نویسندگان
1 دانشجوی دکتری، زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان، همدان، ایران
2 استاد، گروه زبانشناسی، دانشگاه بوعلی، همدان، ایران
3 استادیار زبان و ادبیات عرب، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد همدان، همدان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
This article intends to investigate the presence of coherence tools in one tenth of Harriri's Maghamat by comparing the original text with its translation based on Halliday's systematic functional grammar theory. In this theory, language is the main instrument to convey culture and every element of it is introduced by the certain role in whole language system. In this system, different tools which indicate coherence in the text are applied. By utilizing Halliday's functional grammar, this survey makes an effort to specify the degree of coherence tools exist in certain statistical group, that is Five Maghameh from Harriri's quintet Maghamat: Maghamat like Dinariyeh, Borghaidiyeh, Marviyeh, Shiraziyeh, and Tenisiyeh which represent the whole Maghmat not only from the content point of view (justifying poverty and beggary) but also from thoroughness coherence of language and text point of view. By investigating original text and its translation based on the theory, these results were achieved. Firstly, in the main text and its translation because of the dual approach of the translator (free and literal translation), as well as the difference in the semantic terms of the word and the structure of the grammatical and original language, the degree of cohesion is not quantitatively the same in tools such as elimination, synonymy, collocation, and hyponymy.Secondly, Despite Harriri's extraordinary attention to rhetoric and negligence of writing techniques, at first the text seems to be a little aimless and unclear. Both the book and its translation contain the capacity of reflecting the degree of coherence tools. The book also enjoys triple features of linguistic, narrative storytelling, social enlightenment and coherence elements.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
مقامه نوعی از ادب منثور در عرصۀ ادبیات عرب و فارسی است. نویسندگان متعددی از این نوعِ ادبی استقبال و اقتباس کردهاند که ازجملۀ آنان میتوان به ابوالقاسم محمد حریری اشاره کرد.
ویژگی اصلی این نوعِ ادبی، اظهار قدرت زبانی و واژگانی در متن است که بهشکل روایت و با هدفی اجتماعی بیان میشود؛ اما بهسبب «تمرکز روایی بر تنها شخصیت اصلی و عدم برخورداری ارتباط بین شخصیتها و تداخل اشعار فراوان و کثرت اوصاف و فکاههگویی و گدایی و ...» (مبارک، 1990: 206)، انسجام و هماهنگی کمتری بین متنِ بعضی از مقامهها وجود دارد. البته در متنِ بعضی مقامهها نیز ابزارهای انسجام و هماهنگی پربسامد است؛ ازجمله مقامههایی که ممکن است نمونۀ موجهی برای این ادعا باشد، مقامههای دیناریّه، برقعیدیّه، مرویّه، شیرازیّه و تنیسیّه است. در این پژوهش هدف آن است تا در پرتو نظریۀ زبانشناسی نقشگرای نظاممند هلیدی به این پرسش تحقیقی پاسخ داده شود که در صورت اثبات وجود ابزار انسجام در مقامههای منتخب، میزان پراکندگی و تعادل این ابزار در متن اصلی و ترجمة آنها چه اندازه است؟
اهمیت و ضرورت این پژوهش این است که با اثبات حضور ابزار انسجام در متن مقامات حریری میتوان به فرضیۀ پژوهشگرانی پاسخ داد که معتقدند مقامات نوشتههای باطل و بیارزش است؛ همچنین میتوان خوانندگان را متقاعد کرد این کتاب دربردارندة ویژگیهای آموزش زبانی و بیان روایی و روشنگری اجتماعی است؛ نیز بین متن اصلی (عربی) و ترجمۀ فارسی آن تعادل انسجامی وجود دارد و ترجمۀ پژوهششده در این مقاله، ظرفیت نمایش میزان حضور ابزار انسجام را دارد.
پیشینة پژوهش
نظریۀ انسجام هلیدی و حسن (1985) بارها در متون مختلف آزموده شده است و پژوهشگران نیز به مقامات حریری توجه داشتهاند؛ اما تازگیِ این پژوهش از دو منظر درخور بررسی است؛ نخست اینکه بیشتر پژوهشگران، نظریة نقشگرای هلیدی را فقط در متن اصلی بررسی کردهاند و از تطبیق ابزارهای انسجام در متن اصلی و ترجمه اندکی غافل ماندهاند؛ دوم آنکه مقامات حریری در جایگاه یک متن کهنِ زبانی ـ ادبی، از دیدگاه نظریههای معتبر و مشهور زبانی و اجتماعی کمتر بررسی شده است و تحقیقات پیراموضوعی ِآن بیشتر داستانی و سبکی است تا زبانی و تطبیقی؛ اما این پژوهش جنبة زبانی ـ تطبیقی دارد.
در راستای اشارۀ علمی و دانشگاهی به پیشینۀ پژوهش این مقاله میتوان گفت نویسندگانی مانند تاکی (1378)، مدرسی و مخبر (1391)، نبیلو (1392)، ایشانی و نعمتی (1392)، قوامی و آذرنوا (1392)، فروزنده و بنیطالبی (1393)، پروینی و نظری (1393 و 1394)، امیری خراسانی و علینژاد (1394)، مسبوق و دلشاد (1395)، مهرابی و ذاکر (1395)، سادات الحسینی و همکاران (1395) و ... نظریۀ زبانشناختی نقشگرای نظاممند را هم در متن و هم ازنظر الگویابی نظری در مقالات خود بررسی کردهاند که نزدیکترین آنها به موضوع این پژوهش، مقالۀ «تحلیل انسجام و هماهنگی انسجامی در مقامۀ مضیریۀ بدیعالزمان همدانی» از مسبوق و دلشاد (1395) است. آنان بهشکل تحلیلی کوشیدهاند تا این مقاله را با آثار روایی منسجم و درهمتنیدۀ معاصر برابر دانند؛ اما ازنظر کمّی، ابزار انسجام را در متن بررسی نکردهاند؛ در حالی که نگارندگان در مقالۀ پیش رو از اعتبارِ دقت کمّی در بررسی ابزار انسجام بهره بردهاند. نیز در این زمینه میتوان از مقالۀ «انسجام متنی مقالات شمس تبریزی» نوشتة مدرسی و مخبر (1391) یاد کرد که کمابیش در پی اثبات همان موضوعی است که منظور این پژوهش است؛ زیرا همانطور که مقالات شمس با وجود گسیختگی و پراکندگی ظاهری از انسجام متنی برخوردار است، مقامات حریری نیز در متن اصلی و ترجمه، بهظاهر پراکنده ولی در قالب الگوی ابزار انسجام، منسجم است.
