نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
This article reviews and analyzes fictional elements of Fraed o Soluk.We research these titles: tale and story, genre, size, language, dialogue, character, narrator and speakers, view angle, action and structure of stories, moral results,time and place in Fraed o Soluk.This study explains the structure of stories from different dimensions. Fraed o Soluk includes the moral stories and its prose was written according to the method of Kalile va Demneh and Sandbadname.In stories and tales of Fraed of Soluk, there are features such as emphasis on the events, the absence of a strong cause and effect relationships between events, absolutism, moral results, immutability of characters, quality of narrative, common themes, and hypothetical time and place.There are 58 stories in Fraed o Soluk. The main stories are longer than secondary stories. Dialogue occurs mostly between main characters of stories. Linguistic features of technical prose (sixth and seventh century) in this book can be seen. There are 289 characters in the stories of this book. 85 percent are public and 15 percent are special. Most characters are animals (29 percent), men and boys (19/5 percent) and job holders (14 percent). Main narrators include: book’s author, Behrooz, businessman son and Ghasir.The main narrators of the stories are often unknown.From a total of 58 stories, 45 percent have action and 55 percent have no specific action.95 percent of stories have moral results and recommendations.38 percent of the stories have time.70 percent of the stories have place.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
میان قصّه و داستان از نظر ساختار و عناصر تشکیل دهنده، تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها در بررسی های معاصر بیشتر نمایان شده است. «بعضی از نویسندگان اصطلاحات قصه و داستان کوتاه را مترادف هم می دانند؛ اما این طور نیست. قصه، روایت ساده و بدون طرح و نقشهای است که اتکای آن به طور عمده بر حوادث و توصیف است» (یونسی،1384: 10). روایات فرائدالسلوک از خصوصیات داستان و قصه هر دو برخوردار است.
در مطالعه و بررسی ادبیات داستانی کهن و سنتی گاهی از روی تسامح این دو را به جای هم- خصوصا داستان را به جای قصه- به کار برده اند. در این مقاله، داستان به معنای اعم به کار رفته است و تمام خصوصیات قصهها و حکایات فرائدالسلوک را در بر میگیرد «در آثار مشابه کلیله چون مرزبان نامه، داستانهای بیدپای، فرائدالسلوک و طوطی نامه کمتر از مثل و بیشتر از حکایت، داستان و افسانه و گاه قصه استفاده شده است» (تقوی،1376: 83).
برای بررسی ساختار داستانهای فرائد السلوک علاوه بر بیان مختصات کلّی خود اثر، عناصر سازندة داستانها از وجوه مختلف مورد مطالعه قرار گرفت؛ یعنی ضمن بیان نوع داستان و طرز بیان و حجم آنها به عناصر اصلی سازنده داستانها پرداخته شد؛ عناصری نظیر زبان و گفتگو، شخصیت، راوی، زاویة دید، کنش، نتایج اخلاقی، حوادث خارقالعاده، زمان و مکان. بنابراین بررسی زبان و گفتگو، دسته بندی شخصیتهای داستانها، راویان، زاویة دید، داستانهای کنش دار و فاقد کنش، بیان مهمترین نتایج اخلاقی، اشاره به بن مایه های تکرار شونده و خطی داستانها و مشخص نمودن مختصات زمانی و مکانی داستانها مورد نظر این پژوهش است. 1
بررسی ساختار داستانهای کهن ضمن آنکه به شناخت بهتر آثار کمک میکند، طرز تلقی داستان پردازان سنتی را از عناصر داستان مشخص نموده و همچنین خواننده را از نوع به کارگیری عناصری چون زبان و گفتگو، شخصیت، راوی، زاویة دید، زمان و مکان و...توسط قدما آگاه میسازد، از طرفی انواع و بسامد این عناصر بهتر نشان داده میشود و تحلیل هایی که از آنها ارائه میشود، خواننده را به دریافت های تازهای از این متون راهنمایی میکند.
1- فرائد السلوک
فرائدالسلوک فی فضائل الملوک اثر اسحاق بن ابراهیم سجاسی، حدود سالهای 609 یا 610 هجری نوشته شد. از احوال مؤلّف کتاب اطلاعات زیادی در اختیار نیست.«اسحاق بن ابراهیم از نویسندگانی است که از احوالش اطلاعی نیست و همین قدر پیداست که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم زیسته، مؤلّف کتابی است در حکایات به فارسی فصیح و روان به نام فرائدالسلوک که در 610تالیف کرده»(نفیسی،1363: 1/ 205).
نویسنده در فرائدالسلوک، به هیچ وجه از نام، لقب و کنیة خود ذکری به میان نیاورده و تنها در قصیدهای به تخلص خود یعنی شمس اشاره میکند.
خدایگانا شمـــــس از پی مدایح تو |
|
بگرد قطب هنـــــر سالها مدار نهاد
|
مؤلّف مذکور در زمان اتابک ازبک میزیسته و کتاب خود را به نام وی کرده است و در آن به نکتههای زیادی دربارة زندگی و روحیات او اشاره نموده است.
مؤلّف بعد از خطبه و آغاز کتاب که تمهیدی برای شروع تالیف است، ده باب آورده که به ترتیب این موضوعات را در بر میگیرد: فضایل عقل، علم، عدل، جود، عزم، حزم، حکمت، شجاعت، عفت و مکارم اخلاق.
در مجموع این ده باب، 58 داستان ذکر میشود که برخی کوتاه و متوسط است و برخی بلند، هر باب، یک داستان بلند را در خود دارد که درون مایة اصلی آن با موضوع همان باب مرتبط میشود. سایر داستانها از زبان نویسنده یا شخصیتهای داستان اصلی هر باب ذکر می گردد و نتایج هر داستان برای اثبات موضوع مورد نظر استفاده میشود.
«فرائدالسلوک در میان کتب اخلاقی و آداب و سیر، کتابی است ارجمند با نثری فصیح و زیبا و استادانه، حاوی معانی بلند تربیتی، مذهبی، اجتماعی و گاه سیاسی در جامة تعریفات و تحلیلات منطقی با استفاده از فضای داستانهایی منطبق با زندگی طبیعی آدمی و گاه قصههایی متکی به اعتقادات خرافی و حیات حیوان و با شخصیتهایی انسانی» (همان:مقدمه،صفحة بیست و نه).
این اثر به سبک و سیاق کلیله و دمنه و سندبادنامه نوشته شده است و از جهت مقدمه چینی و استفاده از ابیات عربی و فارسی، آیات، عبارات، نتایج اخلاقی و توصیه های سیاسی و حکومتی شبیه آنهاست. همچنین از نظر سبک نثر، خصوصیات نثر فنی اعم از سجع و موازنه و...در آن دیده میشود. مؤلّف خود به این امر اشاره مینماید«می خواستم که بر عبارات اهل زمانة خویش کتابی سازم و فراخور بلاغت کتاب روزگار خود صحیفهای پردازم که جامعباشد قوانین فصاحت و اقانین بلاغت را و حاوی بود مرتنف عبارات و طرف حکایات را و اقتدا کنم به صاحب کلیله و سندباد و غیر آن که افاضل ساختهاند و بر آن طریق که ایشان رفتهاند بروم» (همان، 71)
2- مشخصههای کلّی داستانها
1-2- نوع داستانها
از نظر نوع داستان،در فرائدالسلوک داستانها و قصههای اخلاقی و حکمی دیده میشود که از زبان حیوانات و شخصیتهای انسانی با هدف تعلیم و پند و اندرز بیان شده است.خصوصیات داستانهای سنتی در این اثر بیشتر دیده میشود، هرچند میتوان از نظر شخصیت پردازی، نتایج اخلاقی و عدم استحکام علِّی حوادث، ویژگیهای قصه را نیز در این کتاب یافت؛ اما حوادث خارق العاده در این داستانها کمتر از کتب مشابه است. بنابراین برخی از بخشهای فرائدالسلوک بیشتر به قصه نزدیک میشود و در بخشهایی، ویژگیهای داستانهای سنتی، نمود بیشتری پیدا میکند. «داستان شامل هر نوع نوشته است که در آن ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل گفته شود. این طرز تلقی از داستان، بدان اشتمالی وسیع خواهد داد، بدین معنی که داستان هم شامل حکایت و افسانه و اسطوره (خواه منظوم و خواه منثور) خواهد بود و هم شامل قصه به معنای امروزی آن، یعنی رمان» (براهنی،1362: 40) با توجه به این امر، تأکید بر حوادث، بن مایههای مشترک، محکم نبودن روابط علّی و معلولی میان رویدادها، ایستایی و تغییرناپذیری شخصیتها، مطلق گرایی و ختم شدن به نتایج اخلاقی، فرائدالسلوک را به قصه و داستانهای سنتی نزدیک تر کرده است.2
در داستانهای فرائدالسلوک در هر باب موضوعات جداگانهای طرح میشود و تمام داستانهای فرعی با داستان اصلی هر باب، موضوع و درون مایة یکسانی دارد. گویی یک طرح اولیة مشابه و یکسانی در تمامی این داستانها میتوان یافت «یک طرح اولیه[یا ایدةداستانی]را میتوان با تعداد زیادی طرح روایی بیان کرد» (برتنس،1384: 49).
