نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
This article, at first, discuses the fact that language is the most important means of human being to reach the fact and beauty. Language is a means of logical thinking rather than a way of communication. However, literary language in Rudaki's poetry has the best capacity to identify and reveal mental concepts through using aesthetics.The main question of this article is how Rudaki connected language to thought and what is his artistic creation? For this reason the researcher, after presenting and considering evidences, proves that Rudaki has used all characteristics of language and principals of creative language to connect literary language and thought together. The most prominent elements of Rudaki's thought and literary language are: using the most proper words in collocation, distinguishing the relationship of cause and effect and existence through literary language, asserting artistic fact, using imagination and principles of association of meanings, and entering poetical experience in language dominion (domain).
کلیدواژهها [English]
مقدمه:
ساختار پیچیدة جهان هستی چنین اقتضا میکند که انسان با تفکر شگفت انگیز خویش، گره های ناگشوده را بگشاید و با تبدیل امور ذهنی به عینی، اصالت حقیقت را با اصالت زیبایی پیوند زند و بدین سان نیروهای بالقوة خود و پیرامونش را به فعلیت برساند.
مهمترین ابزار بشر برای رسیدن به حقیقت و زیبایی، زبان و اندیشه است. انسان می اندیشد و سخن می گوید؛ یعنی اندیشة آدمی در قالب زبان و در آیینة سخن او متبلور و متجلّی می گردد. «معنای واژه، تا زمانی که اندیشه در گفتار تجسم نیافته، پدیده ای فکری به شمار میآید، ولی هنگامی که گفتار با اندیشه درآمیخت و روشنی و صراحت پیدا کرد، معنای واژه، پدیدۀ زبانی محسوب میشود» (ویگوتسکی، 1367: 184).
«واژه ای را که می خواستم بر زبان آورم، از یاد برده ام
و اندیشه ام
که در قالب زبان واژه ها تجسم نیافته
به وادی تاریکی ها باز می گردد.» (همان: 183)
«زبان علاوه بر اینکه وسیلة ارتباطی است، ابزار تفکر منطقی نیز هست؛چندان که اگر فعالیت ذهن آدمی در قالب زبان انجام نگیرد، جای شک است که بتوان نام اندیشه بر آن نهاد. این واقعیت، بسیاری از دانشمندان را به این گمان انداخته است که اساساً اندیشه را زبان به آدمی می آموزد؛ یعنی قانون زبان است که قانون تفکر را می سازد و به همین سبب بوده است که یونانیان مفهوم «نطق» و «عقل» را با لفظ واحد «Logos» بیان کرده اند.» (ابوالحسن نجفی، 1375: 34)
زبان شعر:
براساس نظریه های ساختارگرا، بن مایة شعر را تداخل نظامها تشکیل می دهند و در نقد نو، صناعت و یا تخیّل نیز در تشکیل بن مایة شعر، مورد نظر قرار دارد و در هر صورت، واژه ها جزئی از یک مجموعة نظام مند هستند که شاعر میتواند خلاقیت خود را بر روی محور واژه ها نمایان کند. از این رو، شاعر هر چه در گزینش صحیح واژه ها بیشتر دقت کند، به همان اندازه زیبایی و فخامت را در شعر بالا برده است و متقابلاً، سستی و رکاکت و انتخاب نادرست واژهها، پایه های شعر را متزلزل می سازد و به همین دلیل «ارسطو اعتقاد دارد که کلام باید واضح و روشن بوده و از الفاظ مبتذل، رکیک و عامیانه به دور باشد» (مصطفی علی پور، 1378: 38)
تصویر سازی:
تصویر سازی یکی دیگر از شگردهای زبان ادبی و کلام شاعر است. هر واژه ای شکل و محتوای خاصی دارد که در روابط همنشینی و جانشینی ظاهر میشود و زبان ادبی، بویژه شعر را به مجموعه ای از تصاویر عینی و ذهنی تبدیل مینماید.
