نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسیارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه اصفهان
2 استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
This paper which is a review of Dehkhoda’s book in proverbs and mottos "Amsalva Hekam" tries to investigate and correct some shortcomings of that book. Although Dehkhoda’s "Amsalva Hekam" is one of the most important books in Persian proverbs and is one of the most referred books in Persian language and literature and comparative paremiology researches, it is not free of shortcomings, like all of the handwritten works, and needs investigation and rewriting in some cases.
Some of the shortcomings of the book are: lack of introduction and comprehensive definition of proverb, not separating the proverb, assimilation, implication of the proverb, current channel of the proverb and the wisdom, not having thematic table of contents, disharmony of some subentries with respective entries, not separating informal proverbs from fluent literary ones, plenty of print and non – print mistakes, not having an identical method in citing verses and wisdom quotes and not including the reference or author’s name in most cases, disorder and lack of integrity in the book regarding system and structure, and quoting rhymed and prose phrases regardless of whether they are winged.
In this regand, after studying the book and considering the texts and papers written on critique of this collection, authors attempt to gather and investigate these shortcomings by mentioning evidences and instances of Persian and Arabic.
کلیدواژهها [English]
مــن این سخـن که بگفتم تو را نکو مثل است
مثــل بسنــده بــود هـوشـیـارْ مــردان را
(ناصرخسرو، 1370: 118)
مقدمه
یکی از مظاهر فرهنگ، تمدّن و ادبیات هر ملت، مثلها، جملههای پندآموز و عبارتهای حکمتآمیز و نغزی است که از اذهان بزرگان علم و ادب و یا مردم عامی آن دیار تراوش کرده و سینه به سینه و نسل به نسل به آیندگان رسیده و آنها را با فرهنگ، ادب، عادات و رسوم، شیوههای زندگی، روحیّات و عواطف و طرز تفکّر پیشینیان خود آشنا میکند.
در تعریف واژه «مثل» که در ادب فارسی به آن «دستان» یا «داستان» هم اطلاق میشود، آراء و نظرات گوناگونی وجود دارد و ادیبان هر کدام با توجّه به معیارهای خاصّ خود، تعاریفی از مثل و انواع آن ارائه دادهاند. برای نمونه احمد بهمنیار در تعریف این واژه گفته است: «مثَل جملهای است مختصر و مشتمل بر تشبیه یا مضمونی حکیمانه که به سبب روانی لفظ، روشنی معنا و لطافت ترکیب، شهرت عام یافته و همگان آن را بدون تغییر و یا با اندک تغییر در محاورات خود به کار میبرند» (بهمنیار، 1328: 52).
انوری در تعریف این واژه آورده است: مثل یا دستان، هر گفتار کوتاه و شایع و معمولاً در قالب بیانی کلیشهای و بیان کنندة حالتی نمادین با معنایی عمیق و اندرزگونه و دارای مصادیق متعدد است که موضوع یا رویداد مورد مجادله و بحث را به آن تشبیه میکنند، مانند «بادآورده را باد میبرد»، «علی ماند و حوضش» (انوری، 1382: 2/ 2084).
دربارة واژه همنشینِ امثال هم آوردهاند «حکم ـ جمع حکمت ـ به پندها، نصیحتها یا سخنان اخلاقی میگویند که عمل به آن موجب رستگاری میشود» (همان، 3/ 2565) و«سخن حکمتآمیز در اصطلاح به سخنی اطلاق میشود که سرشار از دانش و خرد باشد» (داد، 1371: 205).
دانشمندان علم بیان معتقد بودند که مثَل در محاورات و گفتگوهای روزمره در حکم برهان در عقلیّات است. نظّام بلخی از دانشمندان معتزلی (درگذشته 221ﻫ.)، بلندترین جایگاه را در پهنة بلاغت از آن مثَل دانسته و گفته است، در مثل چهار چیز گرد هم میآیند: لفظی کوتاه، مضمونی والا، تشبیهی نیکو، و کنایهای پسندیده و این اوج زبانآوری است (بیات، 1384: 92). «ارسطو معتقد بوده است که امثال و حکم، خوشههای حکمت باستانی است که در پرتو ایجاز، درستی و صواب، از خطر نابودی برکنار مانده است» (شریفی، 1381: 1).
مثل در زیباسازی و شیوایی کلام نقش بسزایی دارد و از آن جا که سخن را دلنشینتر و استوارتر میسازد، تأثیرش در شنونده بیش از سخن عادی است. دیگر آن که امثال آینة تمامنمای زندگی گذشتگاناند و مخاطب را با عقاید، اندیشهها، روحیّات، عادات، منشها، آداب و رسوم، حیات اجتماعی سیاسی، فرهنگی و وقایع مهم زندگی پیشینیان خود آشنا میسازند. علاوه بر آن نقش تربیتی امثال را نیز باید در نظر داشت؛ چه «از دیرباز مثلها، داستانها و افسانهها از عناصر مهم تربیت فرزندان به شمار میرفتهاند» (ذوالفقاری، 1384، 20). نیز بسیاری ازآداب و سنن کهن که در گذر تاریخ به دست فراموشی سپرده شده و از خاطرها رفته است، در دل مثلها حیات خود را حفظ کرده سینه به سینه و نسل به نسل به آیندگان منتقل میشوند، از این روی جمعآوری، ضبط و شرح امثال همواره مورد توجّه ادبپژوهان و نویسندگان ملل مختلف بوده است. در ادب فارسی، یکی از جامعترین مجموعهها در زمینة امثال، کتاب امثال و حکم دهخدا است که بیشک در ادب فارسی برای آن نظیری نمیتوان یافت. از منابع مهم دیگر در زمینه امثال، کتاب جوهر الجواهر شیخ حسن جابری انصاری معاصر دهخداست که در کنار امثال و حکم در زمینة مثل شناسی تطبیقی در حوزة ادب فارسی و عربی مجموعهای مهم به شمار میآید.
امثال و حکم دهخدا شامل حدود سی هزار عنوان «مثلی»، «حکمی»، «کنایهای»، «زبانزدی» و نزدیک به دوازده هزار مورد استنادی به شعر شاعران معتبر و حدود ده هزار مثل، حکمت، کنایه و اصطلاح میباشد که تحت عنوان «نظیر» ذیل مدخلهای عنوان شده آمده است (دبیرسیاقی، 1368: 1). در تقسیمبندی دقیقتر، این کتاب شامل گونههای زیر است: مثلهای مکتوب ادبی که بخش عمده آن را اشعار شاعران ادب فارسی تشکیل میدهد، مثلهای عامیانه که بیشتر آنها مربوط به فرهنگ شفاهی مردم تهران است، اصطلاحات، کنایات، کلمات قصار، زبانزدها، عبارات پندآموز و نکات اخلاقی، امثال و اشعار عربی و آیات قرآن کریم، اعتقادات و باورهای عامیانه، بعضی از قواعد فقهی و علمی و موارد دیگر (میرافضلی، 1384: 1/ 511).
