نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی کرمانشاه
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The existence of eight imitations and five translations of Hosn va Del into other languages such as English and German shows the importance of this Persian book of verse. Many researchers have sought the sources of this work and some sources have been mentioned, but the imitation of Sibak Neishaburi from Nezami’s Khosrow va Shirin, as the most important source of this work, has not yet been mentioned. Due to the innovative mixing of symbolic story, folk tale and love story which is done by changing the names of characters into abstract concepts resulting in creating two layers of primary and interpretive meaning in the text of Hosn va Del, the similarities between the two books have not yet been discovered. The fruit of such mixing is the creation of a sufist and interpretive reading of Khosrow va Shirin (named Hosn va Del) which is a love story at the primary level and is very similar to Nezami’s Khosrow va Shirin. At the interpretive level, it is a mystical book of verse which narrates the story of the Progression and reaching Knowledge and Immortality.
This article tries to study the similarities between the two stories through comparing the texts of these two books and using the method of textual criticism. The results show that the love between lover and beloved is common between the two books. The structure and organization of the two books are very similar and there are very causes and motivations in the plot of the two stories. Also, more than half of the characters of the two stories are of common characteristics. There are similar events as well as places in the two stories. Also, many similarities can be seen in the content of dialogues. The results of this study show that Khosrow va Shirin is the main source of Hosn va Del and Sibak Neishaburi is among the imitators of Nezami in composing love story.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
شناخت عمیق و همة جانبه صوفیان بزرگ از زبان و کارکردهای آن، سبب شده تا آنان، همة امکانات زبان را در بیان اندیشه و سلوکشان بهکارگیرند. از این رو، آنان از دیرباز تا کنون از توانمندیهای کوچکترین ساختار روایی؛ یعنی حکایت تا منظومههای بلند پیچیده و گسترده عاشقانه، به گونهای، تأثیرگذار، ماندگار و هنرمندانه، بهره بردهاند.
عارف، زیستن را گونهای از گفتگوی پیدا و پنهان، خدا و انسان میبیند. از این رو، به هر پدیدهای معنایی فراتر از معنای قراردادی و مرسوم میبخشد و آن را بهانة بیان ادراکات درونی خود میکند. از دیدگاه صوفیان، هر پدیدهای تأویلپذیر است. چنان که از آیات قرآن، احادیث، اقوال بزرگان، حوادث روزمره، آواز پرندگان و... گرفته تا داستانهای عاشقانه را تأویل میکنند. شفیعی کدکنی در این باره مینویسد: «از نخستین ادوار تصوف ایرانی عبور از ظاهر متن و سیر دلبخواه خواننده در فضای تداعیهای خویش امری بسیار رایج بوده است. نه تنها قرآن و حدیث و شعر و امثال را تأویل کردهاند که عبارات فروشندگان دورهگرد را درمعرفی کالای خویش نیز میدانی برای تفسیرهای ویژة خود دیدهاند و گاه عبارات فاقد معنی رایج در زبان کودکان را هم به عوالم بسیار ژرف کشانیدهاند» (شفیعی کدکنی، 1380: 24). رسالة شطرنجیه علاءالدوله سمنانی، نحو القلوب امام قشیری، صرف القلوب صاینالدینعلی ترکه اصفهانی، از این قبیل تأویلات است. در این متون شطرنج، علم صرف و علم نحو، موضوع تأویل قرارگرفتهاند. به عنوان نمونه؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی تکبیر را چنین تأویل میکند: «و آن دست برداشتن و نماز درحال تکبیر اشارتست به اضطرار و افتقار بنده و شکستگی وی به حضرت مولی، چنانستی که میگوید: انا غریق فی بحرالمعاصی، فخذ بیدی» (میبدی، 1382: 1/653).
تأویل نوعی شیوةهم پدیدهها یا نوعی از اندیشیدن است. فهمی که در جریان رشتة تداعیهای ذهنی هر فرد بر اساس شخصیت فرد، مقطع تاریخی، دوران زندگی، شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، جهان بینی،جایگاه اجتماعی، طبقة اجتماعی، جنسیت، سن و تجربیات فرد، از جایی شروع میشوند و تا آن جا که نمیتوان مقصد و راه رسیدن به آن مقصد را شناخت، پیش میروند. رشتة این حلقههای به هم پیوسته تداعیهای ذهنی که بر اساس تضاد، تشابه و مجاورت تصاویر ذهنی شکل میگیرد، تا بینهایت میتواند ادامه داشته باشد. در مجموع نمادها و نشانههای مورد تأویل صوفیه حد و مرز ندارد. در این میان بیشترین خوانش صوفیانه، از کلام الهی برجای ماندهاست؛ زیرا متون مقدس استعداد ویژهای در تأویل پذیری دارند و «هر انسانی عقاید خود را در کتاب مقدس مییابد، خصوصاً آن جا که در پی عقاید ویژه و مخصوصی است» (گلدزیهر، 1383: 29).
پس از متون مقدّس، متون غنایی، نیز توان بیان شهود عارفانة پدیدههای هستی را دارا هستند؛ چنان که صوفیان با به کارگیری غزل در بیان تجربهها و اندیشههایشان، آن را به اوجی رسانیدند که بخوبی از عهدة پذیرش و بیان تأویلات آنان برآمد. زیربنای این گونه تأویلات صوفیانه، لطافت معشوق ازلی، غم غربت و هجران آدم خاکی است و منطقی عاشقانه دارد. عارفِ دچار رنج غربت در جستجوی راهی برای بازگشت به درون خویش و اتحاد با هستی است. سویة دیگر رنج غربت این جهانی، شهود عشق و رحمت الهی است؛ زیرا «تحسین زیبایی و عشق، نشان عیار و شاخص اصلی در سنت تصوف است»(چیتیک، 1382:43).بنابراین علاوه بر غزل، داستانهای عاشقانه، نیز با مضامین عشق دو دلداده، هجران و تلاش در راه وصال محبوب، بخوبی توان تأویل به مراحل سلوک عاشقانه و تلاش در راه وصال معشوق ازلی را دارند.
در میان منظومههای غنایی؛ لیلی و مجنون، محمود و ایاز، یوسف و زلیخا و وامق و عذرا بسیار تأویل شدهاند؛ اما منظومههایی چون؛ خسرو و شیرین، ویس و رامین، ورقه وگلشاه کمتر مورد تأویل صوفیانه قرارگرفتهاند. بررسی و تأمل در حُسن و دل یا همان دستور عشاق، سیبک نیشابوری، نشان میدهد که این منظومه نیز خوانشی صوفیانه از یک داستان عاشقانه است. اما کدام داستان عاشقانه؟ برای پاسخ به این پرسش باید تمام عناصر تشکیل دهندۀ دو منظومه جزء به جزء مورد بررسی، مقایسه و تجزیه و تحلیل قرار بگیرند. میزان شباهتهای به دست آمده در دو منظومه و نوع شباهتها، به این پرسش پاسخ میدهد. پس از آن با تحلیل و سنجش شباهتهای یافته شده، میتوان پاسخ داد.
پرسش این پژوهش آن است که با توجه به عاشقانه بودن داستان«حُسن و دل»، 1 آیا میتوان آن را خوانشی صوفیانه از خسرو و شیرین به شمارآورد؟ آیا شباهتهای عناصر داستانی حُسن و دل و خسرو و شیرین چنان است که بتوان سیبک نیشابوری را از پیروان نظامی در سرودن داستان عاشقانه به شمار آورد؟
حُسن و دل، با آن که در ایران چندان مورد توجه نبوده و جز در کتاب رمز و داستانهای رمزی، پورنامداریان، کمتر به بررسی و تحلیل ماهیت آن پرداخته شدهاست (رک: پورنامداریان، 1368: 141-144)، در خارج از ایران به عنوان یکی از آثار کلاسیک فارسی مورد توجه بوده است. «این داستان رمزی عاشقانه همواره مورد توجه مستشرقان بوده و به زبانهای مختلف ترجمه شده و هشت نظیرة فارسی و ده نظیرة ترکی از آن به عمل آمده است» (ذوالفقاری، 1384: 7). از جملة این ترجمهها؛ ترجمة انگلیسی ویلیام پرایس، ترجمة انگلیسی برون دوبلین و ترجمة آلمانی رودلف دوراک، را میتوان نام برد.
حضور برجستة زبان و فرهنگ ایرانی در هند و تبادلات فرهنگی وسیع میان ایران و هندوستان در عهد شاهرخ میرزا، زمینهساز تأثیرگذاری «حُسن و دل»، بر زبان و فرهنگ اردو است. دستاورد این تأثیرگذاری آفرینش «سب رس» شاهکار نثر زبان اردو، سرودۀ اسدالله وجهی شاعر خراسانی الاصل ایرانی نژاد ساکن دکن است. توجه بسیار به سبرس موجب یافتن شباهتهای بسیار میان این منظومه و حُسن و دل، شدهاست. برخی پژوهندگان معتقدند: «داستان این کتاب [سب رس]، زاییدة ذهن وجهی نیست و ریشه در قصة حُسن و دل و مثنوی دستور عشاق محمد بن یحیی سیبک فتاحی نیشابوری دارد» (رادفر، 1377: 228).
بسیاری دیگر از محقّقان نیز ادعای دیگری دارند. «گارسن دوتاسی نیز در یکی از مقالههای خود مآخذ چندی آورده است که نشان میدهد، این داستان بر اساس پربوده چندرودی، نوشته شدهاست. منظر اعظمی با توجه به مآخذ آلمانی، انگلیسی، فارسی، ترکی، گجراتی، مرهتی و دکنی، 38 کتاب را معرفی کرده است، دال بر این که قصة «سبرس» وجهی مأخوذ از نمایشنامة «پربوده چندرودی» است» (رادفر، 1377، 229) هم چنین: « نور السعید اختر، کشف کرده که «حُسن و دل» آفرینش فتاحی نیست بلکه مأخوذ از درام مشهور کرشن مشر، به نام «پربوده چندرودی» است که فتاحی از آن سود بردهاست. جالب این است که فتاحی همچون وجهی، اصل مأخذ را ذکر نکردهاست» (اعظمی، 1377: 3) 2 و (ر.ک: رادفر، 1384:32). همچنین گفتهاند: «در زمینة ادبیات تطبیقی آثار فراوانی وجود دارد که همیشه توجه نقادان ادبی و صاحب نظران حوزة ادبیات تطبیقی را به خود جلب کرده است. که از آن میان میتوان به چهار اثر معروف حسن و دل و دستور عشّاق از سیبک نیشابوری. سب رس اثر وجهیو پربوده چندرودی از کرشن مشر اشاره کرد. بررسی این آثار حاکی از وجود شباهتهای زیاد در میان آنهاست. همچنین شواهد و قراین نشان میدهد که سه اثر اول (حسن و دل، دستورعشاق وسبرس) تحت تأثیرکتاب «پربوده چند رودی»کرشنمشرکه به زبان سانسکریت بودهاست، قرار گرفتهاند» (رادفر، 1386:21) آیا بنابر نتایج این پژوهشها باید گفت که سرچشمة حسن و دل و سبرس سیبک نیشابوری و وجهی دکنی، دو شاعر خراسانی الاصل فارسی زبان «پربوده چندرودی»کرشنمشر در قرن یازدهم میلادی است. در جمعبندی نهایی این نتیجهگیریها شتابزده و یک سویه به نظر میرسند. چرا که پیشینة داستان رمزی و کاربرد تمثیل شهر بدن یا استعارة شهر (رک: فرزانه پور، 1381: 66- 68) که بن مایة لایة تأویلی و صوفیانه منظومة حسن و دل است، به متون پیش از اسلام و قبل از آشنایی ایرانیان ساکن هند با نمایشنامه «پربوده چندرودی»کرشنمشر در قرن یازدهم میلادی، میرسد. چنان که در بندهشن آمده است: «در دین گوید که تن مردمان به سان گیتی است؛ زیرا گیتی از آب سرشکی ساخته شده است. چنین گوید که این آفرینش نخست همه آب سرشکی بود، مردمان نیز از آب سرشکی میباشند. همان گونه که گیتی را پهنا با درازا برابر است، مردمان نیز به همان گونهاند: هرکس را درازا (به اندازه) پهنای خویش است. پوست چون آسمان، گوشت چون زمین، استخوان چون کوه، رگان چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دریا و موی چون گیاه است. آنجا که موی بیش رسته است چون بیشه. گوهر تن چون فلز، آسن خرد چون مردم، گوش- سرود- خرد چون گوسپند و گرمی چون آتش است. دست و پای افزار چون هفتان و دوازدهان...جگر چون دریای فراخکرد، بنکده تابستان؛ اسپرز چون ناحیه اباختر که جایگاه زمستان است. دل گرد(چون) آب اردویسور پاکیزه است، زیرا به دل نیز بیماری نرسد مگر که مرگش( فراز آید). بالای سر مغز چون روشنی بیکران و سر چون گرودمان است» (دادگی، 1378: 1239).
از سوی دیگر جا دارد، این پژوهشگران، خراسانی بودن وجهی و سیبک نیشابوری، وجود داستانهای رمزی، مثنوی سرایی صوفیانه و منظومههای غنایی در ادبیات کلاسیک فارسی پیش از سیبک نیشابوری را، جدی بگیرند؛ زیرا در پژوهش سرچشمههای حسن و دل پیشینه و تجربة خلق داستانهای رمزی در ادبیات کلاسیک فارسی چون کنزالسالکین خواجه عبدالله انصاری، سوانح شیخ احمد غزالی، لوایح عین القضات همدانی، لمعات عراقی و اشعة اللمعات جامی، آثار سهروردی، آثار ابن سینا و بسیاری دیگر ازآثار ادب کلاسیک فارسی که از مفاهیم عرفانی و شرح سلوک در قالب داستانهای رمزی سخن میگویند، کاملاً نادیده گرفته شدهاند. تنها یکی از محقّقان ایرانی به این موضوع اشارهای کرده و مینویسد: «باتوجه به رمزی بودن داستان،شاعر به روال سنت مثنویگویان در آغاز و گاه در خلال ابیات، از آیات، روایات و سخنان مشایخ بهرهجسته است؛ البته تقریبا همة آن موارد در کتب پیشینیان دیده میشود و در «حسن و دل» تأثیرپذیری شاعراز نظامی و عطار دیده میشود» (اسماعیلزاده، 1389، 88).
خسرو و شیرین
سرایندة خسرو و شیرین حکیم جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی، درگنجه زاده شد و همة عمر خود را درگنجه گذراند. ولادت او در حدود(530 ﻫ.ق) و ظاهراً تا اوایل قرن هفتم در قید حیات بوده است. پنج گنج از او به جای مانده که عبارتند از؛ مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر، اسکندرنامه» (رک: صفا، 1372،315-321).
داستان عشق خسرو و شیرین، با بر تخت نشستن هرمز، آغاز میشود. ندیم خسرو به نام شاپور شبی در بزم خاص از زنی دلاور و زیبا به نام مهین بانو پادشاه ارمن و برادرزادهاش شیرین سخن میگوید. خسرو با شنیدن وصف شیرین عاشق او میشود و از شاپور میخواهد هر طور شده حتی با حیله، به سرزمین شیرین برود و او را خواستگاری کند. شاپور در طلب شیرین به سرزمین ارمن میرود. شیرین را مییابد و انگشتری خسرو را برای شناسایی، به شیرین میدهد. شیرین هم در هیچ منزلی نمیآساید تا بعد از چهارده روز به ایران می رسد وگرد راه در چشمهای از تن میشوید. از قضا دشمنی به نام خسرو سکّه زده و شاه خشمگین دستور میدهد، خسرو را زندانی کنند. خسرو میگریزد و به جستجوی شیرین به ارمن میرود. در راه به همان چشمهای میرسد که شیرین در کنار آن فرود آمده است. شیرین با دیدن غریبه بسرعت با شبدیز دور میشود. خسرو تا به خود میآید، شیرین رفته است. عاقبت شیرین به مشکوی خسرو میرسد و از نگاهبانان میخواهد، قصری در کوهستان برایش بسازند. پس به آنجا رفته و در انتظار خسرو میماند. مهین بانو همه چیز را درمییابد، گلگون از همزادان شبدیز را به شاپور میدهد و خسرو را سپاس میگوید. شیرین همراه شاپور و گلگون به ارمن باز میگردد. اما به خسرو خبر رسیده که پدرش از دنیا رفته واو هم به ایران باز میگردد، تاجگذاری میکند و به حکومت میپردازد. پس از چندی خسرو از بهرام چوبین شکست میخورد و پنهانی باز به ارمن میگریزد. در راه موقان دو دلداده یکدیگر را باز مییابند و به خدمت مهین بانو میروند. خسرو که ازخودداری شیرین رنجیده، از او جدا میشود و به روم میشتابد تا از پادشاه روم کمک بخواهد. این بار بهرام شکست میخورد و خسرو برای بار دوم بر تخت مینشیند. شیرین پشیمان از آزردن خسرو به نزد مهین بانو رفته ومهین بانو او را به خویشتنداری تشویق میکند. پس از مرگ مهین بانو، شیرین به سلطنت میرسد. پس از چندی، آن را به دیگری میسپارد و راهی قصرش در ایران میشود. خسرو با شنیدن این خبر، بازبه وصل شیرین امیدوار میشود. اما سخت از آزردن دختر قیصر روم میترسد. روزی خسرو در جمع نزدیکان میپرسد؛ کدام سرزمین مهرویان بیشتری دارد. یکی شکرنامی را در اصفهان، وصف میکند. خسرو به دنبال یافتن شکر روانه اصفهان میشود و شکر را به عقد خود در آورده و او را به قصر خود میآورد. شیرین درماندهتر از همیشه در تنهایی، خداوند را به همه خوبان وخوبیها سوگند میدهد تا دردش را درمان کند. عاقبت دعاهای او مستجاب میشود و خسرو منقلب شده و بیقرار به سوی قصر شیرین میتازد. در این دیدار شیرین گلایهها و خسرو عذرها دارد. با همه عذرخواهیهای خسرو، شیرین او را از خود میراند. خسرو دلشکسته به قصرباز میگردد. در خواب خود را در باغی زیبا می بیند، در حالی که چراغی روشن به دست دارد. شاپور در تعبیر این خواب میگوید: دوران جدایی او از شیرین تمام خواهد شد و به وصال شیرین خواهد رسید. سرانجام خسرو از شیرین خواستگاری میکند و او را به عقد خود درمیآورد. خسرو از اینکه ناآگاهیهای او باعث ظلم و بیداد شده، پشیمان میشود و کمر همت به اجرای عدل و داد میبندد. چندی بعد، شیرویه فرزند خسرو از مریم دختر قیصر روم، مدعی تاج و تخت پدر میشود. خسرو از سلطنت کناره میگیرد و به آتشخانه میرود. سرانجام یک شب در حالی که شیرین در کنار تخت خسرو در زندان به خواب رفته، دیو سیرتیپ هلوی خسرو را با دشنه میدرد. خسرو با درد تیغ از خواب بیدار میشود؛ اماخواب شیرین را آشفته نمیسازد و جان میدهد. شیرین پس از آن که داراییهای خسرو را به محرومان میبخشد، تنها به دخمة خسرو میرود و تن بیجان او را با پهلوی دریده در آغوش میگیرد و میبوسد و به همان گونه که خسرو زخم برداشته بود، با دشنهای به خود زخم میزند و در آغوش خسرو جان میسپارد (رک: نظامی، 1366).
حُسن و دل
سرایندة حسن و دل محمّد بن یحیی بن سیبک مشهور و متخلّص به فتّاحی نیشابوری است. در معرفی او چنین گفتهاند که: «مولانا محمد بن یحیی سیبک از مردم خراسان و منتسب به نیشابورست. وی در زمان شاهرخ میزیست و سال وفات او در (852 ﻫ.ق)، ولی به قول حاجی خلیفه در( 853 ﻫ.ق)، بوده است. محمد بن یحیی سیبک مردی بدانش بود و در خط و نظم و نثر صاحب فن. سیبک گاه به «تفاح» مرادف عربی سیب و گاه به مقلوب آن «فتاح» تخلص میجست. محمد بن یحیی را تخلصهای دیگری چون «اسراری» و «خماری» نیز بودهاست... از محمد بن یحیی، آثاری چند به نظم و نثر به جای مانده که حسن و دل، شبستان خیال، ده نامه، شبستان نکات و گلستان لغات و دستور عشاق در شمار آنها است. آثار سیبک از همان آغاز تصنیف، نظر بر داشتن معانی دلنشین و بیان دلپذیر، به وسیلة تنی چند از ادیبان در ایران و عثمانی و هندوستان تقلید، ترجمه و یا تشریح شده است... وی دستور عشاق را در سال (840 ه.ق) به پایان برد» (رک: صفا، 1378: 4/ 459).
داستان حُسن و دل، داستان جدال دیرینة عقل و عشق از منظر صوفیانه است. قهرمانان این داستان یا در اردوی پادشاه عقل فرمانروای مغرب هستند و یا در اردوی پادشاه عشق فرمانروای مشرق و با این حال خود نیز با هم پیوندهای بسیاری دارند. در نهایت این جدال به پیوند حسن فرزند عشق و دل فرزند عقل میانجامد. داستان با وصف ملک اعظم، عقل،پادشاه یونان و فرمانروای مغرب زمین آغاز میگردد. او پسری دارد نام «دل» که او را به پادشاهی شهر بدن نشانده است. شبی درخلوت دل، سخن از آبحیوان در مشرق سرزمین به میان میآید. دل چنان سودازدة آب حیوان میشود که از تاج و تخت کناره میگیرد و نظر را که دیدهبان شهر بدن و جاسوس اوست، فرامیخواند تا به دنبال یافتن چشمة آبحیوان برود و به هر حیلتی که شده آن را به دست بیاورد. نظر به راه میافتد تا به شهر هدایت و قصر همت میرسد و از همت میخواهد که نشان آب حیوان را بگوید. همت میگوید: عشق حاکم مشرق شهر بدن، دختری دارد به نام «حُسن» دارد که حاکم شهر دیدار است و در دامنة کوه قاف، زندگی میکند. گلشن رخسار، بستان سرای «حُسن»جایگاه چشمة آب حیوان است. از اینجا تا چشمه آب حیوان بیابانها، طلسمها و خطرات بسیاری هست. همچنین دیو و دد و سگ سیرتان آدم خوار که دیوی پادشاه آنان است، در این راه کمین کردهاند. دیوی دربان شهر دیدار است.پسِ جایگاه دیوان، کشور رخسار است که نگهبان آن برادرم قامت، است. پس از گذشتن از جایگاه مارهای خطرناک، به شهر دیدار خواهی رسید و در گلشن رخسار، چشمه آب حیوان را خواهی یافت. نظر از صحرای پر خطر عشق میگذرد تا به منزل دوالپایان میرسد. آنان به او حمله میبرند. نظر با قدرتی که از موی زلف گرفته، دوالپایان را شکست میدهد. عاقبت خوابش میبرد. چون چشم میگشاید، شهر دیدار را میبیند. نظر در شهر دیدار برادر کوچکتری به نام غمزه دارد که جنگجو؛ اما میخواره است. حُسن از آمدن نظر خبردار شده و غمزه را میخواند و از او قصد و نیت نظر را میپرسد و خواستار دیدن نظر میشود. او سؤالاتی در باب هستی از نظر میپرسد. نظر در ضمن پاسخ از «دل» و آب حیات سخن به میان میآورد. «حسن» از احوال دل جویا میشود. توصیفات نظر از «دل» باعث دلباختگی حُسن میشود. «حسن» عاشق صورت سنگی است که نمیداند از آن کیست. «نظر» نقش دل را میشناسد. آنگاه حُسن نظر را ناظر کشور خود میکند و از او میخواهد تا در وصال دل یاریش کند. نظر از حُسن اجازه میخواهد از چشمة فم، آب بردارد. حُسن، خیال و غلامی به نام سرو را به همراهی نظر میفرستد و انگشتری خود را به نشانة زنهار و امان به نظر میسپارد. نظر به شهر بدن و به خدمت دل میرود و هرآنچه دیده و شنیده و انجام داده، برای دل بازگو میکند. دل از نظر میخواهد، تا صورت حسن را تصویر کند. دل نیز با دیدن نقش حسن، کارش به دیوانگی میکشد و هم وزیر چون از راز دل با خبر میشود از عقل میخواهد تا او را یاری کند. عقل، نظر و خیال را زندانی کرده و برتمام دروازههای شهر بدن نگهبان میگمارد. نظر به شهر دیدار میگریزد و ماجرا را برای حُسن بازگو میکند. دیو رقیب که منتظر فرصت بوده، نظر را دربند میکند. نظر به یاری زلف از بند دیو میرهد. حُسن به غمزه میگوید که پنهانی برای آوردن دل به شهر بدن برود. غمزه هم راه میافتد. از طرف دیگر توبه، به خدمت عقل میرسد و خطر حمله لشکر نظر و غمزه را یادآورمیشود. عقل وهم و دل را میخواند و میگوید: مرگ من نزدیک است و پادشاهی را به تو میسپارم. سفارش میکنم، از نظر برحذر باش، فریب خیال را نخور، تخت سلطنت را رها نکن و از خیل عشق برحذر باش. سپاهیان عشق حصار زهد و سپاه توبه را شکستهاند. حال اگر تو به دشمن یاری کنی، عاقل نیستی و دل را به جنگیدن با سپاه حُسن تشویق میکند. دل به عزم جنگ به سوی شهر دیدار میرود. در راه سپاهیانش به حیلة غمزه راه گم میکنند و ناگهان خود را نزدیک شهر دیدار مییابند. به عقل خبرمیدهند که دل و سپاهش در دام افتادهاند. با شروع جنگ، سپاه مهر، زلف، غمزه و قامت به نوبت به سپاه صبر و توبه حمله میکنند. در بحبوبة جنگ هلال کماندار دل را هدف قرارمیدهد و به خدمت حُسن میبرد. برای اولین بار دل و حُسن یکدیگر را میبینند. عقل عقب مینشیند. حُسن خبر این فتح را به پدرش عشق مینویسد. ناز به حُسن توصیه میکند؛ دل را در بند کند و چون دلبسته شد، آزادش کند. دل شبی در خواب میبیند که خورشید در زندان تابیده و ماه زیبارویی از او دلجوئی میکند. از سوی دیگر، حُسن بیتاب از زلف میخواهد که دل را به باغ آشنایی ببرد تا در باغ آشنایی همنشین نظر باشد و گاه نیز به دیدار حُسن برود. ناز حسن را به خویشتن داری تشویق میکند. رقیب (دیو سگسار) دختری به نام غیر دارد. او تصمیم میگیرد تا میان حُسن و دل جدایی بیندازد. پس در فرصتی مناسب به شکل حُسن درمیآید و نزد دل میرود. عاقبت راز خیانت دل آشکار میشود. حُسن همه کسانی که موجب دلبستگی او به دل شدهاند، مجازات میکند. با این حال از آزردن دل شرمگین و پشیمان میشود. از سوی دیگر همت به حضور عشق میرود و میگوید: بهتر آن است که برای حُسن همسری مناسب انتخاب کند. پس به وصف سرزمین و سپاه و جاه وجلال عقل و وصف دل میپردازد و میگوید: عقل و دل اکنون دربندند. عشق عقل را به وزارت برمیگزیند و مهر و همت را برای رهایی دل از حصن هجران، روانه میکند. دل دربند رقیب، شب و روز از خداوند میخواهد تا او را رهایی بخشد. عاقبت همت، حصن هجران را میگشاید و دل را میرهاند. دل همراه نظر، نسیم و همت به شهر دیدار روان میشود. در میان راه با سپاه دیو رقیب میجنگد و آنها را شکست داده و دیو رقیب را دستگیر میکند. به فرمان دل غیر را میسوزند. حسن از گناه دل می گذرد و فارغ از غم گذشته به اتفاق امیران به استقبال دل میرود. به دستور عشق میان حُسن و دل پیوندی میبندند. وفا را به عقد همت وناز را به عقد نظر در میآوردند. پس از آن دل به برپایی عدل و داد میپردازد. روزی در اطراف چشمه آب حیوان، مرد سبز پوشی را میبیند و خضر پیامبر را می شناسد. خضر پیامبر در این دیدار دل را از معارف و اسرار الهی با خبر میکند. در پایان شاعر از معانی شخصیتها و مکانهایداستان، رمزگشایی می کند (رک: سیبک نیشابوری، 1386).
شباهتهای دو منظومه
سیبک موضوع عشق و پایداری در راه رسیدن به معشوق را به کارگرفته تا مراحل سیروسلوک صوفیانه را به تصویر بکشد. از این روی در« حُسن و دل»، دو لایة داستان عاشقانه و سلوک عرفانی به موازات هم و پا به پای هم تا پایان داستان ادامه پیدا میکنند. این ویژگی حسن و دل را از بسیاری منظومه های عرفانی قبل و بعد از خود متفاوت کرده است.
موضوع مشترک در منظومة صوفیانه حسن و دل و خسرو وشیرین، عشق و طلب وصال معشوق است. ماجراهای داستان نیز در جهت رسیدن دو دلداده به یکدیگر شکل میگیرند. هدف نظامی از سرودن منظومة خسرو و شیرین معرفی عشق است به آن صورتی که او شناخته و به آن ارج نهاده است. او در مقدمه داستان در بخش «در سبب نظم کتاب و کلمهای چند در عشق» موضوع کتاب را معرفی کرده و میگوید؛ هیچ پدیدهای در هستی، ارجمند تر از عشق نیست. او رسالت انسان را عشق ورزیدن میداند و بس.
مرا کز عشق به ناید شماری جهان عشقست و دیگر زرق سازی |
|
مبادا تا زیم جز عشق کاری همه بازیست الا عشقبازی |
او همچنین اشاره میکند که نقطة مرکزی عالم هستی و محراب افلاک عشق است و جهان خاکی نیز بدون عشق معنا ندارد و آن چه در جهان جز عشق، زرق و حیلهگری و ناسره است. عشق عامل حیات است و بدون عشق دانة هیچ موجودی نمیروید. نظامی حتی ریشه بت پرستیدن را عشق میداند. از دیدگاه او بزرگترین موهبت عشق این است که تو را از دام خودت میرهاند و به آزادی درونی میرساند. عشق به تو میآموزد و جایگاه تو را در نظام هستی معین میکند. در غیر این صورت چون به خواب و خور عمر را بگذرانی، شأن انسانی خود را از دست دادهای. تمام آنچه در هستی رخ میدهد و کششها و کوششهای حیات، تجلی بیرونی عشق است.
طبایع جز کشش کاری ندارند گر |
|
حکیمان این کشش را عشق خوانند |
پس با این توضیحات میگوید؛ عزم آن دارد که آوازه عشق را در جهان بپراکند.
کمر بستم به عشق این داستان را |
|
صلای عشق در دام جهان را |
در حسن و دل، در بخش «خبر دادن همت، نظر را از پادشاه اعظم و قهرمان عالم، عشق»، سیبک نیشابوری نیز عشق را چنین توصیف میکند.
که در اقصای مشرق پادشاهیست |
|
کزو هر ذرّه[ای]، خورشید جاهیست |
سیبک چون نظامی جان جهان هستی و تنها شایسته ارج نهادن و برگزیدن را عشق میداند. نکتة جالب آوردن جملاتی از متن خسرو و شیرین در حُسن و دل است. از جمله؛ دو بیت در وصف عشق که در حسن و دل آمده و شباهت بسیاری با دو بیتدر «خسرو وشیرین»دارد.
که مغناطیس اگر عاشق نبودی از او [عشق]شد سنگ مغناطیس حاصل |
|
بدان شوق آهنی را کی ربودی که آهن را ز تابش گرم شد دل |
و هم چنین شباهت بسیار این ابیات در توصیف عشق:
و گر عشقی نبودی بر گذرگاه جلای کهربا هم سعی او کرد |
|
نبودی کهربا با جوینده کاه که چهر کاه گشت از بهر او زرد
|
این دو بیت در هر دو منظومه به دنبال یکدیگر آمده و از تصاویر مشابهی برای بیان معنا سود جستهاند. به آوردن نمونههای دیگر نیازی نیست چون دیگر پژوهشگران نیز بدین گونه موارد اشاره کردهاند. از جمله؛ « شاعر[سیبک نیشابوری] برخی از عبارات نظامی را در خسرو و شیرین عیناً به کار بردهاست و در توصیف بروج به لیلی و مجنون نظامی نظر داشتهاست (اسماعیل زاده، 1389، 88).
همانندهای ساختاری
با در کنار هم قرار دادن اجزای دو منظومه و مقایسه آنها، شباهتهای بسیار زیادی میان موضوع و محتوی این بخشها دیده میشود. نکتة مهم آن است که حتی ترتیب قرارگرفتن این بندها در ساختار متن نیز از شباهت بسیاری برخوردارست و خود نشان از استخوان بندی همسان دو منظومه دارد؛ اما بنا بر مجال اندک مقاله برخی از آن ها ذکر میشوند.
جدول شماره 1- برخی همانندیهای ساختاری
ردیف |
همانندیها |
بخشهای «خسرو و شیرین»: |
بخشهای«حُسن و دل»: |
1 |
داستان بلند |
قالب مثنوی |
قالب مثنوی |
2 |
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل |
بحرهزج مسدس مقصور محذوف |
بحر هزج مسدس مقصور محذوف |
3 |
حمد وثنای پروردگار |
آغاز با توحیدیه |
آغاز با توحیدیه |
4 |
نعت رسول(ص) |
*فی نعت خاتم النبیین |
*فی نعت سید المرسلین |
5 |
مناجات |
*مناجات |
*مناجات |
6 |
محوریت موضوع عشق |
*داستان عشق خسرو و شیرین |
*داستان عشق حُسن و دل |
7 |
انگیزهی سرودن منظومه که توصیة دوستییکدل و عالم به سخن گفتن و سرودن است. |
*سبب نظم کتاب کلمهای چند در عشق *عذر انگیختن در نظم این کتاب |
*سبب نظم کتاب |
8 |
به دنیا آمدن، کودکی و نوجوانی و رشد و تربیت خسرو به دنیا آمدن، کودکی و نوجوانی و رشد و تربیت دل |
*آغاز داستان خسرو و شیرین |
*صفة امیرزاده صدرالملة والدین لازال قلب الاقدام الاعالی *تربیت کردن عقل دل را و آموختن رموز الهی و رسوم پادشاهی |
9 |
سخنان شاپور در بارۀ زیبایی شیرین سخنان خیال در بارۀ زیبایی دل
|
*صفت کردن شاپور حسن شیرین و عاشق شدن خسرو |
*ماجرا شنیدن دل سودایی مشرب در ظلمت شب از آب حیوان و عزلت گرفتن از تخت و ایوان *پی بردن خیال جاسوس پیش دل محبوس و کشیدن خیال صورت حسن پری پیکر و عاشق شدن دل بی خبر |
10 |
وصف شیرین از زبان شاپور و اشتیاق خسرو به یافتن شیرین وصف آب حیات از زبان نظر و اشتیاق دل به یافتن آب حیات
|
*رفتن شاپوربه ارمن به طلب شیرین |
*صفة مشرفالممالک سیاح اقطارالشطاروریاحبحارالبصار،عینالملة والدین نظر و رفتن مردمان به اطراف جهان به طلب آبحیوان *رسیدن نظر جاسوس به شهر عافیت و دیدن ناموس |
11 |
فرستادن شاپور به جستجوی شیرین فرستادن نظر به جستجوی آب حیات |
*رفتن شاپوربه ارمن به طلب شیرین |
*صفة مشرفالممالک سیاح اقطارالشطارو ریاح بحار البصار، عین الملة والدین نظر و رفتن مردمان به اطراف جهان به طلب آبحیوان *رسیدن نظر جاسوس به شهر عافیت و دیدن ناموس |
12 |
شرح به پادشاهی رسیدن خسرو شرح به پادشاهی رسیدن دل
|
*خبر یافتن خسرو از واقعه هرمز |
*نشاندن عقل خرده بین، دل صدر نشین را به پادشاهی در بدن نشستن و نشستن فتن |
13 |
شرح عاشق شدن شیرین و حسن بر دل و خسرو
|
*نمودن شاپور خود را به شیرین |
*سؤال کردن حسن از هر باب و گفتن نظر از هرگونه جواب *نمودن حسن گوهر دل سنگین خود را به نظر و گفتن نظر صفت دل عادل و عاشق شدن حسن به دل
|
ادامه جدول شماره 1- برخی همانندیهای ساختاری
ردیف |
همانندیها |
بخشهای «خسرو و شیرین»: |
بخشهای«حُسن و دل»: |
14 |
شاپور و نظر از خسرو و دل سخن میگویند و حسن و شیرین را شیفته آنان میسازند.
|
*نمودن شاپور خود را به شیرین |
*سؤال کردن حسن از هر باب و گفتن نظر از هرگونه جواب *نمودن حسن گوهر دل سنگین خود را به نظر و گفتن نظر صفت دل عادل و عاشق شدن حسن به دل |
15 |
شاپور و نظر هویت خسرو و دل را فاش میکنند |
*نمودن شاپور خود را به شیرین |
*سؤال کردن حسن از هر باب و گفتن نظر از هرگونه جواب *نمودن حسن گوهر دل سنگین خود را به نظر و گفتن نظر صفت دل عادل و عاشق شدن حسن به دل |
16 |
شاپور انگشتری خسرو را به شیرین، و نظر انگشتری حسن را به دل میسپارد. |
*نمودن شاپور خود را به شیرین |
*دادن حسن دلدار انگشترین زنهار به نظر عیار برای دل زار |
17 |
هرمز خشمگین دستور در بند کردن خسرو را می دهد عقل خشمگین دستور در بند کردن دل را می دهد.
|
*گریختن خسرو از هرمز و رفتن او به ارمن |
*عزیمت کردن دل گرفتار به شهر دیدار و آگاه شدن وهم غمخوار و گفتن با عقل سردار و بند کردن دل گرفتار |
18 |
*خسرو شاپور را برای آوردن شیرین می فرستد. *حُسن، نظر را برای آوردن دل می فرستد. |
*خبر دادن خسرو مهین بانو را از حال شیرین |
*فرستادن حسن دلارای غمزه دلربای را با نظر تیز پای به دین دل باد پیمای |
19 |
*فرار خسرو به ارمن و گذراندن مدتی در کنار شیرین *حادثه بعد از لشگر کشی دل به شهر دیدارو کشیدن دل به باغ آشنایی و قصر وصال به ترفند ناز و وفا و گذراندن مدتی در کنار یکدیگر |
*گریختن خسرو از بهرام و رفتن به ارمن |
*بردن وفا دل سودایی به چشمه و باغ آشنایی *مشورت کردن حسن دلنواز درمانده با وفا و ناز |
20 |
جنگیدن خسرو با مدعیان تاج و تخت جنگیدن دل با لشگر توبه |
*لشگر کشیدن خسرو به جنگ بهرام و ظفر یافتن |
*بردن توبه نشان غمزه صف شکن به شهر بدن و پند دادن عقل پر فن دل ممتحن را و رفتن دل با لشگر جرار و صبر پایدار به عزم گرفتن شهر دیدار *رفتن عقل سردار با لشگر جرار بر عقب دل و رسیدن به شهر دیدار *جنگ کردن لشگر عشق خونخوار با لشگر دل بیقرار |
21 |
شرح عتاب کردن حسن دل را شرح عتاب شیرین خسرو را
|
*به خشم رفتن خسرو از شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم *بازگشتن خسرو از قصر شیرین به نومیدی |
*سیاست کردن حسن پُرتاب و فرستادن پی آب به وادی عتاب |
22 |
بیوفایی خسرو و روی آوردنش به شکر بیوفایی دل و روی آوردنش به غیر |
*به خشم رفتن خسرو از شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم *بازگشتن خسرو از قصر شیرین به نومیدی |
*سیاست کردن حسن پُرتاب و فرستادن پی آب به وادی عتاب |
ادامه جدول شماره 1- برخی همانندیهای ساختاری
ردیف |
همانندیها |
بخشهای «خسرو و شیرین»: |
بخشهای«حُسن و دل»: |
23 |
شرح پشیمانی شیرین و حسن از عتاب و آزردن دل و خسرو
|
*رفتن شیرین از عقب خسرو به لشگرگاه *زاری کردن شیرین در مفارقت خسرو |
*پشیمان شدن حسن مستعجل از آزردن دل، بی حاصل و زاری و بی دلی کردن در مفارقت دل |
24 |
گفتگوی دو دلداه و پاسخ دادن به سخنان یکدیگر |
بخشهای 3 :-90- 91-92-93-94-95-96-97-98 |
بخشهای: 81-82-83-84-85-86-87 |
25 |
تنهایی شیرین در قصر سنگی خود چون زندانیان در بند ماندن دل در قلعه هجران
|
*تنها ماندن شیرین و مناجات و تضرع کردن
|
*صفت دل حیران در قلعه هجران *مناجات دل مستمند با خداوند
|
26 |
دست به دعا برداشتن و تضرع و مناجات دل با خدا، و استجابت دعا دست به دعا برداشتن و تضرع و مناجات شیرین با خدا و استجابت دعا |
*تنها ماندن شیرین و مناجات و تضرع کردن
|
*صفت دل حیران در قلعه هجران *مناجات دل مستمند با خداوند
|
27 |
روی نهادن خسرو با دلی بیقرار به قصرشیرین رهایی دل از بند ورسیدن به حسن |
*رفتن خسرو به شکار و از آن جا راندن به قصر شیرین |
*رسیدن همت به قلعه هجران و خلاص کردن دل از بند و زندان و رسانیدن به عزیزان |
28 |
به پایان رسیدن غمهای و سختیهای قهرمانان داستان |
*رفتن خسرو به شکار و از آن جا راندن به قصر شیرین |
*رسیدن همت به قلعه هجران و خلاص کردن دل از بند و زندان و رسانیدن به عزیزان |
29 |
پیوند حسن و دل پیوند خسرو و شیرین |
*عروسی خسرو و شیرین |
*صفت عقد حسن دلبند با دل نیازمند |
|
به دستور خسرو ندیمان شیرین و خسرو؛ همایون و شاپور، سمن ترک و باربد، همیلا و نکیسا، به عقد یکدیگر درمیآیند. به دستور عشق، ندیمان حُسن؛ ناز و وفا به عقد نظر و همت درمیآیند. |
*عروسی خسرو و شیرین |
*صفت عقد حسن دلبند با دل نیازمند |
30 |
حکمت آموزی خسرو و دل بیان جهان بینی سرایندگان داستان و معنا کردن هستی، و جایگاه و وظیفه انسان از نگاه آنان |
*ترغیب کردن خسرو شیرین را در دانش *گفتن بزرگ امید چهل نکته از کلیله |
*فتن دل به گشت گلشن رخسار جانان و دیدن خضر علیه السلام به لب آب حیوان در سبزه زار خط ریحان *معارف گفتن خضر(ع) با دل منصف و واقف کردن او را از اسرار این حکایت |
31 |
وظیفه، هدف و آینده سراینده شفاعت پیامبر |
*در نصیحت فرزند خویش محمد |
*در نصیحت خویشتن گوید |
32 |
بیان حکمت و نتیجهگیری در باب بی اعتباری و ناپایداری دنیا، در مذمت جهان و ابنای روزگار |
*جان دادن شیرین در دخمه خسرو |
*در ختم کتاب *معارف گفتن خضر علیه السلام با دل منصف و واقف کردن او از اسرار حکایت |
33 |
سخن در بارۀ رسول (ص) |
*در معراج پیغمبر *نامه رسول خدا(ص) به خسرو |
* در معراج رسول(ص) |
قصة رمزی
نوآوری و خلاقیت سیبک نیشابوری درآن است که داستان «خسرو و شیرین» را زمینة بیان سلوک و آفرینش قصة رمزی «حسن و دل» کرده است. تفاوت بنیادی در ماهیت دو منظومه از آن جاست که «خسرو و شیرین» واقعیت تاریخی دارد علاوه بر این در متن منظوم آن نیز واقع نمایی نقش چشمگیری دارد و نظامی آگاهانه به این موضوع توجه و اصرار دارد و چنین میگوید:
اگرچه در سخن کآب حیاتست |
|
بود جایز هرآنچ از ممکناتست |
به عبارت دیگر نوع نامگذاری شخصیتهاو مکانها تا آن حد تفاوت ایجاد کرده است که اگر دو منظومه با معیار واقعگرایی سنجیده شوند، در نقطة مقابل هم قرار میگیرند. رخدادهای «خسرو و شیرین» از واقعیت نمایی برخوردار است؛ اما حوادث «حُسن و دل»، فراواقعی است. از این دیدگاه این دو داستان از دو نوع داستانی متفاوت هستند. «حسن و دل» از ویژگیهای داستان سورئالیستی و «خسرو و شیرین» از ویژگیهای داستان رئالیستی برخوردارند.
قصة رمزی «حُسن و دل» خیالی است. نامگذاری شخصیتها و مکانها با مفاهیم انتزاعی،فضایی پدید آورده که به تبع آن حوادث داستانی در جهان خیال رخ میدهد. جایگزینی مفاهیم انتزاعی، و نشانههای زبان صوفیانه، در مقام عناصر داستانی، ماهیت رمزی به این منظومه بخشیده است. جادوگران، سگساران، دوالپایان، کوه قاف و بسیاری از مکانها و شخصیتهای حسن و دل از داستانهای عامیانه گرفته شدهاند. عاشقانه بودن دو داستان و شخصیتها و رخدادها، آن را در زمرة منظومههای غنایی قرار میدهد. در مجموع این ویژگیها خالق پوششی چندلایه و تلفیقی از قصة رمزی، افسانة عامیانه و داستانعاشقانه شده است.
ترکیبات واژگانی در متن خسرو و شیرین، دارای یک لایه معنایی و معنای روشن است و از این رو زبان داستان واقعگرا، روشن و رساست. در مقابل، استعاره و ترکیبات استعاری در حسن ودل دو لایة معنایی آفریدهاند. کارکرد معانی اولیه در سطح خلق عناصر داستانی یک منظومه عاشقانه کارآیی دارند و کارکرد معانی استعاری آنها در سطح خلق عناصر داستانی یک منظومه رمزی صوفیانه کارآیی دارند. این ترکیبات در مجموع نقش بنیادی درصحنهپردازی مکانهای رخدادها و شخصیتپردازی دارند.بدین سبب در قصة رمزی حُسن و دل، محدودیتی در خلق حوادث و شخصیتها وجود ندارد. آن گاه که در فضای رمزی حسن و دل قرار میگیریم، حوادث هم شکل افسانهای دارند و هم شکل واقع نما. دلالت این حوادث بر عشق مجازی و سلوک عرفانی، تا پایان داستان، بی هیچ وقفه در دو سطح مجزّا به طور موازی به پیش میروند. در نهایت رمزی شدنماهیت داستان عاشقانة حسن و دل به تأویل عشق مجازی به عشق عرفانی انجامیده است.تکیه عمدة ما در مقایسه دو منظومه بر لایة اولِ معنایی مبتنی بر عشقِ مجازی در «حُسن و دل» است که همانندی بسیاری با داستان عاشقانة خسرو شیرین دارد. بدین سبب از این زاویه به مقایسة دو منظومه پرداختهایم.
مفاهیم در جایگاه شخصیت
در میان صوفیان و فیلسوفان پنج قرن اولیه، چندین تن از جمله خواجه عبدالله انصاری، در کنزالسالکین خود، از شکل روایی با شخصیتهایی که دلالت بر مفاهیم انتزاعی دارند، بهره بردهاند. میبدی شاگرد خواجه، در بحث مکاشفة دل و معاینة جان، از قول خواجه چنین نقل میکند: عالم طریقت و پیشوای اهل حقیقت شیخ الاسلام انصاری قدس الله روحه، بر زبان کشف این رمز بیرون داده و مُهر غیرت از آن برگرفته، گفت: «روز اول در عهد ازل قصهای رفت میان جان و دل، نه آدم و حوا بود نه آب وگل، حق بود حاضر و حقیقت حاصل، و کنّا لحکمهم شاهدین. قصه که کس نشنید به آن شگفتی، دل سایل بود و جان مفتی، دل را واسطهای در میان بود و جان را خبر عیان بود. هزار مسأله پرسید دل از جان، همه متلاشی در یک حرف، جان همه را جواب داد. در یک طرف نه دل از سؤال سیر آمد نه جان از جواب. نه سؤال ازعمل بود نه جواب از ثواب، هر چه دل از خبر پرسید جان از عیان جواب داد تا دل به عیان بازگشت و خبر فرا آب داد. گر طاقت نیوشیدن داری مینیوش و گر نه به انکار مشتاب و خاموش، دل از جان پرسید که وفا چیست؟ و فنا چیست؟و بقا چیست؟...»(میبدی،1382:1/59).میبدی نیز به پیروی از خواجه، از مفاهیم انتزاعی شخصیت ساخته و از زبان آنها بسیاری از مفاهیم عرفانی را بیان نموده است. مانند: «... عیشی روحانی با صد هزار بلبل نهانی، رستاخیز جاودانی، نفسی به صحبت آمیخته، جانی در آرزو آویخته، دلی به نور یافت غرق گشته، از غرقی که هست طلب از یافت باز نمیداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند، در آتش مهر میسوزد و از ناز باز نمی پردازد» (میبدی، 1382: 6/ 114).از دیگر قصهها، حکایتها و تمثیلهای رمزی، فلاسفه و صوفیان میگذریم؛ زیرا پورنامداریان در کتاب رمز و داستانهای رمزی به شرح و تحلیل مفصّل آنها پرداخته است.
چنان که اشاره شد، جانبخشی به مفاهیم انتزاعی و واداشتن آن ها به گفتگو و کنش، پیشینة کهنی در متون صوفیانه داشته است. سیبک نیشابوری نیز با الهام از این میراث، مفاهیم و رمزها را در نقش عناصر داستانی؛ بویژه شخصیتها به کارگرفته و حُسن و دل را آفریده است.این شخصیتهای داستانی عبارتند از: عقل، دل، حُسن، عشق، نظر، خیال، تبسم، وهم، خال، غمزه، ناموس،زرق، همت، رقیب، قامت، زلف، ساق، جادو، صدر،توبه، صبر، بلا، هلال حاجب، ناز، لعل ساقی، وفا، غیر و.... بر این اساس شگرد استعاره بالکنایه (تشخیص) از اولین بیت آغاز داستان تا آخرین بیت پایان داستان، بنیاد شخصیتپردازی است. بدین گونه عناصر شخصیتیافته در سطح معنای اولیه داستانی، حالت انتزاعی خود را از دست میدهند. از این روی داستان در دو لایة معنایی جریان مییابد.
نکتة مهم آن است که شخصیتهای اصلی حسن و دل دارای نظیری برای خود در میان شخصیتهای خسرو و شیرین هستند. هرمز، خسرو، شیرین، شاپور، مهین بانو، فرهاد، بزرگامید، باربد، نکیسا، بهرام چوبین، ختن خاتون، سمن ترک، سهیل، شکر، شیرویه، عجب نوش، فلک ناز، قیصر روم، مریم، فرنگیس، همیلا، همایون، پریزاد و گوهر ملک، براحتی نظیر خود را در حسن و دل می یابند.
مقایسة شخصیتها نشان میدهد؛ از میان بیست و هشت شخصیت «حُسن و دل» و بیست و پنج شخصیت خسرو و شیرین (درمجموع پنجاه وسه شخصیت در دو منظومه) حداقل،چهارده شخصیت نظیر هم؛ یعنی در مجموع بیست و هشت شخصیت دو منظومه، در ماهیت، کنش و جایگاه، با اندک تفاوتهای قابل چشمپوشی،همانند یکدیگرند. به عنوان نمونهای از این تفاوتهای اندک، از مقایسه «حُسن» و «شیرین» چنین برمیآید که پایبندی به ارزشهای انسانی در وجود شیرین، عمیقتر از حسن است. او مانند فرهاد عاشق و وارسته است. این وارستگی در حُسن و دل، ویژگی دل، است. برخلاف صداقت و غرور ارزش مدار «شیرین»، «حُسن» حیلهگر و خودبین است.
جدول شماره2- شخصیتهای همانند دو منظومه
خسرو و شیرین |
حُسن و دل |
هرمز پدر خسرو، پادشاه |
عقل پیر پدر دل، پادشا |
بزرگ امید وزیر هرمز |
وهم وزیر عقل |
خسرو شاهزاده |
دل شاهزاده |
شیرین شاهزاده |
حُسن شاهزاده |
مهین بانو عمه شیرین |
عشق پدر حُسن |
شاپور ندیم خاص خسرو |
نظر ندیم خاص دل |
ندیمان شیرین: همایون، سمن ترک، همیلا |
ندیمان حُسن: ناز، وفا |
همایون همسر شاپور |
ناز همسر نظر |
سمن ترک همسرباربد |
وفا همسر همت |
شکر اصفهانی رقیب شیرین |
غیر رقیب حُسن |
در آغاز داستان «خسرو و شیرین» وصف شخصیت «هرمز» و درآغاز «حسن و دل»، وصف شخصیت «عقل» را داریم، که هر دو پادشاه هستند. توصیف ملک اعظم عقل شبیه توصف شخصیت هرمز است. هم چنین«هرمز»، پدر «خسرو»، و «عقل» پدر «دل»از شخصیتهای اصلی دو منظومه هستند. توصیفات «نظر» از پادشاه شهر عافیت، «ناموس»، که در اقصای مداین قراردارد، همانند توصیفات «شاپور» از «خسروپرویز» است. وصف دو پادشاه به بخشش، عدل و داد، دلاوری، جوانی و زیبایی، جوانمردی، حمایت از سپاه و لشکر و رعیت، همانند است. در این دو منظومه این صفات به خسرو و ناموس نسبت داده شده است. برجستهترین صفت هر دو پادشاه، دادگری و جوانی آن دو است.
«وهم» وزیر عقل وظیفه تربیت «دل» را بر عهده دارد و «بزرگ امید» وزیر «هرمز» وظیفه تربیت «خسرو» را. هر دو وزیر به دستور شاه مسئولیت تربیت شاهزادگان «دل» و «خسرو» را پذیرفتهاند. هر دو نیز به آنان بسیار علاقهمند هستند. علاوه بر این، این دو وزیر رازدار و مشاور شاهزادگان نیز هستند.
«شاپور»، ندیم خاص «خسرو»،نظیر «نظر» ندیم خاص «دل» است. هردو جهاندیده، دانا، صورتگر، نقاش، جاسوس، محرم، مورد اعتماد و احترام شاهزادگان، خسرو و دل هستند. باورخسرو به علم و جهاندیدگی شاپور همانند باور دل به علم و آگاهی نظر است.
توصیف شخصیتهای همایون، سمن ترک و همیلا ندیمان شیرین نظیر توصیفات ناز ووفا ندیمان حُسن، به زیبارویانی که جز عیش و طرب کاری ندارند، در دو منظومه همانند است.
احساس شیرین به شکر و نقش او در جدایی شیرین از خسرو، همانند احساس حُسن به غیر است. نقش غیر در این داستان شبیه نقششکر، پدید آورنده حسد و نشان دهندة بیوفایی خسرو و دل است.
با آن که محور اصلی این پژوهش یافتن شباهتها است؛ اما بد نیست به برخی تفاوت نیز اشاره شود. از جمله آن که در خسرو وشیرین شخصیتهایی که حالتهای روحی و صفات اخلاقی ویژه و متفاوت دارند، انگشتشمارند و به حدود ده شخصیت میرسند. اما در حسن و دل، مفاهیم انتزاعی شخصیت یافته، هر کدام ویژگیهای خاصی دارند که آنها را از دیگر شخصیتها متمایز میکند. از این رو شخصیتهای خسرو و شیرین زندهتر و واقعیتر هستند، در حالی که تنوع شخصیتها در حسن و دل بیشتر است. در نتیجه حسن و دل شخصیت پردازی پیچیدهتری نسبت به «خسرو و شیرین» دارد.
اهمیت و نقش شخصیت در «خسرو و شیرین» بسیار است؛ اما در حسن و دل، اهمیت شخصیت در حدپیشبرد داستان و ایجاد تمایز میان شخصیتهاست. به عبارت بهتر داستان خسرو و شیرین شخصیت محور و داستان حسن و دل حادثه محور است و رخدادهای آن بسیار بیش از رخدادهای خسرو و شیرین است. در خسرو وشیرین این قهرمان و خصال اوست که وقایع داستان را تحت الشعاع قرار میدهد؛ ولی در حسن و دل، رخدادها هستند که قهرمانان را تحتالشعاع خود قرار میدهند.
همذات پنداری خواننده با شخصیتهای خسرو و شیرین براحتی رخ میدهد؛ اما همذات پنداری با شخصیتهای حسن و دل، به سبب ماهیت انتزاعی و رمزی آنها بدین سهولت نیست.
پیوند درونی رخدادها
شباهتهای بسیار حوادث و روابط علّی بین آنها در دو منظومه، بسیار است با این حال، پیوندهای میان رخدادها در حسن و دل، بسیار متنوّعتر و پیچیدهتر از خسرو وشیرین است؛ اما روابط علّی میان رخدادها در خسرو و شیرین عمیقتر و انگیزة رخداد وقایع روشنتر است. بر حسن و دل حوادث خارقالعادة قصه گونه،حاکم است، اما با این حال نیز روابط علّی قابل قبولی حوادث داستان را به هم پیوند میدهند. عامل اصلی پدید آمدن این ویژگی، چهارچوب از پیش اندیشیده و هدفمند داستانی است که سیبک نیشابوری برای بیان اندیشههای صوفیانه خود آفریده است.
در منظومة حسن و دل در دو یا سه نقطه، بحران دیده میشود، به گونهای که با حل هر بحران با بحران جدیدتر و بزرگتری روبه رومیشویم. در خسروشیرین نیز با چند بحران روبهرو هستیم. برجستهترین بحرانهای دو منظومه عبارتند از: بحران آگاهی شیرین از رابطة شکر و خسرو که موجب رویگردانی شیرین از خسرو، میشود. همچنین بحران آگاهی حس از رابطة دل و غیر که موجب بیرون راندن دل از باغ آشنایی می شود. از این رو، دو حادثة محوری یعنی؛ روی آوردن خسرو به شیرین، و رهایی دل از بند، اوج تمام حوادث پیش از خود در دو منظومه هستند.
در حسن و دل، با آن که رخدادها با نظم خاصی به دنبال هم قرار میگیرند، گاه دارای پیوند منطقی نیستند. در این موارد عناصر قصه و افسانه بر پیوندهای علّی میان رخدادها تأثیر میگذارند. زیرا در اغلب قصهها و افسانهها یک عامل غیر واقعی و جادویی وجود دارد. این عامل میتواند حیوانی مافوق الطبیعه باشد مثل اژدها یا سیمرغ... بدین ترتیب گره اصلی ماجرا به کمک سحر و جادو یا اعجاب انگیزی به دست محبوبترین قهرمانان افسانه و قصه گشوده میشود (دادور، 1383: 37). علاوه بر وقایع و پدیدههای خارقالعاده در حُسن و دل، رد پای اسطورهها نیز دیده میشود. جایی که غمزه و نظر دو برادرند که یکدیگر را نمیشناسند. غمزه فرمان کشتن نظر را دارد، اما تصادفاً در کشاکش اجرای فرمان، بازوبند برادر را میبیند و او را میشناسد. علاوه بر این در بخش «رفتن غمزه و نظر جاسوس به شهر عافیت و ولایت ناموس به صورت ترکان پوست پوش» باز هم رد پای داستان رستم و سهراب دیده میشود. مورد دیگر آن جاست که حُسن قدرت سپاه دل را می بیند از خال خود کمک میخواهد. خال هم با سوزاندن دانة عنبر سیمرغ را از کوه قاف فرا میخواند و از او برای پیروزی در این نبرد کمک میخواهد. به تدبیر سیمرغ با تیر غمزه، هلال، کماندار دل را از پای درمیآورد. در این بخش نیز ردپای داستان دیگری از شاهنامه، یعنی رستم و اسفندیار، دیده میشود.
در حسن و دل عناصر مافوق طبیعی بیشتر بر پیرنگ داستان، تأثیر گذاشتهاند. اما این گونه عناصر در خسرو و شیرین چون شبدیز و گلگون، گنجهای افسانهای خسرو، قدرت فوق تصور فرهاد در کندن کوه و مهارت مبالغه آمیز شاپور در صورتگری، چندان به پیوند منطقی میان رخدادها آسیب نمیرساند. در نتیجه پیرنگ خسرو و شیرین، سادهتر و قویتر از پیرنگ پیچیدة حسن و دل است. در این جا به برخی دیگر از حوادث و روابط علّی و انگیزههای مشترک در رخداد حوادث، در دو منظومه اشاره میشود:
صحنة خیال
صحنههای رخدادن حوادث داستان خسرو و شیرین عبارتند از: شهر مدائن، مشکوی خسرو، لشگرگاه خسرو، آذربایگان، سرزمین ارمن، ایران، کوه بیستون، روم، سپاهان، قصر شیرین، موقان، باجروان، کوهستان ارمن، صومعة کوهستان ارمن، چشمة میان راه. اما صحنة وقوع حوادث حُسن و دل تن و جان آدمی و شخصیتهای آن اعضای تن و جان هستند. مکانهای وقوع این حوادث عبارتند از: قلعة بدن، گنبد دماغ، چشمة آب حیات، شهر عافیت، باغ جنان، شهر هدایت، شهر دیدار، سبزه زار خط، قلعة هجران، بیابان فراق، زندان عتاب، صحرای خرد، قصر وصال، گلشن رخسار، چشمة فم، شهر سگسار، منزل مارپایان، چهارمحلة شهر دیدار: محلة عشوه، محلة شمایل، محلة کرشمه و محلة شیوه، صومعة عقل، صومعة زهد و ریا، چاه ذقن، چین، باغ دلگشای، چشمة آشنایی. غیر از چین که عقل در آن زندانی شده، دیگر مکانها، مفاهیم انتزاعی هستند.
مقایسة مکانها نشان میدهد که حوادث داستان حسن و دل، در حدود سی مکان و خسرو و شیرین در حدود ده مکان رخ میدهد. این مطلب بیانگر حوادث بیشتر و متنوّعتر در منظومة حُسن و دل است. همان گونه که دربارة شخصیتها گفته شد، نام مکانها در حُسن و دل، نیز بر معانی انتزاعی و مکانهای خیالی دلالت دارند. این ویژگی در زبان حسن و دل به طور گسترده و چشمگیری ایهام آفریده است. این ایهام گسترش یافته، ماهیت چندگانة رمزی، عاشقانه و قصهای حسن و دل را پدید آورده است. با این حال، در مقایسه مکانها یا صحنة رخداد حوادث در دو منظومه همانندیهای بسیاری دیده میشود. در جدول زیر، برخی مکانهای نظیر هم در خسرو وشیرین و حُسن و دل آمده است.
جدول شماره3- مکانهای همانند دو منظومه
خسرو و شیرین |
حُسن و دل |
ایران |
قلعه بدن(مغرب) |
مدائن |
گنبد دماغ |
کشور ارمن |
کشور عشق |
ارمن |
کوه قاف(مشرق) |
(ارمن) قصر مهین بانو |
شهر دیدار |
(ارمن)نزهتگاه خسرو و شیرین |
باغ آشنایی و قصر وصال |
قصر شیرین |
حصن هجران |
کوهستان محل قصر شیرین |
بیابان فراق |
قصر خسرو |
قصر وصال |
زندان خسرو |
زندان دل |
. قصر خسرو |
. قصر دل |
قصر شیرین در ارمن |
قصر حسن |
چشمة محل اولین دیدار خسرو و شیرین |
چشمة آشنایی |
دیری در کوهستان ارمن |
صومعه زهد نزدیک شهر عافیت |
نقش زمان در رخداد حوادث در دو داستان، قابل تأمل است. زمان در داستان رمزی حسن و دل برجستگی و نقش خاصی در رخداد وقایع ندارد به جز شب. شب اغلب زمان در کنار هم بودن حسن و دل است. اما در خسرو و شیرین، زمان با واقعیت بیرونی و نقش طبیعی خود در رخداد وقایع هماهنگتر است. با این حال، زمان رؤیا دیدن خسرو و دل در دو داستان همانند است. همچنین آغاز حکمت آموزی دل و خسرو یک سال پس از وصل دو دلداده است.
از دیگر عناصر مشترک صحنهپردازی، در دو منظومه انگشتری است. خسرو انگشتری خود را به شاپور میسپارد تا هم شیرین بتواند به راحتی به ایران بیاید و به قصر خسرو راه یابد و هم خود انگشتر نیز نشانهای برایشناخت شیرین باشد. حُسن نیز انگشتریخود را به نظر میسپارد تا دل به راحتی بتواند به شهر دیدار بیاید و همچنین نشانهای برای شناختن دل باشد. در صحنهپردازی حسن و دل، گذشته از شباهت کارکرد و نقش انگشتری در دو داستان، عناصر اساطیری چون کوه قاف، سیمرغ، تیر و بازوبند، نقش چشمگیری در صحنه پردازی، فضاسازی و حادثهپردازی دارند و ماهیت رمزی قصهای حسن و دل نیازمند این عناصر فراواقعی است. اما در خسرو و شیرین عناصری چون شبدیز، گلگون، گنجهای خسرو، مهارت شگفت فرهاد و شاپور در مجسمه سازی و نقاشی، در صحنه پردازی، فضاسازی و حادثهپردازی نقشی چندانی برعهده ندارند. این ویژگی به ماهیت رئالیستی خسرو و شیرین و ماهیت سوررئالیستی حسن و دل برمیگردد.
گفتگو
گفتگوها در خسرو و شیرین از اهمیت بیشتری نسبت به حسن و دل، برخوردار است. در مقابل در حسن و دل، حوادث نقش برجستهتری دارند. با این حال، در هر دو منظومه گفتگو نقش اساسی در پیشبرد جریان داستان بر عهده دارد. همانندیهای گفتگوها در محتوی میان دو منظومه بسیارست. برای مقایسه شباهت گفتگوها، برخی از بخشهای دارای شباهت، در جدول ذیل آورده شدهاست:
جدول شمارة 4- گفتگوهای مشابه در دو منظومه
خسرو و شیرین: |
حسن و دل: |
بخش: پرسشهای خسرو از بزرگمهر در باب هستی |
بخش: پرسشهای حُسن از نظر در باب هستی |
بخش: سخن گفتن خسرو و شیرین با هم |
بخش: سخن گفتن همت رفیع مقدار با عشق جهاندار |
بخش:جوابدادنشیرینخسرورا |
بخش: جواب گفتن عشق والی همت عالی را |
بخش: پاسخ دادن خسرو و شیرین را |
بخش:جواب گفت نهمت عشق را |
بخش: پاسخ دادن شیرین خسرو را |
بخش:جواب گفت نعشق گرامی همت نامی را |
بخش: پاسخ دادن خسرو و شیرین را |
بخش: جواب گفتن عشق گرامی همت را |
بخش های: پاسخ دادن شیرین خسرو را |
بخش: جواب گفتن همت بلند عشق ارجمند را |
بخش: بازگشتن خسرو از قصر شیرین به نومیدی |
بخش: فرستادن عشق با تمکین مهر را به طلب عقل به چین و آوردن او را به شهر بدن و به وزارت نشاندن عشق او را |
با آن که در طی این مقاله، به مشابهتهای بسیاری از دو منظومه اشاره شدهاما به سبب مجال اندک، از آوردن دهها مورد مشابهت دیگر صرف نظر شدهاست تا سخن به درازا نکشد.
نتیجه
داستان خسرو وشیرین در اواخر دورة ساسانی به صورت شفاهی در میان مردم رایج بوده است (رک: میرسعیدی، 1379: 417-435). هستة اصلی این داستان در کتابهای؛ شاهنامه، تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، غررالاخبار الملوک الفرس و مجمل التواریخ و القصص، آمده است؛ اما نظامی در به نظم آوردن این داستان چندان موفق بوده که شیوة داستانسرایی او تا قرنها، دیگر سخن سرایان از جمله سیبک نیشابوری را تحت تأثیر خود قرار داده است. پیروان نظامی بسیارند. با آن که بیشترین پژوهشهای نظامیشناسی در بارة خسرو و شیرین انجام شدهاست (رک: نوروزی، خورشید، 1387: 55-72) تاکنون هیچ محقّقی به تأثیرپذیری سیبک نیشابوری از خسرو و شیرین، اشاره نکرده و در میان مقلّدان نظامی از او نامی برده نشده است. حتی دریکی از تازهترین پژوهشها دربارة مقلدان نظامی، جای سیبک نیشابوری هم چنان خالی ماندهاست: امیر خسرو دهلوی (651-725 ﻫ.ق)، خواجوی کرمانی (689-750ﻫ.ق)، عصّار تبریزی (قرن هشتم)، عارف اردبیلی (قرن هشتم)، جامی(817-898ﻫ.ق)، هاتفی خرجردی(814-927 ﻫ.ق)، وحشی بافقی(939-991ﻫ.ق)، مکتبی شیرازی (اواخر قرن نهم) و هاشمی کرمانی (وفات 948 ﻫ.ق)» از مقلّدان فارسی زبان نظامی به شمار می روند. هم چنین «فضولی، حیدر خوارزمی، ابراهیم چلبی، خباتی مصطفی، رحمی بورسوری، تاشلی جالی یحیی، نوعی زاده عطایی، حیاتی، نوایی، احمدی، عاشقی، راعی هدایت الله را از جملة مقلدان ترک نظامی هستند» (رک:خلوصی، 1379: 78-96)، همچنین (رک: مؤید، 1372: 82-77)، (ر.ک: بیگدلی، 1384: 25-40) و (رک: ذوالفقاری، 1384، 7-32).
نام شاعرانی که از داستان خسرو شیرین تقلید کردهاند، نشان دهندة آن است که شیوة داستان سرایی نظامی، سرمشق شاعران بسیاری در ایران و شبه قاره هند بودهاست؛ بویژه در قرن نهم که اوج پیروی از شیوة نظامی است. از جمله سیبک نیشابوری شاعر قرن نهم (متوفی 852 ه.ق). او کاتب دربار شاهرخ میرزا و دارای تمایلات صوفیانه است. دربارهاش گفتهاند؛ وی مردی خطاط و واقف علوم بود و در کتابخانه سلطنتی بایسنقر میرزا به کتابت مشغول بوده است. (رک: صفا، 1378: 4/ 459) این نکته نشان دهندة آشنایی نزدیک و دسترسی سیبک نیشابوری به متون ادبی فارسی روزگار خود است. حال با توجه به دوران اوج تقلید از آثار نظامی در قرن هشتم تا پایان قرن نهم که مقارن دوران حیات سیبک نیشابوری است، آیا توجه ایشان به آثار نظامی، همچون دیگر شاعران این دوران و تقلید از خسرو و شیرین، در خلق حُسن و دل، امری طبیعی و بدیهی به نظر نمیرسد؟
از سوی دیگر بحث داستانهای رمزی صوفیان مطرح است. میدانیم که اغلب داستانهای رمزی را صوفیان و فیلسوفان آفریده و در شرح اندیشههای خود به کارگرفتهاند. سنایی، عطار، مولانا، ابن سینا و سهروردی داستان سرایان بزرگی هستند. سیبک نیشابوری میراثدار و به کارگیرندۀ تجربههای آنان است. او شخصیتها و مکانهای داستانی خسرو و شیرین را به عنوان رمزی از اجزای جسم و روح انسانی قرار داده است و داستان عاشقانه رسیدن از خود به خود را، از جهان واقعیتهای بیرونی خسرو و شیرین، به جهان واقعیتهای درونی حُسن و دل، کشانده است. تأویل روشن این رمزها در پایان حسن و دل در بخش معارف گفتن خضر علیه السلام با دل منصف و واقف کردن او را از اسرار این حکایت این اندیشه را تأیید میکند.
شباهتهای بسیار این دو منظومه در ابعاد گوناگون داستانی نشان میدهد حُسن و دل، خوانشی صوفیانه از منظومه غنایی پرآوازه خسرو و شیرین است. از این جهت با دیگر مثنویهای عاشقانه وصوفیانه متفاوت است. یافتهها بخوبی نشان میدهند که سیبک نیشابوری، منظومه خسرو و شیرین نظامی را با شخصیتها، حوادث، طرح، موضوع، صحنهپردازی، گفتگو و شیوههای داستانسرایی سرمشق خود قرار داده و با تغییر نام شخصیتها و مکانها به اعضای جسم و روح آدمی منظومة صوفیانه زیبایی آفریده است. این شباهتهای پیروی از خسرو و شیرین را در خلق حُسن و دل در همه ابعاد، آشکار میکند. البته با چشم پوشی از افزودن چند شخصیت و حادثه فرعی و اندک تفاوتهای قابل اغماض دیگر.نقل عین برخی از جملات در محتوی و گاه در لفظ و شباهتهای بسیار اجزا و عناصر داستانی در دو منظومه چنان است که گویی سیبک نیشابوری هنگام سرودن حُسن و دل، خسرو و شیرین را گشوده و در برابر خود داشتهاست. با این حال لایههای متفاوت معنایی و تلفیق قصة رمزی، داستان عامیانه و داستان عاشقانه موجب پنهان ماندن شباهتهای این دو منظومه شده است. در مجموع سهم تقلید خلّاقانه سیبک نیشابوری، در ترکیب چند نوع ادبی متفاوت آن قدر هست که در نهایت اثری متفاوت و در نوع خود، کم نظیر را پدید آورده باشد. با توجه به دستاوردهای این پژوهش میتوان خسرو و شیرین را مهمترین سرچشمة آفرینش حُسن و دل و از جمله منظومههای عاشقانهای دانست که با پیروی از نظامی سروده شدهاست.
پی نوشتها
1- هر دو منظومه دستور عشاق، و حسن و دل، دقیقاً یکی هستند، تنها تفاوت آنها، آن است که یکی به نظم و دیگری به نثر نگاشته شدهاست. در این مقاله حسن و دل، اشاره به اثر منظوم سیبک نیشابوری است.
2- مأخذ اصلی مقاله، چاپ دوم کتاب سب رسکاتنقیدی جائزه»یا«بررسی انتقادی سب رس از منظر اعظمی است که در دهلی، از سوی انجمن ترقی اردو در سال 1986 میلادی چاپ شده است. مقاله حاضر براساس ترجمه و تلخیص آن نوشته شده است.
3- برای بیان کوتاهتر شواهد از خسرو و شیرین تصحیح بهروز ثروتیان، که دارای شمارة بخش و عنوان بود، استفاده شد.