نقد کتاب درسی زبدۀ گلستان (ترجمه و شرح ترکی گزیده‌ای از گلستان)، نوشتۀ عثمان فایق (1307 ق)

نویسندگان

1 استاد بازنشسته دانشگاه تهران، عضو پیوسته فرهتگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ایران

2 دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی، (مجری طرح)

چکیده

در این مقاله سعی شده است با نگاهی اجمالی به کتاب زبدۀ گلستان، از شرح ‌و ترجمه‌های گلستان به زبان ترکی عثمانی، افزون‌بر مطالعه و بررسی شیوه و محتوای ویژة کتاب، میزان تطابق آن با هدف‌های ترجمه‌ای، یعنی آموزش زبان نیز سنجیده شود. این اثر جزو کتاب‌های درسی بوده و به همین سبب در اوایل قرن چهاردهم اهمیت داشته است. در این پژوهش از میان ترجمه‌های اندکِ درخور توجه برای کتاب گلستان، کتاب زبدۀ گلستان نوشتۀ عثمان فائق (1307 ق) به‌سبب هدفمندی و دیدگاه ویژه‌اش به گلستان و جایگاه تاریخی آن، انتخاب و نقد شده است. این پژوهش دربردارندة سه مبحث اصلی است: 1) معرفی و بیان ویژگی‌های برجستۀ کتاب در آموزش زبان و ادب فارسی؛ 2) بررسی کوتاه تحلیل‌های دستوری که در حاشیۀ گزیدۀ گلستان نوشته شده است. این بررسی برای دریافت و توصیف الگوهای دستوری منظور نویسنده و برخی ویژگی‌ها و قوّت و ضعف آن است؛ 3) ارزیابی کیفیت و دقت ترجمۀ ادبی ازنظر صورت و معنا. در مبحث سوم پس از مطالعة چند نظریۀ پرکاربرد در ترجمۀ متون، نظریۀ آنتوان برمن در ترجمۀ متون کلاسیک به‌سبب نزدیکی به هدف انتخاب شد و متن برپایة هفت شناسه از شناسه‌های دوازده‌گانه در تحریف متن ـ غنازدایی کیفی، غنازدایی کمی، شفاف‌سازی، فخیم‌سازی، تخریب الگوهای زبانی، تخریب سیستم مفهومی متن، اطناب کلام ـ نقد شد. نتایج بیانگر آن است که این کتاب با وجود نقص‌های گریزناپذیر اندک در ترجمۀ متون ادبی و کاستی‌هایی در شرح دستوری و زبانشناختی، ایده‌های جالبی برای شناساندن هر دو زبان ترکی و فارسی و به‌ویژه جنبه‌های آشکار و پنهان گلستان سعدی در بر دارد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A criticism of Zobde Golestan Textbook (a Turkish Translation & Explanation of Golestan) by Osman Fayeq (1307 AH)

نویسندگان [English]

  • Ali Ashraf Sadeqi 1
  • seyede Ziba Behrooz 2
1 Professor of University of Tehran, director of Lexicography department of Persian language and literature Academy, Tehran, Iran
2 PhD of Persian language and literature, University of Isfahan, The researcher of Persian Academy, Tehran, Iran (Researcher of Postdoctoral Project)
چکیده [English]

In this article, it has been tried to investigate one of Golestan's Turkish translation and Explanations, which was of importance due to being a textbook at the beginning of the fourteenth century, in terms of the particular style, content, and the extent of its compliance with translation goals. Zobde Golestan, written by Osman Fayeq (1307 AH), is one of the few translations worthy of attention  that has been selected and criticized in this study because of its purpose and particular viewpoint on Golestan and its historical place. This research consists of three main topics: 1. Introducing and expressing the prominent features of the book on the teaching of Persian language and literature; 2- An overview of the grammatical analyzes written in the margins of Golestan, in order to receive and describe the patterns of the author's writing, referring to some of its features, strengths and weaknesses; 3- In the third part, following the review of some of the most widely used theories in the translation of texts, Antoine Bremen's theory of translation of classical texts was selected because of the proximity to the goal. The text  was criticized based on seven components of the twelve components in the distortion of the text including: Clarification, Expansion, Ennoblement, Qualitative impoverishment, Quantitative impoverishment, the destruction of underlying networks of signification, and the destruction of linguistic patterning. The results suggest that this book, despite some inescapable defects in the translation of literary texts, offers interesting ideas for better introducing both Turkish and Persian languages, and in particular the unexplored important aspects of Gulistan Sa'di.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Zobde Golestan
  • Translation Critique
  • Ottoman Turkish Translation of Golestan
  • Textbook for Persian Language
  • Grammar Analysis

مقدمه

از مهم‌ترین دلایل درخشش گلستان در عرصۀ آموزش زبان فارسی، سبک ویژة این کتاب بوده است. سادگی، کاربرد بجا و درست قواعد زبانی، تطابق لفظ با معنی و حتی گاه غلبۀ معنا در عین ایجازی رسا و فصیح، روانی همراه با موسیقی ساده و دلپسند، آرایه‌های دور از تکلف و موزون، تناسب لغات فارسی و عربی و دوری از چیرگی یکی بر دیگری و مهم‌تر از همه محتوای شیرین و آموزندۀ عبارت‌ها و حکایت‌ها و اشعار، این اثر را شایستۀ آموزش و یادگیری کرده است. به همین سبب گلستان از دیرباز در ایران کتاب درسی بوده است و حتی در سراسر دنیای اسلام تا هفتاد یا هشتاد سال پیش تدریس می‌شد؛ همچنین سلاطین آل عثمان اشعار و حکایت‌های آن را از بر بودند و شاهزادگان عثمانی در آغاز جوانی از لطایف و معانی آن برخوردار می‌شدند (شفق، 1316: 65). به گفتۀ ریاحی، گلستان در دورۀ عثمانی یکی از برجسته‌ترین کتاب‌ها در ادبیات کلاسیک شرق بود که با شور و اشتیاق بسیار خوانده می‌شد. برای آموزش زبان فارسی در مدرسه‌ها، گلستان در صدر کتاب‌های درسی قرار داشت (ریاحی، 1369: ۲۴۳) و این توجه از آغاز تألیف تاکنون پایدار مانده است. بنابر سند دیگر، گلستان به‌سبب داشتن حکایت‌های اخلاقی و پندآموز «جزو کتاب‌هایی بوده که دانش‌آموزان آن را حفظ می‌کردند» (Karaismailoğlu, 1999: 75) تا پنجاه سال پیش نیز در مدرسه‌های دورۀ متوسطۀ آناتولی، خواندن کتاب گلستان و حفظ‌کردن آن مرسوم بوده است. در ادبیات ترک، از قرن ۱۴ میلادی، ترجمه و شرح گلستان آغاز شد (Olgun, 1978: 117) و پیشینة تدریس آن در سرزمین چین بیش از 500 سال است.

ترجمۀ آثار ادبی نیز در کنار تألیفات، شرح‌ها و نظیره‌ها جزو آثار مهم ادبی و علمی شمرده می‌شود. حتی این دسته از آثار ازنظر ایجاد ارتباط بینافرهنگی و بینازبانی امتیازی ویژه دارد؛ زیرا گسترش فرهنگ و زبان ملت‌ها تا حد بسیاری در گرو ترجمۀ آثارشان به زبان‌های مختلف است و اقدام به ترجمۀ هر اثری منافع متقابلی را برای زبان‌های مقصد و مبدأ در بر دارد. از عوامل رویکرد به این امر گویشوران زبان مقصدند که باید درک و فهم متون برجسته و فاخر جهان را لازم دانند؛ همچنین تمایل به مطرح و شناخته‌شدن ارزش ادبی و علمی آن آثار در زبان مبدأ نیز از دیگر عوامل این رویکرد است. قلمرو عثمانی نیز مانند شبه‌قاره در این مسیر گام‌های بلندی برداشته است. در این مقاله ابتدا کتاب زبدۀ گلستان معرفی و ساختار آن تحلیل می‌شود. این کتاب یکی از ترجمه‌های گلستان به زبان ترکی عثمانی است و به‌سبب قرار‌گرفتن در کتاب‌های درسی، در اوایل قرن چهاردهم، اهمیت دارد. سپس ضمن اشاره‌ای کوتاه به یکی از نظریه‌های مطرح در حوزۀ ترجمة متون کلاسیک، متن ترجمه نقد و بررسی می‌شود.

پیشینۀ پژوهش

کتاب گلستان به‌سبب برخورداری از جایگاه والای ادبی و زبانی در میان فارسی‌زبانان و غیرفارسی‌زبانان، ترجمه‌ها و شرح‌های بسیاری دارد که نیازمند بررسی و واکاوی است؛ اما با وجود اهمیت این کتاب، توجه چندانی به تحلیل و ارزیابی علمی این ترجمه‌ها و شرح‌ها نشده است و مشخص نیست که ادراک و توفیق مترجمان و شارحان در آثارشان تا چه اندازه بوده و این کتاب از چه جنبه‌هایی توانسته است با ملت‌های دیگر ارتباط فرهنگی و ادبی برقرار کند. البته گفتنی است در حوزۀ نقد ترجمه برپایة نظریه‌های این حوزه مانند نظریۀ آنتوان برمن، رایس و ونوتی و... نقد و تحلیل‌هایی در ایران و جهان انجام شده است؛ مثل کتاب جنۀ الورد که از ترجمه‌های گلستان در حوزۀ زبان و ادبیات عربی است. همچنین مقاله‌ای به قلم علی افضلی و عطیه یوسفی با عنوان «نقد و بررسی ترجمۀ عربی گلستان سعدی براساس نظریۀ آنتوان برمن: مطالعۀ موردی کتاب الجلستان ‌الفارسی اثر جبرئیل المخلع» در مجلۀ پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی چاپ شده است. نویسندگان در این مقاله کتاب گلستان را برپایة هفت شناسة تحریف متن از شناسه‌های دوازده‌گانة آنتوان برمن بررسی کرده‌اند. با وجود این پژوهش‌ها، در حوزۀ ترجمة گلستان به ترکی عثمانی نقدی انجام نشده است؛ حتی در معرفی و بررسی زبدۀ گلستان نیز تحقیقی یافت نشد. به‌طور کلی پژوهش دربارة ترجمه‌های ادبی به زبان ترکی بسیار نادر است؛ همچنین آثار متعددی در این زمینه وجود دارد که به استفاده از دیدگاهی درست در باب مطالعات فرامرزی در حوزة زبان فارسی نیازمند است. به همین سبب انجام پژوهش‌های اصولی با معیارهای علمی محکم ضروری است.

روش پژوهش

روش پژوهش در این مقاله، کتابخانه‌ای و مبتنی بر رویکردهای نوین در باب شرح دستوری و نقد ترجمه است. این پژوهش سه بخش دارد؛ بخش نخست بر معرفی ساختار و جایگاه اثر و ارزش آموزشی آن مشتمل است که بیش از محتوای اثر، بر ویژگی‌های زبانشناختی آن تأکید می‌شود؛ بخش دوم به بررسی کوتاه تحلیل‌های دستوری در حاشیۀ گزیدۀ گلستان می‌پردازد. در این بررسی ابتدا سعی شده است دیدگاه‌های خود نویسنده درک و توصیف شود و سپس به مواردی از نقایص آن در تطابق با الگوهای دستوری در زبان فارسی اشاره شود. بخش سوم بر ارزیابی کیفیت و دقت ترجمۀ ادبی ازنظر صورت و معنا مبتنی است؛ به همین سبب مناسب‌تر دیده شد که ابتدا ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد ترجمه و سبک شخصی و روش کلی مترجم شرح داده شود و سپس در نقد ترجمه، از شناسه‌های شناخته‌شدة دو نظریة معروف از آنتوان برمن (Antoine Berman) و رایس (Reiss) استفاده شود. در این ارزیابی هفت شناسه از شناسه‌های دوازده‌گانة آنتوان برمن که در تحریف متن آمده، بررسی و نمونه‌هایی آورده شده است.

 

معرفی زبدۀ گلستان

زبدۀ گلستان ترجمه و تحشیۀ گزیده‌ای از گلستان به زبان ترکی عثمانی به قلم عثمان فائق است. این اثر ازجمله ترجمه‌ها یا شروح عالی شناخته‌شده است که با هدف کمک به آموزش زبان فارسی برای دانشجویان تنظیم شده است. در حاشیة صفحات نیز شرحی از ساختار ادبی و دستوری گلستان آمده است. زبدۀ گلستان در استانبول در تاریخ ۱۳۰۷ (۱۸۸۹ـ۱۸۹۰) به چاپ رسید (Kartal, 2001: 106، نقل‌شده در بزکرت، 1396: 67). افزون‌بر این سخنِِ کارتال، مستند دیگری بر درسی‌بودن این اثر وجود ندارد؛ زیرا کتاب هیچ مقدمه و مؤخره‌ای ندارد و عبارتی نیز در آن یافت نمی‌شود که نشان دهد برای منظور خاصی یا مخاطبان مشخصی نوشته شده است؛ تنها با بررسی ترجمة متن و تحلیل‌ها در حاشیۀ صفحات می‌توان به‌تحقیق دانست که هدف کتاب آموزش زبان فارسی بوده است. برپایة مدارکی که از جلد کتاب و صفحة جلدی که از چاپی دیگر به آن الصاق شده است، این اثر گویا دو بار یکی به نام زبدۀ گلستان و دیگری به نام گزیدۀ گلستان چاپ شده که در هر دو نام عثمان در جایگاه مؤلف ثبت شده است؛ اما نام فامیل نویسنده در آنها مشخص نیست. در دانشنامه دو نفر به نام‌های عثمان نورس (1317) و عثمان فایق (1307) معرفی شده‌اند که گلستان را ترجمه و شرح کرده‌اند. اولی با عنوان گزیدۀ گلستان و دومی با عنوان زبدۀ گلستان. کارتال نیز تنها مؤلف زبدۀ گلستان را عثمان فایق ذکر کرده است. بنابراین استناد نگارندگان این پژوهش به جلد الصاقی نسخة موجود، با عنوان زبدة گلستان و نام عثمان فایق به‌سبب تطابق تاریخی آن بوده است. این کتاب در دورۀ پادشاهی عبدالحمید ثانی نگاشته شده است. در آن زمان فضای علمی کشور بزرگ عثمانی نیازمند زبان فارسی بود. در این دوره توجه به ادب فارسی و به‌ویژه ترجمه و شرح متون، بسیار رواج داشت و دوران شکوفایی فرهنگی و اجتماعی، گسترش روابط بین ایران و ترکیه و رونق مراکز علمی و آموزشی بوده است. از گلستان در زمان این پادشاه، ترجمه و تفسیرهای دیگری با همین نام، ازجمله زبدة گلستان نوشتۀ جعفر طیار بن احمد سالم (1299 ق) و رهبر گلستان از همین مؤلف برای آموزش زبان فارسی به دانشجویان به چاپ رسیده است.

رویکرد آموزش زبان در این اثر

ترجمة زبان فارسی در متن گلستان به همراه تحلیل دستوری در این اثر نشان می‌دهد که از رویکرد غالب تدریس زبان در دورۀ کلاسیک، که بیشتر با هدف درک آثار ادبی بوده است، یعنی روش ترجمه ـ دستورمحور (translation-grammar method) (Larsen-Freeman, 2003: 16) پیروی شده است؛ زیرا به مناسبت آموزش، هر دو متن فارسی و ترکی در کنار و به موازات هم گنجانده شده و تحلیل آن نیز بیشتر از جنبۀ دستور زبان است. البته می‌توان رویکرد متن‌محور (context-based approach) (همان: 23) را نیز دربارۀ آن صادق دانست؛ زیرا بر روی یک متن مشخص انجام شده است؛ اما به ‌هر حال وجه دستوری در آن پررنگ‌تر است. رویکرد دستوری ـ ترجمه‌ای از نخستین رویکردهایی است که در نظریه‌های آموزش زبان مطرح شده است و با یادگیری متون کهن و ادبی پیوندی ناگسستنی دارد. این کتاب از دو جنبه درخور بررسی است؛ یکی متن ترجمه و دیگری تحلیل‌های موجود در حواشی آن. هرچند ترجمه در دنیای ارتباطات و جهانی‌شدن امری گریزناپذیر است، در زمینة ادبیات چندان به هدف‌های زیباشناختی نزدیک نیست. در متونی مانند گلستان و بوستان و شاهنامه و مثنوی که گنجینه‌ای از معانی و مضامین بکر است، هنرهای لفظی تنها سهمی کوچک از ارزش کلی را در بر می‌گیرد و اشتیاق انسان‌ها به یادگیری زبانی خاص نیز از همین میل شدید به درک و فهم معانی و آگاهی از محتوای ناب آن آثار سرچشمه می‌گیرد. درواقع رسالت اصلی هر زبانی نیز همین انتقال معانی است.