روش پژوهش
این پژوهش به روش کتابخانهای (مطالعۀ مبانی نظری) و با تکیه بر تحلیل آماری، دادههای متغیر وابسته (پنج مقامه از مقامات حریری) را با نظریههای متغیر مستقل (نقشگرای نظاممند هلیدی) تطبیق میدهد تا با پاسخ به پرسشهای تحقیق به درستی فرضیههای بیانشده دست یابد. شیوۀ کار اینگونه است که ابتدا عوامل انسجام بهشکل نظری، مطابق با نظریۀ نامبرده همراه با توضیح و تبیین اصطلاحی و نمونههایی از متن عربی و فارسی آورده میشود تا بستری برای بررسی تطبیقیِ کمیّت حضور این ابزارها در سطح جمله فراهم آید.
نمونه: «ارجاع عبارت است از بازگشت تعبیری و تفسیری یک ضمیر به واژهای از واژهای قبل یا بعد از خود در درون متن که خواننده را در فهم و تشخیص آن واژه کمک می کند» (مهاجر و نبوی، 1376: 64).
شاهد از متن عربی (اصلی): «نَظَمَنی وأخْدَاناً لی نادٍ» (حریری، 1363: 28). «ی» در «نَظَمَنی» و «لی» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
شاهد از متن فارسی (ترجمه): «از غم و اندوه برافروخته شدم ...» (همان، 1387: 380). (-َم) در (شدم) به راوی (حارث) ارجاع دارد.
سپس برای رسیدن به میزان پراکندگی ابزارهای انسجام در سیاق کلام، بسامد ابزارهای مختلفِ انسجامی در هر دو متن، در قالب جدول و نمودار، اندازهگیری و ثبت میشود. همچنین میزان حضور ابزار انسجام با تبیین چرایی بسامد و یا نداشتن بسامد آنها در متن اصلی و ترجمه، برپایة نمودارها، تجزیه و تحلیل میشود. در بخش نتیجهگیری نیز تجزیه و تحلیلِ دادهها گزارش خواهد شد.
دستور نقشگرای نظام مند
گفتنی است «اصل و خاستگاه زبانشناسی نظاممند نقشگرا (Systemic Functional Linguistics)مخفف «SFL» مرهون زبانشناس انگلیسیتبار «جان روبرت فرث» (Jahn Rubert Firth) و تأثیرگذاری زبانشناسان اروپایی مکتب پراگ همچون مالینوسکی (Malinowski)، یلمزلف (Hjelmslev)، وُرف (Whorf) و فردینان دوسوسور (Ferdinan De Saussure) است» (Berry, 1975: 22‑23)؛ اما بنیانگذاری آن را به مایکل هلیدی (Michael Halliday) نسبت میدهند. درواقع فرث معتقد بود که هر زبان، آنگونه که فردینان دوسوسور بیان کرده است، تنها نظام نیست؛ بلکه نظامی از نظامهاست ... عقاید فرث تا قبل از مرگش (1960) گسترش نیافت؛ اما هلیدی آن عقاید را بهصورت منسجمی به کار گرفت و مسیرهای جدیدی در به کار بردن آن عقاید آشکار کرد؛ آنگونه که در طول دهۀ شصت، زبانشناسی بهطور فزایندهای متأثر از نظریات هلیدی شد و در حوزۀ زبانشناسی نظاممند نقشگرا درآمد.
انسجام یکی از مباحثی است که زبانشناسان و بهویژه زبان شناسان نقشگرا به آن توجه دارند. هلیدی و حسن در سال 1976 این نظریه را با عنوان «Cohesion in English» مطرح کردند. سپس رقیه حسن در سال 1984 و هلیدی حسن در سال 1985 این نظریه را تکمیل کردند و بحث هماهنگی انسجامی و پیوستگی را بر آن افزودند. آنان تأکید کردند که یافتن ابزارهای انسجام در یک متن بهتنهایی بیانگر انسجام متن نیست؛ بلکه باید این عوامل در یک زنجیرۀ انسجامی قرار گیرد و با دیگر زنجیرههای مؤثر، مثل مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی ارتباط متقابل داشته باشد. به اعتقاد هلیدی و حسن «متن باید اطلاعات جدید داشته باشد و اگر خواننده اطلاعات جدیدی از متن کسب نکند، چنین متنی از شایستگی متنیت برخوردار نیست» (Haliday and Hasan, 1976: 36). به همین سبب هلیدی و حسن ساخت متنی را به دو گروه ساختاری و غیرساختاری تقسیم میکنند؛ با این توضیح که بخش ساختاری شامل دو ساخت متمایز «مبتدا ـ خبری» و «اطلاعاتی» است و بخش غیرساختاری آن «انسجام» است. گفتنی است این پژوهش بخش غیرساختاری را برای تشخیص میزان کمّی ابزارهای انسجام در متن و ترجمۀ منظور انتخاب کرده است؛ زیرا در بخش غیرساختاری، انسجام عامل تشخیص میزان درجۀ متنیت یک پیام نوشتاری یا کلامی است؛ چون «ممکن است متنی انسجام قویتر یا انسجام ضعیفتری داشته باشد؛ اما هیچ متنِ بدون انسجامی وجود نخواهد داشت» (Gutwinski, 1976: 33). همۀ این مباحث نشانی از نظاممندی و نقشگرایی زبان است و نقشگرایی زبان یکی از پایههای گفتمان است. «کاربرد گفتمانی زبان، تنها از مجموعۀ منظم و پیدرپی لغات، بندها، جملات و گزارهها تشکیل نشده است؛ بلکه زنجیرهای از اعمال مربوط به یکدیگر نیز هست و آرایش کلمات، سبک یا انسجام، در میان بسیاری از دیگر مشخصههای گفتمانی، بهمثابۀ ساختارهای انتزاعی مطرح میشوند. به همین دلیل است که سخنرانان یا نویسندگان بهطور مستمر درگیر ایجاد انسجام در گفتمانِ خود هستند و آنچه در مورد ساختارهای گفتمانی صادق میدانند؛ مسلماً در فرآیندها و بازنمودهای ذهنی لازم برای تولید و درک گفتمان نیز صدق میکند» (وان دایک، 1382: 80‑81). این درگیری مستمرِ راوی با خود برای ایجاد انسجام در متن مقامات آشکار است.
