ضرورت توجه به تصحیف در تصحیح اشعار عربی خاقانی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشگاه جیرفت

چکیده

به اعتقاد مصححان متون، بسیاری از مشکلات تصحیح به دلیل وجود تصحیفات است. در اشعار عربی خاقانی نیز تصحیفات فراوانی دیده می‌شود که عیناً از نسخه‌های خطی به چاپ‌های دیوان وی راه یافته‌است و گاهی نیز بدخوانی کلمات توسط مصححان بر دامنه این تصحیفات افزوده‌است. هدف این مقاله، بررسی تصحیفات در اشعار عربی خاقانی و نشان دادن ضرورت توجه به این موضوع در تصحیح این اشعار است. یافتن شکل صحیح واژه‌ها بر اساس توجه به تصحیف می‌تواند‍‍ موجب حاصل شدن نسخه‌ای منقح‌تر از اشعار عربی خاقانی شود. در این مقاله 18 بیت از اشعار عربی خاقانی که در چاپ‌های موجود و حتی نسخه‌های خطی به غلط ثبت شده، بررسی شده‌است و با توجه به معیارهایی مانند نسخه‌های معتبر دیگر (لندن، مجلس و...)، اشعار فارسی و دیگر آثار خاقانی، ویژگی‌های سبکی شعر وی، محور طولی اشعار، معنای بیت و... تصحیح شده‌است. علاوه بر آن این مقاله به ارزیابی تصحیحات دیوان خاقانی پرداخته و نشان داده‌است که هر چند از میان این تصحیح‌ها، تصحیح سجادی جایگاه والاتری دارد اما در این تصحیح نیز موارد فراوانی از تصحیف به شکل غلط ثبت شده‌است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Necessity of attend to distortion in correcting of Arabic poetry Khaghani

نویسنده [English]

  • yousof asqari bayqout
university
چکیده [English]

Necessity of attend to distortion in correcting of Arabic poetry Khaghani Abstract Those who pay the correct context aware that many problems because of the distortion is corrected text Frequency distortion is also seen in Khaghani Arabic poetry in his manuscripts and editions. sometimes added the amplitude of this distortion through mistake in reading by editors The purpose of this paper is to assess distortion in Arabic poetry Khaghani and demonstrate the importance of this issue is the correct Arabic poetry. attend to the distortion, and finding the right words can be made ​​a better version of the Khaghani Arabic poetry. In this paper, the verses of Arabic poetry Khaghani that have been wrongly recorded in the existing editions and manuscripts investigated with respect to other criteria such as the valid version (London, Parliament, etc.), Persian poetry Khaghani works, the stylistic features of his poetry, meaning and corrected. Keywords: Khaghani, Arabic poetry Khaghani, distortion-corrected version

کلیدواژه‌ها [English]

  • Keywords: Khaghani
  • Arabic poetry Khaghani
  • distortion-corrected version

1- مقدمه

در سده‌ اخیر، محققان و مصححان زیادی به دلیل اهمیت تصحیح به تصحیح متون ادبی پرداخته‌اند. تصحیح متون از اساسی‌ترین و مهم‌ترین جنبه‌های نقد محسوب می‌شود و «در حقیقت خشت اول و رکن عمدة نقد ادبی است. چون بی‌آن، هیچ نکته‌ای را نمی‌توان از آثار قدما استنباط کرد و هرگونه نقد تاریخی و یا ذوقی یا لغوی که در باب آثار شاعران و نویسندگان بشود، تا بر متون صحیح معتبر متکی نباشد سندیت و اعتبار ندارد» (زرین‌کوب، 1361‌: 94). البته به دست دادن تصحیح منقح و بی‌نقص امری دشوار است و این دشواری گاهی در تصحیح برخی آثار دوچندان می‌شود.

شعر خاقانی از اشعاری است که به دلیل احاطة شاعر بر علوم مختلف و درج آن‌ها در شعر، تخیلات و تصاویر و ترکیبات نوگرایانه، سرودن شعر به دو زبان فارسی و عربی و رعایت سبک مصنوع در هر دو زبان، دشواری خاصی دارد. با آنکه چندین مصحح و منتقد به ارائة تصحیحی منقح از اشعار او همت گماشته‌اند اما حاصل کار خالی از خلل نبوده‌است. بیشتر هم و غم این منتقدان دربارة اشعار فارسی این شاعر بوده، به اشعار عربی وی چنان که باید توجه نشده‌است. این امر سبب شده در این بخش همچنان آشفتگی و نابسامانی به قوت خود باقی بماند. بسیاری از اشتباهات راه‌یافته در این بخش از دیوان خاقانی به دلیل تصحیفات است. مقاله حاضر نشان می‌دهد توجه به تصحیف می‌تواند راهگشای تصحیح و دست ‌یافتن به شکل صحیح لغات و عبارات در اشعار عربی خاقانی باشد.

 

1-1- پیشینه تحقیق

تصحیحات مهم و معتبری که از دیوان خاقانی در دست است، چاپ عبدالرسولی و سجادی است. چاپ سجادی میان محققان متقن‌تر و مقبول‌تر است اما در این چاپ نیز اغلاط فراوانی ثبت شده‌است. علاوه بر آن‌ها مقالاتی نیز در این زمینه به چاپ رسیده‌است و هر کدام برخی اشتباهات وارد شده در تصحیحات موجود را گوشزد و اصلاح کرده‌اند. عمده این مقالات در زمینه اشعار فارسی خاقانی است و جز مقاله‌های «ضرورت تصحیح اشعار عربی خاقانی» (اصغری بایقوت و دهرامی، 1391 الف) و «مقایسه تطبیقی ساختار و محتوای قصاید عربی خاقانی با معلقات سبع» (اصغری بایقوت و دهرامی، 1391 ب)، تحقیق جدی و مستقلی درباره اشعار عربی وی انجام نگرفته‌است. البته در این مقاله‌ها نیز تصحیف در کانون توجه نویسندگان نبوده‌است. در مقاله حاضر به بررسی تصحیف واژه‌های اشعار عربی خاقانی پرداخته شده‌است و بدخوانی واژگان از مهم‌ترین علل ضعف چاپ‌های موجود و حتی نسخه بدل‌ها دانسته شده‌است.

 

2- معیارهای تصحیح تصحیفات

در این مقاله برای تصحیح تصحیفات به معیارهای مختلفی توجه شده‌است. یکی از معیارهای مهم در تصحیح متن، شناخت دنیای ذهنی، تخیل و دایره واژگانی شاعر است. «در تصحیح متن باید با منطق زبانی-بیانی، موضوعی، فکری و هنری حاکم بر متن آشنا بود و این آشنایی را دخالت داد» (جهانبخش، 1378: 26). هر چند تخیل گسترده و تأکید خاقانی بر نوآوری، این امر را دشوار می‌سازد اما باز منبع موثقی برای دریافت شکل‌های صحیح واژه‌هاست که در این تحقیق به آن توجه خاصی شده‌است. معیار دوم، توجه به معناست. مصححان دیوان خاقانی گویا به معنای ابیات عربی وی توجه نداشته‌اند زیرا برخی لغات در بافت ابیات، مفید معنای خاصی نیست و حتی در معنا خلل ایجاد می‌کند. در این حالت از طریق توجه به معنای واژگان دیگر و دستیابی به معنای اصلی بیت، می‌توان به شکل صحیح برخی واژگان پی برد و آن ها را اصلاح کرد. معیار سوم، توجه به قواعد نحوی است که می‌توان از آن در تشخیص کلمات استفاده کرد. معیار چهارم، توجه به نسخه‌های معتبر دیوان خاقانی مانند نسخه لندن و مجلس و پاریس است. هر چند مصححانی مانند سجادی از این نسخه‌ها استفاده کرده‌اند اما در بسیاری موارد واژه‌ها بدخوانی شده‌اند؛ در حالی که بسیاری از تصحیفات را می‌توان از طریق بازخوانی نسخه‌ها اصلاح کرد.

 

3- تصحیفات اصلاح شده

در این بخش ابتدا ابیات بر اساس نسخه سجادی ذکر شده‌است. سپس با توجه معیارهای فوق، شکل صحیح آن‌ها پیشنهاد داده شده‌است. منظور از «ع»، «س»، «ک»، «مج1»، «مج2»، «پا» و «ل» به ترتیب چاپ‌های عبدالرسولی (1357)، سجادی (1382)، کزازی (1375)، نسخه مجلس به شماره 976، نسخه مجلس به شماره 208233، پاریس و نسخه لندن است.

* ما اِنْ ٵخُوک مُهَلْهَلاً فَشَوارِدِی

 

شَهْدُ السُّراة وَ هَلْهَلُ السُّفَهاءِ
                   (خاقانی، 1382: 943)

 

تصحیف در واژه «أخوک» است. در «ل و مج 1 و مج2» این بیت ضبط نشده‌است. در چاپ‌های «ع و س و ک» به صورت «أخوک» آمده‌است. أخوک به چندین دلیل تصحیف أحوکُ است. از نظر معنایی و تناسب واژه‌ها در محور همنشینی، این واژه با مهلهل (پارچۀ خشن و تنک بافته) متناسب است. چنان که در فرهنگ‌های معتبر آمده‌است: «حاکَ الثوبَ: نسجه، یعنی پارچه را بافت» یا «حاکَ الشاعِرُ القصیدَهَ: شاعر قصیده را سرود» (ر.ک. لسان العرب و المنجد ذیل: حوک). استفاده از فعل «بافتن» برای شعر در اشعار خاقانی تکرار شده‌است:

أُحْتی لِکَنْزِ الفَضلِ اُسّ معانی

 

خِضْرُ العُلومِ محمد السمعانی
                   (خاقانی، 1382: 966)

 

معنی: من برای محمد سمعانی که گنجینة فضلیت‌ها و دارای علم خضر (معدن علم) است، بهترین معانی را فراهم می‌کنم.

أَحْتاهُ: آن را دوخت، آن را محکم و استوار گردانید. اینجا مجازاً در معنی سرودن و گفتن به کار رفته‌است. خاقانی در جایی خود را سخن‌باف -که مراد شاعر ماهر است- معرفی می‌کند:

نه مرد لافم، خاقانی سخن‌بافم

 

که روح قدس تَنَد تار و پود اشعارم
                  (خاقانی، 1382: 287)

از سوی دیگر، مهلهل در معنای استعاری «شعر» نیز در دیوان خاقانی آمده‌است که گاه با فعل «نسج» همراه است. آن چنان که در این ابیات، شعر رقیبان خود را به بافتن تار عنکبوت و خود را بافنده و سازنده کندوی عسل دانسته‌است:

نَسَجَ الْعَناکِبُ فی الْجِدارِ مُهَلهَلاً
ما یَنْسِجُ النَّحْلُ الصَّناعُ مُعیّناً

 

شَبَکُ الذُّبابِ وَ مُصَقّدُ الاِقْداءِ
إلا عَلَیْهِ طِرازُ کُلِّ شفاء
                   (خاقانی، 1382: 943)

 

بیت نخست از مواردی است که در این مقاله بررسی شده‌است و معنی آن نیز در ادامه آمده‌است اما معنی بیت دوم چنین است: زنبور عسل ماهر و چیره‌دست، لانه‌های لوزی شکل و منقش را درست نمی‌کند مگر اینکه طراز و زیبایی هر شفا و بهبودی در آن نهفته باشد (شاعر در این بیت تلویحاً خود را به زنبور عسل تشبیه کرده‌است، چنان که در بیت قبل نیز مخالفانش را به عنکبوت مانند کرده بود)

 بنابراین «أحوک » معادل «نسج» است. البته باید توجه داشت که واژة «الشَّوارِد»، جمعِ ألشَّارِد به معنای رم‌کننده و فرارکننده است و در اینجا استعاره از اشعار و گفتار شاعر است که از ذهن وقّاد وی بیرون می‌آید. چنان که شاعر عرب گوید:

أنامُ مِلءَ جُفُونِی عَن شَوارِدِها

 

وَ یَسهَرُ الخَلقُ جَرّاها وَ یَختَصِمُ
                    (متنبی، 1428: 290)

از نظر نحوی نیز احوک صحیح است نه اخوک. «ما» در این بیت «مای نافیه» است نه «شبیه به لیس». اگر بعد از «مای شبیه به لیس» (که بر سر مبتدا و خبر می‌آید)، لفظ «إن» بیاید از عمل ساقط می‌شود. وجود «إن» در این بیت بیانگر آن است که واژة بعد از آن فعل است؛ بنابراین «ما» در این بیت، «مای نافیه» است و «إن» می‌تواند زائد تلقی شود؛ چه «إن» بعد از «مای نافیه» زائد محسوب می‌شود.

از نظر معنایی و توجه به محور عمودی کلام نیز «احوک» صحیح است نه «اخوک»؛ خاقانی در این بخش از قصیده، رقیبان خود را نکوهش می‌کند. اگر «أخوک» باشد معنای مصرع می‌شود: «اگر برادر تو پارچة خشن و تنک بافته (و یا مهلهل، شاعر معروف باشد)...» که در هر صورت معنای مفیدی حاصل نمی‌شود. 

