کارکرد منابع جانبی در نقد و تصحیح متون باتکیه‌بر نقش ولی‌نامه در تصحیح تذکرةالاولیای عطار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بجنورد، بجنورد، ایران

چکیده

توجه به منابع جانبی یا فرعی در نقد و تصحیح متون کهن کاربرد ویژه‌ای دارد. این‌گونه منابع با متن تصحیح‌شده ارتباط‌هایی فرعی مانند تاریخی و محتوایی و ساختاری دارد. تذکرة‌الاولیای عطار همواره مانند متنی مرجع در سنت صوفیانة ایرانی منظور همگان بوده است. گزیده‌ها و ترجمه‌های گوناگون این متن در طول تاریخ نشان‌دهندة این واقعیت است. منظومة ولی‌نامه در نیمة نخست قرن نهم هجری در شهر شیراز سروده شد. این اثر ترجمه‌ای منظوم از تذکرة‌الاولیای عطار است که افزون‌بر جنبه‌های ادبی و هنری از منظر متن‌شناسی نیز بسیار اهمیت دارد؛ زیرا نویسندة آن گویا به نسخه یا نسخه‌های اصیلی از تذکرة‌الاولیا دسترسی داشته و در نظم این مجموعه کوشیده است تااندازة ممکن به ضبط‌های ویژة تذکرة‌الاولیا پایبند باشد. در این نوشته ویژگی‌های این منظومه تبیین و نمونه‌هایی از ضبط‌های دقیق و اصیل آن بررسی می‌شود؛ همچنین نویسنده با تحلیل‌های نسخه‌شناسانه می‌کوشد تا نقش این اثر را مانند متنی جانبی در تصحیح و گشودن برخی از مشکلات متنی تذکرة‌الاولیا واکاوی کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The role of Additional Resources in Textual criticism relying on the Role of Vali-name in Editting of Tazkerat al-oliya

نویسنده [English]

  • Mojtaba Mojarrad
Assistant Professor of Persian Language and Literature, University of Bojnourd, Bojnourd, Iran
چکیده [English]

One of the main areas in textual criticism is the use of additional sources. Additional resources is a set of resources that is related to the edited text from of historical, content, structural, and consequential aspects. Attar’s Tazkerat al-oliya, as a reference text in the tradition of Iranian Sufism, always attracted the attention of future generation and the elected and various translations of this text confirms this claim. Vali-name is a poem that was written in the first half of the ninth century AD, in Shiraz. This book is a poetic translation of Attar’s Tazkerat al-oliya. Vali-name, in addition to literary and artistic aspects, is important also from the textual point of view, because its author probably has access to original manuscripts of Tazkerat al-oliya. In this paper, apart from explaining the features of this book, we analyzed its important role in the editing of Tazkerat al-oliya.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Vali-name
  • Allaf
  • Tazkerat al-oliya
  • Textual Criticism

مقدمه

تذکرة‌الاولیای عطار نیشابوری از حدود قرن هفتم هجری تا روزگار ما همواره جزو متون زبانزد در زمینة تصوف و عرفان ایرانی- اسلامی بوده است. این اثر از جنبه‌های گوناگونی اهمیت دارد؛ از یک‌سو نثر روان و پختة کتاب آن را در شمار نثرهای درخشان فارسی پیش از حملة مغول و حتی پس از آن قرار می‌دهد و از سوی دیگر در میان متونی که به مقامات عارفان و مناقب صوفیه و اولیا و صالحین پرداخته‌اند، جایگاهی والا و کاملاً شناخته‌شده دارد. همین جایگاه باعث شده است افراد بسیاری در طول چندین قرن همه یا بخش‌هایی از این اثر را ترجمه و گزیده‌ کنند و یا آن را به نظم درآورند.

ترجمه‌ها و گزیده‌ها و منظومه‌های مرتبط با تذکرة‌الاولیا در تحلیل‌های تاریخی ـ اجتماعی این متن می‌تواند استفاده شود؛ این آثار ازنظر متنی نیز بسیار درخور توجه است؛ به‌ویژه آثاری که تا دو‌سه قرن پس از نوشتن تذکرة‌الاولیا نگارش شد؛ این آثار در گشودن برخی از مشکلات متنی این کتاب نقش اصلی دارد. گزیده‌گران یا مترجمانی که در قرن‌های هشتم یا نهم هجری به تذکرة‌الاولیا توجه نشان داده‌اند، دست‌کم نسخه‌هایی از این اثر را در دست داشته‌اند که برخی از آنها امروزه موجود نیست. در این مقاله تلاش می‌شود با بررسی یکی از ترجمه‌های منظوم تذکرة‌الاولیا، نقش یکی از متون جانبی در تصحیح این اثر نشان داده شود. برپایة جستجوی نگارنده، افرادی که تاکنون به تصحیح یا پژوهش دربارة تذکرة‌الاولیاء پرداخته‌اند، بدون توجه به این متن حتی نامی از آن نیز نبرده‌‌اند. گفتنی است تاکنون به بررسی و تبیین ویژگی‌های ولی‌نامه به صورت اثری مستقل توجهی نشده است.

 

ولی‌نامه یا تذکرة‌الاولیای منظوم

منظومة ولی‌نامه در یک‌چهارم نخست قرن نهم هجری در شهر شیراز سروده شد. نویسنده و شاعر این منظومه در قسمت‌های مختلف این اثر از خود با نام علّاف یاد می‌کند؛ ابیات زیر نمونه‌هایی از آن است:

گلشن علاف بدو تازه دار

 

صیت کلامش فلک‌آوازه دار
                         (علاف، بی‌تا: 12الف)

در دل علاف چراغی بنه

 

وز همه دنیاش فراغی بده
                                   (همان: 14ب)

آینه‌ها را همگی صاف کن

 

پس نظری بر دل علاف کن
                                (همان: 312الف)

 

در منابع هم‌زمان یا پس از علاف، در باب او اطلاعی مشاهده نمی‌شود. از میان محققان قرن کنونی، مرحوم آقابزرگ تهرانی او را حافظ علاف متخلص به خراباتی دانسته و منزوی نیز همین سخن را تکرار کرده است؛ متأسفانه هیچ‌یک از این دو محقق بزرگ، منبع سخن خود را ذکر نکرده‌اند (تهرانی، 1403، ج25: 146)؛ (منزوی، 1382، ج3: 2063). برخی از محققان دیگر نیز شاید با‌توجه‌به همین آثار، ناظم این منظومه را حافظ علاف خراباتی نامیده‌اند (ر.ک: افصح‌زاد، 1378: 98 ـ 99).

