نویسندگان
دانشگاه خوارزمی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Attention to the advice and advicing in Iran has a life to the length of history, so that in the middle of oldest writing remainder from ancient Iran one can see the presence advices and councels. This tradition continued in the Islamic period and has continued its existence until our time and in this way, almost long, many of Iranian grandee and literateurs turned in and in this relation have lef precious works from themselves. One of the greatest poets of persian literature that have a special attention to the advice and counsel subject is Abolqasem e Ferdowsi. He in Shahnameh accorded special status for advice and counsel, and has been left in this aspect pithy and eloquent lines which from long time ago welcomed by public, and of course this is apart from numerous advices than there are in the text of the Shahnameh stories and expressed from characters language.
This research more than anything else tries to reveal intellectual sources of some Shahnameh advices and are presented in this base, more than Pahlavi books and andarzname like: Azarbad e Marspandan advices, andarzname Bozorgmehr, javidan e kharad, and poetry more poet before Ferdowsi like Rudaki as effective sources on Shshnameh advices.
کلیدواژهها [English]
- مقدمه
در فرهنگهای لغات برای واژه اندرز معانی مختلفی نظیر نصیحت، پند، موعظت، وعظ، عظه، نصح، تذکیر، ذکری و... آمده است (دهخدا، 1372: ذیل اندرز)و بیشتر به سخنانی اطلاق میشود که از سوی شخص برجستهای نظیر پادشاه یا روحانی بلند مرتبهای خطاب به فرزند، ندیمان، مردم جهان و... بیان شود (shaked & safa, 2011: 11).
«اندرز مخاطب خویش را به گوش فرا دادن نه به آواز ضمیر خویش، بل به ندای تجارب بهترین انسانها یعنی فرزانگان و خردمندان دعوت میکند. اینان وجدان بیدار جامعهاند و سخنان منسوب به آنان ندای این وجدان است» (فوشه کور، 1377: 12).
پیشینه توجه به اندرز و اندرزگویی در ایران به دوره پیش از اسلام و قدیمیترین نوشتههای به جا مانده از آن دوران میرسد؛ در این دوره و بهویژه عهد حکومت ساسانیان اهمیتی که به «این رشته از آثار اخلاقی میدادهاند باعث شده بود که اغلب در طراز لباسها یا حاشیه فرشها یا کناره سفرهها یا در میان بعضی از ظروف در ضمن نقش و نگار یا به جای نقش و نگار عبارات پندآمیز بنویسند» (محمدی ملایری، 1384: 260)؛ این قضیه فقط مختص این دوره نیسـت و «وقتی از ادب پهلوی که اندررنامههای آن مشهور است به ادب فارسی برسیم یک بار دیگر به نحوهای جدید از کیفیّت اندیشهها و موضوعات قدیم در آثار فارسی عهد اسلامی باز میخوریم با این تفاوت که در ادب فارسی این موضوع خاص از حدود رسالههای کوتاه با دستورهای موجز تجاوز کرده و توسعه وافری خواه به نظم و خواه به نثر حاصل نموده است»(صفا، 1368: 363). در این دوره بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی در میان آثار خود به اندرز پرداخته و در این زمینه میراثی ارزشمند از خود به یادگار نهادهاند؛ یکی از این شاعران حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در کتاب ارزشمند خود شاهنامه «بسیاری از اندیشهها و جهانبینی گذشته را که همچنان در خاطرهی جمعی ما ایرانیان نمرده بود در خود متبلور ساخت» (مسکوب، 1377: 584). با وجود این، ممکن است در نگاه اول عوام چنین بیندیشند که شاهنامه تنها کتاب افسانه و سرگذشت شاهان و پهلوانان ایرانی است امّا چنین نیست و «شاهنامه خود دارای معانی مختلف است و تنها کتاب قصّه نیست، فلسفه هست، اخلاق هست، غزل هست و بالاخره تمام فنون سخن هست و فردوسی از عهده تمام برآمده و حقّ هر یک را به واجبی ادا کرده است» (فروزانفر، 1387: 50).
از میان این معانی، مخاطب در سراسر کتاب با ابیات بلند و شیوایی در زمینه اخلاق و پند و اندرز مواجه میشود بهطوریکه اگر تمام این ابیات از لابهلای اوراق شاهنامه استخراج شود خود میتواند اندرزنامه مستقلی را تشکیل بدهد؛ حجم این اندرزها زیاد است و بخش قابل ملاحظهای از آنها مربوط به آن دسته از متون پهلوی است که فردوسی در اختیار داشته است؛ این اندرزها را میتوان به سه دسته اصلی تقسیم نمود: دسته اول که اساسیترین آن هاست در قسمت تاریخ ساسانیان دیده میشود، بهویژه در سرگذشت اردشیر بابکان، شاپور و خسرو انوشیروان؛ دسته دوم در آغاز و پایان داستانها آمده و معمولاً با موضوع همان داستانها متناسب است و یا اندرزهایی است که از زبان پادشاهان در آغاز جلوسشان بیان شده و عموماً درباره نحوه کشورداری و چگونگی رفتار با مردم و زیردستان است.
در متـن داستانها و ضمن ردّ و بدل شدن سخنان میان قهرمانان شاهنامه نیـز به اندرزهـای حکیمانه بسیاری برمیخوریم که احتمالاً در اصل همان داستانها وجود داشته است. در این زمینه میتوان به نصایح ایرج به برادرانش پیش از کشته شدنش اشاره کرد(صفا، 1368: 385-384):
مکـش مورکی را کـه روزی کشست |
|
که او نیز جان دارد و جان خـوشست |
گذشته از اینها «در حدود دو هزار بیت که چکیده ذوق و قریحه خود فردوسی است مشحون از حکمت و پند، بر حسب اقتضای کلام و موقعیت در قسمتهای مختلف شاهنامه پراکنده است» (نیساری،1350: 2).
همانطور که در سطور فوق مشاهده میشود در شاهنامه ابیات قابل توجهی به موضوع پند و اندرز اختصاص یافته است و ما در این پژوهش قصد داریم تا منشأ و آبشخور برخی از این اندرزها را جستوجو نماییم و ناگفته پیداست که سخن گفتن از پیشینه و منشأ سخنان و گفتههای یک شاعر و یا نویسنده کار آسانی نیست امّا وجود اشتراکات بسیار میان پندهای شاهنامه و منابع پیشین میتواند ما را به نوع استنباطات نزدیک کند.
2- پیشینهی پژوهش
پیرامون بررسی مآخذ اندرزهای شاهنامه، تاکنون چندین اثر به نگارش درآمده است که از مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- جوکار، نجف. (1379). پندنامهی انوشیروان در دیوان ابن یمین فریومدی و مقایسه با چند اثر ادبی دیگر. پژوهشنامه علوم انسانی. ش 29. 110-97.
- خلیلی جهانتیغ، مریم؛ دهرامی، مهدی. (1390). ادبیات تعلیمی و تربیتی در شاهنامهی فردوسی. پژوهشنامه ادبیات تعلیمی. سال 3. ش 11. 58-41.
