نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In a chain of narratives about the heroic actions of Rustam in his youth to which we have access, we are facing with two versed narratives known as âBabr-e Bayanâ and âstory of the shrewâ. The subject of these two narratives which have not been corrected yet is that Rustam goes to Hindustan for fighting a scaring dragon and kills it by the trick he devises. Though the two narratives are similar regarding the theme, there are notable differences between them.
Investigating the mythical motifs of âBabr-e Bayanâ, it can be said that it is amongst the epic versed works which enjoy an authentic and ancient narrative. Moreover, the exploration of such motifs shows that this story is older than âstory of the shrewâ. In other words, the themes and motifs of the latter have been taken from the narrative of the former.
کلیدواژهها [English]
. مقدّمه و پیشینة تحقیق
منظومة «ببر بیان» داستان کوتاهی دربارة یکی از نبردهای رستم در دوران جوانی است. در هیچ یک از منابع تاریخی کهن و متاخّر و نیز در منظومههای حماسی(1)، به این منظومه که به تقلید از شاهنامة فردوسی سروده شده اشارهای نشده است؛ با این حال در برخی طومارهای نقّالی و نیز در شماری از روایتهای شفاهی- مردمی شاهنامه، روایتهای گوناگونی از آن دیده میشود.(2) تا آنجا که بررسی کردهایم، برای نخستین بار، ذبیحالله صفا اشارهای مختصر به این داستان داشته است (ر.ک. صفا، 1352: 323). سپس جلال خالقی مطلق در مقالهای با عنوان «ببر بیان»، به معرّفی این داستان پرداخته، به این نتیجه رسیدهاست که پوست اژدهایی که در این نبرد به دست رستم کشته میشود، زخمناپذیر بوده است (ر.ک. خالقیمطلق، 1372: 306- 292).
تاکنون مقالات بسیاری درباره ببر بیان، جامه معروف رستم به رشتة تحریر در آمده است امّا دربارة منظومههای ببر بیان و داستان پتیاره به دلیل آن که تاکنون انتشار نیافتهاند، به استثنای یک مقاله از جلال خالقیمطلق با عنوان «ببر بیان»، تاکنون مقالة دیگری نوشته نشده است. چکیدة پژوهشهایی که دربارة جامة معروف رستم نوشته شده چنین است: ترکیب «ببر بیان» در شاهنامه 32 بار به شرح زیر به کار رفته است: بیست بار در مفهوم جامة جنگی رستم.(3) سه بار در مفهوم ببر زورمند یا جانوری شرزه؛ نُه بار کاربرد واژة ببر، بدون صفت یا مضافالیه بیان، در مفهوم ببر بیان یعنی لباس رزم رستم(باقری،1384: 701).
دربارة این نکته که ترکیب ببر بیان به چه معناست و در اصل چه بوده است، میان پژوهشگران اختلاف نظرهایی دیده میشود. برخی محقّقان، ببر را همان جانور معروف میدانند و ببر بیان را به «ببر شاهی» (دهخدا، 1377: ذیل ببر بیان) «شاه ببر»، یا «ببر بزرگ» (ماهیار نوابی،1350: 260 ) معنی میکنند. شمار دیگری از پژوهشگران، ببر بیان را به معنای «بیدستر خدای» (امیدسالار، 1381: 40) و یا «گژاگند بیدستری» یا «خفتانی از پوست قندز» (باقری، 1384: 703؛ باقری، 1365: 1/ 19-14) میدانند.
آندرآس (Andreas) لفظ بیان را به معنی «کمر بستن» و بارتولومه (Bartholome) به معنای «کمر یا میان بند» دانستهاند (ر.ک. امیدسالار، 1381: 40). برخی دیگر نوشتهاند فردوسی لفظ بیان را در برخی ابیات شاهنامه، به معنای «ژیان» و «خشمگین» به کار برده است.(Khaleghi Motlagh,1988:3/ 324). یکی از پژوهشگران مینویسد: «این کلمه حاصل پندار و حدس قیاسی از ژیان توسط فرهنگ نویسان نیست بلکه ریشهای چند هزار ساله و ردّپایی واضح دارد و آن ریشة مصدر هند و اروپایی بهی است که تقریباً دست نخورده در سانسکریت باقی میماند و در اوستایی بی میشود و همه جا معنی خوف و ترس میدهد و خویشاوندانش را در زبانهای دیگر هم یافتهاند. مصدر اوستایی بی در راه دراز تحوّل خود، حتّی به کنار چین میرسد و در میان ایرانیان ختن، به شکل بیه به معنی ترس و سرانجام در پهلوی و فارسی به بی تبدیل میگردد و در بیم به معنی ترس نگاه داشته میشود... پس میبینیم که اولا بِیان (به کسرة ب) درست است نه بَیان (با فتحة ب) و در ثانی معنی بیان خوفناک، بیمناک و ترسانگیز میباشد و آن مناسبت کامل با جامة رستم زال ساخته شده از پوست ببر وحشی داشته است؛ یعنی پوست ببری که بی (= بیم) میآورد» (شاپورشهبازی، 1366: 56- 55). برخی دیگر بر این باورند که: «ببر بیان هیچ ارتباطی با ببر یا وبر که حیوانی است آبی، ندارد. هیچ ارتباطی با پدام یا پنام ناهید ندارد. هیچ ربطی به سگ آبی بندهش ندارد بلکه ببر بیان نوعی یوزپلنگ است که پوست آن را فردوسی با ظرافت خاص در بیان جامة رستم زیر سه عنوان چرم پلنگ، پلنگینه و ببر بیان به تصویر میکشد»(زارعیان،1372: 812). خالقیمطلق در مقالة خود به این نتیجه میرسد که ببر بیان نام اژدهایی بوده که پوست زخمناپذیری داشته است و رستم پس از کشتن آن اژدها، برای خود خفتانی از پوست آن جانور میسازد. سپس در دنبالة گفتار خود حدس میزند که «بیان» ممکن است نام مکانی در هند باشد (خالقیمطلق، 1372: 336). با این حال، یکی از شاهنامهشناسان بر اساس شواهد شاهنامه و گرشاسبنامه به این نتیجه رسیده که جنس ببر بیان رستم، از پوست پلنگ است و دلیل آسیب ناپذیری آن، پوشیده شدن روی دو زره است. این جامه هم سوختنی و هم تر شدنی است و منظور از ببر بیان، همان درندة معروف است نه فرضیات دیگری که بعدها ساخته شده است(ر.ک. آیدنلو، 1378: 15).
2. منظومة ببر بیان
از منظومة ببر بیان که دربارة یکی از نبردهای رستم در عنفوان جوانی اوست، تاکنون سه دستنویس شناخته شده است. در هیچ یک از دستنویسهای ببر بیان و نیز دیگر منابع موجود، به گویندة این منظومه و زمان سرایش آن اشارهای نشده و مانند شمار دیگری از داستانهای حماسی ایران، شاعر این منظومه و زمان سرایش آن، نامعلوم است. ذبیحالله صفا سدة سرایش آن را پیش از عهد مغول و در حدود قرن ششم دانسته است (صفا، 1352: 323). با نگاهی به منظومة ببر بیان، اثرگذاری سبک فردوسی را در آن میتوان مشاهده نمود. به دلیل برخی ویژگیهای زبانی کهن، کمی واژگان عربی و تاثیرناپذیری از عناصر سامی، احتمال دارد این منظومه متعلّق به اواخر قرن پنجم یا آغاز قرن ششم باشد.
منظومة ببر بیان با دادخواهی گروهی از دادخواهان هندی آغاز میشود که همانند آن را در آغاز منظومههای بیژن و منیژه (ر.ک. فردوسی، 1386: 3/ 308- 306)، فرامرزنامه (ر.ک. فرامرزنامه، 1382: 60-55)، داستان پتیاره (ر.ک. داستان پتیاره، بیتا: 119 الف) نیز میبینیم. چکیدة این داستان چنین است: در یکی از روزهای بهاری، منوچهر شاه بر تخت پادشاهی نشسته بود و پهلوانان ایران در کنار او حضور داشتند. در این هنگام فرستادهای از سوی شاه هند، وارد دربار میشود و از جانوری به نام ببر بیان دادخواهی میکند که درازی و پهنای آن به اندازة صد کمند است و در دریا زندگی میکند. این جانور آبزی همه چیز را با نفس گرم خویش نابود ساخته است. شاه ایران پس از شنیدن این سخنان، از زال درخواست میکند به هندوستان رود و آن جانور را نابود سازد. زال در برابر خواستة شاه ایران سر تعظیم فرو میآورد امّا رستم که در آن هنگام چهارده سال داشت، با شنیدن این سخنان از جا برمیخیزد و از منوچهرشاه درخواست میکند کشتن آن جانور را بدو سپارد زیرا پدرش پیر و ناتوان شده است. زال با شنیدن این سخنان برآشفته میشود و سخنان درشتی به فرزند خود میگوید. رستم غضبناک میشود و به سوی اسلحهخانة پدر میرود و جنگافزارهای سام نریمان را برای خود برمیگزیند. سپس نزد گودرز، آموزگار خود میرود و از او میخواهد هر دو به صورت ناشناس به هندوستان روند. در دنبالة داستان، رستم و گودرز پیش روی سپاه زال ظاهر میشوند و راه را بر آنان میبندند. رستم خود را البرز (4) معرّفی میکند و از لشکر زال باجخواهی میکند. در دنباله داستان، قارن و کشواد به دست البرز گرفتار میشوند و زال با دیدن این صحنه عازم نبرد با البرز میشود. در روز نخست، پدر و پسر کاری از پیش نمیبرند. فردای آن روز دو پهلوان، عازم نبرد میشوند که ناگاه گرد و خاکی پدیدار میشود و از میان آن، دیوی بلندبالا پدیدار میگردد که نامش گلیمینهگوش است. گلیمینهگوش با پرتاب سنگ، سپاهیان زال را پراکنده میسازد. البرز خشمگینانه به جنگ آن دیو میرود و پس از شکست دادنش، او را بنده حلقه به گوش خویش میسازد. پس از این نبرد همگی به سوی هندوستان رهسپار میشوند و از آنجا به سوی جایگاه ببر بیان میروند. در آغاز کار، البرز دستور میدهد تا خانهای از آهن برای او بسازند و بر دیوارهای آن خانه، تیغ و شمشیر زهرآلود تعبیه کنند. پس از چندی، ببر بیان از دریا بیرون میآید و زال و سپاهیانش با دیدن آن گریزان میشوند. در این هنگام البرز خویشتن را برای نبرد آماده میسازد و سه چوبه تیر خدنگ به سوی ببر بیان پرتاب میکند امّا نتیجهای در بر ندارد. بهناچار درون خانة آهنین میرود. ببر بیان با نفس خویش، آن خانه را میبلعد امّا تیغها در گلو و حلق او گیر میکنند. در این هنگام البرز دست به کار میشود و بدن اژدها را از درون پاره پاره میکند. اژدها میخواهد به درون دریا بازگردد(5) امّا البرز او را با کمند خویش محکم میگیرد و با گرز خویش چندین ضربه بر سرش میکوبد تا اینکه از پای در میآید.(6) البرز پس از کشتن ببر بیان، به سراپردة خویش باز میگردد و در دنبالة داستان، زال درمییابد البرز همان رستم است و به سوی او میرود. رستم فرمان میدهد از پوست ببر بیان، برای او جامهای بسازند. در دنبالة داستان، رای هند، ایرانیان را به مهمانی فرا میخواند و در مجلس بزمی که ترتیب میدهد به رستم میگوید حاضر است دختر خود را به ازدواج او درآورد. رستم این پیشنهاد را میپذیرد و همان شب با دختر رای هند ازدواج میکند که حاصل این پیوند تولّد فرامرز است. سرانجام همة پهلوان ایران به کشور خویش باز میگردند.
3. داستان پتیاره
داستان «پتیاره»(7) نیز یکی از چند داستان کوتاه منظوم دربارة پهلوانیهایهای رستم در آغاز جوانی اوست که وارد برخی دستنویسهای شاهنامه شده است. بنا بر بررسیهای نگارنده، نخستین بار ذبیح الله صفا اشارهای کوتاه بدین داستان داشتهاست (ر.ک. صفا، 1352: 323). پس از او جلال خالقیمطلق در مقالة ببر بیان، به معرّفی این داستان پرداخته، آن را روایت دیگری از داستان ببر بیان دانستهاست(ر.ک. خالقیمطلق،1372: 312- 306). بر اساس بررسیهای نگارنده، در هیچ یک از منابع ادبی، به منظومة پتیاره و گویندة آن اشارهای نشده است. بنا بر برخی ویژگیهای سبکی و نیز عدم تاثیر این داستان از عناصر سامی، نباید زمان سرایش آن از قرن ششم متاخّرتر باشد؛ ذبیحالله صفا قرن ششم را زمان سرایش این منظومه دانسته است(ر.ک. صفا، 1352: 323).
واژة «پتیاره» در اوستا paityāra (مکنزی، 1388: 125) و در پهلوی به صورتهای petyārag، patiyārak به معنای «مخالف، ضد و دشمن»(فرهوشی، 1381: 452) و نیز «گزند، آسیب، آفت، زشتی، عیب، ستیهنده و هجوم آورنده»(دوستخواه، 1384: 955) آمده است. این واژه از ترکیب (paiti) به معنای «ضد» و(ar) اوستایی و فارسی باستان به معنی «جنبیدن، رفتن» تشکیل شده و در مجموع به معنای «به ضد رونده» و «برخلاف رفتارکننده» (طاووسی و همکاران، 1387: 227) آمده است. این واژه در اوستا و متنهای دینی پهلوی، غالباً صفت «اهریمن» و «دیوان» و یک بار هم صفت «اسکندر مقدونی» است. در فارسی همچنین در معانی «مهیب، نازیبا، شدّت، سختی، مکر و حیله» آمده و در تداول عوام، دشنامی است به معنی «زن گمراه و بدکردار و تندخو و پرخاشگر»(دوستخواه، 1384: 955). واژة پتیاره در شاهنامة فردوسی نیز در معانی «آفت، بلا، چاره، گزیر، مخلوقات اهریمنی، نفرتآور، مهیب، هولناک و دشمن» به کار رفته است (ر.ک. طاووسی و همکاران، 1387: 227؛ رواقی، 1390: 499؛ خالقیمطلق، 1389: 75؛ نوشین، 1389: 136- 138؛ اتابکی، 1386: 60).
چکیدة منظومة پتیاره چنین است: روزی از روزها زال به میگساری مشغول بود که ناگهان فرستادة رای هند وارد بارگاه میشود و نامهای به زال میدهد.(8) رای هند در آن نامه نوشته که در هندوستان جانوری به بلندی کوه البرز پیدا شده است که هرگاه از دریا بیرون میآید صدها کرگدن، پیل و جانوران درنده را به دم میکشد و همة گیاهان آن نواحی را به یکبارگی میبلعد و بار دیگر به دریا باز میگردد. اگر کسی از خاندان سام پیدا نشود تا این کار را چاره کند همانا یک تن از مردمان زنده نمیماند. ای زال، تو نیز از نژاد جهان پهلوانان هستی و اگر این کار خطیر را انجام ندهی بهتر است که دیگر از هندوستان باجخواهی نکنی. زال پس از خواندن نامه، رستم را نزد خویش فرا میخواند و به فرزند خود میگوید من برای دفع گزند آن جانور باید رهسپار هندوستان شوم زیرا اگر این کار را انجام ندهم از این پس در میان بزرگان جهان بدنام میشوم. رستم با شنیدن سخنان پدر میگوید: ای پدر، تو پیر و فرتوت شدهای و توانایی انجام این کار را نداری. بهتر است فرمان دهی تا من خود به پیکار آن جانور روم و او را از پای درآورم. زال با شنیدن سخنان فرزند بدو میگوید این پتیاره شیر و اژدها نیست که تو به آسانی بر او پیروز شوی بلکه جانوری است که تیر خدنگ بر او کارگر نیست و کشتن او کاری دشوار است. من نیز در نبرد با آن پتیاره باید دست به چارهگری (9) زنم و او را از پای درآورم.
رستم همچنان برای رفتن به نبرد آن جانور پافشاری میکند و این بار زال راضی میشود فرزند خویش را نیز با خود همراه سازد. زال پیش از رفتن بر آن میشود که نامهای برای شاه ایران بنویسد و از او در رفتن به هندوستان و نبرد با پتیاره یاری طلبد امّا رستم به مخالفت میپردازد و به پدر میگوید بهتر است صنعتگران و هنرمندان را پیش از رفتن فرا بخواند تا جنگ افزارهایی سزاوار او برایش بسازند زیرا برای چنین نبردی، جنگافزارهای گرشاسب و سام به کار نمیآید. صنعتگران و هنرمندان جنگ افزارهایی برازندة رستم میسازند و آنگاه همگی روانة هندوستان میشوند. رای هند با شنیدن خبر ورود آنان به استقبالشان میآید و یک هفته از آنان پذیرایی میکند. روز هشتم رستم به پدر خود پرخاش میکند و میگوید تو اینجا برای پیکار و رزم آمدهای یا برای مجلس آراستن و بزم در حالی که مردمان از دست پتیاره به تنگ آمدهاند. زال در پاسخ میگوید ای فرزند، تندی و ناشکیبایی مکن زیرا لازم است سیمرغ را برای این کار فرا خوانیم و از او یاری طلبیم. رستم در پاسخ زال میگوید هنوز در کار خویش آنچنان درمانده نشدهایم که از سیمرغ درخواست کمک کنیم. امروز امید من به یزدان است و یقین دارم آن پتیاره را به لطف خداوند نابود میسازم. سپس از پدر خویش میخواهد از رای هند بخواهد آهنگران را فرا خواند تا خانهای آهنین بسازند و تیغ و زوبینهای بسیاری در آن تعبیه نمایند. هنگامی که ساختن آن خانة آهنین به پایان میرسد، همگی به سوی دریا روانه میشوند. نخست رستم به نیایش خداوند میپردازد و از او مدد میجوید. سپس بهسوی رخش میآید و بدو میگوید اگر در نبرد با این پتیاره مغلوب شدم، دیگر در برابر دیگران رام مشو و سر به کوه و بیابان بگذار. در این هنگام پتیاره از دریا بیرون میآید و مردمان با دیدن آن گریزان میشوند. زال که برای فرزند دل نگران است از آنجا فرار نمیکند و به سوی رستم میرود و بدو میگوید بهتر است جان خویش را برای آسودگی دیگران به خطر نیندازد زیرا این جانور گور، نرّه شیر و اژدها نیست که به آسانی بتواند آن را نابود سازد. ما نیز از این پس هندوستان را رها میکنیم و به سوی چین و ماچین گریزان میشویم و کاری به ایران هم نداریم. پدر و پسر در این گفت و گو بودند که آن جانور سر خویش را از دریا بیرون میآورد و به سوی خشکی روانه میگردد. زال با دیدن پتیاره رو به گریز مینهد و فرزند خویش را تنها میگذارد. پتیاره به سوی خانة آهنین میرود و قصد خوردن آن را میکند. رستم با دیدن این صحنه، بیدرنگ به درون خانه آهنین میرود. پتیاره خانه را میبلعد امّا تیغ و زوبینها در دهانش گیر میکنند. در این هنگام رستم از خانه بیرون میآید و با جنگ افزارهای خویش بدن پتیاره را مجروح میسازد. پتیاره که به سختی آسیب دیده است بر آن میشود که به سوی دریا بازگردد امّا رستم با کمند خویش، وی را گرفتار میسازد و سرانجام هر دو چشم او را با تیر نشانه میگیرد. پتیاره که چشمهایش را از دست داده است، بر زمین میافتد و رستم نیز از هوش میرود. رخش با دیدن این صحنه بالای سر رستم میرود و به تیمار او میپردازد. سرانجام رستم به هوش میآید و دیدهبانان هند، خبر سلامتی او را برای زال میبرند.
زال که پیشتر گمان میکرد فرزندش جان سپرده است به سوگواری مشغول بود امّا با شنیدن خبر پیروزی فرزند، بسیار شادمان میگردد و شتابان به سوی او میرود و او را در برمیگیرد. آنگاه همگی برای دیدن آن اژدها، به سوی دریا میروند و از دیدنش متعجّب میشوند. رای هند به شکرانة این پیروزی، بزم بزرگی برپا میسازد و هدایای فراوانی به رستم و زال میدهد و برای بار دیگر باجگزار زال میگردد. سرانجام پس از پنجاه و شش روز، آن پتیاره جان میسپارد و پس از چند سال از بدن او بوی تعفّن بلند میشود. زال و رای چون چنین میبینند از آنجا باز میگردند.
آن چنانکه ملاحظه میشود، درونمایههای داستان ببر بیان عبارت است از: 1- نبرد رستم با اژدها 2- ساخته شدن جامة رزم رستم از پوست اژدها 3- اشاره به مادر فرامرز. درونمایه داستان پتیاره، تنها اژدهاکشی است و از آن دو مضمون دیگر نشانی نیست. در داستان پتیاره دو نکتة حایز اهمّیت وجود دارد:
برخلاف داستان ببر بیان، زمان وقوع حوادث که در بیشتر روایات در عهد منوچهرشاه است، در این داستان، در دوران کیکاووس است. اگرچه در روایت منظوم به این پادشاه اشارهای نمیشود امّا در برخی روایتهای نقّالی آن، حوادث این داستان در دوران کی قباد و کیکاووس رخ میدهد (ر.ک. رستمنامه، 1387: 12- 11؛ طومار نقّالی شاهنامه، 1391: 426).
در روایت منظوم داستان پتیاره، به رخش رستم اشاره میشود، حال آن که در روایت ببر بیان، به این اسب اشارهای نمیشود و تنها در روایت ماندایی است که رستم کره اسبی برمیگزیند که تازه از دریا آمده است.(10) (خالقیمطلق، 1372: 299). بر پایة گزارش شاهنامه، گزینش اسب رستم پس از مرگ زو تهماسپ رخ میدهد (ر.ک. فردوسی، 1386: 1/ 336- 334) و این در حالی است که سالها از مرگ منوچهرشاه گذشته است. بنابراین بدیهی است که در روایت ببر بیان، به رخش رستم اشارهای نمیشود. دربارة این دو نکته در دنبالة گفتار، بیشتر سخن خواهیم گفت.
4. چند نکتة اساطیری در داستان ببر بیان
در داستان ببر بیان، چند نکتة اساطیری وجود دارد که در داستان پتیاره دیده نمیشود. همچنین در داستان پتیاره نشانههایی دیده میشود که به نظر میرسد با وجود آن که هر دو منظومه، به ظاهر دو روایت از یک داستان کهنند امّا روایت پتیاره نسبت به روایت ببر بیان، متاخّرتر و داستان ببر بیان، کهنتر و اصیلتر است و روایت پتیاره ساختگی و تقلیدی است. برخی نکتههای اساطیری که در داستان ببر بیان دیده میشود چنین است:
نخست، در داستان ببر بیان، رستم برای نابودی این آفریده اهریمنی، به اسلحهخانه پدر میرود و در آنجا سلاح سام، نیای خود را برمیگزیند و با این جنگافزارها به نبرد ببر بیان میرود:
مـــیان سلحخــانه چــون بنــــگرید |
|
ســـــــلیح نیـــاکان خود را بدیـــد
|
در روایت ماندایی ببر بیان نیز رستم سلاح نیای خود را از کوهی برمیدارد و رهسپار پیکار با ببر بیان میشود(ر.ک. خالقیمطلق، 1372: 299). باید یادآور شویم که در بسیاری از منظومههای حماسی، قهرمان داستان با سلاحهای مخصوص نیاکانش زیناوند میشود آنچنانکه یکی از پژوهشگران مینویسد: «سلاح مخصوص پهلوان در بسیاری از موارد، یادگار پدر و نیاکان است و یا مردهریگی است گرانبها که از یلی باستانی به جای مانده که سرانجام به دست پهلوان میرسد و با آن، پدر یا آموزگار و پرورندة گرد جوان، او را طی مراسمی که شبیه آیین راه و رسم آموزی است زیناوند میکند» (سرکاراتی، 1385: 379). بازتاب این بنمایة اسطورهای که دارای پیشینهای هند و اروپایی است، در برخی طومارهای نقّالی نیز دیده میشود.(11) با اینحال در داستان پتیاره، رستم سلاح نیاکان خود را شایستة نبرد با این جانور نمیبیند و دستور میدهد زین افزارهای دیگری برای او بسازند:
بفـــرمای اندر خورم ساز جنــگ |
|
بــه جای آورم فرّ و فرهنگ و هنگ
|
با خواندن این ابیات درمییابیم این بنمایة مهم اسطورهای، در داستان پتیاره فراموش شده است و آن چنانکه مشاهده میشود، قهرمان داستان تصمیم میگیرد نخست برای خود سلاحهای دیگری بسازد سپس به جنگ پتیاره رود. بنابراین به این نتیجه میرسیم که در داستان پتیاره، زینافزارهای نیاکان ارزش و تقدّس اسطورهای خود را از دست داده و جای آن را سلاحهای نوساخته گرفتهاند.
دوم، مهمترین درونمایة اسطورهای هر دو روایت، اژدهاکشی است. در روایت ببر بیان، رستم پس از پیروزی بر اژدها، با دختر رای هند ازدواج میکند. بنمایة کهنتر این داستان، اژدهاکشی قهرمان و ازدواج او با دختری است که یا در چنگ اژدها گرفتار شده است و یا آن که برای پاداش کار نیک پهلوان، به او داده میشود. قهرمانی که در بیشتر داستانها، خود شاهزاده و یا از نسل بزرگان است.(ر.ک. غفوری، 1392: 66- 51).
صورت کهن چنین داستانهایی که پیشینة هند و اروپایی دارد و در منظومههای حماسی و داستانهای عامیانه(12) نیز فراوان دیده میشود، چنین است: اژدهایی عاشق دختر/ دختران سرزمینی میشود و به همین دلیل، خشکسالی و بیآبی را بر مردمان آن سرزمین فرو میآورد. هیچ یک از پهلوانان نامدار آن سرزمین کاری از پیش نمیبرند. ساکنان آن سرزمین به فرمان شاه مجبور میشوند برای دسترسی به آب، هر هفته یا هر ماه - در اساطیر متأخّرتر، هر سال- به آن اژدها دختری پیشکش کنند تا اژدها به آنان اجازة استفاده از آب را بدهد. در دگردیسیهای بعدی، اژدها به دیوی(13) تبدیل میشود که دختری به او پیشکش نمیشود بلکه خود دیو است که دختران را پنهانی میبرد و آنها را در جایی مخوف که معمولاً چاهی عمیق و یا غاری تاریک است، پنهان میسازد. این دیو اگرچه با دختر نشست و برخاست میکند امّا به دلیل عدم تمکین دختر با او نزدیکی نمیکند و دختر همچنان باکره میماند. سپس پهلوان نژادهای از راه دور میرسد که از جریان ربوده شدن دختر به دست دیو و یا پیشکش کردن دختر به اژدها آگاهی ندارد و به محض آگاه شدن از حقیقت، با وجود ممانعت ساکنان شهر، به جنگ آن دیو و یا اژدها میرود و سرانجام با کشتن این پتیارگان و آزاد ساختن دوشیزه/دوشیزگان از چنگ آنها، با یکی از دختران که غالباً او نیز شاهدخت است ازدواج میکند (ر.ک. رستگار فسایی، 1379: 181؛ مشتاق مهر و آیدنلو، 1386: 153-150).
بخشهایی از این اسطوره در داستان ببر بیان نیز دیده میشود. چنانکه گفته شد رستم، قهرمان داستان، به نبرد با اژدهایی سهمناک میپردازد و پس از پیروزی بر اژدها، با دختر رای هند ازدواج میکند. به احتمال بسیار، صورت کهنتر داستان ببر بیان نیز اینچنین بوده است که مردم هند، دختری را برای جلوگیری از خشکسالی و قحطی، به اژدهایی پیشکش میکردهاند. این بار نوبت شاهدخت آن سرزمین بوده است. رستم در نبرد با ببر بیان، دختر شاه هند را از چنگ اژدها رها میسازد و در پایان داستان، آن دختر را به عنوان پاداش پیروزی رستم بدو میدهند. اگرچه در پایان داستان پتیاره، به اژدهاکشی قهرمان داستان اشاره میشود امّا با گذشت زمان، مضمون به دست آوردن دختر به بوتة فراموشی سپرده شده و تنها درونمایة اژدهاکشی برجای مانده و این خود نشانة دیگری بر متاخّر بودن روایت آن است.
سوم، نقشی است که سیمرغ در این داستانها داشته است. در داستان ببر بیان، زال میخواهد برای چیرگی بر البرز، سیمرغ را فرا بخواند:
چــه ســازم ندانـــم چـــه رای آورم |
|
کــه تا ســــر وُرا زیـــر پــای آورم
|
در داستان پتیاره نیز زال به رستم میگوید چندی منتظر بماند تا سیمرغ را فرا بخواند:
بـــدو گفت دستان که تـــندی مــکن |
|
مگــو از ســـر ناسپـــــاسی ســخن
|
در یکی از روایتهای نقّالی این داستان نیز سیمرغ ظاهر میشود و با دستورهایی که میدهد سلامتی رستم به دست آورده میشود(ر.ک. طومار شاهنامة فردوسی، 1381: 314). اینها نشانههایی است از حضور سیمرغ که در سه روایت وجود دارد و احتمالاً در روایت نخستین و کهن داستان ببر بیان نیز سیمرغ ظاهر شده و چگونگی پیروزی بر اژدها را به رستم آموخته است. همانگونه که در شاهنامه، چگونگی پیروزی بر اسفندیار را به رستم میآموزد.(14) (ر.ک. فردوسی، 1386: 5/ 404- 403). در روایات بعدی داستان ببر بیان، دیوی به نام گلیمینهگوش، جای سیمرغ را میگیرد و اوست که چگونگی ساختن خانة آهنین را به رستم میآموزد. بازماندة این بخش از اسطوره را در روایت ماندایی مشاهده میکنیم (ر.ک.خالقیمطلق، 1372: 300). این روند همچنان ادامه مییابد تا این که در روایت نهایی ببر بیان- که پیشتر بدان پرداختیم- تدبیر چگونگی کشتن اژدها به گودرز یا رستم نسبت داده میشود. امّا همچنان حضور دیوی به نام گلیمینه گوش در داستان دیده میشود بدون آنکه به خویشکاری اصلی او کمترین اشارهای شود.
سرانجام راویان و داستانپردازان که نقش گلیمینه گوش را در صورت نهایی داستان ببر بیان غیر ضروری دیدهاند او را از داستان حذف کردهاند زیرا با گذشت زمان و با منطقی شدن اسطوره، دیگر جایی برای حضور این دیو در داستان وجود نداشته است. بنابراین همانگونه که در داستان پتیاره مشاهده میکنیم، دیگر از این دیو نشانی نیست و این بار خود رستم است که تدبیر ساختن خانة آهنین را برای نبرد با اژدها میاندیشد.
چنانکه پیشتر اشاره کردیم، در داستان پتیاره نیز نشانههایی وجود دارد که متاخّر و تقلیدی بودن آن را از روایت ببر بیان اثبات میکند. این نشانهها به شرح زیر است:
نخست، برخلاف روایت ببر بیان که داستان آن مربوط به روزگار پادشاهی منوچهر شاه است، در روایت پتیاره، این حوادث در دوران کیکاووس(15) رخ میدهد. از آنجا که طبق روایت شاهنامه رستم در اواخر دوران پادشاهی منوچهرشاه به دنیا میآید، برای راویان داستان پتیاره، غیر منطقی بوده است که کشته شدن جانوری اهریمنی همچون پتیاره را به کودکی خردسال نسبت دهند. بنابراین در داستان دست برده، وقوع حوادث را به دوران کیکاووس رسانیدهاند تا چندان نامعقول به نظر نیاید.
دوم، در شاهنامه و روایتهای حماسی دیگر، اسب رستم رخش نام دارد و آن چنان که روایت شده است تنها این اسب بود که میتوانست اندام درشت رستم را تحمل نماید. در روایت ببر بیان اگرچه از سوار شدن رستم بر اسب سخن به میان آمده است امّا از رخش نامی برده نمیشود. در روایت ماندایی نیز رستم اسبی انتخاب میکند که شرح گزینش آن با گزینش رخش در شاهنامه برابر است امّا به دلیل آنکه در شاهنامه، گزینش رخش رستم در دوران پس از مرگ زو تهماسب رخ میدهد، از سوی دیگر، وقوع حوادث در داستان ببر بیان، در دوران پادشاهی منوچهر شاه اتّفاق میافتد، این دو نکته در این داستان با یکدیگر تناقض دارد بنابراین راویان و داستانگزاران مجبور شدهاند داستان پتیاره را به دوران کیکاووس نسبت دهند تا هم مشکل کم سن و سالی رستم را برای نبرد با اژدها مرتفع سازند و هم بتوانند داشتن اسبی به نام رخش را بدو نسبت دهند.
سوم، در داستان پتیاره با نوعی دگرگونی فکری روبه رو هستیم که در داستان ببر بیان دیده نمیشود و آن نیایشهای رستم و توکّل او به درگاه خداوند برای نابودی پتیاره است. در شاهنامه و متون حماسی دیگر بارها به نیایشهای رستم به درگاه ایزد منّان اشاره شده است امّا در داستان ببر بیان به این نکته اشارهای نمیشود. به نظر میرسد این نکته در اذهان راویان داستان، نقطة ضعفی به شمار میرفته است بنابراین در روایت جدیدتر که همان داستان پتیاره است، به جبران این کمبود دست زدهاند و چنانکه در متن دیده میشود، چندین بار به یاری خواستن رستم از پروردگار در نبرد با اژدها اشاره نمودهاند.
5. نتیجه
الف. اگرچه برخی پژوهشگران بر این باورند که همة اژدهاکشیها در خاندان رستم، برگرفته از اژدهاکشی گرشاسب است (ر.ک.Khaleghi Motlagh, 1989: 3/ 202) با اینحال، نه در اوستا و نه در گرشاسبنامه، به ازدواج گرشاسب با دختر شاه آن سرزمین اشارهای نشده است. پس بهتر است داستان ببر بیان را که بیشترین مضامین اساطیری اژدهاکشیها در آن دیده میشود، در شمار نخستین روایات کهنی بدانیم که قهرمان داستان، با دختر پادشاه آن سرزمین ازدواج میکند. در واقع میتوان گفت این داستان برای دیگر داستانهایی که با این مضمون، در منظومههای حماسی و یا داستانهای عامیانه دیده میشود، یکی از کهن الگوها به شمار میآید.
ب. با وجود آنکه برخی شاهنامهشناسان معتقدند داستان ببر بیان، داستانی ساختگی است و آن را گزارشی بیبنیاد از چگونگی ساخت ببر بیان، جامة معروف رستم میدانند (ر.ک.آیدنلو، 1378: 14) با اینحال وجود برخی بنمایههای اساطیری در این منظومه این حدس را ضعیف میسازد. مضامینی مانند نقش آب در زخم ناپذیری پوست اژدها و همچنین اژدهاکشی پهلوان و ازدواج او با شاهدخت آن سرزمین، از این دسته به شمار میآیند. بنابراین میتوان گفت روایت نبرد رستم با ببر بیان، در شمار چند روایت کهن و پیشینهدار حماسی است (16) و چه بسا این داستان، در کتاب اخبار رستم آزاد سرو نیز وجود داشته است. (17)
ج. فقدان برخی مضامین و بنمایههای اساطیری در داستان پتیاره، بیانگر این نکته است که داستان پتیاره، برگرفته از داستان ببر بیان است و عکس آن ممکن نیست. بنابراین باید زمان پدید آمدن روایت ببر بیان را بسیار متقدّمتر و کهنتر از روایت پتیاره به شمار آوریم.
پینوشتها
1- تنها در شاهنامههای کردی است که رستم در برخی رجزخوانیهایش، از نبرد خود با ببر بیان یاد میکند (نک. گورانی، 1389: 234). در کتابخانة مجلس شورای اسلامی نیز نسخهای از منظومة ببر بیان به زبان کردی به شماره 9773 نگهداری میشود.
2- برای دیدن این روایتها در طومارهای نقّالی و روایتهای شفاهی- مردمی، (نک. هفت لشکر، 1377: 155- 153؛ مشکیننامه، 1386: 126؛ طومار شاهنامة فردوسی، 1381: 315- 304؛ طومار نقّالی شاهنامه، 1391: 431- 426؛ رستمنامه، بی تا: 23آ – 23ب؛ انجوی شیرازی، 1369: 1/ 220- 217).
3- علاوه بر شاهنامه، در روایت سغدی نبرد رستم با دیوان نیز از جامة معروف رستم یاد شده است: «رستم از خواب برخاست. در حال جامة پوست پلنگ بپوشید. کماندان بربست بر رخش برنشست» (قریب، 1377: 253).
4- در یکی از طومارهای نقّالی، رستم خود را خاقان البحرین (طومار شاهنامة فردوسی، 1381: 307) و در یک روایت شفاهی، دریابگی (انجوی شیرازی، 1369: 1/ 218) معرّفی میکند.
5- دلیل بازگشت اژدها به دریا این است که میخواهد با آب دریا، زخمهای خود را التیام ببخشد. این اعتقاد که به تاثیر آب در رویینتنی و زخمناپذیری مرتبط است، در دیگر منظومههای حماسی و شماری از اساطیر نیز دیده میشود (ر.ک. خالقیمطلق، 1372: 334).
6- در دستنویس شاهنامة موزه بریتانیا به شماره or2926 آمده است رستم به فرمان گودرز، برای کشتن اژدها، شکم چند گوسفند را پر از آهک میکند و اژدها با بلعیدن گوسفندان، دل و جگرش میسوزد. آنگاه رستم با گرز خویش، اژدها را نابود میسازد(ر.ک. ببر بیان، بیتا: 115ب).
7- منظومههای ببر بیان و داستان پتیاره به همراه پنج منظومه حماسی دیگر، به دست نگارنده پیرایش و تصحیح شده است و در آیندهای نزدیک به همّت مرکز پژوهشی میراث مکتوب انتشار مییابد.
8- در داستان پتیاره برخلاف داستان ببر بیان، فرستادة رای هند به دربار زال میآید. این بخش از روایت پتیاره نسبت به آغاز داستان ببر بیان کهنتر و اصیلتر مینماید. بر پایة نظر یکی از پژوهشگران، محلّ اصلی صحنههای میخواری و دادخواهی در روایات کهن، بارگاه فرمانروایان خاندان گرشاسپ در سیستان بوده است امّا سپستر، هنگام دخول روایات سیستان در دیگر روایات ایرانی، جای این صحنهها را به دربار شاهان ایرانی منتقل کردهاند (خالقیمطلق، 1361: 26؛ خالقیمطلق، 1372: 301).
9- منظور زال از چاره گری، فراخواندن سیمرغ است.
10. دربارة نژاد دریایی شماری از اسبان در روایات حماسی جهان، نک.آیدنلو، 1384: 38- 15.
11- بر پایة یکی از طومارهای نقّالی، گرشاسب برای نبرد با سپاهیان سلم و تور، گرز گاوسر نیای مادری خود، فریدون، را از جا میکند و به نبرد دشمنان میرود ( نثر نقّالی شاهنامه، بی تا: 25ب).
12- برای دیدن نمونههایی از این اژدهاکشیها و ازدواج قهرمان داستان با دختر پادشاه، نک. ایرانشاه ابن ابیالخیر، 1370: 527؛ عطایی، بی تا: 76ب؛ انجویشیرازی، 1388: 150- 140؛ مهتدی، 1389: 256).
13- یکی از پژوهشگران مینویسد: «برای نمونه، ربودن دیو دختران را که در داستانهای عامیانه هم بارها تکرار شده است، میتواند صورت دیگری از گرفتاری دختران در دست اژدها یا تجسّم حماسی او باشد که خود تغییریافتة مضمون حبس آبها از سوی اژدها در اساطیر باشد»(آیدنلو، 1383: 184). برای دیدن شماری از نبردهای پهلوانان با دیوان و رهایی دختران گرفتار در چنگ آنها، نک. فرامرزنامه، 1324: 241-240؛ بیغمی، 1381: 651 و160؛ بیغمی، 1388: 629 و 623؛ منوچهرخان حکیم، 1384: 217و 137؛ انجوی شیرازی، 1388: 160 و 148، 138، 130، 109؛ قصّههای مشدی گلین خانم، 1388: 333).
14- بر پایة یکی از روایتهای نقّالی، سروش نیز به خواب تهمینه میآید و چگونگی نبرد سهراب با اژدها را به تهمینه میآموزد (ر.ک. طومار کهن شاهنامة فردوسی،1390: 289).
15- در یکی از نسخههای شاهنامه به نشان تاریخ فارسی 18 که در دارالکتب قاهره نگهداری میشود، داستان پتیاره در پایان پادشاهی کیقباد آمده است (ر.ک. خالقیمطلق، 1364 الف: 387؛ خالقیمطلق، 1364ب: 254).
16- توضیح آنکه منظومههای حماسی بر جای مانده در دو دسته کلّی و متمایز جای میگیرند: دستة نخست حماسههایی هستند که ریشه در روایات پیش از اسلام دارند مانند شاهنامه، گرشاسبنامه، بهمننامه و... . دستة دوم حماسههایی هستند که روایاتشان به تقلید از شاهنامة فردوسی سروده شده و در واقع شماری از قهرمانان آنان، ساخته و پرداختة ذهن نقّالان و داستانپردازان دورة اسلامی است و ریشه در حماسههای ملّی ایران ندارند (ر.ک. نحوی، 1380: 372- 371؛ آیدنلو، 1383: 175).
17- استناد به این سخن فردوسی است که دربارة آزادسرو فرموده است: «بسی داشتی رزم رستم به یاد» (فردوسی، 1386: 5/ 439).