تحلیل ریخت‌شناسی داستان سیاوش بر اساس نظریه ولادیمیر پراپ

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فراسی دانشگاه حکیم سبزواری

2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری

چکیده

شاهنامه فردوسی، بزرگ‌ترین اثر حماسی ادب فارسی، با داشتن داستان‌هایی با ویژگی‌های مدرن و امروزی، راه را بر نظریه‌های ادبی متاخر برای آزمون، مقایسه و تطبیق باز کرده است. روش ولادیمیر پراپ روسی یکی از بهترین شیوه‌های تحلیل و طبقه‌بندی ریخت‌شناسی داستان‌ها و قصه‌های اساطیری و حماسی شاهنامه به جهت ماهیت خاص آن‌ها است. نوشته حاضر با بهره‌گرفتن از شیوه پراپ، که کارش را بر پایه کنش شخصیت‌ها نهاده است، به تحلیل داستان سیاوش می-پردازد. تطبیق داستان سیاوش با نظریه پراپ، فرضیه علمی و اساسی این تحقیق است. در این بررسی نشان می‌دهیم که این روایت با مقداری جابجایی در کنش‌های اشخاص قصه، کاملا با خویشکاری‌های ارائه شده توسط پراپ هماهنگ است. بیست و پنج خویشکاری اصلی و فرعی موجود در این داستان، نشان‌دهنده و گواه این مدعاست. کنش‌ها بین پنج شخصیت اصلی تقسیم شده است و کنش «مصیبت»، «فریب‌کاری» و «عمل قهرمان»، عناصر جدایی ناپذیر و تکرار شونده داستان هستند. روند داستان، عبور از آرامش به اوج فاجعه با سه حرکت است و سه حرکت موجود در داستان با وجود مضمون و ظاهری متفاوت، دارای ساختاری واحد هستند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Morphological Analysis of “Siavash tale” based on Vladimir Propp Theory

نویسندگان [English]

  • E Ostaji 1
  • S Ramshaki 2
1 Assistant Professor, Hakim Sabzevari University
2 MA student Hakim Sabzevari University
چکیده [English]

Having tales with modern features, the greatest epic work of Persian literature opens the way for testing, contrasting and comparing modern literary theories. One of the best methods for analyzing and morphological classification of Shahnameh’s stories and mythological and epic tales can be found in Vladimir Propp method. Using his method, this research focuses on the action of characters and analyzes “Siavash tale”. The main hypothesis of this research is to compare that tale with Propp’s theory. In this article, it is shown that such narrative is in complete harmony with functions proposed by Propp, notwithstanding some little displacements in the actions of characters. Actions have been divided among the five main characters and “calamity”, “deceit” and “hero” actions are inseparable and repeated elements of the tale. The process of the tale is moving from calmness to the climax of disaster via three moves and these moves, in spite of their different theme and form, have a single structure.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Shahnameh
  • Morphology
  • Propp theory
  • analysis of Siavash tale

مقدمه

برادران گریم، ویلهلم و یاکوب (Jacob and Wilhelm grim)، نخستین دانشمندانی بودند که قصه­های عامیانة آلمانی را گرد آوردند و در دو مجلد در سال­های 1814- 1812 م منتشر ساختند. برادران گریم و پیروان آن­ها قصه‌های عامیانه را بازماندة اسطوره­های کهن می­دانستند. کتاب «اسطوره­های اقوام تیوتونی» اثر یاکوب گریم، الهام­بخش آن دسته از اسطوره­شناسان قرار گرفت که میان زبان و اسطوره رابطه­ای بنیادی می­یافتند و مدعی بودند که قصه­های عامیانه، سمبولیسم پدیده­های طبیعی را که در اسطوره­ها تثبیت گشته است منعکس می­سازند (پراپ،17:1368).

«پس از گردآوری قصه­ها، کوشش­ها معطوف به یافتن روش­هایی برای طبقه­بندی آن­ها شد. یکی از معروف­ترین این روش­ها، به مکتب فنلاندی مشهور است که مقیاس­های تاریخی و جغرافیایی را در نظم دادن به این قصه­ها مدن ظر قرار داد. آنتی آرنه (Anti Ar ne)، یکی از پیروان و صاحب نظران این مکتب در سال 1910 میلادی، فهرستی از انواع قصه بر اساس مضمون و درون مایه­های مندرج در آن­ها منتشر کرد. استیث تامسون (Stith Tampson) یکی دیگر از همفکران او، این کار را گسترش داد و تمام گونه­های قصه را که در بایگانی کشورهای مختلف جهان گرد آمده بود به فهرست افزود» (ستاری،172:1391).

«روان‌کاوان و روان‌شناسان مکتب فروید و یونگ نیز پژوهش­های با ارزشی دربارة معنا و مفهوم قصه­های عامیانه انجام داده­اند؛ اینان متون قصه­ها را بر پایة اهداف روان­کاوانة خود مورد تجزیه و تحلیل قرار داده­اند و برخی از تجزیه و تحلیل­های آنان، روشنایی جدیدی بر معنا و پیام قصه­های عامیانه و اسطوره افکنده است» (پراپ،1368:شش). اما هیچ کدام از این تحقیق­ها نتوانست آن چنان که باید پاسخگوی نیاز اساسی قصه­ها باشد. «نافذترین نظریه­ای که در دهة 1950 و 1960حوزة فولکلورشناسی را تکان داد، نظریة مکتب ساختارگرایی بود. آندره یولس (Andre Jolles) آلمانی در سال 1930 کتابی به نام "صور ادبیات شفاهی" به چاپ رساند که در آن، صور اصلی ادبیات عامیانه را تحلیل کرده بود. لرد راگلان (Lord Raglan) در کتاب جنجال برانگیزش به نام "پهلوان" در سال 1936م. یک طرح کلی داستانی برای قصه­ها و اسطوره­هایی که با پهلوانان اساطیری و کهن سر و کار داشتند ارائه کرد اما در این میان، تحقیقی که همة این بررسی­ها را تحت شعاع قرار داد، پژوهش دانشمند فرمالیست روسی، ولادیمیر پراپ (jakovlevic propp Veladimir) بود. کتاب ریخت­شناسی حکایت او در سال 1928م. چاپ شده بود و ترجمة انگلیسی آن در سال 1958م. تحت عنوان «ریخت­شناسی قصه­های عامیانه» باعث شهرت این کتاب گردید» (پراپ،27:1371). ریخت‌شناسی قصه­های پریان پراپ را می­توان نقطة حرکت مفیدی برای بررسی­هایی دانست که هدف آن­ها شناخت تیپ­ها یا نوع­های محلی است.

 

نگاهی اجمالی بر ساختارگرایی

ساختار یعنی نظام. در هر نظام، همة اجزا به هم ربط دارد، به نحوی که کارکرد هر جزء، وابسته به کل نظام است. هیچ جزئی در یک نظام نمی­تواند بیرون از کار اجزاء، چنان که هست باشد. به همین جهت، کل نظام بدون درک کارکرد اجزاء قابل درک نیست. پس ساخت­گرایی (Structuralism) را می­توان یک شیوة درک و توضیح دانست (گلدمن، 1369: 9). امروزه کمتر نقدی را می­توان سراغ گرفت که از کارکردهای ساختاری بی­بهره باشد. بررسی ساختاری روایت و داستان، پیشرفت و کارآیی بسیاری داشته است. ریشة ساختارگرایی به فرمالیسم و مکتب پراگ و نئوفرمالیسم و فتوریسم می­رسد (شمیسا،177:1387). پیشینة پژوهش­های ساختاری با ریشه‌ای عمیق به نظریات صورت­گرایی (Formalism)  سال­های 1915 تا 1960م. میلادی باز می­گردد (نیوا، 1373: 23-17). در چند دهة گذشته، هیچ گرایش نظری به اندازة نظریة اصالت ساخت یا ساخت­گرایی، در علوم انسانی و علوم اجتماعی تاثیر نداشته است (پراپ،1368:هفت). پیشرفت‌های نقد ادبی معاصر منجر به تولّد مکتب ساختگرایی با الهام از نظریات زبان‌شناسانة فردینان دوسوسور (Ferdinand de Saussure) گردید و بعد از آن، پساساختگرایان با تکیه بر ساخت‌شکنی «در جریان انتقادها به ساختارگرایان به مبانی اندیشه و روش کار خودشان شکل دادند» (احمدی،1384: 52). البته نباید تلاش­های رولان بارت (Roland Barthes) فرانسوی در از رهبران این جنبش ادبی را در تحلیل ساختاری روایت نادیده گرفت، چرا که به پساساخت‌گرایی اهمیتی ویژه بخشیده است (سِلدن و ویدوسون،1384: 25). نقد ساختاری را می­توان متشکل از سه هدف دانست: استخراج اجزاء ساختار اثر، برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجزاء و نشان­دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر مشاهده می­شود (گلدمن، 1369: 10).

 

پیشینة تحقیق

پژوهش حاضر، اولین نگاه ریخت­شناسانه با روش پراپ بر داستان سیاوش است. از نمونه‌های دیگر حکایات و متن‌های مورد بررسی با این روش می­توان به مقاله «الگوی ساختارگرایی ولادیمیر پراپ و کاربرد­های آن در روایت شناسی» نوشتة خلیل پروینی و هومن ناظمیان اشاره کرد. در این مقاله، ده داستان از فابل­های کلیله و دمنه - به عنوان نمونه - با هدف ارزیابی کارآیی و قابلیت الگوی پراپ در تحلیل ریخت شناسانه این قصه­ها تحلیل و بررسی شده است. «بررسی قصه­های دیوان در شاهنامة فردوسی» نوشته مسعود روحانی و محمد عنایتی قادیکلایی، نمونة دیگری است که می‌کوشد نمودار خویشکاری­های پراپ و روش ریخت­شناسانة وی را در داستان­های دیوان بررسی کند تا مشخص گردد نظریه پراپ تا چه اندازه بر این داستان‌ها انطباق دارد. «تحلیل ساختاری قصة سیاهپوشان بر اساس الگوی پراپ»، نوشتة عفت نقابی و کلثوم قربانی، «ریخت شناسی قصة خیر و شر بر اساس نظریة پراپ» نوشتة طاهره ایشانی از نمونه­های دیگر است «بررسی عنصر داستانی دسیسه در داستان سیاوش»، نوشتة سکینه مرادی کوچی، «تحلیل داستان سیاوش بر پایه نظریات یونگ»، نوشتة ابراهیم اقبالی، حسین قمری گیوی و سکینه مرادی از نمونه بررسی‌های انجام شده روی داستان سیاوش هستند که نوعی نقد ساختاری به شمار می­روند.

 

پراپ و روش ریخت شناسی

پراپ عقیده دارد «واژه ریخت شناسی (morphology) یعنی بررسی و شناخت ریخت­ها. در گیاه­شناسی اصطلاح ریخت­شناسی یعنی بررسی و شناخت اجزای تشکیل دهندة گیاه و ارتباط آن­ها با یکدیگر و با کل گیاه و به عبارت دیگر، ریخت­شناسی در این­جا به معنی ساختمان گیاه است» (پراپ،17:1368). پراپ که نخستین بار این نظریه را بیان و اثبات کرد ، نخستین گام در تحقق فرضیة خویش را شناخت و تعیین دقیق عناصر ثابت و متغیر قصه دانست (حق شناس،30:1387). عناصر ثابت، عناصری هستند که پیوسته در حکایت وجود دارند و تغییر نمی­کنند اما عناصر متغیر شامل شخصیت­ها، نام و صفات آن­ها و این گونه موارد است که به صورت­های مختلف در حکایات ظاهر می­شوند و سبب تنوع حکایت­ها می­شوند (پارسا و صلواتی،56:1389).

پراپ خویشکاری (Function) را «عمل شخصیتی از اشخاص قصه می­داند که از نقطه­نظر اهمیتی که در جریان عملیات قصه دارد تعریف می­شود» (پراپ،53:1368). وی  اعتقاد داشت که همة قصه­ها ساخت واحدی دارند که از طریق عملکرد اشخاص قصه قابل پی­گیری است، نه از طریق خود اشخاص (خراسانی،46:1383). اگر چه حدود هشتاد سال از تاریخ نگارش کتاب پراپ می­گذرد اما هنوز روش وی معتبر و کار­آمد است (ذوالفقاری،55:1389). البته باید گفت که ایرادات و انتقادهایی هم بر نظریه پراپ وارد است که بحث در مورد آن­ها از حوصلة نوشتةحاضر خارج است. عده­ای اعتقاد دارند شیوة او با وجود فضل تقدم، به جهت کلیت یافتن در سی و یک کارکرد و خالی بودن از تحلیل در زمانی، نمی­تواند روشی جامع به شمار آید (اسکولز،1379: 102).

 

پرسش­ها و اهداف پژوهش

پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که داستان سیاوش بر اساس نظریة پراپ در ریخت­شناسی قصه­های پریان چه ساختاری دارد؟این پژوهش به بررسی موضوعات زیر نیز می‌پردازد:

تعداد انطباق کارکردهای سی و یک گانه پراپ بر این منظومه، نوع الگوی حرکتی داستان، ساختار داستان و شخصیت‌های قصه.

 

ریخت­شناسی داستان سیاوش

در ریخت­شناسی داستان سیاوش ابتدا اجزای اصلی تشکیل دهندة این روایت جدا می‌شود و سپس برای هر خویشکاری طبق عملکرد پراپ مطالبی به شرح زیر آورده می‌شود:

چکیده­ای از ماحصل آن، تعریف اختصاری خویشکاری و نشانة قرارداری آن خویشکاری (این نشانه­ها بعدا کمک خواهد کرد که ساختار قصه را به صورت نمودار نمایش دهیم). نتیجة این­کار، ریخت شناسی داستان سیاوش خواهد بود؛ یعنی توصیف داستان بر پایة اجزای سازندة تعریف شدة قصه توسط پراپ.

زنجیرة خویشکاری­های اصلی و فرعی که از بین 31 کارکرد پراپ در زیر ارائه داده می­شود، بنیاد ریخت­شناسی داستان سیاوش را به طور کلی عرضه می­دارد. «هر قصه معمولا با یک صحنة آغازین شروع می­شود» (پراپ، 1368: 60). وضعیت اولیه یک خویشکاری به حساب نمی­آید اما یک عنصر مهم به شمار می­آید چرا که مقدمه­ای برای معرفی قهرمان است.

گیو همراه با توس و سوارانی دلاور برای شکار وارد بیشه­ای می­شوند و زنی زیبا را را در آن بیشه می­یابند که در زیبایی و دلارایی بی­همتاست. زن بی­مانند در زیبایی را به کاوس ارمغان می­دهند؛ بسی از ازدواج کاوس بر نمی­آید که:

بسی بـر نیامــد برین روزگـــــار

 

که رنگ اندر آمد به خرم بهار

بگفتنـــد با شــاه کـــاووس کـی

 

که برخوردی از ماه فرخنده پی

یکـــی کودکی فرخ آمــد پدیــد

 

کنون تخت بر ابر باید کشیـــد

جدا گشت زو کودکی چون پری

 

بــه چــهره بســـان بت آذری...

جهاندار نامــش سیاوخـــش کرد

 

برو چرخ گردنده را بخش کرد

 (فردوسی،1389: 2/206) صحنه آغازین. a

کاووس سیاوش را از کودکی به رستم می­سپارد تا او را به سیستان برد و در مکتب خویش به او آیین آزادگی، نبرد، شکار و نشست و برخاست بیاموزد:

به رستم سپردش دل و دیده را

 

جهانـــجوی گـــرد پسنــدیده را

تهمتــن ببردش به زاولـــستان

 

نشستن گهش ساخت در گلستــان

سواری و تیر و کمان و کمند

 

عنان و رکیب و چه و چون و چند...

ز داد و بیداد و تخت و کــلاه

 

سخن گفتـــن رزم و راندن ســپاه

هنرها بیاموختش، ســر به ســر

 

بســی رنج بــرداشت و آمــد به بر

(فردوسی، 1389: 2/207) غیبت قهرمان. e

سیاوش پس از آموزش به درگاه پدر باز می­گردد در حالی که در کمال جسم و جان، یگانة بی­نظیر زمانة خویش است:

چون آمد به کاوس شاه آگهی

 

که آمد سیاوخــــش با فرّهی

بفرمود تا با سپه گیو و طوس

 

بــرفتند با شادی و پیــل و کوس

همه نامداران شدند انجــمن

 

به یک دست طوس و دگر پیلتن

خرامان بر شهریار آمــــدند

 

کــه با نودرختی به بار آمــــدند

 (فردوسی، 1389: 2/208) بازگشت قهرمان.

کاووس تاج زر و منشور فرمانروایی را بعد از هفت سال آزمایش به سیاوش می­دهد:

چنین هفت سالش همی آزمود

 

به هر کار، جز پاک زاده نبود

بـــه هشتم، بفــرمود تا تاج زر

 

زمین کهستان و زرّین کــمر

نبشتنـــد منشور بـــر پرنیـــــان

 

به رســم بزرگان و فرّ کیـــان

زمیـــن کهستان ورا داد شاه

 

که بود او سزای بزرگی و گاه

 (فردوسی، 1389: 2/210) آزمایش اول قهرمان. D

در اینجا سودابه که شخصیت جدید قصه است و می­توان او را به اصطلاح پراپ شریر نامید، وارد قصه می­شود. نقش سودابه بر هم زدن آرامش خانواده، ایجاد مصیبت، خرابکاری، از بین بردن تعادل و در نهایت، وارد کردن صدمه به قهرمان داستان است. چیزی از بازگشت سیاوش نمی­گذرد که سودابه پرنگار به او دل می‌بندد:

چو سوداوه روی سیاوش بــــدید

 

پر اندیشه گشت و دلش بر دمید

چنان شد که گفتی طراز نخ است

 

و گر پیش آتش نهاده یــخ است

کـــسی را فرستاد نزدیـــک اوی

 

که:پنهان سیاووش را این بگـوی

کـــه انــدر شبستان شاه جهـــان

 

نبـــاشد شگفت ار شوی ناگهان

 (فردوسی، 1389: 2/211) پیشنهاد(شکل وارونه­ای از نهی). y2

قراردادها و پیمان­های خدعه آمیز، نوع خاصی از پیشنهادهای فریبنده را تشکیل می­دهند (پراپ، 68:1368). سودابه با پیشنهادهایی چون آوردن سیاوش به شبستان برای گزینش همسر مورد علاقه­اش، پیشنهاد نامشروع و وسوسه انگیزش، وعده تاج و تخت آینده و... سعی در فریفتن سیاوش و تحمیل خواستة خود دارد اما چون با مخالفت سیاوش رو به رو می­شود رو به تهدید و بنای نیرنگ می­آورد:

فزون زان که دادت  جهاندار شاه

 

بیارایمــت یاره و تاج و گــــاه

اگـــر ســر بپیچی ز فرمان مـــن

 

نیایـــد دلت سوی پیمان مــــن

کنـــم بر تو این پادشاهی تبــــاه

 

شود تیره روی تو بــر چشم شاه

سیـــاوش بدو گفت هرگز مبـاد

 

که از بهر دل، من دهم سر به باد

چنین بــا پدر بی وفایـــــی کنم

 

ز مــردی و دانش جدایی کـنم

 (فردوسی، 1389 : 2/223). تلاش شریر برای فریفتن قربانی.n

پراپ خویشکاری n را خویشکاری زوج می­نامد. این خویشکاری اغلب به صورت یک مکالمة دو نفره (سودابه و سیاوش) در قصه می­آید. موثر واقع نشدن تمهیدات سودابه او را تا مرز توطئه و رسوایی پیش می­برد:

چنین گفت کآمد سیاوش به تخت

 

بیاراست جنگ و برآویخت سخــت

که از توست جان و دلم پر ز مـــهر

 

چه پرهیزی از من تو ای خوب چهر

که جز تو نخواهم کسی را ز بــن

 

چنینت همـــی راند بـــاید ســخن

بینداخت افسر ز مشکینْ ســـــرم

 

چنیـــن چــاک زد جـامه اندر برم

 (فردوسی، 1389: 2/225) اغواگری و توطئه شریر.n1

خویشکاری­های ارائه شده در بالا از اهمیتی استثنایی برخوردارند زیرا با آن­ها تحرک واقعی قصه آغاز می­شود. به این ترتیب، طبق نظر پراپ آن­ها را بخش مقدماتی قصه می­نامیم. سودابه با عمل شرارت خود، راه را برای فاجعه و گره داستان باز می­کند. کاوس با اینکه به بی­گناهی پسر باور دارد اما فریفتة سودای سودابه می­شود. این ماجرا که جدال میان سودابه و سیاوش را به نقطة اوج می­رساند، موجب می­شود که موبدان رای بر آزمایش وَر گرم (چارة آتش یا گذر از آتش) دهند. سیاوش می­پذیرد برای اثبات بی­گناهی خویش، طبق آیین آن روزگار از آتش بگذرد زیرا بنا بر باوری کهن اعتقاد دارد که آتش در پاکان تاثیری ندارد:

سرانجام گفت ایمن از هر دُوان

 

نگــــردد دل مـن، نه روشن روان

مــــگر کـــــآتش تیز پیدا کند

 

گـــنه کـرده  را زود رســوا کند...

سیاوخــــش را گفت شاه زمین

 

که رایـت چه باشد کنون اندر این

سیــاوش چنین گفت با شهریار

 

که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار

اگر کــــوه آتــــش بود بسْپرم

 

از این نیک خوار است اگر بـــگذرم

(فردوسی، 1389: 2/233) آزمایش دوم قهرمان.D1

در نتیجه از خرمنی از آتش عبور می­کند و سر بلند بیرون می­آید:

سیـاوش بر آن کوه آتش بتاخت

 

نشد تنگ دل جنگ آتش بساخت

ز هـــر سو زبانه همی بــر کشید

 

کسی خود و اسپ سیـــاوش ندید

یکی دشت با دیدگان پر ز خون

 

که تا او ز آتش کی آیــــد برون

چون او را بدیدند برخاست غـــو

 

که آمــــد ز آتش برون شاه نـــو

(فردوسی، 1389: 2/236) موفقیت قهرمان.E1

سودابه رسوا و با برخورد تند کاووس مواجه می­شود:

بر آشفت و سوداوه را پیش خواند

 

گذشته سخن­ها فراوان بــراند

که بی­شرمی و بد تنی کرده‌ای

 

فراوان دل مـــــــن بیازرده‌ای

چه بازی نمودی به فرجام کــــار

 

که بـــــا جان فرزند من زینهار

بخوردی و در آتش انداختـــــی

 

بر این گونه بر جادوی ساختی

نیاید تـــو را پوزش اکنون به کار

 

بپرداز جای و بــــــرآرای دار

 (فردوسی، 1389: 2/237) رسوا شدن شریر. EX

پراپ اعتقاد دارد: «معمولاً شریرِ حرکت دوم قصه و قهرمان دروغین مجازات می­شوند و حال آنکه شریرِ حرکت اولِ قصه، تنها در مواردی تنبیه و مجازات می­شود که خویشکاری­های جنگ و تعقیب در قصه نباشد» (پراپ، 1368: 131).  این نظر او دقیقاً با داستان سیاوش انطباق دارد چرا که در حرکت اول، شریر بخشیده می شود و انتقام خون سیاوش در کین خواهی رستم از خون سیاوش گرفته می­شود و شریر دوم کشته می­شود. کاووس­شاه دستور دار زدن سودابه را صادر می­کند اما با میانجی­گری سیاوش، سودابه جان سالم به در می­برد:

سیاوش چنین گفت با شهریـــــار

 

که دل را بدین کار رنجه مـــــدار

به من بخش سوداوه را زین گــناه

 

پذیرد مـــگر پند و آیــــین و راه

همی گفت با دل که بر دست شاه

 

گر ایدونک سوداوه گـــــردد تباه

بــــــه فرجام کار او پشیمان شود

 

ز من بیند آن غم چو پیچان شود...

سیاوش را گفت بخشیدمـــــش

 

از آن پس که خون ریختن دیدمش

(فردوسی،1389: 2/238) بخشیده شدن شریر. uneg

پراپ اعتقاد دارد که تعداد بسیاری از قصه­ها با رهایی قهرمان از تعقیب به پایان می­رسند، قهرمان به خانه باز می­گردد و قس علی هذا. با وجود این همیشه چنین نیست؛ قصه ممکن است مصیبت و بدبختی دیگری برای قهرمان در آستین داشته باشد. شریر ممکن است بار دیگر پدیدار شود و در یک سخن، شرارت آغازین قصه تکرار می­شود. پراپ این بسط و گسترشی را که در قصه از شرارت یا کمبود و نیاز شروع می­شود و به خویشکاری­های پایانی می­انجامد، اصطلاحاً «حرکت» نامیده است. این خویشکاری­های پایانی می­تواند پاداش، منفعت یا برد و یا به طور کلی التیام و جبران مافات باشد (پراپ، 1368: 183). گاهی این شرارت­ها به همان صورت­هایی که در اول قصه آمده است، تکرار می‌شوند اما گاهی به صورت­های دیگر که برای یک قصه ممکن است همه تازگی داشته باشند، شریر­های خاصی در ارتباط با مصیبت جدید پا به عرصه می­گذارند و حرکت جدید داستان را تشکیل می­دهند (پراپ، 1368: 122).

به مهر اندرون بود شــاه جهان

 

که بشنید گفتار کـــــار آگهان

که افراسیاب آمد و صــد هزار

 

گزیده ز ترکان شمرده ســـــوار

دل شاه کاووس از آن تنگ شد

 

که از بزم رایش سوی جنگ شد

(فردوسی،1389: 2/239) اعلان جنگ شریر A19 (رویداد ربط دهنده)

سیاوش برای رهایی از کینة سودابه، داوطلب جنگ با افراسیاب می­شود:

بدل گفت من سازم این رزمگاه

 

به چربی بگویم بخواهم ز شاه

مگر کِم رهایی دهـــــد دادگر

 

ز سوداوه و گفت وگوی پدر

و دیگر کز این کــار نام آورم

 

چنین لشکری را بــــه دام آورم

انگیزه:کهازعناصر پیوند دهنده بین عملکردهای قصه است.Mot

بشد با کمر پیش کاوس شاه               

 

بدو گفت مــن دارم این پایگاه

که با شاه توران بجویم نبرد

 

سر سروران اندر آرم به گـــرد

چنین بود رای جهان آفرین

 

که او جان سپارد به توران زمین

(فردوسی، 1389: 2/241) میانجیگری قهرمان برای اعزام به جنگB.

هیونی به نزدیک افراســـــیاب

 

برافگند برسان کشتــــــی بر آب

کـه آمد ز ایران سپــاهی گران

 

سپهبد سیاوخش و بـــــا او سران

سپه کش چو رستم گو پیلــتن

 

به یک دست خنجر به دیگر کفن

تو لشکر بیارای و چندین مپای

 

که از بـــــاد کشتی بجنبد ز جای

 (فردوسی، 1389: 2/244) خبر دهی. CH

افراسیاب با دیدن خوابی هولناک، سعی در تفسیر خواب و خبرگیری از آیندة جنگ خود با سیاوش می­کند. مفسران چنین تعبیر می­کنند:

چنین گفت کز خواب شاه جهان

 

به بیداری آمد سپــــاهی گــران

به بیداری اکنـــون سپاهی گران

 

از ایران بیاید دلاور ســــــــــران

یکی شاهزاده به پیش انـــدرون

 

جهاندیده با وی بسی رهنــــمون

بر آن طالعش بر گُسی کرد شاه

 

که این بوم گردد به مـــــا بر تباه

اگر با سیاوش کند شاه جنــگ

 

چو دیبه شود روی گیتی به رنگ

ز ترکان نماند کســـــی پارسا

 

غمی گردد از جنــــگ او پادشا

(فردوسی، 1389: 2/251) خبرگیری شریر. CM

ترس از نتیجة بد جنگ، افراسیاب را مجبور به درخواست صلح می­کند. گرسیوز برای رساندن پیغام مامور می­شود:

چو گرسیوز آید به نزدیک تو

 

بیارایــــد آن رای باریــــــک تـو

چنان چون به گاه فریدون گرد

 

که گیتی به بخشش به گردان سپرد

ببخشیم و آن رای بـــاز آوریم

 

ز جنگ و ز کین، پای باز آوریـــم

تو شاهی و با شاه ایـــران بگوی

 

مگــر نرم گردد ســــر جنگجوی

(فردوسی، 1389: 2/255) درخواست بخشایش و صلح از قهرمان. D5

سیاوش پس از مشورت با رستم برای استواری پیمان و سنجش افراسیاب، درخواست گروگان می­کند:

اگر زیر نوش اندرون زهر نیســـت

 

دلت را ز رنج و زیان بهر نیست

ز گردان که رســــتم بداند هــــمی

 

کجا نام ایشان بخواند هـــــــمی

چو پیمان همی کرد خواهی درست

 

تنی صد که پیوستة خون تست

بــــر من فرستی بــــه رســم نوا

 

بدین خوب گفــــتار تــو بر گوا

 (فردوسی، 1389: 2/258) قهرمان دست به تعویض و مبادله می زندE 10.

رستم مامور می­شود ماجرای مبادلة قهرمان را به گوش کاوس برساند اما جواب نامه، غیر منتظره است. به پسر امر می­شود تا گروگان­ها را به درگاه فرستد تا کشته شوند و خود با تمام توان به توران حمله کند؛ اما در نظام فکری دست پروردة رستم، پیمان شکنی گناهی بزرگ و نابخشودنی است. سیاوش پیمان آشتی را استوار می­دارد:

چنین داد پاسخ که فــرمان شاه

 

بدانم که برتر ز خورشید و مـاه

و لیکن به فرمان یزدان دلـــــیر

 

نباشد که و مه، نه چیل و نه شیر

کسی کو ز فرمان یزدان بتافت

 

سراسیمه شد خویشتـن را نیافت

 (فردوسی، 1389: 2/273) قهرمان به وعده وفا می­کند. E6

سیاوش به فرمان کاوس گردن نمی­نهد و از آنجایی که راه بازگشتی ندارد، از افراسیاب می­خواهد تا راهی بر او بگشاید که به سرزمینی دیگر رود و در آرامش زندگی کند:

از این آشتی جنگ بهر من است

 

همی نوش تو درد و زهر مـن است

ز پیمان تـــــو سر نگردد تهــــی

 

و گر دور مانـــم ز تخت مـــهی

جهاندار یزدان پناه مــــــن است

 

زمین تخت و گردون کلاه من است

و دیگر کــزین خیره ناکرده کار

 

نشایست رفتــــن بـــــر شهریــــار

یکــــی راه بگشای تا بــــگذرم

 

بـــه جایی که کــــرد ایزد آبخشورم

یکی کشوری جویم اندر جهــان

 

که نامم ز کاووس گـــــردد نهان

(فردوسی، 1389: 2/274) قهرمان خانه را ترک می­کند.

اما در این­جا از نظر پراپ، عزیمت، معنایی متفاوت از غیبت موقتی دارد که در آغاز داستان به آن اشاره شد و که خود یکی از عناصر قصه است و با نشانه B  مشخص می‌شود. پراپ در این قسمت، قهرمان قصه و هدف او را به دو گروه تقسیم می­کند: قهرمانان گروه اول که هدف عزیمت آن­ها جست­وجوگری است و هدف قهرمانان گروه دوم که در واقع آغاز سفری است؛ سفری که در طی آن حوادث و رویدادهای مختلفی انتظار آن­ها را می­کشد اما جست­وجویی در میان نیست (پراپ، 84:1368). داستان سیاوش از نوع گروه دوم است، در واقع، داستان در مسیر عملیات قربانی (سیاوش) تحول می­پذیرد و تحرک قصه در مسیر کنش­های اوست. اکنون شخصیت­های جدیدی به طور همزمان وارد قصه می­شوند. سیاوش پس از سفر به توران زمین، گرامی داشته می­شود. بعد از ازدواج با جریره، دختر پیران ویسه، تصمیم به ازدواج با دختر افراسیاب می­گیرد. در اینجا با مقداری ناهماهنگی داستان با الگوی پراپ رو به رو می­شویم چرا که در الگوی پراپ، قهرمان در پایان قصه و یک بار ازدواج می­کند که پراپ این ازدواج را نتیجه انجام کار دشوار قهرمان داستان می­داند. هر دو ازدواج با پیشنهاد پیران ویسه انجام می­پذیرد:

پس پردة من چهارند خرد

 

چو باید تو را بنده بـــاید شمرد

ولیکن تو را آن ســـــزاوارتر

 

که از دامن شاه جویی گــــــهر

فریگیس مهتر ز خوبـان اوی

 

نبینی به گیتی چنان روی و موی

به بالا ز سرو سهی برتر است

 

ز مشک سیه بر سرش عنبر است

(فردوسی،1389: 2/297) ازدواج قهرمان.  ٭W

سیاوش که در نهایت خوشی و آرامش به سر می­برد، تصمیم به ساخت سیاوش­گرد می­گیرد:

بیاراست شهری به سان بهشت

 

به هامون گل و سنبل و لاله کشت

بر ایوان نگارید چندی نگـــار

 

ز شاهان و از بـــــــزم و از کارزار

نگار سر و تاج کـــــاووس شاه

 

نبشتنــد بــا یاره و گــرز و گاه...

سیاوخش گـــردش نهادند نام

 

جــــــهانی از آن شارستان شادکام

 (فردوسی، 1389: 2/314) بنای قصری شگفت آور T2

 گرسیوز با دیدن شکوه و مقام سیاوش برای ایجاد یک تراژدی غمناک‌ انگیزه پیدا می­کند:

به دل گفت سالی دگــــــــر بگذرد

 

سیاوش کسی را به کس نشـــمرد

همش پادشاهی است و هم تاج و گاه

 

همش گنج و هم بوم و بر هم سپاه

نهان دل خویـش پیــــدا نکــــرد

 

همی بود پیچان و رخســـــاره زرد

(فردوسی، 1389: 2/321 ) ایجاد انگیزه. Mot

پس به حضور افراسیاب می­رود و ماجرای بازدیدش از شهر سیاوش را به گونه­ای دیگر بیان می­کند:

بدو گفت گرسیوز ای شهریار

 

سیاوش دگر دارد آیین و کار

فرستاده آمد ز کـــــاووس شاه

 

نهانی به نزدیک او چـــند راه

ز روم و زچین نیزش آمد پیام

 

همی یاد کاووس گیــرد به جام

بر او انجمن شــد فراوان سپاه

 

بپیچد به ناگاه ازو جــــان شاه

 (فردوسی،‌1389: 2/328) اغواگری شریر. n1

فریبکاری گرسیوز افراسیاب را بر آن می­دارد تا برای امتحان سیاوش، او را فراخواند. گرسیوز مامور این کار می­شود. هنگام ورود به سیاوش­گرد برای عملی کردن نقشه­اش در دو مرحله سیاوش را فریب می­دهد؛ نخست از سیاوش درخواست می­کند به استقبال او نیاید:

چو نزدیک شهر سیاوش رسید

 

ز لشکر زبان آوری بـــرگزید

بدو گفت:رو با سیاوش بگوی

 

که ای با گهر مهتر نامــــجوی

به  جان و سر شاه توران سپــاه

 

به جان و سر و تاج کاووس شاه

که از بهر من برنخیزی ز گــاه

 

نه پیش مــــن آیی پذیره به راه

(فردوسی، 1389: 2/333)

در فریبکاری دوم از سیاوش می­خواهد به حضور افراسیاب نرود زیرا که افراسیاب نقشه­ای برای از بین بردن سیاوش در سر دارد. در نتیجه سیاوش ناآگاهانه به عملی شدن حیله گرسیوز کمک می­کند:

کنون خیره آهرمن دل گســـل

 

ورا از تو کرده است پر داغ دل

دلی دارد از تو پر از درد و کین

 

ندانم چه خواهد جهان آفـــرین

تو دانی که من دوست دار توام

 

به هر نیک و بد ویژه یار تـــوام

 (فردوسی، 1389 :2/333) فریب قربانی. N

سیاوش بـــــه گفتار او بـــگروید

 

چنان جـــان بیدار او بغنــــوید

بدو گفت از آن در که رانی سخن

 

ز گفتار و رایت نگــــردم ز بن

تـــو خواهشگری کن مرا زو بخواه

 

همه راستی جوی و فرمان و راه

(فردوسی، 1389: 2/339) همدستی ناآگاهانه. Nk

نیامدن سیاوش به استقبال گرسیوز و نرفتن به دربار افراسیاب به بهانة ناخوشی فریگیس، نقشة گرسیوز را عملی می‌کند و در نتیجه دستور قتل قهرمان صادر می­شود:

چنین گفت سالار توران سپــاه

 

که اندر کشیدش به یک روی راه

کنیدش به خنجر سر از تن جدا

 

به شخی که هرگــــز نروید گـــیا

بریزید خونش بر آن گرم خاک

 

ممانید دیـــــــــر و مدارید باک

 (فردوسی، 1389: 2/350) دستور قتل. A13

چو از لشکر و شهر اندر گذشت

 

کشانش ببردند هر دو بـــه دشت

ز گرسیوز آن خنجر آبـــــگون

 

گروی زره بستد از بـــهر خـــون

بیفگند پیل ژیان را به خـــــاک

 

نه شرم آمدش زو به نیز و نه بــاک

یکی تشت زرین نهاد از بــرش

 

جدا کرد از آن سرو سیمین سرش

(فردوسی، 1389: 2/357) قتل قهرمان. X14

داستان سیاوش در اینجا پایان می­یابد. وقایع بعدی، یعنی خواب دیدن گودرز، سفر هفت ساله گیو برای یافتن کیخسرو، فرزند برومند سیاوش، آمدن کیخسرو به ایران و نبرد او با فریبرز و فرزند دیگر کاووس و سرانجام به تخت شاهی نشستن کیخسرو، همه زمینه ساز آغاز دوران کیخسرو است (مینوی، 1363: کز).

 

نگاره داستان

با بررسی داستان سیاوش و نشانه­های قراردادی نشان داده شده در کنار کنش شخصیت­ها، نگارة زیر به دست می­آید که نشان دهندة مجموع کنش­های اشخاص قصه در سه حرکت و به ترتیب است. نگاره و ساختار حاضر از لحاظ چند کنش اصلی و اساسی که اساس نظریة پراپ را تشکیل می­دهند، دارای اهمیت و ویژگی‌های خاصی است که از جملة آن‌ها می­توان به داشتن نقطة آغازین منطقی و قابل پذیرش، سفر قهرمان در آغاز و میان قصه، وجود چند شریر با رفتارهای متفاوت، داشتن قهرمانی ثابت و... اشاره کرد.

 

a e ↓ Dy2  n n1 D1 E1 EX=uneg 

A19 mot B CM  CH D5 E10 E6 =↑

w* T2 mot n1 n Nk  A13 =A14

شخصیت‌ها

مسئلة مهمی که پراپ بیان می­کند، دسته بندی شخصیت­های قصه به هفت دستة اصلی است: 1- قهرمان 2-شریر 3- بخشنده 4-یاری­گر 5-شاه­دخت و پدرش 6-اعزام کننده 7- قهرمان دروغین (پراپ، 1368: 132-59). اما باید توجه داشت در ریخت­شناسی قصه­ها و حکایت­های دیگری غیر از قصه­های پریان، ممکن است خویشکاری­ها و شخصیت‌های کمتری وجود داشته باشد در داستان سیاوش، شخصیت‌های قصه را می‌توان چنین تقسیم کرد:

 

1- قهرمان قربانی: سیاوش

2- شریر(ضد قهرمان): سودابه، گرسیوز، افراسیاب

3- گسیل دارندة قهرمان: کاووس

5- یاریگر قهرمان: رستم، افراسیاب، پیران ویسه

6- دانای کل: راوی

 

 

ساختار روایت

                      1- سیاوش از زن زیبا رو زاده می­شود و برای آموزش به دست رستم سپرده می­شود. 

 تعادل اولیه         2-سیاوش پس از بازگشت به نزد پدر و پس از هفت سال آزمایش، منشور فرمانروایی را از پدر دریافت می­کند.

 

 

                       1-نامادری به سیاوش دل می­بندد و برای رسیدن به او از هیچ کاری دریغ نمی­کند.

برهم خوردن تعادل    2- پاسخ منفی قهرمان، سودابه را به سوی حیله سوق می­دهد. قهرمان در معرض اتهام قرار می­گیرد.

                       3-رأی به عبور از آتش داده می­شود. قهرمان داوطلبانه می­پذیرد.

 

         1- قهرمان سرافراز از میان خرمنی از آتش عبور می­کند.

تعادل نسبی          2- شریر رسوا می­شود و به مجازات محکوم می­شود.

          3- منش قهرمانانة سیاوش و آینده­نگری او باعث بخشیده شدن سودابه می­گردد.

 

 

         1- افراسیاب به عنوان شریر تازه برای اعلان جنگ وارد میدان می­شود

                       2- سیاوش داوطلبانه به جنگ او می­رود و پیروزی­های اولیه را به دست می­آورد.

برهم خوردن تعادل    3- خواب آشفتة افراسیاب، او را وادار به صلح می­کند.

                       4- قهرمان در قبال صلح، گروگان دریافت می­کند و ماجرا را به گوش پدر می­رساند.

          5- کاووس روشی دیگر دارد: گروگان­ها کشته شوند و به تورانیان حمله شود.

 

 

         1- منش پهلوانانة سیاوش او را از این کار باز می­دارد و او را به توران می­کشاند.

                      2- سیاوش در آنجا گرامی داشته می­شود و با جریره دختر پیران ویسه و فریگیس تعادل دختر افراسیاب ازدواج می­کند.

      تعادل         3- سیاوش، شهر سیاوش­گرد را بنا می­نهد و در نهایت خوشی زندگی را به سر می­برد.

 

         

                       1-گرسیوز با دیدن حشمت و جلال سیاوش به وحشت می­افتد.

برهم خوردن تعادل   2- گرسیوز پس از بدگویی­های زیاد از سیاوش و حیله­های خود، وی را گرفتار می­کند.

          3- دستور قتل صادر می­شود و سیاوش ناجوانمردانه کشته می­شود.

 

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که «حرکت سوم داستان سیاوش به یک التیام ختم می­شود. پس از این که خون سیاوش بر زمین جاری شد، گیاهی از آن خون شروع به بالیدن کرد. هرگز از خون مظلوم و آه و سخن او غافل مباش و هرگز اندیشه مکن که آن گیاه چگونه در لحظه­ای بیرون آمد و رشد کرد و جهان را فراگرفت. خون مظلومان این­چنین گواهان فراوان داشته است» (گلسرخی، 1386: 348).

 

نمودار حرکتی داستان

داستان سیاوش به ظاهر قصه­ای سه حرکتی است که حرکت بعدی مستقیماً در پی حرکت قبلی می­آید و نگاره آن به شکل زیر است:

a ـــــــــــــــــــــــــــــــــــuneg

 

. A19 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ t2

 

.4n1 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــX14

نتیجه

بیست و پنج خویشکاری ارائه داده شده در داستان سیاوش، تشابه قابل ملاحظه­ای از نظر ساختار، میان الگوی پراپ و نگارة به دست آمده از داستان سیاوش به وجود آورده است که خود می­تواند گواهی بر قابلیت الگوی پراپ در تحلیل این داستان باشد. روند داستان سیاوش حرکت از آرامش به اوج فاجعه است تا رسیدن به فاجعه نهایی سه حرکت وجود دارد. متناسب با تغییر حرکت­ها، شخصیت­های داستان هم بیش و کم تغییر می­کنند. کنش شخصیت­ها خبر از یک فاجعه و مصیبت غم­انگیز می­دهد. افراسیاب در عین حال که ضد قهرمان و در برابر سیاوش است، بنا به مصلحت اندیشی­های خود، گاهی یاریگر قهرمان هم محسوب می­شود؛ به همین دلیل برای او دو شخصیت در نظر گرفته می‌شود. انگیزه­ها، خودخواهی و خیره سری ضد قهرمان­ها و آگاهی بخشی از طریق گفتگو را می توان از عوامل بسط قصه دانست.

در داستان سیاوش تا قسمت غیبت قهرمان، قصه دقیقاً موافق و هم­گام با الگوی پراپ است اما در ادامه با اندکی جابه­جایی، داستان از عنصر قدغن خالی می­شود و شکل وارونة آن؛ یعنی پیشنهاد، جایگزین آن می­شود که در تضاد با الگوی پراپ نیست در الگوی پراپ، پایان قصه­ها با ازدواج یا سلطنت و یا هر دو پایان می­یابد اما داستان سیاوش عاری از این ویژگی است.

1- احمدی، بابک .(1384). ساختار و تأویل متن؛ تهران: مرکز.
2- اسکولز، رابرت .(1379). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات؛ ترجمه فرزانه طاهری، چاپ اول، تهران: آگاه.
3- اقبالی، ابراهیم، حسین قمری گیوی و سکینه مرادی .(1386). «تحلیل داستان سیاوش بر پایة نظریات یونگ»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش8: 86- 69.
4- پارسا، سید احمد و لاله صلواتی .(1389). «ریخت شناسی حکایت های کلیله و دمنه نصرالله منشی»، فصلنامة بوستان ادب، دانشگاه شیراز، س 2، ش 4، پیاپی 6: 77- 47.
5- پراپ، ولادیمیر .(1368). ریخت‌شناسی قصه‌های پریان؛ ترجمه فریدون بدره‌ای؛ چاپ اول تهران: توس.
6- -----------. (1371). ریشه­های تاریخی قصه­های پریان؛ فریدون بدره­ای، تهران:توس.
7- حق­شناس، علی­محمد و پگاه خدیش .(1387). «یافته­های نو در ریخت­شناسی افسانه­های جادویی ایران»، مجلة  دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دورة 59، ش 2، تابستان: 39- 27.
8- خراسانی، محبوبه .(1383). «ریخت­شناسی­هزار و یک شب»، فصلنامه­پژوهش­های ادبی، س2، ش 6: 46- 45.
9- روحانی، مسعود و محمد عنایتی .(1390). «بررسی قصه­های دیوان در شاهنامة فردوسی»، متن شناسی ادب فارسی، دورة 3، ش 1: 122- 105.
10- ذوالفقاری، حسن .(1389). «ریخت شناسی افسانه عاشقانه گل بکاولی»، فنون ادبی دانشگاه اصفهان، س 2، ش 1: 62- 49.
11- ستاری، رضا .(1391). «تحلیل منظومة جهان گیر نامه بر اساس نظریه ریخت شناسی ولادیمیر پراپ»،فصل نامه دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، ش 33: 192- 169.
12- ستاری، جلال .(1376). اسطوره در جهان امروز، تهران:مرکز.
13- سِلدِن، رامان و پیتر ویدوسون .(1384). راهنمای نظریة ادبی معاصر؛ ترجمه عباس مُخبر، چاپ سوم،تهران: طرح نو.
14- شمیسا، سیروس .(1387). نقد ادبی، چاپ اول، تهران: فردوس.
15- فردوسی، ابوالقاسم .(1389). شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، دفتر دوم، چاپ سوم، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.
16- کوپ، لارنس.(1384). اسطوره؛ ترجمه محمد دهقانی؛ چاپ اول،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
17- گلدمن، لوسین.(1369). نقد تکوینی، ترجمة محمدتقی غیاثی، چاپ چهارم، تهران: بزرگ­مهر.
18- گلسرخی، ایرج.(1386). روایت شاهنامه به نثر، چاپ دوم، تهران: علم.
19- مینوی، مجتبی.(1363). داستان سیاوش از شاهنامه، چاپ اول، تهران: موسسه مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی.
20- نقابی، عفت و کلثوم قربانی .(1391). «تحلیل ساختاری قصة شاه سیاهپوشان بر اساس الگوی پراپ»، پژوهشنامة زبان و ادب فارسی (گوهر گویا)، س 6، ش1، پیاپی 21: 162- 141.
21- نیوا، ژرژ.(1373). نظر اجمالی به فرمالیسم روس؛ ترجمة رضا سیدحسینی؛ مجلة ارغنون، ش 4: 25- 17.