در این داستانها انسان در کنار حیوانات قرار میگیرد و با آنها گفتگو و همزبانی می کند و کارهایش با اعمال آنها گره می خورد. در این کتاب نیز ذکر قصه در میان قصة دیگر وجود دارد و درون مایة مشترک مانند نخ نامرئی آنها را به هم پیوند میدهد.«اصولاً آوردن یک قصه در قصة دیگر از ویژگیهای قصههای هندی است که در مهابهارات و دیگر کتاب های هندی نظیر آن ها را میتوان یافت...خصوصیت دیگر این گروه قصهها اختلاط انسان با کلّیة مخلوقات این جهان است. در این قصهها انسان با حیوان و گیاه و جماد، ارتباط نزدیک دارد. انسان با آنها هم زبانی می کند و از آن ها یاری میطلبد و با آن ها دوستی میکند و از اعمال و سخن های آن ها عبرت میگیرد، رشته ای نامریی میان انسان و آنها کشیده شده است. در این قصه ها حیوان و گیاه به شکل انسان در میآید. مثل این است کههیچ تفاوتی در اصل، میان آنها نیست و همه از یک گوهر و یک سرچشمهاند از جایی آمدهاند و به جایی می روند و در سرنوشت واحدی سهیماند با هم میآمیزند و از هم جدا می شوند و در این تناسخ روزگار خود را می گذرانند تا نوبتشان به سر رسد و جانشان را به موجود دیگری واگذار کنند» ( میرصادقی،1365: 135).
در داستانهای فرائدالسلوک زنان نیز نقش بسیار زیادی ایفا می کنند و به نوعی محور حوادث قرار می گیرند. کتاب از نظر جایگاهی که زن در آن دارد، درخور توجه است. توجه به روابط زناشویی، تربیت فرزندان، نظارت و کنترل امور خانواده در کنار همسر و یاری او در مصائب و مشکلات، تصویر قابل قبولی از زن ارائه میدهد. در داستانهای این کتاب زن از فهم و کمال شایستهای برخوردار است و به آداب و رسوم روزگار پای بند می ماند.
2-2- حجم داستانها
داستانهای فرائدالسلوک از نظر تعداد شخصیتها، درگیری آنها با موضوع داستان و بلندی و کوتاهی روایت و روند حوادث و به عبارات دیگر از نظر حجم، اندازه، کوتاه و بلندی به سه دستة زیر تقسیم شود: 3
1- داستان بلند: داستانهای اصلی ابواب دهگانة فرائدالسلوک از نظر اندازه و حجم، تمام باب ها را دربرگرفته است و در آنها اشخاص، بیشتر درگیرند و حوادث در هم تنیدگی بیشتری دارند. داستانهایی نظیر حکایت پسر بازرگان و دختر پادشاه در باب اول، بهروز و جوهر در باب دوم، فیروز شاه، کریمه و فرهاد و فرخ در باب سوم، داستان سعید پسر بازرگان و وزیر زاده در باب چهارم، داستان مبشر و منذر در باب پنجم و....
2- داستان متوسط: این داستانها از نظر تعدد شخصیتها، بلندی روایت و پیچیدگی حوادث، محدودتر از داستان بلند است، تعداد این داستانها 8 مورد است، نظیر داستان روباه و شیر و داستان دهقان و پسران او در باب اول، داستان زیرک و میمونه در باب سوم و....
3- داستان کوتاه: این داستانها از نظر تعداد اشخاص،حوادث و روایت بسیار مختصرتر از دو دستة پیش است و اغلب شامل داستانهای فرعی و کوتاه است«کوتاه به این معنی که تعداد حوادث و درگیری های داستانی در آنها انگشت شمار است» (تقوی،1376: 123). تعداد 40 مورد از 58 داستان این کتاب از نوع داستان با حجم کوتاه است.
در اینجا برای آشنایی با نمای کلی داستانهای کتاب، خلاصة چند داستان اصلی در نهایت اختصار ذکر می گردد:
باب اول: حکایت پسر بازرگان و دختر پادشاه؛ بازرگانی بود، پس از مرگش همسر او پسر را از رفیقان بد باز میداشت که مبادا مال پدر را از کف او بربایند و پسر در طلب مال و اموال پدر اصرار می ورزید، مجادله و مباحثة آنها با گفتن داستانهای کوتاهی ادامه مییابد، مادر چاره را در انجام وصیت پدر می داند، وصیت آناست که فرزند کرباسی را با زیرکی به اطلس تبدیل کند. پسر راهی سفر میشود، به دهی میرسد از زنی غذا و طعام میگیرد، به شهری میرسد که پادشاهی دادگستر دارد و او را دختری است دانا، پس از آشنایی بازرگان زاده با آن دختر، به بزازی هدایت میشود و کرباس را به اطلس تبدیل میکند، پس از برگشتن پسر به نزد مادر، آنها به خواستگاری دختر شاه می روند و پسر با او ازدواج می کند (سجاسی،1368: 85).
باب دوم: حکایت بهروز و جوهر؛ در طبرستان دو برادر بودند که یکی دو پسر داشت: بهرام و بهروز نام و دیگری دختر داشت جوهر نام.بهرام بدسیرت بود و با بدان همنشینی میکرد. پدر جوهر قصد کرد تا او را به عقد بهروز درآورد و بهرام از این کار ناراحت گردید و شرارت آغاز کرد. بهروز به ترفندی راهی سفر شد و به کسب علم پرداخت. او به وطن برگشت و به دربار حاکم رفت. شاه زیرکی و فراست او را می بیند و با کمک او مخالفان و دزدان را دستگیر میکند، در آن میان بهرام نیز دیده میشود، بهروز او را نجات میدهد، بهرام پشیمان گشته و بهروز و جوهر زندگی خوشی را آغاز می کنند (همان، 197).
باب سوم: حکایت فیروز شاه،کریمه،فرخ و فرهاد: فیروزشاه با زنش کریمه نزاع کرده و با کنیزکی مباشرت می کند. از او پسری فرهاد نام پدید میآید، انگشتر شاه در وقت تولد او به دریا میافتد، فرهاد شرارت آغاز می کند و ملک پدر به دست میگیرد و پدر به جزیرهای می گریزد. مردم نیز از ستم فرهاد به آن جزیره میروند. پس کریمه از فیروزشاه باردار شده و فرخ، زاده میشود، در این هنگام انگشتر از شکم ماهی بیرون میآید. فرخ، نهادی پاک دارد، به فرهاد میتازد و حکومت پدر را باز می ستاند. فرهاد به اژدهایی پناه میبرد و هر دو غرق می شوند (همان، 305).
باب پنج: حکایت منذر و مبشر: دو دهقان یکی توانگر منذر نام و دیگری درویش مبشر نام در بغداد بودند. مبشر از یاری راز توانگری را در مییابد، شمشیری برمی دارد تا به نزد جوانمردی عرب برود و از کرامت او چیزی نصیب خود کند. در راه سواری از او زر طلب می کند، او قول میدهد پس از ستاندن زر نیمی به او دهد. مبشر به نزد آن جوانمرد می رود و هزار دینار بخشش مییابد. در برگشت سوار را می بیند و می گریزد. سوار به دنبال او به خانهای میرسد، مبشر در را بر او می بندد و بر اسب او نشسته به بغداد میآید. او منذر را درویش و تهی دست مییابد. مبشر عزم مکه میکند، در راه به آن خانه میرسد و سوار را می بیند که خشک شده است، لگدی به او می زند و از کمربند او هزار دینار می ریزد، آنها را برگرفته و خدا را شکر می کند (همان، 415).
باب هفتم: حکایت بشر بازرگان: در ایام نوشیروان بازرگانی بشر نام، در خواب، شخصی را می بیند که او را به سراندیب هندوستان فرا میخواند تا داروی جاودانگی را بیابد، غلامش مهیار او را باز می دارد، بشر با دیدندوبارة آن خواب، راهی سفر میشود، در آنجا به راهبی برمیخورد و از او رمز داروی جاودانگی را می پرسد، راهب او را نصیحت و اندرز میگوید و بشر در مییابد که دارو خود همین سخنان و اندرزهاست (همان،481).
جدول شمارةیک«حجم داستانها»4
|
حجم داستانها |
شمارةداستانها |
1 |
داستان بلند |
1،2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10 |
2 |
داستان متوسط |
1/4، 1/5، 1/9، 1/10،2/6، 3/1، 3/2، 3/3 |
3 |
داستان کوتاه |
1/1،1/2، 1/3، 1/6، 1/7، 1/8، 2/1، 2/2، 2/3، 2/4، 2/5، 2/7، 2/8، 2/9، 2/10، 2/11، 2/12، 2/13، 2/14، 2/15، 3/4، 3/5، 3/6، 4/1، 4/2، 4/3، 4/4، 5/1، 5/2، 5/3، 6/1، 6/2، 6/3، 7/1، 7/2، 7/3، 8/1، 8/2، 8/3، 9/1 |
چنان که دیده میشود تعداد داستانهای کوتاه بیشتر است؛ ولی با توجه به تطویل داستانهای بلند اصلی، این داستانهای کوتاه در خدمت بیان همان بن مایههای اصلی قرار میگیرند و به استحکام بیشتر آن داستانها منجر میشوند.
3- عناصر داستانی
اگر چه ساختار داستانهای این اثر، با قصهها و داستانهای سنتی سازگارتر است؛ ولی بررسی عناصر داستانی مانند کشمکش، بحران، تعلیق نقطة اوج و...در برخی داستانهای اصلی کتاب امکان پذیر است؛ اما با توجه به نگاه رایج و معمول به این داستانها، بررسی عناصری مانند حجم، نوع،زبان و گفتگو، شخصیت، راوی، زاویة دید، زمان، مکان، موضوع و حوادث خارق العاده و بررسی بن مایههای زنجیرهای و تکراری داستانها بیشتر مورد توجه بوده است.
1-3- زبان،گفتگو و بیان داستانها
بیان و لحن داستانها جدی است و از بیانهای طنزآلود یا مطایبه چیزی در آن دیده نمیشود. در هر باب ابتدا مطالب مفصلی دربارة موضوعات مخصوص آن باب ذکر میشود و از اغلب خصوصیات نثر فنی در آن استفاده میشود و تقریباً بدون مقدمه چینی خاصی به داستان وارد میشود و برخلاف برخی از کتاب های فنی، مقدمه پردازی و آغازگری خاصی در ابتدای داستانها دیده نمیشود. البته آغاز اغلب داستانها شبیه همدیگر است. استفاده از اسجاع، موازنه ها، مترادفات، ابیات فارسی و عربی، آیات و عبارات عربی در تمام داستانها خصوصا داستانهای بلند و متوسط دیده میشود. در پایان هر داستان،با عبارت«این مثل بدان آوردم»درون مایه و نتیجةداستان دوباره مورد تاکید قرار میگیرد که سبک بیانی ویژهای به داستانها میدهد و در مجموع، زبان داستانها با دشواری و صعوبت نثر فنی همراه است.در پایان داستان اصلی یا در پایان هر باب با آوردن ابیاتی آن باب به پایان میرسد و گاهی ذکر اتابک ازبک نیز در انتهای ابواب دیده میشود.
یکی از عناصر اصلی داستانی گفتگو و کاربردهای زبانی است. «گفتگو پیرنگ را گسترش میدهد و درون مایه را به نمایش میگذارد و شخصیت را معرفی میکند و عمل را پیش می برد» (میرصادقی،1367: 320). گفتگو خصوصیات جسمانی، روانی و اجتماعی اشخاص را معلوم نموده و به مبادلة افکار و عقاید اشخاص داستانی کمک می کند. گفتگو در قصهها و داستانهای سنتی متفاوتتر از داستانهای امروز است و تشخیص حدود و ثغور آن دشوار می نماید «در قصههای کوتاه و بلند فارسی گفتگو جزو روایت قصه است و از خود حد و رسمی ندارد. میان روایت قصه و گفتگو فاصله و نشانهای نیست. گفتگوهای شخصیتها یا قهرمانهای قصه به دنبال روایت قصه میآید» ( همان، 323) یعنی نمیتوان برای آن، تمایز خاصی تعیین کرد و باید آن را در ضمن روایت داستان بررسی نمود. غالباً در این نوع داستانها قهرمانها همه یک جور حرف میزنند و گفتگوی آنها تابع زبان و بیان نویسندة داستان است و با خصوصیات زبانی و سبکی صاحب اثر گره میخورد. «گفتگو در کتاب های قصهای که جنبة ادبی آن بر جنبة روایتی و داستانی آن میچربد، صورت طبیعی و معمول خود را ندارد و اغلب با تکلف و صنایع لفظی آمیخته است» ( همان، 327). به همین دلیل نمیتوان در این نوع داستانها بین گفتگو و ذهنیت شخصیتها هماهنگی برقرار کرد و احساس طبیعی بودن و واقعی بودن را به خواننده منتقل نمود.
در فرائدالسلوک گفتگو عمدتاً در میان اشخاص اصلی و در داستانهای اصلی نمود مییابد که برای اثبات عقاید و اندیشههای خود از داستان و حکایت استفاده میکنند. گفتگو در بین اشخاص و داستانهای فرعی دیده نمیشود. مثلاً در این عبارت میتوان مطلب فوق را دید «مثل تو در این تحفه که میبری مثل آن برزیگر است که بادنجان به پادشاه شهر هدیه برد بشر گفت: چگونه است آن حکایت گفت: شنیدم...» (سجاسی،1368: 430). این نوع گفتگوها غالبا با روایتگری داستانها گره میخورد و به یک ساختار مشابه در داستانها منجر میشود: «بشر گفت: چه ماننده است حکایت تو به حکایت برادر کوچک که با برادران میراث قسمت می کرد، سوار گفت: چون است آن حکایت گفت: شنیدم...» (همان،436). «دهقان پسران را گفت: ای جگرگوشگان... چنانکه بر هدبه عذری بود از فعل منکوحة خویش در آن حالت که او را به سیاستگاه می بردند. پسران گفتند: چگونه بود آن حکایت گفت: آورده اند...» (همان، 523). عمدتاً با دخالت راوی و نویسنده در پیش بردن داستان، جایی برای گفتگویاشخاص باز نمیشود و در این حکایات گفتگو مؤیّد عمل داستانی یا توصیف کنندة کنش شخصیتها نیست.
زبان نیز از عناصر مهم داستانی است که با عنصر گفتگو بسیار نزدیک است و به سبک بیان یک اثر یا نویسنده، تمایز خاصی میدهد؛ یعنی با استفاده از عناصر زبانی، سبک نویسنده شکل میگیرد.«سبک به رسم و طرز بیان اشاره دارد، تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار میگیرد، بدین معنی که انتخاب کلمه،ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند» ( میرصادقی،1367: 355).
فرائدالسلوک دارای اختصاصات زبانی مشخصی است که آن را به کتاب های نثر فنی قرن 6 و7 نزدیک میکند. برخی از این ویژگیها عبارتند از: کاربرد جملههای طولانی، استفاده از ابیات و امثال عربی، سجع و مترادفات، ایجاد ارتباط و سازگاری در ابیات عربی و فارسی، استعمال پی در پی جملههای عربی، بیان اقوال بزرگان به زبان عربی و ارائة ترجمهای آزاد و زیبا از آن، پرداختن به سرگذشت جوانمردان و تأثیرپذیری از کلام آنها و بهره گیری از انواع آرایههای لفظی و معنوی.کتاب با ستایش خداوند و نعت پیامبر و مدح خلفای راشدین شروع میشود، سپس به کیفیت آفرینش جهان و عالم و طبقات موجودات میپردازد. در هر باب با بیان فواید موضوع به آیات قرآن و نفسیر آن میپردازد. داستان اصلی با داستانهای فرعی و حکایت در حکایت همراه میشود و در پایان هر باب به پادشاه و اوصاف او بر میگردد.
در همه جای کتاب آثار نثر فنّی خصوصاً کلیله و دمنه دیده میشود و نویسنده به شیوة اهل زمانه و روزگار خود توجه کامل داشته است: «می خواستم که بر عبارت اهل زمانة خویش کتابی بسازم...» ( سجاسی،1368: 71). او به بهرهگیری از عبارات و استعارههای خوب اقرار کرده است: «کتابی سازم و آن را موشّح گردانم به عبارات لطیف و استعارات خوب و حکایات عجیب و امثال نادر» ( همان،81). یکی از مهمترین اوصاف زبانی داستانها در این اثر توجه به مخاطب و دریافت اوست:«در وضع عبارت و سیاقت کلام سخن چنان راندهام که فهم هیچ کس از معانی آن قاصر نماند» (همان،592). او در استفاده از لغات عربی به تکلّف نگراییده و از واژگان خوش آهنگ بهره گرفته و از واژگان مهجور و غریب پرهیز کرده است.گاهی به اطالة کلام مایل است و گاهی ایجاز در کلام او دیده میشود. نمونهای از ایجاز را در این عبارت میتوان دید:«بر متن آن جاده گرم برفت. به در غار رسید، در رفت. روباه را دید، گفت سلام علیک، باده بی ما میخوری فرمان تراست...» (همان، 126). بهره گیری از مثل های فارسی و عربی نیز در داستانهای این اثر دیده میشود:«من تشبه بقوم فهو منهم» (همان، 13)؛«و هل بطن عمرو غیر شبر لمطعم» (همان، 153)؛ «بانگ دهل از دور خوش باشد» (همان، 432). بهره گیری از زبان ادبی از دیگر ویژگیهای این اثر است:«پسری چون ماه و چون ستاره» (همان،90)؛ «ساقیهای خاص بود و جگر جام از می لعل چون دل لاله از غصة عقیق لب خویش پر خون کرد» (همان،171) برای پرهیز از اطالة کلام به ذکر همین موارد اندک از ویژگیهای زبانی داستانهای فرائدالسلوک بسنده میشود.
2-3- شخصیت
شخصیتها از عناصر اصلی داستان محسوب میشوند که در پیشبرد آن بسیار اهمیت دارند. در فرائدالسلوک از شخصیتهای مختلفی بهره گرفته شده است. شخصیتهایی مانند شاهان، امیران، وزیران، شاهزادگان، انبیا و اولیا و بزرگان، غلامان و درویشان و کنیزان و زنان و دختران، مردان، پسران، فرزندان، صاحبان مشاغل مختلف، حیوانات و اشیا.مجموعاً در فرائدالسلوک از 289 شخصیت استفاده شده است که 245 مورد؛ یعنی 85 درصد عام و 44 مورد؛ یعنی15 درصد خاص و دارای نام هستند. این شخصیتها در پردازش داستانها و بیان مفاهیم و معانی نقش بسزایی دارند. با دقت در آنها میتوان دریافت که فرائدالسلوک از انواع شخصیتها بهره گرفته است و کمتر شخصیتی وجود دارد که در این اثر مورد نظر نبوده باشد. با دقت در جدول شمارةدو نکات زیر دریافته میشود:
1) بیشترین شخصیتها از حیوانات انتخاب شده است(83 مورد، 29 درصد)درمیان این حیوانات از عقاب، کبوتر، روباه، شیر،گوسفند، گرگ و مار استفاده بیشتری شده است و حیوانات دیگری نظیر موش، بوزینه، آهو، خرس، اسب، گورخر و...در مراحل بعدی قرار می گیرند.
2) مردان و پسران با 57 مورد کاربرد (5/19 درصد) از شخصیتهای پرکاربرد دیگری هستند که در فرائدالسلوک حضور دارند. در میان آنها 41 مورد عام و بی نام و 16 مورد خاص هستند(نامهای چون بهرام، بهروز، فرهاد، فرخ، سعید، قصیر، شاپور و...)، مرد پیر و پسر بیشترین نمود را در این بحث دارند.
3) پس از حیوانات و مردان وپسران، صاحبان مشاغل بیشترین نمود را در پیشبرد داستانهای این اثر دارا هستند(44 مورد،14 درصد)مشاغلی چون دهقانی، بازرگانی، سوارکاری و صیادی بسامد بیشتری دارند و از صاحبان مشاغل دیگر مانند بزاز، باغبان، شبان، مارافسای، طبیب، ماهی گیر و عطار و...نیز شخصیتهایی انتخاب شده است. 38 مورد از این نوع شخصیتها عام و بی نام هستند و 2 مورد دارای نام خاص هستند (جالینوس و ربیع حاجب)
4) شاهان، امیران، وزیران، شاهزادگان و درباریان با 35 مورد کاربرد و 12 درصد در مرحله بعد قرار می گیرند که 31 مورد بی نام و 4 مورد دارای نام خاص هستند (خسروپرویز، فیروزشاه، قیطور و نوش زاد) در میان این نام ها از پادشاهان و بزرگان مناطق عجم و عرب استفاده شده است.
5) استفاده از شخصیت زنان و دختران در فرائدالسلوک از نظر بسامد در مقام پنجم قرار دارد که در اغلب داستانها خصوصاً داستانهای بلند و اصلی، این طبقه حضور دارند.از این شخصیتها 23 مورد (8 درصد) استفاده شده است که 17 مورد عام و 6 مورد دارای نام خاص هستند ( نام های چون جوهر، شیرین، کریمه، زبا، شهرویه و فرخنده) در بین این اشخاص، زن، دختر، مادر و معشوق نمود بیشتری دارند. 5
6) انبیا، علما و بزرگان در فرائدالسلوک با 22 مورد کاربرد و 5/7 درصد از نظر بسامدی در مقام بعد قرار دارند که 11 مورد بی نام و 11 مورد دارای نام خاص هستند (نام هایی چون سلیمان، لقمان، مهدی، منصور و...)که غالباً از شخصیتهای عربی هستند.
7) غلامان و کنیزان با 11 مورد کاربرد و 4 درصد در مقام بعد قرار میگیرند.
پس از این شخصیتها، اشخاص برگرفته شده از دزدان و خصمان، اشخاص غیر واقعی، اشخاص برگرفته از اشیا، عامه مردم و اشخاص برگرفته از طبیعت به ترتیب با 7، 5،3 و 1 مورد کاربرد از نظر بسامدی در انتهای دسته بندی شخصیت داستانهای فرائدالسلوک قرار میگیرند.
جدول شمارةدو«شخصیتهای داستانها»6
طبقه کلی |
شخصیتهای عام |
شخصیتهای خاص |
تعداد |
درصد |
حیوانات |
پلنگ،عقاب،کبوتر،کبک،روباه،شیر، گوسفند،گرگ،موش،مار،باز،گاو، بوزینه، کلنگ، خرگور، نخجیر، کره، آهو، خرگوش، گربه،سمندر، خرس، زاغ، شاهین، مرغان، ماهی، جانوربحری، اسب، نهنگ، مور، گله، بز،سگ، بلبل،شتر و لکلک، قطات، |
زیرک،حمدونه،عصا |
83 |
29 |
مردان و پسران
|
پسر بازرگان،شوهر،فرزند،صاحب گوسفند، روستایی،پیرمرد،پدر،عمو، یاران بهرام،فرد ناشناس، شخصی، یکی،محتشم،جوانمرد،پسر باغبان،رفیق شاپور،بزرگی،مردم،کودک،رفیق سعید،مرد عرب،پسر،پدر زبا،مرد دلیر،فردی، |
فرخ روز،خور فیروز، هدبه، شاپور، بهرام، بهروز، مبشر، فرهاد، فرخ،سعید، علی جوانمرد، جذیمه، قصیر، عمرو، مهیار |
57 |
5/19 |
صاحبان مشاغل |
بازرگان،بزاز،صیاد،دهقان،شبان،بقال، مارافسای،سوار،طبیب،گاوبان،شعبده باز،نویسنده،باغبان،قصاب،حاجب، ماهی گیر،بندباز،مرزبان،عطار،مشتری،برزیگر،موذن |
جالینوس،ربیع حاجب |
40 |
14 |
شاهان،وزرا، امیرزادگان |
شاه،ملک،شحنه،قاضی،رسول،والی، وزیر،نگهبان،خواجه،خلیفه،وزیرزاده |
خسروپرویز،فیروزشاه،قیطور،نوش زاد |
35 |
12 |
زنان و دختران |
زن بازرگان،زن، دخترشاه،مادر،دختر زاهد،معشوق |
جوهر،شیرین،کریمه،زبا،شهرویه،فرخنده |
23 |
8 |
انبیا،علما و بزرگان و.... |
استاد،علما،افاضل،سادات،پیغمبری، سالک، حکیم،راهب،زاهد،ابدال |
سلیمان،لقمان،محمد بن ادریس،محمد بن ابراهیم،منصور،عبدالوهاب،عبدالصمد، مهدی،عمر بن عبید |
22 |
5/7 |
غلامان و درویشان و کنیزان |
کنیزک،غلام،خدمتکار |
|
11 |
4 |
دزدان و خصمان |
دزدان،امیر دزدان،ترکان،کفار،خصم |
|
7 |
5/2 |
اشخاص فرا واقعی |
دیو،عفریت ها،غولان،لعبت بحری |
ابلیس |
5 |
6/1 |
اشخاص برگرفته از اشیا |
میخ،دیوار،مصحف |
|
3 |
1 |
عامه مردم |
مسلمانان، همسایه |
|
2 |
06/0 |
اشخاص برگرفته از طبیعت |
باغ |
|
1 |
03/0 |
جمع |
|
|
289 |
100 |
بیشتر شخصیتهای این داستانها، ایستا هستند و غالباً فرصتی برای توصیف روحیات و اوصاف درونی آنها ایجاد نمیشود. به همین دلیل شخصیتهای قصهها و داستانهای سنتی 7 تا حدودی از واقعیت دور می شوند.
هدف از ارائه و تنظیم جدول فوق عبارت است از:
1- نشان دادن تعدد شخصیتهای (289 مورد)این داستانهاست.
2- تقریباً از انواع و اقسام اشخاص و طبقات مختلف، در این کتاب دیده میشود.
3- در یک نگاه میتوان جزئیات طبقات را دریافت مثلاً از نوع حیوانات و مشاغل و... در فرائدالسلوک میتوان مطلع شد و امکان مقایسه و تحلیل بهتری را به دست میدهد.
4- دسته بندیها به شکل بسامدی و از بیشترین تا کمترین اشخاص انجام شده است که نشان میدهد حیوانات، مردان و پسران و صاحبان مشاغل بیشترین بسامد را دارند؛ ولی عوام مردم و طبیعت از نمود کمتری برخوردارند.
شخصیت از عناصر اصلی پیشبرد حوادث و کنشهای داستانی و مبنای روایت شناسی امروز است. اگرچه پردازش شخصیت در این کتاب مطابق پرداخت شخصیت در داستانها و رمانهای امروز نیست؛ ولی با دقت در جدول فوق میتوان نکات مهمی را از طرز نگاه نویسنده به این عنصر دریافت. بسامد بالای شخصیتهای حیوانی، برخی از داستانها را به فابل نزدیک میکند که در جوامع پیشین تأثیر زیادی بر مخاطب میگذاشتند و با پسند آن جوامع سازگاری کامل داشت. وجود مردان، پسران و صاحبان مشاغل بیانگر توجه نویسنده به این اقشار و بهره گیری از این طیف افراد است، اگرچه کتاب برای اتابک و پادشاه تالیف شده است؛ ولی نقش این اقشار بسیار مهم بوده است. مشاغلی چون بازرگانی، بزّازی، صیادی، طبابت، باغبانی، قصابی و عطاری و...از مهمترین مشاغل و حرف آن روزگاران بوده و مؤلّف در پردازش داستانها به آنها توجه خاصی داشته است. شاهان و امیران- اگرچه مورد خطاب داستانها هستند- در میان شخصیتها حضور و نمود کمتری دارند و چندان ذهن نویسنده را به خود جلب ننموده اند. زنان در مقایسه با مردان نمود کمتری در داستان دارند و عمدتاً طفیلی صاحبان مشاغل و مردان هستند. از انبیا و علما به ضرورت مباحث آغاز فصول و جهت تنبّه و اندرز سود جسته است. سایر طبقات نظیر درویشان، غلامان، دزدان و کنیزان از اقشار پایین جامعه بودند که در این اثر چندان نمود و جایگاهی ندارند. وجود دیو، عفریت و غول به عنوان شخصیتهای خیالی و ساختگی در داستانهای ایرانی رایج است و حضور آنها در این کتاب تشخّص خاصی به داستانها نمیدهد. علاوه بر این، استفاده بیشتر از مردان و صاحبان مشاغل نسبت به زنان، غلامان، انبیاء و بزرگان کاملاً پذیرفتنی است؛ زیرا مردان و پسران و صاحبان مشاغل بیشترین نقش را در جامعه و پیشبرد امور زندگی داشتهاند. بنابراین بیشتر حوادث حکایات گرد آنها میچرخد و آنها حادثه گردان اغلب حکایات هستند. انبیا و امامان و بزرگان دین یا مصادر غیبی و غیر انسانی نیز شأن و اعتبار بالاتری دارند و طبیعی است که نقل داستان از زبان آنان انتظار نمیرود؛ زیرا اصولاً بیان داستان و سرگرم کردن مردم از آن ها دیده نشده و از ناحیه آن ها بیان این امور مستحسن نبوده است. از پادشاهان، خلفا و وزرا نیز بیشتر تدبیر امور کشور انتظار می رود تا ذکر داستان و قصه.
شخصیتها از هر دستی که باشند در قصه ها، ساختگی و تصنّعی هستند و اوصاف متفاوت و حتی متضادی به خود می گیرند و تحت تأثیر موقعیت های داستانی تغییر مییابند. «شخصیتها ساختگیاند و در دنیایی ساختگی وجود دارند؛ اما امور گوناگونی را تجربه میکنند که همگی کاملاً انسانی بوده و در کودکان و بزرگسالان واکنشی مبتنی بر همدلی برمی انگیزند» ( آسابر، 1380: 102). از سوی دیگر اوصاف و عناوین قهرمانان در قصه متغیّر و بیشتر برای پیشبرد داستان است. « عناوین و صفات قهرمانان کمیت های متغیر قصه هستند، مراد از صفات، مجموعه همة خصایص ظاهری قهرمانان مانند سن، جنس، مقام، ظاهر و جزئیات این سیما و ظاهر، و مانند اینهاست»( پراپ، 1368: 175).
3-3- راویان و گویندگان
در کنار شخصیتهای فوق باید به گویندگان و راویان اصلی داستانها نیز اشاره نمود. البته گویندگان، اشخاص جداگانهای نیستند و اغلب از همین شخصیتهای داستانی هستند که به نقل و بیان داستانها روی میآورند.
دربارة گویندگان 8 داستانهای فرائدالسلوک نکات زیر قابل ذکر است:
1- گویندگان و نقل کنندگان این داستانها افراد مختلفی هستند،18 داستان توسط خود نویسنده نقل میشود که از مهمترین این داستانها میتوان به حکایات اصلی ابواب دهگانه اشاره نمود.
2- ده داستان توسط بهروز نقل میشود:مانند(داستان باغبان،مار و بوزینه2/4)،(داستان روباه و کلنگان 2/5)، (موش، قصاب و گربه2/8) و (داستان عقاب و سمندر 2/9).
3- پنج داستان توسط پسر بازرگان نقل میشود: مانند (داستان کبوتر و کبک1/3)، (داستان دو روباه و صیاد1/6) و (دهقان و پسران1/9).
4- سه داستان توسط قصیر، سه داستان توسط فیروزشاه، دو داستان توسط زن بازرگان، دو داستان توسط مهیار و دو داستان توسط مبشر بیان میشود.
5- این نقل کنندگان هر کدام یک داستان را بیان کرده اند: روباه، امیردزدان، دخترشاه، بهرام، عموی بهرام، کریمه، پدر سعید، رفیق سعید، سعید، منذر، فرخ روز و خور فیروز و....
چنانکه می بینیم اغلب داستانها توسط نویسنده نقل شده است و در بین گویندگان علاوه بر انسان،حیوانات نیز مشارکت دارند.
راویان اصلی و اولیة داستانها کسانی هستند که گویندگان و نقل کنندگان، داستان را از زبان آنها بیان میکنند. این راویان غالباً ناشناخته و ناآشنا هستند. در اغلب داستانها و قصههای سنتی به شکل کلیشهای با عبارات خاصی از آنها یاد میشود.برخی از ویژگیهای راویان در این داستانها عبارتند از:
1- دوازده مورد از داستانها با این عبارات آغاز میشود «اصحاب تواریخ و ارباب حکایات، اوراق صحائف و الفاظ کتب، در کتب مسطور است، قراین عجایب»این نوع عبارات که امروزه شکل کلیشهای به خود گرفته است، از یک سو به نامعلوم بودن و مبهم بودن راوی اصلی داستان اشاره میکند و از سوی دیگر از راوی یا راویان سوم شخص جمع نامشخصی خبر میدهد. به چند نمونه اشاره میشود: «اصحاب تواریخ و ارباب حکایات و خداوندان فطنت و تیز خاطران تجربت چنین آوردهاند...» (سجاسی،1368: 88). «در کتب اصحاب تواریخ مسطور است و در صحائف ارباب حکایات منقول که وقتی در حدود طبرستان...» (همان، 212). «اوراق صحائف و الفاظ کتب ناطق است بر آنکه...» (همان، 420). «از شواهد دلائل و قراین عجایب آن داستان جذیمه ابرش است با زبا...»(همان، 451).
2- از 58 داستان مذکور، 37 مورد؛ یعنی 64 درصد داستانها با این عبارات آغاز می کند«گویند،آوردهاند، شنیدم، خواندم و...»که نشان میدهد همة این 37 داستان برگرفته از افسانه ها و حکایات دیگر است و از راویان نامعلومی ذکر شده است. به چند مورد اشاره میشود:«گفت شنیدم که صیادی...»(همان،98)؛ «آوردهاند که وقتی کبوتری...» (همان،109). «گویند وقتی جالینوس بر صحرایی گذشت...» (همان،204).
3- پنج مورد از داستانها، راوی ندارند و گوینده، هیچ اشارهای به راوی نکرده است.
4- راوی یک مورد از داستانها خود نویسنده است که هم روایت و هم نقل آنها را برعهده دارد.
5- راوی سه داستان باقیمانده، دختر پادشاه، محمد بن ابراهیم و عبدالصمد است.
جدول شماره سه«گویندگان»
گویندگان |
شمارةداستانها |
تعداد داستانها |
نویسنده |
1، 2، 2/1، 2/2، 2/3، 3/1، 3/2، 3، 4/1، 4، 5، 6، 7/1، 7، 8، 9/1، 9، 10 |
18 |
بهروز |
2/4، 2/5، 2/8، 2/9، 2/10، 2/11، 2/12، 2/13، 2/14، 2/15، |
10 |
پسر بازرگان |
1/2،1/3، 1/5، 1/6، 1/9، |
5 |
فیروز شاه |
3/4، 3/5، 3/6، |
3 |
قصیر |
6/1، 6/2، 6/3، |
3 |
مبشر، زن بازرگان، مهیار(هرکدام 2داستان) |
1/1، 1/4، 5/2، 5/3، 7/2، 7/3، |
6 |
روباه،امیر دزدان، بهرام، دختر شاه،عموی بهرام،کریمه،پدر سعید،رفیق سعید،سعید،منذر،دهقان،فرخ روز،خور فیروز(هرکدام1 داستان) |
1/7، 1/8، 1/10، 2/7، 4/2، 4/3، 4/4، 5/1، 8/1، 8/2، 8/3،، 3/3، 2/6، |
13 |
4-3-زاویة دید
زاویة دید همان شیوهایست که نویسنده برای بیان داستان خود برمیگزیند. «زاویة دید نمایش دهندة شیوهای است که نویسنده به وسیلة آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطة نویسنده را با داستان نشان میدهد» (میرصادقی،1367: 239). نویسنده از این منظر به شرح وقایع و حوادث داستان برای خواننده میپردازد. به عبارت دیگر «زاویه دید، موقعیتی است که نویسنده نسبت به روایت داستان اتخاذ می کند و دریچه ای است که پیش روی خواننده میگشاید تا او از آن دریچه حوادث داستان را ببیند و بخواند» (داد، 259:1380).
