Authors
University of ardabil
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
بزرگترین و معروفترین شاعر شاخۀ ایرانی سبک هندی، بیشک صائب تبریزی است. صائب تبریزی با اشعار فراوان خود تحولی بزرگ در سبک هندی به وجود آورد. همۀ مشخصات سبک هندی در اشعار صائب بازتاب یافته است. در شاخۀ هندی شعر سبک هندی، برجستهترین شاعر بیدل دهلوی است. اشعار بیدل دهلوی به سبب اندیشههای عرفانی و زبان دشوار به دیریاب بودن مشهور است. ساختار و نشانههای زبانی اشعار صائب و بیدل از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. در این پژوهش«ترکیبات خاص» که از عوامل پیچیدگی زبان شعر این دو شاعر، بهویژه بیدل دهلوی است، مورد بررسی قرار میگیرد. ترکیبات خاص در شکل عینی خود از همنشینی چندین تکواژ واژگانی تشکیل میشوند و بدون هیچگونه رابطۀ ظاهری و لفظی در کنار هم مینشینند و واژههای مرکبی میسازند که در محور افقی زبان به صورت یک واحد معنایی عمل میکنند. مانند ترکیب «آفتکمین» در این مصراع بیدل: «ز چنگِ آفتکمینِ گردون کجا رود کس چه چاره سازد» (بیدل، 1366: 1/ 801). شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آینهها در سبکشناسی شعر بیدل به ترکیبات خاص او نیز اشاره میکند. وی در بررسی ترکیبات خاص در شعر بیدل، ترکیباتی مانند حیابیگانه، تپشایجاد، استغنانگاه، حیرتصدا و ... را نمونههایی از ترکیبات خاص در شعر بیدل ذکر کرده و در این باره میگوید: «بحث ما در اینجا بر سر نوع ترکیبهایی است که بیدل ساخته و این ترکیبها از نوع تجارب شاعران قبل از او نیست» (شفیعی کدکنی: 1366: 65). این مقاله در پی پاسخ دادن به این سؤالات است که «ترکیبات خاص در شعر بیدل و صائب چه نوع ساختار و روابط معنایی دارند؟» و «آیا این نوع ترکیبات مختص شاعران شاخۀ هندی سبک هندی، بهویژه بیدل است یا شاعران شاخۀ ایرانی نیز از این ترکیبات ساختهاند؟» برای پاسخ به این سؤالات، ترکیبات هر دو شاعر، بر اساس دیدگاه نظریۀ زایاگشتاری نسبت به ژرفساخت و روابط نحوی ترکیب و نیز بر اساس هستۀ معنایی ترکیب، بررسی میشود.
ضرورت و اهمّیت پژوهش
محققانی که به تحقیق در فرم شعر سبک هندی پرداختهاند، معتقدند که در سطح زبان شعر سبک هندی نوعی غموض و پیچیدگی وجود دارد که دریافت معنی را دچار مشکل میسازد. هر یک از محققان به نوبۀ خود در بازگشایی و تبیین بخشهایی از پیچیدگی زبان شعر سبک هندی ایفای نقش کردهاند. با توجه به ضرورت بازگشایی غموض موجود در زبان شعر سبک هندی، پژوهش حاضر بخشی از پیچیدگی زبان را به صورت جامع و علمی تبیین و بازگشایی میکند تا هم روزنههای جدیدی از افکار و اندیشههای نهفتۀ موجود در اشعار سبک هندی از طریق پل زبان آشکار شود و هم پیچیدگی زبان به نوبۀ خود تا حدی مرتفع شود.
پیشینۀ پژوهش
دربارۀ ترکیبات خاص در شعر صائب و بیدل تا کنون هیچ اثر مستقل علمی نوشته نشده است. در آثاری که زبان شعر سبک هندی را بررسی کردهاند، در کنار سایر عناصر زبانی، فقط به وجود این نوع ترکیبات اشاره شده و بعضاً به صورت خیلی موجز و ناقص شماری از این واژههای مرکب بیان شده است. در کتاب «طرز تازه، سبکشناسی غزل سبک هندی» از حسین حسنپور آلاشتی، در سبکشناسی شعر صائب فقط به تعداد معدودی از ترکیبات صائب اشاره شده است. نگارنده در بخشی به نام «ترکیبات تازۀ فراوان»، ترکیبات صائب را به سه گروه «کلمات مرکب»، ترکیبات اضافی» و «ترکیبات وصفی» تقسیم کرده است. در بخش کلمات مرکب، ترکیباتی مانند آتشینرفتار، آیینهمشرب، آبله فرسود، سوختهجان و ... را فقط ذکر کرده است و توضیحی دربارۀ آنها ارائه نداده است.
در کتاب «شاعر آینهها»، شفیعی کدکنی در بررسی شعر بیدل، بدون اینکه تعمّقی داشته باشد، تعدادی از ترکیبات بیدل را ذکر کرده است. وی در بخشی به نام «ترکیبات خاص»، چندین مصراع از ابیات بیدل را ذکر کرده و در هر کدام ترکیبات خاص شاعر را بدون ارائۀ هیچ توضیحی فقط برشمرده است. در مقدمۀ این مصراعها، از ترکیبسازی در زبان فارسی سخن به میان آورده و ترکیبات خاص بیدل را از مهمترین عوامل غموض شعر او دانسته است.
در کتاب «کلید در باز» نیز خیلی مختصر به ترکیبات بیدل اشاره شده است. محمد کاظم کاظمی در این کتاب به بررسی و تبیین دشواریهای شعر بیدل پرداخته است. او غزلهای بیدل را به لحاظ دشواری و ابهام به چهار دسته تقسیم کرده است. در قسمت «عوامل زبانی ابهام»، ابهامها در نظام واژگانی و ساختار جملات را بررسی کرده است. او در این بخش اشارهای کوتاه نیز به ترکیبات خاص بیدل کرده است. وی معتقد است که ترکیبات خاص بیدل دربردارندۀ معنایی وهمی و ضمنی هستند. در این مقاله ترکیبات صائب و بیدل به صورت علمی و با اصول مشخص بررسی میشود.