سعید نفیسی در تاریخ و نظم و نثر در ایران او را حافظ علاف شیرازی می‌نامد؛ اما منبع سخن خود را نیاورده است (نفیسی، 1344، ج1: 320)؛ برخی دیگر از محققان نیز با پیروی از نفیسی به‌جای حافظ علاف خراباتی، او را حافظ علاف شیرازی معرفی کرده‌اند (ر.ک: نصیری، 1384، ج2: 237). نگارنده در هیچ بخشی از ولی‌نامه، لقب حافظ و تخلص خراباتی را برای علاف نیافت و گمان نزدیک به یقین دارد که در اینجا اشتباهی رخ داده است؛ درحقیقت به سبب وجود دو بیت در این اثر گمان برده‌اند لقب و تخلص نویسنده، حافظ علاف خراباتی بوده است. ناظم کتاب در «دیباچة سخن» و پیش از بیان «سبب انتظام کتاب» چنین سروده است:

حافظ علاف در این راه دور

 

نیست به جز لطف غفور شکور
                            (علاف، بی‌تا: 10ب)

 

و در ادامة «سبب انتظام کتاب» می‌گوید:

بنده خــــراباتی عــــلاف را

 

صورت بـــی‌معنی پـــرلاف را

این به‌یقین عارف بی‌معرفت

 

این شده مغرور به چندین صفت
                                    (همان: 11ب)

 

چنان‌که از محتوای ابیات برمی‌آید و اشعار بعدی نیز تأییدکنندة آن است، نه حافظ لقب علاف و نه خراباتی تخلص اوست؛ زیرا در بیت «حافظ علاف در این راه...»، حافظ صفت و لقب نویسنده نیست؛ بلکه به‌طور دقیق به معنای حفاظت‌کننده، صفت خداوند، است. در بیت «بنده خراباتی علاف را...» نیز خراباتی تخلص شاعر نیست؛ بلکه او برای آشکارکردن فروتنی، خودش را خراباتی می‌خواند؛ نگارنده در هیچ جای دیگر این مثنوی بیست و چهار هزار بیتی تخلص خراباتی شاعر را مشاهده نکرد. البته گویا تخلص او همین واژة علاف است که نام خاص نیست؛ اما از ظاهر واژه چنین برمی‌آید که تخلص شعری است. همچنین می‌توان گمان برد که او از خاندان معروفی بوده است که نسب خود را به شیخ ابوبکر هبة الله بن حسن علّاف (قرن چهارم) می‌رسانده‌اند (برای شرح احوال او ر.ک: جنید شیرازی، 1328: 80 ـ 81، 116، 487 ـ 490).

بنابر روایت نویسنده، ابوالفتح ابراهیم سلطان بن شاهرخ میرزا ـ از شاهان هنردوست تیموری که از حدود 810 تا 830 حاکم فارس بود ـ از علاف می‌خواهد با‌توجه‌به تسلط او بر شعر و ادب، تذکرة‌الاولیای عطار نیشابوری را به نظم درآورد. در این روزگار سرزمین فارس و به‌ویژه شهر شیراز مهد هنر و هنرمندان به شمار می‌رفت و نویسندة ولی‌نامه نیز ازجملة همین افراد بود که به امید مرحمت شاه و به درخواست او به منظوم‌کردن تذکر‌ه‌الاولیای عطار پرداخت و دست‌نویس اصل آن را به کتابخانة این امیر تیموری تقدیم کرد؛ در این کتابخانه دست‌نویس‌های نفیسی وجود داشت (برای اطلاع مختصر از کتابخانة ابراهیم سلطان ر.ک: ریشارد، 1381: 131 ـ 139).

علاف اهل سنت و جماعت بود و این از ذکر مدح چهار خلیفه در آغاز کتاب دریافت می‌شود (علاف، بی‌تا: 7ب). تأکید بر این نکته اهمیت دارد؛ زیرا نشان می‌دهد او از کسانی نیست که در قرن‌های بعد به سبب نگرش‌های متفاوت جهان‌بینی، متن تذکرة‌الاولیاء یا آثار دیگر عطار را تغییر یا تحریف داده است (برای تغییرات جهان‌بینی در آثار عطار ر.ک: شفیعی کدکنی، 1383: 101 ـ 106). البته این نکته نیز درخور توجه است که علاف مانند عطار در اعتقادات مذهبی خود، فردی میانه‌رو بود و این مسئله در سراسر ولی‌نامه مشاهده می‌شود.

یکی از نکات درخور توجه در این اثر که پیشینه نیز داشته است، ادعای هماوردی با شاهنامة فردوسی است. گویا حکومت‌های محلی، به‌ویژه پس از حملة مغول، همواره در پس‌زمینه‌های ذهنی خود شاهنامه را مانند رقیبی می‌‌دانسته‌‌اند و یکی از وظایف مهم ادیبان درباری رقابت با آن بوده است. به‌طورکلی برخی از این حکومت‌ها و افراد با وجود احترام قلبی یا زبانی به شاهنامه، درپی ساختن کاخی منظوم به بلندای آن بوده‌اند که نقش آن، حاکمان را مانند شاهان اساطیری بر صفحة روزگار جاودان کند. همین احساس باعث شده است که علاف در مقدمة اثر خود برای خوشایند شاه با تعریض و کنایه شاهنامه را کتابی بداند که خواندنش حاصلی جز گناه ندارد:

گفتم اگــــر پادشـــه کامران

 

شــاه ابوالقــاسم اعــلی‌مکان

کــرد به شهنامه جهان را منیر

 

گشت بدان صیت وی آفاق‌گیر

کــز طرف خواندن آن جز گناه

 

هیچ نشد حاصل هر نیک‌خواه

من به ولی‌نامه که هر کاو بخواند

 

رحمت حق بر سر او دُر فشاند

در کنف رایـت ایــــن کامــکار

 

شـــاه ابــوالفتح فلک‌اقتدار...
                            (علاف، بی‌تا: 11ب)

 

عنوان کتاب چنان‌که چندجا آشکارا بیان شده «ولی‌نامه» است:

