عناصر غالب بلاغی در طنزهای دیوان خروس‌لاری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

چکیده

طنز، انتقاد غیرمستقیم‌ از پلیدیها و کجرویهای جامعه‌ با بیانی خنده‌آور است و هدف آن، اصلاح پلشتی‌ها و تهذیب عیوب. آن‌را تصویر هنری اجتماع نقیضین و یا ضدین‌ دانسته‌اند، با دو ارزش اجتماعی و ادبی که مکمل یکدیگرند. ارزش‌ ادبی طنز، زاده عناصر بلاغی خاص و کاربرد آنها با شگردهای ویژه‌ است. این مقاله‌ به روش آماری و توصیفی به بررسی این عناصر و شگردها در طنزهای دیوان خروس‌‌لاری پرداخته است.کنایه‌ شاخصه اصلی طنزهای اجتماعی و سیاسی دیوان مذکور است که بدان صبغه مردمی بخشیده‌ است، اما تشبیه‌ با وجه‌شبه دوگانه؛ یعنی حقیقی و کنایی، شاخصه دوم طنز‌های اجتماعی است و نماد یا سمبل، شاخصه دوم طنزهای سیاسی. علت این رویکرد نیز آزادی نسبی طنزپرداز در تنوع تصویرسازی آماج و مفاهیم طنز‌های اجتماعی و محدودیت‌ شدید و ممنوعیت سیاسی او در تصویرگری‌های استهزاآمیز آماج‌ طنز‌های سیاسی است. استعاره‌ و مجاز به علاقه تضاد، عناصری هستند که در طنز‌های سیاسی و اجتماعی به اشکال کم‌رنگ‌تری نمود پیدا کرده‌اند و اغراق از عناصری است‌که صور مختلف خیال از آن مایه‌ گرفته است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The dominant rhetorical elements in the satirical Khorus Lari's Divan

نویسنده [English]

  • A.A Bagheri Khalili
Associate Professor, University of Mazandaran
چکیده [English]

Satire which consists in critical innuendos to social viles and evils without direct derision aims at righting the wrongs and improving human frailties. Some have regarded satire as paradoxical, artistic, portrayal (narrative), with both social and literary values complementing each other. The literary worth of satire has to do with its specific rhetorical elements and the effective use of these elements. This paper examines Khorus Lari's Divan from the above perspective.
Irony is the distinctive feature of the socio-political satires of the Divan which has given them a popular tone. Simile, however, with its dual part is the second characteristic of social satire. Symbolism, on the other hand, is the second characteristic of political satires. The reason for this is that the satirist is relatively at liberty to employ a range of images in his social satire but he is restricted in his political satires. Metaphor and Metonymy are the elements which are used infrequently in socio-political satires, but hyperbole is the element from which different forms of imagery arise.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Satire
  • Abolqasem Halat
  • Irony, Simile, Metaphor and Symbol

1- مقدّمه

طنز در لغت به‌معنی «طعنه‌زدن، سرزنش‌کردن، مسخره‌کردن و افسوس‌کردن» است(معین،1371) و در کنار هجو- که هدف آن دفاع از اغراض خصوصی و منکوب کردن شخصیت های مورد خشم شاعر است (کاسب، 1366: 9)- ؛ و هزل –که «شوخی رکیک به منظور تفریح و نشاط، در سطحی محدود و خصوصی است» (صلاحی،1376: 6)- ؛ و فکاهی یا مطایبه-که «بیشتر بر رفتارهای غریب، نقاط ضعف و بلاهت های اخلاقی نظر دارد... و کاشفی سبزواری آن را هزلی معتدل تعریف کرده است.»(اصلانی،1385: ذیل مطایبه)-؛ و لطیفه – که «به شعر یا متن کوتاهی گفته می شود که در عین ظرافت بیان، مضمونی بکر و گزنده دارد و موجب انبساط خاطر می شود» (همان، ذیل لطیفه)، یکی از گونه‌های شوخ طبعی محسوب می‌گردد. طنز انتقاد غیرمستقیم‌ از پلیدیها و کجرویهای جامعه‌ با بیانی خنده‌آور و واکنش‌ رندانه‌ و هنرمندانه در مقابل تضادها و تبعیض‌های اجتماعی به‌منظور رسوایی بداندیشان و زشتکاران است.طنز، رنجها و غمهای زندگی را می‌کاهد، زخمها را التیام می‌بخشد و خنده‌ و تبسم‌ همزاد آن، تفکر و تنبّه‌ را پدیدار می‌سازد.

طنز «پای را از جادة شرم‌ و تملک نفس بیرون‌ نمی‌نهد و همین نکته‌، مرز امتیاز طنز از هزل و هجو است.»(صدر،1381: 6) آن‌را نیش و نوش، حربة اجتماعی در دوره‌‌های اختناق و دریچة اطمینان برای مردم دانسته‌اند(آژند،1364: 109) و گفته‌اند «قلم‌ طنزنویس، کارد جراحی است، نه‌ چاقوی آدم‌کشی. با همة تیزی و برندگی‌اش، جانکاه و موذی و کشنده نیست، بلکه آرامش‌بخش و سلامت‌آور است. زخمهای نهانی را می‌شکافد و چرک‌ و ریم و پلیدی‌ها را بیرون می‌ریزد. عفونت‌ را می‌زداید و بیمار را بهبود می‌بخشد.»(آرین‌پور،1372: 36)؛ شفیعی‌کدکنی آن‌را «تصویر هنری اجتماع نقیضین و یا ضدین» می‌داند (آژند،1364: 117)؛ اما هدف راستین طنز اصلاح‌ پلیدیها و تهذیب عیوب و نواقص جامعه‌ است، نه افراد؛ و «طنز تنها هنگامی می‌تواند به هدف عالی خود برسد که از روحی بلند و پاک تراوش کند؛ روحی که از مشاهدة عمیق و عجیب زندگی موجود با اندیشة یک زندگی ایده‌آل در رنج و عذاب است.»(آرین پور،1372: 37-38)

 

2.تاریخچة طنز

زبان طنز، زبان انتقاد غیرمستقیم همة جوامع بشری است. در ادبیات کلاسیک ایران ـ به‌دلیل ماهیت درباری بسیاری از متون ـ طنز به‌معنی انتقاد اجتماعی چندان رواج نداشته است. ازاین‌رو، طنز را در سیر تاریخی آن می‌توان به پیش از مشروطه‌ و پس از مشروطه‌ تقسیم کرد. طنز پیش از مشروطه بیشتر فردی و شخصی بوده و طنز پس از مشروطه‌، اجتماعی و ملّی. آنچه طنز پیش از مشروطه‌ را شخصی نموده، گرایش شاعرانی، چون سوزنی، مختاری، انوری و... به هجو و هزل بوده است. این طنز به‌دلیل نابسامانیهای سیاسی و هرج‌ومرج‌های اجتماعی ناشی از حملة مغولان، در قرن هفتم و هشتم صبغة نسبتاً انتقادی گرفته و عبید زاکانی در این وادی، کوبنده‌ترین، گیراترین و صریحترین‌ طنز‌های انتقادی را رقم زده و اوضاع نابسامان زمان و اعمال خلاف شرعی و غیرانسانی حاکمان، فقیهان و قاضیان و... را به‌ شیوایی به تصویر کشیده‌ است(حلبی،1377: 179). پس از عبید، حافظ از برجسته‌ترین طنز‌پردازان ادبیات کلاسیک‌ محسوب می‌گردد و طنز او یکی از عمده‌ترین هنرهای شعری اوست.

دربارة طنز پس از مشروطه‌، اگر بپذیریم که میان تحولات اجتماعی و ادبی پیوند تنگاتنگی وجود دارد،  می‌توان گفت نهضت مشروطه‌، جنبش فکری عظیمی را در بین شاعران و نویسندگان ادبی پدید آورد و اینان برای ترویج‌ فضیلت‌ و معنویت، پیکار با مفاسد سیاسی و اجتماعی، رشد فهم و آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، و تبلیغ اندیشه‌های آزادیخواهی، طنز را بهترین ابزار یافتند و تأثیرپذیری از فرهنگ اروپا و ترجمة آثار آنان به یاری‌شان شتافت و «استفاده از زبانی ساده و به‌کار بردن عبارات و اصطلاحات متداول در بین مردم، ازجمله مواردی بود که در گسترش و مقبولیت طنز، کمک مؤثری کرد.»(حکیمی،1372: 36)

از این ‌پس، ایرانیان با فراست هرگاه که دریافتند نمی‌توان آشکارا به‌ انتقاد سازنده‌ از خودکامگان پرداخت و به راه صلاح‌ رهنمونشان ساخت، یا با اسلحه‌ در مقابلشان قد برافراشت و به زانویشان درآورد، به‌جای انتقاد جدی و جنگ، راه سوم؛ یعنی انتقاد غیرمستقیم‌ و طنزآمیز و مبارزه‌ با سلاح خنده(طنز) را برگزیدند تا با خنده‌ آنان را از پای درآورند.

سیداشرف‌الدین‌ حسینی با شعرهایش در «نسیم شمال» و علی‌اکبر دهخدا با نثرهایش در «صوراسرافیل» این رسالت ملی و مردمی را برعهده گرفتند و ایرج‌میرزا، عارف قزوینی، بهار، فرخی‌یزدی و میرزادة عشقی و... آن‌را تداوم بخشیدند و انتقاد اجتماعی را ویژگی‌ بارز و شاخص طنز این دوره‌ ساختند.

