رقیب حصاری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان

چکیده

مقاله حاضر به منظور بررسی پیشینه و بازسازی یک سنّت اجتماعی و فرهنگی فراموش شده که در ضمن یک تشبیه مرکّب و با واژگان فریبکار در بیت زیر از اشعار بازمانده از رودکی انعکاس یافته، نوشته شده است: خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب بر اساس یافته های این گفتار؛ رقیب صاحب یکی از مشاغل اجتماعی بوده است که خانواده های اصیل برای تربیت و محافظت از فرزندان خود استخدام می نموده اند و حصاری، به معنای معشوق و زیبا رویی است که چهره زیبا و آفتاب سان خود را در پرده نقاب پنهان می کرده است. بدون در نظر گرفتن این رسم، شعر رودکی تمام لطافت و زیبایی خود را از دست خواهد داد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The watcher of the prisoner

نویسندگان [English]

  • A Amiri Khorasani
  • M.R Serffi
Associate professor of Shahid Bahonar University of Kerman
چکیده [English]

The present article aims to investigate the background and casts light on a social and cultural forgotten tradition that has been reflected through a complex simile as well as illusory words in the following couplet of the survived Rudaki's poems.
Behind the clouds, the sun makes appear its face now
And then like a prisoner passing by her watcher
According to the findings of this article, the watcher (Raghib) is a professional man whom the noble families employ for training and looking after their children. The Prisoner (Hesari) means a beautiful beloved who hides her charming and sun-like face behind the veil. Without considering this tradition, Rudaki's verse would be missed its delicacy and elegance.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Watcher (Raghib)
  • prisoner (Hesari)
  • complex
  • Simile
  • Sun

1-  مقدّمه:

در ابیات معدودی که از رودکی به جای مانده، پاره ای از آداب و رسوم اجتماعی که زیر بنای فرهنگی جامعة عصر وی را تشکیل می دهند، گاه به زبان اشاره و اختصار و گاه بوضوح و آشکارا انعکاس یافته است. تغییر وضعیت جامعه و فریبکاری واژگان که در بسیاری از مواقع با جلب توجّه پژوهشگران به معنای قاموسی و غیر اصطلاحی خود، مانع از بررسی بار فرهنگیشان می شوند، گاه موجبات برداشتهای اشتباه را فراهم می سازند. این امر با توجّه به از بین رفتن شمار بسیاری از ابیات رودکی که امکان مقایسه ابیات و راه یابی به پشتوانه های فرهنگی آفرینش هنری او را با دشواری مواجه می سازد، به صورت طبیعی تشدید شده است.

در روزگارهای پیشین خاندانهای اصیل برای تربیت فرزندان خود و نظارت بر رفتار آنان، افرادی را استخدام می‌کرده‌اند که از جملة آنها می توان به«ادیب»و«رقیب» اشاره کرد. رقیب در معنای قاموسی خود مفاهیم نگهبان، مراقب، موکّل، محافظ(لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، ذیل رقیب)را می رساند و نیز« به هر یک از دو کس که بر یک معشوق عاشق باشند، رقیب گفته می شود، چرا که هر یکی از دیگری نگهبانی و حفاظت معشوق می کند. »(فرهنگ آنندراج، غیاث اللغات، ذیل رقیب)بعلاوه، در واژۀ حصاری، جزء اوّل؛ یعنی حصار، به معنای محاصره کردن و گرداگرد کسی را گرفتن، سبب شده که شارحان رودکی این واژه را به معنی متحصّن و زندانی(خطیب رهبر، 1375 :2؛حاکمی، 1369: 2)، در حصارمانده، زندانی(شعار، انوری، 1365: 64)، زندانی ، کسی که در حصار گرفتار شده باشد(امامی، 1373: 141)و متحصّن و زندانی معنی نمایند و به معنای استعاری آن؛ یعنی زن، معشوق و کسی که چهرة خود را در حصار روی بند و نقاب قرار داده است، بی توجّه بمانند و در نتیجه به برداشتهای اشتباه برسند.

در این گفتار که به شیوة کتابخانه ای نوشته شده و نتایج بررسی به شکل توصیفی-تحلیلی ارائه می شود، نویسنده قصد دارد معنایی جدید و متناسب با فضای عصر رودکی را با یکی از ابیات وی ارائه دهد و به بازسازی و معرّفی رسمی منسوخ شده در آن روزگار بپردازد.

 

2- پیشینة بحث

رودکی تشبیب یکی از قصاید زیبای خود را به توصیف بهار خرّم اختصاص داده و با ایجاد فضایی غنایی و عاشقانه تصویر زیر را برای نشان دادن حالت خورشید بهاری که به تناوب چهره می نماید و در پس پرده ابر فرو می رود، به شکلی کاملاً هنرمندانه رقم زده است:

خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه

 

چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب

برداشتهای شارحان رودکی از این بیت تقریباً یکسان است؛ چنانکه خطیب رهبر در معنای بیت گفته اند: «خورشید چون زندانی ای که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید»(خطیب رهبر، 1375: 2) انوری و شعار در معنای بیت نوشته اند که«گاهی چهرة خورشید از پس ابر نمایان می شود، مانند کسی که در حصار است و دور از نظر نگهبان عبور می کند. »(شعار، انوری، 1365: 64) امامی در معنای بیت نوشته اند که «روی خورشید از زیر ابر می دمد، مانند مردی زندانی که با خوف و احتیاط قصد دارد از مقابل نگهبان خود بگریزد.‌» (امامی، 1373 :141).

ضبط بیت در نسخه گزیدة دکتر حاکمی با سایر نسخه ها اندکی تفاوت دارد. ایشان مصراع اوّل را به شکل«خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه»ضبط کرده اند و درمعنای بیت نوشته اند که «خورشید چون زندانی ای که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید»(حاکمی، 1369 :2). دبیر سیاقی تنها به توضیح مصراع اوّل بسنده کرده و مرقوم نموده اند که«گاه گاه خورشید را روی(روی خورشید)از ابر (از میان ابر)دمد (نمایان شود) »(دبیر سیاقی، 1370: 24) و سرانجام شفیعی کدکنی ضمن بحثی کاملاً دقیق از ویژگیهای عمومی صور خیال در شعر رودکی، برداشت خود را از بیت یاد شده به شکل زیر آورده اند؛ «خورشید از زیر ابر، آنگاه که چهره می‌نماید و پنهان می شوند، حصاری ای است که از رقیب خود حذر دارد» (شفیعی کدکنی، 1366: 415).

نگارنده با بررسی متون ادبی و تمرکز بر بیت یاد شده به فرضیه ای دیگر دست یافته است و قرائت و معنای دیگری را به برداشت های شارحان محترم اضافه ساخته که در ذیل مطرح می نماید.

3- فرضیه

بیت یاد شده بر مبنای فرضیة زیر قابل تحلیل صحیح خواهد بود:

بنیان بیت بر تشبیه مرکّب نهاده شده است و رودکی حالت پنهان شدن و چهره نمودن پیاپی خورشید را در فصل بهار، به حالت زیبارویی که تحت مراقبت شدید رقیب خویش قرار دارد و عاشق مشتاق خود را در آرزوی دیداری هر چند کوتاه از چهرة خویش می بیند، تشبیه کرده است که با اندک غفلت رقیب، روی بند را از چهره کنار می زند و چهره خورشیدسانش را لحظه ای به عاشق بی قرار نشان می دهد و به محض توجّه رقیب، مجدّداً روی بند را بر چهرة خود می اندازد.

 

4- اثبات فرضیه

برای اثبات فرضیه یاد شده، با توجّه به هدف و محدودیت حجم مقاله، سه راه زیر مورد تأکید قرار می گیرد:

1-4- ویژگیهای تصویری بیت

شیوه بیان و ذهنیت رودکی تقریبا در تمام موارد تصویری است. وی به جای آنکه از تفکّری انتزاعی سود جوید و اندیشه ها و نظرات خود را به شکل گزارشی ارائه نماید، با بهره‌گیری از تشبیهات دقیق و با خلق تابلوها و تصویرهایی که از مجموع جزئیات گوناگون حاصل می شود، به شعر خود پویایی و لطافت می بخشد. در بیان تصویری، تشبیه نقش فوق‌العاده دارد. شفیعی کدکنی تاکید کرده اند که:«تصویرهای شعر رودکی متحرّک و جاندار و زنده»(شفیعی کدکنی، 1366: 414)است و «در میان صور گوناگون خیال که در شعر او دیده می شود، به طور طبیعی بیشترین نوع تشبیه است، آن هم در حوزه ارتباط میان اشیای مادی و محسوس با اشیای مادی و محسوس دیگر... بعلاوه، تصویر در شعر او به صورت گسترده و تفصیلی- که از خصایص صور خیال در شعر این دوره است، ظاهر می‌شود و در اغلب موارد تمام اجزای تشبیه ذکر می شود » (همان : 17-416)به گفته طالبیان«تعداد تشبیهات مرکّب در شعر رودکی کمتر از تشبیهات مفرد است، اما در این نوع تشبیه رودکی عناصر متعدّد را به هم آمیخته است و از ترکیب آنها هیاتی کلی ترتیب داده که طرفین تشبیه را تشکیل می دهند »(طالبیان، 1378: 112).

آنچه در تشبیه مرکّب حایز اهمیت است، «عبارت از هیأتی است که از اجتماع چند چیز انتزاع می شود» (رجایی، 1359: 251). شمیسا وجه شبه مرکّب را هنری ترین وجه شبه دانسته که از مشبّه به مرکّب اخذ می شود و هیات حاصله (ایماژ، تصویر، تابلو)از امور متعدّد و به اصطلاح منتزع از چند چیز است(شمیسا، 1370: 102).

در بیت مورد بحث، تصویر ارائه شده مرکّب از اجزای زیر است:

1- زیبایی و روشنایی:بین خورشید و چهرة معشوق از نظر زیبایی و روشنی ادعای همانندی شده است.

2- مخفی بودن و آشکار شدن:اختفای خورشید در پشت ابر و چهرة معشوق در پشت نقاب که با کنار رفتن ابرهای بهاری و دور شدن تعمدی روی بند، لحظه ای آشکار می شوند.

3- تناوب:چهرة معشوق و چهرة خورشید به صورت متناوب، گاه از پس پرده ابر و نقاب نمایان می شوند و گاه در پشت پرده پنهان می گردند.

یافتن تناسب بین خورشید و چهرة معشوق بمراتب هنری تر از یافتن تناسب بین خورشید و زندانی است. این امر هم در شعر خود رودکی سابقه دارد؛ چنانکه در جایی دیگر گفته است:

به حجاب اندرون شود خورشید

 

گر تو برداری از دو لاله حجیب

و هم در شعر شاعران معاصر او بارها آفتاب مشبّه به یا مستعار منه چهره معشوق قرار گرفته است. برای نمونه، جویباری در ابیاتی که از نظر مضمونی با بیت رودکی قرابت فراوان دارد، گفته است:

به ابر پنهان کرد آفتاب تابان را
به سوی هر دو مهش بر، دو شاخ ریحان بود

 

به سبزه بنهفت آن لاله برگ خندان را
به شاخ مورد بپیوست شاخ ریحان را
                   (شفیعی کدکنی، 1366: 407)

 

در نهایت، تذکّر این نکته ضروری است که اگر حصاری را به جای معشوق که چهرة زیبا و دلربای خود را در پردة نقاب محصور کرده است، زندانی معنا کنیم، تمام لطف و زیبایی شعر را از آن خواهیم گرفت و پشتوانة فرهنگی شعر را نیز به نابودی خواهیم کشاند.

2-4-پیشینة فرهنگی رقیب و حصاری

علامه دهخدا برای رقیب علاوه بر آنچه ذکر شد، دو معنای دیگر هم در نظر گرفته اند و با ارائه شواهدی محدود، رقیب را «نگهبان و مراقب معشوق»و «مزاحم و انگل که میان عاشق و معشوق باشد»نیز دانسته اند (لغتنامة دهخدا، ذیل رقیب). این دو معنا بر اساس استنباط آن بزرگ از کاربردهای واژة رقیب در اشعار فارسی استخراج شده است که متأسفانه مورد توجّه شارحان قرار نگرفته است.

سنایی در بیتی رقیب را در کنار ادیب قرار داده است که براساس آن می توان آن‌را یکی از مشاغل مهم در روزگار کهن به حساب آورد. وی می گوید:

شاهزاده است آدمی و حسیب
هر که فرزند شاه کی باشد

 

نبود هیچ بی رقیب و ادیب
بی رقیب و ادیب کی باشد
                             (سنایی، 1359: 463)

 

خرّمشاهی نیز به این نکته توجّه داشته‌اند و گفته اند که «در شعر حافظ و ادبیات قدیم قبل از او، رقیب به معنای امروزی، یعنی رقیب عشقی نیست، بلکه به معنای نگهبان و محافظ و لَلِه و دربان و نظایر آن است... و نسبت دادن رقیب به معشوق و نه به خود، حاکی از همین معناست:

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

 

دور از رخت این خسته رنجور نمانده است
                     (خرمشاهی، 1368: 335)

 

در جامع التواریخ نیز از رقیب به عنوان یک شغل یاد شده است. چنانکه«مواجب پنج نفرمعلّم و رقیب که ملازم کودکان باشند و پنج عورت که غمخوارگی کنند. . . . »(رشید الدین فضل الله، بی تا، ج2: 1001).

براساس کاربردهای رقیب در شعر فارسی می توان گفت که وی توسط خانواده های نژاده و مرفّه استخدام می شده تا ضمن محافظت از کودکان، و به ویژه دختران، آنها را از مزاحمتهای احتمالی و تعرّض عاشقان محافظت نماید و در امر تعلیم و تربیت یاریگر ادیب و معلّم باشد. مروری بر برخی از شواهد رقیب در شعر فارسی برای اثبات آنچه آمد، کفایت می کند:

بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم

نه در موافقتش زحمت رقیب و رهی

من به فریاد رقیب از سر کویت نروم

از بیم رقیب طوف کویت نکنم

لیک شکر است از این لاغری خود ما را

شاهد ابله و رقیب به هش

رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد

اخلاقه یطمعن فیه و صونه

 

نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب
                           (منوچهری، 1370: 6)

نه در مقدمه رنج رسول و گنج سفیر
                             (انوری، 1364: 250)

شاهبازم چه غم از بانگ کلاغی دارم
                             (حلاج، 1343: 132)

وز طعنه خلق گفت و گویت نکنم
                            (ابوسعید، 1376: 65)

که رقیب تو نبیند که به تو در نگریم
                            (سنایی، 1362: 400)

می شیرین و میزبان ترش
                             (سنایی، 1359: 434)

که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
                             (خاقانی، 1368: 655)

یغنیه عن متحفّظ و رقیب
                            (وراوینی، 1366: 63)

 

(خوی ومنش وی دیگران را در او آزمند و امیدوار می کند، ولی خویشتن داری و پاکدامنی‌اش وی را از نگهبان و رقیب بی نیاز می سازد) .

بر خاک عاشقی پی او برمگیر هان

ای رقیب از عشق او تا کی شوی مانع مرا
چند راند چون سگان ما را رقیب از کوی تو

ای رقیب ار چشم از سر بر کنی

خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب
از تو به جور رقیب روی نتابم

 

زیرا رقیب بر ره و معشوق دشمن است
                              (بیلقانی، 1358: 27)

بار او من می برم بر دل تو را باری چه شد
گرگ با چوب شبانان بر نتابد بیش از این
                       (اوحدی مراغه ای: 1366)

چشم از او گر برکنم چشمم بکن
                          (خجندی، 1372: 293)

دهدش دست که چون باد سحر در گذرد
کشته غم را غم از رقیب نباشد
                   (خواجو، 1369: 670 و 678)

 

و:

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
رقیب گفت بر این در چه می کنی شب و روز

سر را تو چنان کرده رو رو که رقیب آمد
مهره ای از جان ربودم بی دهان و بی دهان

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت

 

عهد فرامش کند مدّعی بی وفاست
چه می کنم؟دل گم کرده باز می جویم
                  (سعدی، 1365:  735 و 428)

من سجده کنان گشته یعنی که از این بگذر
گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
                    (مولانا، 1367: 410 و 731)

دور از رخت این خسته رنجور نماندست
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
                    (حافظ، 1371: 115 و 183)

 

واژة حصاری نیز با فریبکاری خاص خویش موجبات پنهان ماندن زیبایی و ظرافت معنایی بیت رودکی را فراهم ساخته است. تمام شارحان رودکی آن را منسوب به حصار و به معنای متحصّن و زندانی گرفته و از معنای مجازی آن غفلت نموده اند.

علامه دهخدا در زیر «حصار نشین»مرقوم فرموده اند:«کسی که در حصار نشسته باشد، کنایت از زن مخدّره، حصاری»و سپس بیت زیر را از نظامی به عنوان شاهد مثال نقل نموده اند:

آن پری پیکر حصار نشین

 

بود نقّاش کارخانه چین
             (لغتنامه دهخدا: ذیل حصار نشین)

 

شواهد متعدّدی در متون ادب فارسی وجود دارد که حصاری را در معنای استعاری معشوق زیبا رو به کار برده اند، چرا که معشوق زیبایی و طراوت خویش را در پس پرده نقاب و حجاب محصور می دارد. برخی از این شواهد به قرار زیرند:

دوش همه شب همی گریست به زاری
رامش کن، شادی کن و عشرت کن و خوش باش

ای لعبت حصاری شغل دگر نداری

پس پشتش بسی مهد و عماری
حصار از روی آن ماه حصاری

خوبی خطش بین که بر آن روی چو لاله

فراق تو ای آفتاب حصاری

چو از حجره غنچه شاه ریاحین

 

ماه من آن ترک خوبروی حصاری
می نوش کن از دست نکویان حصاری
                      (فرخی، 1371: 392-386)

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
                         (منوچهری، 1370: 110)

بدو در ماهرویان حصاری
شکفته همچو باغ نو بهاری
                           (گرگانی، 1337: 175)

کرده زره غالیه آساش حصاری
                             (سنایی، 1362: 630)

جهان کرد بر من چو تاری حصاری
                                    (قطران: 1362)

دهد بار چون نیکوان حصاری
                            (بیلقانی، 1358: 194)

 

3-4- بسآمد اشعار غنایی و عاشقانه

هر چند که اشعار باز مانده از رودکی بسیار اندک است و«باهمه کوشش پژوهندگان مجموعه اشعار او چیزی در حدود یک هزار بیت یا اندکی بیش از آن است» (یوسفی، 1369: 18)، با این حال می توان روحیة او را از خلال همین اندک ابیات باقی مانده نیز دریافت. به گفته زرین‌کوب «زندگی شاد و لذّت انگیز بخارا در شعر او- با آنکه از شعر او جز اندکی در دست نیست- جلوه دارد و خواننده دقیق می تواند در این مختصر مرده ریگ شاعر مثل خود او تپیدن دلهای سیاه چشمان بخارا و اندوه و شادی نام آوران و گردنکشان آن دربار از یاد رفته را در 

خاطر خویش زنده کند‌» (زرین‌کوب، 1362: 14). در شعر شاعران سبک خراسانی نوعی برون گرایی توام با نشاط و سرخوشی و شادخواری جلب توجّه می کند و«جز مواردی اندک که شاعران ابراز غم کرده اند، در سایر موارد، شور و نشاط و فکر غنیمت شمردن زندگی فضای شعر شاعران را فراگرفته است» (غلامرضایی، 1377: 92).

در مجموعة ابیات بازمانده از رودکی تنها در دو بیت اشاره وار از زندان یاد شده است. مورد اوّل در قصیدة خمریة وی آمده که فضای کلّی آن غنایی است. وی دراین قصیده که«ظاهرا نخستین وصف شراب اندازی در ادبیات منظوم فارسی است»(دبیرسیاقی، 1370: 40)، گفته است:

مادر می را بکرد باید قربان

 

بچه او را گرفت و کرد به زندان
                                         (همان:40)

 

مورد دوم در قصیده حسرت جوانی، باز هم در فضایی عاشقانه و غنایی گفته است:

به روز چونکه نیارست شد به دیدن او

 

نهیب خواجه او بود و بیم زندان بود
                                        (همان: 33)

 

جز این دو بیت هیچ توصیفی از زندان در شعر رودکی وجود ندارد تا بتوان آن را قرینه ای برای حصاری به معنای زندانی دانست.

در عوض، آنچه در توصیف عشق، چهرة معشوق و زیبایی او در اشعار وی آمده، بسیار زیاد و قابل توجّه است. نگاه به اشعاری که با مطلع های زیر در ابیات بازمانده از رودکی آمده، برای اثبات این نکته کافی است:

گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب

به سرای سپنج مهمان را

شاد زی با سیاه چشمان شاد

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

مادر می را بکرد باید قربان

سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه

 

یاسمین سپید و مورد به زیب
                          (دبیرسیاقی، 1370: 25)

دل نهادن همیشگی نه رواست
                                         (همان:27)

که جهان نیست جز فسانه وباد
                                        (همان: 29)

نبود دندان لا بل چراغ تابان بود
                                         (همان:32)

بچّه او را گرفت و کرد به زندان
                                         (همان:40)

اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
                                         (همان:50)

 

و نیز در سرودپاره های دهن تنگ(ص54)، وسوسه عاشقی(ص54) ، از در گریه ام همی خندم(ص56)، گرد و کلان (ص56)و روزی که تو را نبینم آن روز مباد(ص59).  بنابراین، نوع نگاه رودکی به جهان هستی نیز، ما را به سوی برداشتی جدید از بیت:

خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه

 

چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب

سوق می دهد.

 

5- نتیجه‌گیری:

بر اساس آنچه گذشت، می توان نتیجه گرفت که بیت:

خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه

 

چونان حصاری ای که گذر دارد از رقیب

به یکی از رسوم اجتماعی که امروزه به علّت تغییرات فرهنگی، تعویض نظام آموزشی کودکان و تحوّل در پوشش ایرانیان منسوخ شده، اشاره دارد. تغییر معنای واژگان و فریبندگی معنی قاموسی آنها نیز در پوشیده ماندن این رسم از نگاه دقیق شارحان موثّر واقع شده است. خمیرمایة فرهنگی بیت یاد شده را می توان در این نکته خلاصه کرد که خانواده های اصیل ایرانی برای تربیت و محافظت از کودکان خویش، در کنار معلّم و ادیب، از شخص دیگری که با عنوان شغلی رقیب نامبردار بوده است، بهره می گرفته اند. دختران زیبا رو به ناگزیر چهرة خود را در پس پردة روی بند مخفی می داشته اند و در فرصت مناسب، با غفلت رقیب، نقاب را به کناری می زده اند و چهرة خود را برای لحظه ای به عاشق خویش می نموده اند، آشکار و پنهان شدن مداوم آفتاب بهاری در پشت ابر، در تشبیهی مرکّب توسط رودکی به این امر مانند شده و خمیرمایة آفرینش شعری را در اختیار او قرار داده است.

 

1- ابوسعید ابوالخیر: سخنان منظوم، به کوشش سعید نفیسی، انتشارات سنایی، چاپ ششم، تهران1376.
2- امامی، نصرالله: رودکی استاد شاعران، انتشارات جامی، تهران 1373.
3- انوری ابیوردی: دیوان، به اهتمام محمد تقی مدرس، 2جلد، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران1364.
4- اوحدی مراغه ای: دیوان، تصحیح  امیر احمد اشرافی، انتشارات پیشرو، تهران1366.
5- بیلقانی، مجیر الدین: دیوان،  به کوشش محمد آبادی، انتشارات موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، تبریز1358.
6- پادشاه، محمد: آنندراج، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران 1335.
7- حافظ، شمس الدین محمد: دیوان، تصحیح محمد قزوینی، قاسم غنی، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم، تهران1371.
8- حاکمی، اسماعیل: رودکی و منوچهری، دانشگاه پیام نور، تهران1369.
9- حلاج، منصور: دیوان، به اهتمام داوود شیرازی، کتابخانه سنایی، تهران، بی‌تا.
10- خاقانی، افضل الدین بدیل: دیوان، تصحیح ضیاء الدین سجادی، زوار، چاپ سوم، تهران1368.
11- خجندی، کمال: دیوان، تصحیح احمد کرمی، سلسله نشریات ما، تهران1372.
12- خرمشاهی، بهاءالدین: حافظ نامه، 2جلد، انتشارات علمی و فرهنگی وسروش، تهران1368.
13- خطیب رهبر، خلیل: گزیده اشعار رودکی، چ پانزدهم، انتشارات صفیعلیشاه، تهران1375.
14- خواجو: دیوان اشعار، به اهتمام محمد سهیلی خوانساری، پاژنگ، چاپ دوم، تهران1369.
15- دبیر سیاقی، محمد: پیشاهنگان شعر فارسی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران1370.
16- دهخدا، علی اکبر: لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، دانشگاه تهران و سازمان لغتنامه، تهران، 1325-1360.
17- رامپوری، غیاث الدین: غیاث اللغات، به کوشش محمد ثروت، امیر کبیر، تهران1363.
18- رجایی، محمد خلیل: ، معالم البلاغه، دانشگاه شیراز، چاپ سوم، شیراز1359.
19- رشید الدین فضل الله: جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، اقبال، تهران بی تا.
20- زرین کوب، عبد الحسین: با کاروان حله، جاویدان، چاپ پنجم، تهران1362.
21- سعدی: کلیات، به اهتمام محمد علی فروغی، امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران1365.
22- سنایی، ابو المجد مجدود بن آدم: حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح مدرس رضوی، دانشگاه تهران، تهران1359.
23- سنایی، ابو المجد مجدود بن آدم: دیوان، به اهتمام مدرس رضوی، کتابخانه سنایی، چاپ سوم، تهران1362.
24- سیف فرغانی: دیوان، تصحیح ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسی، چاپ دوم، تهران1364.
25- شعار، جعفر؛انوری، حسن: گزیده اشعار رودکی، امیر کبیر، تهران1365.
26- شفیعی کدکنی، محمد رضا: صور خیال در شعر فارسی، آگاه، چاپ سوم، تهران1366.
27- شمیسا، سیروس: بیان، انتشارات فردوس، تهران1370.
28- طالبیان، یحیی: صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی، انتشارات عماد، کرمان1378.
29- غلامرضایی، محمد: سبک شناسی شعر فارسی از رودکی تا شاملو، انتشارات جامی، تهران 1377.
30- فرخی سیستانی: دیوان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، زوار، تهران1371.
31- قطران تبریزی: دیوان، تصحیح محمد نخجوانی، ققنوس، تهران1362.
32- گرگانی، فخرالدین اسعد:  ویس و رامین، به اهتمام محمد جعفر محجوب، کتابخانه سنایی، تهران1337.
33- معین، محمد: فرهنگ فارسی، امیر کبیر، چاپ هشتم، تهران1371.
34- منوچهری دامغانی: دیوان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، زوار، تهران 1370.
35- مولانا، جلال الدین محمد: کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، امیر کبیر، چاپ دوازدهم، تهران1367.
36- نفیسی، سعید: محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، چاپ دوم، امیر کبیر، تهران.
37- وراوینی، سعد الدین: مرزبان نامه، به کوشش خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه، چاپ دوم، تهران 1366.
38- یوسفی، غلامحسین: چشمه روشن، علمی، تهران  1369.