نویسنده
ژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Having texts purified from mistakes is one of the serious requirements of literary researches
because, without having correct texts, we cannot create authentic and accurate works in other
fields of literary research such as lexicography, text criticism etc. Accordingly, the correction of
older texts is of much more significance because these texts, due to having old and unknown
words as well as special language, grammar and imagery which are not known to present
readers, have changed and been distorted more and, on the other hand, the investigation and
correction of newer texts is not practically possible without sufficient knowledge of older texts.
Athir al-Din Akhsikati is one of the ode-composers of sixth century (A.H) whose divan has been
corrected scientifically just one time by RoknodinHomayounFarrokh in 1377. Unfortunately,
due to carelessness of the corrector and not using the old available version of the divan, this
correction is full of mistakes and errors and, thus, reference to it would not be without any
problem. This paper aims to identify some of these mistakes and offer their correct form relying
on evidence and reasons.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
اثیر اخسیکتی از قصیدهسرایان کمتر شناختهشدة سدة ششم هجری است. «نسبت او به اخسیکت از قراء فرغانه بوده است» (صفا، 1356: 2/707). هر چند مولد این شاعر در ماوراءالنهر بوده است ولی بعد از سرنگونی سنجر بر اثر فتنة غز در خدمت اتابکان آذربایجان نیز شعر گفته است. «اثیر با عدهای از شاعران بزرگ عهد خود مانند مجیر بیلقانی و اشهری نیشابوری و خاقانی رابطه داشته است و از آنجا که خود را همپایة خاقانی میشمرد، کار آن دو به بدگویی و تعریض به یکدیگر کشید» (صفا، 1356: 2/708).
دیوان اثیر در سال 1337 به تصحیح رکنالدین همایون فرخ منتشر شد و بار دیگر در سال 1389 انتشارات اساطیر آن را به صورت افست منتشر کرد. مصحح در مقدمه متذکر شده است که روش کارش چگونه است: «برای تصحیح دیوان اثیر نگارنده پیروی روش لاخمان را کرده است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: هفت) و در مورد این شیوه از تصحیح متذکر میشود که: «نخست باید نسخ متعددی از اثری را که میخواهد آن را تصحیح کند، جمعآوری کرده، سپس قدیمترین نسخه را متن قرار داده و سایر نسخ را با آن نسخه متن مقابله کند و تمام اختلافات را حتی در جزییترین موارد ثبت کند» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: هفت) و صفحاتی دربارة روش لاخمان توضیح داده است. سپس نسخههای مورد استفادة خود را ذکر کرده است که نسخة شمارة 9 آن موسوم به دواوین ستة است که شامل اشعار امیر معزی، اثیر، ادیب صابر، نظامالدین محمود قمر اصفهانی، ناصر خسرو و شمس طبسی است. کاتب این نسخه که یکی از قدیمیترین نسخهها در مورد اشعار قصیدهپردازان است، عبدالمؤمن العلوی الکاشی است که در سالهای 714- 713 هـ. ق. آن را استنساخ کرده است و با این که قدیمیترین نسخة موجود از اثیر بوده است، مصحح گرامی نسخهای مربوط به قرن سیزدهم هجری را نسخه اساس خود قرار داده است.
مصحح از این نسخه این گونه یاد کرده است: «این نسخه برای مدت کوتاهی در اختیار نگارنده قرار گرفت و متأسفانه چنانکه انتظار داشت، نتوانست به علت قلت مدت از آن استفاده کند و طی این مدت کوتاه فقط توانست چند غزل و قطعه که در سایر نسخ نبود از آن استنساخ و رونویس کند که در دیوان حاضر هر جا از این نسخه استفاده شده است در زیر یادآوری گردیده و علامت س برای آن انتخاب شده است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: دوازده) و عملاً قدیمیترین نسخة دیوان را از تصحیح خارج کرده است و کمی بعدتر توضیح داده است «این نسخه متأسفانه به طوری که شادروان علامه قزوینی هم متذکر شدهاند، مغلوط است» (اثیرالدین اخسیکتی: سیزده). در حالی که اصل سخن علامه فقید این گونه بوده است: «... و دارای پنجاه و سه مجلس تصویر از تصاویر بسیار ممتاز اعلای عهد مغول است و اگرچه به کلی از اغلاط خالی نیست ولی چون نسخ قدیمه از دواوین اساتید متقدمین نسبتاً در زمان ما نادر است... مجموعهای بدین عظم حجم و بدین نفیسی و بدین قدیمی... که در سنوات 713 و 714 یعنی در ششصد و سی و هشت سال قبل نوشته شده باشد فوقالعاده مغتنم و به هر بهایی که به دست آید ارزان و رایگان است» (قزوینی، 1345: 54- 53) و به علت نداشتن وقت کافی برای استفاده از این نسخه و یکسره مغلوط فرض کردن این نسخه، آن را تقریباً حذف کرده است. و به این دلیل و دلایل دیگر در دیوان اثیر اغلاطی راه یافته است که مقالة حاضر درصدد رفع برخی از این اغلاط توسط پارهای از منابع دیگر است.