با ظهور رضاخان، خفقان در کشور سایه افکند. ازاین‌رو، «در شعر دورة رضاخانی انتقاد هست، ولی انتقادها متوجه چیزهای سطحی است... رژیم این اجازه را به کسی نمی‌دهد که به مسائل عمقی بیندیشد و مسائل عمقی را در آثار خود منعکس کند؛ جز در ادبیاتی که آن‌را باید در مقولة ادبیات زیرزمینی به‌حساب آورد؛ مثل شعر فرخی یزدی، لاهوتی و حتی نیما» (شفیعی کدکنی،1359: 50). به‌همین‌سبب «گرانی و کمبود غذا، گرانی و کمبود نان، احتکار، توقیف مطبوعات، تغییر پی‌درپی کابینه‌ها، نطق نمایندگان مجلس، وفور گداها، دکترمیلیسپوی آمریکایی، نمایندگی خانم‌ها، وقایع17آذر، جنگ جهانی دوم، شپش تیفوس، جنگ احزاب، زدوبندهای سیاسی، حضور نیروهای بیگانه، مستشاران آمریکایی، هیتلر، وقایع آذربایجان و کردستان، بمب‌های آمریکایی بر ژاپن»(موسوی گرمارودی،1380: 304) ازجمله‌ موضوعات و مسائلی بودکه در روزنامه‌های آن‌زمان، بویژه توفیق مطرح‌ شد.

ابوالقاسم حالت، یکی از فعالان هفته‌نامة توفیق می نویسد:  «بسیاری از انتقادات سیاسی و اداری که جراید و مجلات جدی، جرأت بیانش را نداشتند، در توفیق با لفافة شوخی، طی حکایت، مقالات و اشعار طنزآمیز و یا به‌صورت کاریکاتور گوشزد می‌شد و به‌جای آن‌که چین خشم بر جبین‌ گردانندگان رژیم‌ اندازد، اغلب لبخندی نیز بر لبان آنان می‌آورد، اما بالأخره دربرابرشوخی‌های نیش‌دار توفیق تاب نیاوردند و آن‌را توقیف کردند.»(حالت،1370: ج)

 

3. ابوالقاسم حالت

ابوالقاسم حالت(1298-1371) یکی از پرکارترین و نامدارترین شاعران طنزسرای معاصر است. وی در مقایسه با سایر شاعران طنزپرداز از نظر کثرت و تنوع طنز در صدر قرار دارد و در میان آثار منظوم او، سه‌ دیوان ابوالعینک، شوخ‌ و خروس‌لاری به‌طور ویژه‌ به طنز اختصاص دارد و به‌لحاظ زمانی، دوره های پهلوی اول و دوم را در بر می‌گیرد. حالت در این دیوانها نابسامانیها، ناهنجاریها و فسادها و تباهیهای عصر پدر و پسر را، بویژه‌ در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی با نگاهی انتقادی، زبانی ساده و نیش‌دار و خنده‌آور به‌‌تصویر کشیده است.

نگاه حالت نسبت به مسائل و موضوعات مختلف کشوری، نگاه دقیق انتقادی و طنزآمیز و بازتاب «من» اجتماعی و ملی اوست و آماج اصلی طنز‌های او، سیاستمداران و عاملان عقب‌ماندگی اقتصادی و صنعتی کشور و فقر و تهیدستی مردم‌اند و همین‌ دغدغه‌های اقتصادی و صنعتی او را وا می‌دارد که غم نان را مهمتر از درد یار (عشق) بیابد و در طنز «گرسنه‌ای در انجمن ادبی» غزل ادیب نغزگو در بارة معشوق، او را به یاد گرسنگی‌ها و میل‌ به خوردنیها اندازد:

او به یاد آورد از طعم لبان سرخ یار
او چوشرحی داد از سیب زنخدان حبیب

 

من به یاد آوردم از طعم لبو در انجمن
کرد دل سیب دماوند آرزو در انجمن
                             (حالت،1370: 342)

ازاین‌‌رو، در جامعه‌ای که هر که ـ حتی اگرشیطان ـ به مردم گرسنه‌اش نان دهد، به‌دنبالش می‌دوند و برای نان مفتی به زندان رفتن را هم می‌پذیرند(همان: 299) عشق را کار خر می‌خواند: «از بس که بار عشق کشیدم چو خر به پشت/ در شرح‌حال خویش حماریه‌ ساختم»(همان: 245) و «گفت‌وگو از گندم خال‌ بتان» را بی‌فایده می‌داند و بر آن ‌است‌که «باید از نان کرد و گندم گفت‌وگو در انجمن‌»(همان: 299)

از دیگر آماج طنزهای حالت، خود مردم‌اند. او نادانی و غفلت مردم نسبت به سرنوشت خود و کشورشان را به سخره می‌گیرد و موضوع‌ بسیاری از طنزهای نمادین و کنایی‌اش می‌‌گرداند و اگرچه، فقر را سبب غفلت‌ و غفلت را دلیل تحمل خواری در راه شکم می‌داند: «هرکجا آخورکاه و علف و ینجه بود/ همه را گرم به نشخوار چوخر می‌بینم»(همان: 297). اما از این غفلت مردم، حتی زن و شوهر نسبت به هم، در شگفت است: «خانم مشدی‌صفر جامه‌ی خز می‌پوشد/ وصله‌ بر خشتک‌ آمشدی‌صفر می‌بینم»(همان) و بدین‌خاطر، از سرِدرد و خشم از این‌گونه مردم با نماد «خر» یاد می‌کند:

گفتم ای دوست چه در دیده‌ی من می‌بینی؟

 

کرد در آن نگه و گفت که خر می‌بینم
                                            (همان)

ازاین‌رو، سبب اصلی‌ فقر و تهیدستی و تبعیض و بی‌عدالتی را «غفلت» ذکر می‌کند: «کهنه‌ دزد ره ما، غفلت ما باشد و بس/ نه فلان رهزنه است و نه فلان‌ طراره»(همان: 374) و مردم را از شاه تا گدا، نادان می‌یابد(همان: 389). با این‌حال، وی بر این عقیده است که دانایی و بینایی و بیداری، از مهمترین سازوکارهای حصول آزادی و پیشرفت و ترقی ملت‌اند: «در این شام سیه ملت‌ نیاز وافری دارد/  به دانایی و برنایی و بینایی و بیداری»(همان: 426)؛ چه‌ آن‌که این دانایی و بیداری می‌تواند ملت را به راه دستیابی به حقوقشان؛ یعنی توسل به زور و قیام و انقلاب وا دارد:

با زور بگیر آنچه به‌زور از تو گرفتند

 

در باغ شهامت، گل پژمرده‌ چرایی؟
                                     (همان: 393)

لیکن او بخوبی بدین‌ نکته‌ واقف است که در عرصة سیاست و صحنة استبداد، برای بیداری مردم، حقیقت را بصراحت نمی‌توان بیان کرد: «چوخود دانی که نتوانی حقیقت‌ بر زبان رانی/ حقایق را که می‌دانی، چرا گویی چرا گویی؟»(همان: 398) و در چنان فضایی تند روی در بیان حقایق را هم نمی‌پذیرد:«در این محیط که نتوان نوشت هر سخنی/ چرا به دست‌ من تندرو قلم دادی؟»(همان: 417) و حق‌گویی در مقابل چند خودکامة احمق را ناشیگری و نابودی می‌داند:

ناشیگری مطلق آن‌است‌که گویی حق

 

با چندنفر احمق، با چندنفر ناشی

حرفی چو به حق گویی، در بند بلا افتی

 

کز دست روی مفتی، گر پیرو حق‌ باشی
                                     (همان: 436)

و بدین‌ علت، به کنایه و نماد و استعاره و... روی می‌آورد و طنزهایش را به کمک آنها نقش می‌زند.

بنابراین، طنز‌ حالت دارای دو ارزش اساسی است: یکی، ارزش اجتماعی و دیگری ارزش ادبی؛ که هر دو مکمل یکدیگرند؛ ولی سؤال این‌است‌که چه عناصری موجب آفرینش طنزهای دارای ارزش ادبی می‌شوند؟ برای پاسخ بدین‌ سؤال، باید عناصر و شگردها و شیوه‌های طنز را بررسی نمود.

ازاین‌رو، این مقاله‌ به‌دنبال بررسی عناصر غالب بلاغی و تبیین ارزشهای ادبی آنها در طنزهای دیوان خروس‌لاری است.

قبل از ورود به بحث ذکر دو نکته لازم می‌نماید:

3-1. دلیل انتخاب دیوان خروس‌لاری

دلیل انتخاب دیوان خروس‌لاری به‌عنوان حوزه‌ و حدود پژوهش مقاله‌ این بوده که یک بررسی آماری(جدول1) دربارة موضوعها و محورهای طنز‌های حالت در سه‌ دیوان خروس‌لاری، ابوالعینک‌ و شوخ، نشان داده است که موضوعهای دیوان خروس‌لاری در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، نسبت‌ به دو دیوان دیگر از کثرت، تنوع و اهمیت بیشتری برخوردار است.

 

جدول شمارة(1)

ردیف

موضوعها/محورها

خروس‌لاری

ابوالعینک

شوخ

جمع

درصد

1

اجتماعی

419

286

234

939

31/52

2

سیاسی

156

122

148

426

73/23

3

اقتصادی

31

43

18

92

12/5

4

فرهنگی

52

16

14

82

56/4

5

همة موارد(اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی)

37

52

27

116

46/6

6

سایر موارد

59

49

32

140

79/7

7

جمع

754

568

473

1795

100

جدول(2) نیز درصد سهم هریک از موضوعها را در خروس‌لاری روشن می‌سازد:

جدول شمارة (2)

ردیف

موضوعها دیوان خروس‌لاری

میزان کاربرد

درصد

1

اجتماعی

419

72/55

2

سیاسی

156

74/20

3

اقتصادی

31

12/4

4

فرهنگی

52

91/6

5

همة موارد(اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی)

37

92/4

6

سایر موارد

59

84/7

7

جمع

754

100

3-2. منظومه‌ها و طنزها

سروده‌های حالت در دیوان خروس‌لاری به دو دسته‌ تقسیم‌ می‌شود: یکی منظومه‌های انتقادی و دیگری اشعار طنزآمیز.

3-2-1. منظومه‌های انتقادی

بخشی از سروده‌های خروس‌لاری اگرچه دارای معانی و مفاهیم انتقادی است، ولی خالی از جوهر شعر و فاقد عناصر طنز و در نتیجه، فاقد ارزش هنری و ادبی است که آنها را می‌توان «منظومه‌های انتقادی» نامید؛ مثل غزل «واردات اروپا» که در انتقاد از سفر به کشورهای اروپایی برای ولنگاری، هوسرانی، مستی، و سایر مفاسد است و حالت، ایران را از این جهات با اروپا یکی دانسته‌ و به اروپا رفتن با این مقاصد را بی‌فایده و به دور ریختن‌ پول می‌داند: «گر برهنه‌شدن مرد و زن اندر بر هم/ ور شنا بر لب دریاست در این‌جا هم هست»/ «پول خود را به اروپا زچه می‌ریزی دور؟/ آن‌چه در غرب مهیاست دراین‌جا هم هست»(52). غزل «نفرین‌ شرق به غرب» در انتقاد از نیرنگها، جنگ‌طلبیها و تجاوزهای غرب است: «از علم تو بمب‌افکن‌ و بمب اتمی زاد/ بر دانش و علم‌ تو و فرهنگ تو لعنت»(65). حالت در «درگذشت شادروان عمونوروز» از هزینه‌های عید و خواسته‌های زن و فرزندان برای سال نو شکایت می‌کند: «پسر دیگر من موقع تعطیلی عید/ پول از بهر سفر جانب لندن می‌خواست‌»(40‌) «واقعة بی‌اهمیت‌» در انتقاد از محرومیت فقرا در سرمای سخت‌ زمستان از امکانات گرمایشی و بی‌عدالتی دولتمردان نسبت بدانان است: «صبح‌ ناگاه خبردار شوند اهل محل/ که زنی شد خفه‌ با شش بچه‌ از گاز زغال»(234)

برخی از این منظومه‌‌ها با این‌که بعضی از ایماژها را نیز با خود دارند‌، اما ایماژهای طنزساز نیستند و به همین علت، فاقد ارزش ادبی طنز هستند؛ مانند غزل «حشیش» که در انتقاد از رواج حشیش و پیامدهای سوء آن سروده‌ شده و دارای استعاره‌هایی چون «پای حشیش و نیش مرگ» و تشبیهاتی نظیر «افعی هروئین و اژدهای حشیش» است: «جوان چگونه برد جان زنیش مرگ آن‌جای/ که افعی هروئین است و اژدهای حشیش»(221) و نیز رک: کیسه‌ی دلاک: 3؛ پرسشهای بی‌پاسخ: 4؛ دنیای احمق‌ها: 9؛ ماه عزا: 20-21؛ سیاه‌وسپید: 41؛ استیضاح:70؛ چاقوکشی: 115؛ سیورسات عید: 120.

3-2-2. اشعار طنزآمیز

طنز در بارة انسانهاست؛ اما اساساً انسانها مستقیماً آماج‌ آن قرار نمی‌گیرند، بلکه طنزپرداز با برهم‌زدن تناسب و تغییر چهرة افراد، شخصیت‌‌سازی می‌کند و «ساده‌ترین نوع آن، توصیف توسط (طنزپرداز) است.»(پلارد،1378: 62). او به کمک این شخصیت‌سازی و توصیف، انتقاد و اعتراض اجتماعی را تبدیل به هنر می‌کند تا طنز ظریفترین و زیباترین کارش را که عبارت از استهزای با ظرافت است، با قدرت و ایجاز در نکته‌پردازی انجام دهد. دراین‌جاست که فرم و لحن کلی به یاری می‌آیند ( همان: 33و65).

دربارة زبان طنز باید گفت که از میان طنز پردازان ادب فارسی، عده ای از زبان ادبی بهره جسته‌اند؛ چنان که از میان شاعران دورة مشروطیت، زبان طنزهای بهار، ادیب الممالک، عارف و لاهوتی اساساً ادبی بوده است؛ اما عده ای دیگر طنزشان را بر زبان محاوره بنا نهاده اند، همان طور که زبان طنزهای دهخدا و نسیم شمال چنین بوده است (جوادی، 1384: 57-58). زبان طنزهای حالت، تلفیقی از زبان ادبی و عامیانه است. اگر چه طنز ارزشهای خود را بیشتر مدیون جنبه های زیبایی شناختی است، ولی چنین نیست که زبان عامیانه عاری از عناصر زیبایی شناختی باشد. بنابراین، علاوه بر پیوند زبان عامیانه با عناصر بلاغی، به خاطر ارتباط تنگاتنگ طنز با تودة مردم، این زبان بهتر می تواند مسائل اجتماعی را بیان کند. با همة اینها «تمایز نهادن میان زبان روزمره و زبان ادبی دشوارتر است... و زبان روزمره نیز کارکردی بلاغی دارد» (ولک، 1382: 14).

ازاین‌رو، «تمام سخن‌ فرمالیست‌ها این‌است‌که در ادبیات، اصل، ادبیّت است؛ یعنی طرز بیان و نحوة ارائة موضوع‌ به‌صورت‌ ادبی. هرچه‌ ادبیّت اثری مشخص‌تر باشد، اثر ادبی‌تر است.»(شمیسا، 1372: 158) و ابوالقاسم حالت با پوشاندن جامة ایماژهای استهزاآمیز بر قامت انتقادات اجتماعی، طنز‌هایش را هنری‌ ساخته است و تفاوت بنیادی منظومه‌های انتقادی او با اشعار طنزآمیزش در بدون‌ تصویربودن منظومه‌ها و تصویری‌بودن طنزهایش است؛ اما غایت‌ طنزهای حالت «تصویر به‌خاطر تصویر»(شفیعی‌کدکنی،1366: 405) نیست، بلکه تصاویر همچون وسیله‌ای در خدمت انتقال مضامین‌اند. اگرچه‌ گرایش حالت به ترکیب و تلفیق تصاویر شاعران کلاسیک،‌ بویژه‌ سبک‌ عراقی کاملاً مشهود است، مثل طنز سمبلیک‌ «جفتک‌پرانی»: «سال‌ها هر خری رسیده به ما/ جفتکی سوی ما پرانیده است»/ «گربه‌ای حیله‌گر در این انبار/ سال‌ها موش می‌دوانیده است»(34) یا مثل تشبیهات کلیشه‌ای طنز «اول‌برج»: «هر دم یکی پیدا شود، موی دماغ ما شود/ این یک‌ چو زن‌ بابا شود، و آن‌ یک چنان شوهر ننه»/ «مشتی‌ طلب کار لعین، این از یسار، آن از یمین/ کرده است در راهم کمین چون راهزن در گردنه‌»(385)؛ اما این‌ گرایش، او را از خلق تصاویر باز نداشته‌ است، مثل:

بیا ای مه که در استخر عشقت همچو اردک‌ها

 

زنم‌ هردم زروی شوق، واروها و پشتک‌ها(10)

نجّار کهنه‌کار سیاست، دگر مرا

 

بر طبق میل خویش کند رنده عن‌قریب(16)

چشمت ار طرح‌ دو فوریّتی قتلم‌ ریخت

 

گو به‌ ابروی که این لایحه تصویب مکن(337)

نکتة دیگر، در بارة تصاویر طنزهای خروس‌‌لاری این‌‌است‌که چون طنز، شعری آفاقی و برونگراست و «هر چیز بالقوه‌ سنگریزة آسیاب طنزپرداز است»(پلارد،1378: 30) اوّلاً، عناصر طبیعی و مادّی در صورخیال خروس‌لاری، بیشترین نقش و نمود را دارند؛ ثانیاً با توجه به خاستگاه مردمی طنز، تصاویر صبغة مردمی ‌دارند.

 

4. عناصر غالب Dominant)) بلاغی

اگر چه «در اصطلاح ادبی طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می شود که اشتباهات یا جنبه های نامطلوب رفتار بشری، فساد های اجتماعی – سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه ای خنده دار به چالش می‌کشد» (اصلانی، 1385: 140)؛ و برای خندة آن سه نظریه ذکر کرده اند: 1. نظریه تفوق: که دلایل خنده در طنز را احساس تفوق بر دیگران می‌داند؛ 2. نظریة آرامش: که معتقد است خنده، آزاد شدن انرژی عصبی پس رانده شده است؛ 3. نظریة نا هماهنگی: که معتقد است طنز حاصل تجربة ناهماهنگی ای محسوس میان دانسته ها یا توقعات ما از یک سو، و اتفاقات رخ داده در لطیفه، خوشمزگی، لودگی یا مزاح از دیگر سوست (کریچلی، 1384: 11-12)؛ اما در حوزة نقد فرمالیستی و ساختگرایانة طنز، یکی از راههای وقوف بر ارزشهای هنری و جنبه‌های ادبی آن، شناخت و تحلیل عناصر بلاغی طنز است؛ یعنی آنچه به طنز تشخص ادبی می‌بخشد و از مختصات زیباشناختی‌آن شمرده می‌شود. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، طنز دارای دو ارزش اساسی است: یکی ارزش اجتماعی و دیگری ارزش ادبی که مکمل یکدیگرند. بنابراین، با این که ممکن است اغلب طنز پردازان، از جمله حالت، به جنبه های بلاغی طنز توجه خاصی نداشته باشند، اما از منظر یک پژوهش ادبی، سؤال این ‌است‌که ارزش ادبی طنزهای خروس‌لاری از چه عناصر بلاغی پدید آمده است؟

اگرچه هریک از انواع ادبی، ازجمله طنز، در محورهای افقی و عمودی از اقسام صورخیال و آرایه‌های لفظی و معنوی سود می‌جویند، اما کاربرد عناصر بلاغی ویژه‌ به‌شکلها و شگردهای خاصی است‌ که طنز خلق می‌کند و به‌کارگیری هر عنصر بلاغی در طنز، تا زمانی که تصویر طنزآمیز نسازد، عنصر بلاغی محسوب نمی‌گردد.

