نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، واحد کرج، دانشگاه آزاد اسلامی، کرج، ایران
2 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی، دانشگاه رازی کرمانشاه، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Transtexuality is a critical term in the contemporary literary theory, and it is based on the fact that a literary work is defined and understood only in relation to other literary works, since the creator of a literary work enters a world as soon as he decides to create a work of the medium of communication in his mind, and in this case, all the thoughts that the writer or poet takes with himself are involved in his creation of a new work. One of the major areas in the Iranian literature is the epic literature that can be viewed with the new transtextuality approach which may provide the new generation with novel ideas. Shahnameh Ferdowsi, as the greatest epic of Iran, has been a structural pattern and an appropriate content for its later works. In this regard, after Shahnameh, the epic works have progressed consciously or unconsciously through its narrative style and its structural pattern.
Kush Nameh is a historical epic in which the wars of the Chinese and the Iranian armies were presented. This could be considered to be another narrative of the enemies of Iranians in the Shahnameh. Although the sources used by Kush Nameh differ from Ferdowsi's Shahnameh and contain different content, but undoubtedly, its creator has been directly and indirectly influenced by Ferdowsi's Shahnameh. In this research, based on the descriptive-analytical method, this hypothesis that Kush Nameh and Shahnameh can be viewed through a transtextuality lens (i.e. Kush Nameh as the subtext, and Shahnameh as the super-text) was tested.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
میخائیل باختین، پایههای نظری کشف و بررسی روابط میان متنهای مختلف را در سال 1921 میلادی بنیان نهاد. وی در کتاب بوطیقای داستایوسکی از اصطلاح گفتوگو برای تفسیر روابط میانمتنی استفاده کرد. گفتوگوی میانمتنی، در نگاه باختین «مبتنی بر این اندیشه بود که در یک متن مشخص، مکالمهای پیوسته میان آن متن و متون دیگر که بیرون از آن متن وجود دارند و حتی عوامل فرامتنی و اجتماعی، در جریان است» (غلامحسینزاده و غلامپور، 1387: 181). بعد از باختین، ژولیا کریستوا تحقیقات وی را ادامه داد و برای آن اصطلاح بینامتنیت را انتخاب کرد. از نگاه کریستوا «بینامتنی، گفتوگویی میان متون و فصل مشترک سطوح مربوطبه آن است. هر متنی مجموعة معرقکاری نقل قولهاست. هر متنی صورت دگرگونشدة متن دیگر است» (ویکلی، 1381: 4). رولان بارت، ناقد فرانسوی کوشید تا مفهوم بینامتنیت را بیشتر توضیح دهد. وی بر آن بود که «هر متنی، بافت جدیدی از گفتهها و نوشتههای پیشین است. رمزها، قواعد و الگوهای آهنگین، بخشهایی از زبان اجتماعی و غیره وارد متن میشوند و در آن دوباره توزیع میشوند؛ زیرا زبان همواره مقدم بر متن و حول آن است. ازاینرو متنیت ادبی را میتوان نوعی بازیافت زبانی دانست» (وبستر، 1382: 162).
«نظریهپردازان امروزین، متنها را خواه ادبی و خواه غیرادبی، بدون هر نوع معنای مستقل میدانند. متنها چیزیاند که نظریهپردازان اکنون، آنها را بینامتنی میدانند. آنها ادعا میکنند کنش خواندن در شبکهای از روابط متنی فرومیغلطد. تفسیرکردن یک متن، کشف معنا یا معناهای آن، یعنی ردیابی این روابط؛ بنابراین، خواندن به فرآیند حرکت میان متنها تبدیل میشود که بین یک متن و تمام متنهای دیگری که به آن ارجاع میدهد و ربط پیدا میکند، وجود داشته است و از متن مستقل بیرون و وارد شبکهای از روابط بینامتنی میشود» (آلن، 1385: 5).
ژرار ژنت فرانسوی بعد از بارت، با مطرحکردن واژة «ترامتنیت» به روابط بین متون نگاه تازهای کرد. او معتقد بود «هر متنی، خاطرة متن دیگر است» (بروئل و همکاران، 1378: 374). وی اصطلاح ترامتنیت را برای هر متنی پیشنها کرد؛ زیرا «یک متن خواه آشکارا و خواه پنهانی، دررابطهبا متون دیگر قرار میگیرد» (ژنت، 1997: 2). در ترامتنیت، هر متنی، حاصل اجتماع اجزای متون پیش از خود است. گویی بافت جدیدی است که تار و پود آن از نقل قولها و سخنان گذشتگان تنیده میشود.
یکی از حوزههای مهم در ادبیات ایران، ادب حماسی است که با رویکرد نوین ترامتنیت به آن میتوان نگریست و حرفهای تازهای برای مخاطب نسل جدید مطرح کرد. شاهنامة فردوسی، بزرگترین اثر حماسی ایران، الگوی ساختاری و محتوایی مناسبی برای آثار بعد از خود بوده است. آثار حماسی بعد از شاهنامه، با بهرهگیری خودآگاه یا ناخودآگاه از مضمون و سبک داستانی و روایی آن شکل گرفتهاند و از الگوی ساختاری آن پیروی کردهاند.
«شاهنامه شعری حماسی است و محصول ادبی بسیار تکاملیافتهای را به نمایش میگذارد. شاعر حماسهسرا دلاوریهای شگفت را توصیف میکند و جزئیات را فرونمیگذارد و تاآنجا که بتوان داستان را با زمینههای تاریخی و جغرافیایی و فکری پیوند میدهد و حقیقت اخلاقی عمیقی را در آن میگنجاند و سرانجام چیزی به دست میدهد که بس عمیقتر و با اهمیتتر از توصیف حادثهای است که تهی از جذابیّت نیست؛ اما تکافتاده و منفرد است» (صفا، 1363: 208).
یکی از نزدیکترین حماسهها به شاهنامه، حماسة کوشنامه است. منظومة کوشنامه در 10129 بیت، ازجمله حماسههای ملی، اساطیری، پهلوانی ایران است که حکیم ایرانشاه بن ابیالخیر در قرن ششم هجری قمری آن را به نظم درآورد. این اثر، داستان زندگی کوش پیلدندان، فرزند کوش برادر ضحاک، است که به روایتی هزار و پانصد سال زیست و به فرمان ضحاک، بر چین حکمرانی کرد. کوشنامه را به یک مقدمه و دو بخش مستقل میتوان تقسیم کرد. در بخش اول، کوش در حکومتش بغداد، با چهرهای زشت و بسیار خونریز، بیرحم و دشمن سرسخت ایرانیان است. این کوش «با قهرمان اصلی منظومه متفاوت است و تنها در نام و چهرة زشت با او اشتراک دارد» (آیدنلو، 1385: 207). این بخش سرآغازی برای ورود به اصل داستان، یعنی سرگذشت کوش پیلدندان است. در بخش دوم یا بخش اصلی کتاب (از بیت 919 تا 10129) کوش پیلدندان، فرزند کوش، حضور دارد که او نیز فردی خونخوار و بسیار ظالم است؛ در چین فرمانروایی میکند و با قدرت بسیارش ایرانیان را میآزارد. فریدون مدتی او را اسیر میکند و چهل سال در دماوند، همان غار محل زندانی ضحاک شاهنامه، زندانی میشود. او با بیان سوگند وفاداری به فریدون، آزاد میگردد؛ اما مدتی بعد دوباره علیه ایرنیان قیام میکند. کوش پیلدندان، بعد از قرنها ظلم و بیداد سرانجام با پیری فرزانه از نژاد جمشیدیان روبهرو میشود. وی با جراحی بر روی صورت کوش، او را به شکل آدمیان درمیآورد و سپس به وی خواندن و نوشتن میآموزد و به آیین خداپرستی درمیآورد. از این پس کوش با عدالت حکومت میکند و مردمانش را به راه یکتاپرستی فرامیخواند. در کتاب، اشارهای به مرگ کوش نمیشود و معلوم نیست وی تا چه زمان زنده بوده است.
مقایسة کوشنامه با شاهنامه و کشف روابط پنهان این دو اثر، هدف اصلی این جستار است.
1ـ2 روش پژوهش
این پژوهش، باتکیهبر نگرش توصیفی ـ تحلیلی و استفاده از روش کتابخانهای، کوشید تا روابط میانمتنی را بین شاهنامه و کوشنامه شناسایی و معرفی کند. برای این منظور، ابتدا تعریفهای مربوطبه نظریة ژنت از کتاب خود ژنت و منابع معتبر دیگر گردآوری شد و سپس با مقایسة ابیات کوشنامه و شاهنامه، روابط میانمتنی آنها مشخص و دستهبندی و تحلیل گردید.
1ـ3 فرضیة پژوهش
فرضیة اصلی آن است که شاهنامه در مقام متن غایب، در تولید کوشنامه در جایگاه متن حاضر نقش اساسی داشته است. در ادامه سعی خواهد شد با معرفی بیشتر کوشنامه، شیوههای انتقال معنا از شاهنامه به کوشنامه بررسی شود.
1ـ4 پشینة تحقیق
دربارة تطبیق داستانهای کوشنامه با شاهنامة فردوسی چند اثر بهصورت پایاننامه به نگارش درآمده است. ازجملة آنها عبارت است از: مقایسۀ کوشنامه با شاهنامه (فلاحینژاد: 1385)، بررسیمنظومۀکوشنامه وشاهنامه باتوجهبهشخصیتهایاساطیریونبردها (دشتبان: 1387)، اغراق در حماسه ـ بررسی مبالغه و اقسام آن در چهار منظومه از حماسههای ملی ایران تا قرن پنجم هجری (شاهنامه، گرشاسبنامه، بهمننامه و کوشنامه) (رهاوی عزآبادی: 1379)، نفرین در ادبیات حماسی (شاهنامه، کوشنامه و گرشاسپنامه) (عدنانی: 1388). در همة این آثار سعی شده است تا جنبههایی از شاهنامه و کوشنامه با هم مقایسه شود. همچنین در مقالة «از میراث حماسی ادب ایران» (آیدنلو: 1385) به بخشهایی از تأثیر کوشنامه از شاهنامه اشاره شده است؛ اما هیچکدام از این تلاشها، از جنبة بررسی ترامتنیت ژرار ژنت نبوده است. مدت بسیاری است که شاهنامه در مرکز توجه محققان است و تحقیقات بسیاری دربارة آن انجام میشود؛ بهگونهایکه گاه، در جریان این تحقیقات، تکرار و تسلسل رخ میدهد؛ اما بیشک در پرتو مباحث و نظریههای زبانشناسی معاصر، مطالعات شاهنامه و دیگر آثار کهن ما، هویّت جدیدی مییابند و توجه خوانندة معاصر را به خود جلب میکنند. از سوی دیگر، کمبود تحقیقی جامع در باب ریشههای کوشنامه، ضرورت این مقاله را بیشتر مینماید.
هرگونه تأثیر و تأثر کوشنامه از شاهنامه، در قالب ترامتینت درخور بررسی است. این بررسی، ارتباط این اثر را با شاهنامه تعیین میکند. کشف این روابط، افزونبر توضیح بیشتر کوشنامه، خوانندگان را با سیر تاریخی و پویایی فرهنگ و تمدن ایران نیز آشنا خواهد کرد. خواننده در سرتاسر کوشنامه، نامی از شاهنامه نمیبیند؛ به همین سبب شاید تأثیرات بسیار شاهنامه بر کوشنامه را درنیابد؛ اما با استفاده از نظریة ژنت، مشخص میشود که کوشنامه در عنوان اصلی، عنوانهای داخلی و عنوان فرعی، تقدیمنامه، مقدمة توضیحی، همچنین در ساختار کلی و جزئی مانند گزینش واژه، عبارت، اعلام، داستانسرایی، ویژگیهای بیانی و بدیعی به شیوة شاهنامه تدوین شده است و همة این نکات تنها در قالب بینامتنیت سند علمی مییابد و خواننده را قانع میکند.
2ـ بحث و بررسی
2ـ1 مبانی نظری؛ ژرار ژنت و نظریة ترامتنیت
ژرار ژنت، زبانشناس ساختارگرای فرانسوی، باتکیهبر نظرهای باختین و تفسیرهای کریستوا، مفهوم روابط بین یک متن با متنهای دیگر را بهطور کامل گسترش داد و آن را از حالت نظری به حالت کاربردی رساند. وی آشکارا گفت: «من امروز ترجیح میدهم بگویم موضوع بوطیقا، ترامتنیت یا تعالیمتنی متن است، همان چیزی که قبلاً به هر چیزی که متن را در ارتباط با متون دیگر قرار دهد، اطلاق میکردم» (ژنت، 1997: 1).
تفاوت کار ژنت با زبانشناسان پیش از خود در این بود که او، با دیدی ریزبینانهتر به تأثیر و تأثر متون و روابط پنهان آنها توجه نشان داد و کوشید تا انواع مختلف روابط میانمتنی را مشخص و دستهبندی کند. در نگاه ژنت، ترامتنیت عامتر از بینامتنیت است و در زیرمجموعة خود پنج اصطلاح اصلی را دربرمیگیرد: 1) بینامتیت؛ 2) پیرامتنیت؛ 3) فرامتنیت؛ 4) سرمتنیت؛ 5) بیشمتنیت.
تا پیش از ژنت، همة روابط میانمتنی در قالب بینامتنیت تعریف میشد؛ اما ژنت ثابت کرد که این روابط بسیار عمیقتر از انواع بینامتنیت است و در همة لایههای متن در جریان است. بینامتنیت «رابطۀ همحضوری میان دو یا چند متن است که اساساً شامل حضور واقعی یک متن در متن دیگر است» (همان).
تفاوت دیدگاه ژنت با نظرهای قبل از خود در این است که وی، بینامتنت را تنها در سه قالب صریح و غیرصریح و ضمنی بررسی میکند و اصرار دارد که تنها تغییراتی از نوع بینامتنیت است که برگرفته از حضور واقعی و حقیقی یک متن در متن دیگر باشد. ژنت، همچنین تأثیرات متون از همدیگر را باتوجهبه جایگاه آنها در داخل متن، دستهبندی میکند؛ بر همین اساس، رابطة صریح بین دو متن، در بخش ابتدایی و مقدمة آنها، به پیرامتنیت اختصاص مییابد. این نوع رابطة بین متون در دستهبندیهای دیگر در همان بخش بینامتنیت بررسی میشود.
2ـ2 مظاهر بینامتنیت کوشنامه با شاهنامه
در بینامتنیت، هر متن ادبی در پرتو رابطهاش با متنهای دیگر، تفسیر و فهمیده میشود. متن در جهانی از کلمات و اندیشههای دیگران رشد میکند. هر متنی، شکل تغییریافتة متنهای دیگر است که یا پیش از آن خلق شدهاند و یا معاصر آن هستند. پس «بینامتنیت رابطۀ میان دو متن براساس همحضوری است. به عبارت دیگر، هرگاه بخشی از یک متن، (متن 1) در متن دیگری (متن2) حضور داشته باشد، رابطۀ میان این دو، رابطۀ بینامتنی است» (نامور مطلق، 1386: 87). برپایة نظریة ژنت، بینامتنیت به سه دستة صریح و غیرصریح و ضمنی تقسیم میشود:
2ـ2ـ1 بینامتنیت صریح
«بینامتنیت صریح بیانگر حضور آشکار یک متن در متن دیگر است. به عبارت روشنتر، در این نوع بینامتنیت، مؤلف متن دوم، در نظر ندارد مرجع متن خود یعنی متن اول را پنهان کند. به همین سبب بهنوعی میتوان حضور متن دیگری را در آن مشاهده کرد» (نامور مطلق، 1386: 88). شاعر کوشنامه، شاهنامه را بارها با دقت خوانده است؛ به همین سبب بهصورتهای گوناگون و غیرمستقیم همانند دیگر حماسهسرایان ایران از شاهنامه الهام میگیرد و به مصراع یا بیتی از آن توجه دارد؛ اما در منظومة دههزار بیتی خود بهطور صریح و آشکار نامی از فردوسی و شاهنامه نبرده است:
جهان آفرین تا جهان آفرید |
|
به بالا و دیدار او کس ندید |
مصراع اول این بیت در شاهنامه دوبار آمده است، یکبار در بخش نخست کتاب و ضمن ستایش سلطان محمود:
جهان آفرین تا جهان آفرید |
|
چنو مرزبانی نیامد پدید |
و یکبار دیگر در داستان زادن سهراب از تهمینه:
جهان آفرین تا جهان آفرید |
|
سواری چو رستم نیامد پدید |
در کوشنامه بیت زیر بیان شده است:
کنون کشته و خاک گشته به نام |
|
به از زنده و دشمنان شادکام |
مصرع دوم آن با اندکی تغییر در شاهنامه آمده است:
چنین گفت موبد که مردن بهنام |
|
به از زنده، دشمن بدو شادکام |
تو فرزند شاه و ما کهتریم |
|
زمین جز به فرمان تو نسپریم |
بیت بالا برگرفته از این بیت فردوسی است:
به آواز گفتند ما کهتریم |
|
زمین جز به فرمان تو نسپریم |
در کوشنامه ابیات بسیاری است که شاعر در آنها به یک بیت یا نیمبیت از شاهنامه اشاره کرده است، بیآنکه نامی از فردوسی بیاورد.
از دیگر مظاهر بینامتنیت صریح کوشنامه با شاهنامه، تکرار اسمهای قهرمانان و شخصیتهای برجستة شاهنامه در این اثر است. در کوشنامه، شخصیتهایی وجود دارد که فردوسی نیز پیشتر داستان آنها را بیان کرده است. گفتنی است که نمیتوان قهرمانان کوشنامه را با قهرمانان شاهنامه یکبهیک در کنار هم نهاد؛ اما چون کوشنامه زیرمتن و شاهنامه زبرمتن به شمار میرود، تکرار این اسامی و اشارة کوتاه به سرگذشت آنها، به تأثیرپذیری پنهان ایرانشاه از فردوسی اشاره میکند. وی گاه تنها به بردن نام قهرمانان شاهنامه بسنده کرده است و فقط بهشکل کنایهای از این افراد نام میبرد؛ برای مثال رستم، یکبار؛ گرشاسپ، دهبار؛ کیومرث، یکبار؛ طهمورث و افراسیاب، یکبار. او گاه نیز در ابیات بیشتری، سرگذشت قهرمانان شاهنامه را بیان میکند؛ برای مثال شخصیتهای آبتین، فریدون، قارن، قباد، نستوه، منوچهر، ضحاک و فرزندان فریدون، بخش بسیاری از کوشنامه را در بر گرفتهاند و البته سرنوشت این شخصیتها متفاوت با شاهنامه بیان شده است. این موضوع، افزونبر ابتکارات بیانی ایرانشاه، نشاندهندة تفاوت منابع وی با منابع فردوسی در باب این شخصیتهاست.
2ـ2ـ2 بینامتنیت غیرصریح
یکی دیگر از انواع بینامتنیت، بینامتنیت غیرصریح است که «بیانگر حضور پنهان یک متن در متن دیگر است. به عبارت دیگر، این نوع بینامتنیت میکوشد تا مرجع بینامتن خود را پنهان کند؛ این پنهانکاری به سبب ضرورتهای ادبی نیست؛ بلکه دلایلی فراادبی دارد. سرقت ادبی هنری یکی از مهمترین انواع بینامتنیت غیرصریح تلقی میشود. سرقت ادبی هنری استفاده از متنی دیگر بدون اجازه و ذکر و ارایۀ مرجع است» (نامور مطلق، 1386: 88).
شاعر کوشنامه در حماسة خود به فراخور نیاز، به داستانهای شاهنامه و شیوههای پرداخت آنها اشاره کرده است؛ البته بدون آنکه نامی از شاهنامه ذکر کند؛ اما هرگز نمیتوان از سرقت برای اثری مانند کوشنامه استفاده کرد؛ زیرا شاهنامه و کوشنامه، هردو در فضایی حماسی و با بهرهگیری از داستانهای تاریخی و عامیانه سروده شدهاند؛ بنابراین تکرار مفاهیم یا اسامی شاهنامه، در مقام متن پیشین، در کوشنامه و تأثیرپذیری کوشنامه از شاهنامه امری طبیعی و ممکن به نظر میرسد.
2ـ2ـ3 بینامتنیت ضمنی
«گاهی مؤلفِ متن دوم قصد پنهانکاری بینامتن خود را ندارد و به همین سبب نشانههایی را به کار میبرد که با این نشانهها میتوان بینامتن را تشخص داد و حتی مرجع آن را نیز شناخت؛ اما این عمل هیچگاه بهصورت صریح انجام نمیگیرد و به دلایلی و بیشتر به دلایل ادبی به اشارات ضمنی بسنده میشود. بنابراین بینامتنیت ضمنی نه همانند بینامتنیت صریح مرجع خود را اعلام میکند و نه همانند بینامنیت غیرصریح سعی در پنهانکاری دارد» (همان: 89).
ایرانشاه در داستانپردازی، تصویرگری و خلق شخصیتهای کوشنامه از شاهنامة فردوسی تأثیرپذیرفته است؛ برای مثال وی بیگمان در خلق شخصیت کوشپیلدندان، به داستان زال و رستم در شاهنامه نظر داشته است. پدر کوش در همان آغاز تولد، به سبب زشترویی، او را در بیشهای رها میکند و این همانند سام و رهاکردن زال در کوههاست.
به چهره چنان بود تابنده شید |
|
ولیکن همه موی بودش سپید |
چو فرزند را دید مویش سپید |
|
ببود از جهان سربهسر ناامید |
بفرمود تاش برداشتند |
|
از آن بوم و بر دور بگذاشتند |
به جایی که سیمرغ را خانه بود |
|
بدان خانه این خرد بیگاه بود |
البته تفاوتی وجود دارد و آن اینکه سیمرغ، زال را میپروراند؛ اما در کوشنامه، آبتین، کوش را مییابد و او نیز از زشترویی بسیار این کودک میهراسد:
دو دندان چو خوک و دو گوش آن پیل |
|
سر و موی سرخ و دو دیده چو نیل |
میان دو کتفش نشانی سیاه |
|
سیه چون تن مردم بیگناه |
رستم بهاندازهای نیرومند است که با غرور، خود را چنین توصیف میکند:
که پیشم چه شیر وچه دیو وچه پیل |
|
بیابان بیآب و دریای نیل |
بداندیش بسیار وگر اندکیست |
|
چو خشم آورم پیش چشم یکیست |
کوش نیز، مانند رستم از همان سالهای آغاز زندگی تا پایان عمر، از قدرتهای ویژه و بیهمتایی برخوردار است:
بدان سهم و آن هول و نیروی دست |
|
نه شیر ژیان است و نه پیل مست |
رستم، حیله و نیرنگ را با قدرت در هم میآمیزد و در بسیاری از صحنهها با همین نیرنگ، جان سالم به در میبرد. درحقیقت «در صورت برخورد با مشکلات رستم از بهکاربردن حیله و مکر هم باکی ندارد» (نولدکه، 1357: 113). کوش نیز همین روش را پیش میگیرد و در هنگام خطر جان سالم به در میبرد؛ مانند رستم از عمری افسانهای برخوردار میشود؛ با این تفاوت که طول عمر وی 1500 سال و رستم 700 سال است؛ اما کوش هرگز پسندیدگی و شایستگی رستم را ندارد؛ چهرهای بسیار زشت و ترسناک دارد؛ فردی خونخوار، ظالم، زنباره و بیایمان است و چندینبار خود را خدا میخواند و مردم را به پرستش خود وامیدارد.
منم تا جهان بود خواهد، خدای |
|
چو خواهی درآرم جهان را به پای |
سر چرخ گردان نشست من است |
|
همه مرگ و روزی به دست من است |
افزونبر این میتوان گفت رویارویی کوش با پدرش در جنگ بین سپاه چین و آبتین، برگرفته از داستان رستم و سهراب شاهنامه است. هرچند «مضمون نبرد پدر با پسر یا دو خویشاوند نزدیک، از داستانهای پرتکرار جهانی است که محققی انگلیسی به نام پارتر هشتاد و چند نمونه از آن را در مجموعهای موسوم به «سهراب و رستم» گرد آورده است» (خالقی مطلق، 1372: 65).
شگفت است یکباره کار سپهر |
|
که برّد ز باب و ز فرزند مهر |
نه این آگه از کار فرزند خویش |
|
نه آن آگه از باب و پیوند خویش |
این ابیات بهطور دقیق برگرفته از سخنان فردوسی است آنجا که رستم، سهراب را نشناخت و با او به کارزار وارد شد:
جهانا شگفتا که کردار توست |
|
هم از تو شکسته هم از تو درست |
از ایندو یکی را نجنبید مهر |
|
خرد دور بود و مهر ننمود چهر |
همی بچه را بازداند ستور |
|
چه ماهی دریا چه در دشت گور |
نداند همی مردم از رنج آز |
|
یکی دشمنی را ز فرزند باز |
یکی دیگر از جلوههای بارز بینامتنیت ضمنی کوشنامه با شاهنامه در محتوا و نحوة بیان داستانهای آن است. ازجملة مهمترین آن به انگیزة جنگ در کوشنامه در مقایسه با شاهنامه میتوان اشاره کرد. انگیزة جنگ در هر دو اثر کمابیش همانند است. «در شاهنامه نبرد بین نیکی و بدی است. تورانیان در صف بدی شمشیر میزنند و ایرانیان در صف نیکی. جنگها همه جوهرة دینی دارند... جنگهایی نیز که میان پهلوانان و اهریمن و دیوان درمیگیرد و تقریباً همواره درنهایت به پیروزی پهلوانان میانجامد؛ نیز به جنبة دینی پیکار در حماسه، مهر تأکید میگذارد» (سرامی، 1373: 433 ـ 423)؛ بنابراین انگیزة اصلی در جنگهای شاهنامه، بیشتر کینخواهی است؛ برای مثال هوشنگ به کینخواهی پدر خویش، فریدون به کینخواهی پدر، منوچهر به کینخواهی نیای خویش، رستم به کینخواهی سیاوش، بهمن به کینخواهی پدرش اسفندیار... برمیخیزند و جنگهای بزرگی را رقم میزنند. «نکته اینجاست که انتقام خونی، بهمنزلة یک امر مقدس که از جانب خداوند محول شده است، پنداشته میشود» (نولدکه، 1357: 107).
که از شهر توران به روز نبرد |
|
ز کینه برآرم به خورشید گرد |
بترسم همی من که یزدان من |
|
ز تن بگسلاند همی جان من |
به هنگام پرسش ز من کردگار |
|
بپرسد از این گردش روزگار |
که سالاری و زور و مردانگی |
|
تو را دادم و گنج و فرزانگی |
به کین سیاوش کمر بر میان |
|
نبستی چرا پیش ایرانیان |
در کوشنامه نیز نبرد میان نیکی و بدی است. در اینجا ابتدا نیروهای بدی میکوشند تا برای پابرجایی خود، نیروهای نیکی را از میان بردارند. کوش پیلدندان نیز بعد از پیوستن به سپاه اهریمن، با همان انگیزة آنها به دنبال خاندان جمشدیان است:
همی تا بود تخم جمشیدیان |
|
ز پیکارشان کی گشایم میان |
کینخواهی از دیگر انگیزههای جنگ در کوشنامه است؛ برای نمونه خسرو چین به دنبال آبتین است تا انتقام برادرش نیواسب را از او بگیرد:
که از آبتین برنگردم به جنگ |
|
جز آنگه که او را بیازم به چنگ |
بخواهم از او کین نیواسب گرد |
|
خردمند سوگند نشمرد خُرد |
2ـ3 پیرامتنیت
نوع دوم از ترامتنیت ژنت، پیرامتنیت است. «پیرامتنیت، بررسی عناصری است که در آستانۀ متن قرار میگیرند و دریافت یک متن را ازسوی خوانندگان تحت تاثیر قرار میدهند» (ژنت، 1997: 3). درحقیقت «پیرامتنها همچون آستانۀ متن هستند، یعنی برای ورود به جهان متن همواره باید از ورودیها و آستانههایی گذر کرد» (نامور مطلق، 1386: 90). شاید بتوان پیرامتنهای یک متن را در عنوانها، اسم حقیقی یا تخلص نویسنده، نوع اثر (شعر، داستان، نمایشنامه)، تقدیم اثر، اسمهای مترجمین، ملاحظات، حاشیهها خلاصه کرد.
2ـ3ـ1 عنوان
نخستین و اصلیترین پیشمتن هر اثر، عنوان آن است. عنوان، اثر را ازنظر اسم و مضمون و اقناع مخاطب تعریف میکند. «عنوان عبارت است از مجموعه نشانهها، کلمات و حتی جملههایی زبانی که در رأس یک اثر قرار میگیرند تا آن را تعریف کرده و بر آن دلالت کنند. عنوان به درونمایة اثر اشاره میکند و باعث جذب طرفداران چنن موضوعی میگردد» (ژنت، 1977: 60). ژنت، عنوان را به سه بخش تقسیم میکند: عنوان اصلی و عنوان داخلی که دربرگیرندة توضیحات فرعی موضوع است و عنوان فرعی که تعریفی عام برای اثر است و نوع نوشته (شعر، نمایشنامه، داستان) را مشخص میکند.
2ـ3ـ1ـ1 عنوان اصلی
عنوان اصلی، شناسنامة موضوعی هر اثر است. «عنوان اصلی یک نشانة بارز از فرهنگ مکانی و زمانی است که آن اثر در آن ظهور میکند و بر همین اساس است که ما نمیتوانیم عنوانی را بیابیم که بهطور مستقل ظهور کرده باشد و از فرهنگ محیط پیرامونیاش تأثیر نگرفته باشد» (همان: 62). وی در توصیف اهیمت عنوان میگوید: «عنوان نیکو، بهترین واسطه برای کتاب است» (همان: 95). باید توجه داشت که اکنون حماسة فردوسی با عنوان شاهنامه شناخته میشود؛ اما این عنوان نیمقرن بعد از فردوسی بر این اثر گذاشته شد و خود فردوسی در شاهنامه، عنوانهایی مانند «نامة شهریاران» یا «نامة خسروان» را برای کتابش بیان کرده است. فردوسی از نامه استفاده میکند تا بر این موضوع تأکید ورزد که اثر سترگش دامنة دربرگیری و گسترة بسیاری دارد که همة پادشاهان و خسروان ایران را در بر میگیرد و اینگونه نیست که فقط به حاکمان و فروانروایان ایران بپردازد. بنابراین شاهنامه، هم شامل عناصر ایرانی و هم غیرایرانی میشود و بیسبب نیست که فردوسی از عنوان نامه برای نامیدن آن بهره برده است؛ اثری با چنین عظمت و بزرگی که هیچ خللی در آن وارد نیست و چنین شاعری نمیتواند چیزی را بیعلت بیاورد (جوینی: 1390). بعد از فردوسی، شاهنامه عنوانی شد که همه آن را قبول کردند.
ازو یادگاری کنم در جهان |
|
که تا هست مردم نگردد نهان |
بدین نامة شهریاران پیش |
|
بزرگان و جنگیسواران پیش |
همه رزم و بزم است و رای و سخن |
|
گذشته بسی روزگار کهن |
ایرانشاه از کتاب فردوسی و عنوانهای بهکاررفته برای این اثر آگاهی داشت؛ به همین سبب عنوان اثر خود را کوشنامه گذاشت و آن را به داستان زندگی کوش پیلدندان اختصاص داد. ایرانشاه، خود این نام را برای اثرش برمیگزیند و در داخل کتاب نیز به آن اشاره میکند:
چنین آمد از کوشنامه پدید |
|
که نوشان دستور را برکشید |
ذبیحالله صفا نیز این اثر حماسی را با نام کوشنامه خوانده است (صفا، 1363: 269). مؤلف مجمل التواریخ و القصص، ضمن برشمردن نام منابع و مآخذ کتاب خود، از این منظومه، یکبار با نام قصة کوش پیلدندان یاد میکند و بار دیگر آن را اخبار کوش پیلدندان میخواند (مجمل التواریخ و القصص، 1318: 241 و 345). عنوانهای انتخابی فردوسی و ایرانشاه، هردو از نوع تعریفی است و موضوع اصلی اثر را برای مخاطب روشن میکند (شاهنامه زندگی شاهان و کوشنامه، زندگی کوش)؛ اما کوشنامه هرگز شرایط و گستردگی شاهنامة فردوسی را ندارد؛ زیرا «تمام شاهنامه عبارت از تاریخ جامع شاهنشاهی ایران است، از بدو شروع تا انقراض آن به دست عربها. این شاهنشاهی منقسم میشود به پنجاه دورۀ شاهی که مدت آنها با یکدیگر متفاوت است» (نولدکه، 1357: 88). در کوشنامه نیز داستانهایی از پادشاهان و قهرمانان بسیاری مشاهده میشود؛ اما در ابتدای مطالعة این اثر، میتوان دریافت که بیش از هر چیز دیگری کوش و داستانهای وی مطرح است. کوشنامه دربرگیرندة نام قهرمان اصلی کتاب است و دلالت نوعی بیشتری دارد؛ اما جنبة توصیفی آن ضعیفتر و جامعة آماریاش بسیار کوچکتر از شاهنامه است؛ چراکه تمرکز اصلی بر کوش است.
2ـ3ـ1ـ2 عنوان داخلی
هر سرفصل (عنوان داستان یا شعر) و یا عنوان یک بخش از کتاب، مانند عنوان اصلی عمل میکند و تعریفکنندة موضوعی است که آن فصل از کتاب را دربرگرفته است. تفاوت آن با عنوان اصلی در این است که «اولاً نسبتبه عنوان اصلی محدودتر است و در ثانی لزومی به حضور آن نیست درحالیکه داشتن عنوان اصلی برای هر اثر ضروری است» (ژنت، 1997: 319).
در کوشنامه بسیار از عنوانهای داخلی استفاده شده است و هریک دربرگیرندة اسم یک قهرمان یا یک نبرد و یا یک حادثه از کل ماجرای کتاباند. این عنوانها گاه به اسم قهرمانان و گاه به اسم مبارزات است. همة این عنوانها به سبک شاهنامه استفاده شده است. این شیوة عنواندهی به مطالب کتاب، روش کار فردوسی در شاهنامه نیز بوده است؛ برای مثال به عنواندهی فردوسی در مقدمة شاهنامه میتوان اشاره کرد که شامل آغاز کتاب، گفتار اندر آفرینش جهان، گفتار اندر ستایش خرد، گفتار اندر آفرینش مردمان، گفتار اندر آفرینش آفتاب، گفتار اندر آفرینش ماه، گفتار اندر ستایش پیغمبر، گفتار اندر فراهمآمدن شاهنامه... است. مقدمة کوشنامه نیز با عنوانهای در شکر باری تعالی، ستایش دانش، در ستایش خرد، در بیثباتی عمر، در نعت پیامبر اسلام، در سبب نظم کوشنامه... شروع میشود که به شکل بارزی از عناوین دیباچة شاهنامه تأثیر پذیرفته است. افزونبر این، ایرانشاه در مفاهیم بیانشده در دیباچة کتاب نیز به شیوة بیان محتوا و ترتیب ابیات شاهنامه عمل کرده است:
نگارندة ماه و مهر و سپهر |
|
چنان دان که پیداتر از ماه و مهر |
از آن چت گمان آید او برتر است |
|
وزآن کت گمان آید او دیگر است |
نشان است هستیش را هر چه هست |
|
چه بیننده چشم و چه گیرنده دست |
این ابیات بهطور دقیق به شیوة ابیات آغاز شاهنامه است:
خداوند کیهان و گردان سپهر |
|
فروزاندة ماه و ناهید و مهر |
نیابد بدو نیز اندیشه راه |
|
که او برتر از نام و از جایگاه |
سخن هرچه زین گوهران بگذرد |
|
نیابد بدو راه جان و خرد |
گفتنی است برپایة تعریف کلی بینامتنیت، ارائهشده قبل از ژنت، این بخش از تأثیرپذیری کوشنامه از شاهنامه را در زیرعنوان بینامتنیت نیز میتوان قرار داد؛ اما ژنت، برای هر متن یک آستانه تعیین میکند که وظیفة جذب و اقناع مخاطب را برای مطالعة آن متن برعهده دارد؛ به همین سبب این بخش از کوشنامه آستانة آن بوده است و بهشکل کاملاً نزدیک، با آستانة شاهنامه یکی شده است.
«مکان ظهور عنوان داخلی در بیشمتن اهمیت دارد. به این صورت که این عنوان در کجای کتاب آمده است؟ و آیا با عنوان اصلی در تقابل است و یا ادامهدهندة آن است؟ و آیا به عنوان اصلی وابسته است و یا بهصورت مستقل تعریف شده است» (ژنت، 1997: 321). باتوجهبه تعریف ژنت، میتوان گفت همة عنوانهای داخلی کوشنامه مانند شاهنامه، در همان ابتدای شعر قرار میگیرند و بهنوعی محتوای شعر را مشخص و تعریف میکنند. افزونبر این، عنوانهای داخلی نوعی امتداد عنوان اصلی است که آن را هرچه بیشتر توضیح میدهد و بهشکل جزئیتر در برابر مخاطب آشکار میکند.
2ـ3ـ1ـ3 عنوان فرعی
همانطور که اشاره شد، عنوان فرعی تعریف عام و کلی برای هر اثر ادبی است و وابستگی اثر را به یک گرایش یا نوع ادبی خاصی تعیین میکند. «عنوان فرعی، بهندرت از روی اختیار و ارادة خالق اثر انتخاب میشود؛ بلکه بهشدت تابع نیاز عصر و دورة پیدایش اثر است و نوع اثر را برای خواننده مشخص میکند» (ژنت، 1997: 97). شاهنامه و کوشنامه در عنوان فرعی خود مشترکاند؛ به این صورت که هر دو اثر، حماسی و از نوع رواییاند.
2ـ3ـ2 تقدیمنامه
دومین بخش پیرامتنیت، تقدیمنامة اثر است. «تقدیم اثر ادبی یا هنری، نوعی احترام و تشکر از دیگران است که به دو صورت انجام میگیرد: اول تقدیم به شکل خاص یعنی تقدیم به شخصیتی مورد قبول و احترام نویسنده و دوم تقدیم به شکل عام، یعنی تقدیم به مؤسسه یا گروهی معلوم» (ژنت، 1997: 107).
تقدیم اثر ازسوی آفرینندة آن، یک سنت نیک و نشانة احترام و علاقه بوده است و از زمان ارسطو تاکنون رواج دارد. در دورههای گذشتة ادبیات، تقدیم اثر به فرمانروایان، یکی از انواع تقدیم بود. شاعران و نویسندگان اثر خود را بهنشانة ارادت و دوستی به سلطان دوران خویش تقدیم میکردند.
فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد و در آغاز کتاب عنوانی را برای ستایش وی قرار داد. «فردوسی در بسیاری از قسمتهای شاهنامه، بهویژه در مقدمه، محمود را مدح کرده است و او را سلطانی نیرومند و رئوف مینامد. تمام کتاب پس از تدوین قطعی به او تقدیم شده است» (نولدکه، 1357: 59).
جهاندار محمود شاه بزرگ |
|
به آبشخور آرد همی میش و گرگ |
حکیم ایرانشاه نیز مانند فردوسی کوشنامه را به غیاثالدین ابوشجاع محمد بن ملکشاه سلجوقی تقدیم کرده است و در چند جای کتاب خود، آشکارا این سلطان را میستاید. او تقدیمنامة خود را در ابیات شعرش گنجانده است و او را حتی از پهلوانان شاهنامه هم برتر میداند:
ز گاه کیومرث تا گاه ما |
|
نبوده است برتر کس از شاه ما |
ز رویین دزم چند رانی سخن |
|
که گشت آن سخن باستانی کهن |
پرستندة چرخ این شهریار |
|
به مردی فزون است از اسفندیار |
2ـ3ـ3 مقدمه و مدخل اثر
یکی دیگر از بخشهای مشترک کوشنامه با شاهنامة فردوسی، اشارة ایرانشاه به منبع داستان کوشنامه است. فردوسی در ابتدای شاهنامه، دسترسی به شاهنامة ابومنصوری و انگیزة سرودن شاهنامه را شرح میدهد:
به شهرم یکی مهربان دوست بود |
|
تو گفتی که با من به یک پوست بود |
نبشته من این نامة پهلوی |
|
به پیش تو آرم مگر نغنوی |
گشاده زبان و جوانیت هست |
|
سخن گفتن پهلوانیت هست |
شو این نامة خسروان بازگوی |
|
بدین جوی نزد مهان آبروی |
چو آورد این نامه نزدیک من |
|
برافروخت این جان تاریک من |
ایرانشاه نیز، به شیوة فردوسی، برای خواننده توضیح میدهد که ازسوی یک دوست، به نسخة منثور کوشنامه دست یافته است و برپایة آن، داستان را سروده است:
زمانه چو کارم دلآرای کرد |
|
دلم داستان دگر رای کرد |
یکی مهتری داشتم من به شهر |
|
که از دانش و مردمی داشت بهر |
مرا گفت اگر رای داری بر این |
|
یکی داستان دارم از شاه چین |
هر کس که آن را بخواند به هوش |
|
بسی بهره بردارد از کار کوش |
بدیدم من این نامة سودمند |
|
سراسر همه دانش و رأی و پند |
2ـ4 فرامتنیت
فرامتنیت برپایة روابط تفسیری و تأویلی بنا شده است. ژنت در این باره مینویسد: «فرامتنیت شامل رابطة انتقادی بین یک متن و متنی دیگر است، خواه از متنِ شرحدادهشده آشکارا یاد شود، خواه فقط بیسروصدا به آن اشاره شود؛ شرحی که یک متن را به متنی دیگر ربط میدهد بدون آنکه لزوماً از آن یاد کند. این رابطه به بهترین شکل همان نقد است» (ژنت، 1997: 104).
ایرانشاه هرگز بهصورت مستقیم به نقد یا تفسیر اندیشهها و موضوعات مطرح در شاهنامه نپرداخته است؛ اما در بخشهایی از کتاب خود، مطالبی را بیان میکند که بهنوعی انتقادی بر اندیشههای فردوسی است. برخی از این مطالب در ادامه بیان میشود.
2ـ4ـ1 داستان فریدون و گاو برمایه
فریدون در شاهنامة فردوسی، مانند شاهان شایستة دیگر، هم دانش را دوست دارد و هم به رامش علاقهمند است. از فرّ ایزدی برخوردار است و قدرت پیشبینی دارد:
سروشی بود آمده از بهشت |
|
که تا بازگوید بدو خوب و زشت |
وی ضحاک را به بند میکشد و بعد از این چیرگی، به قصد تجربهاندوزی، جهانگردی را آغاز میکند. وی گرزی گاوسر دارد و با آن دشمنان را درهم میکوبد. بهجز شاهنامه، در تاریخ طبری (طبری، 1375: 153) آمده است که بیشتر جنگ فریدون با گرز بود و سر گرز او به شکل گاو بود، در غرر اخبار (ثعالبی، 1384: 13 و 19)، فارسنامه (ابنبلخی، 1385: 11 و 36)، تاریخ طبرستان (اسفندیار کاتب، 1320: 58) نیز گرز فریدون، گاوسر توصیف شده است.
فریدون در کوشنامه نیز پادشاهی خردمند، دارای فرّ ایزدی، نیکوکار و مؤمن است که هیچگاه از خداوند غافل نیست. در اینجا هم قدرت پیشبینی دارد؛ اما این قدرت را با آموختن دانش نجوم به دست آورده است و سروش ایزدی نزدش نیامده است. وی در هنگام آزادکردن کوش از بند، برای سرکوب دشمنان ایران، پیشبینی میکند که کوش دوباره راه خیانت و دشمنی در پیش میگیرد و آن تحقق مییابد:
فریدون بدو گفت کاین دیوزاد |
|
ز تخمی است کان تخم هرگز مباد |
پسر مر پدر را به زخم درشت |
|
ز بهر سرای سپنجی بکشت |
سرشتی درشت و نهادیست بد |
|
ببیند ز پیش آنکه دارد خرد |
اختلاف اصلی داستان فریدون کوشنامه با شاهنامة فردوسی در چگونگی پرورشیافتن اوست. فردوسی میگوید فریدون از شیر گاو برمایه پرورش یافت:
یکی گاو برمایه خواهد بدن |
|
جهانجوی را دایه خواهد بدن |
ایرانشاه با این نظر مخالف است و معتقدان این رای، ازجمله فردوسی را سرزنش میکند و گاو برمایه و شیر آن را نماد و سمبل میداند که باید با دقت بیشتر در آن نظر شود:
چنین گفت هرکس ز مردان مرد |
|
که از گاو برمایه او شیرخورد |
سخن گر تو از عام خواهی شنود |
|
ندانی شنودن بدان سان که بود |
همی «شیر» دانش نماید به راز |
|
همان «گاه» را «گاو» گویند باز |
فریدون از آنگاه دانش گشاد |
|
که برماین آن را به دانش نهاد |
دگر هرکه را دانش آمد به دست |
|
بگوید که بر گاه خسرو نشست |
2ـ5 سرمتنیت
ژنت میگوید: «منظورم از سرمتنیت، هر رابطهای است که متن «ب» (که آن را زبرمتن مینامم) را با متن قدیمیتر «الف» (که آن را زیرمتن مینامم) متحد میکند و به آن، بهگونهای پیوند میخورد که از نوع شرح و توضیح نیست» (ژنت، 1997: 5).
