بررسی دیوان غزلیات امیرخسرو دهلوی بر اساس چند دستنویس معتبر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صنعتی قم

2 دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران

چکیده

طوطی زبان‌آورِ خطه هندوستان، امیرخسرو دهلوی، یکی از پُرکارترین شاعرانِ فارسی‌زبان است که تأثیرات شگرفی را بر شعر فارسی‌گویان بعد از خود، در سرزمین‌های هند و سند و ایران، گذاشته است. هرچند امیرخسرو بیشتر شهرت خود را مدیون و مرهون مثنوی‌هایش است، در عین حال، غزل‌هایی استادانه و دلنشین از وی باقی مانده است که مقام والای این شاعر شیرین‌سخن را در شعر فارسی نشان می‌دهد.
دیوانِ غزلیاتِ امیرخسرو چندین بار در ایران و هند به چاپ رسیده است. از این جمله است چاپِ طهران با مقدمه سعید نفیسی و تصحیح م. درویش که اقبال صلاح‌الدین در تصحیحِ بعدی از دیوان امیرخسرو همین تصحیح را نیز یکی از ملاک‌های اصلی کار خود قرار داده است. با توجه با نایافت بودن این تصحیح اخیر در ایران، محمد روشن همان کارِ اقبال صلاح‌الدین را با حذف نسخه‌بدل‌ها و برخی تغییرات جزئی به چاپ رسانیده است. این تصحیح از دیوان امیرخسرو دهلوی که امروزه در غالب تحقیقات و مقالات به عنوانِ منبع به آن ارجاع داده می‌شود، خطاها، تصحیفات و اشکالات کوچک و بزرگی دارد. در این جستار برخی اشکالات اساسی و تحریفات و تصحیفات موجود در دیوانِ چاپی امیرخسرو بر اساس سه دستنویس معتبر از دیوان وی، نمایانده شده، همچنین به اشعار و ابیاتی نویافته از امیرخسرو اشاره شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Study of Amir Khosrow Dehalvi’s Divan of Sonnets on the basis of Some Authentic Manuscripts

نویسندگان [English]

  • M Mansouri 1
  • H Parsifar 2
1 Assistant Professor, Industrial University of Qom
2 PhD, University of Tehran
چکیده [English]

Amir Khosrow Dehlavi, the famous poet of India, is one of the most prolific poets of Persian language who has influenced deeply the poetry of Persian poets after himself in Iran and Indus lands. Though most of his fame refers to his Mathnavies, there are a number of good and elaborated sonnets belonging to him which show his high status in Persian poetry. The Divan of his sonnets has been published several times in Iran and India. Among these is Tehran’s published version with the introduction of Saeed Nafisi and corrected by M. Darvish which has been used by Iqbal Salah al-Din as one of the main criteria in his later correction of Amir Khosrow’s Divan. Since this latter correction is not found in Iran, Muhammad Roshan has published the very work of Iqbal Salah al-Din with some minor changes and eliminating variant copies. This correction, which today is referenced as a source in most researches and articles, has mistakes, Tashifs and minor and major problems. This article aims to show some fundamental problems and Tahrifs and Tashifs in the published Divan of Amir Khosrow on the basis of three authentic manuscripts of his Divan and also point to some of his newly-found poems and verses.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Amir Khosrow Dehlavi
  • Tashif
  • newly-found poems
  • manuscript

مقدمه

برخی از کتاب­ها و نوشته‌هایِ زبان و ادب فارسی که به­نوعی با شبه قارة هندوستان یا پاکستان مرتبط است، به دست محققان همین سرزمین‌ها معرفی و تصحیح شده است. این سعی و تلاشِ دانشمندان شرقی فارسی‌دان، بسیار قابل تحسین و سزاوار تقدیر است. در عین حال، گاه توجه و اهتمام این محققان به آثار فارسی، مشکلاتی را نیز پدید آورده است. نخستین ایراد آن است که آثار منتشر شده در این کشورها در مواردی در ایران کمیاب و حتی نایاب می‌شود.

مشکل دوم هنگامی آشکار می‌شود که محققان و مصححان ایرانی نیز به سببِ این‌که گاه با توجه به انتشارِ این کتب در بیرونِ مرزها کار نشر و تحقیق در این آثار را تمام شده می‌دانند، کمتر سراغ این دست کارها را می‌گیرند. از دیگر سوی، وقتی که ناشری به دنبالِ چاپِ این قبیل کتاب‌ها می‌رود، عینِ همان کتاب را با تغییراتی در مقدمه و حروف‌چینی و طبعاً حذفِ بخش‌هایی از آن، منتشر می‌کند.

از این جمله است دیوانِ غزلیات امیرخسرو دهلوی به تصحیحِ اقبال صلاح‌الدین و بازنگریِ وزیرالحسن عابدی که بر اساسِ چاپِ طهران و چند نسخة خطی دیگر در لاهور به طبع رسیده است. چندی پیش محمد روشن عین همان کتاب را به حذف نسخه ‌بدل‌ها و مقدمة مصححان و افزودن برخی اشعار نویافته، در ایران به چاپ رسانده‌اند. ایشان در مقدمه‌ای که خود بر این کتاب افزوده‌اند، مدعی شده‌اند که تغییراتی را در تصحیحِ مصححان پیشینِ این کتاب ایجاد کرده‌اند:

«در بازجُست غزلیّات امیرخسرو از نگریستن به تازه‌ترین تحقیق‌ها در منابع باز نایستادم. آخرین تحقیقات دربارة «ابیات ناشناختة امیرخسرو دهلوی» گفتاری است از آقای امیرحسن عابدی، دانشمند هندوستانی که در مجموعة «گفتارهای پژوهشی در زمینة ادبیات فارسی»... به چاپ رسیده است. پانزده غزل از نویافته‌های غزلیات امیرخسرو نگاشتة استاد دکتر عابدی را در پایان این کلیات می‌آورم. غزلی هم بی مطلع از امیرخسرو آورده‌اند که متن کامل آن غزل را با مطلع: «اگر تو سرنوشت من بدانی...» در کلیّات غزلیات چاپ خود بازیافتم» (امیرخسرو دهلوی، 1388: 28).

اکنون این سوال مطرح است که اگر ایشان به دنبال یافته‌های جدید در مورد اشعار امیرخسرو بوده‌اند چرا لااقل همان دیوان چاپی را با یکی دو نسخة مهم و معتبر خطی موجود در ایران مقابله و مقایسه نکرده‌اند تا از این رهگذر دریابند کمتر بیتی از امیرخسرو وجود دارد که در آن تصحیف و یا تبدیلی راه نیافته باشد و یا اگر به دنبالِ اشعارِ نویافته از امیرخسرو بوده‌اند، چرا مستقیماً نسخه‌هایی از دیوان امیرخسرو را در مطالعة خود نیاورده‌اند تا دریابند که شمار قابل توجهی از اشعار امیرخسرو در نُسخ خطی موجود از دیوانِ وی مضبوط است که در دواوینِ چاپی وی نیست؟

البته سرچشمة بسیاری از تصحیفات و تحریفات دیوان امیرخسرو دهلوی را باید در همان دیوان چاپ طهران به تصحیح م. درویش جستجو کرد. در تصحیح م. درویش، اساس اصلی کار بر پایة یک نسخة آشفته و مغلوط گذاشته شده است و تقریبا به نسخه­های موجود دیگر اعتنای چندانی نشده است. ایشان روش کار خود را در تصحیح دیوان امیرخسرو چنین بیان داشته است:

«خوشبختانه پس از جستجوی زیاد و همچنین راهنمایی­ها و تشویق­های اهل ذوق و ادب، علاوه بر نُسَخ چاپی نسخة خطی بسیار گرانبهایی که در حدود سال 963 هـ .ق به خط زیبای نستعلیق کاتبی به نام یوسف بن یعقوب بیاضی نوشته شده بود، به دست آمد. این نسخة نفیس... طبق نظریة اساتید فن از بهترین و قدیمی­ترین نسخه­های دیوان امیرخسرو دهلوی است و با وجودی که نسخه­های دیگری نیز موجود بود، هیچکدام مورد اطمینان قرار نگرفت، چه نسخة مزبور از هر جهت کامل و بی­نقص می­نمود و انتخاب و آماده کردن آن برای چاپ، جای هیچگونه شک و شبهه‌ای را باقی نمی­گذاشت. بنابراین با صلاحدید و مشورت استادان و صاحبنظران قرار بر این شد که چاپ کتاب بدون کم و کاست از روی متن کامل نسخة مزبور انجام شود و هر جا به مشکل و ایرادی برخورد نمود، از روی نسخه‌های دیگر تصحیح گردد» (امیرخسرو دهلوی، 1343: پیش­گفتار مصحح).

مع­الوصف، به این دلیل که در چاپ لاهور و چاپ­های بعدی همین تصحیح تقریباً معیار و ملاک اصلی بوده، حتی خطاهای مطبعی موجود در این چاپ، عیناً در چاپ لاهور و همچنین محمد روشن، راه یافته است.

 

روش تحقیق

در این جُستار تنها بر اساس یک نُسخة گزیده و معتبر از دیوانِ غزلیاتِ امیرخسرو دهلوی و ملحوظ داشتن یکی دو نسخة دیگر، نگاهی انتقادی به چاپِ محمد روشن و طبعاً تصحیح اقبال صلاح‌الدین و عابدی، انداخته شده است. قابلِ ذکر است که غالبِ تصحیفات و اشکالات اشاره شده در این تحقیق، به قدری فاحش و آشکار است که گاه اصلاً نیازی به هیچ‌گونه شرح و تبیینی دربارة آن‌ها وجود ندارد. در این مقاله نخست صورت اشتباه هر بیت را آورده­ایم و در ذیل آن صورت اصیل و تصحیح یافتة متن را بر اساس دستنویس­های مورد استفاده ذکر کرده‌ایم.

 

نحوة ارجاع به اشعار امیرخسرو

چاپ محمد روشن: (دیوان).

چاپ طهران به تصحیح م. درویش: (ط).

نسخة کتابخانة مجلس1: (مج).

نسخة کتابخانة ملی2 به تاریخ تحریر 840ق: (م).

نسخة کتابخانة ملی3 به تاریخ تحریر 880ق: (مل).

 

اشعاری که در دیوان دیگر شاعران نیز ضبط شده است

در همین دیوان تصحیح شدة امیرخسرو، شمار بسیاری غزل وجود دارد که در دیوان شاعران دیگری همانند خواجوی کرمانی و اوحدی مراغه‌ای و جز آن‌ها نیز وجود دارد.4

پیش از ورود به این بحث، باید متذکر شویم که در این بخش قصد نداریم به این نکته بپردازیم که نمونه شعر مشترک یاد شده در دیوانِ خواجو و امیرخسرو متعلق به کدام شاعر است، چه تحقیق در این زمینه احتمالاً بحثی درازدامن را به دنبال خواهد داشت و تحقیقات بیشتری را طلب می‌کند.

اگر ز پیش برانی مرا که برخواند

 

وگر مراد نبخشی که از تو بستاند؟

 (امیرخسرو دهلوی، 1387: 429 و 1343: 298) و (خواجوی کرمانی، 1336: 410)

برخی ابیات این غزل در دیوان امیرخسرو نسبت به همین غزل در دیوان خواجو دستخوش تصحیفات بسیاری شده است. مثلاً بیت ششم از این غزل در دیوان امیرخسرو چنین ضبط شده است:

تحیّتی که فرستاده شد بدان حضرت

 

گر این مقوله نخواند درو فرو ماند

حال آن‌که ضبط صواب بیت در دیوان خواجو چنین آمده است:

تحیّتی که فرستاده شد بدان حضرت

 

گر إبن مُقله بخواند درو فرو ماند

  1. اغلاط چاپی

خطاهای مطبعی در دیوان امیرخسرو به تصحیح اقبال صلاح‌الدین اندک نیست. لازم به ذکر است که عینِ همین خطاها در دیوان امیرخسرو به مقدمه و اشرافِ محمد روشن نیز دیده می‌شود و جالب این­که اکثر این خطاها نشأت گرفته از چاپ طهران است که در چاپ­های بعدی نیز متأسفانه تصحیح نشده است. اغلاطِ مطبعی در دیوان امیرخسرو به چند صورت رخ داده است:

الف: جابجایی. یعنی این‌که در هنگام حروف‌چینی، حروف، جابجا نوشته شده است. اینک یک نمونه:

گر زنم جامه به نیل و یا شوم غرقه در آب
گر زنم جامه به نیل و یا شوم غرقه در آب

 

شادیَم زیرا تو خورشیدی و من نیلوفرت
شایَدَم زیرا تو خورشیدی و من نیلوفرت

 (دیوان: 129)، (ط:73)؛ (مج: 32 ب)

ب: تغییر حروف به حرف مشابه. اینک دو نمونه:

تُرک سفیدروی و سیه‌چشم و لاله‌رنگ
تُرک سفیدروی و سیه‌چشم و لاله‌رنگ

 

مثلث نزاد مادرِ ایّام شوخ و شنگ
مثلش نزاد مادرِ ایّام شوخ و شنگ

(دیوان: 555)؛ (مج: 147 ب) چاپ طهران: «مثلت» (ط: 367).

دست نشوید ز تو خسرو اگرچه ز عشق
دست نشوید ز تو خسرو اگرچه ز عشق

 

از پیِ یا شستنت خونِ دلِ من شد آب
از پیِ پا شستنت خونِ دلِ من شد آب

(دیوان: 86)؛ (مج:20 الف) چاپ طهران: «پا شستنت» (ط: 41).

تحمّل بسی کرد گُل در بهار
تجمّل بسی کرد گُل در بهار

 

ولی پیش رویش بقایی نداشت
ولی پیش رویت بقایی نداشت

(دیوان: 192)، (ط: 125)؛ (مج: 28 ب)

ج: تغییرِ تلفظ و نوشتار آوایی واژه‌ها به صورت معروف

در این نوع تغییر و تبدیل، ظاهراً خطایی وارد متن نمی‌شود، اما کاتبان نُسَخ با این‌گونه دخل و تصرف‌های نابجای خود، گاه شاعر و نویسنده را از انتقال جنبه‌های زیبایی‌شناختی کلام گفتاری و نوشتاری(موسیقی آن و صناعات لفظی و یا معنوی و...)، محروم می‌کنند. اینک یک نمونه:

خسته‌حالِ خسرو از شیرینیِ عیش و نشاط
خسته‌جانِ خسرو از شیرینیِ عیش و نشاط

 

برکشیدی راست همچون هسته کز خرما کشند
برکشیدی راست همچون خسته کز خرما کشند

 (دیوان: 316)، (ط: 202)؛ (مج: 121 ب)

«خسته: استخوان خرما» (دهخدا، 1377: ذیل خسته). «خسته= هسته» در کلیله و دمنه نیز آمده است: «همچنان باشد که... خستة خرما را در زر گیرند» (منشی، 1383: 365).

در بیتِ امیرخسرو نیز فیمابین «خسته= آزرده» و «خسته= هسته» صنعت جناس تام برقرار است. به علاوه «خسته» در کنار «خرما» نوعی جادوی مجاورت ایجاد کرده است. امیرخسرو در بیت دیگری «خسته» را به جای «هسته» به کار برده است:

لب رطب سازی و آنگه خسته از دندان کنی

 

خسته از دندان من کن گر رطب می­سازیش

(دیوان: 527)

  1. آمیختگی مصاریع

آمیختگی مصراع‌ها و تقدیم و تأخیر آن‌ها از جمله نکاتِ بارزِ دیوان امیرخسرو دهلوی است. فارغ از جابجایی ابیات در محور عمودی که لطمات کمتری به شعر، خصوصاً غزل سبک عراقی وارد می‌نماید، جابجایی تک‌مصراع و ادغام آن با مصراع‌های دیگر، از جمله اشکالات اساسی و مهم بسیاری از نُسَخ خطی است. اختلاط و امتزاجِ مصاریع با یکدیگر در دیوان امیرخسرو به چند صورت، رخ داده است.

الف: ادغام مصرع اول بیت بالا و مصرع دوم بیتِ پایین و پیدایش یک بیت از ترکیب دو بیت. این نوع آمیزش مصراع‌ها از انواع مهم در نوع خود است و اکثراً کاتبان نُسخ خطی چنین خطاهایی را به وجود آورده‌اند. چه بسا که بسیاری از ابیات مشکل و غامض دواوین فارسی به همین دلیل به وجود آمده باشد (در این باره: رک یلمه‌ها، 1390: 162-139). اینک یک نمونه:

ز چشم خویش ترسانم به رویت

 

که عشقت سرنوشت آسمانیست

 (دیوان: 102)، (ط: 54)؛ (مج: 34 الف)

می‌بایست چنین باشد:

ز چشمِ خویش ترسانم به رویت
سر از خط تو نتوان برگرفتن

 

که وقت حُسن و آغاز جوانیست
که عشقت سرنوشت آسمانیست

ب: نوع دوم آمیختگی مصراع‌ها در دیوان امیرخسرو، اختلاط ضربدری مصراع‌ها است. به این ترتیب که مصرع اول بیت بالا و مصرع دوم بیت پایین و مصرع اول بیت دوم و مصرع دوم بیتِ اول با یکدیگر ترکیب می‌شوند. اینک سه نمونه:

ز بهرِ خوردنِ دل گر هزار غم دارم
ز دوست مژدة مقصود می‌رسد لیکن

 

چو بختِ خویشتنم استوار نیست چه سود؟
از آن هزار یکی برقرار نیست چه سود؟

 (دیوان: 416)، (ط: 287)؛ (مج: 63 ب)

باید چنین باشد:

ز بهرِ خوردنِ دل گر هزار غم دارم
ز دوست مژدة مقصود می‌رسد لیکن

 

از آن هزار یکی برقرار نیست چه سود؟
چو بختِ خویشتنم استوار نیست چه سود؟

نمونه دوم:

یک‌چند هرچه هست بُوَد مستِ می‌پرست
گفتم کُنم به توبه سبک دستیی ولی

 

دستِ صلاح در تهِ رطل گران بماند
عمری گذشت و این دلِ من همچنان بماند

 (دیوان: 465)؛ (مج: 83 ب)، (م: 109)

باید چنین باشد:

یک‌چند هرچه هست بُوَد مستِ می‌پرست
گفتم کُنم به توبه سبک دستیی ولی

 

عمری گذشت و این دلِ من همچنان بماند
دستِ صلاح در تهِ رطل گران بماند

نمونه سوم:

روی بر خاکِ درت مالم وگر فرمان دهی
ور بیفتد جان قبول و زر ندارم چون کنم

 

خاکِ آن در هم به نرخِ زعفران بستانمت
رنگِ رویِ خود مگر زان آستان بستانمت

 (دیوان: 128)، (ط: 72- 73)؛ (مج: 30 الف)

باید چنین باشد:

روی بر خاکِ درت مالم وگر فرمان دهی
ور بیفتد جان قبول و زر ندارم چون کنم

 

رنگِ رویِ خود مگر زان آستان بستانمت
خاکِ آن در هم به نرخِ زعفران بستانمت

  1. اشعار نویافته

شاید به این علت که امیرخسرو یکی از پر سروده‌ترین شاعران فارسی‌زبان به شمار می‌رود، تلاشی برای گردآوری دیوان کامل وی مبتنی بر اکثر نُسخِ موجود صورت نگرفته است. حتی بر اساس همین چند نسخه از دیوان وی که پایة این تحقیق را شکل داده، می‌توان اشعارِ فراوانی را یافت که در نسخه‌های چاپی دیوان امیرخسرو وجود ندارد. در این‌جا به چند فقره از این غزل‌ها اشاره شده است:

آنان‌که عقل را به عمل پیشوا کنند
بهر چرا بلند برآرند ابلهان
ناوک‌زنان چرخ که با ما کمین ورند
یارب چو انجم اهل صفا را درین سرا
چون خاک پر ز مردم دیده‌ست و واجبست
این دم مبین ملوک که بیدار دولت‌اند
گردن که می‌کشند بزرگان به کبر و ناز
خسرو حقیقتی است که گردند زیر خاک

 

باری درین خرابه عمارت چرا کنند
ایوان و بارگاه به آخر رها کنند
هست این گمان خطا که خدنگی خطا کنند
با هم چرا کنند چو آخر جدا کنند
از خاک اهل بینش اگر توتیا کنند
فردا نگر که منزل خفتن کجا کنند
افلاک‌شان به ضربت سیلی
سزا کنند
آنان‌که سر ز کبر بر اوج سما کنند

 (مج: 114 ب)، (م: 94)، (مل: 172)

یا این غزل سراسر لطف که در بیت سوم آن اشاره‌ای به پیرهن کاغذین نیز شده است:

نامه تمام گشت به جانان که می‌برد؟
این خط پر ز مهر به دلبر که می‌دهد؟
این نامه نیست پیرهن کاغذین ماست

 

پیغام کالبد به سوی جان که می‌برد؟
وین درد سر به مهر به درمان که می‌برد؟
پرخون ز دست هجر به جانان که می‌برد...

 (مج: 55 ب- 56 الف)

ذیلاً چند مطلع از غزلیاتی که در دیوان امیرخسرو ضبط نشده، اشاره شده است:

 

دران دلی که تب از شعلة حبیب نشد

 

ز هیچ روشنیش در جهان نصیب نشد

 (مج: 119 ب)

ای بوده ز حق رسول مطلق

 

در وحی مصدق و مصدق

(مج: 147 الف)، (م: 141)، (مل: 9)

ای مونس سینه‌های غمناک

 

وی گم شده در تو وهم و ادراک

 (مج: 147 الف- ب)، (م: 142)، (مل: 4)

منم امروز که در خانه گلستان دارم

 

نظر اندر سمن و لاله و ریحان دارم

 (مج: 166 الف)

سخت دشوارست تنها نماندن از دلدار خویش

 

با که گویم حال تنهــا ماندن دشوار خویش

(مج: 136 ب- 137 الف)، (مل: 411)

  1. ابیات افزوده

از معضلات دیگر دیوان‌های تصحیح شدة امیرخسرو دهلوی، درج بعضی غزل‌ها به­صورت ناقص است. به عبارت دیگر، در نُسخ مختلف، مثلاً یک غزل پنج‌بیتی در دیوان چاپ طهران و تصحیح عابدی، ده بیت دارد. ذیلاً چند بیت افزوده که در دیوان مصحح امیرخسرو نیامده است و در بخش تخلص غزل است و غزل‌های دیوانِ چاپی را تکمیل می‌کند، آورده شده است:

یاربش آهی مگیراد ارچه آن سلطان حُسن

 

بر گدایی همچو خسرو کامکاری می‌کند

 (دیوان: 325)؛ (مج: 101 ب)

چنین که می‌جهی ای شعله از دل خسرو

 

فرو بمیر و ازان زلف پرشکن مگذر

 (دیوان: 481)؛ (مج: 130ب)

سخن تو به نرگست گویم

 

سِحر خسرو به اوستاد دهیم

(دیوان: 660)؛ (مج: 150 الف)

  1. تصحیفات راه یافته

تصحیفاتی که در این بخش به آنها اشاره شده است، بخشی کوچک از شمار فراوان تصحیفاتی است که در دیوان چاپی امیرخسرو راه یافته است. به تعبیر دیگر، به تصحیف‌هایی پرداخته‌ایم که نیاز چندانی به توضیح و تبیین، برای اثبات آن‌ها نبوده است. به همین سبب به ذکر ضبطِ ابیات در دیوان چاپی و در زیر آن صورت صواب بیت در نسخة مورد استفاده و گاه ذکر شواهدی غالباً هم از امیرخسرو و به انضمام پاره‌ای توضیحات کوتاه، اکتفا شده است و از آوردن هر گونه شواهد و توضیحات اضافی به قصد فربه‌سازی سطور تحقیق، اجتناب شده است. توضیح این‌که بیت اول بر اساس نسخة چاپی و طبعاً ضبط اشتباه آن؛ بیت زیرین، ضبط صواب بیت بر اساس نسخه یا نسخه­های خطی است.

 

1.

یاد تواَم می‌کند کار جوابِ هلاک
یادِ تواَم می‌کِشد کار به خواب هلاک
چرخ بشد ساقیا دوش میِ باصفا
خرج شد از صوفیان دوش میِ باصفا

 

خواب که بیند گدا حاصل گنجینه‌ها
خواب چه بیند گدا حاصل گنجینه‌ها
درد به خسرو رسان زان همه دوشینه‌ها
دُرد به خسرو رسان زان همه پیمانه‌ها

 (دیوان: 48)، (ط: 15)؛ (مج: 19 الف)، (مل: 51)

«خواب» و «هلاک» در بیت دیگری از امیرخسرو نیز آمده است:

کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود

 

عجب مدان که به خواب خوشش هلاک رود

 (دیوان: 476)

2.

بهر تو خلقی می‌کُشد آخر من بدنام را
بهر تو خلقی می‌کُشد آخر من بدنام را

 

بس می‌نپایم چون کنم وه این دل خودکام را
بس می‌نیایم چون کنم من این دل خودکام را

(دیوان: 62)؛ (مج: 17 الف)، (م: 6)

ضبط بیت در چاپ طهران منطبق است بر نسخة مجلس و ملی. رک (ط: 26). هم امیرخسرو راست:

خراب گشتم و با خویش بس نمی‌آیم

 

که هیچ با چو تویی هم‌نفس نمی‌آیم

 (دیوان: 653)

3.

بازآی و بنشین ساعتی آخر چه کم خواهد شدن
بازآی و بنشین ساعتی آخر چه کم خواهد شدن

 

گر شاد گردانی دمی یارانِ غم فرموده را
گر شاد گردانی دمی یارانِ غم فرسوده را

 (دیوان: 64)، (ط: 28)؛ (مج: 4 ب)، (م: 15)، (مل: 41)

«غم فرسود» در بیتی دیگر از امیرخسرو نیز آمده است:

سودای خوبان کم نشد زین جان غم فرسود من

 

هستی همه کردم زیان این بود زیشان سودِ من

(دیوان: 689)

4.

پاسبان روز هم از قصّة خسرو بشنود
پاسبان روز هم از قصّة خسرو نغنود

 

کامشب از گریه چه ناخوش سحری بود مرا
کامشب از گریه چه ناخوش سحری بود مرا

(دیوان: 73)، (ط: 35)؛ (مج: 11 ب)

در سایر نُسخ: «بشنو» (م: 13) و (مل: 47). ضبط صواب همان ضط نسخة مجلس است. تناسب بین پاسبانان و شب‌بیداریِ آن‌ها بدیهی‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. توضیح بیشتر این‌که پاسبانانی که شب‌ها مجبور بوده‌اند بیدار بمانند و پاس دارند، به ناچار روزها به خواب می‌رفته‌اند.

 

5.

دل هیچ به شیرینیِ جان میل نمی‌کرد
دل هیچ به شیرینیِ جان میل نمی‌کرد

 

مسکین سرِ آسایش جلّاب دگر داشت
مسکین مگس آلایش جلّاب دگر داشت

(دیوان: 88)؛ (مج: 43 الف)، (مل: 86)

چاپ تهران: «مسکین سر آرایش» (ط: 42). «بیچاره که آلایش» (م: 31). حافظ گفته است:

طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند

 

وز تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

(حافظ: 1384: 181)

6.

ای آن‌که به فردوس نبینی به لطافت
ای آن‌که به فردوسِ برینی به لطافت

 

من دانم و من کز تو برین دل چه عذابست
من دانم و من کز تو برین دل چه عذابست

(دیوان: 91)، (ط: 45)؛ (مج: 45 الف)، (مل: 161)

7.

ندانم کاهش جان من اینست
ندانم کاهش جان من از چیست
گر افتد آشتی با بخت ننگیست
گر افتد آشتی با بخت نیکست

 

سخن هم آنچنان هم آن زبان نیست
سخن هم آنچنانم ناروان نیست
اگر نقدِ خصومت در میان نیست
اگر نفتد خصومت در میان نیست

 (دیوان: 95)، (مج: 39 الف)، (م: 36)، (مل: 106)

در چاپ تهران، دو بیت مزبور به صورت ذیل آمده است:

ندانم کاهش جان من اینست
گر افتد آشتی با بخت سنگیت

 

سخن هم آنچنان هم ناز و آن نیست
اگر نقد خصومت در میان نیست

(ط: 48- 49)

مسعود سعد گفته:

کار از سخن است ناروان تا کی

 

دل در سخنان ناروان بندم؟

(مسعود سعد، 1384: 283)

8.

نهان می‌دار از من خویشتن را
نهان می‌داری از من خویشتن را

 

چنین خود آشکارا کس ندیده‌ست
چنین حور آشکارا کس ندیده‌ست

(دیوان: 97)، (ط: 51)؛ (مج: 36 الف)، (مل: 139)

در مضمون «حور» و «آشکارا» نبودنش، امیر معزی گفته:

نبودست حور و پری آشکارا

 

تو این هر دویی پس چرا آشکاری؟

(امیرمعزی، 1389: 787)

9.

صبا گردی ازان زلف دوتا خاست
صبا دی گِردِ آن زلف دوتا خاست

 

به هر سو بویی از مُشک ختا خاست
به هر سو بویی از مُشک ختا خاست

(دیوان: 98)؛ (مج: 43 الف)

«صبا بوئی» (م: 41). «صبا گردی» (مل: 74). ضبط نسخة مجلس همچنان ارجحیت دارد.

10.

اندر تب غم طپید خسرو
اندر تب غم طبیبِ خسرو

 

آن نرگس ناتوان بسندست
آن نرگس ناتوان بسندست

(دیوان: 106)، (ط: 58)؛ (مج: 27 الف)، (م: 23)، (مل: 104)

معنی بیت: طبیبِ خسرو در درمانِ تبِ غم، آن چشم بیمار کافیست.

11.

از کمندِ عنبرین گیسوی تو
از کمندِ عنبرین گیسوی تو

 

ملتهب دل کی شود گر دلدل است
اشهب دل کی جَهَد گر دلدل است

(دیوان: 152)، (ط: 89)؛ (مج: 47 الف)

امیرخسرو در بیتی دیگر نیز تشبیه زلف به اشهب را آورده است:

گاه انگیزشِ اشهب ز غبار زلفش

 

همه آفاق پر از عنبر اشهب نگرید

(دیوان: 344)

12.

در ضبط آفتاب نشد ملکِ نیم‌روز
در ضبط آفتاب نشد ملکِ نیم‌روز

 

کز زلف عنبرین تو قیر سیه نداشت
گر زلف عنبرین تو چتر سیه نداشت

(دیوان: 166)، (ط: 102)؛ (مج: 32 ب)، (مل: 116)

13.

خسرو گرت خیال پرستش امان دهد
خسرو گرت خیال پرستش زبان دهد

 

زنهارش استوار نداری که یارِ اوست
زنهارش استوار نداری که یارِ اوست

(دیوان: 167)، (ط: 103)؛ (مج: 25 ب)، (م: 21)

«خیال به پرسش زبان دهد» (مل: 98).

14.

چو چشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت
چو چشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت

 

بر آستانت مرا سخت حیله‌ساز بخفت
بر آستان تواَم بخت حیله‌ساز بخفت

(دیوان: 174)، (ط: 110)؛ (مج: 24 ب)

15.

دلی نماند که از تن نبردیش عمدا
دلی نماند که از تن نبردیش عذرا

 

معلّم تو که بوده‌ست کاین دعا آموخت؟
مقامر تو که بوده‌ست کاین دعا
آموخت؟

(دیوان: 177)، (ط: 112)؛ (مج: 42 ب)، (مل: 79)

«کاین دعا آموخت»: کذا در چاپ تهران و روشن، همچنین در نسخه­های موجود. البته بدون شک تصحیف «دغا» است. همچنین بنگرید به شمارة 29.

16.

همه عیب است باده و هنرش
همه عیب است باده و هنرش

 

شستنِ ما ز مایة خرد است
شستنِ بارنامة خرد است

(دیوان: 186)، (ط 120)؛ (مج: 44 الف)، (م: 41)

17.

نپنداری ز بهرش رنج‌ها دیده‌ست این دیده
به بیداری ز بهرم رنج‌ها دیده‌ست این دیده

 

حقش بگذارم ار یک شب ترا در زیر پا باشد
حقش بگذارم ار یک شب ترا در زیر پا باشد

(دیوان: 225)، (ط: 137)؛ (مج: 115 ب)

نوشتار «حق گذاردن» نیز جالب توجه می­نماید.

18.

چو سنگِ نازنینان گُل بود بر روی مشتاقان
چو سنگِ نازنینان گُل بود بر روی مشتاقان

 

من از دیده بریزم هر گلی کان نازنین بخشد
من از دیده پذیرم هر گلی کان نازنین بخشد

(دیوان: 244)، (ط: 147)؛ (مج: 113 ب)، (م: 68)، (مل: 231)

یادآور داستان بر دار کردن منصور حلاج است و آن‌جا که دیگران وی را سنگ می‌زنند و شِبلی گُلی بر منصور می‌افکند (رک: عطار نیشابوری، 1905: 2/ 143).

19.

خسرو ز رخ خوب و ز می توبه نمی‌کرد
خسرو ز رخ خوب دمِ توبه همی زد

 

ناگاه بدید آن رخ زیبا نگران شد
ناگاه بدید آن رخ زیبا نگران شد

(دیوان: 261)، (ط: 161)؛ (مج: 112 ب)، (م: 62)، (مل: 278)

عطار گفته است:

در فقر دل و روی سیه باید داشت

 

ور دم زنی از توبه، گنه باید داشت

(عطار نیشابوری، 1386: 143)

20.

دلا گر جان ستد خواهش مکن زانک
دلا گر جان ستد خواهش مکن زانک

 

به تأخیری سخن چندین نگویند
به ناچیزی سخن چندین نگویند

(دیوان: 267)، (ط: 167)؛ (مج: 64 ب)، (م: 225)

21.

دل را به حیله هر زمان دل می‌دهم تا بی‌توان
دل را به حیله هر زمان دم می‌دهم تا می‌توان

 

چون باز از دستم عنان بسته همان‌جا می‌رود
چون باز از دستم عنان بستد همان‌جا می‌رود

(دیوان: 299)، (ط: 192)؛ (مج: 74 ب)، (م: 111)

22.

بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
بهر سجده پیش پایش هم ز خاک پای او

 

دیده را بی‌نم بماندم گرچه در غرقاب بود
دیده را دادم تیمم گرچه غرق آب بود

(دیوان: 310)، (ط: 198)؛ (مج: 125 الف)

23.

گرچه بی حدّ من است ای دوست اما بر درت
گرچه نی حدّ من است این دولت اما بر درت

 

دیدة من آرزوی خاکساری می‌کند
دیدة من آرزوی خاکساری می‌کند

(دیوان: 325)، (ط: 208)؛ (مج: 101 ب) «گرچه نه حدّ» (م: 325).

24.

مستِ آن ذوقم که شب در کویِ خویشم دید زلف
مستِ آن ذوقم که شب در کویِ خویشم دید گفت

 

کیست این؟ گفتند درویشی گدایی می‌کند
کیست این؟ گفتند مسکینی گدایی می‌کند

(دیوان: 326)، (ط: 209)؛ (مج: 116 الف)، (م: 307)

25.

یارِ من گویند آنجا گاه‌گاهی بگذرد
یادِ من گویند آنجا گاه‌گاهی بگذرد

 

راضیَم گر در دلش از بعدِ ماهی بگذرد
راضیَم گر در دلش از بعدِ ماهی بگذرد

(دیوان: 329)؛ (مج: 105 الف)، (م: 62)، (مل: 351) چاپ طهران: «یاد» (ط: 212).

26.

دل از آن خونابِ تن هر لحظه می‌گوید غمی
دل به خون آبستن و هر لحظه می‌زاید غمی

 

چون کند بیچاره خسرو کز پیِ آن زاده شد
چون کند بیچاره خسرو کز پیِ آن زاده شد

(دیوان: 333)، (ط: 214)؛ (مج: 121 ب)، (م: 96)

27.

دل و جان ببرد چشمت به دو کعبتین و زین پس
دل و جان ببرد چشمت به دو کعبتین و زین پس

 

دو جهانْت داد اگر تو به قمار خواهی آمد
دو جهانْت داو اگر تو به قمار خواهی آمد

(دیوان: 338)، (ط: 218)؛ (مج: 87 ب)، (م: 80)، (مل: 241)

 

 

28.

آمد آن ساده زنخ بر منِ بیهوش زد آب
آمد آن چاه ذقن بر منِ بیهوش زد آب

 

بر منِ تشنه نگه کُن که چسان چَه برسید
برسرِ تشنه نگه کُن که چسان چَه برسید

(دیوان: 342)، (ط: 221)؛ (مج: 54 الف)

29.

ای بسا خواجه مقامر که ز بعدِ مردن
ای بس استاد مقامر که به عذرا بردن

 

سر به شاگردیِ آن چشم دغاباز نهاد
سر به شاگردیِ آن چشم دغاباز نهاد

(دیوان: 343)، (ط: 222)؛ (مج: 114 ب)

همچنین بنگرید به شمارة 15.

30.

زلف همچو رسنت ماهِ شما را بگرفت
زلف همچو ذنبت ماهِ سما را بگرفت

 

من ندانم که درین ماه چها خواهد شد
من ندانم که درین ماه چها خواهد شد

(دیوان: 358)، (ط: 235)؛ (مج: 53 الف)

امیرخسرو در بیتی دیگر چنین گفته است:

ماه من زلف ذَنَب‌وش را چه می‌گیری به دست

 

ماه کی گیرد ذَنَب را چون ذَنَب می‌خوانیَش

(دیوان: 527)

«عقدة ذنب یکی از دو نقطة تقاطع فلک حامل و فلک مایل قمر است و آن را به فارسی جوزهر دم گویند» (مصفی، 1388: 305- 304).

31.

بر درت گرچه بنا کردة عشاق بسی است
بر درت بسکه بُتا گریة عشاق بسی است

 

غرق خونند کسانی که در آن کو باشند
غرق خونند کسانی که در آن کو باشند

(دیوان: 366)، (ط: 242)؛ (مج: 124 ب)، (مل: 186)

32.

سروِ بلند بالا گر با شما برآید
سروِ بلند قامت گر بر سما برآید

 

هرگز قد بلندت از وی فرو نماند
هرگز قد بلندت از وی فرو نماند

(دیوان: 388)، (ط: 262)؛ (مج: 57 ب)

33.

می‌تافت دوش زلف چو زنجیر وه که باز
می‌بافت دوش زلف چو زنجیر وه که باز

 

آن وقت دردِ بیدل و پروانة که بود
آن وقت از پی دل دیوانة که بود

(دیوان: 392)، (ط: 265)؛ (مج: 81 الف)

34.

کشتِ شبت به دست نیاید، وه ای رقیب
گشت شبش بلاست نباید که ای رقیب

 

جایی که پا گرفت خدنگ سحر خورد
جایی به ناگرفت خدنگ سحر خورد

(دیوان: 402)، (ط: 274)؛ (مج: 78 ب)

در لغتنامه دهخدا ذیل مدخل «ناگرفت» چنین آمده: «ناگرفت: ناگاه... بی‌خبر» و در ادامه تنها شاهدی از امیرخسرو دهلوی آورده شده است:

قامتش تیر است جان بشکافم و جایش کنم

 

ناگرفت آن تیر اگر یک‌روز در شست افتدم»

(دهخدا، 1377: ذیل ناگرفت)

35.

خونابه می‌خورم ز غم و گریه می‌کنم
غم در دل و جگر خورد ار وی بدان بود
غم در دل و جگر خورم آری بر این دهد

 

آری شراب گوهر هر کس برون دهد
هر کو نهال را بدل آب خون دهد
هر کو نهال را بدل آب خون دهد

(دیوان: 410)، (ط: 281)؛ (مج: 124 الف)

36.

خطاب طلعت تو نامة زمین کردند
خطاب طلعت تو تا مهِ زمین کردند
از آنگهی که برآمد خطِ تو گِردِ عذار
از آنگهی که برآمد خطِ تو گِردِ عذار

 

فرشتگان همه بر رویت آفرین کردند
ستارگان همه بر ماهت آفرین کردند
بسا کسان که چو خط خانه کاغذین کردند
بسا کسا که ازو جامه کاغذین کردند

(دیوان: 433)، (ط: 301)؛ (مج: 119 الف)

37.

جادوان کز خطش سبق گیرند
جادوان کز خطش سبق گیرند

 

شحنه‌ای هم از ان سواد دهید
نسختی هم از ان سواد دهید

(دیوان: 439)، (ط: 306)؛ (مج: 65 الف)، (مل: 362)

در مورد «سبق و سبق گرفتن» (رک: منصوری: 1389: 98-95).

38.

همچنان ساده خوشتر است لبت
همچنان ساده خوشتر است لبت

 

کان شکر را به زور نتوان کرد
کان شکر خورد مور نتوان کرد

(دیوان: 450)، (ط: 317)؛ (مج: 68 ب)، (مل: 220)

هم امیرخسرو گفته:

شکرت را شد اگرچه سپه موران مرکب

 

مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب

(دیوان: 86)

39.

نظاره می‌کنم از دور می‌خورم جگری
نظاره می‌کنم از دور می‌خورم جگری

 

که جز به دامنم این نُقل خوشگوار نشد
که جز بدان مِیَم این نُقل خوشگوار نشد

(دیوان: 475)؛ (مج: 118 الف)، (مل: 297)

40.

رفت آن‌که بود خسرو نیکو ز شاهد و می
رفت آن‌که بود خسرو منکر ز شاهد و می

 

ای دل، گواه باشی کاقرار کردم از سر
ای دل، گواه باشی کاقرار کردم از سر

(دیوان: 498)، (ط: 334)؛ (مج: 127 ب)، (م: 122)

41.

شیرین غمی است عشق ولیکن زمان کجاست؟
شیرین غمی است عشق ولیکن زیان جانْست

 

ای دل بگویمت که بخور لیک دیده‌تر
ای دل نگویمت که مخور لیک دیده‌تر

(دیوان: 500)؛ (مج: 134 ب) «بگویمت که بخوان لیک...» (ط: 336).

42.

به­بزمِ آن‌که دعایی کنند اهل صفا
نیرزم آن‌که دعایی کنند اهل صفا

 

زهی سعادت، اگر طعنه‌ام زنند اوباش
زهی سعادت، اگر لعنتم کنند اوباش

(دیوان: 539)، (ط: 362)؛ (مج: 146 ب)، (م: 140)

43.

جدایت می‌کند از جانِ من عشق
جراحت می‌کند در جانِ من عشق

 

جدایی بند بند من جدا هم
جدایی بند بند من جدا هم

(دیوان: 585)، (ط: 386)؛ (مج: 163 الف)، (م: 147)، (مل: 460)

44.

ندارم چون به حالِ صدق تا کی
ندارم چون جمال صدق تا کی

 

ز زهد آیینة تزویر سازم
ز زهد آیینة تزویر سازم

(دیوان: 585)، (ط: 387)؛ (مج: 164 ب)

45.

گاهی که عجز آرد به ره سلطانِ با تاج و کله
گاهی که بخرامد چو مه سلطان و با چتر سیه

 

گریه ازین روزن به ره مانندِ جادوش آیدم
گریه روارو زن به ره مانند چاووش آیدم

(دیوان: 596)، (ط: 395)؛ (مج: 155 الف)، (مل: 525)

تناسب «چاوش» و «سلطان، خسرو» و «روارو زدن» و «یک طرف کردن مشت گدا» در ابیات ذیل نیز از امیرخسرو مشهود است:

 

سلطان خوبان می‌رسد هر سو گروه عاشقان

 

چاووش شه کو تا کند مشتی گدا را یک‌طرف؟

(دیوان: 552)

تو می‌روی و خسرو نعره‌زنان به پیشت

 

سلطان و صد تجمل چاوش و های و هویی

(دیوان: 879)

46.

بس که بخفتم از غمت، فرق نباشدم دگر
بس که نحیفم از غمت، فرق نباشدت که من

 

گر به درون پیرهن رشته به جای خود کشم
گر به درون پیرهن رشته به جای خود کشم

(دیوان: 603)، (ط: 399)؛ (مج: 165 الف)، (م: 159)

خاقانی گفته است:

از نحیفی همچو تار رشته‌ام در عقد او

 

لاجرم هم‌بستر اویَم وز او پوشیده‌ام

(خاقانی شروانی، 1378: 632)

47.

عمرِ من است بارِ ننگ هیچ وفا نمی‌کند
عمرِ من است یار لیک هیچ وفا نمی‌کند

 

عمر اگر وفا کند هم به کنار درکشم
عمر اگر وفا کند هم به کنار درکشم

(دیوان: 604)؛ (مج: 155 ب)، (مل: 494)

48.

تیرِ مژگانش به جانم تا رسید از نوکِ آه
تیرِ مژگانش به جانم تا رسید از نوکِ آه

 

زخمها هر صبح در نُه طاق زنگاری کنم
رخنه‌ها هر صبح در نُه طاق زنگاری کنم

(دیوان: 607)، (ط: 402)؛ (مج: 158 ب)

باید اشاره کنیم که صورت نوشتاری «رخنه‌ها» در نسخه‌مورد استفادة ما و بسیاری دیگر از نُسخ خطی، «رخنِها» است. نوشته نشدن همین «های» غیر ملفوظ یا بیان حرکت نقش مهمی در پیدایش تصحیفات در متون مختلف دارد.

49.

نیک می‌دانم که خویَش بازگشت
نیک می‌دانم که خویَش نازکست
دادیَم تو جان که جانا دل بده
دادیَم فرمان که جانا دل بده

 

چون برو دردسر هجران برم؟
چون برو دردسر هجران برم؟
بنده‌ام از جان و دل فرمان‌برم
بنده‌ام از جان و دل فرمان‌برم

(دیوان: 626)، (ط: 418)؛ (مج: 167 الف)

امیرخسرو در دو بیت دیگر «خوی نازک» معشوق را آورده است:

دلی دارم کباب از دست غم پیشت کشم لیکن

 

ز خوی نازک آن نرگس خوانخوار می‌ترسم

(دیوان: 569 و 776)

 

50.

ما عافیت نثار ره درد کرده‌ایم
ما عافیت نثار ره درد کرده‌ایم

 

جان را به می بریدِ عدم فرد کرده‌ایم
جان را به مَن یزیدِ عدم فرد کرده‌ایم

(دیوان: 633)، (ط: 424)؛ (مج: 160الف)، (م: 152)، (مل: 434)

51.

برداشت پرده از رخ و چون روز عرضه کرد
برداشت طره از رخِ چون روز و فرض گشت

 

بر من نمازِ صبح به وقتِ نمازِ شام
بر من نمازِ صبح به وقتِ نمازِ شام

(دیوان: 634)، (ط: 426)؛ (مج: 153 ب)، (مل: 502)

نتیجه

امروزه در مجلاتِ مختلف، بازارِ تصحیحات قیاسی از برخی ابیات و عبارات متونِ کهن گرمی گرفته است. حال آن‌که تصحیحِ قیاسی بایستی بر روی آثاری باشد که حداقل چند تصحیح انتقادی از آن‌ها توسطِ استادان مسلم ادب فارسی بر پایة اکثریتِ نُسخ موجود انجام پذیرفته باشد. دربارة سایرِ آثار، که چندین سال پیش بر اساس چند نسخه از شمار نُسخ فراوان موجود، از متنی خاص به طرزی شتاب‌زده و با خطاهای عدیده تصحیح شده، پرداختن به تصحیحِ قیاسی فارغ از ارزیابیِ نُسخ فراوان موجود، کاری است نه چندان علمی. در این تحقیق بر اساس سه دستنویس از دیوان غزلیات امیرخسرو دهلوی، شمار بسیاری تصحیف در دیوانِ وی باز نموده شد و نشان داده شد که توجه به غالبِ نسخه‌های موجود از اثری خاص، همچنان بهترین روش برای تصحیح تحریفاتِ متونِ تصحیح شده بر اساسِ چند نسخه از فراوان نسخة موجود است. در پایان باید گفت تصحیحی جدید و انتقادی از دیوان غزلیات امیرخسرو بر پایة نسخه‌های موجود که موردِ استفادة مصححان پیشین قرار نگرفته، بایسته و ضروری می‌نماید.

 

پی­نوشت­ها

1- نسخة «مج»: گزیده­ای است از دیوان امیرخسرو دهلوی که به سبب صحّت و درستی، علی الظاهر بر اساس دستنویسی کهن تدوین شده است. تاریخ کتابت 984 هـ .ق است و در این نسخه نامی از کاتب دیده نمی­شود. خط نستعلیق، عناوین شنگرف داخل جدول مذهب. تمام صفحات مجدول مذهب لاجوردی، جلد تیماج قهوه­ای. 226 برگ.

2- نسخة «م»: این نسخه به تاریخ یکم ربیع الاول ۸۴۰ هـ .ق به دست احمد بن حاجی بن ایران بن محمد بن ایران قمی کتابت شده است. نسخه­ای است به خط نستعلیق متوسط، نوع کاغذ بخارایی نخودی. جلد گالینگور مشکی مشجر. چند برگ اول مرمت و وصالی شده و برخی صفحات به علت نم­کشیدگی، آسیب­ مختصری دیده است. متن شعر در داخل جداول مضاعف سرخ تحریر شده و در حاشیه نیز دیوان شاعر معاصر امیرخسرو، یعنی سیدحسن دهلوی کتابت شده است. 121 برگ.

3- نسخة «مل»: نسخه­ای است که در تاریخ 880 هـ .ق به دست غیاث­الدین بن ولی­القاسمی کتابت شده است. خط نستعلیق، کاغذ دولت­آبادی. جلد تیماج مشکی مقوایی. اوراق دارای لک‌زدگی و آب‌افتادگی است و برخی از آنها وصالی شده است. این نسخه در اصل مجموعه­ای است که در آن دیوان اشعار کاتبی، کمال خجندی و رباعیات خیام و همچنین اشعاری از دیگر شاعران استنساخ شده است. 351 برگ.

4- در دیوان چاپیِ امیرخسرو لااقل «30» فقره غزل وجود دارد که در دیوان شاعران دیگر نیز مضبوط است. نگارنده به عون ایزد، در تحقیقی مجزا به تحلیل و بررسی این غزل‌ها خواهد پرداخت.

1- امیرخسرو دهلوی. (1387). دیوان، به تصحیح اقبال صلاح‌الدین و تجدید نظر سیّد وزیرالحسن عابدی؛ با مقدمه و اشراف محمد روشن، تهران: نگاه.
2- ------------. (1343). دیوان، به تصحیح م. درویش، مقدمه از سعید نفیسی، تهران: جاویدان.
3- ------------. (984 ق). دیوان، کتابخانة مجلس شورای اسلامی، شماره 13387.
4- ------------ .(840 ق). دیوان، کتابت احمد بن حاجی بن ایران بن محمد بن ایران قمی، کتابخانة ملی، شماره: ۵-۱۶۷۵۹.
5- ------------ .(880 ق). مجموعه، کتابت غیاث‌الدین بن ولی‌القاسمی، کتابخانة ملی، شماره: ۵-۱۵۷۷۵.
6- امیرمعزی، محمدبن عبدالملک. (1389). دیوان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر.
7- حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد. (1384). دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: زوّار.
8- خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل. (1378). دیوان، به کوشش ضیاء­الدین سجادی، تهران: زوّار.
9- خواجوی کرمانی. (1336). دیوان اشعار، چاپ اول، به اهتمام احمد سهیلی خوانساری، تهران: کتابفروشی بارانی و محمودی.
10- دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت­نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
11- عطار نیشابوری، فریدالدین. (1905 م). تذکرة‌الأولیاء، به سعی و اهتمام رنولد الن نیکلسون، لیدن: بریل.
12- عطار نیشابوری، فریدالدین. (1386). مختارنامه، به تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
13- مصفی، ابوالفضل. (1388). فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
14- مسعود سعد سلمان. (1384). دیوان، تصحیح رشید یاسمی، تهران: نگاه.
15- منشی، ابوالمعالی نصرالله. (1383). کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی، تهران: امیرکبیر.
16- منصوری، مجید. (1389). «دربارة دو تصحیف در تذکره الاولیا»، ادب پژوهی، شماره دوازدهم، صص 103-89.
17- نظامی گنجوی. (1385). خمسه، بر اساس چاپ مسکو باکو، تهران: هرمس.
18- یلمه‌ها، احمدرضا. (1390). «بررسی و تحلیل نوعی از تصرفات کاتبان در نسخه‌های خطی»، پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی، سال سوم، شماره نهم، 169- 139.