روش پژوهش
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «شاعر آینهها» به نمونههایی از ترکیبات خاص در شعر بیدل اشاره کرده است. این ترکیبات سرخط پژوهش حاضر است. در این پژوهش با تعمّق و ژرفنگری بیشتر، ترکیبات خاص فراوانی که در اشعار بیدل و صائب وجود دارند، با دامنۀ وسیعتری مورد بررسی قرار میگیرند. انواع ترکیبات خاص و ابهامزا در اشعار این دو شاعر، نخست با توجه به «هستۀ معنایی» ترکیب بررسی میشود. ترکیبات صائب و بیدل ابتدا در دو گروه «ترکیبات برون مرکز» و «ترکیبات درون مرکز» طبقهبندی شده، سپس یک سلسله «روابط نحوی» که در ژرفساخت ترکیبات وجود دارد، نشان داده میشود.
روابط نحوی ترکیب (Syntactic relations)
بعد از اینکه فردینان دوسوسور زبانشناسی نوین را پایهگذاری کرد، مکتبهای مختلفی در زبانشناسی به وجود آمدند و زبان را از ابعاد گوناکون بررسی کردند. یکی از این مکاتب زبانشناسی گشتاری است. نوام چامسکی با انتشار کتاب «ساختهای نحوی» و «جنبههای نظریۀ نحو»، نظریۀ زایا گشتاری را مطرح کرد. نظریۀ زایاگشتاری به وسیلۀ پیروان چامسکی در شاخههای گوناگون زبانشناسی بسط و گسترش یافت. این نظریه به کشف روابط پنهانی که در زیربنا و ژرفساخت جملههای عینی و روبنایی دارد، میپردازد. بر اساس نظریۀ زایا گشتاری، هر جمله دو نوع ساخت دارد. یکی روساخت (surface structure) و دیگری ژرفساخت (deep structure). «ژرفساخت درواقع، تعیینکنندۀ روابط معنایی منطقی اجزای جمله است.» (باطنی، 1393: 114). به عبارت دیگر، «ماحصل عملکرد بخش پایه و واژگان یک زنجیرۀ پایانی است (که ممکن است به صورت نمودار درختی مجسم شود) و چامسکی آن را ژرفساخت خوانده است.» (دبیرمقدم، 1378: 182). روساخت شکل خارجی جمله را نشان میدهد. ژرفساخت جمله بهوسیلۀ تعدادی قاعده که به آن «قواعد گشتاری» میگویند، به روساخت تبدیل میشود. این قواعد عبارتاند از: حذف (deletion)، جابهجایی (displacement)، جانشینی (adjunction) و افزایش (substitution). «قواعد گشتاری بر زنجیرهای با ساخت سازهای مشخص عمل میکنند و زنجیرهای تازه با ساخت سازهای تازه به دست میدهند.» (دبیرمقدم، 1378: 84). به عمل تبدیل ژرفساخت به روساخت «گشتار» میگویند. در هر جمله گشتار میتواند از طریق یک یا چند قاعدۀ گشتاری صورت بگیرد. یکی از حوزههای بررسی اجزای جمله در زبانشناسی گشتاری «ترکیب» است. برپایۀ نظریۀ زایا گشتاری، «واژههای مرکب دارای یک زنجیرۀ ژرفساختی است که این ژرفساخت میتواند دارای عناصر یک جملۀ کامل باشد که اجزای سازندۀ آن واژۀ مرکب دارای روابط دستوری جملۀ زیرساختی مربوط به خود است.» (مستأجر، 1369: 248). در ترکیب، هر یک از اجزاء با یکدیگر در ژرفساخت رابطۀ نحوی دارند؛ یعنی «واژه [ترکیب که معادل یک واژه بسیط است] درواقع بر اساس جملۀ پایه ساخته شده و بخشی از واژۀ ساخته شده، در جملۀ پایه از نقشی نحوی برخوردار است. به عبارت دیگر، این واژهها در اصل جملههایی بودهاند که به صورت واژه درآمدهاند. در این نوع ترکیب، عناصر واژه با هم رابطهای نحوی دارند. یعنی اگر برای هر کدام از آنها «جملهای زیرساختی» تصور کنیم، مشاهده خواهیم کرد که بخشی از واژههای ما در آن جمله از نقشی نحوی برخوردار است (محمودی بختیاری، 1389: 33). هنگام گشتار جمله از ژرفساخت به روساخت، بیشتر عناصر آن حذف شده و در روساخت تبدیل به یک واژۀ مرکب میشوند. در واقع، «فرایند دخیل در حذف عناصر از جملۀ زیربنایی و انتقال معنی عناصر حذف شده به واحدهای باقیمانده، فرایند معنایی فعالی محسوب میشود که «افزایش و کاهش معنایی» نامیده میشود» (افراشی، 1388: 96).