«سرمتنیت به روابط یک اثر با گونهای که به آن تعلق دارد، میپردازد. با گذر زمان، گونههای ادبی و هنری دستخوش دگرگونیهای اساسی شدهاند؛ اما این ارتباط میان یک اثر و یک گونه همواره تصورشدنی است. همچنین تبیین این نوع رابطۀ سرمتنی میتواند به بررسی روابط میان آثار متعلق به یک گونۀ خاص نیز بسیار کمک کند» (نامور مطلق، 1386: 95).
کوشنامه نیز به بخش آثار حماسی ایران تعلق دارد و مانند شاهنامه، یک اثر فاخر حماسی است. حماسه در لغت به معنی دلیری و سختی در کار است (جر، 1382: 861) و در اصطلاح، شعر بلند روایی دربارة رفتار و کردار پهلوانان و رویدادهای قهرمانی و افتخارآمیز در جهان باستانی یک ملت است (مختاری، 1368: 21). کوشنامه نیز مانند شاهنامه جزء حماسههای ملی ایران است و اثری هنری و تاریخی به شمار میرود. «حماسههای طبیعی یا ملی حماسههایی هستند که مؤلف مشخص ندارند و تمام یک ملت در همة نسلها آنها را ساخته و گرد آوردهاند» (شفیعی کدکنی، 1352: 108).
ازنظر شکلشناسی حماسی نیز، میتوان گفت کوشنامه در تحریر داستانی، حضور عناصر اساطیری، شخصیتهای داستانی، سبک حماسی محکم، استفادة کم از کلمات عربی، زبان شعری ساده، بسیاری تکرار مبالغه و اغراق، محتوای تعلیمی، استفاده از گفتوگو و...، به سبک شاهنامة فردوسی سروده شده است. وزن کوشنامه هم منطبق با وزن شاهنامه یعنی بحر متقاربِ مُثَمَّنِ مَحذوف (فعولن فعولن فعولن فَعَل) است که آخرین هجای بلند از آخرین پایه در هر مصراع بهطور کامل حذف میشود و «فعو»ی باقیمانده را به فعل تبدیل میکند که به آن محذوف میگویند.
2ـ6 بیشمتنیت
در بیشمتنیت تأثیر یک متن بر متن دیگر و نه حضور آن بررسی میشود. «هر رابطهای که متن ب (زبرمتن) را با متن الف (زیرمتن)، متحد کند، بهشکلی که متن ب، تفسیر متن الف نباشد، بیشمتنیت خوانده میشود» (ژنت، 1977: 5). «بنابراین، بیشمتنیت براساس برگرفتگی استوار شده است. برگرفتگی یا اشتقاق، رابطهای هدفمند و نیتمندانه است که موجب میشود بیشمتن بر اساس پیشمتن شکل گیرد. رابطۀ برگرفتگی خود به دو دستۀ کلی تقلیدی و تراگونگی تقسیم میشود» (نامور مطلق، 1386: 95).
بیشمتنیت بر دو نوع اصلی تقسیم میشود:همانگونگی یا تقلید،تراگونگی یا تغییر.
2ـ6ـ1 همانگونگییاتقلید
«در تقلید نیّت مؤلف بیشمتن ،حفظ متن نخست در وضعیت جدید است. ناگفته پیداست که هیچ تقلیدی بدون دگرگونی و هیچ دگرگونیای بدون تقلید وجود ندارد. بنابراین، سخن از تقلید و دگرگونی محض نیست؛ بلکه جداسازی این دو براساس نسبت امکانپذیر میباشد» (نامور مطلق، 1386: 97). «سبک، ملاک اصلی تقسیمبندی زبرمتنی است و این موضوع طبیعی به نظر میرسد؛ زیرا سبک از مهمترین و اصلیترین معیارهای ادبیات و هنر به شمار میرود. بنابراین، هنگامیکه گفته میشود همانگونگی یا تقلید، منظور تقلید سبکی زبرمتن از زیرمتن است» (همان: 143). یکی از ویژگیهای اصلی سبک حماسهنویسی این است که نویسنده تنها نقش راوی داشته باشد و نظری از خود بیان نکند؛ اما در شاهنامه، فردوسی بارها نقش راوی را رها میکند و خود به اظهار نظر میپردازد. «اینگونه وقفهها که در آن شاعر راجعبه شخص خود صحبت میکند منافی با روح عمومی حماسه است؛ اما در هیچ حماسهای نمیتوانیم این همه خطابههای مربوطبه اوضاع عمومی و شعرهای حکمتآمیز پیدا کنیم» (نولدکه، 1357: 123). فردوسی هرکجا لازم بداند نکاتی خارج از موضوع بیان میکند:
که چون بچه شیر نر پروری |
|
چو دندان کند تیز، کیفر بری |
ایرانشاه در ابیات متعددی از کوشنامه، به تقلید از روش فردوسی، داستان را رها میکند و باورهای شخصی خود را بیان میکند؛ ازجمله هنگامیکه کوش پیلدندان به جنگ میرود و اسیر میشود، شاعر رشتة سخن را به دست میگیرد:
چنین است فرجام کار جهان |
|
چو نوش آشکارا، شرنگ از نهان |
یکی را برآرد به چرخ از مغاک |
|
همو بازگرداندش زیر خاک |
از او گرچه برداشتی بهر خویش |
|
به تو برگمارد همان زهر خویش |
همچنین در توضیح عشق آبتین به فرارنگ دختر طیهور آورده است:
چو لشکر کشد بر دل مرد مهر |
|
نیارد نمودن بدو شرم، چهر |
به دریای مهر ار بدانی درست |
|
خرد غرق گردد، شود شرم سست |
2ـ6ـ1ـ1 ایجاز
یکی دیگر از ویژگیهای سبکی آثار حماسی مانند شاهنامه و کوشنامه ایجاز است. «باید توجه داشت که صنایع بدیعی در سبک حماسی زیاد نیست؛ زیرا استفادة بیشازحدّ کلام با استفاده از صنایع بدیعی، از ابهت و عظمت مطلب میکاهد. ازاینرو در حماسه بیشتر با ایجاز مواجه هستیم تا اطناب» (شمیسا، 1375: 96).
شاعر کوشنامه بهخوبی دریافته است که در نظم اثرش ـ که دوران هزارسالة پادشاهی ضحاک و دورة پادشاهی فریدون تا کوش را در بر میگیرد ـ مانند استاد طوس، حوادث بیاهمیت داستان را در کمال ایجاز بیان کند؛ برای مثال هنگامی که فرستادة طیهور به چین میرود و پیلدندان را سوگند میدهد و به جزیرة بسیلا بازمیگردد؛ بازگشت فرستاده از چین به جزیره در یک بیت، بیان شده است:
وز آن جایگه شادمان گشت باز |
|
به نزدیک طیهور گردنفراز |
در جای دیگر کوش کسی را پنهانی به درگاه فریدون میفرستد تا دریابد که فریدون در پی لشکرکشی هست یا نه؛ رفتوآمد این فرستاده و حتی اقامت او در درگاه فریدون و تحقیقات او، تنها در یک بیت بیان میشود:
بشد مرد چون باد و آمد چو دود |
|
بگفت آنچه پرسید و پاسخ شنود |
2ـ6ـ1ـ2 نقل داستانها از زبان دهقان و جهاندیده
ایرانشاه در نقل داستانهای کوشنامه به شیوة فردوسی، مطالب را از قول دهقان، جهاندیده و گوینده بیان میکند؛ برای مثال فردوسی میگوید:
چه گفت آن جهاندیده دهقان پیر |
|
که نگریزد از مرگ پیکان تیر |
در کوشنامه نیز آمده است:
کنون بازگردم به گفتار کوش |
|
ز دهقان دیندار بشنو به هوش |
جهاندیده گوید که اندر جهان |
|
دو جای است هر دو به دریا نهان |
2ـ6ـ1ـ3 اغراق
یکی دیگر از ویژگیهای مهم سبک حماسی افزونی اغراق و غلو است. در شاهنامه اغراق بسیار برجسته است. درحقیقت «زبانی که شاعر به کار برده، رویهمرفته زبان بهنسبت سادهای است؛ اما منظومه خالی از مبالغات شدید نیست. بیشتر تکرار میشود که از گرد و خاکی که لشکر ایجاد کرده است، روز به شب تبدیل شد یا آنکه در اثر گرد و خاک، چند روز پیدرپی نمیشد فهمید که آیا شب یا روز است و نیز لشکر بهاندازهای انبوه بود که پشه (در هوا) و مورچه (روی زمین) راه برای عبور نداشتند» (نولدکه، 1357: 127).
چنان شد ز گرد سواران جهان |
|
که خورشید گفتی شد اندر نهان |
زبان شعری کوشنامه نیز مانند شاهنامه ساده است؛ اما مبالغه و اغراق در آن بسیار تکرار شده است. نمونههای زیر ازجمله ابیاتی است که ایرانشاه به شیوة فردوسی راه اغراق در پیش گرفته است:
ز رزمآزمایان رومیسوار |
|
به یاری فرستادشان صدهزار |
دم نای رویین برآمد به ماه |
|
هوا تیرهتر شد ز گرد سپاه |
برون آمد از شهر چندان سپاه |
|
که بر باد گفتی ببستند راه |
خروش آمد از کوی و برزن به دشت |
|
همی دود دل ز آسمان برگذشت |
2ـ6ـ2 تراگونگی یا تغییر
«ژنت با یک نگاه ساختاری ترامتینت را باتوجهبه ملاک اندازه و مقایسۀ حجم بیشمتن و پیشمتن به دو دستۀ کلی تقلیلی و گسترشی یا به عبارت دیگر، قبضی و بسطی یا همچنین کوچکسازی و بزرگسازی تقسیم میکند. بنابراین، از دیدگاه کمی به دستة تقلیلی، گسترشی و از دیدگاه تغییرات درونی به حذف، افزایش و جانشینی تقسیمپذیر است. بخش مهم این تراگونگیها در حوزة محتوا صورت میگیرند» (نامور مطلق، 1386: 98 ـ 97).
باتوجهبه تقسیم ژنت، میتوان گفت در کوشنامه، داستانهایی از شاهنامه به کار رفته است که بهشکلی فشرده و گاه با تغییرات محسوسی در ساختار و محتوا مشاهده میشود؛ برای نمونه میتوان به داستان جمشید اشاره کرد که در کوشنامه تغییر محسوسی با شاهنامه داشته است. این موضوع در خلق شخصیتهای قهرمان کوشنامه با اثرپذیری از قهرمانان شاهنامه، آشکار است. اصلیترین الگوبرداری تغییریافته در کوشنامه، مبارزة کوش پدر با کوش پیلدندان (کوش پسر) است که مبارزة رستم و سهراب را به ذهن میرساند. با این تفاوت که رستم، قبل از مرگ سهراب درنیافت که او فرزندش است و بهسرعت جگرش را درید.
خم آورد پشت دلیر جوان |
|
زمانه بیامد نبودش توان |
زدش بر زمین بر به کردار شیر |
|
بدانست کو هم نماند به زیر |
سبک تیغ تیز از میان برکشید |
|
بر شیر بیدار دل بردرید |
حکایت نبرد کوش با پدر، پایان متفاوتی دارد. وقتی کوش پدر، شاه چین، از قدرت کوش پسر به شگفت میآید، دلش گواهی میدهد که همان فرزند زشتروی خودش است:
که این دیوچهره ز پشت منست |
|
که گفتم نژادش ز اهرمن است |
درنتیجه بعد از مشورت با بزرگان چین، فرستادهای نزد کوش میفرستد و حقیقت را به وی میگوید. سپس از فرزندش میخواهد به حکومت چین بپیوندد و وارث پدر شود. کوش نیز میپذیرد و پیمان خویش با شاه ایران را میشکند و سپاه اران را رها میکند.
3ـ نتیجهگیری
در این پژوهش سعی شد تا کوشنامة ایرانشاه ابیالخیر به کمک نظریة ترامتنیت ژرار ژنت، با شاهنامة فردوسی مقایسه شود و مشابهتها و تفاوتهای آنها آشکار گردد. نتایج این تحقیق در ادامه بیان میشود:
1) کوشنامه ازنظر داستانی و مفهومی تأثیر بسیاری از شاهنامة فردوسی پذیرفته است و این عجیب نیست؛ زیرا خالق کوشنامه به شاهنامه دسترسی داشته است.
2) کوشنامهدر بخش بینامتنیت بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از شاهنامه تأثیر گرفته است؛ اما هرگز بهصورت آشکار یا کنایی اسمی از فردوسی یا اثر وی در این کتاب نیامده است.
3) در بررسی قسمت پیرامتنیت چنین دریافت شد که کوشنامه در عنوان اصلی، عناوین داخلی و عنوان فرعی، تقدیمنامه و مقدمة توضیحی، شباهتهای بسیار نزدیکی با ساختار شاهنامه دارد.
4) در ساختار کلی و جزئی، اعم از گزینش واژه، عبارت، اعلام، داستانسرایی، ویژگیهای بیانی و بدیعی به شیوة شاهنامه رفته است. البته این تأثیرپذیری را به سبک حماسی هر دو اثر نیز میتوان نسبت داد؛ اما بیشک، صاحب کوشنامه در همة بخشهای کتاب خود به شاهنامة فردوسی در جایگاه الگوی اصلی کار، نظر داشته است.
5) برپایة بخش بیشمتنیت، ایرانشاه، در بخشی از ابیات و داستانهای کوشنامه، محتوا و ساختار داستانها و شخصیتهای شاهنامه را تغییر داده است. این موضوع میتواند بیش از هر چیز برخاسته از تفاوت منابع این دو اثر گرانقدر ادبیات فارسی باشد.
6) کوشنامه افزونبر تأثیرات پیدا و پنهان بسیاری که از شاهنامة فردوسی داشته است، یک اثر برجسته در ادب حماسی ایران به شمار میآید. این اثر بیشک یکی از ارزندهترین آثار حماسی ایران است که از منابعی متفاوت با منابع شاهنامة فردوسی استفاده کرده است.