پیشینة تحقیق
در مورد دیوان اثیر مقالات انتقادی چندانی منتشر نشده است و فقط دو مقاله از دکتر احمدرضا یلمهها منتشر شده است که سودمند و مغتنم است، یکی با نام «تصحیح چند بیت از دیوان اثیر اخسیکتی» که در سال 1388 در شمارة 26 فصلنامة پژوهشهای ادبی منتشر شده است و دیگری با نام «نگرشی نو بر دیوان اثیرالدین اخسیکتی» که در سال 1389 در شمارة 46 نشریة آینة میراث منتشر شده است.
روش تحقیق
چون مصحح محترم در دیوان اثیر از روش التقاطی برای تصحیح متن استفاده کرده است، بنده در بسیاری از موارد به حاشیة دیوان رجوع کردهام و هر کجا که معنی بیت در دیوان مغشوش بود و با نسخهبدلها معنی واضحتر بود با دلایل و آوردن شواهد از شعرای دیگر ضبط اصح را ارائه دادهام و در مواردی نیز با توجه به تصحیفات احتمالی صورتی از متن با توجه به شواهد از متون دیگر ارائه دادهام.
بررسی ابیات
1- ار چو که تیغ شاه به زخمی بیفکند |
|
از گردن آن سپر کل و مغز تباه را
|
این بیت در شکایت از قلم و کلک است و همانگونه که پیداست کاملاً بیمعنی است؛ در نسخه بدلها به جای ار چو، ارجو آمده است که سبب ایضاح معنی بیت است. «ارجو» فعل عربی است به معنی:«امیدوارم؛ امید دارم؛ امیدوارم که» (دهخدا، 1377: ذیل ارجو).
ارجو که فرخی بود و فرخجستگی ارجو که رهی شود ز لطفت |
|
و ایزد بکار ملک مر او را بود معین بر اغلب مادحـــــــان مقدم
|
ضمناً به جای واژة سپرکل که به هیچ صورت – نه به صورت ترکیبی و نه به صورت بسیط- معنی درستی نمیدهد، در نسخه بدلها «سرِ کل» آمده است و با توجه به این که این بیت در وصف قلم است پذیرفتنیتر از سپرکل است.
2- چو تو مجرد جودی زبان عقل که باشد |
|
که در مقابل رایت کند حدیث مجازا
|
«مجازاه: پاداش دادن» (زوزنی، 1374: 669) با معنی بیت سازگار نیست، ضمناً به نظر نمیرسد که از واژة مَجاز، به معنی غیرحقیقی به علاوة الف اطلاق یا الفی که در بعضی متون بجای تنوین بکار میرود تشکیل شده باشد چنان که در این بیت خاقانی بکار رفته است:
رخسار صبح پرده بعمدا برافکند |
|
راز دل زمانه به صحرا برافکند
|
که در این صورت هم معنای محصلی نخواهد داشت. نسخه بدل بحارا ضبط کردهاست که بیمعنی است. به نظر میرسد این کلمه تصحیفی است از واژة مجارا به معنی «با یکدگر برابری کردن» ( دهخدا، 1377: ذیل مجارا)؛ و واژة بحارا هم اگر نقطة باء را زیر حاء تصور کنیم بسیار شبیه به مجارا خواهد شد که احتمالاً واژه برای ناسخ غیرقابل خواندن بوده است یا اینکه قسمتی از آن پاک شده باشد:
کوعنصریکهبشنوداینشعر آبدار |
|
تـاخـاکبردهـانمجارابرافکند
|
3- ستاره زفت و تو معطی، مزاج عمر تو زیرک |
|
زمانه سست و تو محکم، سپهر پیر و تو برنا
|
بیت بالا از چهار قسمت تشکیل شده که در هر چهار قسمت برای موصوفی خاص، که در اینجا ستاره و مزاج و زمانه و سپهر است، صفتی ناپسند مثل سستی و پیری ذکر شده است و برای ممدوح، که با لفظ تو او را مورد خطاب قرار میدهد، صفتی متضاد آن صفت میآورد مثل برنایی و محکمی و معطی بودن؛ این قاعده در قسمت «مزاج عمر تو زیرک» نقض شده است. صفت متضادی که در مقابل زیرک قرار میگیرد باید مفهوم بلاهت و نادانی و داشته باشد. گمان میرود در اینجا واژة عُمر تصحیف صفتی است در معنای نادانی که به دلیل ناآشنا بودن برای کاتبان به صورت عمر ضبط شده است. با توجه به این توضیحات، عمر در این جمله مصحّف غُمر به معنی «مرد کار ناآزموده» (جارالله زمخشری، 1843: 46) است. با انتخاب واژة غمر، تضاد معنایی جفت واژههای بیت تکمیل میشود. صورت صحیح بیت:
