نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه دروس عمومی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه دامغان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Ghiasuddin Ali Yazdi known as "Ghias" was a well-known poet and painter from the tenth and eleventh century AH who was known for the design of silk fabrics to "Naqshband". He, in addition to skill in the art of Naqshbandi, was also capable of poetry and had a collection of beautiful poems. His poetry collection includes various poems odes and sonnets, quatrains and Masnavi. All of these has been corrected and published only once by Hussein Masarrat in 2014. This study, by examining this publication, will show its weaknesses and inadequacies in several sections: 1) the method of correction is uncertain and inauthentic; it is deductive; 2) many of the verses are recorded with distortions that, by affecting the meaning of the original text, have changed a lot of it. In addition to these points, the mistakes related to suspensions, typos, mischiefs, and recordings should also be mentioned. Masarrat’s correction of Ghias’ collection has many drawbacks; for this reason, this article tries to refer to some of them and the need to re-examine his collection. The elements of the style of Ghias poetry are also analyzed in this essay in terms of familiarity and normality. The most important norms in the poetry of Ghias are syntactic, spatial, and archaism. In this study, we try to recall this part of the norms, part of the aesthetic functions in Ghias’ poetry.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
غیاثالدین علی یزدی، معروف به غیاث نقشبند، از شاعران نامدار دورة صفوی و از سرآمدان زمان خود در هنرهای نقاشی و خوشنویسی و طراحی پارچههای زربفت بود. حمایت حکومت صفوی از کارگاههای نساجی به رونق این صنعت انجامید و موجب ظهور طراح برجسته، غیاث نقشبند شد که در تاریخ نساجی ایران کمنظیر بود. او با آمدن به اصفهان و ریاست بر کارگاههای سلطنتی، برجستهترین طراح پارچه در تاریخ نساجی ایران شد. غیاث در اوایل سدة یازدهم نیز حیات داشت؛ اما بیشترین فعالیت و آثار بهجایمانده از او مربوطبه نیمة دوم سدة دهم هجری است. مجموع اطلاعات بهدستآمده از احوال غیاث، اندک است و به دیوان او محدود میشود؛ اما از محتوای آن آشکارا میتوان دریافت که این شاعر به سبب فضل و دانش و مهارت در فنّ نقشبندی، از شهرتی بسیار در داخل و خارج از ایران برخوردار بوده است؛ چنانکه نصرآبادی او را از نوادر زمانه میداند و مینویسد: «تا بافندة روزگار در لیل و نهار به تار شعاع و پود شهاب در بافندگی است مثل آن نقشبندی و بافندهای صورت نبسته» (نصرآبادی، 1317: 49). همچنین دربارة طبع لطیف و ذوق سلیم غیاث نیز میگوید: «قطع نظر از این هنر [نقشبندی]، خوشطبیعت و درستسلیقه بود» (همان: 49). قدرت طبع غیاث در شعر بهحدّی بود که به قول صادقیبیگ افشار «صد بیت مسلسل میگفت و شنونده نمیفهمید که با بدیهه گفته شده است» (صادقیبیگ افشار، 1327: 187).
دیوان غیاث 1065 بیت دارد و انواع قالبهای شعری مانند مثنوی، قصاید، قطعات، رباعیات و غزلیات در آن مشاهده میشود. انتشارات اندیشمندان یزد نخستینبار این اثر را در سال 1393 چاپ کرد. این چاپ مقدمهای در باب زندگی و شرح احوال شاعر و معرفی نسخة در دسترس مصحح دارد. بسیاری از ابیات در این چاپ، با تحریفات و تصحیفات فراوان ضبط شده است و باتوجهبه نبود نسخهبدل، برخی از ابیات همچنان مبهم و نادرست باقی مانده است. نگارندة این جستار با دسترسی به تنها نسخة موجود از این دیوان ـ که مصحح محترم نیز از آن استفاده کرده است ـ میکوشد تا با خوانش دقیقتر، برخی از ابیات تحریفشده را تصحیح کند.
در این جستار، افزونبر تصحیح برخی از ابیات دیوان غیاث، سعی شده است تا از منظر هنجارگریزی، پارهای از کارکردهای زیباییآفرینی در شعر او تحلیل شود. هنجارگریزی و انحراف از زبان معیار، یکی از ویژگیهای سبکی خاص شاعران دورة صفوی، بهویژه شاعران سبک هندی، است و غیاث ازجمله شاعرانی است که برای برجستهکردن زبان شعر خود از هنجارگریزی استفاده کرده است.
تحلیل سبکشناسی شعر غیاث در این نوشتار، حاصل بررسی همة دیوان اوست. نتایج ارائهشده در این باره که بر 1065 بیت مشتمل است، حاصل مقایسه و تطبیق آن با 1800 بیت از دیوان وحشی بافقی (939 تا 991 ق) و حدود 1560 بیت از اشعار طالب آملی (987 تا 1036 ق) و 1750 بیت از کلیم کاشانی (990 تا 1061 ق) است.
1ـ1 پیشینة تحقیق
سبکشناسی شعر غیاث، مقدمة نقد شعر اوست. برپایة بررسیهای انجامشده، تاکنون هیچ پژوهشی در باب سبکشناسی شعر این شاعر انجام نشده است و فقط گزارش چند تذکرهنویس از احوال او در دست است که هیچ یک پاسخگوی سؤالات پژوهشگران ادبیات فارسی دربارة جایگاه شاعری غیاث نیست. قدیمیترین منبع در این زمینه، تذکرة نصرآبادی است که ضمن پرداختن به زندگی و احوال غیاث، نمونههایی از اشعار او را نیز ذکر کرده است. به جز نصرآبادی، تذکرهنویسانی مانند صادقیبیگ افشار، امین احمد رازی، آذر بیگدلی نیز در آثار خود به زندگی و احوال و اشعار این شاعر پرداختهاند.