وآنکه سرش پیروی خامه کرد

 

نامش از اعزاز ولی‌نامه کرد

یا

شکر که ایام به کام تو شد

 

ختم ولی نامه به نام تو شد
        (علاف، بی‌تا: 11ب، 12الف، 312ب)

 

علاف این اثر را در سه جلد به نظم درآورد؛ جلد نخست از آغاز تذکرةالاولیا آغاز و با خاتمة احوال بایزید بسطامی به پایان می‌رسد؛ جلد دوم با شرح احوال عبدالله مبارک آغاز و با خاتمت احوال یوسف بن حسین تمام می‌شود و جلد سوم با شرح احوال ابوحفص حدّاد آغاز و با پایان ترجمة حسین منصور حلاج پایان می‌پذیرد. نویسنده، بخش الحاقی تذکرة‌الاولیا را (شرح حال 25 نفری که بعد از 72 نفر اصلی آمده است) در اثر خود نیاورده است؛ این موضوع نشان می‌دهد که دست‌کم در نیمة اول قرن نهم هجری و در سرزمین فارس، این بخش الحاقی در دست‌نویس‌های تذکرة‌الاولیا موجود نبوده و شهرتی نداشته است. این نکته تأییدکنندة سخن استعلامی در مقدمة تذکرة‌الاولیاست که این بخش پایانی را «پس از قرن نهم، ناشناسی بر کار عطار افزوده» است (عطار، 1391: سی و شش).

سرودن ولی‌نامه برپایة سخن نویسنده در شب یکشنبه (شب قدر) ماه مبارک رمضان سال 821 قمری پس از شش سال به پایان رسیده است؛ بنابراین سال آغاز سرایش کتاب حدود 815 قمری است. تعداد ابیات کتاب به گفتة مؤلف بیست و چهار هزار بیت است و سرایش آن در حرم جامع بیت عتیق شیراز به پایان رسیده است (علاف، بی‌تا: 312 الف ـ ب). کار علاف ازنظر ادبی ترکیبی از مخزن‌الاسرار نظامی و منظومه‌های عطار است. از یک‌سو زبان استعاری و تصاویر رنگارنگ نظامی‌گون در سراسر منظومة او موج می‌زند و از سویی مضامین و معانی آن آشکارا با معنویتی عطاروار پروده شده است. او کوشیده است با استفاده از وزن مفتعلن مفتعلن فاعلن (بحر سریع مطوی مکشوف) ضرباهنگی حماسی ایجاد کند و از یک تذکرة صالحان، حماسة صالحان پدید آورد.

از این اثر دو دست‌نویس موجود است؛ یکی دست‌نویس کتابخانة آرشیو سمینوف در بنیاد تاریخ فرهنگستان علوم تاجیکستان در شهر دوشنبه به شمارة C810. انوری بخاری این دست‌نویس را در سال 887 قمری با خط خوش نستعلیق و به صورت چهارستونی نوشت (دانش‌پژوه، 1358، ج8: 83)؛ (همان: ج10: 305). دست‌نویس دیگر به شمارة 2297 در کتابخانة نورعثمانیة ترکیه نگهداری می‌شود. این دست‌نویس در فهرست نورعثمانیه به این صورت معرفی شده است: «تذکرة‌الاولیاء (منظوم). فارسی. [خط] تعلیق [که مراد نستعلیق است]. شیخ فرید‌الدین محمد المعروف بالعطار الهمدانی [!]...» (نورعثمانیه، بی‌تا: 130). در ظهر این دست‌نویس که به گمان بسیار بیاض نویسندة اثر بوده چنین نوشته شده است: «کتاب تذکرة‌الاولیاء قدّس سرّهم، المنظوم المعروف بوَلی‌نامه من قِبَل التصوف». در ذیل آن یک شمسه و دو سرترنج مذهّب طراحی شده که داخل ترنج عبارت «بخزانة السلطان الاعظم الأعدل الأشجع مغیث الدنیا و الدین ابوالفتح ابراهیم سلطان خلّد اللّه ملکه» نقش بسته است.

در صفحة نخست متن، کتیبة کنگره‌داری قرار دارد که به‌طور کامل با مکتب تذهیب شیراز در قرن نهم هجری سازگار است. داخل کتیبه عبارت «کتاب ولی‌نامه» نوشته شده است. دست‌نویس مُجدوَل است و به‌ صورت چهار ستونی تحریر شده و عنوان‌ها به‌طورکلی با طلا و شنگرف نوشته شده است. در پایان نسخه نیز عبارتی است که نشان می‌دهد کتاب بر نویسندة آن خوانده و تصحیح شده است. با‌توجه‌به مجموعة این شواهد، دست‌نویس کتابخانة نورعثمانیه دست‌نویسی اصیل است که با نظارت و سرپرستی ناظم کتاب برای کتابخانة سلطان ابراهیم، همان کسی که کتاب به او تقدیم شده، نوشته شده است.

 

ولی‌نامه و تصحیح تذکرة‌الاولیا

یکی از مهم‌ترین منابع و مآخذ در تصحیح متون کهن، منابع جانبی است. این منابع آن دسته از منابع کهن یا جدیدتری هستند که به‌شکلی با متن پایه ارتباط دارند. این ارتباط می‌تواند جنبه‌های مختلفی داشته باشد؛ گاه رابطة متن جانبی و متن پایه از نوع رابطة شرح و مشروح است یا متن جانبی حاشیه‌ای بر متن پایه است؛ متن جانبی می‌تواند تلخیص یا ترجمه‌ای از متن پایه باشد و گاهی نیز صورت منظوم متن پایه است. توجه به منبع جانبی در تصحیح دقیق‌تر و بهتر متن پایه تأثیرگذار است (نیز ر.ک: مایل هروی، 1380: 419 ـ 422).

به سبب شهرت تاریخی و رواج گستردة تذکرة‌الاولیا در جغرافیای پهناور زبان فارسی، از حدود قرن هفتم، به این اثر توجه و از آن استقبال شد؛ به‌گونه‌ای‌که در طول چندین قرن، شمار بسیاری به ترجمه و گزیده‌ و یا منظوم‌کردن همه یا بخش‌هایی از این کتاب پرداخته‌اند (برای نمونه ر.ک: منزوی، 1382، 3: 2060 ـ 2063). ولی‌نامه یکی از همین نمونه‌های منظوم است که در شیراز و در دربار ابوالفتح ابراهیم سلطان تیموری در نیمة اول قرن نهم هجری سروده شد.