ستاره زفت و تو معطی، مزاج غمر و تو زیرک |
|
زمانه سست و تو محکم، سپهر پیر و تو برنا |
4- ای سعادات نطاق روشنای ثابته |
|
بوده بیعون مبارک طالعت عین شفا
|
بیت از لحاظ ساختار معنایی اشتباه است و معنی ذم دارد در حالی که قصیده مفهوم مدحی دارد و باقی ابیات آن نیز در مدح است. معنی بیت بالا چنین میشود: اختران سعد فلک بدون یاری طالع مبارک تو عین درمان هستند. و این ذمی است برای ممدوح. باید به این نکته توجه داشت در ذهن شاعر مفهومی متناقض وجود داشته است و تأکید دارد که اختران سعد بدون یاری ممدوح برخلاف ماهیت خود، اصل شقاوت هستند. با توجه به این نکته واژة شفا در بیت به سبب ناآشنایی ناسخان تصحیف شده است و اصل آن شقا بوده است که به معنی «بدبخت شدن و رنجور شدن و در رنج افتادن و بدبختی» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 370) است:
این که تو داری سوی من نیست دین 5- قبله از قلاد دل سازم چو هستم چاشتخوان |
|
مـــایـة نــادانـی و کـفـر و شقاست شربت از خونجگر سازم چو باشم ناشتا
|
بیت دارای صنعت موازنه است و هر کلمه در مصراع اول معادلی در مصراع دوم دارد که با هم قرابت معنایی دارند ولی بین زوجهای «قبله و شربت؛ ناشتا و چاشتخوان» این تناظر برقرار نیست؛ با مد نظر قرار دادن این نکته میتوان حدس زد که واژة قبله باید تصحیف واژهای باشد که در ارتباط معنایی با شربت قرار بگیرد و همنشین این کلمه بشود و همین ارتباط میبایست بین «چاشتخوان و ناشتا» نیز برقرار باشد. بیت دارای نسخه بدل نیست اما میتوان حدس زد به جای واژة قبله، قلیه قرائت صحیح است که در مقابل شربت قرار میگیرد و تناظر معنایی آن را تکمیل میکند. قلیه به معنی «قطعههایی از گوشت که سرخ کنند با پیاز و برخی از سبزیجات، طعامی است از گوشت و پیاز و کدو یا اسفناج یا بادنجان» (دهخدا، 1377: ذیل قلیه) است و از دیرباز در متون کاربرد داشته است:
رویزیمحرابکیکردیاگرنهدربهشت |
|
برامیدنــــانودیگقلیهوحلواستی؟
|
و همچنین به جای ترکیب چاشتخوان که بیمعنی است قرائت چاشتخوار به معنی «چاشت خورنده؛ آن که طعام چاشت خورد» (دهخدا، 1377: ذیل چاشتخوار) درست است و با معنی کلی بیت سازگار است:
مدتی واماند زآن ضعف از شکار |
|
بینوا ماندند دد از چاشتخوار
|
با وجود این تغییرات همچنان معنی بیت دارای ابهام است زیرا واژة قلّاد که به معنی «آب بخش... میراب، آبیار، اویار» (دهخدا، 1377: ذیل قلاد) است، با معنی بیت سازگار نیست و ارتباط منطقی اجزای بیت را مختل کرده است؛ به احتمال زیاد این واژه تصحیف واژة قلّاء به معنی «قلیه پز...؛ تابة قلیه ساز، سازندة تابة قلیه پزی... تابهگر» (همان، ذیل قلاء) است که به خاطر ناآشنایی کاتبان و بدخوانی دچار تغییر شده است، پس اصل بیت در حقیقت چنین باید باشد:
قلیه از قلّاء دل سازم چو هستم چاشت خوار |
|
شربت از خون جگر سازم چو باشم ناشتا |
6- تیره درگاهی است دل از آن نیارامد که شد |
|
گونة از درد زرد و روی او چون کهربا
|
بیت به این شکل معنی درستی ندارد در نسخه بدلها مصراع اول چنین ضبط شده است: «پرّة کاهت دل از آن میببار آمد که شد» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 15 حاشیه) از مداقّه در صورت بیت و نسخه بدل این نکته به ذهن متبادر میشود که قرائت درست بیت میبایست ترکیبی از صورت مضبوط دیوان و نسخه بدل باشد و به گمان نگارنده صورت درست بیت چنین است:
پرّة کاهست دل، زان مینیارامد که شد |
|
گونهای از درد زرد و روی من چون کهربا |
7- ز دستههای ریاحین و بادههای مروج |
|
ز مطربان خوشآواز و مادحان مهذب |
باید توجه داشت که یکی از ویژگیهای شراب در ادبیات فارسی بوی خوش آن بوده است:
بادة خوشبوی مروق شدهاست |
|
پاکتر از آب و قویتر ز نار |
ضمن این که ذکر صفت مروِّج برای شراب مناسبتی ندارد، این واژه تصحیفی از واژة مروح به معنی بوی خوش است: «المروّح، الدُهن المروّح: روغن خوشبوی» (قاضی محمدخان بدر دهار، 1349: 574). «این دو مزیت موروث را به وفور فضل مکتسب مثلثی عطر کرد که مشام اهل معنی بدان تازه و مروّح گشت» (محمود بن محمد اصفهانی، 1364: 99)
8- بوده ز دستش قوی بازوی کلک و حسام |
|
گشته برویش قدیر دیدة نام و لقب
|
قدیر به معنی توانا صفتی برای چشم نیست. در نسخه بدل به جای آن قریر آمده است که به معنی «خنکی چشم و خنک چشم یعنی شادمان» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 669) است. که در این معنی با واژة قره در ترکیب قرهالعین همریشه است و در غیاثاللغات تعریفنگاری دقیقی از ارتباط خنکی و چشم، ذیل واژة قره آمده است بدین قرار: «به معنی خنکی و سردی و بعضی به معنی راحتی و روشنی نوشتهاند، مگر اول اصح و آنچه در عرف مردم قره بمعنی مردمک چشم شهرت دارد غلط محض است و مردم از این مناسبت غافلاند که چشم را به سردی و خنکی موافقت تمام است» (همانجا). این واژه در عربی به صورت قرور آمده است: «القُرور: روشن شدن چشم...القرَّه: روشن شدن چشم از شادی و روشنایی چشم، و سرما» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 496) در تاج الاسامی هم بصورت قرور آمده است ولی ربط آن را به قریر مشخص کرده است: «القَرُور: آب سرد، [یُقال رجل قریرالعین بما ناله]» (تاجالاسامی، 1367: 442). قریر در لغتنامة دهخدا به معنی اسمی آن «مرد خنک چشم» (دهخدا، 1377: ذیل قریر) تعریف شده است در حالی که شواهد ذکر شده برای آن، معنی صفتی دارند. این واژه در متون قدیم کاربرد داشته است:
چشم همه به صورت این شه قریر باد شور بوده ملکت از دیدار او یابد قرار |
|
ملک همه به دولت او برقرار باد کور گشته دیده از دیدار او گردد قریر |
8- کنون که جفت شدی در دعا فزای بدان همی نـهبینی از روی تجربـت که گمان |
|
که مـر دعـای تو را زودتر دهند جـواب |
مصحح در پانویس دیوان آورده است: «این قصیده در جنگ شمارة یک ثبت است و به علت آبافتادگی جنگ دو مصرع آن خوانا نیست و به همان صورت ثبت شد.» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 35) این دو بیت که بیانگر مضمون زیبای شاعرانهای است، بدین صورت تقریباً بیمعنی است. اولین نکته این است که بدانیم شاعر بیت دوم را به عنوان تمثیلی برای بیت اول آورده است و با دانستن این تمثیل فهم بیت سادهتر میشود.