زبان ادبی رودکی
هنر رودکی سمرقندی در سرودن شعر فارسی در آن است که تصاویر را با واژه ها به طور غیرمستقیم بیان میکند و با استفاده از شگردهای بدیعی و بیانی به آنها زیبایی می بخشد و این هنر را میتوان «به جادوی اندیشه و زبان ادبی رودکی» تعبیر کرد؛ زیرا «واژه تنها نماد و تنها نشانة مشخص از وجود تفکری است که در بدن نهفته است»(چامسکی، 1377: 2)
از آنجا که همه چیز در این جهان به ادراک انسان باز می گردد؛ رودکی، برای شاعری چیره دست، می کوشد با استفاده از تصاویر، ادراک خویش را بوضوح و روشنی و زیبایی نزدیک کند و به بزرگترین هدف خود دست یابد؛ برای مثال:
به ســـرای ســـپنج مــــهمان را |
|
دل نهادن همیشــگی نــه رواسـت |
در چنین شعری، شاعر می کوشد با جان بخشیدن و دیداری کردن شعر خود به خوانندة شعرش نزدیک شود، همان دلیلی که برای هر اثر هنری باید متصور باشد. «هنر هدفی دارد و آن سرایت دادن احساس هنرمند به انسانهاست» (تولستوی، 1376: 127) .
و یا در مثال دیگر معلوم میشود که هدف اصلی شاعر آن است که احساس خود را به شنونده منتقل کند و او را از جهان بیرون به جهان درون ببرد:
این جهان پاک خواب کردار است |
|
آن شناسد که دلْش بیدار است
|
رودکی با نگاه دقیقی که به جهان اطراف خود دارد، متناسبترین واژه هایی را که هر کدام بر مفهوم و مصداقهای خاص خود دلالت می کنند و با یکدیگر ارتباط ساختی و معنایی بیشتری دارند، انتخاب میکند و چنین گزینش زیبایی است که شعر او را به وجود میآورد و این اصل در شعر رودکی، یکی دیگر از اصول هر اثر هنری است. «صفت اساسی یک اثر هنری، کمال و تناسب است. یعنی شکل و محتوای اثر باید دست در دست یکدیگر دهند و واحد کاملی را که مبیّن احساسات تجربه شدۀ هنرمند باشد به وجود آورند.»(همان: 124) و با توجه به اینکه «تمام تصورات یا معانی ذهنی باید یک نشانة حقیقی داشته باشند» (محمد علی فروغی، 1379: 214)، در ابیات زیر میتوان تناسب صوری و معنایی و ارتباط مفهوم و مصداق را دریافت:
آیا سوسن بنا گوشی که داری |
|
به رشک خویشتن هر سوسنی را
|
مفاهیم مورد نظر شاعر در این ابیات، لطیفة درونی و احساسات پاک و عاشقانة انسانی است که در بیت اول در قالب استعاره (سوسن بناگوش)، در بیت دوم به صورت مجاز مرسل (برزن) و در بیت سوم به شکل تشبیه بلیغ مفروق به مصادیق بیرونی و صوری پیوند خورده است و نکتة دیگر اینکه شاعر توانسته است با بهره مندی از نقش «ی» نکره مفید تقلیل و تحقیر در واژة «ارزنی» و «ی» تعظیم و تکثیر در واژة «کوهی» ارتباط مفهوم و مصداق را در سرحد کمال نشان دهد.
رابطة زبان ادبی رودکی و شناخت:
«هرگز هیچ انسانی شاعر بزرگی نبوده است بی آنکه در عین حال فیلسوفی ژرف اندیش نباشد. پس اولین گام یک شاعر برای تبدیل زبان عادی خویش به زبان ادبی، شناخت است؛ آن هم شناختی ژرف اندیشانه که بازگو کنندة تمام هستی پیرامون اوست. شناخت، فرآیندی است که به وسیلة آن در ماهیت امور، رسوخ میشود تا آن را بتوان به انقیاد درآورد و تعمیم داد.» (آونرزایس، 1363: 210). بنابراین، هنگامی که شاعر می خواهد مفاهیمی را به یکدیگر تشبیه کند ابتدا باید آنها را بشناسد، ارتباط و تناسب آنها را با هم بسنجد و سپس برای یک جریان در شعر از آنها استفاده کند؛ یعنی ابتدا پدیده ها در حوزة شناخت شاعر قرار می گیرند، آن گاه با نیروی خلّاقة او در میآمیزند و جنبه های فردی و فکری خاص شاعر را به خود میگیرند و پس از این فعل و انفعالات است که عنصری ادبی مانند تشبیه ساخته میشود.
