بررسی و مقایسۀ کرامت‌های منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی در پیرنامه‌های نگارش‌‌شده دربارۀ او

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران

چکیده

شیخ عبدالقادر گیلانی (عارف قرن پنجم و ششم هجری) ازجمله مشایخی است که پیرنامه‌های بسیاری به فارسی و عربی دربارۀ او نوشته ‌شده ‌است. اهمیت پیرنامه‌ها به سبب درون‌مایۀ اصلی آن (کرامت) و چگونگی نگارش آنهاست؛ همچنین این آثار برای شناخت احوال پیر و عارف بسیار سودمند است. به همین سبب در این مقاله کوشش می‌شود ابتدا آثار و پیرنامه‌های نوشته‌شده دربارۀ عبدالقادر معرفی شود؛ سپس شیوۀ بلاغت نویسنده در بیان کرامت و نیز انواع و جهت‌های کرامات در سه پیرنامۀ نوشته‌شده دربارۀ او (ترجمۀ خلاصة المفاخر، قلائدالجواهر و مناقب غوثیه) بررسی شود. در مقایسۀ این پیرنامه‌ها می‌توان دریافت این آثار، به‌ویژه در استفادۀ بسیار از کرامت‌های مادی برای بیان بزرگی‌های شیخ، به یکدیگر بسیار شبیه هستند؛ همچنین شباهت‌های بسیاری در بیان کرامات با جهت‌های مثبت دیده می‌شود؛ مانند هدایتگری در ترجمۀ خلاصة المفاخر و قلائد الجواهر. پس از بررسی جهت کرامت‌ها در این پیرنامه‌ها، تفاوت‌هایی میان جهت کرامات در مناقب غوثیه با دو پیرنامۀ دیگر به دست آمد و میزان باورپذیری کرامت‌ها برپایة جهت و شیوۀ نگارش آنها بررسی شد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Comparative Study of Miracles in Three Hagiographies Summary Translation of Almafakher in the Merit of Abdul Aljylany, Qalaed-Jawahiri, and Ghusieh

نویسندگان [English]

  • Maryam Hoseini 1
  • Maryam Rajabinia 2
1 Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
2 Ph.D student of Persian Language and Literature, Faculty of Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

Sheikh Abdul Qadir Gilani, is a mystic of fifth and sixth centuries AD, and is considered as one of the elders that had written many Persian and Arabic Hagiographies. According to the importance of Hagiographies with the main theme of dignity and miracles and the attitudes of writing them, in this article, in order to identify the situation of the old and mystic of Sheikh, first of all, we have tried to introduce the works and Hagiographies  that had been written about Abdul Qadir, then we study the degree of the author's rhetoric method in order to assert the dignity and to investigate all types of miracles in the three  Hagiographies which has been written about him such as the summary translation of Almafakher, Qalaed-Jawahiri and Gusieh merits. Comparing these Hagiographies yielded the following results: all of them are similar to each other a lot, especially in the use of material and physical miracles to show the greatness of him, to share the greatness of positive attitudes such as a guidance and greatness in the summery translation of Almafakher and Qalaed-Jawahiri. After reviewing the direction of in these texts, differences were found between the two of the other sources. Therefore, the credibility of miracles (greatness) was determined according to the direction and method of writing.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Abdul Qadir Gilani
  • Hagiographies
  • Miracles
  • Summary Translation of Almafakher
  • Qaled-Jawahiri
  • Ghusieh Merits
  • HB Beholder in the Translation of Sheikh Abdul Qadir

1 ـ مقدمه

پیرنامه‌ معادل فارسی کتاب‌های مقامات شیخ و عارف است. اگر تذکره‎ها به دو گروه عمومی و فردی تقسیم شود، کتاب‎های مقامات یا پیرنامه‌ها در گروه دوم قرار می‎گیرند. تفاوت تذکره‎های عرفانی فردی مانند اسرارالتوحید با تذکره‎های عرفانی عمومی مانند طبقات‌الصوفیه در این است که به‎جای معرفی عارفان مختلف به‌ترتیب زمانی، اقلیمی، موضوعی و...، تنها احوال و سخنان یک عارف بیان می‌شود و نویسنده بیشتر بر ریاضت‎ها و کرامت‎های او تأکید می‎کند. یکی از مشایخی که پیرنامه‌های بسیاری دربارۀ او نوشته شده، شیخ عبدالقادر گیلانی است. در این مقاله پس از معرفی کوتاه شیخ و آثار و پیرنامه‌های نوشته‌شده دربارۀ او، به‌طور تطبیقی سه پیرنامۀ او با نام‌های ترجمۀ خلاصة المفاخر، قلائد الجواهر، مناقب غوثیه بررسی می‌شود. این سه اثر مربوط به سه دورۀ مختلف یعنی قرن هشتم و اوایل قرن نهم و قرن دهم هجری است.

1 ـ1 پیشینۀ پژوهش

دربارة پیرنامه‌ها و کرامت‌های عبدالقادر گیلانی پژوهش بسیاری انجام نشده است؛ حیدر شجاعی (1393) در مقدمۀ رسایل عبدالقادر گیلانی به‌طور کوتاه به زندگی و برخی آثار شیخ عبدالقادر اشاره کرده است. رشید عیوضی (1352) نیز در مقالۀ «مختصری در شرح حال و آثار شیخ عبدالقادر گیلانی» با استفاده از منابعی اندک عبدالقادر را معرفی می‌کند. محسن جهانگیری و محمد ابراهیم مالمیر (1381) در مقالۀ «الرسالة الغوثیه از محی‌الدین عبدالقادر گیلانی یا محی‌الدین بن عربی» با بررسی نسخه‌های خطی از رسالۀ غوثیه و مقایسۀ تطبیقی و محتوایی این رساله با آثار دیگر عبدالقادر، این اثر را نوشتۀ این عارف دانسته‌اند. در هیچ‌کدام از این پژوهش‌ها به پیرنامه‌های عبدالقادر و کرامات ذکر‌شده در آنها پرداخته نشده ‌است و به همین سبب نگارندگان در این مقاله می‌کوشند تا پس از معرفی کوتاه شیخ و آثار و پیرنامه‌های نوشته‌شده دربارۀ او، به‌طور تطبیقی، کرامت‌های عبدالقادر را در سه پیرنامة ترجمۀ خلاصةالمفاخر، قلائدالجواهر، مناقب غوثیه بررسی کنند.

 