واژة گمان به سبب همنشینی با واژة پرتاب که «تیری را گویند که نیک دور توان انداخت» (محمد بن هندوشاه، 1356: 36) قطعاً تصحیف کمان است. ضمناً واژة دورتو نیز صورت دگرگون شدة دورتر است. نکتة دیگری که حدس ما را در انتخاب واژة کمان قوت میبخشد این است که تیر را در ادبیات فارسی مشبهبه برای دعا آوردهاند:
«بعد اللتیا و التى یک تیر دعا بر هدف اجابت آمد، و یک آه سحرگاهى بمسامع قبول رسید» (بهاالدین محمد بغدادی، 1385: 340)
پس اصل بیت دوم این گونه باید باشد:
همی نـهبینی از روی تجربـت که کمان |
|
چو چفت گردد از او دورتر رود پرتاب |
ضمناً واژة چفت نیز به سبب رسمالخط قدیمی که حرف چ را با یک نقطه مینوشتند، به اشتباه جفت ضبط شده است، که چفت و چفته به معنی خم و خمیده هستند: «چفته: خمیده و دوتا و کژ بود» (اسدی توسی، 1319: 486)
پس بیت اول را هم باید به این گونه تغییر دهیم:
کنون که چفت شدی در دعا فزای بدان |
|
که مر دعای تو را زودتر دهنـد جواب |
یعنی اکنون که پیر و خمیدهقامت شدی، بیشتر دعا کن زیرا در این حالت دعای تو را زودتر اجابت کنند، آیا به تجربه ندیدهای که وقتی کمان خم میشود تیر از آن دورتر میرود؟
9- ای چون رجب اصم شده بشنو بکوش هوش |
|
یک ره ندای عیش رحیاً کی تری عجب |
در مصراع اول به جای فعل بکوش باید به گوش باشد. مصراع دوم نیز یک ضربالمثل رایج عربی است که به اشتباه ثبت شده است و صورت صحیح مَثَل چنین است: «عِش رجباً تَرَ عجباً: بزی رجبی تا ببینی عجبی، از رجب اینجا مراد سالی است یعنی از رجب تا رجب...» (رشیدالدین وطواط، 1376: 129) شاعر برای سازگاری با وزن اندکی در مثل تغییر ایجاد کرده است و صورت صحیح بیت که با وزن نیز سازگار است اینگونه است:
10- ای چون رجب اصم شده بشنو به گوش هوش |
|
یک ره ندای «عِش رجباً کی تَری عجب» |
ترکیب خورشیددار بیمعنی است و این ترکیب میبایست خورشیدوار باشد که با معنی بیت سازگار است. نهاد جمله در مصراع اول عدل است که به خورشید مانند شده است.
11- کوه حزمت بذات حمله درنگ |
|
باد عزمت بطبع حمله شتاب |
در نسخه بدلها در هر دو مصراع به جای واژة حمله، جمله آمده است که با ساختار معنایی بیت متناسب است. معنی بیت چنین است: حزم کوه مانند تو در ذات خود جمله و همگی درنگ است و عزم باد مانند تو از روی طبع همگی شتاب است. پس صورت صحیح بیت چنین است:
کوه حزمت به ذات، جمله درنگ |
|
باد عزمت به طبع، جمله شتاب |
در توضیح این بیت به تصحیف واژة ولوع که در اصل باید ولوغ به معنی «آب و خون خوردن سباع به سر زفان» (زوزنی،1374: 181) باشد، اشاره شده است (ر.ک. یلمهها، 1388: 152) ولی با همة این توضیحات نویسندة مقاله اشتباه مصحح را در واژة گلاب تکرار کرده است؛ این واژه در حقیقت تصحیفی از کلاب، جمع کَلب عربی به معنی سگها است که با معنی ابیات سازگار است. زوزنی در ادامة تعریفنگاری خود به واژة کلب اشاره کرده است: «و یُعَدّی بفی و حکی ابوزید وَلَغَ الکَلبُ بِشَرابِنا وَ فی شَرابِنا و مِن شَرابِنا» (یلمهها، 1388: 152).
13- همه را بشکری بتاب هژبــر |
|
همه را در نهی به چنگ عقاب |
این دو بیت دارای موازنه هستند و واژههای معادل باید حوزة واژگانی شبیه داشته باشند ولی در بیت اول بین چنگ و تاب ارتباط معنایی وجود ندارد؛ واژة تاب تصحیفی از ناب به معنی «دندان نشتر سباع که آن را به فارسی دندان یشک گویند...» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 898):
آنچه در هیجا تو کردستی به شمشیر و به تیر |
|
پیل نتواند به یشک و شیر نتواند به ناب |
ضمناً در بیت دوم به جای واژة قبول، فیول که جمع فیل است درست است که هم با واژة حرم - که اشاره به واقعة حمله به خانة خدا دارد - و هم با واژة ذئاب به معنی گرگها در یک حوزة واژگانی قرار میگیرد:
اصحاب فیل وار به پیرامن حرم |
|
کردند ترکتاز و نه درخورد کردهاند |
و به جای واژة غمم که در اینجا کاملاً بیمعنی است واژة غنم به معنی «بز و گوسفند» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 629) صحیح است:
خلق را بهتر غنیمت عدل توست از بهر آنک |
|
آشتی داده است عدل تو غنم را با ذئاب |
پس صورت صحیح دو بیت این گونه باید باشد:
همه را بشکری به ناب هژبر |
|
همه را در نهی به چنگ عقاب |
رنگ در مصراع اول تصحیف زنگ است شاعر در ابتدا روح را به آینه تشبیه کرده است و با حذف مشبهبه یعنی آینه، استعاره ساخته است و فعل زنگ گرفتن که مخصوص آینه است برای روح آورده است. واژة مثوب که جمع آن مثوبات است به معنی «عوضهای نیکی و جزای نیکی و این جمع مثوب است به معنی ثواب داده شده» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 782) با ساختار معنایی بیت بیارتباط است و باید با واژة زنگ در یک حوزة معنایی قرار بگیرد. این واژه تصحیفی است از واژة مشوب به معنی «آمیخته شده و مخلوط» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 828) و اصل بیت باید اینگونه باشد:
نه روح باقی گیرد به هیچ واقعه زنگ |
|
نه آب حیوان گیرد به هیچ خاک مشوب
|
واژة ناهق به معنی «جای برآمدن نهاق از گلوی خر» (دهخدا، 1377: ذیل ناهق) است که در اینجا هیچ ارتباطی با معنای کلی بیت ندارد؛ در نسخه بدل به جای این واژه ساهق و ساتیق آمده است که به نظر میرسد تصحیفی از واژة شاهق به معنی «بلند و مرتفع از کوه و بنا و جز آن» (دهخدا، 1377:ذیل شاهق) است. که جمع آن به صورت شواهق در چهار مقاله به کار رفته است: «اسکافی دبیری بود از جملة دبیران آل سامان – رحمهم الله- و آن صناعت نیکو آموخته بود و بر شواهق نیکو رفتی و از مضایق نیکو بیرون آمدی» (نظامی عروضی سمرقندی، 1343: 22)
در مصراع دوم واژة اسلوب آمده است که هر چند در ابتدا وجود واژة عبارت در بیت و ارتباط بین عبارت و اسلوب ذهن را بدان سو میبرد که این واژه درست است، این واژه در متون قدیم شاهدی ندارد و به نظر میرسد اسلوب در این بیت تصحیف واژة اشکوب است به معنی «سقف و آسمانه... هر مرتبه از پوشش خانه... که به تازی طبقه خوانند» (سروری، 1338: 16) نکتهای که حدس ما را در انتخاب این واژه قوت میبخشد موازنة بیت است که هر واژه در مصراع اول، واژهای با معنی نزدیک به آن در مصراع دوم دارد. در مصراع اول واژه شاهق آمده برای ارادة معنای بلندی و دور از دسترسی و در مصراع دوم در مقابل آن اشکوب در معنای سقف خانه مبین معنای بلندی و دور از دسترسی است. اشکوب در متون ادبیات فارسی به کار رفته است: «و شهر بارو ندارد که بناها چنان مرتفع است که از بارو قویتر و عالیتر است و بیشتر عمارات پنج آشکوب و شش آشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد» (ناصر خسرو، 1335: 56)
15- بر خرج دهر کیسه چه دوزی که هر درست |
|
بر هفت خانه صرّة گیتی مدور است
|
معنی بیت چنین است چه طمعی بر مال اندکی که گیتی به تو میدهد داری؟ که هر سکة طلای ]درست[ او که در کیسة هفتخانة گیتی است گرد و مدور است؛ بیت این گونه معنی درستی ندارد. واژة مدور در این بیت تصحیف مزور به معنی «جعلی؛ کاذب؛ غیرحقیقی... - دینار مزور: دینار مغشوش؛ دینار تقلبی» (دهخدا، 1377: ذیل مزور) است که با واژة درست به معنی سکة طلا و صرّه به معنی کیسة سکة طلا تناسب دارد و با این ضبط بیت معنی دقیقی دارد.
16- از آسمان مشام تفرز فراز گیر |
|
کین سبز برکه آبخور شیر ابحر است
|
واژة تفرّز در فرهنگهای مصادر عربی ثبت نشده و طبیعتاً شاهدی در زبان فارسی ندارد. نزدیکترین حدسی که با توجه به سیاق ابیات میتوان زد تقزّز به معنی «نفرت طبع نمودن از چیزی» (زوزنی، 1374: 837) هرچند ممکن است این حدس اشتباه باشد، واژة دیگری یافت نشد که با سیاق بیت سازگاری داشته باشد، و از شاهدی که در الابنیه عن الحقایق الأدویه آمده است میتوان حدس زد که نفرت طبع از بوی ناخوش تقزّز میگفتهاند: «هیچ مطبخ را از وی خالی نباید داشت، و هیچ خورش را از او بپرهیز نباید داشت، و از او تقزّز نباید کردن بخاطر ناخوشبوییش» (موفقالدین ابومنصور هروی، 1346: 85)
به همین دلیل در مصرع دوم واژة ابحر قطعاً اشتباه و تصحیف واژة ابخر به معنی «گنده دهن» (قاضی محمد بدر دهار، 1349: 6) است، این واژه صفتی است که در ادبیات برای شیر بسیار به کار رفته است:
ز مریم بود یک فرزند خامش نیست کوه از بهر همراهی که گویی مزمن است 17- دریای بزم و رزم که از جود و حزم او |
|
چو شیران ابخر و شیرویه نامش نیست شیر از بهر همخوابی که گویی ابخر است دایم صدف گهرده و ماهی زرهدر است |
در نسخه بدل به جای ترکیب زرهدر، زرهور آمده است، ماهی در ادبیات فارسی بخاطر داشتن فلس و پولک به داشتن زره مشهور شده است یعنی فلس ماهی به زره تشیبه شده است؛ در این بیت از عمعق این صفت جانشین موصوف [ماهی] شده است:
به خاک اندرت صد هزاران مطرا |
|
به آب اندرت صد هزاران زرهور |
18- اشکفه خنده لب لعل است |
|
ارغوان اشک چشم مجنون است |
با توجه به مصراع دوم و ترکیب «اشک مجنون» ظاهراً واژة لعل در بیت تصحیف واژة لیلی است و این اشتباه احتمالاً به سبب پرکاربرد بودن ترکیب «لب لعل» رخ داده است.
19- دار و گیر در نبوت را |
|
نسبت ظاهر تو قانون است |
اگر واژة نبوت درست باشد، ترک ادب شرعی زشتی در شعر پدید میآید که به نظر نمیرسد که مورد نظر شاعر باشد. این واژه که با ساختار معنایی بیت سازگار نیست، احتمالاً تصحیفی از واژة بنوت به معنی نسبت پدر و فرزندی است و قرینة آن واژة نسبت است، به معنی قوم و خویش بودن. واژة ظاهر نیز تصحیفی از واژة طاهر است. نسب و نسبت طاهر یکی از لوازم سیادت و سروری بوده است:
بوطاهر طاهر نسب، نامش سعادت را سبب |
|
پیرایة فضل و ادب، سرمایة عقل و فطن |
«و از لوازم استعداد پادشاهی، اول، نسبی طاهرست که اگر ندارد، هر چه ازو آید، به نوعی از نقصان آلوده تواند بود» (سعدالدین وراوینی، 1355: 308)
و این بیت در مورد نسب طاهر برای پادشاهی است و اصل آن چنین باید باشد:
دار و گیر در بنوّت را |
|
نسبتِ طاهرِ تو قانون است |
به جای واژة مقبون که در هیچ فرهنگی ثبت نشده است و معنی ندارد نسخه بدل مفتون- به معنی شیفته - دارد که درست است.
21- تا بدین کعبتین پیشهنمای |
|
کلة صبح و شام موهون است |
در این بیت واژة پیشه تصحیفی از پیسه «یعنی سیاه و سپید با هم آمیخته که بتازیش ابلق خوانند» (سروری، 1338: 276) است. همچنین در مصراع دوم واژة موهون ظاهراً مصحف واژة مرهون به معنی «گرو کرده شده» (غیاثالدین رامپوری، 1363: 810) است که با واژة کعبتین نیز متناسب است. اصل بیت باید چنین باشد:
تا بدین کعبتین پیسهنمای |
|
کله شام و صبح مرهون است |
در این بیت ز رحم کاملاً بیمعنی است و چنانچه از واژگان بیت نظیر بکر، پیوندد، زنا بر میآید این واژه میبایست رحِم باشد در این صورت معنی بیت چنین میشود:
بکر معنی اگرنه رَحِم را با مدح تو پیوند دهد، آیین جوانمردی بر او حد زنا را واجب میکند. صورت صحیح بیت چنین است:
بکر معنی گرنه با مدح تو پیوندد رحِم |
|
مذهب همت بر او واجب کند حد زنات |
در این بیت واژة عضاتمعنی درستی ندارد و در لسانالعرب آن را جمع العِضَه میداند: «العَضَهُ و العِضَهُ و العَضِیههُ: البَهِیتةُ، و هی الإِفْکُ و البُهْتانُ و النَّمِیمةُ، و جمعُ العِضَهِ عِضاهٌ و عِضاتٌ و عِضُون» (جمالالدین محمد بن مکرم، 1414/13: 515) که متناسب جایگاه نیست زیرا در برابر گرانی گوش، به عنوان خللآوری برای چشم چندان پذیرفتنی نیست. در حاشیة دیوان نوشته است «در هر سه نسخه قدات است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 73) در اینجا مشخص است که کسی برای استنساخ کننده دیوان را میخوانده است و او مینوشته است. زیرا از نسخهبدل مشخص است که این واژه تصحیف قذات به معنی «خاشاک چشم» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 492) است و نویسنده با شنیدن قذات آن را بصورت غضات نوشته است، رابطة واژگان قذا و چشم در ادبیات بیسابقه نیست:
نازکدلی لطیف که از جنبش نسیم 24- اجل ز درگه او طاق طارم گردان |
|
رویش پر از شکن شود و چشم پر قذا خجل ز طلعت او روی کوکب وهاج |
در نسخه بدل به جای اجل، وَجِل به معنی «ترسنده» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 653) آمده است که با توجه به واژة خجل که در مصراع دوم آمده است متناسب است و با این واژه معنی بیت واضح میشود.