بنابراین، لازمة آگاهی از عناصر غالب بلاغی در دیوان خروس‌لاری، بررسی آماری و استخراج‌ بسامد هریک از عناصر ـ بجز اغراق که «مانند قارچ‌ در کنار هریک از انواع خیال می‌روید»(شفیعی‌کدکنی،1366: 136)‌ـ است. بدین‌منظور، صفحات: 1 تا 10، 111 تا 120، 221 تا 230، 331 تا 340، 441 تا 450 وآخرین صفحات دیوان؛ یعنی 541 تا 544 مطالعه‌ و بررسی شد و نتایج حاصله‌ در جدول شمارة (3) ذکر گردید:

جدول شماره ی (3)

ردیف

عناصر بلاغی

میزان کاربرد

درصد

1

کنایه

192

75/44

2

تشبیه

133

31

3

استعاره

56

04/13

4

نماد یا سمبل

27

29/6

5

مجاز به علاقة تضاد

21

04/5

6

جمع

429

100

بنابراین، علاوه‌ بر اغراق، کنایه، تشبیه، استعاره‌، نماد و مجاز به علاقة تضاد، به‌عنوان عناصر غالب بلاغی در طنزهای دیوان خروس‌لاری تعیین گردید و طنز‌های این دیوان از دیدگاههای یاد شده به انواع زیر تقسیم‌ شد:

  1. طنزهای کنایی؛
  2. طنزهای تشبیهی؛
  3. طنزهای استعاری؛
  4. طنزهای نمادین؛
  5. طنزهای مجازی؛
  6. طنزهای اغراقی یا اغراق‌آمیز؛

که در ادامه‌ شیوه‌ها، شگردها و انگیزه‌های هرکدام به‌طور جداگانه‌ مورد بحث قرار خواهد گرفت.

4-1. طنزهای کنایی

کنایه‌ عبارت از کاربرد جمله‌ یا ترکیبی دارای دو معناست که معنای دوم آن به قرینة لازم و ملزوم دریافت می‌گردد. آن‌را به‌دلیل کلام و تصویر آفرینی، «نقاشی زبان»(وحیدیان کامیار،1383: 139) نامیده‌اند. کنایه‌ به‌سبب بسامد کاربرد بالا، تشخّص اصلی‌ طنزهای حالت است و چون بیشتر کنایه‌ها از زبان عوام به وام گرفته شده، عامل زیربنایی پیوند طنز با مردم و مردمی‌بودن آن محسوب می‌گردد.

شفیعی‌کدکنی، زیبایی کنایه را در ابهام؛ زرین‌کوب در تیزهوشی و ظرافت، و وحیدیان در تازگی آن دانسته‌اند و برای آن ویژگیهای متعدد زیباشناختی ذکر کرده‌اند؛ از جمله: 1. دوبعدی‌بودن؛ 2. نقاشی زبان؛ 3.عینیت‌بخشیدن به ذهنیت؛‌ 4. ابهام؛

5. آوردن جزء و ارادة کل؛ 6. ایجاز؛ 7. مبالغه؛ 8. غرابت و آشنایی‌زدایی؛ 9.استدلال ( همان: 140-153).

به نظر می رسد نظر شفیعی‌کدکنی به دو دلیل در بارة کاربرد کنایه در طنز، صائب‌تر است: یکی این‌که زبان طنز غیرمستقیم است و پیوند میان طنز و کنایه در همین ابهام نهفته است؛ دوم این‌که هدف از تصویرسازی در طنز، مضمون‌آفرینی است؛ به‌عبارت دیگر، تصاویر طنز در خدمت مضامین‌‌ است و هرچقدر ارتباط میان آنها تنگاتنگ‌تر باشد، به مقصود نزدیکتر است؛ و نظر زرین‌کوب که تیزهوشی و ظرافت‌ را در کنایه اصل می‌داند، در ابهام کنایه‌ نهفته‌ است؛ زیرا ابهام در کنایه از طبعی‌ ظریف و هوشمند پدید می‌آید؛ لیکن‌ تازگی در کنایه‌ زمانی می‌تواند زیبایی واقعی آن محسوب گردد که مقصود از آن «تصویر برای تصویر» باشد که در طنز چنین نیست.

کنایه‌های حالت، بویژه‌ در طنزهای کنایی، مرکز تصویرسازی و مضمون‌آفرینی است؛ چنان که در طنز «مدیرکلّ» (80) بعد از تشبیه شکم مدیرکلّ به خمره و اظهار نگرانی از ترکیدن آن، غرور و قلدری مدیرکلّ را با کنایه هایی نظیر «سینه صاف کردن و باد به غبغب انداختن» به نمایش می گذارد:

هی صاف کند سینه، هی باد کند غبغب

 

زین گونه اداها او هفتاد رقم دارد(80)

بعلاوه، ابوالقاسم حالت، عوام‌فریبی سیاستمداران و بی‌حرمتی مردم نزد آنان‌را به‌گونه‌ای نقش می‌زند که هر صاحب عقل و غیرتی را به‌ خشم می‌آورد: بگذار جو و کاه بریزیم که در دست/ افسار الاغان دوپا داشته‌ باشیم(314) و ناراضی بودن دولتمردان از مردم و عقده‌‌شان در خوار داشت آنان‌را چنین به‌ تصویر می‌کشد:

گفتم‌ این درویش آماده‌ است‌ تا خدمت کند

 

 

گفت اگر ریشت‌ مرا جاروب می‌شد، خوب‌ می‌شد (118)

     

دسته‌ای دیگر از کنایه‌های خروس‌لاری در بافت تصویری به‌کار می‌روند، اما خود نیز تصویرسازی می‌کنند، مثل «خار در پای‌ بودن(شدن)»: این کهنه‌ وکیلان که به پشت تو چو بارند/ زآن پیش تو خوارند که در پای تو خارند(136) «دنبه‌ بر دست آمادة خدمت بودن»: تا سبیلم‌ را کنند از بهر سود خویش چرب/ دنبه بر دست از پی خدمت همه آماده‌اند(123).

کاربرد کنایه به‌عنوان وجه‌شبه‌ برای طرفین تشبیه‌ از دیگر شگردهای حالت برای خلق تصاویر طنزآمیز است. این‌گونه کنایه‌ها با ارادة هر دو معنی حقیقی و مجازی در بافت جمله‌های تشبیهی، برای مشبّه‌ٌ‌به‌ها به‌عنوان وجه‌شبه‌ حقیقی و برای مشبّه‌ها، به‌عنوان وجه‌شبه‌ کنایی(مجازی) ایفای نقش می‌کند:

هرجا سخن حق بشنیدی، سر خشم‌ آی

 

چون تیر زجا در رو و چون توپ صداکن (332)

آماج‌ این طنز، «رئیس‌الوزرا»‌ی وقت است که کنایه از هویداست. شاعر هویدا را با وجه‌شبه‌ «ازجا در رفتن» به تیر همانند کرده است. (ازجا) در رفتن: معنای اول(حقیقی): شلیک‌شدن، متعلق به تیر است و معنای دوم(کنایی): عصبانی‌شدن، متعلق به رئیس الوزرا. شاعر با ارادة وجه‌شبه کنایی؛ یعنی عصبانیت بی‌جای رئیس‌الوزرا از سخن حق، او را به سخره گرفته است. تشبیه‌ «چون توپ صدا کن» هم از این مقوله‌ است و نیز رک: 9: بیت 11؛332: بیت 10؛402: بیت2.

4-1-1. کنایه‌های عوام فهم

انواع کنایه‌های عوام فهم پررنگ‌ترین کنایه‌های خروس‌لاری و شاخصة اصلی کنایه های او‌ست. کاربرد چنین کنایه‌هایی صبغة مردمی طنزهای حالت را برجسته‌تر، تجسم‌ عواطف سیاسی و اجتماعی او را عینی‌تر و انتقال پیامهای طنز را ساده‌تر می‌سازد. نمونه‌هایی از آن عبارت است از:

کنایه‌های فعلی: حرف‌ خود را به کرسی‌نشاندن(19)، به فکر لخت کردن کسی بودن(22)، سرکیسه‌کردن(34)، جیک‌نزدن(57)، باد به غبغب انداختن(80)، ورق برگشتن(116)، سبیل‌تابیدن(117)، سبیل‌ چرب‌کردن(123)، تو سری خوردن(216)، کسی را رنگ‌کردن(229)، خوش خدمتی کردن(258)، شانه خالی کردن(372)، دندان‌ تیزکردن(480).

کنایه‌های صفتی(از صفت): بی‌دست‌وپا، فلک‌زده(25)، کله‌گنده(29)، خرزور(119)، روباه‌صفت(136)، سبک‌مغز، مرده‌خور، مفت‌خور(228)، زبان باز (258)، سیاه‌گلیم(317)، کله‌خشک‌(377)، دم‌بریده‌(401)، کله‌پوک(443)، آب‌زیرکاه(524).

کنایه‌های موصوفی(از موصوف): پول چای: رشوه، اهل فن: رشوه‌خوار(117)، فیس و افاده آورنده: رئیس(268)، گوش بر: دزد (308).

4-1-2. کنایه‌های ادبی عوام فهم

کنایه‌هایی است که به‌دلیل کثرت استعمال، ابهام خود را از دست داده‌ و وارد زبان شده‌ است. نمونه‌هایی از آن‌ عبارت است از:

کنایه‌ها‌ی فعلی: سردرخاک‌بردن(5)، چین‌ به‌عذار افتادن(12)، خار در پای‌ بودن(136)، گل‌کردن‌ جنون(148)، از پا افکندن(225)، خونین‌‌دل‌بودن(226)، پنبه‌ در گوش فروکردن(228)، عقده‌ از مشکل گشودن(229)، از چیزی اندیشه‌کردن(338)، رخت‌ بربستن(443).

کنایه‌های صفتی (از صفت): گل‌پیکر(27)، زبان‌بستة خاموش: مطیع، گردن‌ باریکتر از مو(57)، تردامن(57)، غنچه‌دهن(75)، دندان‌گرد(71).

کنایه‌های‌ موصوفی (از موصوف): دون طبع و بد ذات و خسیس: رئیس(125)، دل به زر داده و بر پول نظر کرده:تاجر(266)، لاله رویِ سیم اندام: سیب سرخ(323)، اولاد جم: ایرانیان(338).

4-1-3: کنایه‌های ابتکاری

اگرچه کنایه‌های عوام فهم، پررنگ‌‌ترین کنایه‌های خروس‌لاری است، ذوق ابوالقاسم حالت در خلق کنایه‌های ابتکاری و نو نیز درخور ستایش است. در این زمینه‌، کنایه‌های فعلی اندک و کنایه‌های از صفت‌، ناچیز است. کنایه‌های فعلی، مثل: از چشمه‌ی چشم‌ آب‌خوردن: امیدداشتن، مورد محبت‌ واقع‌شدن(10)، هو‌س‌ بیوه‌داشتن: قانع‌بودن، هوس‌ باکره‌داشتن: افزون‌طلب‌بودن(136)، جاروب‌شدن ریش: نوکر و خدمتکارشدن(118)، سماق‌مکیدن: وقت‌ را به بطالت‌ گذراندن(225)، دست‌مالی‌کردن: تجاوزنمودن(442) و کنایه‌های از صفت‌، مثل: لیره‌خوار: رشوه‌خوار(228)، دندان‌گراز: حریص(480)؛ اما ذوق‌ نوگرایی حالت در خلق کنایه‌ها را باید در کنایه‌های از موصوف، جستجو کرد. به‌کارگیری این کنایه‌ها دال بر این است که او بیشتر می‌کوشد تا با اسناد صفت‌ها و نسبت‌های استهزاآمیز، آماج‌ طنزش را به خشم آورد و خوانندگان طنزهایش را به خنده؛ و به‌ تعبیر پلارد: «این‌ است جوهر یک طنز موفق ـ که قربانیان را از خشم‌ دیوانه‌ کنی و مخاطبانت را از خنده روده‌بُر کنی.»(پلارد،‌1378: 19) نمونه‌هایی از آن عبارت است از: کرسی معجزه‌ اثر: وکالت‌ مجلس، ناندانی بی‌دردسر: مجلس(61)، انباردار سوریان: شکم‌(128)، فرقة روباه‌صفت: وکیلان‌ مجلس(136)، سفرة پرسور: ایران(157)، هنرپیشگان دارالشور: وکلا(307)، رئیس‌الوزرا‌: نخست‌وزیر، هویدا(332)، کرسی‌خانه‌: مجلس(375)، چاره‌ساز معدة کاسب: آبگوشت، نور چشم‌ دیزی دهقان: گوشت‌(418)، کرسی‌نشین‌: وکیل مجلس(442).

با تأمل در بارة کنایه‌های از موصوف، جهت‌گیری سیاسی آنها کاملاً روشن می‌گردد؛ به‌عبارت دیگر، تلاش حالت در خلق کنایه‌های از موصوف برای عینیت‌بخشیدن اعمال سودجویانه‌ و محافظه‌کارانة سیاستمداران و دولتمردان و به رسوایی‌کشاندن آنان است. آن‌گاه که مجلس بیستم در دورة پهلوی دوم بسته می‌شود، حالت به‌ظاهر، نقد حال یک وکیل ملت، ولی در حقیقت داوری مردم نسبت‌ بدانان را به تصویر می‌کشد:

آخر آن کرسی معجز اثر از دستم‌ رفت

 

وه‌ که ناندانی بی‌دردسر از دستم رفت

طمع سود کلان غرق زیان ساخت مرا

 

بودم اندر پی پالان که خر از دستم رفت(61)

و در طنز «به نخست‌وزیر آینده» با کاربرد کنایه‌های نیش‌دار و زهرناک‌ در بارة وکلا، به او هشدار می‌دهد که:

بپا که تو را عشق به میهن نکند شیر

 

کاین فرقه‌ی روباه‌صفت‌، شیرشکارند

دیروز دل مجلسیان بیوه‌هوس داشت

 

امروز عموماً هوس باکره‌ دارند(136)

اما در زمینه‌های اجتماعی، بویژه‌ در بارة فسادهای اداری، کنایه‌های او بیشتر مفاهیم رشوه‌خواری و پارتی‌بازی و... را در بر دارند، مثل: جیره‌خوار، لیره‌خوار، مرده‌خوار، مفت‌خوار(228) زبان‌بستة خاموش(57)، دندان‌گرد: حریص(71)، پول‌چای: رشوه‌(117)، کله‌خر: نادان(118):

جیره‌خوارم، لیره‌خوارم، مرده‌خوارم، مفتخوار

 

پول‌ چون آید به‌دست‌ ازاین‌همه خواری چه ‌باک؟

آن‌که نه تنبان به پا دارد، نه در تن پیرهن

 

از سر وی‌ گر کلاهی نیز برداری چه ‌باک؟(228)

4-1-4. تعریض

تعریض جمله‌ای خبری است که مکنّی‌عنه‌ آن، نکوهش، سرزنش، تحقیر یا استهزای کسی باشد. ازاین‌رو، آماج‌ خود را می‌آزارد و به خشم می‌آورد؛ و در طنز بسیار کاربرد دارد؛ چنانکه طنز‌های خواجة شیراز بیشتر از این مقوله است و در طنز‌های خروس‌لاری از عناصر قابل توجه است و حالت بسیاری از اعتراض‌ها، انتقادها و استهزاهای خود را با این‌ شگرد ابراز داشته است. آماج‌ تعریض بیش از همه، سیاستمداران و دولتمردان‌اند. شاعر در بیت زیر:

حکومتی که به‌پیران دهد مناصب‌ عالی

 

چو ابلهی است که با پیرزن معاشقه‌ دارد (83)

به‌‌تعریض، شاه را نادان می‌‌خواند و با تضمین از‌ غزل خواجة شیراز با مطلع:

حسب‌ حالی ننوشتی و شد ایامی‌ چند

 

محرمی کو که فرستم به‌ تو پیغامی چند

گوید:

زین‌ وکیلان کذایی چه توقع‌ دارید؟

 

«چشم‌ انعام مدارید زانعامی چند»(129)

که به تعریض وکیلان را حیواناتی پست می‌انگارد.

همقطار من مقام و جاه‌ دارد، من ندارم

 

چون‌که مکر و حیله‌ی روباه‌ دارد، من ندارم (258)

به‌تعریض مراد این‌است‌که صاحبان مقام و جاه، مکار و حیله‌گرند؛ یا به‌عکس، مکاران و حیله‌گران، صاحبان جاه و مقام‌اند؛ به‌عبارت دیگر، مکر و حیله‌ لازمة جاه و مقام است.

هرآن‌که دید پزم‌ عالی و سرم خالی است

 

خیال کرد که هستم وکیل یا که وزیر(207)

یعنی وکلا و وزرا، متکبر و نادان‌اند؛ و نیز رک: 111،212،272،307،332،349،408،420،444،447و474.

4-2. طنزهای تشبیهی

تشبیه بعد از کنایه‌، برجسته‌ترین صورت خیال دیوان خروس‌لاری و دومین شاخصة طنزهای آن است. زمانی‌ که حالت آماج‌ طنزهایش را با توصیف به استهزا می‌گیرد، تشبیه‌، نقش قویترین‌ عنصر تصویرساز را بازی می‌کند و ترفند عینیت‌بخشی مضامین‌ استهزاآمیز یا تجسم‌ نفرت‌انگیز چهره‌های آماج طنز می‌گردد و طنزپرداز با استفاده از مفاهیم منتزع‌ از شکل‌، رنگ‌، صفت یا حالت مشبّه‌به و کاربرد آنها متناسب با مقاصد خود، ازقبیل وارونه‌انگاری، کوچک سازی، بزرگ‌نمایی و زشت‌گردانی و... برای مشبّه‌، شگرد شکل‌بخشی طنزهای استهزاآمیز را فراهم می‌آورد.

بنابراین، تشبیه‌ در طنز وسیلة بیان هنری انتقاد است و این وظیفه‌ در تشبیه‌ بر عهدة وجه‌شبه‌ است و «بحث وجه‌شبه‌ مهمترین بحث تشبیه‌ است؛ چون وجه‌شبه‌ مبیّن جهان‌بینی و وسعت تخیل شاعر است و... می‌توان گفت که تغییر نگرشها را باید در وجه‌شبه‌ها جست.»(شمیسا،1376: 98) به‌نظر نگارنده، شگرد طنزپرداز در تبدیل تصاویر تشبیهی به‌ طنز، استخدام‌ وجوه شبه‌ دوگانه‌ است که معنای اول آنها، حقیقی و متعلق به مشبّه‌به‌ است و معنای دوم آنها، کنایی و مربوط به مشبّه‌ است و همین رویکرد کنایی وجه‌شبه‌ است که تشبیه‌ را به طنز تبدیل می‌کند؛ به‌عنوان نمونه‌:

نجّار کهنه‌کار سیاست، دگر مرا

 

بر طبق میل خویش کند رنده‌ عن‌قریب(16)

«رنده‌کردن» وجه‌شبه دوگانه‌ است؛ معنای اول: «تراشیدن‌» برای مشبّه‌به‌ (نجار و چوب) حقیقی است و معنای دوم‌: «خرد و نابودکردن» برای مشبّه‌ (سیاستمدار و انسان)، کنایی است و شاعر با این وجه‌شبه، سیاستمداران را ظالم‌ و خونریز معرفی می‌کند.

دارم دلی پر و دهنم  پاک دوخته است

 

گویی در این بساط جوالم شمرده‌اند(126)

«دلی پر و دهنی دوخته‌داشتن» وجوه‌شبه‌ دوگانه‌ برای تشبیه‌ «انسان به جوال» است. معنای اول: «پری درون جوال و دوخته‌بودن‌ سر آن» برای مشبّه‌به‌(جوال)، حقیقی است و معنای دوم: «دردمندی و خاموشی تحمیلی» برای مشبّه‌(انسان)، کنایی است.

کاربرد وجوه‌شبه‌ دوگانه‌ که یک‌سوی آن، حقیقی و حسی(مادی) و دیگرسوی آن، کنایی و عقلی است، اوّلاً هنری‌ترین و زیباترین تشبیهات طنزآمیز را خلق می‌کند و این ویژگی، شاخصة اصلی‌ طنزهای تشبیهی در دیوان خروس‌لاری است؛ ثانیاً عامل اصلی استعمال تشبیهات گسترده(مفصل) در دیوان مذکور است.

بنابراین، بیشتر تشبیهات حالت از نوع گسترده‌ است، نه فشرده‌(بلیغ)؛ اما وجه‌شبه‌های هر دو نوع(تشبیه گسترده و فشرده) حسّی و مادی(حقیقی) و انتزاعی و عقلی(کنایی) است.

با توجه به مطالب فوق، طنزهای تشبیهی حالت در دو محور اجتماعی و سیاسی بیشترین‌ نمود را دارد و چنان‌که گفتیم، اکثر آنها از نوع گسترده‌ است.

تشبیهات گسترده‌ با وجوه‌شبه‌ دوگانه‌ در بارة موضوعهای اجتماعی، مثل:

کس برای وعده‌هایم نیست قائل ارزشی

 

چون چک‌ خالی زوجه، ز اعتبار افتاده ام (240)

«از اعتبارافتادن» برای «چک» به‌معنی «نداشتن پول» و برای «انسان» نداشتن «آبرو» است.

زجور عده‌ای پر باد و تخمی‌ همچوبادنجان

 

دلم پیوسته‌ پرخون است‌ چون انگور یاقوتی (416)

«پرباد و تخمی» برای «بادنجان» به‌معنی «تخم‌داشتن» و برای «عده‌»، به‌معنی «بدذاتی» است.

هرکس رسد، به باد دهد هستی مرا

 

آقا خیال کرده که من بادبادکم(275)

«به‌باددادن» برای «بادبادک» به‌معنی «به‌هوا فرستادن» و برای «من»، به‌معنی «نابودکردن» است. همچنین در بیت «خاک‌برسر شده‌ام سخت، به جارو سوگند/ زیر شلاق برم بار، به‌ یابو سوگند»(105) شاعر به‌صورت پوشیده‌(مضمر) خود را به‌ «جارو و یابو» همانند کرده است. وجه‌شبه دوگانة «خاک‌برسرشدن» به‌معنی «نشستن خاک بر سر(نوک) جارو» برای «جارو» حقیقی و حسی است و به‌معنی «خوار و ذلیل‌شدن» برای «شاعر» کنایی و عقلی است. همچنین «زیر شلاق بار بردن» برای یابو، حقیقی و برای شاعر، کنایی است. نمونه‌های دیگر: چون غلیان‌ سرتاپا در آب و آتش است(149) دستگاه‌ حاکمه مثل زالو خون‌ من و تو را می‌خورد(150) هیکلش چون خیک‌ پرباد است(336) نرخ‌ها همچو موشک جانب آسمان می‌رود(445).

تشبیهات فشرده(بلیغ) در زمینة موضوعات اجتماعی در دیوان خروس‌لاری بسیار اندک است؛ مثل خواب غفلت(53)، قدِ دکل(71)، تیغ ابرو(149)، باغ وطن(171)، و بندرت‌ در بعضی از طنزها بیشتر دیده می‌شود، مثل: باغ بخت، باد رسوایی، پاییز رسوایی، زمستان فراموشی و بهار عزت در طنز «خزان و بهار اشراف»(185) یا مثل: باد تکبر و باد تمسخر در طنز «قسمنامه‌»(203).

گفتم رجال ما همه در خواب غفلت اند

 

گفتند نعمتی به جهان به زخواب چیست؟ (53)

تشبیهات گسترده‌ با وجوه‌شبه‌ دوگانه‌ در بارة مسائل سیاسی؛ مثل:

تا که چون هیزم خشکیده‌ بسوزانندت

 

همچنان شاخة بی‌برگ‌ و برت‌ می‌خواهند (158)

«سوزاندن» به‌معنی «آتش‌زدن» برای مشبّه‌به(هیزم)‌ حقیقی و مادی است و به‌معنی «نابودکردن و ازبین‌بردن» برای مشبّه‌(مخاطب=انسان)، کنایی و عقلی؛ همچنین «بی‌برگ و برخواستن» به‌معنی «نداشتن برگ‌ و میوه» برای مشبّه‌به(شاخه) حقیقی و مادی است و به‌معنی «نداشتن ارزش و قدرت» برای مشبّه‌(مخاطب=انسان)، کنایی و عقلی؛ و شاعر نگاه حقیرانه‌ و سودجویانة سیاستمداران‌ را نسبت به ملت به سخره‌ گرفته است.

خانة بخت مرا کرده زبنیاد خراب

 

خواهر ناتنی بیل‌ و کلنگ‌ است‌ آن‌ شوخ (70)

«خانه خراب‌کردن» به‌معنی «ویران‌کردن» برای «بیل و کلنگ»، حقیقی است و به‌معنی «بدبخت‌کردن» برای «آن‌ شوخ=شاه»، کنایی. شاعر خطاب به وکیل مجلس گوید:

تو نرفته‌ا‌ی کان‌جا واروی چنان حلوا

 

وآنچه گفته‌ شد تنها، هی سری بجنبانی (446)

«وارفتن» به‌معنی «شل‌شدن» برای «حلوا»، حقیقی است و به‌معنی «ساکت‌ و خاموش‌شدن» برای «وکیل مجلس»، کنایی. نمونه‌های دیگر: عن‌قریب جنس او چون کیسه‌ از خرده‌شیشه‌ آکنده می‌شود(16)، آن شوخ‌ در درندگی مثل پلنگ‌ است(70)، برای سواری گرفتن از تو، تورا چون خر می‌خواهند(158).

تشبیهات فشرده‌ در زمینة مسائل سیاسی نسبت به موضوعهای اجتماعی کاربرد بیشتری دارد و آثار نوگرایی نیز در آنها دیده می‌شود؛ مثل: نجار کهنه‌کار سیاست(16)، پوزه‌بند سیاست‌(22)، میدان‌ سیاست(62)، حوض سیاست(451)، صحرای آزادی(74)، تماشاخانة مجلس(121).

به‌پوزه‌بند سیاست دهان ما بسته‌است

 

وگرنه کام‌ و دهانی که بی‌صداست، کجاست؟ (22)

بیاید آن‌که در صحرای آزادی خرملت

 

چمان‌ در سایه‌ی عرعر به عزم عرّ و عر گردد (74)

هرکه‌ خواهد به همه عمر نگردد لجنی

 

به‌که در حوض سیاست نکند آب‌تنی(451)

4-3. طنزهای استعاری

استعاره‌ یکی از عناصر بلاغی است؛ به‌شرط این‌که به دو شکل زیر به‌کار گرفته‌ شود:

1. استعارة تهکّمیه‌: که از فروع‌ استعارة عنادیه‌ است و «آن‌چنان است‌که لفظی را استعاره‌ آورند برای ضد یا نقیض معنای حقیقی‌اش بر سبیل تهکّم‌ و تملیح؛ یعنی ریشخند و ظرافت.»(رجایی،1379: 293)، اما چون در استعاره‌ رابطة بین مستعارٌ‌له‌ و مستعارٌ‌منه باید شباهت باشد، ولی در استعارة تهکّمیه‌، تضاد است، عده‌ای از محققان بهتر دانسته‌اند که از آن در مجاز بحث شود: «از فروع استعاره‌ی عنادیه‌، استعارة تهکّمیه‌ است که در طنز به‌کار می‌رود. در این استعاره‌ ربط بین مستعارٌ‌له‌ و مستعارٌ‌منه کمال تضاد است، نه شباهت که اساس بحث استعاره و تشبیه‌ است و ازاین‌روست... که بهتر است آن‌رامجاز به علاقة تضاد بخوانیم.»(شمیسا، 1376: 193). بنابراین‌، ما از استعارة تهکّمیه‌ در طنزهای مجازی زیر عنوان «مجاز به علاقة تضاد» بحث خواهیم کرد. (رک: طنزهای مجازی).

