نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموخته دکتری زبان شناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 استاد بازنشسته گروه زبان شناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
3 استاد گروه زبان شناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان،
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Persian travelogues of the Qajar period are amongst the first encounters of Iranians with the-West-as-the-Other and due to this various forms of othering of the Europe can be recognized in them. Since metaphor is one of the principal devices in the process of othering, the main aim of this paper is to provide a critical-cognitive study of metaphorization of the "the West as the Other" in two early instances of Persian travel account in such an era. The under-study travelogues in this research are Masir-e Talebi and Hayrat Nameh. The main approach used in this study is Critical Metaphor Analysis which provides the ground for offering a critical-cognitive analysis of the role metaphor plays in different texts and discourses. Exploring these two travel books, it is found out that a number of conceptual metaphors have been used in them for representing the West which offer a hyperbolic, idealized and heaven-like image of Europe to the readers. The combination of these conceptual metaphors finally leads to the formation of an iconographic frame of reference or megametaphor which suggests a coherent integrated picture of Europe. Such metaphors metaphorize that place as the Heaven or utopia which could be used as a model for Iranian society in that time.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
سفرنامه یکی از قدیمیترین گونههای ادبی است که ریشههای آن را تا زمان هومر و حماسة معروف اودیسه میتوان پیگیری کرد. اینگونة ادبی در طول تاریخ همواره در ادبیات کشورهای مختلف حضور داشته است؛ زیرا مضمون سفر در همة ادبیات شناختهشدة دنیا وجود دارد و این موضوع را میتوان پیشبینی کرد؛ زیرا «زندگی سفر است»، استعارة قدرتمندی است که طنین آن در فرهنگها و زمانهای مختلف شنیده میشود (بسنت، 2003: یازده).
در ادبیات فارسی نیز سفرنامه قدمتی طولانی دارد. برای مثال ارداویرافنامه از کهنترین سفرنامههای ایرانی است که سفری خیالی و نمادین به عالم پس از مرگ است؛ همچنین سفرنامة ناصرخسرو که شرح سفرهای واقعی نویسنده و سیر و سلوک معنوی اوست. با وجود این قدمت طولانی، به سبب گسترش ارتباط میان ایران و غرب در دورة قاجار، سفرنامه به یکی از محبوبترین گونههای ادبی در ادبیات فارسی این دوره تبدیل شد. آنطورکه جوانبخت بیان میکند: «این بهراستی در دورة قاجار است که سیاحت و سفرنامهنویسی در نزد ایرانیان باب میشود و نزد ارباب قلم و مسافران بهویژه خارجرفته به یک رویه مبدل میشود» (جوانبخت، 1381: 27). به همین سبب، دورة قاجاریه را باارزشترین دورة تاریخی ازنظر سفرنامهنویسی میتوان دانست (کراچی، 1381: 20).
یکی از موضوعهای درخور توجه در این سفرنامهها، تقابل «خود» و «دیگری» است. سفرنامه از آن دسته متونی است که رویارویی میان خود و دیگری را به اشکال و درجههای مختلف به نمایش میگذارد (بسنت: 2003)، (تامسون: 2011)، (یانگز: 2013)؛ به همین سبب بررسی جایگاه غرب در مقام «دیگری» در سفرنامههای قاجاری اهمیت بسیاری دارد. این سفرنامهها نمونة برتر بازنمایی غرب هستند (رحیمیه، 1990: 22) و غربشناسی نیز به چگونگی ساختن تصویری از غرب یا همان بازنمایی غرب اشاره میکند (ولترینگ، 2011: 26)؛ بنابراین میتوان گفت سفرنامهنویسان قاجاری جزء نخستین کسانی هستند که صورتی از گفتمان غربشناسی را به جامعة ایرانی ارائه کردند.
نکتة درخور توجه دربارة این سفرنامهها، چگونگی بازنمایی غرب در جایگاه «دیگری» یا همان فرایند «دیگریسازی» (Othering) غرب در این متون است. از دیدگاه تامسون (2011: 203)، دیگریسازی «فرایندی است که از طریق آن یک فرهنگ درک و دریافت خود را از فرهنگهای دیگر بهمثابة فرهنگهایی متفاوت از خود میسازد. از سوی دیگر، شگردهای بلاغی که برای پررنگکردن تفاوتهای موجود میان دو فرهنگ استفاده میشود نیز زیر این عنوان قرار میگیرند». این به معنای آن است که با بررسی زبانشناختی شگردهای زبانی بهکاررفته در این متون، تحلیل دقیق و مناسبی از چگونگی بازنمایی غرب در جایگاه «دیگری» میتوان ارائه کرد. با توجه به اینکه «سفرنامه، گزارش عینی، موبهمو و دقیق سفرهای انجامشده نیست؛ بلکه متنی ایدئولوژیک است که با خود ردپای پیشفرضهای نویسنده را حمل میکند و به اشکال مختلف تحت تأثیر سن، جنسیت، طبقة اجتماعی، ملیّت و پسزمینة فرهنگی او قرار میگیرد» (یانگز، 2006: 2)، با بررسی جایگاه غرب در مقام «دیگری» در این آثار، نخستین واکنشها و ایستارهای (Attitudes) ایرانیان نسبت به اروپا تاحدّی آشکار میشود؛ همچنین نقش سفرنامهها در گسترش و ترویج این نگرشها و ایستارها تبیین میگردد.
این پژوهش دو نمونه از نخستین سفرنامههای نوشتهشده در دورة قاجار را بهصورت تطبیقی بررسی میکند. هدف این پژوهش یافتن تفاوتها و شباهتهای احتمالی موجود میان این دو سفرنامه، دربارة دیگریسازی غرب است. با توجه به اینکه استعاره یکی از مهمترین ابزارهایی است که گفتمانهای مختلف با استفاده از آن، پدیدهها و رویدادهای گوناگون را میتوانند بازنمایی کنند و این سفرنامهها نیز در جایگاه نخستین نمونههای آشکارکردن گفتمان غربشناسی در فضای فکری و فرهنگ ایران به شمار میروند؛ به همین سبب تمرکز اصلی این پژوهش بر نقش استعاره در فرایند دیگریسازی غرب است. در این جستار از الگوی «تحلیل انتقادی استعاره» (Critical Metaphor Analysis) استفاده میشود؛ زیرا این الگو امکان ارائه تحلیلی انتقادی ـ شناختی از نقش استعاره در گفتمان را فراهم میکند. پیشتر، تحقیقاتی دربارة سفرنامههای فارسی در دورة قاجار صورت گرفته است که در بخش بعدی به نمونههایی از آن اشاره میشود و سپس چارچوب کاربردی این پژوهش معرفی میگردد.
