برگوش‌ها و بر‌چشم‌ها در شاهنامه و متون پهلوی و مقایسة آنها با یأجوج و مأجوج در روایات اسلامی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دکتری و عضو هیات علمی زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه پیام نور، ایران

چکیده

دو واژة «برگوش» و «برچشم»، نام موجوداتی اسطوره‌ای است. بسیاری از پژوهشگران آنها را به‌درستی نشناخته‌ و درنتیجه به‌اشتباه معرفی کرده‌اند. نویسنده در این جستار می‌کوشد تا با واکاوی چند منبع پهلوی و فارسی مانند درخت آسوریک، بندهش، یادگار جاماسپ، شاهنامه و برخی از فرهنگ‌ها، این موجودات را معرفی کند. درنتیجة این بررسی مشخص شد برگوش‌ها، همان گوش‌بستران، گوشوران یا گلیم‌گوشان هستند و کلمة «بزغوش» یا «بزگوش» دردست‌نویس‌ها و برخی از چاپ‌های شاهنامة فردوسی تصحیف کلمة برگوش است. با یک بررسی مقایسه‌ای میان مطالب منابع تاریخی و تفسیری فارسی در دورة اسلامی و مطالب روایت‌های پهلوی و شاهنامه آشکار شد این موجودات در صفت بزرگ‌گوشی و صفات دیگر با یأجوج و مأجوج یکسان‌اند و به گمان بسیار همان یأجوج و مأجوج در روایت‌های اسلامی هستند. در این نوشتار پس از یک بحث لغوی و پژوهش در متون فارسی و پهلوی، معنای کلمة برگوش معلوم شد و در مقایسه با آن برای برچشم نیز معنایی پیشنهاد می‌شود. همچنین ازنظر جغرافیایی به حوزة مشترک برگوش‌ها در روایت پهلوی و شاهنامه و یأجوج و مأجوج در روایات و منابع اسلامی اشاره خواهد شد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Bargoushes and Barchashm in Shahnameh and Pahlavi Texts and Comparing them with Gog and Magog in Islamic Traditions

نویسنده [English]

  • Ali Basiripour
Ph.D. Student and Faculty Member of Persian Language and Literature, Faculty of Literature, Payame Noor University, Iran
چکیده [English]

The present article analyzes some Pahlavi and Persian sources such as Asouric Tree, Bondehesh, Ayatkari Zamaspik (keep sake), Shahnameh, and also some dictionaries. For this purpose, the two terms of Bargoush and Barchashm which are the names of mythological beings and previous scholars made mistakes regarding introducing them, have been examined and clarified via using the mentioned sources. It becomes clear that Bargoushes are Goushvars or Gelim Goushs. Also,in this article, is shown that the words Bozghoush/Bozgoush in Ferdowsi’s Shahnameh is a rewording of the word ‘Bargoush’. With a comparative review of the materials in the historical and interpretive sources of Persian in the Islamic period and the contents of Pahlavi and Shahnameh narratives, it was shown that these creatures are the same as Gog and Magog from the viewpoint of having big ears. Probably, they are the Gog and Magog in Islamic texts. In this article, the meaning of Bargoush with a literal and exploratory discussion in Persian and Pahlavi texts is clarified and the meaning of Barchashm is suggested using an analogy. Also, the geographical areas of Bargoushes in the narrations of Pahlavi and Shahnameh and Gog and Magog in the traditions and Islamic sources have been mentioned.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Bargoush
  • Barchashm
  • Pahlavi Texts
  • Shahnameh
  • Gog and Magog

مقدمه

مطالعه و پژوهش در دانش اسطوره‌شناسی بسیار سخت است. پژوهشگر این حوزه باید با دقت و وسواس و تردید بسیار کنکاش کند. انجام کارهای تازه تنها با راهنمایی پژوهش‌های پیشین به انجام می‌رسد. دربارة این پژوهش باید گفت تاکنون تحقیق مستقلی دربارة این موضوع، باتوجه‌به همة جوانب و مطالعة همة متون بررسی‌شده در این جستار، ارائه نشده است. باتوجه‌به منابع موجود، موجودات اسطوره‌ای برگوش‌ها و برچشم‌ها، نخستین‌بار در متونی به زبان پهلوی آمده‌اند؛ دو پژوهشگر نامبرده در جایگاه مترجمان متون پهلوی، در ترجمة خود، این موجودات را به‌طور کامل معرفی نکرده‌اند. در این نوشتار نظریه‌های مهرداد بهار و ماهیار نوابی در یک موضوع، با ذکر نام ایشان آمده است؛ زیرا این دو، تنها کسانی هستند که در این باره، آن هم به‌طور غیرمستقل و جزئی و در ذیل آثار دیگرشان پژوهش کرده‌اند.