2ـ بحث

2ـ1 نگاهی به زندگی شیخ عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر بن ابی صالح جنگی‌دوست، به اعتقاد برخی در سال 470 هجری (شطّنوفی، 1423: 171؛ ابن‌جوزی، 1992: 173) و به اعتقاد برخی دیگر در 471 هجری (جامی، 1370: 507)، در نیف نزدیک گیلان (زرین‌کوب، 1363: 165) و به اعتقاد شطّنوفی در روستای جیل عراق زاده شد. برخی بر آن‌اند که نسب او به حضرت علی(ع) (شطّنوفی، 1423: 171) می‌رسد و این موضوع با اسم جنگی‌دوست در عنوان پدرش در تضاد است؛ زیرا آن اسم نشان‌دهندة نژاد کرد یا دیلمی است (زرین‌کوب، 1363: 165). عبدالقادر به لقب‌هایی مانند سیدالطوائف، علم الاولیا، شیخ الحنابله، غوث، غوث اعظم و باز اشهب شهرت دارد و معروف‌ترین لقب او محی‌الدین است (جامی، 1370: 519-520)، (یافعی، 1427: 179)، (سمنانی حسینی، 1223ق: 64). پدرش، سید موسی جنگی‌دوست فرزند سید عبدالله گیلانی بود (مدرس، 1369، ج5: 252). مادر عبدالقادر، فاطمه دختر عبدالله صومعی ملقب به ام‌الخیر، زنی نیکو و صالح بود که در شصت سالگی او را باردار شد (شطنوفی، 1423: 173؛ یافعی،1970، ج3: 351) و فرزندی به دنیا آورد که در ماه رمضان از شیرخوردن پرهیز می‌کرد (زرین‌کوب، 1363: 165). هنگامی‌که عبدالقادر در کودکی هم‌زمان با روز عرفه، گاوی را برای شخم‌زدن به کشتزار برده بود، گاو به او می‌گوید: «ای عبدالقادر! تو برای این کار خلق نشده‌ای». او هراسان به خانه می‌رود و در آنجا با صحنۀ حاجیان در عرفات رو‌به‌رو می‌شود. پس از این حادثه با اجازه از مادر برای آموختن دانش به بغداد می‌رود (جامی، 1370: 507)، (شطّنوفی، 1423: 167-168). در هجده سالگی به بغداد وارد می‌شود. زندگی در بغداد برای عبدالقادر بسیار دشوار بود و به همین سبب تصمیم می‌گیرد آنجا را ترک کند؛ اما حماد دبّاس او را از این کار باز‌می‌دارد (ذهبی، 1993: 445-446). زندگی عبدالقادر در بغداد به دو دورۀ تحصیل و تدریس تقسیم می‌شود. استادان او در فقه و اصول، ابوالوفا ابن عقیل و قاضی ابوسعد المبارک المخرمی بودند. او علم حدیث را از ابومحمد جعفر سراج آموخت. گویا در تصوف، پیر و مراد او حماد بن مسلم دبّاس بود. دبّاس امی بود و باب معرفت را بر او گشود (جامی، 1370: 510). عبدالقادر خرقۀ خود را از قاضی ابوسعد مخرمی دریافت کرد. علوم ادبی را نیز از ابوزکریا تبریزی آموخت (همان: 165-166). عبدالقادر در سال 521 هجری وعظ را آغاز کرد (همان: 508) و در سیزده علم به تدریس پرداخت. در فقه و حدیث و تفسیر مهارت داشت و بر دو مذهب شافعی و حنبلی فتوا می‌داد (شطّنوفی، 1423: 225). از مشهورترین شاگردان او، محمد أوانی معروف به ابن‌قاید، ابوسعود و ابوسعد عبدالکریم بن عبدالجبار تمیمی سمعانی هستند (ذهبی، 1993: 301). افزون‌بر شاگردانش بسیاری از مشایخ مانند شهاب‌الدین سهروردی نیز با او هم‌صحبت بودند (جامی، 1370: 473). شیخ عبدالقادر گیلانی درسال 561 هجری در نود سالگی از دنیا رفت و در مدرسه‌اش به خاک سپرده شد (ذهبی، 1993: 450). به سبب بسیاری جمعیت او را شب‌هنگام به خاک سپردند (ابن‌جوزی، 1992: 622).

2 ـ2 آثار شیخ عبدالقادر گیلانی

2ـ2ـ1 آثاری که بی‌تردید از عبدالقادر گیلانی است

الف) الغنیهُ لِطالبی طریق الحق: این کتاب مجموعه‌ای از موعظه‌های شیخ عبدالقادر گیلانی به زبان عربی است؛

ب) الفتحُ الربانی و الفیضُ الرحمانی: این کتاب شامل شصت و دو مجلس از شیخ عبدالقادر است. در آن دربارة موضوعاتی مانند اعتراض‌نکردن به خواست خدا، درخواست توانگری نداشتن، توبه و... صحبت شده است؛

ج) فتوح‌الغیب: فتوح‌الغیب به زبان عربی و شامل هفتاد و هشت مقاله است.

2ـ2ـ2 آثار منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی

الف) جلاءالخاطر که به زبان عربی نوشته شده است. شیوه‌ای وعظ‌گونه و چهل و یک عنوان دارد؛

ب) چهار رسالۀ کوتاه بانام‌های رسالهُ فی الاسماء العظیمهِ للطریقِ الی الله، رسالۀ نوریه، رسالۀ غوثیه و حلاج‌نامه. سه رسالۀ نخست به زبان عربی و حلاج‌نامه به زبان فارسی است (گیلانی، 1393: 46)؛

ج) مکتوبات عزیزیه که عبدالشکور حافظ کشمیری آن را در جُنگی خطی با عنوان سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه نوشته است و با شمارة 4/10685 در کتابخانة مجلس نگهداری می‌شود؛ این اثر شامل هجده نامه است که همة آنها با خطاب «ای عزیز» آغاز می‌شود؛

 

د) بشائر الخیرات؛

ه) یواقیت الحکم؛

و) فیوضات الربانیه.

2ـ2ـ3 آثاری که انتساب آنها به عبدالقادر گیلانی درست به نظر نمی‌رسد

الف) دیوان فارسی که اشعار موجود در آن با سبک نگرش عبدالقادر به مسایل عرفانی متفاوت است. زرین‌کوب می‌گوید: «دربارۀ دیوان تقریباً شک نیست که از او نیست» (زرین‌کوب، 1363: 168)؛

ب) کتاب سرُ الأسرار و مظهرُ الانوار فیما یحتاج‌ الیه الابرار که شامل بیست و چهار فصل دربارۀ اصول تصوف است و متون تاریخی معتبر به این اثر اشاره نکرده‌اند.

2ـ3 پیرنامه‌ها

شخصیت عبدالقادر با مطالعۀ پیرنامه‌های نوشته‌شده دربارة او بهتر شناخته می‌شود. در میان عارفان بیشترین تعداد مناقب‌نامه دربارۀ این عارف ‌است. این پیرنامه‌ها عبارت است از: بهجة‌ الاسرار و معدن ‌الانوار، خلاصة المفاخر فی أخبار شیخ عبدالقادر، ترجمۀ خلاصة المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی، قلائد الجواهر، مناقب غوثیه، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا، سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه، شرح شمایل غوث ‌الثقلین عبدالقادر، تحفة ‌القادریه، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، روض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی.

2ـ3ـ1 معرفی پیرنامه‌های نوشته‌شده دربارۀ شیخ عبدالقادر گیلانی

الف)بهجة الاسرار و معدن الانوار که نورالدین ابوالحسن علی بن یوسف لخمی شطّنوفی (644-713ق) از دانشمندان مصر، آن را نوشته ‌‌است و گسترده‌ترین اثر دربارۀ احوال عبدالقادر است.

ب) خلاصة المفاخر فی اخبار شیخ عبدالقادر نوشتةامام یافعی یمنی (698-817ق) و درواقع منظم‌شده و تهذیب‌یافتۀ بهجة الاسرار است. خلاصة‌المفاخر شامل دویست و دو حکایت است که صد و دو حکایت نخست، زندگی و کرامت‌های مشایخی را بررسی می‌کند که با شیخ عبدالقادر در ارتباط بودند و صد حکایت بعدی دربارۀ کرامات عبدالقادر است که بیشتر آنها از همان مشایخ روایت می‌شود. گویا یافعی قصد داشته است شخصیت‌هایی را از پیش به خواننده معرفی‌کند که در حکایت‌های بخش دوم کتاب با زندگی عبدالقادر ارتباط داشته‌اند. او پس از دویست و دو حکایت، سخنانی را از شیخ عبدالقادر بیان می‌کند و سپس از نسب و ویژگی‌های شیخ سخن می‌گوید.

ج) ترجمۀ خلاصة المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی که نسخۀ خطی آن موجود است. در ابتدای این نسخه، مترجم خود را از شاگردان سید جلال‌الدین حسین بخاری اوچی (707-785ق) معرفی می‌کند و می‌گوید: «شیخ جلالُ الحق و الشرع و الدین اُچّی بخاری قدّسَ اللهُ سرَّه و نوِّرَ ضریحَه سال‌ها این کتاب را سبق فرموده و برای قضای حاجات و کفایت مهمّات توسّل بدین کتاب کرده و بارها بر لفظ درر‌بار فرموده: چه خوب باشد اگر کسی این کتاب را فارسی کند تا خاص و عام را از این نفع باشد. بندۀ کمینه بنا‌بر قصور خویش تجاسر نموده و ترجمه‌ کرد ورنه (مصراع) چه زهره مور مسکین را که از دریا سخن گوید» (سمنانی حسینی، 1223ق: 4). شاید جلال‌الدین حسین بخاری، کتاب یافعی را با خود به شبه قارۀ هند برده و پس از درگذشت او، به کوشش یکی از مریدانش در اواخر قرن هشتم و یا اوایل قرن نهم به فارسی برگردانده شده است. ترجمۀ فارسی خلاصة‌المفاخر، ترجمۀ تحت‌اللفظی کتاب یافعی و سبک نگارش آن به پیروی از نحو عربی است. این ترجمه، دویست و هفت حکایت دارد که صد و سه حکایت نخست، بیان زندگی و کرامت‌های مشایخ مرتبط با عبدالقادر و صد و چهار حکایت دیگر دربارۀ کرامات شیخ عبدالقادر است. شمارۀ حکایت‌های این اثر کمی با شمارۀ حکایت‌های خلاصة‌المفاخر (نوشتة یافعی به زبان عربی) تفاوت دارد.

