نویسنده
دانشگاه رازی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Nowadays the issue of the recognition of the history and nature of the tradition narrative in Persian language processing is necessary. In the attempt to investigate the nature of old story remains a tale of the text of the stories, the first part is focused on Balamy .processing described in the text . Feature stories fictional elements on the Balamy started writing it ( 352 AH) , a show that narrative began forming in the early centuries of the common language, Farsi Dari and cooked narrative elements and a Structural sophistication Balamy anecdotes on the nature of the text shows that this approach suggests a translator that are making you experience the heritage Balamy predecessors had left . So the root form tradition of story -making in ancient texts processor must be sought from the fourth century AD .
کلیدواژهها [English]
1- درآمد
شناخت تجربیات پیشینیان در گسترۀ روایتپردازی، زمینۀ آفرینش و پیدایش شکلهای تازهای از روایت را فراهم خواهدکرد که متناسب با نیازهای زندگی در جهان امروز باشد. این شکلهای تازه که بر بنیاد شناخت سنتهای کهن روایتپردازی و در پاسخ به نیازهای نوین آفریده شدهاند، به طور طبیعی ادامه دهندۀ روند تاریخی تکامل روایتپردازی در زبان فارسی خواهند بود و توان رشد، گسترش و باروری زبان و فرهنگ را فراهم خواهند کرد. از این روی شناخت این پیشینۀ اهمیت بسزایی دارد.
بدیهی است که برای شناخت پیشینه و سنتهای روایتپردازی باید به سراغ کهنترین متون بازمانده فارسی زبان رفت و به جستجو در آن پرداخت. در حال حاضر کهنترین متن موجود مقدمه شاهنامه منثور ابومنصوری است که چیز زیادی از آن باقی نمانده است و در آن اندک صفحاتی نیز که به همت علامه قزوینی تصحیح شده با موضوع؛ معرفی شاهنامه منثور، معرفی ابومنصور عبدالرزاق و ابومنصور معمری روبرو هستیم نه نقل روایات کهن. (ر.ک: قزوینی، 1362: 175-115).
در این سیر تاریخی پس از مقدمه شاهنامه منثور ابومنصوری، ترجمه تاریخ طبری مشهور به تاریخ بلعمی قرار دارد که علاوه بر ارزشهای زبانی، تاریخی و فرهنگی از جایگاه و اهمیت ویژهای در روایتپردازی برخوردار است. خوشبختانه این متن به دست ما رسیده است. متن تاریخ بلعمی، وقایع دو بخش؛ پیش از اسلام و پس از اسلام را دربردارد. بخش اول با آفرینش آدم (ع) آغاز میشود و با نقل سرگذشت سلسلههای پادشاهی در ایران و روم، آغاز و با نقل زندگی و بعثت پیامبران الهی و آغاز مسیحیت ادامه پیدا میکند و با پادشاهی یزدگرد شهریار پایان مییابد.
بخش تاریخ ایران با پادشاهی گیومرث آغاز و با پادشاهی هوشنگ، طهمورث، جمشید، ضحاک و فریدون ادامه مییابد. «میتوان این بخش از تاریخ بلعمی را تاریخ توصیفی به شمار آورد که از مجموعه دادههای فرهنگ شفاهی و کتبی مردم ایران فراهم آمده است و مطالب تاریخی این کتاب از منابع عمدة تاریخ ساسانیان است» (کریستین سن، 1387 :90).
بخش دوم تاریخ بلعمی1 با ذکر انساب حضرت محمد(ص) آغاز میگردد و دوران بعثت، هجرت، غزوههای پیامبر، وفات ایشان، خلفای راشدین و دورههای خلافت بنیامیه، عباسیان و حوادث مهم حکومت ایشان را دربردارد. «نکتة قابل توجه در این بخش نسبت به بخش قبلی این است که پس از هجرت پیامبر(ص) روش تألیف، برخلاف بخش نخست بر مبنای تسلسل سنوات سال شمار است و وقایع تاریخی سال به سال روایت میشود» (بهار، 1373: 1/168).
نکتۀ قابل تأمل آن است که ماهیت روایی بخش تاریخ پیش از اسلام در تاریخ بلعمی درخور تأمل بیشتری است. در این بخش رخدادهای تاریخ در قالب داستان نقل شدهاست. با آن که بلعمی راوی وفادار رخدادهای تاریخی و مترجم تاریخ طبری است و به نظر میرسد که خود چیزی بر اصل آنها نیفزوده و یا از اصل آنها نکاسته باشد، نوع بیان رخدادها و شیوۀای که برای نقل وقایع تاریخی پیش از اسلام برگزیده، مجال داستانپردازی را برای او فراهم آورده است. بنابراین میتوان گفت که بررسی عناصر داستانی و ساختار روایی بخش تاریخ پیش از اسلام و تحلیل و توصیف آنها میتواند ماهیت شیوۀ کهن روایتپردازی در قرن چهارم هجری را بشناساند و نمایانگر بخشی از کهنترین تجربیات روایتپردازی در زبان فارسی باشد.
2- پرسش پژوهش
پرسش آغازین این پژهش این است که آیا در روایت تاریخ در متن تاریخ بلعمی، نویسنده عناصر داستانی و شگردهای داستانپردازی را به کارگرفته است. پاسخ این پرسش، آری است. اما این پاسخ نیاز به توصیف و تحلیل دقیق و روشن دارد تا بتواند چگونگی و ماهیت کاربرد عناصر داستانی و شیوه روایت ابوعلی بلعمی را نشان دهد. آن گاه میتوان بر اساس یافتههای این پژوهش در بارۀ پیشینۀ روایتپردازی در این دوران سخن گفت.
3- پیشینه پژوهش
تاکنون در حوزههای مختلف بلاغت، سبکشناسی و تاریخ نگاری تاریخ بلعمی پژوهشهایی صورت گرفته است. همچنین در مقالات و پایان نامههای بسیاری موضوع مقایسة داستانها و اسطورههای مشترک تاریخ بلعمی با متون دیگری مطرح بودهاست. از جمله: «بررسی و مقایسه داستانهای تاریخ طبری، بلعمی، شاهنامه و سیاستنامه»، (صدیقی ینگیارخ،1390) و «مقایسه شخصیتهای تاریخ بلعمی و شاهنامه از حیث کارکرد حماسی- اسطورهای»، ( روحانی و عنایتی، 1387).
در زمینه سبک شناسی تاریخ بلعمی نیز پژوهشهایی وجود دارد. از جمله: «مختصات نثر بینابین در قرن پنجم و ششم براساس تاریخ بیهقی و تاریخ بلعمی» از (ترابی، 1388)، «تاریخ بلعمی و ترویج تاریخ نگاری پارسی» از (متوف، 1379)، «دو تحریر از یک متن، دو نگاه به واقعه مقتل حسین (ع) در تاریخ بلعمی» از (عمادیحائری، 1388) و «وزارت و وزراء سامانیان (وزرات ابوعلی بلعمی)» از (روحانی، 1347).
کنکاش دربارۀ پیشینۀ بررسی روایتپردازی در تاریخ بلعمی، نشان میدهد که موضوع بررسی ماهیت عناصر داستانی و ساختار روایی تاریخ بلعمی تا کنون از نظر پژوهشگران دور مانده است. هدف این پژوهش؛ توصیف ماهیت عناصر داستانی، شیوه کاربرد این عناصر در روایات تاریخ بلعمی و ساختار روایی حکایات تاریخ بلعمی است تا بر اساس آن بتوان پیشینۀ روایتپردازی را در کهنترین متن منثور بازماندۀ فارسی دری توصیف کرد.
4- روش پژوهش
در این پژوهش برای افزایش دقت در توصیف یافتهها از روش نمونهبرداری تصادفی نامحدود بهرهبرداری شده است. انتخاب این شیوه بدین سبب بود که؛ در نمونهگیری تصادفی نامحدود هر عضوی در جامعه آماری برای انتخاب به عنوان یک آزمودنی از شانس مساوی و معین برخوردار است، به طوری که انتخاب هیچ عضوی در انتخاب عضو بعدی مؤثر نیست و شانس انتخاب شدن هر عضو با دیگر اعضا برابر است. بدین سبب از روش جدول اعداد تصادفی استفاده شد که در آن حجم و اندازة نمونه یک سوم از جامعه آماری است. این شیوه از حداقل تورش و بیشترین قدرت تعمیم پذیری برخوردار است. (ر.ک. بخشعلی زاده و دیگران، 1392).
