نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Musk, apart from its other usages, is a kind of animal medicine which is considered as one of the singular drugs. In this study, various widespread usages of this medical substance and its reflection in Persian poetry are dealt with in order to clarify some of verses and describing their images as a model for further researches.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
مشک گونهای داروی حیوانی (جرجانی، 1384: 1/ 269) و عطری (گلشنی، 1386: 590) است که در کتب طبی آن را در گروه ادویة مفرده آوردهاند (ابن سینا، 1362: 2/213 و 53؛ جرجانی، 1384: 1/ 244) و از آن در انواع داروها و مفرّحات و معجونات (ابن مندویه، 1354: 15/224- 225) بهره میبردند و نوعی داروی گرانبها به شمار میآمده است. خواص دارویی مشک آنچنان گسترده است که در برخی کتابها، گاه از آن نه به عنوان عطر مشهور مشک که به عنوان نوعی دارو نام میبردهاند. دستهای از سرایندگان فارسیگوی نیز با این خواص مشک آشنا بودهاند و گاه آگاهی خود از این ویژگیها را در شعر خویش بازتاب دادهاند؛ بنابراین آشکار است که بدون داشتن آگاهیهایی همه جانبه از این مادّه، گاه نمیتوان به معنای دقیق و کامل برخی ابیات پی برد. در این مقاله، گذشته از شرح چیستی مشک، توضیحاتی که در مورد مزاج و طبیعت مشک، در متون طبی آمده، آورده شده است؛ چرا که بسیاری از سرایندگان توانای ادب فارسی، اگر در بیتی راجع به مشک سخنی میگفتند، کاملاً با این آگاهیها آشنا بودند و در مثلها، ایهامها، استعارات، کنایات، همانندسازیها، تناسبها و دیگر صنعتهای مهم ادبی به این ویژگیها توجه داشتهاند و سرودههایشان دربردارندة اشاراتی زیبا و دقیق به این اطلاعات بوده است. مثلاً با دانستن تأثیر مشک در بهبود حال دیوانگان، معنای بیتی این چنینی که بسیار ساده و آشکار مینماید، برای خواننده روشنتر خواهد شد؛
گفتی: کنـم هلالـی دیوانـه را علاج |
|
ای من فدای سلسلة مشکبوی تو1
|
و یا اینکه این آگاهیها در رفع تناقضگوییهای ظاهری بعضی اشعار کمک خواهد کرد. این اطّلاعات پزشکی، گذشته از باز کردن برخی گرههای ناگشودة ابیاتِ راجع به مشک، گاه در تصحیح کلمه یا کلماتی در یک بیت و یا در خود متون طبی و یا متون جغرافیایی و عطرنامهها و... یاریگر خواهد بود. منابع مورد استفادة پژوهندگان در این جستار، کتابهای طبی، عطرنامهها، عجائبنامهها، کتب جغرافیایی و سفرنامهها و... هستند که آگاهیهایی دستاول راجع به کاربردهای مشک به دست میدهند. افزون بر منابع یاد شده، نمونههایی از متون نظم که با آگاهیهای پیرامون مشک ارتباط دارد و یا خود سندی است برای نشان دادن یکی دیگر از کارکردهای دارویی مشک، در این پژوهش آورده شده است.
البته خواص دارویی بیشمار دیگری نیز برای این ماده ذکر کردهاند که در اینجا برای دور نشدن از جنبة ادبی مقاله، از آوردن آنها پرهیز نمودهایم.
مشک به عنوان دارو
مشک از ترشحّات غدّهای است که بین ناف و تخمگاه آهوی نری که در سرزمین تبت و حوالی آن میزید، تولید میشود و به سخن دیگر دیگر مشک خونی است که در نافة آهو گرد میآید (ابن مندویه، 1354: 15/227). کیسهای که مشک درون آن است، نافه نام دارد. شکل کامل این کیسه (نافه) گرد است و قطر آن به سه تا پنج سانتیمتر و وزنش به حدود سی گرم میرسد (ای دان، 1371: 342). مشک در آغاز که از ناف آهو بیرون میآید، مادّهای صابونیشکل (زهری، 1382: 73) به رنگ قهوهای مایل به سیاه (ای دان، 1371: 342) و بسیار تلخ (کاشانی،1345: 253) است که کم کم و با گذشت زمان و با حرارت آفتاب، حالتی منجمد و سخت به خود میگیرد (مسعودی، 1958 م: 1/159) و به رنگ قهوهای تیره و به شکل ساییده و لختههای شکننده در میآید (ای دان، 1371: 342). گاه این مادّه، مشکی بوده که از بدن آهو بر روی سنگهای گرمِ آفتابخورده، میریخته است (انصاری دمشقی، 1988م: 137؛ مسعودی،1958: 1/ 158)، ولی گاه نیز نافه را که هنوز نرسیده و نپخته بوده، از بدن آهوی شکارشده میبریدند. این مشک بوی بسیار نامطبوعی میداده است و میبایست، مدّت زمانی بگذرد تا در مجاورت هوا خوشبو گردد (مسعودی، 1988م: 1/ 158)