د) قلائد‌الجواهر پیرنامه‌ای است که محمد بن یحیی تأدّفی حنبلی (871-959ق) از علمای حلب در قرن دهم آن را به زبان عربی نوشت. این کتاب با ذکر نسب و خانواده و فرزندان عبدالقادر گیلانی آغاز می‌شود؛ به سخنان و مناقب او از قول مشایخ تصوف اشاره می‌شود و با ذکر تولد و وفات او پایان می‌یابد. در کتاب قلائد‌الجواهر از منقبت‌نامه‌های پیشین مانند بهجة‌الاسرار و خلاصة‌المفاخر بسیار استفاده ‌شده‌ است و نویسنده در برخی قسمت‌های کتاب از قول شطّنوفی و یافعی سخنان و حکایاتی را بیان می‌کند.

ه) مناقب غوثیه که تنها پیرنامۀ معتبر شیخ عبدالقادر گیلانی به زبان فارسی است. شیخ محمد صادق قادری شهابی سعدی از صوفیان قرن هشتم هجری به درخواست مرشد خود عبدالقادر بن عبدالجلیل حسنی حسینی، این کتاب را با یک مقدمه و نود و یک منقبه نوشت (شهابی سعدی قادری، بی‌تا).

و) تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا که ترجمۀ رسالۀ مناقب غوثیه از فارسی به عربی است. عبدالقادر بن محی‌الدین إربلی قادری این کتاب را از فارسی به عربی برگرداند (إربلی قادری، بی‌تا).

ز) سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه که نخستین بخش از جنگی خطی با عنوان کلی سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه است. این اثر دربارة شرح رسالۀ غوثیۀ عبدالقادر گیلانی است که با عنوان کلی این جنگ یکسان است و از صفحه 18 تا 67 این مجموعه را در بر می‌گیرد. نویسندة این کتاب ناشناخته است و برخی از جمله‌های عبدالقادر را که در رسالۀ غوثیه آمده شرح می‌دهد (ناشناس، 1164ق: 2الف-24ب).

ح) شرح شمایل غوث‌الثقلین عبدالقادر گیلانی که آخرین بخش از جنگی خطی با عنوان کلی سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه است و از صفحۀ 102 تا 144 این مجموعه را در بر می‌گیرد. این رساله که نویسندة آن ناشناخته است، دوازده باب دارد و ویژگی‌ها و اخلاق و روش زندگی عبدالقادر را بیان می‌کند (همان: 69الف-96ب).

ط) تحفة القادریه که دومین بخش از جنگی خطی با عنوان کلی سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه است و با شمارۀ 106141 در کتابخانۀ مجلس نگهداری می‌شود. نویسندة آن نامعلوم است و از صفحۀ 35 تا 89 این مجموعه را در بر می‌گیرد. نسخۀ خطی دیگری از این رساله با شمارۀ 30289 -5 در کتابخانۀ ملی و با عنوان تحفة‌القادریه موجود است. نویسندۀ این رساله شاه ابوالمعالی خیرالدین محمد بن سید رحمت‌الله قادری کرمانی (960–1024ق) از صوفیان سلسلۀ قادریه است. از مقایسۀ دو نسخۀ خطی و با‌توجه‌به یکسان‌بودن آن دو می‌توان نتیجه گرفت نویسندة هر دو رساله یک شخص بوده است (قادری کرمانی، قرن 13ق؛ همان: 25الف-55ب).

ی) غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی که عنوان تراجم دارد؛ اما چون بخشی از آن دربارة مناقب عبدالقادر است، می‌توان آن را جزو متون مناقب به شمار آورد. «در گذشته یکی از موارد معانی ترجمه، هنگامی‌که مربوط به یک فرد می‌شد، شرح‌ حال بود» (پاکتچی، 1367: 17). غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی تألیف ابن حجر عسقلانی (773– 852ق)، عالم بزرگ حدیث و فقه شافعی و تاریخ‌دان مصری است که به زبان عربی و در هشت باب نوشته شده است. این اثر برای نخستین‌بار در سال 1870 میلادی به کوشش ادوارد دنیسون تصحیح و چاپ شد و هنوز از آن ترجمه‌ای به فارسی در دست نیست.

ک) الروض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی که برهان‌الدین القادری آن را در چهارده باب و به زبان عربی نوشته‌ است (قادری، 1425: 58).

2ـ4 بررسی تطبیقی کرامت‌ها در سه پیرنامه (ترجمۀ خلاصة المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی، قلائد الجواهر، مناقب غوثیه)

2ـ4ـ1 کرامات شیخ عبدالقادر گیلانی

دربارۀ کرامات شیخ عبدالقادر گیلانی سخنان بسیاری با اختلاف‌های فراوان بیان شده است. به گفتۀ زرین‌کوب بیان افسانه‌های عجیب دربارۀ عبدالقادر، شناخت سیمای واقعی او را از میان غبار اوهام دشوار کرده است (زرین‌کوب، 1363: 164). در داستان­های عارفانه، محور بیشتر حکایت­ها کرامت است. کرامت‌های منسوب به مشایخ گاه باورنکردنی به نظر می‌رسد و «به بیان دیگر خواننده اطمینان ندارد که آیا حادثه یا سلسله حوادث داستان رخ­دادنی هستند یا نه» (رضوانیان، 1389: 36-37). ابن‌عربی برای کرامت دو نوع حسی و معنوی یا ظاهری و باطنی در نظر می‌گیرد. کرامت حسی مانند خبردادن از حوادثی است که در مکان و زمان دیگری روی داده است یا روی خواهد داد؛ همچنین آگاهی بر ضمایر، راه‌رفتن روی آب و... از کرامت‌های حسی به شمار می‌رود. کرامت معنوی مانند حفظ آداب شریعت، کسب مکارم اخلاقی، طهارت قلب و... است. بیشتر مردم کرامت را فقط در حسی‌بودن آن می‌دانند و به‌جز خواص به آن راه ندارند (ابن‌عربی، 1383، ج8: 399-400). با‌توجه‌به این تقسیم بندی، حتی اگر در کرامات حسی عبدالقادر تردیدی وجود داشته باشد، او را به‌یقین دارندة کرامات معنوی بسیار می‌توان دانست. ازجمله کرامات حسی او به مستجاب‌الدّعوه‌بودن (شطّنوفی، 1423: 85)، آگاهی بر ضمایر (همان: 90، 181)، خبردادن از غیب (همان: 142،143،153) و تصرف در امور طبیعی مانند بندآوردن باران (همان: 147) می‌توان اشاره کرد. نکتۀ جالب دربارۀ کرامات عبدالقادر از نگاه ابن‌عربی این است که برخلاف برخی مناقب‌نویسان مانند شطّنوفی، تأدفی و...، سخنان ابن‌عربی دربارۀ این شیخ مبالغه‌آمیز نیست و چون با او اختلاف زمانی اندکی داشته، سخنانش به حقیقت نزدیک‌تر است. ابن‌عربی، عبدالقادر را قطب وقت می‌داند (ابن‌عربی، 1383، ج2: 400) و او را در شمار ملامتیه می‌آورد. ملامتیه در نظر ابن‌عربی مقام رسول‌الله و اولیای خداست (همان، 1385، ج10: 550). از دیدگاه او ملامتیان به سبب اهمیت‌ندادن به اظهار کرامت، شایستة ستایش‌اند. آنها مقام والایی دارند؛ اما با وجود این هرگز به خرق عادات و کرامات شناخته نمی‌شوند (همان، ج3: 125). بنابر نظر شفیعی کدکنی در دسته‌بندی، کرامت‌های آنها را به دو گونة معنوی و مادی می‌توان طبقه‌بندی کرد. کرامت‌های معنوی در دنیای ذهن و روح اتفاق می‌افتند. کرامت‌های مادی نیز نوعی خرق عادت دارند و در قوانین فیزیکی جهان تغییر ایجاد می‎کنند و یا چیزی را پدیدار می‌کنند که به‌طور طبیعی امکان‌پذیر نبوده است (شفیعی کدکنی، 1392: 314، 330). کرامات برپایة میزان اقناع‌کنندگی، به دو گروه کرامات باورپذیر و کرامات ناممکن و انکار‌شونده تقسیم می‌شود. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در میزان اقناع و باور مخاطب پس از شنیدن کرامت تأثیر دارد، روش بلاغت نویسنده در بیان کرامت است. شفیعی کدکنی می‌گوید: «می‌توان یک تجربۀ واحد را در دو نوع گزاره، چنان متفاوت دید که یکی از مظاهر صدق تلقی شود و دیگری از مظاهر کذب»؛ بنابراین «زبان پلی است برای عبور به سوی ناممکن» (همان: 315). از مسائل مهم دیگری که میزان اقناع‌کنندگی کرامات تا حد بسیاری به آن وابسته است، جهت بیان کرامت است (همان: 323، 325). جهت بیان کرامت، اصطلاحی است که شفیعی کدکنی در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه به کار برد و منظور او هدف و انگیزۀ اصلی بیان کرامت است.

الف) ترجمۀ خلاصة المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی

کرامات در ترجمۀ خلاصة المفاخر

جهت بیان کرامت

نوع

گروه کلی

 

اثبات پیامبرگونه‌بودن پیر

شیرنخوردن در ماه رمضان (سمنانی حسینی، 1223ق: ح133).

سخن‌گفتن حیوانات با شیخ و دیدارهای غیبی (همان: ح129)

ارتباط فرشتگان و ابدال با شیخ (همان: ح173)

دوران کودکی

مادی

اثبات یاری‌رسان‌بودن پیر

بی‌نیاز‌کردن شخصی از طعام و آب از بغداد تا مصر با وادار‌کردن او به مکیدن انگشت مبارکش (همان: ح191).

دوران بلوغ

بیان ثبات قدم و اعتقاد پیر به مشیّت الهی

سخن‌گفتن حیوانات با شیخ (همان: ح130)

بیان ایمان و اعتقاد استوار پیر

ارتباط با جنّیان و ابلیس (همان: ح127)

بیان هدایتگری پیر

تبدیل کتاب فلسفی به کتاب فضائل القرآن (همان: ح109)

تبدیل علم کلام به کتاب علم لدنّی (همان: ح187)

تنبیه شخصی به‌صورت غیبی و شفای او (همان: ح192)

بیان هراس پیر از رفتار ناپسند مردم در برابر قدرت درونی خود و پشیمانی از نفرین

قدرت میراندن موجودات (همان: ح162)

 

 

 

اثبات مقام معنوی پیر و پیامبرگونه‌بودن او

(عیسوی‌بودن، موسوی‌بودن و ابراهیمی‌بودن پیر)

 

شنیدن ندای غیبی (همان: ح106، 143)

یاری حضوری پیامبر(ص) و امام علی(ع) به پیر در خواب (همان: ح180)

خروج نور از سینۀ پیر و عبور آن از سینۀ صد نفر (همان: ح144)

تجلّی خداوند در دل عبدالقادر (همان: ح149)

طی مکانی دور در یک لحظه (همان: ح128، 170)

ارتباط با ابدال و مردان غیب و خضر (همان: ح139، 140، 141، 149، 170، 171، 172)

شفای بیمار (همان: ح104، 107، 117، 149)

زنده‌کردن مرغی که از آن تنها استخوانی باقی بود (همان: ح113)

بیان هدایتگری پیر

آگاهی از ضمایر و خواطر (همان: ح 109، 194)

دوران بلوغ

معنوی

بیان مقام معنوی پیر

آگاهی از اسرار باطن (همان: ح154)

یاری‌رسان‌بودن پیر با الهامات غیبی

آگاهی از آنچه در جایی دیگر روی‌ داده‌ است (همان: ح114)

ذهن‌خوانی (همان: ح115)

در این کتاب برای نویسنده مهم بوده است که ویژگی‌ها و رفتار ظاهری شیخ را بزرگ جلوه‌ دهد. به همین سبب شمار کرامت‌های مادی نسبت‌به معنوی بیشتر است. یکی از کرامات مادی مشترک میان این اثر و قلائد‌الجواهر که با هدف اثبات مقام معنوی عبدالقادر از زبان شیخ مکیمانی و عمر بزّاز و شیخ عبدالرزاق و شیخ عبدالوهاب بیان شده، چنین است: «وقتی شیخ بالای منبر می‌فرمود: یا بنی! لمَ لا تتکلّم؟ گفتم: یا اَبتاه! من مردی عجمی‌ام. بر فصحای بغداد چگونه سخن گویم؟ فرمود: دهن بگشا! همچنان کردم؛ هفت بار در دهن من بدمید و گفت: بر خلق سخن گوی... . پس من نماز ظهر بگزاردم و هم بر جای خود نشستم؛ دیدم که خلقی بسیار جمع‌ آمدند و زبان من بسته ‌شد. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (رض) را دیدم که در مجلس، مقابل من ایستاده ‌است و می‌گوید ای فرزند! چرا سخن نمی‌گویی؟ گفتم: یا ابتاه! زبان من بسته ‌شده‌ است. فرمود: دهن باز کن! دهن بگشادم؛ شش بار در دهن من دمید. گفتم چرا هفت بار ندمیدی؟ فرمود: از جهت ادب با پیغامبر(ص) و از نظر من متواری‌ شد. بعد از آن من در سخن ‌آمدم» (سمنانی حسینی، 1223ق: ح180). این حکایت نسبت‌به حکایت نقل‌شده از تأدّفی، باورپذیری بیشتری دارد؛ زیرا در خلاصةالمفاخر این واقعه در خواب دیده ‌شده و امام یافعی به‌جای آب دهان ریختن از فعل دمیدن استفاده‌ کرده ‌است.

نویسنده در این اثر کوشیده است با ذکر اسناد، کرامات نقل‌شده دربارة شیخ را برای خواننده باورپذیر کند؛ اما در برخی از حکایات مانند حکایت صد و سیزدهم که در پایان آن عبدالقادر با دست‌کشیدن بر استخوان‌های مرغی، آن را زنده می‌کند، باز هم ساختگی‌بودن کرامت آشکار است.

در حکایت‌های رمزی کتاب، کرامت‌های شیخ با کاربرد رمز و خیال، به صورتی دلنشین‌تر همراه با تفکر و حس احترام نسبت‌به عبدالقادر، برای خواننده بازگو می‌شود. شفیعی کدکنی نیز معتقد است «اسلوب عرضۀ تجربۀ عرفانی و خلاقیت هنری در میزان اقناع مخاطبان تأثیری شگرف دارد» و «زبان پلی است برای عبور به سوی ناممکن» (شفیعی کدکنی، 1392: 315). بخش نخست از حکایت صد و سوم خلاصة المفاخر یافعی و حکایت صد و چهارم ترجمۀ خلاصة المفاخر را (حکایتی دربارۀ سبب لقب محی‌الدین به عبدالقادر است) در شمار حکایت‌های رمزی و هنری می‌توان دانست. این حکایت چنین است: «نقل است از دو شیخ یکی عمر کیمانی و شیخ عمر بزّاز رحمة الله علیهما که گفتند: وقتی شیخ ما محی‌الدین عبدالقادر را رضی الله عنه پرسیدند که سبب تلقیب شما به محی‌الدین چه بود؟ فرمود: یک‌بار از سیاحت بازگشته بودم به‌سوی بغداد، روز جمعه در تاریخ سنه احدی عشر و خمسمائه، پای‌برهنه؛ ناگاه شخصی را دیدم مریض، متغیّراللون، نحیف‌البدن که مرا گفت: السلام علیک یا عبدالقادر! من بر او سلام کردم. فقیر گفت: نزدیک من بیا. نزدیک او رفتم. گفت: مرا بنشان. او را بنشاندم. دیدم که وجود او بیاسوده و صورت او لطیف و تازه و رنگ او صاف شده. از او پرسیدم. گفت: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: من دینم. سخت پژمره شده بودم. حق تعالی مرا به تو زنده گردانید. أنتَ محیُ الدّین. او را همان‌جا گذاشتم. قصد مسجد جامع کردم. با مردی ملاقات شد. نعلین پیش من نهاد و گفت: یا سیّدی محی‌الدین! چون از نماز فارغ شدم، خلق بر من هجوم کرده و دست من می‌بوسیدند و می‌گفتند یا محی‌الدین! و پیش از آن هیچ‌کس مرا بدین لقب نخوانده ‌بود (الیافعی الشافعی، 1427: 179؛ سمنانی حسینی، 1223ق: 64).