امثال و حکم پس از لغتنامه مرجع ماندگاری در زبان و ادب فارسی است با این مزیت که تمام زحمت گردآوری آن را دهخدا خود به تنهایی متحمّل گشته است. وی بواقع دانشمندی بزرگ است که در عین فروتنی و تواضع، اگر مطلبی را درنیافته ابایی ندارد که به ندانستن خود اقرار کند؛ چنان که به عنوان نمونه در ذیل مدخل «چاه مینماید و راه نمینماید» مینویسد: «معنی و مراد این مثل را نمیدانم» (دهخدا، 1386: 607).
دهخدا در شناخت امثال و جایگاه به کارگیری آنها در کلام و کشف ارتباط بین مثلها و ابیاتی که معنای مثلی و پندآموز دارد و آیات قرآن و احادیث وتطبیق بین آنها، قدرت و مهارتی مثالزدنی داشته است و با نگارش این کتاب، خدمتی ارزشمند و در خور ستایش به فرهنگ و ادب فارسی نموده است، چنان که «به اتّفاق اهل نظر اگر دهخدا از حکیم طوس بالاتر و والاتر نباشد، کمتر نیست» (سبزیانپور، 1384: 57).
امثال و حکم یکی از پر ارجاعترین منابع معتبر در تحقیقات زبان و ادبیات فارسی است. این کتاب از زمان چاپ تا امروز، همواره یکی از منابع اصلی در زمینة امثال؛ خصوصاً امثال ادبی و فصیح بوده است و پژوهشگران و مصحّحان متون نظم و نثر در تحقیقات خود از آن بهره فراوان بردهاند، این کتاب از نظر مثلشناسی تطبیقی در حوزة ادبیات فارسی و عربی نیز کتاب مهمی به شمار میرود و از روی آن میتوان سیر تحول و گردش یکمثل را در تاریخ شعر فارسی (تا دوره تیموری)، پی گرفت (میرافضلی، 1384: 513).
امّا با این همه امثال و حکم نیز مانند دیگر آثار قلمی خالی از نقص نیست و در مواردی به بررسی، اصلاح و تکمیل نیاز دارد و این نقایص بیشتر در محتوا، ساختار و اسلوب آن به چشم میخورد. در این میان توجه به این نکته ضروری است که نقایص اندک موجود در این مجموعه به هیچ وجه از اهمیت و جایگاه والای آن در زبان و ادب فارسی نخواهد کاست. «از سید حسن تقی زاده نقل شده است که اگر در آثار دهخدا ده هزار غلط هم پیدا شود، با توجه به عظمت کار او طبیعی و قابل چشمپوشی است...» (سبزیانپور، 1384: 57).
این نوشته نقدی است بر امثال و حکم که نگارندگان با هدف بررسی و برطرف نمودن بخشی از کاستیهای این اثر ارزشمند، بدان پرداختهاند. ناگفته نماند که پیش از این تلاشهایی در زمینة بررسی و نقد امثال و حکم توسط پژوهشگران ادب فارسی، همچون یحیی آرینپور، سعیدرضا بیات، سیدعلی میرافضلی و دیگران انجام شده است. گرچه این محقّقان نهایت تلاش خود را در این زمینه به کار بردهاند؛ اما به علّت دامنة وسیع کتاب امثال و حکم و حجم زیاد آن، بعضی نکتهها از نظر آنها پنهان مانده است.
نگارندگان ضمن پاسداشتِ کوششهای ارزشمند آن بزرگواران در راه پویایی و اعتلای هرچه بیشتر زبان و ادب فارسی، با توجه به بضاعت علمی ناچیز خود سعی کردهاند آن نقادیها را کاملتر نمایند.
درنگی در امثال و حکم دهخدا
با این که امثال و حکم دهخدا، یکی از معتبرترین کتابها در زمینه امثال فارسی و یکی از پر ارجاعترین منابع معتبر در تحقیقات مربوط به زبان و ادبیات فارسی است و شواهد و نظایر فراوانی را در بر دارد، باز از بررسی، اصلاح و تکمیل بی نیاز نیست. از جمله نکاتی که پس از تورّق و بررسی این کتاب به نظر پژوهشگران و نیز صاحبان این مقال رسیده، موارد زیر قابل ذکر است:
1 ـ امثال و حکم مقدمه و توضیحی ندارد تا گویای کیفیت و چگونگی کار دهخدا باشد. در این کتاب، اصطلاحات «مثل»، «تمثل»، «جاری مجرای مثل»، «ارسال المثل» و «حکمت» تعریف نشده و از هم متمایز نگشته است؛ گویا دهخدا هیچ یک از تعاریف مثل و انواع آن نپذیرفته بوده است.
ناگفته نماند که در میان یادداشتهای پراکندة دهخدا که در کتاب گزیدة امثال و حکم دهخدا گرد آمده است (دبیرسیاقی، 1370: 18ـ 32)، نکتهها و مواردی در مورد نحوة نگارش کتاب، اهمیت و اقسام مختلف مثل، جایگاه مثل در ادب فارسی، منابعی که در نگارش کتاب به آن استناد شده و غیره به چشم میخورد؛ اما در این یادداشتها که تا به امروز ضمیمه کتاب امثال و حکم نشده است، تعریفی جامع و قابل قبول از مثل و اقسام مختلف آن وجود ندارد. همچنین در این یادداشتها نوشتههایی وجود دارد که نشان میدهد که مؤلّف بر آن بوده است که برای مجموعة خود مقدمهای قرار دهد و روش کار خود را به تفصیل بیان کند.
2 ـ این کتاب، فهرست موضوعی ندارد و جوینده برای یافتن یک مثل در فهرست الفبایی کتاب، ناگزیر از دانستن کلمة آغازین مثل خواهد بود و در این راه با دشواریهایی مواجه میشود. «دهخدا مدخلهای کتاب خود را بر اساس حروف الفبای آغازین مثلها تنظیم کرده است. این روش که هنوز هم مورد استفاده مثلنگاران است، با توجه به حجم گسترده کتاب امثال و حکم، گاه جویندگان را برای یافتن مثلهای مورد نظر به زحمت میافکند؛ زیرا بسیاری از امثال؛ بویژه مثلهای عامیانه، در گفتارهای روزمره به شیوههای گوناگونی به کار میرود و تصرفاتی که به مقتضای کلام در شکل و ترتیب کلمات مثلها راه مییابد، باعث میشود که نتوان برای یک مثل واژة آغازین ثابتی در نظر گرفت. راه حلّی که دهخدا برای این مشکل اندیشیده، نقل صورتهای گوناگون یک مثل در مواقع مختلف کتاب است که علاوه بر آن که راه حل نیست، باعث افزایش بیشتر حجم کتاب نیز شده است» (میرافضلی، 1384: 1/ 511). از این رو قرار دادن فهرست موضوعی برای سهولت استفاده از این کتاب، از مواردی است که توجّه به آن در چاپ مجدد کتاب، لازم و ضروری به نظر میرسد.