پیشینة پژوهش

ازنظر زمانی، مهرداد بهار و ماهیار نوابی نخستین پژوهشگرانی هستند که بخشی از کارشان با این مقاله ارتباط دارد. مطالب این پژوهشگران به‌ترتیب در کتاب‌های پژوهشی در اساطیر ایران (بهار، 1362: 144) و ترجمة درخت آسوریک (1346: 74-73) آمده است و در این مقاله نیز به آنها استناد می‌شود. در مقالة «بزگوش در شاهنامه» (عریان، 1374) دربارة بخشی از این موضوع صحبت شده است. این مقاله در مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی در دی‌ماه 1369 به کوشش غلامرضا ستوده، انتشارات دانشگاه تهران، در صفحات 501-497 به چاپ رسید. نویسنده در این مقاله به تصحیف بزگوش و برگوش در شاهنامة فردوسی اشاره می‌کند و البته گفتنی است چیزی به سخنان دکتر بهار و ماهیار نوابی نمی‌افزاید؛ بنابراین بایسته و لازم بود پژوهش مستقل و فراگیری در این باره انجام شود.

ضرورت و اهداف پژوهش

دو کلمة برگوش و برچشم، نام موجوداتی اسطوره‌ای است؛ پژوهشگران پیشین در شناخت و معرفی درست و دقیق آنها اشتباه کرده‌اند؛ بنابراین ضرورت‌ دارد با‌تکیه‌بر متون مهمی که در آنها از این موجودات یاد شده است و باتوجه‌به اسناد موجود دیگر، ابتدا این دو واژه ازنظر لغوی تبیین شوند. درواقع تبیین لغوی این کلمات به تصحیح و ترجمة متونی کمک ‌می‌کند که این واژه‌ها در آنها به ‌کار‌ رفته است؛ از سوی دیگر با‌توجه‌به شواهد موجود، ارتباط‌هایی بین برگوش‌ها و برچشم‌ها در متون پهلوی با یأجوج و مأجوج در آثار و روایت‌های دورة اسلامی وجود دارد. شناخت و کشف این روابط به گشودن مسئله‌ای مشترک در متون پهلوی و آثار و روایات اسلامی کمک خواهد کرد. کمک به کامل‌شدن فرهنگ‌های لغت فارسی که این مدخل‌ها را ندارند، از اهداف دیگر این مقاله است.

بحث

برگوش و برچشم در متون پهلوی و شاهنامه

در منظومة درخت آسوریک1در ابیات نود تا نود و چهار، از موجوداتی سخن می‌رود که بُز (یکی از دو طرف مناظره در منظومه) ادعا می‌کند این موجودات از او (بز) شیر می‌نوشند و زندگی آنها به وجود پراهمیت او وابسته است. از توضیحات بُز چنان بر‌می‌آید که این جاندارن، یک‌وجبی و برچشم‌اند؛ چشمهایشان برآمده است و سرشان به سر سگ شبیه است؛ ابروانی مانند ابروی انسان دارند و برگ درخت می‌خورند: «مردمانی نه از یک نژاد که می‌مانند در سراسر بوم/ یک‌وجبی و برچشم که چشمشان برآمده است./ سرشان به سگ ماند و بروگشان ماند به مردمان/ که برگ درخت خورند از بز شیر دوشند/ هم این مردمان را زندگی از من است» (درخت آسوریک، 1346: 74-73).

در کتاب ارزشمند بندهش (زندآگاهی)2 در بخشی که از چگونگی مردمان صحبت می‌شود، از این موجودات نیز سخن می‌رود: «... روی‌هم بیست و پنج گونه مردم از تخم کیومرث بود؛ زمینی، آبی، برگوش و برچشم، یک‌پا و آن نیز که مانند شب‌کور پر دارد و...» (فرنبغ دادگی، 1387: 83).

در کتاب یادگار جاماسپ3 نیز از این موجودات صحبت شده است: «گشتاسپ‌شاه پرسید که بوم و زمین ایشان، ورچشمان و ورگوشان، دوال‌پایان و تستیگان و سگ‌سران چگونه است؟ به نیمی اورمزدی باشند یا به نیمی اهریمنی؟» (G.Messina، 1939: 52).

