بازتاب زیبایی‌شناختی سیمای پیامبران در قصاید خاقانی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

چکیده

زندگی و سرگذشت پیامبران به عنوان انسان‌هایی کامل و دارای شخصیّت آسمانی و سیره انسانی در اکثر متون ادب فارسی انعکاس یافته و یکی از غنی‌ترین منابع الهام در شکل‌گیری آثار هنری و ادبی، همواره سرچشمه مضمون‌آفرینی و تصویرسازی شاعران و نویسندگان در ادب فارسی بوده است. آنچه در این مقاله به آن پرداخته می‌شود، تحلیل سرگذشت پیامبران در قصاید خاقانی است. شاعر شروان برای طرح هنرمندانه اشعارش از سرگذشت هفده‌ پیامبر بهره برده‌ که جلوه‌های زندگی حضرت ‌رسول اکرم (ص)، بالاترین کاربرد را در میان هفده‌ پیامبر به خود اختصاص داده است. خاقانی با استفاده از داستان پیامبران، گاه تنها در پی ذکر گوشه‌های از زندگی آنان در قالب شعر است؛ امّا در بسیاری از مواقع، وی سرگذشت انبیا را وسیله‌ای برای طرح موضوع‌های مختلف می‌کند. شاعر با دست‌مایه قرار دادن داستان انبیا در پی طرح موضوع‌های متنوّعی است که در این میان، مدح، نخستین رتبه را دارد. این رویکرد خاقانی بر تعلّق خاطر شاعر به ممدوحان و دستگاه قدرت، ناظر است. شاعر شروان برای رسیدن به مقصود خویش از شیوه‌های بلاغیِ گونا‌گونی مانند تشبیه و اغراق بهره جسته است. وی با این شگردها، کوشیده است توصیف‌هایی دقیق و روشن از موضوع‌های شعریش ارائه کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Aesthetic Reflection of Prophets’ Life Story in Khaghani’s Poetry

نویسندگان [English]

  • M Mohseni 1
  • A Ghanipour Malek Shah 1
  • H Moradi 2
1 Assistant Professor of Persian language and literature, University of Mazandaran
2 MA student of Persian language and literature, University of Mazandaran
چکیده [English]

The life and story of prophets, as perfect human beings with divine personality and humane demeanor, have been reflected in most of Persian literary texts and used as one of the richest sources of formation of different literary and artistic works as well as provided the best themes and images for poets and authors in Persian literature.
The present article tries to investigate and analyze prophets’ life stories in Khaghani’s poetry. He used the life story of seventeen prophets; among them the life story of holy prophet Mohammad (PBUH) had the highest number of usage (allusion).
He, indeed, used just a brief account of the prophets’ life stories in poetic form. But, most of the time, he referred to them in order to put forward a problem or address an issue; among which "panegyric" is a good example. To do so, the poet of Shirvan made use of such figurative devices as simile and hyperbole (overstatement).

کلیدواژه‌ها [English]

  • Khaghani
  • prophets’ life story
  • Allusion
  • figurative speech
  • rhetorical devices

1ـ درآمد

«هنر کلامی» برای مؤثّر شدن از دست‌مایه‌هایی گوناگون بهره می‌گیرد. این دست‌مایه‌ها که در نتیجة برانگیخته شدن الهام شاعر است، از عواملی که جهان پیرامونی او را می‌سازند، تأثیر می‌پذیرد. داستان‌های کهن و سرگذشت پیامبران، یکی از سرچشمه‌های برانگیخته شدن الهام شاعران شمرده می‌شود. داستان انبیا در آثار شاعران به صورت تلمیح نمود می‌یابد. تلمیح، یکی از دست‌مایه‌های زیباشناختی است که در آن الفاظی اندک بر معانی بسیار دلالت دارد (شمس ‌قیس، 1373: 377). جرجانی معتقد است تلمیح، اشارة غیر صریح است (جرجانی، بی‌تا: 69) شفیعی‌کدکنی، نیز بیان غیر صریح را در تلمیح با عبارت رمز و نشانه آورده است (شفیعی‌ کدکنی، 1350: 182). شمیسا ضمن تعریف‌ تلمیح، متذکّر می‌شود که در اشارات و تلمیحات نباید تمام داستان یا مثل سائر بیان شود (شمیسا، 1373: 5). آنچه در نمایان شدن سرگذشت پیامبران، مهم است، انعکاس موجز و تلمیحی جلوه‌های زندگی انبیای الهی است؛ از این‌ رو، پرهیز از اطناب، یکی از ویژگی‌های تلمیح شمرده می‌شود.

ارزش زیبایی‌شناختی تلمیح در آن است که در ژرف‌ساخت آن، تشبیه و تناسب وجود دارد؛ «زیرا اوّلاً ایجاد رابطة تشبیهی بین مطلب و داستان است؛ دوم آن‌که بین اجزای داستان، تناسب وجود دارد» (شمیسا، 1368: 90).

نکتة دیگری که در تأثیرپذیری شاعران و نویسندگان از داستان زندگی پیامبران گفتنی است، متأثّر شدن غیر مستقیم آن‌هاست. اگر شاعر بتواند جلوه‌های زندگی انبیا را در خود درونی ‌کند و به ادراکی زیبایی‌شناختی از آن برسد و آنگاه میان این ادراک عاطفی با موضوعی که می‌خواهد از آن سخن بگوید، تناسب برقرار کند، می‌تواند از تلمیح برای نافذ و مؤثّر شدن اثر ادبی، نهایت بهره را ببرد.

