نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Some years ago, Bastani Parizi, in two issues of Hafizology (number eighth and ninth) introduced one of the virtuosic Hafiziologists (Majdzade Sahba) and his work on Hafez (a few words on Hafez and his poems) that both are ignored in research circles. Majdzade Sahba, the son of Majd al-Din Kermani (one of the elders of the Constitutional Revolution), has had a copy of Hafez’s collection and used it in his work. This version, based on Majdzade and other great figures like Bastani Parizi, Abbas Eghbal, Ghasem Ghani, and the ex-head of Isfahan archeology, is an exclusive one in having verses and aspects which were not in other versions of Hafez’s collections. Unfortunately, the fate of this current version is unavailable, but there are indications of this version in Majdzade’s work on Hafez, and Ghasem Ghani referred to one of them. But, there are remaining issues, some are unique and are in line with Hafez’s style and thought. The study of some aspects in this work, which to the best of the researcher’s knowledge, is based on the compatibility with other famous manuscripts and Hafez's stylistic reasons, which indicate the value of the remaining verses of this version.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
سالها پیش باستانی پاریزی در حافظشناسی ضمن معرفی جواد مجدزاده صهبا و کار او در باب حافظ و حق تقدم آن اثر نسبت به آثار دیگر ازجمله اثر غنی، از نسخهای یاد کرد که از آنِ صهبا بوده است. باستانی پاریزی در آن مقدمه آورده است که این مردِ بسیاردان، به آن نسخه اعتقاد کامل داشت و اشعاری که برای شاهد در اثر خود با عنوان سخنی چند در باب احوال و اشعار حافظ ذکر کرده، از آن نسخه بوده است. او در پاورقی بیان میکند که از سرنوشت این نسخه پس از مرگ صهبا بیاطلاع است و گمان میبرد این نسخه در دست داماد صهبا، محمود خلیلپور، باشد (ن. ک: باستانی پاریزی، 1367: 148‑146). باستانی پاریزی در این معرفی از اصل و نسب صهبا و تخصصهای او سخن میگوید و سرانجام پس از بزرگداشت صهبا و اثر و نسخة منحصربهفرد او، به نشر اثر صهبا دربارة زندگی حافظ میپردازد.
عباس اقبال نیز در مقدمهای که بر این اثر نگاشته است با تأییدِ فضل صهبا، بر ارزشمندی اثر و نسخة او تأکید میکند (همان: 155‑156). نیاز کرمانی نیز از بزرگانی است که اثر صهبا را ستوده است (همان: 154).
غنی در کتاب بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، هیچ اشارهای به فضلِ تقدم صهبا، در جایگاه اثری که تاحدی مقدم بر کار ایشان است، ندارد (!)؛ اما در یک جا، از نسخة بدون تاریخ صهبا یادی میکند که به نقل از رئیس ادارة باستانشناسی اصفهان، این نسخه را از روی گمان، به قرن دهم مربوط میداند (ن. ک: غنی، 1386: 206). او از بیتی در این اثر یاد میکند که در هیچ نسخهای از نسخههای دیوان حافظ نیست و در مدح ابواسحاق اینجوست:
پیش از این کین نه رواق چرخ ازرق برکشند |
|
دور شاه کامکار و عهد بواسحاق بود
|
شاید این بیت در عهد سختگیریهای امیر مبارزالدین و مبانی سیاسی آلمظفری، از دیوان حافظ سترده شده باشد و بیانگر آن است که این نسخه اصالتی کامل دارد و باید متقدمتر از گمان یادشده باشد. البته شاید هم پس از نابودی آلمظفر دوباره فضای نشر یافته است. بههرحال افزونبر خود مجد، تأیید بزرگانی مانند باستانی پاریزی، عباس اقبال، قاسم غنی، نیاز کرمانی و رئیس وقت باستانشناسی اصفهان، بیانگر هویت اصیل این نسخه است.
تنها نشانه و بازتابی که از نسخة نامبرده باقی مانده، همان وجه از اشعاری است که ایشان در کتاب یادشده در باب احوال و اشعار حافظ آورده و باستانی پاریزی در دو بخش با عنوان «سخنی چند در باب احوال و اشعار حافظ» در شمارة هشتم و نهم حافظشناسی آن را چاپ کرده است (ر. ک: مجدزاده صهبا، 1367، ج 8: 240‑163؛ همان، ج 9: 178‑237). همین تعداد ابیاتی که در آن اثر آمده است، ضبطهای درخور توجهی ارائه میکند که بیانگر اصالت آن نسخه است؛ بهطوری که برخی از نمونههای آن در تصحیحهای مشهور دیوان حافظ وجود ندارد؛ مثلاً در جامع نسخ نیساری که بزرگترین کار در زمینة نسخهپژوهی حافظ است، نشانی از همة ضبطهای این نسخه نیست؛ اما این نسخه اصالتی دارد که بهسادگی از کنار آن نمیتوان گذشت. همة این نکتهها اهمیت این نسخه را دوچندان میکند. در ادامه با بیان برخی از این نمونهها، دلایل مطلوب و صحیحبودن آن وجوه ارائه میشود و قضاوت پایانی بر عهدة حافظپژوهان خواهد بود. به این امید که روزی این نسخه یافت شود و در دسترس قرار گیرد، شاید با وجود آن نسخه، برخی از مشکلات دیوان حافظ گشوده شود.
2ـ بحث
در این بخش ابتدا ابیاتی از حافظ و وجوه آن در چاپهای مشهور بیان میشود که در اثر صهبا نیز وجود دارد. سپس تفاوت آن ابیات با ضبط نسخة صهبا بیان میشود و با دلایلی درونمتنی (نمونههای از دیوان حافظ) و برونمتنی (نمونههایی از شاعران دیگر) و سبک زیباییشناسی شعر حافظ، ارزش نسخة مجد بررسی خواهد شد.
2ـ1
در قطعهای که برای مادهتاریخ مرگ قاضی مجدالدین اسماعیل در نسخههای بررسیشدة این پژوهش وجود دارد، چنین آمده است:
ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف |
|
که برون رفت از این خانة بینظم و نسق |
کنف رحمت حق منزل او دان وانگه |
|
سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق |
برپایة این ضبط و وجه مشهور، «رحمت حق» معادل سال هفتصد و پنجاه و شش است. «کاف و الف» نیز برابر با بیستویکم است که مطابق با بیست و یک ماه رجب میشود. نافِ هفته نیز اگر اواسط هفته پنداشته شود، باید یکی از روزهای دوشنبه تا چهارشنبه باشد؛ اما باتوجهبه تقویم تطبیقی، بیستویکم رجب با ناف هفته (دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه) برابر نیست، بلکه با شنبه برابر است! (ن. ک: ووستنفلد و ماهلر، 1360: 152). بیشک نسخههای این ضبط، از پیشینههای نادرست ذهن کاتب سرچشمه گرفته است. گمان میرود کاتب، روز مرگ شاه ابواسحاق اینجو را که در بیت زیر به شکل «کاف و الف» آمده با خطای ذهنی یا بصری به بیت بحثشده داخل کرده است:
به روز کاف و الف از جمادیالاولی |
|
به سال ذال و دگر نون و حا علیالاطلاق
|
در نسخة صهبا بهجای وجه «کاف و الف»، «آخر روز» آمده است و آخرین روز رجب مطابق با تقویم تطبیقی، دوشنبه است (ن. ک: ووستنفلد و ماهلر، 1360: 152). اگر حتی ناف هفته بهطور سختگیرانه، سهشنبه گمان برده شود، باتوجهبه اینکه در تطابق روزهای هفته با ماهها و سالهای تقویمِ تطبیقی، امکان یک روز اختلاف هست (ن. ک: همان: مقدمه سی و سه)، سهشنبه آخرین روز رجب بوده است. درستی این وجه که بهسبب ذوقینبودن بیت، از تردید دستبرد کاتبان نیز خالی است، بیانگر اصالت نسخة صهباست.
در ابیاتی که صهبا از قصاید این نسخه میآورد نیز گاهی موارد ارجح دیده میشود؛ برای مثال به بیت زیر اشاره میشود:
پیامی آورد از یار و در پسش جامی |
|
به شادی رخ آن یار مهربان گیرد |
در نسخة صهبا، «ماه مهربان گیرد» ضبط شده است و زیبایی این ضبط، بهسبب تناسب مهر و ماه بر ضبط «یار مهربان» ارجح است.
2ـ2
ابیاتی که از غزلها نیز ذکر میشود، وجوه سودمندی دارد؛ برای مثال بیت زیر در همة تصحیحهای بررسیشدة حافظ و حتی در ذهن مأنوسان با دیوان او به این شکل مشهور است: 1
عزم دیدار تو دارد جان برلبآمده |
|
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما |
این بیت ازنظر معنایی و تألیفی، زیبا و بدون مشکل است؛ اما در نسخة صهبا به شکلی آمده است که افزونبر لطافت، پشتوانة سبکی و نسخهشناسی نیز دارد:
عزم دیدار تو دارد جان و بر لب آمده |
|
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
|
تنها در یکی از نسخههای نیساری، بیت به این شکل ضبط شده است که مشخص نیست چرا ایشان این وجه را در بخش اشتباهات و کمبودها آوردهاند؟! حال آنکه به نظر میرسد شکل درست بیت همین باشد؛ یعنی جان، عزم دیدار تو را دارد ازاینرو (معنای واو) بر لب آمده است... . بیشتر کاتبان هنگام نسخهنویسی، «واو» را نمینوشتند؛ محمدامین ریاحی بحث کاملی در این باب در کتاب گرانقدر خود، گلگشت، دارد (ن. ک: ریاحی، 1374: 170). در این باره نیز بیتردید «واو» نگاشته نشده است و بیت به همین شکل که در بیشتر دیوانها آمده، جا افتاده است. لزومی ندارد کاتب، واوی را بنویسند که موجود نبوده است. سرانجام باید گفت این «واو»، مفید معنا نیز هست و معنایی معادل «بنابراین، ازاینرو و درنتیجه» دارد. واوهایی از این قبیل با معانی دیگر در دیوان حافظ هست که شفیعی به نمونههایی از آن اشاره کرده است (ن. ک: شفیعی کدکنی، 1368: 12‑23) «واوِ» آخر در دو مصراع بیت زیر معنایی برابر با همین واو نامبرده دارد:
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست |
|
می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست |
راستگو نیز از نوعی واو در دیوان حافظ یاد میکند که ازقضا برای این بیت بسیار خوش میافتد و آن واو تفسیر است (ن. ک: راستگو، 1370: 69). نمونههایی از واوهای دیگر نیز هست که بهسبب پرهیز کاتبان در نوشتنشان به همان شکل، بدون واو، در چاپ دیوانهای حافظ وارد شده است؛ بیت زیر از این نوع است:
به صفای دل رندان صبوحیزدگان |
|
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند |
گمان میرود باید به شکل «رندان و صبوحیزدگان» باشد. عدهای برای توجیه خواندن «رندان صبوحیزدگان»، از مطابقت موصوف و صفت یاد کردهاند که در نحو عربی رعایت میشود؛ اما این موضوع در دستور فارسی خلاف قیاس است و شعر حافظ از آن به دور است. فقط در چاپ خانلری که به ضعف ضبط اول پی برده است، بیت به شکل «به صفای دل رندان که صبوحیزدگان...» آمده است، اما باتوجهبه توضیحات آمده وجهِ با «واو» درستتر و زیباتر مینماید.
2ـ3
در بیشتر دیوانهای تصحیحشدة حافظ، بیتی به این شکل آمده است:
صراحییّ و حریفی گرت به چنگ افتد |
|
به عقل نوش که ایام فتنهانگیز است |
عادت در خوانش نسخههای در دسترس، مثل نسخة مرحوم قزوینی و مرحوم خانلری، باعث شده است این بیت در ذهنها همین گونه نقش بندد و با تساهل و مدارا، برداشتی نیز از آن ارائه شود؛ اما اگر دقت شود پرسش و مشکلی در چنین تصحیحی مطرح است و آن اینکه نوشیدن صراحی به عقل ممکن است؛ اما اگر حریفی هم به چنگ افتد، باید به عقل نوشید!؟ نسخة صهبا وجه جالب و بدون مشکلی ارائه میکند:
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد |
|
به عقل کوش که ایام فتنهانگیز است
|
این وجه به گمان بسیار، وجه درست و منتخب حافظ بوده است و با آن، ضعف تألیف بیت زدوده میشود؛ همچنین این وجه با فضای به هوش بودن و عاقلانه رفتارکردن که در بیت اول غزل آمده است نیز تناسب کامل دارد:
اگر چه باده فرحبخش و باد گلبیز است |
|
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
گفتنی است حافظ تعبیری مثل «به عقل کوش» را برای به صدق کوش، به جبر خاطر ما کوش، به عشرت کوش، به عذر نیمشبی کوش و به صبر کوش نیز به کار برده است و «به چیزی کوشیدن» در معنای بر آن چیز همت گماردن رایج بوده است؛ برای مثال برای صبر در بیت زیر چنین آمده است:
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند |
|
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی |
بیتردید چون کاتبان، صراحی را دیدهاند یا شنیدهاند تعبیر «به عقل کوش» را چندان متناسب با مذاق خود ندیدهاند و آن را بهعمد یا ناخودآگاه به «به عقل نوش» تبدیل کردهاند؛ غافل از اینکه حریف نوشیدنی نیست! در مجموعِ نسخههای نیساری نیز تنها سه نسخه «به عقل کوش» دارد؛ ولی وجه انتخابی نیساری، بیشتر نسخهها (سی و دو نسخه) و همان «به عقل نوش» است. در چهار چاپ مشهورِ پژمان، خانلری، انجوی، بهروز و عیوضی، همگی «به عقل نوش» آمده است. سرانجام اینکه «کوش» متناسب با چنگ، ایهام تبادر گوش را در بیت ایجاد میکند. با این توضیحات با وجه «به عقل کوش» به این معنی است که اگر جام و همدمی برای عیش به دست آوردی عاقلانه رفتار کن، چون ایام فتنهانگیز و حاکمِ محتسب، تیز است. باتوجهبه فضای کلی غزل که گویی در گیرودارهای امیرمبارزالدینی سروده شده، این وجه ملایم است. ضمن اینکه با این وجه، طنزی از نوع طنزهای حافظ بر بیت حاکم است و آن اینکه، شراب زایلکنندة عقل است و اگر به دست کسی افتاد ناگزیر با نوشیدن آن، دیگر نمیتواند عاقلانه رفتار کند. این طنز نمونههایی در شعر حافظ دارد که بیت زیر از آن جمله است:
من و انکار شراب این چه حکایت باشد |
|
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد |
اما اگر وجه «به عقل نوش» در نظر گرفته شود، ضمن ایراد نامبرده که حریف را نمیتوان نوشید، این معنی برداشت میشود که شراب را با احتیاط و عاقلانه (در فضایی دور از چشم محتسب و عوامل او) بنوش و البته این معنا طنز موجود در وجه «به عقل کوش» را ندارد.
2ـ4
بیت دیگری در غزل ـ قصیدهای در مدح شاه منصور آمده است:
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه |
|
طاووس عرش میشنود صیت شهپرم |
بر ضبط بالا عیبی نیست؛ اما بیت در نسخة صهبا به شکل زیر بوده است:
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه |
|
طاووس عرش مروحه سازد ز شهپرم
|
بادبزنساختن از پر طاووس در درگاه پادشاهان و بزرگان رسمی است که سعدی نیز در گلستان به آن اشاره کرده است: «لبس ثمن پوشیده و بر بالش دیبا تکیه زده و غلامی پریپیکر با مروحة طاووسی بالای سرش ایستاده» (سعدی، 1381: 102) و خاقانی نیز در جایگاهی گوید:
به دست همت از خاطر برانم غم که سلطانان |
|
مگسرانها کنند از پر طاووسان بستانی |
ازقضا این غزل ـ قصیده در مدح منصور بن مظفر و دیوان اوست. بیت با این ضبط لطافتش دوچندان میشود و با فضای غزل متناسبتر است؛ طاووس ملایک که خود پر و بالهای زیبایی دارد، شهپر شاعر را مروحهای قرار میدهد و در بارگاه پادشاه در دست میگیرد؛ در این معنا شاعر در مفاخرهای برای ممدوح و خود، طاووس عرش (جبرئیل) را در بارگاه شاه با شهپر شاعر به شکل مخدومی شهپربهدست تصور کرده است. تحقیر عناصر آسمانی و عرشی برای بزرگکردن ممدوح و مفاخرات، سنتی ادبی است؛ حسن غزنوی نیز چنین میگوید:
طاووس ملایکه ز تو شاید |
|
گر چو عنقا در آشیان ماند
|
این معنا بسیار خیالانگیزتر از این است که آوازة شهپر شاعر به طاووس عرش رسیده است. سرانجام اگر یکی از دو وجه، تصویر دگرگونشده و اصلاحشدة ذهن حافظ باشد، بیتردید نسخة صهبا شکل اصلاحشدة دیگر نسخههاست. تصویر بادزدن پادشاه با پر طاووس آنگونه که شمیسا دربارة کلماتی مانند شیر و خورشید مینویسد، ترسیمکنندة فضای دربار نیز هست (ن. ک: شمیسا، 1388: 340).
در پایان این بخش باید گفت اصلاً شهپر شاعر کنایه یا استعاره از چیست؟ در شرحها تنها به ذکر معنای لفظی کلمة شهپر پرداخته شده است که بیتردید بسنده نیست؛ یا باید گفت شاعر خود را در بارگاه ممدوح پرندهای میداند که شهپرش چنین و چنان است و یا قلمی که شاعر برای نگاشتن شعر استفاده میکرده، از نوع پر بوده است و چون از آن قلم برای مدح ممدوح بهره برده، طاووس عرشْ آن پر ارزشمند را مروحة درگاه پادشاه کرده است که البته همین وجه اخیر درستتر مینماید.
2ـ5
در بیتی دیگر چنین آمده است:
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من |
|
گر لاغرم و گرنه شکار غضنفرم |
گویا بیت در صدر به شبلی، پسر شاهشجاع، و در عَجُز به سلطان غضنفر، پسر شاه منصور، اشاره دارد. مشکل مصراع دوم این است که چگونه یک نفر خود نمیداند شکار لاغر است یا نه و این تاحدی از فصاحت حافظانه به دور است. در نسخة صهبا، بیت به این شکل آمده است:
شبلالاسد به صید دلم حمله کرد و من |
|
گر لاغرم ولیک شکار غضنفرم
|
به این شکل، هم بیت فصیحتر و هم لطف ممدوح شاملتر است و اغراق بیت نیز بیشتر میشود؛ زیرا شاعر میگوید: لاغرم ولی لطف شامل شاه، مرا شکار خواهد کرد. حال آنکه بهطورکلی شکار لاغر مطلوب نیست. سعدی میگوید:
سعدی تو کیستی که در این حلقة کمند |
|
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم
|
در بیت نسخة صهبا بااینکه شاعر، صید لاغر است، همچنان ممدوح به او توجه دارد و این لطف ممدوح را نشان میدهد.
2ـ6
بیت دیگری به شکل زیر مشهور است:
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند |
|
سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی |
این بیت، خود بدل بیتی است که حافظ به دلایل اجتماعی و سیاسی روز، آن را تغییر داده است. همین بیت بالا در نسخة صهبا به شکل دیگری آمده است:
به شعر حافظ شیراز میگویند و میرقصند |
|
سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
|
نازیدن کسی به شعر حافظ، اندکی غریب مینماید؛ اگر نازیدن در معنای عشوهکردن باشد نیز باز دور از نظر است که کسی برای شعر حافظ، عشوهگری کند. شاید بهسبب نامفهومی و نامطلوبیِ همین وجه است که در نسخههای نیساری و خانلری این بیت به شکلهای متفاوتی ضبط شده است و کاتبان آن را بسیار تغییر دادهاند؛ تنها پنج نسخة نیساری، شکل منتخب متن ایشان را (میرقصند و مینازند) دارد و وجه نسخة صهبا را نیز اصلاً آن را ندارد. همچنین هیچیک از سه چاپ بررسیشدة دیگر (پژمان، انجوی، بهروز و عیوضی) وجه نسخة صهبا را ندارد؛ اما گویا وجه درست، همین نسخة صهباست که عدهای شعر حافظ را میگویند؛ یعنی «میخوانند» و مصدر «گفتن» و افعالش به معنای «خواندن» بسیار زیاد است؛ مثلاً سعدی میگوید:
بنال مطرب مجلس بگوی گفتة سعدی |
|
شراب انس بیاور که من نه مرد نبیدم
|
یا مولانا میگوید:
من خمشم خستهگلو عارف گوینده بگو |
|
زانکه تو داوود دمی من چو کهم رفته ز جا
|
عدهای دیگر همراه با فضای طربانگیز گروه اول میرقصند؛ بنابراین تصویر کلی این است که شعر حافظ را عدهای در محفلی میخوانند و عدهای با آن میرقصند. در این خوانش، استحکام اجزای بیت بیشتر از ضبطی است که در آن رقصیدن و نازیدن به شعر آمده است.