زبان ادبی رودکی به دنبال کشف روابط هستی شناسانه است. رودکی به مثابة یک فیلسوف اعتقاد دارد که پیچیدگیهای جهان بیش از آن است که اندیشهای عادی بتواند زوایا و اسرار آن را دریابد و در این راه اندیشه ای دقیقتر و موشکافانه تر لازم است. به همین سبب، شاعر باید بکوشد جهان را با زیباترین امکانات به نمایش بگذارد. برای مثال، روزگار و انسان از یک سو و اسب و تربیت کنندة اسب از سوی دیگر، هر کدام مصداق موجودیت خاص خود هستند و توجه شاعر را به خود جلب می نمایند. شاعر می کوشد با برقرار کردن ارتباط زیبای ذهنی، که تخیل نام دارد، این دو دسته واژه ها را به هم پیوند بزند. کاری که او میکند، این است که واژه ها را در محور همنشینی در کنار یکدیگر قرار می دهد و بدین طریق، برای آشکار کردن حقیقت اشیا از اصل زیبایی شناسی تخیل بهره می جوید و می گوید:
زمانه اسب و تو رایض، برای خویشت تاز |
|
زمانه گوی و تو میدان برای خویشت باز
|
او حتی برای برحذر داشتن و پرهیز دادن انسان از سقوط و گمراهی از امکانات زبان ادبی و هنری و زیبایی های جهان هستی استفاده میکند؛ همانند این ابیات:
زمــانــه پـــــندی آزاد وار داد مــــرا |
|
زمانه را چون نکو بنگری همه پند است
|
به این ترتیب میتوان شاعر را صاحب اندیشه ای برتر دانست. این اندیشه برتر است که نادیدنی ها را دیدنی و پوشیده ها را آشکار می سازد. «معرفتی که از راه تأثیر اشیا بیرون در ذهن یا از راه ارتباط ذهن با اشیاء به دست میآید، علم و معرفت حصولی نام دارد؛ و بنا به گفتة کانت: اگر این اشیا بر ما تأثیر نگذارند، ما معرفت را از کجا به دست آوریم». (احمدی، 1378: 20- 27)
حقیقت هنری در زبان ادبی رودکی:
«دانش زیبایی شناسی، تضاد میان حقیقت هنری و حقیقت زندگی را نادرست می خواند. از دیدگاه این علم، به هیچ تأویل نمیتوان به دو حقیقت متمایز اذعان نمود. همیشه یک حقیقت بیشتر وجود ندارد. حقیقت هنری، همان حقیقت زندگی است که به یاری وسایل و روشهای هنری به بیان درآمده است.» (آونرزایس، 1363: 124). بنابراین در هنر شاعرانة رودکی و در زبان ادبی او با نوعی زندگی مواجه می شویم که شاعر حقایق پیچیدة آن را به کمک واژگان بیان میکند. این ابیات را ملاحظه کنیم:
آن صحن چمن که از دم دی |
|
گفتی دم گـرگ یا پلنــگ اســت
|
و به طور کلی میتوان گفت شاعر با زبان ادبی در پی این حقیقت است که ما را با اطراف خویش بیشتر آشنا کند و با نگاه خاص و هنرمندانه، چگونگی مواجه شدن با حقایق زندگی را آموزش دهد.
اصل تداعی معانی در زبان ادبی رودکی
اصل مهمی که در صورتهای خیال شعر رودکی مورد توجه قرار دارد، اصل تداعی معانی است. شاعر با دیدن یک شیء و یک عمل، حس و حالت دیگری را در ذهن خود تداعی میکند، «حواس گوناگون در مرکز عصبی به صورت تصویرهای ذهنی گردآوری و نگهداری می شوند. ذهن در حالت ابتدایی خود، این تصاویر را به شکل دسته بندی شده و نظم یافته ترتیب نمی دهد، بلکه این تصاویر، بیشتر به صورت تداعی معانی به جریان در می آیند و با اصلهای مشابهت، مجاورت و تضاد، یکدیگر را تعقیب می کنند و یک جریان سیال به خودی خود در ذهن شکل می گیرد که تخیّل نام دارد» (آل احمد، 1377: 56). پس، اصل تداعی معانی است که تخیل را در پی دارد؛ مثلاً در بیت:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود |
|
نبود دندان لابل چراغ تابان بود
|
اصل مشابهت، سبب شده است که «دندان» ، «ستاره» را تداعی کند، آنگاه نیروی تخیل به کمک آید و آن دو را کنار هم بنشاند. در نتیجه، میتوان گفت تداعی معانی میتواند زبان را شاعرانه کند، به شرط آنکه از تخیلی ناب و نگاهی خاص و استثنایی و رویکردی زیبایی شناسانه برخوردار گردد و به زبانی برسد که ما به آن زبان ادبی می گوییم و این قدرت در زبان رودکی به حد کمال وجود دارد.
تجربة شاعرانه و زبان رودکی
تجربه ای که در شعر رخ می دهد، از نگاه و دید خاصی تشکیل شده است. شاعر درست می بیند، خوب می شنود و ارتباط ها را بخوبی در ذهن منسجم میکند؛ از این رو، دیدگاه او با دیگران متفاوت است. بنابراین، میتوان تجربیات را به دو دسته تقسیم کرد: تجربیات روزانه و تجربیات شاعرانه. تجربیات روزانه؛ مجموعه ای از اعمال و رفتار روزانه و عادی انسان است که هر لحظه با آن مواجه میشود، اما تجربیات شاعرانه، همان قلمرو پرشور و بی انتهای شاعر است که با حسی شگفت انگیز در پی شکل دادن و عینیت بخشیدن به عواطف ناب خود است و سرایت آن، احساس خاص به دیگران را به دنبال دارد و در حقیقت، «زبان شعر، یک گونة زبانی است که از یک ساحت تجربی و معنایی ویژه سخن می گوید». (آشوری، 1377: 14).
تجربة شاعرانه در گونه های مختلف تجلی می یابد: از جمله صور بیانی و بدیعی، ایماژها و هنجارگریزی های ادبی است که در این قسمت به تشبیهات شعر رودکی، برای یکی از پر بسآمدترین صور خیال، در زبان ادبی او می پردازیم:
نوع تجربة شاعرانة رودکی در تشبیهات محسوس به محسوس وسیعتر است؛ زیرا طرفین تشبیه در عالم طبیعت حضور دارند؛ آن هم طبیعت مادّی محسوس که شاعرانه تجربه شده و به عبارت درآمده اند. این نوع تشبیه به زندگی مادّی نزدیکتر است، اما چیزی که آن را کامل میکند، عنصر تخیل و برقراری ارتباط زیبایی شناختی در محسوسات است. در این نوع تشبیه، «وجه تجربه» را باید «وجه شبه» دانست:
چو عارض بر فروزی می بسوزد |
|
چو من پروانه برگردت هزاران
|
عارض تو + من
شمع + پروانه
شاعر دو طرف متفاوت حسی را دیده است، اما این دو اگر چه موازی هستند، هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. نیروی مخیل ارتباط دهندهای باید بین آن دو وجود داشته باشد تا تشبیه کامل شود و بهجرأت میتوان گفت که اگر وجه شبه در تشبیه محسوس به محسوس، حضور فعال نداشته باشد، دو امر محسوس و تقلیدی هرگز شاعرانه نخواهند شد. آنچه در این تشبیه به تجربة عمیق رسیده، عنصر وجه شبه است:
عارض تو + من
برافروختگی گردگشتن و سوختن
شمع + پروانه
در انواع تشبیهات دیگر؛ یعنی: محسوس به معقول، معقول به محسوس و معقول به معقول، شاعر سعی کرده است تا تجربة متفکرانة عمیقی داشته باشد. در دو نوع اول، شعر گویی از زمین به آسمان رفته و یا از آسمان به زمین آمده است. در تشبیه محسوس به معقول، شاعر ابتدا امری حسی را تجربه کرده و بعد از آن به کمک نیروی اندیشه و تخیل سعی میکند دو امر کاملاً متفاوت را در ذهن خود به هم نزدیک کند:
ور تو بخواهی فرشته ای که ببینی |
|
اینک اویست آشکارا رضوان
|
محسوس
|
|
انسان |
فاصله فکری |
رضوان |
|
معقول
|
ارجمندی |
و در تشبیه معقول به محسوس، شاعر به یاری اندیشه و تخیل و با استفاده از تجربة شاعرانة خویش، انطباق دو امر منفک را ممکن می سازد؛ مثلاً:
کسان که تلخی زهر طلب نمی دانند |
|
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
|
معقول
|
|
طلب |
فاصله فکری |
زهر |
|
محسوس
|
تلخی |
کار و هنر شاعر این است که فاصله ها را کوتاه کند و بر ساحت و حوزه تخیل بیفزاید و جریان سیال ذهن خود و مخاطب را سرعتی مافوق تصور بخشد:
تمام این امور حسی و عقلی یک هستی و موجودیت غیر قابل انکار دارند و میتوان گفت شاید هر روز به تجربه درآیند،اما شاعر این تجربیات را احیا میکند. شاعر تقلید نمیکند، بلکه نوعی بازآفرینی و بازسازی دوباره از آنچه در اطراف وجود دارد، در تجربیات شاعرانه موج می زند.
اصل علیّت در زبان ادبی رودکی:
در کتب بلاغی، عموماً اصل علیّت در زبان ادبی را به دو حوزة «مذهب کلامی» و «حسن تعلیل» تقسیم کرده اند. «مذهب کلامی عبارت است از اینکه متکلم در سخن نظم یا نثر برای اثبات مدعای خود، احتجاج کلامی به کار برده، یعنی دلیل قاطع بیاورد، به طوری که مخاطب پس از تسلیم مقدمات آن، به قبول نتیجه ملزم گردد.» (رجایی، 1359: 376)؛ مثلاً رودکی برای استدلال در مورد مکافات عمل، داستانی از حضرت عیسی(ع) نقل میکند و می گوید:
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت |
|
نزدیک خداوند بـدی نیسـت فرامشـت
|
و حسن تعلیل «چنان است که برای صفتی علتی مناسب با آن که در حقیقت و واقع، علت آن صفت نباشد ادعا نمایند مبنی بر اعتباری لطیف و تخیلی نغز و بدیع: به طوری که مشتمل بر دقت نظر بوده و موجب فزونی جمال و حسن معنی گردد.» (رجایی، 1359: 380)؛ برای مثال، رودکی در بیتی همکاری باز و صعوه و هماهنگی شب و روز را به دلیل عدل ممدوح می داند:
ز عدل تست به هم باز و صعوه در پرواز |
|
ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند |
اما آنچه قابل دقت و مطمح نظر در زبان ادبی رودکی است و آن را با اصل علیّت پیوند می دهد، فلسفة علیّت در خلّاقیت هنری اوست؛ چنانکه در مقام مذهب کلامی، در مثالی که ذکر شد، رودکی داستان حضرت عیسی (ع) را برای «مدلول» و مکافات عمل را برای «دال» بیان میکند و علت آن را براساس تجربة حکیمانة خویش قرار می دهد و بدین طریق بین دال و مدلول پیوند معنوی برقرار می سازد، و در مثال حسن تعلیل، پرواز باز و صعوه و پیوند شب و روز را مدلول عدل و حکم ممدوح خویش فرض میکند و علت آن را براساس تجربة شاعرانه قرار می دهد. به زبان دیگر، حتی اگر دال و مدلول ارتباط ذاتی با هم نداشته باشند، شاعر توانایی همانند رودکی آن اندازه قدرت دارد که ساختار علّی و معلولی را بشکند و با نیروی «آشناییزدایی» و «فراهنجاری» بر پایة تجربیات شاعرانة خویش، نمودار دیگری از جهان هستی در قالب زبان ادبی بیافریند.
نتیجه گیری
تلفیق هنرمندانة اندیشه و زبان در کلام رودکی به تمام معنا عینیت دارد. این شاعر بزرگ و توانا، از شیوه های مختلف هنری برای تکامل زبان ادبی خویش بهره برده است. از جملة این هنرها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
استفاده از تصاویر عینی و ذهنی؛ تصویری و دیداری کردن مفاهیم ذهنی؛ گزینش متناسبترین واژگان و قرار دادن آنها در محور همنشینی کلام؛ کشف روابط هستی شناسانه و برقراری ارتباط بین زبان ادبی و مفاهیم فلسفی، نشان دادن حقیقت هنری از طریق اصول زیبایی شناسی؛ ایجاد زبان ادبی و مؤثر با به کار گیری عناصر تداعی معانی و تخیل ناب، وارد کردن تجربیات شاعرانه در قلمرو زبان؛ تطبیق تجربیّات شاعرانه با فاصلة فکری صورتهای خیال و کاربست اصل علیّت در خلّاقیت های هنری.
بنابر آنچه گفته شد و شواهدی که ارائه گردید، میتوان این ادعا را اثبات کرد که رودکی نخستین شاعر فارسی گوی است که زبان ادبی را به خدمت اندیشه درآورده، از تمام امکانات زبان و اصول شناخته شدة هنر خلاّق استفاده کرده و راه را برای اعتلای زبان فاخر فارسی برآیندگان گشوده است.