 

2ـ چگونگی بهره‌گیری از داستان پیامبران در قصاید خاقانی

تاریخ و زندگی پیامبران به ‌عنوان انسان‌هایی کامل و آسمانی برای بشر الگویی بوده است. علاقة مردم به سرگذشت انبیا، تاریخ زندگی آنان را از حالت تاریخی به جنبة اساطیری سوق داده است. افراد، گرایش‌ها و خواسته‌های خود را در زندگی پیامبران وارد می‌کردند و آن را به ‌صورت قصّه درمی‌آوردند. این داستان‌ها، محصول تجربیات زندگی انسانی، آرمان‌های آمیخته با تخیّل و شرح و وصفی گویا از کمال مطلوب او؛ بلکه آینة تمام‌نمای روح انسانی بوده است. در این میان، نوع نگرش شاعران به سرگذشت پیامبران، دستاوردهایی تازه‌  در پی داشته است.

اشاره ‌به داستان پیامبران در شعر شاعران اواخر قرون چهار و پنج و بسیاری از شاعران قرن شش هجری از محدودة اشارات موجز به آیات قرآن کریم فراتر نرفته است؛ تنوّع در محدودة همین اشارات موجز ‌به میزان وسعت اطّلاعات شاعر از علوم متداول عصر؛ ب‌خصوص قرآن و حدیث و تفسیر بستگی دارد (رک. پورنامداریان، 1364: 7).

خاقانی (متوفّی 595 ه. ق.) با اطّلاعات وسیع خود از علوم زمانه در بهره‌گیری از تلمیحات از همة شاعران پیشی گرفته است. بهره‌گیری خاقانی از داستان پیامبران از نظر کمّی و کیفی، تحوّل و تنوّع چشم‌گیری دارد. تنوّع مایه‌های تلمیحی در حوزة داستان پیامبران، ناشی از وسعت اطّلاعات خاقانی در زمینة قرآن و تفسیر و حدیث و تنوّع مضمون‌های شعری و نیروی تخیّل اوست. خاقانی بر خلاف شاعران پیش از خود که از داستان پیامبران در حوزة بسیار محدودی استفاده می‌بردند، از مایه‌های متنوّع‌تری بهره می‌برد. هم‌چنان ‌که موضوعات تاریخی، فلسفی، طبّی و نجوم در اشعار وی نمود فراوانی دارد، قصص پیامبران، اشارات قرآنی، تفسیری و حدیثی و باورهای مسیحی به صورت‌های گوناگون در تصویرسازی اشعارش، مجال ظهور یافته است. رعایت تناسب‌ها در شعر و آوردن صنایع لفظی و معنوی، شیوه‌ای بوده است که همة شاعران سدة ششم هجری با آن مأنوس بوده‌اند؛ امّا خاقانی در این ‌باب بیش‌ از دیگران با وسواس به‌ مراعات گوناگون تناسب‌های داستان پیامبران پرداخته است. وی متأثّر از جامعه سنتی که نهادها و جریان‌های اجتماعی را به دو قطب متضاد تقسیم می‌کرد، کوشید در برابر هر پیامبر به عنوان مظهر خیر، شخصیتی شرور را به ‌عنوان نماد فساد و شرّ قرار دهد.

نام پیامبران برای خاقانی در حوزة ساخت ترکیب‌ها نیز منشا الهام بوده است. این ترکیبات که نام پیامبران با داستان‌ها و روایات مربوط‌ به آن‌ها، جزء اصلی و مادّة اوّلیه ساختار آن‌هاست، از دو اسم، یا از اسم خاص به ‌علاوه اسم معنی و یا از اسم ‌خاص به‌ علاوة اسم ذات تشکیل شده‌اند. (رک. معدن‌کن، 1375: 100ـ 101)

 

تعداد داستان‌های انبیا در قصاید خاقانی

خاقانی در قصاید خود به داستان زندگی هفده پیامبر اشاره کرده که میزان تکرار آن بصورت الفبایی در جدول شمارة 1 آمده است:

جدول و نمودار شمارة (1) ـ میزان تکرار نام و سرگذشت پیامبران در قصاید خاقانی

ردیف

نام پیامبر

میزان تکرار

 

1

آدم

63 بار معادل 5/7 درصد

 

2

ابراهیم

37 بار معادل 25/4 درصد

 

3

ادریس

هجده بار معادل دو درصد

 

4

داوود

دوازده بار معادل 5/1 درصد

 

5

زکریا

یک بار معادل 25/0 درصد

 

6

سلیمان

77 بار معادل 25/9 درصد

 

7

شیث

یک بار معادل 25/0 درصد

 

8

صالح

یک بار معادل 25/0 درصد

 

9

عیسی

199 بار معادل 5/23 درصد

 

10

محمّد

237 بار معادل 25/28 درصد

 

11

موسی

86 بار معادل 25/10 درصد

 

12

نوح

سی بار معادل 5/3 درصد

 

13

هود

چهار بار معادل 5/0 درصد

 

14

یحیی

چهار بار معادل 5/0 درصد

 

15

یعقوب

پنج بار معادل 5/0 درصد

 

16

یوسف

59 بار معادل هفت درصد

 

17

یونس

هفت بار معادل75/0 درصد

 

مجموع

هفده پیامبر

841 بار

         

 

همان‌ گونه که از جدول فوق برمی‌آید، جلوه‌های زندگی حضرت رسول اکرم (ص) با 237 بار تکرار، بالاترین و سرگذشت حضرت زکریا (ع) و شیث نبی (ع) و حضرت صالح (ع) با یک‌بار تکرار، کمترین بسامد را به ‌خود اختصاص داده است. بدیهی ‌است که مسلمان ‌بودن خاقانی و دل‌بستگی فراوان او به حضرت محمّد (ص) به عنوان انسانی کامل، مهم‌ترین عامل در گرایش شاعر به سرگذشت آن حضرت در شعرش بوده است. اگر نظر زرّین‌کوب را در بارة عُقدة حقارت خاقانی بپذیریم (رک. زرّین‌کوب، 1372: 187) شاید بشود ادّعا کرد با عنایت به این که زندگی پیامبران، ارزشی اجتماعی و معنوی تلقّی می‌شد، وی برای بزرگ‌نمایاندن خویش به استفاده از تاریخ زندگی انبیا دست یازیده است. خاقانی، شانزده قصیده در مدح حضرت رسول اکرم (ص) و یا تخلّص به مدح او و یا صفت خاک شریف پیامبر (ص) دارد و دو قصیده را پیش بالین مقدّس مصطفی (ص) انشاد کرده است. اشعار خاقانی را در اشاره به پیامبر اکرم (ص) می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دستة اوّل، ابیاتی در مدح و نعت رسول (ص)؛ و دستة دوم، ابیاتی که در مدح یا مرثیة کسی است.

