نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In the translation of Adventures of Haji Baba of Ispahan, Mirza Habib Isfahani has transferred the heritage of traditional Persian writing to the modern fiction writing. Mirza Habib method in this translation in which different texts are present is as if previous texts are playing in an orchestra in this last flame of traditional prose. Amongst such texts, Saâdiâs works, especailly Gulistan, have a prominent presence. Thus, the authors of this article aim to explore intertextual relations of this work with Gulistan on the basis of Gerard Genette theory of transtextuality in three levels of explicit intertextualit, covert intertextuality (implicit) and connotative intertextuality as well as hypertextuality. The references of this translation to Gulistan and Mirza Habibâs borrowings from this work reveal the role of Saâdiâs language and expressive style in the formation of Mirza Habibâs method of writing and style. Such an attitude is, indeed, a response to the hypothesis that whether contemporary prose can be considered as the sequence of traditional prose and linguistic and expressive links of classic texts with contemporary texts can be identified or not.
کلیدواژهها [English]
- مقدمه
نثر عصر قاجار تحت تأثیر تحولات سیاسی- اجتماعی این عصر به تدریج متحول شد. پیوند نزدیک تحولات ادبی و نوسان های سیاسی و اجتماعی عصر قاجار، به شکل بارزی در شیوۀ نویسندگی این عصر بروز کرد؛ بهگونهای که در نتیجۀ ظهور افکار جدید، قالب و اسلوب بیان ادبی نیز تغییر چشمگیری یافت. حسن کامشاد با بررسی عوامل اصلاح ادبی و تجدید نظر در شیوۀ نویسندگی عصر قاجار، نخستین اصلاحات در زمینۀ ادبیات منثور را مربوط به حوزۀ نامه نگاری دولتی و به دست دو تن از وزیران معروف عصر قاجار، قائم مقام فراهانی و میرزا تقیخان امیرکبیر می داند (کامشاد، 1384: 32). آشنایی با آثار و ژانرهای جدید ادبی نیز در اثر تماس فزاینده با غرب، به شکلگیری آثار جدید ادبی (در آغاز به شکل گرتهبرداری) و گرایش بیشتر نثر به سادگی و روانی کلام انجامید. عدهای از نویسندگان و مترجمان این عصر، با سرمشق قرار دادن سادگی و روانی کلام در آثار خویش، آگاهانه روند این تحول را با شتاب بیشتری همراه ساختند.
رویگردانی جامعۀ در حال تحول دوره قاجار از تکلفات رایج در نثر و تلاش برای دستیابی به نثری سالم و بهتر، نگاهها را به گلستان معطوف ساخت. نویسندگان این عصر، همانند شاعران نهضت بازگشت، در جستجوی اثری بودند که بتواند الگوی آن ها در نویسندگی باشد؛ نثری که هم جانب زیبایی های لفظی ومعنوی را رعایت کرده باشد و هم از زبانی قوی، ساده و روان برخوردار باشد و کاملاً مشخص بود که این گروه به کتابی جز گلستان سعدی نمی توانستند برسند. در نتیجۀ توجه به گلستان سعدی به عنوان کتابی اخلاقی و تعلیمی، آثار متعدد و متنوعی به تقلید از این اثر شکل گرفت.
از جمله آثار عصر قاجار که تقلید از سبک و بیان سعدی در آن به چشم میآید، ترجمۀ کتاب «سرگذشت حاجی بابا اصفهانی» است.1میرزا حبیب اصفهانی، مترجم این اثر، از پیشگامان تحول نثر فارسی و ژانر ادبی است. مدرس صادقی «ترجمۀسرگذشت حاجی بابای اصفهانی» را «نقطۀ عطف بزرگی در تاریخ ادبیات ایران» بهشمار میآورد و با «دست اول و خلاقانه» خواندن این اثر میافزاید: «این میرزا حبیب است که ادبیات ما را به دورۀ معاصر وصل میکند و آن هم با این ترجمه که شاهکار اوست و اهمیتش خیلی بیشتر از اصل اثر است» (مدرسصادقی، 1384 :28).
«ترجمۀ سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» در دورۀ گذار نویسندگی فارسی و به منزلۀ پلی از سنت به مدرنیته است. اذعان میرزا حبیب بر «عامفهم و خاصپسند2» بودن سبک نوشتهاش، بیانگر نوعی تعادل میان نثر مرسل و مصنوع است؛ یعنی نثری که پلی میان نثر سنتی و مدرن واقع میشود. در این اثر، قدرت نثر رسا و سادۀ فارسی به نحوهای متفاوت به نمایش گذاشته شده است. میرزا حبیب اصفهانی متأثر از فضای آموزشی عصر قاجار و نویسندگان عصر، به شدت شیفتۀ سبک و اسلوب نویسندگی سعدی بوده است و با همین رویکرد به ترجمهای آزاد از کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» اثر «جیمز موریه» دست زده است. میرزا حبیب که از پیشگامان سادهنویسی عصر قاجار و رماننویسی جدید فارسی است و با تدریس سالهای متمادی زبان فارسی به غیرفارسیزبانان و تألیف چندین اثر در زمینۀ دستور زبان فارسی، به احاطهای همه جانبه بر زبان دست یافته، مهارت و شایستگی خود را در ترجمه و ماندگاری اثری به نمایش گذاشته است که اخلاق و آداب ایرانیان عصر قاجار را به روشنی نشان میدهد.
هدف از پژوهش حاضر، بررسی روابط بینامتنی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی با گلستان سعدی است. پاسخ به پرسش زیر، علاوه بر روشن ساختن میزان وامگیریهای میرزا حبیب اصفهانی از اثر اخیر، چگونگی انتقال میراث نثر از عصر سعدی به دورۀ قاجار (و به طور خاص ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی) و نهایتاً نقش گلستان را در تکامل شیوۀ نثر فارسی آشکار می سازد.
پیوند ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی با گلستان در قالب کدام یک از شیوههای بینامتنی صورت گرفته است؟
بررسی ردپای زبان سعدی در ترجمۀ فارسی «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» به عنوان اثری شاخص در عصر قاجار و حلقۀ ارتباط نویسندگی سنتی و مدرن فارسی، این امکان را فراهم میآورد که نقش آثار اصیل و برجسته سنتی در پایه ریزی نثر جدید فارسی آشکارتر گردد. در تحقیقات ادبی، تلویحاً نوعی گسل میان نثر جدید و سنتی دیده میشود؛ شکافی که در آن مخاطب احساس میکند میان نثر سنتی و جدید یا اصولاً ارتباطی نیست و یا ارتباط بسیار ضعیفی وجود دارد؛ در حالی که، زمینه و اساس این مقاله نشان میدهد که نثر جدید منفک از دورههای قبل نیست و در واقع از تسلسلی منطقی و قابل ردیابی برخوردار است.
2- پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشی در زمینۀ «بررسی تأثیر گلستان سعدی بر ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» به صورت جزئی یا کلی صورت نگرفته است. مباحثی که در پیوند با سرگذشت حاجیبابای اصفهانی در مقالات، کتابها یا پایاننامهها مطرح شده، عموماً به یکی از سه محور زیر اختصاص یافته است (دیگر منابع غالباً به تکرار گفتههای دیگران پرداختهاند):
1. متن اصلی اثر و نویسندۀ آن جیمز موریه (جوادی، 1345الف: 1033-1026؛ جوادی، 1345ب: 27-17؛ ناطق، 1373: 49-22 و مینوی، 1383: 299-283).
2. میرزا حبیب اصفهانی و ترجمۀ فارسی «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی»: (افشار، 1339: 496-491؛ جمالزاده، 1363: 257-252؛ جمالزاده، 1364: 674-670؛ آذرنگ، 1381: 52-34؛ آذرنگ، 1388: 41-33؛ مدرس صادقی، 1384: 31-26).
3. توجه به جنبههای سبکی، ساختاری و محتوایی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی نظیر: بررسی جنبه های استعماری-شرقشناسانه (بوبانی، 1387: 27-5؛ مقصود، 1390: چکیده)؛ ساختار و محتوای اثر (قدیرزاده، 1390: مقدمه؛ افضلی، 1391: چکیده) و تحلیل سبکشناسانه (فرقانی دهنوی، 1390: چکیده).
در جدیدترین پژوهشها درباره سرگذشت حاجیبابا و ترجمۀ فارسی آن، مباحث عموماً به تحلیل دیدگاه انتقادی و طنزآمیز موریه و میرزا حبیب اصفهانی اختصاص یافته است. بررسی جنبههای زبانی و سبکی اثر نیز بدون توجه به حضور دیگر آثار در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا و روابط بینامتنی آن صورت گرفته است؛ از این رو، در باب پیشینۀ پژوهش حاضر، به جز اشارۀ کوتاه خدابنده به تأثیرپذیری و تقلید غیر مستقیم ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی از گلستان سعدی (خدابنده، 1386: 11) و بیان مختصرتر بهار در سبکشناسی در باب تقلید نثر حاجیبابای اصفهانی «در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی» از گلستان (بهار، 1355: 3/ 366)، مطلب تازهای به دست نیامد.
3- روش پژوهش
در پژوهش حاضر، روش کار مبتنی بر استخراج نمونهها، دستهبندی موضوعی آنها و سرانجام بررسی آنها بر اساس معیارهای بینامتنی ژنت بوده است. پس از معرفی اجمالی نظریۀ بینامتنیت از دیدگاه ژنت، تأثیر گلستان سعدی بر ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی در قالب دستهبندی سهگانۀ ژنت از روابط بینامتنی، یعنی پیوندهای بینامتنی صریح، ضمنی و پنهان و مبحث بیشمتنیت، تنظیم و ارائه شده است.
اساس کار در این پژوهش بر ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، ویرایش جعفر مدرسصادقی و شرح گلستان سعدی محمد خزائلی قرار دارد. شیوۀ بررسی در این پژوهش، کتابخانهای و نوع تحلیل دادهها، کیفی است.
3-1 بینامتنیت
سخن گفتن دربارۀ پیدایش بینامتنیت، تحول و شاخههای گوناگون آن نیازمند بحثی دقیق و مجالی فراخ است اما آن چه در این فرصت اندک و در پیوند با نوشتار حاضر شایستۀ توجه است، بحثهای زمینهای است که ما را به «ترامتنیت» ژرار ژنت(GèrardGenette) راهبر میشود.
بینامتنیت در آغاز شکلگیری با نام ژولیا کریستوا(Julia Kristeva) پیوند خورده است: « در نظر کریستوا بینامتنیت به هیچ وجه بررسی حضور محسوس و قابل ردیابی یک متن در متن دیگر و بازتولید آن نیست... منظور کریستوا از بینامتنیت، ارتباط شبکهای متنها با یکدیگر است» (نامورمطلق، 1390: 134و136). تأکید کریستوا بر جنبۀ نظری بینامتنیت، راه را برای نگرشهای دیگری درباره این نظریه هموار ساخت. چنانکه رولان بارت، همراه و همزمان با کریستوا به بسط نظریۀ بینامتنیت کمک قابل توجهی کرد و با رویکرد تازۀ خود، اصالت ویژهای به آن داد. وی همانند کریستوا در پی یافتن رابطۀ آشکار تأثیر و تأثری متون با یکدیگر نبود بلکه کوشید با رد نظریاتی که حاکی از سلطۀ نظام سنتی بر حوزۀ نقد ادبی است، بینامتنیت را با نقد نو پیوند بزند و از این راه به تکامل این نظریه پرداخت. نامور مطلق در «درآمدی بر بینامتنیت» در بررسی سیر این نظریه، به گروهی از محققان اشاره میکند که برخلاف کریستوا و پس از وی «کوشیدند تا از بینامتنیت به عنوان یک ابزار و شیوهای برای مطالعۀ روابط متنها بهره ببرند» (نامورمطلق، 1390 :223). لوران ژنی و میکائیل ریفاتر از جمله افرادی هستند که با کاربردی کردن بینامتنیت، واسطه و حلقۀ پیوند بینامتنیت کریستوایی با ترامتنیت ژنت شدند: «ژنت در ادامۀ نظریهها و فعالیتهای شخصیتهایی چون لوران ژنی به طرح ترامتنیت پرداخت» (نامورمطلق، 1390 :433).
نزد ژنت، چگونگی ارتباط یک متن با متنهای دیگر و غیر خودش در قالب «ترامتنیت» مطرح و به پنج دستۀ بینامتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و بیشمتنیت تقسیم شده است. «ژنت نخستین نوع فرامتنیت را بینامتنیت می نامد که البته این نامگذاری شاید اندکی مغشوشکننده باشد. با این حال، بینامتنیت به مفهومی که در پساساختارگرایی به کار رفته مطرح نیست زیرا او این بینامتنیت را به «مناسبت همحضوری میان دو متن یا بین چندین متن» و به عنوان «حضور بالفعل یک متن در متن دیگر» فرو میکاهد» (گراهام، 1380: 146). البته باید توجه داشت که منظور از این فروکاستن مفهوم بینامتنیت، صرفاً به سبب عدول از مبانی نظری کریستوا در بینامتنیت است که در آرای ژنت به حوزۀ کاربردی این نظریه مربوط میشود. ژنت در سه اثر «آستانهها»، «الواح بازنوشتنی» و «درآمدی بر سرمتنیت» به طور مستقل به بحث دربارۀ ترامتنیت بهویژه «پیرامتنیت»، «بیش متنیت» و «سرمتنیت» پرداخته است. با آن که ژنت اثر مستقلی را به بینامتنیت اختصاص نداده است اما آرای او را در این زمینه از خلال آثار مختلف او میتوان دریافت.
از نظر ژنت، بینامتنیت یا تعامل و مناسبات بینامتنی، اغلب بر کاربرد آگاهانۀ متنی در خلال متن دیگر اطلاق می شود. به بیان دیگر، «بینامتنیت رابطۀ میان دو متن براساس همحضوری است.... هرگاه بخشی از یک متن (متن1) در متن دیگری (متن2) حضور داشته باشد، رابطۀ میان این دو، رابطۀ بینامتنی محسوب میشود» (نامورمطلق، 1386: 87). ژنت، بینامتنیت را به سه دسته تقسیم میکند که در قالب حضور صریح و اعلامشده، پنهان و غیرصریح یا ضمنی یک متن در متن دیگر، قابل بررسی است. در بینامتنیت صریح، «مؤلف متن دوم در نظر ندارد مرجع متن خود یعنی متن اول را پنهان کند. به همین دلیل به نوعی میتوان حضور متن دیگری را در آن مشاهده کرد. از این منظر، نقل قول، گونهای بینامتنی محسوب می شود. ژنت نیز خود نقلِ نقل را مثال میزند و میگوید: در صریحترین و لفظیترین شکلش، عمل سنتی نقل قول (با گیومه و با یا بدون ارجاع) است» (نامورمطلق، 1386: 88).
بینامتنیت پنهان بیانگر نوعی سرقت ادبی است و در جای خود مطرح میشود. در بینامتنیت ضمنی «مؤلف متن دوم قصد پنهانکاری بینامتن خود را ندارد و به همین دلیل نشانههایی را به کار میبرد که با این نشانهها میتوان بینامتن را تشخیص داد و حتی مرجع آن را نیز شناخت... بنابراین، بینامتنیت ضمنی نه همانند بینامتنیت صریح، مرجع خود را اعلام میکند و نه همانند بینامتنیت غیرصریح سعی در پنهانکاری دارد» (نامورمطلق،1386: 89).
4- تأثیرپذیری ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی از گلستان سعدی بر اساس پیوندهای بینامتنی
مطالعۀ ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا از دیدگاه تحلیل روابط بینامتنی، ابزاری برای بهرهگیری از رویکردهای نقد ادبی معاصر برای درک بهتر این اثر و بررسی ارتباط آن با دیگر آثار است. بررسی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی بر اساس بینامتنیت، میزان وامگیری، اقتباس، تقلید یا استفادۀ میرزا حبیب را از آثار پیشینیان آشکار میسازد. شاعر بودن میرزا حبیب و احاطۀ وی بر ادبیات فارسی و آثار ادبی گذشته، امکان بهرهگیری از دیگر متون را در این ترجمه برای او فراهم آورده است. علاوه بر این، تمایل به اطناب و تطویل کلام متناسب با نوع اثر و به اقتضای گرایش به لفظپردازی و آرایش سخن، استفاده از گفتههای شاعران و نویسندگان را در نثر میرزاحبیب به همراه داشته است. اذعان حاجیبابا، شخصیت اصلی داستان، بر این نکته که «در عالم سخندانی هم از برکت نفس آخوند، صحبت خود را مناسب کلام از اشعار شعرای بنام، خاصه از سخنان شیخ سعدی و خواجه حافظ، نمکین و رنگین مینمودم» یا «مرا چندان سواد هست که بتوانم خواند و نوشت بلکه قاری قرآن و حافظ اشعار سعدی و حافظ نیز هستم و به شهنامه بیتتبع نیستم» (موریه، 1379: 60 و 18)، زمینۀ خوبی را برای حضور متنهای دیگر در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا فراهم کرده است.3 میرزاحبیب علاوه بر اشعار سعدی، از گفته های دیگر شاعران نیز بهره میگیرد:
- اشاره به نام و بیتی از فردوسی در «گفتار چهل و چهارم»: «آخرالامر برای تسلیت من این بیت فردوسی بخواند:
چنین است رسم سرای درشت |
|
گهی پشت بر زین گهی زین به پشت |
- نقیضه و پارودی مانندی که در «گفتار شصتم» و در اقتفای بیتی از سنایی غزنوی که در قصیده «برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن» آمده است در صحت انتساب آن به سنایی تردید وجود دارد4: «میدانی که اکنون خود را شهید زنده قلم خواهم داد و این نام، به خصوص نام ریش کنده شدن، از تمام مال و منال، حتی خر سفید و متعگان نیز بیشتر به کارم خواهد خورد. سالها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش/ عابدی را خرقه گردد یا حماری را رسن» (موریه، 1379: 292). در «گفتار چهل و چهارم» نیز به همین بیت استناد شده است: «همینکه دنبالۀ کار دید که من به جهت خاطر زنی ترک پیشرفت کار نمودهام، به یکباره ترک عزت و حرمتم کرد و به آواز بلند گفت: رفیق، قابل تشریفی که دست قدر بر بالایت دوخته بوده است نبودی! سالهاباید که تا یک مشت پشم از پشت میش/ عابدی را خرقه گردد یا حماری را رسن»(موریه، 1379: 202).
- اشاره به سرودهای از قائم مقام فراهانی در «گفتار شصتم»: «بعد از انجام سرگذشت ملا نادان گفتم چون دولت و نکبت ما هر دو وابسته به تقدیر آسمانی است، به اقتضای همان تقدیر، از کجا که باز به سعادت اولین نرسی؟ روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد» (موریه، 1379: 202).
- انس ذهنی میرزا حبیب اصفهانی با غزلیات حافظ، نه تنها حضور تک بیتهایی از اشعار این شاعر را در ترجمه و نثر سرگذشت حاجیبابا موجب شده بلکه درج غزلی کامل از حافظ را به تناسب سیر داستان (و زمینۀ تغزلی-عشقی آن) به همراه داشته است:
- «به مفاد چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/ به یاد آر حریفان بادهپیما را،بسیار دلم میخواست که لااقل دوست خود را از دولت و نعمت خود بهرهمند سازم»(موریه، 1379: 32). بیت با اندکی تحریف همراه شده است: «چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/ به یاد دار محبان بادپیما را»(حافظ،1387: 6).
- «بر خود مصمم کردم که دستاز طلب ندارم تا کام من برآید/ یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید. اگر همه باید با دجال بسازم، آن فرشتهمثال را میربایم»(موریه، 1379: 172).
- «من شما را هممذهب و همولایتی انگاشتم و چشم یاری داشتم. خود غلط بود آنچه میپنداشتم. این همه بیرحمی و نامردی در حق من چراست؟» با اندکی حل و درج: «ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم» مطلع غزلی از حافظ است(حافظ،1387: 502).
- «این مرد خود را بسیار بزرگ و سایر فرنگان را بسیار خرد میشمرد و نام دیگران را چنان به استخفاف و استحقار میبرد و محلشان نمیگذاشت که گویا پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت»(موریه،1379: 339). مصرع از بیت: «یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت» گرفته شده است(حافظ، 1387: 189).
- «یکدیگر را وداع کردیم با این قرار که هر وقت خوش که دست دهدمغتنم شماریم»(موریه، 1379: 118). بخشی از مصراع غزلی از حافظ است که حاجیبابا صورت تقریبا کامل آن را چند صفحه بعد، همراه با تار می خواند: «تار خانم را برداشتم و آهنگ نغمۀ خود را با آواز ساز دمساز نموده، این غزل حافظ را که در جوانی برای لذتافزایی مشتریان دکان پدر آموخته بودم شروع به خواندن نمودم:
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست |
|
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ ای مدعی نزاع تو با پردهدار چیست؟ |
زینب از شادی بیخود افتاد»( موریه،1379: 122-121). در مقایسه با اصل غزل، بعضی مصرعها تغییراتی اندک یافته و چند بیت نیز حذف شده است (ر.ک. حافظ،1387: 91).
علاوه بر اشارههای مستقیم به ابیات، نمونههایی از حل و درج غزلیات حافظ و دیگر شاعران نیز در نثر میرزا حبیب مشاهده میشود:
- «مشتریان را حریفی ظریف و نادرهدان و رندان را رفیق حجره و گرمابه و گلستان بودم»(موریه،1379: 18). جمله، علاوه بر داشتن رنگ و بوی موازنه و سهل و ممتنعگویی سعدی، یادآور این بیت حافظ نیز هست: «اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش/ حریف خانه و گرمابه و گلستان باش»(حافظ،1387: 369).
- «گفتم ای به چشم! خاطرجمع باشید! خواهان پیدا بشود، من حدیثم همه از سرو و گل و لاله می رود و در دل خود میگفتم یعنی از ثلاثۀ غسّالۀ مردهشو برده!»(موریه،1379: 164)که حل و درج طنزآمیز بیت «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود/ وین بحث با ثلاثۀ غسّاله میرود»(حافظ،1387: 305) از غزلی با همین مطلع است.
- «پادشاه به قصد خانۀ حکیم از ارگ بیرون آمد. راهها همه رُفته بود و آبزده»(موریه، 1379: 134) که اشارهای کوتاه اما گویا است به بیت «در سرای مغان رُفته بود و آبزده/ نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده»(حافظ،1387: 571) از غزلی با همین مطلع.
- «جناب راست گفتی که باید از آن درویش ملعون برحذر بود! پولم را برد و مرا به درد درویشی نشاند!... اکنون، کجا روم، چه کنم، چه چاره سازم؟»(موریه،1379: 230) که اشاره صریحی است به «کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟ /که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول»؛ بیت چهارم غزلی از حافظ، با مطلع «اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول/ رسد به دولت وصل تو کار من به اصول»(حافظ، 1387: 413).
- «به سبب نزدیک شدن شب، راه اشارات مسدود بود اما به حکم دو سری مهربانی، یقین داشتم که او هم در همین تلاش است»(موریه،1379: 140). همین اشارۀ کوتاه، به خوبی ذهن مخاطب را به سوی دوبیتی زیبای باباطاهر سوق میدهد: «چو خوش بی مهربونی هر دو سر بی/ که یک سر مهربونی درد سر بی// اگر مجنون دل شوریدهای داشت/ دل لیلی از او شوریدهتر بی»(بابا طاهر، 1376: 157).
با این حال بیشترین سهم در روابط بینامتنی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی با دیگر متون، به آثار سعدی به ویژه گلستان اختصاص یافته است. توجه خاص میرزا حبیب به گلستان سعدی و بسامد وامگیری وی از این اثر، میزان تأثیرپذیری و متابعت نویسنده را از سبک و اسلوب سعدی نشان میدهد. دقت در الگوی نوشتار میرزا حبیب در گرایش به سادگی و روانی کلام، به خوبی پیروی وی را از سبک سهل و ممتنع سعدی و بلاغت بیان موجود در گلستان مشخص می کند. این امر که به پرهیز آگاهانۀ میرزا حبیب از تکلفهای لفظی و معنوی در کلام، تحول اسلوب نویسندگی و پیشگامی وی در تحول نثرنویسی فارسی انجامید، نقش و اهمیت گلستان سعدی را در تثبیت و تحول زبان فارسی آشکار میسازد.
میرزا حبیب به شیوههای مختلفی از آثار سعدی بهویژه گلستان در نثر خویش بهره گرفته است. براساس تقسیمبندی سه گانۀ ژنت از بینامتنیت5، حضور گلستان در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، در قالب این سه دسته قابل بررسی است:
4-1 بینامتنیت صریح و اعلامشده: در این حالت، میرزاحبیب همزمان با نقل گفتهها، بر بیان نام گوینده نیز تأکید میورزد؛ نقل قولها مستقیم است و میرزا حبیب تلاشی برای پنهان ساختن مرجع کلام ندارد. در این صورت، گاه به نقل بیت یا ابیاتی از گلستان روی میآورد و گاه به تناسب سیر داستان، حکایتی نقل میکند و در تمامی این موارد از ذکر نام سعدی خودداری نمیورزد:
- «مردم، چنانچه ما ایرانیان میپنداریم، به آن آسانی نمیمیرند. نمیبینی که شیخ چه می گوید؟ ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری// همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری»(موریه، 1379: 204).
- «وزیر گفت: بارکالله! خوب نوشتی! اگر هم قضیه واقعیت ندارد، به یمن همت پادشاه إن شاءالله واقعیت به هم میرساند. فال نیک بزنیم تا انشای تو به هدر نرود... میرزا سر از زانو برداشته که: برای همین شیخ سعدی فرموده است دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنه انگیز»(موریه، 1379: 193).
- «حکیم دست و پا را گم کرد که شما را به خدا مگر میخواهید که همۀ شهر را غذا بدهید؟ گفتند خیر ولی نباید شعر املحالمتکلمین را فراموش کرد که فرموده است:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ// به نیم بیضه که سلطان ستم روا دارد/ زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»(موریه، 1379: 133). این قطعه شعر که با اندکی دستکاری از حکایت19 باب اول گلستان گرفته شده، در اصل چنین است: «اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ// به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد// زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»(سعدی،1366: 201).
- «این احسانها از کجا که پایدار باشد؟ سعدی مگر دروغ گفته است که بر آواز خوش کودکان و بر دوستی پادشاهان اعتماد نشاید که این به خوابی متغیر گردد و آن به خیالی متبدل شود»(موریه،1379: 110). تضمین میرزا حبیب در این بخش با اندکی تحریف برای امروزی کردن ارکان جمله همراه شده است. اصل جمله در گلستان سعدی این گونه است: «به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان که آن به خیالی مبدل شود و این به خوابی متغیر گردد»(سعدی،1366: 641).
- « با چهرۀ عبوس و چشمی به زمین دوخته، به دیدن مجتهد رفتم.... در وقت آهسته آهسته راه رفتن، این حکایت شیخ سعدی در باب فضیلت درویشان به خاطرم میآمد و به حال خود مناسب میدیدم که «یکی از بزرگان پارسایی را پرسید که چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه در حق او سخنها گفتهاند؟ گفت: در ظاهرش عیب نمیبینم و از باطنش غیب نمیدانم. هر که را جامه پارسا بینی/ پارسا دان و نیکمرد انگار// ور ندانی که در نهادش چیست/ محتسب را درون خانه چهکار؟» و هم از شیخ مرحوم فقرات دیگر به خاطرم آمد که اگر فرصت بجویم، به مناسبت مقام برای مجتهد بخوانم. از آنجمله: گر کُشی ور جرم بخشی، روی و سر بر آستانم/ بنده را فرمان نباشد، هر چه فرمایی برآنم» (موریه،1379: 224).
- «از نشئۀ شراب این خیالات مست، به اندیشۀ باطل افتادم. حکایت سعدی با تاجر جزیرۀ کیش در پیش حکایت من افسانه است: در سر آن بودم که انجیر ازمیری به فرنگستان برم و فِس فرنگی به مصر آرم. از مصر پول به آفریقا برم و از آنجا اسیر به یمن آرم، به بهای گران بفروشم. از یمن به مکه روم، از مکه به یمن برگردم. قهوۀ یمنی به ایران برم، در ایران به سوداگری پردازم، از سود سوداگری رتبه و منصب بگیرم، از پای ننشینم تا صدر اعظم و شخص اول ایران شوم»(موریه، 1379: 308-307).
البته در بیشتر موارد انسجام و پیوند متن، نقلقولهای بدون ارجاع (بیان نام گوینده اصلی) را ایجاب میکند. مشهور بودن مطالب ارجاعی(ابیات و اشعار) و تمایل نویسنده به استفاده از زبان شعر و آهنگین ساختن کلام، مصرعها و ابیات زیادی را به نثر میرزا حبیب راه داده است که اغلب بدون ذکر نام سراینده، در متن جای گرفتهاند:
- «چونان سیاح که چون منظرهای نیک میبیند... نقشۀ آن را میسازد تا به دیگران بنماید، من نیز از آنجایی که دریغ آمدم از چنین بوستان/ تهیدست رفتن بر دوستان، با این تحفۀ حقیر که ترجمان آنم، اظهار فضلی در نزد یاران کرام مینمایم»(موریه، 1379: 6).
- «چون دید که دیده از دیدارش بر نمیدارم، زبان به گفتار بگشود که به زن بیگانه این همه نگاه گناه نیست؟ گفتم حاشا و کلا! که گفته بر رخ خوبان نظر خطا باشد؟/خطا بود که نبینند روی زیبا را»(موریه، 1379: 112). اصل بیت به این صورت است: «که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد/خطا بود که نبینند روی زیبا را»(سعدی،1366: 397).
- «با میمون خود بر سر سنگی نشستم و با آه و ناله شروع کردم به هایهای گریه کردن که: گرم بازآمدی محبوب سیماندام سنگیندل/ گل از خارم برآوردی و خار از پای و پای از گل// ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا/که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل» (موریه،1379: 62).
- «چون پادشاه امر فرموده بود که مردم تهران از هر صنف با ملا نادان به نماز باران روند، ملا نادان از این معنی مباهی، نصارا و یهود و گبران را نیز به همراه برد. باز فایدهای حاصل نشد.
چنان آسمان بر زمین شد بخیل |
|
که لب تر نکردند زرع و نخیل |
- نقل بخشی از قصیدۀ سعدی برای شمسالدین جوینی با مطلع «به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار» در «گفتار چهل و سیم»:
«نه در جهان گل رویی و سبزۀ زنخی است؟ |
|
درختها همه سبز است و بوستان گلزار |
- «همۀ اینها با بیالتفاتی شاه هیچ مقابله نتوانستند کرد. بلی، هر که را پادشه بیندازد/ کسش از خیل خانه ننوازد. به پشتگرمی آن التفاتها و قبول عامه، آن بلا که دیدی به سرم آمد»(موریه، 1379: 291).
- «عشقش چنان به سراپایم مستولی شد که گفتی از این جهان به جهان دگر شدم. اگر چشم برنمی کرد، تا قیامت از دیدارش دیده برنمیکندم»(موریه، 1379: 171).
- «همانا با قضا و بلا مبارزت میخواند و رجز میخواند: پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند/شیر کو تا کف و سرپنجۀ مردان بیند// از قضاهای قدر گرچه گریزی نبود/ هر قضا بر سر ما کرد قدر آن بیند»(موریه، 1379: 22). باید توجه داشت که بیت دوم از سعدی نیست.
- «عثمانآغا او را حرز سیفی و جوشن کبیر شمرد و با توکل تمام دل به همراهیاش سپرد و می گفت: چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟»(موریه، 1379: 22).
- «عثمانآغا که نخست از بیم جان، آب در دهانش بخشکید و کم ماند که از سودای سود پوست درگذرد اما به مفاد چون قصد حرم باشد سهل است بیابانها، وانگهی از استانبول خبر آمده بود که پوست بره بسیار گران است، این بود که طرف امیدش بر بیم غالب آمد»(موریه، 1379: 22). اصل مصرع چنین است: «گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید/چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها»(سعدی،1376: 409).
- «حکیمباشی بنفسه خدمتگزاری میکرد و پیوسته میگفت: باور از بخت ندارم که تو مهمان منی/ خیمۀ سلطنت آنگاه و فضای درویش؟» (موریه،1379: 134).
- «نادان به خانۀ جمعی از رؤسای ایشان رفت. بیملاحظۀ اندرون و بیرون، به هر در که رسید شکست و به هر جا سرزده داخل شد. همراهان بیسروپایش همین که شیشه یا خمی شراب میجستند، خواننده قیاس تواند کرد که چه میکردند.
به میخانه در سنگ بر دن زدند |
|
سبو را نشاندند و گردن زدند |
- «اگر در بنده فضلی است، از مولای من است که: کُلُّ کَلبٍ بِبابِهِ نَبّاح، و اگر عیبی است، در صورتیکه منظور نظر همایون گردیدهام، هر عیب که سلطان بپسندد هنر است»(موریه، 1379: 136).
- «هر دو تصدیقم نمودند و عثمانآغا که به برکت سفر به ایران و معاشرت با ایرانیان، تک و توک نظمی هم داخل نثر میکرد گفت: بلی، قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود»(موریه، 1379: 306).
- «اگر احیاناً در مقابل مردی دانا افتم، خود را با سکوت عالم قلم میدهم. چو در بسته باشد چه داند کسی/ که جوهرفروش است یا پیلهور؟»(موریه، 1379: 252).
4-2 بینامتنیت پنهان و غیرصریح: «این نوع بینامتنیت میکوشد تا مرجع بینامتن خود را پنهان کند و این پنهان کاری به دلیل ضرورتهای ادبی نیست بلکه دلایل فرا ادبی دارد. گفته شده سرقت ادبی- هنری یکی از مهمترین انواع بینامتنیت غیرصریح تلقی میشود»(نامورمطلق،1386: 88). تعریف فوق بر اقتباسهای میرزاحبیب از دیگر آثار صدق نمیکند زیرا نوع اثر و نثر وی و تأکیدی که بر بیان مرجع نقلقول های ادبی خویش دارد، مانع از تصور سرقت ادبی میشود. در مواردی نیز که از ذکر منبع خودداری میکند، برجستگی و شهرت نقلها و آشنایی ذهن مخاطب با آنها، مانع از هرگونه شائبۀ سرقت میشود.
4-3 بینامتنیت ضمنی: در مواردی، ارتباط بینامتنی دو اثر صریح و آشکار نیست و نویسنده نیز در پنهان ساختن آن تعمد ندارد. در این حالت نویسنده با استفاده از اشارات ضمنیِ لفظی یا معنوی، ذهن مخاطب را به متن نخست سوق میدهد. بارزترین نمودهای این تعامل بینامتنی، تلمیح، کنایه، اشاره، حل و درج و جز آن است. میرزا حبیب با بهرهگیری از این ترفندها، زبان نثر خود را میآراید و لحن کلام را تنوع و تحرک میبخشد. بیشترین وامگیریها در این نوع، از زبان و نثر سعدی در گلستان است و بهترین محمل برای نزدیک شدن به دستور زبان سعدی(که دستور زبان فارسی نامیده شده) همین اشارات ضمنی است:
- «با این همه، باز قلیانفروشی را ترک نمیکردم. این قدر بود که به جهت دوستی با یار ازرق پیرهن، بر خانمان انگشت نیل کشیده بودم»(موریه،1379: 72) که حل و درجی است از این بیت سعدی در گلستان: «یا مرو با یار ازرق پیرهن/ یا بکش بر خان و مان انگشت نیل»(سعدی،1366: 661).
- «ناگاه در میان مردم هیجان و غلیانی پدید آمد و از هر سری صدایی برخاست که بگیرید و بکشید و پارهپاره کنید! دریایازدحام به تلاطم آمد. راهب خود را در گرداب خطر دید و سلامت را برکنار»(موریه،1379: 290). مجموع تصاویر ارائه شده، یادآور بیت زیر است: «به دریا در منافع بیشمار است/ سلامت گر بخواهی بر کنار است» (سعدی،1366: 196).
- « مرا هم از این نمدها کلاهی خواهد بود. اما نه، نه! من سگ کهام و مرا کجا میبرند؟ همانا به قدر گِلی که از همنشینی گُلی خوشبو شود هم کمترم»(موریه،1379: 109). به قطعۀ معروف سعدی در دیباچۀ گلستان اشاره دارد:
«گلی خوشبوی در حمام روزی |
|
رسید از دست مخدومی به دستم |
- «قلیان ممدّ حیات است و شراب مفرح ذات من است، بی این دو نفس کشیدن بر من حرام است»(موریه،1379: 75). میرزاحبیب در این نقیضه و پارودی نیز به دیباچۀ گلستان نظر دارد: «هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون برمیآید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب»(سعدی،1366: 101).
- «او را میشناسی، از آنان که هنرها را به کف دست و عیبها را در بغل مینهند نیست»(موریه 204:1379). حل و درج بیتی در حکایت ششم از باب دوم گلستان است:
ای هنرها نهاده بر کف دست |
|
عیبها بر گرفته زیر بغل |
با اندکی توجه، میتوان دریافت که میرزا حبیب اغلب، زمانی از اشارات و روابط بینامتنی ضمنی بهره میگیرد که ذهن مخاطب به سبب آشنایی، به سرعت به مطلب مورد نظر انتقال مییابد و به تبع آن، هدف نویسنده را از اینگونه بازیهای زبانی و تعاملات بینامتنی درمییابد. در این نمونهها، حل و درج بخشی از بیت در نثر، انتقال از متن دوم(ترجمه میرزاحبیب) به متن نخست را تسریع کرده و پیوند ذهنی مخاطب را با شعر نزدیکتر ساخته است.
4-4 بیشمتنیت: از دیگر مباحثی که توسط ژرار ژنت مطرح شد و به رابطۀ میان دو متن هنری می پردازد، «بیش متنیت» است که در کنار اقسام مطرحشدۀ بینامتنیت، نوع خاصی از ارتباط یک متن با متن(متون) دیگر را به خوبی تشریح میکند. «بیشمتنیت نیز همانند بینامتنیت رابطۀ میان دو متن ادبی یا هنری را بررسی میکند اما این رابطه در بیش متنیت برخلاف بینامتنیت، نه بر اساس همحضوری که بر اساس برگرفتگی بنا شده است. به عبارت دیگر، در بیش متنیت تأثیر یک متن بر متن دیگر مورد بررسی قرار میگیرد و نه حضور آن»( نامورمطلق، 1386: 95-94).
استفاده از دیگر متون در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا، علاوه بر اقتباسهای آشکار و ضمنی، در مواردی به شکل روابط بیشمتنی نیز صورت گرفته است. به ویژه در اقتباس از سعدی که افزونبر وام گیریهای لفظی و معنوی و پیروی از ساختار ویژۀ کلام، رد پای نثر گلستان در شیوۀ ترکیب و عبارتسازی، استفاده از کلمات خاص و نوع جملهبندی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا نیز مشاهده میشود.
میرزا حبیب با آگاهی از قدرت نهفته در زبان و نثر سعدی به پیروی از اسلوب نگارش و سبک نثر وی پرداخته است. وی همچون سعدی، رفتار زبانی ویژهای در پیش می گیرد تا هم زبان و نثر عصر قاجار را از قید و بند سنتهای بسته رهایی بخشد و هم طراوت و تازگی را به نوشته اش بازگرداند؛ از اینرو، از همان شیوهای بهره میگیرد که سعدی در گلستان در پیش گرفته است: ارکان کلام را برای ایجاد لحن و آهنگ جابهجا می کند و از حذف و ایجاز و توصیف و اطنابهای بهجا بهره میگیرد و نثر را از یکنواختی خارج می سازد. البته باید به یاد داشت که میرزاحبیب تلاش ندارد سعدی دیگری باشد، چون میداند «زبان فارسی ششصد سال پس از سعدی، سعدی دیگری لازم [ندارد]»(موریه،1379:سیوهشت).
- «با خود گفتم... ببین معشوقه چه نیک اسباب جامع یار و مانع اغیار چیده است»(موریه، 1379: 115).
- «هر کس از سلاحمعنی چیزی داشت، بیرون آورد»(موریه، 1379: 301).
- « همسایۀ ما کفار نمسه- لعنهمالله فیالاوقات الخمسه- است» (موریه، 1379: 345). ساخت و نوع کاربرد جملۀ معترضه، به سبک سعدی در گلستان است: «عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده - لعنهم الله علیحده-...» (سعدی، 1366: 488).
- «دست و پایی جمع کردم و آستین و دامن فراهم آوردم»(موریه، 1379: 320).
- «زندگی درویشان تنبلی و تنآسانی است و این دو سلطنت و حکمرانی»(موریه، 1379: 59).
- «با چشم همهبین و عقل همهدان... سرآمد اقران گردیدم و از همانگاه آثار ترقی و بزرگی از ناصیهام پدیدار میبود» (موریه،1379: 61 ). مشابه این عبارت را در گلستان نیز میتوان یافت: « هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀ او پیدا»(سعدی،1366: 184).
- «نمیبینی که آهنگر چون به انگشت افروخته آبی پاشد و شعله را اندک زمانی فرونشاند، همین که باز دم در دمد، افروختهتر گردد؟»(موریه، 1379: 292).
- «آیا آخوند پیرم هنوز عمامۀ حیاتش در سر است یا کفن مماتش در بر؟»(موریه، 1379: 234). علاوه بر تغییر در کاربرد ضمیر که به شیوۀ سعدی در گلستان نزدیک و در نثر نوعی طراوت ایجاد نموده است، نحوۀ ساخت ترکیبهای موازیِ «عمامۀ حیاتش در سر» و «کفن مماتش در بر» نیز سعدیوار است.
- «در کوهستان گرجستان برهنه و بیخانمان گراز چرانیدن بهتر که در پرنیان و حریر زیردست و بیعار بودن»(موریه، 1379: 186). ساختار تفضیل به پیروی از جملههای تفضیلی گلستان است: «دروغی مصلحتآمیز به که راستی فتنهانگیز» یا « کوتاه خردمند به که نادان بلند» (سعدی،1366: 179 و 177).
- «مجتهد خودی جمع کرد که حاجی راست است، توفیق الهی چراغی فرا راه تو داشته است» (موریه،225:1379). عبارت مشخص شده مشابه این جمله در گلستان است: «بخشایش الهی گمشدهای را در مناهی، چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقۀ اهل تحقیق درآمد»(سعدی، 1366: 326).
- «او از یک سو در جد و جهد که دامن مقصود را رایگان به چنگ آورد و من به کوشش که به رایگان از دست ندهم» (موریه، 1379: 101). طرد و عکس کلام به شیوۀ سعدی است: «گفت اگر نان از بهر جمعیت خاطر می ستاند، حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشیند، حرام»(سعدی،1366: 336).
نمونههای یاد شده، شواهدی از تلاش میرزا حبیب برای نزدیک شدن به زبان سعدی در گلستان است. احاطۀ میرزا حبیب بر نثر گلستان به سبب مطالعۀ عمیق و آگاهانۀ این اثر است. وی در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا، به دفعات از زبان شخصیتهای داستان، ارادت خود را به سعدی نشان میدهد. همهجا نام سعدی را بر حافظ مقدم میدارد که این امر علاوه بر تقدم زمانی، نشاندهندۀ اهمیت و جایگاه ویژۀ سعدی نزد اوست. بارزترین نمونۀ آن را در تفأل زدن به کلیات شیخ می توان مشاهده کرد. این خلافآمد عادت، صرفنظر از طنز کلام، چیزی جز التفات ویژۀ میرزا حبیب به سعدی نیست:
«چنان هر دو مشتاق رفتن بودیم که خواستیم بیرفیق عزم طریق کنیم اما از راه پیشبینی، پیش از سفر خواستیم از کلیات شیخ سعدی تفألی بزنیم. درویش سفر بعد از وضو و دعای فال امام جعفر صادق، کلیات شیخ را بگشود. این عبارت برآمد که: خلاف رای خردمندان است به امید تریاق زهر خوردن و راه نادیده بیکاروان رفتن. این فال معجزمثال مانع خیال ما شد»(موریه، 1379: 75-74).
نتیجه
میرزا حبیب اصفهانی در ترجمۀ «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» با پیروی از سبک بیان و اسلوب نگارش سعدی، دست به بازآفرینی و احیای اثری میزند که در حقیقت پل میان نثر سنتی و مدرن است. توجه به سبک و سیاق سعدی در ترجمه و بازآفرینی سرگذشت حاجیبابا، سبب درک بهتر سیر توالی جریان نثر مدرن و سنتی میشود. علاوه بر این، اقتباسها و وام گیریهای میرزا حبیب در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا از آثار سعدی به ویژه گلستان، بیانگر پیوند و ارتباط بینامتنی استوار میان این دو اثر است. از میان تقسیمبندی سهگانۀ ژنت از بینامتنیت، در ترجمۀ سرگذشت حاجی بابا بینامتنیت صریح و ضمنی نمود بارزتری دارد. در بینامتنیت صریح، مرجع بینامتن (نام نویسنده یا نام اثر) ذکر میشود. میرزا حبیب با تأکید بر نام یا لقب سعدی در موارد متعدد، علاوه بر آشکار ساختن مرجع بینامتن، پیروی خود را از اسلوب نگارش سعدی نشان داده است. از سوی دیگر، با بهرهگیری از اشارات و عباراتی واضح و آشنا که ذهن مخاطب را به سرعت به گلستان سعدی هدایت میکند، پیوند بینامتنی ضمنی نثر خود را با این اثر آشکار میسازد. حضور جملهها و عبارات سعدیوار در نثر میرزاحبیب -که در قالب بیشمتنیت به بحث گذاشته شد- نشان میدهد که وی روح سبک و اسلوب بیان سعدی را دریافته و با دستور زبان سعدی در گلستان کاملاً آشناست. پیوندهای بینامتنی از یکسو، رد پای سبک نویسندگی سعدی را بر ذهن و زبان میرزا حبیب نشان میدهد و از سوی دیگر، آشکار میسازد که نثر سنتی و مدرن چگونه و در چه نقطهای به هم متصل میشوند. به باور نگارندگان مقاله، نثر دوره قاجار به طور کلی و آثاری مانند منشآت قائم مقام و خصوصاً نثر ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، مهمترین نقطۀ پیوند نثر سنتی و مدرن به شمار میآید.
پینوشت ها
1- «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» سرگذشتی پرفراز و نشیب و شنیدنی دارد. در آغاز (1824م.) بدون نام مؤلف انتشار یافت و قضاوتهایی را در محافل ادبی و رسمی آن زمان انگلیس برانگیخت (جوادی، 1345ب: 23 و بالایی و کوییپرس، 1378: 59). پس از دسترسی ایرانیان به ترجمۀ فارسی آن نیز بحثهای دراز دامنی درباره مترجم (ر.ک. آذرنگ، 1381: 46) و نویسندۀ اصلی اثر درگرفت. جدال محققان و صاحبنظران دربارۀ نویسندۀ اصلی کتاب، وجه تسمیۀ اثر و دیدگاههای انتقادی درباره مضمون و محتوای آن تا مدتها ادامه داشت. (برای آگاهی از جزئیات مباحث: ر.ک. مینوی، 1332: 193؛ بالایی، 1377: 42؛ آرینپور، 1372: 1/ 399؛ دهخدا، 1377: 8445). از مجموع مجادلات فکری و قلمی صاحبنظران یادشده، چنین استنباط میشود که تردیدها درباره اصالت اثر، نویسنده و مترجم آن ناشی از تصور نادرست ایرانیها مبنی بر ایرانی بودن اصل اثر بوده است. این طرز فکر و نگرش، ریشه در مقدمۀ اثر دارد؛ آنجا که موریه با صراحت تأکید میکند: « هر چه در این جلد مندرج است، نگاشتۀ قلم حاجیباباست» (موریه، 1379: 13). مینوی با تکیه بر این گفته، اصل اثر را فارسی و شخصیت حاجیبابا را حقیقی میداند(مینوی، 1332: 193) اما بوبانی با اشاره به داستانی و ادبی بودن این شگرد موریه، آن را تقلیدی از اسلوب داستانگویی رایج و شناختهشدهای میداند که ریشه در نوع داستانپردازی سنتی رایج در شرق و غرب دارد (بوبانی، 1387: 17). دستاورد چنین مجادلاتی، از بین رفتن تردیدها درباره نویسنده، مترجم و دیگر مقولههای تشکیکپذیر دربارۀ این اثر است؛ تا جایی که با قطع و یقین میتوان گفت ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی شاهکار بیبدیل و ریختۀ قلمی میرزا حبیب اصفهانی است که شهرت آن از متن اصلی اثر، نوشتۀ جیمز موریه فراتر رفته است و توجه پژوهشگران را در سالهای اخیر برانگیخته است.
2- «کتاب حاجیبابا در اصفهان... به اهتمام بنده کمینه، حبیب اصفهانی با زبانی عامفهم و خاصپسند و با اصطلاحاتی معروف و مشهور ترجمه شده است» (موریه، 1379: 1).
3- در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی متنهای مختلفی حضور دارند و همین امر، بررسی و توجه به آن را ضروری ساخته است. پژوهش حاضر صرفاً به مطالعۀ موردی بینامتنیت با تکیه بر گلستان سعدی و به منظور نشان دادن نقش و تأثیر اسلوب بیان سعدی بر ذهن و زبان میرزا حبیب اصفهانی اختصاص یافته است. تأکید بر روابط بینامتنی نثر میرزا حبیب با گلستان سعدی به هیچوجه دلیلی بر نفی روابط بینامتنی آن با دیگر آثار نیست؛ چنان که در همین پژوهش نیز نمونههایی از حضور اشعار دیگر شاعران در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی ارائه شده است. نکتۀ قابل توجه اینکه میرزا حبیب اصفهانی علاوه بر نویسندگی و مترجمی، در درجۀ نخست، شاعری توانا بوده و بیتردید از دیوانهای شاعران نامی فارسی اندوختۀ فراوان داشته است؛ دیگر آن که وی سرگذشت حاجیبابای اصفهانی را در دورهای ترجمه کرده که نهضت بازگشت ادبی با قدرت تمام در عرصۀ شعر و نثر، شاعران و نویسندگان را به پیروی از اسلوب پیشینیان برمیانگیخته و بیگمان در توجه میرزا حبیب به شیوۀ انشای پیشینیان بهویژه سعدی نقشی بسزا داشته است. با این اوصاف، دور از ذهن نخواهد بود که میرزا حبیب در پی آراستگی کلام خویش به شعر شاعران پیشین استشهاد جوید و زمینۀ حضور متنهای مختلف را در ترجمۀ خویش فراهم آورد. در این پژوهش، نمونههای مختصری از حضور اشعار دیگر شاعران به جز سعدی، ارائه شده است و بررسی تفصیلی آن به مجال و مقالی دیگر بازگذاشته میشود.
4- به عقیدۀ شفیعی کدکنی این ابیات «به لحاظ سبکی با اسلوب سنائی همخوانی ندارد و بعضی اشارات آن نیز مبهم است»(شفیعی کدکنی، 1388: 432).
5- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، ر.ک. نامورمطلق، 1386: 89-88.