بیت مُصَحَّح:

ما اِنْ أَحُوکُ مُهَلْهَلاً فَشَوارِدِی

 

شَهْدُ السُّراهِ وَ هَلْهَلُ السُّفَهاءِ

معنی بیت مصحَّح: من گویندة شعرهای ساده و سست نیستم؛ چه شعرهای من به منزلۀ انگبینی برای بزرگان و زهر کشنده‌ای برای جاهلان [و فرومایگان] است.

* عَرَّضْتُهُ بِقَصیِدةٍ اَلْفِیَّةٍ

 

وَ الْحِبْرُ قَرَّطِنی بِحَرْفِ الباءِ
                   (خاقانی، 1382: 947)

 

تصحیف در این بیت در واژه‌های «عرضته، قرّطنی و حبر» است. «عرض» در «س و پا» به ترتیب به صورت «عرض و فرض» آمده‌است و «قرطنی» در «مج1 و س» به صورت «فرطنی» ضبط شده‌است. «الحبر» نیز در «ع و پا» به صورت «الخیر» است. این قصیده را خاقانی در مدح جلال‌الدین خواری سروده‌است که میان آن‌ها اخوانیاتی رد و بدل شده‌است. از این بیت بر می‌آید که شاعر پیش از این نیز جلال‌الدین را مدح کرده، او نیز در جواب شاعر اخوانیه‌ای فرستاده‌ است (درباره اخوانیات میان خاقانی و جلال‌الدین خواری ر.ک. کندلی هریسچی، 1374: 254).

سه واژه مورد بحث بر اساس موضوع قصیده و معنای بیت به ترتیب تصحیف «قرّض، قرّظ و الحبر» است. قَرَّضَ فُلاناً (از اضداد است): فلانی را مدح کرد و ستود، او را هجو و مذمت کرد.  قَرَّظَنی:مرا ستود؛ بنابراین قَرَّطَنی معنی محصلی در این بیت ندارد. البته در «ع»، فرطنی آمده‌است که دقیقاً هم‌معنی قرّض در مصرع نخست است و این گزینش بهتر از ضبط «مج و س» است. اما دلیل اینکه قرّظنی به آن‌ها ترجیح داده‌ شده‌است، توجه به جناس لفظی قرّض با قرّظ و رعایت زیبایی موسیقی کلمه در ارتباط با دیگر کلمات بیت بوده‌است و الا قرّظ با فرّط اختلاف معنایی چندانی ندارد.

«الخیر» که در «ع و پا» آمده‌است، معنای مفیدی در این بیت ندارد و تصحیف «الحبر» است و منظور از آن، جلال‌الدین خواری است. خاقانی در دو بیت قبل از آن وی را با صفت «تاج علم» یاد کرده‌است که با «حبر» به معنی دانشمند متناسب است:

کُنْتُ الْخَلیفةَ لِلْکَلامِ وَ سَیِّدی

 

ُسلْطانُ تاجِ الْعِلْم فی اَلاکْفاءِ
                   (خاقانی، 1382: 947)

 

معنی: من خلیفة سخن هستم و سرور من در میان همتایان خویش، پادشاه و تاج علم و دانش است.

بیت مُصَحَّح:

قَرَّضْتُهُ بِقَصیِدهٍ اَلْفِیَّةٍ

 

وَالْحِبْرُ قَرَّظَنِی بِحَرْفِ الباءِ

معنی بیت مصحّح: او (امام جلال‌الدین) را با یک قصیدة الفیه مدح کردم و امام دانشمند نیز مرا با قصیدة بائیه ستود.

* هذِهِ الْقَصیِدةُ عیضۀُ شِعرا لی
أَرَأَیْتَ حَیْضَ اَرانِبَ نَبْتا بِها

 

وَ بَدَتْ لراری حَیْضَةَ الشُّعَراءِ
حَرْفُ اْلاُسُودِ السُّودِ الْهَیْجاءِ
                   (خاقانی، 1382: 947)

 

در واژه‌های «عیضه، لراری» تصحیف صورت گرفته‌است. «عیضه شعرا لی» در «مج1» به صورت «عیضه شعرا لی» و در «ع» «عصبته شعر ا تی» ضبط شده‌است. «لراری» در «ع» به صورت «لرازی» و در «پا» به صورت «لداری» آمده‌است. بیت دوم نیز در «ع» چنین ضبط شده‌است که خالی از اشتباه نیست:

ارایت حیض لرایت شبابها

 

جوف الاسود فی سواد الهیجاء
                   (خاقانی، 1357: 936)

 

شکل صحیح «عیضه، لراری» به چند دلیل می‌تواند «غیضه و لزاری» باشد. این دو بیت مضمونی واحد دارند و توجه به هر دو می‌تواند به تصحیح کمک کند. شاعر خود را به شیر و رقیبان را به خرگوش مانند کرده‌است که از هول او حائض می‌شوند. «زار» و «غیضه» به معنای بانگ شیر و بیشه و نیستان است (لسان العرب، ذیل: زأر و غیض) که با «اسود»: جمع اسد متناسب است. ابیات دیگری از خاقانی که این تصویر و مضمون در آن‌ها آمده‌است، می‌تواند راهگشای ضبط صحیح باشد:

از صهیل اسب شیرآشوب او خرگوش ‌وار

شاعران حیض حسد یافته چون خرگوشند

 

بس دم الحیضی که شیران ژیان افشانده‌اند

                 (خاقانی، 1382: 98)

تا ز من شیردلان نکته عذرا شنوند
                   (خاقانی، 1382: 104)

 

ناگفته نماند که «شعرا لی» که در «س» آمده، اگر بدخوانی مصحح نباشد غلط مطبعی است و باید به صورت «شعر الی» باشد.

