نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
3 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The story of Siavash has an old mythological theme, and hence one can consider him a mythic-ritual person whose study of various aspects of his story calls for the recognition of ancient rituals. The present research has examined Siavash in ancient texts and Shahnameh with a descriptive-analytical method. Contrary to the views of previous scholars, this paper concludes that Siavash has had the signs of Mitraism within himself. Such signs contain different features than common ones. Incidentally, these signs are those that are not part of Mehr rituals, but are its distinctive features. These signs revolve around the issues of belief in action and wisdom, and those aspects of religion that emphasize the role of intellectuals showed Siavash as the owner of Farah meaning the follower of religion and country, relating to Mehr rituals. So, a number of Siavash’s traits and mythical events around him should be found in beliefs such as believing in theism (Farah bavari), a pass-by-fire test, a horse and a Teshter in ancient mythologies, the source of the alliance, the righteousness, skillfulness in archery and vendetta are beliefs of the worshipers of Mehr.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
برخی اسطورهشناسان بر این باورند که ارائۀ تعریفی جامع و مانع از اسطوره کار دشواری است؛ بهطوریکه اسطورهشناسان و اسطورهپژوهان برجسته گاهی از تعریف آن خودداری میکنند. با وجود این در تعریف اسطوره در جایگاه «روایت نمادین و رمزگونۀ جهانبینی مقدس و فراتاریخی» به نقش خرد در شکلگیری آن باید توجه داشت؛ زیرا «اسطوره، شناخت انسان کهن از جهان است. این شناخت، آفریدۀ ذهن آدمی است و تحت تأثیر جنبههای مختلف آن یعنی خودآگاه و ناخودآگاه، خیال و خرد و شهود و مشاهده قرار دارد. آنچه آدمی را به خلق اسطوره وامیدارد، کنجکاوی و ماهیت علّی و استدلالی ذهن اوست» (موسوی و خسروی، 1391: 34). در «کلیّت شاهنامه، اسطوره در کنار حماسه و تاریخ یکی از اجزای اصلی شاهنامه است» (همان: 32).
اسطورهها دربردارندۀ باورهای مردم و زاییدۀ اندیشة جمعی یک قوماند که همراه با دگرگونیهای زندگی بشری، با دگردیسی به حیات خود ادامه میدهند. روایتهای حماسی نیز «زاییدۀ اسطوره است... و جز از دل اسطوره برنمیتواند آمد» (کزازی، 1388: 183). سیاوش یکی از این شخصیتهای اسطورهای است که پیشینة آن به متون پهلوی و اوستایی میرسد. فردوسی در شاهنامۀ خود این شخصیت را بازسازی کرده است. پژوهشهای پیشین تنها باتوجهبه تقدیرگرایی در یکی از کنشهای سیاوش (شیوة مقابلۀ او با مرگ)، او را به آیین زروان پیوند میدهند. این نوشتار بر آن است تا باتوجهبه جنبههای مختلف شخصیت سیاوش، پیوند او را با آیین کهن مهری بررسی کند. به همین سبب در این بررسی به ویژگیها و کنشهای سیاوش مانند فرّهمندی، پیمانداری، میهنیاری، دینیاری و رزمیاریاش تکیه شده است.
پیشینۀ پژوهش
سیاوش یکی از پیچیدهترین و رمزآلودترین و محبوبترین شخصیتهای شاهنامه است که تاکنون توجه پژوهشگران بسیاری را به خود جلب کرده است. دربارة این شخصیت، پژوهشهایی در قالب کتابهایی ارزشمند مانند سوگ سیاوش از مسکوب، آفرین سیاوش از خجستهکیا، سیاوشان از علی حصوری و... انجام شده است. مسکوب، گزارش و تأویلی از غروب پدر و طلوع پسر ارائه میدهد و باتوجهبه تقدیرگرایی در ماجرای مرگ سیاوش، او را در پایان عمرش زروانی میداند. خجستهکیا نیز پیوند ایزدان نباتی را با سیاوش بررسی میکند و با ارائۀ دلایل خود، سیاوش را از ایزدان نباتی جدا میکند. او بر این باور است که نباید به سیاوش از دیدگاه ایزدی گیاهی توجه شود؛ بلکه باید به او از دریچة یک قهرمان حماسی و اسطورهای نگریست. علی حصوری نیز باتوجهبه منابعی گستره، پیوند سیاوش را با آیینهای مختلفی مانند سوگ آیینها، تعزیه، حاجی فیروز بررسی میکند.
افزونبر آنچه بیان شد، پژوهشهای دیگری نیز در قالب مقاله دربارۀ سیاوش انجام شده است که هریک جنبهای از این شخصیت اسطورهای و محبوب را بررسی کردهاند. از آن جمله است:
- محمود نیکویه (1381) در مقالة «سیاوش و اندیشۀ زروان»، کتاب سوگ سیاوش از شاهرخ مسکوب را نقد و برسی کرده است. او سیاوش و جهانبینی شاهنامه را برپایة تقدیرگرایی زروانی میداند.
- ذوالفقار علامی و نسرین شکیبی (1386) در «سیاوش در تاریخ داستانی ایران» پیوند آیینهای حاجی فیروز، سوگ سیاوش و ایزدان نباتی را با شخصیت اسطورهای سیاوش بررسی کردهاند.
- جهانگیر صفری و همکاران (1392) در «تحلیل روانشناختی ـ سیاسی داستان سیاوش»، این شخصیت اسطورهای را بررسی کردهاند. این پژوهش از دو بخش تشکیل شده است: در بخش نخست ازنظر روانشناختی، شخصیت سودابه و سیاوش در جایگاه دو شخصیت اصلی داستان بررسی شدهاند؛ در بخش دوم، نقش انگیزههای سیاسی و قدرتخواهی در پیرنگ و کشمکشهای داستان واکاوی شده است؛ همچنین علت رفتارهای سیاسی که از شخصیتهای داستان بهویژه سیاوش و سودابه پدیدار شده است، برپایة گونة شخصیتی آنها و مسائل روانشناسی تحلیل میشود.
- محمدجواد عصاریان و همکاران (1393) در «تحلیل کیفیت بیداری قهرمان درون در شخصیت سیاوش و کیخسرو»، باتکیهبر نظر پیرسون - کی مار و برپایۀ نقد روانشناختی کهنالگویی، شیوة شخصیتسازی فردوسی را از دیدگاه چرخۀ حیات در سیاوش و کیخسرو بررسی کردهاند.
در هیچیک از پژوهشهای انجامشده جنبههای پیوند سیاوش با آیین مهری بررسی نشده است. این نوشتار بر نقد تقدیرگرایی سیاوش متمرکز است و میکوشد تا باتکیهبر هنجارها و کنشها و ویژگیهای شخصیتی سیاوش، مقالۀ «سیاوش و اندیشۀ زروان» را نقد و سپس پیوند این شخصیت را با آیین مهر بررسی کند.
ضرورت و پرسش پژوهش
داستان سیاوش یکی از رازآمیزترین داستانهای اسطورهای است و همواره با اما و اگرهای بسیاری همراه بوده است. در اسطورهپژوهی برای گشودن گرهی از ابهامهای این داستان بسیار تلاش شده است و هر مقالهای که به یکی از این اما و اگرها پاسخ دهد، ارزشمند است. سیاوش یکی از شخصیتهای اسطورهای- آیینی است که با آیینهای کهن ایرانی در پیوند است. مهر نیز یکی از بزرگترین ایزدان، پیش از پیدایش زرتشت است که آیین میترائیسم گرداگرد محور او شکل میگیرد. مهر در کنار ویژگیهای اسطورهبودنش، شخصیت برجستۀ اجتماعی- آیینی نیز داشت. این ایزد در شکلگیری جهانبینی و فلسفه و اندیشۀ ایرانی سهمی بسزا داشته است. توجه به این ایزد کهن در جایگاه یکی از نمودهای جهانبینی و فلسفههای ژرف ایرانی ازنظر ویژگیهای اسطورهای و آموزههای اخلاقی درخور اهمیت است. افزونبر ویژگیهای اسطورهای مهر که در آفرینش شخصیتهای اساطیری و کهن مؤثر است، آموزههای اخلاقی او نیز در نزد مهرپرستان جایگاه ویژهای دارد. این آموزهها برپایة پیمانداری، راستگویی، راستاندیشی و درستکرداری است. شخصیتهای اسطورهای، مبهم و در تحلیل گسترشپذیر هستند؛ البته آنها را به یک تحلیل نمیتوان محکوم و محدود کرد. به همین سبب این نوشتار میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که آیا نشان این شخصیت اسطورهای را در آیین کهن مهرپرستی میتوان یافت؟
سیاوش و پیوند او با آیین مهری
پیش از پرداختن به پیوندهای زندگی سیاوش با آیین مهری، به آیین زروان و پیوند آن با مرگ سیاوش اشاره میشود. زروان در لغت به معنای زمان است. در اسطورهها، زروان خدای زمان و تقدیر است که اهورامزدا و اهریمن از او زاده شدند (ر.ک: اوستا، 1382: 997-996). او خدای تقدیر و مرگ پنداشته میشد (زنر، 1375: 39). عملکرهای اساطیری او بر هفت محور استوار است که دو محور برجستۀ آن تقدیرگرایی و بخترفتاری است (همان: 397-396).
به سبب آنکه تقدیرگرایی موجب بخترفتاری میشود و «در جهانبینی زروانی [هم] تقدیر حاکم مطلق است. ... وقتی زمان رفتن فرامیرسد، باز برندهترین حربۀ تقدیر یعنی مرگ در دست اوست؛ چون او خود خوتای مرگ است» (دولتآبادی، 1395: 50). استاد مسکوب هم بر این باورست که «سیاوش در پایان زندگی جبری و زروانی است» (مسکوب، 1354: 61).
سیاوش در روبهروشدن با مرگ، به تقدیر تن میسپارد و تسلیم است؛ اما در طول زندگی نهچندان بلند خود بخترفتار نیست. مسکوب نیز سیاوش را در شیوة برخورد با مرگ «مردی زروانی» میخواند؛ اما نیکویه شخصیت سیاوش را منفعل و تقدیرگرا ارزیابی میکند و میگوید: «او بالقوه توانا و بالفعل ناتوان است. او کاووس را میتواند به بند بکشد و به توران نرود. ... او از چنگ افراسیاب میتواند به در رود؛ او یک زروانی است و معتقد به جبر و تقدیر است و این باعث هلاکش میشود» (نیکویه، 1381: 101). او افزونبر سیاوش، جهانبینی فردوسی را نیز بسیار تقدیرگرا و متأثر از باورهای جبرگرایانه در آیین زروانی میداند و میگوید: «شاهنامه بیش از هر اثر قومی دیگری پویای عقاید زروانی است» (همان: 101).
بررسی شخصیت سیاوش در شاهنامه نشان میدهد کنشها و کردارهایی مانند تلاش برای حفظ پیمان، برقرارکردن صلح و... بیانگر باور به قدرت اختیار و عملگرایی است؛ ازاینروست که سیاوش چهرهای تلاشگر و پویا دارد و خود را در چارچوب تقدیرگرایی زندانی نمیبیند. شخصیت سیاوش مانند سایر شخصیتهای اسطورهای، در آیینهای کهن دیگر نیز درخور بررسی و تحلیل است؛ به همین سبب در ادامه، جنبههای مختلف زندگی و شخصیت او در آیین کهن مهر بررسی میشود.
مهر از ایزدان قدرتمند در اسطورههای ایران است که ملتهای مختلف مانند سامیها او را پرستش میکردند. در باورهای کهن در اسطورههای ایران، «او دهندۀ شکوه و عظمت به شاهان بود. ... برطبق گفتۀ پلوتارک، اردشیر دوم و داریوش سوم خود را نور میترا میخواندند» (مهرین، 1380: 117)؛ زیرا نور و روشنی یکی از بارزترین تجلیات مادی فرّه است. نسبتدادن شاهان به ایزد مهر به این سبب است که مهر دهنده و بازپس گیرندۀ موهبت فرّ است و از دیگر وظایفی که بر دوش این ایزد نهاده شده، نگهداری از فرّ شاهان است (سرخوش کرتیس، 1388: 13).
مهر در باورهای اسطورهای، ایزدی است که «به پادشاهان تاج و دیهیم و عزت و افتخار میبخشد؛ اما چون از راه او منحرف میشوند آنها را به ذلت و خواری سوق میدهد» (رضی، 1360: 112-111). به همین سبب پیوند مهر با فرّه را پیوند مهر با شهریاری میتوان به شمار آورد؛ زیرا نگهبانی او از فرّ شاهان یا بازپسگیری فرّ از آنان، قدرتی است که شهریاران را نیازمند خود میکند. مهر در کهنترین سرودههای ایرانیان فرّهمندترین آفریدۀ مزداست و در ماجرای گرفتن فرّ جمشید، این مهر است که به جرم دروغ و ناسپاسی، فرّ را از او جدا میکند: «این فرّ از جم گسسته را مهر فراخچراگاه – آن هزار گوش ده هزار چشم- برگرفت» (اوستا، 1382: 490).