هستۀ معنایی ترکیب (semantic core)
زبانشناسان برخلاف دستورنویسان سنتی، در تقسیم و طبقهبندی ترکیب نظر متفاوتی دارند. آنها از یک دیدگاه ترکیبات را از نظر «هستۀ معنایی» بررسی میکنند. بر اساس این نظریه، ترکیبات موجود در زبان با توجه به رابطههای معنایی (semantic relations) به دو گروه ترکیبات «درون مرکز»(endocentric compounds) و ترکیبات «برون مرکز» (exocentric compounds) تقسیم میشود. ترکیبات درون مرکز ترکیباتی هستند که «هستۀ معناییشان درون واژۀ مرکب قرار دارد و به بیان سادهتر، یکی از اجزای آن، هستۀ معنایی و اجزای دیگر توصیفگر آن محسوب میشوند» (افراشی، 1388: 86). مانند: «آبلیمو» و «دندانپزشک». در نمونۀ اول، هستۀ معنایی ترکیب در کلمۀ «آب» و در نمونۀ دوم هستۀ معنایی در کلمۀ «پزشک» قرار دارد. در ترکیبات درون مرکز، هستۀ معنایی میتواند با کل ترکیب جانشین شود؛ مثلاً در ترکیب «دندانپزشک»، کلمۀ «پزشک» که هسته است، میتواند جایگزین کل ترکیب، یعنی دندانپزشک شود. «واژۀ مرکب درون مرکز از نظر معنایی بیانگر طبقهای فرعی از پدیدههایی است که هسته به آنها دلالت دارد. بنابراین، schoolboy یک بچه است، bedroom نوعی اتاق است و teapot یک نوع قوری است. در هر مورد، نخستین واژه، با توصیف هسته، معنای آن را مشخصتر میسازد.» (کاتامبا و استونهام، 1391: 535). کلمهای که هسته را توصیف میکند «وابسته» نام دارد. مثلاً در ترکیبات «آبلیمو» و «دندانپزشک»، کلمات «لیمو» و «دندان» معنای آب و پزشک را که هسته هستند، محدود به معنی خود میکنند؛ یعنی آبی که منحصراً از لیمو گرفته میشود نه از چیزهای دیگر و پزشکی که فقط با دندان سر و کار دارد نه با اجزای دیگر بدن.
ترکیبات برون مرکز، ترکیباتی هستند که هستۀ معنایی آنها در درون واژۀ مرکب قرار ندارد. در ترکیبات برون مرکز، معنای کل ترکیب از اجزای آنها به دست نمیآید. مانند واژۀ redskin که به معنی «سرخپوست» است، نه «نوعی پوست» (Bauer, 1983: 31). به بیان دیگر «اجزای این نوع ترکیبها در خدمت توصیف مفهومی بیرونی قرار دارند» (افراشی، 1388: 87). مانند: «قدبلند» و «تهیدست» در زبان فارسی. در هر دو مثال، هستۀ معنایی ترکیب که «انسان»، «شخص» و ... است، در خارج از ترکیب قرار دارد. کاتامبا بر این باور است که ترکیبات برون مرکز جزو ترکیبات تیره (Opaque Compounds) به حساب میآیند. (katamba, 1993: 320). تمام ترکیبات خاصی که در اشعار بیدل و صائب و شاعران سبک هندی تبلور یافتهاند، دارای هستۀ معنایی هستند. این ترکیبات یا در گروه «ترکیبات برون مرکز» و یا در گروه «ترکیبات درون مرکز» قرار میگیرند.
1- ترکیبات برون مرکز
همانطور که گفته شد، در ترکیبات برون مرکز، هستۀ معنایی ترکیب در خارج از ترکیب قرار دارد. در دستورهای سنتی این ترکیبها جزو «صفتههای بیانی مرکب» محسوب میشوند. ترکیبات برون مرکز اشعار صائب و بیدل بر اساس ساختار و الگوهای جدیدی که زبانشناسی از ترکیب ارائه میدهد، بدینگونه است:
1-1- ترکیب مسندی
در ژرفساخت این نوع از ترکیبات یک جملۀ نحوی از نوع اسنادی وجود دارد که هنگام گشتار به روساخت، عناصر سازندۀ جمله به جز مسند و مسندالیه حذف میشوند. در ترکیب مسندی، هستۀ نحوی ترکیب «مسند» است. اجزای این نوع از ترکیبات که نقش مسند و مسندالیه دارند، در روساخت به صورت ساده (مسندالیه و مسند) و مقلوب (مسند و مسندالیه) ظاهر میشوند. ترکیبات مسندی با توجه به نوع اجزای آن، به دو گروه «مسندی صفتی» و «مسندی اسمی» تقسیم میشوند.
1-1-1- ترکیب مسندی صفتی
این نوع از ترکیبات از همنشینی «اسم» و «صفت» به وجود میآیند. صفت چه به صورت ساده و چه به صورت مقلوب، همواره نقش «مسند» دارد و اسم نقش «مسندالیه». بعضی از زبانشناسان به ترکیب مسندی صفتی، ترکیبِ «Bahurihi» میگویند .(Spencer, 1991: 113)
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «آشفتهکار»، بدینگونه است:
شکل 1: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه صفتی
اسم صفت
کار آشفته است حال سومشخصمفرد
- گشتاراول، حذف عنصر فعلی: کار آشفته.
- گشتار دوم، جابهجایی: آشفته کار.
هستۀ معنایی ترکیب که «انسان» است، در خارج از ترکیب قرار دارد. وقتی هستۀ معنایی و روساخت ترکیب کنار هم قرار بگیرند، میشود: انسانِ آشفتهکار؛ یعنی انسانی که کارش (مسندالیه) آشفته (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
فتنۀ دنیا نگردد هر که دنیا را شناخت |
|
تشنهچشمانِ هوس را در کمند آرد سراب
|
تشنهچشمانِ هوس: کسانی که چشمشان تشنۀ هوس است.
به حیرت بس که جوشیدم نگاه افسردهمژگان شد |
|
من آن آیینهام کز شوخی جوهر نمدپوشم |
نگاهِ افسردهمژگان: نگاهی که مژگانش افسرده است.
نیز ترکیباتی مانند: جادونفَس (صائب، 1383: 2/747)، حسنِ پریشانجلوه (بیدل،1366: 1/ 572) و ... .
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «سینهچاک»، بدینگونه است:
شکل 2: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه صفتی
اسم صفت
سینه چاک است حال سومشخصمفرد
در این ترکیب، فقط با گشتار حذف، عنصر فعلی حذف میشود: سینه چاک. روساخت ترکیب وقتی در کنار هستۀ معنایی قرار بگیرد، میشود: انسانِ سینهچاک؛ یعنی انسانی که سینهاش (مسندالیه) چاک (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
در کام کش زبان که زبان نفَسدراز |
|
چون شمع روزی دهن گاز میشود
|
نفسدراز: کسی که نفس (مجازاً: سخن) او دراز است.
تا نفس داری به بزم سینهصافان نگذری |
|
ای به جرأت متهم آیینه در چنگ است آب
|
سینهصافان: کسانی که سینه (مجازاً: دل) آنها صاف است.
1-1-1- ترکیب مسندی اسمی
این ترکیب از همنشینی «اسم» با «اسم» تشکیل میشود. ترکیب مسندی اسمی دو نوع ساختار دارد. یا به صورت اسمی ساده است یا به صورت اسمی تشبیهی.
الف. ترکیب مسندی اسمی ساده:
در این ترکیب اسم اول همواره نقش «مسند» و اسم دوم نقش «مسندالیه» دارد.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «تواضعپیشه»، بدینگونه است:
شکل 3: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه اسمی
اسم اسم
پیشه تواضع است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف عنصر فعلی: پیشه تواضع
- گشتار دوم، جابهجایی: تواضع پیشه
وقتی هستۀ معنایی همرا با روساخت کنار هم بیاید، میشود: انسانِ تواضعپیشه؛ یعنی انسانی که پیشهاش (مسندالیه) تواضع (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
صائب احوال مقام دل چه میپرسی زمن |
|
خانۀ حسرتنصیبانِ محبت گلخن است |
حسرتنصیبان: کسانی که نصیبشان حسرت است.
مپرسید از معاش خندهعنوانی که من دارم |
|
از آب ناشتا تر میشود نانی که من دارم
|
معاشِ خندهعنوان: معاشی که عنوان (دیباچه و آغاز، مجازاً: ظاهر) آن خنده است. یعنی معاشی که به ظاهر رضایت بخش است.
نیز ترکیباتی مانند: شیشهبار (صائب، 1383: 1/312)، آگهینسق (بیدل، 1366: 2/17) و ... .
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «خندهروی» بدینگونه است:
شکل 4: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه صفتی
اسم صفت
روی خندان است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف عنصر فعلی: روی خندان
- گشتار دوم، جانشینی اسم به جای صفت: روی خنده
- گشتار سوم، جابهجایی: خنده روی
وقتی هستۀ معنایی همرا با روساخت کنار هم بیاید، میشود: انسانِ خندهروی؛ یعنی انسانی که رویش (مسندالیه) خندان (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
دست گلچین شد دراز از چهرۀ خندان گل |
|
کرد زخمِ خندهروی من شلایین تیغ را
|
زخم خندهروی: زخمی که رویش خندان (باز و گشاده) است.
خسروِ وحدتکلاه، شاهِ قدمبارگاه |
|
بدرِ تنزّهضیاء، صدرِ تقدسجناب
|
بدرِ تنزّهضیاء: بدری که ضیاء آن منزّه است./ صدر تقدّسجناب: صدری که (مجازاً، مهتر و رئیسی که) جناب (درگاه و آستانه) آن مقدّس است.
ب. ترکیب مسندی اسمی تشبیهی
در جملۀ زیربنایی این ترکیب یک رابطۀ نحوی از نوع اسنادی تشبیهی وجود دارد. ترکیب از همنشینی «اسم» با «اسم» به وجود میآید. و همواره مسندالیه «مشبه» و مسند «مشبهبه» است.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «طوفاننفس» بدینگونه است:
شکل 5: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه گروهقیدی مسند فعلرابط زمان شخص
گروهاسمی قید گروهصفتی
اسم صفت
نفَس مانند طوفان است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف عنصر فعلی: نفس مانند طوفان
- گشتار دوم، حذف قید: نفس طوفان
- گشتار سوم، جابهجایی: طوفان نفس
وقتی هستۀ معنایی و روساخت کنار هم بیایند، میشود: انسانِ طوفاننفس؛ یعنی انسانی که نفسش (مسندالیه) مانند طوفان (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
در جلوهگاهِ سرو قیامتخرام تو |
|
هر نقش پا بهشت جدایی است بوسه را
|
سرو قیامتخرام: سروی که خرامش (رفتار و حرکتش) مانند قیامت است.
این قیامتجلوه همچون گردش چرخ دورنگ |
|
برده است از کف جهانی را عنان اختیار |
قیامتجلوه: کسی که جلوهاش مانند قیامت است.
نیز ترکیباتی مانند: بلبل آتشنوا (صائب:1383: 2/491)، بهارنَفَس (بیدل،1366: 1/306) و ... .
در ترکیبات مسندی تشبیهی هر دو شاعر یک رابطۀ تشبیهی کلی وجود دارد؛ یعنی عنصری که در جایگاه مشبه قرار میگیرد، به صورت کلی به عنصری که در جایگاه مشبهبه قرار دارد، تشبیه میشود. یک نوع دیگر از تشبیهات ترکیبی وجود دارد که مسندالیه (مشبه) به یکی از اجزاء مسند (مشبهبه) تشبیه میشود؛ مانند ترکیب «پروانهطینتان» و ترکیب «طوطیسرشت» در این ابیات صائب و بیدل:
در دیدۀ بصیرتِ پروانهطینتان |
|
فانوس شمع چهرۀ یارند لالهها
|
پروانهطینتان: کسانی که طینت آنها مانند طینت پروانه است.
جهان آیینۀ وهم است و این طوطیسرشتانش |
|
نفسپرداز تقلیدند و میگویند الهی
|
طوطیسرشتان: کسانی که سرشتشان مانند سرشت طوطی است.
نیز ترکیباتی مانند: کرکسطینتان (بیدل،1366: 1/120)، عیسیدمِ لقمانخصالِ خضرپی (بیدل،1366: 1/ 136) و ... .
در ژرفساخت این ترکیبات تشبیهی، قبل از مشبهبه، یکی از اجزاء آن قرار میگیرد و نقش «مضاف» برای مشبهبه دارد. در واقع مشبه، به آن جزء مشبهبه تشبیه میشود.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «فلکتاج» بدینگونه است:
شکل 6: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه گروهقیدی مسند فعلرابط زمان شخص
گروهاسمی قید گروهصفتی
اسم صفت
فلک مانند تاج است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف عنصر فعلی: فلک مانند تاج
- گشتار دوم، حذف قید: فلک تاج
وقتی هستۀ معنایی کنار روساخت قرار بگیرد، میشود: شاهِ فلکتاج؛ یعنی شاهی که فلک (مسندالیه) مانند تاج (مسند) برای اوست. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
گر درآمیزد به گلها بوی آن گلپیرهن |
|
من به چشم بسته میسازم ز یکدیگر جدا |
گلپیرهن: کسی که گل همانند پیراهن برای اوست.
نگاه ناتوانش سرمه کرد اجزای امکان را |
|
قیامتدستگاهیهای این مژگانعصا بنگر
|
مژگان عصا: کسی که مژگانش مانند عصا برای اوست.
1-2- ترکیب متممی
«در ترکیبات متممی، یکی از اجزای ترکیب، متمم جملۀ زیرساختی است» (محمودی بختیاری، 1389: 34). ترکیبات متممی با توجه به حروف اضافۀ آنها به چندین نوع تقسیم میشود: «متممی «به»ای، (dative compound)، متممی «از»ی، (ablative compound)، متممی «در»ی، (locative compound) و متممی «با»یی، (instrumental compound).» (محمودی بختیاری، 1389: 35-34). ترکیبهای متممی در اشعار صائب و بیدل در ساختارهای گوناگونِ «اسم» با «صفت»، «اسم» با «اسم»، «اسم» با «بن فعل» و «اسم» با «جزء غیر فعلی فعل مرکب» به وجود آمده است.
الف. ترکیب «اسم» با «صفت»
در این ترکیب که از همنشینی «اسم» با «صفت» و «صفت» با «اسم» به وجود میآید، اسم همواره نقش «متمم» و صفت نقش »مسند» دارد:
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «حیابیگانه» بدینگونه است:
شکل 7: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم مسند فعلرابط زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی گروهوصفی
اسم صفت
او از حیا بیگانه است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: از حیا بیگانه است
- گشتار دوم، حذف عنصر فعلی: از حیا بیگانه
- گشتار سوم، حذف حرف اضافه: حیا بیگانه
وقتی هستۀ معنایی همراه با روساخت بیاید، میشود: انسانِ حیابیگانه؛ یعنی انسانی که از حیا (متمم) بیگانه (مسند) است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
صحبت رنگین لباسان بیغمی میآورد |
|
بلبل دردآشنای ما به گلشن دشمن است
|
بلبل دردآشنا: بلبلی که با درد آشنا است.
هر جا دمد صبح، شبنمکمین است |
|
چشمی به نم گیر ای خندهمایل |
خندهمایل: کسی که به خنده (خندیدن) مایل است.
نیز ترکیباتی مانند: خانهبیزار (صائب،1383: 2/826)، ستمآواره (بیدل،1366: 1/139) و ... .
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «پیروزجنگ»، بدینگونه است:
شکل 8: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم مسند فعلرابط زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی گروهوصفی
اسم صفت
او در جنگ پیروز است حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: در جنگ پیروز است
- گشتار دوم، حذف عنصر فعلی: در جنگ پیروز
- گشتار سوم، حذف حرف اضافه: جنگ پیروز
- گشتار چهارم، جابهجایی: پیروز جنگ
وقتی هستۀ معنایی با روساخت کنار هم قرار بگیرند، میشود: شاهِ پبروزجنگ؛ یعنی شاهی که در جنگ (متمم) پیروز (مسند) است. . نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
ای که از لعل لبت شور قیامت گَردهایست |
|
رحمتی کن بر لبِ عاجزبیانِ زخم ما
|
لب عاجزبیانِ زخم: لبِ زخم که از بیان (گفتار) عاجز است.
ز گفتگوی پریشاننوای خود خجلم |
|
ترحمی به منِ زارِ منفعلگفتار |
منفعلگفتار: کسی که در گفتار منفعل (شرمگین) است.
و نیز ترکیباتی مانند: ملایمطینتان (صائب:1383: 1/109)، صفرهوس (بیدل،1366: 2/665) و ... .
ب. ترکیب «اسم» با «اسم»
این ترکیب از همنشینی «اسم» با «اسم» به وجود میآید. اسم دوم همواره نقش «متمم» دارد و اسم اول در جایگاه «مفعول» به کار میرود.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «آبلهدوش»، بدینگونه است:
شکل 9: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم مفعول فعلمتعدی زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی گروهاسمی حرفنشانه
اسم اسم
او بر دوش آبله را داشتن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: بر دوش آبله را داشتن
- گشتار دوم، حذف عنصر فعلی: بر دوش را آبله
- گشتار سوم، حذف حرف نشانه: بر دوش آبله
- گشتار چهارم، حذف حرف اضافه: دوش آبله
- گشتار پنجم، جابهجایی: آبله دوش
وقتی هستۀ معنایی همراه با روساخت بیاید، میشود: مردِ آبلهدوش؛ یعنی مردی که بر دوش (متمم) آبله (مفعول) دارد. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
گره آبلهپایان که گشاید دیگر |
|
خار و خس بستر سنجاب شد از گریۀ ما |
آبلهپایان: کسانی که بر پا آبله دارند.
مجنون و ساز بلبلان، لیلی و ناز گلستان |
|
من با دل داغآشیان، طاووسنالان در بغل |
دل داغآشیان: دلی که در آشیان (خانه: مرکز و سویدا) داغ دارد.
ج. ترکیب «اسم» با «بن فعل»
در این ترکیب اسم نقش «متمم» دارد. نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «عدماندیش»، بدینگونه است:
شکل 10: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم فعل زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی
اسم
او به عدم اندیشیدن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: به عدم اندیشیدن
- گشتار دوم، حذف حرف اضافه: عدم اندیشیدن
- گشتار سوم، حذف عناصر صرفی فعل: عدم اندیش
وقتی هستۀ معنایی همراه با روساخت بیاید، میشود: انسانِ عدماندیش؛ یعنی انسانی که به عدم میاندیشد. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
میتوان خواند ز پیشانی من راز جهان |
|
جام جم داغ دل آینهپرداز من است |
دل آینهپرداز: دلی که به آینه میپردازد.