3 ـ دهخدا شماری از ابیات فارسی را در مجموعة خود گردآورده، بدون آن که احراز کرده باشد، این ابیات جزء گنجینه امثال سائره است. وی ابیات بسیاری از شاعران بزرگ ادب فارسی؛ از جمله سعدی، فردوسی، مولوی و غیره نقل کرده است که بیشک دربردارندة مفاهیم بلند اخلاقی و تعلیمی است؛ اما باید گفت که تعمیم مفهوم مثل تا به این میزان به یقین پذیرفته نیست؛ چه در میان گویشوران زبان فارسی رواج و مقبولیت امثال سائره را نیافته است. این در حالی است که یکی از شرایط اصلی و ضروری برای این که عبارتی را در زمرة امثال سائره به حساب آورند، این است که در میان عوام شهرت و رواج داشته باشد (آرینپور، 1374: 454). برای نمونه بیت زیر را ذکر میکنیم که هیچ گونه ارتباطی با مثل ندارد:
ای پسر گر ملازمِ شاهی |
|
نتوان بود غافل و ساهی |
و نیز ابیات بسیاری از نصراللّه تقوی نقل کرده است که در میان فارسی زبانان کاربرد و رواج ندارد (برای نمونه ر.ک. دهخدا، 1384: 2/ 688). نیز وی تعداد زیادی از امثال هندی را در کتاب خود گرد آورده است که نه در ادب فارسی کلاسیک ریشهای دارد و نه نزد ایرانیان متداول و رایج است (طبری، 1381: 469).
4 ـ دیگر آن که شمار بسیاری از آیات قرآن، احادیث، ابیات عربی، سخنان حکمتآمیز عربی، احکام فقهی و قواعد علوم اسلامی، مانند علم کلام و اصول ـ بدون در نظر گرفتن این که آیا در فرهنگ عامه فارسیزبانان مصطلح است یا خیر ـ در این کتاب گرد آمده است. این در حالی است که تنها شماری محدود از امثال قرآنی و احادیث نزد فارسیزبانان مصطلح است؛ به دیگر سخن حیطه کاربرد این مثلانگاشتهها معلوم نشده است.
برای نمونه دو بیت زیر قابل ذکر است:
اِعْرِفِ الفَرْقَ بَیْنَ دالٍ وذالٍ |
|
وَهْیَ أَصلٌ بِالفارِسیَّةِ مُعْظَمْ
|
البته دهخدا خود تنها در توجیه ذکر بعضی از قواعد فقهی و اصولی چنین آورده است: «بعضی از قواعد فقهی و اصولی و یا پاره دیگر از علوم را نوشتهام. این بر حسب ترتیبی است که در دنیا معمول است و ما چون تا حال کتابی در امثال جمع نکردهایم، شاید بعضی تعجب کنند؛ ولی جای تعجب نیست» (دبیرسیاقی، 1368: 17).
5 ـ دیگر آن که شمار بسیاری از زبانزدها، باورهای عامیانه و خرافات، کنایات و اصطلاحات، در جمله امثال و حکم آورده شده که با توجه به تحقیقات پژوهشگران (ذوالفقاری، 1386: 3 ـ 20)، با هیچ یک از تعاریف «مثل» و «حکمت» سازگاری ندارد:
ـ جملههای دعایی مثل «خدا زیاد کند» (دهخدا، 1386: 718)، و عبارتهایی چون «هفت قرآن در میان» (همان، 3/ 1333)، یا «گوش شیطان کر» (همان)، در زمره زبانزدهاست (ذوالفقاری، 1386: 10) که در عداد امثال و حکم قرار گرفته است.
ـ عقاید عامیانه و باورهای خرافی نیز با امثال و حکم تفاوت دارد (ذوالفقاری، 1386: 13)؛ ولی نمونههای آن مانند: «خدا سیُّمی را به خیر بگذراند» (دهخدا، 1386: 2/ 719)، یا «گربه هفت جان دارد» (همان، 3/ 1278)، در امثال و حکم کم نیست.
ـ کنایات که بعضاً از اصطلاحات عامیانه نیز به شمار است و نباید با امثال خلط شود (ذوالفقاری، 1386: 13)، مانند «دست به دست کردن: تعلّل و تسامح ورزیدن» (دهخدا، 1386: 2/ 805)، «دست به عصا راه رفتن: بینهایت حازم و محتاط بودن» (همان، 806)، «پاچه ورمالیده: بیادب و ناتراشیده» (همان، 1/ 494)، در امثال و حکم فراوان است. جالب نظر است که در برخی موارد مثل «بیت حوادث: کنایه از دنیا» (همان، 1/ 484)، دهخدا خود به کنایه بودنِ آن تصریح میکند.
6 ـ دهخدا مثلها را نه به آن صورت که در میان مردم رواج داشته است که به صورتی که در کتابها و دواوین شعری نقل شده، جمعآوری کرده است و بیش از آن که به گردآوری فرهنگ شفاهی مردم و امثال عامیانه (فولکلور) همت گمارد، به امثال فصیح، اشعار و سخنان پندآموز و حکیمانه اهتمام داشته است. از این رو این گونه مثلها در کتاب او جایگاه دوم را دارد و معمولاً به عنوان مرادف امثال و حکم ادبی و اشعار حکمت آمیز ذکر گردیده است. به دیگر سخن «قسمت عمدة این مجموعه؛ یعنی حدود نود و هفت درصد آن را مثلهای ادبی، کلمات قصار و اشعار کلاسیک ادب فارسی تشکیل میدهد و تنها سه درصد آن به فرهنگ شفاهی مردم اختصاص دارد» (کوراوغلی، 1342: 19؛ ذوالفقاری، 1384: 13).