در اینجا نیز ورچشمان و ورگوشان جزو دو دسته از موجودات اسطوره‌ای قرار گرفته‌اند. در شاهنامة فردوسی نیز در دو جا از این موجودات سخن رفته است که در هر دو، برگوش به‌طور تنها و بدون برچشم، در جایگاه اسم مکان به کار رفته است. فردوسی در پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران می‌گوید:

وز آن روی سگسار تا نرمپای
ز برگوش تا شاه مازندران

 

چو فرسنگ سیصد کشیده سرای
رهی زشت و فرسنگهای گران4
                  (فردوسی، 1386، د3: 36)

این کلمه یک‌بار هم در داستان خاقان چین، در بیت 1759 به کار رفته است:

ز برگوش و سگسار و مازندران

 

کس آریم با گرزهای گران
                             (همان، د2: 212)

برای دریافتن معنی دقیق برچشم و برگوش (در بعضی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌های شاهنامه، بزگوش آمده است) و شناختن آنها، همچنین برای درک کیفیت چهره و ساختار پیکرشان، باید در متونی پژوهش کرد که در آنها به هر ‌شکلی از این موجودات صحبت شده است. در ادامه نظریه‌های پژوهشگران پیشین در این باره ارائه می‌شود.

مهرداد بهار در بخش سیزدهم کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، قسمت‌هایی از بندهش را با موضوع دربارة چگونگی مردمان ترجمه کرده است. او در توضیح برچشم و برگوش چنین می‌گوید: «برگوش و برچشم به معنای آن است که گوش و چشم این مردمان بر سینه‌شان بوده است؛ بر به معنای سینه» (بهار، 1362: 144)؛ سپس برای شاهد گفتار خود، ابیات درخت آسوریک را ترجمه کرده است: «در درخت آسوریک چنین می‌آید: کوه به کوه شوم سرزمین کشور بزرگ را/ از مرز هندوستان تا به دریای ورکش/ آنجایی که مردمی از نژاد دیگراند که در سراسر آن بوم ماندگاراند/ بدستی و سینه چشمی که ایشان را چشم بر سینه است/ سرشان به سگ ماند بر کوچکشان ماند به مردمان ...»5 (همان: 144).

ماهیار نوابی دربارة موجودات برچشم در حاشیة ترجمة خود از درخت آسوریک چنین می‌نویسد: « = ور = بر + چشم. مصرع بعد، توضیح کلمة برچشم است (که چشم به بر است)؛ اما مرادش از بر چیست؟ سینه یا بر به معنی بالا و برآمده؟ در جاهایی که از مخلوقات عجیب سخن به میان آمده (عجایب‌المخلوقات) و تصویر خیالی آنها را هم کشیده است، چشم بر سینه نیست. شاید چشم برآمده یا از حدقه درآمده بهتر از چشم بر سینه باشد» (درخت آسوریک، 1346، به نقل از ماهیار نوابی: 73). درمجموع مهرداد بهار برچشم را به معنی موجودی می‌داند که چشمش بر سینه است؛ اما ماهیار نوابی این سخن را نمی‌پذیرد. برای او دشوار است که برچشم را به معنی موجودی با چشمی بر سینه تصور کند و به همین سبب بر این باور است که «بر»، برآمده معنی می‌دهد و برچشم موجودی با چشم برآمده است. او دربارة معنی «بر» در کلمة برگوش نظری نداده است. در ادامه با شواهدی که در توضیح برگوش خواهد آمد، ثابت می‌شود که نظریة ماهیار نوابی به درستی نزدیک‌تر است؛ هرچند او در ترجمة خود از بیت درخت آسوریک کمی اشتباه کرده است.