علاف، ناظم ولی‌نامه، در هیچ جای اثر خود اشاره نکرده است که برای نظم تذکرة‌الاولیا از چه دست‌نویس یا دست‌نویس‌هایی بهره برده است. همین اندازه می‌توان دانست که او به دست‌نویس‌هایی دسترسی داشته که به گمان بسیار به قرن‌های هفتم یا هشتم مربوط بوده است. از سوی دیگر با‌توجه‌به علاقة بسیار ابراهیم سلطان به ادب فارسی و گردآوری کتاب‌های نفیس در کتابخانة خود، دور از نظر نیست که دست‌نویس‌های نفیسی از تذکرة‌الاولیا در دسترس علاف قرار داشته است. افزون‌بر اینها شاهدهای دیگر متن‌شناسی نیز اثبات می‌کند که دست‌نویس‌های علاف، اصیل و کهن بوده است؛ ازجملة این شواهد وجودنداشتن بخش الحاقی تذکرة‌الاولیا و نیز ضبط‌های کهن و دقیق اعلام و برخی از اصطلاحات زبانی است.

در ادامه با ارائه و بررسی چند نمونه از ضبط‌های ولی‌نامه، اهمیت این متن در تصحیح تذکرة‌الاولیای عطار نشان داده‌ می‌شود. آشکار است نمونه‌هایی از این دست بسیار است؛ اما در این جستار همة آنها را نمی‌توان ارائه کرد. متن تذکرة‌الاولیا به تصحیح محمد استعلامی مبنای اصلی این پژوهش بوده و ضبط‌های ولی‌نامه با آن مقایسه و بررسی شده است. این تصحیح برپایة دو دست‌نویس کهن (دست‌نویس کتابخانة پیرهدایی ترکیه مورخ 692 ـ دست‌نویس اساس ـ و دست‌نویس کتابخانة ملی ایران مورخ 701) و دو متن چاپی (چاپ لیدن و چاپ بمبئی) انجام شده است.

1) استعلامی در ذکر عبدالله تروغبدی اشاره می‌کند که در نسخة اصل یا اساس او (دست‌نویس پیرهدایی مورخ 692) به‌جای تروغبدی، «روغدی» بوده و به همین سبب متن را برپایة نسخه‌های دیگر آورده است (عطار، 1391: 486)؛ اما افزون‌بر این نسخه، دست‌نویس مورخ 701 کتابخانة ملی نیز «تروغبدی» را به صورت «روغدی» ضبط کرده است (عطار، 701: 227ب) و با این وصف باید چنین گمان برد که منظور استعلامی از «در اصل»، هر دو نسخة کهن و اساس اوست. استعلامی در تعلیقات کتاب می‌گوید: این فرد «از مردم روستای تُروغبَد در چهار فرسنگی شهر طوس قدیم بوده که اکنون نیز از ییلاقات خوب نزدیک مشهد و نام آن طُرقبه یا ترغبه است» (همان: 831 ـ 832).

افزون‌بر دو نسخة مبنای استعلامی، نسخة کهن و مضبوط مورخ 706 مجموعة فیض‌الله افندی ترکیه نیز این نام را به صورت «عبدالله روغدی» آورده است (عطار، 706: 209الف). با وجود آنکه در نسخه‌های کهن اشاره شده که عطار نام این فرد را روغدی ضبط کرده است، باز هم گویا عوامل برون متنی ـ ازجمله توجه به متونی مانند رساله قشیریه، احیاء علوم و غیره ـ مصحح را بر آن داشته تا نام او را «تروغبدی» ضبط کند؛ هرچند ضبط نام این فرد در متون پیش‌گفته نیز درخور تأمل است.

علاف، ناظم ولی‌نامه، نام این فرد را آشکارا «روغدی» ضبط کرده است:

عبدالله آن خلف روغدی

 

شاه‌نشان بلد بخردی

 (علاف، بی‌تا: 290ب)؛ نیز (همان: 290ب ـ 291ب)

روغدی منسوب به شهر روغد است که به گفتة سلّامی (قرن 3 ـ 4) از نواحی جرجان به شمار می‌رفته است (سلّامی، 1390: 218)؛ نیز (ر.ک: هدایت، 1385: 21). حال اگر همة تردیدها کنار رود و حتی گمان برده شود که نسبت اصلی این صوفی، تروغبدی بوده است، آیا باز هم نمی‌توان تصور کرد که عطار نسبت او را روغدی شنیده و نقل کرده است؟ اینجاست که دیدگاه مرحوم علامه قزوینی می‌تواند گره‌گشا باشد. او در نامه‌ای به تقی‌زاده می‌نویسد: «وجهة طابع باید تصحیح اغلاط ناسخ باشد نه تصحیح خطاهای مؤلف؛ چه در این صورت کتاب به‌کلی عوض خواهد شد و کتاب مؤلف دیگر نخواهد بود» (قزوینی، 1353: 241).

این دیدگاه مرحوم قزوینی در چند دهة اخیر با شکل‌ها و نظرهای گسترده‌تری ازجمله «متن‌پژوهی جامعه‌شناسانه» کامل شده است. این دیدگاه بر این بنیاد تکیه دارد که در شناخت متن باید همة شناسه‌های اجتماعی و تاریخی یک اثر در نظر گرفته شود؛ شناسه‌هایی که گاه ممکن است با دریافت امروزی ما از تاریخ هماهنگ نباشد؛ اما در دورة نویسنده و پس از آن با‌توجه‌به بستر تاریخی و اجتماعی متن، ناسازگار نیست؛ به بیان دیگر مناسبات پویای اجتماعی و مؤثر در تولید اثر ادبی در جریان نقد از نظر دور می‌ماند؛ آنچه می‌تواند به متن اعتبار ببخشد، بازسازی اثر نویسنده و نیت او نیست؛ بلکه بازسازی همه‌جانبة اثر و فضای پیرامونی کار اوست. اعتبار متن در چند حوزه گسترده می‌شود که یکی از آن حوزه‌ها، برداشت نویسنده از جهان پیرامون خود است؛ این برداشت گاه می‌تواند با واقعیت‌های زبانی سازگار و هماهنگ نباشد (ر.ک: مک‌گن، 1394: 117 ـ 120).

برای نمونه عطار برخلاف بسیاری از مورخان و جغرافی‌دانان، نام عبدالرحمن بن عطیة دارانی، از صوفیان اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری را به شکل «دارائی» ضبط کرده و استعلامی در تعلیقات خود آورده است: «نام او در بعضی از منابع صوفیه دارانی (با نون) ضبط شده؛ اما نسبت به دارا، دیهی از دمشق، در متن عبارت روشن است و در سجع‌های آغاز این بخش هم عطار این کلمه را با دانایی سجع کرده است» (عطار، 1391: 783).

برخلاف نسخه‌های کهن تذکرة‌الاولیا، ناظم ولی‌نامه در همة بخش‌ها، نام این صوفی را به شکل دارانی ضبط کرده است:

پیر طریقت سر دارانیان

 

شیخ سلیمان حقیقت‌بیان
(علاف، بی‌تا: 146الف)؛ نیز (همان: 145ب)

 

 نگارنده می‌داند در کهن‌ترین دست‌نویس‌های تذکرة‌الاولیا، این نام به صورت دارایی آمده؛ زیرا در غیر این صورت چنان‌که محمد استعلامی گفته است، سجع آن با دانایی ناهماهنگ خواهد بود و چنین ناهماهنگی موسیقایی از عطار به دور است؛ اما سخن در این است که علاف در قرن نهم هجری می‌کوشد صورت صحیح‌تر این نام را (دارانی) در کتاب خود بیاورد و ازقضا این‌بار در همین جاست که ناظم ولی‌نامه قانون شناخت متن در بستر اجتماعی آن را نادیده می‌گیرد؛ به بیان دیگر علاف حتی اشتباه نویسندة تذکرة‌الاولیا!! را نیز تصحیح می‌کند. این نکته ازنظر تاریخ متن‌شناسی تذکرة‌الاولیا درخور تأمل است و آن را برخاسته از برداشت پیشینیان از تصحیح متون می‌توان دانست. این تغییر واژه نه‌تنها بازسازی صورت نوشته‌شدة نخستین، بلکه نوعی ویرایش و اصلاح متن بوده است.

با قبول‌کردن برداشت علاف از تصحیح متن باید پذیرفت که دارانی منسوب به داریاست (برخلاف سخن عطار که آن را منسوب به دارا دانسته است). داریا دیه بزرگی از دیه‌های دمشق بوده است و به گفتة یاقوت حموی (م 626 ق) برخلاف قیاس به شکل «دارانی» آمده است (یاقوت حموی، 1380، ج2: 356). البته حتی اگر قرار بود نسبت این نام برپایة قیاس هم ساخته شود باید به شکل «داریایی» و نه دارایی ضبط می‌شد. به‌طورکلی ناظم ولی‌نامه کوشیده است نام این صوفی بزرگ را تصحیح به معنای «اصلاح» کند و همین مسئله مهم‌ترین خرده‌ای است که متن‌پژوهان جامعه‌شناس بر مصححان سنتی وارد می‌کنند.

اگر پذیرفته شود نویسندگان در دوره‌های مختلف و باتوجه‌به منابع گوناگون نوشتاری و شفاهی پیرامون خود، گاه برخی نام‌ها و نسبت‌ها را ناهماهنگ با صورت صحیح نوشتاری آن ضبط می‌کرده‌ و به همان صورت برایش سجع و قافیه می‌ساخته‌اند، پس در نمونه‌هایی از این دست نیز باید «اصالت اشتباه مؤلف» پذیرفته شود و اجازه داد صورتی را که نویسندة اثر صحیح می‌پنداشته است، حتی غیرصحیح، در متن و بقیة صورت‌ها در نسخه‌بدل بیاید. متأسفانه تحقیقات متن‌پژوهی به تصحیح متن فروکاسته شده است و این فروکاستگی زمینة بسیاری از پژوهش‌های مربوط به چگونگی جریان تکامل و تغییرات متن را از پژوهشگران گرفته است؛ به همین سبب روش‌های تصحیح متون نیز چنان‌که باید بر روش‌های دقیق و استوار علمی مبتنی نیست.

2) در ذکر ابوعلی جوزجانی، نام او در متن به همین صورت آمده و در پاورقی توضیح داده شده که ضبط نسخة اصل، جرجانی بوده است (عطار، 1391: 490). در بخش تعلیقات نیز آمده است: «ابوعلی حسن بن علی از جوزجانان یا گوزگانان در ماوراء‌النهر و از مشایخ خراسان در قرن چهارم هجری بوده و تاریخ درگذشت او روشن نیست» (همان: 832).

نام این فرد افزون‌بر نسخة کهن پیرهدایی (مورخ 692 ق) در نسخة 701 کتابخانة ملی و دست‌نویس مورخ 706 کتابخانة فیض‌الله افندی نیز آشکارا ابوعلی جرجانی ضبط شده است (عطار، 701: 229ب)؛ (همان: 210ب). ناظم ولی‌نامه نیز این نام را به صورت جرجانی آورده است:

پیر زمان شیخ زمین بوعلی

 

قدوة جرجانی امام ولی

 (علاف، بی‌تا: 292ب)؛ نیز (همان: 293 الف ـ 293ب)

نام ابوعلی جرجانی در منابع و مآخذ دیگر صوفیه نیز نه به شکل ابوعلی جوزجانی، بلکه به همین صورت، ابوعلی جرجانی، آمده است (برای نمونه ر.ک: غزالی، 1386، ج3: 183)؛ (سهروردی، 1375: 19). در نمونه‌هایی از این دست که به نظر می‌رسد هم نسخه‌های کهن و هم متون دیگر دربارة نام شخص موافقت دارند، معلوم نیست چرا مصحح محترم کتاب، ضبط جرجانی را به حاشیه برده و ضبط جوزجانی را در متن قرار داده است؟ باآنکه کهن‌ترین دست‌نویس‌ها آشکارا جرجانی ضبط کرده‌اند؛ منابع جانبی مانند ولی‌نامه نیز می‌تواند تأییدی بر این ضبط باشد.

3) در ذکر حسین منصور حلاج آمده است: «و بعضی گویند از اصحاب حلول بود و بعضی گویند تولّی به اتحاد داشت» (عطار، 1391: 510). این عبارات در ولی‌نامه به این شکل است:

بعضی از اصحاب به کفرش قلم

 

رانــده و بعضیش بــه الحاد هم

گفتــه حلولیش گــروهی و او

 

از همه ملت به خــدا کــرده رو

وآن که ز توحید به بویی رسید

 

بر وی از این‌گونه قلم کی کشید
                          (علاف، بی‌تا: 204ب)

 

بنابراین صاحب ولی‌نامه «تولّی به اتحاد داشت» را به صورت «تولّی به الحاد داشت» به نظم درآورده است؛ اما گفتنی است که در دست‌نویس کتابخانة ملی و نیز دست‌نویس مورخ 706 و نیز در دست‌نویس کهن دیگری از تذکرة‌الاولیاء که در قرن هفتم یا هشتم نوشته شده است و در مجموعة فیض‌الله افندی در کتابخانة ملت ترکیه نگهداری می‌شود، این عبارات آشکارا به این شکل ضبط شده است: «تولّی به الحاد داشت» (عطار، 701: 230الف)؛ (همان: 221الف)؛ (عطار، بی‌تا: 173ب). البته باید این نکته را نیز افزود که نسخة اساس استعلامی نیز به‌جای اتحاد، الحاد داشته است؛ اما معلوم نیست چرا ایشان ضبط «الحاد» ـ موجود در دو دست‌نویس کهن استعلامی ـ را به پاورقی برده‌اند.

4) در ذکر ابوعبدالله محمد بن فضل آمده است: «و ابوعثمان حیری گفت: محمد بن فضل بلخی سمسار مردان است» (عطار، 1391: 452). مصحح محترم در تعلیقات نیز اشاره کرده‌اند که در ترجمة رسالة قشیریه «سمسار مردمان» آمده و به این معنی است که «او می‌تواند ارزش مردان حق یا ارزش مردمان را روشن کند. آدم‌شناس است» (همان: 825). ضبط «سمسار» در نسخة اساس محمد استعلامی، «سیوم» بوده و در نسخة کتابخانة ملی نیز «سیم» است (عطار، 701: 214ب)؛ اما او برپایة «مآخذ عطار» و مطابق با تصحیح نیکلسون از ضبط هر دو نسخة کهن خود سر باز زده است.

در نسخة مورخ 706 این واژه به شکل «سوُم» (عطار، 706: 196) و در نسخة قرن هفتم یا هشتم مجموعة فیض‌الله افندی نیز به همین صورت «سوم» ضبط شده است (عطار، بی‌تا: 164ب)؛ بنابراین هم نسخه‌های کهن ما و هم نسخه‌های کهن و اساس استعلامی، همگی ضبط «سوم» یا «سیوم» دارند؛ اما در ولی‌نامه این عبارت به شکل زیر است:

گفت که آن بلخی پاکیزه‌دم

 

هست ز مردان طریقت‌شیم
                          (علاف، بی‌تا: 273ب)

 

معنایی که علاف در این بیت آورده کاملاً روشن است. شاید این عبارت در دست‌نویس یا دست‌نویس‌های علاف به این شکل بوده است: «محمد بن فضل بلخی را شِیَم مردان است». این عبارت البته معنادار است؛ اما به این صورت در هیچ نسخة کهن موجودی نیامده است. بااین‌همه ضبط «سمسار» در اینجا بسیار درخور تأمل خواهد بود؛ زیرا با هیچ‌یک از دست‌نویس‌های کهن تذکرة‌الاولیا تأیید نمی‌شود.

5) در ذکر ابوبکر کتّانی آمده است: «و سی سال در حرم زیر ناودان نشسته بود که در این مدت در شبانروزی یک‌بار طهارت کرد و مدت‌العمر خواب نکرد» (عطار، 1391: 492). در تصحیح نیکلسون به‌جای «مدت العمر» عبارت «در این مدت» آمده (همان) که به نظر دقیق‌تر و منطقی‌تر است؛ اما استعلامی این ضبط را به پاورقی برده است. علاف این بخش را چنین به نظم درآورده است:

مــدت سی ســال بُــد آن محترم

 

مـنزوی دامــن نــاوِ حـــرم

هیچ در این سال سه ده رای خواب

 

دیده نکردش پی شغل صواب
                        (علاف، بی‌تا: 294الف)

 

آشکار است که علاف نیز به ضبط «در این مدت» پایبند بوده است. در نسخة 706 (عطار، 706: 211ب) و نسخة قرن هفتم یا هشتم مجموعة فیض‌الله افندی (عطار، بی‌تا: 168الف) آشکارا «در این مدت» ضبط شده است. نسخة کتابخانة ملی نیز از میانة شرح حال ابوعلی جرجانی تا ابتدای ذکر حسین منصور حلاج (شامل شرح احوال ابوبکر کتانی، ابوعبدالله خفیف و ابومحمد جریری) افتادگی دارد. شاهد دیگر برای درستی این ضبط، متن اسرار‌التوحید است که در آن شیخ ابوسعید دربارة ابوبکر کتانی چنین گفته است: «سی سال به مکه در حجر زیر ناودان نشسته بوده است که درین سی سال در شباروزی یک طهارت کرده است، وقت صبح؛ و این صعب بود که هیچ شب خواب نیافته است» (محمد بن منور، 1386، ج1: 250).

6) در ذکر ابوبکر کتّانی آمده است: «ابوالحسن مزیّن گفت...» (عطار، 1391: 493). این نام در نسخة اساس استعلامی ابوالحسین بوده؛ اما مصحح محترم ضبط نسخة اساس را به پاورقی برده است (همان). ولی‌نامه آشکارا نام این فرد را ابوالحسین آورده است:

پیر مزیّن خلف اهل زین

 

راهرو وادی دین بوالحسین
                             (علاف، بی‌تا: 294)

 

در نسخة مورخ 706 و نیز نسخة قرن هفتم یا هشتم مجموعة فیض‌الله افندی نیز آشکارا «ابوالحسین مزّین» آمده است (عطار، 706: 211ب)؛ (عطار، بی‌تا: 168الف). افزون‌بر اینها، برخی از منابع صوفیانه نیز نام ابوالحسین را تأیید می‌کنند (برای نمونه ر.ک: میبدی، 1371، ج1: 354)، (همان، ج3: 484 ـ 485)؛ (روزبهان بقلی شیرازی، 1374: 42، 216).

7) باز هم در ذکر ابوبکر کتّانی آمده است: «گفت فراست پیداشدن یقین است و دیدار غیب؛ آن از اثر ایمان و مشاهده است» (عطار، 1391: 495). مصحح محترم در اینجا نیز ضبط نسخة اساس را که به‌جای «یقین»، «نفس» بوده، به پاورقی برده است؛ اما منابع جانبی همان ضبط «نَفَس» را تأیید می‌کنند. صاحب ولی‌نامه این سخن را چنین به نظم درآورده است:

عین فراست بری از شک و ریب

 

هست ظهور نفس و دیدِ غیب
                       (علاف، بی‌تا: 296الف)

 

نسخة مورخ 706 نیز ضبط «نَفَس» را تأیید می‌کند (عطار، 706: 213الف).

8) یکی از نمونه‌هایی که تصحیح‌کنندة تذکرة‌الاولیا از نسخه اساس سر باز زده و ازقضا ضبط ولی‌نامه نیز هماهنگ با نظر مصحح است، ذیل ذکر ابوعبدالله خفیف شیرازی است: «تا درویش آن تعزّز در من بدید و شرم‌زده شد» (عطار، 1391: 500 ـ 501). استعلامی در پاورقی توضیح می‌دهد که «تعزّز» در نسخة اصل «تفرر» بوده و متن مطابق با نسخة «ن» (گویا منظور چاپ لیدن است به تصحیح نیکلسون) است و شاید درست‌تر «تعذر» یا «تعزی» باشد (همان: 501). در نسخة 706 و نسخة قرن هفتم یا هشتم مجموعة فیض‌الله افندی این واژه به شکل «تغیّر» ضبط شده است (عطار، 706: 215الف)؛ (عطار، بی‌تا: 170ب).

در نگاه نخست، ضبط «تغیّر» ضبطی مناسب به نظر می‌رسد؛ اما برپایة اصل «اصالت ضبط مهجورتر» گمان بسیار می‌رود که نظر مصحح در اینجا دقیق‌تر باشد. صاحب ولی‌نامه نیز که همواره ضبطش با یک یا چند نسخة کهن همخوان بود، در اینجا با ضبط نیکلسون سازگار است:

چند کزآن نفس تعزز نمود

 

چاره‌ای از خوردن آنم نبود
                        (علاف، بی‌تا: 299الف).

 

اصطلاح «تعزز» به معنای «سخت و ترش‌رو و درشت‌گردیدن» به‌ویژه در میان صوفیان رواج داشته و در بسیاری از آثار صوفیانة فارسی آمده است (برای نمونه ر.ک: مستملی بخاری، 1363، ج1: 127)؛ (همان، ج3: 989)؛ (همان، ج4: 1445)؛ (غزالی، 1386، ج2: 108)؛ (همان، ج3: 62، 249، 359)؛ (میبدی، 1371، ج1: 6، 30، 53، 196). دور از نظر نیست که کاتبان بعدی این واژه را به صورت راحت‌تر «تغیّر» دگرگون کرده باشند.

9) گاهی عبارات یا جملاتی در متن آورده می‌شود؛ زیرا مصحح کلام را ناقص احساس می‌کند. منابع جانبی در این شواهد می‌تواند بسیار گره‌گشا باشد. برای نمونه در ذکر ابوعبدالله خفیف آمده است: «و گفت حق تعالی ملایکه را بیافرید و جن و انس را و عصمت و حیلت و کفایت بیافرید. پس ملایکه را گفتند: اختیار کنید. ایشان عصمت اختیار کردند. پس جنّ را گفتند: شما نیز اختیار کنید. عصمت اختیار خواستند کرد؛ گفتند ملایکه سبقت نموده‌اند. کفایت خواستند. پس انسان را گفتند: اختیار کنید. عصمت خواستند. ایشان را گفتند: ملایکه سبقت نمودند. [کفایت اختیار کردند، گفتند جنّ سبقت گرفته‌اند] پس حیلت اختیار کردند» (عطار، 1391: 503).

بخشی که داخل قلاب آمده در دست‌نویس اصل استعلامی نبوده است و جالب‌تر آنکه در دست‌نویس 706 و نیز دست‌نویس قرن هفتم یا هشتم مجموعة فیض‌الله افندی نیز نیامده است (عطار، 706: 216ب)؛ (عطار، بی‌تا: 172الف). ولی‌نامه نیز به‌طور دقیق همین قسمت را ندارد و همة شواهد نشان می‌دهد که این بخش را بعدها عده‌ای بر متن افزوده‌اند؛ زیرا گمان می‌کرده‌اند که متن بدون این بخش ناقص است. اینکه بعدها این عبارت با قلمی جدیدتر در حاشیة دست‌نویس مورخ 706 اضافه شده است، این گمان را بیشتر تأیید می‌کند.

10) مصحح تذکرة الاولیا در ضبط برخی از ابیات عربی نیز ضبط نسخة اساس را کنار می‌نهد و البته در این اجتهاد نیز درست عمل کرده است؛ برای نمونه در شعر عربی منسوب به حلاج، بیت نخست در دست‌نویس اصل مصحح چنین بوده است:

ندیمی غَیرُ مَنسوبٍ الی شئٍ مِنَ الحَیفِ



 

دَعانی ثُمّ سقّانی کَفِعلِ الضَیفِ بالضَیفِ

     

استعلامی با‌توجه‌به ترجمة فارسی شعر که در ادامه آمده (حریف من منسوب نیست به چیزی از حیف. بداد مرا شرابی و بزرگ کرد مرا چنان که مهمان، مهمان را) مصرع دوم را برپایة نسخه‌های دیگر چنین تصحیح کرده است: سقانی مثل ما یشرب کَفِعلِ الضَیفِ بالضَیفِ (عطار، 1391: 516).

منابع جانبی در این نمونه‌ها نیز درستی یا نادرستی اجتهاد را بسیار می‌تواند آشکار کند. ولی‌نامه بیت را به‌طور دقیق به همین صورت تصحیح‌شده آورده است:

ندیمی غَیرُ مَنسوبٍ الی شئٍ مِنَ الحَیفِ

 

دَعانی ثُمّ سقّانی کَفِعلِ الضَیفِ بالضَیفِ
                        (علاف، بی‌تا: 309الف)

 

دست‌نویس مجموعة فیض‌الله افندی نیز در اینجا افتادگی دارد؛ اما دست‌نویس کتابخانة ملی و دست‌نویس مورخ 706 به‌طور دقیق همین ضبط را تأیید می‌کنند (عطار، 701: 234الف)؛ (عطار، 706: 222ب).

 

نتیجه‌گیری

منابع جنبی در تصحیح متون کهن نقشی درخور توجه دارد. این منابع می‌تواند از یک‌سو نشان‌دهندة چگونگی تداوم و دگرگونی متن در جغرافیای تاریخی گوناگون باشد و از سوی دیگر در تصحیح متون گوناگون به کار آید. استفاده از منابع جنبی در تصحیح متن گاه تأییدی بر کار مصحح در چگونگی استفاده از دست‌نویس‌هاست و گاه نیز می‌تواند مصحح را بفریبد و در دام «اصلاح» اثر بیفکند؛ تأیید بیشتر این منابع با دست‌نویس‌های کهن متن، میزان خطای مصحح را در استفاده از منابع جانبی می‌کاهد.

برداشت سنتی از تصحیح متن که به‌طورکلی به معنای اصلاح و ویرایش متن بوده است، در نگاه جدید جایگاه ویژه‌ای ندارد؛ بلکه از منظر منتقدان مدرن، متن در جریان تاریخی و جغرافیایی خویش می‌بالد و دگرگون می‌شود؛ چنان‌که در هنگام تولید و خلق آن، این دگرگونی وجود دارد. متون جانبی می‌تواند چگونگی دگرگونی‌های متن را بازتاب دهد و میزان دگرگونی‌ها را بنمایاند؛ در منظومة ولی‌نامه ـ که حدود دو قرن پس از نوشتن تذکرة‌الاولیا به نظم درآمد ـ دو سویة گوناگون مشاهده می‌شود؛ از یک‌سو این متن می‌تواند یک منبع جانبی و کمکی در تصحیح تذکرة‌الاولیا باشد و برخی از ضبط‌های دست‌نویس‌ها را رد یا تأیید کند و از سوی دیگر در آن برخی از دگرگونی‌های متن‌شناختی تذکرة‌الاولیا را می‌توان دید که گاه در جریان تاریخی برای اصلاح یا ویرایش متن اصلی انجام می‌شده است.

 

1- افصح‌زاد، اعلاخان (1378). نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
2- تهرانی، آقابزرگ (1403). الذریعة إلی تصانیف الشیعة، بیروت: دارالأضواء.
3- جنید شیرازی، ابوالقاسم معین‌الدین (1328). شدّ الإزار فی حطّ الأوزار عن زوار المزار، به تصحیح و تحشیة محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: چاپخانة مجلس.
4- دانش‌پژوه، محمدتقی (1358). نشریة نسخه‌های خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
5- روزبهان بقلی ‌شیرازی (1374). شرح شطحیات، به سعی هانری کربن، تهران: طهوری.
6- ریشارد، فرانسیس (1381). «نصیرالدین سلطانی، نصیرالدین مذهّب و کتابخانة ابراهیم سلطان در شیراز»، ترجمة سید محمدحسین مرعشی، نامه بهارستان، سال 3، شمارة 1، 131 ـ 140.
7- سلّامی، ابوعلی حسین بن احمد و... (1390). اخبار وُلاة خراسان، پژوهش و بازسازی از محمدعلی کاظم‌بیگی، تهران: میراث مکتوب.
8- سهروردی، شهاب‌الدین ابوحفص (1375). عوارف المعارف، ترجمة ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهانی، به اهتمام قاسم انصاری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
9- شفیعی کدکنی، محمدرضا (1383). «نقش ایدئولوژیک نسخه‌بدل‌ها»، نامه بهارستان، سال 5، شمارة 1، 93 ـ 110.
10- عطار، محمد بن ابراهیم (1391). تذکرة‌الاولیاء، بررسی، تصحیح متن، توضیحات و فهرست‌ها محمد استعلامی، تهران: زوّار.
11- -------------- (1905). تذکرة‌الاولیا، تصحیح رینولد آلین نیکلسون، لیدن: بی‌نا.
12- -------------- (701). تذکرة‌الاولیا، دست‌نویس شمارة 814718 در کتابخانه ملی ایران.
13- --------------- (706). تذکرة‌الاولیا، دست‌نویس شمارة 1228 کتابخانة ملت ترکیه، مجموعة فیض‌الله افندی.
14- -------------- (بی‌تا). تذکرة الاولیا، دست‌نویس شمارة 1229 در کتابخانة ملت ترکیه، مجموعة فیض‌الله افندی.
15- علّاف (بی‌تا). ولی‌نامه، دست‌نویس شمارة 2297 در کتابخانة نورعثمانیه ترکیه.
16- غزالی، ابوحامد محمد (1386). احیاء علوم الدین، ترجمة مؤید‌الدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
17- قزوینی، محمد (1353). نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار، تهران: جاویدان.
18- مایل هروی، نجیب (1380). تاریخ نسخه‌پردازی و تصحیح انتقادی نسخه‌های خطی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
19- محمد بن منور (1383). اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید، مقدمه تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه.
20- مستملی بخاری، اسماعیل (1363). شرح التعرف لمذهب التصوف، با مقدمه و تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران: اساطیر.
21- میبدی، ابوالفضل رشید‌الدین (1371). کشف الاسرار و عدة الابرار، به سعی و اهتمام علی‌اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر.
22- مک گَن، جروم ج (1394). نقد متن‌پژوهی مدرن: نقدی بر نظریه‌های چاپ انتقادی متون در انگلستان و آمریکا، ترجمة سیما داد، تهران: میراث مکتوب.
23- منزوی، احمد (1382). فهرستوارة کتاب‌های فارسی، تهران: مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
24- نصیری، محمدرضا (1384). اثرآفرینان: زندگینامة نام‌آوران فرهنگی ایران (از آغاز تا سال 1300 هجری شمسی)، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
25- نفیسی، سعید (1344). تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران: فروغی.
26- هدایت، رضاقلی‌خان (1385). سفارت‌نامة خوارزم، تصحیح جمشید کیانفر، تهران: میراث مکتوب.
27- یاقوت حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله (1380). معجم البلدان، ترجمه علی‌نقی منزوی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه).