نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The present article aims to investigate the background and casts light on a social and cultural forgotten tradition that has been reflected through a complex simile as well as illusory words in the following couplet of the survived Rudaki's poems.
Behind the clouds, the sun makes appear its face now
And then like a prisoner passing by her watcher
According to the findings of this article, the watcher (Raghib) is a professional man whom the noble families employ for training and looking after their children. The Prisoner (Hesari) means a beautiful beloved who hides her charming and sun-like face behind the veil. Without considering this tradition, Rudaki's verse would be missed its delicacy and elegance.
کلیدواژهها [English]
1- مقدّمه:
در ابیات معدودی که از رودکی به جای مانده، پاره ای از آداب و رسوم اجتماعی که زیر بنای فرهنگی جامعة عصر وی را تشکیل می دهند، گاه به زبان اشاره و اختصار و گاه بوضوح و آشکارا انعکاس یافته است. تغییر وضعیت جامعه و فریبکاری واژگان که در بسیاری از مواقع با جلب توجّه پژوهشگران به معنای قاموسی و غیر اصطلاحی خود، مانع از بررسی بار فرهنگیشان می شوند، گاه موجبات برداشتهای اشتباه را فراهم می سازند. این امر با توجّه به از بین رفتن شمار بسیاری از ابیات رودکی که امکان مقایسه ابیات و راه یابی به پشتوانه های فرهنگی آفرینش هنری او را با دشواری مواجه می سازد، به صورت طبیعی تشدید شده است.
در روزگارهای پیشین خاندانهای اصیل برای تربیت فرزندان خود و نظارت بر رفتار آنان، افرادی را استخدام میکردهاند که از جملة آنها می توان به«ادیب»و«رقیب» اشاره کرد. رقیب در معنای قاموسی خود مفاهیم نگهبان، مراقب، موکّل، محافظ(لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، ذیل رقیب)را می رساند و نیز« به هر یک از دو کس که بر یک معشوق عاشق باشند، رقیب گفته می شود، چرا که هر یکی از دیگری نگهبانی و حفاظت معشوق می کند. »(فرهنگ آنندراج، غیاث اللغات، ذیل رقیب)بعلاوه، در واژۀ حصاری، جزء اوّل؛ یعنی حصار، به معنای محاصره کردن و گرداگرد کسی را گرفتن، سبب شده که شارحان رودکی این واژه را به معنی متحصّن و زندانی(خطیب رهبر، 1375 :2؛حاکمی، 1369: 2)، در حصارمانده، زندانی(شعار، انوری، 1365: 64)، زندانی ، کسی که در حصار گرفتار شده باشد(امامی، 1373: 141)و متحصّن و زندانی معنی نمایند و به معنای استعاری آن؛ یعنی زن، معشوق و کسی که چهرة خود را در حصار روی بند و نقاب قرار داده است، بی توجّه بمانند و در نتیجه به برداشتهای اشتباه برسند.
در این گفتار که به شیوة کتابخانه ای نوشته شده و نتایج بررسی به شکل توصیفی-تحلیلی ارائه می شود، نویسنده قصد دارد معنایی جدید و متناسب با فضای عصر رودکی را با یکی از ابیات وی ارائه دهد و به بازسازی و معرّفی رسمی منسوخ شده در آن روزگار بپردازد.
2- پیشینة بحث
رودکی تشبیب یکی از قصاید زیبای خود را به توصیف بهار خرّم اختصاص داده و با ایجاد فضایی غنایی و عاشقانه تصویر زیر را برای نشان دادن حالت خورشید بهاری که به تناوب چهره می نماید و در پس پرده ابر فرو می رود، به شکلی کاملاً هنرمندانه رقم زده است:
خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه |
|
چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب |
برداشتهای شارحان رودکی از این بیت تقریباً یکسان است؛ چنانکه خطیب رهبر در معنای بیت گفته اند: «خورشید چون زندانی ای که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید»(خطیب رهبر، 1375: 2) انوری و شعار در معنای بیت نوشته اند که«گاهی چهرة خورشید از پس ابر نمایان می شود، مانند کسی که در حصار است و دور از نظر نگهبان عبور می کند. »(شعار، انوری، 1365: 64) امامی در معنای بیت نوشته اند که «روی خورشید از زیر ابر می دمد، مانند مردی زندانی که با خوف و احتیاط قصد دارد از مقابل نگهبان خود بگریزد.» (امامی، 1373 :141).
ضبط بیت در نسخه گزیدة دکتر حاکمی با سایر نسخه ها اندکی تفاوت دارد. ایشان مصراع اوّل را به شکل«خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه»ضبط کرده اند و درمعنای بیت نوشته اند که «خورشید چون زندانی ای که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید»(حاکمی، 1369 :2). دبیر سیاقی تنها به توضیح مصراع اوّل بسنده کرده و مرقوم نموده اند که«گاه گاه خورشید را روی(روی خورشید)از ابر (از میان ابر)دمد (نمایان شود) »(دبیر سیاقی، 1370: 24) و سرانجام شفیعی کدکنی ضمن بحثی کاملاً دقیق از ویژگیهای عمومی صور خیال در شعر رودکی، برداشت خود را از بیت یاد شده به شکل زیر آورده اند؛ «خورشید از زیر ابر، آنگاه که چهره مینماید و پنهان می شوند، حصاری ای است که از رقیب خود حذر دارد» (شفیعی کدکنی، 1366: 415).
نگارنده با بررسی متون ادبی و تمرکز بر بیت یاد شده به فرضیه ای دیگر دست یافته است و قرائت و معنای دیگری را به برداشت های شارحان محترم اضافه ساخته که در ذیل مطرح می نماید.
3- فرضیه
بیت یاد شده بر مبنای فرضیة زیر قابل تحلیل صحیح خواهد بود:
بنیان بیت بر تشبیه مرکّب نهاده شده است و رودکی حالت پنهان شدن و چهره نمودن پیاپی خورشید را در فصل بهار، به حالت زیبارویی که تحت مراقبت شدید رقیب خویش قرار دارد و عاشق مشتاق خود را در آرزوی دیداری هر چند کوتاه از چهرة خویش می بیند، تشبیه کرده است که با اندک غفلت رقیب، روی بند را از چهره کنار می زند و چهره خورشیدسانش را لحظه ای به عاشق بی قرار نشان می دهد و به محض توجّه رقیب، مجدّداً روی بند را بر چهرة خود می اندازد.
4- اثبات فرضیه
برای اثبات فرضیه یاد شده، با توجّه به هدف و محدودیت حجم مقاله، سه راه زیر مورد تأکید قرار می گیرد:
1-4- ویژگیهای تصویری بیت
شیوه بیان و ذهنیت رودکی تقریبا در تمام موارد تصویری است. وی به جای آنکه از تفکّری انتزاعی سود جوید و اندیشه ها و نظرات خود را به شکل گزارشی ارائه نماید، با بهرهگیری از تشبیهات دقیق و با خلق تابلوها و تصویرهایی که از مجموع جزئیات گوناگون حاصل می شود، به شعر خود پویایی و لطافت می بخشد. در بیان تصویری، تشبیه نقش فوقالعاده دارد. شفیعی کدکنی تاکید کرده اند که:«تصویرهای شعر رودکی متحرّک و جاندار و زنده»(شفیعی کدکنی، 1366: 414)است و «در میان صور گوناگون خیال که در شعر او دیده می شود، به طور طبیعی بیشترین نوع تشبیه است، آن هم در حوزه ارتباط میان اشیای مادی و محسوس با اشیای مادی و محسوس دیگر... بعلاوه، تصویر در شعر او به صورت گسترده و تفصیلی- که از خصایص صور خیال در شعر این دوره است، ظاهر میشود و در اغلب موارد تمام اجزای تشبیه ذکر می شود » (همان : 17-416)به گفته طالبیان«تعداد تشبیهات مرکّب در شعر رودکی کمتر از تشبیهات مفرد است، اما در این نوع تشبیه رودکی عناصر متعدّد را به هم آمیخته است و از ترکیب آنها هیاتی کلی ترتیب داده که طرفین تشبیه را تشکیل می دهند »(طالبیان، 1378: 112).
آنچه در تشبیه مرکّب حایز اهمیت است، «عبارت از هیأتی است که از اجتماع چند چیز انتزاع می شود» (رجایی، 1359: 251). شمیسا وجه شبه مرکّب را هنری ترین وجه شبه دانسته که از مشبّه به مرکّب اخذ می شود و هیات حاصله (ایماژ، تصویر، تابلو)از امور متعدّد و به اصطلاح منتزع از چند چیز است(شمیسا، 1370: 102).
در بیت مورد بحث، تصویر ارائه شده مرکّب از اجزای زیر است:
1- زیبایی و روشنایی:بین خورشید و چهرة معشوق از نظر زیبایی و روشنی ادعای همانندی شده است.
2- مخفی بودن و آشکار شدن:اختفای خورشید در پشت ابر و چهرة معشوق در پشت نقاب که با کنار رفتن ابرهای بهاری و دور شدن تعمدی روی بند، لحظه ای آشکار می شوند.
3- تناوب:چهرة معشوق و چهرة خورشید به صورت متناوب، گاه از پس پرده ابر و نقاب نمایان می شوند و گاه در پشت پرده پنهان می گردند.
یافتن تناسب بین خورشید و چهرة معشوق بمراتب هنری تر از یافتن تناسب بین خورشید و زندانی است. این امر هم در شعر خود رودکی سابقه دارد؛ چنانکه در جایی دیگر گفته است:
به حجاب اندرون شود خورشید |
|
گر تو برداری از دو لاله حجیب |
و هم در شعر شاعران معاصر او بارها آفتاب مشبّه به یا مستعار منه چهره معشوق قرار گرفته است. برای نمونه، جویباری در ابیاتی که از نظر مضمونی با بیت رودکی قرابت فراوان دارد، گفته است:
به ابر پنهان کرد آفتاب تابان را |
|
به سبزه بنهفت آن لاله برگ خندان را
|
در نهایت، تذکّر این نکته ضروری است که اگر حصاری را به جای معشوق که چهرة زیبا و دلربای خود را در پردة نقاب محصور کرده است، زندانی معنا کنیم، تمام لطف و زیبایی شعر را از آن خواهیم گرفت و پشتوانة فرهنگی شعر را نیز به نابودی خواهیم کشاند.
2-4-پیشینة فرهنگی رقیب و حصاری
علامه دهخدا برای رقیب علاوه بر آنچه ذکر شد، دو معنای دیگر هم در نظر گرفته اند و با ارائه شواهدی محدود، رقیب را «نگهبان و مراقب معشوق»و «مزاحم و انگل که میان عاشق و معشوق باشد»نیز دانسته اند (لغتنامة دهخدا، ذیل رقیب). این دو معنا بر اساس استنباط آن بزرگ از کاربردهای واژة رقیب در اشعار فارسی استخراج شده است که متأسفانه مورد توجّه شارحان قرار نگرفته است.
سنایی در بیتی رقیب را در کنار ادیب قرار داده است که براساس آن می توان آنرا یکی از مشاغل مهم در روزگار کهن به حساب آورد. وی می گوید:
شاهزاده است آدمی و حسیب |
|
نبود هیچ بی رقیب و ادیب
|
خرّمشاهی نیز به این نکته توجّه داشتهاند و گفته اند که «در شعر حافظ و ادبیات قدیم قبل از او، رقیب به معنای امروزی، یعنی رقیب عشقی نیست، بلکه به معنای نگهبان و محافظ و لَلِه و دربان و نظایر آن است... و نسبت دادن رقیب به معشوق و نه به خود، حاکی از همین معناست:
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید |
|
دور از رخت این خسته رنجور نمانده است
|
در جامع التواریخ نیز از رقیب به عنوان یک شغل یاد شده است. چنانکه«مواجب پنج نفرمعلّم و رقیب که ملازم کودکان باشند و پنج عورت که غمخوارگی کنند. . . . »(رشید الدین فضل الله، بی تا، ج2: 1001).
براساس کاربردهای رقیب در شعر فارسی می توان گفت که وی توسط خانواده های نژاده و مرفّه استخدام می شده تا ضمن محافظت از کودکان، و به ویژه دختران، آنها را از مزاحمتهای احتمالی و تعرّض عاشقان محافظت نماید و در امر تعلیم و تربیت یاریگر ادیب و معلّم باشد. مروری بر برخی از شواهد رقیب در شعر فارسی برای اثبات آنچه آمد، کفایت می کند:
بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم نه در موافقتش زحمت رقیب و رهی من به فریاد رقیب از سر کویت نروم از بیم رقیب طوف کویت نکنم لیک شکر است از این لاغری خود ما را شاهد ابله و رقیب به هش رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد اخلاقه یطمعن فیه و صونه |
|
نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب نه در مقدمه رنج رسول و گنج سفیر شاهبازم چه غم از بانگ کلاغی دارم وز طعنه خلق گفت و گویت نکنم که رقیب تو نبیند که به تو در نگریم می شیرین و میزبان ترش که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این یغنیه عن متحفّظ و رقیب
|
(خوی ومنش وی دیگران را در او آزمند و امیدوار می کند، ولی خویشتن داری و پاکدامنیاش وی را از نگهبان و رقیب بی نیاز می سازد) .
بر خاک عاشقی پی او برمگیر هان ای رقیب از عشق او تا کی شوی مانع مرا ای رقیب ار چشم از سر بر کنی خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب |
|
زیرا رقیب بر ره و معشوق دشمن است بار او من می برم بر دل تو را باری چه شد چشم از او گر برکنم چشمم بکن دهدش دست که چون باد سحر در گذرد
|
و:
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب سر را تو چنان کرده رو رو که رقیب آمد نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید |
|
عهد فرامش کند مدّعی بی وفاست من سجده کنان گشته یعنی که از این بگذر دور از رخت این خسته رنجور نماندست
|
واژة حصاری نیز با فریبکاری خاص خویش موجبات پنهان ماندن زیبایی و ظرافت معنایی بیت رودکی را فراهم ساخته است. تمام شارحان رودکی آن را منسوب به حصار و به معنای متحصّن و زندانی گرفته و از معنای مجازی آن غفلت نموده اند.
علامه دهخدا در زیر «حصار نشین»مرقوم فرموده اند:«کسی که در حصار نشسته باشد، کنایت از زن مخدّره، حصاری»و سپس بیت زیر را از نظامی به عنوان شاهد مثال نقل نموده اند:
آن پری پیکر حصار نشین |
|
بود نقّاش کارخانه چین
|
شواهد متعدّدی در متون ادب فارسی وجود دارد که حصاری را در معنای استعاری معشوق زیبا رو به کار برده اند، چرا که معشوق زیبایی و طراوت خویش را در پس پرده نقاب و حجاب محصور می دارد. برخی از این شواهد به قرار زیرند:
دوش همه شب همی گریست به زاری ای لعبت حصاری شغل دگر نداری پس پشتش بسی مهد و عماری خوبی خطش بین که بر آن روی چو لاله فراق تو ای آفتاب حصاری چو از حجره غنچه شاه ریاحین |
|
ماه من آن ترک خوبروی حصاری مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری بدو در ماهرویان حصاری کرده زره غالیه آساش حصاری جهان کرد بر من چو تاری حصاری دهد بار چون نیکوان حصاری
|
3-4- بسآمد اشعار غنایی و عاشقانه
هر چند که اشعار باز مانده از رودکی بسیار اندک است و«باهمه کوشش پژوهندگان مجموعه اشعار او چیزی در حدود یک هزار بیت یا اندکی بیش از آن است» (یوسفی، 1369: 18)، با این حال می توان روحیة او را از خلال همین اندک ابیات باقی مانده نیز دریافت. به گفته زرینکوب «زندگی شاد و لذّت انگیز بخارا در شعر او- با آنکه از شعر او جز اندکی در دست نیست- جلوه دارد و خواننده دقیق می تواند در این مختصر مرده ریگ شاعر مثل خود او تپیدن دلهای سیاه چشمان بخارا و اندوه و شادی نام آوران و گردنکشان آن دربار از یاد رفته را در
خاطر خویش زنده کند» (زرینکوب، 1362: 14). در شعر شاعران سبک خراسانی نوعی برون گرایی توام با نشاط و سرخوشی و شادخواری جلب توجّه می کند و«جز مواردی اندک که شاعران ابراز غم کرده اند، در سایر موارد، شور و نشاط و فکر غنیمت شمردن زندگی فضای شعر شاعران را فراگرفته است» (غلامرضایی، 1377: 92).
در مجموعة ابیات بازمانده از رودکی تنها در دو بیت اشاره وار از زندان یاد شده است. مورد اوّل در قصیدة خمریة وی آمده که فضای کلّی آن غنایی است. وی دراین قصیده که«ظاهرا نخستین وصف شراب اندازی در ادبیات منظوم فارسی است»(دبیرسیاقی، 1370: 40)، گفته است:
مادر می را بکرد باید قربان |
|
بچه او را گرفت و کرد به زندان
|
مورد دوم در قصیده حسرت جوانی، باز هم در فضایی عاشقانه و غنایی گفته است:
به روز چونکه نیارست شد به دیدن او |
|
نهیب خواجه او بود و بیم زندان بود
|
جز این دو بیت هیچ توصیفی از زندان در شعر رودکی وجود ندارد تا بتوان آن را قرینه ای برای حصاری به معنای زندانی دانست.
در عوض، آنچه در توصیف عشق، چهرة معشوق و زیبایی او در اشعار وی آمده، بسیار زیاد و قابل توجّه است. نگاه به اشعاری که با مطلع های زیر در ابیات بازمانده از رودکی آمده، برای اثبات این نکته کافی است:
گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب به سرای سپنج مهمان را شاد زی با سیاه چشمان شاد مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود مادر می را بکرد باید قربان سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه |
|
یاسمین سپید و مورد به زیب دل نهادن همیشگی نه رواست که جهان نیست جز فسانه وباد نبود دندان لا بل چراغ تابان بود بچّه او را گرفت و کرد به زندان اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
|
و نیز در سرودپاره های دهن تنگ(ص54)، وسوسه عاشقی(ص54) ، از در گریه ام همی خندم(ص56)، گرد و کلان (ص56)و روزی که تو را نبینم آن روز مباد(ص59). بنابراین، نوع نگاه رودکی به جهان هستی نیز، ما را به سوی برداشتی جدید از بیت:
خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه |
|
چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب |
سوق می دهد.
5- نتیجهگیری:
بر اساس آنچه گذشت، می توان نتیجه گرفت که بیت:
خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه |
|
چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب |
به یکی از رسوم اجتماعی که امروزه به علّت تغییرات فرهنگی، تعویض نظام آموزشی کودکان و تحوّل در پوشش ایرانیان منسوخ شده، اشاره دارد. تغییر معنای واژگان و فریبندگی معنی قاموسی آنها نیز در پوشیده ماندن این رسم از نگاه دقیق شارحان موثّر واقع شده است. خمیرمایة فرهنگی بیت یاد شده را می توان در این نکته خلاصه کرد که خانواده های اصیل ایرانی برای تربیت و محافظت از کودکان خویش، در کنار معلّم و ادیب، از شخص دیگری که با عنوان شغلی رقیب نامبردار بوده است، بهره می گرفته اند. دختران زیبا رو به ناگزیر چهرة خود را در پس پردة روی بند مخفی می داشته اند و در فرصت مناسب، با غفلت رقیب، نقاب را به کناری می زده اند و چهرة خود را برای لحظه ای به عاشق خویش می نموده اند، آشکار و پنهان شدن مداوم آفتاب بهاری در پشت ابر، در تشبیهی مرکّب توسط رودکی به این امر مانند شده و خمیرمایة آفرینش شعری را در اختیار او قرار داده است.