بررسی چندمعنایی فعل‌های «ایستادن» و «نشستن» در تاریخ بلعمی و مقایسۀ آن با شواهدی از فارسی میانه و فارسی معاصر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبانشناسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران

2 دکتری زبانشناسی همگانی دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

3 دانشیار گروه زبانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

چکیده

این تحقیق، پژوهشی معنی‌شناختی ـ تاریخی است که دو فعل سادۀ «ایستادن» و «نشستن» را در تاریخ بلعمی ازنظر معنایی بررسی کرده است. برای دستیابی به نتیجه‌ای جامع‌تر و کامل‌تر، نتایج این بررسی با معانی مختلف این دو فعل در متون فارسی میانه و شواهدی از فارسی معاصر مقایسه شده است. نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد که از دو مؤلفۀ اصلی فعل «ایستادن» یعنی «+سرپابودن» و «+سکون» ـ که برآمده از مفهوم ریشۀ ایرانی باستان این فعل است ـ مؤلفۀ «+سکون» چه به‌صورت عینی و فیزیکی و چه به‌صورت انتزاعی و ذهنی در بیشتر ابعاد معنایی این فعل مشترک است. همچنین بررسی «ایستادن» ازنظر کاهش و گسترش معنایی در یک نگاه کلی و تنها برپایۀ تعداد معانی فعل‌ها بیانگر این است که «ایستادن» در تاریخ بلعمی نسبت‌به دورۀ میانه گسترش معنایی و در دورۀ معاصر نسبت‌به تاریخ بلعمی کاهش معنایی داشته است. بررسی فعل «نشستن» از دیدگاه مؤلفه‌های معنایی نشان‌دهندۀ این است که دو مؤلفۀ «+جهت پایین» و «+سکون» ـ که برگرفته از معنای ریشۀ ایرانی باستان این فعل است ـ چه به‌صورت عینی و فیزیکی و چه به‌صورت انتزاعی یا ذهنی در بیشتر معانی این فعل دیده می‌شود. همچنین مقایسۀ معنایی فعل «نشستن» در دوره‌های مختلف بیانگر آن است که این فعل در هر دوره نسبت‌به دورۀ پیشین خود گسترش معنایی داشته است. درمجموع با توجه به مؤلفه‌های معنایی مشترک میان معانی مختلفِ هریک از این دو فعل، می‌توان «ایستادن» و «نشستن» را فعل‌هایی چندمعنا خواند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Polysemous Study of ‘Standing’ and ‘Sitting’ in Tarikh-i Bal'ami (Comparing it with Evidence from Middle and Contemporary Persian)

نویسندگان [English]

  • Narjes Banou Sabouri 1
  • Zahra Hamedi Shirvan 2
  • Shahla Sharifi 3
1 Assistant Professor, Department of Linguistics, Payame noor university, Tehran, Iran
2 Ph.D., Department of Linguistics, Ferdowsi University of Mashhad, Iran
3 Associate Professor, Department of Linguistics, Faculty of literature and humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
چکیده [English]

The present study is a historic-semantic research that seeks to overview the meaning of two verbs of ‘standing’ and ‘sitting’ in Tarikh-i Bal'ami (A book by Bal'ami about the History of the Prophets and Kings). To achieve a comprehensive conclusion, the results of this study were compared with various meanings of these two verbs in the texts of middle Persian from one hand and the contemporary Persian on the other hand. The results showed that from two main components of ‘standing’ (be upright and immovable) that are derived from the Iranian Ancient root of this verb, the second one (immovability) is common in most of its semantic aspect whether in concrete or abstract forms. Also, the verb ‘standing’ in Tarikh-i Bal'ami has undergone semantic extension compared to the middle period while this verb faced semantic reduction in contemporary period compared to Tarikh-i Bal'ami. From semantic component approach, the verb ‘sitting’ showed that two of its components (stay downward and immovable) that are derived from the Iranian Ancient root of this verb can be seen in most of its meaning whether in concrete or abstract forms. The comparison of the verb ‘sitting’ in different periods showed that this verb undergone extension in each period than the previous ones. Due to the common semantic components that exist in various meaning of each of these two verbs, sitting and standing can be called Polysemy.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Polysemy
  • Standing
  • Sitting
  • Tarikh-i Bal'ami
  • Middle Persian
  • Contemporary Persian

مقدمه

چندمعنایی (polysemy) ازجمله روابط واژگانی (lexical relations) است و به‌سادگی می‌توان آن را شرایطی تعریف کرد که یک واحد زبانی از چند معنی برخوردار باشد (صفوی، 1384: 45)؛ به عبارتی دیگر، واژه یا تکواژی را می‌توان چندمعنی خواند که دارای چند معنای مرتبط با هم باشد (رک: لاینز، 1391: 89). چندمعنایی در پژوهش‌های معنی‌شناختی، همواره از مباحث چالش‌برانگیز است که معنی‌شناسان به آن علاقه داشته‌‌اند. در دهه‌های اخیر نیز پژوهشگران و صاحب‌نظران به چندمعنایی در افعال توجه نشان داده‌اند و چندین پژوهش‌ در این زمینه انجام شده است.

تاکنون دربارة چندمعنایی افعال مربوط به حالت بدن (posture verbs) در زبان فارسی پژوهشی انجام نشده است. در این نوشتار از دیدگاه معنی‌شناسی تاریخی به دو فعل اصلی و سادة بیانگر حالت بدن یعنی «ایستادن» و «نشستن» پرداخته می‌شود. هدف اصلی این پژوهش بررسی معنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» در تاریخ بلعمی و مقایسۀ نتایج به‌دست‌آمده با معانی این دو فعل در متون فارسی میانه و نیز فارسی معاصر است؛ به بیان دیگر در این پژوهش به بررسی درزمانی تغییرات معنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» در سه مقطع تاریخِ زبان‌های ایرانی، یعنی قرن چهارم با تکیه بر شواهدی از تاریخ بلعمی و دورۀ پیش از آن با استناد به متون فارسی میانۀ زردشتی و نیز دورۀ پس از آن با استناد به شواهد فارسی معاصر پرداخته می‌شود.

پرسش‌های اصلی این پژوهش عبارت است از:

با توجه به بررسی معنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» برپایة مؤلفه‌های معنایی در دوره‌های مختلف، آیا معانی هریک از دو فعل با یکدیگر مرتبط بوده است و چندمعناییِ هریک از آنها را اثبات می‌کند؟

با توجه به معانی این دو فعل در تاریخ بلعمی و مقایسۀ آنها با شواهدی از متون فارسی میانه و فارسی معاصر، در کدام دوره در معنای این دو فعل کاهش و یا گسترش به وجود آمده است؟

تاریخ بلعمی از کهن‌ترین نمونه‌های برجای‌ماندۀ فارسی دری است. این اثر ترجمة تاریخ الرسل و الملوکیا تاریخ طبری نوشتة محمد بن جریر طبری است. تاریخ بلعمی در قرن چهارم هجری در زمان منصور بن نوح سامانی و زیرنظر ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله بلعمی وزیر خردمند خراسان، از عربی به فارسی برگردانده شد. نثر تاریخ بلعمی ساده و روان است و از پیچیدگی‌های لفظی و معنوی کلام به‌دور است. همچنین واژه‌های فارسی کهن بسیاری در آن یافت می‌شود. این اثر تاریخ جهان را از آغاز آفرینش تا دورۀ نویسنده در بر می‌گیرد. مطالب این کتاب پس از سپاس پروردگار با «بازنمودن مدت روزگار از هر قول که چندست و چند خواهد بود» آغاز و به «فصل در ذکر خبر پادشاهی کسری بن مهر جشنس» پایان می‌پذیرد. خلقت جهان، زندگانی و تاریخ پیامبران، تاریخ اساطیری ایران، پادشاهان تاریخی ایران و مطالب گوناگونی مشتمل بر اسطوره، آیین، دین و مناسبت‌های اجتماعی، مباحث این اثر سترگ را تشکیل می‌دهد (رک: بلعمی، 1392).

دربارة ارزش تاریخ بلعمی از دیدگاه تاریخ‌نگاری می‌توان گفت این اثر تا امروز جایگاه خود را در مقام نخستین اثر مدون تاریخ‌نگاری به زبان فارسی همچنان حفظ کرده است. تاریخ بلعمی جزو تأثیرگذارترین آثار تاریخ‌نگاری فارسی است؛ زیرا افزون‌بر آنکه سنگ بنا و سرآغاز جریان تاریخ‌نویسی فارسی به شمار می‌رود، تاریخ‌پژوهان حوزۀ اسلام و ایران به مدت هزار سال به آن توجه داشتند و از آن استفاده می‌کردند (مرشدلو، 1388: 56).

فارسی میانه یا پهلوی ساسانی از زبان‌های ایرانی میانۀ جنوب غربی است. این زبان، بازماندۀ گونه‌ای از زبان فارسی باستان و زبان رسمی شاهنشاهی ساسانی بوده است. آثار برجای‌ماندۀ فارسی میانه را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد که عبارت است از: فارسی میانۀ کتیبه‌ای، فارسی میانۀ زردشتی، فارسی میانۀ مسیحی و فارسی میانۀ مانوی یا ترفانی. این آثار به چهار خط نوشته شده است: خط کتیبه‌ای، خط کتابی، خط زبوری و خط مانوی (رضائی باغ‌بیدی، 1388: 134‑135). فارسی میانۀ زردشتی ـ در این پژوهش از متون فارسی میانة زرتشتی در جایگاه شواهدی برای بررسی چندمعنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» بهره گرفته شد ـ دراصطلاح به زبان به‌کاررفته در آثار زردشتیان گفته می‌شود. این آثار به الفبایی است که از اصل آرامی گرفته شده و از چپ به راست نوشته می‌شده است (ابوالقاسمی، 1389: 134).

منظور از فارسی معاصر در این پژوهش، دوره‌ای از فارسی نو است که بنا‌بر آنچه مقبول همگان است از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تاکنون ادامه داشته است.

پیشینۀ پژوهش

از نخستین پژوهش‌های انجام‌شده دربارة چندمعناییِ فعل‌های زبان فارسی، پژوهش شریفی (1388) است که به بررسی چندمعناییِ فعل «افتـادن» در چـارچوب اصـول زبـان‌شناسـی شـناختی اختصاص دارد. در این پژوهش پس از بررسـی معـانی مختلـف فعل سادة «افتـادن» کـه نگارنـده 80 معنـی بـرای آن یافتـه اسـت، نتیجه‌گیری می‌شود که چندمعنایی در جایگاه یک فرایند زبانی، تصادفی نیست و برپایة تجارب ما از مفاهیم مختلف صورت می‌گیرد. همچنین گرایش‌ها و تجربه‌های جسمی و مادی بشر بر چگونگی ساخت معنا و درک آن تأثیر می‌گذارد. نمونة نخستین که بهترین کاربردش در چندمعنایی است، درواقع معنای اصلی و ثابت یک واژه است و معانی دیگر هرچه به نمونة نخستین نزدیک‌تر و مشابه‌تر باشد، عضو بهتری برای آن خواهد بود؛ بنابراین روابط معنایی یک واژه مطلق نیست و مدرج است. البته نتیجه‌گیری‌هایِ بیان‌شده در این پژوهش بسیار کلی و نظری و بدیهی است و سخن بسیاری دربارة چندمعناییِ فعل «افتادن» و تبیین آن براساس زبان‌شناسی شناختی بیان نشده است.

افراشی و صامت (1393) در مقالة خود به تحلیل چندمعنایی فعل حسی «شنیدن» در زبان فارسی با رویکردی شناختی و براساس الگوی آنتونانو (Antunano) و سوییتزر (Sweetser) پرداخته‌اند. نتایج این پژوهش نشان می‌دهد الگوی تایلر (Tylor) برای ترسیم چندمعنایی فعل‌های حسی در زبان فارسی کارآیی دارد. مهم‌ترین شواهد این رویکرد، از کاربرد اندام‌واژه‌ها و فعل‌های حسی در متون ادبی به دست می‌آید که چه‌بسا شیوه‌های کاربرد آنها عاملی سبک‌شناختی در آثار ادبی به شمار می‌رود.

گندم‌کار (1395) به بررسی چندمعنایی فعل «خوردن» پرداخته است تا ناکارآیی رده‌شناسی واژگانی را نشان دهد. در این پژوهش مقایسۀ داده‌های مربوط به برخی زبان‌های آسیایی با نمونه‌های متعدد از زبان فارسی نشان می‌دهد که «خوردن» در زبان فارسی از چندمعنایی درخور تأملی نسبت‌به سایر زبان‌ها برخوردار است و یکی از پرکاربردترین فعل‌های چندمعنی در زبان فارسی به شمار می‌آید. همچنین این پژوهش نشان می‌دهد در چارچوب رویکرد رده‌شناسی واژگانی نمی‌توان تبیین مطلوبی از چندمعنایی فعل «خوردن» در زبان فارسی به دست داد.

چنگیزی و عبدالکریمی (1395) در پژوهش خود، ابعاد معنایی دو فعل «انداختن» و «بریدن» را با رویکردی درزمانی بررسی کرده‌اند. آنان کوشیده‌اند تا مشخص کنند آیا معانی متعدد این دو فعل، نمودی از چندمعنایی، هم‌نامی یا هم‌معنایی بافت مقید است. آنها معنای این دو فعل را در دوره‌های فارسی باستان و میانۀ زبان‌های ایرانی و سپس در متون نظم و نثر فارسی در دورة اسلامی و سرانجام در فارسی معاصر بررسی کرده‌اند. نویسندگان برپایة مستندات تاریخی و شواهد ریشه‌شناختی بر آن بوده‌اند تا دربارة چندمعنی‌بودن فعل‌های بررسی‌شده، وجود هم‌نامی یا هم‌معنایی بافت مقید میان آنها تصمیم‌گیری شود. پس از تجزیه و تحلیل داده‌ها، به این نتیجه رسیده‌اند که در نظر گرفتن هم‌معنایی بافت مقید میان هر فعل و معانی آن نیز درست نیست و هریک از این دو فعل را باید فعلی چندمعنی در نظر گرفت و تغییرات مفهوم‌شناختی در ادوار گذشته به چندمعنایی افعال بررسی‌شده انجامیده است.

عبدالکریمی و چنگیزی (1396) در پژوهشی دیگر با استفاده از داده‌های تاریخی زبان فارسی از دوران باستان تا دوران معاصر به اثبات چندمعنایی فعل «گرفتن» ازنظر تحلیل مؤلفه‌ای و معنی‌شناسی شناختی پرداخته‌اند. در این پژوهش، بازنمود انواع طرح‌واره‌های تصوری در سازه‌هایی تحلیل می‌شود که با «گرفتن» ساخته شده است. پس از بررسی معنایی این فعل مشخص شده که «گرفتن» فعلی چندمعنی است و در ساخت‌های زبانی مرکب، بازنمود انواع گوناگونی از طرح‌واره‌های تصوری را نشان می‌دهد. نوع طرح‌واره‌های تصوریِ شکل‌گرفته، معلول مؤلفة معنایی اصلی فعل است که این مؤلفة معنایی از زبان اوستایی تا فارسی نو میان معانی گوناگون «گرفتن» مشترک باقی مانده است؛ بنابراین سبب شکل‌گیری طرح‌واره‌های تصوری‌ای می‌شود که بین آنها روابط معناییِ شمول و استلزام مشاهده می‌شود. درواقع تحلیل مؤلفه‌ای معنی این واژه در تعامل با تحلیل شناختی معانی آن، چندمعنی‌بودن «گرفتن» را ثابت می‌کند.

ازجمله پژوهش‌های انجام‌شده در زبان‌های دیگر، پژوهش نیومان و رایس (Newman & Rice: 2004) است که به بررسی چندمعنایی در سه فعل «نشستن» و «ایستادن» و «درازکشیدن» در بیش از 12 پیکرة الکترونیک زبان انگلیسی پرداخته‌اند. بررسی‌ها الگوهای کاربردی جالبی را برای این فعل‌ها نشان می‌دهد که بیانگر چندمعنایی و دستوری‌شدگی (grammaticalization) مربوط به نمونه‌های مشابه در زبان‌های دیگر است. نتایج نشان می‌دهد که برخلاف نمونه‌های دیگر زبان‌ها، این فعل‌ها در زبان انگلیسی دستوری نشده‌ است. افزون‌بر این، رفتار ساختاری واقعی سه فعل «نشستن» و «ایستادن» و «درازکشیدن» را در زبان انگلیسی ـ که از پیکره‌های بررسی‌شده جمع‌آوری شده است ـ می‌توان برای تأیید شواهد درونی و تجربی دربارة معنی و عملکرد آنها در زبان استفاده کرد و نشان داد که معانی این فعل‌ها چگونه ممکن است در نسل‌های آینده بیشتر توسعه یابد.

نیومان (2009) در پژوهشی دیگر، نکات کلیدی مرتبط با سه فعل «حالت بدن» را در زبان انگلیسی، یعنی «ایستادن» و «نشستن» و «درازکشیدن»، بررسی و تحلیل کرده است. او در ابتدا با ارائۀ داده‌ها و شواهدی ثابت کرده است که این سه فعل، رایج‌ترین فعل‌های حالت بدن در انگلیسی است و بنابراین یک گروه به شمار می‌رود. سپس دو کاربرد عملی و حالتی (action and state uses) این فعل‌ها را بررسی کرده که در انگلیسی بسیار ظریف و دقیق است. همچنین گسترش معنایی این فعل‌ها و کاربرد آنها با فاعل‌های غیرجاندار بررسی شده است. پس از تجزیه و تحلیل داده‌ها نیز ثابت شده است که بسیاری از معانی این فعل‌ها انگیخته و برپایة اصل بدن‌مندی (embodiment) است.

از دیگر پژوهش‌های مرتبط، مقالۀ اردلجیک (Erdeljic: 2013) است که در یک پژوهش پیکره ـ محور، معانی فعل «نشستن» را در سه زبان انگلیسی و آلمانی و کرواتی بررسی کرده است. ازجمله نتایج این پژوهش آن است که معانی مجازی این فعل هم‌راستا با فرضیه‌های اصلی زبان‌شناسی شناختی براساس تجربه‌های بدنی و جسمانی انگیخته می‌شود و از طرح‌واره‌های تصویری مانند طرح‌وارة ظرف نشأت می‌گیرد.

روش پژوهش

این پژوهش به‌صورت کتابخانه‌ای و با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است. پیکرۀ این پژوهش کتاب تاریخ بلعمی (1392، تصحیح محمدتقی بهار و به کوشش محمد پروین‌گنابادی)، متون معتبر فارسی میانۀ زردشتی و نیز شواهدی از فارسی معاصر است. نخست با مطالعة کتاب تاریخ بلعمی، نمونه‌های دو فعل «ایستادن» و «نشستن» استخراج شد. سپس با فهرست‌کردن معانی مختلف هر فعل، برای هر معنا یک نمونه آورده شد. دربارة شواهد فارسی میانه نیز تلاش بر این بوده است که از متون معتبر برجای‌مانده از این زبان، معانی مختلف دو فعل «ایستادن» و «نشستن» استخراج و فهرست شود. شواهد مربوط به فارسی معاصر از فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) و نیز فرهنگ فارسی عامیانه (نجفی، 1378) برگرفته شده است. در این پژوهش تنها گونۀ نوشتاری فارسی معاصر منظور بوده است. با این همه بر آنیم که نمی‌توان مرز مشخصی بین زبان نوشتار و گفتار تعیین و این دو گونه را به‌دقت از یکدیگر جدا کرد. تحلیل هر بخش و مقایسۀ آنها با یکدیگر براساس تعیین مؤلفه‌های معنایی فعل‌های منظور انجام گرفته است. گفتنی است در این پژوهش، تنها به شکل سادۀ دو فعل «ایستادن» و «نشستن» در دوره‌های مختلف توجه شد و به صورت‌های پیشوندی یا مرکب این دو فعل پرداخته نشد.

 

چندمعنایی

واژه‌ای را می‌توان چندمعنی خواند که چند معنای مرتبط با هم داشته باشد و یکی از آنها در بافت معنایی مناسب زبانی به‌ کار رود. چندمعنایی از دیدگاه نظری، ارتباطی واژگانی است که یک واحد زبانی مجزا معانی مختلفی دارد که با تغییرات منظم یا بسط معنایی به هم مرتبط باشد (Allan, 1986: 147؛  Tylor, 1995: 99). چندمعنایی را می‌توان بازتاب هم‌زمانیِ تغییرات معناییِ درزمانی و نیز حالت تمایز میان مفاهیم دانست نه تعدد مصداق‌ها (Geeraerts, 1997: 6).

چندمعنایی یکی از انواع روابط مفهومی یا واژگانی است که ممکن است در سطوح مختلفی مانند تکواژ، واژه، گروه و جمله مطرح شود. در سنت مطالعۀ معنی، چندمعنایی تنها در سطح واژه اهمیت دارد و تحلیل آن نیز به همین سطح محدود شده است. چندمعنایی در شرایطی تحقق می‌یابد که یک واحد زبانی از چندمعنی برخوردار باشد و در مقولۀ دلالت چندگانه امکان یابد (صفوی، 1387: 111).

اولمان (Ullmann) بر آن است که می‌توان چندمعنایی را از دیدگاه هم‌زمانی و نیز درزمانی بررسی کرد. به این مفهوم که صورت‌های زبانی ممکن است در یک مقطع زمانی مشخص دارای چند معنی باشد یا در طول زمان از معانی متفاوتی برخوردار باشد (به نقل از همان: 113).

بسامد یکی از مهم‌ترین عواملی است که در شکل‌گیری چندمعنایی نقش دارد. بسامد بالا غالباً سبب سایش معنی واژه‌ها می‌شود و چندمعنایی را به وجود می‌آورد. افزون‌بر این، بسامد بالا باعث خلق استعاره‌ها و کنایه‌هایی می‌شود که سرچشمة اصلی چندمعنایی به شمار می‌آید (فنک ـ اوزلان و فنک 2010 به نقل از گندم‌کار، 1395: 152).

کروگر (Kroeger, 2018: 89) معتقد است از دیدگاه سنتی دو نوع ابهام واژگانی وجود دارد: چندمعنایی (یک واژه با معانی متعدد) در مقابل هم‌نامی (homonymy) (واژه‌های مختلف که به‌صورت اتفاقی، ازنظر املایی و آوایی یکسان است). در هر دو مورد با یک واژة مبهم روبه‌رو هستیم. تفاوت بین این دو در این است که اطلاعات چگونه در واژگان ذهنیِ سخن‌گو سازمان‌دهی شده است. البته تعیین اینکه اطلاعات چگونه در واژگان ذهنی ذخیره می‌شود، آسان نیست. این مسئله‌ای نیست که بومی‌زبانان آگاهانه از آن آگاه باشند؛ بنابراین اگر به‌طور مستقیم از آنها پرسیده شود که آیا دو معنا متعلق به «یک واژه» است یا خیر، روش درخور اعتمادی نیست. معیار اصلی این تمایز این است که در موارد چندمعنایی، احساس می‌شود دو معنا به نوعی با هم مرتبط است؛ درواقع نوعی ارتباط درک‌شدنی و روشن بین دو معنا وجود دارد؛ اما دربارة هم‌نامی، دو معنا، غیرمرتبط است؛ رابطة معنایی بین دو معنا همانند رابطة معنایی بین هر دو واژه‌ای است که به‌طور تصادفی انتخاب شده باشد.

کاپیوسکایا ـ تم (Koptjevskaja-Tamm, 2008: 11‑8) بین کلیت معنایی و چندمعنایی تمایز گذاشته است. او برای نشان‌دادن این مقوله، از فعل‌های زبان انگلیسی و روسی کمک گرفته است. در زبان انگلیسی بین سه فعل float (شناورشدن)، swim (شناکردن) و sail (قایقرانی‌کردن) تفاوت وجود دارد. float نشان‌دهندۀ حرکت منفعل است؛ اما swim حرکتی پویا و خودمحرک از پیکری جاندار و sail حرکت فعال کشتی‌ها و افراد را نشان می‌دهد. به عقیدۀ او سه نوع معنا در اینجا وجود دارد که هریک از آنها به‌منزلۀ معنای یک واژۀ خاص در انگلیسی است و یا به‌عبارتی واژگانی شده است. در زبان روسی برای حرکت در آب دو فعل وجود دارد: «plavat, و plyt». تفاوت اصلی این دو در جهت حرکت آنها است. plavat, چندجهتی است؛ اما plyt تک‌جهتی است. پرسش اینجاست که سه فعل انگلیسی float و swim و sail در زبان روسی واژگانی‌ شده است یا خیر. در این باره سه احتمال نظری و روش‌شناسی یعنی کلیت معنایی، چندمعنایی و شک‌گرایی مطرح می‌شود؛ نخست کلیت معنایی: plyt ممکن است ازنظر معنایی کلی باشد و تمایزی بین float و swim و sail نگذارد؛ بنابراین می‌توان گفت روس‌ها تفاوت بین سه فعل حرکت در آب انگلیسی را واژگانی نمی‌کنند و یک فعل برای این سه فعل‌ دارند که معنای مشابهی را می‌رساند. احتمال دوم چندمعنایی‌بودن است؛ به این مفهوم که فعل plyt دست‌کم بین سه معنای float و swim و  sailزبان انگلیسی تمایز می‌گذارد؛ بنابراین می‌توان گفت هریک از این سه معنا در زبان روسی واژگانی شده است، نه به‌منزلۀ معنای واژه‌ای خاص بلکه به‌منزلۀ معنای واحد خاص واژگانی. یک واحد واژگانی با جفت‌شدن یک معنی یا مفهوم واحد مشخص با صورت واژگانی تعریف می‌شود؛ از این رو واژۀ چندمعنا واژه‌ای است که شامل چند واحد واژگانی است. احتمال سوم کنارگذاشتن دو بحث کلیت معنایی و چندمعنایی و شک‌کردن به تحلیل درست معنایی واژه است. در این دیدگاه، مهم این است که روس‌ها فقط یک واژه دارند که با سه واژۀ مختلف انگلیسی مطابقت دارد.

روش‌های مختلفی برای آزمایش تمایز بین کلیت معنایی و چندمعنایی وجود دارد. برای مثال، معناهای متمایز در درون یک واژه ویژگی‌های مختلف نحوی دارد. از دیدگاه کاپیوسکایا ـ تم (همان) تمییزبین کلیت معنایی و چندمعنایی درمجموع امری فریب‌دهنده است. به‌طور کلی، تصمیم‌گیری در این باره که معانی مختلف چگونه به ‌دست می‌آید، مستلزم آزمون‌ها و تحلیل‌های پیچیده است که در یک زبان بسیار دشوار خواهد بود و بررسی آن در چندین زبان نیز دشوار و غیرممکن است.

فلبوم (Fellbaum) (به نقل از منصوری، 1387) با ارجاع به فرهنگ لغت انگلیسی کولینز (Collins English Dictionary) یادآور می‌شود که تعداد اسامی در زبان انگلیسی بیش از دو برابر تعداد افعال است. سپس با طرح این مسئله که هر جملۀ خوش‌ساخت انگلیسی دست‌کم به یک فعل نیاز دارد و بدون اسم نیز می‌توان جملات خوش‌ساخت بیان کرد، این پرسش را مطرح می‌کند که چرا در عمل تعداد اسامی در این زبان (و اغلب زبان‌ها) بسیار بیشتر از افعال است؟ در پاسخ به این پرسش، او به مسئلۀ چندمعنایی در افعال اشاره و درصد چندمعنایی در افعال را دو برابر اسامی معرفی می‌کند. به نظر می‌رسد وقوع بیشتر چندمعنایی دربارة افعال، نشان‌دهندۀ یکی از ویژگی‌های معنایی افعال است که می‌توان آن را در قالب امکان تغییر و گسترش معنایی بیشتر مفاهیم فعلی توصیف کرد. افعال با توجه به شناسه‌های اسمی خود، دچار تغییرات معنایی می‌شود؛ اما اسم‌ها ازنظر معنایی چندان تحت تأثیر افعالی نیست که به همراه آنها در ساخت جمله ظاهر می‌شود.فلبوم ‌افزون‌بر تأثیر شناسه‌های اسمی در تغییر معنایی افعال، به مواردی اشاره می‌کند که معانی مختلف یک فعل، مؤلفه‌های هسته‌ای مشترک دارد؛ به‌گونه‌ای که با تغییر و گسترش این هستۀ معنایی، تنوعات معنایی آن حاصل می‌شود؛ برای مثال او به فعل beat در جایگاه یک فعل چندمعنا اشاره می‌کند که هریک از معانی آن در حوزۀ معنایی جداگانه‌ای قرار می‌گیرد (به نقل از همان، 1387).

 

«ایستادن» و «نشستن» در تاریخ بلعمی، متون فارسی میانه و فارسی معاصر

پیش از بررسی معنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» در تاریخ بلعمی و مقایسۀ آن با شواهدی از متون فارسی میانه و فارسی معاصر، برای تشخیص درست در یافتن مؤلفه‌های معنایی این دو فعل، به‌طور فشرده به بررسی ریشه‌شناختی این دو فعل پرداخته می‌شود.

از دیدگاه ریشه‌شناختی فعل «ایستادن» مشتق از ریشۀ ایرانی باستان *stā- است و به معنای «قراردادن، گذاشتن؛ ایستادن» (همراه با پیشوند *abi- «به، به‌سوی») که برگرفته از ریشۀ هندو‌اروپایی *steh2- به معنای «گام‌نهادن؛ قراردادن، گذاشتن» است (Rix, 2001: 590). این ریشه در فارسی باستان –stā به معنی «قراردادن؛ ایستادن» (Kent, 1953: 210) و در اوستایی نیز –stā به معنی «قرارداشتن؛ ایستادن؛ قراردادن» (Bartholomae, 1961: 1600) آمده است.

فعل «نشستن» مشتق از ریشۀ ایرانی باستان *had- به معنی «نشستن» است (همراه با پیشوند  *ni-«به پایین، در پایین») که برگرفته از ریشۀ هندواروپایی *sed- به معنی «نشستن» است (Pokorny, 1994: 884). پیشوند *ni- در این فعل، جهت «پایین» را تقویت می‌کند. این ریشه در فارسی باستان had- (Kent, 1953: 212) و در اوستایی نیزhad-  به معنی «نشستن» به‌ کار رفته است. کاربرد این ریشه در اوستایی با پیشوند *ni- به مفهوم «نشستن، نشستن برای انجام کاری، شروع‌کردن کاری» (Bartholomae, 1961: 1753) آمده است.

«ایستادن» در تاریخ بلعمی

1)         سرپا بودن، قرارگرفتن بر روی پاها به حالت قائم: «بر سر آن سنگ ایستاد» (بلعمی، 1392: 90).

2)         توقف‌کردن، از حرکت بازایستادن: «آن پیل بزرگ چون به حد حرم برسید بیستاد» (همان: 70).

3)         پافشاری‌کردن، اصرارداشتن: «این است رسم داد و عدل ... و من بر این همه ایستاده‌ام ...» (همان: 245).

4)         پایداری‌کردن: «و این زو بایستاد و آبادانی کرد» (همان: 365).

5)         قرارگرفتن، جای‌گرفتن: «و نام یونس بر سر آب بایستاد» (همان: 592).

6)         منتظرماندن، صبرکردن: «پس بر بام صومعه شد و بایستاد تا سپاه فراز رسیدند» (همان: 753).

7)         ماندن در جایی: «و به موقف بیستاد و حج تمام کرد» (همان: 68).

8)         شدن: «و کار جهان راست بایستاد» (همان: 663).

9)         مشغولشدن، پرداختن: «پاپک هم به کار پدر بایستاد» (همان: 611).

10)    انباشته‌شدن: «و باران ببارید و بر زمین بیستاد بر مقدار خانه» (همان: 167).

11)         عملکردن: «آنان که خویشتن به خدای سپارند و به رضای او بایستند ورنه بایستند چه کنند» (همان: 246).

چنانکه از نمونه‌های بالا برمی‌آید، فعل «ایستادن» در یازده معنای مختلف در تاریخ بلعمی به ‌کار رفته است. بررسی این فعل ازنظر مؤلفه‌های معنایی نشان می‌دهد که در معنای 1، دو مؤلفۀ معنایی «+سرپابودن» و «+سکون» یا به ‌عبارتی «+قرارگرفتن، قرارداشتن» دخیل است. این هر دو مؤلفه برگرفته از مفهوم ریشۀ ایرانی باستان این فعل است. چنانکه گفته شد ریشۀ ایرانی باستان *stā- دارای دو معنای «قراردادن، گذاشتن» و نیز «ایستادن» بوده است؛ بنابراین در خودِ معنای «ایستادن» نیز معنای دیگر ریشه یعنی «قراردادن، گذاشتن» را با تغییر مفهوم از ناگذرایی به گذرایی به‌صورت «قرارگرفتن، قرارداشتن» می‌توان یافت. در معانی 2 و 5، مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی و فیزیکی مشاهده می‌شود. معانی 3 و 4 افزون‌بر مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت انتزاعی و ذهنی، مؤلفة «+اصرار و پافشاری» را به اشتراک دارند؛ ضمن اینکه مؤلفۀ «+اصرار و پافشاری» بر مؤلفۀ «+سکون» برتری دارد. در معانی 6 و 7 و 8، مؤلفۀ «+سکون» به همراه مؤلفۀ «+مداومت» دیده می‌شود؛ در معانی 6 و 8 «+سکون» رنگی از انتزاع دارد و در معنای 7 بیشتر جنبۀ عینی آن منظور است. در معنای 10، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت فیزیکی و «+روی هم گردآمدن» و در معانی 9 و 11، دو مؤلفۀ «+انجام دادن کاری» یا «+مشغول شدن به کاری» و نیز «+مداومت» دیده می‌شود.

«ایستادن» در متون فارسی میانه

1)        سرپابودن، قرارگرفتن بر روی پاها به حالت قائم

ud andar hanjaman ī māzdēsnān pēš šud hēnd bē ēstād hēnd.

به سوی انجمن مزدیسنان پیش رفتند و بایستادند (ارداویراف‌نامه، 1372: 46).

2)        قرارداشتن، جای‌داشتن

ēwēnag ī gāwānud gōspandān pad māh-pāyag ēstēd.

آئینۀ (شکل نخستین) گاوان و گوسپندان به ماه‌پایه ایستد (قرار دارد) ( بندهش، 1369: 69).

3)        مشغول‌شدن، پرداختن

awēšān stārān abāg pad kōxšišn ēstād hēnd tā frazām.

آن ستارگان با (اباختران) به نبرد ایستادند (مشغول شدند) تا فرجام (همان: 67).

4)        دستکشیدن، متوقفکردن کاری

sē šab ud rōz pad sagrīh ēstēnd pas az ān az gōšt-xwarišnīh beēstēnd.

سه شبانه‌روز به سیری ایستند (در حالت سیری قرار گیرند)، پس از آن از گوشت خوردن ایستند (دست کشند) (همان: 145).

5)        مداومتکردن

dānišn hammōxt-uš pad-iš ēstād.

دانش آموخت و بدان ایستاد (مداومت کرد) (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 100).

6)        پرکردن، انباشتن

az ēn čahār zāhagān bē hambūst hēnd ud ušnūg bālāy gēhān xrafstar bē ēstād.

از این چهار عنصر پدید آمدند و زانو بالا (به اندازۀ بالاتر از زانو) جهان را خرفستر بایستاد (پر کرد) (بندهش، 1369: 97).

7)        ماندن در جایی

tā tān ī pasēn pad ēn hamēstagān ēstēnd.

تا تن پسین (روز قیامت) به این همیستگان (برزخ) ایستند (بمانند) (ارداویراف‌نامه، 1372: 54).

8)        عملکردن

pad framān ī ōhrmazd ān ēstād bawēd kē …

آن کسی که به فرمان اورمزد ایستاده باشد (عمل کرده باشد)... (بررسی دینکرد ششم، 1392: 246).

بررسی فعل «ایستادن» ازنظر مؤلفه‌های معنایی در جمله‌های بالا نشان می‌دهد که معنی 1، دو مؤلفۀ معنایی «+سرپابودن» و «+سکون» را به اشتراک دارد. در معنای 2 و 4، مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی و فیزیکی، در معنای 3 و 8، دو مؤلفۀ «+انجام دادن کاری» و «+مداومت»، در معنای 5، مؤلفۀ «+مداومت»، در معنای 6، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت فیزیکی و «+روی هم گردآمدن» و در معنای 7، مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی همراه با مؤلفۀ «+مداومت» دیده می‌شود.

«ایستادن» در فارسی معاصر

معانی و نمونه‌هایی که در این بخش آورده شده‌ است، برگرفته از فرهنگ بزرگ سخن (انوری و دیگران، 1381، ج 1: 683‑684) و فرهنگ فارسی عامیانه (نجفی، 1378: 101) است.

1)        سرپابودن: من ... در عقب او ایستاده بودم.

2)        توقفکردن در جایی، از حرکت و کار بازماندن: اتوبوس کنار یک رستوران ایستاد؛ قلبش ایستاد و مرد.

3)         مقاومتکردن: مردم با تمام قدرت مقابل دشمن ایستادند.

4)         منتظرماندن: هرچه ایستادم از آمدن دوستم خبری نشد.

5)         اصرار و پافشاری کردن بر چیزی: من هنوز روی قولم ایستاده‌ام.

از معانی مختلف «ایستادن» در نمونه‌های بالا چنین برمی‌آید که در معنی 1، دو مؤلفۀ معنایی «+سرپابودن» و «+سکون»، در معنی 2، مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی و فیزیکی، در معانی 3 و 5، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت انتزاعی و ذهنی و «+اصرار و پافشاری» و در معنای 4، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت انتزاعی و «+مداومت» دیده می‌شود.

مقایسه معانی «ایستادن» در تاریخ بلعمی با فارسی میانه و فارسی معاصر

در این بخش، برپایة آنچه تاکنون گفته شد، به مقایسۀ معانی مختلف فعل سادۀ «ایستادن» در تاریخ بلعمی با معانی این فعل در متون فارسی میانه و نیز فارسی معاصر پرداخته می‌شود.

 

جدول 1ـ مقایسۀ معانی فعل «ایستادن» در تاریخ بلعمی با فارسی میانه و فارسی معاصر

معانی «ایستادن» در تاریخ بلعمی

معانی «ایستادن» در فارسی میانه

معانی «ایستادن» در فارسی معاصر

سرپابودن

*

*

توقف‌کردن، از حرکت باز ایستادن

 

-

*

پافشاری‌کردن، اصرارداشتن

-

*

پایدارای‌کردن

-

*

مقاومت‌کردن

قرار‌گرفتن، جای‌گرفتن

*

قرارداشتن، جای‌داشتن

-

منتظرماندن

-

*

ماندن در جایی

*

-

شدن

 

-

مشغول‌شدن، پرداختن

*

-

انباشته‌شدن

*

پرکردن، انباشتن

-

عمل‌کردن

*

-

-

مداومت‌کردن

-

-

دست‌کشیدن، متوقف‌کردن کاری

-

چنانکه مشاهده می‌شود از یازده معنایی که برای «ایستادن» در تاریخ بلعمی به‌ کار رفته، شش مورد با معنای این فعل در متون فارسی میانه و پنج مورد نیز با فارسی معاصر مشترک است. همچنین در فارسی میانه دو معنای «مداومت‌کردن» و «دست‌کشیدن، متوقف‌کردن کاری» آمده که در تاریخ بلعمی به ‌کار برده نشده است.

گفتنی است در فارسی میانه، فعل  ēstādan(ایستادن) با پیشوندهای مختلف به کار رفته و معانی متعددی یافته است؛ نگاهی به صورت‌های پیشوندی این فعل در فارسی میانه روشن می‌‌کند که این فعل همراه با پیشوند، تعدد معنایی بسیاری داشته است:

abar ēstādan: برایستادن؛ اصرارکردن؛ ایستادگی‌کردن؛ درگیر‌بودن؛ مشغول‌بودن؛ تأیید‌کردن؛ بودن

:abāz ēstādan بازایستادن؛ بازگشتن؛ باقی‌ماندن

:andar ēstādan اندرایستادن، داخل قرارداشتن؛ اصرارورزیدن؛ بودن

:ul ēstādan برخاستن؛ محکم و استوار ایستادن

بنابراین چنین می‌نماید که نقش معنایی پیشوندهای مختلفی که در دورۀ میانه با این فعل کاربرد داشته‌، در دورۀ نو کاهش یافته است و بسیاری از معانی این فعل که در دورۀ فارسی نو از صورت سادۀ فعل به‌ دست می‌آید، در دورۀ میانه همراه با فعل پیشوندی بیان می‌شده است.

«نشستن» در تاریخ بلعمی

1)         قرارگرفتن بر روی سرین: «قومش بر سر راه بنشستندی» (بلعمی، 1392: 232).

2)     ساکن‌شدن، ساکن‌بودن: «و به نجف آمد و آنجا بنشست» (همان: 677)؛ «ابلیس بدان خانه آمد که فرزندان ایوب نشسته بودند» (همان: 224).

3)         از میان رفتن؛ فروکش‌کردن: «و فتنه بنشست» (همان: 321).

4)         خاموش‌شدن: «و چهل روز فروغ آن آتش ننشست» (همان: 132).

5)         جلوس‌کردن به مقامی یا برای رسیدگی به امور: «شهر بگرفت و به امیری نشست» (همان: 99).

6)         صبرکردن، منتظرماندن: «و هرون را گفت بنشین تا این مهمان نان بخورد» (همان: 272).

7)         قرارگرفتن: «هر دو لشکر برابر هم بنشستند» (همان: 778).

8)         معاشرت‌کردن: «و خواستی گاه به خلوت با او نشستی» (همان: 198).

9)         سوارشدن: «و بر اسب نشست» (همان: 718).

10)    مشغول کاری شدن: «خوان بنهادندی و او به نان نشستی» (همان: 363).

11)    ماندن: «هر آنجا که هستی بنشین» (همان: 450).

12)    آرام‌گرفتن: «تا همه توران ویران نکنم ننشینم» (همان: 421).

13)    همراه‌شدن: «شعیب را دل با موسی بنشست» (همان: 261).

14)    فرورفتن: «و خون یحیی آنجا که ریخته بود بجوشید و ننشست» (همان: 551).

فعل «نشستن» در چهارده معنای مختلف در تاریخ بلعمی به‌ کار رفته است. از بررسی جمله‌های بالا ازنظر مؤلفه‌های معنایی چنین برمی‌آید که در معنای 1، دو مؤلفۀ معنایی «+جهت پایین» و «+سکون» یا «+قرارگرفتن» دخیل است. این هر دو مؤلفه در مفهوم ریشۀ ایرانی باستان این واژه یعنی در ریشۀ *had-به معنی «نشستن» درخور مشاهده است؛ افزون بر این، پیشوند *ni- به معنای «پایین» که به این ریشه افزوده شده است، مفهوم «جهت پایین» را در این فعل تقویت و تأکید می‌کند. در معانی 3، 4، 7، 9، 12 و 14 نیز همین دو مؤلفه را می‌توان یافت؛ هرچند در معانی 3، 4 و 14 مؤلفۀ «+جهت پایین» بر مؤلفۀ «+سکون» برتری دارد؛ در معانی 3، 4 و 12 مؤلفۀ «+جهت پایین» رنگی از انتزاع به خود دارد. معانی 2 و 11، مؤلفۀ «+سکون» را به‌صورت عینی و فیزیکی به‌ همراه مؤلفۀ «+مداومت»، معانی 5 و 10، مؤلفۀ «+انجام دادن کاری» یا «+مشغول‌شدن به کاری» را همراه با تصور ذهنی فعل «نشستن»، معنی 6، مؤلفۀ «+سکون» را به‌صورت انتزاعی همراه با مؤلفۀ «+مداومت» و معانی 8 و 13، مؤلفۀ معنایی «+همراهی» را به اشتراک دارد.

«نشستن» در متون فارسی میانه

1)        روی سرین قرارگرفتن

šud pēš ī zarduxšt benišast.

رفت پیش زردشت بنشست (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 59).

2)        ساکنشدن، سکونتکردن

mard- kāmagīh ō man dah kū-š pad sālārīh andar mān bē nišīnēm.

مردکامگی به من ده تا به سالاری او در خانه بنشینم (ساکن شوم) (بندهش، 1369: 52).

3)        سوارشدن

ud hērbēd pad stōr nišīnēd.

و هیربد بر ستور نشیند (سوار می‌شود) (بررسی دینکرد ششم، 1392: 233).

4)        جلوس‌کردن به مقامی

sošāns pad xwanirah nišīnēd pad zōtān gāh.

سوشیانس در خونیره به مقام زوتی نشیند (جلوس کند) (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 102).

5)        قرارداشتن، جای‌داشتن

kē-š pad bār nišīnēd ādūr ī gušnasp ī pērōzgar.

که در ساحلش آذرگشنسب پیروز نشیند (قرار دارد) (همان: 44)

6)        از میان رفتن، فروکشکردن

mardōm hēd dēw yazēd tā-tān arēšk bē nišīnēd.

مردم هستید، دیو را پرستید تا رشک بنشیند (از میان برود) (بندهش، 1369: 82).

7)        معاشرتکردن

u-šān nišast ud rawišn ud rāmišn abāg yazdān ud amahraspandān ud ahlawān t hamē ud hamē-rawišnīh.

و نشست و حرکت و دیدار و شادمانی‌شان با ایزدان و امشاسپندان و مؤمنان است تا ابد (مینوی خرد: 30)

بررسی فعل سادۀ «نشستن» در جمله‌های بالا نشان می‌دهد که در معانی 1، 3، 5، 6، دو مؤلفۀ معنایی «+جهت پایین» و «+سکون» یا «+قرارگرفتن» مشترک‌ است و در معنای 6، مؤلفۀ «+جهت پایین» انتزاعی است و قوی‌تر از «+سکون» عمل می‌‌کند. در معنای 2، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی و فیزیکی و «+مداومت» دیده می‌شود. معنای 4، مؤلفۀ «+انجام‌دادن کاری» یا «+مشغول‌شدن به کاری» و معنای 7، مؤلفۀ «+همراهی» را در خود دارد.

«نشستن» در فارسی معاصر

نمونه‌ها و مثال‌های این بخش، برگرفته از فرهنگ بزرگ سخن (انوری و دیگران، 1381، ج 8: 7832‑ 7833) و فرهنگ فارسی عامیانه (نجفی، 1378: 1413‑1414) است.

1)        قرارگرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود در جایی: پیرمرد را دیدم که قوز کرده و زیر یک درخت سرو نشسته بود.

2)        سکونت داشتن، ساکن بودن: عباسعلی خان همان نزدیکی‌ها می‌نشست.

3)        فرونشستن؛ از میان رفتن؛ فروکشکردن: آفتاب پشت کوه فرومی‌رفت و گرمی هوا می‌نشست.

4)        جلوسکردن برای رسیدگی به امور: مادام که قاضیان ما در عدلیه نشسته‌اند، نمی‌توانی مرا از خانه و ملکم محروم کنی.

5)        معاشرتکردن، نشست و برخاست کردن: ثروتمند بود و با بزرگان می‌نشست.

6)        جا گرفتن، نقشبستن: خندۀ تلخی روی لب‌های فرهاد نشست.

7)        صبرکردن: اندکی بنشین که باران بگذرد.

8)        سوارشدن: خوشبختی این بود که پول خرد داشت و می‌توانست در توپخانه اتوبوس بنشیند.

9)        قرارگرفتن: تیر در دست همان جا خم داشت و روی زمین نمی‌نشست.

10)   فرورفتن، نشست‌کردن: کشتی به گل نشست. اتوبوس خراب می شود و توی تپة شن می‌نشیند.

11)   کمشدن؛ تخفیفیافتن: آفتاب پشت کوه فرو‌می‌رفت و گرمی هوا می‌نشست.

12)   مشغول کاری شدن: نشستیم به سیگارکشیدن تا نوبت‌مان برسد.

13)   جلوسکردن در مسند و مقامی: در سی سالگی به وزارت نشست.

14)   مبتلاشدن؛ گرفتارشدن: با مرگ پسر جوان همۀ فامیل به عزا نشستند.

15)   نفوذکردن؛ رسوخ‌کردن: زن را به امام رضا (ع) قسم داد که محبت بچه در دلش نشسته روزی یکی‌دو بار وی را برای دیدن او بیاورد.

16)   سطحی را پوشاندن: مدام مشغول مطالعه بود، مخصوصاً زمستان‌ها که برف سنگینی می‌نشیند و آدم کاری ندارد.

بررسی معنایی فعل «نشستن» در جمله‌های بالا نشان می‌دهد که در معانی 1، 3، 6، 8، 9، 10،11 و 15، دو مؤلفۀ معنایی «+جهت پایین» و «+سکون» دخیل‌ است. در معنای 2، دو مؤلفۀ «+سکون» به‌صورت عینی و فیزیکی و مؤلفۀ «+مداومت»، در معنای 5، مؤلفۀ معنایی «+همراهی» و در معانی 4، 12، 13 و 14، مؤلفۀ «+انجام‌دادن کاری» یا «+مشغول شدن به کاری» دیده می‌شود. در معنای 16، دو مؤلفۀ «+سکون» و «+روی هم گردآمدن» آمده است.

مقایسۀ معانی «نشستن» در تاریخ بلعمی با فارسی میانه و فارسی معاصر

در این بخش به مقایسۀ معانی فعل «نشستن» در تاریخ بلعمی با معانی این فعل در متون فارسی میانه و نیز شواهد به‌‌دست‌آمده از فارسی معاصر پرداخته می‌شود.

جدول 2ـ مقایسۀ معانی فعل «نشستن» در تاریخ بلعمی با فارسی میانه و فارسی معاصر

معانی «نشستن» در تاریخ بلعمی

معانی «نشستن» در فارسی میانه

معانی «نشستن» در فارسی معاصر

قرارگرفتن بر روی سرین

*

*

ساکن‌شدن، ساکن‌بودن

*

*

از میان رفتن؛ فروکش‌کردن

*

*

خاموش‌شدن

ـ

ـ

جلوس‌کردن به مقامی یا برای رسیدگی به امور

*

*

صبرکردن، منتظرماندن

ـ

*

قرارگرفتن

*

قرارداشتن

*

معاشرت‌کردن

*

*

سوارشدن

*

*

مشغول کاری شدن

ـ

*

ماندن

ـ

ـ

آرام‌گرفتن

ـ

ـ

همراه‌شدن

ـ

ـ

فرورفتن

ـ

*

ـ

ـ

جاگرفتن، نقش‌بستن

ـ

ـ

کم‌شدن، تخفیف‌یافتن

ـ

ـ

مبتلاشدن؛ گرفتارشدن

ـ

ـ

نفوذکردن؛ رسوخ‌کردن

ـ

ـ

سطحی را پوشاندن

 

همان‌گونه که در جدول بالا مشاهده می‌شود از 14 معنای «نشستن» در تاریخ بلعمی، هفت معنا با فارسی میانه مشترک است؛ بنابراین همۀ معانی به‌‌کار‌رفته در فارسی میانه در تاریخ بلعمی کاربرد داشته‌ است. همچنین 11 معنای تاریخ بلعمی همچنان در فارسی معاصر استفاده می‌شود؛ ضمن‌اینکه پنج معنای جدید «جاگرفتن، نقش‌بستن»، «کم‌شدن، تخفیف‌یافتن»، «مبتلاشدن؛ گرفتارشدن»، «نفوذکردن؛ رسوخ‌کردن» و «سطحی را پوشاندن» نیز به معانی فعل «نشستن» در فارسی معاصر اضافه شده است که در تاریخ بلعمی وجود ندارد. با این همه چنین می‌نماید که دو معنی شمارۀ 3 یعنی «فرونشستن؛ از میان رفتن؛ فروکش‌کردن» و شمارۀ 11 یعنی «کم‌شدن؛ تخفیف‌یافتن»؛ نیز معانی شمارۀ 6 «جاگرفتن، نقش‌بستن» و شمارۀ 9 «قرارگرفتن» که در فرهنگ بزرگ سخن فهرست شده‌ است، یک معنی دارد و نیازی به فهرست شدن در دو ردیف مجزا نیست.

 

نتیجه‌گیری

این نوشتار، پژوهشی معناشناختی ـ تاریخی است. در این مقاله، معانی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» در تاریخ بلعمی بررسی و سپس با معانی این دو فعل در متون فارسی میانه و فارسی معاصر مقایسه شد. درواقع هدف اصلی این پژوهش، بررسی تغییرات معنایی دو فعل «ایستادن» و «نشستن» برپایۀ مؤلفه‌های معنایی در طی چندین قرن بوده است. پس از بررسی و تحلیل داده‌های پژوهش، تلاش شد براساس داده‌های تاریخی و تحلیل معنایی به بررسی چندمعنایی و همچنین گسترش یا کاهش معنایی این دو فعل پرداخته شود.

بررسی فعل «ایستادن» ازنظر معنی‌شناختی و مؤلفه‌های معنایی نشان‌دهندۀ این است که از دو مؤلفۀ اصلی این فعل یعنی «+سرپابودن» و «+سکون» یا به‌ عبارتی «+قرارگرفتن، قرارداشتن» که برآمده از مفهوم ریشۀ ایرانی باستان این فعل است، مؤلفۀ «+سکون» یا «+قرارگرفتن، قرارداشتن» چه به‌صورت عینی و فیزیکی و چه به‌صورت انتزاعی و ذهنی در بیشتر ابعاد معنایی این فعل وجود دارد. پس از آن می‌توان به مؤلفه‌های «+اصرار و پافشاری» و نیز «+مداومت» و مؤلفۀ «+انجام‌دادن کاری» یا «+مشغول‌شدن به کاری» اشاره کرد که در میان برخی از معانی این فعل مشترک است. آنچه در این تحلیل مهم می‌نماید این است که در تخصیص مؤلفه‌های معنایی این فعل، مقولۀ گسترش استعاری را نمی‌توان از نظر دور داشت؛ اینگونه به ‌نظر می‌رسد که در طی گسترش استعاری که سرانجام به تغییر معنایی می‌انجامد، دو مؤلفۀ اصلی این فعل یعنی «+سرپابودن» و «+سکون» یا «+قرارگرفتن، قرارداشتن» گسترش یافته و به این ترتیب مؤلفه‌های معنایی دیگری مانند «+اصرار و پافشاری» و «+مداومت» و «+انجام‌دادن کاری» به مؤلفه‌های این فعل افزوده شده است؛ بنابراین با توجه به مؤلفه‌های معنایی مشترک، می‌توان فعل «ایستادن» را فعلی چندمعنا دانست.

اگر به‌طور کلی و از جنبۀ کمیت به مقایسۀ فعل «ایستادن» در تاریخ بلعمی و دورۀ میانه و فارسی نو پرداخته شود، در یک نگاه کلی و تنها برپایۀ تعداد معانی فعل‌ها می‌توان گفت «ایستادن» در تاریخ بلعمی نسبت‌به دورۀ میانه دچار گسترش معنایی و در دورۀ معاصر نسبت‌به تاریخ بلعمی دچار کاهش معنایی شده است.

البته مقایسۀ جزئی و یک‌به‌یک فعل‌ها جزئیات دیگری را نشان می‌دهد. از مقایسۀ معنایی فعل «ایستادن» در تاریخ بلعمی و متون فارسی میانه چنین برمی‌آید که از یازده معنای مربوط به فعل «ایستادن» در تاریخ بلعمی، شش معنا در متون فارسی میانه نیز به ‌کار می‌رفته و یا به ‌عبارتی مشترک بوده است. از دیگرسو دو معنای «مداومت‌کردن» و «دست کشیدن، متوقف‌کردن کاری» در متون فارسی میانه کاربرد داشته است که در تاریخ بلعمی وجود ندارد. از این‌ رو فعل «ایستادن» ازنظر این دو معنی در تاریخ بلعمی نسبت‌به دورۀ پیشین خود یعنی دورة میانه دچار کاهش معنایی شده است. نیز معانی «توقف‌کردن، از حرکت باز‌ایستادن»، «پافشاری‌کردن، اصرار‌داشتن»، «پایداری‌کردن» و «منتظر‌ماندن» در تاریخ بلعمی بوده که در متون میانه کاربرد نداشته است. بنابراین می‌توان گفت این فعل درباب این چهار معنی در تاریخ بلعمی نسبت‌به دورۀ پیشین دچار گسترش معنایی شده است.

دربارة مقایسۀ فعل «ایستادن» در تاریخ بلعمی با شواهد فارسی معاصر، نتیجۀ این پژوهش نشان می‌دهد که از یازده معنای به‌کاررفته در تاریخ بلعمی، پنج معنا همچنان در فارسی معاصر کاربرد دارد. نیز پنج معنای «قرارگرفتن، جای‌گرفتن»، «شدن»، «مشغول‌شدن، پرداختن»، «انباشته‌شدن» و «عمل‌کردن» در تاریخ بلعمی کاربرد داشته و در گذار به فارسی معاصر از رواج بازمانده است. بنابراین می‌توان گفت فعل «ایستادن» درباب این پنج معنی در فارسی معاصر نسبت‌به تاریخ بلعمی دچار کاهش معنایی شده است.

بررسی فعل «نشستن» از دیدگاه مؤلفه‌های معنایی نشان‌دهندۀ این است که دو مؤلفۀ «+جهت پایین» و «+سکون» یا «+قرارگرفتن» که برگرفته از معنای ریشۀ ایرانی باستان این فعل است، چه به‌صورت عینی و فیزیکی و چه به‌صورت انتزاعی یا ذهنی در بیشتر معانی این فعل مشترک است. همچنین مؤلفه‌های «+مداومت»، «+همراهی» و نیز «+انجام‌دادن کاری» یا «+مشغول‌شدن به کاری» نیز در معانی مختلف این فعل دیده می‌شود. چنانکه دربارة فعل «ایستادن» گفته شد، در اینجا نیز گسترش استعاری معنای فعل، نقش بسزایی در شکل‌گیری مؤلفه‌های معنایی داشته است؛ به این ترتیب مؤلفه‌های معنایی «+جهت پایین» و «+سکون» در طی فرایند گسترش استعاری به مؤلفه‌های «+مداومت»، «+همراهی» و نیز «+انجام‌دادن کاری» یا «+مشغول‌شدن به کاری» انجامیده‌ است. بنابراین با توجه به مؤلفه‌های معنایی مشترک که در معانی مختلف این فعل دیده می‌شود، می‌توان «نشستن» را فعلی چندمعنا برشمرد.

همچنین مقایسۀ معنایی فعل «نشستن» در تاریخ بلعمی و متون فارسی میانه نشان از آن دارد که از چهارده معنای به‌کاررفته در تاریخ بلعمی، هفت معنا در فارسی میانه استفاده می‌شده است؛ بنابراین می‌توان گفت این فعل در تاریخ بلعمی نسبت‌به دورۀ پیشین خود دچار گسترش معنایی شده است.

مقایسۀ فعل «نشستن» در تاریخ بلعمی با فارسی معاصر نیز نشان می‌دهد که از چهارده معنایی که برای این فعل در تاریخ بلعمی به‌ کار می‌رفته است، ده معنا همچنان در فارسی معاصر کاربرد دارد و تنها چهار معنا از رواج افتاده‌ است. ازسوی دیگر، پنج معنای جدید «جاگرفتن، نقش‌بستن»، «کم‌شدن، تخفیف‌یافتن»، «مبتلاشدن؛ گرفتارشدن»، «نفوذکردن؛ رسوخ‌کردن» و «سطحی را پوشاندن» به معانی این فعل در فارسی معاصر افزوده شده که در تاریخ بلعمی کاربرد نداشته است؛ بنابراین می‌توان گفت معنای «نشستن» در فارسی معاصر نسبت‌به معنای این فعل در تاریخ بلعمی دچار گسترش معنایی شده است. درمجموع نیز اینگونه برمی‌آید که فعل «نشستن» در هر دوره نسبت‌به دورۀ پیشین خود از فرایند گسترش معنایی بهره برده است.

 
1- ابوالقاسمی، محسن (1389). تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت.
2- ارداویرافنامه (1372). ترجمۀ فیلیپ ژینیو، ترجمه به فارسی ژاله آموزگار، تهران: معین ـ انجمن ایرانشناسی فرانسه.
3- افراشی، آزیتا؛ صامت جوکندان، سید سجاد (1393). «چندمعنایی نظام‌مند با رویکرد شناختی. تحلیل چندمعنایی فعل حسی «شنیدن» در زبان فارسی»، ادب‌پژوهی. شمارة 30، 29‑59.
4- انوری، حسن و دیگران (1381). فرهنگ بزرگ سخن، تهران: سخن.
5- بررسی دینکرد ششم (1392). ترجمه و تحقیق مهشید میرفخرایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
6- بلعمی، ابوعلی (1392). تاریخ بلعمی، به تصحیح محمدتقی بهار و محمد پروین‌گنابادی، تهران: زوار.
7- بندهش (1369). ترجمۀ مهرداد بهار، تهران: توس.
8- پالمر، فرانک (1374). نگاهی تازه به معناشناسی، ترجمة کوروش صفوی، تهران: مرکز.
9- چنگیزی، احسان؛ عبدالکریمی، سپیده (1395). «ابعاد معنایی «انداختن» و «بریدن» با رویکردی درزمانی: چندمعنایی، هم‌نامی یا هم‌معنایی بافت مقید؟»، دوفصلنامه زبان‌شناسی گویش‌های ایرانی، سال اول، شمارة اول، 86‑115.
10- رضائی باغ‌بیدی، حسن (1388). تاریخ زبان‌های ایرانی، تهران: دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
11- شریفی، لیلا (1388). «رویکردی شناختی به یک فعل چندمعنای فارسی»، تازه‌های علوم شناختی، سال 11، شمارة 4، 1‑11.
12- صفوی، کورش (1384). فرهنگ توصیفی معنی‌شناسی، تهران: فرهنگ معاصر.
13- ---------- (1387). درآمدی بر معناشناسی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
14- عبدالکریمی، سپیده؛ چنگیزی، احسان (1396). «بررسی درزمانی ابعاد معنایی «گرفتن» ازمنظر تحلیل مؤلفه‌ای و معنی‌شناسی شناختی: اثبات چندمعنایی از طریق بازنمود طرح‌واره‌های تصوری»، زبان‌شناسی و گویش‌های خراسان، سال 9، شمارة 17، 21‑47.
15- گندم‌کار، راحله (1395). «بررسی چندمعنایی فعل «خوردن»؛ نمونه‌ای از عدم کارایی رده‌شناسی واژگانی»، زبان‌پژوهشی، سال هشتم، شمارة 19، 149‑167.
16- لاینز، جان (1391). درآمدی بر معنی‌شناسی زبان، ترجمه کورش صفوی، تهران: علمی.
17- مرشدلو، جواد (1388). «تاریخ‌نامه بلعمی و تاریخ طبری»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شمارة 133، 55‑60.
18- منصوری، نیلوفر (1387). بازنمایی افعال مرکب در وردنت فارسی، رساله دکتری زبان‌شناسی همگانی، دانشگاه تهران.
19- مینوی خرد (1380). ترجمۀ احمد تفضلی، تهران: توس.
20- نجفی، ابوالحسن (1378). فرهنگ فارسی عامیانه، تهران: نیلوفر.
21- وزیدگیهای زادسپرم (1385). ترجمه و تحقیق محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
22- Allan, K. (1986). Linguistic Meaning,Neuauflag: Routledge & Kegan.
23- Bartholomae, Ch. (1961). Altiranisches Wörterbuch, Strassburg: Karl J. Trubner.
24- Erdeljić, D. V. (2013)."The polysemy of verbs expressing the concept SIT in English, Croatian and German".Jezikoslovlje.14, 2-3. pp: 263-279.
25- Geeraerts, D. (1997). Diachronic Prototype Semantics: A Contribution to Historical Lexicology, Oxford: Clarendon Press.
26- Kent, R.G. (1953). Old Persian, Connecticut: New Heaven.
27- Koptejevskaja-Tamm, M. (2008). "Approaching Lexical typology", In From Polysemy to Semantic Change, Vanhove Martine (ed.), Amsterdam: John Benjamins Publishing Company, pp: 3-55.
28- Kroeger, P.R. (2018).Analyzing meaning: An introduction to semantics and pragmatics, Berlin: Language science Press.
29- Newman, J. & S. Rice (2004). "Patterns of usage for English SIT, STAND, and LIE: A cognitively inspired exploration in corpus linguistics".Cognitive Linguistics, (15), 3, pp: 351–396.
30- Newman, John (2009). "English posture verbs: An experientially grounded approach". Annual Review of Cognitive Linguistics,7, pp: 30–58.
31- Pokorny, J. (1956). Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch, Tübingen: Francke Verlag.
32- Rix, H. (2001). Lexicon der Indogermanischen Verben, Wiesbaden: Ludwig Reichert Verlag.
33- Tylor, J.R. (1995). Linguistic Categorization, Prototypes in Linguistic Theory, Cambridge: Cambridge University Press.