نقدی بر شرح دیوان ناصر خسرو

نویسنده

دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر

چکیده

شرح و تفسیر متون ادبی یکی از کارهای دشواری است که هر ادبیات شناسی توان و همت وارد شدن به آن را ندارد. برای شرح یک دیوان لازم است به مجموعه‌ای از اطلاعات و آگاهی‌ها تسلط داشت تا آن گونه که لازم است، به شرح و تفسیر و تبیین آن اشعار پرداخت. دیوان ناصرخسرو یکی از دیوان‌هایی است که تعداد اندکی از محققان به شرح آن پرداخته‌اند. یکی از شروحی که بر این دیوان نگاشته شده‌است، شرحی است که آقایان محمد حسین محمدی و محمد رضا برزگر خالقی منتشر کرده‌اند. چاپ سوّم جلد اوّل این شرح در تابستان 1391 به وسیله انتشارات زوّار منتشر شده‌است. در بین شروحی که بر دیوان ناصرخسرو نوشته شده، این کتاب شرحی خوب است؛ امّا در کنار فواید و ارزش های این کتاب، لغزش های فراوانی از جمله بی توجهی به اشارات قرآنی، سکوت در برابر ابیات دشوار، برداشت‌های نادرست از برخی ابیات، اشتباهات تایپی فراوان نیز به آن راه یافته که در این مقاله می کوشیم به برخی از آنها اشاره کنیم. 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Criticism of the Description of Naser Khosrow’s Divan

نویسنده [English]

  • arash amraeei
ut.ac.ir
چکیده [English]

The description and interpretation of literary texts are one of the difficult works that every literature scholar has not the ability and endeavor to deal with it. To describe a divan, the mastery of items of information and facts is necessary in order to describe or interpret the intended poems in the best possible way. Naser Khosrow’s divan is one of the divans that is described by few researchers. One of the written descriptions on the divan is a description by Mohammad Hussein Mohammadi (PhD) and Mohammad Reza Barzegar Khaleghi (PhD). The third edition of the first volume of this description is published by Zavvar Publication in the summer of 2012. The book is almost the most complete description with abundant benefits and values among the written descriptions on Naser Khosrow’s divan. Undoubtedly, alongside the benefits and values of the book, a number of slips are found in it that it is attempted to mention some of them in this paper.

کلیدواژه‌ها [English]

  • : Naser Khosrow
  • Divan
  • Description
  • criticism

مقدمه

بر دیوان ناصر خسرو شروح مختلفی نوشته شده‌است. برخی از این شرح ها گزیدۀ اشعار و برخی دیگر شرح کامل اشعار است. در اینجا بحثی از گزیده ها به میان نمی‌آوریم؛ چرا که بر گزیده گزینی و شرح این گزیده‌ها ، ایرادهایی وارد است که ان‌شاالله در مقاله دیگری به آن خواهم پرداخت. به نظر می رسد این گزیده‌ها در اغلب موارد نتوانسته‌است برای مخاطبان سود چندانی داشته باشد.

یکی از شروحی که بر دیوان ناصرخسرو نوشته شده‌است، شرحی است که به قلم آقایان محمد حسین محمدی و محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده‌است. این شرح که تاکنون جلد اوّل آن را انتشارات زوّار منتشر کرده‌، مورد نظر ما در این نقد است. کتاب با شرحی مختصر در مورد زندگی و شعر ناصرخسرو و همچنین فرقه اسماعیلیه آغاز شده‌است و به دنبال آن سی‌قصیدۀ اوّل دیوان ناصرخسرو بر مبنای تصحیح آقایان مجتبی مینوی و مهدی محقق شرح شده‌است. در انتها نیز فهرستی از آیات، احادیث، امثال عربی، اشخاص، اصطلاحات، حیوانات، کتاب‌ها، گل‌ها و گیاهان ذکر شده‌ است.

در بین شروح دیوان ناصر خسرو که البته انگشت شمار است، این شرح یکی از شروحی است که بدون آن‌که به حاشیه پردازی‌های بی‌مورد بپردازد(خطایی که برخی از شروح دچار آن شده‌اند) کوشیده‌ است لغات، اصطلاحات، اشارات و معانی برخی ابیات را برای خواننده بیان کند. شارحان محترم این دیوان در راه تفسیر و شرح دیوان ناصرخسرو کاری شایسته انجام داده‌اند اما از این جهت که به دلایلی ممکن است برخی نکات و جنبه‌های شعر ناصرخسرو و نکاتی در شرح و انتشار کتاب از نظر دور مانده باشد و لغزش های خواسته یا ناخواسته بر این کتاب وارد شده باشد، یادآوری برخی نکات ضروری به نظر می رسد. بدیهی است که اشاره به برخی نکات در این نقد به هیچ عنوان موجب نادیده انگاشتن زحمات شارحان نمی‌ شود.

قصیده 2 بیت 26 :

آبی است جهان تیره و بس ژرف بدو در

 

زنهار که تیره نکنی جانِ مصفّا
                       (ناصرخسرو،1387: 5)

در شرح بیت مذکور آمده‌است: «مصراع اوّل اشاره است به این اندیشه که جهان بر آب بنا شده‌است.در قرآن آیه 7 سوره هود(11) آمده‌است : و کان‌َ عَرشُه‌ُ عَلَی الماء یعنی : و عرش خداوند روی آب بود.»(محمدی و برزگرخالقی،1391: 1/29).

آیا واقعاً به صرف وجود آب و دنیا در این بیت می‌توان گفت بیت به این اندیشه اشاره دارد؟ واقعاً ناصرخسرو خواسته‌است به خواننده خود این اندیشه را متذکر شود؟ بی گمان پاسخ این سوالات منفی است. زمانی می توان گفت این بیت یا هر بیت دیگر به آیه‌ای، حدیثی یا هر اندیشه‌ای اشاره دارد که به نوعی آن نکته مد نظر شاعر بوده باشد و اندیشه‌ای، نکته‌ای ، موضوع و مضمونی را یادآوری کند. یکی از ایراداتی که بر کار شارحان  وارد است این است که با کم‌ترین نزدیکی و همراهی یک بیت به یک آیه یا یک حدیث، بیت را اشاره به آن آیه یا حدیث دانسته‌اند. در حالی که همگان می‌دانند به صرف حضور یک یا حتی چند واژه مشترک نمی‌توان بیت را با آیه یا حدیثی مرتبط دانست. در بیت مذکور ناصرخسرو تشبیهی ساخته و دنیا را همانند آبی تیره و کثیف دانسته‌است که با نزدیکی به آن جان پاک، کثیف و ناپاک می‌شود. به بیان دیگر این دنیا همانند آبی آلوده‌ است با نزدیکی و استفاده از آن جان پاکت را آلوده مکن. همان گونه که می‌بینیم، مفهوم کلی بیت ارتباطی با اندیشه ذکر شده ندارد.

قصیده 5 بیت 12 و 13 :

چه گوئی که فرساید این چرخِ گردان
نه فرسودنی ساخته‌ست این فلک را

 

چو بی حدّ و مر بشمرد سالیان را ؟
نه آب روان  و نه باد بزان را؟
                     (ناصرخسرو،1387: 10)

شارحان در شرح دو بیت مذکور این گونه گفته‌اند: «طبق عقیدۀ ناصرخسرو فلک به خاطر جنبنده بودن، فرسوده و ساییده می‌شود» و در شرح بیت دوم گفته‌اند: «بیت استفهام انکاری است. معنی : آیا خداوند این فلک و آب روان و باد وزنده را فرسودنی نساخته است؟ چرا این گونه ساخته است» (محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/52).

با در نظر گرفتن معانی مذکور برای این ابیات، این سؤال به ذهن می‌رسد که در این معنی چرا «چه گوئی» که بخشی از مصرع اول بیت اول است از نظر دور مانده‌است؟ با در نظر گرفتن «چه گوئی»(چرا و به چه دلیلی می‌گویی) در بیت، بر این نکته که این مطلب نظر و عقیدۀ ناصرخسرو بوده‌است، خط بطلان کشیده می‌شود؛ اگر دقّت کنیم این بیت ساختاری همچون بیت 16 همین قصیده دارد که اتفاقاً شارحان آن را درست و دقیق معنا کرده‌اند. همچنین برای خواننده روشن نیست فرسوده شدن فلک، آب و باد چگونه‌ است. آیا فلک، آب و باد در گذشته که فرسوده نشده بودند شکل و گونه‌ای متفاوت با امروز و روزگار ناصرخسرو داشته‌اند؟ علاوه بر این می‌دانیم که شعر شاعری همچون ناصرخسرو عرصه‌ای برای بیان اندیشه‌های لایتغیر و حاصل تحقیق و پژوهش او در باب علوم مختلف نیست؛ هرچند گاهی اشاراتی به برخی نکات شده در جایی دیگر نکته‌ای متفاوت با آن ذکر کرده‌ است. بنابراین به دلیل وجود این ابیات نمی‌توان گفت نظر ناصرخسرو این است و در دیگر اشعار بر مبنای آن عمل کرد. لازم است افزوده شود که علامت سوالی که شارحان در انتهای بیت دوّم گذاشته‌اند، در نسخۀ اساس کتاب نیست و اتفاقاً همین علامت سوال موجب فساد معنای ارائه شدۀ شارحان شده‌است. بنابراین پرسشی خواندن بیت کاملاً نارواست و موجب دور شدن خواننده از معنای درست و واقعی بیت می‌شود. صورت صحیح بیت، پاسخی است که به بیت قبل داده می‌شود و نیازی به پرسشی خواندن آن نیست.

نکته‌ای که به رد شدن و مردود دانستن نظر شارحان در این بیت کمک می‌کند، در بیت اوّل آمده‌است و آن هم این که اگر قرار بود که ناصرخسرو فلک را فرسودنی بداند، نیازی به ذکر «بی حدّ و مر» نبود و ذکر این که فلک با گذشت سالیان فرسوده می‌شود کافی بود اما زمانی که عبارت «بی حدّ و مر» را در بیت آورده، هدفش ذکر نافرسودنی بودن فلک است حتی اگر سالیان بی شماری بر آن بگذرد.

دریافتی که شارحان عزیز از ابیات داشته‌اند، دریافتی نادرست است. در واقع ناصرخسرو در این ابیات معتقد است که فلک فرسوده نمی‌شود همان گونه که باد و آب فرسوده نمی‌شوند. با این توضیحات معنای ابیات این گونه است: چرا و به چه دلیل می‌گویی این فلک با گذشت سالیان طولانی فرسوده می‌شود؟ نه این گونه نیست؛ خداوند این فلک را فرسودنی نساخته‌است همان گونه که آب و باد فرسودنی نیستند.

 قصیده 5 بیت 17 :

اگر اُشتر و اسپ و اَستر نباشد

 

کجا قهرمانی بود قهرمان را ؟
                     (ناصرخسرو،1387: 10)

در شرح بیت واژه «قهرمان» معنا نشده‌است. معنا نشدن این واژه این تصور را ایجاد می‌کند که شارحان معنای این واژه را همان معنای مصطلح و امروزین آن دانسته‌اند و آن کسی است که در مسابقه‌ای پیروز می‌شود. اگر این گونه است این سؤال پیش می‌آید که سابقۀ تاریخی استفاده از این واژه بدین معنا به چه دوره‌ای بر‌می‌گردد؟ آیا ما مجاز هستیم معنای امروزی واژه‌ها را برای واژه‌هایی که قرن‌ها پیش استفاده‌می‌شده‌اند در نظر بگیریم؟ حال فرض کنیم برای مسابقه اسب سواری بتوان سابقه‌ای یافت آیا برای استر سواری و شتر سواری هم می‌توان یافت؟

واژۀ قهرمان مانند بسیاری دیگر از واژه‌ها در طول مدت زمان حیات خود، تغییر معنی داده‌است. این واژه در  اصل فارسیِ «کُهرُمان» به معنای کاراندیش است. در فرهنگ‌های عربی برای این واژه معانی ای همچون وکیل، امین دخل و خرج، محافظ و نگهبان آورده شده‌است و با همین معانی به صورت معرب «قهرمان» وارد شعر و نثر عربی شده‌است. از کاربردهای این واژه در متون این‌گونه بر می‌آید که قهرمان‌ها طبقه‌ای خاص با وظایفی مشخص‌ بوده‌اند (ابن‌رسول و حیدری 1391 : 32). 

قهرمان به معنای اصطبل دار و میرآخور است. دکتر محقق در این مورد می‌گویند: «قهرمان: رئیس، سالار، کارگزار»(محقق، 1374 : 237). سنایی می گوید :

گرگ را بر میش کردن قهرمان باشد ز جهل

 

گربه را بر پیه کردن پاسبان باشد خطا
                           (سنایی،1388: 20)

با روشن شدن معنای درست و دقیق واژه «قهرمان» معنای بیت به روشنی قابل درک است.

قصیده 5 بیت 18 :

مکان و زمان هر دو از بهر صنعست

 

ازین نیست حدّی زمین و زمان را
                    (ناصرخسرو، 1387: 11)

 

 نویسندگان بیت را این گونه معنی کرده‌اند: «مکان و زمان هر دو مخلوق خداوند هستند(و چون آفرینش حدّ و نهایتی ندارد) زمین و زمان نیز بی حدّ و مرز است»(محمدی و برزگر خالقی، 1391: 1/52)

در معنای بیت واژۀ «از بهر» معنی نشده‌ است. در واقع نویسندگان برای دریافت معنای مورد نظر خود و به نوعی توجیه کردن بیت از آن صرف نظر کرده‌اند. می‌دانیم که در شعر کلاسیک جز در موارد نادر هر واژه در بیت مأموریتی دارد و برای تکمیل معنای مورد نظر شاعر در جای مناسب خود قرار می‌گیرد. از این روی در نظر نگرفتن واژه یا واژه‌هایی در بیت اگر موجب فساد معنای بیت نشود، موجب دور افتادن خواننده از هدف بیت می‌شود به همین سبب ما مجاز به حذف واژه ای در توضیح و تفسیر بیت نیستیم.

در بیت مذکور مکانی که در مصرع اوّل آمده‌است همان زمینی است که در مصرع دوم آمده‌است و زمان در هر دو مصرع همان زمان است. «از بهر» به معنای «به خاطرِ»، «برایِ» است. با این توضیح معنای بیت این گونه است: خداوند زمین و زمان را از روی لطف برای آفرینش مخلوقات خلق کرده‌است از این روی  چون آفرینش خداوند حد و مرزی ندارد، زمین و زمان هم حد و مرزی ندارد.

قصیده 6 بیت 24 :

تا مر مرا تو غافل و ایمن بیافتی

 

از مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا
                     (ناصرخسرو،1387: 12)

در شرح بیت مذکور آمده‌است: «به سخر گرفتن: بی اهمّیت فرض کردن» (محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/58). با توجه به این معنی باید معنای بیت این گونه باشد: تا تو مرا غافل و ایمن بیافتی به خاطر مکر و غدر خود مرا بی اهمّیت فرض کردی. سوال اینجاست که آیا بی اهمیّت دانستن و یا بی اهمیّت تصور کردن کسی چه ارتباطی با مکر و غدر دارد؟ اگر کسی مکر و غدر نداشته باشد نمی تواند و یا نمی‌شود کسی را بی اهمیّت تصور کند؟ بی گمان این گونه نیست. نکته دیگر این که اگر شارحان عزیز سخر را بیگاری معنا کرده‌اند(ر. ک. محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/58). چرا به سخر گرفتن را باید بی اهمیّت فرض کردن بدانند؟

دکتر محقق با استفاده از فرهنگ آنندراج واژۀ سَخَر را فسوس و مسخره معنا کرده‌اند(محقق، 1374: 196) اما این معنی نیز برای این واژه در این بیت درست به نظر نمی‌رسد و معنایی دقیق و دلچسبی از بیت حاصل نمی‌شود. معنایی که برای این واژه دقیق‌تر و قابل قبول‌تر از دیگر معانی است، همان «بیگاری» است و با این توضیح «به سخر گرفتن» نیز به معنای به بیگاری گرفتن است چرا که بارها ناصرخسرو اشاره‌کرده که دنیا انسان‌ها را به بیگاری گرفته است. این نکته به درستی در شرح بزرگ دیوان ناصرخسرو بیان شده‌ است.(محقق، 1388 1/98 )

دیو دـیای جـفـا پـیـشه تو را سخره گرفت

 

چـو بـهایم چـه دوی ازپس این دیـو بـهـیم؟
                    (ناصرخسرو،1387: 358)

یا در جای دیگر می‌گوید :

پـیـک جـهـانی تـو بـیـنـدیـش نـیـک

 

سـخـره گـرفـتـه است تو را این جهان
                     (ناصرخسرو،1387: 13)

قصیده 6 بیت 25 :

گر رحمت خدای نبودی و فضل او

 

افکنده بود مکر تو در جوی و جر مرا
                    (ناصرخسرو،1387: 12)

شارحان محترم در شرح این بیت اکتفا کرده‌اند به معنای واژۀ «جر» و در ادامه آورده‌اند: «مخاطب این بیت تن است»(محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/58). همۀ آنچه که در این خصوص فرموده‌اند درست و منطقی اما برای من به عنوان یک خواننده این سؤال مطرح است که آیا منظور بیت همین معنای ظاهری «جوی و جر» است؟ با در نظر گرفتن این معنی باید بیت را این گونه معنی کرد: اگر رحمت و فضل خداوند نبود مکر تو مرا در جوی و شکاف و خندق زمین‌ می‌انداخت. با این معنا انداختن من (روح) به میان جوی و شکاف زمین توسط تن چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

در این بیت کنایه‌ای وجود دارد که شارحان عزیز عنایتی به آن نداشته اند و همین موجب برداشت سطحی و معنای ظاهری از بیت شده‌ است. کنایه موجود در بیت «به جوی و جر افکندن» است به معنای ایجاد مشکل کردن، آزار و اذیت کردن و پست کردن است. با این توضیح، اندکی به معنای واقعی بیت نزدیک‌تر می‌شویم و آن این است که: ای تن اگر فضل و رحمت خداوند نبود، برای من مشکلات و دشواری‌های فراوانی ایجاد می‌کردی و مرا به مراتب پست و ناشایست می‌افکندی.

لازم است اضافه شود که ناصرخسرو تعبیر «در جر افکندن» را به معنی به پستی گراییدن و به مرحله پست افکندن نیز به کاربرده است:

ایزد بر آسمانت همی خواند

 

تو خویشتن چرا فکنی در جر؟
                     (ناصرخسرو،1387: 46)

قصیده 7 بیت 2 :

پیک جهانی، تو بیندیش نیک

 

سُخره گرفته‌ است ترا این جهان
                     (ناصرخسرو،1387: 13)

در شرح بیت آمده‌است: «پیگ جهان: این ترکیب محتمل دو معنی است: الف- پیک فرستاده شده به سوی جهان(اضافۀ تخصیصی). ب- پیک جهندۀ بی آرام || سخره: زبون و زیردست، مسخره» (محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/63) در ادامه بیت را این گونه معنی کرده‌اند: «تو پیکی هستی که به سوی جهان فرستاده شده‌ای؛ امّا او تو را خوار و زبون و مسخره کرده‌است» (محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/63).

در مورد این بیت ذکر چند نکته ضروری است. یکی این که شارحان در ابتدای کتاب اشاره‌کرده‌اند که نسخۀ اساس را چاپ محقق و مینوی قرار داده‌اند(ر.ک. پیشگفتار، بدون شماره صفحه). نیازی به توضیح نیست که در چنین شرایطی که در شرح اثری یک نسخه اساس قرار می‌گیرد، شارح به هیچ عنوان اجازه کوچک‌ترین تغییر در متن اصلی کتاب را ندارد. در صورتی که اشتباهی فاحش در متن کتاب وجود داشته باشد و یا به نظر شارحان در مورد یک یا چند بیت نسخۀ دیگری راجح باشد و یا هر احتمال دیگر که متن اصلی مورد پسند شارح نباشد، باید این توضیح ذکر شود و دلایل ترجیح و یا تغییر حاصل شده بیان شود. این نکته مورد توجه شارحان قرار نگرفته و بارها تغییراتی هرچند بسیار جزئی در متن اصلی ایجاد کرده‌اند از جمله در این بیت و در ابیات دیگر. درست است که ممکن است این تغییر جزئی به نظر نیاید اما به هیچ دلیل ما اجازه جزئی ترین تغییر را نداریم. مقایسه ابیاتی از قصاید 5، 4، 7، 14، 15، 19، و بسیاری قصاید دیگر، نشان دهنده تفاوت‌های هرچند جزئی با متن اصلی است.

نکته دیگر این که با در نظر گرفتن معنایی نا مناسب برای «سخره گرفتن»، برای بیت معنایی فاسد ارائه داده‌اند. درست است که سخره به معنی مسخره کردن است اما «به سخره گرفتن» به معنای به بیگاری گرفتن نیز هست (دهخدا،1377: ذیل به سخره گرفتن).

نکته آخر این که شارحان به جهتِ درست خواندن اشعار، برای برخی ابیات که ضروری دیده‌اند حرکاتی گذاشته‌اند؛ این بیت یکی از ابیاتی است که بر روی چند واژه آن حرکت قرار داده‌ شده ‌است. در چنین شرایطی شارح با قرار دادن حرکت بر روی یک واژه، قرائت مورد نظر خود را نشان می‌دهد. بر این اساس معنای واژه هم پیرو همان قرائت خواهد بود. نکته‌ای که از جانب شارحان نادیده گرفته شده‌است. در مصرع اول خوانده‌اند «جَهان» اما معنا کرده‌اند «جِهان». شایسته‌است این دوگانگی به گونه‌ای شایسته مورد توجه قرار گیرد.

بهتر آن است که در مصرع اوّل جهان را به معنای جهنده(با در نظر داشتن گذرّ سریع زمان و عمر) و در مصرع دوّم معرب گیهان بدانیم. با این توضیحات معنای بیت این گونه است: تو پیکی  تندرو و سریع و جهنده هستی که به سوی این دنیا فرستاده شده‌ای، به خوبی بیندیش و دقّت کن که این دنیا تو را به بیگاری گرفته‌است(این دنیا تو را به خود مشغول کرده است و به کار بی جیره و بی نتیجه وا داشته حال آن که اگر خوب بیندیشی تو باید به سرعت از این دنیا بگذری).

قصیده 7 بیت 23 :

چند چپ و راست بتابی ز راه

 

چون نروی راست در این کاروان ؟
                     (ناصرخسرو،1387: 14)

شارحان محترم واژه تابیدن را به معنای «سرپیچی کردن» دانسته‌اند(محمدی و برزگر خالقی،1391: 1/66). در این خصوص ذکر نکاتی ضروری است. اول این‌که با توجه به آنچه در مقدمه کتاب آمده‌است، شارحان محترم معنای لغات را از لغت نامه دهخدا گرفته‌اند؛ با بررسی لغت نامه دهخدا، چنین معنایی نمی‌توان یافت. نکته دوم آن که شارحان با در نظر گرفتن معنای مورد نظر خود برای بیت معنای روشنی ارائه نداده‌اند. با معنای ارائه‌شده شارحان، باید معنای مصرع این گونه‌باشد: «چند چپ و راست از راه سرپیچی می‌کنی». البته روشن است که معنایی شایسته برای مصرع نیست. «تابیدن» مطابق آنچه در لغت نامه آمده است، به معنای کج شدن، متمایل شدن است.(دهخدا،1377: ذیل تابیدن). همچنین در مصراع اول راست نقطه مقابل چپ است اما در مصراع دوم به معنای صراط مستقیم است. بنابر این معنای مصرع این‌گونه است: تا کی می خواهی به جای راه درست و صراط مستقیم به چپ و راست متمایل و منحرف شوی؟

قصیده 11 بیت 22 :

تدبیر بکن، مباش عاجز

 

سر خیره مپیچ در قزاگند
                    (ناصرخسرو، 1387: 93)

در شرح بیت آمده‌است: «قزاگند: لباس جنگ که در لای آن ابریشم خام و پنبه نهاده می‌شد. مرکّب است از «قَز» به معنای ابریشم و «آگند» از مصدر «آگندن» به معنی پُر کردن. معنی: بیندیش و عاجز نباش و بیهوده سر را در زیر لباس پنهان نکن» (محمدی و برزگر خالقی، 1391: 1/96).

در مورد بیت این سؤال مطرح می‌شود که سر در لباس پیچیدن در این بیت چه وجهی دارد؟ معنای درست و روشن آن چیست؟ در نظر گرفتن این گونه معنای ظاهری و بی‌ژرفا برای شعر ناصرخسرو، جفای به این شاعر است. همان گونه که در جای جای کتاب نشانه‌های بی شماری از تعجیل شارحان دیده ‌می‌شود در نظر گرفتن ظاهر عبارت در این بیت و به سرعت گذشتن از آن دلیل این لغزش است و گرنه این نکته موضوعی دشوار نیست که نیاز به تحلیل و تفسیر و پژوهش آنچنانی داشته باشد.

«قزاگند» به معنای زره و لباس جنگی است. جامۀ پنبه و ابریشم آکنده آجیده کرده باشدکه در روزهای جنگ آن را می‌پوشند(دهخدا، 1377: ذیل قزاگند). در معنای مذکور روشن است که منظور از قزاگند در بیت، لباسی است که بر تن می‌پوشیده‌اند نه بر سر، بنابراین پوشیدن قزاگند بر سر یعنی بی تدبیری کردن و کنایه است از انجام کار بدون تدبیر و نابجا بنابراین سر در قزاگند پوشیدن به معنای کار نادرست انجام دادن، کاری بدون فکر و اندیشه انجام دادن است. با این معنی برای مصرع دوم، دریافت درست‌تری از بیت حاصل می‌شود. اگر در بیت دقّت شود، مصرع اول که توصیه به انجام کار با تدبیر است، در واقع دلیل دیگری است بر نادرست بودن معنای ظاهری ارائه شده توسط شارحان. یعنی شاعر با یک عبارت کنایی معنای مورد نظر در مصرع اول را یک بار دیگر تکرار کرده‌است.

قصیده 11 بیت 5 :

پندم چه دهی؟ نخست خود را

 

محکم کمری ز پند بر بند
                    (ناصرخسرو، 1387: 23)

در شرح بیت آمده‌است: «محکم: در اینجا دوگانه خوانی دارد؛ ممکن است صفت تکرار باشد(کمربندی محکم) و احتمال دارد حالت قید داشته باشد.(کمر خود را محکم ببند)» (محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/94).

دوگانه خواندن واژه «محکم» و در نظر گرفتن دو کارکرد متفاوت برای آن، ناشی از بی توجهی به کنایه‌ای است که در بیت وجود دارد. اگر بخواهیم عبارت را به صورت مستقیم بنویسیم این گونه است: نخست از پند کمر خود را محکم ببند. «از پند کمر بستن: یعنی گفتار خود را بجای آوردن و به قول خود عمل کردن»(حلبی ،1391: 61). اگر به ابیات زیر را که ابیات بعد از بیت مذکور آمده است توجه کنیم، معنای بیان شده وجاهت بیشتری خواهد یافت :

چون خود نکنی چنان که گویی

 

پند تو بوّد دروغ و ترفند
                    (ناصرخسرو، 1378: 23)

با این توضیحات مفهوم دو بیت این گونه است: چرا مرا پند می‌دهی؟ابتدا خودت به پندی که می‌دهی عمل کن سپس آن را به من توصیه کن چراکه وقتی کاری را توصیه می‌کنی در حالی که خودت آن را انجام نمی‌دهی، پند و توصیۀ تو دروغ و حیله‌ای بیش نیست. ( برای چه به من پند می دهی ابتدا خود را پند بده و خود را نصیحت کن. به عبارت دیگر تو خود از من به پند نیازمندتری ).

قصیده 12 بیت 32 :

گر به شارستان علم اندر بگیری خانه‌ای

 

روز خویش امروز و فردا فرّخ و میمون کنی
                    (ناصرخسرو، 1387: 26)

در شرح بیت آمده‌است: «شارستان علم: شهر علم، کنایه‌ از وجود مبارک پیامبر (ص) به قرینۀ حدیث: أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ» (محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/105)

حدیث مذکور درست است و کسی در باب آن شُبهه‌ای ندارد امّا سؤال اینجاست که آیا واقعاً این بیت ارتباطی با حدیث مذکور دارد؟ همان گونه که می دانیم معنای لغوی تلمیح با گوشۀ چشم نگریستن و نظر داشتن است بنابراین تلمیح به یک حدیث زمانی است که مورد نظر شاعر و یا نویسنده باشد. شارحان با درنظر گرفتن این ارتباط باید اشاره می‌کردند که در وجود پیامبر خانه گرفتن یعنی چه؟ منظور شاعر از مصرع اوّل این است که اگر عالم شوی و اگر از علم بهرمند باشی، در این‌جا هم یعنی اگر از علم پیامبر(ص) بهرمند شوی.

قصیده 16 بیت 35 :

نیست سوی من سرِ قیصر خطیر

 

گر ز زر بر سر مرو را افسر است
                    (ناصرخسرو، 1387: 34)

در شرح بیت آمده است: «خطیر: معتبر و با ارزش|| گر: اگرچه، هرچند. در امثال و حکم دهخدا (ج1 ، 215) نیز آمده است: اگر دیر گفتی گل گفتی(یعنی هرچند دیر گفتی)» در ادمه بیت را این گونه معنی کرده‌اند: «اگر قصد خرید چیزی را در بهشت داشته باشیم، با وجود داشتن زر نیز  این کار غیر ممکن است»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/130).

همان گونه که می‌بینیم، معنی مذکور هیچ ارتباطی با بیت ندارد و اصلا مربوط به بیت مذکور نیست. چنین مواردی که نشان از تعجیل فراوان و عدم دقّت شارحان عزیز است در کتاب به وفور دیده می‌شود و چنین موردی زیبنده نیست.

در مورد این بیت لازم است ذکر شود قیصر: لقب یکی از امپراطوران روم (ژولیوس سزار) بوده‌است و بعد از او همه‌ی امپراطوران روم را با این لقب می‌خواندند.// خطیر : ارزشمند، با‌ارزش .// سویِ من : نزدِ من، برای من .// افسر: تاج، کلاه پادشاهی. معنی بیت: هرچند قیصر تاجی زرّین بر سر داشته باشد برای من هیچ ارزشی ندارد(مادیات و جواهرات و امور این دنیایی بر ارزش انسان نمی‌افزاید).

قصیده 17 بیت 21 :

خویشتن ، دار چو احوال همی بینی

 

خیره بی رشته و هنجار مکَش هَنجن
                    (ناصرخسرو، 1387: 36)

در شرح بیت واژه‌ها را این گونه معنی کرده‌اند: «هنجن: طنابی که اسب یدک را با آن می‌کشند»، «بی رشته هنجن کشیدن: کنایه از کار بیهوده کردن» (محمدی و برزگرخالقی، 1391: 136) و در ادامه بیت را این گونه معنی کرده‌اند: «وقتی احوال دنیا را پریشان می بینی، خود را نگاه دار و بیهوده بدون طناب اسب یدک را مکش» .(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 136)

در خصوص این بیت ذکر چند نکته ضروری است. نخست این که شارحان عزیز نفرموده‌اند چگونه می‌توان بدون طناب اسب را کشید؟ دوم این که بر فرض این که کشیدن اسب بدون طناب و رشته متصوّر باشد، این موضوع چه ارتباطی با بیت دارد و چگونه نظم منطقی و ارتباط بین دو مصرع را می‌توان توجیه کرد؟ سوم این که «هنجار» یکی از واژه‌های حاضر در بیت است که اتفاقاً معنای درست آن نیز در شرح بیت ذکر شده‌است.  چرا شارحان عزیز در معنای بیت این واژه را در نظر نگرفته‌اند؟ چهارم این که در ابتدای بیت واژه «خویشتن دار» آمده است حال خودنگه‌دار بودن در مورد اسب را بدون رشته کشیدن چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

آنچه شارحان را به اشتباه وا د‌اشته‌است، معنای اشتباهی است که برای‌ واژه «هنجن» ارائه داده‌‌اند. «هنجن» اسم آلت است و آن وسیله‌ای است که با آن چیزی را تکه تکه می‌کنند، چیزی همچون چاقو، شمشیر و یا خنجر. هنجن کشیدن هم به معنای عصبانی شدن و شمشیر کشیدن است. این واژه همانند بسیاری دیگر از واژه‌های قدیم فارسی همچون «رسن»، «ویر» و... هنوز در گویش‌های غرب ایران استفاده می‌شود. با این توضیح معنای بیت این گونه است: وقتی اوضاع و احوال دنیا را پریشان و نابسامان می‌بینی خویشتن‌دار باش، عصبانی مشو و بیهود شمشیر مکش.‌

قصیده 17 بیت 34

گوید از عمر و ز شادی چه بوَد خوش تر ؟

 

مکن اندیشه ز فردا، بخور و بشکن
                    (ناصرخسرو، 1387: 36)

در شرح بیت آمده است: «شکستن: خوردن و نوشیدن، شکار کردن»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/137). با توجه به سه معنایی که برای واژه ارائه شده‌است، شارحان عزیز ذکر نکرده‌اند که معنای مورد نظر در این بیت کدام معنی است؟ از این رو ما هر سه معنا را بررسی می‌کنیم؛ اگر معنای داده شده برای «شکستن» را خوردن بدانیم که با توجه به آمدن واژه «بخور» که در بیت آمده حشو است. معنای دیگر که شارحان برای واژه مذکور ذکر کرده‌اند «نوشیدن» است. این معنا هرچند که موجه‌تر از دیگر معانی است اما اینجانب با بررسی فرهنگ‌ها چنین معنایی برای این واژه نیافتم. کاش شارحان عزیز ذکر می‌کردند این معنا را از چه منبعی ذکر کرده‌اند. بر این اساس این معنا نیز نمی‌تواند معنای مقبولی برای واژه باشد. آخرین معنای ذکر شده شکار کردن است. این معنا در منابع برای واژه مذکور آمده‌است اما تناسبی بین خوردن و شکار کردن نیست از این روی این معنا نیز دور از ذهن است.

 همان گونه که می‌دانیم «شکستن» یکی از اصطلاحات موسیقی است(دهخدا، 1377: ذیل شکستن) از این‌روی معنای درست و تا حدودی دقیق برای آن در این بیت «شادی کردن و آواز خواندن» است. دقّت در بیت مؤید این معنا برای واژه است زیرا شاعر در بیت امور مورد پسند تن را شادی و خوردن و خوش بودن دانسته‌است. از این‌رو می‌توان گفت ناصرخسرو خوردن و شکستن را به کنایه به کار برده است؛ یعنی حالی خوش باش و عمر بر باد مکن. یعنی نوعی اعتنام فرصت چیزی مثل بریز و بپاش امروزی. با این توضیح معنای بیت روشن است.

قصیده 18 بیت 8 :

جز خاک ز دهر نیست بهرِ تو

 

هرچند که بر فلک چو بهرامی
                    (ناصرخسرو، 1387: 37)

در شرح بیت آمده‌است: «بهرام: مرّیخ، فلک پنجم از افلاک سبعه که به جنگاوری معروف است. در اینجا نمادی است برای دلاوری و رشادت». در ادامه معنای بیت را این گونه دانسته‌اند: «هرچند به شجاعت بهرام آسمان باشی ، بازهم سرانجام تو گور است»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/141).

 بی‌توجهی به معنای «بر» موجب فساد معنای بیت شده‌است. اگر هدف ناصرخسرو بیان شجاعت و دلاوری بهرام بود، قاعدتاً باید به جای «بر»، «در» ذکر می‌کرد. درست است که بهرام معروف به جنگاوری و دلاوری است اما در این بیت جنگاوری او مورد توجه شاعر نیست بلکه بلندی و جایگاه او بر آسمان مورد نظر است. تقابل گور که پایین ترین مکان و مریخ بر آسمان بلند ترین مکان بر زیبایی بیت می‌افزاید. فردوسی با در نظر گرفتن جایگاه بلند بهرام می‌فرماید :

خروش ســواران و اســپـان ز دشــت

 

ز بـهرام و کــیوان هـمـی بـرگـذشـت
                   (فردوسی، 1383: 4/193)

نظامی می‌فرماید:

بــارگـه بـر ســـپـــهـر زد بــهــرام

 

بـار خــود کـرد بــر خــلــایــق عام
                          (نظامی، 1376: 74)

وحشی بافقی می‌گوید :

تـیغ بــند در او گر نــشـمارد خـود را

 

خـانـه چـرخ بـرین گور شود بر بـهـرام
               (وحشی بافقی، 1335:  236)

خواجو می فرماید :

آتــش مــهـرم چـو در دل شـعـلـه زد

 

بر فـلک بـهـرام را زوبـیـن بـسـوخـت
             (خواجوی‌کرمانی، 1381: 117)

با این توضیحات معنای بیت این گونه است: اگر جایگاه تو بر فلک باشد و مقام و منصب بالایی داشته باشی، عاقبت بهره و نصیب تو خاک گور است. این همان نکته ای است که شاعران بارها در مورد آن سخن گفته‌اند.

فردوسی در این خصوص می‌گوید:

اگر چرخ گردان کَشَد زین تو

 

سرانجام خشت است بالین تو
                   (فردوسی، 1383: 9/311)

قصیده‌ 19 بیت 8 :

سخن چون زنگ روشن باید از هر عیب و آلایش

 

که تا ناید سخن چون زنگ، زنگ از جانت نزداید
                    (ناصرخسرو، 1387: 39)

در شرح بیت آمده‌است: «زنگ(مصرع اوّل): روشنی ماه و خورشید» (محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/147). در ادامه بیت زیر را از ناصرخسرو را برای تایید معنی، ذکر کرده اند:

بخت آبی است گه خوش و گه شور

 

گاه تیرۀ سیاه و گاه چو زنگ

درست است که در فرهنگ‌ها برای واژۀ زنگ معنای مذکور آمده است امّا به نظر می‌رسد معنای درست و دقیق، معنای دیگری است که برای این واژه آمده‌است و آن «آب صافی» است. اتفاقاً بیتی که شارحان برای تایید معنی ذکر کرده‌اند، مؤید این معنی برای واژه است. لازم است اضافه شود که عیب و آلایش و آلوده بودن برای آب معنا پیدا می‌کند نه برای روشنی ماه و خورشید. به بیان دیگر می‌توان گفت آب آلوده امّا نمی‌توان گفت نور آلودۀ خورشید یا ماه. این معنا را بیت بعد تقویت می‌کند که می‌گوید :

به آب علم باید شست گردِ عیب و غش از دل

 

 

که چون شد عیب و غش از دل، سخن بی غشّ و عیب آید
                             (ناصرخسرو، 1387: 39)

     

با این توضیح معنای بیت این گونه است: سخن باید همانند آب صافی از هر عیب و آلایشی به دور باشد چراکه اگر پاک و بی آلایش نباشد، زنگار جان تو را پاک نمی‌کند.

قصیده 20 بیت 14 :

چه لافی که من یک چمانه بخوردم؟

 

چه فضل است پس مر تو را بر چمانه؟
                    (ناصرخسرو، 1387: 41)

 

شارحان در شرح این بیت، چمانه را در هر دو مصرع پیالۀ شراب معنی کرده‌اند و بر این اساس معنای بیت را این گونه بیان کرده‌اند: «چرا به می‌خواری افتخار می‌کنی؟ اگر تو نیز چون پیمانه شراب خوار باشی فضلی بر آن پیالۀ بی ارزش نداری»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/152).

یکسان دانستن معنای واژۀ «چمانه» موجب فساد معنای بیت شده‌است. تکرار یک واژه در بیت با یک معنا به نوعی بیانگر ضعف شاعر است؛ چیزی که ما کم تر در دیوان ناصرخسرو شاهد آن هستیم. واژۀ مذکور معنای دیگری نیز دارد و آن «حیوان» است(دهخدا، 1377: ذیل چمانه). بنابراین واژه چمانه که در دو مصراع با دو معنای متفاوت آمده‌است در بیت جناس تام ایجاد کرده‌است. با در نظر داشتن این نکته که ناصرخسرو بارها افراد شراب‌خوار و آنانی را که همتشان را صرف خواب و خور می‌کنند حیوان شمرده‌است از آن جمله :

خواب و خور اسـت کار توای بی خرد جسد
کار خر است سوی خردمند خواب و خور

 

لیکن خرد بـه است ز خواب و ز خور مرا

نـنـگ اسـت نـنگ بـا خرد از کار خر مـرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 12)

در جای دیگری می‌گوید :

هـر کـه چـون خـر فـتنۀ خواب و خور است

 

گـرچـه مردم صورت است آن هم خر است
                    (ناصرخسرو، 1387: 33)

می‌توان به معنایی نزدیک‌تر به خواست ناصرخسرو دست یافت. با این توصیفات معنای بیت چنین است: چرا به می‌خوردن خود افتخار می‌کنی و می‌نازی؟ اگر تو شراب بنوشی چه فضل و برتری بر حیوان داری؟

قصیده 21 بیت 6 :

گر زهد همی جویی چندین به در میر

 

چون می‌دوی ای بیهده چون اسب دوالی؟
                    (ناصرخسرو، 1387: 42)

در شرح بیت این گونه آمده‌است: «اسب دوالی: اسب زین شده و آماده حرکت»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/157).

در این خصوص ذکر دو نکته خالی از فایده نیست. یکی این که این معنا برای ترکیب«اسب دوالی» اولین بار به وسیله دکتر محقق بیان شده‌است (محقق 1384 :224) و شارحان بدون ذکر منبع از آن بهره برده‌اند. دوم این که ناصرخسرو با استفاده از این ترکیب، شوق و ارادۀ رفتن به درگاه میر را بیان می‌کند. با در نظر گرفتن این معنا و ذکر آن در معنای کلِ بیت، به نظر می‌رسد که تا حدودی سنگین و ناراست باشد(همانند اسب آمادۀ حرکت می‌دوی). معنای درست و دقیق این عبارت اسبی است که با ضربه زدن تازیانه تند می‌دود(دهخدا، 1377: ذیل اسب دوالی) جالب این که دهخدا برای این ترکیب، بیت مذکور را شاهد آورده‌است. با این توضیحات معنای بیت این گونه است: اگر زاهد هستی چرا همانند اسبی که با تازیانه به آن ضربه زده‌اند به سرعت به سوی درگاه پادشاه می‌دوی؟

قصیده 21 بیت 37 :

بر راه حقیقت رو و منگر به چپ و راست

 

با باد مچم زین سو و زان سو که نه نالی
                    (ناصرخسرو، 1387: 44)

در شرح بیت آمده‌است:«به چپ و راست نگریستن اشاره دارد به حدیثی از پیامبر اکرم (ص): الیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّهٌ وَالطَّریقُ الوُسطَی هِیَ الجادَّهُ، یعنی: چپ و راست گمراهی است و راه میانگین راهِ راست(نهج‌البلاغه 17).|| چمیدن : خرامان رفتن، به آهستگی حرکت کردن»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/141).

در مورد این بیت ذکر دو نکته ضروری است. اولاً اگر حدیث از پیامبر است چرا ارجاع به نهج‌البلاغه داده ‌شده ‌است و اگر از نهج‌البلاغه است چرا عنوان شده «حدیثی از پیامبر»؟ حقیقت این‌ است که این کلام از حضرت امیر است و در خطبه 16 ص 18 نهج‌البلاغه ذکر شده‌ است. علاوه بر آنچه ذکر شد آدرس سخن حضرت امیر هم به درستی ذکر نشده‌ است. اگر به صفحه 18 کتاب نهج‌البلاغه ترجمه سید جعفر شهیدی که مورد استفاده شارحان بوده، نگاهی  بیندازیم، متوجه تعجیل و بی توجهی شارحان خواهیم شد. چه، به صرف دیدن عدد 17 که هیچ ارتباطی با کلام مورد نظر ندارد، آدرس آن را همان عدد بیان می‌کنند که به هیچ روی ارتباطی با آن ندارد.

ثانیاً این معنا برای این واژه در این بیت معنای دقیق و درستی نیست چراکه رفتن به همراه باد هیچ گاه‌ نمی‌تواند به صورت خرامیدن باشد. همچنین رفتن و خرامیدن نی با باد چندان وجهی ندارد. به علاوه معنای درست «چمیدن» خم شدن و متمایل شدن است.(برهان خلف تبریزی، 1363: ذیل چمیدن) در لغت نامه این گونه معنی شده‌است: «بدن را به چپ و راست خم کردن و پیچ و تاب دادن»(دهخدا، 1377: ذیل چمیدن). در ناظم الاطباء این گونه آمده است: «میل کردن و پیچ و خم خوردن در راه رفتن.»(ناظم الاطباء ذیل چمیدن به نقل از دهخدا، 1377). این معنا برای واژه چمیدن در گویش‌های غرب ایران به همین معنی هنوز استفاده‌می‌شود. با در نظر گرفتن وزش باد و خم شدن و متمایل شدن گیاهان و درختان به مسیر وزش باد تصویری که در ذهن ناصرخسرو بوده‌است بیشتر آشکار می‌شود. همچنین با باد چمیدن با این معنی می‌تواند به معنای متمایل شدن به اطراف با کم‌ترین محرک دانست. ناصرخسرو می‌گوید: راه حقیقت را پی گیر و بر راه حقیقت که راه راست است باشد و با کم‌ترین محرّک و دلیل به چپ و راست متمایل مشو و از راه راست منحرف مشو.

قصیده 22 بیت 32 :

وین خاکِ خشکِ زشت بدو گیرد

 

چندین هزار زینت و زیب و فر
                    (ناصرخسرو، 1387: 45)

در شرح بیت آمده‌است : «بدو : به آن، به آسمان»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/168).

برای دریافت درست این نکته لازم است ابیات پیش از این بیت ذکر شود:

آن است پادشا که پدید آورد
واندر هوا به امر وی استاده‌ست
وایدون به امر او شد و تقدیرش
چندین همی به قدرت او گردد
وین خاک خشک زشت بدو گیرد

 

این اختران و این فلک اخضر
بی دار و بند، پایۀ بحر و بر
با خاک خشک ساخته آبِ تر
این آسیای تیزروِ بی در
چندین هزار زینت و زیب و فر
                    (ناصرخسرو، 1387: 45)

همان گونه که می‌بینیم نیازی به تفسیر و توضیح و بیان دلیل و برهان نیست که «بدو» به «خداوند» برمی‌گردد که فاعل همۀ کارهایی است که در ابیات پیاپی مذکور به آنها اشاره شده‌است.

قصیده 23 بیت 1 :

بازِ جهان تیز پر و خلق شکار است

 

بازِ جهان را جز از شکار چه کار است ؟
                    (ناصرخسرو، 1387: 47)

در شرح بیت آمده‌است: «بازِ جهان: بازِ پادشاه جهان. ظاهراً با توجه به مصرع دوم بیت دوم (بازِ او) اضافه استعاری است نه تشبیهی؛ بدین ترتیب که جهان به شخصی پرنده باز یا پادشاهی تشبیه شده‌است که دارای بازِ شکاری است، آن گاه مشبه‌به حذف شده و یکی از لوازمات مشبّه در کنار آن آورده‌ شده ‌است. باز در این بیت ‌ها استعاره از شب و روز (روزگار) است که پرواز می‌کند یا استعاره از حوادث که بر سر انسان فرود می‌آید»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/177)

در شرح متون کلاسیک هرگاه شارحان در مورد بیتی، مصرعی و یا بخشی احتمالاتی را مطرح می‌کنند، برای رفع ابهام از دریافت خواننده، قاعدتاً باید با در نظر گرفتن احتمالات مطرح شده، معنی مورد نظر را بیان کنند. در این بیت شارحان محترم چنین روشی را پی نگرفته‌اند و با ذکر احتمالاتی معنی بیت را ذکر نکرده‌اند. بهتر آن بود که شارحان به جای در هم تنیدن و به هم پیچیدن کردن معنای بیت، جان کلام بیت را در چند عبارت کوتاه بیان می‌کردند. بیت روشن تر از آن است که نیاز به بیان این همه صغری و کبری داشته باشد. در شعر شاعران فارسی زبان بارها این دنیا به پرندگانی چون شاهین، باز و دیگر پرندگانِ تیز پرواز و شکاری مانند شده‌است. ناصرخسرو در جایی دیگر می‌گوید :

شاهین زمانه قصد تو کرد

 

بربایدت این نفایه شاهین
                    (ناصرخسرو، 1387: 50)

 

در این قصیده نیز ترکیب بازِ جهان، یک ترکیب اضافی از نوع تشبیهی است. یعنی جهان به بازی تیز پر و خلق شکار مانند شده‌ است. با این توضیح و مشخص کردن نوع این ترکیب - البته شارحان پیشین نیز به همین صورت بیت را شرح کرده‌اند – پیام بیت به روشنی دریافت ‌می‌شود و البته توضیحی که شارحان در مورد مصرع دوم بیت دوم نوشته‌اند چیزی را عوض نمی‌کند. با این توضیحات معنای بیت اوّل و دوم قصیده را می‌توان این گونه دانست: این دنیا همانندی بازی تیزپر و خلق شکار است. بازِ تیزپر و جهنده هیچ کاری جز شکار (شکارِجان) ندارد. این جهان در نظر ما پست و بی ارزش نیست چرا این دنیای بازمانند این گونه راحت ما را از میان بر می‌دارد

نکته‌ای که بر زیبایی بیت می‌افزاید جناسی است که بین جِهان و جَهان در بیت وجود دارد. معنای «جِهان» روشن است و «جَهان» را باید صفت فاعلی برای باز بدانیم .

برخی نکات کلی

علاوه بر آنچه به صورت جزئی ذکر شد، بیان نکاتی در مورد همۀ قصاید خالی از فایده نیست چراکه در اغلب قصاید شیوه‌ای یکسان در پیش گرفته‌اند. هرگاه سخن از شرح یک اثر کلاسیک به میان می‌آید، انتظار می‌رود شارح جزء جزء اثر را تفسیر و تحلیل نماید. از آنجا که خوانندگان کتاب اطلاعات یکسانی ندارند علاوه بر این نیازهای یکسانی نیز ندارند، شارحان باید به گونه‌ای عمل کنند که نیاز همۀ خوانندگان با هر میزان سواد و هر نوع نیازی را برآورده سازند. امّا عموماً به توضیح و تفسیر واژه‌ها و عباراتی می‌پردازند که تقریباً اغلب خوانندگان از آنها بی نیازند. شارحان نباید با این بهانه که بیت یا عبارت آسان است از زیر شرح و تفسیر و تحلیل بخشی از اثر شانه خالی کنند. به دیگر زبان اگر قرار بر شرح است، باید به شیوه‌ای مشخص و یک دست همۀ بخش‌ها و تک‌تک ابیات تحلیل و تفسیر شود. در این کتاب نیز همین رویه پی گرفته شده‌ است. هرچند به نحو محسوسی از بسیاری شرح ها برجسته تر است و تقریباً اغلب بخش ‌ها ذکر شده‌اند امّا گاه واژه‌ها و ترکیب ها و عباراتی به تفصیل شرح شده‌اند که نیازی به این تفصیل نیست و گاه ابیاتی را از نظر دور داشته و هیچ توضیح و شرحی در مورد آنها ارائه نشده‌است در حالی که نیازمند شرح و تفسیر است. از جمله این ابیات می‌توان به ابیات زیر اشاره کرد:

اندیشه مر مرا شجر خوب ِ برور است

آنجا هنر به کار و فضایل ، نه خواب و خور

در مزرعۀ معصیت و شرّ چو ابلیس

 

پرهیز و علم ریزد از او برگ و بر مرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 55)

پس خواب و خور تو را و خرد با  هنر مرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 56)

تخم بزه و بار بد و برگ وبالی
                         (ناصرخسرو، 1387:)

 

اشتباهات تایپی

مشکلات تایپی تقریباً در اغلب متون تایپ شده وجود دارد امّا چنین ایرادهایی در این کتا، بیش از حد معمول است. همین گاه موجب خوانش و دریافت نادرست ابیات می‌شود و زحمات شارحان را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. بی‎گمان اندکی تأنی می‌توانست کمک کند تا کتاب پیراسته تر از این باشد. از ذکر اشتباهات تایپی جز یکی دو مورد صرف نظر می‌کنم؛ از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

قصیده 2 بیت 1 :

ای قبّۀ گردندۀ بی روزن خضرا

 

با قامت فرتوتی و با قوّت برنا
                    (ناصرخسرو، 1387: 4)

در معنای این بیت آمده‌است : «ای فلک گردندۀ بی وزن سبز، قامتت خمیده است؛ ولی قوّت جوانان را داری»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/23). مشخص نیست شارحان «بی وزن» بودن فلک را از کدام واژۀ بیت گرفته‌اند؟ بی گمان باید به جای وزن «روزن» گذاشت تا در معنای بیت مشکلی ایجاد نشود.

قصیده 6 بیت 5 :

گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ

 

جز بر مقرّ ماه نبودی مقر مرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 11)

ص 57 در شرح بیت 5 آمده‌است: «بین مقر و قمر قلب بعض است.» این درست است که بین قمر و مقر قلب بعض است اما این موضوع با بیت مورد نظر هیچ ارتباطی ندارد؛ همان گونه که می‌بینیم در بیت مورد نظر واژه قمر ذکر نشده‌است بنابراین ذکر این نکته با توضیحات موجود در شرح بیت هیج توجیهی ندارد.

قصیدۀ 6 بیت 32

روزی به پرّ طاعت  از این گنبد بلند

 

بیرون پریده گیرچو مرغ بپر مرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 13)

در شرح این بیت آمده‌است : «گرفتن: قرض کردن»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/58). آیا نویسندگان عزیز معنای بیت را یک بار با این واژه مرور کرده‌اند؟ نیازی به توضیح و تفسیر نیست و این واژه و این بیت نیز چنان واژه و بیت دشواری نیست که این استادان از دریافت آن عاجز باشند. اما به هر تقدیر اشتباهی تایپی رخ داده‌ است و  از نظر  شارحان عزیز دور مانده ‌است. همین موجب می شود تصور شود نویسندگان با عجله و بدون دقّت کافی کار را به پایان رسانده‌اند. این اشتباه موجب سردرگمی و دریافت خوانندگان و دانشجویان تازه‌کار می‌شود و بهتر است این گونه ایرادها که البته کم هم نیست حتماً اصلاح شود تا این گونه اشتباهات کوچک و کم اهمیت ارزش کار آنان را کم نکند.

قصیده 6 بیت 18 :

اندر جهان به دوستی خاندان حق

 

چون آفتاب کرد چنین مشتهر مرا
                    (ناصرخسرو، 1387: 12)

در ص 58 در شرح بیت 18 آمده است: «رحمت: شاید منظور حضرت رسول (ص ) باشد که در آیه 107 سوره انبیاء (21) رحمت خوانده شده‌است». همان گونه که می‌بینیم توضیح داده شده هیچ ارتباطی با بیت مورد نظر ندارد و مربوط به بیت قبلی است.

قصیده 9 بیت 7 :

اگر خوار است  و بی مقدار یمگان

 

مرا اینجا بسی عزّ است و مقدار
                    (ناصرخسرو، 1387: 76)

در ص 78 شرح این بیت را در بیت 6 آورده است.

قصیده 29 بیت 28 :

ولیکن جز امین سرّ یزدان

 

کسی این راز را بر خلق نگشاد
                   (ناصرخسرو، 1387: 222)

در شرح این بیت به جای «امین سرّ یزدان» آمده‌است «امیر سرّ یزدان» (محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/224)

 

بی توجهی به اشارات قرآنی

قصیده 8 بیت 16 :

وگر بدسگالی و نشناسی او را

 

مکافات بد جز بدی خود نبینی
                    (ناصرخسرو، 1387: 69)

در شرح این بیت آمده که مصرع دوم به آیه 40 سوره شوری اشاره دارد(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/72). اما آیه مذکور نادرست تایپ شده‌است. ضروری است در تایپ آیات نورانی قرآن با وسواس بیشتری عمل شود.

قصیده 2 بیت 13 :

آزار مگیر از کس و بر خیره میازار

 

کس را، مگر از رویِ مکافاتِ مساوا
                    (ناصرخسرو، 1387: 69)

در شرح بیت آمده‌است: «مصراع اوّل اشاره است به بخشی از آیه 278 سوره بقره(2) که در صفت مؤمنان آمده‌است: لاتَظلِمُون و لا تُظلَمُون، یعنی: نه ستم کرده‌اید و نه به ستم تن داده‌اید»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/72)در حالی که این آیه، آیه شریفۀ 279 است نه 278 . نکتۀ دیگری که باید در خصوص این بیت اشاره کرد این است که شارحان محترم  آیات را یا خود معنی کرده‌اند و یا از مترجمی نقل کرده‌اند. در هر دو صورت باید معانی ذکر شده دقیق و درست باشند. همان گونه که می‌بینیم «تَظلِمُون» و « تُظلَمُون، » فعل مضارع هستند؛ امّا آن‌ها را ماضی (ستم کرده‌اید – ستم تن داده‌اید) معنی کرده‌اند و این خطایی آشکار است. معنی درست آیه چنین است :«نه ستم می‌کنید و نه مورد ستم قرار می‌گیرید».

قصیده 2 بیت 20 :

احوال جهان گذرنده، گذرنده‌ ست

 

سرما ز پس گرما، سرّا پس ضرّا
                    (ناصرخسرو، 1387: 21)

در شرح بیت آمده‌است: «سرّا و ضرّا: شادی و فراخی، بدحالی و درویشی، از واژه‌ها قرآنی است که در آیۀ 124 سوره آل‌عمران (3) و نیز آیه 95 سورۀ اعراف (27) به کار رفته است»(محمدی و برزگرخالقی، 1391: 1/28).

آیه شریفه 124 از سوره مبارکۀ آل عمران می‌فرماید: « إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ» همان گونه که می بینم کلمات مورد نظر در آیه مذکور دیده‌نمی‌شوند. علاوه بر این سوره اعراف، سوره شماره 27 قرآن معرفی شده‌است در حالی که سوره مبارکۀ‌ اعراف سوره شماره 7 قرآن است.

قصیده 3 بیت 34:

چون روزگار برتو بیاشوبد

 

یک چند پیشه کن تو شکیبایی
                    (ناصرخسرو، 1387: 35)

در شرح بیت آمده‌است: «مضمون این بیت مناسب است با قسمتی از آیۀ 25، سوره آل عمران(3) : وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ .»

آیه 25 سوره آل عمران که مورد نظر شارحان محترم بوده‌است می فرماید : « فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ. »آیۀ ذکر شده آیه 25سورۀ مبارکۀ‌ نساء است که شارحان  آن را از سوره آل عمران دانسته‌اند.

قصیده 13 بیت 36 :

کارهای چپ و بلایه مکن

 

که به دست چپت دهند کتاب
                   (ناصرخسرو، 1387: 108)

در شرح بیت آمده‌است : «مصراع دوم اشاره است به آیه 125 سوره حاقّه (69).»

این در حالی است که سورۀ مبارکۀ‌ حاقّه تنها 52 آیه دارد و آیه مورد نظر، آیه 25 سورۀ مذکور است که می‌فرماید : «وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ»

نتیجه

با بررسی جمیع جهات و مطالعۀ دقیق کتاب «شرح دیوان ناصرخسرو» می توان در مورد آن این گونه به خلاصه آمد که با وجود جوانب مثبتی که در این کتاب وجود دارد امّا به روشنی نمایان شد که شارحان برخی ابیات را به درستی شرح نکرده‌اند و گاه برداشت‌های سطحی از ابیات ارائه‌ داده‌اند. در خصوص ابیات دشوار و مسأله دار ناصرخسرو بهتر آن دیده‌اند که سکوت کنند. برخی جنبه‌های شعر ناصرخسرو را در نظر نگرفته‌اند. در اشارات قرآنی توجه لازم صورت نگرفته‌است. اشتباهات تایپی بیش از حد معمول است. به همین سبب، تجدید نظر و اصلاح کاستی‌ها و ناراستی‌ها و زدودن آثار تعجیل در آن ضروری است.

منابع
1- قرآن.
2- ابن‌رسول، سیدمحمدرضا و ‌حیدری، بتول. (1391). از قهرمان تا پهلوان. پژوهشنامه نقد ادب عربی. شماره 3(6/61)ص.ص. 42-5
3- برهان ، محمدحسین‌بن خلف .(1363) . برهان قاطع . به اهتمام محمد معین . تهران : امیرکبیر.
4- حلبی، علی اصغر.(1391) . سی قصیده ناصرخسرو. تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
5- خواجوی کرمانی، محمودبن‌علی (1381). دیوان اشعار خواجوی کرمانی .تهران: نسل نیکان.
6- دهخدا، علی اکبر. (1377) . لغت نامه. تهران: دانشگاه تهران.
7- س‍ن‍ائ‍ی‌، اب‍وال‍م‍ج‍د مجدودب‍ن‌آدم‌. (1388).دیوان. تصحیح مدرس رضوی. تهران: سنایی.
8- شعار، جعفر. (1387). گزیده اشعار ناصرخسرو. تهران: قطره .
9- شمیسا، سیروس. (1371). بیان. تهران: انتشارات فردوس و انتشارات مجید.
10- --------- . (1373). نگاهی تازه به بدیع. تهران: انتشارات فردوس.
11- فردوسی، ابوالقاسم. (1383). شاهنامه. بر اساس چاپ مسکو. به کوشش سعید حمیدیان. تهران: قطره.
12- قبادیانی بلخی، ناصربن خسرو. (1387). دیوان. تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق. تهران: دانشگاه تهران.
13- قیس رازی، شمس الدین محمد. (1388). المعجم فی معاییر اشعار العجم. تصحیح محمد قزوینی و تصحیح مجدد مدّرس رضوی و تصحیح مجدد سیروس شمیسا. تهران: نشر علم.
14- محقق، مهدی. (1374). تحلیل اشعار ناصر خسرو. تهران: دانشگاه تهران.
15- ---------. (1384). شرح سی قصیده از حکیم ناصرخسرو قبادیانی. تهران: انتشارات توس.
16- ---------. (1388). شرح بزرگ دیوان ناصرخسرو، تهران : انجمن آثار و مفاخر فرهنگی .
17- محمدی، محمد حسن و محمدرضا برزگر خالقی. (1391): شرح دیوان ناصرخسرو. تهران: انتشارات زوّار.
18- ن‍ظام‍ی‌، ال‍ی‍اس‌ب‍ن‌ ی‍وس‍ف‌‏. (1376). هفت پیکر. ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ وح‍ی‍د دس‍ت‍گ‍ردی‌ ؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌ س‍ع‍ی‍د ح‍م‍ی‍دی‍ان‌. تهران: انتشارات قطره .
19- وح‍ش‍ی‌ ب‍اف‍ق‍ی‌، ک‍م‍ال‌ال‍دی‍ن‌. (1335). دیوان. تهران: امیرکبیر.
20- وحیدیان کامیار، تقی. (1388). بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی. تهران: سمت.