بیت مُصحّح:

هذِهِ الْقَصیِدهُ غَیْضَةهُ شِعرٍ إلَیَّ

 

وَ بَدَتْ لِزارِی حَیْضَهَ الشُّعَراءِ

معنی ابیات مصحّح: این قصیده در نزد من نیستانِ شعر است که شاعران [خرگوش‌وار] در آن از بانگ [شیرآسای] من دچار حیض (و یاوه‌گویی‌ها) می‌شوند. آیا حیض خرگوش‌ها را دیده‌ای که صدای شیران سیاه میدان نبرد، در آن‌ها به وجود می‌آورد؟

* حَیّاتُ ذَواتِهِ کَنَحْلٍ

 

تُجْنی عَسَلاً شِفاءَ أَحیا
                   (خاقانی، 1382: 950)

 

واژه «ذواته» مصحف «دواته» است. «ذَوَاتِه» بدین شکل معنی محصّلی ندارد و ظاهراً صورت صحیح آن همان «دواته» است که در «مج2» نیز چنین ضبط شده‌است. آنچه این ضبط را تأیید می‌کند، کلمه حیّات است که در این بیت استعاره از قلم‌هاست. خاقانی بارها قلم را به مار تشبیه کرده‎‌است؛ از جمله:

زبان مار من اعنی سر کلک

ماری به کف مرا دو زبان است آن قلم

 

کزو شد مهرة حکمت معیّن
                   (خاقانی، 1382: 318)

دستم معزّمی شده کافسون مار کرد
                   (خاقانی، 1382: 151)

 

بیت مصحّح:

حَیّاتُ دَواتِهِ کَنَحْلٍ

 

تُجْنِی عَسَلاً شِفاءَ أَحیا

معنی بیت مصحّح: قلم‌های مارآسای دواتِ او (محمد بن یحیی)، به زنبوری می‌مانند که [تراوشات آن‌ها] شهد و انگبینی برای شفای افراد فراهم می‌کند.

خاقانی در این بیت به اضمار دوات (مرکب) زرد رنگ ممدوح را -که غالباً با آب زعفران می‌نوشتند- به انگبین و قلم‌های او را در رنگ و اندازه به مار تشبیه کرده‌است.

* اَنتَ لِسانی وَ فَمی منطقاً

 

لا فَضَلَ اللهُ وَ لا رَضَّکا
                   (خاقانی، 1382: 964)

 

در فعل «لا فضل» تصحیف روی داده‌است. این بیت در نسخه لندن آمده، در تصحیحات «س و ک» نیز به همین صورت ضبط شده‌است. فَضَّلَ یا فَضَلَ همراه حرف لا به معنی برتری ندهد و ترجیح ندهد، در بیت معنی محصّلی ندارد زیرا موضوع بیت، شریطه و دعاست و با این فعل، مقصودی متضاد حاصل می‌شود. لف و نشر مرتب در این بیت قابل توجه است و لسان با قصل و فم با رضّ (سایید، کوبید، خرد کرد) در ارتباط است. لا قَصَّلَ به معنی نبُرد و قطع نکند است که با لِسان نیز ارتباط دارد: لِسانٌ مِقصلٌ: زبان تیز و برّان (المنجد: ذیل قصل). با این تصحیف، بیت معنای دعایی و مثبت می‌یابد.

بیت مصحّح:

اَنتَ لِسانی وَ فَمِی مَنطِقاً

 

لا قَصَلَ اللهُ وَ لا رَضَّکا

معنی بیت مصحّح: تو زبان و دهان گویای من هستی؛ دعا می‌کنم که خداوند زبانت را قطع و دهانت را خُرد نکند.

* رِیاضٌ للمَحاضِرِ و المبادی

 

وَ کنزٌ للحَواضِرِ و الْبَوادِی
                   (خاقانی، 1382: 961)

 

در چاپ سجادی «المبادی» است که در این بیت افاده معنی نمی‌کند اما در نسخه لندن، «البوادی» ضبط شده‌است که هرچند صحیح نیست ولی کمک شایانی می‌کند که بدانیم آن نیز خود تصحیف «النوادی» است که با محاضر تناسب دارد. بهتر است ابتدا نگاهی به معنی واژگان دیگر داشته باشیم. المَحاضِر: جِ المَحْضَر، گروه حضّار؛ الحَواضِر: جِ الحاضر و الحاضره، شهرها، خلاف بادیه (منتهی الارب، ذیل: حضر)؛ الْبَوادِی: جِ البادِیه؛ صحراها، بیابان‌ها، بادیه‌ها.

معنی کلمات نشان می‌دهد خاقانی به آرایه طباق و تناسب در این بیت توجه داشته‌است. النوادی نیز به معنای انجمن، خانواده و قبیله انسان است که با محاضر تناسب دارد. تناسب لفظی نیز نشانگر صحیح بودن نوادی است. «محاضر با حواضر» و «نوادی با بوادی» تناسب لفظی دارند و در بیت موازنه ایجاد کرده‌اند. در آثار دیگر خاقانی نیز این ارتباط و تناسب رعایت شده‌است. در منشآت به ظهیرالدین چنین می‌نویسد: «بر کهترِ مخلص چندان افاضتِ اریحیّات و اضافتِ تحیّات، نظما و نثرا، فرموده است که کهتر از خجلت آن نواضر ایادی با حواضر و بوادی در محاضر و نوادی، صبح وار سرد نفس و شفق آسا سرخ روی مانده‌است» (خاقانی، 1349‌: 221-220).

بیت مُصحّح:

رِیاضٌ لِلمَحاضِرِ و النَّوادِی

 

وَ کَنزٌ لِلحَواضِرِ وَ الْبَوادِی

معنی بیت مصحّح: این نظم و نثر من به منزلة باغ و بستان‌هایی برای حضار و افراد انجمن‌ها و گنجی برای شهرها و بیابان‌هاست.

* وَ کُنْ کَالدَّهرِ یَقْتُلُ کُلَّ نار

 

بِحَرْقِهِ وَ یَأْبی کُلَّ ماءِ
                   (خاقانی، 1382: 959)

 

در این بیت «کالدهر» و «یقتل» به اشتباه ضبط شده‌است و صحیح آن چنان که در «مج2» آمده، «کالدهن» و «یقبل» است:

وَ کُنْ کَالدُّهنِ یَقْبلُ کُلَّ نار

 

بِحَرْقِتهِ وَ یَأْبی کُلَّ ماءِ

به چند دلیل ضبط نسخه «مج2» صحیح‌تر از ضبط «ل و س» است. بر اساس ضبط «س» معنای بیت چنین است: «و مانند روزگار باش که هر آتشی را با سوزش خود می‌کُشد و هر آبی را دفع می‌کند». آوردن چنین اوصافی برای روزگار معنا و تصویر روشن و قابل قبولی ارائه نمی‌دهد. آوردن چنین صفاتی برای «دهن» (روغن) تناسب بیشتری دارد و خاقانی نیز در ابیات دیگری به آن اشاره می‌کند:

ای ‌ترسخن چرب زبان ز آتش عشقت

زبان روغنینم ز آتش آه

 

من آب شدم آب ز روغن چه نویسد
                   (خاقانی، 1382: 596)

بسوزد چون دل قندیل ترسا
                     (خاقانی، 1382: 24)

 

تناسب و طباقی که در بیت دیده می‌شود نیز به صحت این ضبط کمک می‌کند. با این توضیح که «دهن» با «ماء» و «یقبل»: قبول می‌کند با «یابی»: سرباز می‌زند، طباق دارد.

بیت مُصحّح:

وَ کُنْ کَالدُّهنِ یَقْبلُ کُلَّ نارِ

 

بِحُرْقَتِهِ وَ یَأْبَی کُلَّ ماءِ

 

معنی بیت مصحّح: مانند روغن باش که با سوختن خود آتش را می‌پذیرد و از آب سرباز می‌زند.

* کَحُشاشِ مائدةِ المَسیح نُجُومُها

 

وَ بَدَا الصَّباحُ کَراهِبٍ مُتَسَجِّرِ
                   (خاقانی، 1382: 954)

 

تصحیف در این بیت در «متسجّر» روی داده‌است. این واژه در «ع» به صورت «متسحر» آمده‌است که صحیح‌تر از ضبط «س» است. مُتَسَجِّر از «سَجَرَ یا سَجَّر» است و ظاهراً در معنی «ناله‌های طولانی سر دهنده» به کار رفته‌است؛ چنان که گویند: «سَجَرَت یا سَجَّرَت النّاقه: ماده شتر نالة طولانی کرد» (المنجد، ذیل: سجرر) اما ظاهراً فعل سجر در باب تفعّل کاربرد ندارد. شاید چنین ضبطی را با توجه به ریاضت‌های راهبان که یکی از آن‌ها گریه‌های طولانی است و در اشعار خاقانی فراوان به آن اشاره شده است، بتوان توجیه کرد ولی با پذیرفتن ضبط «متسجر» نه تنها بیت معنی محصلی نخواهد داشت بلکه از نظر بلاغی نیز در معنی بیت تنافر معنوی به وجود خواهد آمد: «ستارگان آسمان مانند ته ماندة قوت خوان عیسی است و صبح مانند راهب ناله‌کننده آشکار گردید»؛ در حالی که از سویی ارتباط «مُتَسَحِّر» (اسم فاعل از تَسَحَّرَ) به معنی «سحوری خورنده، طعام سحری خورنده، کسی که طعام سحری می‌خورد»، با مائده بیشتر است و از سویی دیگر با چنین ضبطی معنی بیت کامل و معقول می‌شود. دیگر اینکه بیت بعدی نیز که در تکملة این بیت و به نحوی موقوف‌المعانی است، این ضبط را تأیید می‌کند:

فَکَاَنَّهُ ابْتَلَعَ الْحُشاشَ وَ ما اکْتَفی

 

فَالشَّرْقُ عادَ بِذا الرَّغیفِ الاْصفَر
                   (خاقانی، 1382: 954)

 

معنی: گویی صبح باقی‌ماندة جان ستارگان را بلعید ولی بدان اکتفا نکرد؛ پس مشرق، این قرص زرد (خورشید) را [برای سیر کردن صبح] باز گردانید.

 

بیت مصحّح: 

کَحُشاشِ مائدةِ المَسیح نُجُومُها

 

وَ بَدَا الصَّباحُ کَراهِبٍ مُتَسَحِّرِ

معنی بیت مصحّح: ستارگانِ آسمان به ته ماندة قوت خوان عیسی می‌ماند که صبح بسان راهب سحوری خور [برای خوردن ستارگان] پدیدار شد.

* مَصالِحُ نَشْوِ الطِّفْلِ تَعْرِفُ طیره

 

لَتَفْطِمَهُ رِفْقاً بِهِ ثُــمُ یُرْضَعُ
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 957)

 

«طیره» تصحیف «ظئره» است. در «ل»، «یعرف طئره» و در «ع»، «یعرف طیره» آمده‌است که نشان‌دهندة شکل‌های مختلف این واژه است. از نظر معنایی این ضبط‌ها معنای محصلی ندارد. تناسب واژگان بیت: «تُرْضَعُ: شیر داده می‌شود؛ فطم: فَطَمَ الوَلَدَ: آن کودک را از شیر برید. الرِفق: نرمش، مهربانی، لطف و مدارا. أَرضَعَهُ: او را وادار به شیر خوردن از پستان مادر کرد»، می‌تواند گواهی بر صحت «الظِّئْر: زن شیردار که بچه دیگری را شیر دهد، دایه» باشد. با این تصحیف، هم معنای بیت به دست می‌آید و هم تناسب میان واژه‌ها حفظ می‌شود. دیگر اینکه «لتفطمه» در «مج1 و ع» به صورت «فتفطمه» وارد شده که صحیح‌تر از ضبط «س و ک» است. از سویی فعل «یرضع» در چاپ «ک» به صیغه مؤنث (ترضع) آمده که نسبت به ضبط «مج1 و س» صحیح‌تر است.

بیت مصحّح:

مَصالِحُ نَشْوِ الطِّفْلِ تَعْرِفُ ظِئْرُهُ

 

فَتَفْطِمُهُ رِفْقاً بِهِ ثُــمَّ تَرْضِعُ

معنی بیت مصحّح: صلاح پرورش کودک را دایه‌اش بهتر می‌داند که با نرمش و مهربانی او را از شیر خوردن باز می‌دارد و سپس به او شیر داده می‌شود [شاعر خود را به کودک و علاءالدین را به مادری مانند کرده که مصلحت کودک را بهتر از او می‌داند].

* أَأَخْشِی فی مَحَلِّ الْمَجْدِ ضَنْکاً

 

وَ لی عَیْبُ الْوَلْی اَرْضُ الْعِراقِ
                    خاقانی، 1382: 964)

 

 (در واژه «عیب» تحریف صورت گرفته‌است. این بیت تنها در «ل» آمده، در «س» نیز بر اساس آن ضبط شده‌است. از نظر معنایی می‌توان به تصحیف آن پی برد زیرا بر اساس آن معنی مفیدی حاصل نمی‌شود. معنی لغات دیگر بیت چنین است: الْمَجْد: بخشش و سخاوت، بزرگواری، مروت؛ الضَنْک: فقر و بینوایی، تنگی در هر چیزی. الْوَلْی یا الوَلِّی: باران پشت سر هم و پی در پی. از آنجا که بیت در مدح عراق است، «عیب» با فحوای کلام تناسب ندارد و حتی معنایی متضاد به وجود می‌آورد. از سویی با توجه به ارتباط «الولی» با «غیث» به نظر می‌رسد «عیب» تصحیف «غیث» به معنی ابر و باران باشد که در این صورت معنای مفید بیت نیز حاصل می‌شود.