- رادمنش، عطامحمد؛ جلالی، حسین. (1391). پژواک فرهنگ آزرم و ادب در شاهنامه و متون پهلوی. پژوهشنامه ادبیات تعلیمی. سال 4. ش 14. 22-1.
- صرفی، محمدرضا. (1383). مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامه فردوسی. مطالعات ایرانی. ش 5: 92-65.
- علوی مقدم، محمد. (1371). اخلاق در شاهنامه. کیهان اندیشه. ش 41: 173-153.
- فوشهکور، شارل هنری. (1371). اخلاق پهلوانی و اخلاق رسمی در شاهنامه فردوسی. ایراننامه. ش 37: 13-8.
- محمدی، هاشم. (1386). تطبیق دیباچه شاهنامه با متون زرتشتی. مطالعات ادبیات تطبیقی. ش 2. 144-125.
- منتصب مجابی، حسن. (1383). تأثیر قرآن و احادیث در شاهنامه فردوسی. کرمانشاه: طاقبستان.
- همتی، رقیه. (1389). حماسهی دقیقی و یادگار زریران: مقایسهی گشتاسبنامه دقیقی با نوشتههای پهلوی. نامه پارسی. ش 52. 145-128.
3- روش پژوهش
«بدیهی است هدف بزرگ فردوسی ایجاب میکرده که از همه منابع کتبی و شفاهی و تاریخی و داستانی و افسانههای ملّی برای تنظیم اثر خود استفاده کند»(مرتضوی،1391: 38) به همین سبب در این مقاله تلاش میشود زمینه و منشأ برخی از اندرزهای شاهنامه در میان برخی آثار پهلوی جستوجو شود و با آوردن شواهد و نمونههای کافی از شاهنامه و منابع پهلوی به تأیید و اثبات این اثرپذیریها پرداخته شود؛ در آخر نیز از تأثیر اشعار چند شاعر پیش از فردوسی نظیر رودکی و ابوشکور بر اندرزهای شاهنامه سخن به میان آمده است. در ارجاع به ابیات شاهنامه، از شاهنامهی تصحیح جلال خالقی مطلق استفاده شده و برای پرهیز از تکرار به ذکر شمارهی جلد و شمارهی صفحه اکتفا شده است.
4. تأثیر نوشتههای پهلوی بر اندرزهای شاهنامه
4-1- یادگار زریران
یکی از منابعی که به طور حتم در نگارش شاهنامه تأثیر داشته، متنی پهلوی موسوم به یادگار زریران اسـت؛ این کتاب در زبان پهلوی به صورت ایاتکار زریران و در فارسی دری، یادگار زریران یا یادگار زریر خوانده شده و «از جنگی گفتگو میکند که میان ارجاسپ پادشاه هونها و گشتاسب، پادشاه ایرانیان در میگیرد»(ابوالقاسمی،1383: 108).
این جنگ «اولین جنگی است که مشخصاً بر سر اختلافات مذهبی پدید میآید، گرچه پیش از آن نیز ایرانیان به صورت نمادین همه جنگهای خود را نبرد علیه اهریمن میدیده و تفسیر میکردهاند»(مؤذن جامی، 1388: 73).
«این کتاب با صورت فعلی خود متعلق به اوایل قرن ششم میلادی (سال 500 میلادی یا اندکی بعد از آن) و تقریباً دارای 3000 کلمه است». نخستین و مهمترین ترجمهای که از متن پهلوی یادگار زریران صورت گرفته متعلق به گیگر و به زبان آلمانی است که در سال 1890 میلادی صورت گرفته است. (صفا،1363: 42).
میان این متن و شاهنامه فردوسی ارتباط تنگاتنگی در بیان حوادث و رویدادها دیده میشود ولی از آنجا که بحث ما مربوط به ریشه اندرزهاست، در اینجا به ذکر تنها نمونه اندرزی موجود در متن یادگار زریران و انطباق آن با شاهنامه اشاره میشود.
«پس جاماسب گوید که: اگر شما بغان سهید (= ببینید، پسندید) ازین خاک برخیزید اُ به کیگاه نشینید، چه شاید بودن که شاید بودن. چون این [که] من گفتم شود» (ماهیار نوابی،1387: 59-58).
که داد خدایست و زیـن چاره نیسـت |
|
خـداونـد گـیـتـی سـتمـگـاره نیـسـت |
از بررسی و مطابقت مطالب یادگار زریران و روایت شاهنامه در این زمینه چند نکته فهمیده میشود از جمله اینکه در شاهنامه برخی مطالب و بهویژه مطالب مربوط به دین زرتشتی حذف گردیده و یا به گونهای دیگر بیان شدهاند؛ بهطور مثال «به هنگام پیشگویی، جاماسب از گشتاسب میخواهد که سوگند بخورد تا پس از گفتن پیشگویی مصون باشد، در حالیکه از نوع چنین سوگندی در شاهنامه اثری نیست: اگر شما بغان پسندید دست راست خویش را بالا برید، به فره اورمزد (و) دین مزدیسنان و جان زریر سوگند بخورید» (اکبرزاده، 1379: 150). دیگر اینکه «دقیقی مستقیماً از کتاب یادگار زریر استفاده نکرد بلکه متن دیگری که بنا بر امارات دیگر همان شاهنامهی نثر ابومنصوری بود در دست داشته و از آن در نقل روایت و نظم داستان استفاده کرده است چه ملاحظه میکنیم که فردوسی توانست بلافاصله پس از ختم سخنان دقیقی داستان او را باهمان روش تعقیب کند و به توضیحات تازه نیازمند نشود» (صفا، 1363: 125-124).
4-2- داستان اسکندر
«کتاب اخبار اسکندر از افسانه های یونانی و مطالب آن مأخوذ از روایات سپاهیان اسکندر است که در بازگشت به یونان اخبار او را در آن سرزمین منتشر ساخته و مایه ظهور داستانها و قصصی در باب او شده بودند و از مجموع آنها داستانی پدید آمد که نویسندهای در حدود قرن سوم میلادی در مصر آن را گرد آورده به یونانی نگاشت و به یکی از مورخان معاصر اسکندر موسوم به کالیستنس نسبت داد» (صفا، 1363: 90-89).
