تحلیل کارکرد محتوایی- بلاغی رنگ‌ها در غزل عطار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه رازی

چکیده

از کارآمدترین ابزارهای آفرینش هنری - ادبی، عنصر رنگ است. با آن‌که حضور این پدیده در گذشتة ادبیات فارسی، تنوع امروزه را نداشت، همواره نقشی مهم و تعیین­کننده در القای مفاهیم به مخاطب و تصویرسازی­های ادبی به‌ویژه در حوزة شعر داشته است. بررسی میزان و نحوة کاربرد انواع رنگ در شعر کهن و معاصر، کوششی راه‌گشا برای ورود به دنیای عواطف و اندیشه­های شاعران و همچنین آگاهی از کیفیت چیرگی آن­ها در استفاده از شگردهای فرمی و ادبی است. بر اساس همین اهمیت، هدف مقالة حاضر، تحلیل کارکرد محتوایی و بلاغی رنگ‌های به کار رفته در غزلیات عطار است؛ شاعری که به عنوان پیرو سنایی و پیشگام مولوی، سهمی بزرگ در درخشش شعر کهن فارسی و از جمله غزل‌سرایی دارد و بررسی غزل­های عاشقانه، عارفانه و قلندری او از این منظر می­تواند به شناسایی بخش مهمی از ذهنیات و ویژگی­های شعری‌اش بینجامد. عطار رنگ را بیشتر در بافت موضوعی- معنایی عاشقانه به کار می­برد. پربسامدترین رنگ­ها در شعر او به ترتیب عبارتند از سیاه، سرخ و سبز. همچنین پرکاربردترین شیوه­های بلاغی- تصویری که عطار در زمینة رنگ از آن­ها بهره می­گیرد، تشبیه و کنایه است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Manifestation of Color in Content and Form of Attar's Lyrics

نویسندگان [English]

  • fatemeh kolahchiyan
  • fatemeh nazari fard
university
چکیده [English]

Color is one of the most efficient tools of creating a literary art. Although this element lacks today's diversity in the history of literature, it has always had an important and determining role in inducing concepts to audiences and literary images. Understanding the meaning of different colors used in ancient and modern poetry a groundbreaking attempt to enter the worlds of emotion ad thought of poets and to know the level of their mastery in using literary and form techniques. Given the importance of the subject, the present article is to analyze the function of different colors on content and rhetorical aspect of Attar's lyric; as a follower of Sanaei and pioneer of Rumi, Attar plays a large part in the brightening ancient Persian poetry, including lyricism. Reviewing his lyrics of romance, mysticism, and Qalandar from this from this perspective may lead to understanding another significant dimension of his thought and poems. He mainly uses color to influence meaning and content of romantic poems. The most frequent colors of his poems are: black, red, and green. Simile and irony are the most common techniques he used on this ground

کلیدواژه‌ها [English]

  • color
  • content
  • form
  • image
  • Attar's lyric

 

1- مقدمه

رنگ مایة آرامش و هستة آرایش جهان است و «پدیده­ای است فیزیکی که در اثر تابش و رفتار انعکاسی نور در برابر چشم ناظر ظاهر می­شود و همچنین پدیده­ای است عینی و روانی» (فرزان، 1377: 22). از جمله تجلیات خداوند در جهان هستی رنگ است. رنگ­ها با ظهور و نمود در طیف­های مختلف و در پیکر موجودات، اعم از جان‌دار و بی­جان، زیبایی ویژه­ای به طبیعت بخشیده­اند که موجب جذابیت و دلربایی آن شده است. اگر رنگ­ها نبودند، طبیعت مایة افسردگی و دلزدگی می­شد. تأثیر رنگ بر انسان به زمان، مکان، کیفیت درک و شرایط فرد وابسته است؛ به همین دلیل «روان‌شناسان با دقت در کاربرد رنگ­ها به بازشناسی لایه­های پنهان شخصیت افراد می­پردازند» (سان و سان، 1375: 58). رنگ با تمام زمینه­های زندگی ارتباطی محکم دارد و با طبیعت، روانشناسی، دین، فرهنگ، ادب و اسطوره بسیار مرتبط است. این عنصر همچنین از مهم­ترین پدیده­هایی است که تصویر ادبی را تشکیل می­دهند. از آن­جا که رنگ­ها تأثیر عمیق و مهمی در اندیشه­ها و عواطف مخاطبان بر­جای می­گذارند، در تعاملات و ارتباطات تصویری، ادبی و هنرهای زیبا جایگاه والایی را به خود اختصاص داده­اند؛ به همین سبب صفاتی چون شادی­بخشی و اندوه­آوری، گرمی و سردی، زیبایی و زشتی، فریبندگی، جذابیت، نشاط­بخشی، خسته­کنندگی و مانند این­ها همواره به رنگ­ها نسبت داده می­شوند. می­توان گفت «تأثیر­پذیری انسان نسبت به رنگ و در برابر، کنش تأثیرآفرینی رنگ، از امر روح است و نه از امر ماده» (آیت­اللهی، 1377: 46).

یکی از عرصه­های نمود رنگ­ها و مفاهیم تصویری و به‌خصوص نمادین آن­ها، آثار مکتوب و ادبی ملت­های گوناگون است. عنصر رنگ در ادبیات و به‌خصوص شعر ملل، از دیرباز مورد توجه بوده است. شعر فارسی نیز از آغازین دوره‌های پیدایش خویش به‌ویژه هنگام استفاده از اجزای طبیعت، از این عنصر بهره برده است. بسیاری از عاشقانه­های ادب منظوم فارسی، با رنگ­ها آشنایی دیرینه دارند. از قرن ششم و با ورود جدی و گستردۀ مضامین عرفانی به شعر فارسی، عنصر رنگ برای تجسم و محسوس ساختن امور معقول و ماورایی وارد عرصة شاعری شد. شاعران عارف بسیاری از مهم­ترین مقاصد و اندیشه­های خود را در قالب تصاویری که محمل بعضی از رنگ­ها هستند عرضه کرده­اند. در دوران معاصر نیز رنگ­ها در القای مفاهیم متنوع اجتماعی کارکرد یافتند. رنگ در شعر، با هر موضوع و محتوایی، گاهی به صورت زبانی به­ کار گرفته شده است و گاه در ساختار ادبی و بلاغی. گاه معنای لفظی و گاه معنای مجازی و غیر واقعی از آن اراده شده است. گاهی شاعران به صورت مستقیم به رنگی خاص اشاره کرده­اند و گاهی نیز از واژه­ها و تعبیراتی دیگر برای القای مفهوم آن بهره جسته­اند. به این ترتیب، با وجود آن‌که رنگ­های شناخته شده نزد قدما تنوع امروزه را نداشته‌اند، این عنصر همواره سهمی قابل توجه در شکل­گیری معنا و صورت اشعار داشته است. این­گونه است که بررسی بسامد و چگونگی استفاده از رنگ­ها در دوره­های گوناگون شعر فارسی می­تواند در دستیابی به جزئیات اندیشه و عاطفة شاعر و نیز درک بهتر ظرایف بلاغی اشعار، بسیار سودمند باشد. بنا بر این ضرورت، مسألة اصلی این پژوهش، آگاهی از میزان و کیفیت استفادة عطار از رنگ، در محتوا و فرم غزل اوست.