بیت مصحّح:

أَأَخْشَی فِی مَحَلِّ الْمَجْدِ ضَنْکاً

 

وَ لِی غَیْثُ الْوَلی اَرْضُ الْعِراقِ

معنی بیت مصحّح: آیا من در مکانِ بخشش، از فقر و بدحالی بترسم؟ در حالی که سرزمینِ عراق برای من به منزلة باران غیر منقطعی است [که مرا از سختی خشکسالی نجات می‌دهد].

* اجدوا اسانی لاِلْتئامِ جِراحتی

 

قد بعرت من قبلُ و النَّفسُ طاحت
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 961)

 

این بیت در «س و ل» به همین صورت آمده که معنای محصلی ندارد. با توجه به «مج2» که در آن بیت به صورت زیر ضبط شده‌است:

اجدّوا اُساتی لاِلْتئامِ جِراحتی

 

فقد نعرت من قبلُ و النَّفسُ طاحت

تصحیف در کلمات «اسان» و «بعرت» رخ داده‌است. از سویی واژ‌ه‌های «التیام و جراحت» نیز صحت این ضبط را تقویت می‌کند. اُساة و اِساء: جِ الآسیّ به معنای پزشک و طبیب است. «بَعِر» که در «س و ل» آمده است، معمولاً درباره دندان نیش درآوردن شتر به کار می‌رود و در اینجا معنی محصّلی ندارد. بعر هم می‌تواند تصحیف «نَغَرَ» به معنای جوشیدن باشد. چنان که گویند: «جُرْحٌ نَغّارٌّ: زخمی که خون از آن فواره می‌زند» (المنجد، ذیل: نغز) و هم مصحف «نعر» باشد که علاوه بر داشتن معانی مختلف می‌تواند هم‌معنی «نغر» باشد که گویند: «نَعِرَ العِرْقُ بِالدَمِ: خون از رگ جستن کرد، رگ در وقت فواره زدنِ خون صدا کرد» (المنجد، ذیل: نعر). با توجه به ضبط «مج2» و این بیت فارسی از خود شاعر، صحت نعر بیشتر تأیید می‌شود:

منم‌که یک رگ جانم هزار بازوی خون راند

 

از آنکه دست حوادث زده‌است بر دل ریشم
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 846)

 

بیت مصحّح:

اَجِدُّوا اُساتِی لِلْتِئامِ جِراحَتِی

 

قَدْ نَعِرَتْ مِنْ قَبْلُ و النَّفْسُ طاحَت

معنی بیت مصحّح: طبیبانم برای بهبود جراحتم بکوشید؛ جراحتی که قبلا خون از آن فواره ‌زده و وجودم را در شرف نابودی قرار داده است. 

* سَلُونی وَ سَلَّونِی بِما تَسْأَلوُننی

 

عَن الْبَکْتِ البِکراء حَلَّتْ مُباحتی
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 961)

 

ضبط «بکت البکراء» در این بیت صحیح نیست و بیت بر اساس آن معنای محصلی ندارد. به نظر می‌رسد مصحف «نکب النکراء» باشد که در «مج2» نیز آمده‌است:

سَلُونی وَ سَلَّونِی بِما تَسْأَلوُننی

 

عَن النکبۀ النکراء حَلَّتْ لساحتی

از واژه «مباحتی» نیز در این بیت معنای روشنی افاده نمی‌شود. در «ل» که چاپ «س» بر اساس آن صورت گرفته، این واژه به شکل «لساحتی» آمده که لام آن کوتاه نگاشته شده، موجب بدخوانی و ضبط غلط سجادی شده‌است اما حرف «سین» آن کاملاً مشخص است. آنچه این ضبط را تقویت می‌کند، ضبط آن در «مج2» است که به وضوح «لساحتی» آمده‌است.

بیت مصحّح:

سَلُونِی وَ سَلَّونِی بِما تَسْأَلُونَنِی

 

عَنِ الْنََّکْبِ النَّکراءِ حَلَّتْ لِساحَتِی

معنی بیت مصحّح: احوالم را بپرسید (جویا شوید) و درباره آنچه می‌پرسید از گرفتاری و بلایی که بر ساحتم فرود آمده، تسلیتم دهید.

 

* ما فیهِ شَخصٌ وَ لا سقصٌ یُوانسی

 

کتبت جلال الفضلِ او قبر عثمانی
                   (خاقانی، 1382:‌‌ 966)

 

این بیت آشفته است و علاوه بر تصحیفات رخ داده، در کلمات «سقص» «کتبت»، در مصرع دوم تغییراتی اساسی روی داده‌است. واژه «سقص» در لغت عرب نیامده‌است و به نظر می‌رسد تصحیف «شقص» به معنی بهره و نصیب باشد که در «مج2» نیز آمده‌است:

ما فیه شقص و لا شخص یوانسی

 

کبیت عایشه او قبر عثمان

«کتبت» نیز که در «س» آمده، در این بیت معنای محصلی ندارد. در «ل» نیز به گونه‌ای ضبط شده که قرائت «کبیت» مقبول‌تر از «کتبت» است.

مصراع دوم در نسخه‌های «مج2 و ل» چنان متفاوت است که به نظر می‌رسد دو نسخه اساس مختلف داشته‌اند. به نظر می‌رسد ضبط «مج2» صحیح‌تر است زیرا هم مفید معناست و هم قرائنی دیگر این ضبط را تأیید می‌کند. این ضبط وقتی قابل تأمل است که آن را با این عبارات خاقانی بسنجیم که در نامه‌ای به ظهیرالدین چنین نوشته است: «فبیتیخال کمسجد عایشه فی التنعیم من النعیم. صفر کدار ابی بکر الربایی من کلّ شقص جسیم» (خاقانی، 1349:‌ 222-221). واژه «شقص» که دربارة آن در بیت عربی خاقانی بحث شده‌است نیز در همین عبارت آمده‌است. فعل یوانسی که در چاپ‌های «س و ک» بدین شکل آمده، از نظر قاعده صرفی درست نیست و قاعدتاً چنان که در «ل» آمده، باید با «نون وقایه» و به صورت «یوانسنی» ضبط شود. بیت مورد بحث با بیت قبل از خود موقوف‌المعانی است:

نَزَلْتُ بِالرَّیِّ فی خان اَکابده

 

مدی الاِقامةِ حتَّی اعْتلَّ عثمانی
                   (خاقانی، 1382:‌ 962)

 

بیت مصحّح:

ما فیهِ شَخصٌ وَلا شِقْصٌ یُوانِسُنِی

 

کَبَیْتِ عائِشَه اَوْ قَبْرِ عُثمانِی

معنی ابیات مصحّح: در کاروان‌سرایی در ری فرود آمدم که در مدت اقامت در آن [آن چنان] دچار سختی و گرفتاری شدم تا اینکه استخوانم رنجور و بیمار شد. در آن کاروان‌سرا که بسان منزل عایشه یا قبر عثمان خالی‌السکنه بود، اشخاص و افراد [و آشنایان]ی وجود نداشت که با من انس گیرند.

* کَتُرَتْ بغات الْعَیْنِ مُذْ اَنْکَحْتُها

 

طَیْفَ الْحَبیب وَ فیهِ عقْدُ بَقاءِ
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 939)

 

«کترت» تصحیف «کثرت» و «بغات» تحریفی از «بنات» است. در «ع» مصرع نخست چنین آمده‌است: «کرت بنات العیس مبدء نکحها» و در «ک» به صورت «کثرت بغات‌العین مذ انکحتها» ثبت شده‌است. از نظر محور طولی قصیده که در بیشتر ابیات آن گریه و اشک شاعر توصیف شده‌است، به نظر می‌رسد «بغات‌العین» تصحیف و تحریف «بنات‌العین» باشد. بنات العین کُنیة اشک است (مهذّب الاسما، ذیل: بنت). «کتر» نیز از یک سو به معنای شتر عظیم‌الجثه است (لسان العرب: ذیل: کتر؛ و نیز العین: ذیل همان ماده) که معنای مفیدی در بیت ندارد و از سویی دیگر، در لغت عرب در ساخت فعلی آن به کار نرفته‌است. از فحوای کلام بر می‌آید مصحف «کثرت» باشد.

بیت مصحّح:

کَثُرَتْ بَناتُ الْعَیْنِ مُذْ اَنْکَحْتُها

 

طَیْفَ الْحَبیبِ وَ فِیهِ عِقْدُ بَقاءِ

معنی بیت مصحّح: اشک‌های چشمم زیاد شد آنگاه که چشمم را به نکاح خیال معشوق درآوردم که در آن، پیوند جاودانگی است.

* عُنْوانُها بغیُ الْکِرامِ فَوَیْلَتی

 

شَمِتَ اللِّئامُ بِمُوْقةِ الْکُرَماءِ
                  (خاقانی، 1382:‌ 941)

 

در واژه «بغی» تصحیف و تحریف صورت گرفته‌است. این واژه در «ع» به صورت «نفی» آمده‌است. در بیت قبل از آن سخن از رسیدن نامه به میان آمده‌است:

حَمَلَتْ اِلیَّ حَمامِی کُتُبَ الْحِمی

 

فَبادَرَتْ کَفِّی بِفَکِّ سحاء
                   (خاقانی، 1382: 941)

 

معنی: [آنگاه که] کبوتر برای من نامه‌هایی از سرزمین دوست آورد، دستم برای گشودن مهر آن نامه شتاب کرد.

واژه «بغی» (ظلم و ستم) با توجه به بافت معنایی کل بیت و واژه‌هایی مانند «موقه» (مرگ) و «فویلتنی» (وای من) معنای ضعیفی در بیت دارد و تصحیف «نعی» (خبر مرگ) است. شاید به دلیل توجه نکردن به این موضوع است که واژه «شمت» در «ع و ک» به صورت «سمیت» آمده است که صحیح نمی‌نماید. خاقانی عبارت «شماتت کردن بر مرگ دیگران» را در اشعار دیگری نیز به کار برده‌است:

در کار هیچ دوست منافق نبوده‌ام

 

بر مرگ هیچ خصم شماتت نکرده‌ام
                   (خاقانی، 1382: 899)

 

بیت مصحّح:

عُنْوانُها نَعْیُ الْکِرامِ فَوَیْلَتِی

 

شَمِتَ اللِّئامُ بِمُوْقَهِ الْکُرَماءِ

معنی بیت مصحّح: عنوان این نامه‌ها خبر مرگ کریمان بود، پس وایِ من از اینکه لئیمان بر مرگ و نابودی کریمان، شماتت و شادی کنند.

* مَنْ صارَ مَکْفوفاً سَواءٌ عِنْدَهُ

 

فی الشَّهْرِ لَیْلُ سَوائِهِ وَ یراء
                   (خاقانی، 1382:‌‌ 942)

 

«یراء» تصحیف « براء» است. از آنجا که این بیت در «ل» نبوده، سجادی بیت را بر اساس «مج1» ثبت کرده‌است. مراجعه به «مج1» نشان می‌دهد در اصل متن «یراء» و در حاشیه «براء» ضبط شده که ضبط حاشیه صحیح‌تر است و معنای مفیدی در بیت دارد. با توجه به ارتباط واژه‌های «شهر» (ماه) و «لَیْلة السواء» (شب سیزده یا چهارده ماه که قرص ماه تمام است)، ضبط «بَراء» در معنی اولین شب ماه و شب اول ماه یا باز پسین شب، صحیح‌تر است.

 

بیت مصحّح:

مَنْ صارَ مَکْفُوفاً سَواءٌ عِنْدَهُ

 

فِی الشَّهْرِ لَیْلُ سَوائِهِ وَ بَراءِ

معنی بیت مصحّح: در نزد نابینا شب چهارده ماه [که روشن است] و شب اول ماه [که کم‌نور و بی‌رونق است] یکسان است.

* نَسَجَ الْعَناکِبُ فی الْجِدارِ مُهَلهَلاً

 

شَبَکُ الذُّباب وَ مُصقدُ الاِقْداءِ
                   (خاقانی، 1382:‌ 943)

 

در واژه «مصقد ‌الاقداء» تصحیف روی داده‌است. مصرع در «ع» به صورت «سبک الذباب و یصعد الافداء» و در «مج1» «مصقد القداء» و در حاشیه بیت «مصفّد الاقداء» (بدون نکته الاقداء) ضبط شده‌است که می‌توان آن را «مصفد الاقذاء» دانست. واژه «مصقد» در لغت عرب به کار نرفته‌است و «اقداء» نیز به معنای «خوشبوی و خوشمزه کردن طعام، از سفر آمدن، پیر شدن و به مرگ رسیدن، جمعِ قِدو، به معنی اصل که از آن فروع منشعب گردد» در اینجا معنای محصلی ندارد و مصحف «اقذاء»: خس و خاشاک است. به نظر می‌رسد این ترکیب، مصحف «مصفّد الاقذاء» باشد که به معنای «به زنجیر و بند کشنده خس و خاشاک» است و معنای مفیدی در بیت دارد. با توجه به توصیفی که خاقانی در این بیت از خانه عنکبوت دارد و در ابیات دیگری نیز همین توصیفات را دربارة خرمگس و عنکبوت آورده‌‌است، این موضوع آشکارتر می‌شود:

نه خان عنکبوت‌آسا سراپرده زده بیرون

چون خرمگس ز جیفه و خس طعمه چون کنم

 

درون ویرانه و بر خوان مگس بینند بریانش
                   (خاقانی، 1382: 211)

نحلم که روزی از گل و سوسن درآورم
                   (خاقانی، 1382: 242)

 

بیت مصحّح:

نَسَجَ الْعَناکِبُ فِی الْجِدارِ مُهَلهَلاً

 

شَبَکُ الذُّباب وَ مُصَفِّدُ الاِقْذاءِ

معنی بیت مصحّح: عنکبوت‌ها در دیوارها تارهای سست و ضعیفی بافتند که این تارها، دام‌هایی برای مگس و بند و زنجیری برای خس و خاشاک است.

* اَیْنَ الْجَهامُ مِنَ الْعمامِ مخائِلاً

 

ایْنَ الْکَهامُ مِنَ الْحُسامِ مَضارِبا
                   (خاقانی، 1382‌:‌ 959)

 

تصحیف در واژه «عمام» روی داده‌است. در «مج1» نیز «عمام» آمده‌است. در «ل» به جای «عمام» تصحیف آن یعنی واژه «غمام» ضبط شده است که درست‌تر می‌نماید (هر چند واژه‌های دیگر بیت در آن نسخه خالی از اشتباه نیست). عنایت به متون دیگر ادبی نیز کمک شایانی به تشخیص تصحیف صورت گرفته دارد زیرا واژه‌های «جهام»: ابر بی‌باران با «غمام»: ابری که آفاق را بپوشد، ابر باران زا و «کهام»: شمشیر کُند با «حسام»: شمشیر برّان، با هم رابطه متضاد دارند و برای نشان دادن دو مقوله که از یک جنس بوده اند اما از حیث مرتبه دارای قوت و ضعف باشند، به کار گرفته می‌شوند. آن چنان که در سندباد نامه آمده‌است: «هر قولی که به فعل نینجامد، غمامی بود جهام و حسامی بود کهام» (ظهیری سمرقندی، 1381: 46).

بیت مصحّح:

اَیْنَ الْجَهامُ مِنَ الْغَمامِ مخائِلاً

 

أَیْنَ الْکَهامُ مِنَ الْحُسامِ مَضارِبا

معنی بیت مصحّح: گمانِ باران داشتن از ابر بی باران [ی چون من] کجا و ابر بارنده [ای چون ممدوح] کجا؟ برّندگی شمشیرِ کند [ی چون من] کجا و شمشیرِ تیز [ی چون ممدوح] کجا؟  

 

4- نتیجه‌

اشعار عربی خاقانی در نسخه‌های خطی و چاپ‌های موجود با اشتباهات فراوانی ضبط و ثبت شده‌است. یکی از عوامل ضبط نادرست، توجه نکردن مصححان به تصحیفات است. در نسخه‌های خطی نیز این تصحیفات با توجه به رسم‌الخط حاکم بر دوران نساخ که مقیّد به نقطه گذاری کلمات نبوده‌اند، دیده می‌شود و این امر سبب شده است مصححان صورت‌های نادرستی از واژه‌ها را ضبط کنند. آن چنان که در این مقاله نشان داده شد، با  بهره‌گیری از معیارهایی چون توجه کردن به ضبط نسخه‌‌های دیگر، معنای بیت، قواعد صرفی، محور طولی ابیات، آثار دیگر شاعر و اندیشه و مضامین مندرج در آن‌ها می‌توان به صورت صحیح کلمات دست یافت و بخشی از آشفتگی‌های موجود در اشعار عربی خاقانی را سامان داد. 

1- ابن منظور، محمد بن مکرم. (1997). لسان‌العرب. بیروت: دارالصادر.
2- اصغری بایقوت، یوسف و مهدی دهرامی. (1391 الف). ضرورت تصحیح اشعار عربی خاقانی. فصلنامة زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم تهران، 20 (72): 24-7.
3- اصغری بایقوت، یوسف و مهدی دهرامی. (1391 ب). مقایسه تطبیقی ساختار و محتوای قصاید عربی خاقانی با معلقات سبع. فصلنامۀ پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، 3 (3)، پیاپی 11: 47-27.
4- جهانبخش، جویا. (1378). راهنمای تصحیح متون. تهران: میراث مکتوب.
5- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. (1349). منشآت. تصحیح محمد روشن. تهران: دانشگاه تهران.
6- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. (1357).دیوان.تصحیح علی عبدالرسولی. تهران: چاپخانه مروی.
7- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. (1375). دیوان. ویراسته میرجلال الدین کزازی، تهران: مرکز.
8- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. (1382). دیوان. تصحیح ضیاءالدین سجادی. تهران: زوار.
9- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. دیوان. نسخه خطی (مج1)، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شماره ثبت 976.
10- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. دیوان. نسخه خطی (مج2)، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شماره ثبت 208233.
11- خاقانی، افضل‌الدین بدیل. دیوان. نسخه خطی موزه بریتانیا (معروف به لندن). با مشخصات 7949OR.  / مورخ 664 به شماره عکسی 119 موجود در موزه اسناد و کتابخانه ملی.
12- زرین‌کوب، عبدالحسین. (1361). نقد ادبی. تهران: امیرکبیر.
13- زنجی السجزی، محمود بن عمر. (1372). مهذب ‌الاسماء فی مرتب الحروف و الاشیاء. تصحیح محمدحسین مصطفوی. تهران: علمی و فرهنگی.
14- صفی پوری، عبدالرحیم بن عبدالکریم. (1377ه ق). منتهی الارب فی لغه العرب. تهران: افست از چاپ هند به سرمایه اسلامیه و دیگران.
15- ظهیری سمرقندی، محمدبن علی. (1381). سندبادنامه. به تصحیح محمدباقر کمال الدینی. تهران: میراث مکتوب.
16- کندلی هریسچی، غفار. (1374). خاقانی شروانی: حیات، زمان و محیط او. ترجمۀ میرهدایت حصاری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
17- متنبی، ابوطیب. (1428). دیوان. وضعه عبدالرحمن البرقوقی. راجعه و فهرسه یوسف الشیخ محمد البقاعی. بیروت: دارالکتاب العربی.
18- معلوف، لویس. (1986). المنجد فی اللغه. بیروت: دارالشرق.