بقا به بوی وصالش گلی ابدپیوند |
|
فنا به ذکر خیالش ز نام خود بیزار |
گل ابدپیوند: گلی که به ابد میپیوندد.
نیز ترکیباتی مانند: خسپوش (صائب، 1383: 1/38)، ، گروتاز (بیدل، 1366: 1/653) و ... .
د. ترکیب «اسم» با «جزء غیر فعلی فعل مرکب»
در این ترکیب، جزء اول که اسم است، نقش «متمم» دارد. نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «تواضعاحتراز»، بدینگونه است:
شکل 11: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم فعلمرکب زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای پایه عنصرفعلی
حرفاضافه گروهاسمی
اسم
آن از تواضع احتراز کردن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: از تواضع احتراز کردن
- گشتار دوم، حذف حرف اضافه: تواضع احتراز کردن
- گشتار سوم، حذف عنصر فعلی: تواضع احتراز
زمانی که هستۀ معنایی در کنار روساخت قرار بگیرد، میشود: انسانِ تواضعاحتراز؛ یعنی انسانی که از تواضع (متمم) احتراز میکند. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
معنی از لفظ سبکروح فلکپرواز است |
|
لفظِ پرداخته بال و پر این شهباز است |
معنیِ فلکپرواز: معنیای که به فلک پرواز میکند.
ننگ دنیا برندارد همت معنینگاه |
|
تا بصیرت بر دیانت نیست معراج است چاه |
همت: معنینگاه: همتی که به معنی نگاه میکند.
نیز ترکیباتی مانند: زلف خورشیدپناه (صائب،1383: 4/1681)، هستیِ عدمتغییر (صائب،1383: 3/120) و ... .
1-3- ترکیب فاعلی
«در این ترکیب، یکی از اجزای موجود در واژه، فاعل جملۀ زیرساختی است. به عبارت دیگر، یک جزء واژه در جملۀ پایه، نقش فاعل را بر عهده دارد» (محمودی بختیاری، 1389: 34). «در این ترکیبها نهاد و بن فعل از میان اجزای جملۀ زیربنایی باقی ماندهاند و بقیۀ اجزا حذف شدهاند» (افراشی، 1391: 97). ترکیب فاعلی از همنشینی «اسم» با «بن فعل» به وجود میآید.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «صفاخیز» بدینگونه است:
شکل 12: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم فعل زمان شخص
ضمیر گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی
ضمیر
صفا از آن خاستن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف حرف اضافه: صفا آن خاستن
- گشتار دوم، حذف ضمیر: صفا خاستن
- گشتار سوم، حذف عناصر صرفی فعل: صفا خیز
وقتی هستۀ معنایی همراه با روساخت بیاید، میشود: قلبِ صفاخیز؛ یعنی قلبی که صفا از آن میخیزد. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
از مشرق جگر نفس آتشین برآر |
|
کز آهِ شعلهبار بود آفتاب شب |
آهِ شعلهبار: آهی که شعله از آن میبارد.
داشتم غواصی دریای معنیجوشِ فکر |
|
تا تأمل گوهری آرد برون از آستین
|
دریای معنیجوشِ فکر: دریای فکر که معنی از آن میجوشد.
نیز ترکیباتی مانند: گردونِ فتنهبار (صائب،1383: 1/451)، نغمۀ پریخیز (بیدل،1366: 2/21) و ... .
1-4- ترکیب مفعولی
«این ترکیب که زایاترین نوع ترکیب نحوی در زبان فارسی به شمار میرود، حاوی مفعول جملۀ اصلی در نقش یکی از اجزای سازندۀ ترکیب است. یعنی در این ترکیب، یک جزء از واژۀ ساخته شده در جملۀ پایه، نقش مفعول را بر عهده دارد» (محمودی بختیاری، 1389: 34). ترکیبهای مفعولی در ساختار، از همنشینی «اسم» با «بن فعل» و «اسم» با «جزء غیر فعی فعل مرکب» به وجود میآیند.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «نگاهفریب»، بدینگونه است:
شکل 13: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مفعول فعلمتعدی زمان شخص
ضمیر گروهاسمی حرفنشانه
اسم
آن نگاه را فریفتن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: نگاه را فریفتن
- گشتار دوم، حذف حرف نشانه: نگاه فریفتن
- گشتار سوم، حذف عناصر صرفی فعل: نگاه فریب
وقتی هستۀ معنایی همراه با روساخت بیاید، میشود: جلوۀ نگاهفریب: یعنی جلوهای که نگاه را میفریبد. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
سبزهای کز آتش یاقوتفرسای کلیم |
|
میزند جوش طراوت خط عنبرفام توست
|
آتش یاقوتفرسا: آتشی که یاقوت را میفرساید.
نه دنیا کلفتآموز است، نه عقبا غماندوز است |
|
ستمها از جنون فطرت بیباک میبینی |
کلفتآموز: چیزی که کلفت را میآموزد.
نیز ترکیباتی مانند: حُسنِ گلوسوز ، جلوۀ طاقتگداز (صائب،1383: 1/367؛ 108) و ... .
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «آفتایجاد»، بدینگونه است:
شکل 14: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مفعول فعلمرکب زمان شخص
پایه عنصرفعلی
ضمیر گروهاسمی حرفنشانه گروهاسمی
اسم اسم
آن آفت را ایجاد کردن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: آفت را ایجاد کردن
- گشتار دوم، حذف حرف نشانه: آفت ایجاد کردن
- گشتار سوم، حذف عنصر فعلی: آفت ایجاد
وقتی هستۀ معنایی کنار روساخت قرار بگیرد، میشود: انسانِ آفت ایجاد؛ یعنی انسانی که آفت را ایجاد میکند. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
نخل از زمین پاک فلکسیر میشود |
|
بال مسیح پاکی دامان مریم است |
نخل فلکسیر: نخلی که فلک را سیر میکند (خیلی بلند میشود).
فرصتانشایان هستی گر تکلّف کردهاند |
|
سکته مقداری در این مصرع توقف کردهاند
|
فرصتانشا: کسی که فرصت را انشا میکند. (فرصت را مغتنم میشمارد.)
نیز ترکیباتی مانند: لامکانسیر (صائب،1383: 1/874)، مستیشکار (بیدل،1366: 1/136) و ... .
1-5- ترکیب قیدی
این ترکیبات از همنشینی «صفت» (قید) با «بن فعل» و «اسم» (در معنای قیدی) با «بن فعل» ساخته میشود.
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «هرزهخند» بدینگونه است:
شکل 15: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد قید گزاره
گروهاسمی گروهقیدی گروه فعلی عنصرصرفی
ضمیر قید فعل زمان شخص
او(آن) هرزه خندیدن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: هرزه خندیدن
- گشتار دوم، حذف عناصر فعلی: هرزه خند
وقتی روساخت همراه با هستۀ معنایی بیاید، میشود: انسانِ هرزهخند؛ یعنی انسانی که هرزه (بیهوده) میخندد. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
گل، هرزهخند و بلبلِ بیدرد، هرزهنال |
|
چون دل شود شکفته در این گلستان مرا
|
گلِ هرزهخند: گلی که هرزه میخندد. / بلبلِ هرزهنال: بلبلی که هرزه مینالد.
رفیق وحشت من غیر داغ دل نمیباشد |
|
در این غربتسرا خورشیدِ تنهاگرد را مانم
|
خورشید تنهاگرد: خورشیدی که تنها میگردد.
نیز ترکیباتی مانند: عاجزنال (صائب،1383: 1/49)، سراسیمهتاز (بیدل،1366: 3/793) و ... .
نمودار درختی و ژرفساخت این نوع ترکیبات، مانند ترکیب «غیرتکوش» بدینگونه است:
شکل 16: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد قید گزاره
گروه اسمی گروهحرفاضافهای گروهفعلی عنصر صرفی
ضمیر حرفاضافه گروهاسمی فعل زمان شخص
اسم
او(آن) با غیرت کوشیدن حال سومشخصمفرد
- گشتار اول، حذف نهاد: با غیرت کوشیدن
- گشتار دوم، حذف حرف اضافه: غیرت کوشیدن
- گشتار سوم، حذف عناصر صرفی فعل: غیرت کوش
وقتی هسته همراه با روساخت بیاید، میشود: انسانِ غیرتکوش؛ یعنی انسانی که با غیرت میکوشد. در ژرفساخت اینگونه ترکیبات اگر به جای گروه حرف اضافهای، گروه قیدی بیاید، - مانند: «غیرتمندانه» به جای «با غیرت» - در این صورت در گشتار دوم، اسم جانشین قید میشود؛ مانند اینکه اگر در ژرفساخت، قید «غیرتمندانه» بیاید، به جای این قید، در گشتار دوم، اسم یعنی کلمۀ «غیرت» میآید و در نهایت در گشتار سوم، روساخت به صورت «غیرتکوش» ظاهر میشود. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
ای صبای بیمروت برقتازی واگذار |
|
روح بیمار زلیخا همره پیراهن است |
صبای برقتاز: صبایی که برقوار میتازد.
شبنمآراییست بیدل شوخی آثار صبح |
|
هر کجا گل کرده باشم شرمکوشم دیدهاند |
شرمکوش: کسی که با شرم (شرمگین) میکوشد.
2- ترکیبات درون مرکز
درون مرکز «واژۀ مرکبی است که معنای کل آن در شمول یکی از کلمات سازندهاش قرار بگیرد. برای مثال در واژۀ «گلخانه» کل واژه در شمول معنای خانه قرار دارد» (طباطبایی، 1382: 24). در واژههای مرکب درون مرکز، «یک اسم مرکب ممکن است حاوی یک اسم پیش از یک اسم، یک صفت پیش از یک اسم یا یک حرف اضافه پیش از یک اسم باشد» (کاتامبا و استونهام، 1391: 535). در ترکیبات خاص اشعار صائب و بیدل واژههای مرکب درون مرکز از «اسم + اسم» و «صفت + اسم» تشکیل شده است. ترکیبات درون مرکز در اشعار صائب و بیدل در دو گروه «ترکیبات اضافی» و «ترکیبات وصفی» طبقهبندی میشوند.
2-1- ترکیب اضافی
در این نوع ترکیبات بین اجزای ترکیب حالت اضافی وجود دارد و از همنشینی «اسم» (مضافالیه) با «اسم» (مضاف) به وجود میآید. این ترکیبات برعکس ترکیبات قبلی، در ژرفساخت جمله تشکیل نمیدهند، بلکه خود به صورت گروه اسمی در داخل یک جمله قرار میگیرند. این گروه میتواند انواع نقشهای متممی، مسندی، مفعولی و ... داشته باشد. نکتۀ مهم در این ترکیب این است که مضافالیه در ژرفساخت، وابستۀ پسینِ هسته است، ولی هنگام گشتار به روساخت با هسته جابهجا میشود. مثلاً اگر ترکیبِ «غارتنصیب» را در این جمله، «صبح غارتنصیبِ شام شد»، (بیدل،1366: 1/455)، در نظر بگیریم، ژرفساخت این جمله و ترکیب بدینگونه خواهد بود:
شکل 17: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه اسمی
اسم اسم اسم(مضافالیه) اسم
صبح نصیب غارت شام شدن گذشته سومشخصمفرد
هنگام گشتار به روساخت، کلمۀ «غارت» (مضافالیه) با کلمۀ «نصیب» (هسته) جابهجا میشود. هستۀ معنایی ترکیب، کلمۀ «نصیب» است. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
دل میکنم به خط خوش زان زلف مشکبار |
|
تهجرعهای بس است خمار شبینه را
|
تهجرعه: جرعۀ ته.
ز سوز دل تجلیمنظرِ برقیست هر عضوم |
|
چو مجمر دارم از یک شعله سامان چراغانی |
تجلّیمنظرِ برق: منظرِ تجلّیِ برق.
نیز ترکیباتی مانند: وحشتسرا (صائب،1383: 1/418)، ترددآهنگ: آهنگ (قصدِ) تردد (بیدل،1366: 3/121) و ... .
2-2- ترکیب وصفی
«این ترکیب از نظر ساخت مانند ترکیب اضافی است، به این معنا که در اینجا با صفت و موصوفهایی سر و کار داریم که کسرۀ بین آنها حذف شده و کل ساخت آنها به یک عنصر واحد تبدیل شده است» (محمودی بختیاری، 1389: 35). در این ترکیب که از همنشینی «صفت» با «اسم» و «اسم» با «اسم» به وجود میآید، جزء دوم همواره نقش موصوف دارد و جزء اول نقش صفت.
این ترکیب نیز مانند ترکیب قبلی یک گروه است که در داخل جملهای قرار میگیرد و میتواند نقشهای گوناگونی داشته باشد؛ مانند ترکیبِ «فراخمیدان» در این جمله: «یک فراخمیدان لازم است.» ژرفساخت این جمله و ترکیب اینگونه است:
شکل 18: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
مسندالیه مسند فعلرابط زمان شخص
گروه اسمی گروه صفتی
صفت اسم صفت صفت
یک میدان فراخ لازم است حال سومشخصمفرد
هنگام گشتار به روساخت، صفت «فراخ» که وابسته است، با کلمۀ «میدان» که هسته است، جابهجا میشود. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
منزل مقصود ما در پیش پا افتاده است |
|
چون شرر تا چند صائب هرزهپروازی کنیم |
هرزهپروازی کنیم: پروازِ هرزه کنیم.
بیدل نکشیدم المِ هرزهنگاهی |
|
آیینۀ راحتکدۀ رنگ شکستم |
المِ هرزهنگاهی: الم نگاهِ هرزه.
نبز ترکیباتی مانند: رنگیننغمه (صائب،1383: 3/1178)، مفتحسرتها (بیدل،1366: 1/366) و ... .
این ترکیب نیز مانند دو ترکیب قبلی است؛ با این تفاوت که هنگام گشتار به روساخت، صفت (وابسته) حذف و اسم جانشین آن میشود؛ مانند ترکیب «رفعتبنا» در این مصراع بیدل: «خواست بیدل از خرد تاریخ این رفعتبنا» (بیدل،1366: 1/308). ژرفساخت این جمله و ترکیب بدینگونه است:
شکل 19: نمودار جملۀ درونهای (ژرفساخت)
نهاد گزاره
گروه اسمی گروه فعلی عنصر صرفی
متمم مفعول فعلمتعدی زمان شخص
اسم گروهحرفاضافهای
حرفاضافه گروهاسمی گروهاسمی حرفنشانه
اسم اسم صفت اسم صفت
بیدل از خرد تاریخ این بنا رفیع را خواستن حال سومشخصمفرد
«رفیع» صفت بنا است که در گشتار اول صفت حذف و در گشتار دوم «اسم» جانشین آن میشود. در گشتار سوم، اسم با هسته جابهجا میشود و درنهایت در روساخت به صورت «رفعتبنا» ظاهر میشود. نمونههایی از این ترکیبات در اشعار صائب و بیدل:
علایق دامن آزادگان صائب نمیگیرد |
|
ز جولان نیست مانع خار و خس آتشعنانها را
|
آتشعنانها: عنانهای آتشین.
بس که بر تنگیبساطِ عشق امکان چیدهاند |
|
صد گریبان میدرد تا گل به دامان میرسد
|
تنگیبساطِ عشق: بساط تنگِ عشق.
نیز ترکیباتی مانند: تقدّسجوهر: جوهرِ مقدّس (بیدل،1366: 1/145)، خفّتاثر: اثر خفیف (بیدل،1366: 1/213) و ...
نتیجه
این پژوهش با بررسی ژرفساختی ترکیبات خاص صائب و بیدل بر اساس هستۀ معنایی و روابط نحوی ترکیب، نشان میدهد که ترکیبات هر دو شاعر از نظر هستۀ معنایی، یا برون مرکز هستند یا درون مرکز. در ژرفساخت ترکیبات برون مرکز، جملههای کاملی با انواع روابط نحویِ اسنادی، متممی، فاعلی، مفعولی و قیدی وجود دارد. این جملهها هنگام. ترکیبات درون مرکز جملههای کاملی نیستند بلکه گروههای اسمی یا صفتی هستند که در داخل جملههای دیگر وجود دارند. این گروهها هنگام گشتار به رو ساخت، با اعمال قواعد گشتاری به صورت ترکیب درمیآیند. علاوه بر یکسان بودن ساختارهای گوناگون ترکیبات خاص صائب و بیدل، در بسیاری از موارد وجود تشابه لفظی ترکیب، مانند: قیامت خرام (صائب)، قیامتطراز (بیدل)، هرزهگرد (صائب) و آوارهگرد (بیدل)، بیانگر این است که ترکیبات خاص مطابق آنچه اکثر پژوهشگران معتقد هستند، منحصر به یک شاعر شاخۀ هندی، یعنی بیدل دهلوی، نیست؛ بلکه این ترکیبات در اشعار شاعران شاخۀ ایرانی و هندیِ سبک هندی هم وجود داشته و به صورت یک مشخصۀ سبکی درآمده است و از عوامل غموض و پیچیدگی زبان شعر هر دو شاخه به شمار میرود. ترکیبات خاص صائب و بیدل از نظر ساختار معنایی، متنوعتر از ترکیبات رایج در زبان معیار هستند، به طوری که بعضی از این ترکیبات از نظر معنا و «ترکیب مفهوم» در زبان عادی وجود ندارند.