فرّهمندی سیاوش، نخستین نشانهای است که ذهن را به سوی آیین مهری هدایت میکند. این نوشتار، پیوندهای دیگری از این شخصیت اسطورهای با آیین مهری مییابد که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
سیاوش و پیوند آن با فرّهمندی در آیین مهر
سیاوش، شخصیتی با بنمایههای کهن اسطورهای است و برای تبیین شخصیتاش، به آیینها و باورهای اسطورهای کهن باید توجه داشت. یکی از باورهای کهن اسطورهای در نزد ایرانیان، شیوة به قدرت رسیدن پادشاه یک سرزمین است که با مفهوم اسطورهای فرّه پیوند میخورد؛ زیرا در این باور تنها کسی به قدرت پادشاهی میرسد که از فرّ کیانی برخوردار باشد. سیاوش در اوستا با لفظ کی و کوی آمده و درنتیجه از موهبت فرّ برخوردار است (ر.ک: همان: 498). این نیروی آسمانی، در وجود دارندۀ آن به امانت گذاشته میشود تا به سالاری و فرماندهی برسد (ر.ک: آموزگار، 1387: 350). سیاوش در شاهنامه به پادشاهی نمیرسد؛ اما فرّهمند است؛ زیرا در اوستا کی و کوی خوانده شده است. این فرّهمندی در شاهنامه نیز تأیید میشود:
بزرگان ایران همه با نثار |
|
برفتند شادان بر شهریار |
ز فرّ سیاوش فروماندند |
|
به دادار بر آفرین خواندند
|
در جلوههای فرّهباوری چنین آمده است که فرّ با خویشکاری به دست میآید؛ زیرا در فرهنگ ایرانی، خرد و فرّه پیوندی ناگسستنی دارند و یکی از قانونهای به دست آوردن فرّ، خردورزی است. این موهبت، بدون شایستگی و داشتن شرایط لازم در اختیار کسی قرار نمیگیرد؛ پس کسب فرّ، وابسته به خردورزی و انجام خویشکاری است و این خود، نتیجة اراده و خواست آدمی است (ر.ک: موسوی و خسروی، 1389: 257). سیاوش دارندۀ فرّ است و فرّهمند نیز کسی است که باید دینیار و میهنیار باشد و لازمة یاریکردن نیز ایمانداشتن به توانایی و کارایی انسان است؛ بنابراین سیاوش با داشتن فرّه نمیتواند قَدَرباور باشد و یا دستکم اسیر تفکرات جبری و روش قدری باشد.
سیاوش از دیرباز در متون پهلوی و اوستایی نیز نمود داشته است. در زامیاد یشت، از پیوستن فرّ کیانی به سیاوش سخن میرود و از او با عنوان «کی» و «کوی» یاد میشود: «فرّی که به کیقباد پیوست؛ که از آنِ کی اَپیوَه، کاووس، کیآرش، کی پَیشین، کی بیارَش و کی سیاوش بود» (اوستا، 1382: 498)؛ بنابراین سیاوش فرّهمند است و دارندۀ فرّ، اهل خویشکاری و خردورزی است؛ یعنی بر او تکلیف نهاده شده است. جز این نیست که بر عاقلان تکلیف مینهند و تکلیفنهادن خود دلیلی بر وجود خردورزی است. تکلیف بر کسی نهاده میشود که قدرت و اختیار و ارادهای داشته باشد. کسی که خود را مکلّف به دینیاری و میهنیاری میداند، دیگر جبریباور نیست. فرّهمندی نیز خودبهخود صاحبش را با اختیار پیوند میدهد؛ زیرا پاکی نتیجۀ خویشکاری و لازمۀ خویشکاری، انتخاب میان بد و نیک است. درنتیجه، فرّهمندی در اثر خویشکاری است. اهل خویشکاری به اختیار اعتقاد دارد و فرد معتقد به اختیار، نظام پاداش و پادافره را نیز باور دارد؛ بنابراین نخستین پیوندی که سیاوش را به آیین کهن مهری نزدیک میکند، خویشکاری و خردورزی و مهمتر از همه فرّهمندی اوست.
سیاوش و پیوند او با پیمانداری در آیین مهر
پیوند سیاوش با مهر، تنها به سبب فرّهمندی او نیست؛ بلکه آنچه این پیوند را تقویت میکند، اهمیت پیمان برای سیاوش و پایداری او بر پیمانداری است. در باورهای کهن، مهر حافظ پیمان است؛ مهر در مهریشت، مستقیم فرمان میدهد که هرگز پیمان بستهشده، نباید شکسته شود. در هر شرایطی، پیمان را باید حفظ کرد؛ چه این پیمان با یک فرد اهل راستی بسته شده باشد و چه با فردی که ناراست است: «مبادا که پیمان بشکنی نه آن [پیمان] که با یک دروند بستهای و نه آن [پیمان] که با اشون بستهای چه پیمان با هر دوان درست است خواه با دروند خواه با اشون» (همان: 354).
سیاوش از مادری انیرانی و پدری ایرانی است. آیدنلو حضور مادر سیاوش را «مبهم و شتابناک» میخواند و بر این باور است که «خروج ناگهانی مادر سیاوش از جریان داستانی شاهنامه باعث شده است که بعضی از پژوهشگران بهدرستی، احتمالِ بودن اسطورهای گمشده یا تغییریافته را دربارۀ هویت این زن و زایش سیاوش مطرح کنند» (آیدنلو، 1388: 64)؛ سپس با استناد به نمونههایی از شاهنامه، گمان خود را دربارۀ مادر سیاوس مبنیبر پریبودن او ارائه میکند (ر.ک: همان: 67). شاید بتوان این علت را در توجهنکردن آیین مهری به جامعۀ زنان نیز جستجو کرد (ر.ک: ابراهیمی دینانی، 1395: 70-69). شاید چون سیاوش خود نتیجة پیوند ناساز ایران و انیرانی است، میکوشد تا این دو ناساز را در فراتضادی آشتی و پیوند دهد. نمونۀ بارز آن در ابیاتی دیده میشود که تلاش سیاوش را برای نجات گروگانها نشان میدهد و به سنّتی اشاره دارد که وفادارنبودن به هنجار و قرارداد، سبب نقص و کاستی است؛ زیرا خداوند ناظر پیمان است:
بدینگونه پیمان که من کردهام |
|
به یزدان و سوگندها خوردهام |
اگر سر بگردانم از راستی |
|
فراز آید از هر سوی کاستی |
پراگنده شد در جهان این سخن |
|
که با شاه ترکان فگندیم بن |
زبان برگشایند هرکس به بد |
|
به هرجای بر من چنان چون سزد |
به کین بازگشتن بریدن ز دین |
|
کشیدن سر از آسمان و زمین |
چنین کی پسندد ز من کردگار |
|
کجا بر دهد گردش روزگار
|
سیاوش برای وفای به عهد و پیمانی که با افراسیاب بسته است، از دادن جان خود نیز دریغ نمیکند. سیاوش آنچه گذشته را برای پدر شرح میدهد و از او میخواهد پیشنهاد صلح افراسیاب را بپذیرد تا از جنگ جلوگیری شود. سیاوش خود را به دست تقدیر نمیسپارد؛ بلکه خود را موظف به میهنیاری میداند؛ او دست به دامن تقدیر نمیشود تا خود را از عذاب وجدان نجات دهد؛ بلکه در برابر پدر دلیلآوری میکند؛ میایستد و به کارش ایمان دارد که عاقلانه است:
ز من چون خبر یافت افراسیاب |
|
سیه شد به جام اندرش آفتاب |
بدانست کان کار دشخوار گشت |
|
جهان تیره شد بخت او خوار گشت |
بیامد برادرش با خواسته |
|
بسی خوبرویان آراسته |
که زنهار خواهد ز شاه جهان |
|
سپارد بدو تاج و تخت مهان |
بسنده کند زین جهان مرز خویش |
|
بداند همه مایه و ارز خویش |
از ایران زمین بسپرد تیره خاک |
|
بشوید دل از کینه و جنگ پاک |
ز خویشان فرستاد صد نزد من |
|
به خواهش آمد گو پیلتن |
گر او را ببخشد ز مهرش سزاست |
|
که بر مهر او چهر او بر گواست
|
در ادامه رستم از کاووس چنین میخواهد که از سیاوش درخواست شکستن پیمان نداشته باشد؛ زیرا او از پیمان بستهاش هرگز برنمیگردد:
کسی کاشتی جوید و سور و بزم |
|
نه نیکو بود پیش رفتن به رزم |
و دیگر که پیمانشکستن ز شاه |
|
نباشد پسندیدۀ نیکخواه |
سیاوش چو پیروز بودی به جنگ |
|
برفتی بهسان دلاور پلنگ |
چه جستی جز از تخت و تاج و نگین |
|
تنآسانی و گنج ایران زمین |
همه یافتی جنگ خیره مجوی |
|
دل روشنت بآب تیره مشوی |
گر افراسیاب این سخنها که گفت |
|
به پیمانشکستن بخواهد نهفت |
هم از جنگجستن نگشتیم سیر |
|
بهجای است شمشیر و چنگال شیر |
ز فرزند پیمانشکستن مخواه |
|
دروغ ایچ درخورد با کلاه |
نهانی چرا گفت باید سخن |
|
سیاوش ز پیمان نگردد ز بن
|
ازجمله باورهای مهریان راستی و پیمانداری است؛ چنانکه «پیمانها و آداب و باورهای میترایی مبنیبر اینکه پارسایی و راستی تنها ضامن پایداری تاج و تخت شاهی و کامیابی است، در سنگنوشتهها به یادگار مانده است» (کومن، 1383: 35)؛ سیاوش نیز به سبب میهنیاری و دینیاریاش، هرگز از پیمانی که با تورانیان بسته، روی برنمیگرداند و با وجود آنکه از نتیجة وفاداری به این پیمان اندوهگین است، باز وفاداری به پیمان صلحش را بر هر چیزی مقدم میداند:
نزادی مرا کاجکی مادرم |
|
و گر زاد مرگ آمدی بر سرم |
که چندین بلاها بباید کشید |
|
ز گیتی همی زهر باید چشید |
بدینگونه پیمان که من کردهام |
|
به یزدان و سوگندها خوردهام |
اگر سر بگردانم از راستی |
|
فراز آید از هر سویی کاستی
|
سیاوش وفای به عهد را سنتی میداند که شکستن آن باعث کاستی است؛ سنتی که در همة دنیای کهن، از چین و هند و روم تا بینالنهرین، دربارۀ حاکمان وجود داشته است. وفای به عهد و پیمان، زیرمجموعۀ عدالت به شمار میرفته و آیین مهری در ایران بزرگترین نمایندۀ دینی آن است؛ بهگونهایکه در هیچ دین دیگری به پاسداری عهد و پیمان تکیه نشده است. شکستن پیمان نوعی دروغ است و شاهان با دروغ، فرّ و زیب نمیگیرند؛ همچنانکه داریوش در جایگاه یکی از وارثان سنت پادشاهی ایران، در کتیبۀ خود دروغ را همارز دشمن میداند و میگوید: دروغ برکت را از مملکت دور میکند. حفظ این پیمان، سیاوش را از پشتکردن به کاووس شاه و سرزمین پدری ناگزیر میکند و سرانجام به مرگ او میانجامد. وفاداری بسیار سیاوش به عهد با افراسیاب، دربارة ندادن گروگانها به پدر و نشکستن پیمان خود حتی با دشمن، پیوند سیاوش را با مهر و دستور دادهشده در مهریشت، بیشازپیش تقویت میکند.
مهر در باورهای کهن، ایزدی دوسویه است و پیوند او «با شهریاری ـ که برخاسته از پیوستگی او با پیمان است ـ او را به یک سازنده و درعینحال ویرانکنندۀ پادشاهان تبدیل کرده است» (اسماعیلپور، 1387: 147)؛ بنابراین پیروان مهر و بهویژه پادشاهان که نمیخواهند دچار خشم مهر شوند، به خواستۀ او مبنیبر پیمانداری عمل میکنند. در سراسر مهریشت چنین آمده است که مهر همواره با یاری پیروان راستین خود، راستگویان را بر دروغگویان و پیمانداران را بر پیمانشکنان پیروز میکند. شاید با این امید است که سیاوش بر پیمان خود استوار است و به سبب پایداری بر آرمانی جان میبازد که بسیار به آن ایمان دارد.
از سوی دیگر «چهار پایۀ آیین مهری بر برادری، برابری، نورگرایی و صلح کل استوار بود» (فرخزاد، 1386: 397) و عهدنامۀ میان دو کشور، مهمترین و اساسیترین پیمان به شمار میرفت. شاهی که پیمان خود را بشکند و عهدنامه را نقص کند، سراسر کشور خود را در معرض خشم مهر قرار داده و سبب نابودگری است: «مهردورج [دشمن مهر] سراسر کشور خود را ویران کند، فرومایهای که فریبکارانه پیمان خود را شکسته است» (توبینگن، 1393: 64). سیاوش با عهدی که از جانب کیکاووس بسته خود را در برابر جان گروگانان مسئول میداند و در پی آن است که از جنگی تازه جلوگیری کند و میان دو سرزمین صلح برقرار شود.
یکی دیگر از نشانههایی که سیاوش را به آیین مهری پیوند میدهد، پیشگویی با نجوم است. «آیین میترا آیینی نجومی است که بر بنداد باورداشتهای مغان کیهانشناس بنا شده است» (فرخزاد، 1386: 460) و «نجوم و اختربینی جزء مهمی از بدنۀ معرفتشناسی میتراپرستی است و بدون آن، درک آموزهها ممکن نیست» (اولانسی، 1387: 28). پیشگویی در بخشهای مختلف از داستانهای شاهنامه، ازجمله داستان سیاوش، میتواند تحت تأثیر بخشی از باورهای این آیین باشد.
پیوند و شباهت آزمون گذر از آتش در آیین مهر
در داستان سیاوش، پس از آنکه سودابه از کامجویی ناکام میماند، به سیاوش تهمت میزند و کاووس ناگزیر برای تشخیص گناهکار از بیگناه، آزمون عبور از کوه آتش را پیش روی سیاوش قرار میدهد. پیوند آزمون گذر از آتش با آیین مهر، از دو جنبه درخور بررسی است: فرّهمندی سیاوش و آزمون ورود به آیین مهری.
چنانکه پیشتر اشاره شد، سیاوش فرّهمند است و در باورهای اسطورهای، ایزد مهر به او فرّ بخشیده است. به سبب آنکه «گوهر فرّه، از آتش است و سیاوش چون پادشاهی فرّهمند و بافرّه است؛ پس از جنس آتش است و درنتیجه آتش او را نمیسوزاند» (اتونی، 1389: 67). در روایتی مشابه از اسطورۀ زایش زرتشت چنین آمده که زرتشت نیز از صاحبان فرّه است و در ماجرای تولدش همین فرّهمندی، او را از آسیب حفظ میکند. این روایت در دینکرد و زادسپرم و زرتشتنامه نیز بیان شده است (ر.ک: آموزگار و تفضلی، 1386: 92 و 37). آتش، از جنس راستی است و سیاوش نیز مرد راستی است؛ به همین سبب با پیروزی کامل از این آزمون بیرون میآید.
افزونبر پیوندی که آتش با باورهای زرتشتی داشته، در آیین مهر نیز از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است؛ «طبق معتقدات میترایی، آتش علت نخستین و مظهر آن، میترا بود» (مهرین، 1380: 124). از یکسو «مهرپرستان اصل انجام وظیفه، مردانگی، تحمل رنج و سختی و رعایت انضباط را تعلیم میدادند» (همان: 135) و از سوی دیگر در نزد پیروان این آیین، مراحل و آزمونهای چندگانۀ دشواری وجود داشت. هر نوآموزی که میخواست به آیین مهریان درآید، باید این آزمونهای دشوار را پشت سر میگذاشت. در نزد ایرانیان کهن نیز «آزمون وَر» یکی از شیوههای رایج تشخیص بیگناه از گناهکار بود؛ «وَر سرد» با آب زهرآلود و «وَر گرم» با آتش سوزان انجام میشد (ر.ک: معین، 1384: 177). گذشتن سیاوش از آتش، بازتاب یکی از همین آزمونهاست که یادآور آزمون ورودی در آیین مهری است. این آزمون، «آزمون چال» نامیده میشود که «از آن به عنوان آزمون اولیه [ورود به کیش مهر] استفاده میکردند» (هیلنز، 1385: 230). در نزد مهرپرستان تعمید مرسوم بود؛ آنها با آب و آتش تعمید میدادند؛ آزمون «وَر» نیز با گذشتن از آتش همراه بود و این آزمون با تعمید مهریان میتواند در پیوند باشد (ر.ک: مهرین، 1380: 126-124). گذر سیاوش از آتش آزمونی دشوار است که پس از پشت سر گذاشتن آن، سیاوش تولدی دوباره مییابد؛ بنابراین ناپاکان در آتشسوزی و گذر از آتش میسوزند؛ اما پاکان گویا در چشمهای شستوشو میکنند و در آسایشاند. سیاوش نیز صداقت راستین و پیمانداری و پاکدامنی خود را با پذیرش و انجام آزمون گذر از آتش به اثبات رساند.
سیاوش و پیوند او با کمانداری در آیین مهر
یکی دیگر از پیوندهایی که سیاوش را با آیین مهری و مهر نزدیک میکند، کمان و هنر کمانداری اوست. در اوستا آمده است که در گردونۀ مهر، هزارن کمان وجود دارد که زه آنها به گَوَسنَ (نام جانوری که از رودۀ آن زه میساختند) زینت داده شده است. تیری که از کمان مهر پرتاب میشود با سرعت نیروی خیال بهسوی دشمنان نشانه میرود. کمان از لوازم اقتدار این ایزد قدرتمند اسطورهای است و توان این ابزار برای اهداف او به کار میرود: «در گردونۀ مهر فراخچراگاه، هزاران کمان خوشساخت هست. ... تیر از این کمانها به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و سر دیوان پرواز گیرد» (اوستا، 1382: 384). در تندیسهایی که از مهر یافت شده است، «کنار میترا [مهر]، نقش یک خنجر، یک کمان و یک ترکش دیده میشود» (رضی، 1381: 391). شاید به همین سبب است که هرگز پهلوانی با گرایشهای مهری، به وسیلۀ تیرِ کمان کشته نمیشود و یا انتقام کشتهشدن پهلوان مهری مانند رستم با تیر و کمان گرفته میشود.
آنجا غذای کمان، آتش است؛ زیرا اگر کمانی کژی یابد، برای جلوگیری از فسادش، آن را با آتش درست و راست میکنند (ر.ک: کیا، 1387: 86). در کهنترین سرودهای هندی نیز تیر کمان به آگنی، خدای آتش، منسوب است و چوب کمان را از درختی میسازند که ریشۀ آن از آتش آگنی است؛ به همین سبب است که میتوان گفت هم کمان و هم تیر، طبعی آتشین دارند. آگنی، حمایتکنندة جنگاوران و شکستناپذیر معرفی شده است؛ او جنگجویان آریایی را یاری میدهد (ر.ک: ریگودا، 1385: 112-115).
در شاهنامه اینگونه دریافت میشود که پهلوانان مهری برای نشاندادن پیوندشان با آیین مهری، بیشتر به کمان و کمانداری منسوب میشوند. سیاوش نیز یکی از پهلوانان شاهنامه است که در بیان رزمآوریهایش، مهارت کمانداری او وصف شده است؛ ازجمله در صحنۀ تیراندزی سیاوش با گرسیوز، این چیرگی آشکار است:
سیاوش سپر خواست گیلی چهار |
|
دو چوبین و دو ز آهن آبدار |
کمان خواست با تیرهای خدنگ |
|
شش اندر میان زد سه چوبه به چنگ |
یکی در کمان راند و بفشارد ران |
|
نظاره به گردش سپاهی گران
|
سیاوش و پیوند او با اسب در آیین مهر
اسب در مفهوم اسطورهای آن از دیگر پیوندهایی است که سیاوش را به آیین مهری نزدیک میکند. برای درک این پیوند، ذکر جایگاه اسب در اسطورههای ایران و پیوند او با مهر ضروری است. «اسب در اساطیر ایرانی، از جایگاهی ویژه برخوردار است و یکی از نمادهای خورشید نیز به شمار میرود» (هیلنز، 1385: 254). هیلنز بر این باور است که «کهنالگوی توتمیک اسب، در نقش سیاوش است؛ اگرچه نامی از سیاوش نیست» (همان: 361). اسب، یکی از توتمهای حیوانی در نزد ایرانیان است. برای پیوند سیاوش با اسب و مراسم توتمیک، نشانههای بسیاری وجود دارد. این پیوندها در باورهای کهنسرزمین خوارزم به اوج خود میرسد. در باور این مردم «هر خوارزمی بعد از مرگ، سیاوش میشد و در آیینهای کهن، سیاوش را به شکل اسب ترسیم میکردند» (همان: 329).
در شاهنامه نیز حضور اسبهای اسطورهای مانند رخش و شبرنگ در کنار پهلوانانی مانند رستم و سیاوش دیده میشود. رخش، اسبی بیهمتاست که همزمان با رستم زاده میشود و با مرگ صاحبش زندگی او نیز پایان مییابد. اسب سیاوش نیز همراهی است که تا آخرین لحظه در کنار صاحبش قرار دارد. سیاوش به کمک همین اسب از آزمون آتش پیروز به در میآید:
سیاوش بر آن کوه آتش بتاخت |
|
نشد تنگدل جنگ آتش بساخت |
ز هر سو زبانه همیبرکشید |
|
کسی خود و اسب سیاوش ندید |
یکی دشت با دیدگان پر ز خون |
|
که تا او کی آید ز آتش برون |
چن او را بدیدند برخاست غو |
|
که آمد ز آتش برون شاه نو |
اگر آب بودی مگر تر شدی |
|
ز تری همه جامه بیبر شدی |
چنان آمد اسپ و قبای سوار |
|
که گفتی سمن داشت اندر کنار
|
گفتنی است، در باورهای اساطیری، گردونۀ مهر را اسبانی تندرو میکشند: «آنکه اسبان سپید، گردونهاش را میکشند» (اوستا، 1382: 368). افزونبر آن، مهر به همپیمانان خود اسبانی تندرو و توانا میبخشد و از همین روست که در اوستا چنین آمده است: «مهر فراخچراگاه، آنکس را که اهل مهردورج (پیمانشکنی) نباشد، اسبان تیزتک میبخشد» (همان: 490). از همین جاست که در باورهای اسطورهای، مهر بخشندۀ اسبانی تواناست و اسب توانمند سیاوش را از بخشش مهر میتوان دانست. به هر روی سیاوش اسبی بیهمتا دارد که در سختیها او را یاری میکند. او پیش از مرگش از اسب خود میخواهد که تنها در رکاب کیخسرو درآید تا کیخسرو انتقام او را بگیرد:
بیاورد شبرنگ بهزاد را |
|
که دریافتی روز کین باد را |
خروشان سرش را به بر درگرفت |
|
لگام و فسارش ز سر برگرفت |
به گوش اندرش گفت رازی دراز |
|
که بیداردل باش و با کس مساز |
چو کیخسرو آید به کینخواستن |
|
عنانش تو را باید آراستن |
از آخر ببر دل بهیکبارگی |
|
که او را تو باشی به کین بارگی
|
سیاوش و پیوند او با پاداش واپسین و کینخواهی در آیین مهر
سیاوش مانند مهرباوران مرگ را پایان زندگی نمیداند؛ زیرا مهریان باور داشتند که گوهر ایزدی در خود فرد جای دارد و زنده میماند؛ آنان به پاداش و کیفر پس از مرگ نیز باور داشتند (کومن، 1386: 151). «امیدهای فراسوی گور که دین مهر به پیروانش میآموخت، یکی از رازهای نیرومند در این روزگار پرآشوبی بود که نگرانیِ آن سوی جهان، همه را در بیم فروبرده بود» (همان: 154). در شاهنامه نیز از دژی با نام «گنگ دژ» یاد میشود که سیاوش با یاری فرّ و نیروی آسمانیاش آن را بنا کرده است و اینگونه توصیف میشود:
که چون گنگ دژ در جهان جای نیست |
|
بدانسان زمینی دلارای نیست
|
این دژ در باورهای اسطورهای و متون کهن، جایگاه بسیار ویژهای دارد و «بنابر نقل بندهشن و دینکرت، رستاخیز ایران از این دژ آغاز خواهد شد» (صفا، 1392: 513).
با این همه برای استخراج نمونههایی از باورهای مهریان دربارۀ مرگ در شاهنامه سه مشکل وجود دارد: نخست آنکه اعتقاد به جهان پس از مرگ، باوری مشترک در نزد برخی از آیینها و همة ادیان الهی است؛ ازاینرو به نمونهای در شاهنامه نمیتوان اشاره کرد و آن را تنها به یک تفکر ویژه نسبت داد. همانطور که ادیان الهی و «زرتشت معتقد به روز رستاخیز، داوری پاداش و مجازات بود[ند]، این عقیده در مهرپرستی هم ادامه یافت. مهرپرستان معتقد بودند همه با همین گوشت و پوستی که در این دنیا دارند، در آن دنیا از نو زنده خواهند شد و میترا از آسمان فرود خواهد آمد و آدمیان را از قبرهاشان بیدار خواهند ساخت» (مهرین، 1380: 126). از سوی دیگر فردوسی در روزگار خود، با وجود پرواهای بسیاری که در گفتار داشت، بهآسانی نمیتوانست از باورهای کهن سخن گوید. البته «فردوسی مطلب خود را ابداع و ابتکار نکرده؛ بلکه از مآخذ قدیم برداشته است و مقایسۀ داستانهای مذکور با اساطیر سایر ملل نیز قدمت و اصالت آنها را بر ما ثابت میکند و ما هنگام ذکر ریشه و بنیاد داستانهای حماسی ایران، عین این کیفیات و مطالب را در روایات قدیم در باب پهلوانان خواهیم دید» (صفا، 1392: 198-197). فردوسی شرایط روزگار خود را از نظر دور نداشته و با دشواریهایی نیز روبهرو بوده است. آیدنلو نیز بر این باور است که در سنت ادبی ایران از هزار سال پیش تاکنون فردوسی و شاهنامه جایگاه بسیار نمایان و انکارناپذیری دارند و کمابیش همگان به شکوهِ کلام و ارزشهای شاهکار فردوسی معترف بودهاند و هستند؛ اما از دیدگاه عقیدتی و دینی گاهی برخی ادبا و علما در بخشهای زمانی گوناگون، موضوع داستانهای شاهنامه را به سبب وابستگی آنها به ایران پیش از اسلام نکوهیده و از توجه به آنها پرهیز دادهاند (ر.ک: آیدنلو، 1390: 232-231).
دوم آنکه آیین مهری برخلاف برخی از آیینهای کهن، متون روشنی مانند اوستا و ریگ ودا ندارد که میترائیسم را با زرتشتیگری و یا تفکرات ودایی بتوان سنجید. از سوی دیگر «دسترسی به سرگذشت مهر و چگونگی دین مهر به علت از میان رفتن مدارک و آثار آن بسیار دشوار است؛ اما با وجود این، پژوهش دانشمندان بخشی از زندگینامۀ مهر و پایههای دین مهر و فراز و فرود آن را روشن میکند و برای آگاهی میباید خود کتابها و پژوهشها را خواند و بررسی کرد» (وحیدی، 1360: 63).
سوم آنکه در نمونههای بسیاری، رگههایی از باورهای مهری را در آثاری با بنمایههای اساطیری و شخصیتهای اسطورهای میتوان یافت. برای نمونه استاد بهار دربارۀ شخصیت کیخسرو، فرزند سیاوش، چنین میگوید: «لایۀ دیگر از زندگی کیخسرو این است که او از پیامبران مهری است و درحقیقت خورشید است...؛ بنابراین در شاهنامه میخوانیم که قبل از صعود به کوه در چشمه شستوشو میکند؛ ازآنجاکه طلوع و غروب خورشید را در آب میدانستند، میتوان چنین دریافت کرد که همراهان کیخسرو میپنداشتند او در آب رفته و باز باید از آب چشمه بیرون بیاید؛ بنابراین در اطراف چشمه همچنان منتظر او بودند:
خروشان بدان چشمه بازآمدند |
|
پر از غم دل و با گداز آمدند |
بر آن آب هرکس کآمد فرود |
|
همیداد شاه جهان را درود |
(فردوسی، 1369، ج5: 413)» (بهار، 1388: 171-170).
سیاوش در چرخ زندگی و حوادث آن گرفتار است؛ اما حاضر نیست به اصول اخلاقیای پشت کند که به آنها باور دارد. ازسویی «خود میتراس و زندگی و نبرد و رنج او میتواند بهترین الگو باشد برای انسانهایی که در چنبرۀ حیات افتادهاند؛ بنابراین نجاتبخشی میترایی ارتباط نزدیکی با اخلاقیات دارد. کامیابی روح پس از مرگ موقوف بر اعمال انسان است؛ اما همۀ اینها آیندۀ بالقوۀ نجاتبخشی برای مؤمن است» (اولانسی، 1387: 25).
شیوة انتقامگرفتن برای مرگ سیاوش، از پیوندهای دیگر او با آیین مهری است. ایزد مهر، وظیفۀ نظارت بر پیمان را بر عهده دارد. همانطور که او از پیمانداران حمایت میکند و آنها را یاری میرساند، با پیمانشکنان بهشدت برخورد میکند. همین دو جنبهبودن مهر، او را به ایزد انتقام تبدیل میکند. به بیان دیگر مهر کارکردی دوسویه دارد؛ از یکسو تجسم قداست پیمانها و یار و یاور پیمانداران است و از سوی دیگر خدای جنگ و دشمنی انتقامجو و سرسخت برای پیمانشکنان است (ر.ک: زنر، 1375: 142).
سیاوش را معادل ورونا (خدای آسمان در اندیشههایی ودایی) و همکار مهرایزد آوردهاند (حصوری، 1387: 48)؛ اما بهتر است برپایة شواهد اوستا و شاهنامه اینگونه برداشت شود که او از پیروان این ایزد اسطورهای است. به همین سبب است که سیاوش، جان خود را در راه وفای به عهد و پیمانداری میدهد و مهر، ابزار انتقام مرگ او را فراهم میکند. در اوستا آمده است کیخسرو از دَوراسپ (بانوایزد نگهبان چهارپایان) درخواست یاری میکند تا بر افراسیاب چیره شود و انتقام مرگ ناجوانمردانۀ سیاوش را بگیرد. دوراسپ نیز او را کامیاب میکند (ر.ک: اوستا، 1382: 349). آناهیتا، از ایزدبانوان در اسطورههای ایرانی است که دختر مهر به شمار میآید. او یکی دیگر از ایزدانی است که کیخسرو را برای پیروزی بر دشمنان و گرفتن انتقام سیاوش کامیاب میکند (ر.ک: زنر، 1375: 142).
در شاهنامه نیز کیخسرو برای گرفتن انتقام مرگ پدر سوگندهای سختی (مانند سوگند به خورشید) یاد میکند. او عهدی استوار میبندد و رستم و بزرگان را گواه و شاهد خود قرار میدهد:
چو بشنید زو شهریار جوان |
|
سوی آتش آورد روی و روان |
به دادار دارنده سوگند خورد |
|
به روز سپید و شب لاژورد |
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه |
|
به مهر و به تیغ و به دیهیم شاه |
که هرگز نپیچم سوی مهر اوی |
|
نبینم به خواب اندرون چهر اوی |
یکی خط بنوشت بر پهلوی |
|
به مشکاب بر دفتر خسروی |
گوا بود دستان و رستم برین |
|
بزرگان لشکر همه همچنین |
به زنهار بر دست رستم نهاد |
|
چنان خط و سوگند و آن رسم و داد
|
سیاوش و پیوند او با تشتر
در اوستا، مهر شهریار همۀ سرزمینها خوانده میشود و فرّهمندترین آفریدۀ اهورامزداست (ر.ک: اوستا، 1382: 490). تشتر نیز ستارۀ موکل باران است که به فرّهمندی ستوده شده است: «تشتر، ستارۀ رایومند (باشکوه) فرهمند را میستاییم» (همان: 331).
تشتر در فرهنگ اساطیر، ستارهای «آب سرشت» و «توانا» معرفی میشود که در نبرد با اپوش، دیو خشکسالی، به سه صورت مرد و گاو و اسب نمایان میشود (ر.ک: قلیزاده، 1388: 171). فرّهمندی عامل پیوند تشتر با مهر است؛ همچنین هموارکردن مسیر و راه تشتر در آسمان (که خویشکاری مهر به شمار میآید) مسئلة دیگری است که تشتر را به مهر پیوند میدهد: «مهر جلوۀ خورشید است که در آسمان، راه را برای تشتر هموار و مهیا میکند» (رضی، 1381: 367). در نگارهای از مهر نیز که بر سنگ حک شده است، تصویری از خرچنگ (نماد برج تیر و ستارۀ تشتر) دیده میشود. آن سنگنگاره، زادهشدن مهر را از تخم کیهانی نشان میدهد که در یک دست خود، مشعل و در دست دیگرش خنجری دارد که یادآور کشتهشدن گاو نیز هست (ر.ک: هیلنز، 1385: 125). شیوة زایش مهر از صخره نیز پیوند او را با آب تقویت میکند.
از اشتراکهایی که میان سیاوش و تشتر وجود دارد، تجسمشدن تشتر به صورت اسب است که با آیینهای سوگ سیاوش بیشباهت نیست. تشتر در مرحلۀ دوم نبردش به پیکر اسبی زیبا و سپید و زرنشان درمیآید و در برابر اپوش قرار میگیرد که به پیکر اسب سیاهی درآمده است و با او پیکار میکند (ر.ک: اوستا، 1382: 334). همانطور که در مراسم توتمیک، افزونبر آنکه سیاوش به صورت اسب تجسم میشود «مردمانی هستند که برای رسیدن به مقام سیاوش، به هیأت اسب درمیآیند» (هیلنز، 1385: 455).
مهر ایزدی است که با آتش در پیوند است؛ زیرا پیروان او از آتش آسیبی نمیبینند؛ یکی از جلوههای فرّه نیز آتش است. از سویی مهر که از صخره زاده شده، آبسرشت است؛ زیرا در باورهای اساطیری هند و ایران، ایزد مهر بهوجودآورندۀ باران بهشمار میآید و همچنین نمادی از صاعقه و توفان برای باروری و حاصلخیزی است (همان: 227). در باورهای اسطورهای، تشتر ایزدی آبسرشت و خدای موکل باران است. بازماندۀ باورهای اسطورهای در این دو چهره، در بازی کودکان بروجرد بهخوبی دیده میشود. این کودکان، هنگامیکه در بازی لیلی، از روی جهنم میپرند، این جمله را بر زبان میآورند: «آب ببار، آتیش ببر» و هیلنز بر این باور است که این جمله میتواند بیانگر پیوند این بازی با مراسم طلب باران باشد (ر.ک: همان: 411). در روایت شاهنامه نیز تنگناهایی برای سیاوش وجود دارد که گذر از آتش و تندادن به جنگهای ناخواسته بخشی از آنهاست و بیشباهت به مراحل نبرد اسطورهای اپوش و تشتر نیست؛ بهگونهایکه هیلنز، این روایات را نوعی دگردیسی از اسطورۀ نبرد تشتر و اپوش برای آمدن باران به شمار میآورد. در این داستان، او دیو خشکسالی را افراسیاب میداند و تشتر را با سیاوش پیوند میدهد (ر.ک: همان: 330).
کریستن سن بر این باور است که سیاوش خدای باروری است و کیخسرو نیز مانند او با افراسیاب که دیو خشکسالی است، میجنگد و طراوت و سرسبزی را به ایران برمیگرداند؛ زیرا افراسیاب هربار که به ایران روی میآورد، ایران گرفتار خشکسالی میشود (ر.ک: کریستنسن، 1381: 50)؛ بنابراین اگر ستارۀ سیاوش، همان ستارۀ باران باشد، میتوان گفت اسطورۀ اپوش و تشتر در این داستان تکرار میشود. همانگونه که این چهرههای اسطورهای در پیکرهای مختلفی نمود مییابند، در نمادهای مختلفی نیز میتوانند فرافکنی شوند. تشتر که در قالب مردی آشکار شده است، در نخستین نبردش از اپوش شکست میخورد، گویی سیاوش نیز در ابتدا با تهمت سودابه مغلوب او میشود؛ اما سرانجام با تندادن به آزمون آتش، بیگناهی خود را اثبات میکند (فردوسی، 1369: 237-234).
در دومین نبرد تشتر و اپوش، تشتر به پیکر «گاوی زرین شاخ» درمیآید و از پیشکشها و نذرهای پرستندگانش میپرسد (ر.ک: اوستا، 1382: 323). در این مرحله نیز نشانی از پیروزی تشتر نیست؛ سیاوش نیز نمیتوانست افراسیاب، نماد اپوش، را از بین ببرد و در این مرحله باید قربانی میشد؛ زیرا قربانی در اسطورهها، قدرت را افزون و پیروزی را قطعی میکند. افراسیاب، سیاوش را میکشد و همانگونه که اهریمن، گاو نخستین را از بین میبرد و از تخمۀ او چارپایان و ستوران پدید میآیند (ر.ک: همان: 1041)، در شاهنامه نیز سیاوش کشته میشود و از خون او درختی همیشه سبز میروید:
ز خاکی که خون سیاوش بخورد |
|
به ابر اندر آمد درختی ز گرد |
نگارید بر برگها چهر او |
|
همی بوی مشک آمد از مهر او |
به دی مه نشان بهاران بدی |
|
پرستشگه سوگوارن بدی
|
افزونبر آن پس از مرگ سیاوش، اسب او به کیخسرو میرسد:
لگامش بدو داد و زین بر نهاد |
|
بسی از پدر کرد با درد یاد
|
در سومین مرحله از نبرد تشتر و اپوش، هر دو به شکل اسب درمیآیند. تشتر اپوش را شکست میدهد و برکت و باران به سرزمین ایران بازمیگردد (ر.ک: اوستا: 326-325). سیاوش کار خود را ناتمام میبیند؛ بنابراین اسب خود را در کنار نیزه و زره، سه میراث برای کیخسرو، مینهد تا افراسیاب را نابود کند. کیخسرو نیز افراسیاب را نابود میکند و برکت و طراوت و سرسبزی را به ایران برمیگرداند. نکته اینجاست که فرزند سیاوش در این کار، اسب پدرش را به همراه دارد (ر.ک: فردوسی، 1369: 379-373). سرانجام کیخسرو کار ناتمام پدر را به انجام میرساند و افزونبر انتقام سیاوش، انتقام پاکی را از پلیدی میگیرد:
کنون من چو کین پدر را خواستم |
|
جهان را به پیروزی آراستم |
بکشتم کسی را کزو بود کین |
|
وزو جور و بیداد بد بر زمین |
به گیتی مرا نیز کاری نماند |
|
ز بدگوهران یادگاری نماند
|
نتیجهگیری
سیاوش، شخصیتی اسطورهای با بنمایههای کهن است که برای تحلیل آن افزونبر آیین زروانی، نشان آیینهای دیگری مانند آیین مهری نیز به میان میآید. در ادامه عوامل پیونددهندة سیاوش به آیین مهری برشمرده میشود.
فرّهمندی سیاوش نخستین عنصر اسطورهای است که سبب پیوند او با مهر میشود؛ زیرا ایزد مهر در اسطورهها دهنده و بازپسگیرندۀ فرّ کیانی است. سیاوش نیز شخصیتی دینیار و مهینیار است که با استفاده از همین موهبت، از آتش به سلامت میگذرد؛ از سوی دیگر این آزمون با آزمون چال (آزمونی برای ورود به آیین مهر) نیز شباهتهایی دارد.
مهر، ایزد پیمان نیز به شمار میرود و فرمان او به پیمانداران، حفظ پیمان است. سیاوش نیز با خویشکاریهای دینیاری و میهنیاری به خردورزی و اختیار پیوند میخورد و در همة مراحل زندگیاش، پیمانداری راستین است و هرگز پیمانش را نمیشکند؛ بهگونهایکه جان خود را بر سر پیمانش مینهد. سیاوش پیمانشکنی را نمیپذیرد؛ زیرا بر این باور است که با شکستن عهد شاهانه، بنیاد کشورش نابود میشود.
یکی دیگر از زمینههای پیوند سیاوش و مهر در هنر کمانداری اوست. کمان از لوازم قدرت مهر ایزد در اسطورههاست. مهر با این سلاح، پیروان خود را یاری میرساند و دشمنان را ناکام میگذارد. چنانکه در شاهنامه نیز آشکار است، سیاوش همواره در عرصۀ کمانداری هنرمندی چابک و توانمند و کامیاب است.
یکی دیگر از زمینههای پیوند سیاوش و مهر، در حیوان اسطورهای اسب جستوجو میشود. از یکسو اسب، حیوان توتمیک ایرانیهاست و در باورهای کهن اسطورهای، سیاوش در قالب اسب تجسم مییابد؛ از سوی دیگر مهر، اسبانی توانمند به پیروان خود میبخشد. به سیاوش نیز اسبی خردمند به نام شبرنگ بخشیده شده است. او با کمک این اسب از آتش به سلامت میگذرد و پیش از مرگ، آن را برای فرزندش به ارث میگذارد.
مهر ایزدی دوسویه است که در کنار دهشها و بخششهایش، خدای جنگ نیز به شمار میرود. سیاوش بر سر پیمانداری و در کمال راستی کشته میشود. به همین سبب مانند هر مهرپرست راستکرداری انتقام او گرفته خواهد شد. در اوستا نیز ایزدان دوراسپ و آناهیتا، کیخسرو را در انتقامگرفتن از افراسیاب کامیاب میکنند.
در کارکردی نمادین، اسطورۀ نبرد تشتر و اپوش را در داستان سیاوش میتوان بازیافت. همانطور که تشتر و اپوش در سه شکل متفاوت تجسم مییابند، در قالب نماد نیز میتوانند آشکار شوند. در بازیابی بر این پایه، تهمت سودابه به سیاوش یادآور نخستین مرحلۀ نبرد اپوش و تشتر است. در مرحلۀ دوم تشتر به شکل گاو درمیآید و گفتگوهای او با پیروانش، پیشکش و قربانی را ناگزیر میکند. در این مرحله سیاوش قربانی میشود. اهریمن در اسطورهها، گاو نخستین را میکشد و به همان صورت، افراسیاب نیز سیاوش را نابود میکند. در نبرد سوم اپوش و تشتر به شکل اسب درمیآیند و تشتر پیروز میشود و باران میبارد. در داستان سیاوش نیز کیخسرو با میراث پدر و اسب او، افراسیاب را از بین میبرد و باران و برکت را به سرزمینش برمیگرداند.