بررسی مقایسه‌ای «ویژه‌ زبان» قدرت در سیاست‌نامه‌ و نصیحه‌الملوک

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه مازندران

چکیده

ویژه­زبان اصطلاحی است که از آن برای شناخت زبان سبک­های متون مختلف استفاده می­شود و به نحوی در تمایزدهی سبکی اهمیت به­سزایی دارد. در شناخت ویژه­زبان عناصر سه گانه واژه، ساختار نحوی و بافت کلام نقش دارند و از میان انواع ویژه­زبان­، ایدئولوژی غالباً با ویژه­زبان قدرت ارتباط تنگاتنگ دارد و رمزگان مشترکی را در نظام نشانه­شناسی پدیدار می­سازد. سلجوقیان دین اسلام را برای تحکیم پایه­های قدرت خود پذیرفتند و برای تقویت آن به خلفای بغداد پناه می­بردند. نظام­الملک و غزالیِ شافعی مذهب، سیاست­نامه و نصیحه­الملوک را برای راهنمایی سلاطین سلجوقی در کشورداری نوشتند. ویژه­زبان قدرت­ در این دو کتاب به کنش­های کلامی و غیرکلامی تقسیم می­گردد و مبانی ایدئولوژیک آن از نوع حاکمیت مذهب شافعی است لیکن تفاوت در این است­ که نظام­الملک معتقد به حذف و حتی قتل غیرِ شافعیان، و غزالی معتقد به رعایت عدالت است. از این رهگذر کاربرد وجوه افعال التزامی و امری در مفهوم قطعیت، یکی از برجسته­ترین نشانه­های مبانی ایدئولوژیک زبان سیاسی در هر دو کتاب است. 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Comparative Study of Power’s Particular Language in Siasat Nameh and Nasihat al-Molook

نویسندگان [English]

  • leila Darvishalipur Astaneh
  • Aliakbar Bagheri Khalili
University of Mazandaran
چکیده [English]

The particular language is a term used for identifying the language of different texts’ style and is of special significance in stylistic distinctions. In identifying particular language, the three elements of word, syntactic structure and the context of discourse play a role and, amongst various kinds of particular language, ideology has mostly a close relationship with the particular language of power and employs the same code in the semiotic system. For strengthening the pillars of their power, the Seljuks converted to Islam and had recourse to the caliphates of Baghdad for fortifying it. Nizam al-Molk and Ghazali who were Shafei wrote Siasat Nameh and Nasihat al-Molook for guiding and helping the Seljuk kings in their governance. The particular language of power in these two books is divided into linguistic and non-linguistic acts, and its ideological foundations are in accordance with Shafei religion but the difference lies in that Nizam al-Molk believed in eliminating and even killing the non-Shafeis whereas Ghazali believed in keeping the justice. Accordingly, the use of subjunctive and imperative verbs in the sense of absoluteness is one of the most prominent signs of ideological foundations of political language in both books.

کلیدواژه‌ها [English]

  • linguistic and non-linguistic acts
  • the particular language of power
  • Ideology
  • Siasat Nameh and Nasihat al-Molook
  • linguistic and non
  • linguistic acts
  • Siasat Nameh and Nasihat al
  • Molook

. درآمد

آثاری چون سیاست­نامه، تاریخ فخری، قواعد­السلاطین، نصیحه­الملوک با فاصله­های زمانی نسبتاً زیاد درباره­ سیاست و آیین کشورداری نگاشته ­شده­اند و وجه اشتراک اصلیشان­، ویژه­زبان قدرت و محتوای سیاسی­ آن­هاست. از این­رو سؤال این است که عوامل شباهت و عناصر اشتراک زبان و محتوای متون سیاسی که فاصله­ زمانی را درمی­نوردند و آن­ها را به یکدیگر پیوند می­دهند چیست؟ می­توان فرضیه­های مختلفی را مطرح کرد، مثلاً شاید ایدئولوژی ویژه، یعنی اندیشه­ل ایران­شهری و نگاه کاریزماتیکی به شاهان که دین و سیاست را دو روی یک سکه می­پنداشت، منجر بدین شباهت شده باشد یا شاید خود مؤلّفان با پیروی از سنّت­ پندنامه­نویسی، این همسانی و همانندی را پدید آورده ­باشند.

با نگاهی کلی به تقسیم­بندی متون ادبی­ که شامل تعلیمی، عرفانی، عاشقانه، فلسفی، تاریخی و سیاسی است، می­توان تعامل بین زبان و محتوا را به­خوبی مشاهده کرد؛ مثلاً نویسنده در متون تعلیمی و عرفانی از جمله­های خبری برای تأیید یا تأکید قطعیت معنا استفاده می­کند. در متون عاشقانه، عاشق با توصیف معشوق و حدیث نفس می­کوشد تا مخاطب را با خود همدل و همراه کند. از این­رو، گزاره­های متون عاشقانه غالباً تمنّایی، دعایی، شرطی و تردیدی­اند. در متون فلسفی که مبانی نظری دارند، نویسنده از ادبیات داستانی و تمثیلی کمک می­گیرد. در متون تاریخی ­که روایتِ تاریخ سیاسی- اجتماعی است، نویسنده با بیانی داستان­وار، وقایع مهم تاریخی را بیان می­کند. این متون غالباً با زاویه­ دید سوم شخص روایت می­­شوند و آیین کشورداری را شرح می­دهند. تفاوت متن­ تاریخ سیاسی با متن سیاسی در این است که اولی فقط شرح رویداد است اما دومی سیاست را آموزش می­دهد؛ متون سیاسی کلاسیک مثل سیاست­نامه آداب کشورداری را آموزش می­دهند و در این رویکرد غالباً از وجه امری، التزامی و ضمیر خطاب استفاده می­کنند و البته در خلال متن به آیات و احادیث و... هم استشهاد می‌کنند و از وجه اخباری نیز بهره می­برند اما حاکمیت با وجوه امری و التزامی است. بنابراین این مقاله در صدد پاسخ بدین پرسش است ­که عوامل شباهت و عناصر اشتراک ویژه زبان قدرت در سیاست­نامه­ و نصیحه­الملوک چیست؟

 

2. چهارچوب مفهومی پژوهش

این مقاله با تکیه بر نظریه­ کاربردشناسی زبان که به مطالعه­ مفهوم گفتار گوینده و شنونده در بافت کلام می­پردازد، موضوعاتی چون لحن، نوبت­گیری، مکث و سکوت، ضمایر و صورت­های خطاب، وجه افعال و نیز پاره­ای از مؤلفه‌های ارتباط غیرکلامی را بررسی خواهد کرد. این بررسی می­تواند ما را به عناصر ویژه زبان قدرت در سیاست­نامه­ و نصیحه الملوک رهنمون گردد.

2-1. ویژه زبان

ویژه زبان، اصطلاحی است­ که امکان ­شناخت سبک­های متون را مهیا می­سازد و واژه، ساختار نحوی و بافت متن، عناصر سه­گانه­ای هستند که در شناخت ویژه زبان، نقش تعیین کننده­ای دارند.

2-1-1. واژه

هر متنی، واژگان کلیدی خود را دارد. مثلاً در یک متن حقوقی، کلید­واژه­هایی چون قانون اساسی، مادّه، تبصره و در یک متن عاشقانه، واژگانی مانند عشق، عاشق، معشوق  بسامد بالایی دارند. کلیدواژه­ها در تعامل با یکدیگر، خوشه­های تصویری (­Image clusters) پدید می­آورند که راهنمای مخاطب برای شناخت محتوای متنند. هرچه متن تخصصی­تر باشد، دریافت معنی لغات آن بدون مراجعه به فرهنگ­­ها و لغت­نامه­ها دشوارتر است­.

2-1-2. ساختار نحوی

 ساختار نحوی به آرایش واژگان در قالب جملات اطلاق می­شود که با تغییر جایگاه عناصر سازنده­ یک جمله صورت­های ­نحوی مختلفی به­ دست می­آید (صفوی، 1383 الف: 1/ 22). جایگاه فعل در جمله نقش مهمی در تشخیص سبک بیان، تکیه و تأکید گوینده دارد؛ یعنی تقدیم و تأخیر فعل در محور افقی کلام، تمایز سبکی ایجاد می­کند؛ مثلاً در مناجات­نامه­ها منادا اوّل جمله و فعل امری و دعایی در پایان جمله می­آید اما در متن­های سیاسی ـ تاریخی، فعل­های امری و التزامی در اوّل جمله می­آیند که خواننده را با سبک و نوع اثر آشنا می­سازند.

2-1-3. بافت

«بافت متنی عبارت است از متن‌های کلامی و غیرکلامی پیرامون یک متن که در روند شکل­گیری معنای متن مؤثر است و تداعی­هایی را ایجاد می­کند که بر خوانش متن از یک سو و انتظارها و پیش­فهم­ها­ی خوانشگر از سوی دیگر اثر می­گذارد» (ساسانی، 1389:  122) .

درک نهایی متون با شناخت بافت درون متنی یا وحدت اندام­وار آن که از گفته­های نویسنده یا تناقض­های گفتاری او رمزگشایی می‌کند، حاصل می­شود؛ مثلاً با کنار هم نهادن جملات متناقض در فصول آغازی، میانی و پایانی، می­توان به تغییر حالات و افکار نویسنده پی برد. لازمه­ درک بافت کلام، اطلاعات تاریخی، انس و ارتباط مکرر مخاطب با متن­ است.

2-2. ­کاربردشناسی زبان

کاربردشناسی زبان (Pragmatics) شاخه­ای از زبان­شناسی است که به مطالعه­ مفهوم گفتارِ گوینده و تفسیر آن توسط شنونده (مخاطب) با تکیه بر بافت کلام می­پردازد. اولین بار، چارلز موریس و پس از آن، رودلف­ کارناپ، این نظریه را مطرح کردند (صفوی، 1383ب: 42). فرضیه­ اصلی این است که انسان­ها در استفاده از زبان نسبتاً‌ قانونمند عمل می­کنند زیرا در اغلب موارد متعلّق به گروه­های اجتماعی مشترکند و  تجارب زبان­شناختی مشابهی دارند (یول،1387: 4). همچنین کاربران فقط برای ایجاد ارتباط از زبان استفاده نمی­کنند بلکه اهداف ثانویه­ای مثل عذرخواهی، تمجید، درخواست و... نیز دارند.

با وجود اهمیتی که کاربرد­شناسی به­ سبب تحلیل­های زبانی و بافتاری دارد، به مقوله­ ارتباط غیرکلامی نپرداخته و نتوانسته بین علومِ مرتبط با موضوعات خود مثل علوم سیاسی، جامعه­شناسی و رفتارشناسی زبان، تعامل ایجاد کند. حال ­آن ­که شناخت و تحلیل کاربرد یک زبان بدون در نظر گرفتن موقعیت مؤلّف، شخصیت­های کتاب و مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی همان جامعه و بازه­ زمانی که اثر در آن تولید شده، تقریباً میسر نیست یا تحلیل­های دقیقی به دست نمی­آید. برای نمونه دیدگاه جامعه شناسی زبان که تفاوت­های زبانی را متأثر از عوامل غیرزبانی مثل فاصله­ طبقاتی، سن، جنسیت، میزان تحصیلات، شغل و حرفه، مذهب و قومیت می­داند نیز می­تواند در تعاملی دو سویه با کاربردشناسی زبان قرار گیرد یا نظریه­ جبر­ زبانی که جامعه­شناسان آن را متأثر از نهادهای مولّد قدرت، مثل مذهب، سیاست، اجتماع و جنسیت می­دانند نیز می­تواند مکمّل مناسبی برای کاربردشناسی زبان باشد.

2-3. ارتباط قدرت و ایدئولوژی

واژه­ قدرت در گذر زمان دستخوش تحولات معنایی شده و تقسیم­بندی­های متفاوتی را پذیرفته­ است. عده­ای می‌گویند قدرت یعنی «اراده و تصمیم به انجام کار برای رسیدن به هدف معین که هرگاه این اقدام در جهت رسیدن به حکومت و اقتدار عمومی باشد، به آن قدرت سیاسی گویند. واژه­هایی مثل توانایی، زور، فشار، نفوذ، اعتبار، امر، دستور، حکم، فرمان، اجبار، الزام و وادار ساختن، واژه­ قدرت را به ذهن متبادر ­می­سازند و مفهوم تفوّق و برتری مادّی و معنوی را می­رسانند» (مدنی،1382: 65). بعضی از نظریه­پردازان معاصر مثل میشل فوکو مفهوم قدرت را توسعه دادند. به نظر فوکو، «قدرت تنها محدود به قدرت سیاسی نیست بلکه شبکه­ای از روابط درهم پیچیده است که به ساختار جامعه مشروعیت می­بخشد و ریشه در لایه­های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی دارد که در یک ظرف گفتمانی شکل می‌گیرد» (نوابخش و کریمی، 1388: 49). نظر فوکو شباهت زیادی با مفهوم ایدئولوژی دارد. واژه­ ایدئولوژی هم مثل قدرت دستخوش تحولات معنایی گسترده­ای شده ­است. این واژه ابتدا در معنای مطالعه­ ایده­ها به کار­ می­رفت اما بعدها به معنی ایده­هایی به کار برده ­شد که توجیه­کننده­ خواست­ها، رفتارها و باورهای یک گروه یا جامعه بودند. ادوارد شیلز هم ایدئولوژی را نظام اعتقادی مثبت و هنجاری خواند. به عقیده­ او ایدئولوژی­ها در مقابل نوآوری مقاومند؛ جنبه­های عاطفی در انتشارشان نقش دارند و از پیروان خود سرسپردگی همه­ جانبه می­خواهند (عضدانلو، 1386: 75). اغلب نظریه­­پردازان نسبت به ایدئولوژی، نگاه منفی دارند و معتقدند ایدئولوژی­ها مبنای عقلانی ندارند و قدرتمندان آن را طرح و ترویج می­کنند تا به قدرت خود مشروعیت بخشند. از این رو، آنان ایدئولوژی را ابزار مکمّل زور می‌دانند و گفتمان را حلقه اتصال ایدئولوژی و زور به منظور جامعه­پذیرتر شدنِ مردم نسبت به ایدئولوژی می­انگارند. بر این اساس، صاحبان قدرت هر چه بیشتر از ابزار زور و شکنجه­ استفاده کنند، دال بر آن است که ایدئولوژی طبقه­ حاکم هنوز برای مردم، فراگیر و درونی نشده ­است (عضدانلو، 1386: 77). از طرف دیگر، ایدئولوژی­ها واپس­نگرند یعنی با تحریف تاریخ آرمان­شهری تصنعی می­سازند که سعی در تثبیت موقعیت فرادستان دارد. بنابراین ایدئولوژی با کل تاریخ، پشت سر زبان ایستاده ­است. زبان ایدئولوژیک معمولاً در متون سیاسی، آیین­نامه­ها، شعر، داستان و حتی موسیقی متجلّی می­شود. می­توان ­گفت یکی از عواملی که موجب شده تا روایات تاریخی، احادیث و کلمات قصار، حجم زیادی از متون سیاسی از جمله سیاست­نامه و نصیحه­الملوک را به خود اختصاص دهند، همین کارکرد ایدئولوژیک آن­هاست. چنان ­که «نویسنده حتی در انتخاب شکل نگارش، خود را محاط در حلقه­ ایدئولوژی می­بیند» (ایگلتون،1383: 52) و این ایدئولوژی است که رمزگان مشترکی را در نظام نشانه­شناسی آنان به وجود می­آورد و آیین­های شرفیابی، تاج­گذاری، خاک­سپاری، جشن­ها، بازی­ها و انتخاب طبقه­ اجتماعی و... را تابع خود می­گرداند و ارتباطی عمودی بین متون دوره‌های مختلف ایجاد می­کند.

 

3. پیشینه­ پژوهش

3-1. کتاب­ها

- پاک نهاد جبروتی، مریم. (1381). فرادستی و فرودستی در زبان: نابرابری جنسیتی در ایران. نویسنده در این کتاب چند پرسش مطرح می­کند: 1) آیا در زبان نابرابری جنسیتی وجود دارد؟ 2) عوامل مؤثر در شکل­گیری آن کدامند؟ 3) آیا می­توان با اصلاح زبان، اصلاح اجتماعی کرد؟ و در پاسخ از نظریه­ جبر زبانی استفاده­ کرده، نقش تابوها را برجسته می­سازد و نمونه­هایی از نابرابری جنسیتی را به دست می­دهد.

- دولابوئتی­،­ اتین. (1378). سیاست ­اطاعت، ترجمه­ ­علی­ معنوی­. نویسنده بر آن است که انسان آزاد آفریده

شده و نباید ترس از تنبیه و مجازات، باعث ترس میلیون­ها نفر از یک نفر گردد. او شیوه­ روی کارآمدن جباران را سه نوع دانسته است: 1) توسط مردم؛ 2) با زور؛ 3) موروثی.

- گالبرانیت­،­ جان ­کنت. (1381). آناتومی قدرت، ترجمه­ محبوبه مهاجر. ­نویسنده­ ضمن تعریف قدرت، انواع آن را کیفردهنده، پاداش­دهنده و شرطی­کننده و منابع آن را مالکیت خصوصی، سازمانی و سرمایه­داری و مصادیقش­ را نظامی و دینی... ذکر می­نماید.

- مدنی­ (1382) مبانی و کلیات علوم سیاسی. نویسنده تاریخچه­ و مبانی سیاست، جدا کردن دین و سیاست و ارتباط آن با سایر رشته­ها را مطرح می کند و به بررسی منشأ قدرت، شیوه­های مطیع ساختن مردم و اقتدار دولت­ها می­پردازد.

3-2. مقاله­ها

- قاسمی­، محمدعلی. ­(1386). قدرت و امنیت در سنّت سیاست نامه­نویسی: مطالعه­ سیرالملوک خواجه نظام­الملک. نویسنده با روش اسکینر کوشیده تا مسأله­ امنیت و ارتباط آن با برداشت خواجه نظام­الملک را بررسی کند. به نظر نویسنده، خواجه بین امنیت رعایا و قدرت و عظمت پادشاه رابطه برقرار کرده­ است. قدرت، اعم از نرم و سخت، عامل تولید امنیت است و قدرت رعیت و هراسش از پادشاه و امیدش به او، باعث اقتدار مُلک و مِلک است.

- اکبری­،­ امیر. (1387­). تأثیر نگرش­های باستانی بر اندیشه­های سیاسی عصر خواجه نظام الملک طوسی­. نویسنده معتقد است که غزالی و نظام­الملک کوشیده­اند تا با ارائه­ شواهدی از شیوه­ حکومتداری ملوک عجم و عصر ساسانی، مثل نامه­ تنسر و اندرزنامه­ اردشیر بابکان، از سلجوقیان بخواهند که برای حل مشکلات جامعه و مسائل سیاسی و اجتماعی به شیوه­ ملوک عجم در ایران حکمرانی کنند. 

- پیرا، فاطمه. (1387). جنسیت و قدرت در سیاست­نامه­ خواجه ­نظام­الملک. نویسنده ضمن طرح­ مفهوم قدرت در اندیشه­ ایران­شهری و سیاست­نامه، جایگاه­ منفی زن را با ذکر شواهد بررسی ­کرده است.

- نوابخش، مهرداد ­و­ کریمی، فاروق. ­(1388). واکاوی مفهوم قدرت در نظریات میشل فوکو. نویسندگان ضمن تعریف قدرت، به معرفی قدرت در اندیشه­ فوکو پرداخته­ و معتقدند قدرت از نظر او ذاتاً منفی و محدودکننده است و هر جا قدرت وجود دارد، مقاومت هم وجود دارد و نمی­توان آن را از زندگی حذف کرد.

- منصوری­،­ علی و غلامی، مریم. ­(1390).­ بررسی تطبیقی اندیشه­ سیاسی ابوحامد محمّد غزالی و خواجه نظام­الملک طوسی. نویسندگان از منظر تاریخ اسلام در قرون 4 و 5 اندیشه­ غزالی و خواجه را تحلیل کرده­ و گفته­اند: «غزالی دیانت را بر عدالت تقدّم می­دهد اما محور اصلی گفتمان نظام­الملک بحث عدالت است. هر دو در جست­و جوی اندیشه­ ایران شهری در دوران سلجوقیان بودند» (منصوری و غلامی، 1390: 150) .

- عباس­زاده­،­ خداویردی و یوسف لو، زهرا. ­(1391). ­دادورزی ­و ­ستم­ستیزی در سیاست­نامه و قواعد السلاطین­. نویسندگان با مقایسه­ شواهد متنی هر دو کتاب نشان داده­اند که شیوه­ معرفی آیین کشورداری هر دو مؤلّف یکی است و هردو با تئوری­پردازی و خرده­گیری زیرکانه، پادشاه را با رسوم کشورداری آشنا می­کنند.

3-3. پایان­نامه­ها

- پرهیزکار، فاطمه. (1390). بررسی تاریخ بیهقی بر اساس جامعه شناسی زبان. نگارنده با تکیه بر نظریه­ جامعه‌شناسی زبان برای تحلیل طبقه­ اجتماعی افراد، سهموقعیت را معرفی کرده است: 1) فراتر به فروتر؛ 2) فروتر به فراتر؛ 3) موازی. علاوه بر این سه موقعیت، سبک، لحن و آهنگ گفتار گویندگان را هم با شواهد متنی تحلیل کرده­ است.

- زلیکانی، مرضیه. (1393). ویژه­زبان سیاسی در تاریخ بیهقی. نگارنده با استفاده از مباحث نظری علوم سیاسی و زبان­شناسی و رویکرد بین رشته­ای، با ذکر شواهد متنی به تحلیل ویژه زبان سیاسی در تاریخ بیهقی پرداخته و برای ارائه­ طرح ویژه زبان سیاسی، آن را در قالب ارتباط کلامی و غیرکلامی بررسی کرده است.

تفاوت عمده­ مقاله­ حاضر با پژوهش­های پیشین در این است که ضمن پرداختن به بحث جنسیّت و قدرت، سایر قدرت­ها اعم از سیاسی، مذهبی و اجتماعی را با تکیه بر نظریه­ای مشخص و روشمند، تحلیل خواهد کرد.

 

4. روش پژوهش

روش پژوهش این مقاله، ترکیبی از روش مقایسه­ای و تحلیل محتواست. بدین منظور ابتدا دو اثر با دقت خوانده ­شد و بعد از استخراج عوامل مشابه و عناصر مشترک، دو متن با ­یکدیگر مقایسه شدند و تلاش شد تا مؤلفه‌های ویژه زبان قدرت در این دو به ­دست داده ­شود. گستره­ این پژوهش، نظام­الملک (1386) سیاست­نامه، و غزالی (1389) نصیحه الملوک، تصحیح عزیزالله علیزاده است.

 

5. عصر سلجوقیان، بستر تولید سیاست­نامه و نصیحه­الملوک

طوایف غز (ترکمانان) که در اواخر عهد­ سامانی با گذر از سیحون، پذیرش اسلام و اجازه­ محمود غزنوی در خراسان مقیم شدنده بودند، در دوران مسعود به مخالفت با غزنویان برخاستند و با شکست او، دولت سلجوقی را تأسیس کردند. «الپ ارسلان و ملکشاه به عنوان مقتدرترین پادشاهان این سلسله، تشکیلات اداری و درباری را بر پایه­ فرهنگ و ادب ایران بنا نهادند و زبان فارسی را در آسیا نشر دادند. سلجوقیان این موفقیّت را بیشتر مرهون وزرای باکفایت ایرانی چون نظام­الملک و عمیدالملک کندری  بودند» (صفا، 1373: 1/ 165-164). آنان در آغاز برای تحکیم قدرت خود به خلفای بغداد و عباسی احترام زیادی می­گذاشتند. صوفیه در عصر آنان از آزادی عمل بالایی برخوردار بودند و از دربار نذورات دریافت می­کردند. شخصیت­هایی مثل قشیری، هجویری، خواجه­ عبدالله انصاری، ­محمّد غزالی و عین­القضات همدانی در همین دوران می­زیستند. در این دوره مدارس زیادی به تأسی از نظامیه­ بغداد تأسیس شد که در آن­ها تنها علوم دینی، مثل فقه، تفسیر، حدیث، صرف و نحو و لغت تدریس می­شد و از علوم طبیعی، نجوم و ریاضیات خبری نبود. ضمن این­که فلسفه و علوم عقلی با مقاومت شدید اهل شریعت، خاصه فقهای اسلامی مواجه بود (صفا، 1373: 1/ 185ـ181).

5-1. نظام­الملک و غزالی

ابوعلی حسن­بن­علی طوسی (485ـ410 هـ.. ق.) ملقب به نظام­الملک در عصر غزنویان به دنیا آمد و شافعی مذهب بود. پس از به قدرت رسیدن آلپ ارسلان سلجوقی، ابتدا دبیر و سپس وزیر او شد و سال­ها آموزگار ملکشاه، پسر الپ ارسلان بود. نظام­الملک بعد از مرگ الپ ارسلان، ملکشاه هجده ساله را به شاهی رساند و خود اداره­ امور را به ­دست ­گرفت. او در کنار وزارت، مدارس نظامیه را نیز تأسیس کرد که در آن تنها دو فرقه­ حنفی و شافعی اجازه­ تحصیل داشتند (صفا، 1373: 1/ 342).

امام­ محمّد غزالی چهل سال بعد از تولّد نظام­الملک، یعنی سال 450 هـ..ق. در طابران طوس به دنیا آمد. او از نوابغ و مصلحان اجتماعی عصر خویش و هم­چون نظام­الملک، شافعی مذهب بود. غزالی با آمیزش فلسفه و عرفان، حکمت عملی را پدید آورد. نفوذ علمی و معنوی او به­قدری بود که خلفای بغداد با او مشورت می­کردند. سرانجام او به مجلس ملکشاه و وزیرش، نظام­الملک نیز راه یافت و از طرف نظام­الملک، استاد و رئیس نظامیه­ بغداد شد. بعد از چهار سال تدریس در نظامیه، مسند تدریس را به برادرش، امام احمد واگذار کرد و قلندروار راهی سفر حج شد (غزالی،1361: 52). در فاصله­ این سال­ها، نظام­الملک هم­چنان وزیر ملکشاه بود و خانواده­ او پست­های مهمی در دستگاه سلجوقی داشتند و نظام­الملک نیز در­صدد موروثی ­کردن سمت وزارت در خاندان خود بود. همین مسأله خشم همسر ملکشاه را برانگیخت. افزون بر این، نظام­الملک برخوردی مغرضانه با شیعیان اسماعیلی و دوازده امامی نیز داشت. همین غرض ورزی­های افراطی سبب شد تا ملکشاه، نظام­الملک را بعد از سی سال از وزارت برکنار کند و تاج­الملک ابوالغنائم قمی، یکی از بزرگان شیعه را به­جای او بگمارد. نظام­الملک سرانجام به دست یکی از فدائیان حسن صباح به نام ابوطاهر ارّانی کشته ­شد و ملکشاه نیز بعد از سی و پنج روز با زهر هواداران نظام­الملک درگذشت (صفا، 1373: 1/ 342) اما غزالی بعد از آن سفر ده ساله، زهد پیشه ­کرد و کاملاً‌ متحول شد. در طوس مدرسه­ای برای طالبان سیر و سلوک بنا کرد و کوشید تا ارتباط خود را با حکومت سیاسی سلجوقیان کم­رنگ نماید.

غزالی و نظام­الملک، هر دو اهل طوس بودند و از نظر سیاسی، وضعیّت مشابهی داشتند زیرا خراسان در آن دوران، آماج اختلاف بین دو فرقه­ حنفی و شافعی بود و شیعه و سنی نیز با هم درگیری داشتند اما چون مذهب حکومت سلجوقی حنفی بود، حنفیان بر شافعیان غلبه داشتند. در جاهایی از نصیحه­الملوک علاقه­ غزالی به نویسنده­ هم­کیشش، نظام­الملک و خانواده­ او مشهود است زیرا سه تن از خاندان نظام الملک از وزرای سلجوقی بودند و کتاب نصیحه الملوک هم در زمان وزارت صدرالدّین نگاشته­ شد.

5-2. انگیزه­ تألیف سیاست­نامه و نصیحه­الملوک

ملکشاه جوان چون با آیین کشورداری ایرانی- اسلامی آشنایی نداشت، در سال 479 هـ..ق. از دانایان و پیران خواست تا در امور مملکت فکر کنند و آیین­ کشورداری شاهان گذشته را با زبانی روشن بنویسند (نظام­الملک، 1348: 1). از بین آثار متعدد، نوشته­ نظام­الملک مورد پسند ملکشاه واقع شد. قسمت اعظم کتاب  گلچینی از قطعات کوتاه و بلند از منابع متعدد است که برای تأیید یا تأکید موضوعات کتاب به آن­ها استشهاد کرده­ است. از این ­رو می­توان گفت که نظام­الملک در نگارش سیاست­نامه آغازگر نبود و پیش از او نیز سنّت پندنامه نویسی رواج داشت، مثل «نامه­ تنسر، کارنامه­ اردشیر پاپکان، اندرز­نامه­ مهراسپندان و بزرگمهر و خسرو قبادیان» (پهنادایان،1389: 85 ). 

     امام محمّد غزالی نیز نصیحه­الملوک را به درخواست محمّد­ بن ملکشاه یا سلطان سنجر، پسر ملکشاه در اواخر عمر خود (53 سالگی) نوشت. طبق فرمانی از غزالی خواسته ­شد که «رساله­ای به فارسی و مختصر در اصول عقاید مذهبی و رئوس مسائل اخلافی مربوط به سنن پادشاهی و وظایف کشورداری بنویسد تا پادشاه آن کتاب را پیوسته بخواند و آن را در اعتقاد و عمل، دستور زندگانی خویش قرار دهد» (غزالی،1361: 70) و غزالی این کتاب را در هفت باب نوشت.

 

6. کاربردشناسی زبان در سیاست­نامه و نصیحه­الملوک

کاربردشناسی ویژه­زبان قدرت را درسیاست­نامه و نصیحه­الملوکمی­توان در دو بخش بررسی کرد: 1) کنش­های کلامی؛ 2) کنش­های غیرکلامی.

6-1. تحلیل کنش­های کلامی

کاربرد­ واژگان و ساختار گزاره­ها در متون سیاسی ویژگی­های خاصی دارد و مخاطب در این نوع متون­ با عناصر تعدیل کننده مانند «تا آن­جا­­­ که می­دانم؛ اگر اشتباه نکنم؛ گمان می­کنم؛ به­نظر می­رسد؛ احتمالاً و...» (یول، 1378: 51) که معنای قطعیت نداشتن را با خود دارند، سر ­­و کار ندارد. مهم­ترین عناصر کنش­های کلامی عبارتند از انواع ضمیر و صورت­های ­خطاب، صفت­ها، القاب، وجه­ افعال و لحن­ شخصیّت­ها که شیوه­ کاربردشان با متون دیگر تفاوت دارد.

6-1-1. نوع ضمایر و صورت­های خطاب

یکی از موضوعات مهم در کاربرد ضمایر، نقش اجتماعی آن است که در پاره­ای از موارد، بیش از دیگر واژگان بازگوکننده­ مناسبات و هنجارهای سیاسی- اجتماعی است. علاوه بر این نحوه­ کاربرد ضمایر و صورت­های خطاب، تابع سلسله­ای از عوامل اجتماعی و برون زبانی، مثل سن، جنسیّت، موقعیت اجتماعی، شغل، تحصیل، نوع رابطه­ بین افراد و غیره است. از­ این ­رو انتخاب و کاربرد ضمیر یا صورت خطاب خاص می­تواند بیانگر موقعیت اجتماعی گوینده و مخاطب و نوع رابطه­ آن­ها باشد (کشاورز، 1372: 72) و انتخاب نوع ضمیر از میان امکانات متعدد زبانی برای تعامل با دیگران، نشانه­ «نزاکت در تعامل» و از مقوله­های مورد توجه ذیل آن است (یول، 1378: 68). از میان ضمایر مختلف، ضمایر شخصی به دلیل اشتراک و کثرت کاربرد در هر دو کتاب، به عنوان نمونه بررسی می­ شود.

6-1-1-1. ضمایر شخصی

ضمایر شخصی عبارتند از: من ، تو ، او ، ما ، شما و ایشان. 

1) ضمیر من: این ضمیر معمولاً در تقابل با «تو» و «او» معنا می­یابد، مثلاً اگر واژه­ من با بدل «بنده» بیاید، تواضع و فروتنی را می­رساند و اگر بدون بنده بیاید و با عباراتی مثل «من آنم که...» و «چون من مردی را که... » بیاید، مفهوم خودستایی و تفاخر و هراس­ افکندن مخاطب را با خود دارد. نظام­الملک ضمن یادآوری خاطرات خود از محمود غزنوی، به محض این­ که ضمیر «من» را به­کار می­برد، بدل «بنده» را نیز می­آورد تا سلطان آن را حمل بر خودستایی نکند: «من، بنده اشتر از قِبَل خویش با آن رسول سلطان بفرستادم تا آن­چه رود، مرا نماید و معلوم کند» (نظام الملک، 1386: 101). منصور ­بن ­نوح را به قتل آلپتکین تحریک­ کردند. وقتی با­خبر شد، به جنگ منصور آمد و با تفاخر به سپاهیانش گفت: «او [منصور] کودک است و حق کس نمی­شناسد. چون من مردی را که خاندان سامانیان برجای می‌دارم، مرا دشمن می­پندارد... من توانم که ملک از او بستانم...» (نظام الملک، 1386: 114). غزالی ضمیر من را در کلام عزرائیل با قدرت بیان می­کند تا شاه را از مرگ و آخرت بترساند: «من آنم که مرا هیچ حاجب باز نتواند داشتن و از سیاستِ [مجازات] هیچ پادشاه نترسم» (غزالی، 1389: 40).

2) ضمیر تو: این ضمیر با توجه به بافت کلام برای مقاصدی چون احساس صمیمیّت و همپایگی، تحقیر مخاطب، تفخیم و شگفتی، در هر دو کتاب  به­ کار رفته­ است:

 2-1) صمیمیّت و همپایگی: امرای خراسان از روی صمیمیّت به خلیفه، «تو» خطاب می­کنند: «امرای خراسان به یک­باره سوی خلیفه آمدند و گفتند ما با توییم و تا جان داریم از بهر تو شمشیر می­زنیم» (نظام الملک، 1386: 18). دخترکی برای نوشیروان، شربتی درست­ کرد و به ­عمد، مقداری خاشاک در آن ریخت. نوشیروان دید و ناراحت شد اما باز نوشیدنی را نوشید و پرسید چرا چنین کردی؟ دخترک پاسخ داد: «از آن­ که تو را تشنه ­دیدم و جگر گرم. اگر آن خاشاک نبودی، تو آن آب آهسته نخوردی و تو را زیان داشتی» (غزالی، 1389: 77 ).

نظام الملک در آغاز فصول برای ملکشاه هجده ساله، واژه­ «پادشاه» را به­کار می­برد ولی در حکایت­ها از ضمیر «تو» در قالب شخصیت­های داستان استفاده می­کند: «پادشاه را چاره نیست از ندیمان شایسته داشتن و با ایشان گشاده و گستاخ در آمدن...» (نظام الملک، 1386: 134)، اما غزالی ملکشاه را با ضمیر «تو» خطاب می­کند­ که علاوه بر مفهوم صمیمیّت، با توجه به روحیات صوفیانه­ غزالی، می­توان ناچیزانگاری قدرت دنیوی را نیز از آن اراده کرد: «زینهار تا فراخ نروی که عمّالِ تو چون ستوری بود که چون سبزه بیند، بسیار خورد و فربهی او سبب هلاک او باشد» (غزالی، 1389: 35).

2-2) تحقیر و توهین: یعقوب لیث پس از فتح نیمه­ شرقی ایران و عراق، به بغداد لشکرکشی کرد تا خلیفه­ بغداد را به اطاعت خود درآورد اما در میان سپاه یعقوب، امرای خراسان با خلیفه علیه او هم­دست شدند و یعقوب شکست خورد و به خوزستان گریخت. وقتی خلیفه شنید که او به خوزستان گریخته، نامه­ای با این عبارات به او نوشت: «ما را معلوم شد تو مردی ساده­دلی. ایزد تعالی صنع خویش به تو نمود و تو را هم به لشکر تو بشکست و خاندان ما را نگاه داشت» (نظام­الملک،1386: 18). «تو» در این عبارات در برابر «ما» به­کار ­رفته و هم­چنان ­که منظور از «تو»، تحقیر مخاطب و قدرت اوست، مراد از «ما» نیز بیان حقانیّت و عظمت گوینده و خاندان اوست. از این­رو، تو و ما مفهومی فراتر از شخص یا اشخاص می­یابند.

2-3) تفخیم و بزرگداشت: صالح به یحیی­بن­خالد برمکی گفت: «هرگز گردنده­ فلک چون تو مردی بیرون نیاورده است و نیاورد» (غزالی،1389: 112). «دریغا چون تو خلقی که اندر زیر زمین شوی» (غزالی، 1389: 112)؛ در این عبارت، دریغِ گوینده به خاطر بزرگی مخاطب و احساس فقدان اوست.

 3) ضمیر او: در متون کهن برای تکریم و یا ترس غالباً از صیغه­ غایب/ او، به­جای حاضر/ تو استفاده می­شد. اگرچه نگارش با این شیوه در هر دو کتاب کاربرد دارد اما بسامدش در سیاست­نامه بیشتر است: «ایزد تعالی پادشاهی پدید آورد عادل و عاقل؛ او را دولتی دهد­ که همه­ دشمنان را قهر کند» (نظام­الملک،1386: 144). غزالی برای انذار ملکشاه، ضمن جان­بخشی به دنیا و تشبیه آن به جادوگر، ضمیر وی/ او را برای دنیا به­کار می برد: «... زشت و سبز چشم و دندان­های وی بیرون آمده است...» (غزالی، 1389: 34).

4) ضمیر ما: شاهان در مواقعی که احساس خطر می­کردند، برای ترساندن دشمن و تهییج لشکریان خود،  ضمیر «ما» را به ­کار می­بردند؛ مثلاً خلیفه­ بغداد برای جمع­آوری لشکر علیه یعقوب لیث، اطاعت از خود را اطاعت از خدا و رسول او می­داند و از «خود» با ضمیر «ما» یاد می­کند: «اکنون کیست از شما که او بهشت را بر دوزخ برگزیند. با ما باشد، نه با مخالف ما؟» (نظام­الملک،1386: 18). در نصیحه­الملوک ضمیر «ما» اساساً در معنای جمع و رایجش به ­کار رفته­ است.

5) ضمیر شما: ضمیر شما اغلب در موقعیّت­های جمع به ­کار رفته و کاربرد حقیقی خود را دارد، اگرچه می­توان معنای احترا­م­آمیز را هم از آن استنباط کرد: «قیصر روم رسولی به مدینه فرستاد تا بنگرد عمَر چگونه مردی است. چون به مدینه رسید، پرسید ملک شما کجاست؟ گفتند ما را ملک نیست» (غزالی،1389: 21).

6) ضمیر ایشان: غزالی و نظام­الملک ضمیر ایشان را در مفهوم جمع، هم برای فرادستان و هم برای فرودستان به ­کار برده­اند، یعنی ضمیر ایشان مثل فارسی امروز در هیچ یک از دو کتاب معنای احترام­آمیز ندارد: «غلامان و چاکران و... خود را مهذّب دارد و به ظلم ایشان رضا ندهد که او را در ظلم به ایشان بپرسند» (غزالی، 1389: 25) یا در سیاست­نامه: «چه بسیار وقت بوده است که والیان، مقطعان و جاسوسان و امرا، سر مخالفت و عصیان داشته­اند. پادشاه در وقت بر نشسته است و تاختن برده، عزم ایشان باطل کرده» (نظام­الملک، 1386: 77).

  خواجه و غزالی گاهی به جای ضمایر شخصی از ضمایر مبهم «هرکس و هرکه...» استفاده می­کنند و چون مجال انتقاد مستقیم و صریح از زراندوزی و دلبستگی شاهان و دولتمردان وجود نداشته، می­توان آن­ها را دارای معانی کنایی و تعریضی نسبت به صاحبان قدرت و منصب دانست؛ مثل «هر که را نعمت بسیار و باغ و بوستان و کنیزکان و غلامان و زر و سیم بیشتر، رنج و فراق وی به جان دادن بیشتر بود از آن کسی که اندکی دارد» (غزالی،1389: 35) یا «هر که این پندها را به­ کار بندد، در احوال مملکت او را به هیچ مشیری حاجت نباشد» (نظام الملک،1386: 189).

6-1-1-2. صفت­ها

      گزینش و کاربرد صفت­ها نمودار محبت یا نفرت نویسنده نسبت به مخاطب یا موضوع است. نفرت و بیزاری نظام­الملک نسبت به پیروان مذاهب دیگر، جز حنفی و شافعی و علاقه­اش به مذاهب مذکور از صفت­هایی که برای پیروانشان به­ کار می برد، کاملاً آشکار می­شود. مانند نمونه­های ذیل:

              ـ نوشـروان عادل (46)                                ـ مازیار گبر  (319)

               ـ حنفی پاکـیزه (162)                                ـ مزدک بدکیش (192)

               ـ اردم رافضــی  (163)                                ـ سینباد گبر (207)

تنها دلیل نفرت خواجه از مزدک، مازیار و سینباد، مذهبشان است و نشانه­اش هم صفت­های دال بر بدمذهبی آنان از دیدگاه اوست. خواجه هر شیعه­ اسماعیلی یا اثنی عشری را رافضی می­خواند و در حقیقت از ملکشاه گله داشت که چرا مثل او نسبت به پیروان سایر مذاهب و واگذاری مناصب به آنان عصبیّت نداشت­؟ گویی تعصب نداشتن ملکشاه، موقعیت سیاسی خواجه را به ­خطر می­­انداخت: «در روزگار محمود و مسعود و طغرل و الپ ارسلان هیچ گبری و ترسایی و رافضیی را زهره­ آن نبودی که پیش ترکی شدندی و دبیران خراسانی حنفی مذهب یا شافعی مذهب پاکیزه باشند. دشمنان همان بِه که در میان ما نباشند» (نظام الملک، 1386: 162). از این­رو، نظام­الملک پیروان مذاهب دیگر را دشمن می­خواند و نابودیشان را آرزو می‌کند. پاره­ای دیگر از صفت­هایی را که خواجه به­ کار ­می­برد، مفهوم تحقیر جنسیتی دارند. مثل استعمال «گندپیر» (36) یا «ضعیفه» (37) برای توصیفِ ضعف زنان، به­خصوص زنانِ غیر درباری؛ اما غزالی در انتخاب و کاربرد صفت­ها تعصبی نشان نمی­دهد و همان صفت­های معمول را به­ کار ­می­گیرد، مانند سلیمان پیغامبر (336)، یونان دستور (224)، جالینوس حکیم (231) و در دو مورد از صفت­های ملامت­آمیز استفاده­ کرده است: یکی یزدگرد بزهکار (91) و دیگری مروان [بن حکم] حمار (88 ).

6-1-1-3. لقب­ها و خطاب­ها

نحوه­ خطابِ خود و دیگران می­تواند نمودار احساس فرادستی یا فرودستی باشد. نظام­الملک فصل چهلم کتابش را به القاب شاهان اختصاص داده و از بی­توجهی ملکشاه در انتخاب القاب گله می­کند: «عادت نرفته بود هرگز که امرای ترک لقب خواجگان بر خویشتن کنند» (160) و او را با القاب و انسابی چون: خداوند عالم، شهنشاه اعظم (10)، از نسل افراسیاب بزرگ (11)» مورد خطاب قرار می دهد تا او را از پایگاه اجتماعی اش آگاه کند؛ اما غزالی شاه را با القابی چون «ای سلطان اسلام (63)، ای ملِک شرق (32)» خطاب می­کند که نسبت به القاب اسنادی خواجه، به واقعیّت نزدیک­تر و از غلوّ، دور­تر است و گاهی هم به­جای القاب، از ضمیر «تو» استفاده می­کند و علاوه بر اغراضی که درباره ضمیر گفته ­شد، تلویحاً سیادت علمی و معنوی خود بر شاه سلجوقی را نیز مطرح می­کند.

6-1-1-4. وجه افعال

وجوه افعال، انگیزه­ ساخت گزاره­ها را روشن می­کنند زیرا وجوه افعال، تابع اهداف نویسنده از نگارش است و چون خواجه و غزالی آثارشان را برای تعلیم آیین کشورداری براساس مبانی ایدئولوژیک نوشتند، فعل­های امری و التزامی در آن­ها کاربرد گسترده­ای دارد و  آن را می­توان متأثر از سبک پندنامه­ها و آیین­نامه­ها دانست. از طرف دیگر چون این آثار به درخواست ملکشاه سلجوقی نوشته ­شدند، اظهار فضیلت و سیادت نویسندگان بر ملکشاه را نیز می­توان از لحن جمله­ها و وجه فعل­ها دریافت­ کرد؛ چنان ­که نظام­الملک می­آورد: «تا دانسته باشی ­که پادشاهان همیشه در حق ضعفا اندیشه­ها داشته­اند، از بهر نیکنامی این جهان و رستگاری آن جهان را... باید­ که احوال کافه­ مملکت یگان یگان بدانند...» (نظام الملک، 1386: 58). اگرچه خواجه می­کوشد تا با کاربرد ماضی نقلی «داشته­اند» و مضارع التزامیِ «بدانند» به صیغه­ غایب، از شدّت وجه آمرانه­ گزاره­ها بکاهد اما بار تحکّمی قیدهای «همیشه و باید» چنان شدید است که آن را کم اثر می­سازد. غزالی احکام شرعی را با وجه امری به شاهِ نو مسلمان، آموزش می­دهد: «روز آدینه پیش از صبح برخیز و غسل کن و جامه­ای درپوش... نماز بامداد را به جماعت بکن» (غزالی، 1389: 14) و عبارت «بدان ای سلطان عالم» (26، 42 و 33)، «بدان ای ملک مشرق» (12)، «بدان ای ملک» (17) را همواره به ­کار می­برد: «تا بدانی که هرکه او را جفت نیک بود، همه­ کارهای دنیا و آخرت او به سامان بود» (غزالی، 1389: 143)؛ حرف «تا»ی تنبیه و وجه التزامی «بدانی»، نمودارِ هشدار به شاه، و ضمایر مبهم «هرکه و همه»، نشانه­ کلّی­گرایی و قطعیت موضوع در کلام غزالی است یا در نمونه «مردم اگر عالم بود، چون او را خرد نبود، جاه و مرتبتش نبود» (غزالی، 1389: 134) و «...اگر جز این کند [مجرم دوباره خطا کند] از پایگاه و چشم ما بیفتد و آن­گاه آن، کرده­­ او بود نه آنِ ما» (نظام ­الملک،1386: 128)، هدف از کاربرد حروف شرط «اگر» و فعل­های التزامی «بود، نبود و کند»، نوعی اتمام حجّت، تحریض شاه به خردگرایی و قانون­گرایی و هشدار به پیامدهای ناگوار و قطعی آن­هاست. غزالی به کمک وجه التزامی، وزیران و کدخدایان را ملزم به رعایت سنن نیک و عدالت می­کند: «پس وزیران و کدخدایان باید راه و آیین پیشینگان نگاه دارند... رسوم بدانند و به اندازه و توانایی بر رعیت بار نهند» (غزالی، 1389: 100) یا خواجه با کاربرد قید «هرگز»، بر قطعیت وجه خبری و الزام پادشاهان بر عمل به نصیحتش تأکید می­ورزد: «پادشاهان بیدار و وزیران هشیار، به همه روزگار هرگز دو شغل یک مرد را نفرموده­اند و یک شغل دو مرد را» (نظام الملک، 1386: 161).

6-1-1-5. لحن کلام

لحن، آهنگ بیان گوینده است که اگر از موضع قدرت و فرادستی باشد، غالباً آمرانه، توبیخی و تکبرآمیز و اگر از موضع ضعف و فرودستی ادا شود، التماسی، تمجیدی، ستایشی و به­ندرت شکایت­آمیز است. انواع لحن در آثار مورد نظر عبارتند از:

 

1) لحن آمرانه/ توبیخی و التماسی

لحن آمرانه و توبیخی بیشتر در کلام فرادستان، اعم از شاهان، وزیران و مأموران شکنجه دیده­ می­شود؛ مثلاً خواجه از زبان نوشیروان به بزرگان می­گوید: «تا دانید که من این سیاست از گزاف نکردم. بعد از این­ با ستمکاران جز با شمشیر سخن نخواهم ­گفت» (نظام الملک، 1386 :54). در این­جمله فعل التزامی، ادات تحذیر، حصر و قصر، نقش مؤثری در شکل­گیری لحن آمرانه­ و توبیخی دارند.

غزالی برای این ­که از غرور و قدرت ملوکانه بکاهد و با خوار­ساختشان در برابر مرگ، به عدالت و آخرت اندیشی‌شان بر­انگیزد، کلام ملک­الموت را به ­شدّت آمرانه ادا می­کند: «یکی از جباران بزرگ گفت: تو کیستی و تو را که راه داد در خانه­ من؟ گفت: من آنم که مرا هیچ جانب باز نتواند داشتن. از سیاست هیچ پادشاه نترسم. گفت: تو ملک‌الموتی؟ گفت: آری. یک ساعت مهلت ده. گفت: هیچ ساعت و هیچ نَفَس نمانده است. لاجرم دوزخ و خشم خدای جای تو خواهد بودن» (غزالی، 1389: 73). در عبارات مذکور شاه در برابر لحن توبیخی ملک­الموت، لحن ملتمسانه اختیار می­کند. لحن التماسی در سیاست­نامه، لحن خاص فرودستان به­ویژه رعایاست مثل‌ آن­چه­ به­عنوان روزنامه در قالب حکایت بهرام گور و راست­روشن یا انوشیروان و... نوشته شده است: «ای ملک [نوشروان] اگر جهانداری، داد این پیرزن ضعیفه بده و قصّه­ او را بخوان. نوشروان تا قصّه­ او بستد و بخواند، آب در دیده­ نوشروان بگردید» (نظام الملک،1386: 50).

 

2) لحن ستایشی/ تمجیدی

شاه در حکومت­های سلطنتی در رأس هرم قدرت قرار دارد و رفتار دیگران به­ویژه وزیران با آنان غالباً ستایشگرانه و مداهنه­آمیز است. خواجه برای تأثیر کلام و دستیابی به خواست هایش در خطاب با ملکشاه، به زبانش لحن ستایشی و تمجیدی می­بخشد. او با این ترفند ضمن این­ که فاصله فرادستان و فرودستان را بیشتر می­کند، با تطهیر شاه از گناهان، شخصیّت قدسی و در عین حال، خودکامه و تحمل­ناپذیر به او می­بخشد. خواجه در این کار آن­قدر زیاده­روی کرده که شاه را با برگزیده­ خدا برابر می­نهد: «ایزد تعالی در هر عصری یکی از میان خلق برگزیند و او را به نصرهای پادشاهانه آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو باز بندد و هیبت و حشمت او را اندر دل­ها و چشم خلایق بگستراند...» (نظام الملک، 1386: 5)؛ اما ستایش­های غزالی از لونی دیگر و نشانه وارستگی و بی­نیازی او از منافع دنیوی است. او با استناد به گفتارها و کردارهای بزرگان صوفیه و حکمای یونان عملاً به ستایش شخصیّت والای معنوی و اخلاقی آنان می­پردازد؛ ستایشی که مستحق آن نیز هستند: «فضیل بن عیاض می­گوید: اگرم دعا مستجاب گشتی، بر سلطان عادل دعا کردمی زیرا که صلاح او صلاح جهان است و آرایش بندگان است» (غزالی، 1389: 153). «مردی اقلیدس را گفت: نیاسایم تا تو را بی­جان نکنم. او گفت: نیاسایم تا خشم از دل تو بیرون نکنم» (غزالی، 1389: 257).

 

3) لحن موازی و همپایه

لحن موازی تا حد زیادی به کمیّت و کیفیّت گفت­وگوها، انتخاب ضمایر و وجه افعال وابسته است. اگر «ارتباط کلامی زنجیره­ای و بدون مکث بین دو یا چند نفر برقرار شود، بیانگر احساس همپایگی شخصیت­هاست و اگر مخاطب بیشتر سکوت کند و نوبت خود را به دیگری بدهد، نشان دهنده­ ناهمپایگی موقعیّت طبقاتی-اجتماعی و احساس فرودستی اوست»(یول،1378: 18). لحن موازی در سیاست­نامه کاربرد چندانی نداشته، غلبه با صدای فرادستان است و سکوت فرو­دستان در برابر دیالوگ­های طولانی و حتی چند صحنه­ای فرادستان، اعم از شاه، درباریان، لشکریان و مقطعان، ناهمپایگی­ها را بیشتر نمایان می­سازد. لحن موازی تنها ­هنگام ارتباط درویشان با شاهان­ که حلقه واسط فرودستان و ستمدیدگان با شاه هستند، پدیدار می­گردد. برای نمونه، خواجه در ماجرای بازرگانی که امیری حق او را خورده و بعد از یک­سال­ و نیم تلاش بی­حاصل به توصیه­ درویشی، سراغ درزی رفت و او شاگرد خردسالش را به دربار فرستاد و پیامش را به شاه رساند، لحن پیامِ درزی به شاه را آمرانه توصیف می­کند. گویی جای فرادست و فرودست در این­جا عوض می­شود تا قدرت شاه تعدیل گردد: «[پیام درزی] مردی از دست تو  [امیر] به تظلّم پیش من آمده است و حجتی به اقرار تو به مبلغ هفتصد دینار در دست دارد. خواهم که هم اکنون زر این مرد به وی رسانی با تمام و کمال و تغافل روا نداری» (نظام­الملک،1386: 18)، شاه نیز در مدّتی کمتر از یک ساعت به دکان درزی می­آید و دست درزی را می­بوسد و به­ خاطر تأخیر در پس­دادن زر، بسیار عذر­خواهی می­کند (نظام الملک، 1386: 19).

این­ که غزالی خود را «خداوند کتاب» (غزالی، 1389: 56، 149 و 151) می­خواند و شاه را با ضمیر «تو» (غزالی، 1389: 12و 54) مخاطب قرار می­­دهد، نشانه موازی انگاری موقعیت خود با شاه است. هم­چنین او به ارتباط موازی شاهان با عارفان اشاره می­کند: «هارون به خانه­ فضیل­ عیاض رفت و از او خواست که پندی به او دهد. فضیل گفت: یا امیرالمؤمنین! جواب خدای را ساخته باش روز قیامت که تو را با هر مسلمانی یک­به­یک بنشاند و انصاف ایشان از تو طلب کند. هارون به گریستن ایستاد» (غزالی، 1389: 214). علاوه بر این غزالی از شاه می­خواهد که با زیردستان به عدل و بر اساس موقعیت همپایه رفتار کند: «عدل به تمامی آن بود که مجهول بی­نام را با معروف با جاه و حشمت در خصومت و داوری برابر داری و به هر دو به یک چشم نگری» (غزالی، 1389: 66)؛ یا در تحریض پادشاه به عدالت، به رسم پادشاهان عجم اشاره می­کند ­که: «ملک با خصم خویش هم­چنان به دو زانو نشستی و موبد موبدان را گفتی هیچ گناه نیست نزد خدای ­تعالی بزرگ­تر از گناه ملوک» (غزالی، 1389: 91). بنابراین می­توان گفت عنوان دو کتاب، براعت استهلال و مفهوم نمادین دارد، یعنی عنوان سیاست­نامه، دال بر نگاه فرادستی، لحن­ِ آمرانه و آموزش آیین سیاست مذهبی به قصد تسلّط بر دنیا و تفوّق بر دیگران است، در­ حالی ­که عنوان نصیحه­الملوک دال بر نگاه همپایگی، لحن موازی، خدمت به دیگران و آموزش آیین سیاستِ اخلاقگرا به نیّت رستگاری در دنیا و آخرت است.

6-2. تحلیل کنش­های غیرکلامی

ارتباط­ غیرکلامی نقش مهمی در درک شخصیّت­پردازی و لحن گفت­وگوها دارد و تحلیل کنش­های غیرکلامی در سیاست­نامه و نصیحه­الملوک به­ویژه در حکایات، می­تواند ابزار مناسبی برای تبیین هرچه بهتر ویژه­زبان قدرت باشد. پژوهشگران مطالعات غیرکلامی معتقدند که تنها 35 درصد از معنی در یک وضعیّت خاص با کلام به دیگران منتقل می‌شود و 65 درصد باقی­مانده در زمره­ غیرکلامی است» (رضی و حاجتی، 1390: 67). ارتباط غیرکلامی نقش مهمی در شناخت شخصیت­های داستان و طرز شخصیت­پردازی نویسنده دارد. کنش های غیرکلامی را به چهار دسته عمده: 1) حالات چهره (Fase Moods)؛ 2)­حرکت­ اندام (Body­Movment)؛ ­3)پیرا­زبان­(Paralanguage)؛ 4)­بوم­پایی (Territoriality) تقسیم کرده­اند (رضی و حاجتی، 1390 :78). در ارتباط­های غیرکلامی مثل دیداری اوّلین عضوی که اطلاعات زیادی را به مخاطب منتقل می­کند، حالات چهره، مثل نگاه خیره، زردی و درهم ریختگی چهره، لبخند و... است­ که بسیار متأثر از حالات غریزی و درونی­اند. در کنار چهره، حرکت اندام­ها چه به صورت مفرد یا ترکیبی در شناخت روحیات افراد نقش دارد؛ مثلاً ناخن­ جویدن، بازی با انگشتری یا انگشتان، تند­تند راه­رفتن و برگشتن همه این­ها حالت اضطراب و نگرانی را می­رسانند. پیرازبان هم به ارتباط صوتی بدون استفاده از کلمات توجه دارد؛ مثلاً زیر­ و بم شدن صدا، با توجه به فضای متن می­تواند نشانه­ ریشخند، همدلی، پنهان­کاری، اقتدار و جز آن باشد. ضمن این ­که اطلاعاتی درباره­ وضع جسمانی، سن و جنسیت افراد نیز به مخاطب می­دهد (رضی و حاجتی، 1390: 71ـ 79). به عقیده­ جوزف پی فرگاس «انسان­ها معمولاً به ­جای مالکیت دائمی، ادعاهای قانونی بر محدوده یا وسایلخاصی دارند و بدین­گونه محدوده و وسایل خود را از دیگران مجزا می­کنند؛ مثل ادعای مالکیّت بر خانه، وسایل زندگی، مصنوعات، لباس، خوراک و زیورآلات» (رضی و حاجتی، 1390 : 80). در این دو کتاب به­جز پیرا زبان، سه نوع دیگر کاربرد دارد.

 

6-2-1. زبان بدن

به ­عقیده بعضی از محققان، «زبان بدن» بیشتر در رفتارهای زیردستان دیده ­می­شود (پیز، 1386: 28) اما بررسی سیاست­نامه و نصیحه­الملوک، عکس این مطلب را ثابت می­کند زیرا دیالوگ و حتی مونولوگ فرودستان در متون مذکور بازتاب نیافته تا بر ارتباط غیرکلامیشان دلالت­ کند. در سیاست­نامه و نصیحه­الملوک جز چند نمونه­ ذیل، زبان بدن بسامد چشم­گیری ندارد:

«علی نوشتگین بر نشست با بوشی [=هیبت] عظیم از خیل و غلامان و چاکران [=غرور] و... قضا را محتسب در میان بازار تا نوشتگین را چنان مست دید، بفرمود تا کسی بر دستش نشست، یکی بر پای و به دست خویش چهل چوب بزدش بی­محابا، چنان ­که زمین به دندان می­گرفت [=شدت احساس درد] و حاشیت و لشکرش می­نگریستند و هیچ کس زهره­ آن نداشت که زبان بجنباند [=ترس شدید]» (نظام­الملک، 1386: 65). از این عبارات مشخص می­شود که قدرت محتسب بازاری بیشتر از فرمانده­ سپاه است. نوشتگین در حین خوردنِ چهل تازیانه، جرأت اعتراض ندارد و بقیه هم حق دفاع از او را ندارند. غزالی در ماجرای زیادبن­ابیه از گردن زدن بی وقفه­ او سخن می­گوید که باعث شده بود مردم از ترس نتوانند از خانه­های خود خارج شوند (غزالی، 1389: 73). جعفر برمکی به میهمانی سلیمان­بن­عبدالملک دعوت شده­ بود اما سلیمان به­خاطر زهری که در انگشتری او بود، «تیز تیز در او نگریست و پس، روی ترش کرد و به خشم گفت: «برخیز از پیش من»، حاجبان سبک او را برگرفتند و بازگردانیدند و هیچ­کس ندانست که سبب آن از چه بود» (نظام­الملک،1386: 177). فرودستان حق ندارند حتی با هم­رتبه­های خود در چند و چون ماجرا تفحص کنند. اشاره به انواع زور و شکنجه در هر دو کتاب ­که حکایت از رفتار سجلوقیان با منتقدان و مخالفان خود دارد، می­تواند دال بر درونی­ نشدن ایدئولوژی نظام حاکم برای مردم و عدم مقبولیّت و مشروعیّت سیاسی- اجتماعیشان باشد.

6-2-2. بوم­پایی

بوم­پایی ارتباط تنگاتنگی با قدرت دارد و عناصری چون چهار بالش قدرت، تاج مرصّع شاهانه، انگشتری مُلک و... در متون تاریخی و سیاسی، نمونه­هایی از آن هستند. ­از این­رو، ژست­ها، اداها، شیوه­ راه­ رفتن و نشستن، حساسیّت نسبت به وسایل و محدوده­ زندگی شخصی ­که از آن­ها به ­عنوان بوم­پایی (territoriality) یاد شده (رضی و حاجتی، 1390: 80)، بیشتر مناسب رفتار و روحیه­ فرادستان است. نظام­الملک برای تفاخر به ملوک عجم، غزنویان و... حکایت‌هایی از آنان نقل­می­کند. بوم­پایی در این حکایت­ها بسامد بالایی دارد: «بیشتر از ملکان عجم دوکانی بلند ساختندی و بر پشت اسب بر آن­جا ایستادندی تا متظلمان­ که در آن صحرا گرد شده ­بودندی، همه را بدیدندی... سپس به جایی خالی بنشستی و ایشان را پیش آوردی تا به آواز بلند حال خویش می­گفتندی» (نظام الملک، 1386: 14). این­که شاه بر مکانی بلند از فاصله­ دور می­نگرد و می­خواهد که دیگران به او نزدیک نشوند و از فاصله­ دور و با صدای بلند حرف بزنند، نمودهایی از بوم­پایی است. نمونه­های دیگری از بوم­پایی در سیاست­نامه عبارتند از: حساسیّت خواجه و شاهان غزنوی در انتخاب القاب، تعداد غلامان، درباریان، کنیزکان، لشکریان و سپاهیان، شیوه­ بار دادن عام و خاص، نشستن یا ایستادن حاجبان، نحوه­ چیدن سفره در مقابل رسولان، نحوه­ تنبیه و شکنجه­ مجرمان.

چون غزالی صوفی زاهدی بود که به دربار و شغل­های درباری تن درنمی­داد، شاه را از دلبستگی به زر و زیور باز داشته، او را به آبادانی دنیا و رفتار عادلانه با رعایا برمی­انگیزد. در واقع او بوم­پایی شاه را در این می­داند که به حرف­های عمّال بسنده نکند، اعمال کارگزاران را پنهانی زیر نظر گیرد و اجازه دهد تا رعایا آزادانه قصّه (شکایت­نامه) بنویسند و عمّالش نتوانند مخفیانه بر آنان ستم کنند. با این ­حال غزالی در شرح رفتار شاهان، بوم­پایی آنان را نیز توصیف می­کند: «پادشاه در یک روز خواست که برنشیند به غلبه و امیران و سپاه لشکر خویش را برنشاند... جامه­های گرانمایه فرمود تا آوردن و درپوشید با خویش گفت که در جهان کیست چون من؟!» (غزالی، 1389: 38). اما غزالی با طرح تقابل شاه و گدا یا اولیای مستور، عواقب دنیاطلبی شاهان را در ادامه­ مطلب می­آورد که ملک­الموت در لباس فقیران ظاهر شد، شاه با چشم حقارت به او نگریست و ملک­الموت چندان مهلت نداد که به خانه برگردد و در بستر بمیرد؛ در برابر چشم همه­ مردم و زیردستانش جانش را بر همان اسبی که با غرور بر آن نشسته بود، گرفت (غزالی، 1389: 39).

 

7. گفت­وگو

یکی دیگر از بحث­های مهم در رویدادهای گفتاری، اجازه­ صحبت و نوبت­گیری در گفت­وگوست (یول، 1378: 100). اگر فردی متکلّم وحده باشد و دیگران حق صحبت نداشته­ باشند، در حقیقت زبان فرادست را به­ کار گرفته و بقیه را فرودست انگاشته ­است. علّت سکوت فرودستان هم می­تواند متعدد باشد، مثل ترس از تنبیه، شکنجه، تحقیر، توبیخ و جز آن اما اگر انتقال کلام از گوینده به دیگری پیوسته و بدون مکث صورت­ گیرد، بیانگر ارتباط موازی و احساس همپایگی گوینده با مخاطب است. نوع دیگر، آن است که اگر گویندگان در کلام هم وارد شوند یا بیانگر احساس برتری و رعایت نکردن وجهه­ شخصیّتی یکدیگر است (یول، 1378: 102). توالی یا نوبت­گیری در مکالمه در سیاست­نامه دیده نمی­شود، مثلاً اگر درخواستی صورت ­می­گیرد، یا پاسخی شنیده نمی­شود یا ردّ می­شود و یا پاسخ غیر ارجح (خلاف انتظار) شنیده می­شود، مثل تنبیه، شکنجه، تأخیر، مکث و... .

نظام­الملک در آغاز فصول، شاه را با ضمیر غایب خطاب می­کند و گفت­وگوی شاه و درویش، رعیت و درویش و شاهان با یکدیگر تنها در حکایت­ها دیده می­شود. همین مطلب بر نادیده انگاشتن تعامل و گفت­وگو در سیاست­نامه دلالت دارد اما برخلاف سیاست­نامه در حکایت­های غزالی این توالی گفت­وگو در حکایت­هایی مثل حکایت منصور و یحیی برمکی (112)، خسرو پرویز و صیاد (150) و... به ­خوبی مشاهده می­شود. حجم زیاد حکایت­ها در هر دو کتاب (سیاست­نامه 71 و نصیحه­الملوک 75 حکایت) ماهیّت تعلیمی و ایدئولوژیک آن­ها را بازگو می­کند اما از سوی دیگر، ضعف ارتباط موازی، گفت­وگوی صریح و رو در رو بین شاه و وزیر و شاه و صوفی را نیز برجسته می­کند.

 

8. تحلیل طرح­واره­ قدرت در سیاست­نامه و نصیحه­الملوک

اصطلاح طرح­واره (schema) به ساختار دانش ذهنی از پیش تعیین­شده­ای که برگرفته از باورها، تجارب روزمره و فرهنگی است­ اطلاق می­شود که انسان در آن پرورش می­یابد (یول،1387: 121). ارزش بررسی این طرح واره­ها در آن است که منجر به شکل­گیری ویژه­زبان مشترکی در متون کلاسیک می­شود و ارتباطی عمودی بین آن­ها برقرار می­کند؛ مثلاً ستایش  فرادستان در فرهنگ ایرانیان پسندیده است اما ممکن است در فرهنگ­های دیگر، توهین تلقی­ شود. بنابراین طرح­واره­ها بسیار متأثر از فرهنگ­ها هستند. از جمله معایب طرح­واره­های فرهنگی، شکل­گیری نظام­های طبقاتی و ایستا و بدون پویایی و تغییر در جابه­جایی و انتقال روابط است. گواه این مدعا غلبه­ طولانی مدّت نظام کاریزماتیک و بیان تقابلی در آثاری مثل تاریخ بیهقی، سیاست­نامه، نصیحه­الملوک، تاج، تحفه، قواعد­السلاطین... است که علی­رغم فاصله­ ‌زمانی، ویژه­زبان مشترکی دارند؛ حتی شکل و شیوه­ نگارش نویسندگان این آثار نیز شبیه هم است. به­عبارت­دیگر، سبک و موضوعات تازه در این آثار دیده ­نمی­شود و با این­که روی صحبت آنان با شاهان و اصلاح آنان است اما باز هم، منفعل عمل می­کنند و گاهی حتی تثبیت روابط قدرت را تعقیب می­نمایند. طرح­واره­ قدرت مشترک در هر دو کتاب را می­توان در نمودار ذیل خلاصه کرد:

                                                        نمودار شماره 1: طرح­واره­ قدرت

 
   

 

 

 

                                   سیاسی ـ مذهبی        اجتماعی            جنسیتی

 

8-1. قدرت سیاسی ـ مذهبی

چون آیین کشورداری ایران بر پایه­ اندیشه­ ایران­شهری بنا شده ­بود، دین و سیاست در کنار یکدیگر بودند و شاه رکن اوّل و صاحب فرّه­ ایزدی تلقی می­شد. در این نگاه کاریزماتیکی، شخصیّت دینی و سیاسی شهریار با هم ترکیب­ می­شد تا دغدغه­ اصلی کشورداری، یعنی اجرای عدالت، تحقق­ یابد (پیرا، 1378: 157).

یران عصر سلجوقی پر از آشوب و تاخت و تاز مغولان و غلامان ترک نژادی بود که لفظاً مسلمان می­شدند و تظاهر به دینداری می­کردند تا از خلیفه­ بغداد، جواز حکومت دریافت­ کنند. مردم نیز از ترس ستم و خون­ریزی و اعتقاد به این­ که اطاعت از شاه واجب است، سکوت می­کردند. سنّت شیعه­کشی که از دوره­ محمود غزنوی شروع شده­ بود، در این دوره شدّت یافت. ترکان سلجوقی کوشیدند تا با انتساب خود به افراسیاب در بین ایرانیان جا باز کنند اما این سیاست مؤثر واقع نشد و ناگزیر به سیاست مذهبی و تظاهر به اسلام و دینداری روی آوردند (صفا،1373: 2/67). از ­این­رو نظام­الملک و غزالی کوشیدند تا شاهان سلجوقی نومسلمان را با احکام دین اسلام آشنا کنند. در این میان، خواجه کفه­ دین را از سیاست سنگین­تر می­کند تا با این دستاویز، مذهب حنفی و شافعی را بر سایر ادیان و مذاهب ترجیح دهد. حتی گاهی توصیه می­کند که شاه با تنبیه و شکنجه به غربال­گری مذهبی بپردازد تا حنفیان و شافعیان امور کشوری را در دست گیرند: «اگر دریابی گروهی را که رافضی گویند، باید ­که همه را بکشی که ایشان کافرانند [حدیث نبوی] آخر­ زمان گروهی پدیدار آیند، ایشان را رافضی­گویند و هر ­گه که بینید ایشان را بکشید» (نظام الملک،1386: 251). غزالی در نصیحه­الملوک چندان از کینه­کشی مذهبی سخن نمی­گوید. شاید به این دلیل ­که دوره­ غزالی آرام­تر و امن­تر از زمانه­ نظام­الملک بود. به علاوه، غزالی با این ­که مثل خواجه، سنی شافعی است اما مثل او تعصب دینی ندارد؛ البته در مواردی با طرح داستان­هایی از ملوک عجم، خواهان کوتاهی دست رعیت از امور کشورداری می­شود. به اعتقاد خواجه و غزالی، شاه باید طوری کشور را اداره کند­­ که فرودستان، فرادست نشوند و از هیبت شاه هراسان باشند: «پس واجب چنان کند پادشاه را که سیاست کند و... هیبت او چنان باید که چون رعیت او را از دور ببینند، نیارند برخاستن... جور سلطان فی‌المثل چندان زیان ندارد که یک­ساله جور رعیت» (غزالی، 1389: 71). گزاره­های غزالی نیز آهنگ ایدئولوژیک دارند و او با این ­که عالمی زاهد و سیاست گریز است، شیوه­های فزونی قدرت شاهان و ضعف رعایا را نیز آموزش می­دهد.

8-2. قدرت اجتماعی

منظور از قدرت ­اجتماعی میزان نفوذ افرادی است که نه فرودستند و نه فرادست بلکه پل ارتباطی فرادستان و فرودستانند. این قدرت از طریق زور و ثروت حاصل نمی­شود بلکه تنها با محبوبیّت شخصیّتی تحصیل می­گردد و نمونه­ بارز آن، قدرت درویشان و صوفیه است که غلبه­ حس فرادستی صوفیه بر شاهان را بازگو می­کند و برعکس، رعیت، صاحبان حرف و زنان غیرِدرباری از حقوق و قدرت اجتماعی برخوردار نیستند.

8-3. قدرت جنسیّتی

اگرچه سلجوقیان به توصیه­ نظام­الملک و غزالی زنان را در امور سیاسی دخالت می­دادند و به آنان بیش از وزرا اعتماد می­کردند و حاجبه­ که بر حضور زنان سیاسی در امور کشوری دلالت دارد، نیز داشتند؛ با وجود این در ساختار سیاسی سلجوقیان غلبه با مردسالاری است و زنان به عنوان موجوداتی ناقص­عقل و حیله­گر تصویر می­شوند. آنان با طرح خصلت­های زشت زنان می­کوشند تا شاهان را در امور کشورداری به فاصله­گیری از آنان برانگیزند. نظام­الملک با نقل داستان­های آدم و حوا، سیاوش و سودابه، خسرو و شیرین و... سعی در تغییر نگاه ملکشاه نسبت به زنان دارد و در صدد است تا شاه رهنمودهای همسرش را به­ کار نبندد: «چون حاجبه یا خادمی فرمان دهد، لابد فرمان ایشان اغلب برخلاف راستی باشد... نباید که زیر­دستان شاه زبردست گردند، خاصه زنان که اهل سترند و کامل­عقل نباشند و غرض ایشان گوهر نسل است که برجای بماند...» (181). هم چنین مؤلّفان هر دو کتاب فصل­های پایانی را به توصیف شرارت­های زنان اختصاص داده­اند و این نشانه­ اهمیّت جایگاه زنان در دربار سلجوقیان است زیرا «سلجوقیان قومی بیابانگر بودند که به صورت عشیره­ای ـ قبیله­ای حکومت را اداره می­کردند و زنان نقش مهمی در تصمیمات قبیله داشتند» (امیرقاسمی،1376: 103). غزالی عنوان باب هفتم کتابش را «اندر صفت زنان و خیر و شرّ ایشان» می­گذارد و برای اثبات نقص و شرارت آنان، حکایت­های متعددی نقل می­کند. در مجموع، غزالی نظر مساعدتری نسبت به زنان دارد.

 

9. نتیجه­

1. دیدگاه خواجه و عنوان کتاب سیاست­نامه، دال بر نگاه فرادستی، لحن آمرانه و آموزش سیاستِ مذهبی به قصد تسلّط بر دنیا و تفوّق بر دیگران است ولی عنوان نصیحه­الملوک، نشانه­ نگاه همپایگی، لحن موازی، خدمت به دیگران، آموزش سیاستِ اخلاقگرا به نیّت رستگاری در دنیا و آخرت است.

2. ویژه­زبان قدرت یا سیاسی در هردو کتاب، مبانی ایدئولوژیک، از نوع حاکمیت مذهب شافعی دارد لیکن تفاوت در این است­که نظام­الملک معتقد به حذف و حتی قتل غیرِ شافعیان و غزالی معتقد به رعایت عدالت است. از این رهگذر، کاربرد وجوه افعال التزامی و امری در مفهوم قطعیت، یکی از برجسته­ترین نشانه­های مبانی ایدئولوژیک زبان سیاسی در هر دو کتاب است. بنابراین زبان سیاست­نامه ایدئولوژیک­تر از نصیحه­الملوک است.

3. در حوزه­ کنش­های کلامی، به­ویژه کاربرد ضمایر و استعمال القاب و صفات، نظام­الملک قائل به نظام فرادستی است؛ چنان­ که کاربرد صفت­ها نمودار نفرت و خصومت او نسبت به پیروان سایر مذاهب است ولی غزالی در انتخاب صفت­ها، تعصب مذهبی نشان نمی­دهد. از نظر منطق مکالمه نیز در نصیحه­الملوک، نزاکت در تعامل و ادب نوبت­گیری رعایت می­شود در حالی که در سیاست­نامه، تک صدایی حاکمیت دارد. علاوه بر این بسیاری از عناصر کنش­های کلامی در هردو کتاب، دلالت بر اظهار همپایگی نظام­الملک و غزالی با سلاطین سلجوقی دارد.

4. کنش­های غیرکلامی از نوع زبان بدن و بوم­پایی، نظیر انواع زور و شکنجه، دلالت بر فرادستی سلجوقیان و عدم مقبولیّت و مشروعیت سیاسی­شان دارد.  

5. در مجموع می­توان­ گفت که نظام­الملک و غزالی از نظر ذهن و زبان بسیار همانندند و این همانندی را می­توان در مذهب مشترک، ساختار متن و سبک نگارش، ترجیح کشورداری ایران­شهری بر کشورداری ترکان، احترام به صوفیه و نظایر آن­ها مشاهده کرد.

 

منابع
1- اکبری، امیر. (1387­). تأثیر نگرش­های باستانی بر اندیشه­های سیاسی عصر خواجه نظام­ا­لملک طوسی­. فصل­نامه­ تاریخ، س 2، ش 7، ص.ص.34-9.
2- امیرقاسمی، مینو. (1376). نگاهی به مسائل اجتماعی ـ فرهنگی سیاست­نامه و قابوس­نامه. تبریز: دانشگاه تبریز.
3- ایگلتون، تری. (1383). مارکسیسم و نقد ادبی. ترجمه­ اکبر معصوم بیگی. تهران: دیگر.
4- پاک نهاد جبروتی، مریم. (1381).  فرادستی و فرودستی در زبان. تهران: گام نو.
5- پرهیزکار، فاطمه. (1390). بررسی تاریخ بیهقی از دیدگاه جامعه شناسی زبان. پایان­نامه­ کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران.
6- پهنادایان، شاهین. (1389). تأثیرپذیری سیاست­نامه خواجه نظام­الملک از نامه تنسر و کارنامه اردشیر پاپکان. نشریه­ دهخدا، دانشگاه آزاد واحد کرج، ش 3، ص.ص. 97-85.
7- پیرا، فاطمه. (1387). جنسیّت و قدرت در سیاست­نامه­ خواجه نظام­الملک. پژوهش زنان. دوره 6 ، ش 2، ص.ص.169-155.
8- پیز، آلن. (1386). زبان بدن. ترجمه­ سعیده زنگنه. تهران: جانان.
9- دولابوئتی، اتین. (1378). سیاست اطاعت. ترجمه­ ­علی معنوی تهران: نشر نی.
10- رضی، احمد و حاجتی، سمیه. (1390). رمزگشایی از رفتارهای غیر­کلامی در داستان روی ماه خداوند را ببوس. گوهر ­گویا. س 5، ش 2، ص.ص. 88-65.
11- زلیکانی، مرضیه. (1393). ویژه زبان سیاسی در تاریخ بیهقی. پایان­نامه­ کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران.
12ـ ساسانی ، فرهاد. (1389). تأثیر بافت متنی بر معنای متن. فصلنامه­ زبان­پژوهی دانشگاه الزهرا . س 2، ش 3، ص.ص.124-109.
13- صفا، ذبیح الله. (1373). تاریخ ادبیات در ایران. خلاصه­ ج 1و2. تهران: ققنوس.
14- عباس­زاده، خداویردی و یوسف­لو، زهرا. (1391). دادورزی و ستم­ستیزی در سیاست­نامه و قواعدالسلاطین. بهارستان سخن، س 8، ش20، ص.ص. 143-133.
15- صفوی، کوروش. (1383 الف). از زبان شناسی به ادبیات.تهران: سوره­ مهر.
16- -----------. (1383). درآمدی بر معنا شناسی. تهران: سوره­ مهر.
17- عضدانلو، حمید. (1386). زبان سیاست. مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش240، ص.ص.85-72.
18-غزالی، محمد. (1389). نصیحه­الملوک. تصحیح عزیزالله علیزاده. تهران: فردوس.
19- قاسمی، محمدعلی. (1386). قدرت و امنیت در سنت سیاست­نامه­نویسی: مطالعه­ سیرالملوک خواجه نظام­الملک. فصلنامه­ مطالعات راهبردی. س دهم، ش 2، ص.ص. 277ـ 261.
20- کشاورز، محمّدحسین. (1372). ضمایر شخصی و صورت­های خطاب (از دیدگاه جامعه­شناسی زبان). مجلّه­ دانشکده­ ادبیّات دانشگاه تربیت معلّم، ش1، ص.ص. 81-71.
21- گالبرانت، جان کنت. (1381). آناتومی قدرت. ترجمه­ محبوبه مهاجر. تهران: سروش.
22- مدنی، سید جلال­الدّین. (1382). مبانی و کلّیات علوم سیاسی. تهران: اسلامیه.
23- منصوری­،­ علی و غلامی، مریم.­ (1390). بررسی تطبیقی اندیشه­ سیاسی ابوحامد محمد غزالی و خواجه نظام الملک طوسی.  فصلنامه­ سخن تاریخ. س 5، ش 15، ص.ص. 150ـ125.
24- نظام الملک، حسن بن علی. (1386). سیاست­نامه. ویراسته­ عزیزالله علیزاده. تهران: فردوس.
25- نوابخش، مهرداد و کریمی، فاروق. (1388). واکاوی مفهوم قدرت در نظریات میشل فوکو. مطالعات سیاسی، ش 3، ص.ص. 63-49.
26- یول، جورج. (­1387). کاربرد­شناسی. ترجمه­ علی رحیمی و بهناز اشرف­گنجویی. تهران: جنگل.