بنابراین زاویة دید شیوهایست که ارائة مواد داستان را به خواننده بر عهده میگیرد و بر سایر عناصر داستان نیز تأثیرگذار است. زاویة دید اقسامی دارد که مهمترین آن، به شکل اول شخص و سوم شخص یا زاویة دید درونی و بیرونی بیان میشود. در زاویة دید درونی، روایت توسط یکی از اشخاص داستان بیان میشود که غالباً به شکل اول شخص است.در زاویة دید بیرونی، افکار و اعمال اشخاص از بیرون داستان تشریح میشود و فرد راوی در داستان نقشی ندارد.
زاویة دید در قصه های سنتی با داستان کوتاه یا رمان متفاوت است؛ زیرا در قصهها نویسنده بنا بر خواست خود در هر جای قصه قصد کند زاویة دید را عوض میکند و اغلب زاویة دید با شخصیتها یا قهرمانان تغییر مییابد و الزامی در رعایت وحدت زاویة دید تا پایان قصه وجود ندارد. «گزارنده قصه به زاویة دید شخصیت یا قهرمان خاصی اکتفا نمیکند و هرجا که بخواهد زاویة دید قصه را عوض میکند و قهرمان یا شخصیتی دیگر دنبال قصه را میگیرد» (میرصادقی، 1380: 428 ). اصولاً زاویة دید در قصههای فارسی روال معینی ندارد و راوی بدون طرح خاصی عوض میشود و تنها نقل حوادث و پیشبرد آن مهم است.
با دقت در نوع راویان، دریچة روایت یا زاویة دیدِ داستانهای فرائدالسلوک در می یابیم که در اغلب داستانها زاویة دید از نوع سوم شخص یا دانای کل است و در مواردی که گوینده خود از شخصیتهای داستانی باشد؛ روایت به اول شخص تبدیل می گردد. اما وجه غالب با زاویة دید سوم شخص است. به چند نمونه اشاره میشود: «ناقلان اسمار و حافظان اخبار چنین آورده اند که در شهر بلخ بازرگانی بود...او را پسری بود سعید نام...» (سجاسی،1368: 382). «در زمین پارس مرزبانی بود که زبان شمشیر او سخن قهر در گوش شاه گفتی...این مرزبان را پسری بود...» (همان،394). «دو دهقان بودند همسایه یکدیگر یکی توانگر و یکی درویش...توانگر را نام منذر بود و درویش را مبشر...» (همان،421). «بازرگانی بود بشر نام...شبی خواب بر وی غلبه کرد...چنان دید که شخصی گفتی در دیار هندوستان شهریست نام وی...» (همان،493).
5-3- کنش و عمل داستانی
کنش و عمل داستانی، فعلی است که در داستان رخ میدهد «کاربرد عمل داستانی معرفی شخصیتها و گسترش پیرنگ است» (داد،1380: 215). در فرائدالسلوک از مجموع 58 داستان 32 داستان فاقد کنش خاصی است و 26 داستان از کنش و عمل داستانی بر خوردار است. اغلب داستانهایی که در آن ها کنش دیده نمیشود، از داستانهای فرعی کتاب فرائدالسلوک است که در ضمن داستان دیگر آمده است و جایی برای گسترش کنش و عمل داستانی نبوده است.
جدول شمارةچهار«کنش در داستانها»
|
داستانهای کنش دار |
داستانهای فاقد کنش |
|
1،1/4، 1/5، 1/7،1/9، 1/10، 2، 2/4، 2/5، 2/6، 2/8، 2/10، 2/11، 2/12، 3/3، 3، 4، 4/3، 5، 6، 6/3، 7/3، 7، 8،8 /3، 9 |
1/1، 1/2، 1/3، 1/6، 1/8، 2/1، 2/2، 2/3، 2/7، 2/9، 2/13، 2/14، 2/15، 3/1، 3/2، 3/4، 3/5، 3/6، 4/1، 4/2، 4/4، 5/1، 5/2، 5/3، 6/1، 6/2، 7/1، 7/2، 8/1، 8/2، 9/1،9/2 |
|
26 |
32 |
این جدول نشان دهندة آن است که 45 درصد داستانها از عمل داستانی و کنش برخوردارند؛ یعنی در این داستانها حوادث پیچیده تر و اشخاص درگیرتر هستند. نویسنده نیز به داستانهای کنش دار و فنّی گرایش نشان میدهد و برخلاف برخی کتاب های مشابه فقط به داستانهای ساده و سهل الوصول محدود نمیماند.
علاوه بر نتایج اخلاقی مذکور، در بسیاری از داستانهای فرائدالسلوک به بن مایه های یکسانی میتوان دست یافت. اصولاً در قصهها و داستانهای کهن، اشخاص و حوادث، گسترش دهندة بن مایه ها و مفاهیم مکرری هستند. این موضوع در پژوهشهای پراپ و در تحلیل قصههای روسی اثبات شده است «پراپ با تحلیل محتوای حدود صد قصة عامیانة روسی، به بن مایه های تکرار شوندة آن ها دست یافت» (گیرو،1383: 109).
در داستانهای کنش دار فرائدالسلوک، زنجیرة بن مایههای تکراری و خطی وجود دارد که اغلب با تغییر اشخاص و برخی حوادث جزئی متمایز می شوند. این بن مایهها اغلب مبتنی بر موضوعاتی نظیر به وصال رسیدن، مثله کردن جهت رسیدن به هدف، بی وفایی و وفاداری، تقابل افکار مثبت و منفی، انگاره های یکسان، فریب دادن، سرقت و دزدی و کمک گرفتن از کسی برای دفع دشمن است. این زنجیره ها به نوعی پیش برندة کنش و عمل داستانی است و به آن، نظم و انسجام میدهد.
به سه دسته از زنجیرةخطی بن مایه ها اشاره میشود:
الف) زنجیرة نوع اول: (دو عنصر وابسته به هم+ یک عنصر متضاد + یک واسطه).
1- دهقان و پسران+ دیو+ حکیم (داستان 1/9).
2- بهروز و جوهر+ بهرام+ پادشاه (داستان اصلی باب دوم).
3- مردم و پادشاه عادل+ پادشاه ظالم+ پیامبری (داستان 3/2).
4- پادشاه و کریمه+ فرهاد+ فرخ (داستان اصلی باب سوم).
5- مبشر و سخاوتمند عرب+ منذر+ رفیق جوانمرد (داستان اصلی باب پنجم).
6- خور فیروز و فرخ روز+ خصمان+ پادشاه (داستان اصلی باب هشتم).
7- طیار و حمامه+ عقاب+ کبوتر (داستان 8/3).
8- نوش زاد و دختر زاهد+ باغبان زاده+ ابدال (داستان اصلی باب نهم).
در این زنجیره، سرنوشت دو عنصر وابسته، به یکدیگر گره خورده است و یکی از آنها یا هر دو، قهرمان و شخصیت اصلی هستند. یک عنصر متضاد یا ضد قهرمان در صدد مخالفت با قهرمان است و مانع رسیدن او به هدف میشود و واسطهای سعی می کند با یاری رساندن به قهرمان او را از دست عنصر متضاد برهاند. 9
ب) زنجیرة نوع دوم: ( یک عنصر مثبت + یک عنصر متضاد + واسطه).
1- بقال+ موش + مار (داستان 1/7).
2- باغبان+ مار+ بوزینه (داستان 2/4).
3- قصاب+ موش+ گربه (داستان 2/8).
4- روباه+ عقاب+ شیر (داستان 2/10).
5- شیر+ خرس+ دهقان (داستان 2/11).
6- کبوتر+ شاهین+ زاغ (داستان 2/12).
7- مرزبان+ پسر ناخلف+ لعبت بحری (داستان 4/3).
8- شیر+ گرگ+ روباه (داستان 2/6).
9- جذیمه+ زبا+ قصیر (داستان اصلی باب ششم).
در این زنجیره عنصر مثبت یا قهرمان، یک نفر است که کمک کار یا یاریگر اولیه ندارد؛ ولی بعد از برخورد با ضد قهرمان یا عنصر متضاد، واسطه و یاریگر ظاهر میشود و با یاری رساندن به قهرمان، شرّ ضد قهرمان را از سر او دور میکند، مثلاً با توجه به داستانهای فوق، مار بقال را یاری میدهد و موش را از بین می برد، شیر روباه را یاری میکند و عقاب را از میان برمی دارد. در دستة اول نقش عناصر انسانی و اشخاص بیشتر است و در این دسته بیشتر شخصیتها از حیوانات هستند و عنصر وابسته یا یاریگر اولیه با آنها همراه نیست و برخلاف دستة اول نزاع و مخالفت میان عنصر مثبت و منفی سبب ورود واسطه میشود. البته این دسته بندی مثبت و منفی با توجه به کنش داستانی شخصیتهاست و ممکن است نسبی باشد.
ج)زنجیرة نوع سوم:.(دو عنصر وابسته به هم+واسطه).
1- پسر بازرگان و مادر+ دختر شاه.(داستان اصلی باب اول).
2- سعید و پسر وزیر+ رفیق سعید (داستان اصلی باب چهارم).
در این زنجیره، عنصر متضاد یا ضد قهرمان حضور ندارد و دو عنصر یا شخصیت مثبت با یاری و کمک واسطهای داستان را پیش میبرند.
6-3- نتیجة اخلاقی
قصههای و داستانهای سنتی اغلب به یک نتیجه اخلاقی مثبت یا منفی ختم میشوند و کمتر قصه و داستانی با این اوصاف وجود دارد که بر محور یک اندیشه یا پندار اخلاقی شکل نگرفته باشد. حتی این نتایج به نوعی مطلق گرایی و یکنواختی ختم می شوند. «بن مایه و زیر بنای همه قصه ها ترویج اصول انسانی و ارزش های اجتماعی، قومی، سنتی، اقلیمی، فرهنگی، و اجتماعی قصه گو است.ارزش هایی مانند برادری، عدالت خواهی، برابری، شجاعت، عشق و بخشش در قصه نمود آشکاری دارد...» (انوشه،1381: 1123) 10
از بین 58 داستان فرائدالسلوک 55 داستان دارای این نوع نتایج و توصیه های اخلاقی هستند و 3 مورد فاقد هرگونه توصیه یا نتیجه اخلاقی است. از 55 داستانی که به نتایج اخلاقی ختم میشوند، اغلب داستانها به امور مثبت و مقبولی توصیه می کنند، مفاهیمی چون عقل را سرلوحه قرار دادن، گران بودن طوق منّت بر گردن انسان، ایمن نبودن از مکر خدا، پسندیده نبودن اصرار در کشف اسرار و ضمایر انسان، ارزش علم و دانش،حق شناسی،عبرت گرفتن از سرنوشت دیگران، نتایج عدل و داد، تأثیر دعا، تاثیر صبر، جود و احسان و...که بیشتر در طول موضوعات هر باب مطرح می گردد. به چند نمونه اشاره میشود: «و این مثل بدان زدم تا تو بر مطالبت مال مصر نشوی که اگر همه به تو دهم فرح مفرط مهلک است» (سجاسی،1368: 101). «این مثل بدان زدم تا بدانی که شربت اندوه زهر قاتل است» (همان، 106). «این مثل بدان زدم که دانستن کارهای مبهم از فواید خالی نماند» (همان، 400).
برخی نتایج خنثی نیز در داستانها دیده میشود، مهلک بودن فرح مفرط،کشنده بودن اندوه، مال اندوختن آموختن، در جدایی و نامعلوم بودن ملاقات و وصال، دچار غفلت شدن، با تهور و گستاخی به استقبال کسی رفتن، وقایع آسمانی را با شجاعت نمیتوان رد کرد، عواقب بیدار کردن فتنه، با ترفند و حیله کار را به نتیجه رساندن، از خبیث، خباثت پدید آمدن از آن جمله است.
نباید مسالة نسبیت را در این ارزش گذاری فراموش کرد. ممکن است مسألهای در روزگاران پیشین مثبت یا منفی تلقی شود؛ ولی در نگاه امروز متفاوت جلوه کند. همچنین ممکن است، موضوع از طریق تاویل و تفسیر های نمادین به گونة دیگری ارزش گذاری شود.
البته حکایات عمدتاً به سوی عدالت و عدالت خواهی گام برمی دارند و نهایتاً به نتایج اخلاقی ختم می شوند. «موضوع حکایات پیشروی به سوی عدالت است که با برگذشتن از موانعی بالقوه تراژیک جهت گیری اش اخلاقی است» ( اسکولز، 1383: 75). گفتنی است که اگرچه در قصهها پروردن قهرمانان، سرگرم کردن مخاطب و توجه به حس کنجکاوی و زیبایی دوستی مورد نظر نویسنده است؛ ولی بی شک یکی از مهم ترین دلایل پرداختن به قصه از سوی نویسنده و مخاطب بیان همین مضامین و بن مایههای اخلاقی و اجتماعی است.« هدف قصهها بظاهر خلق قهرمان و ایجاد کشش و بیدار کردن حس کنجکاوی و سرگرم کردن خواننده یا شنونده است و لذت بخشیدن و مشغول کردن؛ اما در حقیقت درون مایه و زیربنای فکری و اجتماعی قصهها، ترویج و اشاعة اصول انسانی و برادری و برابری و عدالت اجتماعی است» ( میرصادقی، 1365: 58). در داستانهای فرائدالسلوک این نتایج اخلاقی و درون مایه های انسانی، اجتماعی و معنوی حضور کاملاً پر رنگی دارد؛ زیرا در این کتاب قصه و حکایت، پوششی برای بیان افکار و درون مایههای ارزشمند است. این موضوعات یا متأثّر از فرهنگ و مذهب بوده و یا از اوضاع اجتماعی و زندگی نویسنده نشأت میگیرد و بررسی داستانها در دستیابی به این مطالب موثر است.«دیرگاهی است که مطالعه مذاهب و فرهنگهای بدوی ما را از منش نمادین آئینها، اسطوره ها، هنرها و ادبیات آگاه کرده اند که خود باز نمودهایی هستند که در آن ها اعداد، اشکال ابتدایی، حیوانات و گیاهان همگی نشانه اند» (گیرو، 1383: 100).
7-3- حوادث خارق العاده
حوادث خارق العاده و اعجاب انگیز از ویژگی مهم قصهها و داستانهای سنتی است. این حوادث جزء وقایع اصلی و سرنوشت ساز حکایات هستند که اغلب در پایان ماجرا موجب گره گشایی موجود می شوند «برای گروهی گفتن قصهای هیجان انگیز فی نفسه هدف است. آنها از آوردن رخدادهای نامحتمل یا حتی خیالی در اثر خود ابایی ندارند» (اسکولز،1383: 20). این امر در کتاب های مختلف، فراز و فرود دارد. در فرائدالسلوک اغلب، ویژگی داستانهای سنتی بیشتر دیده میشود تا ویژگیهای قصه ها.11 از میان داستانهای این کتاب 4 مورد با حوادث خارق العاده همراه است و 54 مورد فاقد این ویژگی است.پیدا شدن سواری بلافاصله بعد از دعا کردن،تأثیر دعا در تغییر طول عمر،افتادن انگشتری در آب به نشانة زوال ملک و پیدا شدن آن به نشانة رونق ملک و تاثیر و همراهی جانور بحری در جهت برآمدن غرض داستان از خرق عادت های مذکور است. «تأکید بر حوادث خارق العاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد. حوادث، قصه ها را به وجود می آورد و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهد» (داد،1380: 234). حوادث خارق العاده با تمام جذابیت و گیرایی در قصه، سبب بروز نگرش تفننی و تصنعی بودن قصه میشود. «بیشتر قصه ها فاقد حقیقت مانندی است یا حقیقت مانندی ابتدایی و ضعیفی دارد»( میرصادقی، 1380 :61 ). همچنین این حوادث پیرنگ قصه را تضعیف میکند و چهارچوب علت و معلولی آن را در نظر مخاطب غیرقابل باور می نماید. « حوادث خارق العاده جنبه استدلالی و علیت و پیرنگ قصه ها را ضعیف میکند» ( همان، 160).
در داستانهای دیگر فرائدالسلوک که فاقد خرق عادت هستند،حوادث و رویدادها تا حدودی قابل قبول و پذیرفتنی است و خواننده کمتر دچار اعجاب میشود.
8-3- زمان
در قصهها و داستانهای سنتی زمان چندان شناخته شده و قطعی نیست و اغلب فرضی و کلی است. به گونه ای که خیلی نمیتواند خواننده را به زمان وقوع حادثه راهنمایی کند.
در فرائدالسلوک از مجموع 58 داستان تنها در 22 مورد؛ یعنی در 40 درصد داستانها به زمان اشاره شده است و در 36 مورد یعنی 60 درصد، هیچ اشارهای به زمان وقوع داستان نمیشود. زمان ذکر شده در 22 داستان مذکور بسیار کلّی و کلیشهای است. در 16 مورد فقط با کلمه «وقتی»به زمان مبهم وقوع داستان اشاره شده و در 2 مورد به زمان و ایام انوشیروان اشاره میشود. در سایر داستانهای زمان دار، این کلمات بیانگر زمان هستند: «اوقات ماضی،شب، سالی و روزی» چنانکه دیده میشود زمان در این داستانها، کلّی و نامشخص است و این ویژگی در اغلب قصهها و داستانهای سنتی دیگر نیز وجود دارد. در مجموع زمان در داستانهای سنتی جایگاه برجستهای ندارد و نویسندگان چندان در پرورش زمان و ایجاد فضای زمانی در داستانها علاقهای نداشتند و اصولاً ابهام در زمان و دوری و نامشخص بودن آن، از ویژگیهای این نوع داستانهاست، مگر آن جا که داستانها پیشینه تاریخی داشته باشند که در آن نیز کلیت و فراگیری زمان مشهود است، برخلاف رمان و داستان امروزی زمان چندان مورد پرداخت و توصیف واقع نمی شد، حتی در مواقعی که زمان تعیین میشود، ساختگی و تصنعی بودن آن هویداست.
9-3- مکان
مکان نیز اغلب در قصهها و داستانهای سنتی نامشخص و فرضی است،حتی مکان هایی که ذکر می شوند، صد در صد قطعی و حقیقی نیست. امروز توصیف مکان و به طور اخص صحنه(Setting) از ویژگیهای اساسی ادبیات داستانی است و این امر در پیشبرد حوادث داستان و توصیف شخصیتها و سایر عناصر،نقش تعیین کنندهای دارد؛ ولی در گذشته مکان نیز مانند زمان خیلی مورد توجه داستان نویس قرار نمی گرفت، به همین دلیل در اغلب داستانها مکان یا ذکر نمی شد و یا به شکل نامشخص و کلی بیان می گردید.
در فرائدالسلوک از مجموع 58 داستان 41 مورد(70درصد)مکان دار و دارای جایگاه مکانی مشخص هستند و 17 مورد(30 درصد) فاقد مکان هستند. از مکان های ذکر شده در 41 داستان مذکور،13 مورد عام و بی نام است که با لفظ شهر، صحرا، کوه، باغ،دشت، بیشه و دیه و... بیان شدهاند.
28 مورد از این داستانها دارای مکانهای خاص و مشخصی هستند:مکان هایی چون هند، گیلان، پارس، طبرستان، روم، مازندران، خراسان، بغداد، عمان، بلخ، بصره، قهستان، زنجان، تفلیس، حیره، کشمیر، خزر و ری....بر خلاف عنصر زمان که در فرائدالسلوک از سایر داستانهای مشابه چندان متمایز نیست،عنصر مکان تا حدودی مشخصتر و قابل شناختتر است. بسیاری از نام های مکانی فوق چنانکه می بینیم، نشان دهندة اماکن خاص است و تا حدودی میتوان به عنصر مکانی داستانها پی برد.گسترة جغرافیایی مکان داستانها در این اثر قابل توجه است، مؤلّف هم از کشورهای هند و روم و هم از بلاد ایران و عرب برای پردازش مکانی داستانها سود جسته است. علاوه بر مکان های خاص، اماکن عام و کلّی نیز در صحنه پردازی داستانها دیده میشود. این مکان ها بسیار ساده و کلی هستند و نویسنده به توصیف جزئیات و دخیل کردن مکان در کنشهای داستانی و تاثیرگذاری آن در سایر عناصر داستان نظر نداشته است.
نتیجه گیری
داستانهای فرائدالسلوک از نوع داستانهای منثور اخلاقی و حکمی است که در آنها، اغلب خصوصیات داستانهای سنتی و قصهها را میتوان یافت. خصوصیاتی چون تأکید بر حوادث، محکم نبودن روابط علّی و معلولی میان رویدادها، مطلق گرایی، ختم شدن به نتایج اخلاقی، تغییر ناپذیری شخصیتها و فرضی بودن زمان و مکان. تمام داستانها با بیانی جدی شکل گرفته اند. دقت در نمودار زیر نتایج را عینی تر نشان میدهد.
نمودار زیر نشان میدهد که از 58 داستان به کار گرفته شده در فرائدالسلوک از نظر حجم، 18درصد داستان بلند، 13درصد متوسط و 68 درصد داستان کوتاه وجود دارد. زبان و گفتگو در اغلب داستانها ساختار سنتی دارد و تابع نثر فنی قرن 6 و7 است. در این داستانها از 289 شخصیت استفاده شده است که 85 درصد عام و 15 درصد خاص هستند. بیشترین شخصیتها از حیوانات(29درصد)،پسران و مردان(5/19درصد) و صاحبان مشاغل(14درصد) استفاده شده است. نقل کنندة اغلب داستانها نویسنده(31درصد) و بهروز(17 درصد) است.راوی اغلب داستانها ناشناخته است و زاویة دید اغلب داستانها سوم شخص است.از مجموع 58 داستان 45 درصد دارای کنش و 55 درصد فاقد کنش است. همچنین 95 درصد داستانها دارای نتایج و توصیههای اخلاقی هستند. در 7 درصد داستانها به حوادث خارقالعاده اشاره شده است، 38 درصد داستانها دارای زمان و 62 درصد فاقد زمان است و نهایت آنکه از مجموع 58 داستان،70 درصد مکان دار و 30 درصد فاقد جایگاه مکانی مشخص است.
نمودار کلی ساختار داستانهای فرائدالسلوک
پی نوشتها
1- دربارة داستانهای عامیانه و شیوههای مختلف بررسی آنها میتوان به این دیدگاه ها نیز اشاره کرد:
ولادیمیر پراپ که کلیة قصههای قومی را به هفت حوزة عمل و سی و یک جزء یا کارکرد تقسیم کرد (پراپ،1368:تمام صفحات)، (ایگلتون،1383: 144)، (گیرو،1383: 109)و (برتنس،1384: 49و50و51و52) و(سلدن،1384: 141،142).
تسوتان تودوروف نیز شخصیتها را به مثابة اسم و خصوصیات آنها به عنوان صفت و اعمال آنها به منزلة فعل قلمداد میکند و هر یک از قصه ها را به شکل یک جملة بسیط بازنویسی میکند. (ایگلتون،1383: 145).
همچنین دربارة روایت شناسی ر.ک: (سجودی،1383: 73) و (گرین،1383: 109).
2- ر.ک: (گلشیری،1384: 14)، گفتنی است که بسیاری از عناصر داستانهای امروز نیز در روایات این کتاب قابل بررسی است. عناصری نظیر کشمکش، نقطة اوج، صحنه پردازی، کانون تمرکز، هول و ولا یا حالت تعلیق، بزنگاه و گره گشایی و....ولی غلبة عناصر قصه و داستانهای سنتی بیشتر است. این مطلب به این معنا نیست که ساختار داستانهای کتاب، ارزش بررسی به شیوة مدرن معاصر را نداشته باشد؛ بلکه روال و زبان داستانهای سنتی چنین ایجاب کرده است.بنابراین در داستانهای این اثر،خصوصاً داستانهای بلند اصلی، بررسی عناصر داستانی با نگاه جدید امکان پذیر است.همچنین تحلیل های نمادین و رمزآلود از آنها میتوان ارائه نمود، مثلاً در داستان فیروز شاه در باب سوم،گم شدن و پیدا شدن انگشتری شاه نشانة افول و اوج حکومت اوست و در همین داستان فرهاد که شخصیت منفی است گرفتار اژدهایی میشود که میتواند به نفس بد طینت او تفسیر شود. (سجاسی،1368: 350،330 و 363).
3- ر.ک: (محجوب،1383: 126).
4- شمارةداستانهایی که با ممیز آمده،نشان دهندة شمارة ابواب و داستان فرعی است، مثلا 9/1؛ یعنی داستان فرعی اول از باب نهم.
5- ر.ک:(همان، 703).
6- ر.ک: طبقه بندی انواع قهرمان ها(فرای،1377: 47).
7- ر.ک: (فورستر،1369: 73).
8- ر.ک: (گورین،1370: 100)، (گورین،1385: 91)و (میرصادقی،1367: 277).
9- این مطلب با دیدگاه پراپ مشابهت زیادی دارد. او هفت نقش را برای شخصیت قصه ها پیش بینی کرده است که در اغلب داستانها و قصههای سنتی قابل بررسی و تحلیل است «او برای اشخاص قصهها نقش های هفتگانهای قائل است: تبهکار، بخشنده، کمک کننده، شاهزاده خانم ( که یافتن او مورد نظر است) و پدرش، فرستنده، قهرمان و قهرمان دروغین» ( سلدن، 1384: 142).
10- ر.ک: (داد،1380: 234) و (محجوب،1383: 117،122).
11- داستانهای این اثر از فرایندی برخوردارند که میتوان هم با نگاه سنتی و هم با نگاه جدید آنها را تحلیل کرد و در پس لایههای روساختی آنها به ژرف ساخت های نمادین و رمزآلود دست یافت که هدف و این مقاله نبوده است،مانند خواب دیدن و هدایت شدن به هدف و رسیدن به آرزوی مورد نظر قهرمان اصلی داستان (سجاسی،1368: 493).