2. کاربرد وجه‌شبه‌ زیرساختی تضاد برای استعاره‌. می‌دانیم‌ در استعاره‌ رابطة میان مستعارٌله‌ و مستعارٌمنه، همانندی است؛ یعنی استعاره در حقیقت تشبیهی‌ فشرده‌‌ است؛ اگر وجه‌شبه‌ تشبیهات زیرساختی استعاره، تضاد باشد، ایجاد همانندی میان مشبّه‌ و مشبّه‌به مضحک و خنده‌آور خواهد بود و با این شگرد، استعاره‌ مفهوم طنزآمیز به خود خواهد گرفت.

در طنزهای حالت، کاربرد استعاره‌ به‌شکل اخیر در استعاره‌های اسمی و فعلی قابل توجه است که نمونه‌هایی از آن‌را بررسی خواهیم کرد.

4-3-1. استعاره‌های اسمی

در این مقاله استعاره ها را در دو دستة اسمی و فعلی مورد بحث قرار داده ایم. استعاره های اسمی در مقابل استعاره‌های فعلی قرار دارد و مراد آن است که لفظ مستعار، اسم باشد، نه فعل؛ چنان که در نمونه های زیر بررسی شده است:

حالت در طنز «محکم‌کاری» خطاب به وکیل مجلس گوید:

برکنار آن سفره‌، معده‌ را مکن حفره

 

تا که پشت هم آن‌جا لقمه‌ها بلنبانی(446)

«سفره‌» استعاره‌ از «مجلس شورای ملی» است. تشبیه‌ مجلس شورای ملی به سفره با وجه‌شبه تضاد؛ یعنی سورچرانی و لت‌انبانی، مضحک‌ است.

چون‌ مرا در آن محضر آن‌که راه داد آخر

 

بر دهانم‌ اول زد پوزه‌بند پنهانی(همان)

«محضر» استعاره‌ از «مجلس شورای ملی» و «پوزه‌بند پنهانی» استعاره‌ از «استعفانامة بی‌تاریخی» است که برای تحمیل سکوت به وکلا از آنان می‌گرفته‌‌اند. تشبیه‌ مجلس شورای ملی به محضر جهت امضای پوزه‌بند پنهانی استعفانامه‌، خنده‌آور است.

قربان گلشنی که در آن گل کند جنون

 

کاین باغ از بهشت برین دلگشاتر است(25)

«گلشن» استعاره‌ از «تیمارستان یا دارالمجانین» است و «گل‌کردن‌ جنون»، جامع‌ آن. این استعاره‌ در ژرف‌ساختش «کشوری» را تجسم‌ می‌کند که به «دارالمجانین» تبدیل شده است‌ و طبیعتاً این باغ(=کشور) نه‌تنها از بهشت برین دلگشاتر نیست، بلکه‌ از دوزخ هم دلگیرتر و جانگزاتر است؛ و نیز «رک»: اژدهاها: 7؛ گرگ و گوسفند: 21؛ نگار: 26؛ تنور گرم: 29؛ مرغ بدآواز: 112؛ ماه و لایحه: 337.

حالت در طنزهایش از استعاره‌های مکنیه‌ نیز به شکل فوق استفاده می‌کند؛ مثل:

بیاید آن‌که روزی شاخ بی‌بار دموکراسی

 

به‌طرف این گلستان‌ در ثمردادن سمر گردد (74)

تشبیه‌ «دموکراسی» به «درخت بی‌بار» به سخره‌ گرفتن سیاستمدارانی است که در دورة پهلوی دوم، شعار آن‌را سر می‌داده‌اند.

زکار مشکل کس عقده‌ای گشوده‌ نشد

 

مگر به پنجه‌ی مشکل‌گشای دوز و کلک (229)

صرف نظر از «پنجه» به معنی «دست»، تصویر «دوز و کلک مشکل‌گشا» به مانند عقابی که پنجه‌هایش را در جان و مال مردم فرو کرده، نه انگشتانش را در لای گره‌ها، نفرت‌انگیز است. و نیز «رک»: زمام باغبانی: 7؛ بچه‌دان تنور: 35؛ جمال رشوه: 117؛ دست نفاق: 225؛ پای امتحان‌: 335؛ چرخ استقلال: 417.

4-3-2. استعاره‌های فعلی

کاربرد استعاره‌های فعلی در محور همنشینی طنزها نوعی «هنجارگریزی معنایی» ایجاد می‌کند که در مکاتب جدید بلاغی غربیان از آن به «فورگراندینگ» تعبیر شده و آن را چنین تعریف کرده اند: «اگر استعاره در فعل غیرمنتظره‌ و بدیع و نو باشد، به‌طوری که جلب‌نظر کند و یا متضمن خبر غیرمتعارفی باشد، بدان فورگراندینگ‌ گویند.»(شمیسا،1376: 186)

ابوالقاسم حالت‌ با کاربرد استعاره‌های فعلی به طنز‌هایش تازگی و پویایی می‌بخشد و خواننده‌ را نیز در استهزای آماج و مفاهیم‌ طنز‌هایش شگفت‌زده می‌کند.

چه غم‌ گر در پی‌ات پولی پرد بیرون زجیب من

 

که‌بهرت پول‌ها هردم جهد بیرون زقلک‌ها(10)

«بیرون‌پریدن پول از جیب» و «بیرون‌جهیدن پول از قلک» در محور همنشینی کلام، «هنجار‌گریزی» یا «انحراف‌هنری» دارد.

وآن گوشه‌ آن‌که چون شنود بانگ لیره‌ای

 

دیگر مطیع و مخلص و عبداست و چاکر است (29)

«بانگ لیره‌شنیدن» در محور همنشینی کلام «هنجارگریزی» یا «انحراف‌هنری» دارد و همچنین است «زنگ‌ لیره‌داشتن آئینه‌» در بیت زیر:

آیینة من زنگ‌ غم لیره‌ گرفته‌است

 

زآیینة من زنگ‌ زدودن‌ مزه‌ دارد(82)

و نیز «رک»: شعله‌ به‌سر داشتن: 10؛ از لب کسی قندخوردن: 14؛ لاغرشدن کیسه: 169؛ از آب، کره‌ گرفتن: 376.

4-4. طنزهای نمادین‌

نماد برابر با سمبل و به معنی کاربرد واژه‌ای بدون قرینة لفظی با ارادة دو یا چند معنای حقیقی و مجازی ‌است‌. کنایه‌ اصلی‌ترین شاخصة طنزهای حالت است، اما در طنزهای اجتماعی، شاخصة دوم، تشبیه‌ است و در طنزهای سیاسی، شاخصة دوم، نماد یا سمبل است. علت آن نیز آزادی نسبی طنزپرداز برای تنوع تصویرسازی طنزهای اجتماعی و محدودیت‌ شدید و ممنوعیت او در طنزهای سیاسی است. حالت نبود آزادی را در کشور به سخره‌ می‌گیرد: دوش پرسیدم‌ ازآن دوست که آزادی کو؟/ گفت در اول مشروطه‌ دو روز این‌جا بود(159) و به‌همین‌دلیل در گفتن اسرار، اصراری ندارد: «هرکه در گفتن اسرار نماید اصرار/ هرطرف دشمن بیدادگری خواهد داشت(59) و بهتر می‌بیند که این اسرار را با زبان نماد بیان کند. ازاین‌رو، طنزهای نمادین حالت حکایت از استبداد، غارت، بی‌مدیریتی، ناکارآمدی، بی‌کفایتی و زدوبندهای سیاسی سیاستمداران و دولتمردان، فقر و محرومیت‌ مردم، عقب‌ماندگی و توسعه‌‌نیافتگی کشور دارد و به‌اعتقاد او: «آن‌که سررشته‌ی این مملکت‌ اندر کف اوست‌/ هیچ‌ کارش‌ نه اصولی، نه اساسی دارد»(84).

اگرچه، حالت‌ در اشعار مختلف به اقتضای فضای کلام از نماد استفاده‌ می‌کند، اما بعضی از طنزهای او صبغة کاملاً نمادین‌ دارند، مثل: ای‌ مگس: 213؛ سیاستمدار: 291؛ دردسر زمستان: 322؛ نوکر من: 344؛ محیط فاسد: 351؛ جنگ‌ خروس‌: 486؛ خرابی کبد: 542.

نمادهای او غالباً جنبة کلیشه‌ای دارد و بیشتر از مقوله های طبیعی، حیوانی و طبقات متضاد اجتماعی است؛ مثل: بهار و خزان، روباه و شغال، موش و گربه‌، ارباب و نوکر؛ مثلاً در طنز «جنگ خروس‌» که بیان نمادین نزاع حزب توده‌ (طرفداران روسیه) و حزب وطن (هواه‌خواهان انگلستان‌) است، از روسیه‌ و انگلستان با نماد روباه و شغال، و از نفت یا سایر منافع‌ ملی با نماد انگور یاد می‌کند:

گر بگیرند این دو قوت، عاقبت‌ انگورما

 

جیره‌بندی می‌شود مابین روباه‌ و شغال(486)

او از «کشور» با نمادهای خانه(32)، گلشن ویران(91)، باغ‌(382) و... یاد می‌کند و از «آزادی یا پیشرفت و آبادانی کشور» با نمادهای گل(91)، بهار(339)، لاله‌ و نسرین (382) و...؛ و از «شاه‌، خائنان، دزدان و نظایر آنها» با نمادهای گربه(23، 34، 191 و 486)، موش(23، 34، 91، 191، و 486)، شمر(24)، حرمله(24)، خر(34 و 204)، ارباب(54)، شوخ(91)، بقال(91)، خزان(339)، علف هرز(382).