محدوده نمونهبرداری بخش نخست تاریخ بلعمی بوده است که مجموع کل داستانهای این بخش 157 داستان و نمونههای گزینش شدۀ تصادفی، 53 داستان است. نحوۀ انتخاب نمونهها بدین گونه بوده که ابتدا تمام داستانهای دارای عنوان در متن شمارهگذاری شده و سپس با توجه به شمارهشان، به طور تصادفی انتخاب شدهاند. در جدول زیر شمارۀ پنجاه و سه داستان نمونه آمده است.
جدول نمونههای انتخاب شده
شماره |
عدد تصادفی |
شماره انتخاب شده (داستان) |
شماره |
عدد تصادفی |
شماره انتخاب شده (داستان) |
||
1 |
318/0 |
92/49 |
50 |
28 |
797/0 |
12/125 |
126 |
2 |
611/0 |
92/95 |
96 |
29 |
154/0 |
17/24 |
25 |
3 |
152/0 |
86/23 |
24 |
30 |
138/0 |
66/21 |
22 |
4 |
374/0 |
71/58 |
59 |
31 |
495/0 |
71/77 |
78 |
5 |
936/0 |
95/146 |
147 |
32 |
852/0 |
76/133 |
134 |
6 |
293/0 |
00/46 |
48 |
33 |
836/0 |
131/25 |
132 |
7 |
277/0 |
48/43 |
44 |
34 |
193/0 |
30/30 |
31 |
8 |
634/0 |
53/99 |
100 |
35 |
177/0 |
78/27 |
28 |
9 |
618/0 |
02/97 |
98 |
36 |
534/0 |
83/83 |
84 |
10 |
014/0 |
19/2 |
3 |
37 |
518/0 |
32/81 |
82 |
11 |
999/0 |
68/56 |
157 |
38 |
875/0 |
37/137 |
138 |
12 |
355/0 |
73/55 |
56 |
39 |
232/0 |
42/36 |
37 |
13 |
712/0 |
78/111 |
112 |
40 |
216/0 |
91/33 |
34 |
14 |
696/0 |
27/109 |
110 |
41 |
573/0 |
96/89 |
90 |
15 |
053/0 |
32/8 |
9 |
42 |
914/0 |
49/143 |
144 |
16 |
037/0 |
80/5 |
6 |
43 |
898/0 |
98/140 |
141 |
17 |
648/0 |
73/101 |
102 |
44 |
255/0 |
03/40 |
41 |
18 |
735/0 |
39/115 |
116 |
45 |
612/0 |
08/96 |
97 |
19 |
092/0 |
44/14 |
15 |
46 |
596/0 |
57/93 |
94 |
20 |
076/0 |
93/11 |
12 |
47 |
953/0 |
62/149 |
150 |
21 |
433/0 |
98/67 |
68 |
48 |
937/0 |
10/147 |
148 |
22 |
417/0 |
46/65 |
66 |
49 |
113/0 |
74/17 |
18 |
23 |
131/0 |
56/20 |
21 |
50 |
287/0 |
05/45 |
46 |
24 |
115/0 |
05/18 |
19 |
51 |
236/0 |
05/37 |
38 |
25 |
472/0 |
10/74 |
75 |
52 |
452/0 |
96/70 |
71 |
26 |
456/0 |
95/71 |
72 |
53 |
436/0 |
45/68 |
69 |
27 |
813/0 |
64/127 |
128 |
|
|
|
|
5- روایت در تاریخ بلعمی
مطلب مهم آن است که در تاریخ بلعمی نه با گزارش رخدادهای تاریخی بلکه با داستانهای تاریخی سروکار داریم. بدین معنا که بلعمی در بیان وقایع به رابطۀ علّی میان رخدادها توجه دارد. این نگرش خردمندانه به تاریخ در میان برخی تاریخ نویسان بزرگ دیگر چون ابوالفضل بیهقی نیز دیده میشود. بدین سبب در نقل تاریخ با داستانپردازی روبرو هستیم نه گزارش وقایع تاریخی.
روایت و تاریخ پیوند ذاتی دارند، بدین سبب تاریخنویسی از گذشتههای دور عرصۀ داستانپردازی بوده است. چون: «روایت، بازگویی اموری است که به لحاظ زمانی و مکانی از ما فاصله دارند. گوینده حاضر و ظاهراً به مخاطب و قصه نزدیک است اما رخدادها غایب و دورند» (تولان، 1383: 16). آیا تاریخ نویسی خود شکلی از روایتپردازی است؟ پاسخ آری است. بدین سبب که «کلیه متون ادبی که دارای دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصهگو است میتوان یک متن روایی دانست» (اخوت، 1371: 8). رولان بارت، روایت را در تمام جلوههای فرهنگ بشری، از جمله ادبیات داستانی، ادبیات نمایشی، سینما، فکاهی، تاریخ، خبر، گفتگو، نقاشی، متجلّی میدان. (ر.ک: بارت، 1975: 237). بنابراین داستانهای تاریخ بلعمی را میتوان شکلی بسیار کهن از روایتپردازی دانست.
داستان در معنای عام خود نقل رخدادها و وقایع گذشته را دربرمیگیرد و در این معنا با تاریخ پیوند دارد. چون؛ «روایت توالی از پیش انگاشته شدة رخدادهایی است که به طور غیر تصادفی به هم اتصال یافتهاند» (پراپ، 1368: 20).نوع داستانپردازی در متون کهن که درونمایة آنها مربوط به گذشتههای دور و رخدادهای تاریخی است و بسیاری از آداب و رسوم و عقاید مردم آن روزگاران در آن آمده و در بردارنده فرهنگ عامه است، با واقعیت پیوند نزدیکی دارد، بدین سبب توان بیشتری برای بیان رخدادهای تاریخی در خود دارد.
انواع روایت داستانی در لابلای مطالب کتابهای تاریخی، تعلیمی، اخلاقی، سیاسی، تذکره احوال شاعران و متون صوفیان آمده است. گاه این اشکال روایی دارای عناصر خیالی هستند. چون حکایت حیوانات و داستانهای کرامات صوفیان. گاه واقعی به نظر میرسند، مانند داستانهای تاریخی که شخصیتهای تاریخی، قهرمانان آنها هستند. گاه نیز نیمی خیالی و نیمی واقعی هستند. مانند برخی حکایتهای صوفیانه. تاریخ بلعمی قبل از هر چیز کتاب تاریخی است و بلعمی در این کتاب با زبان داستان به بازگویی حوادث تاریخی و به عبارتی؛ زندگی و سرنوشت پیشینییانش پرداخته است.
6- عناصر داستان در تاریخ بلعمی
هدف این پژوهش بررسی ماهیت روایی تاریخ بلعمی است. برای بررسی ماهیت روایی این متن در وهلة اول نیازمند توصیف چگونگی کاربرد عناصر داستان چون؛ پیرنگ، شخصیتپردازی، حادثهپردازی، صحنهپردازی، درونمایه... و ساختار روایی هستیم.
6-1- موضوع در تاریخ بلعمی
موضوع داستانهای بخش اول تاریخ بلعمی 2 که به تاریخ پیش از اسلام مربوط میشوند، بر محور نقل وقایع رخداده برای شخصیتهای تاریخی شکلگرفتهاند. این شخصیتها به دو گروه انبیاء و اولیاء و پادشاهان تقسیم میشوند. موضوع 53% از داستانها، تاریخ پیامبران و اولیاء است و موضوع 47% دیگر تاریخ پادشاهان و حوادث رخداده در دوران حکومت آنها است. پادشاهان نیز خود به دو دستة پادشاهان ایرانی و غیر ایرانی طبقه بندی شدهاند. 26% یعنی 14 مورد از موضوع داستانها، حوادث رخداده در دوران حکومت پادشاهان ایرانی و 21% یعنی 11 مورد مربوط به پادشاهان غیرایرانی هستند.
نمودار فراوانی موضوعات در تاریخ بلعمی
6-2- حقیقت مانندی در تاریخ بلعمی
هدف تاریخ نویس و راوی تاریخ نقل وقایعی است که به گمان همگان باید در واقعیت بیرونی رخداده باشد. حقیقت مانندی در روایت تاریخ باید در بالاترین حد ممکن باشد، به طوری که تاریخ نویس بتواند مخاطبان خود را نه با قصه بلکه با واقعیتهای رخداده روبرو کند. «حقیقت مانندی کیفیتی است که داستان را به پیش چشم خواننده، مستدل و محتمل جلوه میدهد و موجب پذیرش آن میشود» (میرصادقی، 1388: 142). حقیقت مانندی در نقل رخدادهای تاریخی در قالب داستان عنصر مهم روایی است که بر ماهیت عناصر داستانی چون؛ پیرنگ، شخصیتپردازی، صحنهپردازی و حادثهپردازی تأثیرگذار است. در تاریخ بلعمی حقیقت مانندی بالایی در بیان حوادث، شخصیتها، مکان و زمانهای تاریخی دیده میشود. به عنوان مثال: در «اندر بزرگی خسرو و آیین او که هیچ پادشاه را نبود» آمده است: « پرویز از پس کشتن بهرام سی و هشت سال زیست اندر پادشاهی و هیچ خسرو آن خواسته گرد نیاورد که وی... نقش آن اسپ او وز چنان هست به کرمانشاهان و پرویز را بر آن شبدیز نقش کردهاند» (بلعمی، 1388: 757 ). در این نمونه آمدن نام مکانهایی از جمله کرمانشاهان و حضور شخصیتهای تاریخی چون؛ خسروپرویز، بهرام چوپینه، باربد و شیرین گواه حقیقت مانندی و نزدیکی روایت تاریخ به واقعیت تاریخی است.
6-3- پیرنگ روایت در تاریخ بلعمی
در تعریف پیرنگ آمده است: «مجموعه سازمان یافتة وقایع است. در حقیقت نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی است» (میرصادقی،1377: 53). وقوع رخدادها در پیرنگ داستانهای بخش اول تاریخ بلعمی، دارای رابطة علت و معلولی است و ساختار خطی دارد. بدین معنا که پیرنگ از نقطه شروع، میانه و پایان روشنی برخوردار است. دنبال کردن روابط علّی در وقوع رخدادها نوعی نگرش خردمندانه به تاریخ را در خود دارد و علاوه بر این، خالق پیرنگ روایت است. در بارۀ نقش علیت در خلق پیرنگ گفته شده است که: «به عنوان مثال؛ شاه مرد و سپس ملکه مرد. این داستان است. اما شاه مرد و پس از چندی ملکه از فرط اندوه در گذشت، پیرنگ است. در این جا نیز توالی زمانی حفظ شده اما حس سببیت بر آن سایه افکنده است یا این که ملکه مرد و کسی از علت امر آگاه نبود تا بعد که معلوم شد از غم مرگ شاه بوده است، این پیرنگ است به علاوۀ یک راز و این شکلی است که میتوان به کمال بسط داد» (میرصادقی، 1377: 53). بنابراین وجود رابطۀ علّی میان رخداد حوادث، عامل بسیار مهم شکلگیری پیرنگ است. از این روی؛ هر شکلی از روایت آن گاه از پیرنگ برخوردار خواهد شد که، به جز ترتیب منطقی حوادث بر حَسَبِ توالی زمانی رخداد وقایع، تأکید بر علیّت و چرایی وقوع این رخدادها باشد» (ر.ک. داد، 1382: ۹۹ ).
در: «گفتار اندر خبر مرگ آدم صفی صلوات الله علیه آمده است: خدای تعالی ذریه انسانها را که از پشت آدم بیرون آورد، بر او عرضه کرد. آدم داود را که دید بر گناه خود گریه میکرد. دلش سوخت و گریههای خود را به یاد آورد و شصت سال از عمر خود را به داود داد. هنگامی که عزرائیل آمد تا جانش را بگیرد، آدم نپذیرفت و گفت: اشتباه کردی و منکر آن شد و گفت: نمیدانم و این کار را نکردم. پس خداوند دوباه آن عمر را به آدم بخشید» (ر.ک. بلعمی، 1388: 70). در این نمونه همانند دیگر نمونهها وقوع رخدادها دارای رابطة علت و معلولی هستند و پیرنگ سیر گسترش خطی دارد.
6-3-1- ساختار روایی پیرنگ در تاریخ بلعمی
پیرنگ نقشه روایت است و تمام عناصر روایی را سامان میدهد: «طرح یا پیرنگ، نقشه، نمودار، توطئه و الگوی رویدادهای یک نمایش یا اثر داستانی است و ساماندهی حادثه و شخصیت بدان گونه که حس کنجکاوی و تعلیق را در بیننده یا خواننده برمیانگیزاند» (کادن، 1380: 332). بنابراین پیرنگ، اجزای ساختار روایی را در خود دارد. این اجزا عبارتند از: مقدمه چینی، کشمکش، گرهافکنی، تعلیق، بحران، اوج و گرهگشایی.
6-3-1-1-مقدمه چینی در تاریخ بلعمی
در آغاز همۀ این داستانها با مقدمه چینی روبرو میشویم. در مقدمه چینی، زمان و مکان (صحنه)، شخصیت و موضوع به گونهای معرفی میشوند که در مخاطب کششی پدید میآید که موجب میشود، داستان را تا آخر دنبال کند. در مقدمۀ داستان؛ « خبر یوشع و بنی اسرائیل و از تیه بیرون آمدن و به حرب جباران رفتن و قصة بلعم باعور» آمده است: « ایدون گویند که پس از مرگ موسی، بنی اسرائیل هفت سال دیگر اندر تیه بماندند تا چهل سال راست شد. پس خدای تعالی یوشع را پیغمبری داد و بفرمودش که بنی اسرائیل را از تیه بیرون بر و پیش آن شارستان بر تا با آن جباران حرب کنند...» (بلعمی، 1388: 354 ). در همین مقدمه کوتاه با معرفی شخصیتها، بیان موضوع و توصیف صحنۀ رخدادهای داستان دیده میشود.
دادها نشان میدهند که؛ در مجموع 53 نمونه مقدمه چینی، 23 مورد یعنی 43% مکان و زمان رخداد وقایع را بیان میکنند و نشانگر ماهیت تاریخی متن است. زیرا؛ توصیف زمان و مکان رخدادها ضرورت گریزناپذیر نقل حوادث تاریخی است. مطلب دیگری که در مقدمه چینیها بسامد دارد، معرفی شخصیتها است. میزان کاربرد چنین مقدمه چینیهایی 13 مورد یعنی 25% است. مطلب سوم در مقدمه چینیها، بیان موضوع است که 17 مورد یعنی32 % کل نمونهها را دربر میگیرد.
نمودار فراوانی کارکرد مقدمهچینی در تاریخ بلعمی
6-3-1-2- گره افکنی، کشمکش و تعلیق در تاریخ بلعمی
کشمکش از برخورد و مقابلة شخصیتها به وجود میآید و پیرنگ همیشه با کشمکش سروکار دارد. از این روی کشمکش زمینۀ ظهور گرهافکنی و تعلیق را در ساختار پیرنگ فراهم میکند. چون «در هر نوع داستان به محض خلق شخصیتها کشمکش نیز به وجود میآید و نیرویی که شخصیت را به حرکت وامیدارد «انگیزه» است و انگیزه چیزی نیست جز به هم خوردن تعادل ارگانیزم و ایجاد آشفتگی در وضع آن» (مکی، 1371: 144).
داستانهای تاریخ بلعمی از وجود سه نوع کشمکش؛ جسمانی، ذهنی و عاطفی برخوردار هستند. کشمکش جسمانی، درگیر شدن فیزیکی شخصیتها است که میان شخصیت اصلی با شخصیتهای دیگر و یا نیروهای طبیعت رخ میدهد. کشمکش ذهنی: « جدال و برخورد میان دو اندیشه ناسازگار است که در ذهن شخصیت رخ میدهد.» ( ر.ک. داد، 1375: 242). گاه این جدال در چالش شخصیت با سنتها و قراردادهای اجتماعی رخ میدهد. کشمکش عاطفی نیز در مواردی رخ میدهد که شخصیتها با احساسات و عواطفشان درگیر هستند و دچار چالش عاطفی میشوند. در پیرنگ داستانها حداقل یکی از انواع کشمکشها وجود دارد. در اغلب موارد هم چندنوع کشمکش در کنار هم دیده میشوند. مانند کشمکشهایی که در «خبر پادشاهی بهرام گور بن یزدجرد» آمده است. در این داستان؛ بهرام از اینکه یزدگرد به او توجه نمیکند و مانند فرزندانش با او رفتار نمیکند، آشفته میشود ( کشمکش عاطفی) و از ثیادوس کمک میخواهد تا از پدرش اجازه رفتن او را بگیرد (کشمکش ذهنی). بهرام با کسری بر سر تصاحب تاج رودرروی مبارزه میکند (کشمکش جسمانی). موبدان خلاف حق بهرام، کسری را برای گرفتن تاج و تخت انتخاب کرده بودند اما در آخر با پیروز شدن بهرام به او رو میآورند و بهرام نیز در نهایت آنها را میبخشد (کشمکش ذهنی). ( ر.ک. بلعمی، 1388: 642).
در میان انواع کشمکش؛ کشمکشهای جسمانی مربوط به جنگها و رودررویی شخصیتهای اصلی با 35 مورد یعنی 45% بسامد بیشتری دارد. این ویژگی متناسب با اهمیت روایت جنگهای تاریخی در تاریخ بلعمی است. بعد از کشمکش جسمانی، کشمکش ذهنی با 29 مورد یعنی 38% فراوانی قرار دارد. بسامد کشمکش ذهنی بدین سبب است که اغلب تصویر کشمکشهای جسمانی با تصویر کشمکشهای ذهنی شخصیتها در مبارزه نیز همراه هستند. تصویر کشمکش جسمانی و ذهنی به صورت توأمان از مواردی است که به روشنی نمایانگر پختگی عناصر روایی در تاریخ بلعمی است.
کشمکشهای عاطفی هم 13مورد یعنی17% از کل کشمکشها را شامل میشوند. دلیل عمدة کم بودن این نوع کشمکش این است که در بیان رخدادهای تاریخی، بیان کشمکش عاطفی، اغلب موجب ظهور نوعی پیشداوری در مخاطب است و راوی تاریخ را درگیر چالش جانبداری و توجیه اعمال شخصیتها و رخدادهای تاریخی میکند. پس بهتر آن که راوی تاریخ بلعمی، بیطرف مانده و خود را درگیر کشمکشهای عاطفی شخصیتها نکرده و هوشیارانه از این چالش گذرکرده است. این ویژگی نیز نشان از پختگی ساختار روایی داستانها دارد.
نمودار فراوانی کشمکشها در تاریخ بلعمی
6-3-1-3- بحران و نقطة اوج در پیرنگها
بحران به لحظهای گفته میشود که نیروهای مقابل برای آخرین بار با هم برخورد میکنند و موجب میشوند عمل داستانی به نقطة اوج خود برسد. بحران نتیجة یک گره افکنی از پیش اندیشیده و پیوسته به نقطة اوج است. به؛ «نقطهای در داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و داستانمنظوم که در آن بحران به نهایت خود برسد و به گرهگشایی داستان بینجامد، نقطة اوج میگویند» (میرصادقی، 1388: 76). در نمونۀ داستان «اندر خبر اصحاب کهف» نقطة بحران؛ مهلت یک ماهة ملک برای یافتن اصحاب است و ادامۀ بحران، بیدار شدن اصحاب بعد از سیصد و نه سال. پس از آن اوج گرفتن بحران با رفتن یکی از اصحاب به بازار، و سپس با درگیرشدن او با نانوا، بحران به اوج خود میرسد. اوج داستان نیز بازگشت به غار و ناامیدی جستجوکنندگان از یافتن اصحاب کهف است ( ر.ک: بلعمی، 1388: 580).
بررسی جدول بحرانها و نقطة اوج نشان میدهد که؛ 24 مورد یعنی 45% از بحرانها و نقطههای اوج در وقایع جنگها رخداده است. این ویژگی نیز متناسب با ماهیت تاریخی متن است. 19 مورد یعنی 36% دیگر بحران و نقطۀ اوج در زمان رودررویی شخصیتهای تاریخی است. شخصیتهایی که گاه در مقابل هم و گاه در کنار هم قرار میگیرند. 10 مورد یعنی 19 % باقیمانده بحران و نقطة اوج زمانی است که انبیاء الهی برای عاصیان عذاب الهی درخواست میکنند. دلیل این فراوانی آن است که موضوع 53% از داستانهای بخش اول تاریخ بلعمی را داستان پیامبران و اولیا تشکیل میدهد.
نمودار فراوانی انواع بحران و نقطة اوج در تاریخ بلعمی
6-3-1-4- پایان بندی و گرهگشایی
وقتی مشکلات وگرهها و راز و رمزها گشوده و آشکار میشوند و سرنوشت نهایی شخصیتها روشن میشود، گرهگشایی شکل میگیرد. «گرهگشایی در یک جمله عبارت است از حل بحران و باز شدن گرههای داستان به ویژه گرههای نقطة اوج» (بی نیاز، 1387: 39). در نمونۀ «اندر خبر اصحاب کهف» گرهگشایی و پایان داستان این گونه است که؛ یملیخا توسط ملک از اتفاقی که برای اصحاب افتاده و خواب سیصد سالهشان و از مرگ دقیانوس و بیرون آمدن عیسی به نبوت آگاه میشود و هنگام برگشتن به غار این رخدادها را برای به همراهانش بازگو میکند و آنان را میآگاهاند. سپس آنها به اذن خداوند میمیرند. (ر.ک. بلعمی، 1388: 580 ).
پایان بندی و گرهگشایی در متن تاریخ بلعمی با بیان سرانجام رخدادهای تاریخی در پیوند است. در 23 مورد یعنی 43% مورد پایان بندی خوشایند و بیانگر پیروزی خیر و نیکی بر نیروهای سیاهی و پلیدی است. در 21 مورد یعنی 40% با پایانی عبرتانگیز روبرو میشویم که اغلب مربوط به داستان انبیاء الهی و فرجام نزول عذاب الهی برای کافران است. در 9 مورد یعنی 17 % نیز با پایان ناخوشایند و پیروزی نیروهای سیاهی و پلیدی و شکست نیروهای خیر و نیکی روبرو هستیم.
نمودار فراوانی انواع پایانبندی در تاریخ بلعمی
6-4- حادثهپردازی در تاریخ بلعمی
در روایات تاریخی، اغلب رخدادها یا حوادث، عنصری محوری داستان هستند. «واقعه یا حادثه یکی از عناصر ساختاری داستان است که همراه با عناصر هم چون گرهافکنی، کشمکش، هول و ولا، بحران و نقطة اوج و گرهگشایی، تنه اصلی پیرنگ را در حکایت و داستان شکل میدهد». (ر.ک. شارن، 1379: 31). بنابراین حادثهپردازی نقش عمدهای در میان عناصر داستانی تاریخ بلعمی دارد و حوادث محور عمودی پیرنگ داستانها را شکل میدهد. این ویژگی که تا حدود بسیار زیادی ناشی از ماهیت نقل وقایع تاریخی در متن است، اغلب به برجستگی نقش حوادث، در مقابل کاهش برجستگی نقش شخصیت در پیرنگ منجر میشود.
علاوه بر اهمیت حادثه اصلی، نقش حوادث فرعی در روند وقوع رخدادها نیز اهمیت بسزایی دارد. نکتۀ مهم آن است که؛ نقش حوادث فرعی در وقوع حادثۀ اصلی، گواه نگرش خردمندانه بلعمی به رخدادهای تاریخی و مهارت او در پردازش روایات تاریخی است. در نمونۀ چهل و نهم؛ «گفتار اندر پادشاهی جمشید»، گفتگوی ابلیس و جمشید و پذیرفتن پیشنهادات ابلیس حادثه اصلی و محوری است. بلعمی با آوردن حوادث فرعی پیرنگ را گسترش میدهد و زمینۀ منطقی وقوع حادثۀ اصلی را فراهم میکند. (ر.ک. همان، 87).
جدول فراوانیها نشان میدهد که؛ در 25 مورد رخدادها، همان حوادث اصلی هستند و از حوادث فرعی در روایت خبری نیست. به عبارتی در 61% حوادث، حوادث اصلی هستند و کارکرد آنها پیشبرد داستان و گسترش پیرنگ است. برای مثال در نمونه «خبر فیروز بن یزدگرد»، حادثۀ اصلی شورش فیروز و رویارویی او با برادر خود است. (همان، 662). در نمونۀ؛ «گفتار اندر حدیث کیومرث و اختلاف مردم اندر کار او»، حادثه اصلی حمله دیوان برای کشتن سیامک نوة گیومرث است» (همان، 75).
در اغلب ساختارهای روایی داستانها، نقش حادثه نسبت به شخصیت برجستهتر است. در واقع این ماهیت تاریخی متن است که نوع و ماهیت حادثهپردازانۀ روایات تاریخ بلعمی را شکل میدهد و موجب میشود که برجستگی حوادث، اهمیت و نقش شخصیت را در سایه قرار دهد. بنابراین اغلب داستانها به سبب جنس تاریخی خود حادثه پردازانه هستند.
دادهها نشان میدهند که؛ در 39% از نمونهها علاوه بر حوادث اصلی با حوادث فرعیای روبرو هستیم که کارکردشان مهمشان توصیف غیرمستقیم شخصیتها است. این ویژگی به پیچیدگی و پختگی روایتپردازی در تاریخ بلعمی دلالت دارد. در نمونۀ؛ «اندر یاد کردن علامتهای پیغمبر علیه السلام که به روزگار پرویز بیرون آمدی»، حادثۀ روبروشدن پرویز با مرد ناشناس یا همان فریشته، حادثهای فرعی است که نقش آن نمایش شخصیت درمانده و پریشان پرویز و ناامیدی او از پایدار ماندن حکومتش میباشد. (همان، 759). بنابراین، یافتهها نشانگر آن هستند که؛ ویژگی حادثهپردازانۀ تاریخ بلعمی و نقشهای گوناگون حوادث فرعی چون؛ زمینهسازی رخدادن حادثۀ اصلی و شخصیتپردازی غیرمستقیم، نشان از پختگی شیوۀ داستانپردازی دارد.
6-5- درونمایه در تاریخ بلعمی
درونمایه فکر و اندیشهای کلی است که بنیاد آفرینش داستان قرار میگیرد. درونمایه فکر اصلی و مسلط در داستان است که مانند رشتهای در لابلای متن کشیده میشود و وضعیتها وموقعیتهای داستان را به هم پیوند میدهد. «به بیانی دیگر درونمایه را به عنوان فکر و اندیشة حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند، به همین جهت است که میگویند درونمایة هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسندهاش را نشان میدهد». (میرصادقی، 1388: 174).
با آن که درونمایهها در تاریخ بلعمی روشن و برجسته هستند، ولیکن چونان حکایتهای قرون بعد به شکل نتیجهگیریهای مستقیم از زبان راوی یا شخصیتها، بیان نمیشوند. بلکه درونمایه، برآیند نهایی داستان در ذهن مخاطب است. در واقع رسیدن خواننده به فهم درونمایهها، دستاورد نهایی خوانش متن است. به عبارتی درونمایهها؛ اندیشههای برآمده از روایت و حاکم بر کل عناصر و ساختار روایی هستند، نه نتیجه گیریهای مستقیم و روشن. این نوع از پردازش درونمایه توان آن را دارد که مخاطب را به اندیشیدن در بارۀ چرایی وقوع رخدادها وادار کند. به عنوان نمونه در داستان «خبرشاپور ذوالاکتاف»، درونمایه داستان بیانگر این پیام است که؛ در شرایط سخت و دشواریها این هوش، ذکاوت و شجاعت پادشاهان و رهبران است که میتواند در حل بحران به یاری کارگزاران بیاید. درونمایه این داستان برآیندی کلی از داستان است که به اندیشۀ کارآیی هوشمندی رهبران در حل مشکلات، اشاره میکند. (ر.ک. بلعمی، 1388 :630). در مجموع درونمایههای حکایات تاریخ بلعمی را میتوان به هشت گروه کلی تقسیم کرد:
نمودار فراوانی درونمایه در تاریخ بلعمی
6-6- شخصیتپردازی در تاریخ بلعمی
در اصطلاح روایت شناسی؛ «اشخاص ساخته شدهای را که در داستان و نمایشنامه و ... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند». (میرصادقی، 1388: 84). شخصیت انواع گوناگونی دارد و از دیدگاههای گوناگونی نیز ارزیابی میشود. در تاریخ بلعمی چون دیگر انواع اشکال روایی کهن؛ قهرمانان تیپها و شخصیتهای نوعی هستند که: «نشان دهندۀ خصوصیات گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز میکند.» (همان، 101). بدین سبب در بارۀ برخورداری شخصیت قهرمان یا قهرمانان از ویژگیهای خاص فردی میتوان گفت که؛ در میان قهرمانان بلعمی شخصیت برخوردار از ویژگیهای خاص فردی کمتر دیده میشود.
6-6-1- تیپهای شخصیتی
از مجموع 438 شخصیت در حکایات نمونه، در 17 مورد شخصیت نوعی یا تیپ شخصیتی به کارگرفته شدهاست. این شخصیتهای نوعی یا تیپها را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول؛ از میان 320 شخصیت 73% از آنها شخصیتهای تاریخی شناخته شده هستند که در این متن به شکل تیپ و شخصیت نوعی ظاهر شدهاند و در گروه دوم؛ 118 مورد یعنی 27% شخصیتهای عام و تیپهای اجتماعی در معنای واقعی خود هستند.
در میان این تیپها تنوع فراوانی به چشم میخورد و این گوناگونی منحصر به یک تیپ و یا یک طبقه اجتماعی نمیشود. در مجموع تیپها را میتوان به هفده دسته تقسیم کرد. در میان این هفده تیپ با توجه به گردکردن دادهها و جمعکردن خردهگروهها در یک گروه بزرگتر، در مجموع 438 تیپ و شخصیت نوعی دیده میشوند که تمامی اقشار جامعه را دربرمیگیرند؛ از انبیاء و اولیاء تا شاهان، امراء و وزیران، از سربازان و پهلوانان تا درویشان و کنیزان، از عالمان و پارسایان و قدیسان تا ظالمان کافران، بدکاران و ... .
شاهان، خلفاء، امراء و شاهزادگان، بیشترین فراوانی را دارند. 87 مورد یعنی 20% از نمونهها به این تیپها اختصاص دارند. در میان این حاکمان هم تیپهای حاکمان دادگر و آرمانی دیده میشوند و هم تیپهای حاکمان جبّار و ستمگران. حضور 320 شخصیت شناختهشده تاریخی در این متن، علاوه بر این که نشان ماهیت تاریخی متن است، در شخصیتپردازی نیز نقش ویژهای دارد. یعنی هنگامی که شخصیتها شناختهشده باشند، شخصیتپردازی آنها کار دشواری نخواهد بود، زیرا؛ مخاطبان نیز کمابیش ویژگیهای این شخصیتها را میشناسند و در نتیجه؛ روایتپرداز را از بیان برخی توصیفات در معرفی شخصیت، بینیاز میکنند. این ویژگی نقش مهمی در روایتپردازی بلعمی دارد.
از تیپهای شخصیتی مهم که با ذکر نام و به صورت اسم خاص معرفی شدهاند، انبیاء الهی، اولیاء و امامان را میتوان نام برد. ایشان در 14% یعنی در 62 مورد، به عنوان شخصیت اصلی نقش بنیادی در شکلگیری روایت داشتهاند. در بخش تاریخ پیش از اسلام، دیرینهترین شخصیت تاریخی حضرت آدم (ع) و نزدیکترین شخصیت تاریخی به روزگار بلعمی، یزدجرد شهریار است.
نکتۀ مهم سهم چشمگیر 11% زنان و حضور 52 شخصیت زن در کل نمونهها است. پس از پادشاهان و پیامبران، زنان در تاریخ بلعمی جایگاه برجستهای دارند. اگر شخصیتهای زن روایات تاریخی بلعمی را یک مجموعه مستقل در نظر بگیریم، سی مورد از 52 نمونه یعنی 58% از این زنان با ذکر نام آمدهاند و22 مورد یعنی 32% بدون ذکر نام. در مجموع نسبت شخصیتهای اصلی زن به شخصیتهای اصلی مرد بسیار کمتر است و همچنین زنان کمتر نقش شخصیت اصلی را به عهده دارند. اما تعداد بالای شخصیتهای زن نشانگر نقش مهم و آشکار زنان در رخدادهای تاریخی است. این اهمیت هم در اندیشه تاریخنویس، هم در واقعیت رخدادهای تاریخی و هم در روایتپردازی بلعمی از وقایع تاریخی دیده میشود.
شخصیتهای زن در تاریخ بلعمی، خلاف دیگر متون کهن نه تنها فقط نمود برخی صفات ناپسند و یا معشوقه نیستند، بلکه بسیاری از آنان در زمرۀ طبقۀ حاکم و صاحبان تاج و تخت و خردمندان قرار دارند. همسران انبیاء نیز از جمله زنانی هستند که از جایگاه اجتماعی درخوری برخوردار بودهاند. اغلب به این زنان ویژگیهای شخصیتی عام شایستهای هم نسبت داده شده است. گاهی نیز به زنان، به طور عام ویژگیهای ناپسند اخلاقی نسبت داده میشود. در این موارد اغلب زنان بدون ذکر نام میآیند و شخصیت عام زن مورد توجه است و شخصیت با حذف تشخص فردی زن، پردازش شده است. مانند: زن نوح، زن لوط، زن شمسون.
یافته جالب دیگر بسامد شخصیتهای حیوانی بدون تغییر ماهیت حیوانی آنها به انسان است. از تیپ حیوانات در این نمونهها در 24 مورد یعنی 5% نام برده میشود. در بیشتر موارد حیوانات در جایگاه خود هستند و رفتار انسانی را به عهده ندارند. تنها مورد «خر بلعم بلعور» است که با شخصیتی انسانی نقش آفرینی میکند. این نوع شخصیتپردازی گواه خردورزی راوی و چیرگی عنصر حقیقتمانندی بر روند نقل رخدادهای تاریخی است و نشان از روایتپردازی آگاهانه از رخدادهای تاریخی دارد.
نمودار فراوانی تیپهای شخصیتی در تاریخ بلعمی
6-6-2- شخصیتهای اصلی و فرعی
هر روایتی دارای شخصیتهای اصلی و شخصیتهای فرعی است. شخصیت اصلی همان قهرمان روایت است. شخصیت های فرعی شامل شخصیتهای مکمل، شخصیتهای همسو و شخصیت های مخالف هستند (ر.ک. مکی، 1371). از مجموع 385 شخصیت فرعی 108 مورد یعنی 28 % شخصیتهای همسو با شخصیتهای اصلی هستند. تعداد شخصیتها و نیروهای مخالف قهرمان 84 مورد یعنی22 % مجموع شخصیت ها را تشکیل میدهند. بسامد کمتر شخصیت مخالف نسبت به شخصیت اصلی نشانگر ضرورت وفاداری به نقل وقایع تاریخی است. در روایت تاریخی ضرورتی ندارد که در همۀ موارد رخدادها به بحران و رویاررویی شخصیتها بینجامد. در حالی که در دیگر شیوههای داستانپردازی، بحرانها سرانجام به رویاررویی شخصیتها با نیروهای مخالف میانجامد. به عبارتی راوی تاریخ تنها به نقل جنگها و چالشها بسنده نمیکند و توصیف شخصیتهای تأثیرگذار یا بیان موقعیتهای تاریخی نیز بخشی از متن روایت تاریخ است. از این روی در میان شخصیتهای فرعی، نیروهای مکمل با بیشترین حضور یعنی 193 مورد و 50% از بسامد بیشتری برخوردارند. حضور برجستۀ نیروهای مکمل موجب شده که حوادث و موقعیتهایی که برای شخصیتهای اصلی پدید میآیند با جزئیات بیشتر و زیباتر تصویر شوند. این ویژگی بر جذابیت متن تاریخی افزوده است و در خور توجه است.
نمودار فراوانی شخصیتهای فرعی در تاریخ بلعمی
6-6-3- ایستایی و پویایی شخصیتها
اگر از دیدگاه بررسی ایستایی و پویایی به شخصیتها پرداخته شود، یافتهها نشان میدهند که اغلب شخصیتهای تاریخ بلعمی ایستا و ساده هستند. اینان در طی روند پیشرفت داستان، کمتر تغییر میکنند و یا اندک تغییری را میپذیرند. این شخصیتهای ایستا به دو دستة کلی سپید و سیاه تقسیم میشوند. یک بُعدی بودن و ایستایی، طبیعت شخصیتپردازی سپید و سیاه است که نمونههای بسیاری در آثار کلاسیک و ادبیات عامیانه دارد. در میان مجموع 438 شخصیت، 93% یعنی 409 مورد از شخصیتهای تاریخ بلعمی، شخصیتهای ایستا هستند.
اما گاهی برخی از شخصیتها، همراه جنبههای نیک و بدشان در داستانها جلوهگر شدهاند که نه سیاه و نه سپید بلکه خاکستری هستند و از هردو ویژگیهای نیک و بد، برخوردارند و همچنین دچار تحول و دگرگونی میشوند و «از این روی که تحول پذیرند، پویا محسوب میشوند» (ر.ک میرصادقی1388: 94). دادهها نشان میدهند که تنها در 29 مورد یعنی 7% با شخصیتهای پویا روبرو هستیم. مانند: شخصیت رستم بن هرمز در «فصل در ذکر خبر پادشاهی آزرمیدخت بنت پرویز». رستم پسر فرخ هرمز است که به نمایندگی پدر به خراسان میرود. او نیز همانند پدر از سپهسالاران وفادار به ساسانیان است. اما با شنیدن خبر کشته شدن پدرش، نگرش و رفتار وفادارانۀ خود را نسبت به حاکمان ساسانی تغییر میدهد و در برابر آنان میایستد. از این روی؛ به جنگ آزرمیدخت ساسانی میرود و بر او چیره میشود. سپس دو چشم آزرمیدخت را کور میکند و انتقام خون پدرش را میگیرد. (ر.ک. بلعمی، 1388: 828-826).
برخی دیگر از شخصیتهای پویا که شاهد تغییر و نگرش و رفتار آنان هستیم، عبارتند از: بلعم باعور، قوم بنی اسرائیل که پیوسته باورهایش دچار تزلزل میشود، ملک نینوا، یونس(ع)، دهموس شبان، فرخ هرمز، طالوت، یزدگرد، کسری از فرزندان اردشیر بابک، جاسوس شاپور، فیروز فرزند یزدگرد بن بهرام، خوش نواز ملک هیاطله، بلتشمر، عمروبن تبع، آدم (ع)، پیر کهن، جمشید، ابلیس، همای چهرزاد، حلیمه بنت ابی ذوئب، برادران یوسف نبی، زنی گنده پیر، اسودبن غفار مهتر قبیلة جدیس، جوانان قبیلة جدیس، موسی (ع) و عیص برادر یعقوب نبی. پویایی شخصیت در روایت از مواردی است که حتی بسامد اندک آن بر پختگی روایتپردازی در قرن چهارم هجری گواهی میدهد.
6-7- زاویه دید در تاریخ بلعمی
در سرتاسر متن، روایتِ رخدادها از زاویه دید بیرونی است و بلعمی به ضرورت ماهیت نقل تاریخ از زاویه دید دانای کل بهره برده است. نقل داستان از این زاویه دید بدین گونه است که گویا نویسنده؛ «از نزدیک شاهد اعمال و افکار آنها است و در حکم خدایی است که از گذشتهها، حال و آینده آگاه است» (صفائی حائری، 1383: 37). مانند: «فصل در ذکر خبر پادشاهی شهربراز. پس چون شهربراز در ملک بنشست، همۀ سپاه عجم ننگ داشتند پیش او سجود کردن و کمربستن و ایستادن و انقیاد نمودن و رسم عجم چنان بود که چون ملک بار دادی، همۀ سپاه و لشگر سماطین زدندی و بر پشت اسبان بایستادندی تا ملک بیرون آمدی. پس شهربراز برنشست و بیرون آمد و سپاه همه سماطین زده بودند. یکی فراز آمد و او را طعنه بزد به سر نیزه از جانب راست بر پهلو و از اسبش اندر افکند. پس آن دیگران درآمدند و به زخم پراکنده او را بکشتند. آن گاه رسنی بیاوردند و به پای او درافکندند و در همۀ محلتها بکشیدند و منادی بانگ همی کرد که هر که نه از خاندان ملوک باشد و دعوی پادشاهی کند جزای وی این باشد...» (بلعمی، 1388: 822). بدین گونه است که نویسنده در متن، نقش راوی دخیل ندارد و به طور غیرمستقیم داستان را از زبان سوم شخص و زاویه دید دانای کل نقل میکند.
6-8- صحنهپردازی در تاریخ بلعمی
هستی هر پدیدهای و ظهور آن در واقعیت، وابستۀ به وجود زمان و مکان است. بدون زمان و مکان چیزی امکان وجود ندارد، صحنه در داستان نیز چنین است. صحنه و صحنهپردازی اگر برای نمایشنامه باشد یک معنا و در داستان معنای دیگری دارد. صحنه؛ «در نمایشنامه به معنای زمینه و تزئینات قابل رویت صحنه نمایش است، اما به معنای وسیعتری هم آمده و آن وقتی است که برای شعر و به ویژه داستان به کار برده میشود و بیانگر مکان و زمان و محیطی است که عمل داستانی در آن به وقوع میپیوندد» (میرصادقی، 1388: 347). در همه نمونههای بررسی شده، صحنهپردازی و توجه به زمان و مکان و بیان مستقیم یا غیرمستقیم زمان و مکان دیده میشود. این موضوع ناشی از کارکرد برجستۀ صحنه است. «صحنه چون به خواننده امکان میدهد که شخصاً و بی واسطه با جهان داستان تماس بگیرد و شخصیتها را در حین عمل مشاهده کند و این حس و پندار را در او ایجاد میکند، که خود در صحنه حاضر است و در ماجرا شرکت دارد. به همین جهت صحنه جذابترین ابزار روایت به حساب میآید» (ایرانی، 1364: 89). در صحنهپردازی اشیا و مکان و زمان در کنار هم فضای وقوع رخدادها را تصویر میکنند. مانند: «... تبع سپاه بسیار گرد کرد و بیامد و بر لب فرات فرود آمد و به حیره بنشست که نتوانست آن جا بودن از بسیاری پشه. به دیهی آمد نام آن نجف از دیه های کوفه و از فرات رودی ببرید تا به حیره اندر آمد و به نجف آمد و آن جا بنشست... » (بلعمی، 1388: 677). در این نمونه، سپاه، لب فرات، حیره، پشه، دیهی، نجف، کوفه، رود اجزای صحنه و تصویرگر مکان رخدادها هستند. زمان وقوع رخدادها نیز در شکل عام خود یعنی در درون فرآیندهای فعلی ظاهر شده است.
6-8-1- زمان در تاریخ بلعمی
زمان در همۀ 53 نمونه به شیوههای مختلف مشخص شده است. اما اغلب زمان در روایتها از چهارچوب گاهشماری تقویمی بیرون است و ماهیت عام دارد. لازم به ذکر است که زمان وقایعی که در آن اشاره به سال نبوت و یا سن انبیاء دارند، مانند؛ کلیسا کردن نجاشی و حمله سپاه ابرهه به مکه به قرینة زمان ولادت پیامبر (ع)، زمان مشخصی هستند. اما زمان در دیگر نمونهها یا به قرینه حضور شخصیتهای شناختهشده چون: سلیمان(ع)، خسروپرویز، معاویه بن ابی سفیان، آزرمیدخت، بهرام گور، بهمن بن اسفندیار و... مشخص میشوند و یا به وسیلة زمان روایتهای تاریخی دیگری که زمان مشخص دارند.
6-8-2- مکان در تاریخ بلعمی
با بررسی مکان هم با مکانهایی مشخص و با ذکر نام خاص مواجه میشویم و هم با مکانهایی مشخص و اما بدون ذکر نام و به صورت عام. با توجه به جدول مکانها، مشخص شد که؛ 82% از مکانها مشخص و دارای اسم خاص هستند و با ذکر نام آمده اند و 18% بدون ذکر نام خاص. این مطلب بیانگر ضرورت و اهمیت عنصر زمان و مکان، در نقل رخدادهای تاریخی است.
6-9- گفتگو در تاریخ بلعمی
در متن تاریخ بلعمی مانند سایر اشکال روایی کهن، همة شخصیتها با زبانی شبیه به هم سخن میگویند و بدین سبب شخصیتها با گفتگویشان متمایز نمیشوند. با این حال «گفتگو به عنوان ابزاری مهم در داستانها و حکایتها نقش تعیین کنندهای دارد» (آرتونلی، 1374: 15). شخصیتها در روند گفتگو بهتر شناخته میشوند. چون؛ «نشان دادن مستقیم این که فلان کس، آدم حسودی است تاثیر و لذت چندانی ندارد، ولی اگر از گفتگو این خصلت را دریابیم، احساس لذت میکنیم» (هولتن، 1364: 72). این گونه است که گفتگوهای داستانی شوق خواندن و حس تعلیق بیشتری ایجاد میکنند و کشش مخاطب برای پیگیری داستان را افزایش میدهند. برای مثال اگر بخواهیم خصلت بدبینی را در شخصیتی نشان دهیم، بدیهی است که توصیف فیزیکی وی به سختی از عهده چنین امری برمیآید و اگر به طور مستقیم شخصیت را بدبین بنامیم، بدون تردید از لحاظ تأثیر دراماتیک روایت، چیزی از دست خواهد رفت، اما جریان گفتگو در داستان، توان تصویرسازی از این ویژگی شخصیتی را دارد.
عنصر گفتگو یکی از عناصر مهم پیشبرنده پیرنگ است. لابلای این گفتگوها با رفتار و اندیشههای شخصیتها آشنا میشویم و در مواردی نیز گفتگوها، بیانگر علل رخدادها هستند. گفتگو علاوه بر این که خود حادثه است و کنشی روایی محسوب میشود، وظایف دیگری نیز بر عهده دارد. در میان این وظایف پردازش غیرمستقیم شخصیتها مهمترین نقش فرعی گفتگو محسوب میگردد. در متن حکایات تاریخ بلعمی نقش 45 % از گفتگوها شخصیتپردازی است. در 29% موارد نیز گفتگوها کشمکش آفریدهاند و در 26% موارد دیگر گفتگوها صحنهپردازی را به عهده دارند و زمان و مکان رخدادها را توصیف میکنند.
نمودار فراوانی کارکرد گفتگوها در تاریخ بلعمی
6-9-1- انواع گفتگو در تاریخ بلعمی
انواع گفتگو هم شامل گفتگوهای بیرونی، هم گفتگوهای درونی است. گفتگوی بیرونی: سخن گفتن یک شخص با شخص دیگر یا یک شخص با گروهی یا گروهی با گروهی دیگر است. مانند: گفتگوی؛ زبا و کاهن، زبا و صورتگر، قیصر و عمر و بن عدی، زبا و قیصر، زبا و خواهر. ( ر.ک بلعمی، 1388: 572). یا در نمونۀ؛ «خبر حرب ذی قار» گفتگوی؛ نعمان بن منذر و عدی بن اوس، نعمان بن منذز و رسول کسری انوشیروان، کسری انوشروان و زیدبن عدی، نعمان بن منذر و همسرش، نعمان بن زرعه و کسری انوشروان. (ر.ک. همان، 786- 762). بسامد گفتگوهای بیرونی از گفتگوهای درونی بسیار بیشتر است؛ نخست به سبب ماهیت روایت رخدادهای تاریخی و دیگر به سبب کارآیی گفتگوی بیرونی در پردازش عناصر داستانی چون: شخصیت، حادثه و صحنه.
در گفتگوی درونی، شخصیتها با خودشان گفتگو میکنند و پس از این گفتگوی درونی یا تصمیمی مهم میگیرند یا با خود عهدی میبندند و گاه بیان افسوسخوردن شخصیتها بر چیزی است. مانند: گفتگوی درونی همای چهرزاد: «همای بترسید و گفت که اگر این پسر را پیدا کنم، سپاه و رعیت ملک از من بستانند و به کودک دهند و او را فرمان دادن خوش آمده بود» (همان، 483). نکتۀ مهم آن است که واداشتن شخصیتها به گفتگوی درونی برای بیان دلایل رفتارشان و یا برای بیان دلایل وقوع رخدادها موضوع درخور توجهی است. این ویژگی گواه نگرش عقلانی و خردمندانۀ ابوعلی بلعمی به تاریخ است و علاوه بر حاکم کردن رابطۀ علی بر پیرنگ حکایات، نشان از پختگی شیوۀ روایتپردازی او دارد.
7- نتیجه
شناخت تجربههای نهفته در آثار کهن، به درک روشنتری از توانمندیهای بالقوه داستانپردازی خواهد انجامید. با این هدف و در جستجوی دستیابی به پیشینۀ آفریدن روایت و داستان در زبان فارسی، کهنترین متون بازمانده فارسی زبان بررسی شد. در ردهبندی سیر تاریخی پیدایش این متون ابتدا شاهنامۀ منثور ابومنصوری و سپس ترجمۀ تاریخ طبری یا تاریخ بلعمی قرار گرفته است. از شاهنامه ابومنصوری چیز زیادی نمانده است. اما تاریخ بلعمی به دست ما رسیده است. نکته بسیار مهم و درخور درنگ آن است که در متن مفصل بخش اول تاریخ بلعمی، ساختار روایی نقل حوادث تاریخی از پیرنگ استوار و منطقی برخوردار است و رابطۀ علّی بر پیوند میان رخدادها حاکم است. این ویژگی از سویی به جهاننگری و نگرش خردمندانۀ ابوعلی بلعمی به تاریخ و سرنوشت انسانها بازمیگردد و از سوی دیگر سبب شده تا از متن ترجمۀ گزارش تاریخی رخدادهای تاریخ طبری، متنی دارای پیرنگ و با ماهیت روایی آفریده شود.
آنچنان که از بررسی نمونههای متن برمیآید، بلعمی به گونهای رخدادهای تاریخی را نقل میکند که مخاطب در هر رخداد، خود چرایی وقوع آن رخداد را درمییابد. خردی که بر نگرش تاریخی بلعمی حاکم است، ترجمۀ گزارش تاریخ را به روایت تاریخ و داستانپردازی حکیمانه از تاریخ بدل کرده است.
با توجه به تفاوت روایتپردازی تاریخی و روایتپردازی از تاریخ، روایتپردازی تاریخی به معنای دخالت تخیّل نویسنده در خلق حوادث و شخصیتهای داستانی نیست بلکه به معنای به کارگیری آگاهانه عناصر داستانی در روایت وفادارانۀ وقایع تاریخی است.
نکتۀ مهم آن است که صرف برشمردن عناصر روایی در یک اثر تاریخی نمیتواند، تفاوت میان روایتپردازی از تاریخ و داستانپردازی خیالپردازانه را روشن کند. بلعمی مترجم و راوی تاریخ است، بنابراین در انتخاب شخصیتها، حوادث و زمان و مکان (صحنه) رخدادهای تاریخی دخالت ندارد. اما چنان وقایع را روایت میکند که؛ هر حادثه علت رخداد حادثه پس از خود و معلول حادثه پیش از خود است. چنانکه پس از مقدمهچینیهای کوتاه در آغاز گرهافکنیها و کشمکشها آغاز میشوند و گسترش مییابند و به نقطۀ اوج میرسند. گرهگشاییها نیز با تعلیق پیش میروند و خواننده را به دنبال کردن سرانجام حوادث و شخصیتها ترغیب میکنند. در نتیجه بحرانها تا پیش از گرهگشایی به قوت خود باقی میمانند و در نهایت با گرهگشایی حل میشوند. از این روی باید گفت که متن تاریخ بلعمی دربردارندۀ روایتهای تاریخی است که ویژگیهای بارزی از شگردهای داستانپردازی و پختگی عناصر داستانی در آن مشاهده میشود. نوع به کارگیری عناصر داستان در متن نشان میدهد که جذابیت متن و کشش خواننده به پیگیری رخدادها ناشی از شناخت عمیق نویسنده از به کارگیری شگردهای روایی است. از این روی، در این پژوهش ابتدا به بررسی بسامد عناصر داستانی و در کنار آن تحلیل نوع کاربردشان در این متن پرداخته شد تا به پیشینۀ تجربه آفرینش روایت در زبان پارسی و ماهیت آن دست بیابیم.
بر مبنای دستاوردهای این پژوهش چنین میتوان گفت: کهنترین پیشینۀ روایتپردازی آگاهانه در زبان فارسی دری در متون تاریخی پدیدار شده است. تاریخ بلعمی خود نمونهای از متنی تاریخی و دارای ساختار روایی پخته است و میتواند بر وجود و قدمت تجربۀ داستانپردازی در زمان نگارش تاریخ بلعمی در زبان فارسی گواهی دهد. اگر چنین نبود به احتمال فراوان به جای متنی که تاریخ را به صورت داستان و حکایت روایت کرده است با متنی تاریخی روبرو میبودیم که رخدادهای تاریخ را گزارش میکرد و تنها در جایگاه ترجمه فارسی از متن عربی تاریخ طبری قرار میگرفت. در نهایت گزارشی از وقایع تاریخی بود، بدون اشاره به روابط منطقی و علّی میان رخداد وقایع و بیان چرایی.
اکنون بنابر یافتههای این پژوهش میتوان گفت؛ پختگی عناصر داستانی و ساختار روایی در تاریخ بلعمی نشان میدهد که ابوعلی بلعمی از تجربههای برجای مانده از پیشینانش در روایتپردازی بهره برده و میراثدار آنان است. هر چند از آثار و متون پیش از قرن چهارم که دارای ماهیت روایی باشند و سرمشق او بودهاند، چیز زیادی برجای نمانده است، اما همین اندک نیز میتواند نشان دهندۀ پیشینۀ میراث پیش از بلعمی باشد.
وجود تاریخ بلعمی به عنوان اولین و مفصلترین متن بازماندۀ زبان فارسی بعد از اسلام، خود گواه و دلیلی بر شناخت نویسنده از شیوۀ داستانپردازی و عناصر تشکیل دهندۀ روایت است. در نتیجه در حال حاضر متن تاریخ بلعمی نمود کهنترین پیشینۀ روایتپردازی در زبان فارسی دری است و پختگی عناصر و ساختار روایی متن، نشان وجود پیشینۀ کهنتری از روایتپردازی است که به دوران پیش از اسلام بازمی گردد. از این روی؛ بررسی متون پیش از اسلام که دارای ماهیت روایی هستند، میتواند روشنگر پیشینۀ کهنتری از روایتپردازی در زبان پارسی باشد.
پینوشتها
1. بخش دوم که درباره تاریخ اسلام است تحت عنوان «تاریخنامه طبری» به تصحیح محمد روشن در سال( 1366 هـ.ش) منتشر شده است. (ر.ک. طبری، 1366). « زونتنبرگ و دوبر نیز کتاب بلعمی را با مقایسه نسخههای خطی موجود در پاریس، گوتا و لندن، بین سالهای (1291-1285 هـ.ش)، ( 1874-1868 م) به زبان فرانسه ترجمه و در چهار جلد در پاریس چاپ کردهاند» (براون، 1356: 1/539).
2. تاریخ بلعمی از ابوعلی محمد بن ابوالفضل محمد بلعمی ترجمة کتاب تاریخ طبری است. اصل عربی کتاب تاریخ الرسل و الملوک از ابی جعفر محمدبن جریر طبری متوفی (310 هـ.ق) است. ناگفته نماند که این متن از حدود ترجمه گذشته و تألیف محسوب میشود (ر.ک. بهار،1373: 2/10-8).
« ابوعلی محمد بن ابوالفضل محمد بلعمی در سال (300 یا 304هـ.ق) در شهر بخارا، پایتخت علم و دانش آن زمان به دنیا آمد؛ پدرش ابوالفضل محمد بن عبدالله بلعمی از سال( 279 هـ.ق) وزیر اسمعیل بن احمد سامانی و پسر احمد نصر بوده و در سال(326 هـ.ق) از وزارت برکنار شده و در سال( 33 هـ.ق) در گذشته است » (صفا، 1378: 619). بلعمی مقام وزیر سامانیان در سال( 352 هـ.ق) به دستور منصوربن نوح سامانی ترجمة تاریخ طبری را آغاز کرد. او در مقدمه کتاب میگوید: « بدان که این تاریخ نامة بزرگست که گردآورد ابی جعفر محمدبن جریر یزید الطبری رحمهالله که ملک خراسان ابو صالح منصوربن نوح فرمان داد دستور خویش را ابوعلی محمدبن محمد بن البلعمی که این تاریخنامه را که از آن پسر جریر است پارسی گردان هر چه نیکوتر، چنانکه اندر وی نقصانی نباشد. پس گوید، چون اندر وی نگاه کردم و بدیدم اندر وی علمهای بسیار و حجتها و آیتهای قرآن و شعرهای نیکو و اندر وی فایدهها دیدم بسیار، رنج بردم و جهد و ستم بر خویشتن نهادم و این را پارسی گردانیدم، به نیروی ایزد عزوجل» ( بلعمی، 1388: 1).