فرکلاف (Fairclough) نیز در بُعد اول الگوی سه بُعدی خود، تحلیل گفتمان انتقادی را برپایۀ نظریۀ هلیدی پیش برده است و در تأیید حضور نقشگرایی در تحلیل گفتمان معتقد است که «در هر متنی مسائل فراتر از حدّ جمله در حوزۀ تحلیل قرار دارند؛ مسائلی همچون انسجام بین جملهای و جنبههای گونهگون ساختار متون که مورد بررسی تحلیلگران گفتمان و تحلیلگران مکالمه قرار میگیرد» (فرکلاف، 1379: 121)؛ پس مقولۀ انسجام، یکی از مباحثی است که زبانشناسان ازجمله زبانشناسان نقشگرا در تحلیل گفتمان به آن توجه دارند.
کلیاتی در باب مقامه، مقامات حریری و ترجمۀ آن
«مقامه در زبان عربی از «قام» «یقوم» گرفته شده و به مجالسی اطلاق میشده که گوینده در حال ایستادن، سخن خود را در پوششی از صنایع لفظی ارائه نموده است. ازنظر تاریخی مقامه را می توان در اشعار جاهلی عرب جستجو کرد. در قرآن کریم در آیۀ 74 سورۀ «مریم» و در آیۀ 32 سورۀ «فاطر» این واژه بهترتیب به معنی «مجلس» و «جای ماندن» به کار رفته است. در دورة اسلامی، زمان بنیامیه و بنیعباس واژۀ مقامه به معنی مجلسی به کار رفته است که در آن شخصی در برابر خلیفه یا شخص دیگر ایستاده و به منظور وعظ سخن گفته است. در همین رهگذر بهتدریج این واژه به معنی سخنرانی تحول معنایی یافته است ودر قرن سوم به «استغاثۀ گدایان» و «سؤال نیازمندان» که غالباً سجع بوده اطلاق شده است» (ابراهیمی حریری، 1346: 6). این دیدگاه در آثار پژوهشگران دیگر هم آمده است؛ «مقامه در لغت به معنای جای ایستادن، مجلس، محل اجتماع قبیله و جای ماندن است و دراصطلاح نوعی داستان کوتاه به نثر فنی و مصنوعِ آمیخته با شعر و امثال و آراسته به اقسام صنایع لفظی است که غالباً جنبه فُکاهی داشته و در مجلسی و انجمنی خوانده شده است. این داستانها معمولاً دو شخصیت ممتاز دارند که یکی قهرمان اصلی و دیگری راوی است» (انوشه، 1376: 1261). همچنین «مقامه، داستانهایی پیدرپی است که قهرمان همۀ آنها یکی است. این قهرمان اعمال محیّرالعقولی را انجام میدهد یا به اصطلاح شیرینکاری میکند و در پایان غیب میشود و کسی نمیفهمد که سرگذشت او به کجا انجامیده است و دوباره در داستان دیگر به هیئت نوینی آشکار میشود» (شمیسا، 1377: 140). اکنون مقامات متنی با توانایی زبانی و فرازبانیِ درخور توجه در ادبیات عربی و فارسی است و مقامات حریری یکی از این متون است.
«ابومحمد قاسم بن محمد بن عثمان حریری حرامی از ادبا و لغویان مشهور ایرانینژاد قرن پنجم است که به سال 446 در قریة «المشان» نزدیک بصره به دنیا آمد. حریری پس از آموختن علوم دینی و ادبی، مورد توجه بزرگان قرار گرفت و به شغل دیوانی، یعنی «صاحب خبری» در بصره منصوب شد و نیز بنابه گفتۀ «سُبکی» وی در همین شهر به نقل حدیث پرداخته و مقاماتش را املا میکرده است و پس از آنکه عمری را در اشتهار و ثروت و عزّت سپری کرد، سرانجام در 6 رجب سال 516 هـ. ق درگذشت» (رواقی، 1365: 9).
مقامات حریری در میان سال های 495 تا 504 قمری نوشته شد و پنجاه مقامه را در بر دارد. نویسنده خود دربارۀ اینکه کتاب را به خواهش و تشویق چه کسی نوشته، بهروشنی چیزی نگفته؛ بهجز اینکه در مقدمه بهطور مبهم به این موضوع اشارهای کرده است: «اشارت کرد آن کس که اشارت او حکم باشد و طاعت او غنیمت که انشا کنم مقاماتی که از پی بدیع همدانی ...» (همان: 3).
موضوع اصلی مقامات حریری شرح دریوزگی «ابوزید سروجی» با چربزبانی و حیلهگری است؛ اما مؤلف در لابهلای مقامات به موضوعات دیگری مانند وعظ و نصیحت و پرهیز از دنیاپرستی و تشویق به نیکوکاری هم پرداخته است؛ ضمن اینکه با استفاده از سحر بیان، تصویری از جامعۀ زمان خود ترسیم کرده است. یکی از اغراض تألیف کتابهای مقامات آموزش زبان و لغت و ادب بوده است؛ به همین سبب این کتاب نیز به میدانی برای عرضۀ انواع لغات نادر و صنایع بدیعی و بازیهای لفظی درآمده و حریری در این عرصه طبعآزمایی کرده است.
