نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، ایران
2 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، ایران
3 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The importance of Masnavi on the one hand, and the increasing tendency for writing academic articles on the other hand has led to the creation of numerous and varied articles on this work. Each of these articles, from a particular point of view, seeks to analyze and explain some of Masnavi's aspects. Many of these articles seek to elaborate on the verses of Masnavi, their understanding of the text, and the comparative study of Masnavi with other works. It is clear that the understanding of Masnavi, the explanation of the verses and expressing the poetry of Mowlavi without a well-defined and profound knowledge of Mowlana’s mystical tradition and practice can be either impossible or incomplete. Unfortunately, despite the compilation of numerous and useful articles written on Masnavi, most of these articles ignored Mowlana's mystical disposition. This article checked academic articles about Masnavi published in 36 journals from 2011 to 2016 and it has been argued that out of the total of 486 articles in 36 journals, it was necessary to pay attention to Mowlavi’s mystical style. Out of these 36 articles, only 11 articles have been taken into account in this regard, and out of 11 articles, in seven articles, it has been explained in a non-humanistic and incoherent manner that Mowlavi’s disposition is different from that of Ibn Arabi. In all of the articles on Masnavi field of study, Mowlavi’s mystical disposition has not been constructed and his mystical principles have been ignored in order to fulfill the research goals.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
از قرن هفتم هجری تاکنون، برداشتها و تحلیلهای متعدد و گوناگونی در قالب کتاب، مقاله و آثار هنری (تجسمی، نمایشی، موسیقایی و...) دربارۀ مولانا و آثارش ارائه شده است. با شکلگیری فضای دانشگاهی، در دورۀ معاصر پژوهش دربارۀ مولوی شکل دیگری به خود گرفت. پژوهشهای این حوزه ازنظر کمی و گوناگونی موضوعات، گسترش بسیاری داشته و مقالهها، کتابها، پایاننامهها و طرحهای پژوهشی پرشماری دربارۀ مولوی و آثارش نوشته شده است. گوناگونی موضوعی این پژوهشها، مرزهای علوم انسانی را درنوردیده است؛ دامنۀ بروندادهای این تحقیقها افزونبر موضوعات مختلف ادبی، عرفانی، کلامی، فلسفی، اخلاقی، روانشناسی، تاریخی، جامعهشناسی و سیاسی، شاخههایی مانند پزشکی و فیزیک را نیز در بر گرفته است.
بهطورکلی پژوهشهای موجود دربارۀ مولانا گرداگرد هفت موضوع شکل گرفتهاند:
1) احوال و زندگانی مولوی؛
2) بررسی و تحلیل دیدگاههای مولوی؛
3) شرح مکتوبات و سرودههای مولوی؛
4) شمس و مولانا؛
5) تصحیح آثار مولوی؛
6) مطالعات تطبیقی در حوزۀ مولویپژوهی؛
7) بازنویسی آثار مولوی به زبان امروزی؛
8) ترجمۀ آثار مولوی به زبانهای دیگر؛
از بین آثار مولوی، مثنوی به علتهای مختلف بیش از آثار دیگر در کانون توجه پژوهشگران در عرصة زبان و ادبیات فارسی بوده است. برخی از این علتها عبارت است از:
1) مثنوی را مهمترین منظومۀ تعلیمی عرفانی میتوان به شمار آورد؛
2) زبان و بیان مولانا در مثنوی به گونهای است که این اثر نسبتبه سایر آثار مولانا مخاطبان بیشتری دارد؛
3) غیر فارسیزبانان به مثنوی بیش از آثار دیگر مولانا توجه داشتهاند و آن را به زبانهای گوناگون ترجمه کرده یا در باب آن، آثار تحلیلی نوشتهاند؛
4) در برنامۀ درسی رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و امتحانات مقطعهای مختلف این رشته، مثنوی جایگاه مهمتری دارد.
توجه پژوهشگران رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و رشتههای دیگر دانشگاهی به مثنوی موجب شده است، بسیاری از تحقیقات در حوزۀ مولویپژوهی بر مثنوی تمرکز یابد. بخش مهمی از این پژوهشها در قالب مقاله انتشار یافته است. پرسشهای اصلی در باب مقالههای مثنویپژوهی این است که این مقالات تا چه اندازه توانستهاند به اهداف تعریفشدۀ خود دست یابند؟ همچنین تا چه حد در تبیین جنبههای مختلف زبانی و محتوایی مثنوی موفق بودهاند؟
برای پاسخدادن به چنین پرسشهایی باید مقالههای انتشاریافته دربارة این اثر به دقت بررسی و تحلیل شود تا بتوان گفت میزان موفقیت و کارایی مقالات چگونه بوده است.
پژوهشهای مربوط به تحلیل دیدگاههای مولوی در مثنوی، شرح ابیات مثنوی و تصحیح مثنوی بهطور مستقیم با فهم متن مثنوی ارتباط دارد. فهم مثنوی نیز تنها با آشنایی و آگاهی از دیدگاههای مولانا امکانپذیر است؛ بنابراین فهم مثنوی در گرو فهم مشرب عرفانی مولاناست.
این پژوهش، مقالههای مربوط به مثنوی را ازنظر توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا بررسی میکند تا به پاسخ پرسشهای زیر دست یابد:
1) در پژوهشهای مولویپژوهی برای بررسی و تحلیل آثار و آرای مولانا تا چه حد توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا در تحقیقات مولویپژوهی ضروری است؟
2) مقالههایی که در پانزده سال اخیر در این باب نگاشته شده چه اندازه به سنت و مشرب عرفانی مولانا توجه کردهاند؟
برای دستیابی به این اهداف بعد از تبیین روش کار، سنت و مشرب عرفانی مولانا بهطور کوتاه بیان میشود و در پایان، نتیجۀ بررسی و تحلیل 486 مقاله ارائه خواهد شد.
1ـ2 پیشینة پژوهش
به سبب سیر روزافزون انتشار مقاله در باب مثنوی و لزوم توجه به روشهای علمی و هدفمندکردن پژوهشها لازم است برونداد این پژوهشها به دقت بررسی و تحلیل شود تا با آشکارشدن کاستیهای آنها، الگوهایی برای پژوهشهای بعدی ارائه شود. با وجود این ضرورت تنها تحقیقی که در این باب صورت گرفته است، مقالهای با عنوان «مثنوی و مقالهنویسی در سدۀ اخیر» است که مصطفی گرجی در سال 1384 آن را به چاپ رساند. در این مقاله گزارشهایی آماری دربارة مقالههای مثنویپژوهی ارائه شده و برپایۀ این گزارشها، توجه غربیان به مولوی، سیر زمانی مقالهنویسی در باب مثنوی در ایران و دستهبندی موضوعی مقالههای این حوزه بررسی شده است.
افزونبر این تحقیق، پژوهشهای دیگری در قالب پایاننامه و مقاله دربارة بررسی تحقیقات مولویپژوهی انتشار یافته است که مهمترین آنها عبارتاند از:
- رسالۀ دکتری با عنوان «مثنویپژوهی (معرفی و بررسی کتابهای چاپشده دربارۀ مثنوی مولوی به زبان فارسی)»، خسرو قاسمیان، دانشگاه شیراز، 1386؛
- رسالۀ دکتری با عنوان «نقد و بررسی و تحقیقات دربارۀ تحلیل عناصر داستانهای دفتر اول مثنوی معنوی (از سال 1300-1385هـش)»، راگساکول سونو، دانشگاه تربیت مدرس، 1389؛
- مقالۀ «مولویپژوهی و مولویپژوهان در کشورهای انگلیسی زبان»، احمد تمیمداری، 1387؛
- مقالۀ «بررسی کارنامۀ مثنویپژوهی در ایران»، خسرو قاسمیان، 1389؛
بنابراین با وجود اهمیت مولانا و مثنوی و ضرورت تحلیل و نقد دربارة مقالههای مثنویپژوهی به شیوهای علمی و روشمند، تاکنون در این زمینه پژوهشی صورت نگرفته است.
1ـ3 روش پژوهش
در این پژوهش مقالههایی در حوزۀ مثنویپژوهی بررسی و تحلیل شدهاند که در پانزده سال اخیر در چهل و شش مجله انتشار یافتهاند. این مجلهها عبارت است از: ادب پژوهی، ادب فارسی، ادبیات عرفانی (الزهرا)، ادبیات و علوم انسانی (شهرکرد)، اطلاعات حکمت و معرفت، آموزههای فلسفۀ اسلامی، آیینۀ معرفت، آیینۀ میراث، پژوهشنامۀ اخلاق؛ پژوهشنامۀ ادب تعلیمی، پژوهشنامۀ ادب غنایی، پژوهشهای تعلیم و تربیت اسلامی، پژوهشهای فلسفی-کلامی، تعاون، جستارهای ادبی، خردنامۀ صدرا، رشد آموزش زبان، زبان و ادبیات فارسی، شعرپژوهی، عرفانیات در ادب فارسی، فردوسی، فرهنگ، فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، فصلنامۀ پژوهشهای ادبی، فصلنامۀ پژوهشی زبان و ادب فارسی، فصلنامۀ تحقیقات تعلیمی و غنایی، فصلنامۀ تخصصی ادیان و عرفان، فصلنامۀ تخصصی مولویپژوهی، فصلنامۀ نقد ادبی، فنون ادبی، کاوشنامۀ زبان و ادب فارسی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، کهننامۀ ادب فارسی، کیهان فرهنگی، گوهر گویا، متنپژوهی ادبی، متنشناسی ادب فارسی، مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، مطالعات ادبیات تطبیقی، مطالعات اسلامی، مطالعات عرفانی، مطالعات معماری ایران، مطالعات هنر اسلامی، معارف، نامۀ انجمن، نامۀ پارسی، نامۀ فرهنگستان، نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، هفت آسمان.
بسیاری از این مجلهها رتبۀ علمی پژوهشی دارند و سایر مجلات نیز مقالههای کمابیش مهمی دربارۀ مثنوی منتشر کردهاند.
شیوۀ کار به این شرح است: در مرحلۀ نخست مقالههای مربوط به مثنوی در مجلات نامبرده شناسایی و گردآوری شد. بعد از آن با بررسی و تحلیل دقیق، مقالهها در دستههای موضوعی مختلف قرار گرفت. لازم نبود برخی مقالات برای دستیابی به هدف خود به مشرب عرفانی مولانا توجه کنند؛ مانند مقالههایی که در حوزههای پزشکی، رواندرمانی، داستانپردازی و غیره نوشته شدهاند. در برخی دیگر از مقالهها دستیابی به هدف تحقیق در گرو توجه به مشرب عرفانی مولانا بوده است؛ از اینگونه مقالهها، برخی نسبت به سنت و مشرب عرفانی مولانا بهطور کامل بیتوجه بودهاند و برخی دیگر نیز تا حدودی سنت عرفانی مولانا را دریافتهاند.
در باب ضرورت توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا ذکر این نکته لازم است که در برخی از پژوهشهای مولویپژوهی برای دستیابی به اهداف پژوهش، توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا ضروری نیست؛ اما در دیگر تحقیقها، چنانچه پژوهشگر به سنت و مشرب مولوی توجه نکند ـ یعنی ویژگیهای دستگاه معرفتی او را نشناسد و نتواند بنیان فکری او را از نظامهای دیگر فکری دریابد ـ دسترسی به اهداف پژوهش ناممکن است و نتایجی که به دست میآید درست و درخور اعتماد نخواهد بود.
مبانی نظری این مقاله برپایه جدایی مشرب عرفانی مولانا از شیوة ابنعربی و تفاوت آن دو، استوار است و این موضوع در ادامه بهطور گسترده بیان میشود. مشرب مولانا در سنت اول عرفانی جای میگیرد و ابنعربی مهمترین پایهگذار سنت دوم عرفانی است؛ بنابراین در مقالهای که توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا ضروری است، اما به تفاوت دو سنت اول و دوم عرفانی توجهی نشده یا مولانا بهاشتباه به سنت دوم منسوب شده است، بازنگری در روش آن مقاله و حتی در نتیجۀ آن پژوهش، ضروری خواهد بود.
2ـ سنت و مشرب عرفانی
سنت عرفانی به مجموعه اصول و مبانی عرفانی گفته میشود که جهت و هدف عارف و سالک را در سلوک عرفانی تبیین میکنند؛ بنابراین گسترة آن دربردارندة مسائل اصلی عرفانی است که ساختار سنتهای عرفانی را شکل میدهد. چند محور این اصول و مبانی را تبیین میکنند:
1) به کجا باید رفت؟ (مقصد و غایت انسان)
2) چرا باید رفت؟ (هدف)
3) چگونه باید رفت؟ (روش)
مشرب عرفانی نیز به مجموعۀ تعالیم و موضوعاتی گفته میشود که تحت تأثیر مبانی و اصول یکی از سنتهای عرفانی در قالب مجموعهای منسجم و هدفمند سامان یافته باشد و بتواند بهطور گسترده مبدأ و مسیر حرکت را در سیر تکامل تبیین کند؛ یعنی چندوچونی مراحل طریقت را بهروشنی بیان کند و شیوههایی را شرح دهد که سالک با آنها مراحل و منازل منظور را میتواند پشت سر گذارد. پاسخ پرسشهای زیر مشخص میکند سالک یا عارف چه مشربی دارد:
1) مبدأ حرکت برای رسیدن به مقصود چیست؟
2) مبنای نظری دستهبندی مراحل سلوک چیست؟
3) طریقت چند مرحله دارد و نام هر مرحله چیست؟
4) تعداد مراحل چند است؟ چرا؟
5) ترتیب و تقدیم و تأخر مراحل چیست؟
6) هریک از این مراحل در به کمالرسیدن نفس و هدف سالک چه نقش و تأثیری دارد؟
7) شرایط به دست آوردن توانایی برای رسیدن به مقصود چیست؟ چگونه به این توانایی و آمادگی میتوان دست یافت؟
3ـ سنت و مشرب عرفانی مولانا
به سبب دگرگونی عمیقی که در سدۀ هفتم در قوۀ نظری و قوۀ عملی عارفان مسلمان پدید آمد، این سده را شروع یک تغییر در تاریخ عرفان اسلامی میتوان به شمار آورد. در اثر این دگرگونی عارفان بیش از پیش به هستی و نظام آن توجه نشان دادند؛ بهگونهایکه در پی تدوین نظریه برای پیدایش هستی و مراتب آن برآمدند و هستیشناسی را یکی از ارکان معرفت در منظومۀ فکری و نظام تعلیم و تربیت خود جای دادند.
پیش از آن، عارفان تا سدۀ ششم برای رسیدن به معرفت خدا فقط یک راه در پیش رو داشتند و آن معرفت نفس بود. آنان برپایة «مَن عَرفَ نَفسَه فقَد عَرفَ ربَّه» میکوشیدند با شناخت خود به شناخت حضرت حق دست یابند؛ اما از سدۀ ششم به بعد معرفت هستی نیز از ارکان شناخت خدا به شمار آمد. عارفان سنت دوم، برخلاف مشایخ سنت اول، به نظریۀ وسایط برای تبیین پیدایش هستی و مراتب آن توجه نداشتند. آنان طرحی نو درانداختند و نظریۀ تجلی را ارائه کردند. این تغییر بنیادین در نگرش و قوۀ نظری موجب شد که در شیوة عارفان نیز تغییرات مهمی به وجود آید. برخی از مهمترین این تغییرات چنین است:
1) در زبان عرفانی اصطلاحات و تعبیراتی راه یافت که پیش از آن یا به کار نمیرفت یا به شکل دیگری کاربرد داشت.
2) برای دریافت حقیقت و کسب معرفت، روش عقلی نیز به روش نقلی و شهودی افزوده شد.
3) موضوعاتی که پیش از این در علومی مانند فلسفه و کلام مطرح بود، به حوزۀ عرفان وارد شد و عارفان با روش خود کوشیدند این موضوعات را تبیین کنند.1
4) عارفان به عمل اجتماعی و شرکت در موضوعات سیاسی و اجتماعی توجه بیشتری نشان دادند. البته بعد از سدۀ ششم برخی از مشربهای عرفانی سنت اول نیز بیش از پیش به مسائل سیاسی و اجتماعی علاقه نشان دادند.
گفتنی است همۀ عارفان را در یکی از این دو سنت نمیتوان جای داد. از برخورد این دو سنت در سدۀ هفتم شیوة دیگری نیز پدید آمد که حد میان دو سنت بود و عارفانی مانند سعدالدین حمویه، عزیز بن محمد نسفی را در خود جای میداد (ن.ک: میرباقریفرد، 1394: 29-30).
این دو سنت عرفانی را با نامهای دیگری نیز از هم جدا کردهاند؛ برای مثال سنت اول عرفانی را عرفان عملی و سنت دوم عرفانی را عرفان نظری خواندهاند. به علتهایی که در مقالۀ دیگری با عنوان «عرفان عملی و نظری یا سنت اول و دوم عرفانی» (میرباقریفرد،1391) تبیین شده است، نامگذاری عرفان عملی و نظری درست نیست.
به هر روی عارفان سنت اول دیدگاهها و شیوة متفاوتی از عارفان سنت دوم دارند و برای تحلیل و تبیین آرا و آثار هریک به این تفاوتها باید توجه شود.
مولانا از عارفان سنت اول بود و نظریههای او بهکلی متفاوت از ابنعربی، بزرگترین نمایندۀ سنت دوم، است.2 مشرب عرفانی مولانا نیز برآمده از دیدگاههای عارفانی است که شیوۀ خود را با آرای بایزید بسطامی انطباق دادهاند و با نام عارفان مکتب خراسان شناخته میشوند. مولانا نیز مانند ایشان سکر را یکی از ارکان مهم در سیر و سلوک میداند و آن را بر صحو برتری میدهد (ن.ک: همان، 1394: 90).
به سبب گنجایش اندک مقاله و باتوجهبه هدف این پژوهش، در اینجا فقط به ذکر یکی از تفاوتهای بنیادین هستیشناسی مولوی و ابنعربی بسنده میشود؛ البته منابع تحقیقی در این باب پیشتر معرفی شدهاند.
بنیاد هستیشناسی مولانا برپایة نظریۀ وسایط استوار شده است. او در آثار خود به این موضوع آشکارا اشاره میکند:
|
نفس اول راند بر نفس دوم |
|
ماهى از سر گنده گردد نى ز دم |
|
بهسان عقل اول سر عالم |
|
دهان بربسته تا پایان بگوییم
|
یکی از ملزومات و نتایج اعتقاد به نظریۀ وسایط، توجهداشتن به طبایع چهارگانه، عناصر اربعه، آباء علوی و موالید ثلاثه است. معتقدان به نظریۀ وسایط آخرین مراحل خلق را پدیدآمدن موالید ثلاثه (جماد، نبات، حیوان) از آباء علوی و امهات سفلی میدانند. مولانا در آثار خود بهتکرار به این موضوع اشاره میکند و از آن برای تبیین موضوعات و مفاهیم عرفانی بهره میبرد:
|
از جمادى مردم و نامى شدم |
|
وز نما مردم به حیوان بر زدم |
|
مردم از حیوانى و آدم شدم |
|
پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم |
|
از جمادى بىخبر سوى نما |
|
و ز نما سوى حیات و ابتلا
|
در جایی دیگر نیز این موضوع را با مسئلۀ خلق از عقل اول پیوند میزند و به این ترتیب نشان میدهد به نظریۀ وسایط معتقد است که برپایۀ قاعدۀ «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» قرار دارد:
|
آمده اول به اقلیم جماد |
وز جمادى در نباتى اوفتاد |
|
|
سالها اندر نباتى عمر کرد |
وز جمادى یاد ناورد از نبرد |
|
|
وز نباتى چون به حیوانى فتاد |
نامدش حال نباتى هیچ یاد... |
|
|
جزو عقل این از آن عقل کل است |
جنبش این سایه ز آن شاخ گل است |
|
|
سایهاش فانى شود آخر در او |
پس بداند سرّ میل و جستجو |
|
|
سایۀ شاخ دگر اى نیکبخت |
کى بجنبد گر نجنبد این درخت |
|
|
باز از حیوان سوى انسانىاش |
مىکشید آن خالقى که دانىاش |
|
|
همچنین اقلیم تا اقلیم رفت |
تا شد اکنون عاقل و دانا و زفت |
|
|
عقلهاى اولینش یاد نیست |
هم از این عقلش تحولکردنى است |
بنابراین مولانا نیز مانند عارفان دیگر در سنت اول به نظریۀ وسایط پایبند است. آشکار است در باب پیدایش هستی نمیتوان هم نظریۀ وسایط را پذیرفت و هم به نظریۀ دیگری در این باب اعتقاد داشت.
در سوی دیگر ابنعربی قرار دارد که هرگز نظریۀ وسایط را باور نداشته است و حتی بر آن است که معتقدان به این نظریه به خطا رفتهاند: «فلا أدری فی العالم أجهل ممن قال لا یصدر عن الواحد إلا واحد ...» (ابنعربی، 1994، ج10: 396). او بهکلی نظریۀ وسایط را رد میکند؛ البته در مقابل این نظریه، طرحی دیگر ارائه میدهد که برپایة آن، پیدایش از واحد بدون واسطۀ کثرت ممکن است: «کل خط یخرج من النقطة إلى المحیط، مساو لصاحبه و ینتهى إلى نقطة من المحیط؛ و النقطة فی ذاتها، ما تعددت و لا تزیدت مع کثرة الخطوط الخارجة منها إلى المحیط؛ و هی تقابل کل نقطة من المحیط بذاتها. إذ لو کان ما تقابل به نقطة من المحیط غیر ما تقابل به نقطة أخرى، لانقسمت و لم یصح أن تکون واحدة؛ و هی واحدة. فما قابلت النقط کلها، على کثرتها، إلا بذاتها. فقد ظهرت الکثرة عن الواحد العین و لم یتکثر هو فی ذاته. فبطل من قال: إنه لا یصدر عن الواحد إلا واحد» (همان، د4: 155).
بر مبنای همین طرح است که شارحان و پیروان ابنعربی موضوع مراتب هستی، حضرات خمس و... را گسترش داده و تبیین کردهاند.
پیداست که اعتقادات مولانا و ابنعربی در باب هستی بهکلی با هم متفاوت است؛ بنابراین در پژوهشهای مربوط به مولانا (بهویژه مثنوی) به مشرب مولانا و جدایی و اختلاف دیدگاههای او با آرای ابنعربی باید توجه کرد.
4ـ تحلیل مقالهها
چنانکه اشاره شد مقالههای بررسیشده در دو دستۀ کلی جای میگیرند: الف) مقالههایی که باتوجهبه زمینۀ موضوعی و هدفشان، به تبیین مشرب عرفانی مولانا نیازی نداشتهاند؛ ب) مقالههایی که برای رسیدن به هدفشان، افزونبر توجه به مشرب عرفانی مولانا باید آن را تبیین کنند.
4ـ1 مقالههایی که نیازی به تبیین مشرب عرفانی مولانا نداشتهاند
جلالالدین محمد مولوی ازنظر ژرفای اندیشه و جنبههای گوناگون شخصیت و آثارش، پدیدآورندۀ پرسشها و پژوهشهای بسیاری در بین پژوهشگران بوده است. دامنۀ این پژوهشها از ادبیات و عرفان اسلامی فراتر رفته و حوزههای گستردهای از علوم اسلامی و انسانی و حتی سایر علوم را در بر گرفته است. به همین سبب در میان صدها مقالۀ بررسیشده در این پژوهش، بسیاری از آنها، مثنوی و مولانا را از دیدگاهی غیر از موضوعات عرفانی و ادبی بررسی کردهاند.
چنانکه پیشتر اشاره شد، دامنۀ پژوهشهای مربوط به مولانا و مثنوی، ادبیات و عرفان و علوم انسانی را نیز درنوردیده و شاخههایی مانند فیزیک و پزشکی و معماری را نیز در بر گرفته است. مقالههای بررسیشده در این پژوهش نیز از این موضوع بر کنار نیستند. بخش مهمی از 486 مقاله در باب موضوعات گوناگونی نوشته شده است که تبیین یا توجه به مشرب عرفانی مولانا، اثری بر روش یا نتیجۀ تحقیق آنها ندارد. به همین سبب پژوهشگران در این مقالهها توجهی به شیوة عرفانی مولانا نشان ندادهاند و البته توجه به این موضوع ضرورتی نیز نداشته است. برخی از مهمترین این مقالهها عبارت است از:
«روان درمانی در ادب فارسی: باتکیهبر داستان شاه و کنیزک» (برخوردار، 1390) که در آن، داستان پادشاه و کنیزک از نگاه اخلاق پزشکی بررسی شده است.
«انواع خواب و رؤیا در مثنوی» (واهیم، 1388)؛ نویسندة این مقاله، تفکر مولانا را در حوزۀ روانشناسی تبیین کرده و کوشیده است تا جایگاه خواب و رؤیا را در جایگاه یکی از مهمترین شناسههای علم روانشناسی در تفکر مولانا تحلیل کند.
«پیامهای جهانی مولانا برای انسان امروز» (قبادی و گرجی، 1387)؛ این مقاله به گونهای دیگر در جستجوی پیام جهانی مولانا برای انسان امروز از دیدگاه علوم انسانی و اجتماعی برآمده است.
«هویت براساس داستان مارگیر مولوی» (فاتحی و اخلاصی، 1390)؛ نویسنده بهطور مشخص جامعهشناسی طبقۀ حاکم را برپایة داستان مارگیر مولانا، تحلیل کرده است.
مقالههای «تفسیر عرفانی دعا در مثنوی معنوی» (محرمی، 1387)، «جلوههای معنوی نماز در مثنوی معنوی» (گلمحمدی، 1390) و «قضا و قدر در مثنوی معنوی» (نیکوبخت، 1387) جنبههای دیگر دیدگاههای مولانا را در حوزۀ دینی و موضوعات فلسفی کلامی بررسی کردهاند.
مقالههای «خاک و خرد، تأملی در شأن معماری در مثنوی» (پیشوایی و بیدهندی، 1392)، «ابهام و دوگانگی زبان در مثنوی مولانا» (بادامی، 1386) و «تأملی در داستان وکیل صدر جهان در دفتر سوم مثنوی معنوی مولانا» (نوری، 1388) نیز ابعاد ادبی ـ زبانی آثار مولانا را از دیدگاه زیباییشناسی ادبی و زبانی کاویدهاند.
بعد از مطالعۀ مقالهها و تأمل در روش تحقیق آنها آشکار شد که چنین مقالههایی در پی تبیین دیدگاههای مولانا هستند؛ اما نیازی ندارند که به مشرب عرفانی او توجه کنند.
4ـ2 مقالههایی که توجه به مشرب عرفانی مولانا در آنها ضروری بوده است
بخش دوم دربردارندة مقالههای است که برای رسیدن به هدف پژوهش و پاسخی دقیق و درست، ضرورت داشته است به مشرب عرفانی مولانا توجه کنند. اینگونه مقالات خود در دو دسته جای میگیرند:
1) مقالههایی که یا مشرب عرفانی مولانا را تبیین کرده یا به آن توجه داشتهاند؛
2) مقالههایی که بیتوجه به مشرب عرفانی مولانا در پی رسیدن به پاسخ پرسش خود بودهاند.
چنانکه پیشتر گفته شد، در باب مشرب مولانا به این نکته باید توجه داشت که آرای او با سنت اول عرفانی سازگار است و با دیدگاههای ابنعربی تفاوت بنیادین دارد؛ بنابراین یکی از آسیبهای جدی در مقالهها درآمیختن نظریههای این دو عارف و بیتوجهی به تفاوت اساسی آنهاست.
4ـ2ـ1 مقالههایی که به مشرب عرفانی مولانا توجه کردهاند
شماری از مقالههای بررسیشده در این پژوهش بهطور مستقیم به مشرب عرفانی مولانا پرداختهاند و برخی از آنها نیز با مقایسه و بررسی مشرب عرفانی مولانا و ابنعربی، به تفاوت آنها اشاره کردهاند. پیش از شرح و بیان مصداقهای این پژوهشها، نکتههای مهمی باید بیان شود.
بخشی از مطالعات حوزۀ مولویپژوهی، موضوعات تطبیقی و مقایسهای است. در اینگونه پژوهشها، دیدگاهها یا آثار مولوی با آرا و آثار عارفان دیگر و متفکران و نویسندگان، مقایسه و سپس شباهتها و تفاوتهای میان آنها تبیین میشود. در میان اینگونه پژوهشها بیشترین بهره برای مطالعات تطبیقی میان مولوی و ابنعربی است. پژوهشهای نامبرده در دورۀ معاصر یا سه دهۀ اخیر انجام گرفتهاند؛ اما در شماری از آثار متقدم (مانند شرحهای مثنوی) نیز چنین تأملاتی دربارة این دو نفر دیده میشود (ن.ک: اکبرآبادی، 1383، ج4: 1587-1588؛ بحرالعلوم، 1384، ج4: 28، فروزانفر، 1387، ج3: 751).
سبب توجه بسیار به ابنعربی و مولانا و تطبیق و مقایسۀ دیدگاههای آنان در ادامه بیان شده است:
1) ابنعربی و مولانا برجستهترین عارفان مسلمان هستند. این به معنی درجه و مرتبۀ عرفانی آنها یا تازهبودن آرا و آثار آنها در بین سایر عارفان نیست؛ بلکه به سبب آن است که این دو کوشیدهاند تجربهها و تعلیمهای عرفانی را در نظامی استوار و درست ارائه کنند؛ بهویژه مولانا این نظام را در قالب آثار ادبی ارائه کرده است و از دیرباز در کانون توجه گروههای مختلف، ازجمله عارفان، حکما، فلاسفه، متکلمان، عوام، پژوهشگران، بوده است.
2) مقایسۀ این دو شخصیت از سدهها پیش در کانون توجه بوده است؛ بهطوریکه از نخستین شرحهای مثنوی تا شرحهای متأخر، اشارههایی مبنیبر مقایسة آن دو دیده میشود (ن.ک: اکبرآبادی، 1383، ج4: 1588؛ بحرالعلوم، 1384، ج4: 28؛ فروزانفر، 1367، ج3: 1039). بر این پایه مقایسۀ مولوی و ابنعربی را یکی از سنتهای رایج در تحقیقات حوزۀ مولویپژوهی میتوان به شمار آورد که تاکنون بهطور روشمند و جامع به آن پرداخته نشده است؛ اما همیشه مولویپژوهان به آن علاقه نشان دادهاند.
3) شباهت موجود در دیدگاههای ابنعربی و مولوی باعث شده است با وجود نبود شواهد محکم و مستندات تاریخی، برخی دربارۀ اثرپذیری مولانا از ابنعربی بکوشند تا آن را رد یا اثبات کنند.
از 486 مقالۀ بررسیشده در این پژوهش، 11 مقاله در باب مقایسۀ مولانا و ابنعربی نوشته شده است.
از 11 مقالۀ نامبرده، 7 مقاله اثرپذیری مولانا از ابنعربی را رد کردهاند و 3 مقاله کوشیدهاند برپایۀ شباهتهای موجود در آرای این دو نفر اثبات کنند مولوی از ابنعربی تأثیر پذیرفته است. تنها 1 مقاله شباهتهای فکری مولانا و ابنعربی را بررسی کرده است. مقالههای این دو دستۀ اخیر در بخش بعدی تحلیل و نقد میشوند؛ اما مقالههایی که به تفاوت مشرب ابنعربی و مولوی پی بردهاند، هیچیک بهطور روشمند و منسجم تفاوت سنت و مشرب عرفانی ابنعربی و مولوی را تبیین نکردهاند. مقالات نامبرده عبارتاند از:
1) «ابنعربی، مولانا و اندیشة وحدت وجود» (چیتیک، 1379؛ همان 1380): در این مقالۀ دو بخشی موضوع وحدت وجود در عرفان اسلامی بررسی و دیدگاههای مولانا و ابنعربی در این باب مقایسه میشود؛ در پایان چنین نتیجه گرفته شده است: «بر تأثیر احتمالی ابنعربی بر مولانا نیز دلیلی وجود ندارد؛ افزونبر اینکه بین دیدگاههای آن دو تفاوت عمیقی وجود دارد» (همان: 118).
2) «بررسی تطبیقی انسان کامل ازنظر ابنعربی و مولانا» (خیاطیان، 1389)؛ در این مقاله به شباهت و تفاوت بینش ابنعربی و مولانا به مفهوم انسان کامل پرداخته شده و گمان تأثیرپذیری مولانا از ابنعربی رد شده است.
3) مقالههای «مقایسة وحدت وجود در «فصوص» ابنعربی و «مثنوی» مولوی» (دشتی، 1382)، «مولوی و نظریة «اسماء و صفات» ابنعربی» (همان، 1382)، «مقایسه نظرات ابنعربی و مولوی در باب جبر و اختیار» (همان، 1384) و «انسان کامل در فصوص و مثنوی» (همان، 1384): در این مقالهها اختلاف آرای این دو عارف در باب انسان کامل، وحدت وجود، اسماء و صفات، جبر و اختیار تبیین شده است.
4) در مقالههای «تبیین پیوند جهانشناسی و فلسفة سلوک در نگاه مولانا» (شیخ، 1387) و «بنیانهای فکری مولانا و حکیم سبزواری در عرفان و حکمت» (بهروان، 1389) کوشش شده است تفاوت و گاه تقابل آرای ابنعربی و مولوی در باب وحدت وجود و عشق الهی بیان شود.
5) «تأملی در پیوند فکری مولوی و ابنعربی» (امین، 1379)؛ نویسنده در دو بخش کوشیده است موضوع تأثیرپذیری مولوی از ابنعربی را از جنبههای مختلف بررسی و نقد کند. در این مقاله چنین آمده است: «مکتب عرفانی مولانای رومی از مکتب ابنعربی مستقل است» (امین، 1379الف: 1).
6) «آموزههای عملی مولانا در مثنوی معنوی» (ضرابیزاده، 1384)؛ در این مقاله مکتب فکری مولانا و ابنعربی بهطور کامل جدا از هم دانسته شده است.
7) «انسان کامل و انسانشناسی مولانا» (آل عصفور، 1385)؛ در این مقاله جنبههای گوناگون وجودی انسان کامل در مثنوی بررسی شده و از سوی دیگر چون ابنعربی بنیانگذار عرفان نظری است، تفاوت دیدگاه مولانا با ابنعربی در زمینۀ انسان کامل تبیین شده است.
4ـ2ـ2 مقالههایی که به مشرب عرفانی مولانا توجه نکردهاند
چنانکه پیشتر اشاره شد، تفاوت بنیادین میان دو سنت عرفانی آن است که در سنت دوم عرفانی، هستیشناختی نیز در جایگاه یکی از ارکان معرفت در کانون توجه عارفان قرار گرفت. خداشناختی و انسانشناختی پایههای معرفت در سنت اول عرفانی بودند و در سنت دوم عرفانی همراه با هستیشناسی، سه رکن معرفت را تشکیل دادند.
البته در پی این دگرگونی، موضوعات خداشناختی و انسانشناختی نیز دستخوش تغییر شدند و مباحث جدیدی به آنها راه یافت. موضوعات و مسائلی از سایر علوم عقلی و نقلی ازجمله کلام و فلسفه نیز به موضوعات سنت اول افزوده شد؛ برخی از مباحث سنت اول نیز با تغییراتی آشکار در دستگاه و نظام معرفتی جدید به کار گرفته شدند.
برپایة آنچه گفته شد شباهتها و تفاوتهای دو سنت را در مباحث خداشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی میتوان بررسی کرد. مشرب عرفانی مولانا نیز در همین موضوعات نمود یافته است و تفاوت دیدگاههای او با ابنعربی در این موضوعها درخور شناخت و تحلیل است. بر همین بنیان از 486 مقاله در حوزۀ مثنویپژوهی، 25 مقاله که در آنها توجه به مشرب عرفانی مولانا بایستۀ پژوهش بوده اما به آن توجه نشده است، در سه دسته قرار میگیرند:
الف) انسانشناسی
انسانشناسی در بنیان فکری عارفان مسلمان جایگاه ویژهای دارد؛ بهویژه آنکه بر مبنای دیدگاه عارفان در سنت اول، شناخت خدا با شناخت خود به دست میآید. در آرای مولانا مانند عارفان دیگر سنت اول، انسان اشرف مخلوقات، هدف آفرینش است و عالمی صغیر است که عالم کبیر در آن پیچیده شده است. موضوعاتی از این دست در باب انسان در آرا و آثار سایر عارفان در سنت اول نیز دیده میشود؛ اما تفاوت بنیادین ابنعربی و پیروانش در موضوعات انسانشناختیِ آن است؛ ابنعربی بر مبنای اندیشۀ وحدت وجود و بیان مراتب و درجات هستی، انسان را کون جامع میداند و آن را در بنیان فکری خود در کنار موضوعاتی مانند اعیان ثابته و فیض و تجلی تعریف میکند (ابنعربی، 1375: 717؛ نیز ن.ک: همان: 607؛ قیصری، 1375: 329؛ میرباقریفرد، 1394: 12-13). این نوع بینش و تعریف از انسان در موضوعات دیگر انسانشناختی نیز اثر میکند و البته پیش از آن در عرفان اسلامی دیده نشده است. بر مبنای آنچه گفته شد، مهمترین تفاوت مشرب عرفانی مولانا و ابنعربی در موضوعات انسانشناختی است.
در باب موضوعات انسانشناختی 12 مقاله انتشار یافته که در آنها به مشرب عرفانی مولانا توجه نشده است. این مقالهها عبارت است از:
1) «نظریۀ انسان کامل در مکتب ابنعربی و مولوی» (مونسان، 1389): نویسنده کوشیده است اشتراکها و اختلافهای آرای ابنعربی و مولوی را در باب انسان کامل بیان کند. در این مقاله نتیجهای روشن و حتی گویا در باب اثرپذیری مولوی از ابنعربی بیان نشده است و نویسنده به اختلاف سنت و مشرب آن دو بیتوجه بوده است.
2) «سیمای انسان کامل در مثنوی» (انصاری، 1374): نویسنده مفهومی از انسان کامل از دیدگاه ابنعربی و مولانا ارائه داده؛ اما به سنت اول و دوم عرفانی و مشرب عرفانی مولانا اشارهای نکرده است.
3) «چهرۀ انسان کامل در مثنوی» (شیخالاسلامی، 1370): در این مقاله نظریههای مولانا و ابنعربی دربارة انسان کامل بیان شده؛ اما نویسنده به مشرب عرفانی مولانا و تفاوت سنت این دو اشارهای نکرده است.
4) «مقایسه مفهوم ولایت در معارف بهاءالولد و مثنوی» (دشتی و ساکی، 1385): این مقاله، مولوی را در موضوعاتی مانند «انسان کامل» و «عقل کل» از ابنعربی متأثر دانسته است.
5) «انسانشناسی مولانا در مثنوی» (خوانساری، 1387): نویسنده چندوچونی راه کمال را تبیین میکند و مولانا را بزرگترین عارف انسانشناس میداند؛ اما به سنت و مشرب عرفانی مولانا بیتوجه است.
6) «جسم و جان در مثنوی مولانا» (تقوی، 1377): در این مقاله اشاره شده است که مولانا گاهی به جنبۀ عملی عرفان توجه دارد؛ قیاس و تمثیل او بهگونهای است که مخاطب را به نکوداشت روح و سرکوب جسم دعوت میکند و البته گاهی نیز جنبۀ نظری اهمیت دارد و مناسبات بیشتری را در بین روح و جسم نشان میدهد. در این مقاله نیز به مشرب عرفانی مولانا توجه نشده است.
7) «خودشناسی در مثنوی، مبانی و طرق» (رجبی، 1392): این مقاله، خودشناسی و معرفت نفس را در ادبیات عرفانی مولانا بررسی کرده است و دیدگاه ابنعربی را نیز در این باره تبیین میکند؛ البته به مشرب عرفانی ابنعربی و مولانا و اختلاف سنت این دو اشارهای ندارد.
8) «انسان آرمانی عالی جناب مولوی» (بقایی، 1386): این مقاله موضوعات مربوط به انسان کامل را در دیدگاه مولوی شرح میکند و میکوشد او را نخستین متفکر مسلمانی معرفی کند که تصویر کاملی از انسان کامل به دست داده است. با وجود پیوند عمیق و ناگسستنی مشرب عرفانی با موضوعات انسانشناختی، این نوشتار به مشرب عرفانی مولانا اشارهای نکرده است.
9) «دغدغههای بنیادین انسان در آموزههای مولانا» (خواجهگیر، 1386): این مقاله نقش و جایگاه انسان را در جهان هستی از دیدگاه مولانا و ابنعربی بررسی میکند؛ اما به تفاوت مشرب این دو اشارهای نکرده است.
10) «آرمان انسانی و انسان آرمانی به روایت مثنوی» (فلاحی، 1372): نویسنده کوشیده است تعریفی از انسان کامل در دیدگاه مولوی به دست دهد؛ اما نسبت به مشرب عرفانی مولانا بیتوجه بوده است.
11) «انسان کامل در عرفان مولانا و تطبیق نظریة او با ابنعربی» (ذوقی و مؤذنی، 1391): در این مقاله جایگاه واقعی انسان در عرفان مولانا و ابنعربی بررسی شده است؛ نویسنده تنها به ذکر شباهتهای آرای این دو در زمینۀ انسان کامل پرداخته است و به تفاوت مشرب و سنت آنها هیچ اشارهای نمیکند.
12) «خاستگاه اطوار و سرشت انسان در مثنوی» (قنبری، 1388): در این مقاله دیدگاه مولانا دربارة انسان کامل بررسی و تبیین شده است؛ اما نویسنده به مشرب عرفانی مولانا اشارهای نمیکند.
ب) هستیشناسی
شناخت هستی یکی از دغدغههای مهم علوم اسلامی است که همواره در کانون توجه دانشمندان این علوم بوده است. عرفان اسلامی نیز از این قاعده جدا نیست؛ اما نکتة مهمی که در این باب وجود دارد، آن است که برخورد عارفان سنت اول عرفانی با موضوعات هستیشناختی دو محور داشته است:
1) با اینگونه مباحث بهطور کنشپذیر روبهرو شدهاند؛ یعنی دیدگاههای آنها در باب هستی متأثر و گرفتهشده از آرای فلاسفه و حکما بوده و بر پایۀ نظریۀ وسایط استوار شده است.
2) موضوعات هستیشناختی را بهطور منسجم و استوار پیگیری و ارائه نکردهاند و برپایة نیاز یا اقتضای حال نکتههایی را در باب هستی مطرح کردهاند.
در شیوة عارفان سنت دوم این دو محور دیده نمیشود. ابنعربی و پیروانش برای هستی و موضوعات مربوط به آن مانند پیدایش، مراتب هستی، غایت هستی و غیره دیدگاههای تازهای ارائه کردهاند؛ بهگونهایکه در دورههای بعد این دیدگاهها دستمایۀ نظریهپردازی حکما و فلاسفه نیز شده است. همچنین در سنت دوم عرفانی- به سبب اهمیت شناخت هستی در دریافت معرفت حق– موضوعات هستیشناختی بهطور نظاممند و منسجم تحلیل و تبیین شدهاند (ن.ک: میرباقریفرد، 1394: 13).
بر این پایه نظریههای این دو گروه در باب هستی بهکلی متفاوت از هم است (ن.ک: همان، 11-13). به همین ترتیب دیدگاههای هستیشناختی ابنعربی نیز با آرای مولانا در این باب تفاوت اساسی دارد.
از 486 مقالۀ بررسیشده، تعداد 5 مقاله در باب موضوعات هستیشناختی نگاشته شده است که به مشرب عرفانی مولانا توجه نکردهاند یا در باب شیوة او مباحثی را مطرح کردهاند که درست نیست؛ برای مثال موضوعاتی مانند وحدت وجود را به مولانا نسبت دادهاند که مربوط به منظومۀ فکری ابنعربی و پیروان اوست. این مقالهها عبارت است از:
1) «وحدت وجود و وحدت ادیان ازنظر ابنعربی و مولانا» (اکرمی و همتی، 1389): این مقاله به تأثیر مولانا از ابنعربی در باب وحدت وجود معتقد است و با اشاره به عبارت مولانا که مثنوی را «دکان وحدت» خوانده است، در باب موضوعات هستیشناختی، او را پیرو ابنعربی میداند.
2) «مقاصد اجتماعی مولانا از طرح موضوع وحدت وجود» (مالمیر، 1389): این مقاله اصطلاح وحدت وجود را ویژة ابنعربی میداند و او را نخستین عارفی خوانده که این اصطلاح را در آثار خود به کار برده است. بعد از آن - بی توجه به تفاوت مشرب مولوی و ابنعربی – وحدت وجود را به مولوی نیز نسبت میدهد و اینگونه میکوشد هدفهای اجتماعی مولوی را از بیان وحدت وجود تبیین کند.
3) «بازتاب تضاد در مثنوی» (حصارکی و گذشتی، 1390): این نوشتار دیدگاه مولانا را دربارة اساس نظام هستی بررسی میکند و میگوید: اگر اضداد نبود هستی نیز وجود نداشت. این مقاله نیز به مشرب عرفانی مولانا توجهی ندارد.
4) «تحلیل تجربۀ زیبانگری در مولوی» (احمدزاده هروی، 1383): مقاله میکوشد تا مفهوم عشق را از دیدگاه مولوی تحلیل و بررسی کند. نویسنده بارها بیان میکند مولوی بهجای تقدم حسن بر عشق که شالودۀ بحثهای عرفان نظری است، عشق را مهمترین پیام خود قرار داده است. با این توصیفات از پرداختن به آرای عارفان دیگر ازجمله ابنعربی در باب عشق و بررسی مرزبندی مفهوم حسن و عشق در آثار مولانا و ابنعربی بازمانده است.
5) «بررسی مقایسهای مفهوم خیال از دیدگاه ابنعربی و مولانا» (علویزاده و تقوی، 1388): عالم خیال در نگاه عارفان، عالم واسطه میان محسوسات و مجردات است و در تفکر ابنعربی ضمن پیوند با وحدت وجود گسترش مییابد. این مقاله نیز بدون ارائة شواهد و استدلالهای مستند، مولانا را در این زمینه تحت تأثیر ابنعربی میداند.
ج) خداشناسی
اصلیترین رکن و هدف از معرفت عرفانی، شناخت خداست. چنانکه اشاره شد در سنت اول عرفانی شناخت خدا با معرفت نفس به دست میآید؛ اما در سنت دوم، معرفت هستی نیز برای شناخت خدا به کار میرود. همچنین در سنت دوم عرفانی هستی مراتب گوناگون برای ظهور حضرت حق است و انسان نیز یکی از مظاهر تجلی حق (مظهر اتم) است؛ آنچه در مراتب دیگر عالم وجود دارد، در انسان نیز موجود است؛ بنابراین در سنت دوم عرفانی، انسانشناسی و هستیشناسی چیزی جز خداشناسی نیست؛ زیرا انسان و هستی مظاهر اسمها و صفات خدا هستند؛ اما نکتۀ درخور توجه آن است که انسان و هستی هریک دو روی دارند:
1) رویی در خدا که درحقیقت همان مراتب حق به شمار میرود؛
2) رویی در عالم که با این دیدگاه غیرخدا هستند و به همین سبب است که انسان و هستی عین خدا نیستند.
بنابراین برای خداشناسی در سنت دوم عرفانی نیز مانند سنت اول، حوزهای جداگانه میتوان در نظر گرفت که در دو سنت و نیز در دیدگاههای ابنعربی و مولانا تفاوت بنیادین در باب آن وجود دارد.
از مجموع 486 مقاله، تعداد 7 مقاله به موضوعات خداشناسی پرداختهاند که به مشرب عرفانی مولوی توجه نکردهاند. این مقالهها عبارت است از:
1) «تصویر خدا در مثنوی» (قنبری، 1387): نویسنده در این مقاله شناختهشدن یا ناشناختهماندن خداوند را بررسی کرده و بر این عقیده است که اگر سالک طریقت، دل خود را مانند آینه صاف کند، جز خدا را نخواهد دید و بین او و خدا هیچ فاصلهای نخواهد ماند. در این نوشتار به سنت و مشرب عرفانی مولانا اشارهای نشده است.
2) «بررسی شیوۀ تفسیر مولوی در مثنوی با نگاهی به حقایقالتفسیر سلمی» (مدرسی و نزهت، 1387): نویسنده در این مقاله کوشیده است به دو پرسش پاسخ دهد: الف) آیا اندیشههای عرفانی مولانا متأثر از اندیشههای بنیادین صوفیان نخستین بوده است؟ ب) مولوی اصل تجربه عرفانی خود را چگونه بیان کرده است؟ این نوشتار نیز به مشرب عرفانی مولانا توجه نداشته است.
3) «بررسی طلب در مثنوی» (خالد غفاری و حیدریان، 1389) و «بررسی توبه در مثنوی» (حیدریان، 1390): نویسنده در این مقالهها طلب و توبه را در سیر و سلوک عرفانی بررسی کرده و بعد از ذکر دیدگاه برخی مشایخ صوفیه در باب طلب و توبه، دیدگاه مولانا را بدون توجه به مشرب عرفانی او تبیین کرده است.
4) «پیوند اندیشه و کلام مولوی با معارف و تعالیم صوفیان» (داورپناه، 1390): در این مقاله موضوعاتی مانند اتحاد و حلول، اتصال و وصال، اخلاص و ادب در ظاهر و باطن از دیدگاه مولانا و برخی مشایخ صوفیه بررسی و تبیین شده است. در این نوشتار به مشرب عرفانی مولانا توجهی نشده است.
5) «بازتاب گفتار و کردار مشایخ صوفیه در مثنوی» (طاهری و نوروزی، 1389): این مقاله باتوجهبه مثنوی، بازتاب سخنان و کردار برخی مشایخ صوفیه را در سه حوزة انسانشناسی و معرفتشناسی و خداشناسی بررسی و به شیوههای اثرپذیری مولوی از کلام مشایخ اشاره کرده است؛ البته به مشرب عرفانی مولانا توجهی نمیکند.
6) «زندگی مولانا جلالالدین و آثار و افکار او» (سبحانی، 1382): نویسنده دربارة زندگی و اندیشة مولانا سخن گفته است و به دیدار او با ابنعربی نیز اشاره میکند و یادآور میشود مولانا به ابنعربی و خیام علاقة چندانی نداشته است؛ این مقاله برای اثبات تفاوت میان نظرگاههای ایشان باید به تفاوت روشها و دیدگاههایشان دربارة عرفان و سنتهای عرفانی نیز اشاره میکرد که از کنار آنان بهسادگی گذشته است.
در میان مقالههای بررسیشده که به مشرب عرفانی مولانا توجه نداشتهاند 1 مقاله در سه حوزة انسانشناختی، هستیشناختی و خداشناختی نگارش شده که عبارت است از: «فهم و برداشت مولانا از خدا، جهان، انسان» (حسنزاده، 1388): در این مقاله دیدگاه مولانا دربارۀ خدا و جهان و انسان و رابطۀ آنها با یکدیگر بررسی و تبیین شده است؛ اما به مشرب عرفانی مولانا توجهی نکرده است.
5ـ نتیجهگیری
فهم مثنوی و شرح ابیات آن به دریافتن افکار مولوی نیاز دارد که آن نیز تنها با تبیین سنت و مشرب عرفانی مولوی به دست میآید. درواقع آنچه مولوی سروده در دستگاه فکری و حوزة عرفانی او شکل گرفته است و بدون توجه به برخی مسائل، برداشت درست و عمیقی از سرودههای او نمیتوان به دست آورد. این نکتهها و مسائل عبارت است از:
1) سنت عرفانی مولوی یعنی مجموعه اصول و مبانی عرفانی که مقصد و هدف و روش را مشخص میکند؛
2) مشرب عرفانی مولوی یعنی مجموعه تعالیم و موضوعاتی که مبانی نظری سلوک و چندوچونی سیر تکامل را تعیین میکند.
بنابراین در بخشی از تحقیقات مثنویپژوهی که بهطور ویژه با سنت و مشرب عرفانی مولوی پیوند دارد، باید ابتدا اصول و فروع شیوة عرفانی مولوی تبیین شود و سپس در بستر این اصول و فروع، سرودههای مولوی را شرح کرد. ارکان سنت و مشرب عرفانی مولوی را در مباحث خداشناختی، انسانشناختی و هستیشناختی میتوان جستوجو کرد. آرای او در این زمینهها بهکلی متفاوت از عارفان سنت دوم عرفانی، ازجمله ابنعربی، است. به همین سبب در پژوهشهای حوزۀ مولویپژوهی به این تفاوتها باید توجه شود؛ برای مثال در بحث هستیشناسی دیدگاههای مولوی برپایۀ نظریۀ وسایط استوار است؛ اما ابنعربی هستیشناسی خود را بر نظریۀ تجلی بنا نهاده است.
در این مقاله بروندادهای پژوهشی در حوزۀ مثنویپژوهی بررسی و تحلیل شد؛ این پژوهشها در قالب مقاله بین سالهای 1380 تا 1395 در چهل و شش مجلۀ علمی انتشار یافتهاند. از مجموع این تعداد در 36 مقاله، توجه به سنت و مشرب عرفانی مولانا ضروری بوده است. از این تعداد، 11 مقاله به شیوة عرفانی مولوی توجه کردهاند و فقط 7 مقاله از 11 مقالۀ نامبرده بهطور غیرروشمند و نامنسجم چنین تبیین کردهاند که شیوة عرفانی مولوی با ابنعربی متفاوت است. آمار مقالههای نامبرده به این شرح است:
|
ردیف |
زمان |
توجه به شیوة عرفانی مولانا |
بیتوجهی به شیوة عرفانی مولانا |
|
1 |
1380-1370 |
2 |
4 |
|
2 |
1390-1380 |
9 |
16 |
|
3 |
1395-1390 |
0 |
5 |
|
4 |
1395-1370 |
11 |
25 |
|
ردیف |
زمان |
بیتوجهی به مشرب عرفانی مولانا |
انسانشناسی |
هستیشناسی |
خداشناسی |
|
1 |
1380-1370 |
4 |
4 |
0 |
0 |
|
2 |
1390-1380 |
15 |
6 |
4 |
5 |
|
3 |
1395-1390 |
5 |
2 |
1 |
2 |
|
4 |
1395-1370 |
25 |
12 |
5 |
7 |
|
|
1388 |
1 |
1 |
||
|
ردیف |
زمان |
مقایسه مولانا و ابنعربی |
تأثیرناپذیری مولوی از ابنعربی |
تأثیرپذیری مولوی از ابنعربی |
ذکر شباهت آرای مولانا و ابنعربی |
|
1 |
1380-1370 |
2 |
2 |
- |
- |
|
2 |
1390-1380 |
8 |
5 |
3 |
- |
|
3 |
1395-1390 |
1 |
- |
- |
1 |
|
4 |
1395-1370 |
11 |
7 |
3 |
1 |
پینوشتها
1. برای توضیح بیشتر در باب ویژگیهای دو سنت عرفانی: ن.ک: میرباقریفرد، 1391: 69-84؛ همان، 1394: 7-22).
2. برای مطالعة بیشتر در این باب: ن.ک: چیتیک، 1380: 111-118؛ دشتی، 1382الف: 170-171، همان، 1382ب: 66-67؛ همان 1384الف: 84، همان: 1384ب: 85؛ ابنعربی 1375، مقدمه: 30-31؛ کاشانی، 1376، مقدمه: 45؛ امین، 1379: 20-30؛ همان، 1380: 63-75؛ فروزانفر، 1367، ج1: 9؛ همان، ج3: 1144؛ میرباقریفرد، 1394: 88-90).