فردوسی نیز در شاهنامه پس از ذکر پادشاهی داراب و دارای به شرح ماجراهای اسکندر مقدونی میپردازد و به نظر میرسـد که مأخـذ وی در نقـل روایات مربـوط به اسکنـدر، کتابـی غیر از شاهنامه ابومنصوری بوده است؛ در ایـن زمینه «نولدکه نشان داده است که شرح پادشاهی اسکندر بدینگونه که در شاهنامه آمده است در خداینامه نبوده است بلکه داستان اسکندر کالیستنس دروغین 1(pseudo kallisthenes) نخست در سدهی هفتم میلادی به دست یکی از نسطوریان ایرانی از یونانی یا لاتین و با برخی دستکاریها به پهلوی درآمده بود و از پهلوی در همان سده هفتم میلادی به سُریانی و پس از پهلوی به عربی و از عربی به فارسی برگردانیده شده بود و از آنجا به شاهنامه ابومنصوری راه یافت» (خالقی مطلق،1386: 29)؛ به هر حال بخش مربوط به اسکندر، اینگونه که در شاهنامه بیان شده، در خداینامه و به تبع آن در شاهنامه ابومنصوری نبوده و قسمتهایی از این داستان از جمله رفتن اسکندر به خانه کعبه و... از افزودههای مورخان اسلامی به آن بوده است. «اینکه ترجمه از متن عربی داستان اسکندر به فارسی را یکی از دست در کاران شاهنامه ابومنصوری تهیه دیده بود و یا اینکه پیش از آن ترجمه فارسی آن آماده بود، به قطع نمیتوان نظر داد ولی از آنجایی که از چنین ترجمهای مستقل خبری نداریم، گمان نخستین محتملتر است» (خالقی مطلق، 1386: 30).
ترجمهای فارسی از متن عربی داستان اسکندر (کالیستنس دروغین) متعلق به سدههای بعدی اکنون نیز در دست است و ما در ادامه سعی داریم با ذکر نمونههایی، تأثیرپذیری شاهنامه از این داستان و اندرزهای آن را نشان دهیم:
«پس شاه را گفت بدان شهریارا که بر زنان چنین حریص و مولع بودن شرط نیست و صحبت بسیار کردن مرد جوان را پیر گرداند و تن را ضعیف کند» (کالیستنس،1387: 79).
بـدو گـفـت کـز خـفـت و خیز زنـان |
|
جــوان پـیـر گردد بـه تـن بـیگـمـان
|
«اسکندر از تشویش آن زن درماند و گفت هرگز مبادا که پادشاه بی شمشیر باشد» (کالیستنس، 1387: 189).
همـی گفـت: بـی خـنجـری در نهـان |
|
مـبـادا که بـاشـد کـس انــدر جـهـان |
و این بیت را فردوسی زمانی میآورد که اسکندر نسبت به تیزهوشی و چارهگریهای قیدافه عاجز و درمانده شده است.
«گفت ترا زنهار است و دست خویش در دست او نهاد و گفت عهد خویش راست کردم» (کالیستنس،1387: 191).
که منظورش عهدی است که با قیدافه بسته است.
نـگـردم ز پــیـمـان قـیــدافــه مــن |
|
نـه نـیـکـو بـود شـاه پـیـمـان شـکـن |
در آخر یادآوری این نکته ضروری است که تشابه نسبتاً فراوانی در بیان مطالب و رویدادهای داستان اسکندر و بخش مربوط به اسکندر در شاهنامه وجود دارد، جز اینکه فردوسی در برخی موارد، مطالبی را حذف و برخی مطالب را نیز به گونهای دیگر بیان کرده است.
4-3- کارنامه اردشیر بابکان
«کارنامک ارتخشیر پاپکان یکی از رسالات معروف پهلوی و از جمله داستانهای منثور حماسی است که از تصاریف ایام برکنار مانده و خلاف بسیاری از آثار عهد ساسانی به دست ما رسیده است. این کتاب ظاهراً در اواخر عهد ساسانی یعنی در حدود سال 600 میلادی نگاشته شده و داستانی است از اردشیر بابکان و کیفیت رسیدن وی به پادشاهی ایران... نویسنده کارنامه از میان روایات مختلف عهد خویش تنها بعضی را گرد آورده و از مابقی صرف نظر کرده است و مقایسه متن کارنامه با سرگذشت اردشیر در شاهنامه نیز اختصارگونهای را در کارنامه کنونی بر ما ثابت میکند»(صفا، 1363: 132).
روایت فردوسی درباره اردشیر شباهت زیادی با روایت پهلوی کارنامه دارد و در حقیقت «قسمتی از داستان اردشیر در شاهنامه بی کم و کاست همان داستان اردشیر در کارنامه است و اگر شاهنامه منثور از کارنامه متأثر نبوده است ناچار مأخذ هر دو یکی بود منتهی در شاهنامه بعضی روایات به تفصیل آمده و بعضی ساقط گشته و برخی از روایات نیز با تغییرات تازهتر پذیرفته شده است» (صفا، 1363: 135). نمونههایی که در ادامه میآید تأثیرپذیری شاهنامه را از کارنامه اردشیر و اندرزهای موجود در آن به خوبی نشان میدهد:
«دانایان گفتهاند که: دشمن به دشمن آن نتواند کرد که به مرد نادان از کنش خویش رسد» (مشکور،1389: 179).
نـکـردی بــه تـو دشمنــی آن بــدی |
|
کـه خـود کـردهیی تـو بـه نـابـخـردی |
که پند و اندرز همراه با سرزنش بابک خطاب به اردشیر در ماجرای مغضوب واقع شدن وی نزد اردوان است.
و یا این سخنان که مربوط به ماجرای کرم هفتواد و پند دادن دو جوان به اردشیر است:
«ایشان (خوان گسترده) درون یشت (سرودند) و از اردشیر خواهش کردند که بفرمای واج گیر2 و خورش خور و اندوه و تیمار مدار چه هرمزد و امشاسپندان چاره این چیز خواهند (کرد) و این پتیاره را چنین نگذارند چه ضحاک و افراسیاب تورانی و اسکندر رومی با ستمگری که داشتند چون یزدان از ایشان خرسند نبود، ایشان را با آن همه ارجمندی و فر چنان نیست و نابود کرد که در جهان آشناست (معروف است)» (مشکور، 1389: 196).
بــه آواز گـفـتــنــد کـای سـرفــراز |
|
غـم و شــادمــانـــی نـمـانـــد دراز |
«(اردشیر) اندر زمان موبد موبدان را پیش خواست و پرسید که ای هیربد درباره کسی که به جان پادشاهان کوشد چه گویی. موبد گفت که انوشه باشید و به کام رسید. آنکه به جان پادشاهان کوشد سزاوار مرگ است و او را بباید کشتن» (مشکور، 1389: 202).
ز دسـتــور ایــران بـپـرسـیــد شــاه |
|
کـه بـدخـواه را بـرنشـانــی بـه گــاه |
گاهی دیده میشود که در شاهنامه یک اندرز تغییر زیادی پذیرفته و به گونهای متفاوت از کارنامه بیان شده است. نظیر:
«اردشیر خشم گرفت و به پسر اردوان گفت که هنر و مردانگی را به ستمگری و بیشرمی و دروغ و بیدادگری به خویش نتوان بست» (مشکور، 1389: 179).
چـنـیـن گفـت بـا شـاهـزاد اردشـیـر |
|
کـه دشتـی فـراخسـت و هم گور و تیـر |
«او در پاسخی که به اردشیر کرد نوشت که تو نادانی کردی که به چیزی که از آن زیان نشایست بودن با بزرگان ستیزه بردی و او را سخن به درشت آوازی گفتی» (مشکور، 1389: 179).
