Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate professor of Persian literature, Islamic Azad university of Dehaghan, Dehaghan, Iran
2 PH.D student of Persian literature, Islamic Azad university of Dehaghan, Dehaghan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
1ـ مقدمه
نماد و سمبل در فرهنگ و زبان و ادبیات و عقاید ملّتها پشینه و سابقۀ دیرینهای دارد. نمادها مظاهر برگرفته از تصورات و افکار و آرمان و آرزوهایی است که از ذهن انسانها نسبتبه محیط و اشیا و اجزای جهان هستی سرچشمه میگیرد و شاید در مراحل ابتدایی، نمودی از واکنش آدمی نسبتبه چیزی است که به آن آگاهی ندارد. ادبیات و هنر جلوهگاه تخیّل و عاطفه و تفکر و علایق انسانهاست و به همین سبب کاربرد نماد و سمبل در آن نمود بیشتری مییابد؛ زیرا بخش مهمی از نماد، همان تخیلات آدمی است که در شکل موجود و یا شیئی خود را آشکار میکند.
نمادهای گیاهی و حیوانی، یکی از نخستین نمادهایی است که انسان در دوران آغازین حیات خود به آن پرداخته است. در داستان «درخت آسوریک» در مقابل درخت نخل، نماد گیاهی، بز قرار دارد که نماد حیوانی این داستان کهن است. ادبیات فارسی سرشار از نمونههایی است که کاربرد عناصر نمادین حیوانات در آن بهخوبی آشکار است. شاعران و ادیبان، حیوانات را نماد و نشانۀ یک شخصیت میدانستند و آنها را تعریف میکردند.
در کتاب فرهنگ جانوران در ادب فارسی آمده است: «قدیمیترین حیوان ثبتشده در ادبیات فارسی، روباه است» (عبداللهی، 1381: 76)؛ استناد نویسنده در اینجا به حکایتی از زبان سُغدی است که روباه در آن نقش حکیمی را برعهده دارد. او آن داستان را از زبان مانی در دورۀ اشکانیان نقل میکند که سابقة آن به دو هزار سال پیش میرسد. متون بسیاری در ادب پارسی بهطور گسترده از حیوانات بهجای انسان استفاده کرده و آنان را در موقعیتهای انسانی قرار دادهاند؛ در همة این متون، تعلیمیبودن رکن اساسی قصه است. نقشآفرینی حیوانات در آثار ادبی، پیشینه و سابقهای طولانی دارد. حضور حیوانات و اشیا در داستانها شیوه و شگردی است که تازگی و توانایی جدیدی به اثر میبخشد؛ همچنین از حضور تکراری و یکنواخت شخصیتهای انسانی میکاهد و افزونبر جذابکردن اثر، به آن تنوع و تحرک بیشتری میبخشد.
نمادگرایی طی سالیان طولانی، حوزۀ معنایی و کاربردی خود را در عرصههای نظم و نثر فارسی گسترش داده است؛ بهگونهایکه در بسیاری از آثار گذشته و حالِ شاعران و ادیبان، این چیرگی و حضور را بهخوبی میتوان مشاهده کرد. آثاری از گذشته مانند کلیله و دمنه، مرزباننامه، مثنوی موش و گربه، جوامعالحکایات، بهارستان، مثنوی معنوی، همچنین در آثار معاصرانی مانند اشعار نیما یوشیج، دهخدا، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، شفیعی کدکنی و... شاید کمتر اثری وجود داشته باشد که نشانهای از نماد در آن یافت نشود.
در این جستار تلاش شده است که برخی از عناصر و شخصیتهای نمادین طربالمجالس بررسی شود؛ بنابراین ابتدا نکات رمزی و ویژگیهای نمادین هریک از حیوانات اشارهشده در این مناظره استخراج میشود و سپس با استفاده از آثار گذشته و معاصر ادب فارسی، جنبههای نمادین آن حیوانات در این کتاب بررسی و تحلیل میگردد. ناگفته پیداست که بدون شناخت رموز و پیچیدگیهای اثر و نمادها و بررسی نقش آنها در چنین تألیفی، نمیتوان انتظار داشت که مخاطب برداشت درستی از پیام و سخن نویسنده داشته باشد.
1ـ1 پیشینة پژوهش
تحقیقات بسیاری دربارة نماد و بررسی آن در یک اثر خاص صورت گرفته است؛ اما تاکنون پژوهشی در زمینة موضوع این نوشتار انجام نشده است. تحقیقات زیر از مهمترین پژوهشهایی است که نماد و نمادهای حیوانی و حضور حیوانات در ادبیات را بررسی کردهاند.
1) کتاب حیوانات در ادب فارسی (تقوی، 1376)؛ نویسنده در این اثر، حکایات حیوانات را در آثار داستانی و تعلیمی فارسی تا قرن دهم بهطور خلاصه ذکر و آنها را تحلیل و بررسی کرده است.
2) مقالة «درآمدی انتقادی بر شیوههای بیان مفاهیم اخلاقی در حکایتهای تمثیلی و جانوری» (طائفی، 1394)؛ در این مقاله تعریفهای صاحبنظران مختلف از فابل و رمز و سمبل ارائة میشود که ارتباط نزدیکی با ادبیات تمثیلی و بیان گزارههای اخلاقی دارد. نویسندگان سرانجام به این نتیجه دست مییابند که علت کاربرد گزارههای اخلاقی صریح را باید در تمثیل و در ساختار تمثیلی جستوجو کرد.
3) مقالة «نگاهی نمادین به حضور شتر در شعر دورة جاهلی» (افخمی عقدا، 1390)؛ نویسنده در این مقاله به تفسیر توصیفهای شاعران جاهلی از شتر و تحلیل مبتنیبر رمز و بازگشایی سمبولی آن پرداخته است.
4) مقالة «تخیل شیر در رزم فردوسی و بزم نظامی» (سعیدی، 1394)؛ این مقاله داستان «برداشتن تاج از میان دو شیر» را در شاهنامة فردوسی و هفت پیکر نظامی با بهرهگیری از نظریة ژیلبر دوران بررسی و تحلیل کرده است.
5) مقالة «بررسی تطبیقی رمزهای تمثیلی شتر، شیر و کودک در آثار و اندیشة مولانا و نیچه» (هوشنگی، 1393)؛ نویسندگان در این مقاله میزان زیستمایههای معرفتشناختی و بنمایههای حرکت استعلایی انسان را در نگرش مولانا و نیچه باتوجهبه روایتهای تمثیلی آنان بررسی کردهاند.
6) مقالة «نمادهای جانوری در متون عرفانی باتکیهبر آثار سنایی، عطار و مولوی» (رحیمی، 1393)؛ نویسنده در این مقاله تعریف ساده و مختصری از نماد و تفسیر ارائه میکند و سپس به تحلیل و بررسی جانورانی میپردازد که این سه شاعر در جایگاه نماد نفس به کار بردهاند. هدف این تحقیق روشنکردن یکی از جنبههای بسیار متنوّع، یعنی تجلّی نفس در ادبیات فارسی است.
2ـ چارچوب مفهومی پژوهش
2ـ1 تمثیل (Allegory): تمثیل روایتی با دو معناست؛ معنای ظاهری یا لفظی که خود قصه است و معنای استعاری که گاهی شامل کردارها یا اشخاص میشود و گاهی موضوعهایی را در بر میگیرد که معادلی تکبهتک با روایت لفظی دارد. تمثیل بیشتر با دلالتهای فلسفی و اخلاقی و سیاسی همراه است که بیشتر در نمادهایش تجلی مییابد. برخی معتقدند تمثیل دو موضوع را بررسی میکند؛ یک تصویر و یک مفهوم؛ اما نماد فقط به طرح یک موضوع یا تصویر میپردازد. به این ترتیب تمثیل مرجع مشخصی دارد؛ اما نماد نامشخص میماند؛ البته نماد ازنظر دلالت بسیار پرمعنی است و به همین سبب فرم برتری از بیان ادبی است (ر.ک. آبرامز، 1378: 442).
2ـ2 فابل(Fable): این واژه به معنی قصه و حکایت و در اصل تمثیل حیوانی و معروفترین نوع آن است و به بیانی دیگر داستانهای اخلاقی و تربیتی منظوم یا منثوری است که قهرمانان آن بیشتر حیوانات و یا اشیاء بیجان هستند؛ اما درواقع آنها نه حیوانات واقعیاند و نه انسانهایی در لباس حیوانات؛ بلکه «حیواناتی، با افکاری هستند که اگر فرضاً انسانها به شکل حیوانات مسخ میشدند، مسلماً دارا بودند» (تراویک، 1373: 432).
فابل بر روایتکردن تأکید دارد. این اصطلاح در دوران قرون وسطی و رنسانس بیشتر هنگام سخنگفتن از طرح یک روایت به کار میرفت. فابل در اصطلاح ادبی داستان کوتاه و سادهای است که معمولاً شخصیتهای آن حیوانات هستند و هدف آن آموختن و تعلیم یک اصل و حقیقت اخلاقی یا معنوی است. «نویسنده در فابل یک اصل اخلاقی یا رفتاری را تشریح میکند. بدین ترتیب که معمولاً در پایان آن راوی یا یکی از قهرمانان، آن اصل اخلاقی را در یکیدو جمله بیان میکند. مثلاً سعدی از حکایت شیر و روباه شَل چنین نتیجه میگیرد:
برو شیر درنده باش ای دغل |
|
مینداز خود را چو روباه شَل»
|
البته فابل گاهی برای داستانهای مربوطبه موجودات طبیعی و یا وقایع خارقالعاده وافسانهها و اسطورههای جهانی و داستانهای دروغین و ساختگی نیز به کار میرود. «شخصیتها در فابل بیشتر حیواناتاند؛ اما گاهی اشیای بیجان هم در آن حضور دارند» (تقوی، 1376: 92). از این نمونه فابلها در ادبیات فارسی به کتاب کلیله و دمنه، مرزباننامه، منطقالطیر و چهل طوطی میتوان اشاره کرد. طربالمجالس را نیز باتوجهبه ساختار و اهداف تعلیمی آن جزو اینگونه آثار میتوان به شمار آورد.
2ـ3 نماد (symbol): «نماد بیانگر کلیات و مفاهیم بزرگ بهوسیلة موضوعات جزئی است؛ اما این موضوعات و تصاویر جزئی چنان زنده و جاندارند که ذهن را تسخیر میکنند» (فتوحی، 1385: 161). کاربرد نمادها باعث میشود کلمات و اصطلاحات، معنایی وسیعتر یابد و در ارتباط بهتر و موثرتر، بسیار کارایی دارد. گوستاو یونگ در این باره معتقد است: «چون اشیای بیشماری در ورای فهم انسان قرار دارند، ما پیوسته اصطلاحات سمبلیک را بهکار میبریم تا مفاهیمی را نمودار کنیم که نمیتوانیم تعریف کنیم یا کاملاً بفهمیم. این یکی از دلایلی است که به موجب آن تمام ادیان، زبان و صور سمبلیک را به کار میبرند» (یونگ، 1378: 24).
3ـ معرفی کتاب طربالمجالس
طربالمجالس تألیف نویسنده و شاعر قرن هفتم، حسین بن عالم بن ابی الحسن ملقب به امیر (میر) حسینی هروی است. موضوع کتاب اخلاق و حکم و مواعظ است و در پنج قسم و پنجاه و پنج فصل تدوین شده است: قسم اول در بیان خلق و امر، قسم دوم در اصناف ذریه، قسم سوم در فضیلت و شرف انسان بر جمیع حیوانات، قسم چهارم در بیان اخلاق حمیده و قسم پنجم در اوصاف ذمیمه.
قسم سوم این کتاب، ترجمه و تهذیب رسالة بیست و یکم از رسائل اخوانالصفاست. این قسم، در قالب چهارده فصل برتری و شرف انسان را بر همة حیوانات بیان میکند. در هریک از فصلها، مناظرۀ یکی از حیوانات با حکیمی از دیاری بیان شده است. حیوانات برای شکایت و دادخواهی از بنیآدم به نزد ملک جنّیان، سلیمان نبی، میروند؛ در هر فصل رستهای از حیوانات، رسول و فرستادۀ خود را برای مناظره و دادخواهی به مقابلۀ حکیمی از انسانها میفرستند که هریک نمایندۀ سرزمینی هستند. مجلس این دادخواهی و داوری نزد ملک جنّیان برقرار میشود و رسولان هر رسته و دسته از حیوانات برای طرح شکایت خود و حکیمان هر سرزمین برای پاسخگویی و همچنین مناظره با آنان، در محکمۀ ملک جنّیان حاضر میشوند.
در طول داستان حکیمان سرزمینهای حجاز، شام، ترک، روم، عراق، هند، خراسان، هرکدام بهترتیب با رسولان و فرستادگان حیوانات (شتر، مورچه، روباه، عنکبوت، کشف، طاووس، همای) به مجادله و مناظره میپردازند و در پایان هرکدام از آنها، بهجز حکیم خراسان، در این مناظره و جدل مغلوب دلایل و برهانهای حیوان مقابل خود میشوند و میپذیرند که بنیآدم شایستگی سروری و برتری بر حیوانات را ندارد؛ به همین سبب باید از ظلم بر سایر موجودات و حیوانات دست بردارد و همانند سایر حیوانات باشد. در این میان، تنها حکیم خراسان بر طرف مناظرة خود، همای، پیروز میشود. او بر آن است که انسان از موجودات دیگر برتر است؛ زیرا خداوند به او نعمت عقل ارزانی داشته است و دیگر جانوران از آن بیبهرهاند. حکیم خراسان با بیان دلایل محکم و برهانهای استوار، سروری و برتری آدمی را بر سایر حیوانات و موجودات به اثبات میرساند و حیوانات را مطیع سخنان و دلایل منطقی و بیچونوچرای خود میکند.
از ویژگیهای مهم این اثر، استفاده از شخصیتهای حیوانی متعدد بهشکلی نمادین است. هرکدام از آن حیوانات سمبل و مظهر و نمادی از شخص یا موضوعی خاص است که مؤلف باتوجهبه جایگاه نمادین هریک، آنها را در مسیر داستان و مناظرۀ خود به کار برده است.
با دقت به اشخاص و گفتوگوها و فضای کلی داستان، میتوان دریافت نویسندۀ این مناظره خود مردی اهل فضل و دانش و حکمت است و بر علوم عقلی و نقلی زمان خود آگاهی و تسلط کامل دارد. او با مباحث اخلاقی آشناست؛ قرآن و تفسیر و شأن نزول آیات را میداند و با هنرمندی و توانایی ضمن طرح مقاصد خود در قالب مناظرههای گوناگون، ارتباط چهار جانبهای را ایجاد میکند. وی با مهارتی کامل، از عوالم مختلف یعنی جهان ماورایی جنّیان، عالم جانوری حیوانات، عالم انسانی حکیمان و عالم الهی سلیمان (ع)، برای تبیین نظرها و عقاید خود بهره میبرد و در این مسیر با استفاده از این عوالم مختلف، ارتباطی تنگاتنگ و همسو میان همۀ اجزای جهان هستی پدید میآورد؛ جهانی که در یک سوی آن مادیات با همة اجزای آن (انسان و حیوان) و در سوی دیگر آن، معنویات، جنّیان و پیامبر خدا، قرار دارد. در این ترکیب زیبا، جهانی را میبینیم که اجزای آن به قدرت خداوند در ارتباط متقابل با هم قرار دارند؛ بهگونهایکه حیوان در مناطره، با انسان سخن میگوید و جنّیان در میان آنان به قضاوت و داوری مینشینند. نویسنده اینگونه توانسته است ارتباط مظاهر مختلف آفرینش را با یکدیگر و نیز نقش رسالت انبیا را از آدم تا خاتم بهخوبی نمایش دهد. افزونبر آن نویسنده با ایجاد این مناظرۀ سمبلیک، توانسته است تصویری از ثبوت حکم الهی و قرآنی یعنی حاکمیت و خلیفة الهیبودن انسان را به اثبات برساند؛ البته این موضوع به حکم قدرت و امتیاز و نعمت عقل و اندیشهای است که خداوند به او عطا کرده است و وی را بر سایر جانداران و جانوران برتری بخشیده است. نویسنده همچنین در طول مناظره از آرای گوناگون و نیز استدلالها و برهانهای مختلف و آیات قرآن مجید نیز بهره میگیرد.
باتوجهبه نتیجة نهایی مناظره هدف دیگر نویسنده نیز آشکار خواهد شد و آن برتریدادن حکیمهای ایران بر حکمای سایر بلاد و سرزمینهاست. او در طول داستان به این منظور نیز توجه داشته است؛ زیرا سرانجام جایگاه و مرتبة حکیم خراسان را که درواقع نمایندة سرزمین ایران و ایرانیان است بر سایر حکیمان ملل مختلف برتری میدهد و اینگونه حس وطندوستی خود را در قالب داستان و بهطور کنایی و ضمنی، به خواننده منتقل میکند. بر مبنای این استدلال میتوان گفت همة شخصیتها و قهرمانان این مناظرة داستانی، افزونبر جایگاه خود در سیر داستان، نقشی نمادینی نیز دارند که این نقش به مفهومی فراتر از ظاهر خود دلالت میکند.
مناظرۀ حیوانات و انسان یکی از نمونههای خوب فابل است که بهصورت مناظرهای داستانی رخ میدهد؛ اینگونه مناظرهها در ادب فارسی معمولاً اثری نمادین با استفاده از انواع نمادهاست. ویژگی درخور توجه در طربالمجالس آن است که در جریان این داستان، علاوهبر نمادهای حیوانات از نمادهای دیگری مانند سرزمینها و موجودات خیالی نیز بهره برده شده است.
4ـ معرفی و بررسی شخصیتهای داستان
در سیر داستانی این مناظره، حیواناتی که هریک نمایندة رستهای از جانوران هستند، با حکیمی از سرزمینی مناظره میکنند. دراینمیان شتر با حکیمی از حجاز، مورچه با حکیمی از شام، روباه با حکیمی از ترک، عنکبوت یا حکیمی از روم، کَشَف (لاکپشت) با حکیمی از عراق، طاووس با حکیمی از هند و همای با حکیمی از خراسان مناظره میکند؛ همچنین گروهی دیگر از حیوانات حاضر در این مناظره، ریاست یک گروه از حیوانات را به عهده دارند و آنان رسولان طرف مناظره را معین و مشخص میکنند. در این گروه از حیوانات، کلاغ فرستادة همه حیوانات، به نزد ملک جنّیان است و پس آن اسب ریاست بهایم، شیر شرزه ریاست سباع، سیمرغ ریاست طیور، عقاب ریاست شکاریان، نهنگ ریاست حیوانات بحری، اژدها ریاست هوام (موجودات زهری و موذی) و زنبور عسل ریاست حشرات را به عهده دارد. افزونبر شخصیتهای اصلی، جانورانی که در این مناظره با حکیمانی از سرزمینهای گوناگون حضور دارند، حیوانات دیگری مانند کلاغ، اسب، شیر، سیمرغ، عقاب، نهنگ، زنبور عسل و اژدها نیز نقش دارند که در قسمتهای مختلف این داستان از آنها نام برده میشود. بیان و شرح جنبههای گوناگون نمادین و سمبلیک همة این حیوانات از حجم و حوصلۀ این مقاله خارج است و ناگزیر شرح جلوههای نمادین و تمثیلی آنها به تحقیقی دیگر سپرده میشود.
4ـ1 دستهبندی شخصیتهای نمادین مناظره
به اعتقاد نگارندگان این جستار، پیش از شرح و شناخت شخصیتها و قهرمانان نمادین این مناظره یعنی حیوانات، ابتدا باید با پژوهش در آثار تاریخی و ادبی، زمینهها و حوادث تاریخی گذشته را شناخت تا به اتکای این دانستهها، نقش نمادین و سمبلیک حیوانات را بتوان تجزیه و تحلیل کرد؛ زیرا «برای آنکه در آینة نماد، نهتنها خود را بلکه شاعر یا گویندة کلام را ببینیم، باید شعور و بصیرتی همساز و همسنگ با گوینده پیدا کنیم. برای کسب چنین بصیرتی، گذشته از آشنایی عملی با تجارب شاعران و نویسندگان نمادگرا که همه کس را در همه زمانی میسر نیست، باید با توغل در احوال و اندیشههای شاعر و استقراء در اشعار و نوشتههای وی، به استخراج معانی حملشده بر نمادها از طریق تشبیه و مجاز و استعاره، شواهدی را جمعآوری کنیم که امکان حدسهای ما و نه صحت و قطعیت آنها را تأیید کند» (پورنامداریان، 1367: 68).
در این مناظره جایگاه و موقعیت هریک از حیوانات و حکیمان حاضر در صحنههای داستان، در ارتباط با معنای نمادین آنهاست که با آن شناخته شده و معروفاند. البته مسلم است که معانی نمادین یک عنصر نمادین، ثابت و همیشگی و منفرد و یگانه نیست؛ حتی گاهی ممکن است یک عنصر واحد در زمانها، مکانها و شرایط گوناگون، معانی متفاوت و حتی متضاد داشته باشد. این موضوع بیشتر به سبب تفاوت فرهنگها، اعتقادات، بینشها و تنوع کاربردی است که از آنها در جوامع مختلف بشری به عمل میآید.
به نظر میرسد در طربالمجالس، شرایط طبیعی و رفتار خاص منسوب به جانور در ایجاد نقش نمادین آن، افزونبر قوة تخیل نویسنده، تأثیر داشته است. نویسنده در انتخاب حیوانات طرف مناظره با حکیمان سرزمینهای دیگر، تناسبهای خاصی را در نظر دارد؛ او هریک از نمایندگان و فرستادگان حیوانات را با حکیمی از سرزمینی خاص، مقابل هم قرار میدهد؛ درحقیقت میان آن حیوان و سرزمین و مردم آن، مستقیم یا غیرمستقیم، نوعی ارتباط وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود. دراینمیان اگر خوانندگان دقت و اطلاع کافی از این سابقهها داشته باشند، مقاصد نویسنده را بهخوبی درمییابند و با کشف این تناسبها و حل معمای آن، لذت و بهرۀ بیشتری خواهند برد.
4ـ2 حیوانات و مفاهیم نمادین آنها
4ـ2ـ1 روباه: روباه از گذشتههای بسیار دور در آثار نویسندگان و ذهن مردم، باتوجهبه ویژگیهای طبیعی، نماد فریبکاری و حیلهگری است. این ویژگی آشکارترین و مشهورترین ویژگی نمادین اوست. روباه در ادبیات فارسی بیشتر مظهر خیانتکار در دوستی است؛ درحالیکه دوستان به او وفادارند؛ همچنین روباهصفت کسی است که از پشت خنجرش را با ضربه فرومیکند. بنابراین روباه، نماد کسی است که اطمینان و اعتماد به او، اشتباه بزرگی است.
باتوجهبه همین ویژگیها به ارتباط منظور نویسنده در مناظرة میان روباه و حکیم ترک، در فصل دهم، میتوان اشاره کرد. یکی از موضوعات مهم در دوران سامانیان، استفادة اقشار مختلف مردم، بهویژه دربار امرا و سلاطین، از غلامان و کنیزان ترک و آمیزش نژادی با آنان بوده است. در این دوران به سبب رونق اقتصادی و ثروت روزافزون ایرانیان، میل به استفاده از این غلامان و کنیزکان افزایش یافته بود؛ بهویژه آنکه آنان در میان ایرانیان به زیبارویی نیز شهره بودند. به همین سبب این غلامان در طی اندک زمانی توانستند مراتب و مقامات نظامی و حکومتی را کسب کنند. البته پس از قدرتیافتن با بیشرمی و به قصد انتقام از دوران اسارت و بردگی، به ولینعمتان خود خیانت میکردند و از پشت به آنان خنجر میزدند. آنان با فریبکاری و حیله، قدرت را در دست گرفتند. شرح این ترکتازیها و خیانتها در تاریخ ثبت و ضبط است. این ویژگی، از نظر ادیبان و شاعران ایرانی به دور نماند و بسیاری از آنان، چنین افرادی را با این ویژگیهای اخلاقی، به روباه تشبیه میکنند؛ برای نمونه مولوی در دیوان شمس تبریزی چنین میسراید:
روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود |
|
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود |
قاصد ره داد شیر ور نه که باور کند |
|
این چه که روباه لنگ دنبه ز شیری ربود...
|
باتوجهبه این سابقۀ تاریخی ترکان و تقابل روباه در این مناظره با حکیم ترک، میتوان گفت روباه مانند ترکان، نماد حیلهگری و افرادی است که از پشت خنجر میزنند و خیانت میورزند. در این برابریِ روباه و حکیم ترک، مسائل تاریخی از نظر نویسنده دور نبوده است. در این داستان شیر، روباه را برای مناظره برمیگزیند و او را چنین وصف میکند: «او منظری و مخبری ندارد و الحان خوش و تقریر او دلکش نیست؛ اما مزاجدان و باریکنظر است و شاید که شایستة این شغل باشد» (میرحسینی هروی، 1352: 90).
افزونبر این روباه ویژگیهای نمادین دیگری نیز دارد که برخی از آنها عبارت است از: آسیبرسانی، احتیاط، خودبینی، خودخواهی، خودستایی، دزدی، زیرکی و کینهتوزی و دو به هم زنی (کوه نور، ج2، 1383: 154).
بخشی از مناظرۀ میان روباه و حکیم ترک:
«حکیم ترک گفت: تو را و جمع تو را که جمله سباعاند در این سخن نمیرسند زیراکه از حیوانات هیچ گروهی در قساوت قلب و قلت منفعت و کثرت مضرت زیادت از شما نیست و هیچ موجودی به حرص و شره و بغی و عدوان با شما مقابل نی.... روباه گفت: این در سباع از تعلیم انسان است و پیش از خلقت آدم جانوران را این عادت نبود که هیچ زنده را صید نمیکردند و رسم زدن و آیین کشتن از دور هابیل و قابیل ظاهر شده است....» (میرحسینی هروی، 1352: 108).
4ـ2ـ2 شتر: شتر از حیواناتی است که انسانها، بهویژه ساکنین صحرا و بیابان، در دورههای گوناگون با آن بسیار ارتباط داشتهاند؛ به همین سبب از دیرباز در جایگاه نماد در شعر و ادب حضور داشته است. در قرآن کریم به این حیوان توجهی خاص شده است و آدمی را به تفکر دربارة این حیوان تشویق میکند: «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت» آیا مردم در خلقت شتر نمینگرند که چگونه (به انواع حکمت و منفعت برای بشر) خلق شده است؟ (غاشیه: 17).
حضور شتر در شعر و ادبیات عرب به سبب شرایط اقلیمی، بیش از ملتها و سرزمینهای دیگر بوده است. در این مناظره باتوجهبه همین ارتباط، شتر، در فصل هشتم، در برابر حکیمی از سرزمین حجاز، عربستان، قرار میگیرد؛ سرزمینی که مظهر خشکی و گرمی و بیابانهای گسترده است. درچنین سرزمینی تنها شتر احتیاج و نیاز ساکنان صحرا را میتواند برآورد. باتوجهبه همین نکته میتوان دریافت نویسنده بهطور عمدی این رویارویی را مطرح میکند تا بهشکلی، اعتراض این حیوان را نسبتبه صاحبان و ساکنان این سرزمینها نشان دهد. شتر در این مناظره نماد و مظهر بردباری و تحمل و قدرت و توانایی است و در مقابل حکیمی از سرزمین حجاز، نماد محیط و شرایط اقلیمی گرم و خشک، قرار میگیرد. شتر قبل از مناظره از سوی حیوانات در مقام رسول نزد ملک جنّیان میرود و شکایت آنها را از بنیآدم به گوش ملک میرساند. در این رسالت شتر نماد محبّت و صلح و صفا و زندگی است. در شعر عربی نیز شتر سمبل باروری و بالندگی و محبت است. او برای ادامة زندگی با استقامت و توانایی میکوشد و راه دشوار و پرخطر سفر را بر خود هموار میکند (ر.ک. ناصف، بیتا: 99-102)؛ همچنین در بین عربها برای برقراری صلح و آشتی بین دو قوم ستیزهجو، از شتر برای دیه استفاده میشده است (ر.ک. همان: 112). روشن است که در اینجا شتر در جایگاه یک پدیدة طبیعی به یک نماد و پدیدة ادبی تبدیل شده است.
در بخشی از مناظره میان شتر و حکیم حجاز آمده است:
«حکیم حجاز گفت نطق حیوانات بر زبان حال است. نطق انسان به زبان قال است این صریح است و آن مخفی. شتر گفت غلط کردهای حیوانات را نیز زبان قال دادهاند؛ اما چون تو را مفهوم نمیشود نطق ایشان را میپنداری که زبان حال است. نشنیدهای که سبحانه و تعالی از قصّۀ مور و هدهد خبر داد قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ ...» (میرحسینی هروی، 1352: 98).
4ـ2ـ3 طاووس: در فصل سیزدهم این مناظره به طاووس اشاره شده است. شهرت و حضور طاووس در داستانها و ذهن عموم مردم و معانی نمادین آن بر کسی پنهان نیست. در آثار مختلف ادبی و دینی، به شهرت طاووس ازنظر زیبایی و زشتی به دو شکل متفاوت توجه شده است. شهرت زیبایی طاووس به سبب پرهای رنگارنگ و زیبایش و شهرت زشتیاش به سبب پاهای زشت آن است. از سوی دیگر طاووس یکی از نمادهای بدیمنی و شومی است. این پرنده را با همة زیبایی وجلوهاش به فال بد میگیرند. خاستگاه این باور دین و مذهب است؛ زیرا طاووس عامل ورود ابلیس به بهشت و نیز اخراج حضرت آدم از آنجا بود. در این واقعه ابلیس خود را به طاووس، فرشتهای معرفی کرد. او را به زیبایی ستود و گفت: هیچ حیلتی توانی کرد که در بهشت شوم و خدای را بینم؟ اگر چنین کنی تو را سه سخن بیاموزم که هرگز پیر نگردی و بیمار نشوی و از بهشت درنمانی. طاووس او را به مار حوالت داد و ابلیس با حیله و تبدیلشدن به مار به بهشت آمد و آدم را بفریفت و او را به درخت گندم که طاووس بدو نموده بود، راه نمود و چون همة اینها از بهشت رانده شدند، طاووس به میان، دشت میشان کنونی، افتاد. طاووس به سبب همدستی با ابلیس در گمراهی آدم، گاهی در ادب فارسی نقشی ناستوده یافته است؛ به هنگام بیان تعبیرات عرفانی - فلسفی از داستان آدم، در میان کسانی که از بهشت بیرون آمدند، طاووس را شهوت، آدم را روح و حوا را جسم دانستهاند (یاحقی، 1388: 298-293).
باتوجهبه این مطالب میتوان گفت از میان همة حیواناتی که در این مناظره نام برده شده است، شاید تنها طاووس جلوه و نمادی قدسی و عارفانه و گاهی نیز مذموم نسبتبه سایر حیوانات دارد. در ارتباط با جهان ماورایی، آن را نمادی عارفانه و آسمانی و الهی میتوان به شمار آورد. او از سوی سیمرغ که خود جنبة الهی و عرفانی دارد، برای این مناظره برگزیده میشود و با حکیم هندی، نمادی از عرفان مشرق زمین، مناظره میکند. افزونبر این، طاووس نمادی از سرزمین هند است که در اصل به آن تعلق دارد. استفاده از طاووس برای این منظور بهطور قطعی یکی از جنبههای منظور نویسنده بوده است. نمونة این استفادة سمبلیک را در داستان طوطی و بازرگان مثنوی معنوی نیز میتوان دید که در آن طوطی نمادی از سرزمین هند است و بر این اساس خاستگاه طبیعی دارد.
بخشی از مناظرۀ میان طاووس و حکیم هند:
«حکیم هند گفت: ذریّۀ آدم را در هر حالت اوصافی هست بهغیر از اینکه گفتیم که بدان سبب رجحان ایشان بر جملۀ موجودات ظاهر و باهر است چون شجاعت و سخاوت و قناعت و مؤانست و تسلیم و صبر و امثال آن که در هیچ حیوان این معانی صورت نمیبندد. طاووس گفت: ای ابله این اوصاف به حیوانات نسبت بیش است که به انسان و یک دلیل واضح بر جهل تو فوقیت جنسیّت به شجاعت ندانستهای که اگر این صفت دلیل فضیلت مردم بودی مهتر عالم نفرمودی کلُ شُجاع اَحمق ...» (میرحسینی هروی، 1352: 121).
4ـ2ـ4 عنکبوت: سورهای در قرآن مجید به نام این جانور است؛ همچنین این حیوان پیوسته یادآور واقعۀ هجرت پیامبر از مکه به مدینه است که پس از ورود به غار در میانة راه، عنکبوتی به اذن خداوند بر در آن تار بست و تعقیبکنندگان پیامبر را به خطا انداخت و در نجات جان پیامبر چارهگر افتاد. عنکبوت از آن زمان در ذهن مسلمانان به نمادی معنوی تبدیل شد. برخلاف این نماد معنوی، خاستگاه اصلی این نماد را باید در طبیعت جستجو کرد. دید عمومی به عنکبوت مثبت نبوده است و مردم آن را معمولاً مظهر پلیدی و بدبختی و کثیفی میدانند و از وجود آن در هرجایی متنفر و منزجر هستند. این جانور و بافتههای او در برخی از جوامع، نماد سستی و نااستواری چیزی است که انسان به آن تکیه و اعتماد دارد. مولا علی (ع) در خطبۀ هفدهم نهجالبلاغه در وصف کسانی که داوری مردم را به عهده میگیرند اما شایستة آن نیستند، چنین میفرمایند: «جَلَسَ بَیْنَ النَّاسِ قَاضِیا ضَامِنا لِتَخْلِیصِ مَا الْتَبَسَ عَلى غَیْرِهِ، فَإنْ نَزَلَتْ بِهِ إحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَیَّاءَ لَها حَشْوا رَثّا مِنْ رَایِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ، فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهاتِ فِی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ، لاَیَدْرِی اصابَ امْ اخْطَاءَ. فَإنْ اصابَ خَافَ انْ یَکُونَ قَدْاخْطَاءَ، وَ إنْ اخْطَاءَ رَجا انْ یَکُونَ قَدْاصَابَ» جمعى... در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت که آنچه را که دیگران در شناختش درماندهاند بر ایشان آشکار کند. اگر با مشکل و مبهمى رویاروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند که آن را کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامهاى مىبافد، در سستى، چونان تار عنکبوت. نداند رأیاى که داده صواب است یا خطا. اگر صواب باشد، بیمناک است که مبادا خطا باشد و اگر خطا باشد، امید مىدارد که آنچه گفته صواب باشد (نهجالبلاغه: 20).
اژدها، عنکبوت را نمایندة خود و یارانش برای مناظره قرار میدهد و او را اینگونه وصف میکند: «باریکبینی و خردهکاری شیوة اوست. در هر شانه بتواند بافت. اگر چه نسّاج را به نقصان عقل و قلت فهم نسبت کنند بسیاردان و اندک فضول باشد» (میرحسینی هروی، 1352: 92).
از گذشته این حیوان در جایگاه جانوری ظریفباف و قابل و ماهر شناخته شده است؛ از سوی دیگر یکی از بافتههای ظریف دست انسان، نوعی حریر به نام دیبا یا دیوباف است و سرزمین روم از دیرباز به داشتن صنعتگرانی در بافت این نوع حریرِ بسیار ظریف شهرت داشته است. این دانستهها به ما کمک میکند که بدانیم نویسنده در برگزیدن طرف مناظرة عنکبوت که در فصل یازدهم کتاب آمده است به این نکته نظر داشته است و به همین سبب او را در برابر حکیم روم، نماد سرزمین دیبای ظریفباف، قرار میدهد.
بخشی از مناظرۀ میان عنکبوت و حکیم روم:
«حکیم روم گفت: حجّتی دیگر، علم کتابت است که بهترین صنعتهای فرزند آدم است و چندین هزار معانی لطیف از صحیفۀ دل بر صفحۀ کاغذ بهواسطه آن ثبت میشود و حقایق و دقایق اسرار ملک و ملکوت در سلک حروف مقطعات به سبب آن انتظام مییابد... عنکبوت گفت: جواب این گفته شده است. مگر معلوم نکردهای اگر بهترین صنعتهای بنیآدم کتابت است چرا مهتر عالم که خلاصة موجودات و عصارة مکونات بود بدین فضیلت مشرف نگشت؟» (همان: 112).
4ـ2ـ5 کَشَف (لاکپشت): این حیوان نماد صبوری، دقّت، آیندهنگری و پشتکار و استمرار در کار است و این صفات از طبیعت این حیوان سرچشمه میگیرد. او در این مناظره نمایندة نهنگ و اعوان و جنود اوست. نهنگ او را میفرستد؛ زیرا معتقد است: «او مسافر بحر و برّ است و با تر و خشک تواند ساخت» (همان: 92).
فصل دوازدهم این مناظره ویژة این حیوان است و نویسنده در آن دربارة معنای نمادین این حیوان سخن گفته است. عبارت کنایی «سر در لاک خود داشتن» در این فصل تاحدّی آشکار است. این کنایه بیانگر توجه به خود و دخالتنکردن و جستوجونکردن در کار و اسرار دیگران و بیتوجهی به دیگران است. به همین سبب لاکپشت در این مناظره در تقابل با حکیم عراق قرار میگیرد؛ آن نماد مردمی است که به کار و زندگی خود میپردازند و در بزنگاههای حساس تاریخ بیتوجه به وقایع پیرامون، تنها به خود اهمیت میدهند و سر در لاک خود دارند. این ویژگی دربارة مردم سرزمین عراق سابقۀ تاریخی طولانی دارد بهویژه در دوران امامت حضرت علی (ع) این نکته بسیار برجسته و درخور توجه است. این کمتوجهی و پشتکردن به دیگران و عهد و پیمان خود، همچنین خود را دور از آسیب و خطر قراردادن، آنچنان نمود و جلوه داشته است که امیرالمومنین در نکوهش و نفرین مردم عراق در خطبۀ 71 در نهجالبلاغه به آن میپردازد: «أَمَّا بَعْدُ یا أَهْلَ الْعِراقِ فَإِنَّما أَنْتُمْ کَالْمَرْأَةِ الْحامِلِ حَمَلَتْ! فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ وَ ماتَ قَیِّمُها وَ طالَ تَأَیُّمُها وَ وَرِثَها أَبْعَدُها»اما بعد اى مردم عراق! همانا شما به زن باردارى مىمانید که در آخرین روزهاى باردارى جنین خود را سقط کند و سرپرستش بمیرد و زمانى طولانى بىشوهر ماند و میراث او را خویشاوندان دور غارت کنند. (نهجالبلاغه: 58).
بخشی از مناظرۀ میان کَشَف و حکیم عراق:
«حکیم عراق گفت: اگر در همة انواع، شبهه ایراد کردی در رسوم و عادات و ترتیبی که تعلق به انسان دارد چه میگویی و مجالس پرفایده و محافل پرمایده چه شبهه داری و در تنعم و تمتعی که در ریاض با نزهت و بساتین باراحت و ایوان رفیع و قصر مشید که ایشان را مهیّا و مهنّاست چه میگویی؟ کشف ساعتی سر در گریبان کشید. گفت: تو را حکیم عراق میگویند و به جهت آن آمدهای تا به علم و حکمت دلیل و حجت گویی، این شطح و طامات و خرافات است که به عبارت مزخرف و استعارت بر هم بافتهای حقا که همه برعکس قول حکما و خلاف مذهب عقلاست....» (میرحسینی هروی، 1352: 117).
4ـ2ـ6 مورچه: مورچه (مور) از حیواناتی است که بر اساس طبیعتش و به سبب کوچکی جثّه و سختکوشی، نماد پشتکار و تلاش بسیار است. این جانور با نام سلیمان نبی (ع) همراه است و به همین سبب در ذهن ادیبان و شاعران ماندگاری بیشتری یافته است. مورچه نماد مشخصی از برابری و همنشینی و مصاحبت موجودی ناتوان با شخصی باشکوه و باشوکت است و همچنین مظهر بخشندگی است؛ زیرا با وجود ناتوانی ظاهری ران ملخی را به درگاه سلیمان نبی (ع) پیشکش میکند و به این ترتیب خاستگاه دینی و مذهبی مییابد.
پروین اعتصامی در شعری به گفتوگوی مار با مور میپردازد و دربارة عاقبتاندیشی و دوری او از آزار خلق چنین میگوید:
آسوده آن که در پی گنجی کشید رنج |
|
شاد آن که چون منش، قدمی بود استوار |
بیهش چه خوانیام که ندیده است هیچ کس |
|
مانند مور، عاقبتاندیش و هوشیار
|
مور در این مناظره در فصل نهم ایفای نقش میکند و نمایندة یعسوب (زنبور عسل) و متعلقان اوست. یعسوب دربارة او میگوید: «مور اگرچه صورت مختصر دارد و حرص و شره بر او غالب است اما شنیدهام که وقتی با سلیمان پیغمبر علیهالسلام مناظره کرده است و الفاظ سنجیده و کلمات پسندیده در میان آورده و در مجلس او سؤالی و جوابی بشرط ایراد کرده است» (میرحسینی هروی، 1352: 93). طرف مناظرة او، حکیمی از شام است و حضرت سلیمان نیز به کمک علم و قدرتی که خدا به او عطا کرد، بر سرزمین شام و مناطق پیرامون آن حکومت میکرد؛ بنابراین بهطور قطعی این ارتباط منظور نویسنده بوده است. به بیان دیگر مور در اینجا همان مور داستان حضرت سلیمان (ع) است که به پیشگاه او حاضر میشود. شام نیز نماد همان سرزمین سلیمان داوود است که برخی آن را اورشلیم و بیتالمقدس نامیدهاند؛ البته در گذشته همة آن سرزمینها شامات نامیده میشد. بنابراین حکیم شام، نماد الوهیت و پیامبری حضرت سلیمان (ع) و مورچه نماد خدمتگزاری و حضور موجودات در پیشگاه او و یادآور همان داستان است.
بخشی از مناظرۀ مور و حکیم شام چنین است:
«حکیم شام گفت: نص قرآن مجید بر صحت قول من دلیل است چنانچه خبر دادند: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم، هر آینه از این وجه ما را بر جملة موجودات فضیلت باشد. مور گفت: ما را نیز از کلام حق در این معنی دلایل است. چنانچه فرمودند: أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ و جایی دیگر فرمود: أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ. از این طریق اگر شما خود را بر ما ترجیح میدهید مقبول نیست و در حسن صورت همه موافق و مطابق یکدیگریم...» (همان: 104).
4ـ2ـ7 همای: همای باتوجهبه جنبة اساطیری آن، در هر حکایت یا داستانی، حضوری نمادین و سمبلیک دارد و از این نظر یکی دیگر از جلوههای نمادین و ماورایی در آثار ادبی و عرفانی است. این پرنده گاهی با سیمرغ و عنقا یکسان پنداشته شده است که البته صحیح نیست؛ زیرا هما مرغی از راستۀ شکاریان و استخوانخوار است:
غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید |
|
همـا ایـرا مبـارک شـد کـه قوتش استخـوان باشـد
|
این پرنده اسطورهای است؛ اما جنبۀ عرفانی نیز دارد. در منطقالطیر عطار که مثنویای عرفانی و تمثیلی و نمادین است در خطاب دیگر پرندگان و هدهد قرار میگیرد. در افسانهها آمده است که هرگاه پادشاهی میمرد و جانشینی برای او نبود، همای را به پرواز درمیآوردند؛ بر سر هر کس مینشست او فرمانروا میشد؛ همچنین سایة این پرنده بر سر هر کس میافتاد آن را نیک میانگاشتند و خوشبختی را در انتظار او میدانستند. از سوی دیگر هرگاه این فرّه ایزدی به سبب نافرمانی و یا ظلم و ستم از آن فرد دور میشد، همة قدرت و شوکت و فرمانروایی خود را از دست میداد؛ برای نمونه هنگامی که جمشید راه تکبر و ناسپاسی و دوری از ایزد را در پیش گرفت، فرّه ایزدی در صورت مرغی (مرغ وارغنه = هما) از او گسست و پادشاهی و تأیید ایزدی از او دور شد.
چو این گفتـه شد فـرّ یـزدان ز اوی |
|
بگشت و جهان شد پر از گفتوگوی |
هنــر چـون بپیـوسـت بـا کـردگـار |
|
شکست اندر آورد و برگشت کار |
چه گفت آن سخنگوی با ترس و هوش |
|
که خسرو شدی بنـدگی را بکوش |
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس |
|
به دلش اندر آید ز هر سو هراس |
به جمشید بر تیرهگون گشت روز |
|
همیکـاست آن فـرّ گیتـیفـروز
|
هما در این مناظره نمایندة عقاب و پیروان اوست. عقاب او را چنین توصیف میکند: «او مرغی است مقبل و فرخندهفال و شخصی است میمونلقا و مرغی است خجستهطالع» (میرحسینی هروی،91:1352). ارتباط این پرندۀ اساطیری که در فصل چهاردهم این داستان با حکیمی از خراسان به مناظره میپردازد، با جنبۀ سمبلیک آن درخور توجه و تأمل است؛ زیرا این مرغ اساطیری نزد ایرانیان و بهویژه در آثار اساطیر ایرانی، بیش از ملل دیگر حضور و جلوه دارد. در بسیاری از ماجراها و داستانهای شاهنامه از او در جایگاه فرّه ایزدی نام برده میشود که سایة آن بر پادشاهان گسترانیده شده است؛ بنابراین با شنیدن نام این پرنده بیاختیار ماجراهای شاهنامه به خاطر آورده میشود. باتوجهبه این مطلب است که هما در این مناظره، نمادی از مردم و سرزمین ایران و شکوه و عظمت آن است. مناظرة هما با حکیمی از سرزمین خراسان که ویژة ایران است این نکته را بهتر تأیید میکند. نتیجة مناظره در این قسمت تأییدکنندة آن است که مؤلف از چند نظر به این رویارویی توجه داشته است؛ او هم به جنبة نمادین مثبت و اسطورهای هما و هم به خراسان در جایگاه سمبلی خراسان بزرگ، مظهر ایران و ایرانیان، توجه کرده است.
بخشی از مناظرۀ میان همای و حکیم خراسان:
«حکیم خراسان گفت: شرف مردم بدان خاصیت است که باطن ایشان تسویه مییابد و نفس او تزکیه میپذیرد. پس بهواسطة علم به اوصاف الهی موصوف میشوند و این خاصیت بهغیر از انسان هیچ موجودی را نیست. همای گفت: ما را نیز به تهذیب اخلاق و تبدیل اوصاف ارشاد میکنند. نبینی که حیوانات وحشی به اندک روزگار چگونه اهلی میشوند و اوصاف سبعی را به چه نوع از باطن خود محو میکنند و طیور جوارح را همین خاصیت سبب الفت و مؤانست شده است و در بعضی هوام ارض همین صفت میتوان یافت» (همان: 127).
5ـ نتیجهگیری
کتاب طربالمجالس میرحسینی هروی اثری بسیار تأثیرگذار و نمادین و تمثیلی است؛ نویسنده در آن کوشیده است با استفادة کامل از نمادهای رایج و آشنا در ادب فارسی و با بهرهگیری از عناصر و شخصیتهای جانوری و شیوهای رمزآلود، تفکری انتزاعی را در ذهن خواننده بنیان نهد. نویسنده در این مناظره یک مفهوم و پیام را بهطور غیرمستقیم و پوشیده بیان میکند و به این وسیله جرقهای از آن را در ذهن خواننده روشن میکند؛ سپس با شرارهای که در فکر او میافروزد، به جلوه و تابش درخشان مفاهیم عالی درونی آثار خود نزد مخاطب دست مییابد؛ اینگونه، خواننده نیز با اعجاب همراه میشود و درنتیجه، باتلاش ذهنی و درونی، به اوج کشف و شهود در اثر دست میبابد.
نماد و سمبل و استفاده از آن، از ابزارها و شگردهای هنری در طربالمجالس میرحسینی هروی است. نویسنده به این وسیله توانسته است سخن خود را با پویایی و تحرک خاصی همراه کند و خواننده را به تأمل و تفکر بیشتر در محتوای پنهان کلام و حکایتها و داستانهای خود وادارد که البته این شیوه به لذت و بهرۀ معنوی و درونی بیشتر مخاطب میانجامد. به این ترتیب مفاهیم بلند اخلاقی، عرفانی، فلسفی، مذهبی، اساطیری، عامیانه در ذهن و فکر مخاطب پرورش مییابد. نویسنده سرانجام با بهرهگیری از همین شیوه، به مقاصد عالی و آرمانی و هدف نهایی خود ـ «برتری نوع بشر بر سایر موجودات و تثبیت جایگاه بلند الهی او در عالم هستی و اثبات اشرف مخلوقات بودنش را در میان سایر مخلوقات» ـ در قالب همین شخصیتها و قهرمانان و موجودات نمادین دست مییابد.