (1364). راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق‏، تصحیح محمد اقبال و مجتبى مینوى‏، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم‏.
5- استرآبادى‏، میرزا مهدی خان.( 1384). دره نادره تاریخ عصر نادرشاه‏، تصحیح سید جعفر شهیدى‏، تهران: علمى و فرهنگى، چاپ سوم.
6- الاصفهانى، ‏حمزة بن الحسن.(بی­تا). تاریخ سنى ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاه و السلام‏، بیروت: منشورات دار مکتبة الحیاة.
7- افشار، ایرج.( 1380). دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى‏، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
8- امامی، نصرالله. (1378). دیوان اشعار رودکی، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ دوم.
9- امینى هروى، صدر الدین ابراهیم. (1383). فتوحات شاهى، تصحیح محمد رضا نصیرى‏، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
10- بیهقی، ابوالحسن علی بن زید. (1317). تاریخ بیهق، تصیح و تعلیقات احمد بهمنیار، تهران: بی­نا، چاپ دوم.
11- بیهقی، ابوالفضل. (1381). تاریخ بیهقی، تصیح دکتر علی اکبر فیاض، تهران: علم.
12- ------------. (1389). تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب، چاپ چهاردهم.
13- ------------. (بی­تا ). تاریخ بیهقی، تصحیح سعید نفیسی، تهران: فروغی.
14- ------------. (1388). تاریخ بیهقی ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تعلیقات محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی، تهران: سخن، چاپ دوم.
15- ------------.(1376). تاریخ بیهقی بر اساس نسخه غنی ـ فیاض و نسخه ادیب پیشاوری و نسخه دکتر فیاض، توضیحات، تعلیقات و فهارس از منوچهر دانش­پژوه، تهران: هیرمند.
16- ------------.(بی تا ). تاریخ مسعودی، معروف به تاریخ بیهقی، تصحیح سعید نفیسی، تهران: کتابخانه سنایی.
17- تاریخ سیستان‏.(1366). به تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران: پدیده خاور.
18- تتوى، قاضى احمد و آصف خان قزوینى. (1382). تاریخ الفی‏، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، تهران: علمى و فرهنگى‏.
19- تنباکویی، مریم .(1388). لغت­نامه تاریخ بیهقی، قم: آل طه.
20- جرفادقانی، ابوالشرف ناصح.(1374). تاریخ یمینی، تصحیح جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی.
21- جزرى، ابن اثیر.(1371). تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى، ابو القاسم حالت‏، تهران: علمى.
22- جوینى، عطا ملک . (1385)‏. تاریخ جهانگشاى جوینى‏، تصحیح محمد قزوینى‏، تهران: دنیای کتاب، چاپ چهارم.
23- حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله.(1380). زبدة التواریخ، تصحیح سید کمال حاج سید جوادى‏‏، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
24- حسینى قزوینى‏، شرف الدین فضل الله.(1383). المعجم فی آثار ملوک العجم‏، تصحیح احمد فتوحى نسب‏، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏.
25- حسینى فسایى،‏ میرزا حسن.(1382). فارسنامه ناصرى‏، تصحیح منصور رستگار فسایى‏، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم‏.
26- حبیبی، عبدالحی. (1388). « تحقیق برخی از اماکن تاریخ بیهقی»، به کوشش محمد جعفر یاحقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم، صص: 465-457.
27- حسینی کازرونی، احمد. (1374). پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیای  تاریخ بیهقی با ذکر حوادث زمان نویسنده، تهران: مؤسسه فرهنگی آیات.
28- خاقانی شروانی. (1388). دیوان خاقانی، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران: انتشارات زوار، چاپ نهم.
29- خاورى‏، میرزا فضل الله شیرازى.(1380). تاریخ ذو القرنین، تصحیح ناصر افشار فر، تهران: ‏سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
30- خطیب­رهبر، خلیل. (1388).«طرح و توضیح چند مشکل از تاریخ بیهقی»، به کوشش محمد جعفر یاحقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم، صص: 152- 139.
31- خنجى‏، فضل الله بن روزبهان.(1384). مهمان نامه بخارا، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: علمى و فرهنگى.
32- خوافی، شهاب­الدین عبدالله. (1370). جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو، تصحیح و تعلیق غلامرضا ورهرام، تهران: اطلاعات.
33- خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین. (1380). تاریخ حبیب السیر، تهران: خیام، چاپ چهارم.
34- ------------------------.(1372). مآثر الملوک‏، تصحیح میر هاشم محدث‏، تهران: رسا.
35- دنبلى، عبد الرزاق بیک.(2005). المآثر السلطانیة، تصحیح عبد الحفیظ یعقوب حجاب،ترجمه محمد سید ابو زید، قاهره: المجلس الاعلى للثقافة.
