نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند
2 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In Mazda’s tradition, gods, angels guarding the heavens and earth and any good thing created by Mazda are all entitled Rad. In most of the Zoroastrian scriptures and Pahlavi texts, Rad is also used as synonymous with Zoroastrian religious headman or spiritual leader. Rad is a frequently used term in Shahnameh to which the lexicographers have attributed various meanings, such as learned, wise, brave and champion.
However, the important points overlooked by explicators are the relationship between Rad and Mubad (Zoroastrian priest) and the reason why these two words have co-occurred so frequently in Shahnameh, the most famous Persian national epic. It seems that Rad in Shahnameh, based on Avesta and Pahlavi texts, is often construed as Sadane or Dastoor that was a high position in ancient Iran’s religious hierarchy. Thus, Rads and Mubads were both considered members of religious communities. This study tries to investigate the role and position of Rads and Mubads and their relationship with one another, based on Shahnameh of Ferdowsi, in three chapters: The etymology of Rad; Rad in Shahnameh; The relationship between Rads and Mubads.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در شاهنامة اسطوره، تاریخ، دین و فرهنگ ایران پیش از اسلام نمود یافته است و میتوان از لابه لای ابیات آن به اطّلاعات گوناگونی، بویژه دربارة ساختار جامعة دینی در آن عصر دست یافت. گفتنی است در ایران باستان، روحانیان همواره از طبقة برجستة جامعه به شمار آمده و در دربار شاهان نفوذی فوقالعاده داشتند. این نقش درشاهنامه نیز بخوبی مشهود و به حدی درخور اهمیت است که با بررسی سلسله مراتب دینی در این اثر، کیفیت و چگونگی نمادهای رهبری و ارزشها و مفاهیم معنوی و اخلاقی آن عصر مشخص میشود.
مطابق شاهنامه، موبدان پیشوایان دینیاند که افزون بر آگاهی به علوم و دانشهای عصر خویش، یکی از ارکان اصلی حکومت محسوب میشوند؛ اما نکتة قابل توجهی که شاهنامهپژوهان به آن نپرداختهاند، نقش ردان و کاربرد گستردة آن در کنار موبد است. آیا چنان که در شرحهای شاهنامه آمده، رد یک صفت عمومی به معنای سرور، بزرگ، دلیر و خردمند است و یا این که میتوان ردان را یکی از طبقات اجتماعی و عضوی از جامعة روحانی به شمار آورد؟ این سؤالی است که در این مقاله کوشش شده است تا به آن پاسخ داده شود.
شایان یادآوری است دربارة نقش و جایگاه رد و موبد و پیوند آنها در فرهنگ ایران باستان تاکنون تحقیق کامل و مستقلی انجام نگرفته و تنها از منابع پراکندهای چون اوستا، متون پهلوی، سنگ نوشتهها، تواریخ عهد اسلامی و پارهای از متون ادب فارسی؛ بویژه شاهنامة فردوسی میتوان به اطّلاعاتی اندک در این زمینه دست یافت. بنابراین، پژوهش حاضر کاری تازه مینماید.
1. واژهشناسی رد
«رد» که در اوستایی به صورتRatu ، در پهلوی Rat و در فارسیRad (پورداوود، 2536: 31) آمده، در لغت فرس به معنی دانا و خردمند (اسدی طوسی، 1336: 37) و در دیگر فرهنگهای لغت به معنی حکیم، خواجه، پهلوان، دلاور، بهادر، شجاع، و گاه مترادف راد (دلاور و جوانمرد) دانسته شده است. 1 در فرهنگ زبان پهلوی واژة «رت» به قاضی و پیشوای مذهبی برگردانده شده است (فره وشی،1381: 480) در فرهنگ سغدی واژهrt ، موبد و روحانی زرتشتی معنا شده است (قریب، 1374: 343). در اوستا «رتو» نخست به معنای گاه و هنگام2 و دوم به معنای داورِ دادگاه ایزدی و رهبر روحانی آمده است3 (پورداوود، 1381: 18) معین به نقل از کتاب اساس اشتقاق، رد (Ratu) را به معنی رئیس روحانی و مینوی و غالباً با کلمة ahu)) به معنی مطلق سرور و بزرگ به کاربرده است (برهان،1362: حواشی برهان قاطع، 943).
در آیین مزد یسنا، ایزدان و فرشتگان نگهبان آسمان، زمین، آتش، آب، گیاه، چهارپایان و آنچه نیک و نغز است و از آفریدگان پاک مزدا شمرده میشود، سمت ردی یا سروری دارند. مردانی که از پاکی، راستی و درستی برخوردارند، نیز رد خوانده میشوند. به عبارتی، فرد کاملتر هریک از آفرینش نیک ایزدی، مینوی یا جهانی، رد خوانده شده و درخور ستایش است (پورداوود،1381: 18). در کتاب مینوی خرد، رد مردان و زنان کسی است که در امور دین و جامعه بهترین و سرور دیگران باشد (تفضّلی، 1380:89 -90 ). دربندهش هم آمده که رد (سرور) مردان کسی است که داناتر و راستگوتر باشد (فرنبغ دادگی،1380:89 -90 ) در مجمل التواریخ و القصص آمده: «رد کسی را خواندندی که رای قوی داشته است»؛ و بهار در حاشیة آن نوشته: این کلمه در سخن دری به معنای دانا، قوی، نیک و پاک مستعمل بوده است (بهار، 1318: 420).
واژة رد در زبانهای اروپایی هم با تفاوتهای اندک آوایی در معنای جوان، دلاور، انسان شریف و جوانمرد به کار رفته که ریشة آنها با واژة رد در زبان فارسی یکسان است4 (احمد سلطانی، 1372: 24).
2. رد در شاهنامه
واژة رد و مشتقات آن (ردی، ردان و...) 108 بار در شاهنامه به کار رفته است. از این میان، 14 بار رد لقب سیاوش و افراسیاب شده است. این واژه در مورد سیاوش به معنای جوان شجاع، جوانمرد و دلاور است:
همانست کان شاه آزرم جوی |
|
مرا گفت با او همه نرم گوی
|
افراسیاب نیز بارها در شاهنامه با لقب رد توصیف شده است:
وزان لشکر ترک هومان دلیر |
|
بیامـد به پیـش بـرادر چو شیـر
|
واژههای دلیر و پهلوان در دو بیت مذکور دقیقاً مترادف با معنای رد در مصراع سوم است.
در سراسر شاهنامه 5 بار نیز شاهان ایران با لقب رد ستایش شده اند؛ چنان که بزرگان ایران به خسرو پرویز میگویند:
بهـی زان فـزاید کـه تو بــه کنی |
|
مه آن شد به گیتی که تو مـه کنی
|
در بخش تاریخی شاهنامه نیز دو مرتبه رد درکنار هیربد،6 به کار رفته است. در یکی ازاین ابیات، منظور از رد، زرتشت7 است:
شهنشاه لهراسب درشهر بلخ |
|
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ |
همچنین واژه رد بارها به همراه بخردان و بزرگان به کار رفته است. هنگام زادن نوشینروان از مادر، ردان و بخردان ایران به گفتگو مینشینند:
به ایران همه سالخورده ردان |
|
نشستند با ناموربخردان |
و دیگرآنکه هنگام بازگشت بهرام گور به دربار- پس از درگذشت یزدگرد بزه گر- نیز ردان و بزرگان ایران به استقبال او میروند:
چو خورشید برزد سر از تیغ کوه |
|
ردان و بزرگـان ایـران گـروه
|
اما، در شاهنامه بیشترین واژهای که به همراه رد به کار رفته موبد است، چنانکه 63 بار رد و موبد در کنار هم آمدهاند و گاه نیز این دو واژه جداییناپذیر به نظر میرسند.8
3. پیوند رد و موبد
در شاهنامه ردان در کنار موبدان کارکردهای مهمی را در دربار بر عهده داشته و به هنگام بحران و خلاء قدرت، نقشی تعیین کننده ایفا میکردهاند. اما آیا چنان که در شرحهای شاهنامه آمده، رد صرفاً یک صفت کلّی به معنای سرور، بزرگ و خردمند است یا این که میتوان ردان را طبقهای اجتماعی یا جزیی از طبقة خاص در ایران باستان به شمار آورد؟ نگارندگان در بخش سوم میکوشند به این پرسش پاسخ دهند.
مری بویس شکلگیری سازمان مذهبی زرتشتی را به دوران هخامنشیان نسبت میدهد (بویس، 1375: 2/ 332) به نظر پورداوود این سازمان از دستوران، موبدان وهیربدان تشکیل میشد (پورداوود،1380: 2/ 10،17). نامه تنسر نیز مراتب جامعة دینی را چنین برمیشمارد: بدان که مردم در دین چهار اعضایند... عضو اول اصحاب دین و این عضو دیگرباره بر اصنافست: حکام و عباد و زهاد و سدنه و معلمان (مینوی، 1354: 57). مینوی مینویسد: و در پهلوی این چهارطبقه از این قرار است: 1. حکّام: داذور(قاضی) 2.عبّاد و زهّاد: مگوپذ(موبد) 3. سدنه: رذ(دستور) 4. معلمان: مغو اندرزبد(معلم مغان) (همان، 143). بنابراین، رذان(دستوران) و موبدان هر دو از اعضای جامعة دینی محسوب میشدند. بنابر زادسپرم، ردان در سلسله مراتب مذهبی، مقام والاتری از موبدان دارند: روستا را داوری آگاه (آگاه به قانون) و استان را موبدی راستکام و منطقه را ردی (رئیس روحانیان) پاک [باید] گماردن؛ و بر زبر همه، مغان اندرزبدی،موبدان موبدی باید گماردن و به او خدایی هرمزد را سامان دادن (راشد محصل، 1385: 70). به نظر میرسد منظور از رد در اینجا سدنه یا دستور باشد که از نظر معنایی با واژة رد مرتبط است. در گزارش پهلوی اوستا نیز رتو به سردار یا دستور برگردانده شده که به معنای داور و داوریکننده است. بنابراین معانی راهنما (Guru) و پیشوا (Swami) که در گزارش سانسکریت اوستا به رتو داده شده روشن میشود (پورداوود،1381: 20).
در یک متن پهلوی آمده است: هرگاه که گناه از دست آید، جهد باید کردن تا پیش هربدان، دستوران وردان بشوند و تقویت بکنند و توبت آن بهتر که پیش دستوران و ردان کنند و توبتش که دستور فرماید چون بکنند، هر گناهی که باشد از بن (= ذمه) بشود. توبت دستوران کنند، توبت هم خوانند و اگر دستور نباشد پیش کسانی باید شدن که دستوران بگماشته باشند (میرفخرایی، 1367: 59). 9 در"صد در نثر" فقره 26، بند 1 و 4، دربارة ضرورت دستور و راهبر روحانی آمده: " دانایان و پیشینگان گفتهاند که چون مردم پانزده ساله شود، میباید از فرشتگان یکی را در پناه خود گیرد و از دانایان یکی را دانای خود گیرد واز دستوران و موبدان یکی را به دستور خود گیرد... و اگر شایست و ناشایست پیش آید با آن دستور بگوید تا او را جواب دهد" (مزداپور، 1369: 105). زادسپرم نیز یکی از پنج خوی آسرونان (پیشوایان دینی) را دستورداری (بزرگداشت دستور) دانسته است؛ یعنی همة آنچه را داناترین و راستگوترین «رد» به دانایی بیاموزد (تعلیم دهد)، براستی فراگیرد (راشد محصل، 1385: 73). یکی از اندرزهای این متن پهلوی، فرمانبرداری هم در برابرخدای و هم رد و دستور دینی است (همان، 74). اگرچه به یقین نمیتوان وظایف دستوران را مشخص نمود؛ اما به نظر میرسد، وی حلال مشکلات مذهبی و آگاه نسبت به علوم دینی بوده که در موارد شبهه ناک از او استفتا میکردهاند (کریستین سن،1314: 96). به عقیدة برخی از پژوهشگران نیز یکی ازمعانی دستور، دارندة قدرت و اجازة دخل و تصرّف و انتصاب و گماشتگی در امری و کاری از سوی شخصی صاحب حق و تواناست؛ براین اساس، در سلسله مراتب روحانیان، صاحبان منصب برتر، دستورانی دارند و در نهایت همه، دستوری خود را از زرتشتروتم10 یا پیشوای روحانی دریافت میکنند (مزداپور، 1369: 107). شاید بتوان گفت: وظایف دستوران به نوعی با دادوران در ارتباط بود؛ چرا که محاکم هر ناحیه توسط یک قاضی روحانی (داذور) اداره میشد و یکی از مأموران عالیرتبة نواحی که دارای اختیار قضایی بود، دستور همداذ نام داشت (کریستین سن، 1345: 323). از سوی دیگر به نظر برخی از پژوهشگران دادوران نیز مانند دستوران رد نامیده میشدند (همان، 1314: 102)، چنان که در یکی از آثار شهدای سریانی آمده است: شهردبیری به همراه داور(رد) و موبدان موبدِ یزدگرد دوم مسؤول دادگاه اسقف تبیون بود (تفضّلی، 1385: 52). کریستین سن از قول نولدکه مینویسد: عامل غیرمذهبی که دارای عنوان رد باشد هرگز وجود نداشته است (کریستینسن، 1345: 160). بنابراین به احتمال زیاد، دستوران و داوران هر دو به عنوان رد ملقب بودند و در کنار موبدان به ایفای وظایف خود میپرداختند.11
موبد نام عمومی روحانیان زرتشتی است. این عنوان ظاهراً در قرن سوم میلادی مرسوم شد. از قرن چهارم(م) مقام موبد اهمیت بیشتری یافت. شاید این افزایش قدرت با نیروی فزایندة سازمان روحانیت مزدایی و سلسله مراتب آن ارتباط داشته است. ظاهراً موبدان زیادی در امور حکومتی کشور و ایالات، در مقامها و موقعیتهای گوناگون به کار اشتغال داشتند. از مهرهایی که از موبد چند شهر در دست است، میتوان فرض نمود که همة شهرها و نواحی موبدی داشتند (دریایی، 1383: 132 -133).
موبدان و ردان از اعضای جامعة دینیاند که در شاهنامة فردوسی کارکرد مشترکی دارند. این کنشها را به ترتیب فراوانی یادکردِ رد و موبد در کنار هم، به چهارگونه میتوان طبقه بندی کرد:
الف. تدبیر امور مهم کشور: در دربار شاهان همیشه تعداد زیادی از ردان و موبدان حضور دارند و نظر آنها در همة امور معتبر است. در دربار نوشین روان عادل ردان و موبدان محترم شمرده میشوند:
هرآن کس که از دانش آگاه بود |
|
ز گوینـدگان بر در شاه بود |
در شاهنامه، شاهان با حضور ردان و موبدان بر تخت مینشینند:
چو دارا به تخت کیی بر نشست |
|
کمر بر میان بست و بگشاد دست |
نوشین روان فرستاده قیصر را در حضور ردان و موبدان فرا میخواند:
همه موبدان و ردان را بخواند |
|
بسی دانشی پیش دانا نشاند
|
ردان و موبدان همواره طرف مشورت شاهانند و غالباً امور دربار مطابق نصایح و صلاحدید آنها تمشیت مییابد:
دگرروز گشتاسب با موبدان |
|
ردان و بزرگان و اسپهبدان |
هنگام برگزاری برخی از بزمهای دربار رای زدن دربارة کارها رسم بود (آثنایس، 1386: 2). این بزمها معمولاً با حضور ردان، موبدان و بزرگان برگزار میشد و شاه از آنان درباب مسائل مهم نظر میخواست:
سیوم روز بزم ردان ساختند |
|
نبیسنده را پیش بنشاختند
|
همچنین ردان و موبدان ولیعهد را انتخاب میکنند؛ هنگام از دنیا رفتن پیروز، موبدان و ردان دربار با فرزندش بلاش به چالش و بحث میپردازند تا سوگ وانهد و بر تخت نشیند:
چوبنشست باسوگ،ماهی بلاش |
|
سرش پرزگرد و رخش پرخراش
|
منشور ولیعهدی نیز نزد ردان به موبدان موبد سپرده میشود:
نبشـتنـد عهـدی به فـرمـان شــاه |
|
که هرمزد را داد تخت و کلاه
|
خسروپرویز نیز به بهرام چوبینه میگوید که پادشاهی را پس از خداوند از موبدان و ردان پذیرفته است:
کنون ایـزدم داد شاهنشـهی |
|
بزرگی و تخت و کلاه مهی
|
حتی شاهان نزد موبدان و ردان وصیت میکنند؛ چنانکه منوچهر پس از آگاهی از زمان مرگ خود موبدان و ردان را فرا میخواند:
سخن چون زداننده بشنید شاه |
|
به رسـم دگرگون بیـاراست گاه
|
ب. مرجعیت علمی: روحانیان به همة علوم و دانشهای زمان خود آگاه بودند (کریستین سن، 1345: 142). بنابراین، در میان مغان و موبدان، آموزگار، مدرس، منجم، پزشک و سال نامه نگار فراوان بود(حکمت، 1350: 93). در کتاب شاهنشاهی ساسانی نیز روحانیانِ دانشمند «رد» نامیده شدهاند (دریایی، 1383: 144). در شاهنامه موبدان و ردان از مقام والای علمی برخوردارند، حتی گاه شاهان از نظر هوش و خرد به ردان و موبدان تشبیه شدهاند؛ برای نمونه، دربارة مهراب آمده است:
دل بخردان داشت و مغز ردان |
|
دو کتف یلان و هش موبدان |
در مجلس چهارم نوشین روان، وی ردان و موبدان را برای بحث و تبادل نظر علمی فرا میخواند:
بـفرمــود تـا مـوبــدان و ردان |
|
به ایـوان خـرامـنـد با بخــردان
|
در این جلسات شاه برتخت مینشست و موبدان و ردان گرداگرد او فراهم میآمدند:
به یک دست موبد که بودش وزیر |
|
به دست دگر یزدگـرد دبیـر |
همچنین نوشین روان برای یافتن رازبازی شطرنج که فرستادة پادشاه هند به ایران آورده است، ردان و موبدان را مأمور میکند:
رد و مـوبـدان نمـایـنــده راه |
|
برفتنـد یکسر به نزدیـک شاه
|
بهرام گور نیز از موبدان موبد دربار میخواهد که ردان را برای پاسخگویی به پرسش های علمی فرستاده قیصر روم فراخواند:
بفرمـود تا مـوبـد موبـدان |
|
برفت و بیاورد چندی ردان 12
|
یکی دیگر از کارکردهای ردان و موبدان در شاهنامه خوابگزاری است:
نشسـت از بر تخـت کسری دژم |
|
ازآن خواب گشته دلش پر زغم |
از دیگر کارکردهای ردان و موبدان، پیشگویی از روی احوال ستارگان بود. در شاهنامه منوچهرموبدان و ردان را فرا میخواند تا سرانجام ازدواج زال و رودابه را واکاوند:
بـفرمـود تا مـوبـدان و ردان |
|
ستاره شناسان و هم بخردان
|
در جایی دیگر، موبدان و ردان از احوال ستارگان درمییابند که از پیوند سیاوش و فرنگیس شهریاری خواهد آمد که سرزمین توران و پادشاه آن افراسیاب را نابود میکند. افراسیاب هنگام پیوند سیاوش و فرنگیس به پیران میگوید:
و دیگر کجا پیش ازاین موبدان |
|
ردان و ستـاره شمـر بـخـردان |
ردان و موبدان اخترشناس به اسکندر نیز از پایان کار وی خبر میدهند:
ستاره شمرچون برآشفت شاه |
|
بدو گفت کای نامورپیشگاه |
جاماسپ وزیر، ردان رد وموبدان موبد دربار گشتاسپ نیز دانشمند و ستارهشناسی برجسته بود که در شاهنامه بدو اشارات فراوانی هست:
بخواندش گرانمایه جاماسپ را |
|
کجا رهنمـون بود گشتاسپ را
|
جاماسپ وزیر گشتاسپ و داماد زرتشت است. از او سه بار درگاتها با نام «د جاماسپ» یاد شده است؛ جزء د de شاید از مصدر دی به معنی دیدن باشد که گزارندگان پهلوی اوستا آن را به معنی دستور گرفته و به جای «دجاماسپ» اوستایی، واژة پهلوی «دستورجاماسپ» را آوردهاند (پورداوود، 1336/2536: 422) در فقرة 3 ایاتکار زریران نیز «پیشینکان سردار» خطاب شده است (همان،1377: 228). در زادسپرم نیز آمده: جاماسپ پس از زرتشت موبدان موبد بود (راشد محصل، 1385: 72) او در نوشتههای پهلوی، پارسی و پازند به خرد، دانایی و هنر معروف است و دانا، فرزانه و حکیم خوانده شده است (پورداوود، 1377: 72). متن پهلوی جاماسپ نامک نمونهای از علم، دانش و هوشی است که در سنّّت مزدیسنان به جاماسپ نسبت داده شده است. در این کتاب جوابهای جاماسپ به گشتاسپ دربارة مسائل پیش از آفرینش عالم، ترتیب خلقت جهان و... مطرح شده است (رک. تفضلی، 1378: 173-174).
ج. تعلیم وتربیت: در ایران باستان آموزش و پرورش از سطح ابتدایی تا عالی در انحصار روحانیان بود، زیرا آنها از همة علوم زمان خود آگاهی داشتند (کریستین سن، 1345: 142). در شاهنامه شهریاران فرزندان خود را به موبدان و ردان دانا میسپرند تا آیین رزم و بزم را بیاموزند و مردانی رزمجو و فرهمند بارآیند. سیاوش از کاووس که او را برای رفتن به شبستان شاه تشویق میکند، میخواهد که پسر را برای آموزش به موبدان و ردان با تجربه بسپارد:
مرا موبدان ساز با بخردان |
|
بزرگان و کارآزموده ردان |
هنگام زاده شدن بهرام گور موبدان وردان از بیم اینکه مبادا خوی پدر را فراگیرد، دربارة شیوة تربیت او به کنکاش مینشینند:
چو ایشـان برفتنـد ازآن بارگاه |
|
رد و موبـد و پاک دستـور شـاه
|
و سرانجام به شاه پیشنهاد میکنند که او را به خردمندانی پرمایه بسپارد:
نگه کن به جایی که دانش بود |
|
زداننده، کشور به رامش بود |
از آن جا که تعلیم و تربیت برعهدة موبدان بود، ارزش علمی افراد را نیز در مجالس شاهان تعیین مینمودند (معین، 1338: 66) بنابر متنی پهلوی موسوم به «پندنامک زردشت» جوان ایرانی در بیست سالگی مورد امتحان دانشمندان، هیربذان و دستوران قرار میگرفت (کریستین سن، 1345: 439). از این روی، در شاهنامه ردان و موبدان به فرمان منوچهر برای آزمودن زال گرد هم آمده، پرسشهای مختلفی را مطرح میکنند:
به پردهندرست این سخنها بجوی |
|
به پیش ردان آشکارا بگوی |
همچنین، آنگاه که نوشینروان به پیری میرسد، از وزیر دانای خویش بوزرجمهر میخواهد تا موبدان و ردان را برای آزمودن دانش و هنر فرزند و جانشینش، هرمزد، فراخوانند:
کنون موبدان و ردان را بخواه |
|
کسی کو کند سوی دانش نگاه
|
د. اجرای امور دینی: یکی دیگر از کارکردهای مشترک ردان و موبدان که درشاهنامه نمود یافته، رسیدگی به مسائل دینی وهمچنین اجرای مراسم مذهبی در آتشکده است. نوشین روان هنگام حضور در آتشکده رد و موبد را در حال عبادت مییابد:
چو چشمش برآمد به آذرگشسپ |
|
پیاده شد از دور وبگذاشت اسپ |
در این بیت، واژة رد به پیشوایان دینی در مراسم «یزشن کردن» اشاره دارد. در گذشته هفت تن از پیشوایان دینی، آیینهای مذهبی را در آتشکده اجرا میکردند که سرِ آنها موبدی به نام «زوت» بود. در اوستا و نامههای پهلوی نام این هفت تن بارها تکرار شده است13 (پورداوود،1337: 16). کریستینسن نیز در این زمینه مینویسد: هریک از این هفت نفر رتو(Ratu) که معاونین زئوتر(Zaotar) بودند وظیفة خاصی در آتشکده داشتند (کریستین سن، 1345: 186).
و در بیتی دیگر نیز ردان و موبدان را در حال عبادت درآتشکده میبینیم:
نهـاد انـدر آن مـرز آتشـکـده |
|
همان جای نوروز و جشن سده |
نظارت بر کار عمال و مأموران مالیات و نیز جمع آوری عایدات برای تأمین نیاز آتشکدهها، یکی دیگر از وظایف مهم جامعة دینی در ایران باستان به شمار میرفت و این عمل را ظاهراً ردان و موبدان به عهده داشتند.14 در شاهنامه آنجا که به «گفتار اندر توقیعات نوشینروان» پرداخته شده، روحانیان نزد پادشاه از کارداری سپاهی به سبب بازنگرداندن بخشی از مالیات و درآمد دیوانی گله میکنند:
به در بر یکـی مـرد بُد از نسـا |
|
پـرسـتـنــده و کـاردار سپــا |
بنا بر توضیح مؤلّف نامة باستان این آزردگی رد و موبد و گهبد میباید از آن روی بوده باشد که درم خورده شده میبایست به آتشکده داده میشده است (کزّازی، 1386: 659).
بنابر اسناد تاریخی دوره ساسانی نیز رد یا همان داور، کارگزار بزرگ دینی است که از دید قانون مسئول جمع آوری هزینه بوده است ( اکبرزاده، 1385:177).15 حتی برخی بر آن باورند که مغ (موبد) مسوول موقوفاتی مذهبی بوده که مردم برای رستگاری روح خود وقف کرده بودند؛ و این امر مشابه بنیادهای خیریه کاتولیکی و نیز وقف در اسلام است (دریایی، 1383: 136).
نتیجهگیری
پیوند عمیق ردان و موبدان در شاهنامه بیدلیل نیست؛ چرا که در گذشته هردو از اعضای جامعة دینی محسوب میشدند. به بیان دیگر، ردان همان دستوران یا داذوران بودند که در سلسله مراتب روحانی جایگاه ویژهای داشتند. روایت شاهنامه در این زمینه کاملاً مطابق با اوستا و متون پهلوی است. از سویی، بررسی نقش و جایگاه موبدان و ردان در شاهنامه؛ بویژه آنجا که فردوسی این دوطبقة اجتماعی را در کنار یکدیگر قرار میدهد، بیانگرآن است که ردان وموبدان کارکردهایی مشترک دارند. آنها به نوعی گردانندگان اصلی حکومت نیز به شمارمی روند.این مسأله افزون بر پیوند ردان و موبدان، بخوبی رابطة دین و حکومت در ایران باستان را اثبات میکند.
پینوشتها
1. در لغت نامة دهخدا (مدخل ِ «رد» ) به همهی این معانی اشاره شده است. همچنین، رک.
- پادشاه محمد. (1336). فرهنگ آنندراج. زیرنظر محمد دبیرسیاقی. تهران: خیام.
- کاشانی، محمد قاسم. (1340). مجمع الفرس. به کوشش محمد دبیرسیاقی. تهران: علمی.
- معین، محمد.(1364). فرهنگ معین. تهران: امیرکبیر. چاپ هفتم.
- نفیسی، علی اکبر. ( 1355/2535 ). فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء). ج3. تهران: کتاب فروشی خیام.
2. در این باره رک. وندیداد، یادداشت 55، فرگرد 18، بند 9. یسنا، هات 1، پاره 18.
3. نک: یسنا، هات 29، بند 2 و 6. گاثاها- یسنا: هات 31 بند 2.
4. برخی در ریشهیابی واژهی رد و مشتقات آن نتایج جالبی به دست دادهاند: رد در اوستا Rad به معنی آزاد و مطلق بوده است و در زبان هند و اروپایی Radh در معنی رها کردن، در لاتین به صورت Redder-issus و و در زبانهای اسکاندیناوی Rxthja، در ژرمنی Rudjanو در انگلیسی Rid و Redd در معنی جوان [و]شجاع وجود دارد، در زبان روسی Rebko ودرزبان سوئدی Riddar در معنی سلحشور و سوارکار است. در فرانسه با تبدیل R بهL واژه Lad درهمان معنی پسرشجاع و انسان شریف است. این واژه در ایتالیایی با همین املا به معنی مرد جوان، در اسپانیولی به معنی مرد جوان و خدمتگزار، در آلمانی به معنی جوان و شاگرد مدرسه و در یونانی به معنی جوانمرد است که ریشه همة آنها با زبان فارسی یکی است. همچنین واژه «رود» در معنی فرزند و پسرشجاع و«رودک» و «ریدک» و حتی واژه «ریکا» در گویش گیلانی به معنی پسرجوان از همین ریشه است (به نقل ازمجلة چیستا، شماره 93).
5. ابیات شاهنامه براساس ویرایش خالقی مطلق است و در کنار هر بیت به ترتیب ازسمت راست شمارههای جلد، صفحه و بیت ذکر شده است.
6. هیربدان ازاعضای جامعة مذهبی محسوب میشدند که وظیفة آن ها آموختن سرودهای دینی، آیینها و شعائر مذهبی به مردم و مرکز کارشان آتشکده بود ( دریایی،1383: 145 ).
7. اگرچه در اوستا به داستان شهادت زرتشت همراه با لهراسب در هجوم دوم تورانیان به شهر بلخ اشارهای نشده، ولی به گواهی همة متون دینی پهلوی، زرتشت در همین جنگ به دست یک تورانی در آتشکده "نوش آذربلخ" کشته شد (معین، 1363: 2/ 124) از سوی دیگر، در ابیات مورد نظر فقط از یک رد سخن رفته؛ ولی مکرّر از هشتاد هیربد و موبد یاد شده است (همان، 125) و البته، در گاثاها نیز زرتشت داور و رهبر ایزدی و روحانی شمرده شده است (پورداوود، 1381: 18).
8. در متون شعری هم عصر فردوسی (قرن چهارم و پنجم ه. ق) نیز به واژهی رد [وندرتاً همراه با موبد] برمیخوریم. برای نمونه، در دیباچة ویس و رامین آمده است:
جهانش نام کرده شاه موبد |
|
که هم موبد بد و هم بخرد و رد
|
در ابیات پراکندة مثنویهای عنصری نیز یک بار واژه رد به کار رفته است:
سخنور چو رای روان آورد |
|
سخن برزبان ردان آورد
|
فرخی سیستانی نیز خواجه بوسهل دبیر را به دلیل برگزیدن راه ردان میستاید:
هر که نیکـو کند نکو شنـود |
|
گر ندانستهای درسـت بدان |
9. در جای دیگر همین متن آمده است: چنان که اهو(= سرور) را کام است [چنان که هرمزد را کام است] ایدون با «ردی» [ایدون با دستوری] از هرگونه پرهیزکاری [هرگونه کارثواب] کردن، [ایدون با دستوری کردن، آنچنان که هرمزد باید] هرمزد پاداش بهمن او را در برابرعمل بیفزاید.[یعنی آن مزد وپاداشی که به بهمن دهند بدو نیز بدهند. هست که ایدون گوید که خود بهمن بدو دهد.]... (میرفخرایی، 1367: 60).
10. عنوانی برای موبدان موبد است.( Zaraouhtrotema)
11.در ویس و رامین، آن جا که زرد با رامین سخن میگوید، نیز موبد و دستور یکسان پنداشته شده است:
گروهی موبدت خوانند و دستور |
|
چوخوانندت گروهی موبد دور |
12. موبد موبدان، ریاست ردان را هم به عنوان اعضای روحانی دربار به عهده داشت. در کتاب آموزش و پرورش در ایران باستان آمده: سازمان روحانی کشور ( شامل قضات طبقات عامه، موبدان و هیربدان و مغان، دستورا ن و معلمان ) زیر نظر موبدان موبد اداره می شد (حکمت، 1350:134-135). کریستین سن نیز مینویسد: وقتی" رد روحانی" که مأمور گذراندن کار"اسقف پثیون" است از نامردمی مشمئز میشود، موبذان موبذ انگشتری را که نشان مزیت است از وی میگیرد و او را خلع میکند (کریستینسن، 1314: 108).
13.نامهایی که به این پیشوایان داده شده (هاونان، آتروخش، فربرتار، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئوشائر) هریک گویای کاری است که در هنگام یزشن کردن (مراسم دینی در آتشکده) انجام میدادند؛ چون فشردن هوم در هاون، افروختن آتشدان و.... برای اطلاع بیشتر، رک. یشتها، ج1 ص 469. خرده اوستا ص 161. وندیداد فرگرد 5 پاره 57 و 58.
14. روحانیان فقط در دستگاه دینی یا قضایی کار نمی کردند؛ بلکه وظایف اقتصادی نیز داشتند. مثلاً ازمهرها و خرده سفال هایی که باقی مانده پیداست، وظیفة نظارت یا سرپرستی بر جمع آوری مالیات به عهده روحانیان بوده است (دریایی،1383: 145).
15. کرتیر، موبدان موبدِ مشهور، در سنگنبشتة کعبة زرتشت نوشته است: ایزدان گرفتند و بس آیین ها (رد پساک) کرده شدند و بس دین گونه گونه ( و به شیوه های گوناگون ) بررسی شد... و نیز با هزینة خویش جای به جای بس آذران نشانید و من بدین چند آذران که با هزینه خویش به هر گاه نشانیدم، گاه به گاه 1133 رد پساک ( آیین )؛ و برای یکسال 6798 رد پساک بود (اکبرزاده، 1385: 90 – 91 ). فیلیپ ژینیو دربارة مفهوم ردپساک میگوید: اگر ریشه شناسی پیشنهادی ratu-pati-sak درست باشد ("باک" صورت کهن واژة پهلوی saka به معنی باج)، این واژه میتواند در مفهوم پول پرداختی به رد برای برگزاری آیینی رسمی یا انجام توبه فلان و بهمان باشد (ژینیو، 1372: 177).