حکایت صد و هفتاد و دوم ترجمۀ خلاصة المفاخر نیز کراماتی با بلاغت هنرمندانه است؛ زیرا افزون‌بر خیال‌انگیزی، تصاویری فراواقعی دارد. حکایت چنین است: «نقل است از شیخ علی بن هیتی (رضی الله عنه) که گفت: وقتی به زیارت شیخ عبدالقادر (قدس الله روحه) در بغداد درآمدم؛ او را بالای بام مدرسه یافتم که نماز چاشت می‌گزارد. نظر در فضای هوا کردم؛ دیدم چهل صف از مردان غیب در هوا ایستاده‌اند؛ در هر صفی هفتاد مرد. ایشان را گفتم: چرا نمی‌نشینید؟ گفتند: تا شیخ از نماز فارغ نشود و اذن نکند ننشینیم؛ از آنکه دست او بالای دست ماست و قدم او بر رقاب ما و امر او بر همۀ ما. چون شیخ سلام داد، همه بر شیخ آمدند؛ سلام گفتند و دست مبارک بوسیدند. شیخ علی هیتی می‌گوید: چون ما شیخ عبدالقادر را می‌دیدیم، همه خیر می‌دیدیم» (همان: 87).

ب) قلائد الجواهر

کرامات در قلائدالجواهر

جهت

نوع

گروه کلی

اثبات پیامبرگونه‌بودن پیر

شیر نخوردن در ماه رمضان (تأدفی حنبلی، 1369: 4).

سخن‌گفتن حیوانات با شیخ و دیدارهای غیبی (همان: 17)

ارتباط فرشتگان با شیخ (همان: 18، 33)

دوران کودکی

مادی

اثبات یاری‌رسان‌بودن پیر

حضور غیبی در مکانی دور (همان: 3)

عطای ظرف گندمی با گندم تمام‌ناشدنی (همان: 7).

دوران بلوغ

اثبات صداقت و راستگویی پیر

سخن‌گفتن حیوانات با شیخ (همان: 16)

بیان ثبات قدم و اعتقاد پیر به مشیّت الهی

سخن‌گفتن حیوانات با شیخ (همان: 81-82)

بیان ایمان و اعتقاد استوار پیر

ارتباط با جنّیان و ابلیس (همان: 6، 236، 24، 75)

بیان هدایتگری پیر

تبدیل کتاب فلسفی به کتاب فضائل القرآن (همان: 49)

بیان هراس پیر از رفتار ناپسند مردم در برابر قدرت درونی خود

قدرت میراندن موجودات (همان: 85)

اثبات کرامت پیر نزد منکران

تنبیه شخص منکر به‌‌طور غیبی و شفای او (همان: 85 و 86)

اثبات مقام معنوی پیر و پیامبرگونه‌بودن او (عیسوی‌بودن، موسوی‌بودن و ابراهیمی‌بودن پیر)

 

ارتباط فرشتگان با شیخ (همان: 18، 33، 66 و 67)

شنیدن ندای غیبی (همان: 21، 23، 26، 28، 33، 67 و 68)

یاری حضوری پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به پیر (همان: 27-29)

راه‌رفتن روی آب (همان: 36-37)

خروج نور از دهان پیر (همان: 37)

سخن‌گفتن خداوند با پیر (همان: 47)

کاستن آب دجله و نجات مردم از غرق‌‌شدن (همان: 61)

ارتباط با ابدال و خضر (همان: 73-75)

شفای بیمار (همان: 72، 76، 83)

زنده‌کردن مرغی که از آن تنها استخوانی باقی بود (89-90)

بیان مهمان‌نوازی پیر

آگاهی از ضمایر و خواطر (همان: 80)

دوران بلوغ

معنوی

بیان هدایتگری پیر

آگاهی از ضمایر و خواطر (همان: 71)

اثبات دانش بسیار پیر

آگاهی از ضمایر و خواطر (همان: 79)

اثبات کرامت پیر نزد منکران

آگاهی از اسرار باطن (همان: 70 و 71)

بیان استفاده‌نکردن پیر از مال حرام

آگاهی از اسرار باطن (همان: 71)

بیان مقام معنوی پیر

 

آگاهی از اسرار باطن (همان: 39)

ذهن‌خوانی (همان: 49)

پیشگویی (همان: 83 و 84)

یاری‌رسان‌بودن پیر با الهامات غیبی

آگاهی از آنچه در جایی دیگر روی‌ داده‌ است (همان: 63)

بیان ناجی‌بودن پیر (نجات جان سیصد انسان)

پیشگویی پیر (همان: 77)

در کتاب قلائدالجواهر نیز مانند خلاصةالمفاخر کرامت‌های مادی نسبت‌به کرامت‌های معنوی شمار بیشتری دارد. در ادامۀ پژوهش چند کرامت از کرامات ثبت‌شده در جدول بالا ذکر می‌شود. برای نمونه یکی از کرامت‌های دوران کودکی عبدالقادر، سخن‌گفتن حیوانات با شیخ و دیدارهای غیبی اوست. این کرامت با هدف اثبات حقانی‌بودن و پیامبرگونه‌بودن پیر، از زبان عبدالقادر بیان می‌شود: «من در شهر خود طفل کوچکی بودم. روزی به بیرون شهر رفتم و به دنبال گاو شخمی افتادم. متوجه ‌شدم که گاو به من گفت: ای عبدالقادر تو برای این کار خلق ‌نشده‌ای! ترسان برگشتم و به پشت‌بام خانه رفتم. دیدم که مردم همه در عرفات ایستاده‌اند» (تأدّفی حنبلی، 1369: 17).

 یکی از کرامت‌های مادی در دوران بزرگسالی عبدالقادر، یاری‌رساندن حضوری پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به اوست که با هدف اثبات مقام معنوی پیر، از زبان عبدالقادر بیان شده است: «پیش از ظهر رسول(ص) را دیدم. به من گفت: ای فرزند چرا سخن نمی‌گویی؟ گفتم: ای پدر! من مردی ایرانی‌ام؛ نزد فصحای بغداد چگونه تکلم کنم؟ به من فرمود: دهان بگشای؛ من دهان گشودم و هفت بار آب دهان مبارک خود را در دهان من ریخت و گفت: اکنون برای مردم سخن بگوی و به‌وسیلۀ دلایل عقلی و منطقی و پندهای خوب، مردم را دعوت کن! پس نماز ظهر را خواندم. درحالی‌که مردمی زیاد حاضر بودند، نشستم؛ ناگهان بدنم لرزید. پس نگریستم، علی ‌بن ‌ابیطالب را دیدم که به من گفت: دهان باز‌ کن! او نیز شش دفعه آب دهان خود را در دهان من ریخت. گفتم چرا هفت بار کامل ‌نکردی؟ گفت به عنوان ادب و احترام نسبت‌به رسول(ص) و بعد از من دورشد» (همان: 28).

در این حکایت، شیوۀ روایت‌پردازی همراه با چگونگی بلاغت و استفادۀ نویسنده از کلمات و تعبیرها به‌گونه‌ای است که کرامت مادی پیر را برای مخاطب، غیرواقعی و ساختگی نشان ‌می‌دهد. حکایت به‌گونه‌ای روایت شده است که گویی واقعه‌ای معمولی و پیش‌پا‌افتاده بیان می‌شود. زیبایی‌های کلامی در آن دیده‌ نمی‌شود و واژه‌های به ‌کار رفته در آن معمولی و ساده است.

نویسنده در حکایتی دیگر از راه‌رفتن عبدالقادر بر روی آب و خروج نور از دهان او سخن می‌گوید. در این حکایت از شیوۀ روایت‌پردازی و بلاغتی متفاوتی بهره می‌برد و با واژه‌ها و توصیفات و تعبیر‌های هنری، باور کرامت را برای خواننده ممکن می‌‌کند؛ به‌گونه‌ای‌که حتی اگر مخاطب، کرامت ذکرشده را باور نکند، زیبایی‌های کلامی و تصاویر فراواقعی آن، خیالی‌بودن رویداد را دلپذیر جلوه ‌می‌دهد. این حکایت از زبان سهل ‌بن‌ عبدالله تستری چنین بیان می‌شود: «مردم بغداد، عبدالقادر را گم‌ کرده؛ پی او می‌گشتند. به ایشان گفتند که به طرف دجله رفته ‌است. رفتند و او را یافتند؛ در‌حالی‌که روبه‌روی مردم می‌آمد بر آب و ماهیان فوج‌فوج آمده، او را سلام می‌گفتند؛ و در اثنای آنکه ما او را نگاه‌ می‌کردیم و بوسه‌دادن ماهی‌ها را به دست او می‌دیدیم، وقت نماز ظهر رسید. ناگهان سجاده‌ای بزرگ و سبز و جواهربندی‌شده به طلا و نقره پیدا شد... و این سجاده در بین آسمان و زمین مانند تخت سلیمان گسترده ‌شد و مردان به ظاهر سیاه‌رنگی آمدند که مردی پیشوایی ایشان را بر عهده‌ داشت و این مرد بسیار باوقار و شکوه بود... . وقتی نماز را شروع ‌کردند، شیخ عبدالقادر درحالی‌که جامۀ هیبت حق بر تن داشت، امام آنان شد و آن جماعت و اهل بغداد که همه به جست‌وجوی شیخ آمده‌ بودند، اقتدا به او کردند و نماز را به جماعت خواندند... . وقتی الحمد را می‌خواند از دهانش نوری سبزرنگ تا دامن آسمان بلند می‌شد» (همان: 36-37). حکایت یادشده ازنظر محتوا، داستان دقوقی را در دفتر سوم مثنوی معنوی در ذهن یادآور می‌شود.

در این پیرنامه حکایتی است که به یکی از روایت‌های آشنایی شمس و مولانا شباهت دارد. این روایت از زبان شیخ محمد مظفر منصور بن مبارک واسطی معروف به حدّاد نقل شده ‌است. حدّاد تعریف می‌کند که در جوانی در‌حالی‌که کتابی مشتمل بر فلسفه و روانشناسی همراه داشت، داخل مجلس عبدالقادر شد و عبدالقادر از او خواست کتابش را با آب بشوید. او کتاب را دوست داشت و شیخ از درون او آگاه بود. کتاب را از حداد گرفت. کلمات کتاب از بین رفت و پس از اینکه شیخ دوباره آن را بررسی کرد، به کتاب فضایل القرآن تبدیل شد (همان: 49). هدف این حکایت مادی، روشنگری و هدایتگری است. این حکایت نیز به سبب داشتن هدفی متعالی و شیوۀ روایت‌پردازی و نوع بلاغت، کرامت‌های شیخ را برای مخاطب باورپذیر می‌کند.

یکی از کرامت‌های مادی که با هدف اثبات پیامبرگونه‌بودن پیر بیان‌ شده‌، چنین است: «آب دجله در بعضی سال زیاد ‌می‌شد تا حدی‌ که بغداد را تهدید‌ می‌کرد و مردم به غرق‌شدن یقین داشتند. پس مردم به فریادخواهی و پناهندگی نزد شیخ عبدالقادر می‌آمدند. پس عصایش را برمی‌داشت؛ به دجله می‌آمد و در نقطۀ تلاطم و خروش آب فرومی‌برد و می‌فرمود: به کجا می‌روی؟ فوراً آب کم‌ می‌شد و فروکش‌ می‌کرد» (همان: 61). کرامت اشاره‌شده در این حکایت، یادآور عصای موسی و شکافته‌شدن دریا برای عبور بنی‌اسرائیل و نیز آیۀ 63 سورۀ شعرا (فَأَوْحَینا إِلی‏ مُوسی‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ) است؛ همچنین پیامبرگونگی و موسوی‌بودن عبدالقادر را بیان ‌می‌کند. گویا نویسنده به سبب باورپذیر جلوه‌دادن کرامت پیر، آگاهانه کرامت یادشده را شبیه داستان موسی(ع) روایت ‌می‌کند.

از میان کرامت‌های معنوی در قلائدالجواهر به آگاهی پیر از آنچه در جایی دیگر روی‌داده می‌توان اشاره کرد. جهت این کرامت بیان یاری‌رسان‌بودن پیر با الهامات غیبی است. حکایتی که کرامت یادشده را بیان می‌کند، چنین است: «ابوالرضا مذکور می‌گوید: روزی شیخ در مورد ایثار صحبت ‌می‌فرمود؛ سپس راست نشست و ساکت‌ ماند. آنگاه فرمود: صحبت نمی‌کنم جز در مقابل صد دینار. پس صد دینار به حضورش آوردند و مردم متعجب ‌شدند. آنگاه به من فرمان ‌داد که به مقبرۀ شونیزیّه برو؛ آنجا مردی را می‌یابی که با عودی بازی ‌می‌کند. این پول را به او ده و خود او را پیش من آر. رفتم و پیر را یافتم که با چوبی بازی ‌می‌کرد. سلام‌ کردم و پول را به او دادم. پس فریاد کشید و بیهوش افتاد. چون به هوش‌‌ بازآمد، گفتم عبدالقادر تو را می‌خواند؛ لذا با من همراه‌ گردید. چون او را به وعده‌گاه آوردم، فرمود او را بالای منبر بیاور؛ درحالی‌که عود روی دوشش بود. شیخ فرمود: ای فلان، حکایت خود بگوی! گفت: ای سرور من! در جوانی صدایی خوب داشتم. آواز می‌خواندم و آواز من در میان مردم رواج داشت؛ اما چون پیر شدم کسی به من توجه‌ نکرد؛ لذا از بغداد خارج ‌شدم و با خود عهد ‌کردم که فقط برای مردگان آواز بخوانم. در اثنای اینکه میان قبرها دور می‌زدم، بر سر قبری نشستم. قبر شکافت و مردی سر از قبر بیرون ‌آورد. گفت: تا چه اندازه برای مردگان می‌خوانی؟ برخیز و یک‌بار برای خدای قیّوم آواز بخوان تا آنچه که خواستی به تو عطا‌کند. پس بیهوش شدم و چون افاقه‌ یافتم، برخاستم و این اشعار را خواندم... . پس از ترنم این اشعار هنگامی‌که ایستاده‌ بودم، خادم تو این صد دینار را برای من آورد و من به درگاه خدا توبه‌ کردم» (همان: 63-64). این حکایت یادآور داستان پیر چنگی در دفتر نخست مثنوی معنوی است.

در مقامات کهن و نویافتۀ ابوسعید که نویسنده‌ای ناشناس در قرن پنجم هجری آن را نگاشته ‌است، حکایتی شبیه به این دو داستان وجود دارد و شاید مأخذ اصلی مولانا و تأدّفی همین حکایت باشد. تفاوت این سه روایت در نوع سازی است که پیر نوازنده از آن استفاده‌ می‌کند. این آلت موسیقی در قلائدالجواهر، عود است؛ در مثنوی، چنگ و در مقامات کهن ابوسعید، طنبور است. داستان چنین است: «خادم گفت: وام بسیار داشتم و هیچ وجه نبود. یکی صد دینار آورد. شیخ گفت: برو به فلان مسجد درشو و آنجا پیری است بدو ده. من بیامدم و بدو دادم. پیری بود طنبوری در زیر سر نهاده و به گریستن ایستاد و پیش شیخ آمد و گفت: مرا از خانه بیرون‌ کردند و نانم ندادند و کسم به سماع نمی‌برد و گرسنه بودم. به مسجدی رفتم و گفتم: «خدایا! من هیچ نمی‌دانم جز این طنبور‌زدن. نان تنگ است و مرا به کوی بازنهاده‌اند و شاگردان روی از من بگردانیده‌اند و کسم نمی‌خواند. امشب مطربی تو را خواهم‌کردن تا نانم دهی». تا به وقت صبح می‌زدم و می‌گریستم. چون بانگ نماز آمد در خواب‌ شدم تا اکنون که تو آمدی و زر به من دادی. پس بر دست شیخ توبه‌ کرد. شیخ گفت: «ای جوانمرد! از سر کمی و نیستی در خرابه‌ای نفَسی بزدی، ضایعت بنگذاشت. برو و هم با او می‌گوی و این سیم می‌خور!». پس شیخ روی به خادم کرد و گفت: هیچ‌کس بر خدای تعالی زیان نکرده ‌است» (شفیعی کدکنی، 1385: 156-157).

قلائد‌الجواهر حکایت‌هایی شبیه به خلاصة المفاخر دارد؛ اما اغراق‌آمیزتر و همراه با فخر‌فروشی است. حکایات کتاب با‌توجه‌به نوع بلاغت آن، باورپذیری کمتری دارد و با‌توجه‌به افکار و عقاید عبدالقادر در درستی سخنان از قول آن شیخ، تردید وجود دارد. تأدّفی می‌گوید: «حضرت عبدالقادر رضی الله عنه فرموده است: «وقتی من کوچک و در مکتب بودم هر روز فرشته‌ای می‌آمد که من او را نمی‌شناختم؛ زیرا به صورت انسان بود و مرا از خانه به مکتب می‌رسانید و او به بچه ها دستور می‌داد که در مکتب جای مرا وسیع کنند و با من می‌نشست تا وقتی که به خانه برمی‌گشتم. روزی از او پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: من یکی از فرشتگانم (علیهم‌السلام) که خداوند مرا نزد تو فرستاده‌ است تا با تو باشم، وقتی‌که در مکتب هستی» و من هر روز مقداری معلومات را می‌آموختم که غیر من آن مقدار علم را در یک هفته نمی‌توانست فرا‌گیرد» (تأدّفی حنبلی، 1369: 346). در حکایتی دیگر می‌گوید: «یکی از دوستانش به سه طلاق قسم خورد که او از بایزید بسطامی بالاتر است. نزد او آمد، قصۀ خویش گفت. حضرت عبدالقادر گفت: چه چیزی تو را به این لفظ واداشت؟ گفت: به هر صورت این بر من واقع ‌شده ‌است و این لفظ را من بر زبان آورده‌ام. پس بفرمای چه کار کنم؟ آیا از زنم جدا شوم یا با او زندگی را استمرار دهم؟ حضرت گیلانی فرمود: با زنت هم‌بستری را ادامه بده؛ زیرا هر مقامی که بایزید در آن واصل ‌شده‌ است، من نیز بدان مقام رسیده‌ام و تازه دوست تو (عبدالقادر گیلانی) در علم فتوا (علم فقه و تفسیر و اصول و ادب و غیره یا علم ظاهر) بر ابویزید سبقت جسته است و او کسی بود که فتوا نداد؛ و من ازدواج کرده‌ام و او نکرد؛ من دارای اولاد شدم و او نشد» (همان: 346-347).

نمونه‌ای از حکایت‌های مشترک قلائد‌الجواهر با کتاب یافعی که در بخش معرفی خلاصة المفاخربه آن اشاره شد، چنین است: «و شیخ محمد بن قائد اوانی گفت: زنی فرزندش را پیش حضرت عبدالقادر آورد و گفت: من در دل این فرزند تعلق شدیدی نسبت به تو احساس می‌کنم. برای خدای تعالی از این پس او از آن توست. شیخ پذیرفت. روزی مادرش به دیدن او آمد و او را لاغر و پریشان یافت و دید که قرص جو می‌خورد. پس به خدمت شیخ رفت و دید ظرفی جلوی شیخ است که استخوان‌های مرغ در آن است. گفت: ای شیخ تو گوشت مرغ می‌خوری ولی فرزند من نان جوین خشک می‌خورد؟ شیخ دست روی استخوان‌ها کشید و به آنها خطاب ‌کرد که بلند شوید! به اذن خدای بزرگی که استخوان‌های پوسیده را حتی زنده می‌کند؛ مرغ سالم و زنده برخاست و با صدای بلند کلمۀ طیبۀ شهادتین را، «لا اله الا الله محمدٌ رسولُ الله»، ادا کرد. پس شیخ به مادر گفت: هر وقت فرزند به این درجه رسید، هرچه بخواهد می‌خورد» (همان: 89).

در پایان این حکایت، مرغ شهادتین می‌گوید؛ اما در حکایت کتاب یافعی چنین اتفاقی نمی‌افتد و این بیانگر آن است که شیوۀ روایت‎پردازی در قلائدالجواهر، اغراق‌آمیزتر است.

ج) مناقب غوثیه

کرامات در مناقب غوثیه

جهت

نوع

گروه کلی

اثبات حقانیت و فرابشر جلوه‌دادن پیر

وجود نقش قدم مبارک پیامبر(ص) بر کتف عبدالقادر (شهابی سعدی، بی‌تا: 33).

به آسمان رفتن و در کنار خورشید درخشیدن پیر (همان: 47)

دوران کودکی

مادی

فرابشر جلوه‌دادن پیر و نیازها و غرایز طبیعی او (همان: 43-45)

ملکوتی‌بودن قارورۀ پیر (همان: 43).

دوران بلوغ

بیان اغراق‌آمیز تقدس پیر

جداشدن سر از تن کسانی‌ که نام عبدالقادر را بی وضو بر زبان آورند (همان: 49)

بیان یاری‌رسان‌بودن پیر

حضور غیبی در مکانی دور (همان: 132، 113، 139 و 140)

اثبات نیروی فرابشری پیر

تغییردادن جنسیت کودک (همان: 55 و 56، 62)

اثبات مقام معنوی پیر و پیامبرگونه‌بودن او (عیسوی‌بودن پیر)

خروج نور از دهان پیر (همان: 113-115)

زنده‌کردن مردگان (همان: 52 و 53)

ارتباط با ابدال و مردان غیب (همان: 113-115)

زنده‌کردن غرق‌شدگان پس از بیست سال (همان: 33)

در این کتاب تنها کرامت‌های مادی دیده می‌شود و حتی یک کرامت معنوی در سراسر کتاب بیان نشده ‌است. همة کرامت‌های مادی نیز غیرواقعی، ساختگی، خرافه‌آمیز، بدون هنرمندی و باورناپذیر هستند. از شیوۀ نگارش و محتوای اثر چنین برمی‌آید که شهابی و تنها به‌شیوه‌ای نادرست، هدف مشروعیت‌بخشیدن به طریقت خود را دنبال‌ می‌کرده ‌است. او برای رسیدن به این سعدی شخصیت عبدالقادر را والا و ملکوتی جلوه‌ نداده؛ حتی ناآگاهانه در خراب‌کردن ویژگی‌های پسندیدۀ او کوشیده ‌است هدف در بیست صفحه از کتابش دربارة معراج پیامبر(ص) و قدم‌نهادن ایشان بر دوش عبدالقادر سخن می‌گوید (همان: 9-31). تنها کرامت مادی مشترک میان این اثر و قلائد‌الجواهر که با هدف اثبات مقام معنوی عبدالقادر بیان‌ شده، چنین است: «شیخ سهیل بن عبدالله تستری رضی‌الله در وقت خود خبر داده که روزی اهل بغداد حضرت غوثیه محبوبه را بس تفحّص ‌کردند و نیافتند. بعد از آن جستند و یافتند بر دجله. دیدند که ماهیان دریا فوج‌فوج نزدیک آن حضرت می‌آیند و سلام می‌دهند و دست و پای مبارک آن حضرت را می‌بوسند و... چون تمجید می‌خواندند، از دهن مبارک حضرتشان رضی الله عنه، نوری سبز برمی‌آمد که به عنان آسمان می‌رسید» (همان: 113-115).

یکی از کرامت‌های مادی شیخ در ادامه بیان می‌شود که با هدف اثبات نیروی فرابشری پیر بیان ‌شده ‌است و از کلمه‌ها و عبارت‌ها و تصاویر زیبا خالی است؛ همچنین نوع روایت‌پردازی و شیوۀ بلاغت و نگارش آن سست است: «عورتی را بیست دختر متولد شدند، شوهرش خواست که وی را طلاق ‌دهد. آن عورت در جناب فیض ‌مآب حضرت غوثیۀ محبوبیه رضی الله عنه، فریادکنان آمده، عرض نمود که از من پسری نمی‌زاید و شوهرم می‌خواهد که طلاقم‌ دهد. فرمود که برو! بعد از این فرزند، نرینه نصیب تو شود و شوهرت طلاقت ‌ندهد. آن عورت در خاطر آورد که آن حضرت برای من به درگاه الهی دعایی ‌نکرد. از خود می‌فرمایند. شاید این حرف برای تسلّی من فرمودند. بار دیگر فرمودند: برو به خانۀ خود که دختران تو فرزندان نرینه شدند. عورت به خانه آمد. چه می‌بیند که همۀ دختران، پسران شدند به امر الله و توجه محبوبه رضی الله عنه» (همان: 55 و 56).

3 ـ نتیجه‌گیری

نویسندگان پیرنامه‌های عبدالقادر گیلانی از معتقدان او و یا پیروان طریقت قادریه بودند. در بررسی آثار و پیرنامه‌های عبدالقادر می‌توان دریافت، نویسندگان این متون برای بزرگ جلوه‌دادن شخصیت عبدالقادر، رفتار و کرامت‌هایی به او نسبت داده‌اند که برخلاف سخنان و اندیشۀ نمایان در آثار اوست. نتایج برخاسته از مقایسۀ سه پیرنامۀ ترجمۀ خلاصة المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی و قلائدالجواهر و مناقب غوثیه نشان داددر هر سه اثر، شمار کرامت‌های مادی نسبت‌به معنوی بیشتر است و در مناقب غوثیه حتی یک کرامت معنوی دیده نمی‌شود. به سبب تأثیرپذیری ترجمۀ خلاصةالمفاخر و قلائد الجواهر از بهجة الاسرار، کرامت‌های مشترک بسیاری در این دو اثر دیده می‌شود. در ترجمۀ خلاصة‌المفاخر نویسنده کوشیده است با ذکر اسناد، کرامات بیان‌شده دربارۀ شیخ را برای خواننده باورپذیر کند. در این اثر حکایت‌های رمزی و هنری نیز وجود دارد. در حکایت‌ها، کرامت‌های شیخ با کاربرد رمز و خیال، به صورتی دلنشین‌تر همراه با تفکر و حس احترام نسبت‌به عبدالقادر، برای خواننده بازگو می‌شود. قلائد‌الجواهر حکایت‌هایی مشابه با خلاصة‌المفاخر دارد؛ اما نسبت‌به آن کتاب اغراق‌آمیزتر و همراه با فخر‌فروشی است. حکایت‌های کتاب با‌توجه‌به نوع بلاغت آن، باور‌پذیری کمتری دارد؛ همچنین با‌توجه‌به افکار و عقاید عبدالقادر در درستی سخنان بیان‌شده از قول شیخ، تردید وجود دارد. در مناقب غوثیه که تنها پیرنامۀ عبدالقادر به زبان فارسی است، تنها کرامات مادی دیده می‌شود و حتی یک کرامت معنوی در سراسر کتاب بیان نشده‌ است؛ همة کرامت‌های مادی نیز غیرواقعی، ساختگی، خرافه‌آمیز، بدون هنرمندی و باورناپذیر است. بیشتر عبارت‌های این اثر از واژه‌ها و تصاویر زیبا خالی است و نوع روایت‌پردازی و شیوۀ بلاغت و نگارش آن سست است. از شیوۀ نگارش و محتوای اثر چنین برمی‌آید که شهابی سعدی شخصیت عبدالقادر را والا و ملکوتی جلوه‌ نداده و حتی ناآگاهانه در نابودکردن ویژگی‌های پسندیدۀ او کوشیده‌ است. او تنها به‌ شیوه‌ای نادرست، هدف مشروعیت‌بخشی به طریقت خود را دنبال ‌می‌کرده ‌است.

جهت یا رویکرد مشترکی که در هر سه پیرنامه دیده می‌شود، اثبات پیامبرگونه‌بودن (عیسوی‌بودن، موسوی‌بودن و ابراهیمی‌بودن) پیر است. بیشتر کرامت‌ها در ترجمۀ خلاصة المفاخر و قلائد‌الجواهر با جهت‌های مثبت مانند اثبات صداقت، ایمان و اعتقاد، یاری‌رسان‌بودن و هدایتگری شیخ، استفاده‌نکردن از مال حرام و... بیان شده‌اند. جهت چیره در مناقب غوثیه برخلاف دو پیرنامۀ دیگر، فرابشری جلوه‌دادن پیر است که این ویژگی از باورپذیری اثر می‌کاهد.

 
1- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (1992). المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک ج17 و 18، بیروت: دارالکتب العلمیه.
2- ابن عربی، محی‌الدین (1383). ترجمۀ فتوحات مکیّه ج2، ترجمۀ محمد خواجوی، تهران: مولی.
3- ------------ (1385). ترجمۀ فتوحات مکیّه، ترجمۀ محمد خواجوی، ج8، 9، 10، تهران: مولی.
4- ------------ (1388). ترجمۀ رسالۀ غوثیه، ترجمۀ نجیب مایل هروی، تهران: مولی.
5- إربلی قادری، عبدالقادر (بی‌تا). تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا (نسخة خطی)، شمارۀ 1889325، تهران: کتابخانۀ ملی.
6- پاکتچی، احمد (1367). «مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه» ذیل ترجمه، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج 15، سرویراستاری کاظم بجنوردی، تهران: مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، 16-17.
7- تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی (1369). ترجمۀ کتاب مستطاب قلائد الجواهر، ترجمۀ احمد حواری‌نسب، تهران: سحاب.
8- جامی، عبدالرحمان (1370). نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح محمود عابدی، تهران: اطلاعات.
9- جهانگیری، محسن؛ مالمیر، محمدابراهیم (1381). «الرساله غوثیه از محیی‌الدین عبدالقادر گیلانی یا محیی‌الدین بن عربی است؟»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شمارة 162-163، 330- 313.
10- ذهبی، محمد بن احمد (1993). سیر أعلام النبلا ج20، بیروت: مؤسّسه الرساله.
11- زرین‌کوب، عبدالحسین (1363). جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر.
12- رضوانیان، قدسیه (1389). ساختار داستانی حکایت‌های عرفانی، تهران: سخن.
13- سمنانی حسینی (جهانی)، فضل‌الله بن اسدالله (1223ق). ترجمۀ خلاصة المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر (نسخة خطی)، کاتب شاه طاهر بن شاه اسماعیل بن شاه ظاهر، شمارۀ 88055، تهران: کتابخانۀ مجلس.
14- شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف (2013). بهجة الاسرار و معدن الأنوار، تحقیق جمال‌الدین فالح الکیلانی، فاس: المنظمه المغربیه للتربیه و الثقافه و العلوم، الطبعه الثانیه.
15- ----------------------- (1423). بهجة الاسرار و معدن الأنوار فی بعض مناقب القطب الربانی محی‌الدین أبی محّمد عبدالقادر الجیلانی، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
16- شفیعی کدکنی، محمدرضا (1385). چشیدن طعم وقت، تهران: سخن.
17- ----------------- (1392). زبان شعر در نثر صوفیه، تهران: سخن.
18-  شهابی سعدی قادری، محمدصادق (بی‌تا). مناقب غوثیه (نسخة خطی)، شمارۀ 2/14315، تهران: کتابخانۀ مجلس.
19- عیوضی، رشید (1353). «مختصری در شرح حال و آثار شیخ عبدالقادر گیلانی»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شمارة107، 361-385.
20- قادری، برهان‌الدین (1425). الروض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه.
21- قادری کرمانی، شاه ابوالمعالی خیرالدین محمد بن سید رحمت‌الله (قرن 13ق). تحفة القادریه (نسخة خطی)، شمارۀ 30289 – 5، تهران: کتابخانۀ ملی.
22- گیلانی، عبدالقادر (1393). رسایل عبدالقادر گیلانی، ترجمۀ حیدر شجاعی، تهران: مولی.
23- مدرس، میرزا محمدعلی (1369). ریحانه الادب، ج5، تهران: خیام، چاپ سوم.
24- ناشناس (1164ق)، سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه (جُنگ) (نسخة خطی)، کاتب: عبدالشکور حافظ کشمیری، شمارۀ 6141 – 10، تهران: کتابخانۀ مجلس.
25- یافعی، عبدالله بن اسعد (1427). خلاصة المفاخر فی مناقب الاشیخ عبدالقادر، تحقیق فرید المزیدی، قاهره: دار الآثار الاسلامیه.
26- -------------- (1970). مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات.