نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
 This study shows that it is possible to correct or improve, by means of textual criticism, the results obtained from less accurate stylistic methods the result is the introduction of a new method for accuracy of stylistic deductions by assisting textual criticism. The exact date of the writing of Jaameâ-os-settin, known also as âthe exegesis of Sura Josephâ and written by Abubakr Ahmad ibn Mohammad ibn Zayd al-Tusi, is not known. There has been estimates based on stylistics criteria, and based on stylistic characteristics, it is placed almost at the same time Kashf-ol-Asrar was written, i.e., the second decade of the 6th century A.H. The author of this article became suspicious of this dating when he found some Arabic verses in the text by some poets living at least 70 years after this estimated date. Therefore, he started reviewing all the verses of poetry in Jaameâ-os-settin which belong to a variety of Persian and Arabic poets, in order to find the true author of the verses. Because Tusi has maintained that he , in writing his own book, had used books on the art of preaching, especially those preaching using Josephâs story, the author of this article concentrated on the preaching texts which contained some of the poetical verses found also in Jaameâ-os-settain this led to more evidence supporting the thesis of the research, and the recognition of the fact that a way to estimate a date would be to consider and compare the variants of the Persian and Arabic verses in different books, especially the Arabic verses which, due to Persiansâ lack of fluency in this language, have gone under little evolution. One other fact which helps in pinpointing the date is a migration from Khurasan to Iraq to Azarbayejaan ascribed to Tusi by his biographer, a migration most probably taken as a flight from advancing Mongol armies. This completely corresponds to the date obtained by tracing the poetry verses as mentioned, and gives us an estimated date of the second decade of seventh century A.H, instead of previously held estimate of one century earlier.
کلیدواژهها [English]
مقدمه:
تاکنون تنها راه شناخته شده برای حدسزدن تاریخ نگارش کتابی که به هر علتی تاریخ حیات مؤلف آن مشخص نبود، علم سبکشناسی بود. حال تصور کنید نویسندة کتاب کسی باشد که متفاوت با زمان خود مینویسد. یعنی شاعر یا نثر نویسی که زمان حیاتش معلوم نیست، به هر علتی قدم بر قدم گذشتگان نهد و کمتر نشانهای از زمان حیاتش به جای بگذارد. حال شناخت زمان حیات مؤلف و نگارش آن اثر با معیارهای سبکشناسانه دشوار خواهد بود؛ اگر از منظر انتخاب واژگان به عنوان یکی از مهمترین مختصههای زبانی در تشخیص سبک بنگریم، خواهیم دید واژگان یک شاعر یا نثرنویس ممکن است به دلایلی به گونهای انتخاب شوند که باعث اشتباه در تشخیص زمان نگارش اثر با معیارهای سبکشناسانه شوند. فیالمثل شاعری چون انوری که با واژگان رایج در زمان خویش شعر میسروده است، شعری متفاوت از شعرای همزمانش، که در سرودن بر واژگان استادان ماقبل خود تکیه داشتهاند، میسراید. لذا بر اساس علم سبک شناسی باید متعلق به زمانی متفاوت از معاصران خود باشد؛ و ما بواسطة رویشناس بودن اوست که در سرگذشت و تاریخ حیات او شکی نداریم. با این اوصاف میتوان دید که نقایصی در روش علم سبکشناسی برای پاسخ به چنین پرسشهایی وجود دارد.
پیشینه پژوهش
در حد جستجوهای نگارنده تنها روش مورد استفاده برای تخمین تاریخ نگارش متونی با هویت ناشناس، عرضة متن به معیارهای علم سبکشناسی بوده است؛ نیز در خصوص اینکه نقص مورد اشاره در روش تخمین سبکشناسانه از تاریخ نگارش آثار مجهول الهویه را چگونه میتوان رفع کرد تاکنون پژوهشی انجام نشده است. در خصوص نمونة بررسی شده با این روش یعنی جامع الستین، تخمینهای ارائه شده دکتر معین و مصحح جامع الستین (محمد روشن) نتایج منتج از معیارها و روشهای علم سبکشناسی است و پژوهشی که این نتایج را در خصوص جامع الستین یا هر اثر دیگری، بازنگری کرده باشد موجود نیست.
روش پژوهش
در این خصوص متنشناسی است که میتواند نقص مورد بحث در علم سبکشناسی را تصحیح کند. متن شناسی که در واقع روشی است که برای تصحیح متون مورد استفاده قرار میگیرد، وسایلی را در اختیار ما میگذارد که میتوان علاوه بر تصحیح متون، برای تخمین تاریخ نگارش متون مجهول الهویه از آن بهره جست. این پژوهش نشان خواهد داد که چگونه این کار امکانپذیر است. روش ابداعی این پژوهش میتواند کاربردهای زیادی داشته باشد. این روش در خصوص مبحث تاریخ ادبیات میتواند اشتباهاتی را که در بسیاری از تذکرهها رخ داده مورد نقد قرار دهد و تمامی مواردی که صرفا علم سبکشناسی نظر آخر را داده است، مورد بازبینی قرار دهد. در متونی که از نظر محتوایی یکسانند گاه ابیاتی مثل سایر میشوند و توسط نویسندگانی که طی زمانهای مختلف در آن مبحث آثاری بر جای میگذارند، مورد استفاده قرار میگیرند. چون در زمانهای قدیم صنعت چاپ وجود نداشت، نیز دسترسی به نسخ مختلف از یک کتاب برای نویسنده مقدور نبود، تغییراتی که در ضبط ابیات به هنگام استنساخ از کتب، یا وام گرفتن از مطالب آنها اتفاق میافتاد، به گونهای بوده است که قیاس ضبطهای آنها در متون مختلف یک روند قابل پیگیری را بوجود میآورد. به این معنا که اگر ما کتابی مجهول الهویه داشته باشیم که تاریخ نگارش آن را ندانیم و در آن بیت یا ابیاتی از این دست باشد، میتوان تاریخ نگارش آن را با مطابقت ضبط ابیات مذکور، با روند تغییرات ضبط آن ابیات طی قرون متمادی در کتب هممحتوایش، تخمین زد. در این میان اگر این ابیات به زبانی متفاوت از متن باشند، به علت ناآشنایی یا آشنایی کمتر کاتبان که سهم عمده تغییرات ضبطها به عهده آنهاست، تطورات کمتری در ضبطها خواهند داشت و در نتیجه امکان بهتری را برای پیگیری روند تغییرات ضبطها بهدست میدهند. جامع الستین نمونهای از این دست معماست که تاریخ حیات مؤلف و تاریخ نگارش آن مشخص نیست. ما این روش را روی این کتاب که دارای ابیات عربی و فارسی بسیاری بود که در متون هم محتوایش، یعنی متون وعظ، مورد استفاده قرار گرفته بود اعمال کردیم. چرا که جامع الستین طبق گفته مؤلفش برای راغبان تحصیل فن وعظ نوشته شده است. نتیجة به دست آمده فرض ما را در خصوص امکان استفاده از این روش تایید کرد و نشان داد که کتابهایی که از نظر زمانی به هم نزدیکترند ضبطهای بسیار نزدیکتری از ابیات مورد اشاره دارند. با این روش حدس هایی قریب به یقین از تاریخ کتابت این اثر میسر شد. این حدسها با یافتن ابیاتی مورد استفاده طوسی که سرایندة آنها بسیار متاخر بر تاریخی بود که تخمینهای سبکشناسانه از تاریخ نگارش جامع الستین بهدست میداد و شواهد تاریخی دیگر موجود در متن، به یقین بدل شد.
معرفی جامع الستین
نسخة خطی جامع الستین یا تفسیر سوره یوسف نخست توسط دکتر معین در مجله یغما معرفی شد. سپس توسط آقای محمد روشن و با نظارت احسان یارشاطر تصحیح شد. ویژگیهای سبکی این متن از جمله آوردن اشعار در متن نثر، زمان نگارش آن را به طور تقریبی مشخص میکند. دکتر معین در مقالهای با لحاظ کردن همین ویژگی ها و جملهای در متن که تلویحا به زمان نگارش آن اشاره دارد، آن را از مؤلفات قرن ششم دانستهاند (طوسی[مقدمه مصحح]،12:1356) که با اظهار نظر مصحح مبنی بر شباهت آن در نوع پرداخت و روش تنظیم به کشف الاسرار - نوشته شده در سال520- همسو است. مصحح (محمد روشن) صرفا به ابیات، مابین سطور و پایان فصول این کتاب اشاره کرده است و میگوید که گاه به نهایت سست و سبکاند] (طوسی[مقدمه مصحح]،13:1356). در تصحیح این متن از مقابله دو نسخه که یکی به تاریخ 711 ﻫ .ق. و دیگری به تاریخ847 ﻫ .ق. است استفاده شده است و مشکل اینجاست که نسخة متقدم هیچ نشانی مبنی بر هم زمانی با مؤلف ندارد. بررسی اشعار این کتاب که مسبوق به پیشینهای نبود، این نکات را نشان میدهد: نخست اینکه در این متن 249 قطعه شعر بالغ بر 695 بیت وجود دارد که 24 بیت آن عربی است؛ 168 رباعی که چهار رباعی از آنها در متن تکرار شدهاست، 59 قطعه شعر با قالب غزل، پنج بیت فرد که یکی تکرار شده و 18 قطعه شعر عربی. دیگر اینکه در محدوده جستجوهای راقم این سطور، از بین اشعار پارسی 6 رباعی و یک مصراع آن، قطعا از دیگران است. از اشعار عربی با حدسی قریب به یقین هیچیک از آنها از او نیست و او در تقلید صرف آنها کوشیده است. از بررسی اشعار و جملاتی که در پینوشت قرار گرفته و متعلق به دیگر نسخة مقابله شده با اساس است، نیز میتوان نتایجی بهدست آورد.
بررسی سبکی اشعار پارسی که سرایندهای جز مؤلف برای آنها نیافتیم
قصد ما از این بررسی اولیه، پیش از هر چیز احاطه بر حدود و ثغور طبع طوسی در شاعری است تا در نهایت بتوانیم با این شناخت فصل ممیزی برای تحلیلهای لازم در این مقال داشته باشیم.
الف: بررسی وزن عروضی1
از 59 قطعه شعری که علاوه بر رباعیها در این متن یافت میشود، 4 قطعه رمل مثمن سالم، 2 رملمسدس سالم، 30 قطعه رمل مثمن مقصور، 2 قطعه رمل مثمن مخبون محذوف، 1 قطعه رمل مسدس مخبون محذوف و 3 قطعه رمل مسدس محذوفاند؛ 2 قطعه هزج مثمن سالم،3 قطعه هزج اخرب (دوری)، یک قطعه مصرع چهار بیتی با وزن رباعی (اخرب مکفوف ابتر؛ انگار که اتصال دو رباعی غیر خصی باشد)، یک قطعه هزج مسدس محذوف و 15 قطعه هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف. ذکر این نکات نشان دهنده آن است که گستره وزن عروضی شخص به عنوان یک شاعر بسیار محدود است. یعنی فقط در دو بحر از معمول ترین بحور متفق الارکان وگوش آشناترین ذحافات آنها. هر چند به واقع شاعر هم نبوده است و از جمله وعاظ بوده است و در ابتدای کتاب میآورد که کتاب را به در خواست مردم آذربایجان برای موعظه و آشکار کردن فن وعظ نوشته است (طوسی،1356: 2-1). غیر از محدودیت در بکارگیری وزن، اشکالهای عمده در رعایت قوانین عروضی دارد؛ تا آن حد که حتی قدرت درک درست از وزن را نمیتوان برای او متصور شد. فیالمثل در دو شعر، اشتباهی آشکار دارد و یک سبب را از انتهای ضرب کلیه مصراعهای اول یک شعر-جز در بیت اول- ساقط میکند (طوسی،1356: 253-157). گاه هم عبارتی که همانند بیت سروده، اصلا وزن ندارد یا صرفا کمی آهنگین است؛ گویی از جمله جملاتی است که بر سر منابر بدون دقت در وزن و فقط برای رعایت اندک موسیقیای خوشایند، خوانده میشود و اصلا نمیتوان به آن اطلاق شعر کرد:
ای پردة شرم برداشته در بازار ملامت |
|
یاد کن از آن رسوایی در بازار قیامت
|
هرچند در اکثر اشعاری که سروده است وزن را رعایت کرده است اما در سرودن بغایت ضعیف است.
ب: بررسی واژگان2
در مورد مختصات زبانی واژگان باید گفت که بررسی بسامد واژگان شعر او نشان می دهد که کلمات "وصل، وصال و وصلت" با بسامد 45 و "دوست" با بسامد 24، "بهشت"با بسامد19، "جنت" با بسامد7 و "جنه المأوی" با بسامد 2 به کار رفته اند که در مقابل آنها "فراق و فرقت" با بسامد 24، "عاصی، معصیت، عصیان و عاصیا (الف ندای فارسی)" با بسامد 21، "دوزخ با بسامد 17، "آتش" مکنی از دوزخ با بسامد6، "جهنم"با بسامد1 و "زلت" با بسامد 7 به کار رفتهاند و این بیانگر آن است که بیان وی، کاملا واعظانه است. که البته باید هم چنین باشد، چون او یک واعظ است. اما دایره لغات او در اشعار واقعا به این چند کلمه و کلمات دیگری که معمولا برگرفته از قرآن و احادیث در انذار و تبشیر هستند و بقیه کلماتی که آمدهاند تا این چند کلمه را به هم متصل کنند، محدود میشود. این دایره محدود کلمه سبب شده است که شعرهای او با مضمون تبشیر، با دوستی خداوند آغاز شود و بعد به کشف حجاب و نهایتا وصل انجامد؛ یا با انذار از عصیان و زلت شروع شود و به آتش و دوزخ ختم شود. گاه یک شعر از انذار به تبشیر و یا از تبشیر به انذار بیانجامد یا احوال مبشَّرین و منذَرین با هم قیاس گردد و در نهایت شعر با ترکیبی از همین واژگان سروده شود. در این بین"ظلم، مظلوم و ظالم" با بسامد 12،"بیداد" با بسامد 6 و "لحد" با بسامد 6، "گور" با بسامد 7 و "مرگ" با بسامد 19، دو مضمون اصلی دیگر را در اشعار او آشکار میکند. یکی موعظههای ظلمستیزانه، دیگر موعظه بهوسیله یادآوری مرگ. این بررسی بر واژگان، محدود بودن واژهگزینی او در شعر را آشکار میکند که نشان از ضعف قریحه اوست.
نکته دیگر در مورد واژههای او این است که گاه محدودیت انتخاب واژهای که داشته، سبب جعل واژههای نادرست شده است. او در دو مورد از این تعداد معدود شعر، مصدر جعلی "پناهیدن" را برای اینکه بتواند قافیه قرار گیرد با اسقاط الف به صورت "پنهیدن"آورده است:
ای آنکه همی تو روز و شب در گنهی
|
|
پیوسته به کار فاسقان میپنهی کز آفت او نرست کس تا تو رهی |
بررسی مختصات فکری
جز آنچه از واژگان او در مورد مختصات فکری آشکار میشود، چند مورد قابل توجه دیگر وجود دارد.
نخست، اشاره به مسأله رؤیت است به این علت که معمولا شعرهای او که جنبه تبشیر دارند، به لقا و دیدار ختم میشود (بسامد "دیدار" 18 و بسامد"لقا"9 و بسامد"رؤیت"1). او در چندین مورد بلافاصله پس از یاد کرد از لقاء و دیدار، منکران آن را بیم میدهد.
گویم سخنی با تو من از مذهب و سنت |
|
گر مؤمنی اندر دلت انکار نباشد |
دیگر در مورد مذاهب و فرق نیز اظهار نظری کاملا معمول دارد:
گر کیش ره مشبهان بگزینی |
|
با مشرک و گمراه تو در سجینی |
دو دیگر شماتت شعرا آنگونه که معمول بوده است.
ای نبشته از سرود و از غزل خروارها |
|
داستان ذکر من از دل چرا بستردهای |
سهدیگر طعنه به فلسفی
بس کس که به علم فیلسوفی بشتافت |
|
آمد به در سرای بوی تو نیافت |
این مختصر آمد تا تصویری تقریبی از شاعری او در دست باشد.
بررسی اشعار پارسی دیگران در کتاب او
الف:
بیت زیبایی در معارف بهاءولد (ر.ک.بهاءولد،10:1352)، نیز در مرزباننامه، باب هشتم، داستان ایراجسته و خسرو (ر.ک.وراوینی،630:1380) آمده است:
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت |
|
نه رنگ توان نمود نه بوی نهفت |
این بیت با افروده شدن بیتی قبل از آن، به یک رباعی تبدیل شده است و در دیوان شمس (ر.ک.مولوی،71:1363) و مکتوبات مولانا (ر.ک. مولوی،117:1389) آمده است:
آن را که غمی بود که بتواند گفت |
|
غم از دل خود به گفت بتواند رفت |
این رباعی دو بار در کتاب طوسی تکرار شده است:
آن را که غمی بود که بتواند گفت |
|
غم از دل خود به گفت بتواند رفت
|
آنچه جالب است این است که فقط بیت دوم این رباعی در معارف بهاءولد و مرزباننامه آمده است. معارف طبق نظر استاد فروزانفر و از شواهد موجود در نوشتههای آن، بین سال های 597 تا 607 ﻫ .ق. در وخش نوشته شده است و مرحوم استاد هرچند که نوشته شدن فصولی در روم را محتمل میدانند ولی قرینهای مؤید این مطلب نیافتهاند (ر.ک. فروزانفر،1352:لز). اگر مهاجرت صاحب معارف از بلخ به سوی روم را در سال 617 در نظر بگیریم که این طور هم هست و مرحوم استاد فروزانفر هم در بحث دقیقی در کتاب زندگانی مولانا تاریخ آغاز این سفر را کمی پیش از حمله مغول به بلخ و رسیدن او به قونیه را اواسط همان سال میدانند (ر.ک. فروزانفر،29:1366-16)، از آن رو که تاریخ نگارش مرزباننامه بین سالهای 617 تا 622 است محتملتر مینماید. میتوان گفت بهاءولد بر سعد وراوینی در ضبط این بیت مقدم است اگر خود سراینده آن نباشد. البته بهاءولد هیچگاه به عنوان شاعر شناخته نشده است و در کل معارف او نیز ابیات انگشت شماری دیده میشود. در هر دوی این کتابها صرفا بیت دوم این رباعی آمده است. اما مولانا با افزودن یک بیت به آن صورت رباعی داده، در رباعیات و مکتوباتش آورده است و طوسی این رباعی را با اندک تغییری در بیت دوم، که نشان ذهن غیر شاعرانهاش است، در جامع الستین آورده است. در مورد برخی از رباعیاتی که در دیوان شمس دیده می شود و تعداد معدودی از غزلیات باید گفت چون بیشتر اشعار در مجالس سماع خوانده میشده است، گاهی اشعاری که توسط قوال یا سایرین خوانده میشده توسط اشخاصی به عنوان اشعار سرودة مولانا ضبط میشده است. ما این مسئله را هم در مورد این رباعی لحاظ کردهایم. لیکن چون این بیت در کتاب بهاءولد بوده و صرفا هم یک بیت بوده است و سعد وراوینی هم آن را به همین صورت یعنی "فرد" آورده به احتمال سروده کسی ناشناس است هرچند احتمال نسبت دادن آن به بهاءولد هم منتفی نیست. در هر حال، تغییر تعداد ابیات، از دو اثر متقدم همزمان، یعنی معارف و مرزباننامه، به سه اثر متأخر یعنی رباعیات، مکتوبات و جامع الستین، احتمال قوی همزمان بودن متأخرین را دلیلی است.
ب:
اما رباعی دیگری از دیوان شمس نیز در این کتاب یافت می شود:
من مهر تو بر تارک افلاک نهم من مهر تو بر تارک افلاک نهم |
|
دست از غم تو بر دل غمناک نهم دست ستمت بر دل غمناک نهم |
این شعر نیز ابدا با ابیات سست طوسی قابل مقایسه نیست، بخصوص که باز اعمال تغییرات ناشیانه طوسی در آن مشهود است. لذا حدس ما در بررسی رباعی قبلی را مؤید است. دو احتمال وجود دارد؛ نخست اینکه نگارش این کتاب را پس از سروده شدن رباعیات مولانا فرض کنیم؛ دیگر که بگوییم سراینده آن کسی جز این هردو بوده است.
ج:
شعر دیگری که در این کتاب است رباعیای است که در قابوسنامه آمده است و از بررسی آن، نکات جالبی بدست میآید:
ای در کف پیری شده بیچاره و عاجز |
|
آهنگ شدن کن تو که عمرت به سر آمد |
رباعی آمده در کتاب طوسی این است؛ اما رباعی قابوسنامه:
کیکاوسی (کیکاوس ای) در کف پیری شده عاجز |
|
تدبیر شدن کن تو که شصت و سه در آمد |
کاملا مشخص است، که آنچه در قابوسنامه آمده تغییر پذیرفتة رباعی آمده در کتاب طوسی است. با این اوصاف فقط میتوان گفت که شعر از آن شاعر مجهولالهویهای است، که قبل از نگارش قابوسنامه میزیسته که شعر او در هر دو کتاب آمده است ولی عنصر المعالی، آن را به فراخور حال خودش تغییر داده است.
د:
رباعی دیگری نیز هست که هم در دیوان انوری است و هم جزو رباعیات خواجه عبدالله:
در هجر تو می بمیرم ای مشکین خال |
|
وز وصل تو می به دل بسوزم همه سال |
که در رباعیات خواجه ضبط آن چنین است:
در هجر همیبسازم از شرم خیال |
|
در وصل همی بسوزم از بیم زوال |
ضبط دیوان انوری با ضبط رباعیات خواجه، یک کلمه در مصراع اول رباعی اختلاف دارد: "بسوزم" بهجای "بسازم" (انوری،1340 : 1004). به هر حال انتساب آن به خواجه عبدالله محتملتر است چرا که معنی عقلانی و محتمل ابیات با آنچه از خواجه عبدالله داریم تناسب بیشتری دارد و میتوان دید که طوسی در هنگام نقل، بعضی ابیات را عمداً یا سهواً تغییر داده است.
ه:
طوسی یک مصراع از شعری را که شیخ اشراق در ابتدای رساله "فی حقیقه العشق" یا "مونس العشاق" آورده است نیز در کتاب خود دارد:
گر چشم من آن نرگس پر بار ندیدی |
|
از خون دلم قطره به رخ بر نچکیدی |
و شعر شیخ اشراق:
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی |
|
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟ |
اگر مرگ سهروردی587 ﻫ .ق. باشد، آنوقت باید گفت که طوسی متاخر از اوست. اما نکته مهم این است که شیخ اشراق کتاب خود یعنی رساله فی حقیقه العشق را با استفاده از داستان یوسف(ع) نوشته است و آورده که[چون یوسف خلق شد حسن را راه به عالم پیدا شد و عشق و حزن نیز که ملازمان او بودند به عالم راه یافتند و عشق سر از مصر درآورد به خانه زلیخا رفت و حزن سر از کنعان در آورد و به خانه یعقوب] (سهروردی،267:1380) و طوسی هم در ابتدای کتابش گفته است که[ برای تعلیم وعظ ، پس از ساعتها تفکر و اندیشه، داستانی بهتر از داستان یوسف(ع) نیافته است و آنچه آورده در کتابهای معتمد خوانده و دیده است] (طوسی2:1356).
بررسی برخی اشعار نسخه بدل
نسخة بدل مورد مقابله که در سال 847 ﻫ .ق. مکتوب شده، دستبرد کاتب در افزودن اشعار به ذوق خود به نسخه را نیز آشکار میکند. چرا که تک بیت افزوده(در پینوشت متن مصحح) از آن کسی است که بسیار متاخر است. راقم این سطور در اول نگاه، گمان برده بود که با بیتی از آن دیگران سر وکار دارد. زیرا همانطور که بررسی اولیه ما معلوم کرده بود بحر عروضی این بیت به هیچ عنوان نمیتوانست مطبوع طبع طوسی باشد. جستجو معلوم کرد که این حدس صحیح بوده است. بیت از آن سلمان ساوجی و با بحر مجتث بود:
تو می روی و من خسته باز میمانم |
|
چگونه بی تو بمانم عجب همیمانم (طوسی،145:1356)(ساوجی،464:1371) |
بررسی اشعار عربی موجود در متن
الف:
در جایی طوسی جملهای میآورد به این صورت: یا غایبا عن العین حاضرا فی الفؤاد، سلام علی الغایب الحاضری (طوسی،465:1356)؛
مصحح آن را از نسخة بدل به صورت بیت:
ایا غایبا حاضرا فی الفؤاد |
|
سلام علی الغایب الحاضر |
که بیت :
تملکت یا مهجتی مهجتی |
|
و اسهرت یا ناظری ناظری |
را پیش از خود دارد در پینوشت قرار داده است. بیت دوم در دیوان الوأواء دمشقی (م385 ﻫ .ق.) جزو اشعار منسوب به او است (الوأواء،1331: 138-139). و عینا در کتاب نشوار المحاضره و اخبار المذاکره قاضی تنوخی (329-384 ﻫ .ق.) نیز هست و آنجا آمده که ابوالفرج کاتب ابن البکتمری که مردی شامی بوده است این شعر را از قول اهالی شهرش برای خود میخوانده است (تنوخی،252:1361-251). با این شاهد میتوان به یقین گفت که شعر از آن الوأواء است.
اما بیت اول به صورت
یا غایبا حاضرا فی الفؤاد |
|
سلام علی الحاضر الغایب |
در کتاب اسرار البلاغه جرجانی آمده است (جرجانی،133:1412) و سراینده آن شخصی است به نام قاضی ابوالحسن که عبدالقاهر بارها و بارها در اسرارالبلاغه از او نام برده است. این شخص علی بن عبدالعزیز قاضی ابوالحسن جرجانی (362/365-290 ﻫ .ق.) است. در قرون بعد نویسندگان صرف یکسان بودن وزن و موضوع این بیت با ابیات الوأواء، جای دو کلمة آخر را تغییر داده قافیه را یکسان کرده، آنها را به هم آمیختهاند. این آمیختگی اولین بار در کتاب الذخیره ابن بسام (542-447 ﻫ .ق.) رخ داده است؛ او این کتاب را برای معارضه با یتیمه الدهر ثعالبی تالیف کرد اما او این اشعار به هم آمیخته را به الفقیه الحافظ عبدالوهاب بن علی بن النصر المالکی البغدادی که قاضی نیز بوده است، نسبت داده است (ابن بسام،523:1979). این در حالی است که عبدالوهاب به این مسأله که شعرها از او نیست اعتراف کرده است. در کتاب التکملة لکتاب الصلة ابن الابار اندلسی آمده است:
«وقرأت بخط شیخنا أبیعبدالله بن نوح أخبر أبوبکر بن العربی قال أنا محمد بن سابق الصقلی قال أخبرنا أبوبکر بن البر قال قلت لعبد الوهاب بن علی بن نصر القاضی أ أنت القائل
تمکلت یا مهجتی مهجتی |
|
و اسهرت یا ناظری ناظری |
فخجل و قال دع هذا یا أبابکر فإنما هذا أخبار الصبا و قد أجاز لی ما رواه ابن العربی و ألفه القاضیان أبوبکر بن أبی جمره و أبو الخطاب بن واجب عنه و یروی ابن أبی جمره منهما عن أبی القاسم بن ورد عن محمد بن سابق الصقلی جمیع ما ألفه و رواه و حدثنی الخطیب أبو محمد عبدالله بن عبد الرحمن الأزدی و الفقیه أبو العباس» (ابن الأبار،368:1886).
این بررسی بدست میدهد که کاتب نسخة بدل جامع الستین که این بیت الوأواء را به متن افزوده است، احتمالا از کتاب ابن بسام گرفته است. اما طوسی محتملا آن را از لطائف اللطف ثعالبی(429-350 ﻫ .ق.) (ثعالبی،109:1432) یا حماسه الظرفاء عبدلکانی زوزنی (م431ﻫ) (عبدلکانی،119:1978) گرفته است، و این دو هم عصر بوده یکی مترجم کتاب دیگری است (ر.ک.چتین،714:1391) این بیت اولین بار در کتاب آنان با تغییر مکان دو کلمه"غایب" و "حاضر" با بیتی دیگر که در ابیات الوأواء وجود ندارد آمیخته شده است. این ابیات از لحاظ موضوع بحث، یعنی زمان نگارش کتاب، حداکثر همان زمانی که تاکنون گمان میرفته یعنی دهة دوم قرن ششم را نشانگر است. لیکن بررسی مفصل این بیت به ما نشان داد که میتوان زمان تغییرات ایجاد شده در ضبطها را با مقایسه رهگیری کرد.
ب:
فرید جمال لا یری مثل حسنه |
|
و من وجهه ماء الجلاله یقطر |
برای ابیات فوق سرایندهای نیافتیم اما شباهت بسیاری با یک مصراع از ابوالعتاهیه دارد که با توجه به بیت دیگری که از او در کتاب طوسی یافتیم تقلید از او محتمل است. دیگر که ابوالعتاهیه نیز دو بار چنین ترکیبی را استفاده کرده است.
(لیالی تدنی منک بالقرب مجلسی (رایتک فیما یخطی الناس ینظر |
|
و وجهک من ماء البشاشه یقطر) و راسک من ماء الخطیئه یقطر)
|
ضمن اینکه وزن این دو بیت با بیتی که طوسی آورده یکی است و طبع طوسی صرفا بر روی الگو پیش رفته، کلماتی را جایگزین کرده است. نمونۀ این کار را در ابیات عربی بعد نیز خواهیم دید. بررسی این بیت نحوهای از برخورد طوسی با ابیات در هنگام نقل را نشان میدهد.
ج:
بیت دیگر از ابوالعتاهیه که در این کتاب آمده این است:
وفی کل شیء له آیه |
|
دلیل علی انه واحد |
که البته ضبط طوسی با ضبطی که از این بیت در اسرار التوحید آمده، مطابقت دارد و ضبط دیوان ابوالعتاهیه این است:
و فی کل شیء له آیة |
|
تدل علی انه واحد
|
و میتوان حدس زد که طوسی آن را از اسرار التوحید یا روایتهای پس از آن اخذ کرده است که با این حساب نگارش متن مورد بررسی ما را طبق نظردکتر ذبیح الله صفا که تاریخ نگارش اسرار التوحید را بعد از سال 570 ﻫ .ق. دانستهاند، باید دانست (صفا،361:1383). این بیت نیز نمونهای است که میتواند این نظریه را پیش روی ما قرار دهد که تطور ضبط میتواند راهگشای تخمین زمان نگارش اثر باشد.
د:
لیس بین الموت والفراق فرق |
|
کل صب یموت عند الفراق |
که با این شعر خبزأرزی در مصراعی کاملا مطابق است و در مصراع دیگر هم تطابق قابل توجه دارد:
غصص الموت ساعة ثم تفنی |
|
و فراق الحبیب فی صدر باق |
و این نشان می دهد که طوسی سعی در عربی سرودن البته با تقلید صرف نیز داشته است و بیت اول را خود به ابیات خبزأرزی افزوده است.
ه:
بیت زیر از متنبی اخذ شده است:
اذا انهمر الدموع علی الخدود اذا اشتبهت دموع فی خدود |
|
تبین من بکا ممن تباکا تبین من بکی ممن تباکی |
اهمیت این بیت در مبحث مقال، در سطور متأخر در بررسی ابیاتی که از ابنجوزی در کتاب طوسی یافتیم ذکر خواهد شد.
و:
و باز هم از متنبی
الناس ما لم یروک اشباه |
|
و الدهر لفظ و کنت معناه |
این بیت پاسخی در قبال پرسش پژوهش ما ندارد و فقط توجه طوسی به اشعار عربی مربوط به بکاء و وعظ را نشانگر است.
ز:
و از ابونواس
مزجت دینی بدین القوم فامتزجا مزجت دینی بدین الروم فامتزجا |
|
اصبحت حیران لا دنیا و لا دینی کالماء یمزج بالصرف الرساطون |
اینجا طوسی با جرح و تعدیلی چون تغییر چند کلمه و آمیختن دوبیت، ابیات اباحی ابونواس را به سوی مقصود واعظانة خود سوق داده است.
ح:
و از ابوتراب نخشبی
رایت سرور قلبی فی منامی |
|
فاحببت التنعس والمناما |
(ابن ملقن،315:1427 ) (طوسی،241:1356 )
این بیت با توجه به مضمون عاشقانه داستان یوسف برای وعظ به عشق به خداوند آورده شده است. و البته ابوتراب خود از عرفای بنام است.
ط:
و از بحتری
اما فی نبی الله یوسف اسوه ففی رسول الله یوسف اسوه |
|
لمثلک محبوسا علی الظلم و الافک بمثلک محبوسا علی الضیم و الضنک |
به نظر میرسد تغییرات این ابیات نتیجه ضعف حافظة طوسی و شاید غلط خواندن کاتب باشد.
ی:
و بیت دیگر منقول در کتاب الاشباه و النظائر من اشعار المتقدمین و الجاهلیین و المخضرمین
ا ترحل عن حبیب ثم تبکی ا ترحل عن حبیب ثم تبکی |
|
عزیزی ما دعاک الی الفراق علیه فما دعاک الی الفراق |
تغییرات این بیت ناچیز است.
ک:
و بیت دیگرکه شاعر آن مجهول است، منقول در کتاب البیان و التبیین جاحظ
اذا تضایق امرا فانتظر فرجا اذا تضایق امرا فانتظر فرجا |
|
فان آخر الهم اول الفرج فاضیق الامر ادناه من الفرج |
این بیت هم نشانگر ضعف حافظة طوسی است. هر چند مفهوم را نگاه داشته است ولی کلمات را عوض کرده است.
ل:
و بیت دیگر از دیوان منسوب به علی بن ابی طالب
اذا تم امر دنا نقصه اذا تم امر بدا نقصه |
|
توقع زوالا اذا قیل تم توقع زوالا اذا قیل تم
|
این تغییر نیز ناچیز است.
م:
و بیت دیگر از ابوالفتح بستی
رمیتک من حکم القضاء بنظرة رمیتک عن حکم القضاء بنظرة |
|
و ما لی علی حکم القضاء مناص و ما لی عن حکم القضاء مناص |
این تغییر نیز ناچیز است.
ن:
در مقدمه کتاب النهایه فی النحو ابن خباز موصلی صرفا بیت اول این دو بیت آمده است که به گفته ابن خباز موصلی نحوی در کتاب النهایه فی النحو-که نسخة خطی آن ذیل نام النهایه فی شرح الکفایه با شمارة B165 در کتابخانه دانشگاه پرینستون نگهداری میشود- از آن ابو النجم الرکابی است:
ریح الجنوب اذا مررت بموصل |
|
قولی لها ما کنت الا مقطعا |
وفات ابن خباز 639 ﻫ .ق. است اما این نکته نمیتواند در تدقیق کار به ما کمک کند چرا که هیچ اطلاعی از الرکابی و زندگی او نداریم.
س:
دیگر، شعری است که از آن ابنجوزی(م597 ﻫ .ق.) است و در کتاب المدهش(591 ﻫ .ق.) او آمده است.
المدهش کتابی است که اعم آن برای موعظه است. ابنجوزی این شعر را به دنبال شعری از متنبی که اتفاقا در کتاب طوسی هم آمده بود«اذا اشتبهت دموع فی خدود تبین من بکی ممن تباکی»(متنبی،454:1414 )، برای موعظهای میآورد و در نهایت بعد از آوردن ابیات زیر با اشاره به داستان یوسف این موعظه ختم میشود:
احبای اما جفن عینی فمقروح |
|
و اما فؤادی فهو بالشوق مجروح
|
که بیت سوم شباهت بسیار زیادی به بیت زیر از شعیب ابومدین تلمسانی(م594 ﻫ .ق.) دارد:
و نحیا بذکراکم اذا لم نراکم |
|
الا ان تذکار الاحبه ینعشنا |
این هر دو یعنی ابنجوزی و شیخ ابومدین هم عصر بودهاند. ابومدین اشعاری لطیف و زیبا دارد. آیا این موردی از توارد است؟ البته کمی بعید به نظر میرسد و اینچنین مینماید که ابنجوزی که تلبیس ابلیس را نوشته است و اشخاصی چون شعیب ابومدین را مورد تاخت و تاز قرار داده است، بیت او را انتحال کرده است اما مطرح کردن این انتحال از نظر موضوع مورد بررسی، ما تأییدی بر زمان حدودی سروده شدن شعر ابنجوزی دارد که طبق آنچه در کتابش آمده سال591 ﻫ .ق. است یعنی سه سال پیش از وفات شعیب ابومدین و 7سال پیش از مرگ خودش. در هرحال این شاهد و شواهد بعدی، نشان میدهد که کتاب طوسی در تاریخی بعد از المدهش ابنجوزی به نگارش در آمده است.
باری، آنچه طوسی آورده این است:
یذکرنی مر النسیم عهودکم |
|
فازداد شوقا کلما هبت الریح |
بیت دوم آنچه در کتاب طوسی آمده نسبت به دو بیت دیگر سست و ضعیف است، و احتمالا از همان دسته ابیاتی است که او به دلخواه میافزوده است. چنانکه به دیگر شعرهای عربی چون شعر ابونواس و خبزأرزی و فارسی نظیر شعر رودکی هم افزوده بود. چون متوجه شدیم که طوسی، برای نوشتن کتاب وعظ خویش به آثاری که از داستان یوسف استفاده کردهاند، نظر داشته است. پس در آثار ابنجوزی بیشتر تفحص کردیم و دریافتیم که او طلایهدار واعظین، خصوصا وعظ با استفاده از داستان یوسف است. به این شاهد که در جای جای کتاب "المدهش"، 24 مرتبه از داستان یوسف برای وعظ استفاده کرده است:
(ر.ک. ابنالجوزی،1973 :
102، 103، 103، 104، 144، 147، 169، 176، 218، 238، 251، 255، 262، 283، 302، 311، 324، 327، 343، 387، 409، 430، 479، 496، 513، 526)و اصلا فصل دهم از باب الخامس فی المواعظ این کتاب مختص وعظ با داستان یوسف(ع) است. در کتاب "اللطائف" هم که سراسر موعظه است، ابنجوزی دقیقا همین روند را ادامه داده است و در مجموع 16 مرتبه:
(ر.ک. ابنالجوزی،16،18،28،269،48،54،56،57،67،76،80،81،83،91،96،106:1990)برای وعظ از داستان یوسف استفاده کرده است. علاوه بر همة اینها کتابی کوتاه در موعظه به نام المنثور دارد که تمامی آن وعظ با استفاده از داستان یوسف است. ضمن اینکه در آثار دیگرش مثل "تنبیه النائم" و "مواعظ" هم هر کدام دو نمونه از این نوع موعظه یافت میشود.
نیز این دو بیت که در بین ابیات عربی کتاب المنثور وجود داشت:
غبتم فما سرّنی من بعد فرقتکم |
|
شیء ولا طاب لی من بعدکم طرب
|
که بسیار نزدیک و هم مضمون با یکی از رباعیات سروده شده توسط طوسی است:
رسم طرب از دلم فراقت بسترد |
|
با فرقت تو بسر همی نتوان برد |
بیشک میتوان گفت که طوسی کتابهای او را مطالعه کرده بوده است و قصد برگرداندن آن ابیات را به فارسی داشته است؛ در سطور باقیمانده از این مقال نشان خواهیم داد که طوسی معمولا سعی در ترجمه اشعار عربی به فارسی دارد اما با این اوصاف شاید به نظر برسد که از جملات و عبارات ابنجوزی در نثر هم استفاده کرده باشد. در حد جستجوهای مؤلف این سطور چنین چیزی مشاهده نیفتاد. هر چند او در سرودن ضعیف است اما انصاف را باید گفت که نثری ساده، روان و بی پیرایه و گاه با سجع و موازنة زیبا و آراسته دارد، بدون اینکه تصنع و تکلفی در نوشتارش راه یابد و با این استیلای بر نثر و داشتن سبکی مخصوص خودش در نحوه نگارش، خود را بینیاز از تقلید از دیگران میدیده است. لذا با شناختی که از خود داشته است صرفا در اشعار وام از دیگران ستانده است.
ع:
شعر دیگر در کتاب طوسی:
یا غافل القلب عن ذکر المنیات |
|
عما قلیل ستر ما بین اموات
|
که تغییر یافته این شعر کتاب القبور ابن ابی الدنیا است که گفته است از ابو جعفر قرشی شنیده و او هم از مردی که آن را بر سنگ یکی از قبور بصره میخوانده است:
یا غافل القلب عن ذکر المنیات |
|
عما قلیل ستثوی بین أموات |
باز در اینجا نیز آمیختن مصراعها به یکدیگر و درهم ریختگی در نقل به چشم میخورد.
ف:
در کتاب الجلیس الصالح الکافی و الانیس الناصح الشافی متعلق به ابی الفرج المعافی بن زکریا النهراوانی الجریری ذیل عنوان "رمی بسهام السحر" آمده است که:«حدثنا احمد بن ابی سهل بن عاصم ابوبکر الحلوانی قال ابوبکر ختن المبرد قال: لقینی الاسباطی علی الجسر و قد اخذ اسماعیل بن بلبل دور اهل الخلد فقال لی:
بغی و للبغی سهام تنتظر |
|
انفذ فی الاکباد من وخز الابر |
سهام ایدی القانتین فی السحر
قال فما مضت الایام حتی کان من امر اسماعیل ماکان(نهروانی،175:1413)
کسانی که در این حکایت از آنان صحبت به میان آمده است یکی اسماعیل بن بلبل است که از سال 265ﻫ وزیر معتمد عباسی بود و در سال 278ﻫ بدست همو کشته شد. از هجویهای که ابن رومی علیه ابن بلبل سروده نیز برمیآید که از چند سال قبل از وزارت نیز شغل دیوانی داشته است. دیگر أبو العباس محمد بن یزید بن عبد الأکبر معروف به المبرد (286-210 ﻫ .ق.) است که عالم در بلاغت و نحو و نقد بوده است. دودیگر داماد المبرد است که نام او ابوبکر است. او ابوبکر محمد بن جعفر الصیدلانی النحوی است. و سه دیگر کسی است به نام الاسباطی که این شعر از او نقل قول شده است. این که اسباطی کیست بر ما معلوم نیست. یکی از کسانی در این دوره اسباطی نام دارد خیران خادم اسباطی (م261 ﻫ .ق.) است که از یاران امام هادی(ع) است. بعضی او را با خیران خادم قراطیسی یکی دانستهاند. به هر حال این شعر پیش از مرگ ابن بلبل گفته شده است.
در کتاب ربیع الابرار و نصوص الاخبار ابی القاسم محمود بن عمر الزمخشری(467-538ﻫ) نیز داریم:
وجد قاسم بن عبیدالله وزیر المکتفی(القاسم بن عبید الله بن سلیمان بن وهب بن سعید الحارثی)(م291 ﻫ) فی المصلاه ﺭﻗﻌه فیها:
بغی و للبغی سهام تنتظر |
|
انفذ فی الاحشاء من وخز الابر |
سهام ایدی القانتین فی السحر (زمخشری،323:1412)
که المکتفی بعد از المعتمد است. پس حکایت قبل قدیمتر است. تفاوت زمانی دو واقعهای که این ابیات دربارة آنها نقل شده است حدودا 30سال است. مرگ المعافی که نویسندة اولین نقل از این شعر است سال390ﻫ است و آن گونه که مصحح الجلیس گفته در دهة آخر زندگیش کتاب را نوشته است (ر.ک. نهروانی،59:1413). کتاب زمخشری که واقعه دوم را گزارش کرده بعد از سال 528 ﻫ .ق. است، یعنی ده سال پیش از مرگ زمخشری و بعد از نوشتن کتاب معروف کشاف در مکه آنگونه که در ربیع الابرار آمده است (ر.ک. زمخشری،16:1412). پس تطور ضبط این ابیات بعد از دو قرن و نیم از زمان روایت اول و فاصله حدودی یکصد و چهل سال بین نویسندگان آن فقط یک کلمه "احشاء" به جای" اکباد" است و اگر تاریخ نگارش جامع الستین هم زمان با کشف الاسرار، یعنی 520بود، به نظر میرسد باید همین ضبط را میداشت. اما پیگیری ضبطهای دیگر این ابیات نکاتی جالب را بر ما آشکار میکند. این ابیات غیر از جامع الستین در کتاب مکارم اخلاق رضی الدین ابو جعفر محمد نیشابوری (م598 ﻫ .ق.) و نامهای از خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی به پسرش نیز آمده است.
در کتاب مکارم اخلاق رضیالدین ابوجعفر محمد نیشابوری (م598 ﻫ .ق.) به نقل از کتاب الامالی خواجه امام خطیب مدنی داریم:
تبغی و للبغی سهام تنتظر أصابع المظلوم فی وقت السّحر |
|
دموع عینی باکیات فی السّحر أنفذ فی الأضلاع من وخز الإبر |
تلک سهام تتقّی و تحتذر (نیشابوری،130:1341)
و آمده است که این اشعار بر روی تیری نوشته شده بوده که در سینه امیر ظالمی در شهر سغد فرو میرود در حالی که او شب بر بام خفته بوده است. این حکایت درباب بیست و سوم کتاب مکارم اخلاق با عنوان" در عدل و ضدّ وی" آمده است.
تاریخ تسوید نسخه اساس تصحیح مکارم اخلاق 601 ﻫ .ق. بوده است یعنی دو سال بعد از مرگ مؤلفش. اما درباره این کتاب شواهدی هست که نشان میدهد یکی از اتفاقات ذکر شده در آن کتاب در سفر مؤلف به بخارا رخ داده است در تاریخ582 ﻫ .ق. (ر.ک. سلیمانی41:1377 -42)، پس قطعا تاریخ نوشته شدن این کتاب بعد 582 ﻫ .ق. است.
تغییرات این اشعار نسبت به آنچه در دو کتاب قبل آمده بود، بسیار زیادتر است. یعنی "اصابع" جایگزین"ایدی" شده است و دو مصراع افزوده شده است و "اکباد" که به "احشاء" تغییر یافته بود، اکنون"اضلاع" شده است.
در نامه خواجه رشید الدین فضل الله همدانی به پسرش که ذیل عنوان مکاتیب تاریخی در مجلة ارمغان چاپ شده، داریم:
اصابع المظلوم فی وقت السحر |
|
انفذ فی الأضلاع من وخز الإبر |
خواجه رشیدالدین که متولد629 ﻫ .ق. است، هرچند متأخر بر زمان مورد بحث ماست لیکن به واسطة نزدیکی زمانی، مؤید فرض ما بر نزدیک بودن ضبطهای نسخ در زمانهای نزدیک به هم و معنادار بودن تطور آنها برای تخمین زمان نگارش کتابهای حاوی این ابیات است. میبینیم که او هم "ایدی" را "اصابع"، و "اکباد" یا "احشاء" را "اضلاع" آورده است و یک مصراع از مصراع های افزوده را دارد.
اما در کتاب طوسی داریم:
اصابع المظلوم فی وقت السحر |
|
سهام خفی تتقی و تحتذر |
نتیجة قیاس تطور ضبطها جالب است و آنچه در کتاب طوسی آمده کاملا با دو مورد اخیر هم خوانی دارد. طوسی بلافاصله در ادامه این شعر عربی، این اشعار فارسی را آورده است:
انگشت دعا گو به شب تاره و تیرهست |
|
تیری که همه گونه از او بانگ و نفیرست |
که بیت دوم دقیقا ترجمه داستان آمده در پی ابیات مورد بررسی در مکارم اخلاق است. علاوه بر آن طوسی در ادامة دو بیت فوق، کل شعر عربی با ضبط اخیر را به فارسی ترجمة منظوم کرده است:
از دو کف مظلوم چو وقت سحر آید |
|
ده تیر جگر سنب و کشنده به در آید |
همان طور که آمد طوسی گاهی قصد ترجمه اشعار را از عربی به فارسی داشته است. او با شعر ابنجوزی نیز همین کار را کرده بود. از میان کتاب هایی که این شعر در آنها نقل شده بود همان طور که دیده شد ضبط طوسی از این ابیات هم با ضبط مکارم اخلاق و نیز با ضبط نامة خواجه رشید الدین فضل الله مطابقت دارد نه با آنچه از الجلیس و ربیع الابرار آمد. هرچند ما نتوانستیم کتاب الامالی یا صاحب آن یعنی خطیب مدنی که مرجع ابوجعفر نشابوری بوده است و از آن طریق زمان مربوط به آن را شناسایی کنیم، لیکن شعری که طوسی سروده و داستان امیر ظالم را منظوم کرده نشان میدهد که مکارم اخلاق، کتاب مد نظر طوسی برای نوشتن کتاب خودش است، خصوصا که باب بیست و ششم مکارم اخلاق که عنوان آن "عشق" است با داستانی از عشق یعقوب(ع) به یوسف(ع) آغاز میشود.
دو نکته در متن جامع الستین
الف: آنچه تلویحا تاریخ نگارش آن نشان میدهد چنین است: «ای عجب پیشینگان معجزات عیان میدیدند و مینگرویدند، و مؤمنان بعد از چهارصدسال و پانصدسال خبری بشنیدند بدان بگرویدند»(طوسی،281:1356). اما در نسخة بدل عبارت"و بیشتر" بعد از کلمة"پانصدسال"قرار دارد، که در تصحیح در متن قرار نگرفته است. مرحوم معین همین جمله را مؤید بر زمان مورد حدس خود یعنی قرن ششم و حدود سال520 فرض کردهاند. در بررسی ابیات آمده در نسخة بدل نشان دادیم که کاتب این نسخه مراعی امانت نیست و شعر سلمان ساوجی را افزوده است. بنابراین میتوان تصور کرد که در اینجا هم به تصور خودش برای مطابقت ذهن خواننده متاخر با متن، عبارت"و بیشتر" را افزوده است. تاریخی که عبارت"چهارصد سال و پانصد سال" به ذهن متبادر می کند چهار صد سالی است که به زودی به پانصدسال تبدیل خواهد شد؛ مثلا دهة آخر قرن پنجم یا چیزی مثل این. اما شواهدی که تاکنون از بررسی اشعار بدست آمد، جز این را برای ما آشکار میکند، پس باید عبارت " و بیشتر" را افتاده از قلم کاتب نسخة اساس و ضبط شده از جانب کاتب نسخة بدل بدانیم.
ب: دیگر که از شرح احوال طوسی در ابتدای متن اینگونه سخن به میان آمده است:
"احوال چنین گوید خواجه امام اجل تاج الدین سیف النظر جمال الائمه ابوبکر احمد بن محمد بن زید الطوسی قدس الله روحه و نور ضریحه که چون از دیار خوراسان نهضت کردیم و ببلاد کوهستان و عراق رحلت کردیم، رغبتها در علم فقه و ادب فاتر دیدیم و دواعی خلق بر تذکیر و تحصیل علم وافر دیدیم، تا به حدی که در محافل رسوم علم نظم مندرس گشته بود و هر کس به علم وعظ ملابس گشته بود. در هر شهر که خلق را موعظه کردیم و به راه ارشاد ایشان را دعوت کردیم از ما التماس کردند که در فن موعظه مجموعی سازیم و آنچه مکنون وسع و بیان بود و دلایل اهل ایمان بود در او بپردازیم. به هرجا مانعی پیدا شد از عوایق آسمان چون ازدحام اشتغال و سرعت انتقال تا به جانب آذربایجان رسیدیم...." (طوسی، 1365: 2-1).
با احتیاط میتوان گفت که این رحلت از خراسان به عراق و سپس به آذربایجان که عوایق آسمانش سبب ازدحام اشتغال و سرعت انتقال شده است، نیز احوال مردم زمانه از فقه و ادب روی گردان شده و بیشتر میل به موعظه دارد، گریز از سپاه مغول و بلای خانمانسوز هجمة آنان را نشانگر است. پس تاریخ نگارش کتاب مربوط به زمانی است که نویسنده در آذربایجان به امنیتی دست یافته است.«سپاه مغول در سال 618-617 ﻫ .ق. به آذربایجان رسید و شهر تبریز (مرکز آذربایجان پس از قزل ارسلان 587 ﻫ .ق.)که منقاد شد را امان داد ولی شهرهای اطراف را غارت کرد. بعد از آن، سال 622 ﻫ .ق. جلال الدین خوارزمشاه اتابک آن را ازمیان برمیدارد و شش سال آنجا حکومت میکند، نیز بعد از آن در سال629 ﻫ .ق. یعنی پس از حمله دوبارة مغول با خراج پذیرفتن، شهر درامان میماند. میتوان دید که آذربایجان و مرکز آن یعنی تبریز در آن ایام در امان بوده است»(ر.ک. مومنی،1381:تبریز).
نتیجه
1- در متنشناسی روشی وجود دارد که با در نظر گرفتن تطور ضبطهای اشعار، خصوصا اشعار عربی درون متون فارسیای که تاریخ نگارش آنها مجهول یا مشکوک است، میتوان با تخمینی بالنسبه دقیق زمان نگارش متون حاوی آنها را روشن کرد و از آن به عنوان مکمل سبکشناسی و تصحیح استنتاجهای آن مدد جست.
2- بر اساس این یافته نیز تاریخهایی که از زمان حیات سرایندگان دیگر اشعار موجود در کتاب جامع الستین به دست آمد میتوان موارد ذیل را دریافت:
الف- با تطابق ضبط شعر ابوالعتاهیه با اسرار التوحید، تاریخ نگارش آن میتواند بعد از نگارش اسرار التوحید باشد یعنی حدود 570 ﻫ .ق.
ب- تاریخ نگارش آن باید بعد از مصنفات فارسی شیخ اشراق یعنی587 ﻫ .ق. باشد زیرا مؤلف آورده که در نگارش کتابش به کتب حاوی داستان یوسف توجه داشته است مصراعی از شعری را به کار برده است که در ابتدای رساله فی العشق شیخ اشراق در شرح داستان یوسف آمده است.
ج- تاریخ نگارش آن باید بعد از نگارش مکارم اخلاق نیشابوری باشد، یعنی 582 ﻫ .ق.
د- با آوردن شعری از ابنجوزی، تاریخ نگارش آن بدون شک بعد از کتاب المدهش است، یعنی 591 ﻫ .ق.
ه - محتمل است که تاریخ نگارش آن بعد از نگارش معارف بهاءولد و نیز مرزبان نامه باشد؛ یعنی607 ﻫ .ق. تا 622 ﻫ .ق. اما از آنجا که ضبط بیت فارسی مشترک با این دو کتاب با ضبط آن بیت در رباعیات و مکتوبات مولانا جلال الدین مطابقت بیشتری دارد میتواند همزمان با این دوکتاب نگارش یافته باشد.
3- این بررسیها به انضمام شواهد درون متن نشان میدهند که نگارش این کتاب را میتوان در دورهای از حملة مغول دانست. تاریخ نگارش این کتاب قطعاً پس از قرن ششم و دردهة دوم یا دهة سوم قرن هفتم اندکی پس از حملة مغول است که حداقل یک قرن با آنچه که قضاوت بر اساس مختصات سبکی نشان میدهد یعنی حدود سال520 متفاوت است.
پینوشتها
1- به علت طولانی شدن نشانی بسامدهای اوزان اشعار مورد بررسی، برای جلوگیری از درهم ریختگی متن، آنها را در این پی نوشت آوردیم:
(طوسی، 1356: 145، رمل مثمن سالم: 473،603،627،640، رمل مسدس سالم: 49،253، رمل مثمن مقصور: 17،25،36،47
74،82،92،107،112،149،168،178،197،207،219،243،278،285،290،319،328،345،357،371،384،410،529،596،614،650، رمل مسدس محذوف: 188،562،663، رمل مثمن مخبون محذوف: 230،441، رمل مسدس مخبون محذوف: 711، هزج مثمن سالم: 308،675، هزج اخرب دوری: 381،475،547، هزج مسدس محذوف: 244، هزج اخرب مکفوف ابتر: 9، هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف: 101،121،135،157،212،262،363،427،500،533،589،605،653،686،697).
2- به علت طولانی شدن نشانی بسامدهای واژگان مورد بررسی، برای جلوگیری از درهم ریختگی متن، آنها را در این پی نوشت آوردیم:
(طوسی:1356وصل،وصلت وصال: 11،16،17،18،37،47،86،99،119،121،139،157،178،189،207،219،220،236،241
244،253،278،284،328،457،474،530،547،570،589،595،603،634،662،دوست: 36،55،149،157،210،241،243،
244،365،367،381،457،547،584،587،627،686، بهشت: 19،178،197،207،219،230،290،328،427،474،494،500
،530،596،627،640،653،663، جنت: 59،219،243،262،589،663، جنة المأوی: 357،596، فرقت و فراق: 40،41،56،168
،198،241،244،249،345،447،473،584،603،684،686، عاصی، معصیت، عصیان، عاصیا: 25،26،101،109،168،290،319
،328،384،410،603،627،675، دوزخ: 112،130،197،328،345،371،384،410،650،663، آتش(مکنی از دوزخ): 25،345
،371،437، جهنم: 650، زلت: 26،112،188،259،520، ظلم، مظلوم و ظالم: 210،212،290،295،328،433،490،574،611
بیداد: 134،211،447،587،611،691، لحد: 133،207،373،539،663، گور: 197،319،345،378،419،533،584،مرگ:
26،57،82،99،102،157،197،253،319،345،506،509،533،534،663،686، دیدار : 92،157،202،244،253،263
،427،457،530،589،634،640، لقا: 48،56،133،378،460،500،514،596، رؤیت: 189).