1ـ2 پیشینة پژوهش
پژوهشهای گوناگونی دربارة سفرنامههای فارسی در دورة قاجار صورت گرفته است که هرکدام از منظری خاص به این متون توجه کردهاند. در دستهای از این تحقیقها به ویژگیهای خاص این گونة ادبی توجه شده است؛ البته باید توجه داشت که این شکل خاص از سفرنامهنویسی بهنوعی در تقابل با سفرنامههای پیشین است. هاناوی (2002) دربارة این ویژگیها میگوید:
1) این متون گزارشهایی نثرگونه است که نگارندگان، آنها را بهشکل اولشخص نوشتهاند؛ 2) موضوع این آثار تجارب واقعی نگارنده در طول سفر است؛ 3) این متون به شکل روایت (Narrative) است و گاهی عناصر نمایشی (Dramatic) نیز در آنها مشاهده میشود؛ 4) این متون بهشکل روزنامهای بخشبندی شده است؛ یعنی نویسنده گزارشی روزانه از رخدادهای سفر را به خواننده ارائه میکند.
افشار (2002) نیز به برخی دیگر از ویژگیهای متفاوت این سفرنامهها اشاره میکند. از نظر او این سفرنامهها یکی از ابزارهایی هستند که واژههای خارجی از طریق آنها به زبان فارسی وارد شد؛ نشر یافت و به رشد سبک ادبی فارسی یاری رساند (همان: 149). او همچنین معتقد است این سفرنامهها فقط ازنظر اطلاعات جغرافیایی، اجتماعی یا تاریخی اهمیت ندارند؛ بلکه این آثار زمینه را برای انتقال مفاهیم جدید علمی، فرهنگی و سیاسی فراهم کردند (همان).
در تعداد دیگری از پژوهشها به ارتباط میان این سفرنامهها و شکلگیری گفتمان غربشناسی در ایران اشاره شده است. توکلی طرقی معتقد است «مسافران ایرانی [دورة قاجار] نقشی کلیدی و سازنده در گسترش «اروپاشناسی» و نشر گزارشهای «عینی» از اروپا ایفا کردند» (توکلی طرقی، 2001: 38). در این چارچوب، سفرنامههای این دوره در نظر او متونی هستند که کشورها، آداب و رسوم، مردمان و فرهنگهای اروپایی را توصیف و به خوانندگان ایرانی معرفی کردند؛ همچنین با قراردادن غرب در جایگاه «دیگری» نقشی کلیدی در ساختن هویّت ایرانی در دورة قاجار ایفا کردند.
دستة دیگری از پژوهشها به چگونگی بازنمایی غرب در جایگاه «دیگری» یا همان شگردهای دیگریسازی اروپا در سفرنامههای این دوره توجه نشان میدهد؛ برای نمونه، میرزایی و پروین (1389) معتقدند سفرنامهنویسان دورة قاجار نخستین نسل از مسافران ایرانی به اروپا هستند؛ همچنین نخستین نسل از نمایشدهندگان «دیگری» به خوانندگان ایرانی نیز به شمار میروند. در این چارچوب، آنها با استفاده از رویکردهایی که بیشتر پساساختارگرایانه (Poststructuralist) است، مانند نظریة بینامتنیت (Intertextuality) کریستوا، نظریة روانکاوی لکان و نظریة بازنمایی و دیگریسازی هال، تعدادی از سفرنامههای این دوره را بهصورت انتقادی تحلیل میکنند و سرانجام شگردهایی مثل کلیشهسازی (Stereotyping)، طبیعیسازی (Naturalization)، یادگارسازی (Fetishism) و انکار و تقلیل تفاوت را در جایگاه سازوکارهای اصلی در فرایند بازنمایی غرب در جایگاه «دیگری» شناسایی میکنند.
یکی از بهترین پژوهشها دربارة رویکرد شناختی ـ انتقادی به استعاره از کارتریس ـ بلک (2004) است. مؤلف در این پژوهش رویکرد «تحلیل انتقای استعاره» را معرفی میکند. اوهمچنین مجموعهای از متون حوزههای گوناگون را (مانند مذهب، سیاست، ورزش و...) بهصورت تطبیقی بررسی کرده است. نویسنده افزونبر اینکه تحلیلی شناختی از استعارههای موجود در این متون ارائه میکند، گفتمانهای پشت این استعارهها را نیز بهصورت انتقادی واکاوی کرده است. نکتة درخور توجه در این پژوهش آن است که مؤلف بهطور ویژه بر نقش عوامل برونزبانی و بافتی (Contextual) در خلق و تفسیر استعارهها تأکید میکند و معتقد است تعبیر استعارهها بدون درنظرگرفتن این عوامل، بهطور عملی ممکن نیست.
بنابراین میتوان گفت این پژوهش در مقایسه با مطالعات بیانشده از جنبههای مختلفی نوآورانه است. نخست آنکه این پژوهش، مطالعهای میانرشتهای است که با استفاده از یک رویکرد زبانشناختی تعدادی از سفرنامههای دورة قاجاریه را بررسی میکند. دوم آنکه تمرکز این پژوهش بر نقش استعاره در فرایند دیگریسازی است. البته در برخی مطالعات به موضوع غرب در جایگاه «دیگری» توجه شده بود؛ اما به نقش و کارکرد استعاره در فرایند «دیگریسازی» توجهی نشده است. به همین سبب، این پژوهش افزونبر بررسی کارکرد استعاره در این فرایند، نقش این ابزار را در گفتمان غربشناسی تحلیل میکند و اینگونه تحلیلی میانرشتهای از چگونگی استعاریسازی (Metaphorization) «دیگری» را در سفرنامههای مورد نظر ارائه میدهد.
2ـ چارچوب نظری و روش پژوهش
همانگونه که در بخش مقدمه بیان شد، چارچوب نظری اصلی در این پژوهش تحلیل انتقادی استعاره است. این رویکرد یکی از رویکردهای میانرشتهای است که برای مطالعة استعاره از ابزارهای موجود در زبانشناسی شناختی (Cognitive Linguistics) و تحلیل انتقادی گفتمان (Critical Discourse Analysis) بهره میگیرد (کارتریس بلک: 2004)، (همان: 2011)، (گوتلی: 2007)، (موزلف: 2008)، (هارت: 2015). فرضیة اصلی این رویکرد آن است که در بررسی استعاره نهتنها به عوامل شناختی بلکه به عوامل کاربردشناختی (Pragmatic) نیز باید توجه داشت؛ به بیان دیگر، رویکرد شناختی را باید با رویکرد کاربردشناختی تکمیل کرد (کارتریس بلک، 2004: 9). پیش از تعریف و بیان جزئیات این رویکرد لازم است تصویری کلی از عناصر اصلی آن یعنی زبانشناسی شناختی و تحلیل انتقادی گفتمان ارائه شود.
زبانشناسی شناختی یکی از رویکردهای اصلی علم زبانشناسی و حاصل پیشرفتها یا انقلاب صورتگرفته در علوم شناختی در دهة هشتاد میلادی است. یکی از مهمترین یافتههای این علوم آن است که استعارهها نقش مهمی در فرایند درک مفاهیم انتزاعی دارند و به همین سبب استعاریسازی جایگاه ویژهای در فرایند ادراک انسان دارد. بنابراین، لیکاف و جانسون معتقدند «نظام مفهومی روزمرهای که ما در چارچوب آن، هم فکر میکنیم و هم عمل، ماهیتی استعاری دارد» (لیکاف و جانسون، 1980: 3). به بیان دیگر، استعاره موضوعی نیست که فقط در سطح زبان و واژهها مطرح باشد؛ بلکه فرایندهای فکری انسان نیز تاحدّ بسیاری استعاری است (همان: 6). در این باره، لیکاف و جانسون معتقدند «استعاره در اصل موضوعی است که با اندیشه و کنش ارتباط دارد و تنها بهصورت عرضی یا ثانویه با زبان ارتباط مییابد» (همان: 153). این به معنای آن است که رویکرد شناختی برخلاف دیدگاه سنتی، جایگاه اصلی استعاره را نه در زبان، بلکه در نظام فکری و اندیشة بشر میداند.
باتوجهبه این مطلب که «جوهر و اساس استعاره فهم و تجربة یک چیز در چارچوب چیزی دیگر است: (همان: 5)، میتوان گفت «استعاره دراصل ابزار یا صناعتی است که مفهومپردازی یک حوزه از تجربه را در چاچوب حوزهای دیگر شامل میشود» (لی، 2001: 6). به بیان دیگر، فرض اصلی الگوی شناختی آن است که استعاره نهتنها یک آرایه و زینت ادبی نیست، بلکه وجود آن برای فرایند مفهومسازی (Conceptualization) الزامی است و انسان بدون کمکگرفتن از استعاره، بسیاری از مفاهیم را به درستی نمیتواند درک کند. این به معنای آن است که استعارهها در الگوی شناختی نه در سطح زبان بلکه در سطح مفاهیم و ساختار مفهومی انسان مطرح هستند و به همین سبب از آنها با عنوان «استعارة مفهومی» یاد میشود. «استعارة مفهومی نگاشتی یکسویه (Unidirectional Mapping) است که محتوای مفهومی (Conceptual Material) را از یک حوزه به نام حوزة مبدأ (Source Domain) به حوزة دیگر به نام حوزة مقصد (Target Domain) منتقل میکند» (دانسیجیر و سوییتسر، 2014: 14). به بیان دیگر «استعاره، صورتی از فرافکنی مفهومی (Conceptual Projection) است که نگاشتها یا تناظرهایی (Correspondences) میان حوزههای مفهومی متفاوت را شامل میشود» (ایوانز، 2007: 136).
در این چارچوب، حوزة مقصد با حوزههای ناشناخته، ناملموس و انتزاعی و حوزه مبدأ با حوزههای شناختهشده، ملموس و عینی در زندگی و تجربیات بشر مطابقت دارد. به بیان دیگر، حوزة مقصد بر تجربیات و پدیدههای ناآشنا و انتزاعی مشتمل است که انسان برای فهم آنها چارهای جز بازگشت به تجربهها و پدیدههای آشنا و عینی ندارد. درمقابل، حوزة مبدأ دقیقاً شامل پدیدهها و تجربههای آشنا و ملموس میشود و با استفاده از فرایند استعاریسازی شرایط را برای عینیسازی (Concretization) و فهم حوزة مقصد فراهم میکند. برای نمونه میتوان به مثالهای زیر اشاره کرد:
الف) در شرایط کنونی توپ در زمین امریکاست؛
ب) طرفین برای رسیدن به یک بازی بردبرد تلاش میکنند؛
ج) در دور آخر مذاکرات دو طرف تلاش میکنند از طرف مقابل بیشترین امتیاز را بگیرند.
این سه جمله تجلی زبانی یک استعاره مفهومی واحد است. این عبارات استعاری، در چارچوب استعارة مفهومیِ «سیاست ورزش است» شکل گرفته است. درحقیقت در این جملهها تعامل و رابطة میان کشورها در حوزة سیاست بینالملل، در قالب یک رقابت ورزشی مفهومپردازی میشود. به این ترتیب، ویژگیهای یک مسابقة ورزشی مانند رقابت، برنده، بازنده، امتیازدهی و امتیازگیری و نمونههای دیگر مربوط به این حوزه به حوزة روابط میان کشورها منتقل میگردد؛ درنتیجه، این ارتباطها به شکل یک رقابت ورزشی بازنمایی میشوند. در این مثال، تناظرهایی که میان حوزه عینی مبدأ یعنی رقابت ورزشی و حوزة انتزاعی مقصد یعنی مذاکره و تعامل میان کشورها برقرار میشود، شرایط را برای عینیسازی حوزة مقصد فراهم میکند.
افزونبر نظریة استعاره مفهومی، تحلیل انتقادی گفتمان نیز یکی دیگر از اجزای اصلی الگوی تحلیل انتقادی استعاره است. طبق تعریف بیکر و الیس «تحلیل انتقادی گفتمان رویکردی است که زبان را بهمثابة کنشی اجتماعی در نظر میگیرد و علاقهمند به شیوههایی است که از طریق آنها ایدئولوژیها و روابط قدرت در زبان بیان میشوند» (بیکر و الیس، 2011: 26). هارت نیز تحلیل انتقادی گفتمان یا به شکل اختصاری «تاگ» (CDA) را اینگونه تعریف میکند: «فعالیتی پژوهشی که رابطة میان زبان و جامعه را به شکل انتقادی تحلیل میکند» (هارت، 2010: 13). نکتة مشترک در این دو تعریف آن است که از منظر تاگ، زبان نهتنها با جامعه رابطهای نزدیک دارد بلکه بهطور اساسی یک پدیدة اجتماعی است.
در این میان، یکی از مفاهیم اصلی یا به تعبیری کلیدواژههای این حوزه، مفهوم گفتمان است و به همین سبب تعریفهای متعددی از این مفهوم ارائه شده است. کرس معتقد است «گفتمان مجموعهای از گزارههای ممکن دربارة یک حوزة مشخص را فراهم میکند و به ساختاربندی و سازماندهی شیوهای میپردازد که از طریق آن، یک موضوع، پدیده یا فرایند خاص بحث و تحلیل میشود» (کرس، 1985: 7). از سوی دیگر، یورگنسن و فیلیپس گفتمان را «شیوهای خاص برای سخنگفتن دربارة جهان و فهم آن یا یکی از وجوه آن» (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 13) معرفی میکنند. فرکلاف به شکلی مشابه گفتمان را «شیوهای خاص برای بازنمایی اجزا یا ابعاد مشخصی از دنیای مادی، اجتماعی و روان شناختی» (فرکلاف، 2010: 358) تعریف میکند. به این ترتیب، در چنین رویکردی، گفتمان نهتنها وجوه گوناگون جهان را از منظر و زاویهای خاص بازنمایی میکند، بلکه با ساختاربندی پدیدههای مختلف شرایط را برای خلق معنا آماده میکند. بنابراین میتوان گفت بررسی گفتمانها در حوزهها و متون مختلف یکی از اهداف اصلی تاگ است.
تحلیل انتقادی استعاره که به شکل اختصاری «تاس» نیز شناخته میشود، در پی بررسی نقش استعاره در متون و گفتمانهای مختلف است. درواقع، آنگونه که کارتریس بلک بیان میکند، تاس «رویکردی در تحلیل استعاره است که به دنبال برملاسازی مقاصد پنهان و احتمالاً ناخودآگاه کاربران زبان است» (کارتریس بلک، 2004: 34). از سوی دیگر، استعاره یکی از ابزارهای بیان غیرمستقیم نظامهای ارزشگذاری است (همان: 11) و استعارههای مفهومی نیز سازنده و بازتولیدکنندة ایدئولوژیهاست (گوتلی، 2007: 30)؛ بنابراین میتوان گفت تحلیل انتقادی استعاره چارچوبی را فراهم میکند که با استفاده از آن، مقاصد پنهان سخنگویان زبان، همچنین ایستارها، باورها و ایدئولوژیهای موجود در جوامع گوناگون بهطور انتقادی بررسی و آشکار میگردد (همان: 42)، (کارتریس بلک، 2011: 49).
تاس برای آشکارکردن مقاصد پنهان و ایدئولوژی تولیدکنندگان متن، از یک الگوی سه سطحی استفاده میکند. کارتریس بلک از این سه سطح با عنوان تشخیص (Identification)، تفسیر (Interpretation) و تبیین (Explanation) نام میبرد (کارتریس بلک، 2004: 35)؛ درحقیقت این سطوح، زمینه را برای تحلیل انتقادیـشناختی استعارههای مفهومی موجود در متن فراهم میکنند. در سطح تشخیص، بر اساس تنشی که میان حوزههای مبدأ و مقصد وجود دارد، استعارههای موجود در متن شناسایی میشوند. نوع روابط اجتماعی که از طریق استعارههای موجود در متن ایجاد میشود، در سطح تفسیر بررسی میشود. سرانجام در سطح تبیین، به چگونگی ارتباط استعارهها با یکدیگر و نقش آنها در ایجاد انسجام متنی توجه میشود. پژوهشگر با مجموع این سه نوع تحلیل میتواند نقش ترغیبی استعاره را آشکار کند؛ البته این نقش بیشتر بهشکل غیرمستقیم و پنهان در متن بیان میشود. به این ترتیب، مقاصد پنهان، ایستارها و ایدئولوژیهای تولیدکنندگان متن نیز آشکار میگردد.
در پایان به این نکته نیز باید اشاره کرد که باتوجهبه تعریف سبکشناسی انتقادی (Critical Stylistics) در جایگاه رویکردی که «نحوة شکلگیری مفاهیم اجتماعی در زبان و شیوههای بازنمایی آنها را تحلیل میکند» (فتوحی، 1391: 186) و با علم به اینکه نظریة استعاره مفهومی یکی از اجزای اصلی سبکشناسی شناختی (Cognitive Stylistics) است، میتوان گفت تحلیل انتقادی استعاره رویکردی میانرشتهای است که از ترکیب دو حوزة سبکشناسی انتقادی و سبکشناسی شناختی پدید آمده است؛ به همین سبب تحلیلهای ارائهشده در آن، از نظر روش، ساختار و محتوا، تفاوتهای بنیادین با رویکردهای سنتی سبکشناسی دارد و باید به این تحلیلها نه از منظر سبکشناسی سنتی بلکه از منظر سبکشناسی زبانشناختی نگریسته شود.
3ـ تحلیل دادههای پژوهش
3ـ1 سفرنامة میرزا ابوطالبخان
میرزا ابوطالب خان اصفهانی یکی از نخستین ایرانیهایی است که در اوایل دورة قاجار به انگلستان سفر کرد و کتابی دربارة این کشور و مردمان آن نوشت. او در سال 1213 هجری قمری به همراه یک انگلیسی به نام دیوید ریچاردسون از هندوستان به انگلستان رفت و حدود هشت ماه بعد، در یکی از بندرهای ایرلند از کشتی پیاده شد. وی پس از شش هفته اقامت در ایرلند بهسوی لندن رفت و حدود دو سال و نیم در این پایتخت اروپایی زندگی کرد. او به علتهایی کاملاً نامعلوم، در محافل اشرافی لندن به شاهزادة ایران معروف شده بود (رایت، 1385: 92) و به همین سبب با طبقات بالای جامعه انگلستان ارتباط نزدیکی داشت؛ همچنین در ضیافتهای متعدد شاهزادگان و اشراف انگلیسی نیز حضور مییافت.
او پس از بازگشت به هندوستان، به نگارش سفرنامة خود پرداخت. نکتة درخور توجه آن است که پیش از نسخة فارسی، یکی از افسران کمپانی هند شرقی در سال 1225، در لندن، ترجمة انگلیسی این کتاب را با عنوان عربی «مسیر طالبی فی بلاد افرنجی» به چاپ رسانید. متن فارسی این کتاب دو سال بعد و به دستور حکومت بنگال در کلکته چاپ شد. نسخة استفادهشده در این مقاله، نخستینبار در سال 1352 به کوشش حسین خدیوجم منتشر شده است.
این سفرنامه نخستین سفرنامة فارسی است که در قالب یک کتاب، به معنای امروزی آن نوشته شده است و به نظر میرسد که نویسنده در نوشتن آن از قالب یک سفرنامة غربی الگوبرداری کرده است (هاناوی، 2002: 258). استفاده از اشعار مختلف، شیوة سازماندهی زمان در متن و ارجاعات درونمتنی، همگی نشاندهندة آن است که این سفرنامه در مقایسه با سفرنامههای بعد از خود نیز از پختگی بیشتری برخوردار است (همان). از سوی دیگر، این سفرنامه یکی از نخستین متونی است که ایرانیان در آن تصویری از غرب را در جایگاه «دیگری» ارائه کردهاند؛ بنابراین این اثر در بررسی نخستین بازنماییهای ایرانیان از غرب جایگاه ویژهای دارد. در این سفرنامه همانند بسیاری از سفرنامههای دیگر، نخستین توصیفات اروپا در جایگاه «دیگری»، در قالب توصیف مناظر و چشماندازهای طبیعی به خواننده ارائه میشود:
1) «یک جانب آن که رودخانه جاری است و آن طرف رودخانه میدان سبز و باغات موزون بیچهار دیوار واقع شده، بیتفاوت چون بهشت برین دلپذیر است. آب رودخانه از کوههای بلند سبز و خرم که یک سمت آن کشیده شده است، میافتد. در موضع افتادن آب، آبشارهای موزون تراشیدهاند که ملاحظة آن بیاختیار غم از دل میزداید و لطافت هوا و مسرتانگیزی اینجا به مرتبهای است که بیخواست، طبیعت به رقص میل مینماید» (ابوطالبخان اصفهانی، 1383: 60).
استعاریسازی یک شهر اروپایی در جایگاه سرزمینی بهشتی و رویاگونه در این جملات بهخوبی مشاهده میشود. نویسنده ابتدا زیباییهای شهر اروپایی را به بهشت تشبیه میکند و به این ترتیب میان این دو بهنوعی تناظر برقرار میکند. سپس ترکیبی از استعارههای مفهومی را به کار میگیرد تا از یک سو، زیبایی اروپا را برای خوانندگان خود عینی و ملموس کند و از سوی دیگر، این زیبایی را به شکل اغراقگونهای به تصویر کشد. در این چارچوب میتوان گفت استعارههای مفهومی زیر ابزار اصلی مؤلف در توصیف مناظر و چشم اندازهای طبیعی غرب و به تعبیری، دیگریسازی آن هستند:
نویسنده با مجموع این استعارههای مفهومی، منظرههای طبیعی اروپا را با استفاده از حوزههای مفهومی اشیاء و انسان استعاریسازی میکند و اینگونه از یک سو به زیبایی وجهی شییءواره (Reified) میبخشد که نیروی انسان و نه خود طبیعت، نقشی حیاتی در ایجاد آن دارد و از سوی دیگر، طبیعت را بهصورت شخصی استعاریسازی میکند که با دیدن این زیباییها به رقص درمیآید. به بیان دیگر، در این فرایند دیگریسازی نهتنها نقش انسان اروپایی در خلق زیباییهای طبیعی برجسته میشود، بلکه زیبایی «دیگری» به شکلی اغراقگونه به تصویر کشیده میشود. این تصاویر به توصیفهای موجود در متون دینی و شبهدینی از بهشت، بسیار شباهت دارد.
میرزا ابوطالبخان در کنار توصیفهای متعدد از مناظر و چشماندازهای طبیعی اروپا، به زنان و مردان اروپایی نیز در جایگاه نمونههای اعلای دیگربودگی (Otherness) غرب توجه خاصی نشان میدهد؛ بهگونهای که در سرتاسر سفرنامة خود توصیفات متعددی از ویژگیهای ظاهری و اخلاقی آنها به خوانندگان ارائه میکند. در این باره به مثالهای زیر میتوان اشاره کرد:
2) «زن او «مسس رچ» در فن نواختن موسیقی و ساز چنگ [مهارت تمام] دارد. چند دفعه که وارد آن خانه شدم برای ضیافت طبع من بدان شغل اقدام و آن قدر سحرکاری نمود که حس در بدن من نماند و عقل از سر پرید» (همان: 93).
3) «این ولدها اکثر جوان و چون جوانان بهشت شیرین شمایل، نیکو اخلاق، باحیا و هنرمندند؛ خصوصاً «مس آن کاکریل» دختر بزرگتر که در حسن قد و رخسار، طعنه بر حوران ابکار میزند» (همان: 109).
نویسنده در مثال شماره دو، مهارت نوازندگی زن اروپایی را با استفاده از حوزة مفهومی سحر و جادو استعاریسازی میکند و به این ترتیب تصویری بهنسبت عینی از مهارت او به خوانندگان خود ارائه میکند. در اینجا نیز چند ترکیب استعارة مفهومی در فرایند بازنمایی «دیگری» استفاده شده است:
همانگونه که این جملهها و استعارههای مفهومی مرتبط با آنها نشان میدهند نویسنده برای بیان حیرت و شگفتی خود از نوازندگی زن اروپایی، میان مهارت او و حوزة مفهومی سحر و جادو تناظر برقرار کرده و اینگونه مهارت وی را برای خوانندگان عینیسازی میکند. درحقیقت همانگونه که سحر و جادو هوش و حواس انسان را میتواند تباه کند، مهارت «دیگریِ» غربی در نوازندگی نیز میتواند آن چنان بسیار باشد که به شگفتی و حیرت فراوان مخاطب و تباهی عقل و حواس او انجامد.
نویسنده در مثال شماره سه، زیبایی صورت و حسن اخلاق جوانان انگلیسی را به جوانان بهشتی تشبیه میکند و اینگونه میان جوانان اروپایی و ساکنان بهشتی تناظر برقرار میکند. این موضوع بهویژه در توصیف «مس آن کاکریل» بارز است. در اینجا، زیبایی صورت و قامت دختر انگلیسی در جایگاه شخصی استعاریسازی میشود که به حوریان بهشتی میتواند طعنه زند و حسادت آنها را برانگیزد. به بیان دیگر، میان زیبایی «دیگری» و زیبایی حوریان بهشتی که مثال برتر زیبایی در متون اسلامی است، نوعی تناظر برقرار میشود که سرانجام به شکلگیری تصویری مبالغهآمیز از زیبایی «دیگری» نزد خوانندگان فارسیزبان میانجامد.
میرزا ابوطالبخان افزونبر این توصیفات از «دیگری»، عامل اصلی زیبایی مناظر و ساکنان اروپا را نیز جستجو و به خوانندگان ارائه میکند:
4) «به قیاس من این هوا اصل اصیل کلیات نعم و خوبیهای این هر دو جزیره است، به چند جهت: یکی اینکه موجب حسن زنان و قوتدادن جسم و روح مردان ایشان است. دوم مقتضی حرکات است که موجب صحّت جسم و نشاط قوت که جرأت امور شاقه که موجب بلندنامی و کامیابی است، دهد؛ طاقت تحمل شداید و متاعب بخشد» (همان: 85).
نویسنده در این جملات آب و هوا را بهگونهای مفهومپردازی کرده است که نهتنها میتواند باعث زیبایی و بالابردن قدرت و توان افراد شود، بلکه افراد را به حرکت و جنبوجوش وامیدارد. به بیان دیگر، آب و هوای اروپا در جایگاه عامل یا عنصری استعاریسازی میشود که نتیجه و محصول طبیعی آن زیبایی و پویایی «دیگری» غربی است. چنین توصیفی را میتوان نمونهای از طبیعیسازی دانست. از نظر فرکلاف (2010: 44) کارکرد اصلی طبیعیسازی آن است که به بازنماییهای ایدئولوژیک خاص جایگاه عقل سلیم (Common Sense) میدهد و به این ترتیب ماهیت ایدئولوژیک آنها را پنهان میکند. به بیان دیگر، این فرایند هر چیز غیرطبیعی، غیربدیهی و درارتباط با فرهنگ و انسان را بهصورت امری کاملاً طبیعی، بدیهی و مربوط به عقل سلیم ارائه میکند. در اینجا نیز نویسنده تفاوتهای موجود میان «دیگری» غربی و «خود» ایرانی را به یک عامل طبیعی نسبت میدهد و این تفاوتها را در جایگاه تفاوتهای طبیعی و ذاتی برخاسته از آب و هوای خوب اروپا مفهومپردازی میکند.
3ـ2 سفرنامة میرزا ابوالحسنخان شیرازی
سفرنامه میرزا ابوالحسنخان شیرازی معروف به ایلچی یکی دیگر از نخستین سفرنامههایی است که ایرانیان، در کنار سفرنامة میرزا ابوطالبخان، دررابطه با اروپا و بهطور ویژه انگلستان نگاشتهاند. میرزا ابوالحسنخان در دورة قاجاریه نخستین سفیر ایران در انگلستان است. او در سال 1224 هجری قمری به همراه جیمز موریه تهران را ترک کرد و شش ماه بعد به انگلستان رسید. در طول اقامت خود در این کشور اروپایی، میرزا ابوالحسن با اشخاص مختلف، بهویژه افراد طبقه بالای جامعه، دیدار داشت و از مکانهای گوناگون در شهر لندن بازدید کرد. نتیجة این دیدارها و مشاهدات، سفرنامهای است که در قالب یک گزارش روزانه از او به جا مانده است. این سفرنامه اطلاعات متنوعی دربارة فنون و دانشهای نوین در مغرب زمین دارد؛ همچنین دربردارندة گزارش مفصلی از شبنشینیها و مهمانیهای متعددی است که میرزا ابوالحسن در مقام یک ایرانی در آنها حضوری پررنگ داشته است (حائری، 1367: 280). درحقیقت، این سفرنامه اطلاعاتی دربارة شکلهای مختلف دانش و فنآوری غرب ارائه میکند؛ همچنین جامعه و فرهنگ «دیگری» غربی را نیز به تصویر میکشد. نسخة استفادهشده در این پژوهش، به کوشش حسن مرسلوند در سال 1364 با عنوان حیرتنامه منتشر شده است.
میرزا ابوالحسنخان شیرازی نیز همانند میرزا ابوطالبخان به مناظر و جاذبههای طبیعی و غیرطبیعی اروپا توجه ویژهای نشان میدهد و بخش زیادی از سفرنامة او توصیف این مناظر و جاذبههاست:
5) «از رعنایی سروهای آن بستان عقل حیران و هریک صد طعنه بر درختان صنوبر گلستان ارم میزنند و در کنار سروستان باغی بود که رشک فردوس برین و از همه میوهجات در کمال امتیاز در آن باغ موجود» (میرزا ابوالحسنخان شیرازی، 1364: 75).
در این جملات، نویسنده مناظر زیبایی را که در مسیر خود به انگلستان در یکی از شهرهای عثمانی یا ترکیه امروزی مشاهده کرده است، برای خوانندگان توصیف میکند. در مرحلة اول شاهد آن هستیم که زیبایی طبیعی «دیگری» به شکلی اغراقآمیز توصیف و تصویر میشود. نویسنده با بهرهگیری از شگرد جان بخشی، درختان را در قالب اشخاصی مفهومپردازی میکند که صفات و احساسات انسانی مختلف دارند. در این چارچوب، سروهای بستان به اشخاصی تشبیه میشوند که بلندی قامتشان نهتنها انسان را به حیرت میاندازد بلکه درختان بهشتی نیز از نظر زیبایی و بلندی با آنها مقایسهشدنی نیستند و به بلندی این درختان حسادت میکنند. بنابراین مجموعهای از استعارههای مفهومی را در این قطعه میتوان شناسایی کرد:
ترکیب این استعارهای مفهومی باعث میشود که نویسنده از یک سو، بهشت را بهصورت یک بوستان یا باغ استعاریسازی کند و از سوی دیگر، میان این بوستان آسمانی که در متون دینی نماد زیبایی آرمانی است و یک باغ زمینی تناظر برقرار کند و اینگونه تصویری بهنسبت عینی از زیبایی این باغ به خوانندگان ارائه دهد. علاوه بر این، حیرت و شگفتی نویسنده از مشاهدة آن به شکلی استعاری به خوانندگان ارائه میگردد. به بیان دیگر، ترکیب این استعارههای مفهومی به نویسنده این امکان را میدهد که ضمن برجستهسازی زیبایی «دیگری»، تصویری ملموستر و باورپذیرتر از حیرت و شگفتی فراوان خود به خوانندگان ارائه کند.
نویسنده افزونبر توصیف مناظر طبیعی، به عمارتها و سایر ساختههای اروپاییان نیز توجه ویژه دارد و توصیفهای متعددی از این عمارتها به خوانندگان عرضه میکند؛ همچنین حیرت و شگفتی خود را از دیدن آنها به اشکال مختلف استعاریسازی کرده است:
6) «از مشاهدة آن عمارات بدیع که نقاشان ارژنگنژاد در و دیوار آن را به ترکیبات خوب و تصویرات مرغوب به رنگهای الوان ترصیع نموده بودند، هوش از سرم پرواز نمود و در نزد رفعت آن عمارت، طاق کسری پستی نمودی و در وسعت گنبدش، سقف گنبد مشگین بهرام گور در یک گوشهای گم بودی» (همان: 290-291).
7) «در هر عمارتی و قصری، قنادیل متعدده و چهلچراغهای بلور و طلا و نقره بهقدری روشن بود که چشم کواکب آسمان از آنها خیره گشته و هرکه ملاحظه میکرد حیرت مینمود و از اهل طربانگیزی، بهقدری جمع بودند که زهره چنگ ازدستافکنده سراپا گوش بود» (همان: 156ـ157).
نویسنده در این مثالها برای عینیسازی احساس حیرت و تعجب خود از مشاهدة پدیدههای مختلف دربارة «دیگریِ» غربی و انتقال این حس به خوانندگان ایرانی میکوشد. در این چارچوب حتی اینگونه میتوان استدلال کرد که هدف اصلی نویسنده «پرداختن به جنبههایی از زندگی غرب است که با گزارش رسوم و چیزهای عجیب و حیرتآور بتواند خوانندگان را سرگرم کند» (قانونپرور، 1384: 82). نویسنده در مثال شمارة شش، حیرت و شگفتی فراوان خود را از مشاهدة عمارتهای بزرگ و زیبای انگلیسی با استفاده از استعارة مفهومی «هوش و حواس انسانی پرنده است» مفهومپردازی میکند. بنابراین، دیدن زیبایی در جایگاه عامل یا نیرویی استعاریسازی میشود که به پرواز هوش و حواس یا همان شگفتی و حیرت فراوان بیننده میتواند بیانجامد.
نویسنده در مثال شمارة هفت، نور فراوان موجود در داخل عمارت را عاملی معرفی میکند که باعث حیرت و شگفتی بیشازاندازة بیننده میشود. درحقیقت، آنگونه که ایلچی در این جملات توصیف میکند، روشنایی موجود در عمارات و قصرهای لندن بهگونهای است که نهتنها چشم انسان بلکه چشم ستارگان آسمان نیز خیره میشود. در این چارچوب، ستارگان و سیارات در جایگاه موجوداتی انسانی استعاریسازی میشوند که رفتارها و احساسات انسانی دارند و به همین سبب چشمان ستارگان از تعجب دربارة شدت نور و روشنایی اتاقهای عمارت میتواند خیره شود و یا سیارة زهره ساز خود را به کناری میگذارد و نوای نوازندگان بیشمار انگلیسی را میشنود که در مهمانی حضور دارند.
نویسنده، زیبایی و شکوه اشراف و زنان انگلیسی را نیز با استفاده از حوزة مفهومی نور استعاریسازی کرده است و به این ترتیب یک بار دیگر میان نور و زیبایی تناظر برقرار میکند:
8) «از درخشندگی جواهرات لباس آن شاهزادگان، آن عمارت روشن و از نور حسن جمال ایشان شهر مانند گلشن بود» (میرزا ابوالحسنخان شیرازی، 1364: 165).
9) «عجبتر اینکه دختران حورپیکر و زنان ماه منظر آن قدر در آن مجمع جمع آمده بودند که روشنی شمع و چراغ از شعشعة روی ایشان تاریکی مینمود» (همان: 189).
همانگونه که در مثال قبلی نیز اشاره شد، نویسنده از بسیاری نور در یک مکان به عامل ایجاد حیرت یاد میکند که حتی حواس و عقل انسان را نیز میتواند تباه کند. این به معنای آن است که در توصیفات میرزا ابوالحسنخان، نور پدیدهای است که از آن برای عینیسازی زیبایی فوقالعادة «دیگری» میتوان بهره برد.
در مثال شمارة هشت، جواهرات و زیبایی چهرة شاهزادگان انگلیسی بهصورت اشیایی نورانی استعاریسازی شده است که نور حاصل از آنها نهتنها مکانی را روشن میکند، بلکه شهر را به یک بوستان گل تغییر میدهد.
در مثال شمارة نه، دختران و زنان انگلیسی حاضر در ضیافت، زیبارویانی تصور میشوند که نور شمع و چراغ در مقایسه با نور زیبایی آنها هیچ جلوه و روشنایی ندارد و مانند تاریکی به نظر میرسد. نکتة مهم در اینجا آن است که تعداد بسیار زنان و دختران مجلس به افزونی نور و البته زیبایی و شکوه مهمانی میانجامد. در زیربنای این تصاویر اغراقآمیز از مردان و زنان انگلیسی، استعارههای مفهومی زیر را میتوان تشخیص داد:
سرانجام باید به این نکته توجه داشت که در متون قاجاری نیز توصیفها و استعارههای مشابهی دربارة شاهزادگان و اشراف قاجاری مشاهده میشود؛ اما وجه تفاوت این متون و مثالهای بیانشده آن است که نویسندة سفرنامه نهتنها دربارة شاهزادگان، بلکه دررابطهبا مردمان عادی اروپا نیز از چنین استعارههایی بهره گرفته است و به این ترتیب تصویری اغراقآمیز از زیبایی و شکوه «دیگریِ» غربی ارائه میکند.
3ـ3 مقایسة استعاریسازی «دیگری» در مسیر طالبی و حیرتنامه
پیشتر بیان شد که سفرنامههای دورة قاجار جزء نخستین بازنماییهای غرب در جایگاه «دیگری» و به تعبیری، نخستین شکل گفتمان غربشناسی در ایران هستند. دو سفرنامة مسیر طالبی و حیرتنامه بیش از دو قرن پیش نوشته شدهاند و از آن جایی که جزو نخستین سفرنامههای ایرانیان دربارة اروپا به شمار میروند از جایگاه ویژهای در میان سفرنامههای این دوره برخوردارند. از سوی دیگر، مفهوم قالب ارجاع تصویری (Iconographic Frame of Reference) یکی از مفاهیم مهم و کلیدی تاس است و دررابطهبا تحلیل این دو سفرنامه نیز کاربردهای فراوانی دارد؛ به همین سبب پیش از مقایسة استعاریسازی «دیگری» در این دو متن، این مفهوم باید معرفی شود.
طبق تعریف هاوکینز «ارجاع تصویری یکی از شیوههای مرسوم بازنمایی متنی است که تصاویری سادهشده از تجارب ما را که با ارزشهای آشنا در جامعه مرتبط هستند، ارائه میکند به منظور آنکه یک پیوند مفهومی قوی میان مرجع و قضاوتهای ارزشی خاص برقرار کند» (هاوکینز، 2001: 32). به بیان سادهتر، ارجاع تصویری، تجارب پیچیدة انسان را به تصاویری ساده تبدیل میکند که بازتابی از نظامهای ارزشی موجود در جامعه هستند. استفاده از مفاهیم دارای بار ارزشی مثبت در فرایند ارجاع تصویری باعث میشود حوزة مقصد یا همان مرجع بهشکل مثبت ارزیابی گردد و به این ترتیب حوزة مقصد تقویت و تصویری مثبت از آن ترسیم میشود. درمقابل، استفاده از مفاهیم منفی در ارجاع به یک حوزة مفهومی شرایط را برای ارزیابی منفی آن حوزه فراهم میکند و تصویری منفی و تضعیفکننده از آن حوزه ترسیم میشود (همان: 33ـ34).
نکتة درخور توجه آنکه حوزه مبدأ در فرایند ارجاع تصویری یک تصویر منفرد نیست؛ بلکه مجموعهای از تصاویر را تشکیل میدهد. درواقع، مجموعهای از تصاویر منسجم و همگن، بهصورت یک نظام معنایی در اشاره به حوزة مقصد استفاده میشود. این همان چیزی است که از آن با عنوان قالب ارجاع تصویری یاد میشود (هاوکینز: 2001)، (دیرون و همکاران: 2007). در این چارچوب میتوان گفت قالبهای ارجاع تصویری، تصویری یکپارچه و منسجم را از حوزة مقصد ترسیم میکنند که با دیدگاهها و ایستارهای کاربران زبان همسویی دارند و به تعبیری آنها را بازتولید میکنند.
دربارة سفرنامههای بررسیشده در این پژوهش میتوان گفت نویسندگان هر دو سفرنامه از استعارههای مفهومیِ کمابیش مشابهی در بازنمایی اروپا همانند «دیگری» بهره گرفتهاند که درمجموع به شکلگیری یک قالب ارجاع تصویری دررابطهبا غرب انجامیده است. این قالب ارجاع تصویری که آن را بهصورت استعارة مفهومی «اروپا بهشت است» میتوان بیان کرد، تصویری اغراقآمیز، رویاگونه و آرمانی از «دیگری» اروپایی ترسیم میکند. در این چارچوب، مناظر و چشماندازهای طبیعی، عمارتها و ساختمانها، زنان و مردان و حتی آب و هوای اروپا به اشکال مختلف در تناظر با قالب بهشت در مقام سرزمینی آرمانی قرار میگیرند و به این ترتیب ویژگیهای این قالب به حوزة مقصد که همان «دیگری» باشد منتقل میگردد. مثال زیر بهروشنی این موضوع را نشان میدهد:
10) «عمارت این باغ را «مستر هشتین» خود نقش بسته و آیینههای بزرگ خوشقطع و چهلچراغهای بلورین و قالیها و هرچیز شاهانه در آن گذاشته. به هیأت مجموع، آنقدر مطبوع و دلپذیر است و بهحدی صاف و پاک میماند که به خاطر ناظر رسد که مسکن پریان است و مردم در اینجا بیاکل و شرب زندگانی کنند و حاجت به فضولریختن و کثافتکردن ندارند... «مستر هشتین» سهچهار ماه در لندن و باقی در آن مکان بهشتنشان به فراغ زندگی میکند که سلاطین آفاق را گاهی میسر نبود» (ابوطالبخان اصفهانی، 1382: 123).
نویسنده در این قطعه، خانة یکی از اشراف انگلستان را توصیف میکند. همانگونه که این توصیفات نشان میدهد، خانة این شخص همانند مسکن پریان استعاریسازی شده است. در این استعاریسازی، استفاده از قالب «اروپا همانند بهشت» به نویسنده این امکان را میدهد که یک ساختمان زمینی را بهصورت خانهای بهشتی و رویایی تصور کند که ساکنان آن مانند پریان هستند و از نیازهای روزمرة یک انسان عادی بینیازند. درواقع با استفاده از یک چارچوب ارجاع تصویری، زیبایی حیرتانگیز یک خانة انگلیسی در جایگاه زیبایی یک مکان بهشتی عینیسازی و به خوانندة ایرانی منتقل شده است.
کاربرد این قالب ارجاع تصویری در بازنمایی اروپا به ارائة تصویری اغراقآمیز، آرمانی و بهشتگونه از اروپا میانجامد؛ همچنین به نویسنده این امکان را میدهد که حیرت و شگفتی فراوان خود را از مشاهدة این سرزمین رویایی بیان کند. به بیان دیگر، نویسنده از توصیفهای بهشت در متون دینی استفاده میکند تا از یک سو، تصویری عینی و ملموس از زیبایی، ناشناختگی و حیرتانگیزی «دیگریِ» غربی برای خوانندگان ترسیم کند و از سوی دیگر، حیرت و شگفتی بسیار «خود» ایرانی را در رویارویی با «دیگری» اروپایی بیان کند. بنابراین در چارچوب الگوی تاس میتوان گفت این نوع استعاریسازی سرانجام به شکل غیرمستقیم، «دیگریِ» اروپایی را در جایگاهی بالاتر از «خود» ایرانی قرار میدهد و این موضوع نیز بیانگر ایستار غربستایانة نویسنده است.
در پایان باید به نقش این قالب ارجاع تصویری در ایجاد انسجام معنایی (Coherence) در متن این دو سفرنامه اشاره کرد. میتوان گفت در این دو سفرنامه، قالب «اروپا همانند بهشت» بهصورت یک استعارة کلان (Megametaphor) (استاکول: 2002)، (کووچش: 2010) عمل میکند. منظور از استعارة کلان آن است که مجموعهای از عبارتهای استعاری وابستهبه یک حوزة معنایی یکسان، در کنار همدیگر و دررابطهبا یک موضوع یا حوزة مقصد یکسان به کار گرفته شوند و بارها و به اشکال مختلف در کل یک متن تکرار گردند. استعارههای کلان یکی از عوامل اصلی ایجاد انسجام معنایی در متون و گفتمانهای مختلف است. بنابراین کاربرد مجموعهای از عبارتهای استعاری و استعارههای مفهومی که بهنوعی مرتبط با قالب «اروپا همانند بهشت» هستند به نویسندگان این دو سفرنامه این امکان را میدهد که تصویری منسجم و یکدست از «دیگری» غربی به مخاطبان ایرانی در دورة قاجار ارائه کنند و انسجام معنایی لازم را در متن به وجود آورند؛ همچنین صورتی خاص از گفتمان غربشناسی را نیز خلق کنند. در این صورت خاص از گفتمان غربشناسی که بر دیگریستایی مبتنی است و آن را غربستایی میتوان نامید، غرب بهصورت یک آرمانشهر برساخته میشود و به خوانندگان معرفی میگردد. همچنین نقش یک الگو و نمونه را برای جامعة ایران در عصر قاجار ایفا میکند. بنابراین سفرنامههای مسیر طالبی و حیرتنامه با ارائة تصویری منسجم و بهشتگونه از غرب و استعاریسازی «دیگریِ» غربی در جایگاه بهشت و آرمانشهر، خوانندگان خود را بهشکل غیرمستقیم به الگوبرداری از وجوه مختلف تمدن و فرهنگ اروپا ترغیب کردهاند و تصویری کاملاً جانبدارانه و جهتدار از مغرب زمین ترسیم میکنند.
4ـ نتیجهگیری
سفرنامههای فارسی دورة قاجار جزء نخستین تلاشهای ایرانیان برای شناخت و بازنمایی غرب است و به همین سبب بررسی چگونگی دیگریسازی غرب در این سفرنامهها اهمیت زیادی دارد. هدف اصلی این پژوهش بررسی انتقادی ـ شناختی نقش استعاره در فرایند دیگریسازی اروپا در این سفرنامهها بود. در این راستا، دو سفرنامة مسیر طالبی و حیرتنامه، از نخستین سفرنامههای اروپا در دورة قاجار، برای دادههای این پژوهش انتخاب شدند. تحلیل انتقادی ـ شناختی استعارههای این دو متن بیانگر آن است که مجموعهای از استعارههای مفهومی را در زیربنای بسیاری از عبارتهای استعاری این متون میتوان شناسایی کرد. استعارههای مفهومی زیر از این جمله است:
نکتة مهم دربارة این استعارههای مفهومی، نقش آنها در ایجاد تصویری اغراقآمیز، آرمانی و بهشتگونه از اروپاست به گونهای که ترکیب این استعارههای مفهومی به شکلگیری تصویری بسیار درخشان و رویایی از غرب همانند «دیگری» منجر میشود. این تصویر مثبت و درخشان یک قالب ارجاع تصویری ایجاد میکند که اروپا در چارچوب آن همانند بهشت استعاریسازی میشود. این به معنای آن است که ویژگیهای قالب بهشت مانند طبیعت زیبا و حیرتانگیز، قصرهای مجلل و باشکوه، آب و هوای بینظیر، مردان خوشصورت و حوریان بهشتی و... به سرزمینهای اروپایی در جایگاه حوزة مقصد منتقل میشود و میان این دو حوزه تناظر برقرار میگردد. استفاده از این قالب ارجاع تصویری از سه نظر اهمیت دارد: 1) به نویسندگان این امکان را میدهد که تصویری عینی و ملموس از شکوه و زیبایی «دیگری» برای خوانندگان خود ترسیم کنند، 2) حیرت و شگفتی فراوان «خود» ایرانی در مواجهه با «دیگری» غربی را بهنوعی توجیه کنند، 3) با ارائة تصویری منسجم و آرمانشهری از غرب، خوانندگان را بهشکل غیرمستقیم به الگوبرداری از وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ اروپا ترغیب کنند.
در این چارچوب، به این نکته نیز باید اشاره کرد که استعاریسازی اروپا در جایگاه بهشت یا آرمانشهر، «دیگریِ» اروپایی را در جایگاهی بالاتر از «خودِ» ایرانی قرار میدهد و به شکلگیری گونهای از گفتمان غربشناسی میانجامد که میتوان آن را غربستایی نامید. شکلگیری این شکل خاص از گفتمان غربشناسی و بازتاب آن در سفرنامههای مورد نظر را به شرایط سیاسی ـ اقتصادی و رابطة ایران با اروپا در دورة قاجاریه میتوان نسبت داد. درواقع، ایران دوره قاجار نسبتبه کشورهای اروپایی مثل انگلستان و فرانسه در جایگاه پایینتری از نظر اقتصادی و نظامی قرار داشت و به همین سبب مسافران ایرانی ضمن ابراز حیرت و شگفتی فراوان در رویارویی با پیشرفتهای گوناگون اروپاییان، در پی یافتن راز این پیشرفتها و علتهای عقبماندگی ایرانیان بودند؛ به همین سبب غرب را بهصورت آرمانشهر یا الگویی استعاریسازی کردند که جامعة ایران باید به شکلهای مختلف از آن پیروی کند. در همین راستا، میتوان گفت استعارة کلان «اروپا بهشت است» یکی از عوامل اصلی ایجاد انسجام معنایی در متن این دو سفرنامه است که البته کاربرد آن باتوجهبه بافت تاریخی ـ اجتماعی و دورة زمانی نگارش این آثار توجیهپذیر و درخور تبیین است.