برگوش و برچشم در فرهنگ‌ها

در فرهنگ‌ها نیز در این باره سخنانی به میان آمده است. در لغت‌نامة دهخدا مدخل برچشم وجود ندارد. فرهنگ‌های دیگر فارسی نیز در ذیل برچشم تنها برخی از شواهد بازمانده در متون پهلوی را بیان کرده‌اند. دربارة برگوش نیز در برهان قاطع ذیل ورگوشی چنین آمده است: «بر وزن سرگوشی، گوشوارة درازی را گویند که تا به دوش رسد» (خلف تبریزی، 1361: ذیل ورگوشی). دکتر معین در حاشیة آن افزوده‌ است: «در رشیدی ورگوش (بدون یاء) گوشواری که به گردن رسد» (همان: حاشیة ذیل ورگوشی). البته دهخدا نیز به بیان سخنان خلف تبریزی در برهان قاطع بسنده کرده است. در کتاب ذیل فرهنگ‌های فارسی،ذیل «برگوشه» چنین آمده است: «گوشواره‌ای که بر بالای گوش آویزند نه بر نرمة گوش؛ گوشوارة بالایین و زبرگوشی آویزة بالای گوش؛ گوشوارة بالایین» (رواقی و میرشمس، 1381: 57). گفتنی است توضیحات فرهنگ‌ها به شناخت واقعی این کلمات نمی‌تواند کمک کند. شاید از سخنان صاحب برهان و رشیدی بتوان چنین گمان برد که اگر ورگوشی نوعی گوشوارة بلند است که تا گردن می‌رسد، یعنی گوشواره‌های بزرگ و پهن، پس «ور» یا «بر» در ورگوش یا برگوش شاید به معنی بزرگی، درازی، پهنی و یا مانند این معانی و مفاهیم به کار رفته است؛ بنابراین می‌توان گفت برگوش به معنای بزرگ‌گوش یا پهن‌گوش است. ازنظر ریشه‌شناسی نیز به گمان بسیار، جزء اول این کلمات یعنی «بر»، صورت کوتاه «برگ = barg» و برگوش، فشرده‌شدة برگ‌گوش (با ترکیب دو گاف در یکدیگر) است؛ بنابراین برچشم نیز صورت فشرده‌شدة برگ‌چشم بوده که با گذشت زمان به این شکل درآمده است. درمجموع برگ در این دو ترکیب به پهنی و بزرگی گوش و چشم دلالت می‌کند و درنتیجه «بر» در اینجا نمی‌تواند به معنی سینه باشد تا برگوش و برچشم، گوش و چشمِ بر سینه معنا شود6 و البته در هیچ منبع و مأخذی هم به چنین موجوداتی اشاره نشده است. پس اگر با احتیاط، معنای گفته‌شده پذیرفته شود، برچشم نیز نه موجودی با چشمِ بر سینه، بلکه موجودی با چشم‌هایی بزرگ است. برای دریافت نتیجة مفید باید متون تاریخی با دقت بررسی شود.

مقایسة برگوش و برچشم با یأجوج و مأجوج در متون دورة اسلامی

فردوسی در جلد ششم شاهنامه در قسمت پادشاهی اسکندر، چند بار از موجودات گوش‌بستر یا گوشور سخن می‌گوید. گوش‌بستران با توضیفات فردوسی و آن هم از زبان مردم باختر، همان یأجوج و مأجوج هستند. برگوش‌ها، گوش‌بستران یا گوشوران با یأجوج و مأجوج در صفت بزرگ‌بودن گوش‌هایشان شریک‌اند و می‌توان گفت یک موجود اسطوره‌ای و بزرگ‌گوش هستند.

در شاهنامه وقتی اسکندر از خاور به باختر حرکت کرد:

به ره بر یکی شارستان دید پاک

 

که نگذشت گویی برو باد و خاک
                   (فردوسی، 1386، د6: 97)

 

ساکنان آن دیار به پیشواز اسکندر آمدند و اسکندر نیز آنها را نواخت؛ سپس از شگفتی‌های سرزمینشان پرسید:

بپرسید کایدر چه باشد شگفت

 

کزان برتر اندازه نتوان گرفت؟
                                         (همان)

 

آنان به اسکندر پاسخ می‌دهند که در آن سرزمین، از موجوداتی به نام یأجوج و مأجوج در رنج و سختی بسیار هستند:

 

ازین کوهسر تا به ابر اندرون
ز چیزی که ما را پی و تاب نیست

 

دل ما پر از رنج و درد است و خون
ز یأجوج و مأجوجمان خواب نیست
                                         (همان)

سپس ‌ظاهر اندام ‌و اعمال‌ یأجوج و مأجوج را توصیف می‌کنند:

همه روی‌هاشان چو روی هیون
سیهروی دندانها چون گراز
همه تن پر از موی و موی همچو نیل
بخسپند یکی گوش بستر کنند

 

زبان‌ها سیه دیده‌هاشان چو خون
که یاردشدن نزد ایشان فراز؟
بر و سینه و گوشهاشان چو پیل
دگر بر تن خویش چادر کنند
                                         (همان)

 

آنان از اسکندر می‌خواهند برای مشکلاتشان چاره‌ای بیندیشد و اسکندر به ساختن سد و نابودی یأجوج و مأجوج اقدام می‌کند.

در جای دیگری از پادشاهی اسکندر در شاهنامه، مردی گوش‌بستر از چگونگی وضعیت شهر استخوانی برای اسکندر توضیح می‌دهد. او می‌گوید: شهر استخوانی در آن سوی دریاست که بناهای آن را با استخوان پوشانده‌اند و بر ایوان‌های ساختمان‌هایش نقش‌هایی از افراسیاب و کی‌خسرو نگاشته‌اند. سپس به خواست اسکندر به آن شهر می‌رود و گروهی از پیران و جوانان آنجا را با جام‌ها و تاج‌های گوهر‌آگین نزد اسکندر می‌آورد. در اینجا نیز گوش‌بستر این‌گونه وصف می‌شود و این‌بار بنابر گفتة شاهنامه، گوش‌بستر نام انسان است:

پدید آمد از دور مردی سترگ
تنش زیر موی اندرون همچو نیل

 

پر از موی و با گوشهای بزرگ
دوگوشش به‌کردار دو گوش پیل
                                   (همان: 117)

اسکندر از او نامش را می‌پرسد و او در پاسخ می‌گوید:

بدو گفت شاها مرا باب و مام

 

همان گوشبستر نهاده است نام
                                         (همان)

همین گوش‌بستر در چند بیت بعد «گوش‌ور» نیز خوانده شده است که درخور مقایسه با سخنانی است که تاکنون دربارة ورگوش یا برگوش گفته شد؛ همچنین تأییدی بر ردکردن ترجمة «گوش بر سینه» برای برگوش یا ورگوش در متون پهلوی است.

افزون‌بر منابع تاریخی در تفاسیر قرآن کریم، قصص قرآن و انبیا و همچنین منابعی با عنوان عجایبالمخلوقات نیز از موجوداتی با گوش‌های بزرگ یاد کرده‌اند. وجه مشترک مطالب همة این آثار همان است که در ابیات شاهنامه در داستان اسکندر گفته شد. این موجودات بیشتر در این آثار از نوع انسان شمرده شده‌اند. گاهی نیز آنها را خارج از نوع بشر با گوش‌هایی بسیار بزرگ و پهن معرفی کرده‌اند. چنانکه پیشتر بیان شد، در ذکر تاریخ فتوحات اسکندر مقدونی، از این موجودات گاهی با نام یأجوج و مأجوج یاد شده است. در تفسیر آیات قرآن کریم،7 ذیل داستان ذوالقرنین نیز از آنها صحبت شده و این سخنان کاملاً سازگار با شکل ظاهری برگوش‌ها و توصیفاتی است که دربارة آنها بیان شده است. در ادامه به گفته‌های برخی از این منابع اشاره می‌شود.

در ترجمة تفسیر طبری در توصیف یأجوج و مأجوج چنین آمده است: «و بالای این یأجوج و مأجوج یک گز باشد و دو گوش دارند چندِ گوش پیلان، فراخ و بزرگ و یک گوش در زیر اوگنند و یکی بر پشت...» (طبری، 1329: 195).

توصیف طبری دربارة این موجودات کاملاً با توصیفات فردوسی شباهت دارد. البته تکرار توصیفات ترجمة تفسیر طبری در متونی مانند تفسیر ابوالفتوح رازی نیز آمده است که یا مأخذ هر دو شاهنامه بوده است و یا از منابع فردوسی در سرودن شاهنامه استفاده کرده‌اند: «امیرالمومنین علیه‌السلام گفت: بالای ایشان یک بدست بیش نیست... و به مانند چهارپای موی دارند براندام و پوشش ایشان موی است؛ از سرما و گرما به آن موی خویشتن را پوشیده دارند و گوش‌های بزرگ دارند یکی پرموی چون پشم گوسفند و یکی اندک موی؛ چون بخسبند لحاف کنند و دیگری دواج بسازند» (ابوالفتوح رازی، بی‌تا، ج3: 450).

بلعمی می‌گوید: «این یأجوج و مأجوج دو برادر بودند از فرزندان یافث بن نوح و پیغمبر و از پس طوفان آنجا به حدّ مشرق اوفتادند و پس آن دو کوه اندر قرارگرفتند و ایشان نسلی کردند و از پشت هریکی چندین هزار فرزند آمد و خلق بسیار شد و صورت ایشان صورت آدمیان است ولیکن بالایشان دو گز است و گوش‌هاشان چنان دراز است که بر زمین همی‌کشند و جامه بر تن ندارند و برهنه باشند و چون بخسپند، یکی گوش زیر کنند و یکی زبر خویش پوشند چون بستر و لحاف...» (بلعمی، 1388: 501).

در عجایب‌المخلوقات و غرایب‌الموجودات (عجایب‌نامه)، از آثار قرن ششم هجری، دربارة این موجودات چنین آمده ‌است: «یأجوج و مأجوج و ناسک و منسک از ترکان است... عمرو ابن عاص می‌گوید: از پیغامبر پرسیدند از حال ذوالقرنین. گفت غلامی رومی بود به ساحل مصر رسید؛ اسکندریه را بنا کرد؛ آنگه ملکی وی را بر هوا برد. گفت چه می‌بینی؟ گفت دو مدینه. دیگربار وی را ببرد. گفت چه می‌بینی‌؟ گفت یک مدینه. گفت آن عالم است و دیگر همه دریاست که محیط خوانند. آفریدگار همه عالم به تو نمود. قومی را دید روی سگان داشتند با یأجوج و مأجوج جنگ می‌کردند. قومی دیگر دید کوتاه با سگان جنگ می‌کردند و اجناس ایشان می‌دید؛ تا چهار هزار امت را بدید. قومی گوش فیل داشتند و هریکی عمر خود داند تا هزار چشم از اولاد خود نبیند، نمیرد» (همدانی، 1375: 230).

از گفته‌های همدانی می‌توان دریافت این موجودات بزرگ‌گوشی که گوش فیل دارند، غیر از یأجوج و مأجوج هستند.

در بسیاری از منابع کهن و جدید از این موجودات با حواشی و داستان‌هایی گسترده و با پیچ‌وتاب یاد شده است؛ اما متأسفانه هیچ‌یک از آنها برای شناخت معنای لغوی برچشم و برگوش گره‌گشا نیست.

در برهان قاطع ذیل واژة «گلیم‌گوش» آمده است که قدما گوش‌بستران را گلیم‌گوش نیز می‌خواندند و دقیقاً گلیم‌گوش را به‌جای گوش‌بستر به کار می‌بردند: «مردمی بوده‌اند مانند آدم؛ لیکن گوش‌های آنها به مرتبه‌ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف می‌کرده‌اند و آنها را گوش‌بستر هم می‌گویند» (خلف تبریزی، 1361: ذیل گلیم‌گوش).

محمد معین با بیان مطالبی از عجایب‌المخلوقات در ذیل گفتة صاحب برهان بر آن است که این موجودات بزرگ‌گوش را «منسک» می‌گفته‌اند و ازنظر جایگاه جغرافیایی و شکل ظاهریشان همان گوش‌بستران یا گلیم‌گوشان یا گوش‌وران (ورگوشان، برگوشان) بوده‌اند: «در عجایب‌المخلوقات (چاپ هند 1331ق ص584) آمده: گروهی بود که ایشان را منسک خوانند و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج و مأجوج بر شکل آدمی بودند و مر ایشان را گوش‌ها بود مانند گوش فیل، هر گوش مانند چادر باشد؛ چون خواب کنند یکی از دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند» (همان).

در همة منابعی که از برگوش‌ها یا ترکیبات مشابه آن (مانند گوش‌بستران، گلیم‌گوشان، یأجوج و مأجوج) یاد شده و در این پژوهش نیز به آنها اشاره شد، از برچشم سخنی به میان نیامده است. پیشتر به‌طور کوتاه دربارة برچشم چنین گفته شد که بهتر است این کلمه در مقایسه با برگوش به معنای بزرگ‌چشم معنی ‌شود. برچشم در متون پهلوی مانند بندهشن و یادگار جاماسب، در کنار برگوش آمده است و در این جستار با ارائة شواهد و مثال‌ها روشن شد برگوش به معنی بزرگ‌گوش است؛ همچنین با مقایسة اسناد دورة اسلامی مشخص شد یأجوج و مأجوج، همان برگوش‌ها و گوش‌بستران و یا گلیم‌گوش‌ها بوده‌اند و درستی این موضوع دریافت شد؛ بنابراین تا به دست آمدن سند یا اسناد دیگری در رد یا اثبات این موضوع، برچشم باتوجه‌به برگوش، به معنی بزرگ‌چشم یا برآمده‌چشم معنا می‌شود. 

نکتة پایانی اینکه چندین ‌بار، هم برگوش و هم یأجوج و مأجوج در منابع مطالعه‌شده در این مقاله به معنی اسم مکان به کار رفته است؛ یعنی برگوش به معنای جایی که برگوش‌ها زندگی می‌کرده‌اند و یأجوج و مأجوج به معنای مکانی بوده است که این موجودات در آن ساکن بوده‌اند. نسبت‌دادن جهت یا مکان جغرافیایی ویژه‌ای به این موجودات ممکن نیست؛ زیرا در هر دوره‌ای و یا در میان هر قوم و طبقه‌ای جهت و جای ویژه‌ای داشته‌اند؛ برای مثال «در قرون متوسطه، سوریان، بلاد تاتار را مأجوج نامیدند؛ لکن اعراب زمینی را که در میانة دریای قزوین و بحر اسود واقع است، مأجوج می‌نامیدند» (هاکس، 1349: 752)؛ «برخی سکیتیان را که به روزگار حزقیال در باختر آسیا ماندگار بودند مأجوج می‌دانند... پژوهشگران گویند این دو واژه (یأجوج و مأجوج) نام دو قبیله از قبیله‌های ماندگار در منچوری (چین شمالی) بوده است. بومیان منچوری از قبیله‌های مانچو Manchu (مأجوج) و توانگوtuangu  و یوچانگyuchang  (یأجوج) فراهم آمده بودند... اینان چین و ترکستان و مغولستان را گسترة تاخت و تاز خود می‌کردند تا دیوار بزرگ چین... ساخته شد» (ابن‌اثیر، 1370، به نقل از حاشیه بر ترجمه تاریخ ابن‌اثیر: 332).

نتیجه‌گیری

با‌توجه‌به شواهدی که از متون پهلوی و شاهنامه و دیگر متون تاریخی ارائه شد، دربارة برچشم‌ها، برگوش‌ها، گوش‌بستران... این نتایج به دست آمد:

الف) برگوش در متون پهلوی به معنی دارندة گوش‌های بزرگ و پهن است. جزء «بر» در برگوش به پهنی و بزرگی گوش موجودات برگوش اشاره می‌کند؛ به همین سبب می‌توان گفت برچشم موجودی با چشم‌های بزرگ است و این برخلاف سخن برخی از پژوهشگران است که برگوشان و برچشمان را موجوداتی تصور کرده‌اند که گوش و چشم بر سینه داشته‌اند؛ زیرا دست‌کم در پیشنهاد این معنی (دارندة چشم‌های بزرگ) برای برچشم یک قرینه و شاهدی وجود دارد.

ب) برگوش‌ها و برچشم‌ها موجودات اسطوره‌ای هستند که در متون یادشده در این مقاله، نامی از آنها بر جای مانده است. البته در متون تاریخی مانند شاهنامه، با نام‌های دیگری جزو انسان‌ها به شمار رفته‌اند.

ج) چنانکه از عبارات شاهنامه برمی‌آید، گوش‌بستران یا گوشوران با برگوشان در متون پهلوی مقایسه‌پذیر است و حتی هر دو را می‌توان یکی دانست. یأجوج و مأجوج در روایت‌های اسلامی نیز همان برگوشان یا گوش‌بستران یا گلیم‌گوشان بوده‌اند.

د) بزگوش که در برخی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌های شاهنامه به کار رفته است، تصحیف برگوش است و برگوش در شاهنامه، نامگذاری به شیوة ذکر حال و ارادة محل است؛ یعنی برگوش محل سکونت موجودات برگوش بوده است.

هـ) دربارة جهت جغرافیایی برگوش در شاهنامه به‌جز از روی گمان چیزی نمی‌توان بیان کرد. اگر پذیرفته شود که برگوش‌ها همان یأجوج و مأجوج هستند، پس با احتیاط، آنها را به جغرافیای یأجوج و مأجوج می‌توان منسوب کرد. برخی از منابع، محل یأجوج و مأجوج را شمال یا شمال شرق آسیا دانسته‌اند و یا چنانکه بیان شد، گلیم‌گوشان در گذشته به مشرق جغرافیایی منسوب بوده‌اند. با این توصیف گمان برده‌ می‌شود که برگوشان و... نیز موجودات اساطیری هستند که محل زندگی‌شان مشرق یا شمال شرق آسیا بوده است.8

 

پی‌نوشت‌ها

1. منظومه‌ای به زبان پهلوی با محتوای مناظره میان بز و درخت خرما، دربارة برتری یکی بر دیگری است.

2. کتاب دینی و تاریخی به زبان پهلوی است. مطالبی دربارة آفرینش و بعضی اطلاعات تاریخی و جغرافیایی دارد؛ اما بیشتر دربارة آفرینش جهان از آغاز تا انجام سخن می‌گوید.

3. یکی از نامه‌هایی است که پازندِ آن باقی مانده است و برای شناخت بسیاری از واژه‌های رایج، پراهمیت است.

4. بیت نخست در چاپ مسکو به این صورت است: وزان روی بزگوش تا نرمپای... و بیت دوم: ز بزگوش تا شاه مازندران... .

5. در ابتدای مقاله اختلاف ترجمة مهرداد بهار و ترجمة ماهیار بیان شد که درخور توجه است.

6. مانند مهرداد بهار. گفتنی است در گویش بختیاری تلفظی از برگوش به‌صورت بل‌گوش «» وجود دارد که بر دارندة گوش‌های خیلی بزرگ و پهن دلالت می‌کند؛ به‌طوری‌که از حالت عادی خارج شده باشد؛ چه انسان باشد چه غیرانسان؛ برای مثال بزهای معروف به نژاد افغانی که گوش‌های بزرگ و آویزان دارند، بل‌گوش نامیده می‌شوند. همچنین بوته‌ای محلی با برگ‌های بسیار پهن را و نیز آخرین مهرة دم حیوانات را که به نخستین مهرة کمر می‌رسد «بل دیم» = «bal dim» (دیم = دُم) تلفظ می‌کنند. آشکار است بل در این کلمات صورت کوتاه‌شدة بلگ (برگ) است که با فرضیة گفته‌شده دربار‌ة ریشه‌شناسی برگوش و برچشم یکی است. باتوجه‌به این نکته نظر ماهیار نوابی دربارة برچشم به درست‌بودن نزدیک است و برچشم نیز به معنی بزرگ‌چشم است.

7. منظور آیات 98-93 سورة کهف و آیة 96 سورة انبیاست که از یأجوج و مأجوج نام برده شده است.

8. شاهد این سخنان از ابوریحان بیرونی در التفهیم آمده است: «پارسیان به حسب مملکت‌ها به هفت کشور قسمت کرده‌اند. نخستین کشور هندوان... ششم کشور ترک و یأجوج و مأجوج... اقلیم پنجم از زمین ترکان مشرقی ابتدا کند و جای یأجوج اندر سد بسته و بر گروه‌های ترکان و قبیله‌های معروف از آن ایشان بگذرد« (دهخدا، 1352: ذیل یأجوج و مأجوج) همچنین ر.ک: (کتاب مقدس، تورات، 1845: 16، 307، 207)؛ (یعقوبی، 1366: 14)؛ (مجمل التواریخ و القصص، بی‌تا: 98)

1- قرآن کریم.
2- کتاب مقدس (1845). برگردان به فارسی فاضل‌خان همدانی و سایر علما، ادن برغ: دارالطباعه ثومس کنستبل.
3- ابن‌کثیر، عزالدین (1370). تاریخ کامل، برگردان سید محمدحسین روحانی، تهران: اساطیر.
4- ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (بی‌تا). روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، با ذیل محمد قزوینی، تهران: چاپ وزارت معارف.
5- بلعمی، ابومحمد بن محمد (1388). تاریخ بلعمی، تصحیح ملک‌الشعرا بهار، تهران: زوار، چاپ چهارم.
6- بهار، مهرداد (1362). پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: توس.
7- خلف تبریزی، محمدحسین (1361). برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، تهران: امیرکبیر.
8- درخت آسوریک (1346). ترجمه عباس ماهیار نوابی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
9- دهخدا، علی‌اکبر (1352). لغتنامه، تهران: سازمان لغت‌نامه.
10- رواقی، علی (1381) ذیل فرهنگ‌های فارسی، تهران: هرمس.
11- طبری، محمد بن جریر (1329). ترجمه تفسیر طبری، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: دانشگاه تهران.
12- عریان، سعید (1374). «بزگوش در شاهنامه»، کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (تهران دی‌ماه 1369)، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، 497-501.
13- فردوسی، حکیم ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دایره‌المعارف اسلامی.
14- فرنبغ دادگی (1387). بندهشن، گزارنده مهرداد بهار، تهران: توس.
15- مجمل التواریخ و القصص (بی‌تا). تصحیح ملک‌الشعرا بهار، تهران: کلاله، خاور.
16- مجموعه متون پهلوی (1897). گردآورندة جاماسب جی، جاماسب آسانا، بمبئی: بی‌نا.
17- هاکس، جیمز (1349). قاموس کتاب مقدس، تهران: طهوری، چاپ دوم.
18- همدانی، محمد بن محمود (1375). عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، ویراسته جعفر مدرس صادقی، تهران: مرکز.
19- یعقوبی، ابن واضح (1366). تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
20-  G.Messina , (1939) ,libroapocalittico persiano "Ayatkari zamaspik" Roma.