مقامات حریری به زبانهای مختلفی ترجمه و چاپ شده است. در زبان فارسی دو ترجمۀ موفق از آن ترجمۀ علی رواقی (1363) و ترجمۀ طواق گلدی گلشاهی (1387) است که تمرکز ما برای این پژوهش تطبیقی، ترجمۀ دوم است. گلشاهی در این باره میگوید: «با در نظر گرفتن این نکته که مقامات حریری از دیرباز در همۀ ادوار، مورد توجه ادبا و شیفتگان ادب و بهخصوص کلام مسجع بوده و در حال حاضر نیز از کتب مورد توجه در دو رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و عربی است، ضرورت ترجمهای امروزی با آمیزهای از ترجمۀ تحتاللفظی و آزاد و روان به نظر رسید و انگیزۀ این نوع از ترجمه این بود که ترجمۀ تحتاللفظی اگرچه در آموزش لغت مؤثر و مفید است؛ اما غالباً به رسایی مفهوم عبارت توجهی ندارد و مایۀ ملال خواننده میگردد و معنی در دایرۀ لفظ گرفتار میشود و ترجمۀ آزاد و روان نیز اگرچه موجبات التذاذ ادبی را فراهم میسازد، گاه خواننده را از متن اصلی دور می کند، اما آمیختن این دو شیوه میتواند گونهای از ترجمه را پدید آورد که هر دو حسن را در بر داشته باشد» (گلشاهی، 1387: 56‑57). نیز ملاک ما برای انتخاب این ترجمه در این تحقیق، معانی صریح و ضمنی ازنظر ارجاعی و کاربردی است؛ زیرا «برای ارزیابی کیفیّت ترجمه در مدلهای زبانشناختی که ترجمۀ خوب را بازآفرینش دقیق از متن مبدأ میداند، باید متن مقصد با متن مبدأ مقایسه شود تا مشخص گردد که آیا متن مقصد بازآفرینش دقیق، صحیح، کامل، وفادارانه و درست از متن مبدأ می باشد یا خیر؟ که منظور از دقیقبودن، آوردن معانی صریح و ضمنی ازنظر ارجاعی و کاربردی است» (Newmark, 1991: 111). البته باید همیشه گفت که «در ترجمه نشانههای لفظی بهعنوان بهترین علامت برای پیبردن به بینامتنی و درک معنا تقریباً از بین میروند» (میرزایی و شیخی قلات، 1392: 41)؛ اما مترجم چیرهدست میتواند این حلقههای مفقود را به حداقل برساند.
مقامههای منتخب (دیناریّه، برقعیدیّه، شیرازیّه، مرویّه و تنیسیّه)
در این مقامهها حکایاتی از راوی (حارث بن همام) در زمانی خاص و در مکانی معلوم ذکر میشود. قهرمان این روایت شخصی واعظ، ناظم و شاعر به نام ابوزید سروجی است که بنابر دلایل اجتماعی مانند بیتوجهی به اهل فرهنگ، ناتوانی سکاندارانِ فرهنگ در شناخت و پرورش افراد و توانمندیهای فرهنگی، رواج فقر و بیتوجهی به معیشت مردم و ... با زبان مسجعِ رمزگونه به گدایی پرداخته است؛ با این بیان و برخورد، هم توجه افراد برجسته را به خود جلب کرده و هم از خطر سانسور بیانی دور شده است. اگر به بافت آهنگین کلمات و عبارات در دو محور همنشینی و جانشینی توجه کنیم؛ درمییابیم حریری با ابزار انسجام و نیز به کمک امور بینامتنی مثل شعر و سجع و جادوی مجاورت توانسته است خواننده را نسبت به این موضوع آگاه کند که این نوع از تألیف، اهداف زبانی و فرازبانی متنوعی دارد. این اهداف هم در حوزۀ زبانشناسی و تحلیل گفتمان و سبکشناسی درخور بررسی است و هم مبیّن دورهای است که از توسعۀ فقر و بیتوجهی به مردم و انحصار رفاه در اختیار اشراف و گروهِ اندک سخن میگوید.
انسجام و ابزار آن
«انسجام به مناسبات معناییِ میانمتنی اشاره دارد که به واسطۀ عمل آنها، فهم و تعبیر برخی از عناصر متن امکانپذیر میشود و این امکان میتواند یک بستر مناسب برای ورود به تحلیل گفتمان باشد» (لطفیپور ساعدی، 1371: 110). در تحلیل و نقدهایی که تاکنون براساس نظریۀ سیستمی ـ نقشی صورت گرفته است، منتقدان به این بخش از نظریه بیش از بخشهای دیگر توجه داشتهاند و متون بسیاری اعم از داستانی و شعری و تاریخی براساس عوامل و ابزار انسجام تجزیه و تحلیل شده است. بیتردید توجه ویژه به این بخش از نظریه بهسبب ظرفیتها و قابلیتهای فراوان آن برای کشف ویژگی انسجام در متون ادبی است. البته قضاوت نهایی دربارۀ هر متن تنها با توجه به انسجام متن کامل نیست و برای درک کامل هر متن افزونبر انسجام متن، وجود همبستگیهای متنی نیز ضرورت دارد؛ زیرا «همبستگی، عبارت است از تعبیر و تفسیر متن با توجه به موقعیتهای بیرون از متن یا موقعیت اجتماعی آن و نیز تجربهها و پیشذهنیتهای ما در درک و فهم متن» (تاکی، 1378: 73) و این همان تأثیر دوسویۀ متن بر اجتماع و اجتماع بر متن است. استفاده از ابزارهای زبانشناختی در تحلیل گفتمان انتقادی متون ادبی، مسئلهای علمی و درخور دفاع است؛ زیرا فصل مشترک همۀ تعریفها از گفتمان این است که «گفتمان (سخن) واحد بزرگتر از جمله است» (باغینیپور، 1375: 17) و هدف از تجزیه و تحلیل گفتمانیِ یک متن، مطالعۀ چگونگی ساخت آن است و چون نظام عناصری زبان در آن متن فراتر از جمله است، باید ابزارهایی برای شناخت و ارزیابی آنها وجود داشته باشد.
برپایة الگوی هلیدی و حسن شیوههای انسجام متن عبارت است از:
این پژوهش بر آن است تا متن اصلی مقامههای منتخب از مقامات حریری را با ترجمۀ آنها مقایسه کند تا دریابد میزان و شیوة رعایت ابزار انسجام در متن اصلی و ترجمۀ آن چگونه است.
عوامل انسجام دستوری
عوامل دستوری انسجام شامل ارجاع و حذف است.
ارجاع
«ارجاع عبارت است از بازگشت تعبیری و تفسیری یک ضمیر به واژهای از واژههای قبل یا بعد از خود در درون متن که خواننده را در فهم و تشخیص آن واژه کمک میکند» (مهاجر و نبوی، 1376: 64). مدلولِ ارجاع فقط ضمیر نیست؛ امکان دارد در متنی، حالتی یا گزارهای به کلمه یا کلمات قبل و یا بعد از خود اشاره و ارجاعی داشته باشد.
نمونه از متن عربی:
1) «نَظَمَنی وأخْدَاناً لی نادٍ» (حریری، 1363: 28). «ی» در «نَظَمَنی» و «لی» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
2) «أزْمَعْتُ الشَخوصَ مِنْ بَرْقَعیدَ» (همان: 57). «تُ» در «أزْمَعْتُ» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
3) «أخَذَ یُثْنی علَیهِمْ بِصَالِحٍ» (همان: 290). «هِمْ» در «علَیهِمْ» به اهل مجلس ارجاع دارد.
4) «فَلَمّا تَطَوّحْتُ الی مَرْوَ» (همان: 309). «تُ» در «تَطَوّحْتُ» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
5) «رأیْتُ بِهِ ذَا حَلْقَة مُلْتَحِمَة» (همان: 331). «تُ» در «رأیْتُ» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
نمونه از متن فارسی (ترجمه):
1) «آن دینار را بهسوی او انداختم ...» (همان، 1387: 83). «او» به ابوزید سروجی (قهرمان) ارجاع دارد.
2) «و هرگز دامنهای خود را به مکانی که موجب خواری من شد؛ نمیکشیدم ...» (همان: 110). «خود» به ابوزید سروجی (قهرمان) ارجاع دارد.
3) «آن جماعت او را بهخاطر لباسهای کهنه و پارهاش خوار و حقیر شمردند ...» (همان: 327). «او» و «اش» به ابوزید سروجی (قهرمان) ارجاع دارد.
4) «در حالی که بر جای پایش قدم میگذاشتم ...» (همان: 335). «-َم» در «میگذاشتم» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
5) «از غم و اندوه برافروخته شدم ...» (همان: 380). «-َم» در «شدم» به راوی (حارث) ارجاع دارد.
نمودار شمارة 1: نمودار ابزار ارجاع
درمجموع تعداد ارجاعها در متن اصلی مقامههای پنجگانۀ منظور 751 عدد و در متن ترجمهای آنها نیز 751 عدد است. این برابری در ارجاع نشان میدهد که مترجم در ترجمۀ افعال و ضمایر (موجود و محذوف) بهصورت لفظبهلفظ عمل کرده است.
حذف
«حذف عبارت است از کمکردن یک یا چند کلمه یا عنصر در جمله در قیاس با عناصر و کلمات قبلی که در قالب اسم، فعل یا بند اتفاق میافتد» (فروزنده و بنیطالبی، 1393: 113). حذف اگر بهشکل حرفهای در جمله یا متن رخ دهد؛ کلام در راستای اقتصاد زبانی کوتاه و فشرده میگردد؛ البته حجم هر جمله رابطهای ادبی ـ بلاغی با فهم یا ابهام در آن جمله دارد. حذف ممکن است بهشکل لفظی یا معنایی یا حضوری صورت گیرد.
نمونه از متن عربی:
1) «ثُمَ بَسَطَ [إِلَیَّ] یَدَهُ ...» (حریری، 1363: 30).
2) «... وَ إیغَالِکَ فی المَرَامی؟ [کَتَّمَ سِرَّهُ] فَتَظَاهَرَ بِاللُّکْنَةِ ...» (همان: 62).
3) «فَتَفَهّمْ ماقُلْتُهُ وتَحَکّمْ فی التّغاضی إنْ شِئْتَ [تَحَکّمْ فی التّغاضی] أو فی المَلام ...» (همان: 290).
4) «أنّ [حِینَ] مَنْ عُذِقَتْ بِهِ الأعْمَالُ أعْلِقَتْ بِهِ الآمَالُ ...» (همان: 310).
5) «وَ وَدِدتُ لَوْ لَمْ ألاقِهِ [اَبَداً] ...» (همان: 336).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «حارث بن همام گفت: [در این هنگام بود که] بهخاطر [آگاهی از] فقر و نیازهایش، [به حال او] دلسوزی کردم ...» (همان، 1387: 82).
2) «و با [دادن] پیراهن و شلواری، گرمای [آتش] اندوه مرا خاموش کند ...» (همان: 110).
3) «تا [لباس] غم و اندوهم را با صابونی بشوید و دلم را از افکار از پای درآورنده [پاک سازد] ...» (همان: 330).
4) «هیچ فرد بخشندهای، رایحۀ سپاسگزاری [از احسان] را نبوییده است؛ جز اینکه [وقتی بوییده است] که پراکندهشدن بوی مشک را حقیر شمرده است ...» (همان: 354).
5) «... [و بدا به حال آن کسی که] از پیری و سالخوردگی نمیترسد ...» (همان: 337).
نمودار شمارة 2: ابزار حذف
ناهماهنگی تعداد حذفها، افزونبر اختلافِ حوزۀ معنایی واژه و ساختار دستوری در متن اصلی و ترجمه، نشاندهندۀ این موضوع است که مترجم در این قسمت از ترجمه، از شیوۀ آزاد استفاده کرده است.
عوامل انسجام واژگانی
عوامل واژگانی در انسجام عبارت است از: تکرار، باهمآیی (تناسب)، ترادف، تضاد، شمول معنایی.
تکرار
«تکرار آن است که عناصری از جملههای قبلیِ متن در جملههای بعدی تکرار شوند. تکرار ممکن است به صورتهای گوناگون انجام گیرد؛ ازقبیل تکرار عین واژه، تکرار واژۀ مترادف، تکرار واژهای که نسبت به واژۀ قبلی شمول معنایی دارد و تکرار واژههای عام، حرف اضافه و حرف ربط و ...» (فروزنده و بنیطالبی، 1393: 115).
یکی از مهمترین عوامل پیوستگی جملهها تکرار است که مانند قفلی، زنجیرۀ جملهها را به یکدیگر متصل میکند و باعث ایجاد محتوا و مضمونی واحد میشود. زمانی تکرار عیب شمرده میشود که مربوط به زبان خبر باشد؛ زیرا «زبان علاوهبر رساندن خبر، یک وظیفۀ مهم دیگر هم دارد و آن تبیین عواطف و احساسات انسان است و تکرار اگر عیبی دارد، مربوط به زبان خبر است که باید بنابر اصل اقتصاد زبان، از اطناب که یکی از عوامل و عیوب تکرار است، پرهیز کرد؛ اما در زبان عاطفی، تکرار لازمۀ هنر آفرینی و خلاقیت هنرمندانه است» (خلیلی جهانتیغ، 1380: 30).
تکرار در مقامات حریری ابزاری هنری و انسجامبخش است که افزونبر تکمیل موسیقیِ سخن موجب تجسیم و تداعی عواطف و هیجانات داستانی و نمایش اعمال و رفتارهای دراماتیک و تراژیک میشود. نویسنده با کاربرد این شگرد، کلام و مفهوم و مضمون اصلی (توجیه فقر) را هرچه بیشتر در وصول به واقعیت عینی و استحکام متنی نمایان میکند و افزونبر تأثیرگذاری بر مضمون و شکل جمله بر موسیقی کلام نیز تأثیر چشمگیری دارد.
نمونه از متن عربی:
1) «وَلا إشْمَأزّ بَاخِلٌ مِنْ طَارِقِ/ وَلا شَکَا المَطُولُ مَطلَ العائِقِ» (حریری، 1363: 31).
2) «وَ هِیَ تَسْتَقْرِی الصّفُوفَ صَفّاً صَفّاً ...» (همان: 59).
3) «فَلَمّا رَأیْتُ شَوْبَ أبی زَیْدٍ و رَوْبَهْ ...» (همان: 287).
4) «فَخَیْرُ مَالِ الفَتی مَالٌ اشادَ لَهُ ...» (همان: 312).
5) «أنْأیْتُ دَارِی عَنْ دَارِهِ ...» (همان: 331).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «چه گرامی است آن طلای زرد رنگی که زردیاش نیکو و شگفتآور است ...» (همان، 1387: 82).
2) «شویندهای بیاور؛ شویندهای که چشم را نیکو گرداند ...» (همان: 113).
3) «هنگامی که نیرنگی نظیر نیرنگ ابوزید و دروغگویی نظیر دروغگویی او ...» (همان: 328).
4) «بهترین مال جوانمرد، مالی است که ذکر و یا آوازۀ او به عرش برسد ...» (همان: 353).
5) «و اگر زنده بماند همانند کسی است که زنده نمانده است ...» (همان: 337).
نمودار شمارة 3: ابزار تکرار
در ترجمۀ کلماتی که نشان عنصر تکرار است، شیوۀ لفظبهلفظ رعایت شده است و تعداد ابزار یکسان است.
باهمآیی
«باهمآیی نوع دیگری از انسجام واژگانی است و منظور از آن، با هم آمدنِ عناصر واژگانی معینی در چارچوب موضوع یک متن است که به نوعی مرتبط میباشند و به یک حوزۀ معنایی تعلق دارند و گرد هم آمدن آنها منجر به پیدایش ارتباط بین جملههای آن متن میشود» (فروزنده و بنیطالبی، 1393: 117).
باهمآیی همان مراعاتالنظیر است؛ اما با مفهوم گستردهتر؛ مثلاً رابطۀ میان عقیق و یاقوت و مرجان از نوع باهمآیی است که چهبسا تناسب اجزا از یک کلِ متناسب باشد. باید گفت تناسب از مهمترین عوامل تشکل و استحکام متنی است که باعث تداعی معانی، ایجاد مجاورت و توازن درونی متن میشود.
نمونه از متن عربی:
1) «فَأوَیْتُ لَمَفاقِرِهِ وَ لَوَیْتُ إِلی اسْتِنْبَاطِ فَقِرِهِ ...» (حریری، 1363: 29).
2) «وَ آبَتْ إِلی الشّیْخِ بَاکِیَةً للحِرْمانِ شاکِیَةً تَحَامُلَ الزَّمانِ ...» (همان: 59).
3) «لَیْسَ قَتْلِی بِلَهْذَمٍ أَوْ حُسَامِ ...» (همان: 290).
4) «فَما یَشِینُ السُّلافَ حِینَ حَلا مَذَاقُها کَوْنُهَا ابْنَةَ الحِصَرِمِ ...» (همان: 313).
5) «فَأَخْلِصِ التَّوْبَةَ تَطْمِسْ بِهَا مِنَ الخَطَایَا السوّدِ ما قَدْ نُقِشْ ...» (همان: 333).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «مجلس و محفلی مرا و دوستانم را گرد هم آورد ...» (همان، 1387: 81).
2) «با دردها و ترسها مشرف به موت بودم ...» (همان: 110).
3) «هرگاه که مرا در کشتن آن، گناهکار می شمردند، گناه آن را به قضا و تقدیرها حواله میکردم ...» (همان: 329).
4) «همان چیزی را به عهده بگیرد که در مورد همسر و قوم و خویش و محرم خود به عهده میگیرد ...» (همان: 352).
5) «در جمال و بینایی همانند پارچهای که آراسته شده است؛ جلوه میکند ...» (همان: 377).
نمودار شمارة 4: ابزار باهمآیی
در متن ترجمه، باهمآیی (تناسب) ازجمله ابزاری است که به شیوۀ آزاد ترجمه شده است و ازنظر تعداد با متن اصلی ناهماهنگ است.
ترادف
ترادف کاربرد واژههای هممعنی است و یکی از عوامل انسجام و یکپارچگی متنی به شمار میرود. درحقیقت کاربرد واژگان مترادف برای گسترش سخن و تأکید و تأیید موضوع مطرحشده در متن است. واژگان مترادف هرکدام بار معنایی خاصی دارد و هیچکدام دیگری را نمیپوشاند؛ «زیرا واژههای کاملاً مترادف وجود ندارد و وجود واژه های کاملاً مترادف غیرممکن است» (صفوی، 1379: 107). ترادف یکی از ابزار گسترشزایی متن است.
نمونه از متن عربی:
1) «رَوَیَ الحارِثُ بن هَمّامٍ قالَ ...» (حریری، 1363: 28)، (رَوَیَ = قالَ).
2) «وَ فِی المَسَاوِی بَدا التَّسَاوَی ...» (همان: 60)، (مَسَاوِی = تَسَاوِی).
3) «یَطْلُبُ مِنی قَوَاداً أوْدِیَهْ ...» (همان: 288)، (قَوَاداً = دِیَهْ).
4) «فَأسْفَرَ وَجْهُهُ وَ تَلالا ...» (همان: 314)، (أسْفَرَ وَجْهُهُ = تَلالا).
5) «فَمَنْ نَوَیَ مِنْکُمْ أنْ یَقْبَلَ وَ یُصْلِحَ المُسْتَقْبَلَ ...» (همان: 334)، (یَقْبَلَ = یُصْلِحَ).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «آتش دشمنی و عناد شعلهور نمیشد ...» (همان، 1387: 81)، (دشمنی = عناد).
2) «لاغری و نزاری عاشق و درخشندگی شمشیر ...» (همان: 113)، (لاغری = نزاری).
3) «لغزش ها وخطاهایی که پشتش را سنگین کرده بود ...» (همان: 329)، (لغزها = خطاها).
4) «نیکی و احسان و عطایت را به کسی ببخش که برای خواستن عطا و بخشش نزدت میآید ...» (همان: 353)، (نیکی = احسان).
5) «و جام پند ونصیحت را بگیر و بنوش ...» (همان: 378)، (پند = نصیحت).
نمودار شمارة 5: ابزار ترادف
مترجم با ترجمۀ آزادِ ابزار ترادف، متن را گسترشپذیر کرده است؛ بهگونهای که بین متن اصلی و ترجمه ازنظر بسامد تفاوت وجود دارد.
تضاد
«در تقابل یکدیگر قراردادن اشیا و مفاهیم تضاد است» (شفیعی کدکنی، 1370: 308). تقابلِ مفاهیم و معانی تقابلی، سبب اعجاب و شگفتی در مخاطب میشود؛ زیرا «تضاد آن است که بین معنی دو یا چند کلمه تناسب منفی وجود داشته باشد؛ یعنی کلمات ازنظر معنی، عکس و ضد هم باشند» (شمیسا، 1383: 109)؛ بهگونهای که باعث اعجاب شود. باید گفت هدف از اعجاب و شگفتی، شکلگیری نوعی موسیقی پنهان در کلام است.
تضاد در قالب اسم، صفت، قید و فعل بسامد بیشتری دارد. تضاد برخاسته از رویارویی موضع برتر با موضع فرودست است که در زمینۀ سیاست و حکومت و فرمانروایی خود را بیشتر نشان میدهد. تضاد هرچه باشد یکی از مهمترین ابزارهای انسجام واژگانی در متن است.
نمونه از متن عربی:
1) «وَ أوْدَی النّاطِقُ وَ الصّامِتُ ...» (حریری، 1363: 29)، (النّاطِقُ # الصّامِتُ).
2) «وَ أجْلَبَ بِخَیْلِهِ ورَجْلِهِ ...» (همان: 57)، (خَیْلِهِ # رَجْلِهِ).
3) «یا قَوْمُ کَمْ مِنْ عَاتِقٍ عَانِسٍ ...» (همان: 288)، (عَاتِقٍ # عَانِسٍ).
4) «حَتّی غَلَبَ الیَأسُ الطَّمَعَ وَ انْزَوَیَ التَأمِیلُ وَ انْقَمَعَ ...» (همان: 310)، (الیَأسُ # التَأمِیلُ).
5) «اِلی حیْثُ أصْطَبِحُ وَ أغتَبِقُ ...» (همان: 336)، (أصْطَبِحُ # أغتَبِقُ).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «همراه با دو باد شدید و ملایم زیر و رو میشوم ...» (همان، 1387: 85)، (شدید # ملایم) و (زیر # رو).
2) «و سواره و پیادۀ خود را جمع کرد ...» (همان: 109)، (سواره # پیاده).
3) «فرد ناقص و بیارزش و شخص برتر آنان را آزمایش کند ...» (همان: 328)، (بیارزش # برتر).
4) «برای او آن مقرریای را تعیین کرد که از درازی دامن و کوتاهی شبش خبر میداد ...» (همان: 355)، (درازی # کوتاهی).
5) «با شراب ناب، غم و اندوه خود را برطرف ساز و دلت را شاد کن و اندوهگین مباش ...» (همان: 380)، (غم # شادی) و (شاد # اندوهگین).
نمودار شمارة 6: ابزار تضاد
تضاد ازجمله کلمات کلیدی در انسجام متن است. ترجمة این عنصر، لفظبهلفظ انجام شده است
شمول معنایی
«شمول معنایی یعنی اینکه یک واژه بتواند چند مفهوم دیگر را نشان دهد» (فروزنده و بنیطالبی، 1393: 123)؛ مثلاً رابطۀ میان واژۀ گدایی و مفاهیمِ تضرع و خواهش و خواری و ذلّت از نوع شمول معنایی است. گدایی، واژۀ شامل و تضرع و خواهش و خواری و ذلّت، واژههایی مشمول است.
نمونه از متن عربی:
1) «وَ انْظُرُوا اِلی مَنْ کانَ ذَا نَدِیٍّ وَ نَدَیً وَ جِدَةٍ وَ جَداً وَ عَقَارٍ و قُرِیً وَ مَقَارٍ وَ قِریً ...» (حریری، 1363: 28).