شاعر در مدح و نعت رسول (ص) به ویژگی‌ها و جلوه‌های گوناگونی از زندگی حضرت نظر کرده است، چون ولادت، وفات، یتیمی، اُمّی بودن، نامه به پادشاهان، معراج، قاب قوسین، بُراق، بت‌شکنی، جنگ‌ها، بحیرا، شق‌ُّ القَمر، گواهی سنگریزه و....

خاقانی در نعت حضرت رسول اکرم (ص)، وی را «عیب‌پوش عالم اشرار» (کنایه از دنیا) و «ترجمان عالم اسرار» برمی‌شمرد و او را «سرو جویبار الهی» در نظر می‌آورد:

هم عیب را به عالَم اَشرار، پرده‌پوش
او، سَرو جویبار الهی و نَفْس او
 

 

هم غیب را ز عالَم اَسرار، ترجمان
چون سرو در طریقت، هم پیر و هم جوان
                       (خاقانی، 1382: 310)

شعرهایی را که خاقانی در تقسیم‌بندی دوم سروده، در سه حوزه، قابل دسته‌بندی است:

الف ـ اشعاری که در مدح ممدوحان سروده است.

ب ـ اشعاری که در مرثیة عزیزان از دست رفته سروده است.

ج ـ اشعاری که شاعر در ستایش و مباهات خود گفته است.

برای نمونه، زمانی که شاعر می‌خواهد خجستگی سلطان محمّد ملکشاه را توصیف کند، از درون‌مایة نعت نبوی بهره می‌برد:

خسروِ مهدی‌نیت، مهدی آدم‌صفت

 

آدمِ موسی‌بَنان، موسیِ احمدقَدم
                                    (همان، 261)

شاعر با چنین رویکردی به ممدوح خود مشروعیّت دینی بخشیده و او را در چشم دیگران، پادشاهی آرمانی جلوه داده است. وی در مباهات خود و نکوهش حُسّاد، ذهن و فطنت خویش را سِحر و معجزه برمی‌شمرد که حریفان حسد با آن، دشمنند.

دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
حُسن یوسف را حسد بُردند مُشتی ناسپاس

 

مُنکِرند این سِحر و معجز را رفیقانِ ریا
قولِ احمد را خطا گفتند جوقی ناسزا
                                   (همان، 18)

خاقانی در ابیات فوق با تشبیهی تمثیلی و با توسّل به گوشه‌ای از تاریخ زندگی آن حضرت (ص) به رد دشمنان و برتری خویش پرداخته است.

شاعر شروان به 28 جلوه از زندگی رسول اکرم (ص) که مشتمل‌ بر اصول اخلاقی و انسانی است، توجّه کرده است. زندگی پیامبرانی چون زکریا (ع)، شیث (ع)، صالح (ع)، هود (ع)، یعقوب (ع) تنها یک مورد در قصاید او مُتبلور شده است.

جدول و نمودار شمارة (2) ـ تعداد کاربرد جلوه‌هایی از سرگذشت انبیا در قصاید خاقانی

ردیف

نام پیامبر

تعدادکاربرد

1

آدم

11 مورد

2

ابراهیم

10 مورد

3

ادریس

2 مورد

4

داوود

4 مورد

5

زکریا

1 مورد

6

سلیمان

11 مورد

7

شیث

1 مورد

8

صالح

1 مورد

9

عیسی

18 مورد

10

محمّد

28 مورد

11

موسی

17 مورد

12

نوح

5 مورد

13

هود

1 مورد

14

یحیی

2 مورد

15

یعقوب

1 مورد

16

یوسف

10 مورد

17

یونس

1 مورد

 

«گناه آدم»، «آتش ابراهیم»، «بهشت ادریس»، «نغمة داوود»، «شهادت زکریا»، «نگین سلیمان»، «علم شیث»، «ناقة صالح»، «دَم عیسی»، «معراج محمّد (ص)»، «آتش موسی»، «طوفان نوح»، «عذاب هود»، «تولّد یحیی»، «حُزن یعقوب»، «چاه یوسف»، «ماهی یونس» از بیشترین عناصر تلمیحی مورد استفادة خاقانی در زمینة داستان پیامبران هستند.

موضوع گناه و هبوط آدم، دستمایة تلمیحی خاقانی برای سرودن ابیات فراوانی قرار گرفته است. وی بنا بر نظر بیشتر مفسّران قرآن (رک. طبری،:1356: 1/ 52 ، 53) درخت ممنوعه را گندم می‌داند؛ از این رو خود را مضمراً به «آدم» تشبیه می‌کند که برای گندمی از بهشت رانده شد. او نیز برای کسب نان بر آستان دنیاداران، خوار و ذلیل شده و از درِ همّت دور مانده است:

آدم برای گندمی از روضه، دور مانْد
آدم ز جنّت آمد و من در سَقَر شدم
 

 

من، دور ماندم از درِ همّت برای نان
او از بلای گندم و من از بلای نان
                       (خاقانی، 1382: 314)

خاقانی برای نکوهش طمع با تلمیح به داستان آدم، علّت لغزش او را فقدان قناعت و گناه خود را برابر با گناه آدم و زندانی شدن خود را در سَقَر چون هبوط آدم از بهشت دانسته است. شاعر پس از سنجیدن خود با آدم، مصائب خویش و این پیامبر را از گندم و نان می‌داند؛ همچنان که گندم و نان، آدم را از بهشت دور ساخت، طمعِ نان و مال نیز او را از همّت دور نموده است. از این رو از خدا می‌خواهد که گندم و نان را عذاب دهد:

یا رب! ز حال آدم و رنج من، آگهی

 

خود کُن عذاب گندم و خود دِه جزای نان
                                    (همان، 315)

خاقانی در مکالمه‌ای که با دل خویش ترتیب می‌دهد، ضمن برحذر داشتن خود از هم‌نشینی با نااهلان و ناجنسان با استعاره‌ای تمثیلی به داستان هبوط آدم، از وی می‌خواهد تا برای رسیدن به سَلوَت از ناجنسان کمک نجوید؛ زیرا گرفتار گمراهی آنان می‌شود؛ همچنان که آدم هم از وسوسة ناجنسی (شیطان) از بهشت رانده شد.

تا به نااهلان نگویی سرِّ وحدت، هین و هین!
عیسی از گفتار نااهلی برآمد بر فلک

 

تا ز ناجنسان نجویی برگ سَلوت، هان و هان!
آدمی از وسواس ناجنسی فرورفت از جنان
                                      (همان، 325)

 نکته‌ای که در تلمیحات خاقانی به عصیان و هبوط آدم گفتنی است، این است که شاعر بیش از آن که بخواهد گزارشی از شرح حال حضرت آدم ارائه کند، با ادراکی زیبایی‌شناختی از این واقعه می‌کوشد تأثّرات خویش را جامة بیان بپوشاند.

تأمّل در گوشه‌هایی از تاریخ پیامبران در اشعار خاقانی، حاکی از این است که نخبگان فرهنگی و ادبی در عصر وی به این موضوعات، گرایش فراوانی داشته‌اند؛ چنان که نگاهی اجمالی به متون عرفانی در قرون 5 و 6 بویژه کشف الاسرار میبدی، ناظر بر این است که این موضوع‌ها، جزء دل‌بستگی‌های معنوی دیگر شاعران و نویسندگان بوده است.

 

 4ـ سرگذشت انبیا، دست‌مایه‌ای برای تعبیر موضوعات

زمینه و محتوای قصایدی که خاقانی در تلمیح ‌به داستان پیامبران از آن‌ها استفاده کرده، گوناگون است. مدح ممدوحان، نعت رسول اکرم (ص)، مدح خود و ستایش هنر شعر و شاعری و نکوهش حاسدان و رقیبان، حکمت و موعظه، شکایت از روزگار، سوگ عزیزان و ستایش پروردگار از مضامین تلمیحی داستان پیامبران در قصاید خاقانی است.

جدول و نمودار شمارة (3)ـ میزان کاربرد انواع موضوع‌ها

مجموع ابیات

679 بیت

مدح ممدوح

243 بیت معادل 8/35 درصد

نعت رسول و مدح کعبه

137 بیت معادل 1/20 درصد

مدح خود و نکوهش حاسدان

77 بیت معادل 3/11 درصد

حکمت

68 بیت معادل ده درصد

شکایت

44 بیت معادل 5/6 درصد

اَجرام آسمانی

31 بیت معادل 6/4 درصد

مرثیه

27 بیت معادل 4 درصد

سوگند

23 بیت معادل 4/3 درصد

موسیقی

12 بیت معادل 8/1 درصد

خَمریّه

ده بیت معادل 5/1 درصد

ستایش خداوند

سه بیت معادل 4/0 درصد

مُطایبه

دو بیت معادل 3/0 درصد

هَجو

دو بیت معادل 3/0 درصد

 

 

بیشترین محتوای تلمیح ‌به داستان پیامبران، مدح ممدوحان در 243 بیت، معادل 8/35 درصد و کمترین هجو و مطایبه در دو بیت، معادل 3/0 درصد است. خاقانی، شاعری درباری است؛ از این ‌رو بسیاری از شروانشاهان و بانوان آنان را و برخی از اتابکان و وزیران و دبیران و نیز بسیاری از دانشمندان زمان را که مورد احترام و تکریم او بوده‌اند، مدح گفته است. با این که خاقانی، گرایش‌های عرفانی دارد، تعلّق خاطر او به ممدوحان دنیایی به گونه‌ای است که گاه ترک ادب شرعی می‌کند؛ چنان که ممدوح به مانندِ حضرت عیسی (ع)، جایگاه شفابخشیِ جان شاعر را احراز می‌کند:

کلیمِ طور مَکارم، اَجل بهاء الدّین

 

که مدح اوست مسیحای جان بیمارم
                          (خاقانی، 1382: 287)

به واسطة قداست اندیشه‌های دینی، شاعران نیز برای قداست بخشیدن به ممدوحان و ارتقای مقام معنوی آنان به سرگذشت پیامبران دست یازیدند. برای نمونه، گفتنی است که خاقانی اغلب از عصای موسی (ع) به عنوان «اژدها» یاد می‌کند؛ برای مثال در بیت زیر، «ترکش اخستان شاه» را به «اژدهای موسی» تشبیه کرده است:

تا تَرکَشَت، اژدهای موسی

 

بنمود مَجوس مُخبران را
                                       (همان، 34)

شاعر در ستایش ممدوحان نیز از تناسب موسی، عصا و مار نهان بهره می‌برد. او شباهتی بین ناصرالدّین ابراهیم و موسی می‌یابد؛ زیرا ممدوح او، دانشمندی صاحب‌عصا و مقام و قدرت است، از این رو همانند موسی است:

صاحب دلق و عصا، چون عُمر و چون کلیم

 

گنجِ روان زیر دلق، مار نهان در عصا
                            (خاقانی، 1382: 36)

با آن ‌که خاقانی در هجو برخی از افراد، اشعاری سروده است، نخواسته با استفاده از داستان پیامبران آنان را هجو کند. حرمت انبیا و قداست سرگذشت آنان نزد مسلمانان به خاقانی اجازه نمی‌داد او در هجو مخالفان، داستان پیامبران را دست‌مایه‌ای تلمیحی قرار دهد؛ از این رو، هجو مخالفان با استفاده از داستان انبیا تنها در دو بیت انعکاس یافته است.

ستایش پیامبر و کعبه، زمینه‌ای گسترده از سخن خاقانی را در برمی‌گیرد. بلندترین و شیواترین ستایش‌ها از حضرت رسول (ص) و قبله‌گاه مسلمانان در پهنة ادب فارسی از آن اوست. او چون مسلمانی پرشور با دلدادگی هرچه تمام‌تر پیامبر را می‌ستاید و کعبه را بزرگ می‌دارد؛ گویی خاقانی با ستایش پیامبر اسلام و کعبه، کیستی و چیستی خود را می‌نمایاند.

خودستایی و نکوهش حاسدان از زمینه‌های دیگر تلمیحات شعر خاقانی است. شاعر شروان همان‌ گونه‌ که در ستایش کرانه نمی‌شناسد، در هنگام نکوهش حاسدان و دشمنان برای برتر نشان دادن خود تا حدّ توان بر آنان می‌تازد. گویی شاعر ما، احساس می‌کند با بهره‌گیری از داستان پیامبران، بهتر می‌تواند مخالفان و حاسدان خود را منکوب نماید. او در 77 بیت، معادل 3/11 درصد به ستایش خود و نکوهش حاسدان پرداخته است.

در قصاید خاقانی، گاه داستان پیامبران دست‌مایه‌ای برای بیان موعظه و اندیشه‌های صوفیانه قرار می‌گیرد که با شخصیّت عارفانه و نگرش بدبینانة او به دنیا مطابقت دارد؛ 68 بیت، معادل 10‌ درصد، مضامین اصلی اشعار عرفانی او، موعظه و حکمت و ترک دنیاست؛ یعنی به ‌مسائل کلّی و اوّلیة صوفیانه که مبتنی بر زهد و فقر است، نظر دارد، نه به دقایق و جزئیّات آن. با توجّه به موضوع رَنگرزی و خُم عیسی (ع) (ابوالفتوح رازی، 1334: 3/ 50، 51: میبدی، 1357: 2/ 133) خاقانی، متأثّر از روایات و تفاسیر اسلامی، تصویری بدیع و تعبیری عرفانی با تلمیح به این داستان از یکرنگی دل و رنگارنگ بودن لباس ارائه کرده است:

چون تو یکرنگی به دل، گر رنگ‌رنگ آید لباس

 

کی عجب چون عیسی دل بر دَرَت دارد دکان؟
                       (خاقانی، 1382: 326)

وی برای طرح موضوع همّت‌مندی خویش با کمک از همین تلمیح در تشبیهی تمثیلی چنین می‌سراید:

همّت و آنگه ز غیر، برگ و نوا خواستن؟
 

 

عیسی و آنگه به وام، نیل و بَقَم داشتن؟
                                    (همان، 317)

خاقانی در شکایت از زندان، فقر و ناتوانی، ناسازگاری بخت، سِفله‌پَروری زمانه، بی‌قدری دانش، تنهایی و بی‌وفایی دوستان و... در 44 بیت، معادل 5/6 درصد از این‌ گونه تلمیحات استفاده می‌کند.

او سرخورده از دوستان، آنان را همچون فرعون، گرگ‌پیشه و ظالم می‌داند و در جستجوی یاری همچون موسی است:

هم به دشمن درون گریزم، از آنک
همه، فرعونِ گرگ‌پیشه شدند
 

 

یاری از دوستان نمی‌یابم
من، عصا و شبان نمی‌یابم
                                    (همان، 292)

5 ـ کاربرد ابزارهای بیانی

خاقانی با استفاده از تلمیح، ضمن اشاره به داستان زندگی پیامبران، آن را دستاویزی برای مؤثّر کردن شعرهایش قرار داده است. در برخی موارد مضمون‌سازی خاقانی دربارة زندگی پیامبران، گسترده و متنوّع است. به ‌عنوان نمونه می‌توان به معراج پیامبر (ص) در قصاید خاقانی اشاره کرد. وی گاه ممدوح را در اَعمال و مَنش به پیامبران تشبیه می‌کند. برای نمونه، ذهن مطلق‌نگر خاقانی در مدح مُقتفی، خلیفة عبّاسی، اغراق را به جایی رسانده که ممدوح را «آدم ثانی» دانسته است. ممدوحی که در طینت او، «نور یدالله» سرشته شده است:

انصاف ده که آدمِ ثانی است مُقتفی

 

در طینت است نور یدالله، مُخمّرش
                                     (همان، 221)

 بدین ‌ترتیب شاعر، هم ممدوح را به صورت اغراق‌آمیز توصیف کرد و هم به گوشه‌هایی از زندگی حضرت آدم اشاره نمود. از این رو، خاقانی با ارائة شخصیّت پیامبران در قالب تشبیه و در مقام الگوسازی، ضمن ارتقای معنوی ممدوحان، شخصیّت دینی آنان را تبیین می‌کند. این رویکرد خاقانی، ناظر بر این است که فرهنگ دینی در قرن ششم، فرهنگ حاکم بر جامعة ایرانی بوده است.

میزان بهره‌گیری خاقانی در قصاید از آرایه‌های بیانی در طرح شاعرانة سرگذشت هریک از انبیا متفاوت است. بیشترین و کمترین بسامد کاربرد شیوه‌های بیانی در طرح زوایای مختلف زندگی پیامبران به قرار زیر است:

ـ آدم: تشبیه با 36 بار و مجاز با پنج‌ بار، بیشترین و کمترین کاربرد را داشته‌است.

ـ ابراهیم: تشبیه با 22 بار، بیشترین بسامد را داشته است؛ امّا استعاره و کنایه هرکدام تنها 3 ‌بار استفاده شده‌ است. مجاز نیز هیچ ‌کاربردی نداشته‌ است.

ـ ادریس: تشبیه با 13 ‌بار و کنایه با 3 ‌بار، تکرار بیشترین و کمترین بسامد را به ‌خود اختصاص داده است.

ـ داوود: تشبیه و کنایه به‌ ترتیب با 14 و 4 بار، بیشترین و کمترین کاربرد را داشته است. در این ‌تلمیحات از استعاره و مجاز استفاده نشده است.

ـ سلیمان: تشبیه با 68 بار و مجاز با 2 بار، بیشترین و کمترین ‌میزان استفاده‌ را داشته‌ است.

ـ شیث و صالح: در هرکدام تنها 1‌ بار از استعاره استفاده شده است.

ـ عیسی: بیشترین بسامد مربوط‌ به تشبیه با 134 بار و کمترین مربوط‌ به مجاز با 7 ‌بار تکرار است.

ـ محمّد: تشبیه با 155 بار و مجاز با 20 ‌بار تکرار، بیشترین و کمترین بسامد را کسب کرده‌اند.

ـ موسی: تشبیه و مجاز هرکدام با 65 بار و 2 بار به ‌ترتیب بیشترین و کمترین بسامد را به‌ خود اختصاص داده‌اند.

ـ نوح: از تشبیه 28 بار و استعاره 12 ‌بار استفاده‌ شده ‌است. کنایه و مجاز کاربرد نداشته است.

ـ هود: تنها 6‌ تشبیه و 2 استعاره کاربرد داشته است.

ـ یحیی: فقط از 5 تشبیه و 1‌ استعاره استفاده شده است.

ـ هود: از تشبیه 5‌ بار و از استعاره و کنایه هرکدام 2 بار استفاده شده و از مجاز هم استفاده نشده است.

ـ یوسف: بیشترین میزان کاربرد مربوط‌ به تشبیه با 47 بار تکرار، و کمترین مربوط ‌به کنایه با 2 بار تکرار است. مجاز کاربردی نداشته است.

ـ یونس: 9‌ بار از تشبیه و 6‌ بار از کنایه بهره گرفته شده است. کنایه و مجاز کاربرد نداشته است.

همان ‌گونه که از سطرهای پیشین برمی‌آید، خاقانی اغلب از تلمیح به پیامبران در مقام شباهت‌سازی استفاده‌ کرده است. در تلمیحات مربوط‌ به پیامبران از میان تصویرهای خیالی، تشبیه، جایگاه ویژه‌ای دارد. او 608 بار، معادل 25/51 درصد از انواع تشبیه در تلمیح ‌به داستان پیامبران استفاده ‌کرده است. کارکرد مهم تشبیه، تبیین، تعریف و محسوس کردن مشبّه است؛ خاقانی نیز برای برجسته ساختن مشبّه، بیشترین گرایش را به تشبیه داشته است. گاه تزاحم تصویر در شعر خاقانی، موجب می‌شود که او به اضافه‌های تشبیهی روی آورد؛ چنان که گاه ترکیبات تشبیهی خاقانی، ترکیبات تلمیحی‌ به داستان پیامبران است. او از ترکیبات تلمیحی، 16 ‌بار، معادل 5/1 درصد از کلّ تشبیه استفاده ‌کرده است. خاقانی از تمثیل که زیرساختی تشبیهی دارد، هم کمک‌ گرفته است. در قصاید خاقانی، این ‌گونه تشبیهات که در یک ‌طرف آن از تمثیل ‌به داستان پیامبران استفاده شده، 61 مورد، معادل 10‌ درصد از کلّ تشبیه است. برای نمونه آنگاه که شاعر می‌خواهد در درون زندان، تنهایی خود را توصیف کُند، با دستاویز قرار دادن معراج حضرت عیسی (ع) از عهدة این امر برمی‌آید:

تنم چون رشتة مریم، دوتا شد
 

 

دلم چون سوزن عیسی است یکتا
                           (خاقانی، 1382: 24)

 اغلب استعاره‌های مورد استفاده در شعرهای تلمیحی، بدیع و بی‌سابقه است. اگرچه اغلب استعاره‌های خاقانی دور از ذهن و پوشیده ‌است، استعاره‌های او در زمینة تلمیح‌ به داستان پیامبران ساده ‌است. خاقانی، ورود خورشید را به برج میزان و طلوع آن را با دست موسی (ید بیضا) و زر سامری که هر دو استعاره‌هایی از خورشیدند، بیان می‌کند:

برآید ز جَیبِ فلک، دست موسی

 

زرِ سامری، نقدِ میزان نماید
                                    (همان، 130)

و یا آنگاه که می‌خواهد بی‌نیازی خویش را به تصویر بکشاند، آن را در قالب مُلک سلیمانی بیان می‌کند:

مرا، آیینة وحدت نماید صورت عَنقا

 

مرا، پروانة عُزلت دهد مُلکِ سلیمانی
                                   (همان، 412)

شاعر در بیت بالا، درویشی را مُلک سلیمانی می‌پندارد که برای ورود به آن، اجازه‌نامه‌ای چون عزلت نیاز است.

او از استعاره 361 بار، معادل 5/30 درصد استفاده ‌کرده است. خاقانی در تلمیح ‌به داستان پیامبران از استعارة کنایی نیز بهره برده است؛ 43 بار، معادل 5/3 درصد از کلّ استعاره. با عنایت به سیر تطوّر شگردهای بلاغی در ادبیّات کلاسیک از تشبیه به استعاره و با توجّه به رویکردِ شاعران سبک آذربایجانی به استعاره جهت خیال انگیز کردن سخن، شاعر شروان، گرایش فراوانی به استعاره نشان داده است.

کنایه نیز به عنوان آرایه‌ای بیانی که وسعت‌دهندة معنی است، رتبة سوم را در منظومة بلاغی قصاید خاقانی احراز کرده است. شاعر 182 بار معادل 25/15 درصد از کنایه در اشعار تلمیحی خود برای پروراندن پندارهای شاعرانه بهره برده است. برای نمونه، خاقانی معتقد است آنگاه که دعوت حضرت رسول (ص) همچون دَمِ اسرافیل به گوش همگان رسید، پیر سراندیب که کنایه از حضرت آدم (ع) است، جان یافت:

آن جا که دَم گشاد سِرافیلِ دعوتش

 

جان بازیافت پیر سراندیب در زمان
                         (خاقانی، 1382: 310)

مجاز در قصاید خاقانی در سنجش با دیگر شگردهای شاعرانه در این شعرهای تلمیحی، چندان گستردگی ندارد؛ این ‌کاربرد 36 بار، معادل 3 درصد است.

جدول و نمودار شمارة (4) ـ میزان کلّ کاربرد شیوه‌های بیانی

تشبیه

استعاره

کنایه

مجاز

مجموع

608 بار

معادل2/51درصد

361 بار

معادل4/30درصد

182 بار

معادل4/15درصد

36 بار

معادل سه درصد

1187 بار

 

6 ـ کاربرد آرایه‌ های بدیعی

خاقانی با آگاهی از تأثیر صنایع بدیعی بر مخاطب به سراغ آن دسته از شگردهایی رفته است که ارزش هنری بیشتری دارند. وی در میان انواع صنایع بدیعی از تکرار، انواع ایهام، تضاد، مراعات ‌نظیر، اغراق، حسن ‌تعلیل و تلمیح بهرة بیشتری برده است. در این ‌مقاله، تنها میزان کاربرد و تکرار آرایه‌های ایهام، اغراق و حسن ‌تعلیل بررسی شده است.

خاقانی از میان آرایه‌های بدیعی به اغراق، بیشترین گرایش را داشته است؛ 63 بار، معادل 5/51 درصد. ایهام با 41 بار معادل 6/33 و  حسن تعلیل با 18 بار، معادل 75/14 درصد، رتبه‌های بعدی را به ‌خود اختصاص داده‌اند‌. سرایندة اشعار مدحی در اغراق‌های شاعرانه، مرزی نمی‌شناسد؛ تا ‌جایی ‌که در مدح ممدوحان، آنان را به یکی ‌از پیامبران تشبیه ‌می‌کند و گاه آنان را برتر از پیامبران می‌‌انگارد؛ برای ‌نمونه در مدح پدر خود، او را در علم و دانش برتر از نوح (ع) می‌داند. او مدح را با اغراق درمی‌آمیزد؛ زیرا می‌خواهد احساسات و عواطف خود را نسبت‌ به ممدوحان که در نظرش، الگوهای قدرت‌اند، بیان کند. وی هم‌چنین از اغراق در حوزة عواطف مذهبی و اجتماعی سود برده و با بزرگ‌ کردن تصاویر ذهنی خویش، تأثّرات عاطفی خود را در زمینة مدح و معانی مذهبی به شنونده و خواننده منتقل ‌کرده ‌است. وی می‌کوشد با بهره‌گیری از داستان پیامبران به ممدوحان مشروعیّت دینی ببخشد. شاعر در مدح منوچهر شروان‌شاه، او را به اغراق، هم مرتبه با «آدم» می‌داند که چهل صبح، همدم او بوده است:

چل صبح، آدم همدمش؛ ملکِ خلافت ز آدمش

 

هم بوده اسمِ اعظمش، هم عِلم اَسما داشته
                     (خاقانی، 1382: 385)

خاقانی در تلمیح ‌به داستان پیامبران از گونه‌های ایهام استفاده کرده است. برای نمونه می‌توان به بیت زیر اشاره کرد که «عین» با توجّه به «فضل» به معنی «ریزش» می‌تواند به معنی «چشمه» به کار رود که در آن، ایهام به کار رفته است:

مراد کاف و نون، طاها و یاسین

 

که عین رحمت است از فضل ذوالمن
                                  (همان، 320)

و یا بزغالة پرزهر در بیت زیر که کنایه از برج جدی است، به بزغالة مسموم که برای پیامبر (ص) آورده‌اند، نیز ایهام دارد:

چند بر گوسالة زرّین شوی صورت‌پرست

 

چند بر بزغالة پرزَهر باشی میهمان
                                   (همان، 326)

 

جدولونمودار شمارة (5)ـ میزان کلّ کاربرد آرایه‌های بدیعی

اغراق

ایهام

حسن تعلیل

مجموع

63 بار

معادل 65/51 درصد

41 بار

معادل 6/33 درصد

18 بار

معادل 75/14 درصد

122 بار

 

 

8 ـ نتیجه‌ گیـری

بخش وسیعی از قصاید خاقانی که بیان‌کنندة اعتقادات مذهبی اوست، در نعت حضرت رسول اکرم (ص) است. شاعر در این ‌قصاید، تصاویر زیبایی از روضة مقدّس نبوی ارائه ‌کرده است. خاقانی شانزده ‌قصیده در مدح رسول و یا تخلّص‌ به مدح او و یا صفت خاک شریف پیامبر دارد و دو قصیده را پیش بالین مقدس مصطفی (ص) انشاد کرده است.

یکی‌ از زایاترین سرچشمه‌ها در آفرینش پندارهای شاعرانه در شعر خاقانی، زندگانی حضرت عیسی (ع) است. قصیدة ترساییه از شگفت‌آورترین قصاید خاقانی است‌ که او آگاهی ‌گستردة خویش را از فرهنگ ترسایان در آن آشکار کرده است. وی هر زمان ‌که لازم می‌دانسته از باورها و کردارهای ترسایان سخن‌ گفته است. گاه اشارة شاعر به زندگی یک‌ پیامبر نه در مقام مقایسه و تشبیه؛ بلکه به‌ تصویر کشیدن زندگی واقعی آن ‌پیامبر بوده است؛ این ‌نکته اغلب در مورد پیامبر اسلام (ص) صادق است. گویی خاقانی با دل‌بستگی زایدالوصف خویش به حضرت می‌خواست به کمک شعر، مردم را با سرگذشت زندگی ایشان آشنا کند. در مواردی‌ که عناصر تلمیحی به‌ صورت استعاری و مجازی آمده ‌است، می‌توان با در نظر گرفتن فضای عمومی قصیده و زمینه‌های عقیدتی خاقانی به معنی و مقصود راه یافت.

شاعران برای طرح اخلاقیّات و انتقادات اجتماعی، مدایح و مراثی و مفاخرات از مایه‌ها و شگردهای گوناگونی بهره می‌برند که سرگذشت پیامبران، بخشی از این‌ مایه‌های تلمیحی است. خاقانی در طرح سرگذشت پیامبران، موضوع‌های گوناگونی را دنبال ‌کرده که به علّت درباری بودن شاعر، مدح، مهم‌ترین آن‌هاست. هجو و مطایبه به کمک سرگذشت پیامبران، کمترین توجّه خاقانی را به ‌خود جلب کرده است. شاعران برای طرح هنرمندانة اشعارشان از آرایه‌ها و ابزارهای بیانی گوناگونی بهره می‌برند. بسیاری از تصویرها و ترکیبات بدیع در شعر خاقانی، برگرفته از داستان پیامبران است. بیشترِ این ترکیبات، جنبة تشبیهی دارند و اغلب در مقام مدح و ب‌ندرت در مقام ذَم به ‌کار رفته‌اند. خاقانی در تلمیح ‌به داستان پیامبران از شیوه‌های بلاغی و آرایه‌های بدیعی استفاده کرده است. از میان شیوه‌های بیانی، تشبیه و از میان آرایه‌های بدیعی، اغراق، بیشتر مورد استفادة خاقانی قرار گرفته است. این رویکرد، حاکی از این است که شاعر، تمام تلاش خود را برای توصیف هرچه بارزتر ممدوح به کار گرفته است.

داستان پیامبران در قصاید خاقانی، ابزاری است برای شاعر تا با استفاده از وقایع و حوادث خارق‌العادة زندگی انبیا به ‌القای مقصود مورد نظر خود بپردازد. وی مانند شاعران عارف چون عطّار و مولوی، استنباطی نمادین از نام پیامبران و سرگذشت آن‌ها ندارد؛ چنان ‌که مولوی، نوح (ع) را مظهر ولی کامل یا مرشد یا پیر طریقت می‌داند. او تنها سعی می‌کند، مقاصد خودرا به ‌نحوی با سرگذشت پیامبران درآمیزد تا با بهره‌گیری از جلوه‌های گوناگون زندگی انبیا به اشعار خود مایة زیباشناختی دهد.

1- ابوالفتوح رازی. (1334). روض الجنان و روح الجنان، تصحیح مهدی الهی قمشه‌ای، 10 جلد، تهران: انتشارات کتابفروشی محمّدحسن علمی، چاپ سوم.
2ـ اردلان جوان، علی. (1381). تجلّی شاعرانة اساطیر و روایات تاریخی و مذهبی در اشعار خاقانی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم.
3 ـ پورنامداریان، تقی. (1364). داستان پیامبران در کلیات شمس، تهران: مؤسّسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اوّل.
4ـ جرجانی، علی بن‌محمّد. (بی‌تا). التعریفات، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
5ـ خاقانی، بدیل ‌بن ‌علی. (1382). دیوان، تصحیح سیدضیاءالدّین سجّادی، تهران: انتشارات زوّار، چاپ هفتم.
6ـ زرّین‌کوب، عبدالحسین. (1372). با کاروان حُلّه، تهران، انتشارات علمی، چاپ هفتم.
7ـ شفیعی‌کدکنی، محمّدرضا. (1350). صور خیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ اوّل.
8ـ شمس قیس. (1373). المعجم فی معاییر اشعارالعجم، به ‌کوشش سیروس شمیسا، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اوّل.
9ـ شمیسا، سیروس. (1373). فرهنگ تلمیحات و اشارات داستانی، تهران: انتشارات فردوس، چاپ چهارم.
10ـ ----------- . (1368). نگاهی تازه به بدیع، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اوّل.
11ـ غنی‌پور ملکشاه، احمد. (1384). «ایهام و گونه‌های آن در قصاید خاقانی»، به کوشش فاطمه مدرّسی و محبوب طالعی، خاقانی‌شناسی، ارومیّه، انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه ارومیّه با همکاری دبیرخانة دایمی ادبیّات آذربایجان، ص 362 - 384.
12ـ فتوحی، محمود. (1385). بلاغت تصویر، تهران، نشر سخن، چاپ اوّل.
13ـ معدن‌کن، معصومه. (1375). «پرتوی از هنر و خلاقیت خاقانی»، نشریة دانشکدةادبیات و علوم انسانی تبریز، شمارة 3ـ 4، سال 39، ص 227- 250.
14 ـ میبدی، ابوالفضل رشیدالدّین. (1357). کشف الاسرار و عُدّة الابرار، به اهتمام علی‌اصغر حکمت، 10 جلد، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم.