نقدی بر جلد اول شاهنامه مصحَح خالقی مطلق

نویسندگان

1 دانشگاه تهران

2 دانشگاه سمنان

چکیده

انتشار شاهنامه خالقی مطلق تحول بزرگی در عرصه شاهنامه­شناسی و تصحیح متن در ایران بود. دعوت صریح خالقی از منقدان در مقدمه متن شاهنامه­اش برای بررسی بیت­­بیت تصحیح او و بحث­های گوناگون تصحیح متن در یادداشت‏های شاهنامه توسط او، باب جدیدی را در مقابل پژوهشگران این عرصه گشود. ما بر مبنای شیوه­های تصحیحی جناب خالقی، سبک فردوسی و با کمک از دستنویس سن­ژوزف و منابع حاشیه­ای دیگر چند نکته انتقادی را درباره متن جلد اول شاهنامه تصحیح­شده ­او مطرح کرده، به فراخور آن گهگاه به نقد بعضی برداشت­های محتوایی خالقی در یادداشت‎های شاهنامه نیز پرداخته­ایم. 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Some Criticisms on the First Volume of Shahnameh Edited by Djalal Khaleghi-Motlagh

نویسندگان [English]

  • Mostafa Moosavi 1
  • Milad Cheshmi 2
1 Tehran University
2 Semnan University
چکیده [English]

The publication of Shahnameh by Khaleghi-Motlagh was a grand evolution in the study of Shahnameh and manuscript editing in Iran. Khaleghi’s direct invitation of critics in his introduction to investigate all the verses of his edit and also various discussions about manuscript editing in Notes on the Shahnameh by him has opened a new horizon for the scholars of this field. We presented some criticisms on the first volume of Shahnameh edited by Khaleghi-Motlagh using Khaleghi’s editing method, Ferdowsi style and San Jozeph manuscript along with other marginal resources. And based on it, we criticized some of Khaleghi’s meaning understandings in Notes on the Shahnameh.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Djalal Khaleghi-Motlagh
  • Shahnameh
  • Ferdowsi
  • edit of Shahnameh
  • Notes on the Shananmeh
  • Djalal Khaleghi
  • Motlagh

مقدمه

انتشار شاهنامة تصحیح شدة دکتر جلال خالقی مطلق در سال 1386 با آن حجم عظیم نسخه­بدل­هایش رخدادی بس خجسته در عرصة دانشگاهی ادبیات فارسی در ایران بود. چنان که برخی صاحب­نظران، شاهنامة او را نه تنها در عرصة شاهنامه­شناسی، بلکه در عرصة تصحیح متن ـ به طور کلی ـ تحولی بزرگ در ایران ‏دانستند. «از این به بعد هر مصححی که در ایران یا در خارج، متن فارسی­ای را تصحیح کند، می­داند که حاصل کارش از نظر دقت، روش و نتیجه با شاهنامة خالقی سنجیده خواهد شد» (امیدسالار، 1389: 485). انتشار یادداشت­های شاهنامة خالقی در سال 1390 و توجه گسترده­ای که در این یادداشت­ها به نکات مربوط به تصحیح متن مبذول شده بود، این حرکت ارزنده را تکامل بیشتری بخشید. مصحح در این یادداشت­ها برای نخستین بار در عرصة تصحیح متن در ایران، تصحیح خود را در بسیاری از جاها به قضاوت نشسته و حتی پیشنهادهای دیگری نیز داده بود. خالقی با این کار عملاً بسیاری از نقاط کور شاهنامه را در معرض بررسی و پژوهش شاهنامه‏پژوهان قرار داد. این نگرش او در یادداشت­ها، در واقع تکرار و تحقق عملی پیامی بود که او سال­ها پیشتر هنگام انتشار نخستین جلدهای شاهنامه­اش به دوست­داران شاهنامه داده بود: «به گمان نگارنده او با این پیرایش که دفتر نخستین آن در برابر خواننده است، توانسته است زمینة استواری برای پژوهش متن شاهنامه آماده سازد. امید او این است که منقدان بیت­بیت این پیرایش را با سخت­گیری و باریک­بینی و موشکافی و کارشناسی بی‏غرضانه بررسی کنند و نظرات خود را منتشر سازند» (خالقی، 1389: 3، پیوست: 18). مقالة پیش رو در لبیک به این دعوت ـ در حد بضاعت نگارنده ـ و کمک به پیشبرد جریان شاهنامه‏شناسی در ایران با مطالعة دقیق بیت به بیت جلد اول شاهنامة خالقی شکل گرفته است.

در این پژوهش، در بررسی ضبط­ها علاوه بر نسخه­بدل­های گزارش شده توسط خالقی، یک منبع دیگر نیز به طور دقیق و گسترده مد نظر بوده است: دستنویس گران­بهای سن­ژوزف که گرچه بی‏تاریخ است اما تاریخ کتابت آن را از روی قراین به اواخر قرن 7 یا حداکثر اوایل قرن 8 نسبت می­دهند. این دستنویس در سال 1386 در کتابخانة شرقی دانشگاه سن­ژوزف بیروت کشف شد. خالقی دربارة ارزش این دستنویس در مقدمه­ای که بر نسخه­برگردان آن نوشته، آورده است: «به طور کلی دستنویس ژ [= سن‏ژوزف] از نگاه ِداشتن نویسش [ضبط]های کهن برابر ل [= دستنویس لندن 675ق] یا بهتر از آن و پست­تر از ف [= دستنویس فلورانس 614ق] است. ولی از نگاه ِکمترداشتن افزودگی­ها و افتادگی­ها از هر دو دستنویس نام‏برده بهتر است. بر اساس این اعتبار به گمان نگارنده تاریخ کتابت این دستنویس نباید از سال هفتصد هجری جلوتر باشد» (سن­ژوزف، 1389، مقدمه: 78). ما بر همین اساس در مقالة پیش رو، در میان دستنویس­های چاپ خالقی به دستنویس سن‏ژوزف از لحاظ ارزش­مندی و تأثیرگذاری رتبه­ای گردان بین 2 و3 داده­ایم.

از آنجا که موارد بررسی­شده در این مقاله­ نسبت به هم استقلال کامل دارند، نتیجة بررسی هر مورد در پایان آن به طور مستقل ذکر شده و این مقاله دارای نتیجه­گیری کلی در انتها نیست.

در ارجاع­های دورن­متنی ِابیات هر شماره­ای که پس از علامت اسلش « * » آمده است، شمارة بیت است. در ارجاع نویسی ِچند مورد نیز برای آسان­سازی ِکار استثناهایی به کار رفته است. در مورد متن شاهنامه و یادداشت­های شاهنامة خالقی به ذکر شمارة جلد و صفحه و در صورت نیاز شمارة بیت بسنده شده است. در ارجاع به نامة باستان (شاهنامة تصحیح­شدة میرجلال­الدین کزازی)، دستنویس سن­ژوزف و بندهش نیز عنوان کتاب ذکر شده. و نیز در مورد ترجمة بنداری از نام مترجم به جای نام شاعر استفاده شده است.

نشانه­هایی که در این نوشتار برای دستنویس­های شاهنامه به کار برده شده­اند، همان نشانه­هایی است که خالقی در شاهنامة چاپ­شده­اش به کار برده تا کار مخاطبان پیگیر در رجوع به متن شاهنامه تسهیل شود. در ثبت نسخه­بدل­ها هر جا که از علامت « ـ » بین نشانه­های دو تا از دستنویس­ها استفاده شده، به این معنا است که تمام دستنویس­هایی که شماره­شان بین شمارة این دو دستنویس است، در ضبط آن­ها توافق دارند. ترتیب دستنویس­ها طبق شرح زیر است:

1. ف: دستنویس کتابخانة ملی فلورانس، مورخ 614/1217

2. ل: دستنویس کتابخانة بریتانیا در لندن، مورخ 675/1276

3. س: دستنویس کتابخانة طوپقاپوسرای در استانبول، مورخ 731/1330

4. لن: دستنویس کتابخانة عمومی دولتی لنینگراد، مورخ 733/1333

5. ق: دستنویس دارالکتب قاهره، مورخ 741/1341

6. ق2: دستویس دارالکتب قاهره، مورخ 796/1394

7. لی: دستنویس کتابخانة دانشگاه لیدن، مورخ 840/1437

8 . پ: دستنویس کتابخانة ملی پاریس، مورخ 844/1441

9. و: دستنویس کتابخانة پاپ در واتیکان، مورخ 848/1444

10. آ: دستنویس کتابخانة دانشگاه آکسفورد، مورخ 852/1448

11. ل2: دستنویس کتابخانة بریتانیا در لندن، مورخ 891/1486

12. ب: دستنویس کتابخانة دولتی برلین، مورخ 894/1489

13. ل3: دستنویس کتابخانة بریتانیا در لندن، مورخ 841/1438

14. لن2: دستنویس انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم شوروی در لنینگراد، مورخ 849/1445

15. س2: دستنویس کتابخانة طوپقاپوسرای در استانبول، مورخ 903/1498

16. ژ: دستنویس کتابخانة شرقی دانشگاه سن­ژوزف در بیروت،[احتمالاً متعلق به اواخر سدة7 یا اوایل سدة8]

 

اینک مشروح نکات بررسی شده از جلد اول شاهنامۀ خالقی:

 

1ـ دیباچه: 9/90

فردوسی در اواخر بخش گفتار اندر آفرینش مردم از دیباچۀ شاهنامه سروده است:

شنیدم ز دانا دگرگون ازین

[نگه کن سرانجام خود را ببین

[به رنج اندر آری تنت را، رواست

نگه کن بدین گنبد تیزگرد

 

چه دانیم راز جهان­آفرین
                                                 (67)

که کاری نیابی بروبر گزین]
                                                 (68)

که خود رنج بردن به دانش سزاست]
                                                (69)

که درمان ­ازویست ­و زویست درد ...
                                                 (70)

سپس به بخش گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه رسیده و پس از وصف وضعیت­های مختلف خورشید و ماه این بخش را این گونه به پایان می­برد:

بدین سان نهادش خداوند داد

 

بود تا بود هم برین یک نهاد
                                                 (89)

و سپس وارد بخش گفتار اندر ستایش پیغمبر می­شود:

ترا دانش ِدین رهاند درست

 

در رستگاری ببایدت جست
                                                (90)

گزارش نسخه­بدل­های عبارت دانش ِدین از این قرار است: «ل ـ ق2، پ ـ ب: دانش و دین؛ لی این بیت را ندارد؛ متن = ف.» (یکم: 9) ژ نیز در اینجا به خطی غیر از خط کاتب اصلی­اش دانش و دین دارد (سن­ژوزف، 1389: 1=488a). و نیز بنداری آورده است: «لا ریب أن فی العلم و الدین نجاتک» (بنداری، 1993، یکم: 8) خالقی در اینجا از ضبط اکثریت قاطع دستنویس­هایش بیرون رفته است و متن نهایی خود را بر اساس ضبط منحصر به فرد دستنویس اساسش برگزیده است. او برای اثبات درستی نظر خود به نقل گواه‏هایی از متون پرداخته که دانش ِدین را بهترین و نخستین دانش می­دانند: ز دانش نخستین به یزدان گرای (هفتم: 210/1461)؛ بزرگوارترین علمی علم دین است (قابوس­نامه: 158)؛ ز دانش نخست آن چه آید به کار / بهین هست دانستن کردگار (گرشاسپ­نامه: 146/14) (به نقل از یادداشت­ها، یکم: 18).

البته این نکته که بیت مورد بحث در پیشانی بخش گفتار اندر ستایش پیغمبر آمده است، نیز می­تواند برهانی دیگر بر اثبات این مدعا باشد، هرچند بیشتر این سرنویس­ها اصالت چندانی ندارند اما ما به دلایلی دیگر آن را رد می­کنیم: نخست آن که خالقی خود جای اصلی بیت 90 را بعد از بیت­های 68 و 69 می­داند و برای آن دلایل محکم نسخه‏شناسانه و سبک­شناسانه­ای می­آورد و معتقد است که بیت­های 70 تا 89 ـ که شامل آرای دهریان و بخش گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه است ـ در نگارش دوم شاهنامه توسط خود فردوسی حذف شده بوده­اند. اما بعدتر کاتبانی که به دستنویس­های نگارش اول نیز دسترسی داشته­اند، این ابیات را از آن نگارش برگرفته­اند، منتها به جای آن که آن­ها را به بعد از بیت 67 منتقل کنند، به بعد از بیت 69 برده­اند و در نتیجه دو بیت 68 و 69 از جای اصلی خود ـ که پیش از بیت 90 بوده، دور افتاده­اند. (یادداشت­ها، یکم: 16) در گزارش خالقی ف تنها دستنویسی است که این ابیات (70 تا 89) را ندارد. اما امروز که دستنویس ژ نیز فاقد این ابیات است، برهان دیگری بر ادعای او پیدا شده است (← سن­ژوزف، 1389: 1=488a).

در نتیجه با توجه به اینکه در بیت­ 69 حرف از دانش است و نه دانش ِدین یا دین، ما ضبط دانش و دین را بهتر می­دانیم. چرا که بیت 90 باید نقش حلقة اتصال بین دو بخش قبل و بعد خود را نیز بازی کند، به همین سبب منطقی­تر به نظر می­رسد که بخواهد بحث دانش را از بیت ماقبل خود به بحث دین در ابیات بعدی پیوند زند و برای این کار عطف آن­ها به یکدیگر ضرورت پیدا می­کند، نه حذف یکی از آن­ها. در متن خالقی نه تنها نقش خرد و دانش (به معنای عام آن) در رستگاری آدمی بسیار کمرنگ شده است بلکه گویی حمله­ای به هر نوع دانشِ غیر دین صورت گرفته و همه چیز را منحصر به دانش ِدین کرده است.

گذشته از این بحث­ها، عبارت دانش ِدین می­تواند حامل نوعی معنای اصطلاحی باشد و بر یکی از علوم رایج در عصر فردوسی دلالت کند، مانند فقه یا کلام و بسیار بعید است که فردوسی این معنا را از نظر دور داشته باشد، چرا که او پیش از این ابیات، در مقدمۀ شاهنامه آشکار و پنهان دربارۀ آرای بعضی از فرق کلامی معاصرش سخن گفته است. اهمیت عمدة این بحث ِجزئی برای ما به سبب شناخت فضای فکری فردوسی است. می­دانیم که دستگاه فکری او بر نقش خرد و هم­رکابی آن با دیانت تأکید دارد و اگر این چنین بود که او دانش ِدین را ـ در آن مقیاسی که در متن خالقی به چشم می­آید ـ رهایی­بخش انسان می‏دانست، باید باوری این چنین تأثرگذار از دیگر فصل­های شاهنامه نیز دریافت می­شد. در حالی که در شاهنامه هیچ نمونة دیگری از ضبط دانش ِدین یا محتوایی که مشتمل بر باور یادشده باشد، یافت نمی‏شود. لیکن چند مورد از همراهی این دو به همان شکل عطفی وجود دارد:

همان دانش و دین و پرهیز و رای

به جایی که کاری چنین اوفتاد

هنرجوی با دین و دانش گزین

 

همان رهنمونی به دیگر سرای
                                    (پنجم:441/24)

خرد باید و دانش و دین و داد
                                   (دوم:239/552)

چوخواهی که یابی ز بخت آفرین
                                 (هفتم:206/3895)

بیت آخر برابر با ضبط دستنویس ل است که از پاورقی چاپ خالقی نقل شده است.

 

2ـ فریدون: 94/86

فریدون در پیامی که برای شاه یمن به منظور خواستگاری دخترانش فرستاده، می­گوید:

مرا پادشاهیّ آباد هست

سه فرزند شایستة تاج و گاه

ز هر کام و هر خواسته بی­نیاز
مرین سه گرانمایه را در نهفت

 

همان گنج و مردان و بنیاد هست
                                                 (85)

اگر ـ داستان را ـ بود گاه و ماه
                                                 (86)

به هر آرزو دست ایشان دراز
بباید همی شاهزاده سه جفت
                                                 (88)

گزارش نسخه­بدل­های عبارت گاه و ماه ِبیت 86 از این قرار است: «ل، س، ق2، لی، پ، آ: کاه ماه؛ لن: کاه شاه؛ ق: شاه ماه؛ ل2: کاه و ماه؛ و: سزاوار دیهیم و تخت و کلاه؛ ب: اگر آن نشان را بود کاه و ماه؛ (ل3: اگر داستانها بود شاه یار؛ لن2: کاه و شاه)؛ متن = ف؛ در ل ـ پ، آ، ل2، ب (و نیز ل3) این بیت با بیت پیشین پس و پیش شده است و در ل، ق در میان آن­ها سه بیت افزوده­اند. (یکم: 94) بنداری این بخش را شدیداً خلاصه کرده و قابل استناد نیست. اما ضبط ژ چه از لحاظ افقی و چه از لحاظ عمودی با ف، ل2 برابر است. (سن­ژوزف، 1389: 23=3a) از لحاظ عمودی البته ضبط دیگر دستنویس­ها منتفی است. چرا که اگر جای دو بیت 85 و 86 را عوض کنیم، توصیف واقع در بیت 87 شامل همة مردان پادشاهی فریدون شده و منطقی نیست که شاعر در بیت 88 دوباره به موضوع فرزندان فریدون بازگشته باشد؛ آن هم با لفظ مرین.

خالقی در چاپ نیویورک مصراع دوم را به شکل اگر داستان را بود گاه و گاه ضبط کرده بود و بر همین اساس نیز در یادداشت­ها (یکم: 115) نوشته بود: «گاه و گاه را باید به گاه و ماه درست کرد ... معنی مصراع دوم بر نگارنده روشن نیست. اگر واژة پایانی را بدینگونه که در متن ما آمده است، یعنی به گاه تصحیح قیاسی کنیم و سپس گاه ِنخستین در پایان مصراع یکم و گاه ِدوم در مصراع دوم را به معنی تخت و گاه ِسوم در پایان مصراع دوم را به معنی زمان بگیریم، معنی بیت چنین می­گردد: سه فرزند ما شایستة تاج و تخت اند، اگر برای مثال تخت شاهی آماده بود و زمان آن رسیده باشد.»

داستان در بسیاری از موارد در شاهنامه به معنی مثال و مثال زدن آمده است و برخی موارد آن به همین شکل داستان را ضبط شده است، از جمله این مورد:

... که در پی میانش ببرم به تیغ

 

وُگر ـ داستان را ـ برآید به میغ!
                                
(هفتم: 130/559)

در تصحیح قیاسی پیشنهادی خالقی ـ که خودش هم آن را قبول ندارد ـ مفهوم عبارت داستان را گم شده و به طرز ناخوشایندی به معنای نهایی چسبیده است. در حالی که اگر متن را با ضبط ِگاه، ماه بخوانیم که ل و پنج دستنویس دیگر آن را تأیید می­کنند و تقریباً برابر با ضبط کزازی نیز هست (نامة باستان، 1386، یکم: 61/1153) به دریافت بهتری از متن می‏رسیم:

سه فرزند شایستة تاج و گاه

 

اگر ـ داستان را ـ بود گاه، ماه

فریدون در پیغامی که به وسیلة جندل برای شاه یمن فرستاده است، در وصف پسران خود می­گوید که آن­ها شایستة تاج و تخت اند. و بعد برای اینکه شایستگی آن­ها را بهتر نشان دهد، جملة قبلی­اش را به این شکل مشروط می­کند: به شرط آن که تختشان بر جایگاه رفیع و زیبنده­ای ـ مثلاً ماه ـ باشد. گاه در مصراع دوم مسندالیه و ماه مسند است.

در نتیجهما ضبط برتر را همان گاه، ماه می­دانیم که ضبط اکثریت نیز هست. پیچیدگی نحوی و مضمونی توأمان این بیت سبب دستبرد کاتبان در اکثر دستنویس­ها شده است.

 

3ـ فریدون: 129/641

سلم و تور در پیامی که برای پوزش­خواهی به سبب کشتن ایرج نزد فریدون می­فرستند، بها­نه­هایی برای گناه خود می‎تراشند:

نبشته چنین بودمان از بُوِش

هزبر جهان­سوز و نراژدها

وُ دیــگر که بی­بـاک و ناپـاک­دیـو
به ما بر چنان چیره شــد رای اوی
همی چشم داریم از آن تاجور
اگـر چـه بزرگ است ما را گنـاه
وُ دیگــربهــانه سپهــر بلنــد
سیم: دیو کاندر میان چون نونـد

اگـر پادشــا را سر از کیـن ما

 

به رسم بُوش اندرآمد روش
                                                  (6)

ز دام قضا هم نیابد رها
                                                 (34)

ببرّد دل از ترس گیهان­خدیو
که مغز دو فرزانه شد جـــای اوی
که بخشایش آرد به ما بر مگر
به بی­دانشی برنهــد پیشــگاه
که گاهی پناه است و گاهی گزند
میـان بسـته دارد ز بهـر گزنـد
                                               (641)

شود پـاک، روشن شـود دیـن ما
                                               (642)

طبق گزارش خالقی در پاورقی ِبیت 641 همة دستنویس­ها به جز ق، ل2 با اختلافی جزئی در لفظِ سیم این بیت را دارند. ق نیز آن را در کناره افزوده است (یکم: 129). بنداری پیام سلم و تور را شدیداً خلاصه کرده، اما ژ نیز بیت 641 را ندارد (سن­ژوزف، 1389: 34=8b).

نوعی پریشانی آشکار در روایت پیام شفاهی سلم و تور به چشم می­آید که اگر نظر ما درست باشد، با توجه به اتحاد کامل دستنویس­ها در کلیات ِاین بخش و به خصوص توالی ابیات (← شاهنامه، یکم: 129، پاورقی­ها) ریشة آن به اولین نسخه­برداری­ها از شاهنامه یا حتی نگارش‏های خود فردوسی برمی‏گردد. برای بررسی ابعاد گوناگون این پریشانی نخست جزئیات پیام سلم و تور را مرحله به مرحله مرور می­کنیم: 1ـ از ابتدا در سرنوشت ما این گونه نوشته شده بود و ما نیز بر اساس آن عمل کردیم. هزبر و اژدها نیز از قضای الهی برکنار نیستند. 2ـ دلیل دیگر (دوم) اینکه دیو ما را فریب داد و دل ما را از ترس خداوند تهی کرد. 3ـ اینک ما چشم­انتظار بخشش فریدون هستیم تا بزرگی گناه ما را بر بی‎خردی ما حمل کند. 4ـ دلیل دیگر (سوم) اینکه آسمان (کنایه از تقدیر) گاهی پناه­گاهی ایمن است و گاهی ناامن. 5ـ دلیل سوم (چهارم؟) نیز دیو است که در میانة کارها همیشه آمادة گزندرسانی است. 6ـ اگر پادشاه ما را ببخشد، روزگار ما روشن خواهد شد.

پریشانی و ضعف روایت را در این پیام در چند مورد می­توان توضیح داد. نخست آن که آنچه در بخش سوم (ابیات 638 و 639) بیان می­شود ـ یعنی طلب بخشش ـ ، به طور طبیعی باید در بخش پایانی پیام بیاید و بازگشت دوباره به بیان ادلة قتل ایرج در بخش چهارم و پنجم (ابیات 640 و 641) پس از بخشش‏خواهی معنایی ندارد. ضمن اینکه پس از بیان دلایل جدید دوباره در بخش ششم (بیت 642) به مسئلة طلب بخشش برمی­گردد. دیگر آن که دلیلی که تحت عنوان دلیل سوم بیان شده، در واقع همان دلیل چهارم است و اتفاقاً با دلیل دوم یکسان است و این ضعف کوچکی نیست. نقش دیو در دو بیت 636 و 637 کاملاً پرورده شده اما جدا از آن که در بیت 641 تکرار شده، در آن جا بیان ابتر و ناقصی دارد. البته به نظر می‏رسد دلیل اول و سوم نیز هم­پوشانی دارند. هرچند شاید منظورش از سپهر در بیت 640 بیشتر عوامل بیرونی و بی­وفایی دنیا بوده و آن را در مقابل بیت 634 ـ که در آن سخن از تقدیر شخصی انسان است ـ قرار داده.

از مجموعة این بحث­ها برمی­آید که توالی منطقی و ایده­آل ابیات 634 تا 642 به این شکل باشد: 642،639،638،640،637،636،635،634. در این توالی هم ابیات مرتب شده و بخش­های درخواست بخشش به طور کامل به انتهای پیام منتقل شده­اند و هم بیت 641 که دارای محتوای تکراری و متناقض با دیگربخش­های پیام بود، حذف شده است. رساندن متن به این ایده­آل ِبیانی بدون پشتوانة قابل توجهی در نسخه­بدل­ها غیرمنطقی است. اما باید دید که معیارهای موجود از قبیل لزوم توجه به منطق روایت در عین امانت­داری ِیک تصحیح انتقادی، سبک شاعر و نیز نسخه­بدل­ها تا چه حد به ما اجازة نزدیک­شدن به این ایده­آل را می­دهد.

همان طور که در گزارش نسخه­بدل­ها دیدیم، اغلب دستنویس­های معتبر بیت 641 را دارند. در مورد دستنویس ق که آن را در کناره افزوده خالقی گفته است: «این دستنویس را بعداً یک نفر با دستنویسی از گروه دیگر مقابله کرده و اختلافات را در بالای بیت­ها و کنار صفحات به خطی نزدیک به خط اصلی نوشته است.» (خالقی، 1390: 133) البته بعدتر نیز گفته است که ویژگی دیگر این دستنویس انداختن بسیاری از بیت­های اصیل است تا آن جا که در میان دستنویس­های نسبتاً کهن شاهنامه هیچ دستنویسی به اندازة این دستنویس افتادگی ندارد. در مورد ل2 نیز بر کم­داشتن بیت­های الحاقی و امانت­داری کاتب آن در این زمینه تأکید کرده است (خالقی، 1390: 151). البته ل2 در اینجا ابیات 643 و 644 را نیز ندارد و این افتادگی استناد به آن را ضعیف می­کند. اما همان طور که پیش از این دیدیم، خالقی دستنویس ژ را از نظر کمتر داشتن افزودگی­ها و افتادگی­ها حتی از ف نیز بهتر دانسته بود. به طور کلی می­توان گفت که احتمال آن که این بیت در دستنویس مادر این سه دستنویس معتبر ـ به خصوص ژ ـ نبوده باشد، زیاد است.