ساختار متن

در باب ساختار صوری متن، گرایشی به جداسازی دستوری و موسیقایی دیده می‌شود و در آن، سازه‌های به‌دقت تفکیک‌شده در درون پرانتز قرار گرفته‌اند. این شیوه چند امتیاز دارد؛ نخست آنکه خوانش گلستان را ساده‌تر و روان‌تر می‌کند؛ زیرا آهنگ و لحن گلستان سعدی در قالب سازه‌های معین، نظم و ضرب‌آهنگ خود را نشان می‌دهد و خواننده نیازی به رمزگشایی پیچیدگی‌های لحن و آهنگ ندارد؛ البته گلستان سعدی آنچنان روان و موزون است که خواننده به‌ندرت ممکن است به اشتباه بیفتد. دوم اینکه یادگیری را آسان‌تر می‌کند؛ زیرا مترجم در بالای هر سازه ترجمۀ آن را آورده است. مترجم با آگاهی از مشکل زبان‌آموز تُرک در یادگیری نحو فارسی کوشیده است که به این ترتیب آن را تا حدی رفع کند؛ زیرا بی‌تردید اگر با واحد کلمه یا جمله یا پاراگراف ترجمه می‌کرد، بسیاری از قواعد زبان فارسی و تفاوت آن با زبان ترکی بیان نمی‌شد یا تشخیص آن بسیار دشوار می‌نمود؛ چون ترتیب واژگان در محور همنشینی زبان فارسی با ترکی تفاوت بنیادی دارد و فقط زمانی سردرگمی زبان‌آموز به حداقل می‌رسد که سازه‌ها تا حد منطقی کوتاه در نظر گرفته شود ـ یعنی نه در حد واژه و خالی از نکات نحوی و نه بیش از حد بلند و غامض ـ تا افزون‌بر آنکه معناداری ترجمه حفظ شود، تطبیق آن قواعد و ظرایف، مستلزم صرف زمان و گاه همراه با خطا نباشد؛ برای نمونه در متن زیر مشاهده می‌شود که در مرزبندی سازه‌ها، دو وجه موسیقایی و دستوری با جداسازی نهاد و گزاره در نظر گرفته شده است:

عنوان

نهاد

گزاره

نهاد

گزاره

گلستان

میان دو کس جنگ

چون آتش است

سخن‌چینبدبخت

هیزم‌کش است

ترجمه

ایکی کیمسه اره‌سنده جنگ

آتش گیبیدر

اما بدبخت غماز

جنگ آتشنی اوقلیچیدر

گلستان

دولت

نه بکوشیدن است

چاره

کم‌جوشیدن است

ترجمه

دولت و سعادت

سعی و کوششله دکل

پس چاره

مضطرب اولمامقدر

یا در نمونۀ زیر در کنار نمایش لحن موسیقایی، ترکیبات اضافی و عطفی و نیز جمله‌های شرط و جواب شرط نیز از هم متمایز شده است:

ترکیب اضافی

ترکیب عطفی

آواز خوش

از کام و دهان و لب شیرین

گوزل آواز

طاتلی دماغ و طاتلی دودقلینـﯔ آغزندن

جملة شرط

جواب شرط

گر نغمه کند ور نکند

دل بفریبد

گرک تغنی ایلسون و گرک ایلمسون

کوکلی کندویه میل ایتدیرر

اگر به هر سر مویت

هنر دوصد باشد

اگر هر بر فیلـﯔ اوجنده

ایکی یوز معرفتـﯔ اولورایسه

جملۀ پایه

جملۀ پیرو

هنر به کار نیاید

چو بخت بد باشد

معرفت ایشه یرامز

چونکه بخت و طالع یرامز اوله

یا در جایی که موسیقی کلام چندان برجسته نیست، اجزای غیراصلی جمله مانند جمله‌های توضیحی و قیدها و متمم‌ها را با معیار دستور جدا کرده است:

فاعل

جمله توضیحی وابسته

فعل

مردمان ده

به علت جاهی که داشت

بلیتش می‌کشیدند

کوی خلقی

آنـﯔ خطابت منصبی سببیله

بلاسنی چکرلردی

گفتنی است این روش تا حد بسیاری برخاسته از سبک ویژة گلستان است؛ نثر این کتاب ازنظر انسجام در عین سادگی و دوربودن از تعقیدات و پیچیدگی‌ها و زواید ابهام‌آور و پیوندهای خوشه‌ایِ درهم‌تنیده، این کار را برای مترجم ترک‌زبان آسان کرده است تا بتواند دو امر آموزش و ترجمه را همراه با هم پیش برد. شاید بتوان نثر گلستان را از این نظر با رویکردهای معاصر در زبانشناسی کاربردی و آموزش زبان، بهتر توضیح داد؛ ازجمله رویکرد مینی‌مالیستی که بحث دربارۀ آن در این گفتار نمی‌گنجد؛ علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب‌هایی در این زمینه ازجمله بحثی در نحو مینی‌مالیستی: بنیادها و چشم‌اندازها (Lasnik et al, 2005) و نیز مینی‌مالیسم و یادگیری زبان (Yang and Roeper, 2011) مراجعه کنند که دربارة این رویکرد معاصر در آموزش زبان اطلاعات مفیدی در بر دارد.

 

بررسی حواشی زبدۀ گلستان

بخش بسیاری از محتوای حواشی، تحلیل‌های دستوری است. نکتۀ درخور توجه در این حواشی آن است که با وجود ترجمه‌شدن متن، دوباره همة اجزای تحلیل در جای خود، ترجمه شده و گاهی حتی به‌تفصیل دربارۀ ساختار یا ارتباط‌شان با محیط بیرون و شرایط فرهنگی و اجتماعی و وجه تسمیه و... توضیح داده شده‌ است. برخی از ویژگی‌های این نوشتار برای پژوهشگران و علاقه‌مندان به‌طور فشرده بیان می‌شود.

غیرفارسی‌بودن اصطلاحات دستوری: اصطلاحات دستوری از دو زبان ترکی و عربی است و از اصطلاحات رایج در فارسی مثل نهاد و گزاره، متمم، موصوف و صفت، مضاف و مضاف‌الیه، مسند و مسندالیه... استفاده نشده است. نمونه‌هایی از گرایش به دستور زبان عربی: «گفت هلاک من اولی‌تر است از خون چنین بی‌گناهی: «از» مِن تفضیلیه معناسنه‌در (از در معنای مِنِ تفضیلی است)؛ آب در دیده: «در» حرف صله.» (فایق، 1307: 76)

رویکرد ناهمگون: به نظر می‌رسد سعی تحلیلگر بر آن بوده است که با رویکرد مفهومی پیش رود؛ اما گاهی تنها برپایة صورت کار کرده است. شواهد زیر تنها به صورت ناظر است: واژۀ «چون» را همه‌جا به معنای چونکه و برای تعلیل ذکر کرده است. در صورتی که گاهی این واژه قید زمان و به معنی «وقتی که یا هنگامی که» است: «شک بدرَد چون بگیرد اندر ناف» (همان: 79)؛

راست چون بانگش از دهن برخاست

 

خلق را موی بر بدن برخاست
                                        (همان: 128)

 

همچنین حرف نشانۀ «را» همه‌جا ادات مفعول نامیده شده است؛ اما این حرف گاهی مفید معناهای دیگر است: «درویش را مجال انتقام نبود» (فایق، 1307: 79)؛ یعنی برای درویش مجال انتقام نبود. «مردم‌آزاری را حکایت کنند که...»؛ یعنی دربارۀ مردم‌آزاری اینگونه حکایت می‌کنند که... (همان).

با وجود این می‌توان گفت برخلاف ماهیت چنین تحلیل‌هایی که بیشتر به جنبه‌های صوری توجه دارد، در اینجا غلبه با معنایی است که در قالب لفظ، منظور شده است. البته این بهترین وجهی است که در زبان‌آموزی و پژوهش‌های متن‌محور می‌توان برگزید. برای روشن‌تر‌‌شدن مطلب مثال‌هایی بیان می‌شود؛ مثلاً دربارة حروفی مثل حرف ربط «که» نیز تا حدی که مشاهده شد، دو تقسیم‌بندی در نظر گرفته شده است: حرف بیان و حرف تعلیل که روشن است فقط برپایة معنای مترتب بر آن بوده است: «چرا نستانی از هریک جوی سیم که گرد آید تو را هر روز گنجی» (همان: 76)؛ «که»: حرف تعلیل. «ملک‌زاده روی از این سخن درهم کشید که موافق رایش نیامد» (همان)؛ «که»: حرف تعلیل. «حکایت آورده‌اند که نوشیروان عادل را...» (همان)؛ «که»: حرف بیان.

بنابراین حروف دیگری نیز که در معنای خاصی به کار رفته در دسته‌های مشابه قرار گرفته است: «گفت نمک را به قیمت بستان تا رسمی نگردد و ده خراب نشود» (همان: 77)؛ «تا»: حرف تعلیل.

همچنین در باب دسته‌بندی، ترکیبات از نوع معنامحور است؛ زیرا به‌طور کلی اضافه‌ها در این تحلیل سه نوع است: اضافت لامیه که همانطور که از مفهومش پیداست اضافه‌شدن چیزی به چیزی است که برای آن یا متعلق به آن است؛ اضافت بیانی که مفهوم تبیین و وصف و توضیح و... را در بر دارد؛ اضافت سببی که اضافه‌شدن چیزی به سبب و علت آن است؛ مثلاً مؤلف در تحلیل ترکیب «ستمکار بدروزگار» نوشته است: «ستمکار ظالم دیمکدر (به معنای ظالم)، اضافت بیانی (صفت و موصوف) است؛ «بدروزگار: وصف ترکیبیدر (ترکیب وصفی)، بونده روزگار زمان معناسنه‌در، یارامز زمانلی دیمکدر، یارامزلق کندی‌یه نسبتدر، روزگاره نسبت دکل» (در اینجا بدبودن به ستمکار نسبت داده شده است نه به روزگار) (همان).

برخی شواهد دربارة مطابق‌نبودن با الگوی دستور فارسی: تحلیل‌ها دربارة افعالی مانند افعال اسنادی یا ربطی تا حدی متفاوت با آن چیزی است که در زبان فارسی هست؛ گویی فعلِ «است» یا به‌طور کلی افعال اسنادی (ربطی فارسی)، چه به صورت فعل اصلی و چه در مقام فعل کمکی، فعل خوانده نمی‌شده است؛ مثلاً در تحلیل جملۀ «تو را مشاهره چندست؟» آمده که سین و تا (است) ادات خبر است (همان: 219)؛ یا در باب جملۀ «حکما گفته بودند» چنین ذکر شده است: گفته «ماضیدن قسم»، بودند «ادات زمانیۀ جمع» (همان: 80)؛ «یکی را از ملوک مرضی هائل بود»: بود «ادات زمانیه» (همان).

در باب افعال مرکب نیز یک نگرش خاص درخور ‌تشخیص است؛ فعل در اصل ازنظر این تحلیلگر بیش از یک واژه نیست و اگر الفاظ دیگری با آن جمع شود، نقش مستقلی برای خود دارد: «بیست دینار می‌دهند جای دیگر روم قبول نمی‌کنم»: «قبول» مصدر، «نمی‌کنم» نفی حال متکلم (همان: 218)؛ «یکی از دوستان نزد خود برد تا وحشت تنهایی به دیدار او منصرف گرداند»: «منصرف» اسم فاعل، «گرداند» فعل مضارع (همان: 200).

«به غیر مصلحتش رهبری کند ایام»: «غیر» بونده خلاف و عکس معناسنه‌در «مصلحته» اضافتی لامیه‌دُر، «رهبر» کُنَدِک مفعول صریحی و «به غیر» مفعول غیرصریحی و «ایام» فاعلی‌دُر (همان: 193)؛ (غیر در اینجا به معنای خلاف و عکس است و اضافة آن به مصلحت از نوع لامیه است. رهبر مفعول صریحِ فعلِ کند و «به غیر» مفعول غیرصریح و ایام فاعل آن است).

برخی از نقص‌های صرفی: گاهی نقایصی اندک در شرح دیده می‌شود؛ مثلاً در نمونة پیش‌گفتۀ «راست چون بانگش از دهن برخاست/ خلق را موی بر بدن برخاست (همان: 128)» آمده است که خاست ماضی، قالدی معناسنه‌در، مضارعی خواهد کلور، یعنی صادر اولدی (همان) (خاست فعل ماضی است به معنای بلند شد و مضارع آن خواهد استبه معنی صادر شد). البته معنای ارائه‌شده صحیح است؛ اما مضارع خاست در آن معنا خیزد است نه خواهد.

 

ارزیابی ترجمه

در پرداختن به ترجمه بهتر دیده شد ابتدا روش مترجم در کارش معرفی شود تا برپایة اهداف و رویکرد کلی بهتر بتوان دربارۀ آن نظر داد.

روش کلی ترجمه

در یک بررسی کلی و فشرده، روش ترجمۀ لفظ‌به‌لفظ مشاهده می‌شود؛ در این روش که ابتدایی‌ترین روش و به معیارهای آموزشی نزدیک‌تر است، مترجم رعایت اسلوب متن مبدأ را مقدم می‌داند ـ هرچند ممکن است مواردی گریز از رویکرد غالب نیز دیده شود ـ و می‌کوشد بی‌هیچ تغییر، کاهش یا افزایشی آن را با رعایت اصول، به زبان دیگر برگرداند؛ از آن جمله است:

¨ «هر نفسی که فرو‌می‌رود ...» (همان: 2)

«هر نفسی که اشاغی کیدر ...» (همان)

«ور نه سزاوار خداوندی‌اش کس نتواند که به جای آورد» (همان: 3)

«... کیمسه قادر اولماز یرینه کتوره» (همان: 2)

چنانکه ملاحظه می‌شود، به‌جای «فرومی‌رود» معادل دقیق «اشاغی کیدر» آمده است؛ به‌جای «به جای آورد» فعل «یرینه کتورمک» آمده است. دربارة «یرینه کتورمک» افعال ساده‌تری مثل «یاپماک» و «تماملاماک» (هر دو به معانی انجام‌دادن، به جای آوردن، کامل‌کردن، از عهده برآمدن و...) نیز می‌توانست به کار برد؛ اما از نزدیک‌ترین لفظ استفاده شده است.

¨ «... وآن دگر پخت همچنان هوسی ...» (همان: 14)

«... و آن دیگر بونجلین بیر هوس پشوردی ...» (همان)

هوس‌پختن مطابق با همان الفاظ فارسی معنا شده است.

¨ «خنک آن کس که گوی نیکی برد» (همان)

«سعادتلی اول کیمسه که ایونـ طوپنی کتوردی» (همان)

عبارت «گوی نیکی بردن» نیز دقیقاً مطابق با همان الفاظ فارسی ترجمه شده است.

¨ حتی گاهی عین واژه و عبارت فارسی آمده است:

«رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمۀ دور زمان» (همان: 4)

«رحمت عالمیان و گزیدۀ آدمیان و تتمۀ دور زمان» (همان)

در اینجا تا حدی و در قیاس با روش کلی می‌توان گفت کلام ترجمه نشده است؛ زیرا چنانچه کلمات هم تغییر نمی‌کرد می‌بایست دست‌کم نحو کلام ترکی می‌شد؛ به این ترتیب: «عالمیانـﯔ رحمتی و انسانلارن سچمه‌سی و زمانن تتمه‌سی».

گفتنی است این مثال‌ها بیانگر نکته‌های بسیار مهمی در باب اشتراکات و همسانی‌های زبان فارسی و ترکی است. بدون توجه به اینکه خاستگاه این اشتراک‌ها کجاست و اینکه این مناسبت‌های لفظی و همایندهای متناظر نتیجة تأثیر کدام یک بر دیگری یا ذاتی هر دو زبان است، وجود آنها اهمیت دارد و نشان‌دهندۀ قرابت فکری و معنایی و ادبی بین آنهاست. این همانندی نه‌تنها امکان بروز تحریف را در ترجمۀ لفظ‌گرا کاهش می‌دهد، محملی برای آموزش دوسویه نیز فراهم می‌آورد؛ مثال‌های دیگری که این ویژگی را بیشتر آشکار می‌کند عبارت است از:

بر زبان آید: دیله کلورسه

دست از طعام بازدارند: اللرین طعامدن چکرلر

آرَد بار: حصوله کتورر

سهل گیرد: آسان طوتار

ره خدا گیر: خدا یولین طوت

نهی کرد: منع ایلدی

وعده‌دادن: وعده ورمک

روی ترش کرد: یوزک اکشیدوب

زیادت کرد: زیاد ایلدی

جانت برآید: جانـﯔ چقه

غالب نشود: غالب اولمدقجه

بر پای همی‌دارد: ایاق اوزره طوتار

پدید آمد: ظاهر اولدی

حجت‌آوردن: حجت کتورمک

سر باز زد: باشنی دوندردی

سایه بر سرش افکند: باشنه سایه صالدی

از برخی نمونه‌های دیگر مشخص است که مترجم تنها در هنگام وجود تشابهات و فهم‌پذیری آن در زبان مقصد، نزدیک‌ترین صورت ممکن به متن مبدأ را برگزیده است؛ اما در غیر آن صورت، معادل جایگزین از متن مقصد را آورده است؛ مثلاً در شواهد زیر ترجمه‌ها متفاوت است و چندان از ساختار فارسی پیروی نمی‌کند:

به جان آید: مضطرب اوله (بیچاره / مستأصل شود)

فرسوده گردی: مضطرب اولورسین (پریشان شوی)

سر به... کشید: منجر اولدی (منجر شد)

دریغ خوردند: تأسف ایلدیلر (اظهار تأسف کردند)

نگاه‌داشتن: حفظ ایتمک (حفظ‌کردن)

آلوده‌کردن: بولاشدرمق (آلودن)

این شواهد نشانۀ توجه و ترجیح مترجم به وجوه معنایی در بافت نیز هست:

هرکه بر خویشتن نبخشاید

 

اگر نبخشد بدو کسی شاید
                                        (همان: 180)

هرکیم که کندینه ترحم ایتمز

 

اگر بر کمسه اا ترحم ایتمزسه لایق و سزاواردر
                                               (همان)

 

در بیت بالا «شاید» به معنی شایسته و سزاوار، درست ترجمه شده است.

در آن دم که دشمن پیاپی رسد

 

کمان کیانی نشاید کشید
                                        (همان: 185)

اولوقتده که دشمن بربری اردنجه کله ایرشه

 

کمان کیایی‌یی چکمک ممکن دکل
                                               (همان)

 

اما «شاید» در این دو بیت به‌گونه‌ای متفاوت (ممکن دکل) و با توجه به معنا در بافت ترجمه شده است.

نقد ترجمه

یکی از مهم‌ترین مشکلات صاحب‌نظران دربارة سنجش و ارزیابی ترجمه‌ها تعیین معیارهای دقیق است. پس از ترجمه‌پژوهانی مانند جولیان هاوس (1997 م)، رولان بارت و جاوس (1982 م) ـ هاوس سه رویکرد متفاوت را برای نقد ترجمه شناسایی کرد (ذهن‌گرایی، متنی ـ گفتمانی، واکنش‌محوری) (House, 2001: 244-245)؛ بارت ایدۀ مرگ نویسنده را مطرح کرد (Barthes, nd.: 2) و جاوس از بنیانگذاران نظریۀ دریافت است که بر اهمیت تفسیر خواننده در تعیین معنای متن تأکید داشت (®Jauss, 1982: 45) ـ ونوتی محوبودن حضور مترجم را در ترجمه نوعی مسئله و نقص فرهنگی می‌داند و مهم‌ترین عنصر نظریۀ او «عدم قطعیت معنا»ست (Venuti, 1995: 18). البته آخرین رویکردها که در زمینۀ زبانشناسی و متن‌محور بیان شده در باور هاوس کارآمدتر است. رایس (200 م) نیز مدلی پیشنهاد کرد که جامع همة عوامل زبانی و فرازبانی (مقولات ادبی: نوع‌شناسی متن) و حتی عادات منتقد در قضاوت دربارۀ ترجمه باشد (®Reiss, 200: 5).

باز در میان نظریه‌پردازان، کسانی هم به‌سبب شمول پژوهش آنها در ترجمة متون کلاسیک، به رعایت اخلاق و حفظ غرابت زبان مبدأ در زبان مقصد معتقدند. آنتوان برمن در این باره عقاید کمال‌گرایانه‌ای داشته و بر این اساس سیستم دوازده‌گانۀ تحریف متن را ارائه کرده است (رک: احمدی، 1392: 1). او عوامل تحریف متن را در قالب شناسه‌هایی برشمرده است که عبارت‌ است از: عقلایی‌سازی، شفاف‌سازی، بسط کلام، غنایی‌زدایی کیفی، غنایی‌زدایی کمی، تفاخرگرایی، همگون‌سازی متن، تخریب ضرباهنگ، تخریب سیستم مفهومی، تخریب اصطلاحات، تخریب الگوهای زبانی، تخریب شبکۀ بومی یا بیگانه‌سازی (®Berman, 2000: 284-297). برمن دیدگاه خود را با الهام از شلایرماخر سامان‌دهی کرد و بین تفسیر و ترجمه تمایز گذاشت (®Scheiermacher, nd). او برخلاف هگل که ماهیت اصلی زبان را نه در صورت‌های زبانی بلکه در معنا و محتوا مستتر می‌دانست (Hegel, 1998: 964)، گرایش‌های ریخت‌شکنانه را تحریف از متن اصلی می‌داند و دیدگاهش در ترجمه معطوف به زبان مبدأ است. همچنین مطالعات او ازنظر تمرکز بر بُعد زبانشناختی، با برخی ابعاد دیدگاه رایس نیز همخوان است؛ اما به نظر می‌رسد دقت و جامعیت بیشتری در معرفی انواع تحریفات دارد و تا حدودی برای سنجش ترجمه‌های کلاسیک، معیار پذیرفته‌تری است. در این پژوهش، هفت مورد از گرایش‌های ریخت‌شکنانه برمن در متن مشاهده و بررسی شده است که در ادامه بیان می‌شود.

غنازدایی (تضعیف) کیفی (qualitative impoverishment)

در این فرایند، از کیفیت متن اصلی در ترجمه کاسته می‌شود. این فرایند ممکن است در ادبیت متن، اصطلاحات و یا در سطح آوایی و طنین کلام رخ دهد؛ به این معنی که ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های کلام در ترجمه منعکس نمی‌شود؛ در زبدۀ گلستان غالباً در سطح معانی و بیان و برخی صنایع بدیعی یعنی همان ادبیت متن این تحریف صورت گرفته است و بیش از همه استعاره‌ها جای خود را به معنای دریافتی مترجم داده‌اند:

¨ «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد.» (فایق، 1307: 3)

«فراش باد صبایه خدا بیوردی تا یریوزینی یشیل نباتات ایله دوشه‌یه» (همان)

عبارت «یشیل نباتات» (گیاهان سبز) به‌جای استعارۀ فرش زمردین آمده که درواقع مستعارٌمنه است، در حالی که حفظ استعاره با اصل معنا منافاتی ندارد؛ به‌ویژه آنکه هر دو واژۀ عبارت در ترکی نیز به کار می‌رود و مترجم می‌توانست عبارت «زمرّدین فرش» را بیاورد؛ تنها نیاز بود بنابر قاعدة زبان ترکی جای صفت و موصوف عوض شود: «فراش باد صبایه خدا بیوردی تا یریوزینی زمرّدین فرش ایله دوشه‌یه».

¨ «... این دو چشمش بود و در چاه اوفتاد» (همان: 331)

«... اما عالِم ایکی کوزی واریکن ضلالته دوشدی» (همان)

عبارت «ضلالت» به معنی تاریکی و گمراهی (مستعارٌمنه) به‌جای استعارۀ چاه در ترجمه آورده شده است. حال آنکه لفظ چاه در ترکی نیز به کار می‌رود و ذکر آن مخل معنا نیست؛ ترجمة پیشنهادی: «اما عالم ایکی گوزی واریکن چاهه دوشدی».

البته هدف در همة این موارد تفهیم مطلب بوده است و احتمالاً تصور مترجم آن بوده که معنای لفظی این کلمات برای مخاطب ترک‌زبان آشکار است و باید معنای استعاری بیان شود؛ اما در هر حال وقتی چشم که خود استعاره از دانایی و آگاهی است، به‌طور لفظی ترجمه می‌شود بهتر است که چاه نیز به مناسبت آن به‌صورت لفظی ترجمه شود و درمجموع تفسیر شوند.

¨ «نیاساید مشام از طبلۀ عود» (همان: 75)

«کوکو ورمز دماغهر طبله‌ده طوران عود» (همان)

در اینجا عبارت «کوکو ورمز دماغه» ترجمه‌ای بسیار مفهوم‌گرا و متفاوت است: به مشام بویی نمی‌دهد؛ اما نیاساید از مصدر آسودن و به معنای راحتی و آرامش یافتن است؛ پس بهتر بود اینگونه ترجمه می‌شد: «مشام راحاتلانمز»/ «مشام حضوره کاووشمز» (مشام آسوده نمی‌شود/ آرامش نمی‌یابد).

همچنین عبارت «طبله‌ده طوران عود» (عودی که در طبله است) به عود اشاره می‌کند؛ در صورتی که مراد خودِ طبله (صندوقچه) است. هرچند مفهوم زیرساختی را به دست می‌دهد، بهتر است اشارۀ مستقیم به مرجع متن شود: «عودک طبله‌سیندن» (از طبلۀ عود).

¨ «و قصب‌الحبیب1حدیثش که هم چو شکر می‌خورند» (همان: 8)

«قصب‌الحبیب کبی مقبول کلماتیه آنله منتفع و متلذذ اولورلر» (همان)

در اینجا قصب‌الحبیب را ترجمه نکرده و حتی وجه شاعرانة کلام از دست رفته است. البته این واژه در حاشیه تحلیل شده است.

با‌ توجه‌ به اینکه قصب‌الحبیب در معنای میوه‌هایی خشک و شیرین مانند انجیر و خرماست، با حفظ وجه ادبی، آن را اینگونه می‌توانست ترجمه کند: «کورو خرما و انجیر گیبی (مانند خرما و انجیر خشک) طاتلی کلماتیﯖه (گفتار شیرین او را) شکر گیبی ییورلر (چون شکر خورند)».

شفاف‌سازی (clarification)

این فرایند با هدف روشنگری در سطح معنایی است و مواردی مانند تعریف مطالب تعریف‌نشده با افزودن کلمه یا کلماتی به متن را در بر می‌گیرد. این فرایند در اصل تحریف شمرده نمی‌شود؛ مگر آنکه ـ همانطور که رایس نیز به آن اشاره کرده است ـ به فروکاهی معانی چندگانه به یک معنا، ابهام‌زدایی بی‌مورد و منظورنشده، حشو و اطناب و... بینجامد. مثال‌های زیر نیز بیانگر کاستی ارزش ترجمه نیست؛ زیرا با در نظر گرفتن هدفمندی اثر و گفتمان خاص زبان مقصد موجه می‌نماید:

¨ «بازش به تضرع و زاری بخواند...» (همان: 5)

«ینه اول بنده آه و آنین ایله طلب مغفرت ایلیه...» (همان)

ذکر عبارت «طلب مغفرت ایلیه» (طلب مغفرت کردن) به‌جای خواندن یا صداکردن خدا نوعی فروکاهی معناست.

ترجمة پیشنهادی: «ینه (باز) اولی (او را) آه و آنین ایله (با تضرع و زاری) چاقره (بخواند).»

¨ «همان به که دست دعا گسترم» (همان: 12)

«همان پکدرکه ال قالدیروب دعا ایلیم» (همان) (همان خوب است که دست بلند کرده دعا کنم)

مترجم با این ترجمه که نوعی توضیح است از غنای متن کاسته است. هرچند واژۀ گستردن (گشودن و پهن کردن) برای دست در فارسی رایج نیست و فقط ویژة زبان ادبی است؛ بهتر بود مترجم واژه‌ای نزدیک‌تر به معنای ادبی به کار می‌برد؛ مثلاً این جمله: «همان پکدر که دعا الینی آچیم» (همان خوب است که دست دعا بگشایم/ بازکنم).

اطناب کلام (expansion)

در این نوع از دخل و تصرف که در ترجمه دیده می‌شود، مترجم به‌سبب هدف‌های مختلف که بیشتر به اطناب می‌انجامد، واژه و عبارت یا حتی جمله‌ای را به متن می‌افزاید؛ بنابراین مترجم به‌طور کامل به متن و الفاظ پایبند نبوده و گاهی زیرساخت جملات را نیز آنگونه که بوده یا در ذهنش متصور شده است در ترجمه آشکار کرده یا از الفاظ مرکب به‌جای ساده بهره برده است. این فرایند از اساس تحریف شمرده می‌شود و هیچ جنبۀ زبانشناختی خاصی ندارد. البته در حوزة تفسیر حداقلی متن، مترجم محق است؛ اما در این کتاب که با قصد آموزش بوده و ترجمة لفظگراست، چنین مواردی خروج از روش کلی دانسته می‌شود. در زیر به برخی از گونه‌های آن اشاره می‌شود:

1)        افزودن جمله یا عبارت

¨ اندک‌اندک به هم شود بسیار

 

دانه‌دانه است غله در انبار
                                         (همان: 330)

آزار‌آزار بری بریله جمع اولیجق چوق اولور

 

کورمزمیسین دانه‌دانه ‌در انبارده غلّه؟
                                                (همان)

 

واژۀ «بری بریلی» (یکی یکی) و «کورمزمیسین» (آیا نمی‌بینی؟) افزوده شده است.

2) افزودن قید یا صفت

¨ «ایزدتعالی در وی نظر نکند» (همان: 5)

«الله تعالی اﯕا قبولیله نظر بیورمزسه»

عبارت «قبولیله» (همراه با پذیرش) به آن افزوده شده است که می‌توان آن را حذف کرد.

3) افزودن مرجع ضمایر و شناسه‌های افعال

¨ «... آنگه که از آن حالت بازآمد...» (همان: 7)

«... اول وقتکه اول ولی عالم مکاشفه‌دن عالم صحوه کلدی...» (همان)

الفاظ «ولی»، «عالم مکاشفه» و «عالم صحو» در متن اصلی نیامده و افزودۀ مترجم است.

ترجمة لفظ‌به‌لفظ: «اول وقتکه اول حالتدن دوندی» (وقتی که از آن حالت بازگشت)

¨ «هر عیب که سلطان بپسندد هنرست» (همان: 9)

«لکن هر عیبی که سلطان بﮝنه اول عیب هنردر» (همان)

گفتنی است مترجم در این ترجمه کمابیش همة مرجع‌های ضمایر و شناسه‌ها را ذکر کرده است.

ترجمة پیشنهادی: «هر عیبی که سلطان بﮝنه هنردر»

4) افزودن مترادف‌ها

¨«سر از فرمان ملک باز زد و حجت‌آوردن گرفت» (همان: 179)

«ملک فرمانندن باشنی دوندردی و دلیل و حجت کتورمﮝه باشلادی» (همان)

کلمة «دلیل» به همان معنای حجت است و اضافه شده است.

هرکه بر خود در سؤال گشود

 

تا بمیرد نیازمند بود
                                        (همان: 206)

هرکیم که کندینه گدالک قپوسنی آچدی

 

اولونجه‌یه‌قدر محتاج و نیازمند اولور
                                                (همان)

 

فخیم‌سازی (ennoblement)

این فرایند زمانی تحریف شمرده می‌شود که متن اصلی بلاغت و شاعرانگی ویژه‌ای نداشته باشد و مترجم با بلیغ و زیبا‌کردن آن در سبک و فرم اثر تغییر ایجاد کند. این عمل بیشتر در طی نوعی بازنویسی صورت می‌گیرد. اما در این اثر به‌سبب تفکیک سازه‌ها و لفظ‌گرایی امکان گرایش به آن بسیار ناچیز است؛ با وجود این، در سطح واژه‌ها مواردی دیده می‌شود که البته اگر سطح ادبی گلستان را در نظر بگیریم، شاید امتیاز نیز به شمار رود؛ مثل کاربرد افعال مرکب به‌جای ساده و عامیانه:

¨ «آنکه در راه تنعم زیست، او چه داند که حال گرسنه چیست» (همان: 331)

«او کیمسه که راحتده تعیُّش ایلدی، او کیمسه نه بیلور که آجـﯔ حالی ندر» (همان)

فعل مرکب تعیُّش ایلدی (کسب معاش به مقدار کفایت کرد، گذراند) را به‌جای افعال سادۀ «یاشادی» (عمر گذراند، زندگی کرد، روزگار گذراند) یا «گچندی» (روزگار گذراند) آورده است؛ البته هر سه معنی نزدیک است.

همچنین مثل کاربرد برخی لغاتِ کم‌رایج در سطح عموم:

¨چو جنگ آوری با کسی برستیز

 

که از وی گزیرت بود یا گریز
                                          (همان: 19)

چونکه جنگ‌آورسین بر نوع کیمسه ایله عناد ایله

 

 

که او کیمسه‌دن احتیاجسزلقک و یا نفرتـ اوله
                                                         (همان)

 

       

واژۀ «احتیاجسزلقک» (بی‌نیازی، محتاج نبودن) در قاموس ترکی نادر است و کلمات ترکی مانند «چاره» و «درمان» یا حتی خود «گزیر» که در ترکی هم به کار می‌رود، مناسب‌تر و مأنوس‌تر است؛ اما گویا این کلمه ازنظر مترجم وجه ادبی بیشتری داشته و آن را از سطح عامیانه فراتر می‌برده است.

¨ «ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز» (همان: 7)

«ای بلبل نالان عشقی پروانه‌دن اوﮜرن» (همان)

مرغ سحر در فارسی کنایه از بلبل است که مترجم صفت نالان را نیز بدان افزوده است تا ازنظر طنین و معنا زیباتر شود.

تخریب الگوهای زبانی (the destruction of linguistic patternings)

این فرایند شامل وجوه و زمان افعال، نوع جملات و موارد دیگر نحوی و ساختارهای زبانی است:

¨ خجل آن کس که رفت و کار نساخت

 

کوس رحلت زدند و بار نساخت
                                          (همان: 13)

محجوب اول کمسه که دنیادن کیتدی و ایشنی دوزمدی

 

 

رحلت کوسنی چالدیلر، اسباب آخرتنی تدارک اولنمدی
                                                             (همان)

 

         

واژة نساخت متعدی است؛ اما لازم ترجمه شده است. به‌جای «تدارک اولنمدی» (تدارک نشد)، بهتر بود عبارت «تدارک ایتمدی/ ایلمدی» (تدارک نکرد) می‌آورد یا حتی افعال ساده‌تری مانند «یاپمادی» (نساخت، فراهم نکرد، ترتیب ندید).

¨ «ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم» (همان: 8)

ای خدا، خیال و قیاس و گمان و وهمدن منزهسـ (ای خدا، تو از خیال و قیاس و گمان و وهم پاک و بری هستی) (همان)

منزه‌بودن یعنی پاک و بری‌بودن؛ اما در اینجا مراد بالاتربودن از آن چیزی است که در وهم و خیال و گمان انسان درآید. همچنین عبارت فارسی یک ندا و شبه‌جمله است؛ اما مترجم افزون‌بر آنکه لفظ خدا را افزوده و به اطناب و شفاف‌سازی گراییده، آن را به‌صورت جملۀ اسنادی ترجمه کرده است.

ترجمۀ پیشنهادی: «ای خیال و قیاس و گمان و وهمدن داها یوکسک اولان»

تخریب سیستم مفهومی متن (the destruction of underlying networks of signification)

هر متنی شامل دال‌هایی است که افزون‌بر آنکه بر مدلول خاصی دلالت می‌کند، بر همدیگر نیز تأثیر می‌گذارد و یک شبکة مفهومی می‌سازد که همان بافت کلام است. چنانچه این شبکة مفهومی در ترجمه دستکاری شده باشد و از منظور اصلی منحرف شود، تحریف مفهومی رخ داده است. البته گاهی مترجم دال‌ها را تغییر داده است؛ اما این گزینش، شبکة مفهومی را چندان دگرگون نکرده؛ ولی به هر حال منطق خاص و فایده‌ای نیز نداشته است و عدول از روش اصلی ترجمه در این اثر است.

¨ «شراب از دست نگارینش برگرفتم» (همان: 240)

«او شربت حلاوتی اول نگارﯓ سویملی الندن آلدم» (همان)

واژۀ نگارین، صفت و در معنای منسوب به نگار، زیبا و آراسته است که در اینجا سویملی (محبوب) ترجمه شده است و در عوض نگار در جایگاه اسم قرار گرفته است. مناسب‌تر بود اینگونه ترجمه می‌شد: شربتی اولک گوزل الندن (نگارین الندن) آلدم. همچنین واژۀ حلاوت نیز از افزوده‌های مترجم است و در آن به اطناب گراییده است.

¨ «... و رقعۀ منشآتش که چون کاغذ زر برند» (همان: 8)

«... و سعدینـﯔ رقعۀ منشآتی که آلتون ورق گیبی اطرافه نشر ایدرلر» (همان)

لفظ ترکی «اطرافه نشر ایدرلر» (به اطراف منتشر می‌کنند) به‌جای فعل بَرَند آمده است. به‌جای آن بهتر بود اینگونه ترجمه می‌شد: «گتورویورلار/ آپاریورلار» (می‌برند).

¨ «گفتم گل بوستان را چنانکه دانی بقایی نباشد و عهد گلستان را وفایی نه» (همان: 21)

«... و زمان کلستانکده وفاسی یوقدر» (همان)

عهد در اینجا به معنای پیمان است؛ اما زمان ترجمه شده است. ترجمۀ پیشنهادی: «گلستانـﯔ عهدی وفاسی یوقدر» (پیمان گلستان وفایی ندارد/ پیمان گلستان را وفا نیست).

¨ «به چه کار آیدت ز گل طبقی» (همان: 22)

«سنـﯔ نه ایشله کلور بر آچلمش کل» (همان)

که صحیح این است: «بر دولی طبق کل» (یک طبق پر از گل)

¨ عمر برف است و آفتاب تموز

 

اندکی ماند و خواجه غره هنوز
                                         (همان: 15)

... برف عمردن آزاجوقودی

 

حالبوکه خواجه الان غافلدر
                                              (همان)

 

به‌جای «غره» که در ترکی به همان معنی مغرور نیز به کار می‌رود، کلمۀ غافل آمده است.

غنازدایی (تضعیف) کمی (quantitative impoverishment)

این فرایند به فروکاهی چند لفظ در یک معنا به یک لفظ یا کاستن از الفاظ متن مربوط است که به منظور خاصی و آگاهانه آورده شده‌ است. بدیهی است چنین عملی درست مانند فرایند عکس آن یعنی اطناب، به متن آسیب می‌زند و از غنای کمی متن می‌کاهد:

¨ «بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد» (همان: 8)

«اُنـﯔ فضل و کمالنه بو احوال و اوصافی نسبت ممکن دکل» (همان)

«بلاغت» در متن اصلی واژۀ محوری بوده که ترجمه نشده است؛ افزون‌بر آنکه «کمال فضل» (فضل بسیار) که ترکیب اضافی است به ترکیب عطفی «فضل و کمال» مبدل شده و از غنای کیفی نیز کاسته شده است. ذکر «احوال و اوصاف» نیز نمونه‌ای از اطناب است. ترجمۀ پیشنهادی: «اُنـﯔ تام فضل و بلاغتنه نسبت ممکن دکل».

در پایان گفتنی است که برخی غلط‌های املایی یا جاافتادگی‌هایی در متن دیده می‌شود که درج یک غلطنامه را دست‌کم برای متن گلستان ضروری می‌نماید.

 

نتیجه‌گیری

در بررسی کتاب زبدۀ گلستان در سه سطح ـ معرفی فرم و ساختار، تحلیل حواشی، نقد ترجمه ـ نکته‌های درخور توجهی دریافت شد که به‌طور خلاصه به این ترتیب است: 1) در این اثر، رویکرد غالب تدریس زبان در دورۀ کلاسیک، یعنی روش ترجمه - دستورمحور است؛ همچنین جزو رویکرد متن‌محور نیز قرار می‌گیرد؛ زیرا بر روی یک متن مشخص انجام شده است؛ اما به‌‌طور کلی وجه دستوری در آن پررنگ‌تر است. در باب ساختار صوری متن، گرایش به جداسازی دستوری و موسیقایی موجب شده است که خوانش گلستان ساده‌تر و روان‌تر شود و آهنگ و لحن گلستان سعدی در قالب سازه‌های معین، نظم و ریتم خود را نشان دهد. مترجم کوشیده است به این شکل از مشکل زبان‌آموز ترک در یادگیری نحو بکاهد و یادگیری با آسانی بیشتری همراه شود. همچنین این روش ترجمه الهام‌دهندة ایده‌های جالبی در زمینة شناختن هر دو زبان و نیز جنبه‌های زبانی و هنری کشف‌نشدۀ گلستان است. 2) این کتاب به‌سبب تحلیل‌های دستوری موجود در حاشیة اثر، برای پژوهشگران در زمینة دستور زبان فارسی نیز مفید است؛ البته مترجم یا شارح در الگوی تحلیلی خود، روش یگانه‌ای نداشته و گاهی از رهگذر معنا و گاهی از لفظ وارد شده است و اصطلاحات عربی نیز در آن کم نیست؛ اما به‌خوبی توانسته است نکات زبانشناختی و دستوری متن را شرح دهد. 3) مترجم برپایة هدف خاصی و بیشتر به روش کلاسیک به ترجمه پرداخته است؛ به همین سبب با بهره‌گیری از نظریه‌هایی مثل نظریۀ گرایش‌های ریخت‌شکنانه آنتوان برمن، مواردی به دست آمد که البته مشخص شد برخی از آنها جنبۀ تحریف به معنای نقص را ندارد و ذاتی ترجمه است. برآیند کلی بررسی این است که این کتاب به گونه‌ای عالی در جایگاه معرفی‌کنندة یکی از آثار برجستة زبان فارسی به ملت و قوم دیگر است و در ترویج فرهنگ و ادب فارسی نقش بسیاری داشته است؛ همچنین به‌سبب ویژگی‌های برجستة پیش‌گفته، از آثار مهم قلمرو عثمانی و ارزشمند برای پژوهشگران معاصر در حوزه‌های زبان و ترجمه در ایران و جهان ارزیابی می‌شود.

 

پی‌نوشت

1. در لغتنامة دهخدا دربارۀ این واژه آمده است: «... قسب‌الجیب به فتح قاف و سکون «س» و «ب»، به معنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد (حاشیۀ گلستان چ قریب)، این کلمه در گلستان سعدی آمده است ... بیت ذیل از بسحاق اطعمه، صورت آن را معین و معنی آن را نیز تا حدی معلوم کرد :نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر/ قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. ... و معنی آن ازقبیل میوه‌هاست نه شیرینی‌ها و حلواها و پختنی‌ها و شاید انجیر خشک به رشته کشیده یا انجیر خشک به گردو و بادام انباشته باشد؛ مانند جوزاکند (جوزقند) و غیره (گنابادی، 3/365)».

 1- احمدی، محمدرحیم (1392). «آنتوان برمن و نظریۀ گرایش‌های ریخت‌شکنانه: معرفی و بررسی قابلیت کاربرد آن در ترجمه»، نقد زبان و ادبیات خارجی، سال پنجم، شمارۀ 10 (پیاپی 68).
2- بوزکورت، کاموران (1396). بررسی و تحلیل نظیره‌های گلستان سعدی در قلمرو عثمانی، رساله دکتری، تهران: دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران.
3- دهخدا، علی‌اکبر (1359). لغت‌نامه، تهران: دانشگاه تهران.
4- ریاحی، محمدامین (1369)، زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، تهران: پاژنگ.
5- شفق، رضازاده (1316). «نکاتی راجع به گلستان، سعدی‌نامه»، به اهتمام حبیب یغمایی، مجلۀ تعلیم و تربیت، سال هفتم، شمارۀ 11‑12، شرکت چاپ خودکار و ایران، تهران.
6- فایق، عثمان (1307). زبدۀ گلستان (گزیدۀ گلستان)، استانبول: مطبعۀ عامره.
7- Barthes, Roland. (nd.). The Death of the Author, Source: UbuWeb | UbuWeb Papers http://www.tbook.constantvzw.org/ wpcontent/death_authorbarthes.pdf.
8- Berman, A. (2000). “Translation and the Trials of the Foreign”, in: Lawrence Venuti (ed.), The Translation Studies Reader. London: Rutledge, (p. 284–297).
9- Hegel, G. W. F. (1998). Hegel’s Aesthetics. Lectures on Fine Art, Vol. II, Translated by T. M. Knox, Oxford University Press, p. 964.
10- House, Juliane (2001). "Translation Quality Assessment: Linguistic Description versus Social Evaluation", Meta: Journal des traducteurs / Meta: Translators' Journal, vol. 46 (2), p. 243-257.
11- Jauss, Hans Robert (1982). Toward an Aesthetic of Reception, Translated by Timothy Bahti. Minneapolis: University of Minnesota Press.
12- Karaismailoğlu, Adnan (1999-2000). Akif ve Sa’di; Hikmette Birlik, Yedi İklim Dergisi, İstanbul, sayı: 117-118, (s. 75-77).
13- Kartal, Ahmet (2001). “Sa‘dî-i Şîrâzî’nin Gülistân İsimli Eseri’nin Türkçe Tercümeleri”, Bilig, Kazakistan: Hoca Ahmed Yesevî Üniversitesi, Kış, S. 16, (s. 99-125).
14- Larsen-Freeman, Diane (2003). Techniques and principles in language teaching, 2nd ed., Oxford: Oxford University Press.
15- Lasnik, Howard, Uriagereka, Juan, Cedric, Boeckx. (2005). A Course in Minimalist Syntax: Foundations and Prospects, 1st ed., Blackwell.
16- Olgun, İbrahim (1978). Türkçe Sadi ve Hafız Çevirileri, Türk Dili, Çeviri Sorunları Özel Sayısı, Ankara, sayı: 322, (s. 117-126).
17- Reiss, K. (2000). Translation criticism-potentials and limitations: Categories and criteria for translation quality assessment, Translated by E F Rhodes, Manchester, UK: St Jerome Publishing.
18- Schleiermacher, F. (nd.). Des différentes méthodes du traduire et autre texte, Sciences Humaines, EAN 9782020363952.
19- Venuti, L. (1995). The translator’s invisibility: A history of translation, London and New York: Routledge.
20- Yang, Charles, Roeper, Thomas (2011). Minimalism and Language Acquisition, Cedric Boeckx (ed.), the Oxford Handbook of Linguistic Minimalism.