 

1- پیشینة تحقیق

به دلیل اهمیت کارکرد رنگ در آثار ادبی، پژوهشگران برخی اشعار را از این حیث بررسی کرده‌اند. بعضی از مهم­ترین این پژوهش­ها عبارتند از:

حسن­لی و احمدیان. (1386). کارکرد رنگ در شاهنامة فردوسی (با تکیه بر دو رنگ سیاه و سفید). ادب­پژوهی. ص.ص.165–143.

رحیمی­ششده و صفابخش. (1391). تقابل جوانی با پیری بر اساس عنصر رنگ در تصاویر نظامی. متن­شناسی ادب فارسی، ص.ص.124 –111.

پناهی.(1385). بررسی روان‌شناسی رنگ در مجموعه اشعار نیما. پژوهش­های ادبی، ص.ص82 -49.

جودی نعمتی. (1387)، تناسب رنگ­ها در صور خیال و هستة روایی شاهنامه، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ص.ص. 82-57.

حسن­لی. (1382). تحلیل رنگ در سروده­های سهراب سپهری، ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، ص.ص.103-61.

در این میان، مقاله­ای که به بررسی کارکرد رنگ در شعر عطار بپردازد، یافت نشد.

 

3- غزل عطار

یکی از بزرگانی که پای در راه سنایی نهاد و شیوه­ای را که او در تعالی­ بخشیدن به محتوای غزل، عارفانه­سرایی و سرودن شعر قلندری آغاز کرده بود بهتر و بیشتر عرضه کرد، عطار نیشابوری است. او شاعری عارف است که نه تنها به فرم و زبان شعر بی­توجه نبوده است بلکه این عناصر اهمیتی حیاتی در زندگی شاعرانة او داشته­اند (محبتی، 1388: 731). عطار «در کنار مثنوی­های متعالی و برجستة خویش، در غزل نیز مبتکر شیوه و بیان خاصی است که در مسیر تکاملی غزل عرفانی بسیار مؤثر واقع شد» (ابوالقاسمی، 1388: 6). غزلیات عطار، از عشقی واقعی که تجربة قلب یا تجربة روح است حکایت می­کنند (زرین­کوب، 1386: 63). «مهم­ترین ویژگی غزل­های عطار، تناسبی است که میان صورت و معنی در این آثار دیده می­شود» (شفیعی­کدکنی، 1380: 60). همچنین غزل او «از نظر تکنیک­های بیانی، جوهره و محتوای شعری و تنوع موضوعات گوناگون، در شعر فارسی از برجستگی و اهمیت ویژه­ای برخوردار است» (ابوالقاسمی، 1388: 24-23). در لا‌به‌لای این غزل­ها و در جلوه­های گوناگون محتوا و فرم شعر عطار، رنگ­ها به­صورتی تعیین­کننده و بارز خودنمایی می­کنند. این پژوهش به توضیح و تحلیل کارکرد رنگ در غزل عطار، بر اساس شواهد گزیده و به روش توصیفی- تحلیلی می­پردازد تا گامی باشد در راه شناختن بیشتر ذهن و بیان عطار از نظرگاهی تازه.

 

4- کارکرد معنایی رنگ در غزل عطار

رنگ در محتوای غزل عطار، جلوه­هایی گوناگون و تعیین کننده دارد. در این بخش، نمودهای یادشده بر اساس فراوانی و میزان بروز بررسی می­شوند.

4-1- رنگ سیاه

رنگ سیاه نشانة حزن و اندوه، ترس، عظمت، ابهت و رازداری است. سیاه، بیانگر افکار مرتبط با پوچی و نابودی است. این رنگ «نمایانگر مرزهای مطلقی است که در پشت آن­ها زندگی متوقف می­شود» (لوچر، 1373: 198). رنگ سیاه، معمولاً «احساس خستگی را در انسان افزایش داده و انرژی روانی و حتی نیروی جسمی انسان را تقلیل می­دهد» (پورحسینی، 1382: 83). سیاه در عزاداری استفاده می­شود و نمادی است که همواره غم را در وجود انسان حفظ می­کند (فرزان، 1375: 45).

با تمام این­ها، رنگ سیاه وجوه مثبت معنایی نیز دارد؛ مثلاً اسب سیاه پادشاهان در شاهنامه، نشان قدرت آن‌هاست و اسب­های پهلوانانی چون کیخسرو و سیاوش نیز سیاه رنگند (حسن­لی و احمدیان، 1386: 152). از منظری دیگر، سیاه، رنگی عرفانی و ستوده است. «این رنگ که رنگ شب است، نشان کتمان و رازداری است و سالکی که خرقة سیاه می‌پوشد، باید اسرار طریقتی خویش را مخفی بدارد» (کاشفی سبزواری، 1350: 68).

سیاه یکی از رنگ‌های پیشینه­دار از عهد باستان است که پس از اسلام در ایران، در دو سبک اول شعر فارسی (خراسانی و عراقی) با دو چهرۀ متفاوت روی می‌نماید. در سبک خراسانی این رنگ با بسامدی قابل توجه در تشبیهات حسی و تصویرسازی­های مربوط به طبیعت کاربرد دارد اما در سبک عراقی با دگرگونی جامة محتوا ظاهر می­شود که پیرو تغییر نگرش نویسندگان و شاعران این دوره است. در سبک اخیر، کاربرد تعبیرات رنگ­آمیز استعاری و کنایی، غالباً با استفاده از رنگ سیاه است که در برخی آثار مانند مثنوی معنوی و غزلیات مولوی، رنگی تعلیمی، تنبیهی و عرفانی به خود می­گیرد. این دوره مقارن با حملة مغول و دوران گوشه‌نشینی و دوری شاعران از دربارهاست. برون­گرایی سبک ترکستانی به نوعی درون­گرایی اندوه­آلود بدل گشته است؛ پس طبیعی است که رنگ­های تیره و از جمله سیاه، بسامد بیشتری داشته باشند.

میزان کاربرد رنگ سیاه در غزلیات عطار، بیشتر از سایر رنگ­هاست.او سیاه را 48 بار به ­طور مستقیم و 102 بار با تعبیرات و نام­های دیگر مانند مشک، غالیه، عنبر، شب، شبرنگ، ظلمت، تیره، زنگی، مورچه و قیر به­ کار برده است. سیاه در غزل عطار 36% از بسامد رنگ را به خود اختصاص داده است. گاه تنها معنای تیرگی از آن اراده شده است و گاه مفاهیمی دیگر را نیز القا می­کند. در کل، عطار این رنگ را بیشتر در خدمت مفاهیم عاشقانه گرفته است. شواهد گوناگون مربوط را بررسی می­کنیم:

چون به تاریکی دَرَست آب حیات
چون سپیدی تفرقه است اندر رهش
بی­سواد فقر تاریک است راه
چون درون دل شد از فقرت سیاه

 

گنج وحدت در بن چاهت دهند
در سیاهی راه کوتاهت دهند
گر هزاران روی چون ماهت دهند
ره برون زین سبزخرگاهت دهند
                          (عطار، 1366: 255)

«عطار از زبان خرقانی، فقیر را کسی می­داند که در فقر خود سیاه­دل باشد زیرا بالاتر از سیاهی رنگی نیست و مراد او همان اَلفَقرُ سَوادُ ­الوَجهِ فِی­الدارَین است که به فنای کلی سالک اشاره دارد و بی­نیازی او از هر دو کون» (صارمی، 1373: 515). برای رسیدن به سرچشمة حقیقت و وحدت مطلق باید از راه دشوار سیر و سلوک که مانند ظلمات است عبور کرد. این سختی راه، خود سبب تصفیه و تزکیة نفس می­شود. هرگاه سالک به کلی در فقر غرقه گردد و از هر دو عالم فانی شود، او را به عالم بالا راه است. نزد بعضی عرفا، تجلی ذاتی الهی در قالب نور سیاه نمود می­یابد (لاهیجی، 1374: 82). تاریکی و سیاهی در بیت اول و دوم، دلالت بر ملائمات و ویژگی­های طریق معرفت دارد که عبارتند از: ناشناختگی و ابهام، دشواری و خطر، آمیختگی با رمز و راز، گم­شدگی و امکان گمراهی اما در بیت سوم، مفهوم برآمده از تاریکی اندکی متفاوت است و بر بی­نشانی، هدایت­ناشدگی و خوف­ و­ خطری دلالت می­کند که در کمین سالکِ دور از مقام فقر است. در بیت چهارم، به مرتبة محو اشاره شده است. این سیاهی دل در فقر، به بی‌دلی، فراموش کردن خود و شیدایی که مقدمة فناست اشاره دارد. عطار رسیدن به چنین صفتی را زمینه­ساز صعود به عالم ماوراء می­داند که همان بقای­ بالله است:

نگاری مست لایعقل چو ماهی
سیه­زلف و سیه­چشم و سیه­دل
ز هر مویی که اندر زلف او بود
به تاریکی زلف او فرو رفت

 

درآمد از در مسجد پگاهی
سیه­گر بود و پوشیده سیاهی
فرو می­ریخت کفری و گناهی
به­ دست آورد از آب خضر چاهی
                          (عطار، 1366: 684)

 

این نگار، مطابق عرف سنتی شعر فارسی، هم زیباست هم ستم پیشه. هم دل می­رباید و هم می­راند. هم لطف می­کند و هم هلاک می­سازد. در بیت دوم، سیاهی زلف و چشم در اصل نشانة زیبایی است اما می­تواند بر ناشناختگی، هراس‌انگیزی، دشواری و هلاک­کنندگی نیز که قرین سلوک عاشقانه است، دلالت داشته باشد. از نگار سیه­دل سیه­گر، هم مفهوم بی­مهری و جور برمی­آید هم خصوصیت تباهگری و ابهام­انگیزی. سیاهی و تاریکی نیز حامل همان مفاهیم مربوط به ویژگی­های راه کمالند که در نمونة پیشین بدان­ها اشاره شد. ضمن این‌که یافتن آب خضر در ظلمات نیز تمثیلی از بقای بعد از فناست که با گذشتن از خود در برابر معشوق ازلی حادث می­شود.

آن خواجة روز جزا بر چارسوی کبریا

 

از بهر دست­آویز ما زلف سیاه آویخته
                          (عطار، 1366: 577)

 

شاعر، خداوند را به صورت معشوقی زیبا به تصویر کشیده که زلف سیاه و زیبای خود را دست­آویزی برای بندگان گناهکارش ساخته است. در این نمونه، هم سیاهی زلف مورد نظر است و هم بلندی آن. سیاه در این بیت، معنایی قابل توجه را به ذهن می­رساند که با گمراه­کنندگی و هلاک­انگیزی عرف عاشقانه در­ تضاد است. در این نمونه، زلف سیاه هم مشخص و بارز است هم رهایی­بخش و هدایتگر به نجات. می­توان از سیاهی در این نمونه، معنای نمادین رازآلودگی، عظمت، ناشناختگی و قدرت را فهمید.

چون به تاریکی زلفش راه برد
آفتاب هر دو عالم آشکار

 

زنده گشت و آب حیوان باز یافت
زیر زلف دوست پنهان باز یافت
                          (عطار، 1366: 101)

 

آب حیات «چشمه­ای است در ظلمات که هر کس از آن نوشد، حیات جاوید یابد. در اصطلاح عارفان، کنایه از چشمة عشق و محبت است که هر کس از آن چشد، هرگز معدوم و فانی نگردد» (سجادی، 1370: 3). چشمه در دل تاریکی است و شاعر، محل آب حیات را که مایة بقاست، در سیاهی و ظلمت زلف یار دانسته است. به ­دست آوردن آفتاب روشن در زیر زلف سیاه نیز تعبیری دیگر از این معناست در ساختاری متناقض­نما. تاریکی در این بیت، زیبایی خوفناک و مبهمی را انتقال می­دهد که با وجود تبادر خطر و نابودی به ذهن، حیات می­بخشد. بازیافتن خورشید در زیر زلف، یافتن وحدت در کثرت است. آفتاب به اقتضای اسم ظاهر آمده و زلف در اینجا می­تواند مظهر اسم باطن باشد.

طرۀ مشکین سیه­رنگ را

 

سایة خورشید دُرافشان مکن
                          (عطار، 1366: 537)

 

سیاه در این نمونه، هم زیبایی را می­رساند هم به واسطة تضاد با سپیدی و نورانیت خورشید سیما، تیرگی را به صورت مضاعف القا می­کند.

هرکجا در هر دو عالم فتنه­ای است

 

ترکتاز طرۀ هندوی توست
                            (عطار، 1366: 32)

هندو که جانشین واژة سیاه شده است، علاوه بر داشتن معنای سیاهی، در محور همنشینی این بیت، حامل معنای چالاکی، دلبری و آشوبگری نیز هست.

4-2- رنگ سرخ

سرخ از رنگ­هایی است که معانی متعدد دارد. «رنگ سرخ، نمایانگر نیروی حیات است؛ به معنای تمایل و رغبت است و تمام اشکال آرزو و اشتیاق را در بر می­گیرد» (لوچر، 1373: 85). هر ملتی بر حسب روحیات و تجربه­های خود، معنای نمادین خاصی به این رنگ داده است. نزد اعراب جاهلی، رنگ سرخ مورد تنفر بوده است زیرا یادآور سال­های خشک، بی­باران و خاک بی­حاصل بود. هنگامی که زبان عرب از محیط صحرا به مناطق دیگر انتقال یافت، تصورات زبان نیز از رنگ­ها دگرگون شد و رنگ سرخ که بدترین رنگ­ها بود، مظهر زیبایی و جمال گردید زیرا یادآور رنگ گونه­ها، گل سرخ و نیز سرخی شراب بود (شفیعی ­کدکنی، 1375: 271- 270).

در ادبیات سنتی ایران، بهترین و زیباترین رنگ­ها سرخ است. این رنگ «دلالت بر شادی و طرب دارد؛ از این­رو رنگ روز عید است» (شمیسا، 1377: 2/625). رنگ سرخ در غزل عطار، 33% میانگین کاربرد رنگ­ها را به­ خود اختصاص داده است. سرخ 22 بار مستقیم و 119 بار غیر مستقیم و با کلمات جانشین مثل لعل، یاقوت، عقیق، گلرنگ وعناب به ­کار رفته است. این رنگ، بیشتر برای توصیف زیبایی­های سیمای معشوق، اشک عاشق و یا وصف رنگ شراب به ­کار رفته است:

سرخی لب لعلت سرسبزی جان دارد

 

سودای سر زلفت صفرای سر انگیزد
                          (عطار، 1366: 182)

 

سرخی لب­های محبوب، مایة طراوت و شادابی روح است و سیاهی گیسوانش، سبب جنون و شیدایی. سرخی در این بیت علاوه بر زیبایی، محمل مفاهیمی چون طراوت، سرزندگی و حیات­بخشی است. سودا در معنی سیاهی با زلف تناسب دارد و و در معنی یکی از اخلاط اربعه می­تواند با صفرا متناسب باشد. شاعر در این بیت، به مسألة خواص سنگ­های قیمتی نیز اشاره دارد که آن­ها را می­ساییدند و همراه با داروهای دیگر، به عنوان مفرح و نشاط­آور استفاده می­کردند. این تصویرسازی، با حرفه و پیشة عطار متناسب است (شمیسا، 1377: 2/1043)؛ به این ترتیب، لعل هم حامل معنای سرخی است و هم ارزشمندی و شادی­آفرینی را با خود دارد.

تُرک غم تو کرد مرا اشک، چنین سرخ

 

در گردن هندوی بصر می­نتوان کرد
                          (عطار، 1366: 164)

 

اندوه هجران معشوق به عاشق می­تازد و اشک او را خونین می­کند. سرخ که با خون و رنگ آن مناسبت دارد، نشانة درد، رنج و عذاب است.

می نوش چو شنگرف به سرخی که گل تر

 

طفلی است که در مهد چو زنگار نهادند
                          (عطار، 1366: 240)

 

سرخ در این بیت هم رنگ شراب است و هم نشانة جلوه­گری و مرغوبیت آن. گاهی کاربرد رنگ بدین گونه است که شاعر و به دنبال او خواننده را متوجه چیزی دیگر که هم‌رنگ آن است می­سازد. در چنین تصویرهایی «نوعی همرنگ شدن (مطرح) است و معمولاً یک مرحله از این همرنگی در ذهن و خیال می­گذرد» (شمیسا و کریمی، 1384: 113).

سرخ­روی او بباید شد به قطع
سخت­دل آهن نه بر آتش نگر

 

هر که را عشق آرزویش می­کند
تا چگونه سرخ­رویش می­کند
                         (عطار، 1366: 246)

 

عاشق را با سر­خ­رویی تناسبی نیست. سرخی در این نمونه نشانة عافیت، خوشی، نشاط و آسودگی است. از سویی دیگر سرخی آهن نشانة سختی و تحمل دشواری است. تا زمانی که آهن در آتش قرار نگیرد، منعطف و پخته نمی­شود. سرخی در بیت اول، نشانة سلامت و در بیت دوم، نشانة تحمل مرارت و به شایستگی رسیدن است.

4-3- رنگ سبز

معنای رنگ سبز نسبت به بقیة رنگ­ها، ثبات و وضوحی بیشتر دارد. «سبز، شامل مقدار معینی از رنگ آبی است و نمایانگر وضعیت فیزیولوژیکی کشش و انعطاف­پذیری اضطراب و تنش است» (لوچر، 1373: 80 ). سبز، رنگ درختان و چمن­زار است. این رنگ به دلیل رابطة تنگاتنگ با طبیعت، پاکی، صفا، باروری و رویش را القا می­کند (پورحسینی، 1384: 43). سبز، رنگ معنویات است. بررسی این رنگ از منظر ادیان نیز اهمیت بسیار دارد؛ چنان­ که می­تواند «سمبل ایمان، عقیده، دین، توکل، فناناپذیری، ابدیت، عمق و رستاخیز باشد» (حجتی، 1383: 52). در قدیم در سرزمین ایران، «سبز جزو رنگ­های تیره بود و گاهی مراد از آن کبود و سیاه بود» (شمیسا، 1377: 1/527). سبز در غزل عطار، 49 بار نمود یافته که 46 بار مستقیم و 3 بار غیر مستقیم، با نام­های دیگر، یا گاه به کنایه مثل فستقی، زمرد و طوطی بوده است. رنگ سبز 12% از بسامد رنگ در غزل عطار را به­ خود اختصاص داده است. عطار سبز را بیشتر برای توصیف تیرگی و زیبایی موی صورت معشوق به­ کار برده است:

خط نوخیزش از سبزی جوان است

 

که کمتر خط پیشش عقل پیر است
                            (عطار، 1366: 50)

 

سبزی خط نورُستة معشوق، هم تداعی­گر سیاهی و تیرگی آن است هم نمایندة طراوت، جوانی و شادابی؛ به‌خصوص که با قرینة «جوان» همراه شده است.

سبزة خطش دمید بر لب آب حیات

 

با خط سرسبز او چشمة حیوان خوش است
                            (عطار، 1366: 56)

 

سبزۀ خط، موی تازه رُستة پشت لب است و آب حیات، استعاره از لب. شاعر بین واژه­های سرسبزی، آب حیات و چشمة حیوان تناسب برقرار کرده است و با نظر به سازگاری ظلمات و چشمة جاودانگی، سبزه را هم القاگر تیرگی، زیبایی و طراوت قرار داده است و هم به دلیل نزدیک بودن به سیاهی، حامل مفاهیمی چون رازآلودگی، دشواری، ناشناختگی و ابهام.

4-4- رنگ زرد

زرد یکی از رنگ­های گرم است و «نمایانگر تنش­زدایی و انبساط. از نظر روان‌شناختی، تنش­زدایی یعنی رهایی از مشکلات، موانع و تعارضات زندگی» (لوچر، 1373: 87).زرد، رنگ روز است؛ رنگ خورشید و روشنی که حرکت و پویایی می­آورد، برخلاف سیاه که رنگ شب است و سکون و بی­حرکتی را با خود دارد. زرد رنگ گرماست، رنگ تابستان و رسیدن محصول. رنگ گندم است که با برکت، رزق و حیات ارتباط دارد. شاید بخشی از شادی­آفرینی این رنگ، ریشه در چنین تناسبی دارد. شاعران گاه به تناسب معنایی زر و زعفران نیز توجه داشته­اند؛ مثلاً «نظامی آن­جا که ملک بردع را توصیف می­کند، حاصل­خیزی و شادی­بخشی آن را با زر و زعفران نشان می­دهد. دو مادۀ زردرنگ که یکی ارزشمند است و دیگری مایۀ سرور» (کریمی، 1391: 164).

زرد رنگی سطحی است؛ ژرفا و عمق ندارد و بُرد آن نسبت به سایر رنگ­ها بیشتر است. زندگی در فضایی زردفام، انسان را بسیار فعال و پرحرارت می­کند (آیت­اللهی، 1377: 45). «در ادبیات فارسی، رنگ چهرۀ عاشق زرد است؛ شمع زرد است و نور خورشید گاهی زرد است» (شمیسا، 1377: 2/556). این رنگ، همچنین برای القای مفاهیمی چون ترس، اندوه، خزان، بیماری، پیری، ناتوانی و دوران طولانی رنج عاشق به ­کار می­رود. رنگ زرد در غزل عطار 31 بار به ­کار رفته که 19 بار مستقیم و 12 بار غیر مستقیم، با نام­های دیگر، یا گاه به کنایه مثل زر و زعفران است. کاربرد رنگ زرد، 8% از بسامد رنگ­ در غزل عطار را به خود اختصاص داده است. استفاده از این رنگ، بیشتر برای تبیین رنگ چهرة عاشق و تمثل رنج و غصة او بوده است:

گر من سجلی کنم درین کار

 

جز زردی رخ گوای من کیست؟
                            (عطار، 1366: 80)

 

زردی سیمای عاشق تأیید و سندی برای عاشقی اوست.

اشکم که همی از دم سردم چو جگر بست

 

بر چهرۀ زردم ز جگر باز­ ندانم
                          (عطار، 1366: 455)

 

استفاده از سرخی جگر که اشک خونینِ بسته شده به آن مانند گشته، در کنار چهرة زرد، تقابلی مؤثر آفریده است.

4-5- رنگ سفید

سفید جزو رنگ­هایی است که معمولاً با مفهوم مثبت جلوه می­کند اما گاهی نیز بار معنایی منفی دارد. «جنبة مثبت سفید، نمایانگر روشنایی، پاکی، معصومیت و بی­زمانی است و جنبة منفیش، نمایانگر مرگ، وحشت و نفوذناپذیری گیتی» (اسماعیل­پور، 1377: 22). از نظر روان‌شناسی، سفید رنگی است مفرح، دل‌گشا و روحانی که سبب آرامش روحی انسان می­شود «چرا که شوک­های احساسی و ناامیدی را تسکین می­دهد و کمک می­کند که احساسات، افکار و روح پاک شوند» (پورحسینی، 1384: 18). در بسیاری موارد، «رنگ سفید نماد صلح و آزادی بوده است؛ به همین جهت رنگ پرچم صلح، سفید است» (نیکوبخت و قاسم­زاده، 1384: 216).

«امروزه در تاجیکستان به هنگام عزا چادر سفید بر سر می­کنند» (شمیسا، 1377: 2/665). در دورۀ غزنویان نیز به هنگام عزا لباس سفید می­پوشیدند: «امیر، ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد، با دستار و قبا بود و همه اولیا و حشم و تاجیکان با سپید آمدند» (بیهقی، 1388: 1/289). در روایات اسلامی، «مراد از خیر الثیاب (بهترین رنگ­ها) سفید است» (بیهقی، 1388: 1/643). این رنگ نزد اهل تصوف نیز جنبة نمادین دارد و نشانة آن است که پوشندة خرقه، دلی پاک و روشن و به دور از حقد و کینه دارد (کاشفی ­سبزواری، 1350: 67). میانگین رنگ سفید، 6% از رنگ­های به ­کار رفته در غزل عطار است. عطار واژه­های سیم و سیمین را جانشین رنگ سفید کرده است. او سفید را تنها 3 بار، آن هم در معنی کنایی و در تقابل با رنگ سیاه به کار گرفته اما 25 بار واژۀ سیم و سیمین را به جانشینی سپید، برای توصیف زیبارویان استفاده کرده است. این رنگ در غزلیات عطار، بیشتر کارکرد بلاغی دارد تا نمود محتوایی:

چون سپیدی تفرقه است اندر رهش

 

در سیاهی راه کوتاهت دهند
                          (عطار، 1366: 255)

 

مفهوم سپیدی در این بیت در تقابل با معنای سیاهی آشکار می­شود که صفتی نمادین برای طریق معرفت است و ذکر آن در بخش مربوط به رنگ سیاه گذشت. در این تقابل، از سپید مفاهیمی مانند سطحی بودن، آسانی، تعلق­پذیری بشری و محو ناشدگی برمی­آید.

از تختة سیمینش، یعنی که بناگوشش

 

خورشید خجل گشته، رخساره چو زر کرده
                          (عطار، 1366: 585)

 

شاعر طی یک حسن­تعلیل، بناگوش معشوق را به تخته­ای سپید مانند کرده که خورشید با دیدن زیبایی آن از شرمساری، زرد‌روی شده است. در این نمونه سفیدی با معنای درخشش و جلوه­گری نیز آمیخته شده است.

4-6- رنگ آبی

نگریستن به رنگ آبی، تأثیری آرام­بخش دارد. «آبی، نشان­دهندة حدودی است که یک شخص در اطراف خود به‌وجود می­آورد و نیز نشان­دهندة یک‌پارچگی و تعلق است» (لوچر، 1373: 78). آبی را رنگ صداقت، حکمت و تفکر می­دانند. «رنگ آبی در انسان، نوعی حس قضاوت درونی به ­وجود می­آورد و باعث می­شود انسان به خود و احساساتش بیندیشد» (حجتی، 1383: 99). آبی معانی گسترده­ای دارد و آن به سبب تفاوت درجات رنگش از روشن تا تیره است. در ادبیات سنتی فارسی، رنگ با واژة آبی نداشته­اند (شمیسا، 1377: 1/528)؛ بنابراین بسیاری از شعرای کهن، رنگ­های لاجوردی، نیلی، پیروزه­ای، کبود و ازرق را در کلام خود جانشین این رنگ قرار می­دهند. بیشترین کاربرد این رنگ برای توصیف آسمان است. هم­خانواده­های آبی، 5% از مجموع رنگ­های به­کار رفته در غزل عطار را به ­خود اختصاص داده‌اند:

چون مه به کُله­داری پیروزه قبا بسته

 

زنار سر زلفش عشاق کمر کرده
                          (عطار، 1366: 585)

 

معشوق همچون ماه آسمان، قبایی پیروزه­ای رنگ به تن کرده است. به نظر می­رسد پیروزه در این بیت، هم آشکارکنندة رنگ آسمان و قباست و هم ارزش را القا می­کند.

 

5- کارکرد بلاغی- تصویری رنگ در غزل عطار

عطار برای زیبایی و تأثیر بیشتر اشعار خود از صنایع ادبی و فنون گوناگون بلاغی بهره گرفته ­است. در این میان، رنگ یکی از ارکان بارز تشبیه­ها، کنایه­ها، استعاره­ها و نماد­های اوست. واژه­هایی که در غزلیات عطار بر رنگ دلالت دارند، از نظرگاه او فقط یک واژه نیستند بلکه دست‌مایه­ای مهم برای شاعری و پیام­رسانی محسوب می­شوند. می­توان گفت «رنگ یکی از مؤثرترین عوامل آفرینش هنری است؛ هم از نظر مجازهای زبان شعر و هم از نظر اهمیتی که در خلق تشبیهات و استعاره­های متحرک و حسی دارد» (شفیعی کدکنی، 278:1375). عطار نیز آگاه است که این عنصر، علاوه بر کارکردهای معنایی و محتوایی که دارد، تا چه اندازه می­تواند در شکل دادن به فرم یا صورت شعر به او مدد برساند. بر این اساس، در این بخش به بررسی مهم­ترین نمودهای بلاغی - ادبی رنگ­های یاد شده یا جانشین­های آن‌ها در غزل عطار می­پردازیم؛ یعنی نمونه­هایی که طی آن‌ها، رنگ به عنوان جزئی از یک ساختار بلاغی قرار می­گیرد. تشبیه پرنمودترین فرم در این زمینة موضوعی است.

 

5-1- کارکرد تشبیهی رنگ در غزلیات عطار

از غالیه­دانت شکری نیست امیدم

 

کان خال سیه مشرف آن غالیه­دان است
                            (عطار، 1366: 67)

 

شاعر، خال سیاه را به نگهبانی مانند ­کرده که از دهان معطر و شکربار معشوق مراقبت می­کند. وجه­شبه سیاهی است زیرا «در قدیم نگهبانان از هندویان بودند که سیاه­چرده­اند» (شمیسا، 1377: 1/208). در ضمن به نظر می­رسد تشبیه مضمری هم میان خال و غالیه که هر دو سیاهند در کار باشد.

دل عطار انگشتی سیه­رو بود و این ساعت

 

ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمی­دانم
                          (عطار، 1366: 454)

 

دل به تکه زغال سیاهی تشبیه شده است که با جرقة عشق تبدیل به اخگر می­شود. ضمن اینکه سیه­رو بودن، کنایه نیز هست. سیاه در این بیت هم معنای رنگ تیره دارد هم حامل معنی بی­ارزشی، سردی و زشتی است. شاعر به خوبی با توصیف تغییر رنگ دادن زغال به اخگر، دیگرگونی و تطور را نشان داده است؛ یعنی کاربرد رنگ به شعر پویایی بخشیده است.

بر سر پایم چو کرسی ز انتظار

 

کو چو عرش سیم ساق افتاده است
                            (عطار، 1366: 20)

 

شاعر در تشبیهی جالب و وام گرفته از تعبیرات قرآنی- روایی، معشوق را به عرشی با ساق سپید و درخشان مانند کرده است و خود را چونان کرسی دیده که در مقابل این عرش بلند و استوار به انتظار ایستاده است. کاربرد سیم ساق دربارة عرش و معشوق، آرایة استخدام نیز دارد.

زهی ترکتازی که لوح چو سیمت

 

خطی سبزم آورد و زر می­ستاند
                          (عطار، 1366: 232)

 

صورت در سپیدی به سیم، موی پشت لب معشوق به خطی سبز و چهرة عاشق از نظر زردی، به زر مانند شده است. شاعر با در کنار هم قرار دادن رنگ­ها، معشوق را چونان غارتگری توصیف کرده است که ارزشمندترین دارایی­های عاشق را که عافیت و شادابی اوست، در ازای عرضة جمالش می­ستاند.

سفیدکاری صبح رخش جهان بگرفت

 

چو شب به طره طلسم سیه­گری رسدش
                          (عطار، 1366: 350)

 

صورت معشوق در سپیدی، جلوه­گری و درخشش به صبح تشبیه شده است و زلف او در سیاهی، هراسناکی، فریبندگی و قابلیت نابودکنندگی عاشق، به شب.

گر تو کبود پوشی همچون فلک درین راه

 

همچون فلک چرا تو دایم به سر نگردی؟
                          (عطار، 1366: 623)

 

مخاطب این بیت ارشادی- توبیخی، صوفی خرقه­پوش است که جامة کبود بر تن می­کند. عطار به این صوفی توصیه کرده است اگر مانند فلک کبودپوش است، مانند همان فلک نیز همواره در مسیر سلوک، سرگشته و بی‌خود باشد.

در روی من شکسته­دل خند

 

گر موجب خنده زعفران است
                            (عطار، 1366: 65)

 

عطار در این نمونة زیبا و در طی تشبیهی مضمر، چهرۀ زرد خود را به زعفران تشبیه کرده، یکی از خواص زعفران را که نشاط­آوری و مفرح بودن است، یادآور شده است. این تصویر نیز با حرفة شاعر که عطاری است، ارتباط دارد.

 

5-2- کارکرد کنایی رنگ در غزلیات عطار

دومین شگرد بلاغی عطار در کاربرد رنگ­ها، ساختار کنایی است:

جز کافری و سیاه­رویی

 

در عالم عشق معتبر نیست
                            (عطار، 1366: 89)

 

سیاه­رویی کنایه از شرمساری است که البته در دنیای عشق اعتبار دارد.

هر آدمیی را که کفی خاک سیاه است

 

بی­واسطه دادی تو وجودی ز سر جود
                          (عطار، 1366: 276)

 

خاک یکی از عناصر اربعه است و خاک سیاه در مفهوم کنایه­ای، هر چیز بی­ارزش و به­کار نیامدنی است. شاعر پستی و بی­ارزشی خاک سیاه را در نظر دارد و آن را در مقابل وجود ارزشمند آورده است. ضمن اینکه از منظری دیگر، کفی خاک سیاه، با مجاز به علاقة ماکان، انسان است.

آفتاب از شرم رویت هر شبی

 

در سیاهی شد چنین پنهان که هست
                            (عطار، 1366: 74)

 

در سیاهی شدن آفتاب، کنایه از غروب آن و سیاهی، متبادرکنندة شب، ظلمت و ناپیدایی است.

آن نافه­ای که جستی هم با تو در گلیم است

 

تو از سیه­گلیمی بویی از آن ندیدی
                          (عطار، 1366: 629)

 

سیاه گلیمی کنایه از بیچارگی است و سیاه در این بیت با مفاهیمی چون نگون­بختی، تباهی و اندوه مقارن است.

جامة دریوزه بر آتش نهاد

 

خرقة پیروزه را زنار کرد
                          (عطار، 1366: 153)

 

خرقة پیروزه لباس صوفیان است که رنگی کبود دارد و ذکر آن در نمونه­های پیشین گذشت. خرقة پیروزه را به زنار بدل کردن، کنایه از گذر به مرحلة عشق و عبور از زهد بی­اصالت و نمادین است. پیروزه در این بیت، هم رنگ خرقه و هم کدورتی را که دل عشق­پسند عطار دربارة زاهدان و صوفیان دارد مشخص کرده است. این پیروزه، بر خلاف بعضی نمونه­ها، حامل معنای ارزش نیست.

رویی که ز شرم او درافتاد

 

خورشید فلک به زردرویی
                          (عطار، 1366: 697)

 

زردرویی خورشید در این بیت که باز هم در ساختاری حسن­تعلیلی عرضه می­شود، کنایه از شرم­زدگی و در موضع ضعف واقع شدن است.

5-3- کارکرد استعاری رنگ در غزلیات عطار

استعاره، سومین ابزار تصویری عطار برای استفاده از رنگ­هاست؛ با نمونه­هایی چنین:

از عالم حسن دایة لطف
رخ زرد و کبود جامه خورشید

 

آورده به صد هزار سالت
سرگشتة ذرۀ وصالت
                          (عطار، 1366: 109)

 

شاعر در استعاره­ای زیبا و در کنار حسن­تعلیل، آسمان نیلگون را به لباسی کبودرنگ بر تن خورشید مانند کرده است و خطاب به معشوق می­گوید: تمنای وصال تو خورشید را سوگوار و نزار کرده است.

صد بالغ را ببین که چون از راه

 

جادوبچة سیاه برگیرد
                          (عطار، 1366: 174)

 

جادوبچة سیاه استعارة مصرحه از مردمک چشم است. سیاه در این بیت، هم نشانة زیبایی است هم به قرینة «از راه برگرفتن»، با معنای فریب و گمراهی همراه است و هم به دلیل وجود «جادو»، با سحر، فتنه­گری و آشوب‌کاری تناسب دارد.

در گلخن تیره سر فرو برده

 

گاهی مستیم و گاه هشیاریم
                          (عطار، 1366: 499)

 

گلخن تیره استعاره از دنیای مادی است و تیرگی حامل مفاهیمی چون بی­ارزشی، پلیدی، زشتی، پستی و تباهگری است.

مورچة قیرفام بر قمر آورده­ای

 

هندوی طوطی طعام بر شکر آورده­ای
                          (عطار، 1366: 604)

 

مورچة قیرفام، استعاره از موهای دانه­دانة صورت محبوب است.قیر،سیاهی را القا می­کند. هندوی طوطی طعام نیز خط تیرة روییده بر گرد دهان معشوق است.

5-4- کارکرد نمادین رنگ در غزلیات عطار

رنگ­ سیاه، بیشترین جلوة نمادین را در غزل عطار به خود اختصاص داده است:

آه گر من ز عشق آه کنم

 

همه روی جهان سیاه کنم
                          (عطار، 1366: 470)

 

جهان آیینه­ای تصور شده است که با آه برخاسته از غم عشق غبار می­گیرد و سیاه می­شود. سیاه در این نمونه، محمل مفاهیمی چون اندوه، ماتم، نابودی و نیستی است؛ ضمن این ‌که بر شرمساری هم دلالت دارد.

کار من شد چو سر زلف سیاهش در هم

 

حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار
                         (عطار، 1366: 316)

 

سیاهی و تیره­ و­ تار بودن در این نمونه که شامل آرایة استخدام نیز است، علاوه بر بیان زیبایی و تیرگی، قرین معنای نگون­بختی، آشفتگی و ابهام است.

نشان وصل ما موی سفید است

 

رسول آشکارا نه نهانی
                          (عطار، 1366: 661)

 

شاعر در تمنایی عاشقانه و اندوهبار، رنگ سفید را نماد پیری، سستی، انتظار طولانی، هجران و ناامیدی گرفته است.

زلف شب‌رنگش شبیخون می­کند
نیست در کافرستان مویی روا

 

وز سر هر موی صد خون می­کند
آنچه او زان موی شبگون می­کند
                          (عطار، 1366: 247)

 

سیاهی برآمده از شب‌رنگ و شب‌گون در این بیت­ها علاوه بر تبیین زیبایی مرسوم، نماد هراس­انگیزی، رازناکی، بی‌رحمی، تیره­دلی و نابودگری است؛ ضمن اینکه در بیت دوم با کفر نیز که در ذات خود سیاه است، تناسب دارد.

5-5- کارکرد رنگ در حسن­تعلیل­های غزلیات عطار

نمود این شگرد، بیشتر در موضوعات عاشقانه به چشم می­خورد:

آفتاب از شرم رویت هر شبی

 

در سیاهی شد چنین پنهان که هست
                            (عطار، 1366: 74)

 

غروب آفتاب در این بیت، نتیجة شرم از روی درخشان و جلوه­گر معشوق است که بر شکوه خورشید برتری دارد. حسن­تعلیل در این نمونه، با تشبیه مضمر و تفضیل همراه شده است.

زآن سیه گردد قیامت آفتاب

 

تا شود روشن که او هندوی اوست
                            (عطار، 1366: 78)

 

شاعر در طی یک انسان­انگاری، حسن­تعلیلی برای خاموش شدن و سیاهی خورشید در روز قیامت می­آورد و می‌گوید: علت سیاه شدن خورشید در قیامت آن است که خود را غلام خداوند می­داند و به طور طبیعی باید هندو­وار ظاهر شود. تضاد معنای «روشن» با سیاهی، در طی ساختاری از ایهام تضاد، برجستگی بیشتری به معنای تیرگی داده است.

چون ز پی خضر همه سبز رُست
چشمة خضر است دهانت به­ حکم

 

خط تو زان قصد نشان می­کند
خط تو سرسبزی از آن می­کند
                          (عطار، 1366: 247)

 

«در قصه آمده است که خضر را برای آن خضر خوانند که چون بر زمین خشک بگذشتی، سبز شدی» (اشرف­زاده، 1373: 95). عطار در این نمونه، هم گوشه­چشمی به اصل معنی خضر که سبزی است داشته هم به این عقیده اشاره کرده است که خضر هر کجا می­گذرد از قدومش سبزه می­روید و هم به مناسبت ظلمات و آب حیات نظر دارد. با این مبانی، او روییدن مو بر گرد لب معشوق را توجیه می­کند. معشوق را مانند خضر می­بیند، خطش را چونان سبزه و سیاهی تصور می­کند و دهانش را چشمة آب­حیات می­داند.

5-6- کارکرد رنگ در متناقض­نمایی­های غزلیات عطار

رنگ سیاه، بیشترین کارکرد پارادوکسی را به ­خود اختصاص داده است:

یک ذره سواد فقر درتافت

 

شد هر دو جهان ازآن سیه­پوش
                          (عطار، 1366: 360)

 

سواد، سیاهی است و درتافتن سیاهی که به معنی تابیدن و روشنی­بخشیدن آن است، تعبیری متناقض­نماست.

گر دیدۀ من سپید کردی

 

خال تو بس استقره العین
                          (عطار، 1366: 546)

 

سپید شدن چشم، کنایه از نابینایی بر اثر گریة بسیار است. شاعر سیاهی خال معشوق را سبب روشنایی چشم می‌داند و این نکته که تیرگی و سیاهی، سبب نور و روشنی دیده باشد، حامل مراتبی از پارادوکس است.

بی­سواد فقر تاریک است راه

 

گر هزاران روی چون ماهت دهند
                          (عطار، 1366: 255)

 

بدون سواد فقر، راه سلوک تاریک و ناپیداست. سواد در معنی سیاهی که خود موجب روشنی و پیدایی راه شده، تعبیری متناقض نماست.

 

6- نتیجه­

1. عطار انواع رنگ­ها را 419 بار در غزلیات خود به­ کار برده که 38% آن ها، به­ صورت مستقیم و 62% به شکل غیرمستقیم به کار رفته اند. در صورت اخیر، واژه­ها و تعابیری جانشین شده­اند که به صورت کاملاً واضح، بر معنای رنگی خاص دلالت می­کنند.

2. رنگ­های مستقیم بیشتر کارکرد معنایی دارند اما رنگ­های غیرمستقیم، معمولاً جلوة بلاغی یافته­اند. بیشترین کارکرد معنایی رنگ در غزل عطار، در زمینة محتوایی- موضوعی عشق روی می­دهد. در غزلیات این شاعر، رنگ سیاه با بسامد 36% ، بیشترین نمود را دارد. عطار معمولاً این رنگ را در بافت معنایی عاشقانه و برای توصیف رنگ و زیبایی چشم و زلف و نیز خط و خال صورت معشوق به ­کار برده است. گاهی هم از آن برای تبیین ناشناختگی، دشواری و رازآلودگی راه عشق و معرفت بهره جسته است. رنگ سرخ با بسامد 33% ، جایگاه دوم جلوه­گری را در غزلیات عطار به خود اختصاص می­دهد. این رنگ در شعر او، رنگ نشاط، زیبایی و جوانی است. شاعر از­ سرخ بیشتر برای توصیف شادابی و رنگ چهرة یار و نیز تبیین رنگ شراب استفاده کرده ­است. سبز با فراوانی 12% ، بعد از سرخ قرار دارد. عطار سبز را بیشتر برای توصیف تیرگی موی صورت معشوق و بیان زیبایی­های او در این موضوع به­ کار برده است. او در بسیاری از بیت­ها، تناسبی میان ملائمات مربوط به خضر (ع) و رنگ سبز برقرار کرده است. در مرتبة چهارم، کاربرد رنگ زرد با بسامد 8%  قرار دارد که برای توصیف رنگ صورت عاشق و حال زار او به ­کار رفته است. این رنگ در معانی کنایی شرم­زدگی، حسادت و مانند آنها نیز استفاده می­شود. بسامد رنگ سفید، کمتر از رنگ زرد و تقریباً  6%  است. سفید بیشتر در القای مفاهیم عاشقانه و معانی مربوط به وصف معشوق و سپیدی اندام او به ­کار رفته است. آبی که البته با واژه‌های جانشین به آن اشاره می­شود، با بسامد 5% ، کمترین کاربرد را در غزل عطار دارد و بیشتر برای توصیف رنگ آسمان به ­کار رفته است.

3.در غزل عطار، بیشترین نمود فرمی - بلاغی انواع رنگ­های به کار رفته، به ترتیب در قالب این تصویرها آشکار می­شود: تشبیه، کنایه، استعاره، نماد، حسن­تعلیل و پارادوکس. البته منظور از کارکرد تشبیهی یا استعاری و... این است که یک رنگ، جزئی کلیدی و تعیین کننده از یک ساختار تشبیهی یا استعاری می­شود، نه اینکه خود رنگ لزوماً و دقیقاً لفظ استعاره باشد یا مشبه و مشبه­به. رنگ سیاه، بیشترین مدد را به شکل­گیری تصاویر بلاغی غزل عطار رسانده است.

 

 

نمودار 1: بسامد مستقیم و غیر مستقیم رنگ در غزل عطار

 

 

نمودار 2: بسامد کارکرد تصویری رنگ در غزل عطار

1- آیت­اللهی، حبیب­الله. (1377). رنگ. کیهان فرهنگی، 144، ص.ص. 51-44 .
2- ابوالفضل بیهقی. (1388). تاریخ بیهقی. به‌ کوشش محمدجعفر یاحقی. تهران: سخن.
3- ابوالقاسمی، سیده مریم. (1388). بررسی تنوع موضوعی و محتوایی در غزلیات عطار. ادبیات و زبان­ها، ش 61، ص.ص. 26- 5.
4- اسماعیل­پور، ابوالقاسم. (1377). اسطوره، بیان نمادین. تهران: سخن.
5- اشرف­زاده، رضا. (1367). فرهنگ نوادر، لغات، ترکیبات و تعبیرات آثار عطار نیشابوری. مشهد: آستان قدس رضوی.
6- پورحسینی، مژده. (1384). معنای رنگ. تهران: هنر آبی.
7- حجتی، محمدامین. (1383). اثر تربیتی رنگ. قم: جمال.
8- حسن­لی، کاووس و احمدیان، لیلا. (1386). کارکرد رنگ در شاهنامة فردوسی. ادب پژوهی، ش 2، ص.ص 165 - 144.
9- زرین­کوب، عبدالحسین. ( 1386). صدای بال سیمرغ (دربارة زندگی و اندیشة عطار). تهران: سخن.
10- سان، هوارد؛ سان، دوروتی. (1378).زندگی با رنگ. ترجمة نغمه صفاریان. تهران: حکایت.
11- سجادی، سید جعفر. (1370). فرهنگ لغات، اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. تهران: کتابخانة طهوری.
12- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1375). صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه.
13- شفیعی­ کدکنی، محمدرضا. (1380). زبور پارسی (نگاهی به زندگی و غزل­های عطار). تهران: آگاه.
14- شمیسا، سیروس. (1377). فرهنگ اشارات. تهران. فردوسی.
15- شمیسا، سیروس و کریمی، پرستو. (1384). سبک شخصی حافظ در رنگ­آمیزی تصاویر شعری. زبان و ادب، ش 25، ص.ص. 118- 103.
16- صارمی، سهیلا. (1373). مصطلحات عرفانی و مفاهیم برجسته در زبان عطار. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
17- عطار نیشابوری، فریدالدین. (1366). دیوان قصاید و غزلیات. تصحیح تقی تفضلی. تهران: علمی و فرهنگی.
18- فرزان، ناصر. (1377). تاریخ تحول هنر و صنعت رنگ در ایران و جهان. تهران: تهران.
19- کاشفی ­سبزواری، حسین بن علی. ( 1350). فتوت­نامة سلطانی. تصحیح محمدجعفر محجوب. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
20- کریمی، پرستو. (1391). معانی نمادین رنگ­ها در شعر نظامی گنجوی. نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهرکرد، ش 26، ص.ص. 189- 155.
21- لاهیجی، محمد. (1374). مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز. تصحیح محمد برزگر خالقی و عفت کرباسی. تهران: زوار.
22- لوچر، ماکس. (1373). روان‌شناسی رنگ­ها. ترجمة منیرو روانی­پور. تهران: آفرینش.
23- محبتی، مهدی. (1388). از معنا تا صورت. تهران: سخن.
24- نیکوبخت، ناصر و قاسم­زاده، سیدعلی. (1384). زمینه­های نمادین رنگ در شعر معاصر. نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، ش 18، ص.ص. 238 - 209.