در نتیجه ما برآنیم که جای بیت 641 زیر خط است. اخلال­هایی که این بیت در روند روایت ایجاد کرده، آن قدر اساسی است که کم‏پشتوانگی ِحذف آن در نسخه‏بدل‏ها را جبران می­کند. به خصوص وقتی شجاعت مصحح بزرگی چون خالقی را در برگزیدن ضبط‏های منحصربه­فرد در نظر بگیریم.

اما پیشنهاد تغییر در توالی ابیات با توجه به اینکه هیچ پشتوانه­ای در نسخه­بدل­ها ندارد، گرچه منطقی است اما جسورانه و خارج از اصول تصحیح انتقادی است. ضمن اینکه چند درصدی احتمال ضعف در کار شاعر را نیز باید داد. به هر حال پریشانی روایت در متن شاهنامه نایاب نیست و در بعضی جاها شاید بتوان این پریشانی­ها را به کار شاعر ـ و نه منبع او ـ نسبت داد.

اما اتفاقاً در سوی دیگر ماجرا یکی از اصول بنیادین تصحیح خالقی که از توضیحات او در یادداشت‏ها نیز فهمیده می­شود، حفظ منطق روایت است؛ مثلاً در چند بیت بالاتر از ابیات مورد بحث یعنی در بیت 628:

چو دادند نزد فریدون پیام

که جاوید باد آفریدون گرد

بگو کان دو بدخواه بیدادگر

پشیمان شده، داغ­دل، پرگناه

 

نخست از جهاندار بردند نام
                                                  (6)

که فر کیی ایزد او را سپرد...
                                                 (25)

پر از آب دیده ز شرم پدر
                                               (627)

همی سوی پوزش نیابند راه
                                               (628)

او در آغاز بیت ضبط ِبدان کان را که بین ده دستنویس معتبرش از جمله ل مشترک بوده، رها کرده و ضبط دستنویس اساس را که منطق روایت را بسیار بهتر حفظ می­کرده، به متن برده است. (← یکم: 129، پاورقی­ها) چرا که گویندة ابیات قبل از این بیت سلم و تور هستند و اگر ضبط بدان کان را بپذیریم، نقش گویندگی پیام را بدون هیچ قرینة لفظی‎ای ناگهان از سلم و تور گرفته و به فرستاده داده­ایم.

اتفاقاً بار دیگر چند بیت پایین­تر از همین جا در بیت634 باز هم به خاطر حفظ منطق روایت این بار دست به عملی عکس عمل بالا زده و از ضبط منحصربه­فرد دستنویس اساس خود بیرون رفته است:

نبشته چنین بودمان از بُوش

 

به رسم بُوش اندر آمد روش

در این جا ضبط ف بودشان بوده و ضبط نه دستنویس دیگر از جمله ل: بودمان. (نگاه کنید به همان جا) خالقی در یاددشت­ها (یکم: 162) نوشته است: «و اما به همین دلیل که گویندة این سخنان سلم و تور هستند، در بیت 634 بودشان که تنها در ف آمده و نقش گوینده را ناگهان از سلم و تور گرفته و به فرستاده می­دهد، نادرست است و ما به پیروی از دستنویس­های دیگر بودمان را درون متن کردیم. البته اشکالی ندارد که سلم و تور از خود به سوم­شخص جمع سخن بگویند، ولی چون همه جا در پس و پیش این بیت به اول­شخص جمع سخن گفته­اند و بودشان نیز تنها در ف آمده است، پس در اینجا نیز بودمان درست است.» دستنویس ژ در هر دو مورد یادشده و حتی توالی ابیات 627 تا 634 که طبق گزارش خالقی (یکم: 128، پاورقی 32) در بیشتر دستنویس­ها در هم ریخته­اند، تصمیمات خالقی را کاملاً تأیید می­کند (سن­ژوزف، 1389: 34=8b).

حال پرسش اصلی این جا است که آیا صرفاً اصل حفظ منطق روایت کافی است برای اینکه مصحح در دو موقعیت مشابه دو رفتار کاملاً معکوس را نسبت به دستنویس اساس خود انجام دهد؛ آن هم به فاصلة شش بیت؟!

فعلاً بهترین پاسخی که به این پرسش مهم می­توان داد، این است که آن سطح از منطق روایت که ما در جریان بررسی توالی ابیات 634ـ642 به نبودش خرده گرفتیم، بسیار پیشرفته­تر و سخت‏گیرانه­تر از آن سطحی است که خالقی در دو مورد بالا بر حفظ آن پای فشرده. رعایت نکردن آن دو مورد منطق روایت فردوسی را دچار خدشة اساسی می­کرد، اما پریشانی مورد اشاره در بررسی ما را می­توان به سهل­انگاری شاعر و امر بدیهه‏سرایی نسبت داد. هرچند تحلیل نهایی ما جز این است:

در نتیجة تکراری بودن مضمون بیت 641 و لفظ سیم در آغاز آن و اتفاق نظر اکثر دستنویس­ها در جزئیات آن، ما به این حدس می­رسیم که قبلاً این بیت در چارچوب اصلی روایت بوده و احتمالاً بعدها و در نگارش دوم شاهنامه، فردوسی ابیات 636، 637 و حتی 638 و 639 را در جانشینی آن سروده و احتمالاً بیت 641 را حذف کرده یا قصد داشته حذف کند. بعدها کاتبانی که دستنویس­های مختلف را باهم مقابله می­داده­اند، این ابیات تازه ­سروده شده را از دستنویس­های متعلق به نگارش دوم شاهنامه گرفته و به جای غلطی در متن برده و بیت 641 را نیز در متن حفظ کرده‎اند. چنان که دیدیم دستنویس ق آن را در کناره افزوده بود و دستنویس­های ژ، ل2 نیز به کلی فاقد آن بودند. ضبط این سه دستنویس به خصوص ژ تا حدود زیادی به یاری نظریة ما ­آمد. هم­صدایی بقیة دستنویس­ها در جزئیات و جای بیت 641 نشان می­دهد که فساد احتمالی در دورة خود فردوسی یا دوره­ای نزدیک به او انجام پذیرفته و از آن جا به تمام دستنویس­های ادوار بعد راه یافته است. با تمام این حرف­ها ما به خود اجازه نمی­دهیم که توالی ابیات را به شکل ایده­آل منطقی آن درآوریم، زیرا دست زدن به چنین عمل شجاعانه­ای بدون هیچ پشتوانه­ای در دستنویس­ها کار ما را وارد حوزة تصحیح ذوقی می‏کند. تا پیداشدن دستنویسی از شاهنامه متعلق به قرن پنج یا شش نمی­توان در این باره حکم قطعی داد.

*

پس از این بحث طولانی جا دارد به نکتة ارزشمندی در پاسخ به این پرسش اساسی که مرز تصحیح انتقادی و تصحیح ذوقی کجاست، اشاره کنیم. به عبارتی مصحح تا کجا می­تواند از اجتهاد علمی خود استفاده کند ولی به دام تصحیح ذوقی نیفتد. به نظر می­رسد موارد بررسی شده در بالا توانسته باشد دست‏کم یکی از گزینه­های مورد توجه برای پاسخ این پرسش را به دست داده باشد؛ به خصوص آن جا که پای منطق روایت در میان است. شجاعت خالقی در تصحیح متن شاهنامه و برگزیدن ضبط­های درست اما منحصربه­فرد یا کم­پشتوانه درس­های بزرگی به ما داده است. ما با درس گرفتن از همین شجاعت و بر پایة تنها سه دستنویس معتبر حکم به حذف بیت 641 از متن دادیم و این در نزد ما نهایت نزدیک­شدن به تصحیح ذوقی است. اما در مورد توالی ابیات اگر متن را طبق ایده­آل خود تنظیم می­کردیم، گرچه شکل بسیار بهتری به خود می­گرفت، لیکن با توجه به اینکه این تصمیم هیچ پشتوانه­ای در دستنویس­ها نداشت، ما اسیر ایده‏آل ذهنی خود شده، وارد حوزة تصحیح ذوقی شده بودیم، با وجود همة ادلة منطقی­ای که برای آن می­شد برشمرد. این که مصحح گرایش داشته باشد که ولو از میان گزینه­های موجود، زیباترین ضبط ممکن را برگزیند، در بسیاری از موارد می­تواند آسیبی جدی برای کار او باشد.

 

4 و5ـ منوچهر: 271/1525 و 1528

خبر بالیدن و به مردی و پهلوانی رسیدن زودهنگام رستم را به سام می­دهند:

چو آگاهی آمد به سام دلیر

کس اندر جهان کودک نارسید
بجنبید مر سام را دل ز جای
سپه را به سالار لشکر سپرد
چو مهرش سوی­پور دستان کشید

 

که شد پور دستان همانند شیر
                                             (1521)

بدان شیرمردی و گردی ندید،
به دیدار آن کودک آمدش رای
برفت و جهان­دیدگان را ببرد
سپه را سوی زاولستان کشید
                                             (1525)

ما در اینجا فعلاً بخش مربوط به بیت 1525 را نقل کردیم و بعد از بحث­هایی درباره این ابیات بخش مربوط به بیت 1528 را نیز خواهیم آورد.

نسخه­بدل­های مهم بیت 1525 از این قرار است: «لی این بیت را ندارد؛ در و این بیت پس از بیت 1522پ [= پاورقی] آمده است» (یکم: 271). ژ نیز این بیت را به همین شکل دارد (سن­ژوزف، 1389: 73=28a). اما عجیب است که بنداری با وجود اینکه این بخش را خیلی دقیق و جزئی ترجمه کرده اما در مورد بیت مزبور کمکی به ما نمی­کند: «فاشتاق الی لقائه و أقبل نحو زابلستان» (بنداری، 1993، یکم: 77) بیتی که و پس از بیت 1522 برافزوده و تنها تأییدکنندة آن بنداری است، عبارت است از:

به جز پیل او را نبرتافتی

 

که اسپ از نشستن شکن یافتی

خالقی درباره بیت 1525 در یادداشت­ها (یکم: 319) نوشته است: «در بیت پیشین گفته است که سام سپاه را به سالار لشکر سپرد و خود با جهان­دیدگان برای دیدن رستم رفت و سپس در این بیت می‏گوید سپاه را سوی زاول برد. فریدریش روکرت ... معتقد است که برای رفع این تناقض یا باید سپاه را در بیت 1525 نه کل سپاه، بلکه گروه همراهان سام گرفت و یا بهتر اینکه بیت 1525 را افزودة دیگران دانست و زد. به گمان نگارنده نظر نخستین درست است و در شاهنامه چندین مثال دارد. یک مثال آن در داستان سیاوخش آمده است که همراه او فقط حدود هزار تن بود (← دوم: 349/2178)، ولی از همین رقم دو بار به سپاه یاد شده است (← بیت­های 2155و2226).» خالقی بعد از این نیز مثال­های دیگری از داستان­های رستم و اسفندیار و رستم و شغاد می­زند. در جاهایی از این داستان­ها نیز ابتدا گروه اندکی توصیف شده و سپس از همین گروه با عنوان لشکر و سپاه یاد شده است.

اما خالقی تنها به گشایش بخشی از مشکل فائق آمده است. مسئله بسیار حادتر از این حرف­هاست. ما جریان کامل روایت را در پنج بیت منتهی به بیت 1525 آورده­ایم تا هم­پوشانی­ها و تناقض­های این بیت را با ابیات پیشینش به روشنی بررسی کنیم. نخستین و کوچک­ترین مشکلی که به چشم می­آید، همان تکرار واژة سپه در دو بیت 1524 و 1525 است. توضیح روکرت و شواهد خالقی تا حد زیادی توانسته مشکل را حل کند، اما در برابر این پرسش که "تکرار یک لفظ در دو معنای متفاوت در دو بیت متوالی که جناس هم نیست، زیبا هم نیست و ارتباط مخاطب را با متن کمی مختل می­کند، از سوی استاد حماسه­سرای ما چه لزومی دارد؟" پاسخی ننهاده است! البته ما فعلاً با اغماض از آن عبور می­کنیم و آن را به حساب ضعف تألیف می­گذاریم. اما مشکل اصلی عقب­گرد ِروایی بیت 1525 است که در داستان­سرایی ِحماسی آفت بزرگی به حساب می­آید. حرکت کاروان سام در بیت 1524 رخ داده است، اما در بیت 1525 دوباره به عقب می­رویم و داستان را از بخش میل سام به دیدار رستم که در بیت 1523 بیان شده بود، پی می­گیریم. جدا از آن در مصراع اول بیت 1525 و مصراع دوم بیت 1523 اندکی هم­پوشانی وجود دارد. اما به خاطر حرف چو در آغاز بیت 1525 می­شد این مشکل را تا اندازه­ای حل شده دانست، به شرطی که بین این دو بیت، بیتی که روایت را به پیش می­بُرد، وجود نداشت. غیر از این، بین دو مصراع دوم ابیات 1524 و 1525 نیز هم‏پوشانی و تکراری وجود دارد که تنها با حذف مصراع اول بیت 1525 حل می­شود. همة مشکل بر سر همین نقطه و همین مصراع است. چون حضور این مصراع باعث شده روایت به عقب برود و اگر نبود ما می­توانستیم سوی زابل رفتن سپاه (بیت 1525) را مکملی برای خروج سام به همراه جهان­دیدگان (بیت 1524) بدانیم، هرچند این معنا در دل مصراع دوم بیت 1524 مستتر است.

آن جابجایی­ای که در و رخ داده نیز تنها در صورتی کارگشا می­بود که این دستنویس دو بیت 1523 و 1524 را نمی‎داشت. هیچ مطلبی دربارة این دو بیت در پاورقی­های خالقی گزارش نشده، و این مسئله به این معنا است که همة دستنویس­ها از جمله و در مورد این ابیات هم­صدا هستند. اگر متن و را با داشتن همة این ابیات و جابجایی یادشده در نظر بیاوریم، بسیار مغشوش­تر از همین متن فعلی ماست.

اکنون دو گزینة جدی برای حل این مسئله روبروی ما قرار می­گیرد:

1ـ حذف بیت 1524؛ که در این صورت دیگر نمی­توان آن استنباط روکرت را برای واژة سپه در بیت 1525 در نظر گرفت و سامان روایت این گونه می­شود که سام با کل لشکریان و همراهانش به سوی زاول حرکت کرده است. شواهدی که خالقی از داستان­های دیگر ارائه داده نیز دیگر کارایی ندارد. چون در این شکل تازه فردوسی مستقیم سراغ واژة سپه رفته و پیشتر هیچ توضیحی دربارة تعداد این گروه نداده است که بتوان سپه را به جمعیتی محدود تأویل کرد. حذف بیت 1524 هیچ پشتوانه­ای در دستنویس­ها ندارد.

2ـ حذف بیت 1525؛ که در این صورت سام قطعاً در قالب کاروانی کوچک به دیدار رستم شتافته است. دستنویس لی تنها دستنویسی است که این بیت را ندارد. ولی باید توجه کرد که این دستنویس دو بیت بعدی را نیز که دربارة استقبال زال از سام است،­ ندارد و ممکن است که افتادگی این سه بیت ناشی از سهو کاتب لی یا کاتب یکی از دستنویس­های مادر آن بوده باشد.

برای انتخاب گزینة برتر باید تمام ابعاد متن را در بخش­های بعدی آن بررسی کرد، ادامة متن بعد از بیت 1525 این چنین است:

چو زال آگهی­یافت، بربست کوس

خود و گردمهراب ِکاول­خدای

بزد مهره در جام و برخاست عَو
یکی لشکری کوه تا کوه مرد

خروشیدن تازی­اسپان و پیل

 

ز لشکر زمین گشت چون آبنوس
                                                 (15)

پذیره شدن را نهادند رای
                                                 (26)

برآمد ز هر دو سپه دار و رَو
زمین قیرگون و هوا لاژورد
                                             (1528)

همی رفت آواز تا پنج میل
                                             (1530)

در بیت 1528 آشکارا از دو سپاه صحبت شده است و سپس در بیت 1529به توصیف یک سپاه (یکی لشکری ...)، پرداخته است! آن هم چنان که از ابیات 1531 تا 1533 مشخص است، سپاه زال است. و بر این سپاه، دیگر مثل سپاه سام احتمال کوچک بودن نمی­رود، چرا که کوه تا کوه مرد ایستاده و خروش اسپان و پیلانش تا پنج میل برد دارد. خیلی بعید است که منظور فردوسی از سپاه سام یک چیز باشد و از سپاه زال یک چیز دیگر و تازه آن وقت این دو را در تعبیر واحدی چون هر دو سپه به کار برد. در نتیجه این خیلی مهم است که ما بفهمیم سام با چگونه کاروانی به دیدار رستم شتافته است.

اگر بیت 1528 به همین شکل درست باشد، پس سپاه سام نیز چنان سپاه زال عظمت داشته و باید از میان راه حل­ها گزینة 1 یعنی حذف بیت 1524 را بپذیریم. اما باید ابتدا صحت متن تصحیح­شدة خالقی را بررسی کنیم:

در گزارش خالقی از نسخه­بدل­های بیت 1528 (یکم: 271) در مورد عبارت هر دو سپه آمده است: «س، لن، ق2، پ، و، ل2، ب (و نیز لن2): ز هر سو (لن، پ: جا) دم و؛ لی، آ (و نیز ل3، س2): ز هر سو ده و؛ متن= ف، ل، قژ نیز «برآمد ز هر سو دم و داد و رو»دارد که تا حدود زیادی مطابق ضبط اکثریت است. (سن­ژوزف، 1389: 73=28a) بنداری باز هم کمک چندانی نمی­کند: «و شدّت الکوسات علی کواهل الأفیال» (بنداری، 1993، یکم: 77) بر اساس تقسیم­بندی دوگانه­ای که خالقی از دستنویس­های خود ارائه داده است (خالقی، 1390: 156)، سه دستنویس اول گروه یک ِاو ضبط برگزیدة او را تأیید می­کنند. اما سه دستنویس اول گروه دوی او به همراه بخش بزرگی از دستنویس­های دیگر ضبط دیگری دارند که نشان می‏دهد این اختلاف از چند پشت قبل دستنویس­های این دو گروه نشأت می­گیرد و شایستة بررسی است. از آن جا که این ضبط­ها برتری لفظی خاصی بر هم ندارند، برای سنجش آن­ها به بخش­های بعدی متن می‏رویم، تا ببینیم که چند سپاه در کار بوده است؟ اولین ابیات بعد از ابیات بالا که ورود سام را به منطقة زابل بازگو می­کند، از این قرار است:

چُن از دور سام یل آمد پدید

فرودآمد از اسپ مهراب و زال

یکایک نهادند سر بر زمین

 

سپه بر دو رویه رده برکشید
                                               (153)

جوانان و گردان بسیارسال
                                                  (4)

ابر سام یل خواندند آفرین

همان طور که واضح است، در توصیف کاروان سام تنها به نام خود او بسنده شده و هیچ خبری از گروهی عظیم و اسپان و پیلان خروشان نیست. در هنگام خداحافظی نیز این گونه است:

برآمد ز درگاه زخم درای

سپهبد سوی باختر کرد روی

برفتند با او دو فرزند اوی
سه منزل برفتند و گشتند باز

 

ز پیــلان خروشیـدن کرّه­نــای
                                                 (15)

پر از آب رخ، دل پر از پــند اوی
                                                 (75)

زبان گرم­گـوی و دل آزرم­جـوی
کشیـد آن سپهبــد به راه دراز
                                             (1578)

در اینجا وصف زخم درای و خروشیدن کرّه­نای از پیلان مربوط به سپاه و بارگاه زال است، چرا که این کارها رسمی بوده برای بدرقة مهمانان بزرگ. در غررالسیر نیز هنگام بازگشت سام آمده است: «با آنان در میان آتش فراق وداع گفت و به لشکرگاه خود در هندوستان بازگشت» (ثعالبی، 1368: 72).

منطقی­تر نیز این است که وقتی منوچهر با آن همه اعتمادی که به سام دارد و در «عهدی درست»، «ز دریای چین تا به دریای سند» را به او سپرده است (← یکم: 177/201ـ203)، سام به یکباره و برای دیدن نوة نازنینش همة سپاهیان را برای همراهی خود و ترک موضع مسئولیت بسیج نکند! هزینة گران جابجایی سپاه و زمان فراوانی را که همراهی سپاه از سام در این سفر تلف می­کند، بیفزایید بر یکباره خالی کردن جای مسئولیتی به آن مهمی. همه چیز بر سبک و محدود سفرکردن او صحه می­گذارد.

در نتیجه ما پیش از هر چیز رأی به غلط بودن ضبط دو سپاه در بیت 1528 می­دهیم. اما به جای آن باید از میان دو ضبط برآمد ز هر سو دم و دار و رو (متعلق به س، ق2، پ و چند دستنویس دیگر) و برآمد ز هر سو ده و دار و رو (متعلق به لی، آ)یکی را برگزینیم. اما ضبط دستنویس­های لی، آ به خاطر لفظ ِدِه ضعیف است. دِه صیغة امر حاضر است از مصدر فعل ِدادن به معنای جنگیدن، حمله بردن و ضربه زدن که به عنوان اسم صوت در توصیف سر و صداهای میدان جنگ به همراه واژة دار در شاهنامه فراوان به کار می­رود. پس به هیچ وجه مناسب فضای این ابیات نیست. به جای آن ضبط خوب دستنویس س و هفت دستنویس دیگر را پیشنهاد می­کنیم که در آن واژة دم به کار رفته است. دم در اینجا به معنی صدای سازهای بادی­ای چون کره­نای، نای رویین و گاودم به کار رفته که در فضاهای این چنین یعنی استقبال و بدرقة بزرگان، فراوان شنیده می­شود. دستنویس ژ نیز انتخاب این واژه را تأیید می­کند.

اینک بر اساس آن چه در بالا گذشت، برای حل مشکل ابیات 1524 و 1525 نیز باید راه حل دوم و همان پیشنهاد قدیمی روکرت را یعنی حذف بیت 1525 بر مبنای دستنویس لی برگزینیم تا متن هماهنگ و منسجمی داشته باشیم. به این ترتیب عقب گرد و تکرار در روایت متن را زدوده و سام را به همراه گروه کوچکی از بزرگان به دیدار رستم فرستاده­ایم!

ناهماهنگی پیش­آمده در مورد ابیات 1523 ـ 1525 را احتمالاً باید بر گردن نگارش­ دوم فردوسی از شاهنامه و ناشی‎گری نخستین کاتبان آن انداخت. از بیت 1525 برمی­آید که احتمالاً فردوسی در نگارش نخست سام را با تمام خدم و حشمش به دیدار رستم فرستاده است. اما بعدها متوجه اشتباه خود شده و با بیت 1524 آن را تصحیح کرده است. لیکن احتمالاً بار دیگر کاتبان نخستین دستنویس­های شاهنامه که به مقابلة نسخ متفاوت علاقه­مند بوده­اند، بیت 1525 یا 1524 را از دستنویس­های متفاوتی متعلق به نگارش اول و دوم گرفته و به متن نهایی خود افزوده­اند. و از آن جاست که این ناهماهنگی تبدیل به امری تقریباً مشترک در بین تمام دستنویس­های موجود شاهنامه شده است.

 

6ـ زَوطهماسپ: 327/9

مدت زیادی از استقرار سپاهیان افراسیاب در ایران می­گذرد و ایرانیان به تازگی با رهبری زال زوطهماسپ را به تخت شاهی نشانده­اند. او یک­ مجموعه کارهای اصلاحی را آغاز می­کند اما قحطی دامن هر دو سپاه را گرفته است:

همان بُد که تنگی بُد اندر جهان

نیامد همی ز آسمان باد و نمپ
دو لشکر بر آن گونه بُد هشت ماه
نکردند یک روز جنگی گران
ز تنگی چنان شد که چاره نماند

سخن رفتشان یک­ به ­یک هـم­زبان

 

شده خشک خاک و گیا را دهان
                                                  (6)

همی برکشیدند نان با درم
به روی اندر آورده روی سپاه
نه روز یلان بود و رزم سران
ز لشکر همی پود و تاره نماند
                                                  (9)

که از ماست بر ما بد آسمان
                                                 (11)

گزارش نسخه­بدل­های عبارت نکردند در بیت 9 به این ترتیب است: «ف، س ـ آ، ب: (و نیز ل3، لن2، س2): بکردند؛ ل2: ـکردند (حرف یکم نقطه ندارد)؛ متن= ل»گزارش نسخه­بدل­های عبارت یک روز جنگی ِبیت 9 نیز از این قرار است: س: روزی دو جنگ؛ لن، ق2، پ، آ: هر روز جنگی؛ لی: تدبیر جنگ؛ متن= ف، ل، ق، و، ل2، ب (و نیز لن2، س2: جنگ). و نیز گزارش نسخه‏بدل­های واژة نه در بیت 9: «ف، س ـ آ، ب: (و نیز ل3، لن2، س2): که؛ متن= ل، ل2» (خالقی در اینجا متن را مساوی با ف، ل2 گزارش کرده که با مراجعة نگارنده به چاپ عکسی دستنویس ل اشتباه او معلوم شد) (یکم: 327) بنداری نیز در این موضع آورده است: «و بقیت عساکر الفریقین ثمانیة اشهر متقاتلین و متقابلین علی حالة واحدة.» (بنداری، 1993، یکم: 91) ژ نیز این بیت را به این شکل ضبط کرده است (سن‏ژوزف، 1389: 86=34b):

نکردند یک روز جنگ گران

 

که روز یلان بود و رزم سران

خالقی دربارة این بیت در یادداشت­ها (یکم: 363) نوشته است: «می­گوید: (به سبب خشکسالی، سپاهیان چنان بی‎توش و توان بودند که با آن که دو سپاه هشت ماه رو در روی یکدیگر ایستاده بودند، حتی) یک روز جنگ بزرگی نکردند، چرا که روز، روز رزم یلان نبود. اگر در مصراع یکم به پیروی از بیشتر دستنویس­ها بکردند بخوانیم، از تأثیر سخن کاسته می­شود و معنی بیت چنین می­شود که (به سبب خشکسالی در هشت ماه تنها) یک جنگ بزرگ کردند. از سوی دیگر می­توان به پیروی از چند دستنویس دیگر: بکردند روزی دو (هر روز) جنگی گران خواند و آن را چنین تعبیر کرد که دو سپاه هشت ماه هر روز جنگ می­کردند ولی هیچ لشکری بر دیگری پیروز نمی­شد (که گویا بنداری نیز چنین داشته یا چنین دریافته است)، چون خداوند بر آن­ها خشم گرفته و خشک­سالی فرستاده بود و ناچار تصمیم گرفتند که آشتی کنند تا خداوند بر آن­ها ببخشاید و خشک­سالی را ببرد. در این صورت می­بایست خشک­سالی در میانة جنگ روی دهد، در حالی که در بیت­های 6ـ7 می­بینیم که پیش از آغاز جنگ خشک­سالی حکم‏فرماست و به سبب آن سپاهیان تاب جنگیدن ندارند. به سخن دیگر، خشم خداوند بر دو سپاه به سبب جنگی که خود را برای آن آماده کرده‎اند، نیست. بلکه به علت خون­ریزی­های پیشین و همیشگی آن­ها است. این ملاحظات درستی متن ما را محتمل­تر می­کند.»

پیش از هر چیز لازم است که بررسی­ای اجمالی دربارة نسخه­بدل­ها داشته باشیم. بر اساس گزارش نسخه­بدل­ها ما برای متن نهایی با صرف نظر از برخی تفاوت­های جزئی دستنویس­ها، با دو گزینة جدی دیگر همراه با انتخاب خالقی روبروییم:

1.
2.
3.

بکردند یک روز جنگی گران
بکردند هر روز جنگی گران
نکردند یک روز جنگی گران

 

که روز یلان بود و رزم سران
که روز یلان بود و رزم سـران
نه روز یلان بود و رزم سران

ما از ضبط بکردند روزی دو جنگ گران ِدستنویس س در سنجش با مورد 2 به این دلیل صرف نظر کردیم که ضبط چهار دستنویس لن، ق2، پ، آ ضمن اینکه از لحاظ معنایی با ضبط س مشابهت دارد، از لحاظ لفظی به ضبط دیگر دستنویس­ها نزدیک­تر است.

همان­طور که مشخص است، تفاوت در جای یک نقطه منجر به بروز دو روایت گوناگون از یک داستان واحد شده است. ما برای تعیین جای اصلی این نقطه و رسیدن به انتخابی درست بین سه گزینة بالا چهار معیار اساسی ِپشتیبانی دستنویس­ها، روایت­های دیگر متون از این داستان، بافت عمودی کلام و نیز بافت افقی آن را در نظر می­گیریم: 

الف ـ پشتیبانی دستنویس­ها: در میان سه گزینة مورد نظر بیشترین پشتوانه از آن گزینة 1 است که هشت دستنویس پشت آن هستند. بعد از آن گزینة 2 است که از پشتیبانی پنج دستنویس و نیز ترجمة فشردة بنداری برخوردار است. و در آخر متن خود خالقی است که بر اساس ضبط ل و پشتیبانی­ نصفه­نیمة ل2 تنظیم شده است. ضمناً با توجه به شباهت­های لفظی فراوان گزینة 1 و 3 گزینة 2 در موضع ضعف قرار می­گیرد. در این میان ضبط ژ آشفته شده و آمیزه­ای از گزینه­های 1 و 3 را به خود راه داده است که باعث نارسایی معنایی آن شده. به هر حال این دستنویس قطعاً گزینة 2 را پشتیبانی نمی­کند.

ب ـ روایت­های دیگر متون از این داستان: آن چه در شاهنامه، در دوران پادشاهی زوطهماسپ بین او و افراسیاب اتفاق می­افتد و مرزهای جدیدی بین ایران و توران برقرار می­شود، در واقع همان داستان مشهور آرش کمان­گیر است که به گواه بسیاری از متون کهن در دوران منوچهر رخ داده است. رد پای این قصه در متن­های کهن از طریق یک مجموعه نشانه­های نسبتاً ثابت مانند قحطی زمان حضور تورانیان در ایران و به طبرستان یا پتشخوارگر راندن سپاه ایران توسط افراسیاب و همین مصالحة پایانی و تقسیم سرزمین­های بین ایران و توران قابل پی­گیری است.

در غررالسیر آمده است: «چون زمام کار در دست زو قرار گرفت، زال و قارن و طوس و گستهم و کشواد و دیگر فرماندهان و بزرگان با او بیعت کردند، در حالی که در دروازة ری در برابر افراسیاب مستقر بودند [= بیت8].» بعدتر نیز هیچ اشاره­ای به جنگی احتمالی نمی­کند و سخن را به اینجا می­رساند که: «مشکلات به آخرین درجة خود رسیده بود [= بیت10]. همگان یک­زبان گفتند که این تیره‏بختی و قحط و غلا و بلاها از کارهای بد ما و بسیاری ریختن خون بی‎گناهان بر ما رسیده است [= بیت11].» (ثعالبی، 1368: 89) متن ثعالبی آشکارا نزدیک­ترین روایت را به شاهنامه دارد. هرچند او مانند فردوسی داستان آرش را از قلم نینداخته است. در فارسنامه نیز آمده است: «بعد از چند سال از ملک او [= منوچهر] افراسیاب خروج کرد به کینه­خواستن تور و سلم از منوچهر و با لشکری عظیم بیامد، چنان که منوچهر با او مصاف نتوانست کرد و به طبرستان رفت از بهر محکمی. و چون افراسیاب را دست در وی نمی­رسید، مردم را در میان داشتند تا صلح کردند» (ابن بلخی، 1363: 37). روایت این داستان در مجمل­التواریخ به کلی دگرگون است. در آنجا زاب پسر بودکان [= زوطهماسپ] پس از نه سال فرمان­روایی افراسیاب بر ایران در جنگی او را شکست داده و قحطی را برطرف می­کند. بعدتر نیز افراسیاب با تیر ارسناس [= آرش] کشته می­شود (دینوری، 1390: 35). در آثارالباقیه نیز آمده است: «افراسیاب چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت، منوچهر از افراسیاب خواهش کرد که از کشور ایران به اندازة پرتاب یک تیر در خود به او بدهد» (بیرونی، 1390: 286) و اما در بندهش روایت نبرد افراسیاب با منوچهر جدا از نبردش با زاب تهماسپان (= زوطهماسپ) گزارش شده و این طور به نظر می‎رسد که محاصره در عصر منوچهر و قحطی در عصر زاب واقع شده: «تا زاب تهماسپان آمد، افراسیاب را بسپوخت و باران آورد» (بندهش، 1390: 139). در بعضی از آثار دیگر مانند اوستا و مینوی خرد نیز تنها اشاره­ای به این واقعه موجود است.

از مجموع روایات بالا چند نکته را می­توان دریافت. نخست آن که اصل روایت غیر قابل تشخیص و در متون گوناگون متفاوت است. بنابراین نمی­توان برای فردوسی نیز حکم به سرودن روایتی خاص از این داستان داد. اما نکتة دیگر این است که در اغلب روایات که منوچهر به پناه طبرستان یا پتشخوارگر می­رود، بنا به اشارة مستقیم ابن بلخی، غیر از قحطی این نرسیدن دست افرسیاب به منوچهر است که زمینة مصالحه را فراهم می­کند. و این امر به خودی خود احتمال وقوع جنگی گران قبل از صلح پایانی را بسیار کم می­کند. گذشته از همة اینها متن غررالسیر از آن رو که با شاهنامة فردوسی مأخذ مشترکی (شاهنامة ابومنصوری) داشته (ثعالبی، 1368، مقدمة مترجم: شصت و چهار)، از اهمیتی ویژه برخوردار است. به خصوص که در این بخش شباهت­هایی اساسی با متن فردوسی دارد. هرچند ثعالبی هیچ مطلبی شبیه به کلیت بیت 9 ندارد (یعنی از لحاظ لفظی نه آن را رد می­کند و نه تأیید)، اما در مجموع نبود جنگ گران در روایت او خود برهانی جدی است بر اینکه این جنگ احتمالاً در متن شاهنامة ابومنصوری نبوده است. بنابراین اگر فردوسی در متن خود بکردند داشته، یا آن را از مأخذ دیگری گرفته یا از طبع خود سروده است. نیامدن داستان آرش در شاهنامه و آمدنش در غررالسیر بر خروج احتمالی فردوسی از روایت شاهنامة ابومنصوری در بخش زوطهماسپ تأیید دیگری است و هر کدام از دو احتمال بالا را تا اندازه­ای اندک تقویت می­کند. اما در مجموع روایت‏های دیگرمتون و شباهت­های روایت فردوسی به ثعالبی تا قبل از بخش ورود آرش این احتمال را که فردوسی در متن خود نکردند داشته، به شدت بالا می­برد.

ج ـ بافت عمودی کلام: نخست ذکر این نکته ضروری است که بافت عمودی کلام علاوه بر الفاظ و لحن مورد استفادة شاعر، منطق روایت را نیز در بر می­گیرد. در چنین موقعیتی طبیعی و منطقی این است که روایت شاعر از اصل روایت پیروی ­کند و به آن نزدیک باشد؛ به خصوص در مورد فردوسی که اصل امانت­داری او بیشتر مربوط به کلیات و سیر طولی روایت است. در اینجا با توجه به بیت 8 که دو لشکر را به مدت هشت ماه رو در روی هم ایستاده توصیف می­کند، منطقی­تر این است که جنگی باهم نکرده باشند و اینکه خالقی می­گوید اگر بکردند بخوانیم، از تأثیر سخن کاسته می­شود، تا اینجا ـ بیت 9ـ درست است. اما این دربارة پیرنگ قصه است. اگر در میان الفاظ فردوسی دقیق شویم و تکنیک­های زبانی قصه­گویی او را مد نظر داشته باشیم، بافت عمودی معنا با بکردند نیز مستعد معنایی درخور و شاید درخورتر است: لفظ یک روز در بیت 9 در این مورد نقشی به­سزا بازی می­کند. این لفظ در جریان روایت، معمولاً خبر از حادثه­ای غیرمنتظره یا شگفت­انگیز می­دهد که ممکن است پس از یک دوره ثبات موقعیت­های داستانی رخ دهد که در اینجا می­تواند همان جنگ گران پس از هشت ماه رویارویی و مؤید ضبط بکردند باشد. اما جنبة دیگر متن از اینجا به بعد است که پیرنگ قصه نیز چیز دیگری به ما می­گوید و اگر با ضبط بکردند بخوانیم، اتفاقاً تأثیر سخن نیز در آن افزون می­شود:

بکردند یک/ هر روز جنگی گران

ز تنگی چنان شد که چاره نمانــد
سخن رفتشان یک به یک هم­زبان
ز هر دو سپه خاست فریاد و عَو
کجا بهره­مان زین سرای سپنج
بیا تا ببخشیم روی زمین
سر نام­داران تهی شد ز جنگ

 

که روز یلان بود و رزم سران
                                                  (9)

ز لشکر همی پود و تاره نماند
که از ماست بر ما بد ِآسمان
فرستاده آمد به نزدیک زَو
نیاید به جز درد و اندوه و رنج
سراییم یک با دگر آفرین
ز تنگی نبُد روزگار درنگ
                                                 (15)

پیرو بیت 11 که همگان علت قحطی را کارهای بد خودشان ـ از جمله جنگ و کشتار ـ می­دانند، بیت 10 در ارتباط با بیت 9 در صورت داشتن ضبط بکردند، بسیار بهتر معنا می­شود: در اثر آن جنگ گران شدت قحطی و بلا افزایش یافت (یعنی خداوند خشمش را بیشتر بر سر مردمان بارید)، چنانکه لشکرها به تمامی تار و مار شدند و (در اثر این وقایع) به این فکر افتادند که حتماً این بلاها در اثر کردار خودشان است. پس فریاد اعتراض از هر دو سپاه بلند شد و فرستاده­ای نزد زوطهماسپ آمد تا برای صلح مذاکره کند... در واقع این جنگ گران است که صبر همه را لبریز می­کند و روند مصالحه را شتاب می­بخشد. البته باید توجه داشت که ما نباید ایده­آل ذهنی خود را ـ هرچند سلیقه­ای نباشد ـ بر کلام فردوسی تحمیل کنیم. این نکته نیز در اینجا افزودنی است که اگر نکردند بخوانیم، مشکلی از لحاظ منطقی برای فهم ابیات بعد ایجاد نمی­شود و قحطی به طور طبیعی تشدید شده است اما تعلیل موجود در بیت 9 با ضبط بکردند را از دست داده­ایم.

ضمناً این که خالقی ابیات 6 و 7 را برهانی بر این پندار می­شمارد که خشک‏سالی پیش از آغاز جنگ حکم­فرما بوده، از دو جهت درست نیست. یکی آن که روایت شاعر در ابیات 6 تا 8 لزوماً طولی نیست و اتفاقاً بیشتر به نظر می­رسد که دارد گزارشی موازی از وضعیت معیشتی و جنگی ایرانیان و تورانیان می­دهد. دیگر آن که این جنگی نیست که در دورة زوطهماسپ آغاز شده باشد، بلکه مدت­ها قبل و در اوایل دورة نوذر آغاز شده است.

د ـ بافت افقی کلام: گزینة 3 یا همان متن خالقی از این منظر دارای ضعف­­های جدی است. نخست آن که یک روز لفظی مثبت است و با ساختار منفی جمله نمی­خواند. اگر فردوسی نکردند گفته بود، درستش این بود که در ادامه از لفظ هیچ روز استفاده کند. این ناهماهنگی، قواعد هم­نشینی دستوری را در مصراع اول زیر پا گذاشته است؛ ناهماهنگی­ای که خالقی برای رفع آن مجبور شده در معنای بیت لفظ حتی را در تقدیر بگیرد که بیت را از فصاحت دور کرده و پذیرفتنی نیست. همین مشکل دربارة واژة گران نیز برقرار است، البته نه به شدت مورد قبل. اگر می­خواست بگوید که در این هشت ماه حتی یک بار هم باهم نجنگیدند، بهتر بود از صفت سبک یا کوچک برای جنگ استفاده کند. مگر اینکه پیشتر گفته بود که در این هشت ماه جنگ­هایی جسته­گریخته در جریان بوده است. گزینة 2 نیز از ضعف دستوری برکنار نمانده است؛ اگر دو سپاه هر روز در حال جنگ بوده­اند، بهتر بود که از فعل استمراری استفاده شود.

اینک در برآیند بررسی­های بالا باید گفت که دستنویس­ها و بافت افقی کلام، ضبط بکردند و روایات دیگر متون ضبط نکردند را قویاً تأیید می­کنند. اما بافت عمودی کلام تقریباً در میانه ایستاده است.

در نتیجه ما به اصالت ضبط بکردند رأی می­دهیم. اما باید گفت که اگر بافت عمودی کلام نیز قویاً ضبط دیگر را تأیید می­کرد، ما باز هم بر سر رأی خود می­ماندیم. چرا که فردوسی در جزئیات داستان­ها فراوان دست به تصرف زده است و ما بر این اساس استحکام زبانی فردوسی را که در بافت افقی کلام او نمود پیدا می­کند، مهم­تر از امانت­داری ِعمودی او به منبع روایات، آن هم در جزئیات می­دانیم. 

منابع
1- ابن بلخی.(1363). فارس­نامه. به اهتمام گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون. تهران: دنیای کتاب.
2- امیدسالار، محمود.(1389). سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
3- بغدادی، عبدالقادر عمر.(1382). لغت شاهنامه. تصحیح کارل. گ. زالمان. ترجمه و توضیح و تعلیق: توفیق ه. سبحانی و علی رواقی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
4- بندهش.(1390).فرنبغ­دادگی. گزارنده مهرداد بهار. تهران: توس.
5- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد.(1390). آثارالباقیه عن قرون­الخالیه. تصحح[؟]: عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس.
6- ثعالبی نیشابوری، ابومنصورعبدالملک بن محمد.(1368). تاریخ ثعالبی (غرر اخبار ملوک­الفرس و سیرهم). پیشگفتار و ترجمه: محمد فضائلی. تهران: نقره.
7- خالقی مطلق، جلال.(1390).شاهنامه از دستنویس تا متن (جستارهایی در معرفی و ارزیابی دستنویس­های شاهنامه و روش تصحیح انتقادی متن). تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
8- -------------.(1389). یاداشت­های شاهنامه. تهران: مرکز دایرة­المعارف بزرگ اسلامی.
9- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود.(1390). اخبارالطوال. ترجمة محمود مهدوی دامغانی. تهران: نی.
10- رواقی، علی.(1390). فرهنگ شاهنامه. تهران: متن.
11- فردوسی، ابوالقاسم.(1382). شاهنامه؛ متن انتقادی از روی چاپ مسکو. به کوشش سعید حمیدیان. تهران: قطره. 
12- ------------.(1379). نامة باستان؛ ویرایش و گزارش شاهنامة فردوسی. میرجلال­الدین کزازی. تهران: سمت.
13- ------------.(1389). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرة­المعارف بزرگ اسلامی.
14- ------------.(1389). شاهنامه؛ نسخه­برگردان از روی نسخة کتابت اواخر سدة هفتم و اوایل سدة هشتم هجری قمری (کتابخانة شرقی، وابسته به دانشگاه سن­ژوزف بیروت، شمارة NC.43). به کوشش ایرج ­افشار، محمود امیدسالار و نادر مطلبی ­کاشانی. با مقدمه­ای­ از جلال ­خالقی ­مطلق. تهران: طلایه
15- ------------.(1384). شاهنامه؛ چاپ عکسی از روی نسخة خطی کتابخانة بریتانیا به شمارة Add21,103  مشهور به شاهنامة لندن، نسخه­برگردان: ایرج افشار و محمود امیدسالار. تهران: طلایه
16- الفردوسی، ابوالقاسم.(1993م). الشاهنامه [دو جلد در یک مجلد]. ترجمها نثرا الفتح بن علی البنداری. کویت: دارسعاد الصباح.
17- نوشین، عبدالحسین.(1385). واژه­نامک (فرهنگ واژه­های دشوار شاهنامه). تهران: معین.