در دورة معاصر نیز چند نویسنده و پژوهشگر به آثار و اشعار غیاث توجه کردهاند و مقالاتی نیز در این باره نگاشتهاند که مهمترین آنها عبارت است از:
1. یحیی ذکاء، «غیاث نقشبند، نقاشی توانا، شاعری خوشقریحه و بافندهای چیرهدست»، مجلة هنر و مردم، سال 1، شمارة 1 (آبان 1341)، 11ـ 7؛
2. عبدالعلی ادیب برومند، «چهار هنرمند بازشناخته در عصر شاه تهماسب صفوی»، نامة بهارستان، سال 2، شمارة 2، دفتر چهارم (پاییز و زمستان 1380)، 201؛
3. صدیقه رمضانخانی، «غیاثالدین نقشبند یزدی، هنرمند دورة صفویه»، فرهنگ یزد، سال هفتم، شمارة 28 (پاییز 1385)، 18ـ 10؛
3. آرتور پوپ و فیلیس آکرمن، «سیری در هنر ایران»، ترجمة نجف دریابندری و دیگران، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1387، ج 5، 2415ـ 2410؛
4. علیاکبر تشکری بافقی، «درآمدی بر صنعت بافندگی یزد در عصر صفوی»، پژوهشنامة تاریخ اجتماعی و اقتصادی، سال دوم، شمارة اول، بهار و تابستان 1392، 65ـ 51؛
5. علیاکبر شریفی مهرجردی، «هنر نساجی و پارچهبافی یزد در دورة درخشان صفوی»، مجلة چیدمان، سال دوم، شمارة 2 (تابستان 1392)، 109- 102.
در میان این پژوهشها فقط یحیی ذکاء بهطور مستقل به غیاث پرداخته است؛ بقیة آثار بهطور ضمنی از او سخن گفتهاند و فقط به جنبة طراحی و بافندگی او توجه داشتهاند.
پرسشهای مهم این جستار عبارت است از: 1ـ چه ضرورتی برای تصحیح دوبارة دیوان غیاث وجود دارد؟ 2ـ ویژگیهای سبکی این دیوان از نظر زبانی و ادبی و فکری چیست؟
2ـ زندگی غیاث
غیاثالدین علی نقشبند، متخلص به غیاث در اواخر نیمة اول قرن دهم (حدود 947 ق) در یزد1 متولد شد. برخی از تذکرهنویسان2، وی را از نوادگان مولانا کمال خطاط3 مشهور به عصار، از خوشنویسان معروف عصر صفوی، دانستهاند. غیاث در حکومتهای شاه طهماسب (حکـ: 984 ـ 930 ق)، شاه اسماعیل دوم (حکـ: 985 ـ 984 ق) و شاه محمد خدابنده (حکـ: 996 ـ 985 ق)، در یزد ساکن بود و در کارگاه بزرگش در این شهر، به طراحی و بافت پارچههای ابریشمی مشغول بود. یزد در آن روزگار یکی از مهمترین مراکز ابریشمبافی ایران بود؛ اما تولید پارچههای مصوّر در کارگاههای آن، به همان شیوة قبل ادامه داشت و در طراحی آنها ابتکار جدیدی رخ نداد؛ تااینکه غیاث در پایان این دوره، سبک نوینی در طراحی این نوع پارچهها پدید آورد و پایهگذار مکتبی نوین در این زمینه شد (پوپ، 1387: 2410).
در دورة شاه عباس(حکـ: 1038ـ 996) کارگاهی در اصفهان، به نام کارگاه شاهی، برای تولید منسوجات دربار ایجاد شده بود و هنرمندانی از مراکز زریبافی ایران، مانند یزد و کاشان و تبریز، برای رونقبخشی به این هنر به پایتخت دعوت میشدند. غیاث در این دوران، هنرمندی بلندآوازه و صاحب سبک بود. او به فرمان شاه عباس از یزد رهسپار اصفهان شد و به ریاست کارگاه شاهی منصوب گردید.
شهرت غیاث در این زمان، مرزهای ایران را به سرعت درنوردید؛ چنانکه فرمانروایان هند، عثمانی و بیزانس4 خواستار بافتههای او شدند و به امید دریافت آن، هدایایی برای وی ارسال میکردند (مستوفی، 1338: 428). شاه عباس نیز برای تحفه برخی از دستبافتههای غیاث را نزد این پادشاهان میفرستاد، بهطوریکه پنجاه قطعه از پارچههای او را به اکبرشاه گورکانی پیشکش کرد (پوپ، 1387: 2410).
غیاث پس از سالها زندگی مرفّهانه در اصفهان و توجه بسیار شاه عباس به او، در اواخر عمر پس از دوری از دربار، به زادگاهش، یزد، بازگشت و در محلة دارالشفاء5 منزل6 گزید. وی به سبب سالها ریاست بر کارگاه سلطنتی، نزدیکی به شاه عباس و دریافت هدایایی از پادشاهان سرزمینهای دیگر، به ثروتی بسیار دست یافت چنانکه به قول یکی از تذکرهنویسان «اسباب تجمل و نفایس از چینی و کتب و املاک او بهحدّی رسید که محاسب وهم از حساب آن به عجز، اعتراف [کرد]» (مستوفی، 1338: 429).
نیمة دوم عمر غیاث در یزد یکسره به پارسایی و مردمداری گذشت؛ چنانکه معاصرانش نوشتهاند: «مجتهد و شب زندهدار» بود و «اگر یک روز مهمان نمیداشت آن روز طعام و شراب بر او گوارا نمیشد» (صادقیبیگ افشار، 1327: 187). غیاث در سالهای پایانی عمر، در بیشتر اوقاتش اشعار زهدآمیز میسرود و سرانجام در اوایل قرن یازدهم هجری در یزد بدرود حیات گفت. برپایة وصیتش در آرامگاهی که برای خود در باغچة دارالشفای صاحبی ساخته بود، به خاک سپرده شد (مستوفی، 1338: 429). میر ابوطالب سخی در مادهتاریخ زیر، در باب تاریخ مرگ غیاث چنین گفته است:
شهـرة دوران فـرید روزگـار |
|
ثانـی مانـی «غیـاث نقشبنـد» |
آن کـه بود از خامة سحـرآفرین |
|
دست او را پـای در جـای بلنـد |
میخریدند آن کـه نقش او به جان |
|
صورتآرایان چین بـیچـونوچنـد |
بـود پیش از خامـة صورتگرش |
|
صورت «بهـزاد» و «مانـی» ریشخنـد |
عاقبـت از نسخة هستی بشست |
|
نقش او بافنـدة ایـن نه پرنـد |
خواهی ار تاریخ او از روی رمـز |
|
در حساب ار نفی نقـادش کنند |
سازم این مصراع را بر تخته نقش |
|
کرد رخ پنهان «غیاث نقشبند»
|
برپایة حساب ابجد، با حذف حرف «غ» که رخ «غیاث نقشبند» است، عدد 1017 به دست میآید که تاریخ مرگ شاعر است. به این ترتیب، اگر عمر وی چنانکه از دیوانش7 دریافت میشود، بین 60 تا 70 سال بوده باشد، تاریخ ولادتش شاید نیمۀ قرن دهم (957- 947 ق) باشد.
2ـ1 خاندان غیاث
غیاث در زندگی خود دو بار ازدواج کرد و صاحب شش پسر8 شد که همگی آنها مانند پدر، اهل فضل و هنر بودند. از میان پسران غیاث، نام معزالدین بهصورت معز و ابنغیاث بر روی برخی از پارچههای عهد صفوی باقی مانده است که یکی از آنها پارچة زربفتی است که بر روی قبر شیخ صفیالدین اردبیلی قرار داشت. سبک کار غیاث در این پارچه بهخوبی آشکار است (مسرت، 1393: 22). افضل، پسر دیگر غیاث نیز از هنرمندان بزرگ عصر خود بود و در دربار سلطان صفوی مقام و جایگاهی ممتاز9 داشت.
زکیای یزدی از نوادههای هنرمند غیاث است. او در اصفهان به سر میبرد و بهجز مهارت در نقشبندی، در شعر نیز دستی توانا داشت. زکیا در اصفهان درگذشت و این چند بیت از او بر جای مانده است:
روز عمرت شب شد و در فکر اسبابی هنوز |
|
بر تنت هر موی صبحی گشت و در خوابی هنوز |
از کتان هستیات بیش از کفنواری نماند |
|
از پـی کسب هـوا در سیـر مهتابی هنوز
|
3ـ ضرورت تصحیح دوباره دیوان غیاث
3ـ1 معرفی نسخة خطی
از دیوان غیاث تنها یک نسخة بیمانند وجود دارد که اکنون در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود و اساس کار حسین مسرت در تصحیح دیوان شاعر قرار گرفته است.
نسخه با بیت:
ای سینههای پر غـم و ای دیدههای تـر |
|
کو نالـه را سرایت و کو گریـه را اثر |
آغاز و با بیت زیر پایان میپذیرد:
هر زن که حدیـث کینه پر درد کند |
|
باید کـه وداع خانة مـرد کند |
این نسخه با شمارة 4657 و شمارة میکروفیلم 6852، 71 برگ دارد و کتابت آن به سدة دوازدهم هجری (1199 و 1202 ق) بازمیگردد. این نسخه که به خط نستعلیق تحریر شده است، حدود 1065 بیت دارد و در قالبهای قصیده، غزل، مثنوی، ترجیعات، مقطعات، رباعیات است. برخی از تذکرهنویسان تعداد ابیات دیوان غیاث را نزدیک به چهار هزار بیت نوشتهاند (ایمان، 1349: 302)، به همین سبب میتوان دریافت که این نسخه دربردارندة همة اشعار این شاعر نیست.
نگارنده با در دست داشتن تصویری از این نسخه و مطابقت آن با دیوان چاپی شاعر، بر آن است تا به علتهای زیر، ضرورت تصحیحی تازه از این دیوان را تبیین کند:
1. روش تصحیح نامشخص و نامستند (بهگونهای قیاسی) است.
2. بسیاری از ابیات با تحریفات و تصحیفات ضبط شده است.
3. ابیاتی در متن افتادگی دارد و بهصورت نقطهچین است.
3ـ2 تحریفات و تصحیفات
اشکال اصلی دیوان چاپی غیاث، بخشهایی است که مصحح محترم به سبب ناخوانابودن نسخة خطی، کلمه یا کلماتی را تحریف، تصحیف و یا تعویض میکند و درنتیجه معنی بیت مبهم و نادرست میشود. مصحح در این باره میگوید: «چون دیوان یگانه بود، طبعاً خوانش برخی از واژهها میسّر نشد» (مسرت، 1393: 7). برای نمونه به چند بیت اشاره میشود که مصحح نتوانسته است آنها را درست بخواند و ضبط صحیح آنها را به کار برد:
مـردم دیـدة ما با همه سیـل افشانـی |
|
پیش خاک قدمت میل تبسّم دارد
|
در نسخة خطی آمده است:
مـردم دیـدة ما با همه سیـل افشانـی |
|
پیـش خـاک قـدمت میـل تیمّـم دارد |
چنانکه مشاهده میشود ضبط «تبسّم» در بافت معنایی بیت، مفهوم مناسبی ندارد و «تیمّم» ضبط درست است.
در بیت دیگری آمده است:
گـر منتهای ظالـم و مظلـوم بنگـری |
|
میزان عدل بینی و روز آن دادگر
|
کلمة «روز آن» در نسخة دستنویس بهصورت «وزّان» ضبط شده است که به معنی «وزنکننده و ترازودار» است و با معنای بیت نیز متناسب است:
گـر منتهای ظالـم و مظلـوم بنگـری |
|
میـزان عـدل بینـی و وزّان دادگـر |
نمونههایی دیگر از تحریفات و تصحیفات دیوان در جدول زیر بیان شده است.
بیت محرّف |
بیت صحیح |
غـرض آسایش احباب بُـود ورنـه غیـاث |
غـرض آسایش احباب بُـود ورنـه غیـاث |
نقطة موهـوم، جسم ناقص کعبـت |
نقطة موهـوم، جسم ناقص کعبـت |
درک معمّا بکن ای به دَرَک جای تو |
درک معمّا بکن ای به دَرَک جای تو |
هزبـرِ وفـا، صفـدرِ روزِ کین |
هزبـرِ وغـا، صفـدرِ روزِ کین |
خواجه به جان تو که در چشم من |
خواجه به جان تو که در چشم من |
هرزهدرایـی نکنم بیش از این |
هرزهدرایـی نکنم بیش از این |
از محنت زمانه و از تهمت حیات |
از محنت زمانه و از نفرت حیات |
به خدایی کـه قهـرِ او مجدا |
به خدایی کـه قهـرِ او مجدا |
اگر اشتباهات چاپی موجود در متن دیوان نیز به تحریفات و تصحیفات ارائهشده در جدول بالا ـ که فقط به نمونههایی از آن اشاره شد ـ اضافه شود، میتوان دریافت که دیوان چاپی غیاث کاستیهای فراوانی دارد که بسیاری از آنها با مقابله و مطابقت با نسخة اصلی از میان میرود؛ همچنین ابیاتی که تصحیف و افتادگی و ابهام دارد نیز تصحیح خواهد شد.
3ـ3 ترکیب اشعار با یکدیگر
یکی دیگر از مشکلات دیوان چاپی غیاث، این است که مصحح محترم دو شعر جدا از یکدیگر را، بااینکه هر کدام وزن عروضی جداگانه دارند، با یکدیگر ترکیب کرده است. به یک نمونه از آنها اشاره میشود:
هله میمونلقای گربهسیر |
|
کَـلبُزِ لولیـان بازیگر
|
این بیت، مطلع مثنوی جداگانهای است که در ادامة بیت زیر آمده است:
گـوید به زبان، حکایت از شـو |
|
معشوقهنما به چشم و ابـرو |
در نسخة دستنویس، این بیت، بیت آخر مثنویای است که با مطلع «هر خانه که پیرزن درآید» آغاز میشود. چنانکه مشاهده میشود ترکیب این دو شعر با یکدیگر افزونبر اینکه ساختاری ناهمگون ارائه کرده، معنای کلی شعر را نیز درهم کرده است.
4ـ سبکشناسی شعر غیاث
4ـ1 هنجارگریزی
هنجارگریزی به هر نوع استفادة زبانی از کاربرد معناشناختی تا ساختار جمله اشاره دارد که مناسبات عادی و متعارف زبان در آن رعایت نشود (داد، 1383: 540)؛ درحقیقت یکی از مؤثرترین روشهای برجستگی زبان و آشناییزدایی در شعر است و از یافتههای مهم فرمالیستهاست. امروزه هنجارگریزی اساس بحثهای سبکشناسی را تشکیل میدهد.
شعر در حقیقت چیزی جز شکستن هنجار (Norm) زبان عادی نیست و این شکستن هنجار با ایجاد یا اعمال تغییراتی بر زبان انجام میشود. هنجارگریزی در شعر انواع متنوعی دارد که از بُعد زبانی تا بعد معنایی آن را در بر میگیرد؛ مانند: هنجارگریزی نحوی، هنجارگریزی معنایی، هنجارگریزی واژگانی، هنجارگریزی آوایی، هنجارگریزی زمانی، هنجارگریزی گویشی.
4ـ1ـ1 هنجارگریزی نحوی
«توسّع و تنوّع در حوزة نحوی زبان از مهمترین عوامل تشخص زبان ادب است» (شفیعی کدکنی، 1368: 26). از ویژگیهای مهم زبان ادبی این است که شاعر با ایجاد تغییرات در بخش نحوی دستور زبان، ارکان جمله را جابهجا کند و شیوههای غیرمعمول جملهبندی را به کار برد.انحراف از قوانین حاکم بر همنشینی واژهها و بههمریختن نحو جملهها در زبان معمول و معیار، روشی است که همة شاعران برای رسیدن به زبان شعر از آن بهره میبرند. «در شعر کلاسیک فارسی، هنجارگریزی نحوی عموماً به منظور حفظ نظام موسیقایی شعر، مثلاً برای رعایت قوانین عروض و قافیه صورت میگیرد و از این روی، این فرایند، جزیی از فن شعر محسوب میشود» (محسنی، 1390: 179).
بلاغیون سنتی، بخش اصلی مباحث زبانشناختی شعر را در علم معانی مطرح کردهاند؛ موضوعاتی مانند مخالفت قیاس نحوی، ضعف تألیف و یا تعقید لفظی را با موضوع هنجارگریزی نحوی، مطرحشده در زبانشناسی، میتوان تطبیق داد. افزونبر این، مباحث دیگر علم معانی مانند، حذف، تقدیم و تأخیر، اطناب و ایجاز نیز از همین دیدگاه درخور بررسی است. البته آشکار است مباحث عیوب فصاحت کلمه یا کلام که در علم معانی مطرح است، در فن شعر نوین، جزو راههای رسیدن به زبان شعر به شمار میرود (همان: 185).
4ـ2 انواع هنجارگریزی نحوی در شعر غیاث
4ـ2ـ1 فاصلة میان اجزای فعل مرکب
میزان تکرار این ویژگی نحوی در شعر غیاث بهطور میانگین یکبار در هر 20 بیت است. باتوجهبه اینکه میزان تکرار در دیوان وحشی 1 به 28، در دیوان طالب آملی 1 به 30 و در شعر کلیم 1 به 34 است، میتوان دریافت که شعر غیاث در این باره تقریباً مطابق با هنجار دوران خود بوده است. در جدول زیر میزان این تکرارها نشان داده شده است.
جدول 1: میزان تکرار جابهجایی فاصلة میان اجزای فعل مرکب
وحشی بافقی |
طالب آملی |
کلیم کاشانی |
غیاث نقشبند |
28/ 1 |
30/ 1 |
34/ 1 |
20/ 1 |
نمونههایی از شعر غیاث:
دارم به راه سرو قدت چشم اشکبار |
|
تا در رهت ز دیده کنم صد گهر نثار |
چون پای در رکاب سعادت درآوری |
|
گردی فراز بارگی تیز تک سوار |
نبندد قضا بیرضای تو نقشی |
|
نبیند زمین بیوجودت زمانی |
به حمدالله که از تأیید داور |
|
مرا گشت این چنین صبحی میسّر
|
نمونهای از شعر وحشی بافقی:
کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را |
|
نهاده کارِ صعبی پیشِ صبر بندفرسا را
|
نمونههایی از شعر طالب آملی:
مرا این بس که گاه نکتهدانی |
|
سخن پیرانه گویم در جوانی |
عید بیفروخت چهره باغ جهان را |
|
آب ز جوی بهار داد خزان را
|
نمونههایی از شعر کلیم کاشانی:
بردهای چون شمع در پیری رگ و ریشه فرو |
|
در مقامی کز زوالش میشوی خود هم فنا |
رباید لشکرش هوش از سر مرد |
|
چو طفل نغمهگر بر نی سوار است
|
4ـ2ـ2 جابهجایی ارکان فعل مرکب
گاه در شعر، بین همکرد و اسم و صفت پیش از آن، جابهجایی رخ دهد و علّت آن، وجود محدویتهای موسیقایی مانند رعایت وزن و قافیه است.
جدول 2: میزان تکرار جابهجایی ارکان فعل مرکب
وحشی بافقی |
طالب آملی |
کلیم کاشانی |
غیاث نقشبند |
18/ 1 |
13/ 1 |
15/ 1 |
12/ 1 |
سوز دلم ز دیدة تر میشود عیان |
|
از آب کس ندید که آتش شد آشکار |
غیاث از خواب غفلت گرد بیدار |
|
که امسالت نمیبینیم چون پار |
خورشید گر به سایة حفظت کند قرار |
|
دست زمانه ادهم شب را کند جدار
|
نمونهای از شعر وحشی بافقی:
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد |
|
گر همان بر سر خونریزی مایی باز آ
|
نمونهای از شعر طالب آملی:
بادهفشاران که میکنند لگدمال |
|
در دل مجروح خوشه خون رزان را |
آبلة پایشان ز روی شرافت |
|
یمت گوهر شکست تاج کیان را
|
نمونهای از شعر کلیم کاشانی:
بهر ثواب سازد آزاد مرغ روحش |
|
عار است تیغ او را از خصم جانستانی
|
4ـ2ـ3 فاصلهافتادن میان حرف نفی با فعل یا شناسهاش
گاهی بین فعل منفی و حرف نفی ویژة آن و یا شناسهای که باید به پیشوند متصل شود، فاصله میافتد.
جدول 3 : میزان تکرار فاصله افتادن میان حرف نفی با فعل یا شناسهاش
وحشی بافقی |
طالب آملی |
کلیم کاشانی |
غیاث نقشبند |
64/ 1 |
72/ 1 |
180/ 1 |
40/ 1 |
آن دَم اگر نه حلم تو گردد معاونش |
|
رانندش از حوالی خود حاجبان بار |
کرد آگهم ز سیرت کرّوبیان عرش |
|
تنها نه سیر و گردش اختر به من نمود |
نه بر یک طرز دارم نظم و اشعار |
|
ز اقسام سخن هستم خبردار |
این گل نه قرین خار بایست |
|
سروی چو تو با تو یار بایست |
گله از غلّۀ منِ بیبرگ |
|
نه همین برگ را به چشم نهشت |
نمونهای از شعر وحشی بافقی:
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل |
|
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را |
نمونهای از شعر طالب آملی:
می نه عروسی است کز نظارة رویش |
|
سیر توان کرد چشم تشنه دلان را
|
4ـ2ـ4 جدایی ضمایر متصل مفعولی و متممی از فعل و اتصال آنها به حرف، تکواژهای وجهی، صفت، ضمیر، قید و اسم نکره
این ویژگی در دیوان غیاث فراوانی بالایی دارد و یکی از شگردهای رایج او در بههمریختن نحو مرسوم جملات است.
جدول 4: میزان تکرار جدایی ضمایر پیوستة مفعولی و متممی از فعل
وحشی بافقی |
طالب آملی |
کلیم کاشانی |
غیاث نقشبند |
54/ 1 |
60/ 1 |
74/ 1 |
33/ 1 |
بس که خوردم گوشمال از چنگ عشقت همچو عود |
|
چون ربابم میتوان دیدن رگ از بالای پوست |
|
صد جهان راز توام در دل و لب خاموش است |
|
لطف پنهان توام درخور آن میبایست |
|
|
با مَنَت میل آرمیدن نیست |
|
وز تو ما را سر بریدن نیست |
|
آن لب که به جز شکر تواش ورد زبان نیست |
|
میترسم از آن لحظه که در شِکوه درآید
|
نمونهای از شعر وحشی بافقی:
توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم |
|
که در دست اختیاری نیست مرغِ بند بر پا را
|
نمونهای از شعر طالب آملی:
مرا از چنگ هشیاری رها ساز |
|
به مدهوشان خویشم آشنا ساز
|
نمونهای از شعر کلیم کاشانی:
در این بهار، گنه گر فرشته بنویسد |
|
نم هواش بشوید ز نامة اعمال
|
4ـ2ـ5 رای فکّ اضافه
رای فکّ اضافه نقش مهمی در بههمریختن نظم معمول اجزای جمله دارد و یکی از روشهای جدایی نهاد جمله از گزارة آن است.
جدول 5: میزان تکرار رای فکّ اضافه
وحشی بافقی |
طالب آملی |
کلیم کاشانی |
غیاث نقشبند |
43/ 1 |
52/ 1 |
60/ 1 |
32/ 1 |
تا ضرّ و نفع را قدر از شغل، عزل بود |
|
زان برطرف شدست مکافات خیر و شر |
فقیهان را غرض، بالانشینی |
|
طبیبان را هوس، دیدار بینی |
عدوی تو را افسر از خاک باد |
|
گریبانش از دستِ غم چاک باد
|
نمونهای از شعر وحشی بافقی:
یک بار نام من به غلط بر زبان نراند |
|
ما را شکایت از قلمِ مشکبار توست
|
نمونهای از شعر طالب آملی:
ریاحین را رقم بر صفحة خاک |
|
چو تصویر معانی در خیال است
|
نمونهای از شعر کلیم کاشانی:
ندیده وصف توان کردنش که برق گهر |
|
ز دور سوزد مرغ نگاه را پر و بال
|
4ـ3 هنجارگریزی معنایی
«حوزة معنی انعطافپذیرترین سطح زبان است و بیش از دیگر سطوح زبان در برجستهسازی ادبی مورد استفاده قرار میگیرد. همنشینی واژهها براساس قواعد معنایی حاکم بر زبان هنجار، تابع محدودیتهای خاص خود است» (صفوی، 1383: 47).
هنجارگریزی معنایی در اشعار شاعران عهد صفوی (سبک هندی)، باتوجهبه دستیابی به معانی بیگانه و پروراندن مضامین بکر شعری و متفاوت از مضامین عرف و هنجار ادبی تعریف میشود. درحقیقت شاعران این زمان، در هنجارگریزی معنایی، به معانی و مضامین معمولی و رایج در ادب فارسی و شخصیتها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطورهای و... از زاویهای غیرعرفی مینگرند و به خلافآمد عادت دربارة آنها داوری میکنند؛ یعنی چیزی را میستایند که در عرف و هنجار ادبی، نکوهیده شده است و به نکوهش آن چیزی میپردازند که در عرف و هنجار ادبی، ستایش شده است (توحیدیان، 1392: 139). در متون بدیع فارسی از آرایهای به نام «تغایر» نام بردهاند؛ منظور از صنعت تغایر یا مغایره (تحسین ما یُستَقبَح) و (تقبیح ما یُستَحسَن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی چیزی را بستاید که نزد عموم نکوهش شده است و چیزی را نکوهش کند که در نزد دیگران ستوده است (شمسالعلمای گَرَکانی، 1377: 154)؛ برای مثال، شاعران تا پیش از قرن یازدهم آب حیات را ستودهاند و دستیابی به آن را نشانة لطف حق میدانستند و بیشتر به خضر با دیدة رشک و غبطه مینگریستند؛ زیرا به آن سرچشمه دست یافته بود؛ اما غیاث در برخورد با داستان «خضر و آب حیات»، هنجارشکنی و مخالفخوانی کرده است و برخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، در نگرش کنایهآمیز به آب حیات، آب خضر و آب بقا، میگوید:
به جوینی و سعتر و سرکه |
|
فارغ از خضر و آب حیوانم |
خشک از رشک ذلالش لب سرچشمۀ خضر |
|
تر ز تأثیر شمالش، چمن رضوان است |
هزاران سر سزای افسر زر |
|
هزاران جان ز آب خضر خوشتر |
فدای خاک پای قاصدی باد |
|
که کرد از غم، دل پر دردم آزاد
|
کلیم کاشانی گوید:
با بار منّت خضر آب بقا سبک نیست |
|
آبی که خوشگوار است، از چشمة سراب است |
ای که آب خضر را با می برابر میکنی |
|
کی غمی از خاطر کس آب حیوان میبرد؟
|
وحشی بافقی گوید:
من که به وصل تشنهام، خضر چه آبم آورد؟ |
|
رفع عطش نمیشود تشنة این زلال را |
خلیل از خوان تو رایتستانی |
|
خِضِر از فیض جامت تشنهجانی
|
صائب تبریزی گوید:
بیرفیقان آب خوردن میدهد خجلت ثمر |
|
خضر را از دیدهها شرمندگی پوشیده است |
از این خجلت که تنها خورد آب زندگانی را |
|
ندانم خضر پیش مردمان چون سبز میگردد
|
البته غیاث در دیوانش خضر را نقد ملیح میکند؛ اما هیچگاه مانند کلیم و شاعران دیگر قرن یازدهم، کار را به ترک ادب شرعی نکشانید.
در سنت ادبی، حضرت مسیح (ع) به «دَم» زندهکنندهاش شناخته میشود و معجزة مشهور ایشان زندهکردن مُردگان است؛ اما غیاث برخلاف عُرف و سنّت ادبیات عرفانی، درگاه ممدوحش (علی بن موسی (ع)) را بر دَم مسیح (ع) برتری میدهد و میگوید:
زایرانِ در او از اثر باد و هوا |
|
خنده بر معجزة خضر و مسیحا دارند
|
و در جای دیگر گوید:
ساقی از آن باده که از رنگ و بو |
|
خضر و مسیحا شده زو فیضجو |
در قدحم ریز که بار دگر |
|
گیرم از او عمر جوانی به سر
|
کلیم کاشانی میگوید:
فیض دم مسیح به دل مردگان گذار |
|
آمد طبیب مرگ، تلاش دوا بس است |
دم عیسی ز دلم عقدة خاطر نگشود |
|
چون حباب این گرهی نیست که بر باد بود
|
«معنی بیگانه» یکی از اصطلاحات رایج در دیوانهای شاعران سبک هندی است؛ اما شاعران این سبک، معنای دقیق و روشنی از این تعبیر ارائه نکردهاند. «معنی رنگین، معنی برجسته، معنی پیچیده، معنی نازک، معنی دورگرد و غیره، همه تعابیری برای معنی بیگانه و تقریباً هممعنا با آن است» (غنیپور ملکشاه، 1387: 51). فرهنگنویسان، تعریف جامع و مانعی از معنی بیگانه ارائه نکردهاند؛ اما از گفتههای برخی از آنها مانند صاحب غیاثاللغات اینگونهبرداشت میشود که معنی بیگانه، معادل معنی تازه و بکر و بدیع است. در هنجارگریزی معنایی، همنشینی واژهها برپایة قواعد معنایی حاکم بر زبان هنجار نیست؛ بلکه پیرو قواعد خاص خود است. به این ترتیب، صنایعی مانند استعاره، مجاز، تشخیص، پارادوکس و... که بهصورت سنتی در چارچوب بدیع معنوی و بیان مطرح میشوند، از مهمترین عناصر ایجاد آشناییزدایی هستند و در چارچوب هنجارگریزی معنایی درخور بررسیاند.
4ـ3ـ1 تشخیص (جاندارانگاری)
گردون گرفته تشت خود آید به موکبت |
|
تا جا کند میانۀ خیل رکابدار |
خرد حکایت دل چون شنید گفت خموش |
|
محل شکر، شکایت کجا بود درخور
|
4ـ3ـ2 تضاد
سوز دلم ز دیدۀ تر میشود عیان |
|
از آب، کس ندید که آتش شد آشکار |
برد تا مُصلح و مفسد از آن بهـر |
|
به دکّان نوشدارو دارم و زهر
|
4ـ4 هنجارگریزی واژگانی
هنجارگریزی واژگانی یکی از شیوههایی است که شاعر از طریق آن زبان خود را برجسته میکند؛ اینگونهکه برپایة قیاس و گریز از قواعد ساخت واژة زبان هنجار، واژهای جدید میآفریند و به کار میبندد (صفوی، 1383: 46). این نوع هنجارگریزی، بر محور جانشینی کلام استوار است و شاعر با گریز از شیوة معمولی ساخت واژه در زبان، واژههایی تازه میآفریند و با این شیوه، زبان خود را برجسته میکند. هنجارگریزی واژگانی، آنطورکه در شعر شاعرانی مانند کلیم کاشانی، حزین لاهیجی و صائب تبریزی آشکار است، در شعر غیاث مشاهده نمیشود.
کلمة «شفقاندود» نمونهای از هنجارگریزی واژگانی در شعر کلیم است که با بهرهگیری از واژههای معمول و ترکیب آنها با یکدیگر ساخته شده است:
صبح پیری را شفقاندود کردی از حنا |
|
قامت خم را که میآرد برون از انحنا
|
4ـ5 هنجارگریزی آوایی
شاعر در این نوع هنجارگریزی، از قواعد آوایی هنجار، گریز میزند و صورتی را به کار میبرد که از نظر آوایی در زبان هنجار متداول نیست (صفوی، 1383: 49). این نوع هنجارگریزی، به دو صورت در دیوان غیاث دیده میشود: تشدید مخفف و تخفیف کلمات.
4ـ5ـ1 تشدید مخفّف
اضافهشدن یک واج بهوسیلة مشددشدن آن را در اصطلاح «تشدید مخفّف» میگویند. نمونههایی از این هنجارگریزی در شعر غیاث دیده میشود که به یک نمونه از آن اشاره میشود:
روشن بود دلیل که بسیار دیدهاند |
|
صد پشّه بیش سوخته از تاب یک شرار |
کانـدر شب تیره اعمیِ مادرزاد |
|
نقش پر پشّه دید انـدر بن چاه
|
4ـ5ـ2 حذف و تخفیف کلمات
گاهی در واژه یا ترکیبی، یک یا چند واج حذف و مخفّف میشود:
خاتون چو شنید این فسانه |
|
زد آتش غیرتش زبانه |
مگر ز محنت آشوب دور آگـه شد |
|
که خویش را قمر از هاله در حصار انداخت |
نبود همره من هیچ چیز جز غم دل |
|
نبود همدم من هیچ کس جز آه سحر
|
4ـ6 هنجارگریزی زمانی در شعر غیاث
شاعر «میتواند از گونة زمانی زبان هنجار بگریزد و صورتهایی را به کار ببرد که پیشتر در زبان، متداول بودهاند و امروز دیگر واژگان یا ساختهای نحوی مردهاند. این دسته از هنجارگریزیها را باستانگرایی مینامند» (صفوی، 1383: 50). باستانگرایی یکی از شگردهای آشناییزدایی در نظریة فرمالیسم (formalism) است.
4ـ6ـ1 کاربرد واژههای کهن
یکی از ویژگیهای شعر غیاث، پیوند شعر او با زبان و ادب کهنسال فارسی و استفاده از واژهها و ترکیبات و عبارات آن زبان است که بهصورت پراکنده در اشعار او مشاهده میشود. این موضوع، یکی از شیوههای آشناییزدایی بهوسیلة عناصر گذشتة زبان است و از ویژگیهای مهم شعر غیاث به شمار میرود.
غیاث در حوزة باستانگرایی واژگانی، بهجای استفاده از کلمات متداول زبان، از کلمات قدیمی یا تلفظهای قدیمی واژهها استفاده میکند. در ادامه با اشاره به کاربرد این کلمات در شعر گذشتگان، به برخی از این کلمات در اشعار غیاث اشاره میشود.
بارگی به معنی اسب
چون پای در رکاب سعادت درآوری |
|
گردی فراز بارگی تیزتک، سوار |
برفت اهرمن را به افسون ببست |
|
چو بر تیزرو بارگی برنشست
|
به نام ایزد، به معنی «ماشاءالله گفتن» است و این عبارت را در محل تعجب میگویند.
بنام ایزد در این صبح فرحناک |
|
تمام نامهها از جرم شد پاک |
بنام ایزد شاهنشهی است روزافزون |
|
امید خلق همیدون بدو گرفته قرار
|
زیب به معنی زینت
گرچـه در فـنّ نکتهپردازی |
|
زیـب ایران و رشک تورانـم |
بران خستگیها بمالید پر |
|
هم اندر زمان گشت با زیب و فر
|
هزبر به معنی شیر
چنان عاجز از تو رسیده به کام |
|
که مور از هزبری کشد انتقام
|
4ـ6ـ2 کاربرد «همی»
دمبهدم خون دل از رشک همیریزد چشم |
|
که خیالت به دل از دیده نهان میآید |
نویـد عید، بریـد قمـر همیآورد |
|
پرید ناخن پایش ز فرط استعجال
|
4ـ6ـ3 کاربرد «اندر» به جای «در»
کاربرد حرف اضافة «اندر» بهجای «در» از ویژگیهای شعر گذشته بهویژه دورة اول زبان فارسی است. این ویژگی در شعر دورة صفوی، باستانگرایی در زبان شاعر است.
ز ذاتت که شد مظهر کلِّ احسان |
|
جهان دگر بینم اندر جهانی
|
اندر این عرصه مده زحمت کس، گر خواهی |
|
روضۀ خُلد که مأوای کمآزاران است |
اندودهای به نفت سراپا و پس به جهل |
|
اندر میان شعلۀ نار آرمیدهای |
دل بیدار بر وی اقتدا کرد |
|
دو فرض اندر قفای او ادا کرد
|
4ـ6ـ4 کاربرد «از بهر»
جانم فدای دست تو کآوردی از کرم |
|
از بهر توبه دادنم از آستین به در |
از این گلبانگ صد ره به خموشی |
|
که هست از بهرِ جنسِ خود فروشی
|
4ـ6ـ5 کاربرد «زو» به جای «از او»
به هر دو گام دو جا زو پیاده میگشتم |
|
مرا چو چرخِ سیهکاسه داشت زیر و زبر |
ساقی از آن باده که از رنگ و بو |
|
خضر و مسیحا شده زو فیضجو
|
باتوجهبه بسامد تقریباً بالای باستانگرایی در شعر غیاث در مقایسه با شاعران دیگر قرن یازدهم، میتوان گفت این پدیده از موضوعات رایج هنجارگریزی در شعر اوست.
4ـ7 هنجارگریزی گویشی
گاهی مشاهده میشود که «شاعر ساختهایی را از گویشی غیر از زبان هنجار وارد شعر میکند. چنین انحرافی از زبان هنجار را هنجارگریزی گویشی مینامیم» (صفوی، 1383: 49). در دیوان غیاث، گاهی واژهها و اصطلاحاتی از زبان بومیـمحلی شاعر دیده میشود که برای نمونه به یکی از آنها اشاره میشود:
سال آینده از چنین کشتی |
|
جای گندم برم به خانه سِغشت
|
سغشت در گویش یزدی به معنی «سنگریزه» است.
5ـ نتیجهگیری
برپایة بررسیهای بهعملآمده از شعر غیاث و مقایسة آن با شعر شاعران همعصر وی، یعنی وحشی بافقی و طالب آملی و کلیم کاشانی، میتوان چنین نتیجه گرفت که سبک غیاث ازنظر لفظ و معنا متعادلتر از شیوة سایر گویندگان قرن یازدهم است. در شعر غیاث نشانی از وقوعگوییهای وحشی بافقی و خیالبافیهای طالب آملی وجود ندارد.
هنجارگریزی و انحراف از زبان معیار، یکی از ویژگیهای سبکی خاص شاعران دورة صفوی است و غیاث ازجمله شاعرانی است که برای متفاوت و برجستهکردن زبان شعر خود به این موضوع توجه نشان داده است. مهمترین جلوههای هنجارگریزی در شعر غیاث، در زمینههای نحوی و زمانی (آرکائیسم) مشاهده میشود.
غیاث شاعر آرایه نیست؛ بلکه شاعر زبان است. وی در دورانی میزیست که صنعتپردازیهای ادبی، ویژگی هنری به شمار میرفت؛ اما او بسیار طبیعی از برخی صنعتهای بدیعی در شعر خود استفاده کرد. بهرهگیری از واژگان و تعابیر محاورهای، استفاده از ترکیبات بدیع، استفاده از برخی کاربردهای کهن صرفی و نحوی و کاربرد گسترده از صنایع لفظی و معنوی از ویژگیهای مهم سبک شعر غیاث است.
دیوان غیاث تاکنون فقط یکبار و به اهتمام حسین مسرّت تصحیح و منتشر شده است. در این جستار، با بررسی چاپ اخیر، ضعفها و نارساییهای آن در چند نکته نشان داده شده است: 1) روش تصحیح، نامشخص و نامستند (بهگونهای قیاسی) است؛ 2) بسیاری از ابیات با تحریفات و تصحیفات، ضبط شده است بهطوریکه بر معنای متن اصلی نیز تأثیر گذاشته است و تاحدّ بسیاری آن را دگرگون کرده است؛ بنابراین تنقیح و تصحیح دوبارة دیوان او ضروری است.
پینوشتها
1.
بیچاره کسی که شهر یزدش وطن است |
|
بیچارهتر آن که نقشبندیش فن است |
زین هر دو بتر کسی کز اهل هنر است |
|
ناچار کسی که هر سه باشد چو من است |
صادقیبیگ افشار، صاحب تذکرۀ مجمعالخواص که غیاث را در یزد ملاقات کرده بود، اصالت وی را شیرازی و از اولاد سعدی دانسته است (صادقیبیگ افشار، 1327: 187).
2. (مستوفی بافقی، 1338: 429)
3. مولانا کمالالدین بن مولانا شهابالدین، خطوط نسخ، ثلث، رقاع و توقیع را نیکو مینوشت و پیوسته به کتابت قرآن مشغول بود (افشار، 1374: 140).
4.
که از دقّت هنـر را تـازه کـردم |
|
هنـرور را بلندآوازه کـردم |
بـه بـیمانندیام کردنـد اقرار |
|
فرنـگ و روم، و هنـد و چیـن و بلغـار
|
5. محلۀ دارالشفاء، دارالشفاء نام بنائی بوده است که به دستور خواجه شمسالدین صاحب دیوان ایجاد شد و نام آن بر محلة آن عمارت باقی ماند. در همة متون تاریخی یزد ذکر «دارالشفای صاحبی» ضبط شده است.
6. خانۀ غیاث در کوی دارالشّفای یزد، در صدر خانههای بزرگان این شهر قرار داشت. این خانه افزونبر کاربرد خشت و آجر در بنای آن، همتراز باغچۀ دارالشّفای صاحبی ساخته شده که نزدیک به ده متر از دیگر بناهای یزد پایینتر است؛ اما همچنان استوار و پابرجا مانده است. این خانۀ تاریخی زیبا و دو طبقۀ اعیانی با گچبری چشمنواز و بادگیر یگانهاش به نام خانۀ «ملک ثابت» به شمارۀ 2442 در فهرست آثار ملّی کشور به ثبت رسیده است. شاه عباس صفوی در سفرش به یزد، در همین خانه میهمان غیاث بود.
شادروان ایرج افشار مینویسد: دکتر محمدکریم پیرنیا در سال 1350 خانهای در خیابان مسجد جامع یزد به او نشان داده که منسوب به غیاث نقشبند بوده است (افشار، 1374: 721).
7.
چـو سـال عمر در ایـن حسرتآباد |
|
رسانیـدی میان شصت و هفتـاد
|
8.
بر سر صد هزار گونه عطا |
|
شش دُرم از دو دُرج داده خدا |
افضل و اکمل و رفیع و معزّ |
|
که نبینم زوالشان هرگز |
اصغر است و ابوالفضایلِ خرد |
|
صاف در سیرت و به صورت، دُرد
|
9.
سالک شاهراهِ دین و دُوَل |
|
چشم بیدار بخت من، «افضل» |
ای که جا در بساط شه داری |
|
بایدت حدِّ خود نگه داری
|