مشک در چین، مادهای گرانبها بود و ارزشی برابر با ارزش مروارید داشت (ای دان، 1371: 343). گویی این ارزش در ایران و دیگر کشورهای وارد کنندة مشک، چندین برابر میشده است و بدین جهت آن را در خودِ سرزمینهای مشکخیز کمبها دانستهاند؛
هـمانــا کــه در پارس انــشـــای مـــن زلـفــت از دامــن فـشـانـد آن خاک پـای |
|
چو مشـک اسـت کمقیـمت اندر خـتـن نـیسـت آری مشـک را در چـیـن رواج |
این مادّه به جهت ویژگیهای مزاجیاش، در درمان بیماریهای بسیاری مؤثّر بوده و با توجه به ارزشمندی آن باید گفت که دارویی گرانبها به شمار میرفته است. همان طور که در پیشگفتار ذکر شد، مشک از جمله داروهای حیوانی است (جرجانی، 1384: 1/ 269) که در کتب طبی آن را در گروه ادویة مفرده آوردهاند (ابن سینا،1362: 2/ 213) و از آن در انواع داروها و مفرّحات بهره میبردند. خواص دارویی مشک چندان فراوان است که گاه تنها از آن به عنوان نوعی دارو نام میبردهاند، نه عطر. برای نمونه، شاردن، مورّخ فرانسوی عصر صفوی که خود نیز زمانی از تاجران مشک بوده است، همواره از آن با عنوان «داروی مشک» یاد میکند (شاردن، 1350: 4/69). در مورد مزاج مشک گفتهاند که گرم است و خشک در درجة سوّم (هروی، 1346: 326). بعضی نیز آن را گرم و خشک در درجة دوم دانستهاند (ابنسینا،1362: 2/ 213) و به عقیدة گروهی، خشکی آن از گرمیاش بیشتر است (عطرنامة علائی، 1354: 257). گرمی و خشکی مزاج مشک موجب شده که آن را در درمان بیماریهایی که مربوط به سردمزاجی و رطوبت است، به کار ببرند (ابن سینا،1362: 2/ 326).
به گفتة حکیم مؤمن، بدل مثل مشک، جند و نصف آن ساذج و مصلح آن کافور و روغن بنفشه است (حکیم مؤمن، 1402: 810).
باید گفت که روشهای استفادة دارویی از مشک گوناگون بوده است. در اینجا در ابتدا به شرح این روشها میپردازیم و اصطلاحات مربوط بدان را توضیح میدهیم:
اکتحال: به چشم کشیدن مشک را اکتحال آن گویند (همان، 13).
حب: گاه از مشک حبهایی میساختند که همانند قرصهای امروزی به کار میرفته است2؛ چنان که گاه «حبّه»، واحدی برای شمارش مشک در دستورات پزشکی پزشکان بوده است (دنیسری، 1350: 238). برای دفع برخی بیماریها از حب مشک استفاده میشده است، مثلاً برای تقویت بنیه به هنگام آمیزش، حبهایی از مشک به دهان میگرفتند (حاسب طبری، 1371: 102).
بوییدن: بوییدن مشک نیز در درمان برخی بیماریها مؤثّر بوده است. مثلاً بوییدن مشک در به هوش آوردن شخص بیهوش به کار میرفته است (ابن سینا،1360: 1/485). این کار برای دفع صداع نیز مفید بوده است (سبزواری، 1386: 313).
بخور: هرچه که دود او را استعمال نمایند، بخور گویند (حکیم مؤمن، 1402ق: 14). بخور دادن با مشک برای درمان بیماریهایی چون صرع و دیوانگی سودمند بوده است (کاشانی، 1345: 135-136).
استنشاق: «به بینی کشیدن چیزی مایع که بسیار سیال باشد» را گویند (حکیم مؤمن، 1402: 13).
سعوط و عطوس: سعوط عبارت است از چیزی که در بینی کنند. عطوس نیز روشی است که در آن دارو در بینی میکنند و آن موجب عطسه میشود و عامل بیماری با عطسه از بدن بیرون میرود (همان، 1166). گَرد مشک سوده بدین دو طریق در درمان بیماریها به کار میرفته است؛ مثلاً در درمان صداعی که از سردی و تری ایجاد میشد، گرد مشک را با زعفران و کافور در بینی میریختند و صداع را بدینگونه از میان میبردند (هروی، 1346: 326) سعوط مشک برای سکته نیز مفید بوده است (حکیم مؤمن، 1402 ق: 810). همچنین دمیدن مشک در بینی دیوانگان و مصروعان سودمند بوده است (کاشانی، 1345: 135- 136).
حقنه و فرزجه: «حقنه عبارت از استرسال مایعات بمعاء مستقیم 3 و رحم است» (حکیم مؤمن، 1402: 1169). حقنة مشک به رحم برای دفع اختناق آن مفید است (سبزواری، 1386: 433).
فرزجه شافهای است که قبل و رحم را مخصوص باشد (حکیم مؤمن، 1402: 19). فرزجة مشک در هنگام زایمان سودمند است (همان، 810).
مالیدن ضماد: حکیم مؤمن در مورد این اصطلاح گوید: «آنچهاز غلیظ القوام که مایع و نرم باشد بر عضوبمالند و ببندند، اعمّ از آنکه موم روغن داشته یا نداشته باشد را ضماد گویند» (همان، 19). گاه مشک را بصورت ضماد، به جای درد میمالیدند و میبستند. مثلاً برای دفع استسقای طبلی، ضمادی از صندل و عود و لادن و مشک بر جگر مینهادند (شیرازی، 1386: 184) و مالیدن روغنهای گرم که در آن مشک حل کرده باشند، به رحم برای دفع اختناق رحم مناسب بوده است (سبزواری،1386: 433).
طلا: «آنچه از رقیق القوام بر عضو مالند طلا گویند». طلا کردن مشک برای سکته و بیماریهای سرد دماغی مفید است (حکیم مؤمن، 1402 ق: 19).
شرب (نوشیدن)4: برای دفع بیماریهایی، محلول مشک را مینوشیدند، مثلاً برای دفع زهر، مشک مینوشیدند. مقدار شربت مشک نیز مشخص بوده و گفتهاند هر بار مقدار آن نیم درهم باید باشد (همان، 810).
همراه خود داشتن مشک: گاه همراه داشتن مشک موجب بهبود یافتن بیمار میشده است. مثلاً برای دفع ضعف در آمیزش، به همراه داشتن مشک به هنگام گرمابه رفتن توصیه شده است (دنیسری، 1350: 141).
اینک توضیح چند اصطلاح:
ضماد: ضماد نوعی مرهم است؛ یعنی ادویهای با مایعی درآمیخته که بر عضوی نهند. ضماد دواهایی زفت است که به بستن نیاز دارد، برخلاف طلا که محتاج بستن نیست (دهخدا، ذیل ضماد).
مصلح: در توضیح این اصطلاح آمده است: «آنچه اصلاح حال مأکول و مشروب نماید، اعم از آن که رفع ضرر آن کند یا معاونت بر فعل او نماید یا حفظ قوت یا کسر حدّت او کند یا بدرقه به جهت وصول او به اعضا گردد» (حکیم مؤمن، 1402: 25).
برخی سودمندیهای دارویی مشک
امراض سر: مشک بوییدن برای بهبود صداع و شقیقه مناسب بوده است (جرجانی، 1384: 1/487؛ شیرازی، 1386: 132). همچنین شموم ساختن از مشک و زعفران و صعتر و سنبل و عنبر و پیوسته بوییدن آن، حال بیمار را بهبود میداده است (سبزواری، 1386: 319) و اگر مشک را با زعفران و کافور به بینی میریختند، صداعی را که از سردی و تری و هوای سرد و برف و... به وجود میآمده، برطرف میساخته است (هروی، 1346: 316؛ اخوینی، 1344: 224). البته برخی سرایندگان به تأثیر متفاوتی از مشک اشاره کردهاند و مشک را موجب سردردزایی دانستهاند، چنانکه خاقانی گوید:
هنرت مشک نافـة آهوسـت |
|
چه عجب مشک درد سر زاید |
در توجیه این عقیده باید به این نکته توجه داشت که مشک در کل باعث تقویت مغز سردمزاجان میشده، امّا از آنجا که خود مزاجی گرم دارد، برای افرادِ گرمیدار سردردآور بوده است (هروی، 1346: 316؛ اخوینی، 1344: 224).
پادزهر
شرب مشک مانند پادزهری است (نصیرالدین طوسی، 1348: 251؛ کاشانی، 1345: 252) که در دفع سمها و به خصوص سم گیاه «بیش» (ابن سینا، 1362: 2،/ 213؛ جرجانی، 1385: 2/847؛ عطرنامة علائی، 1354:258) و قرون السنبل (حکیم مؤمن، 1402: 810) سودمند است. بیتهای زیر به این کارکرد مشک اشاره دارند و چنانکه میبینیم سرایندگان، مشک و زهر را در تقابل هم آوردهاند:
زهر پاشد غمزة او، مشک ساید زلف او |
|
چون به رزم و بزم، کین و مهر خسرو بوالخلیل
|
غمزة او مانند زهر است؛ امّا زلف مشکآمیز او، برای برطرف کردن این زهر، مشک میساید. زهر غمزة او همچون کین خسرو بوالخلیل به روزِ رزم و مشکسایی زلف او، چونان مهر خسرو، به هنگام بزم است.
چه چیز است آن خط مشکین و آن لب گــرچـــه حـاجی مـناسـکآموزست |
|
کـه دارد رنـگ راح و بـــوی ریـحـان بــه عمـل عـلــم او رهافـــروزســت
|
همچنین مشک در دفع ضرر داروهایی که سمّیاند (ادویة سمّیه) مفید است (حکیم مؤمن، 1402 ق: 810). البته خود مشک نیز اگر بیشتر از حد اعتدال استفاده شود، نوعی سم به شمار میآید:
«و در برخی از کتب طب آمده است که این مسک [مشک چینی] از سموم قاتل است و همانا که مقدار بسیار خواسته باشد و علت آنست که گفتیم علماء طب برآنند که این مسک از ادویة قلبی است، و شک نیست که مقادیر معتدل را در منفعت اثرهاست و چون از اعتدال گذرد، به مضرّت بازگردد که کل کثیر عدو للطبیعه و مفسد لها» (عطرنامة علائی، 1354 :258).
داروی دواءالمسک نیز که دارویی ترکیبی متشکل از چند ماده است و جزء اصلی آن را مشک تشکیل میدهد، برای دفع زهر مؤثر است (!گلشنی، 1386: 640-641).
توانبخشی
مشک موجب توانبخشی و تقویت بنیه و ترمیم نیرو میشود (هروی، 1346: 326 و 68؛ ابن سینا، 1362: 2/213) و حتّی بوی آن نیز توانافزاست (حاسب طبری، 1371: 6). این بیت خاقانی اشاره به این ویژگی مشک دارد:
زآتش خورشید شد نافة شـب نیمسوخت |
|
قوّت ازآن یافت روز، خوشدم ازآن شد بهار |
(شب همچون نافة مشک سیاهی است که با آتش آفتاب میسوزد و بوی آن پراکنده میگردد و روز با بوییدن بوی خوش این مشک، هم خوشدم و خوشبو و هم پر نیرو شده است).
برای تدارک ضعف اندام سردمزاجان، بویهایی چون مشک و عود و معجونهای گرم به کار میبردند (دنیسری، 1350: 142). مولوی گوید:
بهر ضعف این دماغ زخمگاه عشق خویـش |
|
میکند آن زلف عنبر مشک و عنبر ساییای |
به عنوان ضدعفونی کنندة هوا در ایام وبا
در هنگام وبا، هوای خانه را با عطریات سرد و خشک معطر میکردند امّا بوی مشک با آنکه گرم است، مصلح و دافع ضرر وباست. گاه برای دفع عفونت هوا، میانة سیب را تهی و آن را از مشک و گلاب و گاه گلاب و صندل و... پر میکردند و بر روی آتش مینهادند و پراکندن مشک در هوا و یا سوزاندن آن بر مجمر، تنها برای خوشبویی فضا نبوده؛ بلکه فواید پزشکی آن نیز مورد نظر بوده است.
خاقانی، به مشک و گلاب ریختن در سیبِ درونتهی اشاره دارد:
مه چو مشاطگان زده بر رخ سیـب خالها باد مشکآلود گویی سیب تر بر آتش است |
|
سیـب برهنهناف بیـن نافـهدم از معطـّری کاندرو قدری گلاب از اصفهان افشاندهانـد |
همچنین بوییدن عطریات که مشک نیز از آنهاست، تقویت کنندة دماغ و خوشبو کننده و از میان برندة عفونت هوا خواهد بود (محمدحکیم مبارک، 1386: 533-534؛ سبزواری، 1386: 475-476). گذشته از آن در تریاکها و مفرّحاتی که نافع وبا بوده، مشک نیز به کار میرفته است (محمدحکیم مبارک، 1386: 542-543).
مرهم
مشک را بصورت محلول و مانند مرهم بر زخم مینهادند. این مرهم بسیار دردناک بوده و بیمار از آن به فریاد میآمده است (کاشفالاسرار، به نقل از دیوان بدر چاچی، 1387: 367). قدیمیترین سرایندهای که مرهم بودن را به مشک نسبت داده، بدر چاچی، شاعر قرن هشتم است. در عصر صفوی، مضمونپردازی با مشک به عنوان مرهم، و رابطة مشک و زخم رواج مییابد. در همین عصر صفوی است که شاردن، مورّخ فرانسوی، به مصرف مشک در هند به عنوان مرهم اشاره میکند (شاردن، 1350: 1/ 68). این ابیات هم گواهی بر کاربرد مشک به صورت مرهم است:
ای نـالـش دلها را مشک خـط تــو مـرهـم مرهم دلهای ریـش از مشک نـاب آوردهای سازم آن می نمکآلـود کـه بـیغــم بـاشـد |
|
وی سـوزش جانها را لعل لب تـو دارو یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آوردهای افکنم مشک در آن حلقه که مرهم بـاشـد |
از برخی ابیات برمیآید که مشک مرهمی برای داغ نیز بوده است؛
از آن از سیر صحرا خاطرم خوشنود میگردد چون داغ لاله مرهمش از مشک سـوده است حزین امروز روشـن بـاد چشم داغ نـاسورت |
|
که داغم از سـواد شـهـر مشکاندود میگردد صائـب دلی کـه گردد داغ و کباب خـط که آن خال از عرق مشک گلابآلوده را مانـد
|
همچنین بر بریدگیها و زخمها مشک میپاشیدند تا زخم زودتر ببندد. در شاهنامه، سیمرغ به زال برای نجات رودابه فرمان میدهد که تهیگاه رودابه را بشکافند و رستم را بیرون بیاورند و پس از آن، در آنجا که بریدهاند، با ترکیب مشک و شیر و یک نوع گیاه مرهم بنهند:
نـخستیـن بــه مـی ماه را مست کـن |
|
ز دل بـیـــم و اندیـشه را پست کـن |
اما چنان که از ابیات زیر برمیآید، مشک سوده، بتنهایی هم التیامبخش زخمها بوده است؛
ز آهویی که نتوان یافت از شوخی غبـارش را زخــم من در آرزوی مشک میغلطد به خون به شکر آنکه ترا خون چو نافه خشک شدهست چــنــدان خـمار درد مـحـبّـت نـداشـتـم |
|
من از غفلت برای زخم مشک سوده میخواهم بهر نوخـطـان گـریـبـان مــیدرد نـظـارهام نـفـس ز سینـة مـجـروح ما دریغ مـدار بـوی گلـی که زخم مـرا مشـکسود کرد |
بدر چاچی نیز در توصیف قلم پس از قط (و به عبارتی شاعرانه؛ خنجر خوردن قلم)، سر در مشک (جوهر) داشتن قلم را بیان میکند:
چه برق است آنـکه بـرف خشک مـیپوشد بـه ابـر تـر |
|
|
|
چه فرق است آنکه سر در مشک دارد چون خورد خنجر |
|
همچنین درمان زخم ناسور با مشک، بسیار مورد توجه شاعران بودهاست؛
مـتـرس از غـم نــاســور ای جـراحـت دل زخم ناسور من از حسرت مشک است کبـاب زخـم نـاسـور مـرا مرهم مشک است عـلاج |
|
به زلف یـار بـزن دسـت و مشک ناب طلب زلــف او عطر بـه دامـان صبا میریــزد به سر زلف خود ای زلف پریشـان مددی |
همان طور که گفته شد، پاشیدن مشک بر زخم بسیار دردآور بوده است (کاشفالاسرار، به نقل از دیوان بدر چاچی، ص367). صائب در بیتی به این موضوع اشاره میکند؛
سـزای مـرهم کـافــور سـردمهران اسـت |
|
جراحـتـی کـه شکایت ز مشک ناب کند |
با اینکه شواهد شعری زیادی وجود دارد مبنی بر این که مشک را برای درمان زخم، بر روی آن میپاشیدند؛ امّا ابیات دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد مشک موجب سرباز کردن زخم میشود:
هر برگ لالهای که سیاهی کنـد ز دور شکـفـتـهرویتـر از زخم باش با دشمـن |
|
چـون واشکافی از جگر کوهکن رسـد بغـلگشـاده سر راه مشـک نـاب بگـیـر |
و در برخی از فرهنگها «مشک بر زخم افشاندن» را کنایه از «تازه کردن زخم و ایذاء رسانیدن» آوردهاند و گفتهاند که «زخم از مشک تباه میشود» (محمد پادشاه، 1336: 6/4014).
امّا در شاهنامه، به بندآوردن خون مرده با مشک، اشاره شده است؛
بـه بـاغ انـدرون دخمـهای ساخـتـنــد |
|
سـرش را بــه ابــر انـدر افـراختـنــد |
شگفت است که برخی سرایندگان چون وحشی و کلیم همدانی که تقریباً با صائب و بیدل که ابیاتشان نشان دهندة التیامدهی مشک بوده است، همدوره بودهاند، معتقدند که مشک و حتی بوی آن جراحت را میافزاید:
بــبــوی مشک جراحت شود فـزون و مـرا زخـمهـای شانه از زلـفـت فـراهـم مـیشود |
|
جراحت دل از آن خط مشکبار خوش است بخت اگر یاری نماید مشک مرهم میشود |
در مورد اثر مشک بر داغ نیز این دوگویی آمده است:
از حـسـن نــوخطـان دل مـا تـازه میشـود |
|
داغ کـهن ز مـشـک خـتـا تـازه میشود |
و نیز مشک بر داغ ریختن/ بستن/ افشاندن در فرهنگها، کنایهای است از تازه ساختن داغ از برای آنکه التیام نپذیرد (محمد پادشاه، 1336: 6/4014).
تب
در دانش پزشکی کهن، جادو در درمان بیماریهای بسیاری مؤثّر پنداشته میشد و گاه نوعی از دانش پزشکی به شمار میآمد؛ چنانکه گاه نمیتوان مرز بین جادو و پزشکی کهن را بازنمود. درستی این سخن را این نکته به اثبات میرساند که اندیشههای جادویی ایرانی مستقیماً به دست علی بن سهل طبری، به طب اسلامی منتقل گشت (اولمان، 1383: 149).
مشک نیز در دعانویسی و جادو، و در نوشتن انواع طلسمها، حرزها و تعویذها به کار میرفته است (! دنیسری، 1350: 315 و 316؛ یواقیت العلوم، 1345: 209؛ مبارک، 1386: 534)؛ مثلاً برای بستن تب و یا دفع چشمزخم و... آیات و دعاهایی با مشک مینوشتند و به عنوان حرز یا تعویذ به کار میبردند. بیتهای زیر اشاره به همین موضوع دارند:
گـویــی کـه بستـهانـد تـب لرز آفـتــاب قمرت به خال هنـدو خطی از حبش گرفـتـه |
|
کز مشک آیـتـی بـه شکر بـر نـوشتـهاند شکرت بـه خط مشکیـن تب آفتاب بسته |
دفع اثر سَموم
برخی گفتهاند که از مشک برای دفع سموم گرما؛ بویژه در سفرهای بیابانی استفاده میشده است (معدنکن، 1375: 1/191). این بیت خاقانی نیز میتواند گواهی بر این مدعا باشد:
نـاف زمی است کعبه مگـر ناف مشـک شـد |
|
کـاندر سمـوم کرد اثر مـشـک اذفـرش |
سموم یادآور «سُموم» جمع سم و اثر پادزهری مشک است؛ ولی با توجه به کل قصیدة خاقانی نمیتوان آن را این گونه معنا کرد و باید آن را همان «سَموم» به معنای باد گرم و زهرآگین صحراهای عربستان به حساب آورد؛ امّا در هیچ یک از منابع طبی کهن بدین ویژگی مشک اشاره نشده است و با توجه به گرمی و خشکی مزاج مشک نمیتوان این سخن را تأیید کرد؛ دیگر اینکه حکیم مؤمن، مشک را مضر محرورین شمرده و مصلح آن را کافور که مزاج تر و سرد دارد، دانسته است (حکیم مؤمن، 1402: 810؛ ← گلشنی، 1386: 693-694؛ ماهیار، 1384؛ 224) و همواره مشک در دفع بیماریهایی که ناشی از سرما و سرمازدگی است، سفارش شده است. امّا بر خلاف مشک، کافور که مزاجی سرد دارد، برای از بین بردن گرمازدگی مادّهای مناسب به شمار میرفته و حتی قرصی به نام «قرص کافوری» برای گرمازدگی وجود داشته است که خاقانی در بیت زیر بدان اشاره دارد:
سازد پــی ناقـههای مـحـرور |
|
از قرصة شمس قرص کافور |
و همین سراینده در جایی دیگر مشک و کافور را در مقابل هم میآورد و به این اثر متضاد آن دو اشاره دارد:
به کافور عزلت خنک شد دل من |
|
سزد گر ز مشک عمل شم ندارم |
اندوهکاهی و فرحبخشی
مشک موجب خوشی و شادی میشود (ابن سینا،1362: 2/ 314؛ عطرنامة علائی، 1354: 258) و حالتی مستیآور دارد (حکیم مؤمن، 1402: 810). از همین رو در ساخت مفرحات از آن استفاده میشده است؛
غمنـاک بـود بـلبل گل مـیخـورد که در گل |
|
مشک است و زرّ و مرجان وین هر سه هست غمبر |
در ترکیب انواع مختلف مفرحات میتوان نام مشک را هم دید (! نصیرالدین طوسی، 1348: 251)؛ بویژه مفرّحاتی که برای مزاجهای سرد ساخته میشده است (کاشانی، 1345: 252). بنا به گفتة شاردن در عصر صفوی، رجال و بزرگان ایران، پیش از غذا و بویژه در اوقات دید و بازدید از مشک برای بهجت و مسرّت استفاده میکردند (شاردن، 1350: 4/ 248).
در شربت عنبر نیز که باعث فرحبخشی است، از مشک و عنبر و زعفران استفاده میشده است (حکیم مؤمن، 1402ق: 610-611). به گلشکر نیز مشک سوده میافزودند، چنانکه در بیت زیر میبینیم:
ای بر گـل عـذارت ریحـان تــر نوشته |
|
وز مشک سوده نسخی بر گلشکر نوشته |
(عمادالدین نسیمی← جلالی پندری، 1372: 272)
البته گاه فرحبخشی برخی از انواع مشک آنچنان زیاد بوده که سفارش به پرهیز و خودداری از خوردن آنها شده است؛ در عطر نامة علائی در وصف مشک چینی اینگونه آمده است: «و گفتهاند چینی خوردن را نشاید که بغایت مفرحست، و حرارت غریزی را پراکنده کند، و مضرّت به دل بازگردد؛ زیرا که حرارت غریزی را با بوی خوش انسی تمام باشد و او را به خویشتن کشد و ازان مرگ خیزد» (عطرنامة علائی، 1354: 258).
بیماریهای چشم
مشک نیروی چشم را زیاد میکند و نازکی و سپیدی چشم را برطرف مینماید (ابن سینا، 1362: 2/ 213). در بیماریهای مربوط به چشم، به اکتحال مشک سفارش شده است (عطرنامة علائی،1354: 258؛ حکیم مؤمن، 1402 ق:810) و بدین سبب از آن در ساختن کحل و توتیا بهره برده میشده است. شهمردانبن ابیالخیر در نزهتنامه، در ذیل «اندر داروهای چشم»، روش ساخت «کحل باسلیقون» و «توتیای اصفهانی» را شرح میدهد که در هر دوی اینها مشک کاربرد داشته است (شهمردانبن ابوالخیر، 1362: 555). برای نمونه کاربرد دارویی مشک در «توتیای اصفهانی» از آنجا اثبات میشود که وی میگوید: «در تابستان باید به این توتیا نیم دانگ کافور و در زمستان یک حبّه مشک افزود» (همان)، که در این دستور اشاره به گرم و خشکمزاجی مشک و مناسب بودن آن برای زمستان دارد؛ چرا که در اکتحال مشک گفتهاند که موجب از بین بردن رطوبت چشم میشود (ابن سینا، 1362: 2/213).
مشک همچنین در ترکیب کحلهای مختلف چون «کحل احولی»، «کحل غریزی» و «کحل ساذج» آمده است (حکیم مؤمن، 1402 ق: 1124- 1125).
و نیزحکیم مؤمن در ذیل «سرمه» گوید: «به اندک مشک مقوی باصرة پیران است» (همان، 44).
و به این علت است که در سرودهها نیز به مشک در چشم کشیدن اشاره شده است:
چـون جَـشّـه فشـانی ای پسر در کویـم |
|
خاک قدمت چـو مشـک در دیده زنــم |
البته در افزودن مشک به سرمه، خوشبویی مشک نیز مورد نظر بوده است. مثلاً در بیت زیر، آوردن نام نافه که به سبب همجواری با مشک، خوشبوست، در برابر سرمة چشم، نشان از خوشبو دانستن سرمة چشم یار در ذهن سراینده دارد:
نافه را سرمة چشم سیهت سوخته است |
|
زده آتـش بــه غـزالان خـتـن آمـدهای |
قوّت مغز
مشک موجب تیز کردن ذهن میشود (شیرازی، 1386: 246) و مغز را نیرو میدهد (جمالی یزدی، 1346: 203). نظامی به اثر مشک در افزودن هوش و مغز این گونه اشاره کرده است:
بســی نـافة مشــک و دیـبـای نـغـز |
|
کـز ایشــان فزوده شـود هوش و مـغـز |
بوی مشک در مغز اثر میکرده و در بسیاری از سرودهها بوی مشک و مغز در کنار هم آمده است که بیت زیر یکی از این سرودههاست:
همیشه تا بدمد مشک و مغز یابـد بـوی |
|
همیشه تـا بجهـد باد و خاک گیرد تاب |
بر اساس برخی از نمونهها ظاهراً مشک به خشکی مغز نیز میانجامیده است. سرایندگان بدین اثر مشک اشاره کردهاند:
بـس کـه نامـرد و خشکمغـزت کـرد گر خشک شد دماغ نهادت عجب مدار خواب تو مینشاندم بر سر آتش هـوس |
|
رنگ کافـور و مشـک لیـل و نـهـــار در حلق و در مشام تو چون مشک اذفرم کان همه مشک بر سرت وین همه مغز را تری |
البته برخی نیز به خلاف آن هم اشاره کردهاند؛
چـنـدین مکن دماغ بـه کـافـور و مشک تـر |
|
بـر عـاریـت شـنـاس کـف عـطرسـای را
|
اما بر اساس منابع پزشکی معتدل کردن دماغ و خوش کردن مغز از خواص مشک است (شهمردانبنابیالخیر، 1362: 257؛ شیرازی، 1386: 246)، همچنان که در برخی سرودهها آمده است؛
پـر شـود معدة تـو چـون نبود میـده ز کشـک بـه تـــو خـوشـــدل دمـاغ مـشـکبیــزم |
|
خوش کند مغز تو را چون نبود مشک سحاب5 ز تــو روشـن چـراغ صـبـحخـیـزم |
به نظر میرسد شارح خسرو و شیرین، در توضیح بیت زیرین دچار اشتباه شده است؛
شده گـرم از نـسـیــم مـشـکبــیــزش |
|
دماغ نـرگـس بـیـمـارخــیـــزش |
وی چنین گفته است: «یعنی از نسیم مشکبیز زلف وی، دماغ نرگس چشم بیمارش گرم گشته و چون مشک به عقیدة قدما حار و گرم است، حرارت و گرمی باعث بیماری نرگس چشمش شده است» (همان).
منظور نظامی این است که چون چشم شیرین بیمار بوده است، نسیم مشکبیزی از زلفش برای درمان و گرم ساختن نرگس چشمش وزیده است.
سرماخوردگی (زکام)
با اینکه خود مشک یکی از اسباب به وجود آمدن زکام است (جرجانی، 1384: 1/ 560)، امّا اگر زکام از سردی و هوای خنک پدید آمده باشد، بخور کردن مشک در درمان آن مناسب است (اخوینی، 1344: 270). ولی در مورد رابطة زکام و مشک، موضوع دیگری بسیار مورد توجه سرایندگان قرار گرفته و آن این است که بوی خوش مشک را فرد مزکوم نمیتواند حس کند. از این موضوع بخصوص در ادبیات حکمی برای پرداختن به مسائل حکمی و اخلاقی، بهرههایی برده شده است. همچنین در مورد مشک و هر موجودی که از بویهای خوشی چون مشک گریزان است، همچون جعل و خُنفُسا، چنین استفادههایی شده است. در اینجا به برخی از این ابیات اشاره میکنیم:
بـوی خـلـق خـوش تـو مشک و گلسـت بـا عدلش انـدر ناحیت ظالم نمانـد و بدنیـت شـایــد ار مغــز زکـامآلود را عـذری نهنـد |
|
حـاسدان تــو اخـشــم و مـزکـوم آری به حکم خاصیت، بگریزد از نافه جعل کو نسیـم مشـک سارا برنتابد بیش از ایـن... |
عشقورزی
تحریک تمایلات عاشقانه را از جمله خواص مشک برشمردهاند (شاردن، 1350: 4/ 68). گمان میرود، بیت زیر اشاره به موضوع مورد نظر داشته باشد:
خاک پای و خط دستت گهر و مشک من است |
|
با چنین مشک و گهر عشـق ز سر در گیرم
|
این تأثیر چنان عظیم بوده که در علم رَقی و افسوننویسی برای نوشتن طلسمهایی که مربوط به عشقآفرینی و مهرورزی بوده، به نوشتن طلسم با مشک و زعفران توصیه نموده اند: «چنان باید طلسمات که خواهد نبشتن به قلم نوتراشیده نویسد به مشک و زعفران بر کاغذی که هر دو طرفش با آب ذهان تر کرده و بریده باشند و مقص یا کارد بدان کاغذ نرسیده باشد و برابر خانة آن معشوق و مطلوب نشیند و این عملِ شرط آخر در عمل حب و بغض، مشترک است» (دنیسری، 1350: 315). امّا باید گفت که طلسم عداوت و فرقت را با صبر و سرکه مینوشته اند (همان، 316).
بیماریهای بلغمی: مشک بلغم را از میان میبرد (جمالی یزدی، 1346: 203) این خاصیت مشک ارتباط مستقیم دارد با تحریک تمایلات عاشقانه و افزودن سودا، که این موضوع در ادبیات فارسی نمودی بسیار گسترده دارد.
سپیدی موی
گفته شده است که اگر مغز پرستو را با یک حبّه مشک و زیرة خالص بر سر نهند، موجب دیر سپید شدن موی میشده است (دنیسری، 1350: 238). همچنین از مشک سوده برای خضاب موی بهره میبردند:
ز بیـم آنـکـــه سـر او چـو تـنـش گــردد ز ســر جوان نـتوانـی شـد ارچـه در پیـری |
|
همی خضاب کـنـد سر بــه مـشک اذفر ز مشک سـوده سر خویش را خضاب کنی |
دیوانگی و صرع
کاشانی گوید: «اگر پارهای از دهنه با مشک سوده سه بار در بینی دیوانه یا مصروعی دمند یا بخور سازند، نافع بود» (کاشانی،1345: 135-136). با این توضیح معنای برخی ابیات و از جمله ابیات زیر و اشارات زیرکانة سرایندگان آشکارتر میگردد:
نـکـشد ایـن دل دیـوانـة ســودائـی مـن گفـتـی: کـنـم هلالــی دیـوانــه را عــلاج |
|
سر از آن سلسلة مشکفشان یک سر موی ای مـن غـلام سلسلـة مـشـکبوی تــو |
سراینده تنها به دو واژة «دیوانه» و «سلسله» (= زنجیر برای بستن دیوانه)، اشاره ندارد؛ بلکه مشک و تأثیر آن در درمان بیماریهای سودایی نیز بیگمان مورد نظر سراینده بوده است.
نتیجه
مشک گونهای داروی حیوانی گرانبها بوده است و از آن در انواع داروها و مفرّحات بهره میبردند. خواص دارویی مشک چندان فراوان است که گاه تنها از آن به عنوان نوعی دارو نام میبردهاند، نه عطر. گرمی و خشکی مزاج مشک موجب شده که آن را در درمان بیماریهایی که مربوط به سردمزاجی و رطوبت است، به کار ببرند. این مادّه در ادب فارسی و بویژه در ادب منظوم بسیار مورد توجه قرار گرفته است. بسیاری از سرایندگان فارسی کاملاً با این آگاهیها آشنا بودند و به این ویژگیها توجه داشتهاند و در سرودههایشان اشاراتی زیبا و دقیق به این اطلاعات وجود دارد. داشتن آگاهیهایی همه جانبه از این مادّه، گذشته از باز کردن برخی گرههای ناگشودة ابیاتِ راجع به مشک، گاه در تصحیح کلمه یا کلماتی در یک بیت و یا در خود متون طبی و یا متون جغرافیایی و عطرنامهها و... یاریگر خواهد بود و همین طور چگونگی پردازش این آگاهیها بصورتی ادبی، توسط سرایندگان و نحوة برخورد شاعرانة آنها با این اطلاعات را مشخص خواهد کرد.
پینوشتها
1- با داشتن این آگاهی، در این بیت نه تنها ذهن بین دو کلمة دیوانه و سلسله تناسبی میبیند؛ بلکه بین دیوانه و مشک نیز ارتباطی نو و جدید مییابد.
2- برخی از انواع مشک مانند مشک خرخیزی برای ساختن گونهای از این قرصها که اقراص المسک نامیده میشدند، بیشتر به کار میرفته است (ابن مندویه، 1354: 15/226).
3- معاء مستقیم: راست روده، آخرین روده که چستا نیز گویند (دهخدا، ذیل معاء).
4- از آنجایی که شرب اصطلاحی معمول در کتب طبی است، از حذف کردن آن و آوردن کلمة نوشیدن، به تنهایی، پرهیز شده است.
5- سخاب درست است (قاسمی، 1382:13).
6- و همچنین این ابیات:
مــرد کــامـــی و عــشـــق مـــیورزی نــزد مـخـدوم فـضــل تـو نـقص اســت گـر نـاقـصـی نـدیـد کمالش عجـب مـدار از نفس مشک هیچ حظ و خبر نیست |
|
در زکــامـی و مــشــک میبــویــی پـیـش مـزکوم مـشـک تو بـعـره سـت کز مـشـک بینصیـب بـود مغز بـازکـام مغز جعل را که با زکام برآمد
|