نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Considering their thought and ability, poets select some words, which have both useful meaning and high capacity of suggestion and imagery, for conveying their messages. This article discusses one of the frequent, effective, symbolic and imagist words, i.e. “cage”. The main question is how and with which linguistic and rhetoric meanings this word has been used in Persian texts. Exploring the Divans of poets from third century onwards –of course the selected poets- it is found out that such word, which itself entered Persian from Arabic, represents various linguistic and rhetorical meanings keeping pace with movements of Persian poetry and proportionate with different subject in the history of poetry. Proportionate with subjects and their temperaments, poets have ascribed different literal as well as figurative and metaphorical meanings like world, body, country, society and other meanings to this word. In classical and mystical poetry, this word has been mostly used in the sense of “body and world” whereas in contemporary poetry it has been used mainly in the sense of “prison and society”. In general, cage suggests the image of a prison for the soul of human being.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زبان مادة ادبیات است و سخن ادبی همین ماده است که به صورتی زیبا و هنری در آمده است. کلمهها و جملهها در حکم مصالح سخن هستند که شکلها و صورت های گوناگون میپذیرند و در معانی گسترده و فراوان به کار گرفته میشوند. شاعر یا سخنور برای ابلاغ پیام خود و ریختن مظروف ذهن، هر بار از بین این مواد گوناگون یک یا چند ماده را بر می گزیند که هم زیبا باشد و هم بتواند در دست خود شکلهای گوناگون به آن بدهد. در این میان برخی واژهها هستند که علاوه بر معنی حقیقی و زبانی خود، در معانی گوناگون و مجازی دیگر به کار گرفته میشوند یا در شکلهای گوناگون بیانی، شاعر را یاری می کنند و به دیگر سخن، کاربرد آنها چشمگیرتر است.
یکی از این واژهها « قفس» است که هم در معنی حقیقی خود و هم در معانی بلاغی، به صورتهای مختلف در شعر و سخن شاعران جلوه کرده است. با پژوهشی در سیر شعر فارسی و دقت در انتخاب این واژه میتوان هم به چگونگی استفاده و هم به چرایی آن پی برد. قفس واژهای است که با توجه به مصداق خود و نیز شکل و تصویر آن، بسیاری از مفاهیم را میتواند تصویرسازی کند. یعنی با تصویر سازی به وسیله این اسم، میتوان مفاهیم گوناگون را منتقل کرد.
اهداف تحقیق
الف- این نوشتار، پژوهشی است در باره اهمیت مفهوم قفس از شعر رودکی تا زمان معاصر. البته در هر دوره در آثار تعدادی از شاعران مطرح و برجسته که از این واژه بیشتر استفاده کردهاند یا واژۀ قفس با موضوع شعرشان تناسب بیشتری داشته است، کاربرد واژۀ قفس پیگیری شده، سیر معنایی آن مورد بررسی قرار گرفته است.
ب- بررسی معنی لفظی، لغوی، کنایی و مجازی واژۀ قفس و سیر معنایی آن در طول زمان در اشعار شاعران، با ارائة شواهد و مصادیق
ج- رسیدن به نتیجهای که سیر تحول معنایی و کاربرد گوناگون این کلمة نمادین و پرکاربرد را در متون ادب فارسی نشان دهد.
پیشینه تحقیق
سیر معنایی یک واژه یا نام در طول تاریخ شعر فارسی، کمتر مورد بررسی قرار گرفته است و در بارة «قفس» نیز هیچ تحقیق و نگاشته مستقلی که چنین کرده باشد مشاهده نشد.
روش کار
در این پژوهش متون ادب فارسی را با توجه به اشتراکات و تحولات دورهای که در سبک شناسی سنتی نیز تا حدودی رعایت شده است، تقسیم بندی کرده، آن را به هفت دوره بخش کردهایم. در هر دوره، متونی را با معیاری که پیش از این گفته شد بررسی کرده و نمونههای مورد نظر را استخراج و دسته بندی نمودهایم. در پایان هر دوره، تحلیلی ارائه شده است و نتایج نیز بیان گردیده است.
قفس در لغت
این کلمه در فارسی امروز با سین نوشته میشود. برهان قاطع آن را چنین معنی می کند: « قفس به فتح اول و ثانی بر وزن هوس معروف است و آن جایی باشد شبکه دار که از چوب و برنج و آهن و امثال آن باشد و جانوران چرندۀ وحشی را در آن کنند و معرّب آن قفص باشد به صاد بی نقطه» (محمد حسین بن خلف تبریزی، 1361: 3/ 1534).
در یونانی Kapsa و در لاتین capsa به معنی صندوق و جعبه است. همچنین، « سبدی که پرندگان را در آن کرده، به بازار برند» معنی شده است (دزی به نقل از محمدحسین بن خلف تبریزی، 1361: 2/ 383).
با توجه به روشنی معنی، رجوع به دیگر فرهنگها، لزومی ندارد امّا معرّب بودن کلمه و اینکه واژه از مسیر زبان عربی وارد زبان فارسی شده است موجب گردیده تا شاعران و نویسندگان گاهی این واژه را با «ص» و به شکل ققص و گاهی با «س» و به صورت قفس بنویسند. به ویژه در متون دورههای آغازین فارسی دری تا قرن هفتم این واژه بیشتر به شکل «قفص» دیده میشود امّا در دورههای متأخر به ندرت با «ص» و بیشتر با «س» نوشته شده است. امروزه این واژه را فقط با «س» می نویسیم.
قفس در متون ادبی
1- قرن چهارم و پنجم
قرن چهارم و پنجم دوره آغاز، رشد و گسترش شعر فارسی دری است. با تحقیق در اشعار تعدادی از شعرای این دو قرن از جمله رودکی، کسایی، ابوشکور بلخی و ناصر خسرو، کاربرد واژة قفس را بسیار کم یافتیم. به ویژه در قرن چهارم این واژه بسیار کم مورد استفاده شاعران قرار گرفته است. در شعر کسایی و ابوالفرج رونی هیچ موردی یافت نشد و در دیوان عنصری هم فقط چند بار این واژه را به کار رفته است. در تعداد معدودی هم که واژۀ قفس ذکر شده، در معنی حقیقی و شکل خود قفس منظور بوده است و هنوز از آن تصویری ادبی و هنری ساخته نشده است.
رودکی در بیتی ـ که ظاهراً در مدح کسی گفته شده است ـ قفس را در معنی حقیقی خود به کار برده است:
کمندش بیشه بر شیران قفس کرد |
|
فَیلکش دشت بر گرگان خباکا |
در شاهنامه به رغم تنوع و فراوانی تصویرها، با قفس تصویری ساخته نشده است. در شعر ناصر خسرو ( نیمة دوم قرن پنجم) قفس از معنی حقیقی و وضعی خود خارج میشود و در معنای مجازی به کار می رود. ناصر خسرو از نخستین شاعرانی است که از واژة قفس تصویر ساخته است و آن را در صورتهای خیالی به کار گرفته است. او دنیا را به قفس تشبیه می کند و آن را زندان انسان میداند؛ شاید علت آن جنبه تعلیمی، مذهبی و ارشادی اشعار ناصر خسرو باشد. در بیتی می گوید:
پیش دنیا نکنم دست همی تا او |
|
نکشد در قفس خویش به دستانم |
و باز در تأکید همین معنی و بی دانشی و عدم شناخت دنیا می گوید:
گر درِ دانش به تو بر بسته گشت |
|
من بگشایم ز در آن زوپرین |
و در تأکید معنی قفس بودن دنیا می گوید:
به علم بر غرض گردش فلک بررس |
|
اگر به کوته قامت برو همی نرسی |
مسعود سعد فقط دو بار از واژة قفس استفاده کرده است. یکبار زندان را به قفس تشبیه کرده است و کلمة قفس را استعاره از زندان آورده است. وی در بیتی در وصف ممدوح خویش می گوید:
در قفصی مانده ام ز مدحت او |
|
طبع من با نوای زر زورست
|
همچنین او در بیتی قفص را در استعاره مرکب و ضرب المثل باد در قفس بودن به کار میبرد و در وصف شمشیر ممدوح و قدرت آن می گوید:
ز زخم تیغش چون باد در قفس باشد |
|
به پیش حملة او در تن عدوش روان |
با آنکه مسعود سعد سالهای طولانی در زندان بوده، به نظر می رسد که واژة قفس میتواند واژه مناسب و حوزة معنایی گستردهای در اختیار او بگذارد رنجهای زندان را در آن شرح و تفسیر کند. این شاعر از واژههایی چون حصار، زندان و حصن و سمج به فراوانی استفاده کرده است.
نتیجهای که از پژوهش در شعر این دوره حاصل میشود آن است که در مجموع واژه قفس در دورة اول یعنی قرن چهارم و پنجم هجری کمتر به کار رفته است. دلایل زیر میتواند علت کمی استفاده از این واژه باشد:
ـ واژة قفس واژهای عربی است یا از راه زبان عربی وارد فارسی شده است. در این دوره لغات عربی بسیار کمتر از دورههای بعد در زبان و شعر فارسی نفوذ کرده است. این واژه هم مستثنی از این قاعده نیست.
ـ شعر این دوره شعری شاد، پر نشاط و برونگرا است و طبعاً شعر شاد واژههایی را می طلبد که بتوانند روحیه شاد و پر شور را منعکس کنند. واژۀ قفس نمیتواند چنین باشد بلکه بیشتر اسارت و غم و اندوه را تداعی می کند.
ـ در این دوره روحیه حماسی بر اشعار حاکم است چه در مثنوی های حماسی و چه در بسیاری از قصیدهها. پیداست که واژة قفس در این مفهوم نیز نمیتواند چندان کارایی داشته باشد.
ـ موضوع اصلی اشعار این دوره مدح است که در قالب قصیده خود را نشان می دهد. برای مدح نیز مجموعهای از واژگان کاربرد دارد که واژة قفس را در آن راهی نیست مگر اینکه شاعری بخواهد دشمنان ممدوح را در قفس اسیر کند که چنین چیزی هم در شعر این دوره دیده نشد.
ـ در همان مقدار اشعاری که واژة قفس به کار رفته است، این واژه به معنی حقیقی و اصلی خویش است. به ویژه شعر قرن چهارم که شعری است مستقیم و حرفی نه تصویری. در دورههای بعد که شعر بیشتر تصویری است، از واژة قفس بیشتر استفاده شده است و تصاویر متنوع و فراوانی از آن ساخته شده است. در دورة اول عناصر سپاهی و طبیعی در تصویر سازی ها تأثیر بیشتری دارند.
ـ نکتة دیگر اینکه چون این واژه از عربی به فارسی وارد شده است، در اشعار این دوره ـ تا قرن هفتم و حتی تا حدود نهم با «ص» وبه صورت « قفص» نوشته میشود.
2- قرن ششم
از این دوره اشعار سه نمایندۀ برجستة شعری را بررسی میکنیم: انوری، خاقانی و سنایی.
انوری ابیوردی نیز در وصف ممدوح خویش استعاره مرکب و ضرب المثل باد در قفس را در شأن دشمنان ممدوح به کار میبرد:
چو باد در قفس انگار کار دولت خصم |
|
از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال |
انوری، قفس را در معنی استعاری دنیا (430)، تشبیه دنیا به قفس (642)، تشبیه تن به قفس و جان به مرغ (654) به کار برده است.
خاقانی
در شعر خاقانی قفس با معانی متنوعتری آمده است. هم معنی حقیقی آن و هم معانی مجازی. همچنین تصویر سازیهای زیبایی با این واژه در شعر خاقانی دیده میشود:
در بیتی با تلمیح به داستان اسارت زال به دست بهمن پسر اسفندیار، تصویری چنین آفریده است:
چون زال بستة قفصم نوحه زان کنم |
|
تا رحمتی به خاطر بهمن در آورم |
در این بیت قفص استعاره از غم و غصّه و بهمن استعاره از روزگار است.
نیز حال خود را به حال زال تشبیه کرده است و روزگار را به بهمن. در مجموع بیت تصویری است.
در شعر خاقانی قفس در معنی استعاره از آسمان (191) استعاره از دنیا ( 653)، تشبیه حواس به قفص (285)، تشبیه کام به قفس (409) و استعاره از تن (295) به کار رفته است. در مجموع خاقانی که شاعری تصویرگر، بلند همّت و سرایندة حکمتها و عزلت نشینیهاست، واژة قفس را بیشتر در معنایی به کار گرفته که دنیا و حواس مادی را ترسیم کند.
سنایی
سنایی شاعر پر کار قرن ششم به اقتضای تنوّع و گستردگی اشعارش واژههای نمادین و پر معنایی را در دیوان و منظومههای خویش به کار برده است. واژة قفس در اشعار سنایی معانی گوناگونی دارد. گاهی نزدیک به معنی حقیقی و البته ویژگی مانع و حصار بودن آن و گاهی پـایة تشبیه و گاهی استـعاره است. بـا تـوجه به حجم عظیم اشـعار سـنایی، فقط نمونههایی را از حدیقه نقل می کنیم:
در توصیه به سکوت و عزلت و نزدیک به معنی حقیقی گفته است:
همچو عنقا ز خلق عزلت گیر |
|
تات نکشند در قفص به زحیر
|
در ذکر ترک دنیا و دل بستن به دار بقا، قفس را هم به معنی حقیقی گرفته است و هم یک سوی تشبیه قرار داده است و در باره خروج جان از جسم گفته است:
چون رسیدی به حضرت قرآن |
|
پس از آنجا روانه گردد جان |
در ابیات ذیل، قفس را به معنای دام، موانع جان و روح و تعلّقات گرفته است:
کاندرین منزل فریب و هوس |
|
هست بهر شکست بند و قفص |
سنایی نیز قفس را در معنی استعاری دنیا، تن، جسم، تنگنا و زندان بودن جهان، تشبیه جان به قفس، دنیا با عمری طولانی و عشقهای زودگذر به کار برده است (رک. سنایی، 1374: 225، 489، 554، 220، 145، 235 و 286).
در این قرن با رواج روز افزون تصوّف و اندیشههای دنیاگریز، شاعران به ویژه شاعران زهداندیش نیز در زبان شعری خود از واژهها و تصویرهایی استفاده کردهاند که این اندیشهها را نشان بدهد. استفاده از واژۀ قفس در معنی کنایی یا استعاری «جسم و تن» و «دنیا و تعلقات آن» که از مدتها پیش شروع شده بود، در این دوره ادامه می یابد و در دورههای بعد با شاعرانی چون عطار و مولوی بسیار گسترده و فراوان میشود. در متون عرفانی مراد از قفس تن آدمی، نفس اماره و دنیاست (سجادی، 1370: 642). چنانکه خواجه انصاری گوید: «ای مسکین، هرگز تو را آرزوی آن نبود که روزی مرغ دلت از قفس ادبار نفس خلاصی یابد و بر هوای رضای حق پرواز کند؟ قفس قالب است، امانت جان؛ مرغ پَرِ او، ارادت افق او، غیبت منزل او، هرگونه که مرغ امانت از این قفس بشریت بر افق غیبت پرواز کند، کرّوبیان عالم قدس، دستها به دیدة خویش باز نهند تا از برق این جمال دیده ایشان نسوزد» (سجادی، 1370: 642). شهاب الدین سهروردی نیز در رسالات خود مثلاًدر رساله فی حاله الطفولیه ـ جان یا روح را به مرغ و تن را به قفس تشبیه کرده است (پورنامداریان، 1383: 408).
میدانیم که در سیر شعر فارسی، قرن ششم حد واسط سبک خراسانی و عراقی است. شعری است که از نظر زبانی به سبک خراسانی نزدیک و از نظر موضوع به سبک عراقی شبیه است. وفور لغات و اصطلاحات عربی از ویژگی های زبانی شعر این دوره است هر چند در قرن پنجم شاعری چون منوچهری کلمههای عربی را فراوان به کار برده است. رواج شعر عرفانی و شرعی در این دوره، بیشتر همراه با پند و اندرز است و این خود می طلبد که واژههایی چون قفس و زندان را برای اندرز دادن و تشبیه دنیا و جسم و تن به آن به کار ببرند. بی وفایی و آزار دنیای دون و گرفتاری انسان در این زندان خاکی، شاعر را به استفاده از واژههایی چون قفس کشانده است که با آن تصویر بسازد و اسارت در دنیا را نشان دهد. سنایی و خاقانی و نظامی نمایندگان برجسته این نوع شعر در این قرن هستند.
3- قرن هفتم تا نهم
عطار
عطار شاعر عارف نیمه دوم قرن ششم و ابتدای قرن هفتم ، شاعر شور و بی قراری است. دیوان و مثنوی های عطار سراسر ابیاتی است که بیان کنندة این تلاطم روحی و بی قراری در قفس تن و دنیاست. به اقتضای موضوع آثار، دیدگاه و خصوصیات روحی عطار، واژة قفس واژهای است که بسیار مناسب، توانسته است دستمایة شاعر قرار گیرد تا او هم تنگنای جسم و تن را برای مرغ جان ترسیم کند و هم دنیا را با همة بزرگی، وسعت و آمال و آرزوهای آن، به قفسی مانند کند که طوطی جان در آن اسیر است و تا بال و پر تعلقات و وابستگی و اسارت در این دام بزرگ شکسته نشود، پرواز میسر نمیشود و آزادی به دست نمی آید. ابیات فراوانی از غزلیات، قصاید و مثنوی های عطار به چشم میخورد که در آن، این واژه به کار رفته است و معانی چند گانهای از آن منظور شده است. نمونههایی را با معنی خواسته شده به عنوان شاهد ذکر می کنیم.
در معنی تن:
عطار در ابیاتی فراوانی، جسم و صورت، تن، بدن و قالب و تعبیراتی از این دست را با تمثیل قفس بیان کرده است و به شکستن پر و بال در آن قفس سفارش می کند تا زمینة آزادی فراهم شود:
هزار بار بهنامرده طوطی جانت تا که فتاده ز تو در دل عطار شور کیست که از عشق تو پردة او پاره نیست |
|
چگونه زین قفس آهنین تواند جست مرغ دلش در قفس در خفقان آمده وز قفص قالبش مرغ دل آواره نیست |
در معنی دنیا
قفس در معنی دنیا به شیوههای گوناگون و با تعابیر مختلف در آثار عطار به چشممیخورد. گاهی به عنوان پایة تشبیه گاهی به شکل استعاره و گاهی به صورت کنایه، دنیا و تعلقات و موانع پرواز روح را با این واژه بیان می کند:
مرغ عرشم سیر گشتم از قفس تا تو نشوی چو ذرّه ناچیز |
|
روی سوی آشیان خواهم نهاد نتوانی از این قفس به در شد |
(رک. عطار، 1373: 167، 177، 447 و 115)
در تشبیه سینه به قفس
مرغ دل در قفس سینه ز شوق |
|
می کند قصد به پرواز امشب |
مولوی
در سخن مولوی که خود دریایی عظیم از معارف است، واژهها در قالبهای گوناگون و به شکلهای مختلف می آیند. او برای انتقال مفاهیم معنوی و آموزش و ارشاد خواهندگان و دوست داران طریقت از هر وسیله و داستان و پدیدهای که بتواند دست مایة سخنش شود، بهره می برد. طبعاًبرای روح اعتلاجوی مولوی و برای زبان سیال او، واژۀ قفس عنصری بسیار رسا و فصیح است تا با آن غربت و اسارت روح و جان را در این تنگنای خاکی نشان دهد و ما را به پرواز و رهایی ترغیب نماید. مولوی در دفترهای مثنوی و غزلیات شمس، فراوان این واژه را به کار برده است و در دهها بیت، معانی و مفاهیم متعددی را از آن اراده کرده است. او نیز همچون شاعران پیش از خود نظیر سنایی و عطار، قفس را به کنایه یا به استعاره بیشتر در معنی دنیا یا وجود جسمانی به کار گرفته است. به ویژه در غزلیات که داستان اوج پرواز روح و بی قراری در تنگنای جسم و در حبسگاه دنیای خاکی است، از واژة قفس استفاده بیشتری شده است. نمونهها:
چون بخسبد در لحد قالب مردار ما هر مرغ جان چون فاخته در عشق طوقی ساخته مرغان که کنون از قفص خویش جدایید گربه کرده چنگ خود اندر قفس |
|
رسته گردد زین قفس طوطی طیار ما چون من قفص پرداخته سوی سلیمان میرود رخ باز نمایید و بگویید کجایید نام چنگش درد و سرسام و مغص
|
در معنی دنیا، فلک، روزگار و جهان مادی:
ای که از این تنگ قفس می پری از این تنگین قفس جانا پریدی امروز بینی که چه مرغی و چه رنگی خداوندا تو می دانی که صحرا از قفص خوشتر |
|
رخت به بالای فلک می بری وز این زندان طراران رهیدی کز زخم اجل بند قفس را بدریدی ولیکن جغد نشکیبد ز گورستان ویرانی
|
نیز در معنی تن و دنیا، تله، دام، حبس، زندان، اسارت، هستی و تفاوت روحها و نفسها دیده میشود.
(رک. مولوی، 1379: 1114، 1149، 628، 1451، 755، و مولوی، 1382: 1/ 73، 3/ 429، 4/ 582).
تمثیلها:یکی از مصادیق استفاده بلاغی از واژۀ قفس، تمثیلاتی است که در مثنوی وجود دارد. در این تمثیلها مولوی به خوبی معنا و مفهومی را که در نظر داشته است در قالب داستان به خواننده و شنونده کلام خود منعکس کرده است. از جمله: در دفتر اول و در بیان اهمیت قرآن و تأثیر آن در جانها:
چون تو در قرآن حق بگریختی
|
|
با روان انبیاء آمیختی |
از نظر مولانا خواندن ظاهری قرآن و درک کردن پیام و روح قرآن، همان پای بند بودن به رسوم و ظواهر است و «در چنین حالتی است که مرغ جان در تنگنای قفس تن یا تقلید، بال و پر می زند و می کوشد که میلههای قفس را بشکند و در فضای آزاد و بی نهایت حرّیت و اتصال به عالم الهی که عین حرّیت است بال و پر بگشاید و هر مرغ جانی که بدان قفص خوگیر است، از این آزادی و جهان خدایی بویی نبرده است و بدین سبب در مضیقه و تنگنای تقلید و شهوت خوش می زید و قصد آن عالم نمی کند» (فروزانفر، 1384: 587).
اما:
روحهایی کز قفصها رستهاند |
|
انبیای رهبر شایستهاند |
مولوی در ادامه این ابیات راه رهایی از تنگنای قفس تن و دنیا و شهرت و رسوم و ظواهر را «رنجورسازی خویش» می داند و در تمثیل و تأکید این موضوع قضیه بازرگان و طوطی را نقل می کند. این قصه پیش از مولوی در منابع دیگر از جمله در اسرارنامه و پیش از آن در تفسیر ابوالفتوح رازی هم دیده میشود و در واقع اصل حکایت را مولانا از دورههای پیش از خود گرفته است. اما در مثنوی، مولانا این قصه را نیز دستاویزی برای مقاصد خود قرار میدهد. در این قصه طوطی گرفتار قفس است و بازرگان پیام او را به همتایان طوطی در هندوستان می رساند و در آنجا یک طوطی خود را به مردن می زند و.... محور اساسی این حکایت موت ارادی و گسستن از تعلقات غیرخدایی و رها شدن از خویشتن کاذب و نهایتاًبه مقام فنا رسیدن است. (مولوی، 1382: 1/ 494).
اما قفس در این داستان نشانه چیست؟
«تن و لوازم آن از شهوات و آرزوها، قفسی را ماند که طوطی جان در آن بندی و اسیر شده است. این لوازم خار راه جان است و زمینة فریب خوردن آدمی را از معاشراتش فراهم می سازد» (فروزانفر،1384: 1/ 605). طوطی هند با رنجورسازی و به مردن زدن خود، پیغامش را به همتای در قفس خود می رساند و وقتی که بازرگان او را از قفس بیرون می اندازد و طوطی در بیرون به جان می آید و می پرد:
خواجه گفتش فی امان الله برو |
|
مر مرا اکنون نمودی راه نو |
اما گرفتاریها از چیست؟
تن قفص شکل است تن شد خار جان |
|
در فریب داخلان و خارجان |
مولوی در داستان «مسجد مهمان کش در شهر ری» در دفتر سوم، تن و دنیا را با نماد قفس نشان می دهد اما در وصف عارفان صادقی که از مرگ خوف ندارند، میگوید که آنها مانند پرندگانی نیستند که ترک قفس را به سبب ترس از گربه بر خود سخت بشمارند. در این حکایت مردی غریب (نماد عارف از دنیا بریده ای که از مرگ نمی ترسد) سرانجام شبی را در آن مسجد می خوابد و در برابر ملامت مردم و ترساندن آنها وی را از مرگ می گوید:
مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا |
|
چون قفص هشتن، پریدن مرغ را |
در دفتر پنجم در «قصة محبوس شدن آن آهوبچه در آخُر خران...» که تمثیل همنشینی روحهای پاک با ناهمجنس است میگوید که حضرت سلیمان نیز هدهد را تهدید کرد که او را با غیر جنس خود در یک قفص خواهد کرد و خود چه عذابی است؟
هان کدامست آن عذاب ای معتمد |
|
در قفص بودن به غیر جنس خود |
در دفتر ششم در حکایت «آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود...» مسلمان کنایه از خرد و ترسا و جهود کنایه از نفس و اهریمن هستند و از این حکایت برای بیان عدم تجانس استفاده می کند و در ادامه می گوید که جانهای نامتجانس در قفس زندگی این دنیا به ناچار همزیستی میکند.... پس از شکستن قفس، جانهای نیک و بد هر یک در هوای جنس خود پر میگشاید.
در قفص افتند زاغ و جغد و باز |
|
جفت شد در حبس پاک و بی نماز |
در بیان اینکه خداوند چرا دعای بنده مومنش را ممکن است زود اجابت نکند و به تأخیر بیندازد باز از تمثیل قفس و طوطی خوش آواز را در قفص کردن استفاده می کند و می گوید که بنده مومن حتی هنگامی که خدا درد او را درمان نمی کند محبوب خداست چون دعا و مناجاتش را دوست دارد:
گرچه می نالد به جان یا مستجار |
|
دل شکسته سینه خسته گو بزار
|
سعدی
در آثار سعدی با وجود فراوانی و تنوع موضوعات و مضامین، کاربرد واژۀ قفس کمتر از شاعران نامداری چون عطار و مولوی است. همین مقدار هم که هست بیشتر در غزلها، مواعظ، قصاید و رباعیات و مقداری اندک هم در بوستان است. کمتر از 40 بار سعدی از واژة قفس استفاده کرده و در این مقدار استفاده، معانی متعددی را از این واژه اراده کرده است. سعدی بیشتر قفس را در معنای بند و زندان و تن و جسم به کار برده است.
استعاره از بند، زندان ، گرفتاری:
من مرغکی پر بستهام، زان در قفس بنشستهام بخندید کای بلبل خوش نفس |
|
گر زان که بشکستی قفس، بنمودمی پرواز را تو از گفت خود ماندهای در قفس |
سعدی همچنین قفس را در معنی دوری و هجران (سعدی، 1386: 478) ، تن و جسم (سعدی، 1386: 1107؛ سعدی، 1372: 158 و 188) به معنی لفظی امّا با تأکید بر پیامی (سعدی، 1386: 585، 780؛ سعدی، 1372: 193) در معنی همنشینی و صحبت (سعدی، 1386: 729)، استفاده در ضرب المثل (سعدی، 1386: 921؛ سعدی، 1372: 156)، در معنی دهر (سعدی، 1386: 1109) و مطلوب بودن قفس (سعدی، 1386: 556) استفاده کرده است.
حافظ
در شعر حافظ واژة قفس بسیار کم به کار رفته است. هر چند حجم و تعداد ابیات غزلهای حافظ در مقایسه با شاعرانی که بررسی کردهایم، بسیار کم است امّا در چند هزار بیت شعر، آن هم با مفاهیم و مضامینی که حافظ سروده و اشتراک معنایی با آثاری چون دیوان شمس دارد، کمی واژة قفس جای شگفتی است. آیا شاعرانی چون سعدی و حافظ از نظر نوع نگاه به زندگی و دنیای پیرامون خود با شاعرانی چون سنایی ، عطار و مولوی متفاوت بودهاند؟ جواب مثبت است. هر چند بنیاد اندیشه آنها در ناپایداری این سرای سپنج به هم نزدیک و مشابه است. به هر حال به رغم اینکه حافظ خود را مرغ چمنی دیگر میشمارد، روحیهای داشته که پیرامون خویش را چون حجم قفس تنگ نمیدیده است. در مجموع در غزلهای حافظ هشت بار از واژۀ قفس استفاده شده که چهار مورد استعاره از دنیاست و چهار مورد دیگر را در معانی دیگر به کار برده است:
قفس در معنی دنیا:
حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن |
|
با این لسان عذب که خامش چو سوسنم روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم به هوایی که مگر صید کند شهبازم حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
|
در معنی دوری و هجران:
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن |
|
به اسیران قفس مژدة گلزار بیار |
اسارت و بند:
بستة دام و قفس باد چو مرغ وحشی |
|
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
|
استعاره از درون و دل:
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس |
|
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
|
در معنی تنگنا و زندان:
خبر بلبل این باغ بپرسید که من |
|
نالهای میشنوم کز قفسی میآید |
جامی
جامی نامدارترین شاعر در قرن نهم است. شاعری که هم آثار و سرودههای فراوان دارد و هم به پیروی از شاعران عارفی چون عطار و مولوی، معارف و مفاهیم عرفان را در سرودههای خود منعکس کرده است. با توجه به مضامین شعر و نیز خط مشخص فکری شاعر، واژة قفس را بیشتر در معنای جسم، تن و دنیا که جان اسیر آن است مییابیم. به رغم فراوانی اشعار جامی، استفاده از این واژه فراوان نیست و تنوع معنایی کمتری دارد.
در معنی جسم و تن
لیک نامقبلی ز کین داری |
|
ضربتی زد به سینهاش کاری |
(رک. جامی، 1378: 363، 570 و 508)
در معنی دنیا
نیم من جز آن مرغ شیرین نفس |
|
که ملک جهان بود بر من قفس |
(جامی، 1378: 511 و نیز رک. جامی 1378: 401، 568 و 629)
قفس در معنی سینه و درون:
سخن را کزان بسته داری نفس چه خوش گفت آن نکو گوی نکو کار |
|
یکی مرغ دان پای بند قفس که سر خواهی سلامت، سِر نگه دار
|
در معانی دیگری چون زندان، دهان، قفسه سینه... .
ز زندان خوی سرکش نرم گردد |
|
که گیرد در قفس یک چند آرام
|
ساخته در قفس تنگ دهان |
|
طوطی ناطقه را گنگ زبان
|
نیست این پیکر مخروطی دل |
|
بلکه هست این قفس و طوطی دل |
نمونههای ذکر شده از نمایندگان نامدار این دوره بود. به سبک عراقی که می رسیم به اقتضای وضعیت زمانه و آشوب و پریشانی احوال، عرفان بیش از پیش رواج می یابد و غم گرایی، فراق، توجه به دنیای درون، قضا و قدر و زبونی در برابر آن، پستی و بی ارزشی دنیا و «سجن المومن» بودن دنیا، اندیشه غالب است که در فرهنگ و ادبیات این دوره خود را به خوبی نشان می دهد. طبعاً این نگرش و این مفاهیم، واژههای ویژهای را می طلبد که قفس به خوبی میتواند بسیاری از این مفاهیم را بیان کند. مفاهیمی چون دنیا و اسارت در آن و زندان بودن آن. عطار در ابتدای این دوره و پس از او مولوی اندیشة قفس بودن دنیا را به فراوانی و با زبانی بلیغ و تمثیلی ارائهکردهاند. سعدی و حافظ نیز با شیرینی و لطف سخن خداداد خویش در القای مفاهیم با واژۀ تصویری قفس ابیاتی مؤثر سرودهاند. در ادامه سبک عراقی، شاعران پیرو این سبک هم همین راه را ادامه می دهند. مثلاًجامی شاعر بزرگ قرن نهم که از پیروان سرشناس سبک عراقی است، همین مفاهیم را در شعر خود تکرار می کند و تصاویری مشابه از واژۀ قفس میسازد.
ناگفته نماند که از آغاز شعر فارسی شعر اندرزی و تعلیمی هم رواج داشته است. به ویژه از قرن پنجم به بعد، در سبک عراقی این موضوع بسیار چشمگیر است. حکمت و وعظ و توصیه به خوبی و پرهیز از هر بدی چهرۀ ادب تعلیمی است. علاوه بر اشتراک این مفاهیم با شعر عرفانی، توصیههای اخلاقی و احتیاطی هم در این شعر دیده میشود. مثلاًزبان را نگه داشتن و حفظ اسرار، از سفارشهای تعلیمی و اخلاقی است و این مفاهیم نیز واژههای ویژهای را میطلبد که واژۀ قفس بسیار کارآمد است و شاعران، سخن را چون پرندهای در قفس سِر و درون می دانند که اگر بیرون پرید، دیگر نمیتوان آن را شکار کرد.
4- در سبک هندی
در دورهای که به نام سبک هندی مشهور شده است، شاعران توانایی بودهاند که قدرت شاعری و تخیل خود را بیشتر در خلق مضمون ها به کار گرفتهاند. نگاه ریزبین به خصوصیات شاعران این دوره به ویژه دو نماینده شاخص آن یعنی صائب و بیدل نشان می دهد که این شاعران چگونه از مضامین و کلمات، بیت ها و شاه بیتهایی ساختهاند که بسیاری از آنها ضرب المثل شده است. واژۀ قفس یکی از کلماتی است که در دست این شاعران به ویژه صائب چون موم به هر شکل درآمده است. باورکردنی نیست که شاعر ذهن خود را چقدر دقیق به همة ویژگی های یک کلمه معطوف داشته است و از هر منظری به آن نگاه کرده و تصویر آفریده است.
در شعر صائب نزدیک به چهارصد مورد استفاده از واژۀ قفس دیده میشود و جالب اینجاست که از این واژه در شصت مفهوم بهره برده است. گستردگی و تنوع مفاهیم و تصاویری که از واژۀ قفس ساخته شده چنان است که میطلبد موضوع یک مقاله مستقل قرار گیرد چرا که در این مجال نه فرصت پرداختن به همه آن مضامین است و نه گذشتن از آن، حق مطلب و سیر معنایی و مفهومی این کلمه را به درستی ادا می کند. 1 در شعر بیدل مقدار استفاده از واژۀ قفس بسیار کمتر از شعر صائب است (حدود 50 مورد) اما به نسبت آمار کم در کاربرد این واژه، تنوع مضامین و مفاهیم بسیار بیشتر است. نکته دیگر اینکه صائب و بیدل هر دو ترکیبهای متنوع و زیبایی را از این واژه ساختهاند. ترکیبهایی چون قفس غنچه، قفس عافیت، قفس زهد، قفس کام و جز آن اما در شعر بیدل جنبه ترکیب سازی پیچیدهتر و بیشتر از شعر صائب است. در مجموع در شعر صائب و بیدل به عنوان نمایندگان سبک هندی واژۀ قفس علاوه بر کاربرد معانی مجازی و استعاری که در شعر شاعران دورههای قبل هم بوده است در ترکیبها، معانی، مفاهیم و به ویژه مضامین متعدد و جدیدی به کار می رود. در اینجا برای اینکه موضوع از نظر سیر شعر به هم مربوط و متصل شود نمونههایی را ذکر می کنیم (با صرف نظر از کاربرد واژۀ قفس در معنای دنیا، جسم و تن، اسارت، زندان و...).
تشبیه زهد به قفس:
تا هوا ابر و چمن پر گل بود،از زهد خشک هست از می گلرنگ بهار طرب ما |
|
آدمی در چار دیوار قفس باشد چرا هر جا که بود زاهد خشکی قفس ماست
|
قفس عافیت:
در قفس عافیت هرزه فسردیم حیف |
|
شور شکستی نزد گل به سر رنگ ما
|
قفس حیرانی:
طائر عیش مقیم قفس حیرانی است |
|
مگذر از گلشن تصویر که رنگ است اینجا
|
مضمون سازی:
رسم است گل به سقف زدن موسم بهار |
|
طفلان چرا به سقف قفس گل نمی زنند |
حسن تعلیل:
حجت قاطع بود بر پاکی دامان گل |
|
این که در مهد قفس بلبل به گفتار آمده است
|
گوشه نشینی و عزلت:
پیری مرا به گوشه عزلت دلیل شد |
|
بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
|
پارادوکس:
گر به فلک روی که نیست بند هوا گیسختن |
|
همچو سحر گرفتهاند در قفس رهایی ات |
در بارۀ موضوع این تحقیق در این دوره همان را میتوان گفت که در بارۀ دیگر ویژگیهای این دوره وجود دارد. در سیر دورههای شعری، به سبک هندی که می رسیم شعر فارسی تفاوت خود را با دورههای قبل نشان می دهد. ابهام، پیچیده گویی و مضمون سازی از ویژگی های برجسته این سبک است. دو طیف فکری معتدل و افراطی در شعر این دوره دیده میشود. گروهی از شاعران سبک هندی که رهروان طرز خیال بودند، صاحب اشعاری دشوار و دیریاب هستند. استفاده از واژۀ قفس و مضمون سازی و تصویرآفرینی با آن در شعر این گروه به چشم می خورد. بیدل دهلوی چهره شاخص این گروه است. کوشش این شاعران بیشتر بر این است که مضمونی را چنان در شعر خود بپیچانند که گاهی کمتر کسی متوجه آن میشود اما گروه معتدل سبک هندی، به طور مشخص صائب، اشعارشان قابل فهم و ملموستر و محسوس است. طبعاً کاربرد واژهها نیز کمتر در ابهام و پیچیده گویی است. در سبک این دوره شاعرانی چون بیدل سخت به جوهر شعری تمایل پیدا کردهاند و در این راه با افراط در خیال، کلامی آفریدهاند که حاصل ذهنیت پیچیده و تو در تو و متشکل از بافتی سخت، دیرفهم و دیریاب شده است. پیداست که معنی بسیاری از واژهها نیز در بافت کلام همین پیچیدگی را نشان می دهد که قفس در شعر کسی چون بیدل گاهی چنین است و نمیتوان به درستی معنی و منظور آن را فهمید.
5- دوره بازگشت
دوره بازگشت، دوره تقلید از سبکهای گذشته بهویژه سبک خراسانی و سبک عراقی است. بنابراین نوع نگاه و تصویر سازیها نیز چندان تفاوتی ندارد. در اینجا برای پرهیز از تکرار و فقط جهت وصل دورهها به همدیگر چند نمونه استفاده از واژة قفس را در شعر سه تن از این شاعران ذکر می کنیم:
از مشتاق اصفهانی:
در وصلم و از هجر بود نالة زارم |
|
آویخته صیاد به گلبن قفسم را
|
آذر بیگدلی:
نکند در دل اثر نغمه مرغان چمن |
|
نالهای کاش ز مرغ قفسی برخیزد
|
از یغمای جندقی:
آخر ز سختگیری صیاد و باغبان |
|
پر ریخت در میانه باغ و قفس مرا |
همانگونه که دیدیم و با توجه به نمونهها معنی و مضمون قفس در این دوره چون بسیاری دیگر از مفاهیم و ویژگیهای شعری تقلیدی و تکراری است و مضمون یا تصویر جدیدی دیده نمیشود.
6- آغاز دوره معاصر
منظور از این دوره، اواخر عصر مشروطه و ابتدای قرن شمسی حاضر است. از شاعران مشهور سیاسی و تعلیمی نمونههایی را ذکر می کنیم.
عارف قزوینی و فرخی یزدی
عارف قزوینی قفس را در معنی عاشقانه دوری و هجران محبوب (عارف، 1389: 32)، در معنی سختی زندگانی و دنیای اطراف (عارف، 1389: 52) در معنی اسارت (عارف، 1389: 213) و در معنی وطن (عارف، 1389: 202) به کار برده است. در شعر فرخی یزدی هم علاوه بر معانی پیشین که در نمونه اشعار شاعران بیان کردیم مفاهیم اجتماعی و جدیدی چون وطن، زندان و روزگار و زمان شاعر با واژۀ قفس بیان شده است. شاعران درد کشیده و بند دیدهای چون فرخی معمولاً زندان و جامعهای را که خود در آن زندانی شدهاند با لفظ قفس نشان می دهند.
در معنی وطن:
با بودن مجلس بود آزادی ما محو یا اسیران قفس را نیست کس فریاد رس |
|
چون مرغ که پا بسته ولی در قفسی نیست (فرخی یزدی، 1378: 55) یا مرا از ناامیدی حالت فریاد نیست |
در شکوه از زندان:
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می گردد آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت |
|
مگر روزی که از این بند غم آزاد می گردد در دل کجا دگر هوس آب و دانه داشت |
(فرخی یزدی، 1378: 59؛ رک: فرخی یزدی، 1378: 143 و 167)
فرخی واژة قفس را در معانی تکراری نیز به کار برده است.
میرزاده عشقی
او نیز قفس را در معنی زندان و نیز سینه و دل به کار برده است.
نبایستی که چون دزدان به زندانش کنند اندر دل من در قفس عشق هوای تو کند |
|
و یا اندر قفس دارند چون درنده حیوانش چشم من آرزوی خدمت پای تو کند
|
دهخدا
در معنی روزگار و زمانه:
تا چند ز بیداد به بیداد شوی |
|
ای مرغ در این قفس به فریاد شوی
|
در معنی وطن
برداشتم از قفس چه شادان پرواز |
|
بر من در هر امید از هر سو باز
|
ملک الشعرای بهار
بهار شاعر استاد و سخنور توانای آغاز دوره معاصر بود. وی در زندگی خود فعالیتهای سیاسی و به تبع آن زندان و تبعید را نیز به چشم دید و همین امر سبب شد تا در سرودههای خویش اشعار سیاسی و اجتماعی و وطنی را نیز بسراید. در میان همه موضوعات شعری بهار، آزادی و وطن در شعر او طنینی دیگر دارد و طبعاًشاعری که دل در گرو میهن دارد و برای آزادی می سوزد، از قفس می نالد. وطن که آزاد نباشد قفس است. بهار ستایشگر آزادی بود.
واژة قفس از واژههایی است که بهار به فراوانی از آن بهره گرفته است و بهویژه در معنی زندان آن را به کار برده است. بهار از رنجهای زندان وتلخی های آن بسیار شکوه می کند. دهها بیت شاهد شعری در اشعار بهار وجود دارد که در آن واژۀ قفس به معانی و مفاهیمی متعدد آمده است اما بیشترین معنی، معنی زندان است. در اینجا از معنی لفظی قفس و معانی دیگری چون دنیا، اسارت و گرفتاری و گفتار که در بند دهان است و در اشعار او دیده میشود میگذریم و چند شاهد را برای معنی زندان و نیز جامعه خفقان زدۀ زمان او ذکر می کنیم.
زبس ماندیم در کنج قفس گر باغبان روزی چون منطق شیرین مرا دید زمانه |
|
کند ما را رها ره نیست جز کنج قفس ما را از طاق فلک در قفس آهنم آویخت |
بهار چون پرندهای در زندان شهربانی وقت:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران ای بلبل اسیر به کنج قفس بساز |
|
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند اکنون که از برای تو بال و پری نماند |
پروین اعتصامی
او از شاعران سنتی آغاز دورۀ معاصر بود. شاعری توانا که رهرو سبکهای خراسانی و عراقی در قصیده، مثنوی، قطعه و غزل بود. سخن پروین، سخن روح آزردهای است که در تنگنای زندگی سخت و آزارنده دنیا چون پرندهای در قفس مینالد اما از بیرونیان می خواهد که قدر زندگی چند روزه را بدانند و دل به دنیای فانی نسپارند. او با توجه به ناکامی و ناشادی در زندگی، فضای تقدیر و سرنوشت را در شعرش حاکم کرده است و در این بیان واژۀ قفس، واژهای بسیار گیرا و رساست تا او از سختی و تنگنای زندگی و زمان و تن و دنیا بگوید. در شعر پروین قفس در معانی لفظی خود در مناظرهها بهویژه بین بلبل و طوطی و در گفتگوهای دیگر به کار رفته است. همچنین جسم و تن، دنیای دون، مرگ، اسارت و گرفتاری، دامها و موانع با این واژه نشان داده شدهاند.
استعاره از دنیا:
صیدی کزین شکسته قفس رخت برنبست |
|
یا بود بال بسته و یا آشیان نداشت
|
استعاره از سختی زندگی و آزردگی روحی:
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت کرد ای طائر وحشی که چنین رامت؟ |
|
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی چون به کنج قفس افکند قضایت چون؟
|
در سوگ پدر و رهایی از این دنیای خاکی:
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند |
|
که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من
|
نمونه های ذکر شده ادامة معنی سنتی و نیز مفاهیم جدید اجتماعی را با واژۀ قفس نشان میدهد.در تاریخ عمومی و ادبی ما جنبش مشروطه مقطعی مهم محسوب میشود. بهویژه پس از این دوره و ورود به قرن حاضر جامعة ما دستخوش تحولات عمده و تعیین کنندهای شده است. همراه با تغییر و تحولات اجتماعی، شعر فارسی نیز چون آینهای این تحولات را در خود نشان داده است. این زمان، ورود به دورهای جدید در زندگی اجتماعی ایرانیان است و تغییر زندگی اجتماعی و فرهنگی تغییر دیدگاه را به دنبال خود می آورد. تغییر دیدگاهها هم زبان ویژهای را میطلبد تا بتواند دنیای جدید و اندیشههای جدید را به تصویر بکشد.
واژۀ قفس نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر در این دوره در معنا یا معناهای جدید به کار گرفته میشود. همچنان که واژههایی مثل آزادی و وطن در مفهوم سیاسی و اجتماعی در شعر و ادب منعکس میشوند، قفس نیز مفاهیم و معانی سیاسی و اجتماعی به خود می گیرد. شاعرانی چون عارف قزوینی،فرخی یزدی، دهخدا و ملک الشعرای بهار در ابتدا و اواسط این دوره از کسانی هستند که مفهومی جدید را از قفس در اشعار خود نشان دادهاند. همچنین «بعضی از شاعران، زندان را به قفس، خود را به بلبل یا مرغ تشبیه و یا از آنها با چنین استعاره هایی یاد کردهاند:
از عارف قزوینی:
نالة مرغ اسیر این همه بهر وطن است |
|
مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است |
از بهار:
بلبل به جرم صوت اسیر قفس شود |
|
و آزادوار زاغ بگردد به گلستان» |
یکی از این معانی«جامعه» استبداد زده و در خفقان فرو رفته است. در ادامة این دوره در شعر شاعرانی همچون پروین اعتصامی که رهروی توانا در سبک خراسانی و عراقی بود، بیشتر همان مفاهیم قدیمی چون زندان تن و جسم و دنیای خاکی از واژۀ قفس اراده میشود. به دهههای اخیر که می رسیم باز مفاهیم اجتماعی و سیاسی با واژۀ قفس در اشعار بازتاب می یابد و معانی تازهای چون زندگی سخت هم از آن مستفاد می گردد.
7- شاعران امروز و نوپرداز
در شعر شاعران امروز و در شعر نو از نیما تاکنون دیدگاهها، نگرشها و ترکیبهای جدید، شعر فارسی سنتی و نو را از هم متمایز کرده است. طبعاً واژگان، معانی و در مجموع مصالح زبانی جدید برای انعکاس و بازتاب شعر جدید مورد نیاز است اما زبان همیشه واژگان جدید نمی سازد بلکه در ساختها و ترکیبها و نیز در معانی لغات پیشین هم دستکاریهایی می کند.
شعر امروز حاصل تجربة امروز و زندگی در دنیای امروزی است. طبعاً در کنار محیط و فرهنگ زمان تجربة شاعر نیز در تصویرها و انتخاب واژهها بسیار تعیین کننده است. از عواملی که جریانهای ذهنی شاعر را تشکیل می دهد « باید از تجربههای خصوصی او در طول زندگی، از روزگار کودکی تا لحظهای که به سرودن شعر و خلق هنری می پردازد سخن گفت» (شفیعی کدکنی، 1373: 203). واژۀ قفس هم واژهای است که صدها سال در زبان و شعر جا خوش کرده و معانی و مفاهیم گوناگون را با خود آورده است. همانگونه که درباره شعر مشروط گفته شد، در شعر نو یا آزاد نیز این واژه مفاهیم سیاسی و اجتماعی جدید را در خود منعکس کرده است.
زندان ناشی از فعالیت های سیاسی، زندان دانستن جامعة خفقان زده و استبدادی، زندان دانستن زندگی های محصور و ماشینی و آپارتمانی امروز، آزارهای روحی و اسارت در دنیای نامطلوب امروز از مفاهیمی است که با واژة قفس در شعر نوپردازان و شاعران چند دهة اخیر بیان شده است.
در شعر نیما یوشیج واژة قفس فراوان نیست. نیما شاعری است اجتماعی امّا اندیشههایش را با واژههای دیگری نشانه داده است. واژۀ شب در شعر او بار معنایی ویژهای دارد. در نمونههایی که ذکر کرده است مفاهیم اجتماعی و ناخشنودی از زمان را با واژه قفس بیان کرده است. نیما در غزلی با ردیف قفس، دلتنگیها و رنجهای زندگی را چنین بر میشمارد:
چنان به خاطر شوریده ام به دام قفس |
|
صفیر برزده از شوق و من به دام قفس |
نیما می گفت: « مایة اصلی اشعار من رنج است به عقیدة من گویندة واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر می گویم» (یوشیج، 1371: نوزده) او این رنج را با واژهای چون قفس نشان می دهد.
تشبیه زندان به قفس:
در ته تنگنا و دخمهای چو قفس |
|
پنج نوبت چو کوفتند جرس |
اخوان ثالث میگوید:
بعد از این فریاد بردارم که: واکن بندم از پا خبر رسید که مرغی پرید از قفسی خبر رسید و دلم سوخت و آمدم به نظر |
|
در قفس طرفی نبستم عمری از بی سر صدایی به ناله باز نیامد کبوتر نفسی فراخنای جهان تنگ و تار چون قفسی |
در معنی دنیا و تنگنای آن:
گفتم قفس ولی چه بگویم که پیش از این مپرس زندگی ات در قفس چگونه گذشت |
|
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود شب وصال من از کائنات بی خبرم |
در معنی زندگانی محصور خود:
در این فکرم من و دانم که هرگز ای سینه از حرارت سوزان من بسوز اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر |
|
مرا یارای رفتن زین قفس نیست دیگر سراغ شعلة آتش ز من مگیر بار دگر به کنج قفس رو نموده ام |
در میان شاعران معاصر، فروغ فرخزاد واژة قفس را بسیار به کار برده است. روح او با «عصیان» از دیوار اعتراض بالا می رود و فریاد « اسیری» را سر می دهد که زندگی را قفس می بیند. فروغ بـا همة ویژگی هایش در مسیر زندگی، سـرانجام، این دنیا و این زندگی را جز قفس نمی بیند. چه آنجا که بر مرد فریاد می آورد و او را موجودی خودخواه می خواند که او را در قفس کرده است و عمری به زندان کشیده، چه در دیگر اشعار فضای زندگی را بر خود سخت و روح خویش را محبوس می داند. در کنار دیگر واژههای پر بسامد که خصلت شعر و خصوصیت روح فروغ است، واژههای زندان و قفس در کنار یا نزدیک به هم فراوان به کار رفته است: « این بسامد ها در دورة اول شعر فروغ مبانی اندیشگر او را چنان آشکار نشان می دهند که اگر هر چهارده واژه ( واژههای پر بسامد) در برابر یک خواننده نا آشنا به شعر وی اما آشنا به شعر نهاده شود، به راحت و سهولت به حدود اندیشه و دید او در همان وهلة اول پی خواهد برد و خواهد گفت که شاعر این قطعات به اغلب احتمال زنی است که در چار دیوار اسارت خانگی... تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را بر ملا میکند و بدیهی است که برای بیان این ذهنیت محدود جز به واژههایی همچون قلب، عشق، هوس، حسرت، امید، قفس... و امثال اینها نیازی نخواهد بود» ( محمد حقوقی، 1372: 17).
با معنی و لحنی عرفانی:
تمام حجم قفس را شناختیم بس است دگر این دل سر ماندن ندارد |
|
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم هوای در قفس خواندن ندارد |
سلمان هراتی میسراید:
سفر گزید از این کوچه باز همنفسی |
|
پرید و رفت بدانسان که مرغی از قفسی |
دریچة باز قفس بر تازگی باغ ها سرانگیز است
امّا بال از جنبش رسته است
وسوسه چمن ها بیهوده است
میان پرنده و پرواز فراموشی بال و پر است.
(سپهری، 1389: 115)
در معنی استبداد:
آزادی خود را به دو عالم نفروشم من زین قفس هرگز نخواهم شد فراری |
|
صیاد مرنج ار که هوای قفسم نیست من خو گرفتم با تو یعنی جور و بیداد |
سید حسین حسینی سروده است:
پروازها در اوج پرواز مگس بود |
|
جولانگه پروازها حجم قفس بود
|
در معنی عمر افسرده و بی حاصل:
جان تو افسرد جسم تو افسرد روح تو پژمرد
آخر پر و بالی بزن بشکن قفس را
آزاد باش این یک نفس را
(مشیری، 1389: 59)
سیمین بهبهانی سروده است: دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من |
|
گر از قفس گریزم کجا روم کجا من
|
در معنی اسارت و سختیها، و قید و دامها:
تو قفس دیدی و رفتی و من خسته ز بامت |
|
به خدا باغ و چمن دیدم و پرواز نکردم |
علیرضا قزوه سروده است:
از جفای خویش ما را کی امید رستنی است |
|
بلبلم امّا ز بخت بد قفس دزدیده ام
|
با نگاهی به شعر دورۀ جدید درمییابیم که شاعران عصر مشروطه و پس از آن، مفاهیم جدیدی را وارد شعر فارسی کردند. جامعهاین زمان، جامعهای است که بیدار شده است و متناسب با بیداری، ابزارهای جدید و مفاهیم جدید را به کار می برد. واژههایی چون قانون، وطن و آزادی با مفهوم جدید و اجتماعی به کار می روند. شعر مشروطه در تماس مستقیم با زندگانی مردم است. شاعران این عصر، وطن دوست هستند. حب وطن در معنی امروزی در تار و پود شعرشان نیز سرایت کرده است و دوری از این وطن برای آنها مانند در قفس بودن است. نیز ظلم و خفقان در وطن نیز آن را چون قفسی می کند که روح مردم را در خود اسیر کرده است و شاعران که روح لطیف و حساسی دارند، این آزار روحی را بهتر و بیشتر احساس می کنند و در شعر خود آن را بازتاب می دهند.
نتیجه
زبان پدیدهای بسیار متنوع و پویاست و کلمات که عنصری از اجزای این پدیده هستند، در گذر زمان در نوسان تغییر، منسوخ شدن یا یافتن معانی جدید هستند. تحول واژهها یا تحول و گسترش معنایی واژهها نشانة تحول در زبان است و تحول در زبان خود محصول تحول جامعهای است که فکر کردن، حس کردن و در نتیجه سخن گفتنش نیز تغییر کرده است. این تغییر یا به خلق واژههای جدید می انجامد یا معانی و مفاهیم جدیدی را بر کلمات بار میکند. قفس از این گروه واژههاست که از آغاز ورود به زبان فارسی، ابتدا با معنی حقیقی خود امّا بسیار کم کاربرد در شعر دیده میشود امّا به تدریج با تغییرات زمانی و در زبان شاعران و حتی نویسندگان در معانی ومفاهیم جدید بلاغی به کار گرفته شده است.
شکل ظاهری و ساختمان قفس، خود در چگونگی استفاده معنایی شاعران از این واژه مؤثر بوده است. شاعران با دقّت در شکل قفس هر یک به فراخور روحیه، بینش، افکار، اهداف و محیط پیرامون خود از این واژه در معناهای گوناگون استفاده کردهاند.
استفاده از واژهها یا به اصطلاح واژه گزینی، رابطه مستقیمی با نوع اندیشه و جهان بینی شاعر دارد و این جهان بینی در انتخاب سبک بسیار مؤثر است، زیرا قالب زبان و مجموعاً ابزارهای بیانی در حکم وسیلهای برای انتقال پیام و اندیشه شاعر هستند و طبعاً هر شاعر و سخنوری اندیشه اش را مستقیم یا غیر مستقیم در شعر نشان می دهد. چنانکه ناصر خسرو به طور مستقیم و بسیاری از شاعران معاصر به طور غیر مستقیم چنین کردهاند. در دورههای مختلف شعر فارسی تفاوت گرایشها و کاربرد و رواج بسیاری از واژهها و اصطلاحات این موضوع را تأیید می کند. به هر حال نگاهی به سیر معنایی قفس و گسترش معانی مجازی و استعاری و کنایی آن نشان می دهد که وضعیت اجتماعی، روحیه و جهان بینی شاعران، موضوع سخن، سبک دوره و عواملی از این گونه در انتخاب و میزان کاربرد و معنای این واژه مؤثر بوده است. همانگونه که ذکر شد، استعمال فراوان یک یا چند لغت و نوع تشبیهها و تغییرها نشان دهندة نوعی گرایش فکری و جهان بینی است. این واژه در دوره های نخستین شعر بیشتر در معنی حقیقی و در دوره های بعد در معانی مجازی و کنایی کاربرد بیشتری دارد. استفاده بیشتر از این واژه در دورههای بعد بهویژه در معانی دنیا و زندان با اوضاع عمومی زمان و روحیه دلگیر، غمگین و شکست خورده و تصویرگرای شاعران بستگی دارد. شاعرانی که غمگینتر، درونگرا و تقدیری ترند از این واژه بهویژه در معنی زندان دنیا بیشتر استفاده کردهاند. شاعرانی که روحیه شادتری دارند ـ چون سعدی- کمتر از این واژه استفاده کردهاند.
نکتهای که نباید از آن غافل بود این است که علاوه بر اوضاع زمانه و محیط زندگی پیرامون در هر دوره، زندگی شخصی،ویژگی های روحی و نوع برخورد هر شاعر با دنیای اطراف خود نیز در نحوه استفاده از واژههایی چون قفس موثر بوده است. شاعران دردمند ودردکشیده معمولاً از آن واژه بیشتر استفاده کردهاند. سنایی، خاقانی، عطار، مولوی، در دورههای گذشته و پروین اعتصامی، ملک الشعرای بهار و فرخی یزدی نمونههایی از دورههای نزدیک هستند.
پینوشت
1- نگارنده در مقالهای مستقل این موضوع را نشان خواهد داد.