25- گه فراست او منهی قضا ملحم |
|
گه کیاست او ابلق زمان هم، لاج |
در این بیت از واژگان فراست به معنی «سواری اسپ کردن و دانائی در مقدمة اسپان و اسپ شناختن» (غیاثالدین رامپوری، 1363: 638) و ابلق به معنی «اسبی که دو رنگ دارد یکی سپید و دیگر هر رنگ که باشد» (تاجالاسامی، 1367: 24) پیداست که واژة ملحم مصحف ملجم به معنی «لگام کرده شده» (دهخدا، 1377: ذیل ملجم) است، و همچنین در دیوان بین هم و لاج ویرگول گذاشته شده است و این دو جزء را از هم جدا کردهاند، پیداست مصحح محترم با واژة هملاج به معنی «اسب راهوار» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 674) آشنایی نداشته و اجزای واژة بسیط را از هم جدا کرده است؛ صورت صحیح بیت چنین میشود:
گه فراست او منهی قضا ملجم |
|
گه کیاست او ابلق زمان هملاج |
واژة اوراج در فرهنگها ثبت نشده است و و از همنشینی با واژههای دفاتر و اقلام و صحایف مشخص است که باید واژهای مرتبط با کتابت و نوشتن باشد؛ این واژه هم تصحیفی از أدراج «ظاهراً بمعنی دفاتر و امثال آن است: و در باب تخفیف رعایا، یرلیغ فرمود، چنانکه سواد آن در خزائن ادراج و اوراق مثبت خواهد گشت» (دهخدا،1377: ذیل أدراج. به نقل از جهانگشای جوینی).
27- دیر نکاهد خبر کآن سگ افعی نژاد |
|
همچو قرارات خویش روی به گرگان نهاد (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 84) |
ترکیب «دیر نکاهد» در بیت بیمعنی است و فعل دیر کاستن در زبان فارسی وجود ندارد، محتمل است که اصل ترکیب این گونه باشد: دیر نه کآید خبر...؛ با توجه به اینکه قید دیر نه و نه دیر از قدیم در زبان فارسی به معنی زود به کار رفته است:
آن خواجه که بس دیر نه، تدبیر صوابش هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر |
|
در بندگی شاه کشد قیصر و خان را مرگ بفشارد همه در زیر غن |
در ضمن در مصراع دوم واژة قرارات– که جمع قرار است – اشتباه بوده و تصحیفی است از قرابات که جمع قرابت به معنی خویشی و خویشاوندی است نسخهبدل نیز این حدس را تأیید میکند؛ با این توضیحات معنی بیت چنین میشود: به زدوی این خبر میآید که آن سگ افعینژاد (دشمن ممدوح) همچون خویشاوندان خود به گرگان گریخته است، پس صورت صحیح بیت در اصل چنین بوده است:
دیر نه، کآید خبر کان سگ افعینژاد |
|
همچو قرابات خویش روی به گرگان نهاد ریحان سبزهزار فلک دستهدسته باد |
در نسخهبدل به جای طاقت عهودها که بیمعنی است، طالت عهودها آمده است که دعای عربی به منزلة جملة معترضه است و معنی آن چنین است: پایدار باد زمانهای آن، و به جای عشق مجلس که ظاهراً معنی نمیدهد عیش مجلس بهتر است زیرا در مجلس عیش بوده که ریاحین و گلهای خوشبو استفاده میشده است، پس اصل بیت چنین باید باشد:
در عیش مجلس تو که – طالت عهودها |
|
ریحان سبزهزار فلک دستهدسته باد |