بـفـرمــود تـا پـیـش او شــد دبـیــر |
|
یـکـی نـامــه فــرمــود زی اردشـیـر
|
4-4- اندرزهای آذرباد مارسپَندان
«آذرباد مهراسپندان یا مارسپندان از موبدان بزرگ دوره ساسانی است که در زمان شاپور دوم (379-310 میلادی) سمت دستوران دستور ایران را داشته است... این موبد بزرگ به دستور شاپور، به کتاب اوستا مرور کرد و آن را منظم ساخت»(عفیفی، 1383: 415-414). از وی چندین اندرزنامه بر جای مانده که از مهمترین آنها میتوان «اندرز آذرباد مهرسپندان، پتت (=توبه) آذرباد مهرسپندان، واچک (=سخنی) چند از آذرباد مهرسپندان، نام ستایش و آخرین گهنبار را نام برد»(عفیفی، 1383: 415). از این میان اندرز آذرباد مهرسپندان از بقیه مفصلتر و مهمتر است و اندرزهای آن «همه کوتاه و از نوع اندرزهای تجربی و مربوط به مسایل عملی زندگی و اخلاق عمومی است» (تفضلی،1389: 182).
میان برخی اندرزهای شاهنامه و اندرزهای آذرباد شباهتهایی دیده میشود که میتواند نشان دهنده تأثیر آنها بر اندرزهای شاهنامه باشد. در زیر به برخی از این شباهتها اشاره شده است:
«هر چه برایت نیک نیست، به دیگر کس نیز مهکن» (اشه و سراج، 1379: 77).
«هرچهتان به خویشتن نیک نیاید، با دیگر کس مهکنید» (اشه و سراج، 1379: 96).
هـر آن چـیـز کانـت نیـایــد پـسـنـد |
|
دل دوسـت و دشـمـن بـر آن بـر مبـنـد
|
در سفارش به غمِ نیامده را نخوردن:
«آنچه گذشت فراموشش کن و برای آنچه نیامده است، تیمار بیش مبر» (اشه و سراج، 1379: 77).
چــهــارم کـــه دل دور داری ز غــم |
|
ز نـــاآمـــده بــــد نـبــاشــی دژم
|
در توصیه به مصاحبت با دانایان:
«پیشگاه مرد دانا گرامی دار، ازش سخن پرس و ازش [سخن] پرس8» (اشه و سراج، 1379: 78).
اگــر دانـشــی مــرد رانــد سـخــن |
|
تــو بشـنـو کـه دانـش نـگـردد کـهـن |
در سفارش به راز با زنان نگفتن:
«راز به زنان مهبر» (اشه و سراج، 1379: 77).
«راز به زنان مهبرید تا که رنج بسیارتان نهباشد» (اشه و سراج، 1379: 97).
کـه پـیـش زنـان راز هـرگـز مـگـوی |
|
چـو گـویـی سخن بـاز یابـی بـه کـوی |
نظیر مضمون چاه کن را عاقبت چاه است نیز در میان اندرزهای دو کتاب دیده میشود:
«هر کس همیمالان را چاه کند، خود اندر فتد» (اشه و سراج، 1379: 82).
هـر آن کـو بـه ره بـر کنـد ژرف چـاه |
|
سـزد گـر نـهــد در بــن چــاه گــاه |
4-5- پندنامهی انوشیروان
یکـی از اندرزنامههـای پهلـوی کـه در دوره ساسانی شهـرت فراوانـی داشته، پندنامـه منسوب به خسرو انوشیروان است؛ اصل پهلوی این پندنامه اینک از بین رفته ولی شاعری به نام بدیع یا بدایعی بلخی آن را در دوره اسلامی به شعر درآورده و آن را راحة الانسان نامیده است.
دربارهی نام و کنیه و نیز تاریخ زندگانی این شاعر میان ارباب تذکره و محققان اختلافات زیادی وجود دارد. نام این گوینده به صورت بدیع و بدایعی هر دو آمده و بعید نیست که بدایعی و بدیع دو تن بودهاند. گاهی وی را از شاعران قرن چهارم و همعصر دقیقی و منجیک و گاهی وی را از شاعران قرن پنجم و پس از عنصری دانستهاند(محمدی،1392: 32).
از منظومه وی (راحة الانسان) بیشتر از نود بیت باقی نمانده و این تعداد را نیز رضا قلی خان هدایت در مجمعالفصحا ذکر کرده است. شارل شفر، مستشرق فرانسوی نیز در ضمن منتخبات فارسی خود، 407 بیت را تحت عنوان راحة الانسان ضبط کرده است (نک. بدایعی بلخی، 1313: 181)
با قطعیت میتوان گفت میان برخی اندرزهای این منظومه و آنچه فردوسی در شاهنامه از جانب خسرو انوشیروان نقل میکند شباهتهایی دیده میشود و از این قضیه چنین استنباط میشود که اگر یکی از دیگری متأثر نباشد، لامحاله مأخذ هر دو یکی است. در زیر به برخی از این شباهتها اشاره شده است.
در مراعات حال مردم تهیدست:
بـه ارزانـیـان گـر دهـی جـان رواست چـنـیــن داد پـاسـخ کــز ارزانـیــان |
|
بـرین گـفـتـه بـر مـردمان بـر گواسـت مــداریــد بــاز ایـچ ســود و زیــان |
برحذر داشتن مخاطب از کارهای ناسودمند:
بـه چیزی که در جستنش سـود نیست مگـوی آن سخـن کاندرو سـود نیست |
|
چـو آتـش کـزو بهـره جـز دود نیسـت کـزان آتـشـت بـهـره جـز دود نـیسـت |
این اندرز در شاهنامه از قول بزرگمهر بیان شده است و چنین به نظر میرسد که بدایعی در راحة الانسان علاوه بر اندرزهای خسرو انوشیروان، اندرزهایی از اشخاص دیگری نیز گنجانده است (نک. محمدی، 1392: 36)
در سفارش به پرهیز از شتاب:
پـسنـدیـده هـرگـز نـبـاشـد شـتـاب دل و مــغــز را دور دار از شـتـــاب |
|
شـتـاب افـکـنـد جـان مــردم به تـاب خـرد با شـتـاب انـدر آیـد بـه خـواب |
برحذر داشتن مخاطب از سستی در کار:
هـر آن کـس کـه او سستـی آرد به کار هـر آن گـه کـه در کـار سستـی کنـی |
|
بـه سسـتــی فــرود آیــدش روزگـار هـمه رای نــاتـنــدرسـتــی کــنــی |
مضمونِ خرج به اندازه دخل کردن:
چـو دخلـت بود کم مکن خرج بیـش هـزیـنــه بــه انــدازهی گـنـج کــن |
|
به اندازهی دخـل کـن خـرج خــویـش دل از بـیـشـی گـنـج بـی رنــج کــن
|
نظیر این مضمون یک بار دیگر در شاهنامه تکرار شده ولی با این تفاوت که این بار از زبان بزرگمهر بیان شده است:
هـزیـنـه چنان کـن کـه بـایـدت کـرد |
|
نـشــایــد گـشـاد و نـبـایــد فشـرد |
در راحة الانسان گاهی تأثیر اشعار شاعران پیش از بدایعی نیز دیده میشود؛ نظیر این بیت:
مـرا پـنــد داده اسـت مــرد حـکـیـم |
|
کـه پـایت فـزونتـر مـکـش از گـلیـم |
که مراد از مرد حکیم، ابوشکور بلخی و آن پند چنین است:
ز انـدازه بـرتـر مـبـر دسـت خـویش |
|
فـزون از گـلیـمـت مکـن پـای پـیـش |
4-6- پندنامه بزرگمهر
این عنوان بر اندرزنامهای اطلاق شده که از بزرگمهر بُختگان، وزیر دانای خسرو انوشیروان بر جای مانده است و نام دیگرش یادگار بزرگمهر است؛ متن با مقدمهای در معرفی بزرگمهر و از زبان خود وی آغاز میشود و وی می گوید که آن را به فرمان خسرو انوشیروان نوشته است.
این اثر در دوران اسلامی از اهمّیّت ویژهای برخوردار بوده و ترجمه بخشهایی از آن در کتاب جاویدان خرد ابن مسکویه تحت عنوان «ما اخترته من آداب بزرجمهر» آمده است (تفضلی، 1389: 186).
این پندنامه در زمان نوح بن منصور سامانی (387-366) و به امر آن پادشاه از زبان پهلوی به فارسی ترجمه شده و به ظفرنامه موسوم شده بود؛ «چنین احتمال دادهاند که فردوسی در تهیهی این قسمت از کتاب خود مستقیماً به همین ظفرنامه... مراجعه کرده است» (محمّدی ملایری،1384: 278).
«این متن نخستین بار در سال 1885 توسط دستور پشوتن جی با ترجمه انگلیسی و گجراتی و آوانویسی با الفبای گجراتی و نیز تنظیم مقدمهای ویژه تحت عنوان گنج شایگان منتشر شد» (آسانا، 1391: 24).
جای هیچگونه تردیدی نیست که این پندنامه منشأ بسیاری از اندرزهای بزرگمهر در شاهنامه است و ما در زیر فقط به ذکر چند نمونه از آن همه اکتفا میکنیم:
«کدام مرد فرّختر است؟ آن که بیگناه تر» (آبادانی،1349: 88).
بـدو گـفـت فـرّخ کـدامســت مــرد |
|
کـه دارد دلـی شــاد بـی بــاد ســرد؟ |
- «از این چند دروج کدام ستمکارتر؟ آز ناخرسندتر و بیچاره تر» (آبادانی،1349: 90- 89).
بـدو گـفـت ازیـن شـوم ده بـاگـزنـد |
|
کـدامســـت آهــرمـــن زورمــنــد؟ |
«چیزی که به مردمان رسد، به بخت بود یا به کنش؟ بخت و کنش هر دو با هم همانا چون تن و جان [اند]؛ چه تن جدا از جان کالبدی است بیکار و جان از تن بادی است ناگرفتار و چون هر دو آن با هم آمیخته شوند هیرومند و بزرگ و سودمند [باشند]» (آبادانی،1349: 94(.
مقایسه شود با کلام فردوسی:
بـزرگـی بـه کـوشش بود، گر به بخت |
|
کـه یـابـد جـهـاندار ازو تاج و تخـت؟ |
«که امیدوارتر؟ تخشا (=کوشا و ساعی) مرد دهشنبار» (آبادانی،1349: 94).
بـپـرسـیــد ازو نــامـور شـهــریــار |
|
که از مــردمـان کـیـسـت اومـیــدوار |
«مطالعه و بررسی اندرز پهلوی بزرگمهر و برابر آن در شاهنامه نه تنها از همانندی نزدیک هر دو سخن میگوید بلکه یکی از زیباترین پیوندهای ادبیات پیش از اسلام و دوران پس از آن و زندگی اندرزهای ایرانی را در گذر خود در دل زمان به نمایش میگذارد» (اکبرزاده، 1379: 123).
با وجود همه همسانیها، یک اختلاف میان اندرزنامه بزرگمهر و اندرزهای شاهنامه در این زمینه وجود دارد و آن اینکه در شاهنامه اندرزهـای مربـوط به دیـن زرتشـتی حـذف گـردیده و بـه جـای آنهـا اندرزهای عمومی آورده شـده اسـت؛ اندرزهایی نظیر:
«چه بهی و چه بدتری؟ بهی اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و بدتری اندیشه بد و گفتار بد و کردار بد [است]». (آبادانی،1349: 88)
که فردوسی بهجای آن چنین پند میدهد:
کســی کــو بــود بـر خـرد پــادشـا |
|
روان را نـــدارد بــــه راه هـــــــوا
|
4-8- مینوی خرد
«دادِستانای مینوگای خرد که آن را میتوان تعالیم عقل آسمان یا روح العقل ترجمه کرد، گویا زمان تألیفش در اواخر عهد ساسانیان بوده است. ولی صورت فعلی آن متعلق به دوره بعد از این سلسله است» (کریستن سن،1384: 34).
این کتاب را به دلیل در بر داشتن اندرزهای فراوان که بیشتر اندرزهای دینی است، میتوان در شمار اندرزنامههای پهلوی به حساب آورد هرچند آن را نباید تنها یک اندرزنامه دانست زیرا در آن از موضوعات دیگری نظیر آفرینش، حوادث اساطیری و... نیز سخن به میان آمده است.
این کتاب یک مقدمه و شصت و دو پرسش و پاسخ دارد؛ این سؤالات از جانب شخصیتی خیالی به نام دانا پرسیده میشود و مینوی خرد (= روح عقل) به آنها پاسخ میدهد. (تفضلی، 1391: 11).
«قدیمترین نسخهای که از مینوی خرد پهلوی در دست است نسخه k43 است که توسط مهرآبان پسر انوشکروان در 1589 میلادی نوشته می شود» (عفیفی، 1383: 630).
در ادامه به برخی از اشتراکات تعلیمی مینوی خرد و شاهنامه اشاره شده است:
«غم مخور، چه غم خورنده را رامش گیتی و مینو از میان میرود و کاهش به تن و روانش افتد» (تفضلی، 1391: 21).
مـدار ایــچ تـیـمـار بـا جـان بـه هـم هر آن کس که در بیـم و اندوه زیسـت |
|
بــه گـیـتـی مـکن جــان و دل را دژم بر آن زنــدگــانـی بـبـایـد گـریسـت |
«از خواسته دیگران مدُزد تا کوشش درست خودت از میان نرود» (تفضلی،1391: 22).
ز چـیــز کسـان دسـت کـوتـاه کــن |
|
روان را سـوی راســتـــی راه کــــن |
تأکید بر ارزش و جایگاه خرد:
«پرسید دانا از مینوی خرد که چیست که از هر خواسته برتر است. مینوی خرد پاسخ داد که خرد است که بهتر از همهی خواستههایی است که در جهان است» (تفضلی،1391: 59).
خـرد بـهـتـر از هــرچــه ایـزدت داد |
|
ســتــایــش خــرد را بـــه از راه داد |
- «پرسید دانا از مینوی خرد که رَد (= سرکرده) زنان کیست؟ مینوی خرد پاسخ داد که زن جوان درست گوهرِ استوارِ (= معتمد) نیکنامِ خوش خیمِ خانه افروز که که شرم و بیمش (= ملاحظه) نیک و پدر و مادر و شوهر و سالار خویش را دوست دارد و زیبا و... است، بر زنان همال خویش رَد است» (تفضلی،1391: 69-68).
که متناسب است با این ابیات از شاهنامه:
نـگـر تــا کـدام اسـت بـا شـرم و داد |
|
بــه مـادر کـه دارد ز خــاتــون نـژاد |
و چنین به نظر میرسد که این ابیات شاهنامه تحت تأثیر غیر مستقیم مطالب مذکور از کتاب مینوی خرد بیان شدهاند و یا اینکه هردو از آبشخور واحدی سرچشمه گرفتهاند.
و بسیاری مضامین دیگر از جمله پرهیز از خشم، دروغ، کاهلی و... (ر.ک. تفضلی، 1391: 41-40 و 21)
4-8- اندرز بهزاد فرّخ فیروز
«از هوّیت بهزاد فرّخ پیروز اطلاعی در دست نداریم و نام او در جای دیگری نیامده است. احتمالاً وی از روحانیان اواخر دورۀ ساسانـی یا اوایل دوره اسلامـی بوده اسـت» (تفضلی،1389: 190). در انـدرزنامهای که به وی منسـوب است «بیانی شعرگونه به کار گرفته شده و برای ایجاد توازن و زیبایی کلام، در آن از واژههای هم آوا و هم وزن استفاده شده است»(آسانا، 1391: 21).
در حدود نیمی از مطالب این اندرزنامه درباره خرد است و به همین دلیل بیاختیار خواننده را به یاد ستایشهای فراوان فردوسی از خرد میاندازد و این مطلب را به ذهن القا میکند که احتمالاً مطالب این اندرزنامه به شکل غیر مستقیم بر فردوسی و اندرزهای فراوان وی در ستایش خرد تأثیر گذاشته است.
در ادامه به چند مورد از اشتراکات اندرزی دو اثر اشاره شده است:
در اهمّیّت و جایگاه خرد در این اندرزنامه میخوانیم:
«خـرد داشـتار پنـاه جـان [است]. خـرد بوخـتار (= نجات دهنده) فریادرس تن [است]» (آبادانی،1346: 37).
این مضمون را فردوسی در شاهنامه اینگونه بیان میکند:
خـرد چـشـم جـانسـت چـون بنگری |
|
کـه بـیچـشـم شـادان جـهـان نسپـری |
«آمده است که در توانایی خرد به و نیز در کممالی (=فقر، نداری) خرد پاسبان و نگهبان [است]» (آبادانی،1346: 37).
فــزون از خـرد نیسـت انـدر جـهـان |
|
فــروزنـــده کــهــتــران و مـهــان |
«فریاد رسندهتر خرد [است]» (آبادانی،1346: 37).
«اینجا به یاری خرد به (در اینجا برای یاری خرد بهتر است) در آنجا به پشت و پناه خرد پاسبانتر (در آنجا برای پشت و پناه خرد پاسبانتر است)» (آبادانی، 1346: 37).
خـرد رهـنـمـای و خــرد دلـگـشـای خـرد پـاسبـان بـاشــد و نـیـکخـواه |
|
خـرد دسـت گـیـرد بـه هـردو ســرای سـرش بــرگــــذارد ز ابــر سـیـــاه |
«اوی (= آنکه) پر خرد همیشه در آسایش [است]. اوی (= آنکه) دشخرد (= زشتخرد، بدخرد) همیشه به رنج است» (آبادانی،1346: 37).
چـه گفـت آن سخنگـوی مـرد از خرد |
|
کـه دانــا ز گــفـتــار او بــر خـورد |
4-9- جاویدان خرد
جاویدان خرد یا جاودان خرد عنوان کتابی است که «در موضوع حکمت عملی از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده و مسکویه آن را در آغاز کتاب خود نقل کرده و به همین سبب کتاب مسکویه هم به جاودان خرد معروف گردیده است» (محمدی ملایری، 1384: 279).
این اثر «هم در فارسی و هم در عربی به نام جاودان خرد خوانده شده و ظاهراً با عنوان نامه هوشنگ نیز معروف بوده است» (محمدی ملایری، 1388: 35)؛ اندرزهای این مجموعه را به هوشنگ، فرمانروای اساطیری ایران نسبت میدهند که البته خالی از اشکال به نظر نمیرسد.
با مطالعه و بررسی جاویدان خرد به اندرزها و نشانههایی در آن دست مییابیم که ما را متقاعد میکند ریشه برخی از اندرزهای شاهنامه را میتوان در این کتاب و اندرزهای موجود در آن جستوجو کرد. اندرزهایی نظیر:
«چون با سلامت دمساز گشتی از پریشانی بترس... و اگر به آرزو دست یافتی پس دلگیر شو که رفتن نزدیک است. و آن خود پایان کار است» (ابنمسکویه، 1350: 54).
بـه پـیروزی انــدر بـتـرس از گــزنـد |
|
که یـکـسـان نـگــردد سـپـهـر بـلنـد
|
«هرکس خویشتن را خورد نداند، در نزد دیگران بزرگ نخواهد شد» (ابنمسکویه، 1350: 74).
نـگـر خـویشـتـن را نــداری بــزرگ |
|
و گـر گــاه یـابـی، نـگــردی سـتـرگ
|
«هر کس تندرستی خویش را دوست دارد، از شهوترانی بپرهیزد» (ابنمسکویه،1350: 80).
تـبـه گـردد از خـفـت و خـیــز زنـان |
|
بــزودی شود سسـت چــون بـیتـنـان |
در پرهیز از افزون طلبی آمده است:
«چون افزون خواهی در بلا افتی» (ابنمسکویه،1350: 81).
در آزمـنـــدیســت انــدوه و رنــج |
|
شـدن تـنــگدل در ســرای سـپـنــج |
و برخی مضامین دیگر نظیر ستایش خرد، سفارش به نیکی (ر.ک. ابن مسکویه، 1350: 77 و 63 و 45) و... که نمونههای قابل توجهی از آنها را میتوان در شاهنامه نیز مشاهده کرد.
درباره کیفیّت و چگونگی تأثیر این متون بر اندرزهای شاهنامه تذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد: نخست اینکه بر اساس پژوهشهای محققان، نه تنها فردوسی زبان پهلوی را نمیدانسته بلکه «در میان شعرای فارسی زبان، غیر از فخر گرگانی که در میانه قرن پنجم هجری زندگانی میکرده و زردشت بهرام پژدو که در 647 یزدجردی ماه آبان روز آذر کتاب زردشت نامه را به نظم آورده... شاعری دیگر سراغ نداریم که بتوان احتمال داد بر این که زبان پهلوی میدانسته [است]» (بهار، 1379: 141)؛ این بدان معناست که تأثیرپذیری فردوسی از اندرزهای پهلوی، غیرمستقیم و به واسطه منابع دیگر صورت گرفته است؛ به طور حتم، بیشترین حجم این واسطهگی از طریق شاهنامه ابومنصوری صورت گرفته است که منبع اصلی حکیم طوس در سرودن شاهنامه است و آن گونه که از گفتار وی در شاهنامه استنباط میشود گردآورندگان این کتاب، «شاهنامه منثور را بر اساس بخشهایی از خداینامه پهلوی (نامه باستان پراکنده) تدوین میکنند امّا غیر از این منبع اصلی به احتمال بسیار آنها از مآخذ داستانهای دیگری هم استفاده کردهاند که عبارت است از کتاب آزادسرو برای نقل روایات رستم، ترجمه فارسی داستان اسکندر از متنی عربی و گزارش فارسی از منبعی پهلوی درباره رویدادهای اواخر شهریاری یزدگرد»4 (آیدنلو، 1390: 143).
نکته دیگر اینکه پارهای از «نوشتههای فارسی میانه دست کم به صورت قطعاتی پراکنده از دست برد حوادث مصون ماند ولی بخش به مراتب بزرگتری از آن وارد ادبیات تازی گشت و بعدها در آنجا حتی به صورت نوشتههای خاص درآمد که به آن ادب میگفتند؛ این نوشتهها در هر وضع و مورد مراجع و مشاور بود و دستورات مندرج در آن رهنمون موفقیت؛ این بخش در کسوت فارسی دری دوباره به ایران بازگشت؛ پندنامهها که معروفترین آنها پندنامه سعدی یا عطار است... قابوس نامه... تا گلستان که در اوج پایه هنری قرار دارد و جز آنها» (ریپکا، 1385: 192-191).
علاوه بر این، بخشی از «اندرزنامههای پهلوی در طول سه یا چهار قرن اول هجری به زبان عربی ترجمه شد؛ بخشهایی از این اندرزنامهها در کتابهای معروف عربی، بهویژه در کتاب جاویدان خرد مسکویه، غُرر ثعالبی و کتاب التاج فی اخلاق ملوک محمد بن حارث ثعالبی نقل شده است» (مشرف،1389: 17). همین کتابها و امثال آن ها پلی میان اندرزنامههای پهلوی و آثار ایرانی دورهی اسلامی نظیر شاهنامه فردوسی، قابوس نامه و... میشوند.5
5- تأثیرپذیری فردوسی از شاعران پیش از خود
در ادامه بررسی آبشخور اندرزهای شاهنامه ضروری به نظر میرسد که به تأثیر پذیری فردوسی از شاعران پیش از خود نیز توجهی داشته باشیم زیرا بیتردید «فردوسی از گویندگانی که پیش از او بودهاند سرمشق گرفته، آثار آنان را تتبّع کرده و گاهی به عمد و گاهی بدون توجه مضمون و تعبیری را از یکی از ایشان اقتباس کرده است»(مینوی،1386: 73).
تأثیرپذیری فردوسی از اشعار شعرای پیش از خود گاهی تنها شامل اقتباس از مضامیـن و تعابیر میشـود بدین صورت که وی مضمونی اندرزی را با تغییر واژگان و اصطلاحات به گونهای دیگر بیان میکند امّا گاهی نیز دیده میشود که وی علاوه بر اقتباس مضامین، برخی واژگان را نیز عیناً در ابیات شاهنامه نقل میکند.
در زیر سعی شـده است به صـورت مختـصر، اقتبـاس وی از شعرای پیشـین با ذکر نمونههایی نشـان داده شـود:
همانطور که میدانیم اشعـار اندک و پراکندهای از رودکـی سمرقندی، پدر شعر فارسـی بر جای مانده اسـت؛ شاعری که گاهی شمار اشعار وی را بیشتر از یک میلیون بیت تخمین زدهاند؛ هرچند این میزان مبالغهآمیز است ولی به طور حتم، اگر اشعار بیشتری از وی بر جای میماند میتوانستیم ریشه بسیاری از ابیات و مضامین شعری دورههای بعدی را در آنها بیابیم.
«در مورد برخورد فردوسی با آثار رودکی این قدر میدانیم که حکیم طوس در داستان آوردن کلیله و دمنه از هندوستان و ترجمه آن به زبانهای پهلوی و عربی و در زمان نصر سامانی، نظم درآوردن آن به وسیله رودکی را تذکر داده است:
گــزارنــده را پــیـش بـنـشـانـدنــد |
|
هـمـه نـامـه بـر رودکــی خـوانـدنـد |
«از آن جا که وزن شاهنامه یکنواخت و اوزان رودکی متنوع و متفاوت از شاهنامه است شاید در نگاه نخست پیدا کردن وجوه مشابهت میان فردوسی و رودکی از روی همین مقدار ابیاتی که از وی بر جای مانده، کار آسانی نباشد» (یاحقی، 1388: 141) امّا چنین نیست و در میان همین ابیات اندک باقی مانده نیز میتوان شاهد تأثیرگذاری آنها بر ابیات اندرزی شاهنامه فردوسی باشیم؛ از جمله در موارد زیر:
زنـدگـانـی چـه کـوتــه و چــه دراز |
|
نــه بــه آخـر بـمــرد بــایــد بــاز؟ |
که این ابیات از شاهنامه را فرا یاد میآورد:
اگـر چـنــد بـاشـد شـب دیــریـــاز چنینست گیتـی و زیـن ننـگ نیـست مــار را هــر چـنــد بهـتـر پــروری |
|
بــرو تـیــرگـی هــم نـمـانـــد دراز ابـا کـردگــار جـهـان جـنـگ نـیسـت چـون یکی خشـم آورد کـیـفـر بــری6 |
که منطبق است با این بیت از شاهنامه:
کـه چـون بچّـهی شـیـر نـر پــروری |
|
چـو دنــدان کند تـیـز کـیـفـر بــری |
تأثیر باده بر آدمی:
زفــت شـود رادمــرد و سسـت دلاور چـو بـی دل خـورد مـرد گـردد دلـیـر |
|
گـر بچـشد زوی و، روی زرد گلـستـان چـو روبــه خـورد گـردد او نــرّه شـیر |
مضمونِ بودنی خواهد بود:
رفـت آنکـه رفـت و آمـد آنـک آمـد بــودنـی بــود مــی بـیـار اکــنــون |
|
بـود آنکـه بــود خـیره چـه غـم داری رطل پــر کـن مگــوی بیـش سـخـون |
از شاهنامه:
اگــر بـودنــی بــود دل را بــه غــم بـبـاشـد هـمــه بــودنـی بـیگـمــان |
|
ســزد گــر نـــداری، نـبــاشــی دژم نـتـــابــیــم با گـــردش آسـمـــان |
علاوه بر اینها، یک نمونه اقتباس در میان اشعار غیر اندرزی دو شاعر نیز دیده میشود:
جـهـانـا چـه بـیـنـی تــو از بـچگـان جـهـانـا چــه خـواهـی ز پـروردگـان |
|
کـه گــه مـــادری گـــاه مــادنــدرا چـه پـروردگــان، داغ دل بــردگـــان
|
ابوشکور بلخی، شاعر بزرگ اوایل قرن چهارم هجری و «عصر او محققاً مصادف با اواخر عهد رودکی و اوایل عهد فردوسی است و به عبارت دیگر اواخر ایّام حیات نخستین و اوایل عمر شاعر دوم را درک کرده است» (صفا، 1369: 1/403). وی از نخستین شاعرانی است که به حوزه ادبیات تعلیمی و پند و اندرزگویی در ادبیات فارسی پرداخته و با نظم مثنوی آفریننامه یکی از نخستین گامها را در پیدایش مثنویهای تعلیمی در ادبیات فارسی برداشته و از پیشگامان راهی شد که بعدها توسط شاعران زبردستی نظیر نظامی در مخزن الاسرار و سعدی در بوستان پی گرفته شد؛ متأسفانه از این مثنوی و سایر اشعار وی چیز زیادی به دست ما نرسیده، با این حال باز میتوان شاهـد تأثیر همین ابیات کم و پراکنده بر اشعـار شاعرانی نظیر فردوسی بود.
بــه دشـمـن بـرت اسـتــواری مـبـاد |
|
که دشمـن درختـی اسـت تلـخ از نهـاد |
نظیر این مضامین در چند جای شاهنامه نیز به چشم میخورد:
ز دشـمـن مکـن دوسـتـی خـواسـتـار اگـر بچـّـهی شـیـر نـاخــورده شـیـر کـه هـرچـنـد بـر گوهر افسون کنی |
|
و گــرچـنـد خـوانـد تـو را شـهـریـار بـپــوشـد کســی در مـیــان حـریــر بکــوشــی کـزو رنـگ بـیـرون کـنـی |
مضمون مرگ با عزت را ترجیح دادن
چنــین گفت خسرو که مردن به نام |
|
بـه از زنـده دشـمــن بــدو شـادکــام
|
که با این بیت از شاهنامه انطباق کاملی در مضمون و حتی تعابیر دارد:
بگـویـش کـه در جنـگ مـردن بـه نام |
|
بـه از زنــده دشـمـن بــدو شـادکــام |
مضمون مکافات عمل:
تـو دانـی کـه مـردم کـه نیـکـی کـنـد |
|
کـنـد تــا مـکـافــات آن بــرچـنــد |
که همسو و مطابق است با این بیت از شاهنامه:
نگــر تـا چـه کـاری، هـمـان بـدروی |
|
سخـن هـرچـه گـویـی، همـان بشنـوی |
دقیقی شاعر اواسط قرن چهارم (م.368 هجری = 978 میلادی) و دومین ناظم شاهنامه، از دیگر شاعرانی است که به نظر میرسد فردوسی به طرز شعری وی نظر داشته و از مضامین مندرج در اشعار وی اقتباسهایی نیز کرده است؛ در زیر به دو نمونه از مضامین مشترک اندرزی دو شاعر اشاره شده است:
بـه جـای هـر بـهـی، پـاداش نـیـکـی |
|
به جــای هــر بــدی، پـادافــراهــی
|
فردوسی این مضمون را اینگونه بیان میکند:
نـگـر تـا چــه گفـتـهست مـرد خـرد |
|
کـه هـر کـس کـه بـد کـرد کیـفر بـرد
|
در سفارش به راستی و پرهیز از ناراستی:
بــه هــر کـار از راسـتــی یـاد کــن |
|
بـــرو تــا تــوانی هـمــه داد کـــن
|
که همسو و مطابق است با این ابیات از شاهنامه:
هـمــه راستـی کــن کــه از راسـتـی هـمـه راسـتــی بــایــد و مــردمــی |
|
بـپـیـچـد سـر از کــژّی و کـاستـــی ز کــژّی و از آز خــیـــزد کــمـــی |
نتیجه
در این تحقیق، در حوزهی اول، سعی شد تا با ذکر نمونههایی، تأثیرپذیری اندرزهای شاهنامه از برخی متون پهلوی نشان داده شود و در این میان از چند متن پهلوی که بیشتر جزء اندرزنامههای این زبان به شمار میروند نام برده شد، متون و آثاری نظیر یادگار زریران، مینوی خرد، پندنامه بزرگمهر، اندرز آذرباد مارسپندان، جاویدان خرد و.... چنین به نظر میرسد که این متون نیز دارای تأثیر یکسانی نبودهاند و برخی مانند پندنامه بزرگمهر تأثیر بیشتری بر اندرزهای شاهنامه گذاشتهاند.
در حوزه دوم نیز از تأثیر اشعار چند شاعر پیش از فردوسی بر اندرزهای شاهنامه سخن به میان آمد، شاعرانی نظیر رودکی و ابوشکور بلخی. اگر اشعار بیشتری از این شاعران به دست ما میرسید چه بسا شواهد بیشتری از تأثیرگذاری آنها بر اندرزهای شاهنامه به دست میآمد.
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که منابع و مآخذ اندرزهای شاهنامه محدود به این تعداد نیست و باید منابع فراوان دیگری نظیر متون اسلامی، اوستایی و... نیز مورد بررسی قرار گیرند.
پینوشتها
1- «شخصی به نام کالیستن دروغی کارنامه جعلی را برای الکساندر نوشته و آن را به کالیستن مورخ الکساندر که میگویند همه جا همراه الکساندر بوده و جزئیات حوادث را یادداشت میکرد، نسبت داده است و به همین علت به کالیستن دروغین مشهور شده است»(غفاری، 1380: 117).
2- «رسم زرتشتیان بر آن بوده که بر سر سفره واج میگرفتند یعنی دعا میخواندند»(مشکور،1389: 238).
3- در ترجمه ماهیار نوابی جمله اخیر به صورت «ازش سخن شنو» آمده که درستتر مینماید (ر.ک. ماهیار نوابی، 1338: 520).
4- معین معتقد است که ترجمه نوشتههایی نظیر کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و یادگار بزرگمهر در شاهنامه ابومنصوری نبوده و فردوسی ترجمه آنها را از روی منابع دیگری به نظم کشیده است. (معین، 1388: 115-114).
5- برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه منابع فردوسی در سرودن شاهنامه و نیز استمرار اندرزهای پهلوی در دوره اسلامی ر.ک. khaleghi motlagh.1982: 443؛ صفا، 1368: 383؛ امیدسالار،1376: 130-129؛؛ مزداپور، 1386: 67؛ محمدی ملایری، 1388: 20.
6- این بیت به ابوشکور بلخی نیز منسوب شده است. (لازار، 1342: 86).
7- نیز درباره این مضمون ر.ک. میرفخرایی، 1391: 118-110.