پیش‌ نوکر خوبتر از ذکر نان و آب چیست؟

 

اوچه‌ می‌داند سیاست‌بازی ارباب چیست؟ (54)

درگلشن ویران اثر گل‌ نتوان یافت

 

از کیسه‌ی خالی طلب زر نتوان‌ کرد(91)

بنشین‌ در انتظار بهار و صبور باش

 

فریاد از تجاوز باد خزان مکن(339)

در باغ حیاطش عوض لاله‌ و نسرین

 

بینی زده هرسو علف هرزه‌ جوانه(382)

4-5. طنزهای مجازی

چنان‌که در بحث از طنزهای استعاری اشاره‌ کردیم، استعارة تهکّمیه که از فروع استعارة عنادیه‌ است، به‌دلیل این‌که در آن، رابطة میان مستعارٌله و مستعارٌمنه در کمال تضاد است، بهتر است «مجاز به علاقة تضاد» خوانده شود. ازاین‌رو، مجاز به‌ علاقة تضاد همان‌ استعارة تهکّمیه در متون بلاغی است که در طنز به‌منظور سخره‌ و ریشخند به‌کار می‌رود و «در انگلیسی به این‌گونه ریشخند Verbal Irony؛ یعنی طنز لفظی می‌گویند؛ به این معنی‌ که در آن کلمه‌ای درست در معنی عکس خود به‌کار رفته است.»(شمیسا،1376: 56).

حالت در طنزهایش از این عنصر بخوبی استفاده می‌کند، منتها کاربردش نسبت‌ به بقیة عناصر کمتر است و مثل استعاره‌های اسمی و فعلی در طنزهای اجتماعی و سیاسی، بعد از کنایه‌، سمبل‌ و تشبیه‌، نمود کم‌رنگ‌تری دارد.

در ابیات زیر «مصلحت‌» در معنی عکسش؛ یعنی «سودجویی»؛ «یاوران» در معنی «دشمنان»؛ «جهد و کم‌رو» در معنی «تنبلی و پررو»؛ «هنر» در معنی «نیرنگ» و «برکت و آزاد» در معنی «در آمد کلان ولی حرام» به‌کار رفته اند:

دولت‌ زپی مصلحتی بوده‌ که ما را

 

بی‌پول نگه‌ داشته و مفلس‌ و درویش(222)

پستی و پررویی و پلتیک‌ و پول‌ و پارتی

 

در پناه‌یاورانی زین‌ قبیل افتاده‌ام(241)

کرسی نرم‌ که امروز نصیبم‌ شده است

 

مزد جهدی است که از جان من کم‌رو کردم (251)

بیرگی، لاف‌زنی، حیله‌گری، گوش‌بری

 

در شما من فقط این‌چند هنر می‌بینم(297)

کار قاجاق‌فروشی برکت‌ها دارد

 

به‌که اندر پی این‌ پیشه‌ی آزاد روم(423)

و نیز «رک»: بیست: 42؛ علیلت‌ نکند: 146؛ خوشم‌: 260؛ خوردنی‌ها: 330؛ نبینی: 423؛ به‌ عقل سالم‌ و دامان پاک‌ و خوبی جمیل: 487.

4-6. طنزهای اغراق‌آمیز

اغراق‌ یکی از مهمترین‌ صورخیال برای بزرگ‌نمایی یا  کوچک‌گردانی‌ عواطف انسانی است و «چیزی است مانند قارچ‌ که در کنار هریک از انواع‌ خیال می‌روید.»(شفیعی‌کدکنی،1366: 136) و در طنز یکی از قویترین عناصر خیال است. حالت در تجسم‌‌بخشیدن‌ به آماج‌ طنزش از دو نوع اغراق استفاده‌ می‌کند: یکی اغراق‌های توصیفی یا وصفی، مثل: «من به‌ پشت‌ میز خود در جیب ارباب رجوع/ سکه‌ای را نیک می‌بینم‌ وگر در هفت‌لاست»(18)؛ «نهد به چشم‌ خر خویش خواجه‌ عینک‌ سبز/ که کاه را عوض‌ جو به‌ اشتباه‌ خورد»(98)؛ و دیگری اغراق‌های ایماژی، مثل اغراق در تشبیه‌ و استعاره و.... شاعر با اغراق‌های ایماژی زنده‌ترین و لذت‌برانگیزترین تصاویر استهزاآمیز را نقش می‌زند و آن‌را محور تصاویر طنزهایش می‌گرداند:

بیاید آن‌که در صحرای آزادی خر ملت

 

چمان‌ در سایه‌ی عرعر به عزم‌ عرّ و عر گردد (74)

در دست رئیسی قلمی دیدم و گفتم‌

 

این‌ نیست قلم، بهر در فتنه‌ کلیداست(24)

ای‌ کلة تو میوه‌ی باغ کچل‌آباد

 

قد دکلت‌ تحفة شهر دکل‌آباد(71)

عناصری که در مباحث پیشین از آنها بحث شده، به‌ اشکال مختلف از اغراق مایه‌ گرفته‌ است.

 

نتیجه‌گیری

حالت برای عینیت‌بخشی و تجسم‌ پلشتی‌ها و پلیدیهای جامعه‌ و رسوایی عاملان‌ آنها، طنزرا بهترین و مؤثرترین‌ حربه‌ می‌یابد و می‌کوشد تا انتقادات اجتماعی و سیاسی‌اش را در زیباترین صورت‌ و ساده‌ترین زبان بیان کند. ازاین‌رو، با کاربرد عناصر بلاغی و با شگردهای هنرمندانه‌، ارزش ادبی را با ارزش اجتماعی طنزهایش همراه می‌گرداند. کنایه‌ اصلی‌ترین‌ شاخصه‌ در انواع طنز اوست؛ اما در طنزهای اجتماعی شاخصة دوم، تشبیه‌ با وجه‌شبه‌ دوگانه‌ است و در طنزهای سیاسی، شاخصة دوم، نماد، استعاره‌ و مجاز عناصری هستند که به‌صورت‌ کم‌رنگ‌تر هم در طنزهای اجتماعی دیده می‌شوند و هم‌ در طنزهای سیاسی. دلیل کاربرد تشبیه‌ در طنزهای اجتماعی، آزادی نسبی طنزپرداز در تنوع‌ تصویرسازی آماج‌ و مفاهیم طنزهایش است و علت‌ کاربرد نماد یا سمبل، محدودیت شدید و ممنوعیت وی در تصویرسازی‌های استهزا‌آمیز آماج طنز‌هایش؛ یعنی سیاستمداران و دولتمردان. اغراق عنصری است که صور‌ مختلف خیال از آن مایه‌ گرفته‌ است.

ازاین‌رو، موفقیت حالت در طنز، مرهون خلق ایماژهای زیبا به یاری عناصر بلاغی است.

 

1- آرین‌پور، یحیی .( 1372). از صبا تا نیما، دوجلد، تهران: انتشارات زوّار، چاپ چهارم.
2- آژند، یعقوب و دیگران .( 1364). گسترة تاریخ و ادبیات، تهران: نشر گستره، چاپ اول.
3- اصلانی(همدان)، محمدرضا .(1385). فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، تهران: کاروان، چاپ اول.
4- پلارد، آرتور .( 1378). طنز، ترجمة سعید سعیدی‌پور، تهران: نشر مرکز، چاپ اول.
5- جوادی، حسن .(1384). تاریخ ظنز در ادبیات فارسی، تهران: کاروان، چاپ اول.
6- حالت‌، ابوالقاسم .(1370). دیوان‌ خروس‌لاری، تهران: نشر کتابخانة سنایی، چاپ چهارم.
7- حکیمی، محمود .( 1372). لطیفه‌های سیاسی، نشر خرم، چاپ دوم.
8- حلبی، علی‌اصغر .( 1377). عبید زاکانی، تهران: طرح نو، چاپ اول.
9- رجایی، محمدخلیل .( 1379). معالم‌البلاغه، شیراز: نشر دانشگاه شیراز، چاپ پنجم‌.
10- شفیعی‌کدکنی، محمدرضا .( 1359). ادوار شعر فارسی، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.
11________________.( 1366). صورخیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ سوم.
12- شمیسا، سیروس .( 1372). کلیات‌ سبک‌شناسی، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اول.
13ـــــــــــــــــــــ .( 1376). بیان، تهران: انتشارات فردوس، چاپ ششم.
14- صدر، رؤیا .( 1381). بیست‌سال با طنز، تهران: نشر هرمس، چاپ اول.
15- صلاحی، عمران .( 1376). طنزآوران امروز ایران، تهران: مروارید، چاپ ششم.
16- کاسب، عزیزالله .( 1366). زمینه های هجا در شعرفارسی(چشم انداز تاریخی هجو)، بی جا: مؤلف، چاپ اول.
17- کریچلی، سیمون .( 1384). در باب طنز، ترجمة سهیل سمّی، تهران: ققنوس، چاپ اول.
18- معین، محمد .( 1371). فرهنگ فارسی، شش‌جلد، تهران: نشر امیرکبیر، چاپ هشتم‌.
19- موسوی گرمارودی، سیدعلی .( 1380‌). دگرخند، نشر مؤسسة مطالعات‌ تاریخ‌ معاصر ایران، چاپ اول.
20- وحیدیان کامیار، تقی .( 1383). مجموعه‌مقالات «زبان چگونه‌ شعر می‌شود؟»، مشهد: انتشارات سخن‌گستر.
21- ولک، رنه؛ و وارن، آوستن .( 1382). نظریة ادبیات، ترجمة ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم.