نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
ستادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ولی عصر «عج» رفسنجان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Sendbad-nameh, from Zahiri Samarghandi, is one of the old texts in Persian literature, which has been compiled in the 6th century (A.H). The importance of this book is in its literary narrative style. Sendbad-nameh has been critically corrected twice. Ahmad Atash has corrected it for the first time and Mohammad Bagher Kamal-addini for the second time. Although some of the errors from the first one have been corrected the second time, it has its own problems, too. The purpose of this short survey is to correct the errors visible in these two books. Some errors have been documented to the phrases of Zahiri's other book. To correct the errors of the poems cited in this book, we have referred to the original books in which these poems were cited such as Divan-e-Emadi Shahriari, and Divan-e-Abolfaraj-e- rouni. Some Persian and Arabic poets who are not specified in margins of the previous books have also been determined in here.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه:
یکی از متون دیرینه سال و ارجمند فارسی، سندبادنامه اثر ظهیری سمرقندی، نویسنده سده ششم ه.ق است. به سبب اهمّیتی که این متن در نزد پیشینیان داشته، کاتبان، نسخ متعددی از روی آن نوشته اند و عضد یزدی نیز آن را منظوم ساخته است.
از زمان رواج طبع انتقادی متون تا امروز، سندبادنامه دوبار به زیور تصحیح و چاپ انتقادی آراسته شده است. نخستین بار احمد آتش، پژوهشگر ترک، آن را تصحیح و منتشر کرد. گرچه وی پژوهشگری مبرّز و تواناست، اما کتاب مصحّح وی، به دور از لغزشها و اغلاط و کاستیهایی نمانده است.
پس از احمد آتش، محمد باقر کمال الدّینی براساس نسخة تاشکند که آتش آن را رؤیت نکرده بود، به تصحیح این متن پرداخت و متن مصحّح خود را به سال 1382 منتشر کرد. با اینکه در متن مصحّح اخیر، پاره ای از لغزشهای متن مصحّح آتش تصحیح شده است، باز لغزشها و کاستیهایی در آن به چشم می آید که در دو مقاله که در فصلنامة آینة میراث به چاپ رسیده، پاره ای از آنها نشان داده شده است (کمیلی، 1384: 239 - 248 و کزازی، 1384: 163-169).
بجز اغلاط و کاستیهای یاد شده در دو مقاله مذکور، اغلاط غالباً مشترکی در این دو چاپ سندبادنامه دیده می شود. چون این اثر، یکی از کهنترین و مهمترین آثار ادبیات داستانی فارسی به شمار می آید که در سبک فنی نگاشته شده است و افزون بر جنبه های زبانی، از لحاظ سبک شناسی و داستان نویسی نیز در خور کمال توجّه و استناد است، بایسته است متن پیراسته و زدوده از لغزش آن، در دسترس دوستداران ادبیات فارسی و پژوهندگان حوزه های سبک شناسی و داستان نویسی قرار گیرد. از این رو، در این مقاله، به تصحیح قیاسی و پیشنهادی، پاره ای از اغلاط مشترک چاپهای دوگانة سندبادنامه پرداخته می شود و در پایان، برای مزید استفاده، نام بعضی از گویندگان ابیات فارسی و عربی و مأخذ یکی از حکایات کتاب که در پاورقی ها و تعلیقات این دو چاپ به آنها اشاره نشده است، مشخص می شود.
روش تحقیق
روشی که در این پژوهش به کار رفته، روش سند پژوهی و کتابخانه ای است. در تصحیح اغلاط سندبادنامه، اصل تصحیح متن به وسیلة خود متن و آثار دیگر مولف و متون هم دوره مورد نظر بود. از این رو، نخست پاره ای از اغلاط مسلّم و غالباً مشترک هر دو چاپ سند باد نامه مشخص شد. آن گاه برای تصحیح هر یک، به واکاوی سندبادنامه و اغراض السیاسه- اثر دیگر ظهیری سمرقندی که در سبک و سیاق بسیار شبیه سندبادنامه است - و بعضی متون هم عصر پرداخته و عباراتی که تحقیقاً یا تقریباً صورت درست پاره ای از اغلاط در آنها آمده بود، یادداشت ومقابله و مقایسه شد.
تصحیح پارهای از اغلاط ابیات فارسی و عربی کتاب، با مراجعه به اصل ابیات در دیوانها و در صورت در دسترس نبودن دیوان شاعری یا مشخص نبودن نام گویندة بیتی، از روی آثاری که آن ابیات بر سبیل استشهاد در آنها آمده است، صورت گرفت.
در تصحیح بعضی از اغلاط، شواهدی یافت نشد؛ از این رو تا پیدا شدن اسناد معتبر، به فرض و احتمال و پیشنهاد توسل جسته ایم.
1-تصحیح اغلاط کتاب
1-1- تصحیح اغلاط عبارات منثور کتاب
الف- «صحّت یا سبب صحّت (؟)»: «هر که در منصب پادشاهی به متابعت ملاعب و ملاهی مشغول شود...چون برزگری بود کی تخم در زمین پراکند و در تعهّد بازو و قوّت آب دادن غفلت برزد تا رنج او و تخم دهقان باطل گردد و به سبب اضاعت آب جوی، آب روی او ضایع شود وبه سبب صحّت اقبال او به علّت تخمه ادبار فنا پذیرد»(ظهیری سمرقندی، 1948: 34).
در چاپ محمد باقر کمال الدّینی جملة اخیر وجود ندارد. در این جمله، واژة «سبب » زاید می نماید؛ چنانکه در نسخه بدل A از نسخه بدلهای مورد استفاده احمد آتش نیز نیست.
ب- «گذرد یا نگذرد» (؟): «و چون صاحب دولت به اکتساب شهوت و ارتکاب نهمت از تحصیل دولت و تدبیر مملکت باز ماند،.... به سبب دوام مستی، دولت او روی در پستی آرد و بر خاطر او گذرد کی وَ لَرُبَّ شَهوَهٍ ساعهٍ اَورثَت حزناً طَویلا، قاصدان دولت از مملکت او طعمة مقاصد سازند ».
هم در چاپ احمد آتش (ظهیری،1948: 34) و هم در چاپ محمد باقر کماالدّینی(همان، 1381: 26)، «بر خاطر او گذرد» ضبط شده است و هیچ نسخه بدلی هم در این مورد، وجود ندارد، امّا سیاق عبارات دالّ برآن است که کلمة درست در این موضع ظاهراً «نگذرد» است، زیرا اگر بر خاطر صاحب دولتی که به اکتساب شهوات و... از تدبیر مملکت بازماند، « بگذرد» که پیامد شهوت ساعتی، حزنی طولانی خواهد بود، از اکتساب شهوت و ارتکاب نهمت، باز میایستد و در نتیجه قاصدان دولت از مملکت او، طعمة مقاصد نخواهند ساخت و این مخالف مفهوم سیاق عبارت است، امّا بیخبری صاحب دولت از این مطلب و خطور نکردن و نگذشتن این معنی به خاطر او، باعث می شود که مملکت وی طعمة مقاصد قاصدان دولت او شود و این مفهومی است که ظاهراً از سیاق عبارات خواسته شده است.
دلیل دیگری که تصحیح « نگذرد » را تقویت می کند، مقایسه و مقابله عبارات مورد نظر با عباراتی است که در «داستان شاهزاده با وزیر و غولان » آمده است. در این داستان آمده که شاهزاده ای به متابعت هوا، به دنبال کنیزکی میافتد و بدین سبب برای شاهزاده مشکلاتی به وجود می آید، زیرا « بی خبر از این خبر کی رُبَّ شَهوهِ ساعهٍ اَورَثَت حزناً طویلاً » بوده است. می توان از روی مسامحه در این عبارت، به جای « بی خبر از این خبر کی... »، « برخاطر او نگذرَد کی و لربَّ شهوةِ ساعةِ... » را نهاد؛ چنانکه می توان در عبارت مورد نظر ما به جای « بر خاطر او نگذرد کی... » عبارتِ « بی خبر ازین خبر کی ربُّ شهوةِ ساعةِ... » را گذاشت. عین عبارات سند بادنامه در داستان شاهزاده با وزیر و غولان چنین است:
«... [شاهزاده ] روی در راه نهاد، دلدار سابق قافله و دل عاشق سایق راحله، بی خبر از این خبر [ = بی آنکه برخاطر او گذشته باشد = بر خاطر او نگذشته باشد] کی رُبَّ شهوةِ ساعةِ اَورَِثَت حزناً طویلاً. » (ظهیری سمرقندی، 1948: 140)؛ (1381: 103 ).
ج- جمال یا خال (؟) «و مرغ جان مرا به دانة جمال خود صید کرده و...»(ظهیری سمرقندی، 1984: 69)؛(1381: 51).
دانه جمال در سنّت ادب فارسی متداول نیست، امّا دانة خال که وجه شبه آن محسوس و مشخص است، در شعر فارسی، از صور پر کاربرد است:
تنها نه من به دانه خالـت مقیـدم ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خـال |
|
این دانه هر که دید گرفتار دام شد ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد |
ضبط نسخه بدل f از نسخه بدل های چاپ آتش، این تصحیح را تأیید می کند.
د- خال یا خبث (؟): «باذافراه این نفاق و شقاق کی در میدان آوردی و جمال صیانت به خال خیانت ملوّث گردانیدی، تقدیم افتد.» (ظهیری سمرقندی، 1948: 70)؛( 1381: 52)
خال خیانت در ادب ما معهود نیست و غالباً خال در سنّت ادبی فارسی بر زیبایی و جمال می افزاید، چنانکه خود ظهیری هم بدین سنت وفادار است و می نویسد: «همواره جمال حال او به زلف و خال فضل و حکمت آراسته بوده است.»( همان، 1948: 49)؛ (1381: 37) علاوه بر این، ظهیری در ادامه حکایت در عبارت: « عرض خویش...به لوث خبث باطن و آلودگی خیانت شهوت، ملوّث کردم. » ترکیب «آلودگی خیانت» را که مترادف با «خبث خیانت» است، آورده که تأییدی بر تصحیح «خال خیانت» به «خبث خیانت» تواند بود. در عبارات زیر نیز ظهیری ترکیب « خبث عیب و ریب » را که از لحاظ ساخت و معنی به « خبث خیانت » نزدیک است، به کار برده است:
« و در کمال مکانت که به جمال معانی راه نموده و ارشاد کرده وخبث عیب و ریب از سطح آینه وجود، به صیقل عنایت بزدوده تا الفاظ و الحاظ ما جمله بر وفق خرد و موجب عقل بود » (همان،1948: 371).
هم- تفسیر یا تنقیر (؟): «و پادشاهان حبس و زندان از برای این حکمت نهاده اند و از بهر این دقیقه ترتیب داده تا در مستقبل ایام به بحث و تفسیر و بعث و تفکیر در غور حوادث سیر نمایند » (همان،148:1948؛ 1381: 108).
واژه تفسیر در این عبارت، دگرگون شده و محرّف «تنقیر» است؛ به معنی کاویدن چیزی. ظهیری واژة « تنقیر » را با واژه بحث در عبارت زیر نیز به کار برده است:
«و اگر شاه در این معنی تاملّی واجب ندارد... همان ندامت بیند کی آن بازرگان لطیف طبع دید کی در بدو حال، بحث و تنقیر نکرد » (همان، 1948: 205؛ 1381: 148 )
و- « آفتاب در جوزا یا آفتاب در اسد (؟): دختری دید چون حور در قصور، چون ولدان و غلمان در جنان،... چون آفتاب در جوزا و ماه در سرطان. »
هم در چاپ آتش(همان، 1948: 108 ) و هم در چاپ کمال الدّینی(همان، 1381 :131)، « آفتاب در جوزا » ضبط شده است و در پاورقیها وتعلیقات هیچ یک از این دو چاپ، نسخه بدلی یا توضیحی دربارة صورت درست این عبارت دیده نمی شود، امّا تردیدی نیست که صورت درست، « آفتاب در اسد » است، زیرا که «خانه آفتاب برج اسد است و خانه ماه سرطان؛ چنانکه خواجه نصیرگفته:
زهره را خانه ثور و هم میـزان |
|
شمس را شیر و ماه را سرطان» |
آنچه این تصحیح را تأیید می کند، عبارات ظهیری در اثر دیگرش، اغراض السیاسه است که در آنها، خانه آفتاب را اسد دانسته است:
« خداوند عالم... بر بالایی به زیر چتر همایون ایستاده...چون آفتاب در اسد و چون ماه در سرطان. » (ظهیری سمرقندی، 1349:ک 421)
« روزی از برای شکار بر نشست با موکبی از مواکب نجوم، نازندهتر و کوکبه ای از کواکب رجوم تازندهتر، چون آفتاب در اسد و چون ماه در سرطان » (ظهیری سمرقندی، 1349: 228).
ز- « روز نیکو کاران یا حاصل نیکو کاران (؟)»:« و او را زنی بود به وعده روبه بازی، به عشوه شیرشکاری؛ روی چون روز نیکو کاران و زلف چون شب گناهکاران » (همان، 1948: 212؛ 1381: 153).
تشبیه روی سفید و درخشان به روز و تشبیه موی سیاه به شب، به طور مطلق و بدون هیچ قیدی، در ادب فارسی سابقهای کهن دارد؛ از جمله فردوسی فرموده است:
به رخساره چون روز وگیسو چو شب |
|
همــی دُر ببـــارید گفتـــی ز لـــب
|
امّا تشبیه روی سفید به روز نیکو کاران و تشبیه موی به شب گناهکاران غریب می نماید، زیرا زمان چه شب و چه روز، برای نیکوکاران وگناهکاران یکی است و آنچه این دو را از هم جدا می کند، حاصل و نامه اعمال آنها در قیامت است که حاصل و نامه نیکوکاران، پاک و روشن و عاری از گناه و نامه گناهکاران سیاه و پر از گناه است؛ بنابراین به احتمال قوی، کاتب حاصل را به روز و نامه را به شب تغییر داده است. در ادب فارسی تشبیه روی در سپیدی به حاصل نیکوکاران و تشبیه موی در سیاهی به نامة گناهکاران متداول بوده است؛ از جمله در فرائد السلوک آمده است:
«در این سخن بودند که ماه روی سلسله موی از در درآمده؛ بیت:
روی چون حاصل نکــوکاران |
|
زلف چون نــامه گناه کاران. » |
در کلیله و دمنه نیز این تشبیه دیده میشود:
«بازرگانی بود بسیار مال امّا بغایت دشمنروی و گران جان و زنی داشت روی چون حاصل نیکوکاران و زلف چون نامه گناه کاران » (منشی، 1379: 214).
صاحب کلیله و دمنه و فرائد السلوک این بیت را از ابوالفرج رونی گرفتهاند. این بیت در دیوان ابوالفرج رونی مطلع قصیدهای است. مصحّح دیوان ابوالفرج «گناهکاران» را به «گنهداران» تصحیح کرده که از لحاظ قافیه- چنانکه مصحّح در پانویس صفحه قید کردهاند- اصحّ است(رونی، 1347: 158).
ح- « رایات اعلام یا رایات و اعلام » (؟)« چون علامت چتر منور خورشید از افق خاور سر بر آورد و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فرو کشید. » (ظهیری سمرقندی، 1948: 247؛ 1381: 176 ).
رایات اعلام، غلط و صورت درست آن، رایات و اعلام است. ظهیری این دو واژه را در عبارات زیر نیز به هم عطف کرده است:
« چو رایات خسرو اقالیم بالا از افق مشرق پیدا شد و اعلام ظلام در افق باختر ناپدید شد. » (همان، 1948: 328)
« اعلام خورشید پیدا آمد و رایات تیر و ناهید ناپدید شد. » (همان، 1948: 41و 1381: 31 )
ط- «جر و منج و طرابه یا زجرو نیرنج و عرافه(؟)»:« و منجمی است استاد کی علم تنجیم و معرفت تقویم و جرو منج و طرابه (؟)نیکو داند و از مکنونات ضمیر و مضمونات باطن خبر دهد. » (همان، 1948: 241)
از عبارت «معرفت تقویم و جر و منج و طرابه نیکو داند » معنایی حاصل نمی شود. به همین سبب مرحوم آتش در متن مصحّح خود در برابر آن نشانة پرسش گذاشته و در پاورقی با شک و تردید، صورت درست آن را « زجر و نیرنج و طیره یا تحریف کلمهء یونانی » دانسته است.
در سند باد نامه مصحّح محمد باقر کمال الدّینی این عبارت وجود ندارد. به حدس و احتمال و پیشنهاد بنده، صورت صحیح این الفاظ « زجر و نیرنج و عرافه » است. تصحیح « منج » به « نیرنج » بدین دلیل است که واژة نیرنج در چند سطر بعد آمده است: « در عقد و افسون و نیرنج ید بیضا دارد ». نزدیکترین و شبیه ترین کلمه به « جر » در این موضع «زجر» است که با واژة تقویم نهایت سازگاری را دارد و در پارهای از کتب و از جمله در « احصاء علوم» همراه «عرافه» -که در سند باد نامه به صورت « طرابه » کتابت شده – آمده است:
« علم احکام نجوم در شمار نیروهایی...در می آید که انسان به وسیله آنها می تواند از حوادثی که در آینده پیش خواهدآمد، با خبر شود، مانند تعبیر رؤیا و زجر و عرافه. » (فارابی، 1364: 84).
ی- قدمی یا ودمی (؟): « چهارم پزشک عالم و استاد ماهر بر اصناف علل و امراض... دستی در معالجت چون دم عیسی و قدمی در تیمن چون دست موسی
کفّی چو کف موسی دستی چو دم عیسی |
|
در علم دمــی شافی در کار کفی کافی |
هر چند در زبان وادب فارسی، یمن قدم و خوش قدمی ترکیب نامعهودی نیست،اما در عبارت فوق به نظر میرسد که «قدمی در تیمن» تحریفِ «و دمی در تیمن» است. سه دلیل برای وقوع این تحریف می توان بر شمرد:
دلیل اوّل آن که امکان و احتمال کتابت « و » به صورت « ق » و الحاق آن به حرف « د » واژه دم،در شیوه رسم الخط قدما وجود دارد؛ دوم این که ظهیری گاه پیش از نقل ابیاتی که بدانها استشهاد می کند، معانی و مفاهیم آنها را با استفاده از واژه های همان ابیات، به صورت نثر می نویسد وسپس به نقل ابیات می پردازد؛ مثلاً، در عبارت زیر ابتدا مفهوم بیت، با استفاده از واژه های آن؛یعنی دست چنار و زر به نثر نوشته شده وسپس خود بیت، نقل گردیده است: «بنان او آن بحار است کی اگر بخار کند دست چنار بی زر بیرون نیاید بیت:
دست چنار بی زر هرگز برون نیاید |
|
ابر ار به یاد دستش بارد ز آسمان نم» |
توجّه به این نکته می تواند در تصحیح پاره ای از اغلاط عبارات منثوری که پیش از نقل ابیات آمده اند و نیز در تصحیح لغزشهای مربوط به ابیات منقول، مدد رسان باشد.در عبارت مورد نظر ما، در بیت شاهد، سخن از کف(دست) و دم است و درآن واژه « دم » دوباره آمده است. بنابراین، احتمال آن که در عبارات منثور پیش از آن هم واژة « قدمی» تحریفِ « و دمی» باشد، احتمال دور از ذهنی نیست.
دلیل سوم آن که در این عبارات، سخن از طبیبی است که در معالجه معجزه می کند و اعجاز او در درمان بیماریها، همطراز اعجاز پیامبرانی چون موسی و عیسی است. معجزة موسی ید بیضای او و معجزة عیسی، دم و نفس جان بخش اوست؛ چنان که خود ظهیری در این عبارات بدان اشاره کرده است: «در حب و بغض...ید بیضا و دم مسیحا دارد. » (همان، 1948: 242) و « دست تدارک از تداوی آن قاصر ماند...و دم مسیح و دست کلیم در عرصه تشفّی او قدم نزند. » (همان، 1948: 95) و « طیبت طینت...او موات عدل و انصاف و...چون دم مسیح زنده کرد (همان، 1948: 415).
در کلیله و دمنه – که نویسندگان سبک فنی فارسی و از جمله ظهیری سمرقندی بدان نظر دارند- نیز در هنگام وصف طبیبی حاذق، از «دست » و «دم» او سخن رفته است، نه از «دست » و «قدم» او:
«گفت: به شهری از شهرهای عراق طبیبی بود حاذق و مذکور به یمن معالجت... دستی چون دم مسیح و دمی چون قدم خضر »(منشی، 1379: 146).
بنابراین، در عبارت مورد نظر ما هم، «دست » و «دم» پزشکِ ماهر، موسی وار و مسیحاوش اعجاز می کنند و دست او در معالجت چون دم عیسی و دم او در تیمّن چون دست موسی است. در صورتی که این تصحیح پذیرفته شود، عبارت سند باد نامه به آرایة بیانی تشبیه مقلوب یا معکوس هم آراسته شده است.
یا- «استقامت یا استنامت (؟)»: «توزیع فکر و تقسیم خاطر کی ما را از جهت این فرزند می بود تا این غایت، به برکت صحبت و یمن نصیحت سند باد آن شواغل زایل...گشت و فراغ خاطر هر چه تمامتر دست داد و سکون و استقامت هر چه زیباتر روی نمود » (ظهیری سمرقندی، 1948: 280).
در عبارت بالا و در این عبارت: « بازرگان... با خود گفت....بدان، سرمایه ای راست شود.... که در بقیت عمر... به فراغت و رفاهت بنشینم و روزگار به استقامت و استراحت به سر برم » (همان: 299).
واژة استقامت ظاهراً تصحیف « استنامت » است که ظهیری آن را در عبارت زیر به کاربرده است:
« اتفاق را ابتدای فصل خزان درآمد و آفتاب دینار گون از مرحلة سنبله در کفه میزان، استنامت یافت » (همان: 163).
آمدن واژة « استنامت» با «سکون» در عبارت زیر از کلیله و دمنه میتواند تأییدی بر تصحیح استقامت به «استنامت » در عبارت مورد نظرما باشد:
«لاجرم همه را به جانب او سکون و استنامت حاصل آمده بود.... » (منشی، 1379: 147).
علاوه بر این، ظهیری در اغراض السیاسه بارها کلمه « استقامت » را به کار برده، امّا در هیچ عبارتی معنی «استنامت » را از آن اراده نکرده است. برای نمونه، دو جمله نقل می شود:
«قوانین و اصول عالمیان از سمت استقامت و نهج صواب بیفتد » (ظهیری سمرقندی، 1349: 46).
«تا اشغال و اعمال او بر سنن استقامت و سمت استدامت مستقیم و مستدیم ماند » (همان: 131).
1-2- تصحیح غلطهای ابیات کتاب
در سندبادنامه مانند دیگر آثار سبک فنی، ابیات عربی و فارسی بسیاری نقل شده که در پاره ای از آنها، لغزشهایی در ضبط واژگان دیده می شود.
در تصحیح لغزشهای این ابیات، در صورت مشخص بودن نام گویندگان آنها، باید به دیوانهای مصحح و منقح آن گویندگان مراجعه کرد. در اینجا، با توسل بدین روش، صورتِ درست چند بیت منقول در سندبادنامه، نموده میشود:
1-2-1 – تصحیح اغلاط ابیات فارسی کتاب
الف- اگر به چرخ بر از چرخ او نمونه کنند |
|
نمونه ناطــح انــوارگــردد واجــرام |
این ابیات که در چاپ کمال الدینی هم بدین صورت آمده است(همان، 1381: 9)، از ابوالفرج رونی است و لغزشهای متعددی در آن راه یافته است.
محمود مهدوی دامغانی، مصحّح دیوان ابوالفرج رونی، در بیت نخست، «نمونه» را به «نموده» و «کنند» را به «برند» تصحیح کرده است. وی «نموده» را به معنی «نمونه» و در اینجا کنایه از درخشش گوهرهای کمان ممدوح یا تیر کمان او دانسته است.
در بیت دوم، «تنش» غلط است و درست آن «پیَش» (پی آن) است. پیِ کمان و زین و...، رشته ای است که به تیر می پیچند. همچنین در این بیت صحیح «دو شاخه ناهید»، «دوشاخه بر ناهید» و درست «دو گوشه بهرام»، «دو گوشه بر بهرام» است.(رونی، 1347: 105و 368).
ب- بی دفتــر ملــک او زمـــا نه |
|
از پشت شکم کند چو طومار |
بیت از عمادی شهریاری است.در دیوان وی به جای«ملک او»، «مدح تو»آمده است (عمادی شهریاری، 1381: 78). در مقّدمة دیوان سراج الدّین قمری آملی، ذیل عنوان معاصران وممدوحان سراج قمری این بیت و دو بیت بعد از آن، از لبابالالباب نقل شده و قید گردیده که عمادی این ابیات را در مدح عمادالدّوله فرامرز گفته وبه قمری تعریض زده است (قمری املی، 1368: 41).
ج- به لاله گفتم چون دل فگارگشتی ؟ گفت |
|
دلم بسان دل تو ز خانه رفت فگار |
بیت از عمادی شهریاری است و به صورتی که در سندبادنامه آمده است، مفهوم نیست. در دیوان به جای کلمه قافیه «فگار»، «نگار» آمده است (عمادی شهریاری، 1381: 79).
د- زبان سوسن گفتم سخن نگوید ؟گفت |
|
ثنای خسرو بسیار بخش کم پندار
|
بیت از عمادی شهریاری است و «نگوید» قطعاً غلط است و چنان که در دیوان وی آمده است، صورت درست آن«چه گوید» است. در دیوان شهریاری به جای «سخن»، «سحر» ضبط شده است که ظاهراً تحریف «سخن» است. بدین ترتیب، از جمع و مقابلهء ضبط های سندبادنامه و دیوان عمادی می توان استنباط کرد که بیت، بدین صورت بوده است:
زبان سوسن گفتم سخن چه گویدگفت |
|
ثنای خسرو بسیار بخش کم پندار |
1-2-2- تصحیح اغلاط ابیات عربی کتاب
الف- لا النار تسلم من حوادثها و لا |
|
اسد کثیف اللبدتین هصور
|
این بیت که گویندة آن مشخص نیست، در «اغراض السیاسه»(همان، 1349: 215) و «شرح اخبار و ابیات عربی کلیله و دمنه» (اسفزاری، 1380: 182) آمده و در هر دو به جای صورت غلط «لا النار تسلم» شکل صحیح «لا باز یسلم» ضبط شده است. شیر نماد قدرت زمینی و باز، نماد قدرت آسمانی است.
ب- اطلعت شمس العدل فیها بعد ما |
|
اطفی سراج العدل ظلم ولا تها |
در بیت دوّم ضبط الفاط «امرت» و «یمحوا» درست نیست و صحیح آنها ظاهراً چنان که در اغراض السیاسه دیده میشود، «و اثرت» و «تمحو» است (همان، 1349: 261).
2- مأخذ پاره ای از ابیات کتاب
2-1- مأخذ پاره ای از ابیات فارسی کتاب
در زمان حیات مرحوم آتش، دیوان عمادی شهریاری هنوز تصحیح و چاپ نشده بود و جز ابیاتی از وی که در آثاری چون«راحه الصدور» یا «سخن و سخنوران»... آمده است، اطلاعی از اشعار عمادی در دست نبود. در سال 1381 دیوان عمادی تصحیح و منتشر شد. با رجوع به این دیوان دانسته میشود که ظهیری سمرقندی به شعر عمادی نظر و علاقه داشته و ابیات نسبتاً زیادی از وی را به سبیل استشهاد در « سندبادنامه » و « اغراض السیاسه » نقل کرده است. بجز ابیاتی که احمد آتش در هامش سند باد نامه مصحّح خود اشاره کرده که از عمادی است، ابیات دیگری نیز از وی در سند باد نامه نقل شده است:
الف- ابیات عمادی شهریاری
1- زان ســـوی چـــرخ اگرت نیــست خبر |
|
حــزم را گو بــــرو خبــــر بـــاز آر |
(عمادی شهریاری، 1381: 86 و ظهیری سمرقندی، 1948: 12)
ظهیری سمرقندی این بیت را در اغراض السیاسه خود هم، دوبار نقل کرده است.(ظهیری سمرقندی، 1349: 309 و 394).
2- درهوسمدحشاهجانمناست این سخن |
|
کرده به دست زبان بر سر عالــم نثار |
(عمادی شهریاری، 1381: 86؛ 1948: 30و1381: 16)
3- ای رای تو بر سپهر تدبیر |
|
صورتگرآفتاب تقـدیر
|
بیت دوم در دیـوان عمادی شهریاری نیسـت(عمادی شهریاری، 1381: 162). ظهیری سمرقندی این ابیات را در اغراض السیاسه نیز نقل کرده است (ظهیری سمرقندی، 1349: 180)
4- درجهان چیست کزجهانبتراست |
|
جـز غم من کی هر زمان بترست
|
بیت دوم در دیوان عمادی دیده نمی شود(عمادی شهریاری، 1381: 114).
5- مهره زده پشت وگاه جستــن |
|
بــاشد فلکـــش چـــو مهره بر دم
|
ظهیری سمرقندی این ابیات را در اغراض السیاسه هم نقل کرده است (ظهیری سمرقندی، 1349: 419).
بجز ابیات بالا، نام گویندگان ابیات زیر نیز در چاپهای آتش وکمال الدّینی مشخّص نشده است:
ب- قضا قضاست قضا را به حیله نیست مردّ |
|
چه پرنیان به سوی تیر او چه زاهن سدّ |
بیت از منجیک ترمذی است و در کتاب «شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان در قرن های 3 -4-5 هجری» به صورت زیر آمده است:
هوا قضا است هوا را به حیله نتوان زد |
|
چو پرنیان به بر تیر او چو زاهن سد
|
سوزنی مصراع نخست این بیت را تضمین کرده وگفته است:
چه حیله دانم کردن که ترمذی گفته است ج- به زمزم و عرفات و حطیم ورکن و مقام |
|
هوا قضاست قضا را به حیله نیست مردّ بــــه عمره وحجر و مروه وصفا ومنی |
ابیات از ادیب صابر ترمذی است. (ترمذی، 1380: 266)
د- تنها زهمــه جهـــان من وتنهــا تـــو |
|
یـــا مــن به میـــان رسـول بایم یا تو |
رباعی از مسعود سعد سلمان است. در سندبادنامه مصحّح دکتر کمال الدّینی به جای «با» در مصراع سوّم «تا» ضبط شده است(10/ص222). در دیوان مسعود سعد سلمان مصحح دکتر مهدی نوریان، این رباعی به صورت زیر است:
با من به میان رسول باید با تو |
|
خرشیــد نخواهم که بر آید با تو |
2-2- مآخذ پارهای از اشعار عربی کتاب
الف- ففعلک اِن سئلت لنا مطیع |
|
و قولک ان سالت لنا مطاع |
بیت از ابوعباده بحتری است (بحتری، 1422: 26)
ب- « ان اللیالی لم تحسن الی احد |
|
الاّ اساء ت الیـه بعد احسان |
بیت از حسن بن الضحاک الخلیع است. (مسعودی، 1363: 42) و در نهایه الارب نیز بدون ذکر نام گویندهء بیت آمده است. (23/ص134)
ج- الا ربّما ما ضاق الفضاء باهله |
|
و امکن من بین الا سّنّة مخرج |
بیت از محمّد بن وهیب الحمیری است (اصفهانی، 1423: 69).
د- الحب ما منع الکلام الا لسنا (ظهیری سمرقندی، 1948: 74؛ 1381: 55)
مصراع از متنبّی است. کل بیت در دیوان وی چنین است:
الحبّ ما منع الکلام الا لسنا |
|
والذّ شکـــوی عاشـــق مــا اعلنا |
3- مأخذ یکی از داستانهای کتاب
یکی از حکایات سندبادنامه، داستان عاشق و گنده پیر و سگ گریان است (ظهیری سمرقندی، 1948: 179و 1381: 30).
اصل این حکایت هندی است و در کتاب «سوکه سپتاتی»1 آمده است.در کتاب چهل طوطی که حاوی چند داستان از «سوکه سپتاتی» است، عنوان این قصه «یا سوده وی2 و مهاجرت وی» است (دانشور، 1375: 17).
نتیجهگیری:
سندبادنامه ظهیری تا امروز دوبار به زیور طبع انتقادی آراسته شده است، امّا هیچ کدام از چاپهای دوگانة آن، عاری از لغزش و خطا نیست و تصحیح لغزشها و اغلاط این کتاب که از امّهات متون ادب فارسی است، ضرور مینماید.
اغلاط راه یافته به سندبادنامه که هم در عبارات منثور و هم در ابیات کتاب دیده می شود، غالباً چون غلطهای متون دیگر، شباهتی به صورت صحیح خود دارد و تفاوت آنها با شکل درستشان، در جابه جایی نقطهها (تصحیف) یا در کتابت نادرست حروف کلمه (تحریف) است، با وجود این؛ در یک مورد، بین شکل غلط واژه (جوزا) با صورت درست آن (اسد)، شباهتی دیده نمی شود.
در تصحیح غلطهای عبارات منثور کتاب، تا یافتن نسخه ای صحیح تر، ناگزیر باید از تصحیحات قیاسی بهره برد. در تصحیح اغلاط ابیات کتاب، می توان به دیوانهای مصحّح و زدوده از لغزش مراجعه کرد و بدین ترتیب، به رسیدن به متنی که نزدیک به متن خود نوشته مؤلف کتاب است، امیدوار بود.
پی نوشتها:
1-suka saptati
2- yasodevi