An Analysis of the Change of Shirin’s Characterization from Ferdowsi to Nezami’s Narrations based on Discursive Factors of Shahnameh and Khosrow and Shirin

Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD Candidate, Department of Persian Language and Literature Dr.Ali Shariati, Faculty of Literature and Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran

2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Dr.Ali Shariati Faculty of Literature and Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran

Abstract

Applying discourse analysis as the research method, this paper analyzes Shirin’s characterization and its change in two different stories (Shahnameh, and Khosrow and Shirin) in order to show how the lingual and meta-lingual (social, political, cultural and historical status) factors besides the ideology of the authors (Ferdowsi and Nezami) have influenced the representation of her character. Furthermore, this paper focuses on the change of political and cultural discourse from the period of Samanids to the Seljuks and the alternation of the views towards women -Ferdowsi’s misogynist views in contrast to Nezami’s philogynist views- as the other possible factor which have influenced Shirin’s characterization. According to this paper, Shirin’s image in Shahnameh is simultaneously negative and positive which is the result of class ideology plus power relations which have dominated Ferdowsi’s text, while in Khosrow and Shirin, the character of Shirin changes because of the change of genre and Nezami’s ideological involvement with this especial character of his story. Accordingly, in Nezami’s version, Shirin is not a Roman slave but an Armenian princess.

Keywords

Main Subjects


1ـ مقدمه

گفتمان (discourse) مفهومی میان‌رشته‌ای است که در بسیاری از رشته‌های علوم اجتماعی مانند زبان‌شناسی، فلسفه، نقد ادبی، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و غیره کاربرد دارد. اگر گفتار در یک روی سکّه به گفته ـ که بیشتر در اصطلاح به آن متن ‌می‌گویند ـ ارتقا داده شود، روی دیگر سکّه مجموعه کارکردهای فکری ـ اجتماعی مربوط به آن گفته یا متن است. این التزامِ گفته یا متن و کارکردهای فکری ـ اجتماعی را گفتمان نامیده‌اند. از‌این‌رو تحلیل گفتمان، آماده‌کردن سازوکار مناسب و اعمال آن در کشف و تبیین ارتباط گفته یا متن با کارکردهای فکری ـ اجتماعی است. به‌طورکلی روش تحلیل گفتمان برای متون سیاسی و رسانه‌ای کاربرد دارد. تحلیل‌گران گفتمان انتقادی بر این باورند که متون ادبی را نیز مانند متون دیگر با نگرش و روش انتقادی می‌توان تحلیل کرد. رونالد کارتر (Ronald Carter) معتقد است واژة ادبیات را جدا از اصطلاح جهان‌بینی نمی‌توان تعریف کرد (به نقل از آقاگل زاده، 1386: 20). در نگاه تحلیل‌گران گفتمان انتقادی، جهان‌بینی (ایدئولوژی)، نظام باورها و موضوعاتی است که شخص یا جامعه با ارجاع به آنها جهان را درک می‌کند و این زبان است که نقش تعیین‌کننده و حیاتی در ثابت‌کردن، بازتولید و تفسیر جهان‌بینی اجرا می‌کند؛ به بیان دیگر، منظور از جهان‌بینی، مجموعة ارزش‌ها یا نظام اعتقادی‌ای است که زبان متن منتقل می‌کند. نورمن فرکلاف (Norman Fairclugh) زبان را صورت مادی جهان‌بینی می‌داند و معتقد است که زبان آغشته به جهان‌بینی است. او برای تحلیل گفتمان انتقادی (critical discourse analysis (CDA)) سه سطح تحلیل در نظر می‌گیرد:

 الف) سطح توصیف (description): در این سطح متن برپایة ویژگی‌های زبان‌شناختی مانند آواشناسی، واج‌شناسی، نحو، ساخت واژه یا صرف و معنی‌شناسی و تااندازه‌ای کاربردشناسی توصیف و تحلیل می‌شود؛

ب) سطح تفسیر (interpretation): این سطح به تفسیر متن بر مبنای دریافت‌های سطح توصیف می‌پردازد و البته در این مسیر، بافت موقعیت و مفاهیم و راهبردهای کاربردشناسی زبان و عوامل بینامتنی را نیز در نظر خواهد داشت؛

ج) سطح تبیین (explanation): در این سطح، چرایی تولید متن در ارتباط با عوامل جامعه‌شناختی، تاریخی، گفتمانی، جهان‌بینی و قدرت و قراردادها و دانش فرهنگی اجتماعی توضیح داده می‌شود (فرکلاف، 1387: 167 ـ 253).

این مقاله می‌کوشد تا مطابق الگوی فرکلاف، رابطة ساختارهای متنی مرتبط با شخصیت شیرین را در دو متن شاهنامه و خسرو و شیرین، باتوجه‌به جهان‌بینی دو شاعر و عوامل جامعه‌شناختی و تاریخی بررسی کند تا با این روش دگرگونی هویّت شیرین باتوجه‌به گفتمان دریافته شود. جهان‌بینی و کارکردهای فکری ـ اجتماعی در تأثیر شرایط اجتماعی، پیوسته تغییر می‌کنند؛ به همین سبب گفتمان‌ها نیز همواره دگرگون می‌شوند و ضمن دگرگونی، گفتمانی جای خود را به گفتمان دیگر می‌دهد. فرض این تحقیق نیز بر همین نکته استوار است؛ یعنی تغییر شخصیت شیرین در متن نظامی به سبب جایگزین‌شدن گفتمان سیاسی- فرهنگی عصر سلجوقی به‌جای گفتمان عصر سامانی و غزنوی است. از سوی دیگر باید به این نکته نیز توجه داشت که در یک جامعة مردسالار، عناصر متنی مرتبط با زنان دربردارندة باورهای جهان‌بینانة جامعة مردسالار خواهد بود؛ بنابراین در این جستار باید به فرضیة دیگری نیز توجه داشت؛ نگاه جهان‌بینانة فردوسی و نظامی به زن در شکل‌گیری شخصیت شیرین و ساختارهای متنی مرتبط با او نقش مؤثری دارد. نگارندگان این پژوهش با در نظر داشتن دو فرضیة بالا می‌کوشند تا ارتباط بین ساختارهای گفتمان‌مدار (discursive structures) و دیدگاه‌های فکری ـ اجتماعی‌ای را کشف و تبیین کنند که باعث شده است دو سراینده، فردوسی و نظامی، دو تفسیر متفاوت از یک شخصیت روایت کنند.

تاکنون بین شاهنامه و سه منظومه از خمسة نظامی که داستان‌های آنبرگرفته از شاهنامه و ادبیات پیش از اسلام است، پژوهش‌های تطبیقی‌ای انجام شده است. کتاب چهرة اسکندر در شاهنامة فردوسی و اسکندرنامة نظامی از غلامحسین بیگدلی و مقالة «بررسی تطبیقی شخصیت بهرام در شاهنامه و هفت‌پیکر» نوشتة غلامی‌نژاد و دیگران نمونة چنین پژوهش‌هایی است. هم‌چنین محمّد غلامرضایی در کتاب داستان‌های غنایی و کتایون مزداپور در کتاب داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر دربارة اسطوره، بخشی را به مقایسة خسرو و شیرین نظامی و خسرو و شیرین فردوسی اختصاص داده‌اند؛ اما تاکنون افزون‌بر آنکه تحلیلی دربارة تغییر ماهیّت شخصیت شیرین صورت نگرفته، از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی نیز برای بررسی این داستان استفاده نشده است. بنابراین هم مسئلة تحقیق و هم روش تحقیق تازه و بی‌پیشینه است.

 

2ـ داستان و شخصیت‌های آن

داستان متن شاهنامه و خسرو و شیرین، ازدواج خسرو پادشاه ساسانی با زنی به نام شیرین است. هدف در شاهنامه ارائة روایت تاریخی از زندگی این پادشاه ساسانی و در خسرو و شیرین بیان عشق‌ورزی‌های این پادشاه و شیرین است. در متن فردوسی سه شخصیت خسرو و شیرین و شیرویه از جایگاه فاعلی برجسته‌تری برخوردار هستند. در کنار این سه نفر، مریم، موبد، درباریان و بزرگان ایران نیز در جایگاه شخصیت‌های فرعی (minor characters) و پس‌زمینه‌ای (people in the background) در ماجرا حضور دارند. در منظومة نظامی فاعلان اصلی خسرو و شیرین هستند و شاپور، مریم، شکر، فرهاد، شیرویه نقش‌های فرعی داستان هستند. بقیة شخصیت‌ها مثل باربد و نکیسا و ندیمه‌های شیرین و... شخصیت‌های پس‌زمینه‌ای به شمار می‌روند.

همان‌طور که قطب‌بندی فاعلان در دو متن متفاوت بود، نوع روابط آنها نیز متفاوت است. جایگاه نهادی شیرین در متن شاهنامه با جایگاه نهادی شیرین در داستان نظامی فاصلة بسیار دارد. شیرین در متن نظامی شاهزاده‌ای ارمنی است؛ اما در شاهنامه فردی از طبقة پایین جامعه و شاید کنیزکی زرخرید است. گفتنی است که شواهد موجود در متون تاریخی بیشتر شاهنامه را تأیید می‌کنند. در بخشی از متون تاریخی که مورخان اسلامی با آگاهی از مآخذ پهلوی نوشته‌اند، داستان شیرین وجود ندارد؛ برای مثال مؤلف الاخبار‌الطّوال اطلاعات بسیاری دربارة داستان خسرو و بهرام چوبین نقل کرده است؛ اما به ماجرای شیرین اشاره‌ای نمی‌کند. هم‌چنین یعقوبی، حمزة اصفهانی و مسعودی در مروج‌الذّهب نامی از شیرین نیاورده‌اند. در تاریخ گردیزی هم که یک نسل بعد از فردوسی ایجاد شد، ذکری از شیرین و قصة او نیست (زرین‌کوب،1372: 94). در سایر منابع تاریخی از شیرین در مقام کنیز یاد کرده‌اند. در ترجمة تاریخ طبری نوشته شده است: «...و کنیزکی بود شیرین‌نام که اندر همة ترک و روم از آن صورت نیکوتر نبود. پرویز بفرمود تا آن کنیزک را نیز صورت کردند بدان سنگ...» (بلعمی، 1353: 1090). در روضه‌الصّفا (میرخواند، 1338: 800) و غرر اخبار ملوک ‌الفرس (ثعالبی، 1963م: 691 ـ 692)شیرین کنیزی زیبا معرفی می‌شود که خسرو هنگام جوانی بیشتر اوقات خود را با او به سر می‌برد؛ اما پس از رسیدن به تاج و تخت او را فراموش می‌کند. سرانجام شیرین با قرارگرفتن در مسیر شکار خسرو موفق می‌شود، عشق خاموش‌شده را دوباره زنده کند؛ خسرو با جاه و جلال او را به قصر می‌برد و با آیین رسمی با وی ازدواج می‌کند.

روایت فردوسی نیز به آنچه بیان شد نزدیک است. او شیرین را دوست و محبوب سال‌های جوانی خسرو می‌خواند؛ اما دربارة موقعیت اجتماعی او و کنیز‌بودنش سخنی نمی‌گوید. البته واکنش و سخنان موبد و بزرگان ایران در برابر شیرین از فرودستی و موقعیت پست او حکایت می‌کند. از سوی دیگر شیرین هنگام رویارویی با خسرو بر بالای زرّین‌ستام ایستاده است و این می‌تواند نشانة کنیز‌بودن شیرین و حضور او در یکی از حرمسراهای شاهی و تلاشش برای رفتن به مشکوی زرّین و برخورداری از جایگاه نهادی بالاتر باشد.

این تصویر در خسرو و شیرین دگرگونه است. برخلاف روایت فردوسی و روایات تاریخی، شیرین در متن نظامی شاهزاده‌ای ارمنی است که پس از فوت عمّه‌اش، مهین‌بانو، به پادشاهی می‌رسد. او ازنظر موقعیت اجتماعی مرتبه‌ای همانند خسرو دارد و حتی زمانی‌که خسرو به او دل می‌بازد، جایگاهش از وی بالاتر است؛ زیرا خسرو در این زمان با کنارگذاشته‌شدن از پادشاهی، از ترس سپاهیان بهرام چوبین به ارمن پناه برده است.

همان‌طور که رابطة شیرین و خسرو در روایت نظامی و فردوسی متفاوت بود، رابطة شیرین و شیرویه نیز در دو روایت متفاوت است. در روایت فردوسی دیدار شیرین و شیرویه، رویارویی ملکة بیوه‌ای با شاه نو است. هدف فردوسی بیان تاریخ زندگی و پادشاهی شیرویه نیز بوده است؛ به همین سبب داستان او را با شیرین به‌طور گسترده بیان می‌کند؛ اما در متن نظامی، هدف روایت عشق خسرو و شیرین است؛ به همین سبب شیرویه در داستان حضور کم‌رنگی دارد و رابطة او با شیرین رویارویی دو نهاد اجتماعی نیست.

یکی از تفاوت‌های شاهنامه و خسرو و شیرین در شبکة ارتباطی بین شخصیت‌ها، الگوی ارتباطی پادشاه با بزرگان و درباریان است. در روایت فردوسی نقش بزرگان ایران و موبد برجسته است. ساخت متنی به‌گونه‌ای است که جایگاه آنها بالاتر از جایگاه شاه تعریف می‌شود و پادشاه برای ازدواج باید از آنها اجازه گیرد. این الگوی ارتباطی در منظومة خسرو و شیرین دیده نمی‌شود. در این منظومه روابط قدرت بین شخصیت‌ها کارکردی ندارد و حتی نوع رابطة شاپور و نکیسا و خدمه‌های شیرین با خسرو و شیرین از جنس رابطة فرمانبر و فرمانروا نیست؛ بلکه رابطه‌ای دوستانه و احترام‌آمیز بین آنها حاکم است.

 

3ـ تحلیل گفتمانی شخصیت شیرین در شاهنامه

برای تحلیل عناصر گفتمان‌مدار (discursive features) مرتبط با شخصیت شیرین در شاهنامه، لازم است که متن به دو بخش تقسیم شود: الف) از شروع داستان تا ازدواج شیرین با خسرو و مرگ مریم؛ ب) از ملکه‌شدن شیرین تا مرگ خسرو و خواستگاری شیرویه و سرانجام مرگ شیرین.

علت این تقسیم‌بندی تفاوتی است که در بازنمایی فردوسی از شخصیت شیرین قبل و بعد از ملکه‌شدن دیده می‌شود. روح و رنگ این دو قسمت و واژه‌گزینی‌ها و لقب‌دهی‌ها به‌طور کامل متفاوت و همسو با اهداف گفتمانی است. در ادامه با درنظرگرفتن این تقسیم‌بندی، عناصر گفتمان‌مدار در سه سطح توصیف و تفسیر و تبیین بررسی می‌شود.

3ـ1 توصیف

این سطح شامل بررسی واژه‌ها و دستور و ساخت‌های متنی است که مطابق الگوی فرکلاف با زیرمجموعه‌های آن بررسی می‌شود.

3ـ1ـ1 واژه‌ها

 الف) ارجاع: در قسمت نخست داستان برای ارجاع به شخصیت شیرین 11 بار از نام خاص (شیرین)، 2 بار از لقب (نام‌دهی) ـ یک‌بار راوی او را «خوب‌چهر» و یک بار نیز خسرو «خوب‌رخ» می‌خواندش ـ ، 3 بار از ضمیر «او» و یک‌بار نیز از ضمیر اشارة «این» استفاده شده است. در بخش دوم، به شخصیت شیرین 20 بار با نام خاص و 21 بار با لقب اشاره می‌شود. خوب‌رخ، زن مهتر، آن بی‌گناه، زن خوب‌رخ، زن، زن پارسا، نیک‌خواه القابی است که راوی برای ارجاع به شخصیت شیرین استفاده می‌کند. شیرویه نیز یک‌بار لقب «آن نیک‌خوی» را برای ارجاع به شیرین به کار می‌برد. بانوی ایران، سر بانوان، فرّ شاه، پشت دلیران نیز لقب‌هایی است که شیرین هنگام سخن‌گفتن دربارة خودش از آنها بهره می‌برد. در بخش دوم متن نیز از القابی برای ارجاع به شیرین استفاده شده که عبارت است از: ماه‌روی (از سوی خسرو)، نرّه‌جادوی بی‌دسترس، گنهکار (از سوی شیرویه)، ناموربانوی بانوان، دانا، سخن‌گوی، روشن‌روان، سرفراز، ستوده به روم و به چین و طراز (از سوی بزرگان ایران). در قسمت دوم 2 بار نیز از ضمیر «او» برای ارجاع استفاده شده است.

ب) رابطة معنادار بین کلمات و استفاده از عبارت‌بندی دگرسان: وقتی خسرو ازدواج با شیرین را درخواست می‌کند، موبد در اعتراض به او می‌گوید:

شنیدی بسی نیک و بد در جهان

 

ز کار بزرگان و کار مهان

که چون تخمة مهتر آلوده گشت

 

بزرگی از آن تخمه پالوده گشت...

پدر پاک و مادر بود بی‌هنر

 

چُنان دان که پاکی نیاید به بر

ز کژّی نجوید کسی راستی

 

گر از راستی برکند آستی

دل ما غمی شد ز دیو سُتُرگ

 

که شد یار با شهریار بزرگ

به ایران اگر زن نبودی جز این

 

که خسرو بدو خواندی آفرین

نبودی چو شیرین به مشکوی او

 

به هرجای روشن بُدی جوی اوی
                (فردوسی، 1389: 266 ـ 267)

 

در قسمت دوم متن، وقتی شیرویه شیرین را به جادوگری و ناپاکی متّهم می‌کند، شیرین در مقام دفاع از خود می‌گوید:

که از من چه دیدی شما از بدی

 

ز تاری و کژّی و نابخردی

به سی سال بانوی ایران بُدم

 

به هر کار پشت دلیران بُدم

نجستم همیشه جز از راستی

 

ز من دور بُد کژّی و کاستی
                                    (همان: 367)

 

و بزرگان ایران نیز سخن او را راست می‌پندارند و تأیید می‌کنند:

بزرگان که بودند در پیش شاه

 

ز شیرین به خوبی نمودند راه

که چون او زنی نیست اندر جهان

 

چه در آشکار و چه اندر نهان
                                         (همان)

 

ج) استعاره‌ها: خسرو در جواب اعتراض موبد و بزرگان ایران به ازدواجش با شیرین تمثیلی به کار می‌برد. او ابتدا تشتی آکنده از خون را به آنها نشان می‌دهد و سپس دستور می‌دهد تشت را بشویند و از شراب آن را پر کنند و گلاب و مشک بر آن بپراگنند.

چنین گفت خسرو که شیرین به شهر

 

چُنان بُد که آن بی‌منش تشت زهر

کنون تشت می‌شد به مشکوی ما

 

برین گونه بویا شد از بوی ما
                                     (همان: 269)

 

د) استفاده از واژه‌های رسمی: در این بخش، برای بررسی رسمی‌بودن روابط، بر کلمات استفاده‌شده در خطاب تمرکز می‌شود. شیرین در آغاز داستان وقتی با خسرو رویاروی می‌شود، این‌گونه او را مخاطب قرار می‌دهد:

که تهما، هزبرا، سپهبدتنا

 

خجسته‌کَیا، گردِ شیراوزنا
                                     (همان: 264)

 

در کودتای شیرویه زمانی که پاسبانان برای اسیر‌کردن خسرو به قصر هجوم می‌آورند، شیرین که اکنون همسر اول پادشاه است، او را با کلمة «شاها» از اوضاع پیرامون آگاه می‌کند. در ماجرای شیرویه و شیرین، سخن گفتن شیرین با او همچنان رسمی و محترمانه است؛ اگرچه شیرویه با او بی‌ادبانه سخن می‌گوید. شیرین در نامه‌ها و در گفتگوها او را با عبارت‌های «ای تاجورشاه گردن‌فراز»، «ای شاه» و «شاه ایران» مخاطب قرار می‌دهد که آشکارا «الف تعظیم» از عنوان شاه برداشته شده است؛ هم‌چنین در نبود شیرویه با «بدکنش» خواندن او احساس باطنی‌اش را آشکار می‌کند.

3ـ1ـ2 دستور

الف) مشارکین مسلّط در فرآیندها: در نیمة نخست متن، مشارک مسلّط خسرو است و شیرین یا در نقش مفعولی و متمّمی ظاهر می‌شود (ز شیرین جدا بود یک روزگار) و یا اگر نقش نهادی می‌پذیرد، نهاد جملات ربطی است (ز مریم همی‌بود شیرین به درد). در جملات کنشی که نهاد آنها شیرین است، فعل، فاعل را در مقام فروتر قرار می‌دهد و درنتیجه شیرین ازنظر دستوری کنش‌گر است؛ اما درحقیقت تسلّط همچنان با خسرو است (ز مشکوی شیرین بیامد برش/ ببوسید پای و زمین و بَرَش). شیرین از زمان ازدواج با خسرو تا زمان مرگ او جز در فرآیند قتل مریم حضور فعّال ندارد و شخصیت او در کنار شخصیت خسرو به کناری می‌رود؛ اما در ماجرای او با شیرویه بسامد جملات کنشی‌ای که نهاد آنها شیرین است، به‌شکل محسوسی افزایش می‌یابد: «فرستاد پاسخ به شیروی باز»، «به خانه شد و بنده آزاد کرد»، «بیامد بدان باغ و بگشاد روی»، «هم اندر زمان زهرِ هِلهِل بخورد».

ب) جملات معلوم یا مجهول: در فرآیند قتل مریم به دست شیرین از جملة معلوم استفاده شده است:

به فرجام شیرین وُرا زهر داد

 

شد آن ناموردختِ قیصرنژاد
                                    (همان:270)

 

ج) کاربرد ضمایر: استفاده از ضمیر «تو» و «شما» در این متن کارکرد گفتمانی ندارد؛ زیرا ضمیر «تو» همه‌جا برای مخاطب مفرد و ضمیر «شما» برای مخاطب جمع استفاده شده است و به معنای احترام و رسمی‌بودن کلام نیست؛ اما استفادة شیرین از ضمیر «من» با اهداف گفتمانی سازگار است. او در نیمة دوم داستان 23 بار از ضمیر «من» به شکل‌های مختلف، در نقش نهاد، متمّم، مفعول و مضاف‌الیه، دربارة خودش بهره می‌برد؛ البته در بخش نخست دربارة خودش به صورت سوّم شخص1 سخن می‌گوید:

کجا آن‌ همه مهر و خونین سرشک

 

که دیدار شیرین بُد او را بزشک
                                    (همان: 264)

 

د) وجه جملات: شیرین در بخش اول، از وجه2 خبری در گفتارش استفاده نمی‌کند؛ اما در بخش دوم، وجه خبری برای بیان حقیقت و تفاخر شیرین و تصدیق مخاطب به کار رفته است:

 

 

بدان‌گه که من جفت خسرو شدم

 

به پیوستگی در جهان نو شدم

چو بی‌کام و بی‌دل بیامد ز روم

 

نشستش نبود اندرین مرز و بوم

وُزان پس بدان کامگاری رسید

 

که کس در جهان آن ندید و شنید
                                    (همان: 368)

نجستم همیشه جز از راستی

 

ز من دور بُد کژّی و کاستی

بسی کس به گفتار من شهر یافت

 

به هر باره‌یی از جهان بهر یافت
                                     (همان: 367)

 

وجه خبری هم‌چنین نشان‌دهندة قاطعیّت شیرین و مناسبات رابطه‌ای او با دیگران است:

چنین گفت شیرین که این بدکنش

 

که چرخ بلندش کند سرزنش

پدر را بکشت از پی تاج و تخت

 

کزین پس دو چشمش مبیناد بخت...

پیامی فرستاد نزدیک من

 

که تاریک شد جان باریک من

بدان گفتم این من که تا زنده‌ام

 

جهان‌آفرین را پرستنده‌ام

پدیدار کردم همه راه خویش

 

پر از درد بودم ز بدخواه خویش

پس از مرگ من بر سر انجمن

 

زبانش مگر بد سراید ز من
                            (همان: 371 ـ 372)

 

از وجه پرسشی در بخش نخست برای بیان حسرت و تمنّای وصال استفاده شده است:

کجا آن همه روزکردن ز شب

 

دل و دیده گریان و خندان به لب

کجا آن همه بند و پیوند ما

 

کجا آن همه عهد و سوگند ما
                                   (همان: 264)

 

در بخش دوم گاه استفهام انکاری دیده می‌شود که آنها را به جملة اخباری منفی می‌توان تأویل کرد:

که از من چه دیدی شما از بدی

 

ز تاری و کژّی و نابخردی

به ایران که دید از بُنه سایه‌ام

 

وُگر سایة تاج و پیرایه‌ام
                                    (همان: 367)

 

گاه پرسش در معنای نهی است: «چه بندی سخن کژّ بر شهریار» (همان: 365)؛ یعنی به پادشاه تهمت نزن؛ گاهی نیز در معنای سرزنش است:

تو گفتی که من بدتن و جادویم؟

 

ز پاکی و از راستی یک سویم؟

(همان: 367) که عذرخواهی پنهانی شیرویه در بیت بعد این معنا را تأیید می‌کند.

وجه امری در بخش نخست وجود ندارد؛ اما در بخش دوم بسیار از آن استفاده شده است. شیرین در گفتگو با شیرویه و هم‌چنین بزرگان ایران و بندگان قصر از جملات امری استفاده می‌کند:

ز گفتار چونین سخن شرم دار

 

چه بندی سخن کژّ بر شهریار

ز دیدار نیکی‌دهش یاد کن

 

به پیش کس اندر مگوی این سخن
                                    (همان: 365)

بدو گفت شیرین که هر خواسته

 

که بودم بدین کشور آراسته

ازین پس یکایک سپاری به من

 

همه پیش این نامدار انجمن
                                   (همان: 369)

همه گوش دارید گفتار من

 

نبیند کسی نیز دیدار من

مگویید یکسر جز از راستی

 

نیاید ز دانندگان کاستی
                                   (همان: 370)

 

وجه امری در گفتگوی شیرین با خسرو، پس از ملکه‌‌شدن، نیز دیده می‌شود:

بدو گفت: شاها چه شاید بُدن

 

برین داستانی بباید زدن
                                     (همان: 311)

چنین گفت شیرین که بگشای گوش

 

خروشیدن پاسبانان نیوش
                                          (همان)

بدو گفت شیرین کانوشه بدی

 

همیشه ز تو دور دست بدی

به دانش کنون چارة خویش ساز

 

مبادا که‌ت آید به دشمن نیاز
                          (همان: 312 ـ 313)

 

3ـ1ـ3 ساخت‌های متنی

الف) قراردادهای تعاملی: در بخش نخست، شیرین در هیچ گفتگویی شرکت ندارد و طرف خطاب قرار نمی‌گیرد. تنها گفتار نقل‌شده از او، تک‌گویی کوتاهی است که از طریق پرسش‌های بلاغی، خاطرات گذشته را با خسرو بازمی‌گوید و از او تمنّای وصال دارد. پاسخ خسرو همدلانه نیست. او بی‌آنکه در مقابل ناله و زاری شیرین سخنی به زبان آورد، دستور می‌دهد تا او را به مشکوی زرّین ببرند. در قصر نیز هنگامی‌که شیرین به پابوسی و زمین‌بوسی او می‌آید، کلامی با او سخن نمی‌گوید و فقط از موبد می‌خواهد که این خوب‌رخ را به عقد او درآورند. بزرگان ایران، سپاهیان و روحانیون وقتی از رفتن شیرین به مشکوی شاهی آگاه می‌شوند، سراسر غم و درد و نفرین می‌شوند و از سیاست تحریم و سکوت برای مقابله با خواست پادشاه استفاده می‌کنند. آنها سه روز به دیدار شاه نمی‌روند و روز چهارم وقتی به قصر می‌روند، در برابر سخنان پادشاه به نشانة اعتراض سکوت می‌کنند:

بدیشان چنین گفت کین روزِ چند

 

ندیدم شما را شدم مستمند

بیازردم از بهر آزارتان

 

پُراندیشه گشتم ز بازارتان

همی‌گفت و پاسخ نداد ایچ کس

 

ز گفتن زبان‌ها ببستند و بس
                            (همان: 265 ـ 266)

 

شیرین پس از ازدواج با خسرو تا‌زمانی‌که در جایگاه بانوی اول ایران، جانشین مریم، قرار نگرفته است، در گفتگو شرکت نمی‌کند؛ اما پس از آن شرایط دگرگون می‌شود و گفتگوی رودرروی خسرو با او و نیز گفتگوی بزرگان ایران و شیرویه و... با او در داستان بازتاب می‌یابد. در بخش دوم، درباریان به سخن او گوش می‌دهند و به او پاسخ می‌گویند و حتی در برابر او به احترام از جای برمی‌خیزند و او را تأیید می‌کنند.

3ـ2 تفسیر

پس از استخراج و توصیف عنصرهای گفتمان‌مدار، تفسیر آنها لازم و ضروری است. برای این کار باید به بافت موقعیتی (situational context) متن و جهان‌بینی فردوسی دقت داشت.

3ـ2ـ1 بافت موقعیتی شاهنامه و جهان‌بینی فردوسی

شاهنامة فردوسی به نام یمین‌الدوله محمود پایان یافت و به او اهدا شد؛ اما درواقع در دوران فرمان‌روایی سامانیان در خراسان به‌وجود آمد و احساسات ایرانیان روزگار آل‌ سامان را در سال‌های مقدّم بر عصر غزنویان نشان داده است. این دوره عهد بالیدن و افتخار به نژاد و ملیّت ایران است و به همین سبب پایه و بنیاد حماسه‌ها و داستان‌های ملّی در این دوره گذاشته شد. امرای سامانی نیز به ترویج روحیة ملّی‌گرایی همت گماردند. پای‌بندی آنها به آداب دولتی عهد ساسانی چنان بود که محقّقان، این عهد را آخرین نمونة دورة ساسانی شمرده‌اند.

در گفتمان سیاسی عهد ساسانی و به پیروی آن در عهد سامانی، نظام طبقاتی از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار بود. در چنین نظامی افراد طبقات به‌ویژه افراد طبقات بالاتر سرسختانه با تغییر طبقات اجتماعی مخالفت می‌کردند. اردشیر ایجاد نظام طبقاتی را چنین توجیه می‌کند: ممنوع‌کردن تغییر طبقات باعث می‌گردد که طبقات پایین نتوانند به طبقات بالا راه یابند و نیز طبقات بالا نتوانند مرز خود را بشکنند و به طبقة خاندان شاهی انتقال یابند و خیال سلطنت در سر بپرورانند. وی در وصیّت‌نامه‌اش به جانشینان خود سفارش می‌کند که نباید اجازه داد هیچ‌کدام از افراد طبقه‌ای به طبقة دیگر راه یابند...؛ زیرا هرگاه مردم از پایگاه خود بتوانند جابه‌جا شوند، پیوسته به پایگاهی بالاتر از آنچه دارند چشم می‌دوزند و با دیگران به رشک‌ برمی‌خیزند (موسوی، 1382: 19 ـ 20). فردوسی نیز به سبب موقعیت شخصی‌اش در جایگاه فردی از طبقة دهقانان، هم‌چنین به سبب گفتمان سیاسی ـ فرهنگی مسلّط بر جامعه، نظام طبقاتی و اندیشة نژادی را محترم می‌داشت؛ افزون‌بر این او راوی تاریخ عهد ساسانی است و از منابعی استفاده می‌کند که گفتمان عهد ساسانی با همان تعصّبات ویژه در آنها بازتاب یافته است. دیدگاه طبقاتی حاکم بر جامعة عهد ساسانی بر ارزش‌گذاری زنان نیز اثرگذار بود و به اجبار قوانین خود را به سنّت‌های ازدواج در جامعه وارد می‌کرد؛ بنابراین زنان طبقات پایین اجتماع نمی‌توانستند با مردان طبقات بالا ازدواج کنند و اگر چنین ازدواجی صورت می‌گرفت، آن زن جزو کنیزان به شمار می‌آمد و ارزش رسیدن به جایگاه ملکه‌ را نداشت.

برخلاف تأکید آیین زرتشت بر تک‌همسری، اشراف عهد ساسانی به افزونی همسر گرایش داشتند و کنیزهای بی‌شماری را در مشکوی شاهانة خود نگاه می‌داشتند. البته بالاتر از گروه کنیزان زیبا که بیشتر کنیزانی زرخرید بودند، همیشه ملکه‌ای وجود داشت که همسری مشروع و پاک‌نژاد و بزرگ‌زاده بود. بیشتر، این ملکه از نژاد شاهان بود و در زندگی شاه، مرتبه‌ای بزرگ و مقامی مهم داشت.

«بانوی بانوان بایستی از خانوادة بزرگ و از نجبای ایران و بیشتر از یک خاندان شاهی می‌بود. احساس کفو به‌اندازه‌ای در ایران قوی شده بود که پادشاه از خویشان بسیار نزدیک [حتی محارم خود] یکی را به همسری می‌پذیرفت و اگر از یک زن غیرمتعارف صاحب فرزندی می‌شد، در جانشینی او بزرگان هم‌رأی نمی‌گشتند» (دالوند، 1389: 227)؛ (حجازی، 1370: 627).

وقتی زنان مزداییِ وابسته‌به طبقه‌های پایین به عقد ازدواج شاهان و بزرگ‌زادگان درمی‌آمدند، «چکر» می‌شدند، زیرا چنین پیوند‌هایی مانند ازدواج شاهزاده و دختری وابسته به طبقة پست بود (مظاهری، 1373: 147 ـ 151). به همین سبب در داستان فردوسی، موبد و بزرگان دربار با ازدواج خسرو و شیرین مخالفت می‌کنند و تصویری منفی از شیرین ارائه می‌دهند. این مسئله ارتباطی با نگرش شخصی فردوسی دربارة زنان ندارد. در شاهنامه از سی و دو زنِ با نام و نشان یاد می‌شود که یا از طبقة اشراف و بزرگان (پوراندخت و آزرمیدخت) و یا در گروه پهلوانان و جنگاوران (گردآفرید و گردیه) هستند؛ اما در کنار آنها زنان اندکی مانند سودابه نیز مشاهده می‌شوند که پلید و بدنهادند؛ درواقع ابیاتی که در شاهنامه در سرزنش زنان آمده است و برخی آنها را نشانة زن‌ستیزی فردوسی دانسته‌اند، در حقّ این زنان سروده شده است و نمایشگر دیدگاه فردوسی دربارة جنس زن نیست.

اسلامی ندوشن (به نقل از پاک‌نیا، 1385: 112) زنان شاهنامه را نمونة بارز زن تمام‌عیار می‌داند که با وجود برخورداری از فرزانگی، بزرگ‌منشی و حتی دلیری، از جوهر زنانه نیز به‌شکل سرشاری بهره‌مندند. مریم حسینی نویسندة ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات فارسی  معتقد است که «حکیم طوس از گروه زن‌ستایانی است که برای زنان شأن و مقامی والا قائل بود و در شعر او زن‌ستیزی از هیچ نوع دیده نمی‌شود» (حسینی، 1388: 21). خجسته‌ کیا آزادگی و اقتدار استثنایی بعضی از زنان شاهنامه را نشانة ارج و مقام والای زن نزد ایرانیان باستان می‌داند و بر این نکته تأکید می‌کند که جلوة توانا و سزاوار زن در شاهنامه بیشتر در گرو بلنداندیشی و خردمندی شخص فردوسی است. در درونمایة روایت‌های شرق ایران زمینة مناسبی برای پرورش شخصیت زنان نیرومند وجود داشته است و سایر نویسندگان نیز این روایت‌های پهلوانی را در اختیار داشته‌اند، اما در روایت آنان زنان بی‌رمق و ناچیزند (کیا، 1371: 42). پاک‌نیا در کتاب رودابه و سودابه؛ سیمای سیاسی ـ اخلاقی زن در شاهنامه و مقالة «خوانشی از زن در شاهنامه» نگاه معتدل‌تری دارد. او جایگاه زنان در شاهنامه را با موقعیت اجتماعی آنها مرتبط می‌داند؛ چراکه در جایگاه‌های نخبه‌سالاری دربارها و کاخ‌ها، زنان عزّت و مقامی داشتند که ناگزیر در جایگاه یک شاهدخت یا موقعیتی نزدیک به آن قرار می‌گرفتند و به همین سبب کمتر امکان داشت که به‌اندازة زنان در میان طبقة عوام تحقیر و آزار شوند (پاک‌نیا، 1385: 116).

در بین شاهنامه‌پژوهان داوری‌های بسیاری دربارة جایگاه زنان در شاهنامه بیان شده است؛ اما به‌طور قطعی مطلق‌نگری در این موضوع و نسبت‌دادن آن به فرهنگ غنی و والای ایران باستان یا اغراق دربارة روشن‌اندیشی فردوسی رویکردی عالمانه نخواهد بود. البته با کنار هم قراردادن ابیاتی که فردوسی علیه زنان سروده است و با‌توجه‌به موقعیت و کردار شخصیت‌های زن در داستان می‌توان گفت این شاعر نگرشی زن‌ستیزانه ندارد؛ اما نگرش مثبت فردوسی به زنان وابسته به موقعیت و جایگاه آنها در نظام طبقاتی و هنجارپذیری و همسوبودنشان با فضای مسلط گفتمانی است.

«در شاهنامه به‌ویژه در بخش اساطیری، قهرمان‌ها و شخصیت‌های زن نمایندة گروهی از جامعه‌اند که آرمان‌های اجتماعی و فرهنگی در نقش و شخصیت آنها متجلّی می‌گردد و به‌طور اساسی به مقام و منزلت زنانی ارج‌گذاری می‌شود که هماهنگ با هنجارهای اجتماعی و پایبند به دین و آیین زمانه باشند و زنانی که اندیشه و کردارشان برخلاف روند عادی جامعه باشد و هنجارشکن و مخالف اصول اخلاقی و مذهبی جامعه، نکوهش می‌گردند. درواقع فردوسی با مطرح‌کردن نقش‌هایی متفاوت از زنان، خط مرزی بین عناصر پاک و ناپاک می‌کشد» (مهذب، 1374: 3).

3ـ2ـ2 تفسیر عنصرهای متنی

جداکردن داستان شیرین به دو نیمة مجزا، دو دسته از عناصر متنی متفاوت را پیش رو قرار می‌دهد که از وحدت آنها به بازنمایی جهان‌بینانة متن می‌توان دست یافت. در نیمة نخست، ارجاع به شخصیت شیرین صراحت کمتری نسبت‌به نیمة دوم متن دارد. در بخش دوم افزون‌بر آنکه استفاده از نام خاص (ارجاع صریح به شخصیت) افزایش می‌یابد، کاربرد نام‌های دارندة بار مثبت نیز فزونی می‌گیرد. نام‌هایی که راوی در هر دو بخش برای ارجاع به شخصیت استفاده می‌کند، نشان‌دهندة آن است که فردوسی نسبت‌به شیرین قضاوت ستیزه‌جویانه ندارد. او پیش از ملکه‌‌شدن شیرین و به سبب آنکه انگیزة ازدواج خسرو با شیرین، زیبایی اوست، از نام‌هایی مثل خوب‌رخ استفاده می‌کند که با زیبایی چهرة شیرین در ارتباط است؛ پس از آن به سبب موقعیت جدید شیرین از نام‌هایی مثل زن پارسا بهره می‌برد که بر بزرگی مقام و پاک‌منشی دلالت می‌کند. نام‌های منفی‌ای مثل گنهکار که شیرویه به شیرین می‌دهد، از یک رویارویی نهادی برمی‌خیزد و نام‌هایی مثل بانوی ایران که شیرین دربارة خودش به کار می‌برد، مرتبة اجتماعی و پایگاه قدرت او را نشان می‌دهد.

شیوة هم‌آیی و همنشینی کلمات، طرحی ویژه ازنظر جهان‌بینی به متن می‌دهد. وجود کلمات و عباراتی که به ناپاکی و کژی شیرین و آلوده‌شدن نسل پادشاهی اشاره دارد، همراه با کاربرد کلمات تحقیرآمیز موبد دربارة وی و آوردن کلمة «دیو سُتُرگ» برای اشاره به همراهی شیطان با پادشاه و فریب‌دادن او ـ که به‌طور پنهانی هویّت شیطانی را به شیرین نیز نسبت می‌دهد ـ نوعی جهان‌بینی طبقاتی را بازنمایی می‌کند که از گفتمان سیاسی ـ فرهنگی عصر ساسانی برخاسته است. البته با تغییر نهاد اجتماعی شیرین در نیمة دوم داستان، این عبارت‌بندیِ مسلّط و طبیعی‌شده به‌طور دقیق جای خود را به عبارت‌بندی دیگری می‌دهد که در تقابل آگاهانه با آن قرار دارد. کژی و کاستی از هویّت شیرین نفی می‌شود و تحقیر و نکوهش جای خود را به زبان ستایشگرانه و احترام‌آمیز می‌دهد. استعارة «تشت زهر» و «تشت می» برای شیرین دربردارندة مفهوم تغییر است و برای اعتباردادن به شخصیتی به کار می‌رود که در گفتمان مسلّط ارجی ندارد. عنصرهای زبانی متن از تفاوت و تغییر جایگاه نهادی شیرین در دو مقطع زمانی متأثر است و نگاه جهان‌بینانة فردوسی خواه‌ناخواه زبان را نیز درگیر کرده است. زبان رسمی شیرین در گفتگو با خسرو با آنکه معشوق سال‌های جوانی اوست و بی‌تردید صمیمیّتی در آن زمان بین آنها برقرار بوده است، از فاصلة جایگاه او با خسرو حکایت می‌کند؛ زیرا در رابطة بین این دو دیگر قراردادهای روان‌شناختی حاکم نیست؛ بلکه قراردادهای اجتماعی حاکم است و مشاهده می‌شود که با تغییر موقعیت شیرین به بانوی اول از رسمی‌بودن کلام کاسته می‌شود. رسمی‌بودن زبان در گفتگوی شیرین با شیرویه نیز به سبب وجود و غلبة همین قراردادهاست. موقعیت شاه اقتضا می‌کند که با او به زبان رسمی سخن گفته شود؛ حتی اگر دشمن یا غاصب حکومت باشد. بااین‌همه «الف تعظیم» که دربارة خسرو همواره استفاده می‌شد، برای شیرویه به کار نمی‌رود و نشان‌دهندة قضاوت باطنی شیرین دربارة اوست.

در سطح نحوی نیز افزایش جملات کنشی که نهاد آنها شیرین است و کاربرد گستردة ضمیر «من»، به اقتدار و جایگاه بالای او در نظام اجتماعی دلالت می‌کند. استفاده از جملة معلوم و سخن آشکار فردوسی در روایت قتل مریم به دست شیرین نشان می‌دهد که او در پی پنهان‌کردن ماجرا نیست؛ بلکه بدون پوشیدگی حقایق تاریخی را بازگو می‌کند؛ هم‌چنین بیان‌کنندة آن است که شاعر به شخصیت داستانش وابستگی ندارد. «نهادهای اجتماعی تعیین‌کنندة نوع کنش اجتماعی هستند» (فرکلاف، 1387: 43)؛ به همین سبب تا‌زمانی‌که شیرین فردی از طبقة پایین اجتماع است و حتی هنگامی‌که در جایگاه «زن چکر» به مشکوی خسرو وارد می‌شود، کنش‌های او (مانند رفتن به پابوسی خسرو و کشتن مریم) حقیر است؛ اما در بخش دوم متن کنش‌های او والاست و دیگر سبک‌سری و حقارت در رفتار او مشاهده نمی‌شود. وجه جملات نیز اقتدار شیرین و بالابودن جایگاه او را نشان می‌دهد.

قراردادهای تعاملی نیز در هر دو بخش متن بسیار جهان‌بینانه است و گفتمان مسلّط بر متن را بازنمایی می‌کند. شرکت‌ندادن شیرین در گفتگوها به سبب فاصلة طبقاتی او با فرد طرف گفتگو، پادشاه، است. تعامل موبدان و بزرگان با پادشاه نیز از قدرت آنها در نظام سیاسی حکایت می‌کند. هم‌چنین عناصر متنی و قراردادهای تعاملی در رویارویی و گفتگوی شیرین و شیرویه نشان‌دهندة تقابل دو قدرت هم‌سطح است که هریک برای رهایی خود از سلطة دیگری در کلام خود از ترفندهای زبانی بهره می‌برد؛ مثل استفادة شیرویه از نام‌دهی منفی و استفادة شیرین از پرسش بلاغی3 و استفادة هر دو از وجه امری برای قدرت‌نمایی. در این بخش شاعر خودخواسته شخصیت شیرین را پررنگ جلوه می‌دهد. شیرین تا زمان حضور خسرو در داستان، در سایة شخصیت او بسیار کم‌رنگ است؛ اما پس از کشته‌شدن خسرو به یک قدرت مسلّط تبدیل می‌شود. او بانوی اول ایران است و پادشاه جدید، پسر ناخلف و قاتل پادشاه قبل، از جانب او احساس خطر می‌کند و می‌کوشد تا از طریق ازدواج با او از قدرتش بکاهد. قطب‌بندی جدیدی در داستان به‌وجود آمده است و برای اینکه طرف منفی داستان، شیرویه، بر روایت مسلّط نشود، بر تأیید و حمایت از طرف دیگر، شیرین، افزوده می‌گردد.

3ـ3 تبیین

تصویر شیرین در شاهنامه از گفتمان سیاسی ـ فرهنگی دورة ساسانی اثر پذیرفته است و به سبب جهان‌بینی طبقاتی موجود در متن، دو نوع برخورد با شیرین مشاهده می‌شود. ساختارهای متنی در نیمة نخست متن برخورد منفی نویسنده با شیرین را نشان می‌دهد؛ زیرا او زنی از طبقة پایین جامعه است که می‌کوشد با ازدواج با خسرو از طبقة خود به طبقة دیگر رود. این امر با جهان‌بینی مسلّط بر جامعه در تضاد است؛ به همین سبب نویسنده به شیوه‌های مختلف او را به کنار می‌برد یا تصویری منفی از او به‌جا می‌گذارد. این روند حتی بعد از ازدواج نیز ادامه می‌یابد؛ زیرا پادشاه حق دارد فقط یک زن رسمی، ملکه، داشته باشد و این جایگاه در این زمان از آنِ مریم، دختر قیصر روم است. با حذف مریم و رسیدن شیرین به این جایگاه رویکرد زبانی تغییر می‌کند و فردوسی با استفاده از «عبارت‌بندی دگرسان» شیرین را تأیید می‌کند. درحقیقت جهان‌بینی تغییر نمی‌کند؛ بلکه موقعیت شیرین در بافت گفتمانی تغییر می‌یابد؛ بنابراین همان جهان‌بینی طبقاتی که او را می‌راند، اکنون او را می‌پذیرد؛ زیرا بانوی ایران است.

 

4ـ تحلیل گفتمانی شخصیت شیرین در خسرو و شیرین

برای بررسی ساخت‌های متنی در خسرو و شیرین فقط آن بخش از داستان بررسی می‌شود که با روایت فردوسی مشترک است؛ یعنی از به شکاررفتن خسرو و رسیدن او پای قصر شیرین تا ازدواج با شیرین؛ هم‌چنین به بخش پایانی داستان ـ مرگ خسرو، خواستگاری شیرویه از شیرین و خودکشی شیرین ـ  همراه با بخش مربوط به مرگ مریم نیز توجه خواهد شد. از سوی دیگر بخش بر تخت‌نشستن شیرین در ارمن نیز در تحلیل گفتمان مفید به نظر می‌آمد، بنابراین بر دامنة تحقیق افزوده شد.

4ـ1 توصیف

با بررسی ویژگی‌های زبان‌شناختی در سه لایة واژه‌ها و دستور و ساخت‌های متنی، فهرستی از عناصر به دست می‌آید که همسو با کارکردهای فکری ـ اجتماعی درخور تفسیر و تبیین است. در ادامه این عناصر توصیف می‌شود.

4ـ1ـ1 واژه‌ها

الف) ارجاع: نظامی برای ارجاع به شخصیت شیرین برخلاف فراوانی ابیات، تنها یک‌بار از ضمیر «او» استفاده می‌کند، حال آنکه کاربرد نام خاص شیرین به 32 بار می‌رسد. هم‌چنین 32 بار از لقب برای اشاره به شیرین در متن بهره می‌برد: نازنین 2 بار، گلرخ 2 بار، پری‌پیکر 2 بار، شکرلب، سمن‌بر، ماه خرگهی، سرو سهی، سرو آزاد، سرو لاله‌رخسار، رعنای دلبند، لعبت طاووس‌پیکر، ماه قصب‌پوش، شمسة خوبان خُلّخ، معشوق طنّاز، یار آهوچشم، شوخ عالم‌سوز، نوش‌لب، چشمة نور، هاتف جان، نگار خرگهی، صنم، مه، پری‌چهر، معشوق، دل‌افروز، ماه، عروس، ماه دل‌افروز، بهشت.

همان‌طور که آشکار است بعضی از لقب‌ها ساخت استعاری دارند. این شکل نام‌دهی، همراه با مبالغه به شخصیت بار مثبت می‌دهد. «انتخاب و کاربرد نام برای افراد، اشیا و فعالیت‌ها منعکس‌کنندة دیدگاه خاصّی است که می‌تواند بار منفی یا مثبت داشته باشد» (یارمحمّدی، 1385: 39). نگرش مثبت نظامی به شیرین در نام‌هایی مشاهده می‌شود که برای او استفاده شده است. هم‌چنین خطاب سایر شخصیت‌های داستان به شیرین ازجمله خسرو و شاپور نیز بار مثبت به همراه دارد؛ خطاب‌هایی مانند: ای دوست، ای دلفریب، نگارا، ای آهوسُرین و... . نمونه‌های دیگری از ارجاع به شخصیت شیرین وجود دارد که در بخش استعاره به آنها اشاره می‌شود؛ زیرا ساخت استعاری آنها قوی‌تر است و کارکرد گفتمانی متفاوتی از سایر نام‌دهی‌ها دارند.

ب) ارزش رابطه‌ای بین کلمات: نظامی در بخشی از عبارت‌بندی‌های خود از طریق کلمات به تعریف وجهه برای شخصیت شیرین اقدام می‌کند:

چو بر شیرین مقرّر گشت شاهی

 

فروغ ملکش از مه تا به ماهی

به انصافش خلایق شاد گشتند

 

همه زندانیان آزاد گشتند...

ز عدلش باز با تیهو شده خویش

 

به یک جا آب خورده گرگ با میش

رعیّت هرچه بود از دور و پیوند

 

به داد و عدل او خوردند سوگند
                          (نظامی، 1386: 270)

 

او در کنار اعتبار «پادشاه عادل» وجهة «زن پاکدامن» را نیز برای شیرین تعریف می‌کند:

دل پاکش ز ننگ و نام ترسید

 

وز آن پرواز بی‌هنگام ترسید
                                    (همان: 367)

شدم در خانة غمناکی خویش

 

نگه دارم چو گوهر پاکی خویش
                                     (همان: 375)

مرا فرهاد با آن مهربانی

 

برادرخوانده‌ای بود آن جهانی

نه یک ساعت به من در تیز دیده

 

نه از شیرین جز آوازی شنیده
                                    (همان: 404)

ز بهر آنکه خود را تا به امروز

 

به نام نیک پرورد آن دل‌افروز

کنون ترسد که مطلق‌دستی شاه

 

نهد خال خجالت بر رخ ماه
                                  (همان: 442)

 

نکتة دیگر استفاده از معنای ایهامی کلمة شیرین و همنشینی آن با کلمات متضاد و مترادف است که در ارتباط شخصیت با سایر شخصیت‌ها معنادار می‌شود؛ برای مثال همنشینی شیرین با شکر ضمن آنکه فرآیند رقیب‌سازی را در خود دارد، زمینه‌ای برای سرزنش شخصیت خسرو شده است:

 

برو هم با شکر می‌کن شکاری

 

تو را با شهد شیرین نیست کاری...

ز شیرین و شکر چندین مزن لاف

 

که از قصّاب دور افتد قصب‌باف...

شکر خوردی و شیرین نیز خواهی

 

شکار ماه کن یا صید ماهی
                           (همان: 388 ـ 389)

 

ج) استعاره‌ها: بخش بسیاری از نام‌دهی چنان‌که مشاهده شد، ساخت استعاری داشت، در اینجا به برخی دیگر از استعاره‌ها اشاره می‌شود:

نه مهمانی تویی باز شکاری

 

طمع داری به کبک کوهساری
                                   (همان: 373)

تو را مشکوی مشکین پر غزالان

 

میفکن سگ برین آهوی نالان
                                     (همان: 374)

 

در بخش دیگری از متن از استعارة «همای» برای شیرین استفاده شده است:

بدین طاووس‌کرداری همایی

 

روان شد چون تذروی در هوایی
                                  (همان: 369)

 

در کلام خسرو نیز طاووس و همای برای خطاب قرار‌دادن شیرین با هم آمده است:

به شیرین گفت کای چشم و چراغم

 

همای گلشن و طاووس باغم
                                    (همان: 329)

 

4ـ1ـ2 دستور

الف) نوع فرآیندها و مشارکین: در متن خسرو و شیرین یک نفر را در جایگاه مشارک مسلّط نمی‌توان برگزید؛ زیرا داستان غنایی دو قهرمان دارد: عاشق و معشوق. در متن شاهنامه رابطة بین دو شخصیت طبقاتی بود و خسرو در بالا و شیرین در پایین قرار می‌گرفت، در اینجا برخلاف آن رابطة این دو، هم‌سطح است. جملات کنشی که نهاد آنها شیرین است، بسامد بسیاری دارد. ویژگی جملات کنشی، تحرّک و تب و تاب است؛ به همین سبب این جملات در بازنمایی شخصیت شیرین در جایگاه یک شخصیت فعّال و نه منفعل مفید است. فرآیندهایی که شیرین در آنها شرکت دارد، فرآیندهای مثبت است و او را زنی شجاع، تیزهوش، مهربان و پارسا نشان می‌دهد؛ مثل دربستن او به روی خسرو و جلوگیری از ورود او برای دورماندن از تهمت یا نشستن بر گلگون و تاختن در کوه و دشت برای یافتن خسرو یا برانگیختن خسرو برای بازپس‌گرفتن تاج و تختش از بهرام چوبین و پس از ازدواج نیز تشویق او به کسب دانش و معرفت.

ب) جملات معلوم یا مجهول: نظامی برای روایت مرگ مریم از ساخت مجهول استفاده نمی‌کند؛ اما با ایجاد تردید در جمله ـ از طریق مخفی‌کردن گوینده با کاربرد عبارت «چنین گویند» ـ و توجیه مرگ مریم و تقدیردانستن آن، دامن شیرین را از این اتّهام دور نگاه می‌دارد. نظامی بر آن است که مریم به مرگ طبیعی مرده است و به راستی گفتار خود تأکید می‌کند و می‌گوید اگر هم شیرین او را کشته باشد، نه با زهر که با دم همّت خود این کار را کرده است:

چنان افتاد تقدیر الهی

 

که مریم را سرآمد پادشاهی

چنین گویند شیرین تلخ زهری

 

به خوردش داد از آن کاو خورد  بهری

وگر می‌راست‌خواهی بگذر از زهر

 

به زهرآلود همّت کردش آن قهر
                                   (همان: 336)

 

ج) وجه جملات: نظامی در گفتار شیرین از «وجه خبری» بسیار استفاده کرده است:

چراغ از نور من پروانه گردد

 

مه نو بیندم دیوانه گردد...

من آرم در پلنگان سرفرازی

 

غزالان از من آموزند بازی
                                    (همان: 381)

 

در کاربرد وجه امری استفادة خسرو از وجه امری نسبت به شیرین بیشتر است؛ اما شیرین نیز از جملات امری در گفتگو با خسرو استفاده می‌کند:

مزن طعنه مرا در عشق فرهاد

 

به نیکی کن غریبی مرده را یاد
                                   (همان: 404)

رها کن نام شیرین از لب خویش

 

که شیرینی دهانت را کند ریش
                                   (همان: 374)

مکن گستاخی از چشمم بپرهیز

 

که در هر غمزه دارد دشنه‌ای تیز
                                 (همان: 397)

 

از وجه پرسشی نیز برای به چالش ‌کشیدن خسرو استفاده شده است:

چرا باید که چون من سروی آزاد

 

بُود در بند عشقت مانده ناشاد
                                  (همان: 381)

چو من شیرین سواری زینی ارزد

 

عروسی چون شکر کاوینی ارزد
                                    (همان: 374)

کدامین ساعت از من یاد کردی

 

کدامین روزم از خود شاد کردی

کدامین جامه بر یادم دریدی

 

کدامین خواری از بهرم کشیدی

کدامین پیک را دادی سلامی

 

کدامین شب فرستادی پیامی
                                   (همان: 376)

 

4ـ1ـ3 ساخت‌های متنی

الف) قراردادهای تعاملی: برخلاف متن شاهنامه که در لحظة دیدار فقط تک‌گویی بی‌پاسخ شیرین مشاهده شد، در اینجا گفتگویی طولانی بین دو شخصیت به ‌وجود می‌آید. یکی از ساخت‌های تکرارشونده در این گفتگوها وجود جملات دعایی است. هر دو شخصیت سخن خود را با دعایی در حقّ طرف مقابل شروع می‌کند و حتی اگر ادامة کلام با درشتی و دشنام همراه باشد، این قرارداد پابرجا خواهد بود:

به بالای تو دولت را قبا چُست

 

به بازوی تو گردون را کمان سست

زیادت بخت باد از بختیاری

 

که پشتیوان پشت روزگاری

پس آن‌گه تند شد چون کوه آتش

 

به خسرو گفت کای سالار سرکش

تو شاهی رو که شه را عشق‌بازی

 

تکلّف کردنی باشد مجازی
                                  (همان: 404)

 

 

‌یکی دیگر از قراردادهای تعاملی در این گفتگوها تعارف‌های عاشقانه است. هر دو شخصیت برای افزودن بزرگی دیگری، خود را کوچک جلوه می‌دهد:

درون شو گو نه شاهنشه غلامی

 

فرستاده‌ست نزدیکت پیامی

که مهمانی به خدمت می‌گراید

 

چه فرمایی درآید یا نیاید
                                   (همان: 368)

 

که شیرین نیز این‌گونه پاسخ می‌دهد:

نه ترک این سرا هندوی این بام

 

شهنشه را چنین داده‌ست پیغام

اگر مهمان مایی ناز منمای

 

به آنجا کِت فرود آرم فرود آی
                                   (همان: 369)

 

نیازآوردن عاشق و نازآوردن معشوق ویژگی اصلی آثار غنایی است. خسرو می‌گوید:

چو حلقه گر نیابم بر درت بار

 

درت را حلقه می‌بوسم فلک‌وار

شوم چون حلقة در طوق بر دوش

 

خطا گفتم که چون در حلقه در گوش
                                  (همان: 377)

 

پاسخ شیرین نیز راندن اوست:

بس آن کز بهر تو بیچاره گشتم

 

ز خان‌و‌مان خویش آواره گشتم
                                 (همان: 398)

 

از شیرین برخاستن و روبرگرداندن است:

بگفت این و چو سرو از جای برخاست

 

جبین را کج گرفت و فرق را راست
                                  (همان: 390)

 

از خسرو گریستن و قسم‌دادن است:

بسی دادش به جان خویش سوگند

 

که تا بازآمد آن رعنای دلبند

نشست و لؤلؤ از نرگس همی‌ریخت

 

به آن آب آتش از عالم برانگیخت
                                     (همان: 391)

 

4ـ2 تفسیر

هر متن ادبی یا غیرادبی متأثر از فضای فرهنگی اجتماعی و بافتی است که در آن تولید می‌شود. تفسیر و تبیین متن بدون در نظر گرفتن این بافت ممکن نیست. در ادامه، بافت سرایش خسرو و شیرین و سپس تفسیر عنصرهای زبانی با‌توجه‌به این بافت بررسی می‌شود.

4ـ2ـ1 بافت موقعیتی سرایش خسرو و شیرین و جهان‌بینی نظامی

با سقوط پادشاهی سامانی عقیدة نژادی نیز راه نابودی در پیش گرفت و فراموش شد؛ زیرا با روی کار آمدن پادشاهان غیرایرانی اندیشة حفظ نظام طبقاتی و اهمیت شرافت نسب در مشروعیّت حکومت نادیده شمرده شد؛ به‌ویژه آنکه در اسلام نیز افتخار نسبی اهمیت خود را از دست داد. قرن ششم را باید دورة ضعف اندیشة ملیّت در ایران دانست. شاعران این عهد برای خوشایند امیران، با نکوهش و تحقیر اسطوره‌های ملّی و افتخارات گذشتگان، از فردوسی نیز به طعن و زشتی یاد می‌کردند. در این دوره سرودن داستان‌های ملّی و پهلوانی دروغ‌پردازی و گناه کبیره دانسته می‌شد (نک: مهربان، 1387: 305). به ‌سبب استواری چنین دیدگاهی است که یکی از دوستان نظامی در هنگام سرودن منظومة خسرو و شیرین به‌شدت به او اعتراض می‌کند:

در توحید زن کاوازه داری

 

چرا رسم مغان را تازه داری
                           (نظامی، 1386: 141)

 

نباید از نظر دور داشت که هدف نظامی از سرودن این داستان زنده‌کردن خاطرة گذشتة ایران و افتخار به ملیّت نیست؛ بلکه حفظ داستان‌هایی است که بر زبان مردم عصر نظامی جاری است و ذوق مردم به شنیدن آن گرایش دارد. سرایش این منظومه هرگز با جهان‌بینی طبیعی‌شدة عصر او ناسازگاری و تضادی ندارد؛ بلکه توصیفات نظامی در مدح محمّد جهان پهلوان در آغاز خسرو و شیرین، همصدایی او با گفتمان سیاسی ـ فرهنگی چیره را نشان می‌دهد:

فریدون دوم جمشید ثانی

 

غلط گفتم که حشوست این معانی...

فریدون بود طفلی گاوپرورد

 

تو بالغ‌همّتی هم شیر و هم مرد

ندیده آنچه می‌بینی تو ز ایّام

 

سکندر ز آینه کیخسرو از جام

سلیمان را نگین بود و تو را دین

 

سکندر داشت آیینه تو آیین

گر ایشان داشتندی تخت با تاج

 

تو تاج و تخت می‌بخشی به محتاج
                                     (همان: 127)

 

آشفتگی و نابسامانی اوضاع، ناآشنایی حاکمان بدوی سلجوقی از رسوم حکومت‌داری و ناتوانی ایشان در تسلط بر امور از ویژگی‌های دیگر عصر سلجوقی است که باعث می‌شد نسبت به حاکمان پیشین اقتدار کمتری داشته باشند. به‌هم‌خوردن نظام طبقاتی در کنار کم‌شدن اقتدار حاکمان، دگرگونی‌هایی را در رابطة شاه و مردم ایجاد کرد که بازتاب آن در کاهش گفتمان قدرت در متون ادبی دورة سلجوقی مشاهده می‌شود. به همین سبب برخلاف تصویرسازی شاهنامه، شخصیت خسرو در منظومة نظامی شخصیتی منفعل، هوس‌پیشه و بی‌اقتدار نمایش داده می‌شود. نظامی در بازنمایی شخصیت خسرو در مقام پادشاه و تنظیم رابطة او با شخصیت‌های دیگر داستان از فضای فرهنگی ـ اجتماعی زمانة خود متأثر است و از یک نظم گفتمانی پیروی می‌کند؛ اما در بازنمایی شخصیت شیرین و تصویرسازی از شخصیت زن، مسیری خلاف حرکت جامعه را پیش می‌گیرد. در این دوره باوجود نفوذ و قدرت‌نمایی برخی زنان در دستگاه حکومت، پایگاه اجتماعی زنان رشدی نداشت؛ حتی به سبب رواج تصوّف و برابری زن با نفس در گفتمان صوفیانه، جهان‌بینی زن‌ستیزانه قوّت گرفت. درست در زمانه‌ای که به استناد احادیث «النّساء ناقصات العقل»، «نعم الختن القبر»، «النّساء حبایل الشّیطان» و... وجود زن نکوهش می‌شد، نظامی چهرة مثبتی از زن نشان می‌دهد؛ همة شخصیت‌های زن داستان‌های او مانند شیرین، لیلی، فتنه و کنیزک چینی، نمادی از خرد و پاکدامنی و وفاداری هستند. او در منظومة شرفنامه با گفتن «یکی جفت همتا تو را بس بود» باور خود به تک‌همسری را آشکار می‌کند و در همین داستان، «شهر زنان» و فرمانروای خردمند آن، نوشابه را توصیف می‌کند که با تیزهوشی خود اسکندر را به تحسین وامی‌دارد.

در این دوره بی‌وفایی زنان و فساد اخلاقی آنها موضوع مشترک بسیاری از آثار ادبی است که البته از جامعة فاسد آن زمان برمی‌خیزد؛ جامعه‌ای که در آن به قول نظامی مردم به‌جای تمایل به آثار حکمی و عرفانی، بیشتر به هوس‌نامه‌ها متمایل‌اند و فساد و شهوت‌رانی همة جامعه را فراگرفته است. عجیب نیست که در چنین فضایی، نظامی داستان «شه آن‌کارة» ساسانی را به رشتة نظم می‌کشد؛ اما جای تعجب دارد که در این جامعه که «زنان درباری در برگزاری مجالس عشرت و اشتغال به فساد، دست کمی از مردان ندارند» (صفا، 1378، ج2: 122) و ادبیات نیز جز این تصویر دیگری از زن ارائه نمی‌دهد، شاعر گنجه، دامن شیرین و حتی شکر را پاک نگه می‌دارد. برخلاف گفتمان فرهنگی زمانه و جهان‌بینی زن‌ستیزانه، نظامی راه دیگری برمی‌گزیند و جهان‌بینی شخصی خودش را در آثارش بازتاب می‌دهد. بی‌شک رئیسة کرد (مادر نظامی) و آفاق (نخستین همسر او) در آفرینش هنری شاعر و نیز شکل‌گیری بینش زن‌ستایانة وی نقش مؤثری داشته‌اند. زندگی کوتاه نظامی با آفاق اثر بسیار ژرفی بر شاعر گنجه گذاشت که حتی سی سال پس از درگذشت او در آخرین اثر خود، اقبالنامه، باز هم به احترام از او یاد می‌کند. در خسرو و شیرین وقتی کتاب را به محمّد جهان پهلوان هدیه می‌کند، پیش از نام اتابک آذربایجان، به‌گونه‌ای از آفاق نام می‌برد و این کلمه را در قافیة بیت قرار می‌دهد که گویی کتاب را به‌جای «شاهِ آفاق» محمّد جهان پهلوان، به «شاه‌آفاق» همسر خود پیشکش کرده است (ثروتیان، 1382: 19). نظامی این احترام را نسبت به همسران دیگرش نیز دارد و برخلاف عرف زمانه از آنها در آثارش، اشاره‌وار و پنهان قدردانی می‌کند.

4ـ2ـ2 تفسیر عناصر متنی

نظامی برای ارجاع به شخصیت شیرین از نام‌هایی استفاده می‌کند که نشان‌دهندة علاقة شخصی او به این شخصیت و نگاه جهان‌بینانة اوست. او از کلمه‌های نشان‌دار (marked) برای نام‌دهی بهره می‌برد و هم‌چنین از ساخت استعاری که بار مثبت به همراه دارد. نوع دیگری از استعاره‌های متنی نیز وجود دارد که کارکرد گفتمانی متفاوتی دارد. کاربرد دو استعارة «کبک کوهساری» و «آهوی نالان» برای شیرین نگاه عمومی به زن در جایگاه موجودی ضعیف را بازتاب می‌دهد؛ زیرا در ساخت استعاره از دو حیوان ضعیفی استفاده شده است که حیوانات وحشی به آنها حمله می‌برند و سرانجام خوراک آنها خواهند شد. البته استعاره‌ها در گفتار شیرین خطاب به خسرو قرار گرفته است؛ پس آنچه با این دو استعاره بازنمایی می‌شود، رابطة شیرین با پادشاه، یعنی نهاد قدرت است. بنابراین در رویارویی «مرد ـ زن» و «شاه ـ مردم» نابرابری و سلطة قدرت مشاهده می‌شود. «همای» استعارة دیگری است که در مقاله بیان شد. این استعاره با منش اسطوره‌ای خود، شیرین را با جایگاه فرمان‌روایی و پادشاهی پیوند می‌دهد و نشانة جایگاه او در نگاه نظامی است.

غیر از ارجاع و استعاره، ارزش رابطه‌ای بین کلمات هم گواه شخصیت مثبت شیرین در روایت نظامی است. در متن، کلمات همنشین با نام شیرین حسن تعبیر دارد و به بازنمایی شخصیت شیرین در جایگاه زنی مهربانو و پاکدامن و پادشاهی عادل و هوشمند یاری می‌رساند. اگرچه خسرو و شیرین موقعیتی برابر با هم دارند، وجود برخی استعاره‌ها در متن و کاربرد فراوان وجه امری در کلام خسرو شکلی از گفتمان قدرت را در متن اثبات می‌کند. البته این گفتمان آن‌قدر قوی نیست که از کنش‌گری شیرین و استفادة او از وجه امری جلوگیری کند. او هم‌چنین وجه خبری و پرسشی را برای سرزنش و به چالش‌کشیدن خسرو به کار می‌برد و این مسئله او را در جایگاه بالاتر قرار می‌دهد. در ساخت‌های متنی مثل گفتگوها و فضاسازی‌ها به برابری شیرین با خسرو یا برتری او تأکید شده است. قراردادهای تعاملی در متن در راستای مفهوم عاشقانه و غنایی داستان است. نیازآوردن خسرو و نازآوردن شیرین، هم‌چنین دفاع نظامی از او در ماجرای قتل مریم ـ برخلاف استفاده از جملة معلوم ـ نشان‌دهندة نگاه ستایش‌گرانة او به این شخصیت و برخورد جهان‌بینانة اوست.

 

4ـ3 تبیین

از بین رفتن جهان‌بینی طبقاتی در عصر سلجوقی به شاعر گنجه این امکان را داده است تا هویّت شیرین را از کنیزک رومی به شاهدختی ارمنی تغییر دهد و با استفاده از ساخت‌های متنی بر قدر و جایگاه او بیفزاید. چندگانگی کانون‌های قدرت در این دوره، پادشاهی غلامان و گاه حتی کودکان خردسال و درنتیجه ضعف حاکمیّت سبب شده است تا گفتمان قدرت در منظومة خسرو و شیرین برجستگی بسیاری نداشته باشد.

نوع ادبی عاشقانه و غنایی داستان و جهان‌بینی زن‌ستایانة نظامی در بازنمایی (representation) شخصیت شیرین در این منظومه نقش اساسی دارد. در ادبیات غنایی ویژگی‌هایی به معشوق نسبت داده می‌شود که شیرین ناگزیر از داشتن آنهاست؛ به ‌همین‌ سبب شخصیت شیرین در منظومة نظامی با شیرین در شاهنامه متفاوت است. از سوی دیگر نظامی در تضاد با فضای فاسد دربار سلجوقی و برخلاف گفتمان صوفیانة عصر خود که نگاهی زن‌ستیزانه را در جامعه منتشر می‌کند، شیرین را زنی پاکدامن، وفادار و درخور ستایش نشان می‌دهد. به‌طور اساسی در داستان‌های نظامی هیچ زن ایرانی، حتی شکر که گردانندة روسپی‌خانة اصفهان است، دامن به فساد آلوده نمی‌کند. شیوة بازنمایی شخصیت شیرین در این داستان نتیجة برخورد جهان‌بینانة نظامی با جایگاه زن در جامعه است که آشکارا با جهان‌بینی طبیعی‌شدة زمان او در تضاد است. به‌ همین ‌سبب گاهی در داستان در پاسخ سؤال از پیش ‌تعیین‌شده‌ای که به نگاه ستایش‌گرانة او خُرده می‌گیرد، از جنس زن دفاع می‌کند: «بسا رعنا زنا کاو شیرمرد است» (نظامی، 1386: 484).

 

5ـ نتیجه‌گیری

تصویر شیرین در شاهنامه از گفتمان سیاسی ـ فرهنگی دورة سامانی‌غزنوی اثر پذیرفته است و تغییر این گفتمان در دورة سلجوقی به دگرگونی شخصیت شیرین در منظومة خسرو و شیرین انجامیده است. در شاهنامه شخصیت شیرین دو چهرة منفی و مثبت دارد که شکل‌گیری آن حاصل جهان‌بینی طبقاتی برجای‌مانده از دورة ساسانی است. این جهان‌بینی به سبب سقوط سامانیان و روی کار آمدن پادشاهان غیرایرانی رو به نابودی می‌رود. بسیاری از عناصر گفتمان‌مدار شاهنامه از این جهان‌بینی تأثیر گرفته است و به همین سبب با گفتمان دورة سلجوقی همخوانی ندارد. روایت نظامی از داستان خسرو و شیرین با روایت فردوسی متفاوت است. در روایت نظامی، شیرین از کنیزک به شاهدخت تغییر ماهیّت می‌دهد و به‌طور کامل چهره‌ای مثبت می‌یابد؛ هم‌چنین به سبب حذف جهان‌بینی طبقاتی، مخالفت موبدان با درخواست خسرو برای ازدواج با شیرین و نیز استفادة خسرو از استعارة «تشت زهر» و «تشت می» بی‌معنی می‌شود و به ‌همین‌ سبب در منظومة نظامی از آنها نشانی نیست.

گفتمان قدرت در متن شاهنامه برجسته است و به همین سبب رابطة خسرو با شیرین یک رابطة طبقاتی و بالادستی است؛ اما بعد از مرگ خسرو به سبب تقابل دو نهاد قدرت (ملکه و شاه نو) جایگاه شیرین برجسته می‌شود و در راستای شیرویه قرار می‌گیرد. فردوسی در این مقطع از داستان با استفاده از عبارت‌بندی دگرسان، کاربرد ضمیر «من»، استفاده از وجه پرسشی و امری بر اقتدار شیرین می‌افزاید تا در تقابل با شیرویه، چهرة منفی داستان، برجستگی بیشتری داشته باشد. برخلاف آنچه بیان شد، رابطة شیرین و شیرویه در منظومة نظامی تقابلی نیست و بی‌اهمیت است؛ بنابراین شخصیت شیرویه در قطب‌بندی شخصیت‌های اصلی قرار نمی‌گیرد. رابطة خسرو و شیرین در این منظومه برخلاف شاهنامه رابطه‌ای هم‌سطح و برابر است؛ زیرا تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی و ضعف حاکمیت در عصر سلجوقی سبب کمرنگ‌شدن گفتمان قدرت در منظومة نظامی شده است. پراکندگی وجه‌ها بین دو شخصیت و نوع قراردادهای تعاملی تأییدکنندة این هم‌سطحی است.

به‌جز تغییر گفتمان، دو عامل دیگر نیز در دگرگونی شخصیت شیرین تأثیر دارد: الف) تفاوت نوع ادبی دو متن؛ ب) جهان‌بینی زن‌ستایانة نظامی.

در نوع ادبی غنایی ویژگی‌هایی برای معشوق تعریف می‌شود که شیرین نیز آنها را دارد؛ اما شاهنامه یک روایت تاریخ‌محور است و فردوسی انگیزه‌ای برای پروراندن شخصیت شیرین ندارد؛ بنابراین در بازنمایی این شخصیت فقط به موضوعاتی توجه می‌کند که رویکرد تاریخی دارد. در تصویر ارائه‌شدة نظامی از شیرین، نگرش او به زنان اثرگذار بوده است. هیچ‌‌یک از دو سراینده، نگاه زن‌ستیزانه ندارند؛ اما رویارویی فردوسی با شخصیت شیرین غیرشخصی است و با نگاهی از بیرون و خنثی به بازنمایی این شخصیت می‌پردازد. درحقیقت او روایت‌گری است که به اصالت روایت و فضای گفتمانی اثر خود وفادار است. نگاه نظامی برخلاف فردوسی ـ همان‌طور که در شیوة نام‌دهی او به شیرین آشکار است- شخصی است و به‌جای پیروی از گفتمان عصر خود، دیدگاه شخصی خود را در متن وارد می‌کند. نگاه او به شیرین، جهان‌بینانه و ستایش‌گرانه است. به ‌همین سبب تصویری که او از شیرین ارائه می‌دهد، تفاوت‌های آشکاری با تصویر فردوسی دارد. زندگی خصوصی نظامی همراه با رویارویی او با نگرش طبیعی‌شدة جامعه به زن، وی را به سوی جهان‌بینی شخصی و زن‌ستایانه هدایت می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود تا نظامی در بازنمایی شخصیت شیرین و همة شخصیت‌های زن داستان‌هایش از بانوانی پاکدامن و خردمند و شجاع یاد کند.

 

پی‌نوشت‌ها

1- استفاده از اسم عَلَم اهداف مختلفی دارد؛ هم برای تعظیم و احترام و هم برای تحقیر و خوارداشت می‌توان از آن بهره برد. زاهدی (بی‌تا: 61 ـ 63) در کتاب روش گفتار به هشت مورد از اغراض معرفه قراردادن مسندالیه به‌طور علم‌ اشاره کرده است. در متون علم بلاغت و معانی دربارة کاربرد اسم عَلَم به‌جای ضمیر اول شخص مفرد بحثی بیان نشده است؛ اما در گفتار فارسی موارد شبیه به آن فراوان است؛ مثلاً گوینده به‌جای گفتن «باز هم من باید بلند شوم و ظرف‌ها را بشویم» بگوید «باز هم منیژه باید بلند شود و ظرف‌ها را بشوید». این جایگزینی تأثیر عاطفی بیشتری دارد. اغراض بلاغی این کاربرد، بیان شدّت ناراحتی و نارضایتی است و احساس زبونی و تحقیرشدگی گوینده در آن مشاهده می‌شود. همین اغراض برای جملة شیرین نیز تصور می‌گردد.

2- منظور از وجه، در اینجا سه وجه خبری و پرسشی و امری است که فرکلاف در مبحث «ویژگی‌های دستوری دارای ارزش رابطه‌ای» مطرح کرده است؛ بنابراین وجه اخباری، التزامی، امری که در کتاب‌های دستور زبان فارسی بیان می‌شود، منظور نیست (ن.ک: وحیدیان کامیار،1381: 54). فرکلاف (1387: 192) می‌گوید: نبودن تقارن‌های نظام‌مند در پراکندگی وجه‌ها بین مشارکین برحسب روابط آنها از اهمیّت برخوردار است. 

3- برای پرسش بلاغی و معانی و اغراض استفهام ن.ک: (زاهدی، بی‌تا:142 ـ 144)؛ (شمیسا، 1373: 111 ـ 123).

1- آقاگل‌زاده، فردوس (1386). «تحلیل گفتمان انتقادی و ادبیات»، ادب‌پژوهی، شمارة اول، 17 ـ 27.
2- بلعمی، ابوعلی محمّد (1353). تکمله و ترجمة تاریخ طبری تألیف ابوجعفر محمّد بن جریر طبری ج دوم، تصحیح محمّدتقی بهار، به کوشش محمّد پروین‌گنابادی، تهران: کتابخانة زوّار.
3- بیگدلی، غلامحسین (1369). چهرة اسکندر در شاهنامة فردوسی و اسکندرنامه نظامی، تهران: نشر آفرینش.
4- پاک‌نیا، محبوبه (1385). «خوانشی از زن در شاهنامه»، مطالعات زنان، سال 4، شمارة 2، 111- 114.
5- --------- (1388). رودابه و سودابه؛ سیمای سیاسی- اخلاقی زن در شاهنامه، تهران: پژوهشکده زنان انتشارات دانشگاه الزهرا (س).
6- ثروتیان، بهروز (1382). نظامی گنجه‌ای، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
7- ثعالبی، ابومنصور (1963م). تاریخ غررالسیر المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، طهران: مکتبة الاسدی.
8- حجازی، بنفشه (1370). زن به ظنّ تاریخ، تهران: شهرآشوب.
9- حسینی، مریم (1388). ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات فارسی، تهران: چشمه.
10- دالوند، لیلا (1389). الهة پنهان: تصویر زن در شاهنامة فردوسی، خرم‌آباد: سینا.
11- زاهدی، زین‌الدین (جعفر) (بی‌تا). روش گفتار (علم البلاغة)، مشهد: چاپخانة دانشگاه فردوسی.
12- زرین‌کوب، عبدالحسین (1372). پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد، تهران: سخن.
13- شمیسا، سیروس (1373). معانی، تهران: نشر میترا.
14- صفا، ذبیح‌الله (1378). تاریخ ادبیات در ایران جلد دو، تهران: فردوس، چاپ چهاردهم.
15- غلامرضایی، محمّد (1393). داستان‌های غنایی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
16- غلامی‌نژاد، محمّدعلی؛ تقوی، محمّد؛ براتی، محمّدرضا (1386). «بررسی تطبیقی شخصیت بهرام در شاهنامه و هفت‌پیکر»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شمارة 158، 117 ـ 138.
17- فردوسی، ابوالقاسم (1389). شاهنامه دفتر هشتم، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ سوم.
18- فرکلاف، نورمن (1387). تحلیل انتقادی گفتمان، مترجمان فاطمه شایسته‌پیران  و دیگران، ویراستة محمّد نبوی و مهران مهاجر، تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانه‌ها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
19- کیا، خجسته (1371). سخنان سزاوار زنان در شاهنامة پهلوانی، تهران: فاخته.
20- مزداپور، کتایون (1383). داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر دربارة اسطوره، تهران: اساطیر.
21- مظاهری، علی‌اکبر (1373). خانوادة ایرانی در روزگار پیش از اسلام، تهران: قطره.
22- موسوی، حسن (1382). فرهنگ و تمدّن ساسانی، شیراز: آرمان‌گرا.
23- مهذّب، زهرا (1374). داستان‌های زنان شاهنامه، تهران: مرکز فرهنگی نشر قبله.
24- مهربان، جواد (1387). جامعه‌شناسی شعر فارسی از ابتدا تا پایان دورة سلجوقیان، مشهد: تابران.
25- میرخواند، محمّد بن سید برهان‌الدین (1338). تاریخ روضةالصفا، ج1، مقدّمة عباس پرویز، تهران: انتشارات مرکزی.
26- نظامی گنجه‌ای (1386). خسرو و شیرین، تصحیح بهروز ثروتیان، تهران: امیرکبیر.
27- وحیدیان کامیار، تقی (1381). دستور زبان فارسی، تهران: سمت، چاپ سوم.
28- یارمحمّدی، لطف‌الله (1385). ارتباطات از منظر گفتمان‌شناسی انتقادی، تهران: هرمس.