2ـ7
بیت زیر نیز از ابیاتی است که در نسخة قزوینی به این شکل آمده است:
غنچة گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت |
|
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد |
بیت به این شکل بهظاهر مشکلی ندارد. بیت در ضبط خانلری و متنِ دگرسانیها به شکل زیر است:
نه شگفت ار گل طبعم ز نسیمش بشکفت |
|
مرغ شبخوان طرب از برگ گل سوری کرد |
در خوانش پژمان نیز اندک تفاوتی دیده میشود؛ اما باتوجهبه نگذاشتن نقطه و سرکش در نسخهها، سقیم نیست: «بشکفت ار گل طبعم ز نسیمش نشگفت». تفاوتها در ضبطهای متفاوت نشان میدهد که به گمان بسیار خود حافظ در این بیت تغییراتی ایجاد کرده است. وجه بسیار متفاوتی که نسخة صهبا ارائه کرده است نیز این گمان را تأیید میکند؛ زیرا این وجه در هیچیک از پنجاه نسخة نیساری و نسخههای خانلری و سه چاپ بررسیشدة دیگر (پژمان، انجوی، بهروز و عیوضی) نیامده است؛ وجه غریب این نسخه در برابر نسخههای دیگر برپایة قاعدة گزینش وجه دشوار (Lectio Difficilior) بیاهمیت نیست و بسیار سودمند است:
تهنیت را به مبارک قدم دختر رز |
|
|
|
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
|
|
به این معنا که مرغ خوشخوان برای تهنیتگفتن به عشاق و مستان، بهسبب رسیدن قدوم مبارک شراب با برگ گل سوری طرب کرد و با او همدم شد؛ یعنی آمدن شراب با خیالانگیزی شاعرانه عامل طربکردن بلبل با گل سوری است. سوری در خود، معنای طرب و سور را تبادر میکند و به همین سبب با تهنیت و مبارکی مصراع اول نیز تناسب بیشتری دارد؛ بهویژه آنکه دختر رز در این بیت نیز مانند بیت مطلع، تکرار شده است:
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد |
|
شد بر محتسب و کار به دستوری کرد... |
بیت به این شکل یادآور رسم سنتی برای استقبال از کسی است که تازه از سفر رسیده؛ این استقبال با ساز و آواز همراه بوده است. همچنین حسن تعلیلی به این شکل بیت را آراسته است و آن اینکه صدای خوش بلبل و طرب او با برگ گل سوری بهسبب آمدن دختر رز است و این آواز بلبل، تبریکگفتن او برای رسیدن دختر رز است. به گمان بسیار، حافظ این غزل را بعد از دورة مبارزالدین سروده و بعدها که مناسبت آن از بین رفته است، وجه نسخة صهبا را سترده و دیگر وجوه غیرمناسبتی را جایگزین آن کرده است؛ این موضوع بیانگر اصالت و قدمت نسخة صهباست.
2ـ8
بیت زیر نیز در چاپهای دیوان حافظ متفاوت با نسخة صهباست:
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز |
|
شکستهکسمه و بر برگ گل گلاب زده |
بیت با این وجه مشکلی ندارد؛ فقط تعبیر «شکستهکسمه» کمی غرابت استعمال دارد؛ اما درخور فهم است. چهبسا کسمهشکستن نوعی عیب ظاهری برای عروس به شمار رود؛ زیرا کسمه، شکلی از موی مصنوعی است که زنان برای آراستن خود از آن استفاده میکنند (ن. ک: دهخدا، 1336: ذیل کسمه) و معشوقی اینچنین بیتردید نقصی در ظاهرش وجود دارد که از موی مصنوعی استفاده میکند.
بیت در نسخة صهبا به شکل زیر است. این وجه نیز در هیچیک از نسخههای نیساری و چاپهای بررسیشدة دیگر نیست! اما بسیار مفید و حافظانه است:
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز |
|
بنفشه بسته و بر برگ گل گلاب زده
|
کاربرد بنفشه برای گیسو از مضامین اصلی شعر است و به یادآوری آن نیازی نیست. دیگر آنکه تناسب بین بنفشه و گل برای مو و صورت، تناسبی بسیار شاعرانهتر است؛ بهگونهایکه در اشعار سنایی نیز دیده میشود:
ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها |
|
در آفتاب کرده ز عنبر کلالها
|
یا در این بیت از خواجو:
گرد مشک است که گرد گل رویت بدمید |
|
یا بنفشه است که پیرامن نسرین بگرفت
|
همچنین بنفشهبستن، غرابت استعمال کسمهشکستن را ندارد و به نظر مقبولتر میآید. ضمن اینکه بنفشه سر به زیر دارد و این سر به زیری، حالت افتادن روی صورت را نیز یادآور میشود؛ آنگونه که عطار میگوید:
بنفشه سر به خدمت پیش کرده |
|
ولیکن پایبوس خویش کرده
|
سرانجام اینکه ترکیب بنفشهبستن در سنت شعری وجود دارد. نظامی که حافظ با اشعار او مأنوس هم بوده، در خسرو و شیرین چنین بیان کرده است:
گه آوردن بهار تر در آغوش |
|
گهی بستن بنفشه بر بناگوش
|
2ـ9
بیتِ درخور بحث دیگر، بیتی است که در چاپهای حافظِ قزوینی و خانلری و عیوضی به شکل زیر آمده است:
فلک جنیبهکش شاه نصرةالدین است |
|
بیا ببین ملکش دست در رکاب زده |
اینکه ملک دست در رکاب پادشاه زند، شاعرانه است؛ اما اغراق آن در ضبط صهبا به چند سبب برتری دارد:
فلک جنیبهکش شاه نصرةالدین است |
|
بیا ببین فلکش بوسه بر رکاب زده
|
یکی اینکه حافظ در «بوسیدن فلک، رکاب ممدوح را»، به شعر مشهور ظهیر توجه داشته است:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای |
|
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند
|
سعدی نیز به طعن، او را چنین پاسخ گفته است:
چه حاجت که نه کرسی آسمان |
|
نهی زیر پای قزل ارسلان
|
دوم اینکه بوسه بر رکاب زدن، شاعرانهتر است و اغراق و خیالانگیزی بیشتری دارد و نگاهِ همیشه شعرخوان و شعردان حافظ را نیز یادآوری میکند. البته دور از نظر نیست که در خوانش صهبا در قسمت اول بیت، اشتباهی صورت گرفته باشد. شاید بخش اول شعر، «مَلَک» بوده است (ملک جنیبهکش...). البته نسخهای که این گمان را تأیید کند، موجود نیست؛ اما چون در نسخههای قدیمی نقطه نمیگذاشتند و میم را به شکل سربالا مینوشتند، این گمان رد نمیشود.
2ـ10
بیت زیر نیز در مقایسة چاپهای بررسیشده با نسخة صهبا، از ابیات درخور توجه است:
سرشکم آمد و عیبم بگفت رویبهروی |
|
شکایت از که کنم خانگی است غمّازم |
حافظ چه عیبی دارد که سرشک او گفته است؟ اگر بگوییم عیب او عشق است، باید این نکته را افزود که خود حافظ عشق را هنر میداند و میگوید:
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق |
|
برو ای خواجة عاقل، هنری بهتر از این |
یا:
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش |
|
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام |
بهطورکلی عاشقی در مضامین شعری، راز است نه عیب؛ و خود خواجه چنین میگوید:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی |
|
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی |
و اشک نیز آشکارکنندة راز است نه عیب:
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرمرو |
|
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع |
با این توصیفها، نسخة صهبا به شکل زیر است:
سرشکم آمد و رازم بگفت رویبهروی |
|
شکایت از که کنم خانگی است غمّازم
|
به گمان بسیار همین وجه درست است؛ یعنی اشکهای من آمد و رازم را برای خلق آشکار کرد. گفتنی است غمازی برای راز است و تناسب آوایی بین راز و غماز نیز بیشتر است. شاید بهسبب دلنشین و معقولنبودن همین واژه (عیب) است که دهخدا نیز وجه «غیب» را پیشنهاد کرده است که معنای برخاسته، معقولتر شود (دهخدا، 1363: 46). با این توضیحات، توجیهی برای دفاع از وجه «عیب» باقی نمیماند:
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود |
|
وین راز سربهمهر به عالم سمر شود |
2ـ11
بیت زیر نیز از ابیاتی است که وجه نسخة صهبا بر خوانش چاپهای مشهور دیگر ترجیح دارد:
مرا در خانه سروی هست کاندر سایة قدش |
|
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم |
در نسخة صهبا چنین آمده است:
مرا در خانه سروی هست کز بالا و رخسارش |
|
فراغ از سرو بستانی و گلهای چمن دارم
|
هرچند وجه سایة قدش نیز شایسته مینماید، لف و نشر موجود در نسخة مجد، لطافت بیت را دوچندان میکند و حشو تصویری در مصراع دوم (بلند قامتی) سایر چاپها را از بین میبرد.
2ـ12
بیت دیگری که میتواند در این نسخه درخور توجه باشد، بیت مشهوری است که ازقضا آرای مختلفی دربارة آن ارائه شده است:
در پس آینه طوطیصفتم داشتهاند |
|
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم |
بحثهای بسیاری دربارة این موضوع وجود دارد که طوطی را پشت آینه قرار نمیدهند؛ بلکه طوطی جلوی آینه قرار میگیرد و کسی از پشت آینه برای او صحبت میکند؛ او گمان میکند که همنوعش سخن میگوید و صحبتها به او تلقین میشود؛ درنتیجه طوطی سخنگفتن را میآموزد. حال در این بیت که واژة «پس» آمده است، مشکلی معنایی ـ مضمونی پیش میآید که طوطی باید جلوی آینه باشد! شمیسا به این مشکل اشاره میکند و تفسیری ویژه دارد (ن. ک: شمیسا، 1388: 347‑348) البته در مثنوی نیز بیتی هست که تفسیر شمیسا را با وجه «پس» تأیید میکند:
در پس آن آینه استا نهان |
|
حرف میگوید ادیب خوشبیان
|
این بیت در نسخة صهبا وجه دیگری دارد که شایستة توجه است. در آن بیت مشکل کسانی که وجه «پس» را نمیپسندند، گشوده میشود:
در بر آینه طوطی صفتم داشتهاند |
|
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
|
«بر» در معنی «برابر» بسیار استفاده میشود و نیازی به توضیح ندارد. تنها یکی از نسخهبدلهای نیساری کلمة «بر» را بهجای «پس» آورده است و متن نیساری نیز ضبطِ همان بیشترین نسخهها (پس) است.
2ـ13
بیت زیر نیز از ابیات درخور بحث دیگر است:
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست |
|
که به پیمانهکشی شهره شدم روز الست |
در نسخة صهبا صورتی از بیت آمده است که نشانِ اصالت دارد و در نسخههای خانلری و نیساری نیست:
مطلب طاعت و پیمان درست از من مست |
|
که به پیمانهکشی شهره شدم روز الست
|
البته شواهدی مبنی بر همراهی «صلاح» و مستی نیز هست؛ مثل:
صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم |
|
|
|
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم |
|
البته پیمان و عهد درست داشتن و پیمان درست کردن، از ترکیبات رایج دورة حافظ است. حافظ در غزلی چنین میگوید:
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست |
|
که مونس دم صبحم دعای دولت توست |
عبید نیز در رباعیات خود اینگونه سروده است:
امشب من و چنگیای و معشوقة چست |
|
بودیم به عیش و عهد کردیم درست |
ساقی ز بلور ناب بر روی زمین |
|
میکشت عقیق و لؤلؤ تر میرست
|
اما چیز دیگری که متناسب با وجه نوشتهشدة نسخة صهبا به نظر میرسد، این است که در برخی از نسخههای خانلری و نیساری و در متن بهروز و عیوضی بهجای پیمانهکشی، پیمانشکنی آمده است؛ اصلاً بعید نیست بیت به شکل زیر بوده باشد که با تصحیحی التقاطی از نسخة خانلری و صهبا به دست میآید:
مطلب طاعت و پیمان درست از من مست |
|
که به پیمانشکنی شهره شدم روز الست |
مستی، پیمانهکشی را هم دربردارد و بنابراین پیمانهکشی نوعی حشو مینماید؛ ازاینرو حافظ از کسی که اطاعت و پیمان درست از او میطلبد، میخواهد از کسی که در روز الست پیمانشکن بوده است، پیمان درست طلب نکند؛ با این وجه، مصراع دوم تعلیل دقیقی برای مصراع اول است. این نکته نیز باید اضافه شود که در روز الست از بندگان پیمان گرفته شد و پیمانشکنی حافظ به همان پیمان اشاره دارد. ضمن اینکه تضادی بین کلمة «درست» به معنای سالم (بهغیر از معنای ایهامی آن) و «شکستن» وجود دارد که حافظ در بیت زیر نیز به شکل دیگری، از آن استفاده کرده است:
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر |
|
که با شکستگی ارزد به صدهزار درست |
سعدی نیز از تضادی اینچنین با همین مضمون در غزلی بهره برده است:
آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش |
|
بشکستی و من بر سر پیمان درستم
|
عطار نیز در منطقالطیر با بهرهگیری از کلمات شبیه و با تأکید بر پیمانشکنی عهد الست چنین میگوید:
بستهای عهد الست از پیش تو |
|
از بلی سر در مکش زین پیش تو |
چون بدو اقرار آوردی نخست |
|
کی شود انکار آن کردن درست
|
سرانجام با این وجه با طنزی ظریف میگوید: من پیمان روز الست را هم شکستهام و در شمار پیمانشکنان روز الستم، در دنیا توقع درستپیمانی از من نامعقول است. شاید کاتبان چون بین پیمان و پیمانه جناس بوده است، معنای بلند بیت را برای ساختن این جناس از بین بردهاند.
2ـ14
بیت زیر از ابیات دیگری است که شایستة بحث است:
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین |
|
غافل مشو که کار تو از ناله میرود |
«غافل بودن»، وجه بیمعنایی نیست؛ اما حافظ از خودش طلب ناله دارد و ناله با غفلت تناسب چندانی ندارد؛ گویا بیت به شکل زیر درست است:
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین |
|
خامش مشو که کار تو از ناله میرود
|
ناگزیر تضاد بین ناله و خاموشی شاعرانهتر و به وجه گزینش حافظ نزدیکتر است. وجه انتخابی در حافظ خانلری، عیوضی و متن دگرسانیها، مثل وجه گزینشی صهبا همین «خامش» است.
2ـ15
از ابیات دیگری که دربارة آن میتوان صحبت کرد، بیت زیر است:
حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید |
|
تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری |
هیچ مشکلی در بیت نیست، اما نگاهی به وجه نسخة صهبا خالی از لطف نیست:
حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید |
|
تا حد چین و شام و به اقصای روم و ری
|
چین و شام یکی در شرق و یکی در غرب است و دو فاصلة دور و متفاوت را نشان میدهد؛ همچنین اقصا بخشی از کلمة مسجدالاقصی است و این مسجد در روم شرقی بوده است؛ به همین سبب اقصا مناسبتر از اطراف است و دور از نظر است که حافظ بهسادگی از کنار چنین ایهامتناسب زیبایی گذشته باشد؛ بهویژه آنکه این صنعت ادبی، ویژگی اصلی سبک اوست؛ ضمن اینکه سعدی نیز چنین میگوید:
شنیدم که مردی است پاکیزهبوم |
|
شناسا و رهرو در اقصای روم
|
2ـ16
بیت زیر نیز از دیگر ابیات بحثانگیز است:
مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت |
|
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود |
با مقایسة بیت بالا با بیت
مباحثی که در آن حلقة جنون میرفت |
|
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
|
باتوجهبه اینکه بین مجنون و جنون و حلقه و زنجیر یک ارتباط ادبی و مشهور است، چهبسا وجهی که نیساری بهفراست دریافته، ارجح باشد. نیساری بااینکه تنها هفده نسخة او «حلقه» بوده است، اینبار به بیشتر نسخهها توجهی نکرده و «حلقه» را در متن آورده است. متن انجوی نیز «حلقه» را بهجای «مجلس» دارد. خانلری نیز بااینکه، سه نسخه «حلقه» را داشته، اما در متن همان «مجلس» را آورده است! عبید در ارتباط جنون و حلقه چنین میگوید:
هر دم ز شوق حلقة زنجیر زلف او |
|
دیوانه میشود دل آشفتهرای ما
|
افزونبر آنچه بیان شد، ابیات بسیاری در همین اشعارِ بیانشده در نسخة صهبا هست که در چاپهای مشهور یا نیامده یا در حاشیهها و پاورقیها آمده است؛ اما رنگ و بوی ابیات، حافظانه است و دور از گمان نیست که از آنِ او باشد. از این نظر نیز این نسخه بسیار سودمند بوده است. این افزونبر قطعات و قصایدی است که مجد ذکر میکند و برخی از آنها در چاپهای مشهورحافظ نیست.
ابیات مغنینامه تعدادشان بسیار بیشتر و متفاوتتر از مغنینامههای دیگر است و شیوة خاصی دارد که گویا این شیوه را حافظ آگاهانه رعایت کرده است؛ بهگونهایکه اول هر دو بیت از مغنینامه، مغنی را خطاب قرار میدهد که گویا برگرفته از همان شیوة ساقینامة نظامی است که اول هر دو بیت، کلمة ساقی را میآورد. ساقینامهای نیز با مطلع زیر آمده است که به بیان خود مجد، از نسخههای دیگر صحیحتر است:
بیا ساقی از من برو پیش شاه |
|
بگو کاین سخن کای شه جم کلاه
|
در بررسیها سعی شد، نمونههایی ذکر شود که خاصِ نسخة صهباست. در این نسخه شواهد بسیاری بود که برای مثال به متن قزوینی ترجیح داشت؛ اما چون در نسخة خانلری یا نیساری یا دیگر نسخههای بررسیشده ذکر شده بود، به آن پرداخته نشد؛ بیتی که در ادامه بررسی میشود، از این جمله است.
2ـ17
در نسخة قزوینی بیت زیر آمده است:
همیرویم به شیراز با عنایت بخت |
|
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد |
که بهسبب تکرارِ بخت، اندکی سست مینماید و خانلری برای اصلاح این وجه بهجای «عنایت بخت»، «عنایت دوست» را آورده است؛ اما بیت در نسخة صهبا به شکل زیر است:
نسیم زلف تو شد خضر راهم اندر عشق |
|
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد
|
در متن حافظ نیساری نیز همین ضبطِ نسخة صهبا در متن آمده است که بیشک درستتر و زیبایی آن نیز پسندیدهتر است. نمونههای از این دست، بسیار بود که لزومی برای پرداختن به آنها نبود؛ اما در برخی از ابیات نیز نسخة صهبا با دیوانهای در دسترس تفاوتهایی دارد که گویا دستکاریهای خود حافظ است و در مقابله با دیگر چاپها وجه درستتر را نمیتوان انتخاب کرد؛ اما درخور دفاع است؛ برای مثال «خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر ران» (که در بیشتر نسخهها، در زیر زین است)، ازسویی «ران» با «رام» و ازسوی دیگر «زیر» با «زین» تناسب دارد و یا مثلاً مصرع «زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت»، در نسخة صهبا به این شکل است: «زیرکی را گفتم این احوال، خوش خندید و گفت» که البته لطافتی دارد؛ یا «ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید»، در نسخة صهبا «به اوج جاه رسید» است که هر دو، لطافتی دارد. همچنین است «کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما» که در نسخة صهبا «گوی میدان شما»ست.
شواهد دیگر نیز از ابیات بهجا مانده از نسخة صهباست که وجهی دارد؛ اما نه میتوان از آن دفاع کرد و نه آن را رد کرد؛ برای مثال این دو بیت که بیت اول آن جزو ابیات بحثانگیز حافظ است:
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی |
|
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل |
خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفت |
|
ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل |
در نسخة صهبا به این شکل آمده است:
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی |
|
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل |
خورشید چو آن خال سیه دید به مه گفت |
|
ای کاج که من بودمی آن حلقة مقبل
|
نسخة صهبا نشان میدهد که حتی کار بزرگ نیساری نیز حکم حافظبس را ندارد و این موضوع یک نتیجة مطلوب برای آیندة حافظپژوهی است. البته به این معنا نیست که این نسخه، از نسخههای بیعیب و کامل بوده است؛ زیرا کاستیهایی نیز در این نسخه دیده میشود؛ برای مثال در نسخة صهبا در بیت پایانی غزلی چنین آمده است:
پایة نظم بلند است و جهانگیری کو |
|
میکند پادشه بحر دهان پر گهرم
|
برپایة اطلاعات تاریخی، «پادشاه بحر» همان تورانشاه بن قطبالدین است و دیگر نیازی نیست که در مصراع اول، عبارت «جهانگیری کو» بیاید، بهگونهایکه رابطة دو مصراع بهکلی قطع شود؛ حال آنکه شکل درست، همان صورت مشهور است که در نسخههای شناختهشده دیده میشود:
پایة نظم بلند است و جهانگیر بگو |
|
تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم |
البته در این موارد ممکن است خطاهایی نیز در خوانش صهبا وجود داشته باشد. به هر حال تا روزی که این نسخه چهره ننماید، همین شواهد نامبرده نیز برای حافظپژوهان غنیمت است.
3ـ نتیجهگیری
اگر نسخة مرحوم مجد یافت شود، بیتردید به پژوهشهای حافظشناسی کمک شایانی خواهد کرد. نمونههایی که در این گفتار کوتاه آمد، نشان داد که این نسخه باید نسخهای اصیل و نزدیک به دورة حافظ باشد و یا اینکه از روی نسخهای اقدم و اصیل نوشته شده است. نبودن برخی ضبطها در کار بزرگ نیساری و دیگر چاپهای معروف، اهمیت این نسخه را بیشتر میکند. البته یافتن این نسخه به معنای تمامشدن کار حافظپژوهی نیست. ما مسحور کسی هستیم که با خلق، صنعت میکند و چارهای جز این نیست که همراه بازی او باشیم و طَرْف خود را از این بازی بربندیم. شاید خود او با همین صنعت، نامش را بر جریدة عالم ثبت کرده است. امید است روزی خبر پیداشدن نسخة صهبا و چاپ آن، مشتاقان و حافظپژوهان را یاری رساند.
پینوشت
1. ابیات آمده در متن پژوهش، از دیوان حافظ به تصحیح قزوینی و غنی است؛ البته بهجز ابیاتی که منبع دیگری برای آن ذکر شده است. برای جلوگیری از ارجاعهای مکرر و مشخص و افزونی حجمِ بیسبب و نیز به این سبب که یافتن غزلیات حافظ در دیوانهای تصحیحشده برای همگان فراهم است، ارجاعات ذکر نشد. ارجاعهای مربوط به تصحیحهای خانلری، انجوی، پژمان، بهروز و عیوضی و دفتر دگرسانی غزل حافظ نیز به همین گونه است.