7 ـ دهخدا «ضمن کوشش در جهت توضیح و شناخت مثلها، به خاطر خودداری از اطالة کلام و جلوگیری از ازدیاد بیشتر حجم کتاب، اغلب با اشارهای مختصر و در چند کلمه و یا عدم شرح کافی، خواننده را به کاوش و تفحص بیشتری برای پی بردن به مفهوم امثال و جایگاه به کارگیریشان در کلام وا میدارد» (شریفی، 1381: 3). از این رو برخی از امثال نامفهوم است و شرح و تفسیری که بر آنها نوشته شده، مفهوم آنها را بخوبی ادا نمیکند، برخی از امثال و عبارات پندآموز، درست و دقیق ترجمه نشده است و برخی از مثلها را که نیاز به توضیح ندارد و معنی آن روشن است، شرح داده است. نیز در بسیاری از موارد شواهد شعری را شرح نداده و به ذکر نظایر بسنده کرده است، مانند:
پیل شطرنج کجا ماند به پیل منگلوس |
|
شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار |
8 ـ مؤلف خود را ملزم به ارجاع دادن احادیث و عبارات بر گرفته از نهج البلاغه ننموده است؛ احادیث منسوب به امیر مؤمنان علی (ع) با نام آن امام مشخص شده و در بقیه موارد، به لفظ «حدیث» اکتفا شده و نامی از مأخذِ آن به میان نیامده است (سبزیانپور، 1384: 59). در ارجاع ابیات و سخنان حکمتآمیز نیز شیوة ثابتی وجود ندارد؛ اغلب اشعار بدون ذکر نام گوینده قید شده است. گاهی نیز به اشخاصی غیر از سرایندگان اصلیشان نسبت داده شدهاند. بیت زیر در امثال و حکم به نام جنید بغدادی نوشته شده است:
اقْتُلونِی یا ثِقاتِی |
|
إِنَّ فی قَتْلِی حَیاتِی
|
این بیت از سرودههای حلاج، حسین بن منصور (244 ـ 309ﻫ/858 ـ 922م) است (حلاج، 2005م، 31).
نیز بیت زیر از سرودههای ملا محمد حسین نظیری نیشابوری، شاعر سدة دهم هجری است که دهخدا آن را باشتباه به صائب نسبت داده است:
دست طمع که پیش کسان کردهای دراز |
|
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
|
بیت زیر نیز سروده ملا شعیب خوانساری (درگذشته سال 1083ﻫ) است که دهخدا آن را به شخصی به نام «نافع» نسبت داده است:
با هر که دوستیّ ِخود اظهار میکنم |
|
خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم |
نیز گاه در یک جا گویندة بیت را کسی معرفی میکند و در جای دیگر دیگری را گوینده همان بیت میداند. به دیگر سخن در اطلاعات مربوط به نمونهها تناقض وجود دارد؛ از جمله بیت زیر که نخست (دهخدا، 1386: 149) به خطا به «مجنون عامری» (درگذشته 68ﻫ) نسبت داده شده و سپس در دو جای دیگر (همان، 2/ 612، و 4/ 2008) بدون اسناد به سراینده ذکر گردیده و البته در یک جا هم (همان، 4/ 1889) بدرستی به عبدالله بن معاویه منسوب شده است:
وَعَیْنُ الرِّضَا عَنْ کُلِّ عَیْبٍ کَلِیلَةٌ |
|
ولکنَّ عَیْنَ البُغْضِ تُبْدِی المَساوِیا |
میگوییم این بیت که از امثال سائره در ادب عربی به شمار میرود، در دیوان امام شافعی آمده (شافعی، 1994: 165)، هرچند در بیشتر کتب ادبی به عبدالله بن معاویة بن جعفر بن أبیطالب (درگذشته 129ﻫ) نسبت داده شده است (ابن عبد ربّه، 2004: 2/176؛ ابو هلال عسکری، 1988: 1/ 288؛ ثعالبی، 2002: 272؛ خلایلی، 1988: 367؛ مبرّد، 1387: 1/ 178).
9 ـ از کاستیهای این کتاب، عدم انسجام و فقدان روش علمی در طرح و تنظیم مدخلهاست. نیمی از مدخلها فاقد هرگونه توضیح یا تفسیر است و بعضی از آنها به مثلهای مترادف و بعضاً مهجور ارجاع داده شده است که بر ابهامِ مثل میافزاید. این نقیصه؛ بخصوص در جلد چهارم بیش از سایر مجلّدات به چشم میخورد؛ به طوری که بیشتر مدخلهای آن فاقد توضیح است و شواهد شعری آن آشکارا از سایر مجلّدات کتاب کمتر است (میرافضلی، 1384: 1/ 513).
10 ـ مثلهای شفاهی و عامیانه از امثال ادبی و مکتوب تفکیک نشده و حد و مرز مشخصی بین آنها وجود ندارد؛ به عبارت دیگر در بیشتر موارد به عامیانه بودن امثال اشاره نکرده است، از اینرو مرز میان ادب عامیانه و ادبیات فخیم و فصیح از هم مشخص و مجزّا نیست. به عنوان مثال عبارت «تف نعناع ترخوانی به ریش زالزالکی» (دهخدا، 1386: 1/ 549) را جزء مدخلها آورده؛ ولی به عامیانه بودن آن اشارهای نکرده است و نیز عبارت عامیانه «تنبل برو به سایه/ سایه خودش میایه» را در کنار مثل فصیح «جان نکنده به تن است» آورده و به عامیانه بودن آن اشارهای نکرده است (همان، 1/ 552؛ همان، 2/ 762) و این مسأله، مخاطب؛ بویژه غیر فارسیزبانان را به اشتباه میافکند.
11 ـ مؤلّف گاه مثلهایی را به زبان، لهجه و یا گویش برخی اقوام کشور مانند لری، ترکی و کرمانی ذکر کرده است. از آنجا که این نمونهها جامعیت ندارد و ظاهراً هدف وی از نگارش این مجموعه هم گردآوریِ امثال مناطق مختلف و اقوام گوناگون این سرزمین نبوده، برای این کار توجیهی نمیتوان یافت. برای مثال میتوان به عبارت «بینی و نیخوری» (همان، 1/ 492) و «دلخواه ایخورین یا حاکم حکم کرده» (همان، 2/ 820) که به زبان لری است و عبارت ترکی «سن بیر کشی من بیر کشی» (همان، 1/ 568)، و نیز عبارت «خیزی به دهان خودش مزه میدهد» (همان، 1/ 9) که به گویش کرمانی است، اشاره نمود (همان، 2/ 711، 720).
12 ـ در امثال و حکم، بیش از سه هزار عبارت عربی در قالب آیات قرآن، احادیث، سخنان بزرگان، ابیاتی از شاعران بزرگ ادب عربی، کلمات قصار، امثال، احکام فقهی و قواعد علوم اسلامی و غیره نقل شده است. نکتة حائز اهمیت در این خصوص آن است که همه عبارات عربی این مجموعه بدون حرکتگذاری آمده و بیشتر آنها به زبان فارسی ترجمه نشده است. از این رو تنها کسانی که با زبان عربی و قواعد صرف و نحو آن آشنایی دارند، از عهدة فهم معنی و مصداق و کاربرد آنها در کلام بر میآیند. ناگفته نماند که بسیاری از این ابیات و عبارات در امثال و حکم، تحت عنوان مدخل ذکر شده؛ ولی گاه ذیل این مدخلها، هیچ نمونه و نظیری به فارسی نیامده است؛ به نمونههای زیر توجه کنید:
ـ بیت زیر از سرودههای حکمتآمیز عمرو بن معدی کرب (75ق. ﻫ ـ 21ﻫ) و مدخلهای امثال و حکم است که به زبان فارسی ترجمه نشده و ذیل آن نمونه و یا توضیحی نیامده است:
إذا لَمْ تَسْتَطِعْ أمْراً فَدَعْهُ |
|
وَجاوِزْهُ إلی ما تَسْتَطیعُ
|
(چون در انجام کاری ناتوان بودی، آن را رها کن و به کاری که میتوانی روی آور).
به نظر میآید که این بیت در ادب فارسی با مضمون بیت زیر همخوانی و تناسب داشته باشد:
کاری که نه کار توست مسپر |
|
راهی که نه راه توست مسپار
|
ـ بیت زیر از سرودههای حکیمانه و پندآموز امیر مؤمنان امام علی (ع) و از امثال سائره در زبان عربی است که در امثال و حکم به زبان فارسی ترجمه نشده است:
لَهُ مَلِـکٌ یُنادی کُلَّ یَـوْمٍ |
|
لِدُوا لِلْمَوْتِ وابْنُوا لِلْخَرابِ
|
«او را فرشتهای است که هر روز آواز دهد: بزایید برای مردن، بسازید برای ویران شدن» (کیدری، 1373: 88).
ـ و بیت زیر که از سرودههای متنبّی است، در امثال و حکم ذیل چندین مدخل آمده؛ اما به زبان فارسی ترجمه نشده است:
ما کُلُّ مَا یَتَمَنَّی المَرْءُ یُدْرِکُهُ |
|
تَجْرِی الرّیاحُ بِما لا تَشْتَهِی السُّفُنُ
|
«نه هر چه را آدمی آرزو کند، بدان دست یابد؛ بادها گاه بدان سو که مطابق میل سرنشینان کشتیها نیست، میوزد» (ابنالرّسول، 1386: 11).
13 ـ گاه برای مثلهایی که منشأ آنها یک رویداد و حکایت تاریخی است و خواننده برای فهم معنی و کاربرد آنها نیاز به دانستن مورد (شأن صدور) یا منشأ داستانیشان دارد، توضیحی ذکر نشده است؛ ابیات زیر؛ از جمله امثالی است که منشأ آنها یک رویداد است؛ ولی در امثال و حکم تنها به ذکر سرایندة آنها اکتفا شده و بدون حرکتگذاری و بدون ارائه آن به صورت شعری و بدون ترجمه چنین آمده است «خلا لک الجو فبیضی واصفری (یا لک من قبرة بمعمر... ونقری ان شئت ان تنقری قد رحل الصیاد عنک فابشری ورفع الفخ فماذا تحذری لابد من صیدک یوما فاصبری) طرفه بن العبد»(دهخدا، 1386: 2/ 743):
«یـَا لَکَ مِـن قُنبَرَةٍ بِمَعْمَـرِ |
|
خَلا لَکَ الجَوُّ فَبِیضی وَاصْفِری |
شاعر در مصراع دوم بیتِ نخست که حکم مثل یافته، میگوید: اکنون که فضا برایت خالی شده، تخم بگذار و بانگ کن و صفیر زن که هیچ خطری تو را تهدید نمیکند. داستان سرودن یا مورد این ابیات آن است که «طرفة بن العبد» شاعر دورة جاهلی (86 ـ 6 ق. ﻫ/539 ـ 564م) روزی در کودکی با عموی خود به سفر رفت. آنها بر لب جوی آبی فرود آمدند. طرفه دامی گذاشت تا قنبرهای را ـ که معادل فارسی آن «خول» است ـ به دام اندازد. او تمام روز آنجا بود؛ امّا پرندهای را به دام نینداخت. هنگام بازگشتن که دام را جمع کرد، قنبرهها به زمین نشستند و شروع به خوردن دانههایی که او برای شکار آن پرندگان ریخته بود، کردند. طرفه نیز این رجز را سرود (وطواط، 1376: 77). و نیز بیت زیر:
فَرَجِّی الخَیْرَ وَانْتَظِری إِیابی |
|
إِذا ما القارِظُ العَنْزِیُّ آبَا
|
در شرح مورد یا داستان این مثل آوردهاند: منظور از قارظ عنزی، یذکر بن عنزه است که به همراه خریمة بن نهد برای قرظ (چیدن برگ درختان صمغ عربی) از محل سکونت خود خارج شد و هرگز بازنگشت، روایت است که آنها در راه به حفرهایبرخوردند که در آن کندوی زنبور عسل بود، یذکر پایین رفت تا عسل بیاورد، وقتی کارش تمام شد؛ از خزیمه خواست طناب را به داخل گودال بیندازد تا بالا برد، ولی خزیمه از این کار امتناع کرد و گفت: به خدا سوگند تو را یاری نمیکنم، مگر این که دخترت را به ازدواج من در بیاوری، یذکر گفت: هرگز این کار را نخواهم کرد. پس خزیمه او را رها کرد تا اینکه در آن گودال مرد و نام او مثل شد، برای غیبتی که در آن امید بازگشت نیست (میدانی، 2003: 1/ 92).
14 ـ گاه بین مصراعها فاصله وجود ندارد و ابیات، به صورت عبارت نثری آمده است؛ از جمله: «اذا ما کنت فی امر مروما فلا تقنع بما دون النجوم. (تری الجبناء ان العجز حزم و تلک خدیعه الطبع اللئیم فطعم الموت فی امر حقیر کطعم الموت فی امر عظیم...) متنبی» (دهخدا، 1386: 94).
این ابیات در کتب مورد مراجعه به صورت زیر ضبط شده است:
«إِِذا غامَرْتَ فِی شَرَفٍ مَـرُومِ |
|
فَلا تَقْنَـعْ بِمَـا دُونَ النُّجُـومِ
|
و دیگر «لا یشرف الرذل بان یکتسی من الغناتا جاودیباجا وهل نجا هدهد من نتنه بلبسه الدیباج والتاجا»(دهخدا: 1/ 25).
صورت صحیح این دو بیت از این قرار است:
«لا یشْرُفُ الرَّذْلُ بِـأَنْ یَکتَسِی |
|
مِنَ الغِنَی تَاجَاً وَدیباجَـا
|
15 ـ یکی از نکاتی که ظاهراً از دید منتقدان امثال و حکم پنهان مانده، این است که در این کتاب شماره بسیاری از آیات قرآن کریم، نادرست است؛ از جمله آیة شریفة هَلْ یَسْتَوِی الّذینَ یَعْلَمونَ والّذینَ لا یَعْلَمونَ(زمر 39: 9)که در امثال و حکم به صورت «قرآن کریم. سوره 39. آیه 12» ارجاع داده شده است (دهخدا، 1386: 60).
16 ـ دهخدا در توضیح مثلها، بیتها و حکایتها گاه از زبانی کهن بهره جسته است که با زبان فارسی امروز فاصله بسیاری دارد و گاه از ترکیبهایی استفاده کرده است که در زبان فارسی امروز به کار نمیرود و غرابت استعمال دارد. با آن که دهخدا خود از پیشوایان سادهنویسی به شمار است و گرایش به سادهنویسی در آثار او خصوصاً چرند و پرند بخوبی ملموس و مشهود است، البته به احتمال زیاد این نمونهها خود نقل قول از متون معتبر فارسی است؛ ولی متأسفانه به مآخذآنها هم اشاره نکرده است؛ از جمله ذیل عبارت «آفَةُ السَّماحِ المَنُّ» آورده است: «آهوی مردمی و جوانمردیسراکوفت و به چشم کشیدن آن است»(دهخدا، 1386: 1/ 39). نیز ذیل مدخل «إنّ فی التأخیر آفاتٌ» آورده است: «سپوزکاری را آهوها زاید» (همان، 1/ 305). پر واضح است که کاربرد ترکیبهایی همچون «آهو» ـ به معنی آفت ـ «سپوزکاری» و «سراکوفتن»، در زبان فارسی امروز غرابت استعمال دارد.
17 ـ مؤلّف در این کتاب گاه ابیات و عباراتی را نقل کرده است که نه تنها جزء گنجینة امثال سائره به حساب نمیآید که مطرح کردن آنها ممکن است، باعث تحریک و ترویج ناروای احساسات نژادپرستانه، میهنگراییِ متعصّبانه و ایجاد تفرقه میان اقوام و نژادهای مختلف شود؛ به عنوان مثال ذیل مدخل «أُتْرُکْ التُرُوکَ وَلَوْ کانَ أَبُوکَ» (همان، 1/ 80)، نمونههای نظم و نثر فراوانی را برای اثبات برتری پارسیان بر ترکان و نژادهای دیگر گرد آورده است که به هیچ وجه جنبة مثلی ندارد. در توضیح عبارت «نه شیر شتر و نه دیدار عرب» (همان، 4/ 1853)، هم نمونههای زیادی آورده است که در بردارندة افکار شعوبیگری و تعصّبات نارواست.
نیز ذیل مدخل «مزن زشت بیغاره ز ایران زمین/ که یک شهر از آن به ز ما و ز چین» (همان، 3/ 1536)، نزدیک به دویست صفحه از کتاب را به ذکر ابیات، شواهد و نمونههایی در ذکر برتری و قدرت ایرانیان و تأثیر فرهنگی آنان بر زبان و ادب عربی و دانش، اخلاق و تمدن ایران پیش از اسلام و مدح شاهان ایران باستان، اختصاص داده است. «موضوعات این بخش بسیار آشفته است، جملههای فارسی و عربی، از هم تفکیک نشده، پیدا کردن ابتدا و انتهای هر موضوع، سخت نیازمند دقّت و تأمّل است، گاه یک مطلب چند جا تکرار شده و هیچ نوع دستهبندی در موضوعات مختلف صورت نگرفته است» (سبزیانپور، 1384: 59 ـ60).
«اختصاص 170 صفحه از کتاب به مدخل «مزن زشت بیغاره ز ایران زمین/ که یک شهر از آن به ز ما و ز چین» که نه در زمره امثال است، و نه در ردیف حکمیّات؛ بلکه سلسله مطالبی است از متون مختلف نظم و نثر فارسی و عربی در ذکر برتری ایرانیان و عدم تناسب آن به موضوع کتاب و نداشتن نظم منطقی در تنظیم نقلقولها و نگاه تعصّبآمیزی که در آن وجود دارد، از دیگر نکات قابل توجه در این مجموعه است» (میرافضلی، 1384: 1/ 514).
18ـ خطاهای چاپی و غیر چاپی فراوان از قبیل فاصله افتادن بین حروف یک کلمه، عدم درج نقطههای حروف نقطهدار و همزهها، خطا در نگارش پایة همزه، ضبط «تاء مدوّره» بهصورت «هاء»، عدم درج علائم سجاوندی، رعایت نکردن فواصل بین کلمات و... از مواردی است که در این مجموعه فراوان به چشم میخورد. البته ناگفته نماند که برخی از این اشکالات اکنون که شیوههای ویرایش و نگارش سامان یافته و علمی شده، اشکالاتی بجا و به مورد است؛ اما در زمان نگارش امثال و حکم چنین شیوههایی یا شناخته نبوده و یا کاربست آنها بسانامروز ضروری نمینموده است. به هر حال یادکرد برخی نمونهها خالی از لطف نیست:
ـ «آلو چو بالو نگردد رنگ بر آرد» (دهخدا، 1386: 1/ 41). صورت صحیح این عبارت از این قرار است: «آلو چو به آلو نگرد رنگ بر آرد» (بهمنیار، 1328: 45؛ جابری، 1335: 21؛ شکورزاده، 1372: 32؛ عظیمی، 1382: 24؛ هبلهرودی، 1344: 18). و این سروده حافظ:
«اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک |
|
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟
|
در امثال و حکم واژه «نفعی» به خطا «نفقی» ضبط شده است (دهخدا، 1386: 218).
این نقیصه در عبارات و ابیات عربی بیشتر خودنمایی میکند؛ از جمله:
ـ و ذیل مدخل «آئینه هر چه دید فراموش میکند» آورده است:
«أبدا تسترد ما نهب الدنیا |
|
فیا لیت جودها کان بخلاء»
|
صورت صحیح بیت چنین است:
«أبَداً تَسْتَرِدُّ ما تَهَبُ الدُّنْـ |
|
ـیا فَیا لَیْتَ جودَها کانَ بُخْلا»
|
و ذیل مدخل «آهن سرد کوفتن» آورده است:
«یا خادع البخلاء فی اموالهم |
|
هیهات تضرب فی حدید باد»
|
ضبط درست بیت از این قرار است:
«یا خَادِعَ البُخَلاءِ عَنْ أمْوالِهِـم |
|
هَیْهاتَ تَضْـرِبُ فِی حَدیدٍ بارِدِ»
|
ـ و دیگر:
«احفظ لسانک لا تقول قتلتنی |
|
ان البلاء موکـل بالمنطـق»
|
این بیت در کتب مورد مراجعه به صورت زیر ضبط شده است:
«إِحْفَظْ لِسَانَکَ لا تَقولُ فَتُبْتَلَی |
|
إِنَّ البَلاءَ مُؤَکَّـلٌ بِالمَنْطِـقِ» |
(ابوهلال عسکری، 1988: 1/ 179؛ بیهقی، 1984: 383؛ خلایلی، 1998: 232)
19 ـ به نظر میرسد دهخدا در فهم معنی یا کاربرد برخی از مثلها به خطا رفته باشد. وی در توضیح مدخل «خواب زن چپ است» آورده است: «گزاره رؤیاهای بد زن، نیک و میمون باشد» (دهخدا، 1386: 2/ 748). ولی ظاهراً اعم از این است و زن به پندار عوام هر خوابی ببیند، گزاره آن وارونه آن است (کتیرائی، 1374: 510). نیز در توضیح عبارت «کلاهش پشم نداشتن»گفته است: «مهابتی نداشتن، نیازمند بودن» (دهخدا، 1386: 3/1225). کلاه کسی پشم نداشتن، کنایه از بیمهابت بودن است و به معنای نیازمند بودن هرگز به کار نمیرود (کتیرائی، 1374: 516).
20 ـ در امثال و حکم گاه مصراعهای ابیات و قطعات شعری جا به جا شده است؛ مانند این سروده امام شافعی (150 ـ 204ﻫ/767 ـ 819م) که در ذیل میآید:
«اذا المرء افشی سره بلسانه |
|
فصدر الذی یستودع السر اضیق»
|
این بیت در کتب مورد مراجعه به صورت زیر ضبط شده است:
«إذا المَـرءُ أَفْشَی سِـرَّهُ بِلِسانِـهِ |
|
وَلامَ عَلَیـهِ غَیـرَه فَهُوَ أحْمَقُ |
(ر.ک. ابشیهی، 1986: 2/445؛ بیهقی، 1984:378؛ شافعی، 1994: 104؛ شافعی، 1380: 271)
21 ـ «نویسنده در بعضی از امثال عامیانه دخل و تصرّف کرده و کلمات ناهنجار و رکیک آن را به واژههای ادیبانه تبدیل کرده است و یا آنها را به طور کامل باز نوشته است» (میرافضلی، 1384: 512). «این کار اگر از دیدگاه اخلاق، پسندیده باشد، با روش علمی تحقیق سازگار نیست و گردآورنده فرهنگ عوام، نباید در ضبط آن به هر دلیلی که باشد دخل و تصرّف کند» (کتیرائی، 1374: 509).
22 ـ گاه شواهد شعری، مثلها و سخنان حکمتآمیزی که به عنوان «نظیر» ذیل مدخلها آمده است، با مضمون این مدخلها تناسب ندارد. نمونههای زیر شاهد این مدعاست:
ـ به نظر میرسد عبارت «مِن سَعادَةِ المَرءِ أنْ یَکونَ خَصمُه عاقِلاً» و «رُبَّما أرادَ الأحْمَقُ نَفْعَکَ فَضَرَّکَ»که ذیل مدخل «آلو چو به آلو نگرد رنگ بر آرد» آمده است (دهخدا، 1386: 1/ 41)، با مضمون این مثل فارسی همخوانی و تناسب نداشته باشد، چه مثل «آلو چو به آلو نگرد رنگ بر آرد» میگوید: انسان ناگزیر از خلق و خو و رفتار همنشین خود اثر میپذیرد؛ ولی برگردان فارسیِ دو جمله عربی به ترتیب چنین است: «از سعادت آدمی است که دشمنش خردمند باشد»، و «چه بسا نادان قصد دارد به تو سود رساند اما زیان میرساند».
ـ نیز شواهد شعری که ذیل مدخل «أزهدُ النّاسِ فی العالِمِ أهلُه وجیرانُه» ذکر شده، با این مثلِ عربی همخوانی ندارد:
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم |
|
عزیز از ماندن دائم شود خوار
|
عبارت «أزهدُ النّاسِ فی العالِمِ أهلُه وجیرانُه» به این معنی است که برکنارترین و بینصیبترین مردم از دانشمندان، خویشان و همسایگانشاناند و دو بیت مذکور بر آن دلالت دارد که وقتی انسان در جایی بیشتر از حد معمول بماند، بیقدر و بیمنزلت میشود.
ـ مؤلّف ذیل مدخل «خواب خرگوش، خواب خرگوشی»، بیت زیر را به عنوان «مثال» آورده است:
یَنامُ بِإحدی مُقلَتَیْهِ ویَتَّقی |
|
بِأُخرَی المَنایا فَهْوَ یَقْظانُ هاجِعُ
|
( با یک چشم میخوابد و با چشم دیگر مراقب خطرات مرگبار دشمنان است است؛ بنا بر این او هم بیدار و هم خواب است).
این بیت با مدخل «خواب خرگوش، خواب خرگوشی»، ارتباطی ندارد؛ چه عبارت «خواب خرگوشی»، همانگونه که مؤلف خود اشاره کرده است، کنایه از غفلت است، ولی بیت عربی نشان از شدْت احتیاط و پاسبانی دارد، نیز عرب معتقد است که خرگوش آفرینشش این گونه است که با چشم باز بخوابد، نه به خاطر ترس و احتیاط و یا نگهبانی (عسکری، 1988: 1/ 319).
ـ ذیل مدخل «از تو حرکت از خدا برکت»، نمونههای نظم و نثر فراوانی آمده است که بیشتر آنها تناسبی با مفهومِ مدخل مذکور ندارد:
«الفَقْرُ فی أَوطانِـه غُرْبَةٌ |
|
والمالُ فی الغُرْبَةِ أَوْطـانُ»
|
تهیدستی در وطن، در حکم غربت است (تهیدست در وطنش غریب است) و توانگری در غربت هم در حکم وطن است (توانگر در غربت هم احساس بیگانگی و غربت نمیکند گویی در وطن خویش به سر میبرد).
و یا:
«إذا قَلَّ مالُ المَرءِ قَلَّ حَیاؤُهُ |
|
و ضاقَتْ عَلَیهِ أَرْضُهُ وَ سَماؤُهُ»
|
(چون انسان تهیدست شود، شرم و حیای او نیز کم میشود و زمین و آسمان برایش تنگ میگردد).
و «الحُکْمُ لِمَنْ غَلَبَ» (همان، 1/ 118). قدرت و فرمانروایی از آن کسی است که غالب آید.
و «النَّفْسُ إنْ لَمْ تشغِلُها شَغَلَتْکَ» (همان). اگر نفس را سرگرم و مشغول کاری نسازی، او تو را مشغول میکند.
روشن است که عبارت «از تو حرکت از خدا برکت» که برای تحریک همت انسان و واداشتن او به کار و تلاش و کسب روزی به کار میرود، با مفهوم و مراد این ابیات و عبارات مناسبتی ندارد.
23 ـ در این کتاب گاه مدخلها از زیر مدخلها قابل تشخیص نیست و با هم خلط شده است؛ برای نمونه عبارت «آتِ إلَی النّاسِ ما تُحِبُّ أَنْ یُؤتی إلَیْکَ»(همان، 1/ 15)، را میتوان ذکر کرد که مانند سایر مدخلها برجسته و سیاهتر نگاشته نیست و ممکن است مخاطب گمان کند، ذیل مدخل قبلی و مربوط بدان است.
24 ـ در ارجاعات نیز ناهمسانی وجود دارد؛ مثلاً دهخدا در ارجاع و انتساب اشعار به مولانا، غالباً نام «مولوی» را به کاربرده؛ لیکن گاه «جلالالدّین رومی»، گاه «جلالالدّین بلخی»، گاه «شمس تبریزی» و گاه «فیه ما فیه» هم آورده است.
25 ـ از دیگر کاستیهای این مجموعه، ارجاعات بعضاً نافرجام است. مؤلّف برای جلوگیری از تکرار مثلها و ابیات، در بسیاری از موارد آنها را با عنوان «رجوع شود به»، به نظایرشان در قسمتهای مختلف کتاب ارجاع داده است، بدون آن که آنها را ذکر کرده باشد؛ از جمله مدخل «جَعْجَعَة ولا أری طَحْناً» (همان، 2/ 584)، را ترجمه نکرده و آن را به مدخل «امشب همه کمچه زدی کو حلوا» (همان، 1/ 285)، ارجاع داده است؛ ولی در ذیل آن هم این عبارت عربی را ذکر نکرده و توضیح نداده و باز آن را به مدخل «آنقدر چریدی کو دنبهات» (همان، 1/ 58)، ارجاع داده است.
نیز ذیل مدخل «آن جا که یوسف است که گوید ز پیرهن» (همان، 1/ 48)، توضیحی نیاورده و آن را به مدخل «تیمّم باطل است آن جا که آب است» (همان، 1/ 571)، ارجاع داده اما ذیل آن هم این مثل را ذکر نکرده و توضیح نداده است.
لازم به ذکر است که عبارت «رجوع شود به» قاعدتاً برای پرهیز از تکرار آورده میشود؛ اما با این وصف، مؤلّف در بسیاری از موارد، هم این عبارت را میآورد و هم شاهد را تکرار میکند.
26 ـ نکته دیگر آن که مؤلف بکرّات ذیل مدخلها از عبارت «رجوع شود به»، «نظیر» و «تمثّل» استفاده کرده؛ ولی تعریف دقیقی از این سه تعبیر نداده است؛ چه گاه مدخلی را که بدان ارجاع داده، نیاورده و گاه عبارتی را که نظیر دانسته، به عنوان مدخل آورده است. به دیگر سخن مصادیق این سه تعبیر خلط شده است.
27 ـ مؤلّف در استخراج شواهد شعری، به متون نظم بعد از دورة مغول بیتوجّه بوده است و این در حالی است که در دیوان شعرای دوره صفوی و افشاری، امثال و اصطلاحات حکمی فراوانی به چشم میخورد (میرافضلی، 1384: 1/ 513).
28 ـ در نقل امثال، شواهد شعری و سخنان حکمتآمیز، نظم و انسجام علمی وجود ندارد؛ عبارتها و مثلهای منثور و منظوم از هم تفکیک نشده است، پیدا کردن ابتدا و انتهای برخی مثلها نیاز به دقت فراوان دارد، گاه عبارتهای فارسی و عربی از هم قابل تشخیص نیست. تکرار زیاد برخی از ابیات و امثال ذیل یک مدخل گاه باعث ملال خواننده میشود.
29 ـ در ارجاع ابیات، امثال و عبارات حکمتآمیز، به ذکر نام کتاب مورد استفاده بسنده شده است و به نام نویسندهکتاب و این که در چه سالی و در کجا به چاپ رسیده، هیچ اشارهای نشده است. البته در این مورد هم بسان مورد شمارة «18»، کار دهخدا قابل توجیه است؛ اما چاپ محققانه امثال و حکم را ضروری مینماید.
30 ـ بینظمی و آشفتگی کتاب از نظر ساختار و اسلوب، نقل برخی از ابیات سست، سطحی و عاری از ذوق و ابتکار در کنار اشعار شاعران بلند پایهای مانند سعدی، مولوی و حافظ بدون جداسازی زبان فخیم از زبان عامیانه، ناقص بودن فهرست مجلد چهارم از دیگر مواردی است که در این مجموعه به چشم میخورد.
نتیجهگیری
- همه ابیات و عباراتی که مؤلّف در کتاب امثال و حکم گرد آورده است، جزء گنجینة امثال سائره در ادب فارسی به شمار نمیرود و بعضی از آنها هیچ ارتباطی با مثل ندارند.
- از آن جا که این کتاب فاقد مقدمه و یا توضیحی در مورد مثل و انواع آن است، به نظر میرسد که دهخدا تعریف دقیق و جامعی از مثل و انواع آن نداشته است.
- مؤلّف در ارجاع شواهد شعری و سخنان پندآموز، شیوة یکسانی اتخاذ ننموده است. اکثر ابیات و سخنان حکمت آمیز، بدون ذکر نام گوینده اصلیشان قید شده و گاه باشتباه به شخصی غیر از گوینده یا سراینده اصلیشان منسوب گشته است.
- مؤلّف بیش از آن که به گردآوری امثال عامیانه و فرهنگ شفاهی مردم همت گمارد، ابیات حکمتآمیز و امثال ادبی را در کتاب خود گرد آورده است.
- امثال عامیانه و شفاهی از مثلهای مکتوب و فصیح متمایز نگشته است.
- مؤلّف در فهم معنی و کاربرد برخی از امثال به خطا رفته است و برخی از زیر مدخلها با مدخلهای مربوط به آن مطابقت ندارد.
- با وجود کاستیهایی که در امثال و حکم مشاهده میشود، این کتاب یکی از مهمترین منابع موجود در زمینه امثال است و شواهد و نظایر فراوانی را در بردارد و کمتر مثل و عبارت حکمت آمیزی است که از نظر مؤلّف پنهان مانده باشد. این مجموعه نمایانگر غنای علمی، وسعت اطلاعات، مطالعات گسترده و احاطه دهخدا بر دایره امثال، عبارات پندآموز و ابیات حکیمانه است.
- قرار دادن فهرست موضوعی دقیق و کارآمد، شرح امثال به زبان فارسی امروزی و رایج، تفکیک امثال عامیانه از مثلهای ادبی و فصیح، دقت در ارجاع صحیح ومأخذیابی شواهد شعری و سخنان پندآموز، توجه به فرهنگ شفاهی مردم و فولکلور و ذکر امثالی که از نظر مؤلّف پنهان مانده است، تنظیم فهرست برای جلد چهارم، و اصلاح و تکمیل فهارس دیگر، تفکیک مثل از حکمت، جاری مجرای مثل و ارسال المثل، تصحیح خطاهای موجود در کتاب، اعراب گذاری عبارات عربی و بازنگری در ارجاعات قرآنی و غیره از مواردی است که میبایست در چاپ مجدد و منقح این مجموعه مورد توجه محققان و پژوهشگران ادب فارسی و عربی قرار گیرد. کوتاه سخن آن که این موارد و مواردی که در متن مقاله بدان پرداختیم، همه ضرورت بازنگری و بازنگاری امثال و حکم دهخدا را محسوستر مینماید.