36- دهخدا، علی­اکبر.(1373). لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران: چاپ دوم.
37- راقم سمرقندى، میر سید شریف.(1380). تاریخ راقم، تصحیح ‏منوچهر ستوده‏، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
38- رستگارفسایی، منصور. (1380). انواع نثر فارسی، تهران: سمت.
39- زمچی اسفزاری، معین­الدین محمد.(1338). روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات‏، تهران: انتشارات دانشگاه تهران‏.
40- سعدی، مصلح الدین. (1368). بوستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.
41- -------------. (1372). کلیات، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران: امیرکبیر.
42- -------------. (1368). گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.
43- سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود. (1374). حدیقه­الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح محمد تقی مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران.
44- -----------------------. (1388). دیوان، با مقدمه و حواشی و فهرست به سعی و اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران: سنایی، چاپ هفتم.
45- شبانکاره اى، ‏محمد بن على بن محمد.(1381). مجمع الانساب‏، تصحیح میر هاشم محدث‏، تهران: امیر کبیر، چاپ اول.
46- شمیسا، سیروس. (1387). سبک شناسی نثر، تهران: میترا، چاپ دوازدهم.
47- صفا، ذبیح­الله. (1377). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: ققنوس، چاپ شانزدهم.
48- عطار نیشابوری، فریدالدین. (1375). دیوان، به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی، تهران: علمی و فرهنگی.
49- عنصری، حسن. (1341). دیوان، با مقدمه و حواشی و تعلیقات به اهتمام دکتر یحیی قریب، تهران: کتابخانه ابن‌سینا.
50- غلام­سرور، همایون. (1388).«چند نکته تازه درباره تاریخ بیهقی»، به کوشش محمد جعفر یاحقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم، صص: 584- 571.
51- طبرى‏، محمد بن جریر .(1387ق)، تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری‏، به تصحیح محمد ابو الفضل ابراهیم‏، بیروت: روائع التراث العربى، چاپ دوم‏.
52- فردوسی، ابوالقاسم. (1387). شاهنامه، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، تهران: قطره.
53- فیاض، علی­اکبر. (1388). « نسخه­های خطی تاریخ بیهقی»، به کوشش محمد جعفر یاحقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم، صص: 405- 397.
54- قزوینى، میرزا محمد طاهر وحید.(1383). تاریخ جهان‏آراى عباسى، تصحیح سید سعید میر محمد صادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
55- قطغان‏، محمد یار بن عرب.(1385). مسخر البلاد، تصحیح نادره جلالى‏، تهران: میراث مکتوب.
56- مبارک‏، ابو الفضل.( 1385). اکبرنامه تاریخ گورکانیان هند، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
57- مستوفى قزوینى،‏حمد الله. (1380). ظفرنامه قسم الاسلامیه‏، تصحیح مهدى مداینى و پروین باقرى و منصور شریف زاده‏، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى‏.
58- مشکور، محمدجواد.(1374). اخبار سلاجقه روم، به انضمام مختصر سلجوقنامه ابن بی‏بی‏، تهران: کتاب فروشى تهران‏.
59- معلوف، لویس.(1376). المنجد فی اللغه، قم: بلاغت.
60- معین، محمَد. (1379). فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ شانزدهم.
61- مولوی، جلال­الدین محمد. (1371). مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: امیرکبیر، چاپ یازدهم.
62- مهدوی دامغانی، محمود. (1388).« جغرافیای تاریخی بیهق»، به کوشش محمد جعفر یاحقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم.
63- ناصرخسرو. (1378). دیوان، تصحیح مینوی و محقق، تهران: دانشگاه تهران، چاپ هفتم.
64- نفیسی، سعید. (1342). در پیرامون تاریخ بیهقی، ج اول، تهران: کتاب­فروشی فروغی.
65- نصرالله منشی، ابوالمعالی. (1373). کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، تهران: دانشگاه تهران.
66- نظامی­، الیاس بن یوسف. (1378). خسرو و شیرین، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران: سوره.
67- ---------------------. (1368). شرف­نامه، تصحیح و تعلیق بهروز ثروتیان، تهران: توس.
68- ------------------. (1376). مخزن الاسرار، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
69- ------------------.(1388). هفت­پیکر، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، تهران: قطره، چاپ هشتم.
70- وراوینی، سعد الدین. (1367).مرزبان­نامه، به تصحیح محمد روشن، تهران: نو، چاپ دوم.
71- ------------ . (1366). مرزبان نامه، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، تهران: صفی علی شاه.
72- یاحقی، محمدجعفر و مهدی سیدی . (1377). دیبای خسروانی، تهران: جامی، چاپ سوم.