2) «أَنُحْرَمُ وَیحَکِ القَنَصَ وَ الحِبَالَةَ وَ القَبَسَ وَ الحِبَالَةَ؟ ...» (همان: 60).
3) «فَهَلْ مُعِینٌ لِی علَی نَقْلِهَا/ مَصْحُوبَةً بالقَیْنَةِ المُلْهِیَهْ» (همان: 289).
4) «ما یُلْتَزَمُ لِلأهْلِ وَالحَرَمِ ...» (همان: 310).
5) «إِصْرِفْ بِصِرْفِ الرّاحِ عنکَ الأسَی/ وَ رَوّحِ القَلْبَ وَلا تَکْتَئِبْ» (همان: 13).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «چهارپا و طلا و نقره و کالایش نابود شد ...» (همان، 1387: 81).
2) «درخشندگی شمشیر و ساز و برگ جنگ و نرمی شاخۀ تر و تازه را دارا باشد ...» (همان: 113).
3) «در این حین که ما سرگرم مزاحی بهوجدآورندهتر از چهچههای پرندگان و خوشتر از شراب خوشههای انگور بودیم ...» (همان: 327).
4) «هیچ زیانی متوجه آن کسی نیست که خواهان ستودهشدن خودش بهخاطر عطا و بخشش به دیگران است حتی اگر آنچه را که داده است یاقوت باشد ...» (همان: 354).
5) «تا اینکه حفاریاش آب را استخراج کرد و زمین خالی از گیاه و سبزهاش پوشیده از گیاه شد ...» (همان: 379).
نمودار شمارة 7: ابزار شمول معنایی
مترجم عنصر شمول معنایی را همچون بعضی از دیگر عناصر، راهی برای توسعۀ متن ترجمهای خود قرار داده است و شیوۀ ترجمۀ آن را آزاد انتخاب کرده است.
عوامل انسجام پیوندی
«انسجام پیوندی عبارت است از روابط معنایی و منطقی میان جملههای سازندۀ یک متن که خود به چهار گونۀ «اضافی»، «سببی»، «تقابلی» و «زمانی» تقسیم میشود و عناصر پیونددهندهای ازقبیل علاوهبر این، برای مثال، بنابراین، زیرا، اگرچه، امّا، بعد، سرانجام و ... در ایجاد انسجام پیوندی مؤثر است» (مسبوق و دلشاد، 1395: 162).
ارتباط اضافی
ارتباط اضافی نوعی رابطۀ معنایی است و زمانی برقرار میشود که «جملهای دربارۀ جملۀ پیشین، در متن مطلبی را اضافه کند. این افزوده ممکن است جنبۀ توضیحی، تمثیلی و مقایسهای داشته باشد» (اخلاقی، 1376: 89) که قدرت معنا و وضوح درک را افزایش میدهد. در هر متنی مطالبی که جنبۀ توضیحی، تمثیلی و تشبیهی دارد، موجب شفافترشدن متن و گسترش وقایع و رویدادها میشود. حضور مؤثر این نوع از پیوند انسجامی در مقامات حریری افزونبر روانی و شفافیت کلام، سبب افزایش قدرت توجیهگری و اقناع مخاطب و عینیگرایی جامعۀ متن شده است.
نمونه از متن عربی:
1) «کَأنّمَا مِنَ القُلُوبِ نُقْرَتُهْ ...» (حریری، 1363: 30).
2) «وَ اِستَقادَ لِعجُوزٍ کَالسِّعْلاةِ ...» (همان: 57).
3) «رَمَقَنی بِعَیْنِ مِضْحَاکٍ ...» (همان: 288).
4) «فَإذَا ألْفَیْتَ مِنْهُمْ بُغیَةَ المُلْتَمِسِ وَ جُذْوَةَ المُقْتَبِسِ ...» (همان: 309).
5) «إنْشَادَ مَنْ یُرْشِدُ ...» (همان: 333).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «هیچ گناهی، متوجه فرد لنگ نیست ...» (همان، 1387: 85)، (ارتباط اضافی از نوع تمثیل).
2) «دو چراغ صورتش در حال برافروختن هستند؛ همچون فرقَدینند ...» (همان: 113)، (ارتباط اضافی از نوع تشبیه).
3) «با شنیدن این سخن، مانند سکوت کسی که درمانده و مغلوب شده و از سخن گفتن باز مانده باشد؛ ساکت شد ...» (همان: 328)، (ارتباط اضافی از نوع تشبیه).
4) «همانند سلامکردن فردی محتاج، سلام کرد ...» (همان: 352)، (ارتباط اضافی از نوع تشبیه).
5) «پس خواند همانند کسی که راه راست را نشان میدهد ...» (همان: 377)، (ارتباط اضافی از نوع تشبیه).
نمودار شمارة 8: ابزار ارتباط اضافی
ترجمۀ کلماتی که بر معنای پیوند اضافی دلالت دارد، به شیوۀ لفظبهلفظ انجام شده است و برابری تعداد این ابزار در متن اصلی و ترجمه نشان این گزارۀ تحقیقی است.
ارتباط تقابلی
«این نوع از رابطۀ معنایی هنگامی برقرار میگردد که محتوای یک جمله خلاف انتظارات جملۀ مقابل آن، نسبت به موقعیت گوینده و مخاطب باشد. از نشانههای متنی اینگونه از انسجام پیوندی در میان جملات میتواند کلماتی ازقبیل اگرچه، ولیکن، مگر، هرچند، امّا، باوجود این، به رغم و ... باشد. هرچند گاهی این کلمات به وضوح در متن وجود ندارند» (اخلاقی، 1376: 96). واژگان متضاد و متناقض ارتباط تقابلی را بهتر نشان میدهد.
در مقامات حریری حضور این نوع از تقابلها و تعارضها، جهانبینی راوی را روشن میکند و به متن مقامات قابلیت تصدیقپذیری یا انکارگرایی میدهد.
نمونه از متن عربی:
1) «وَلَکِنْ لأَقْرَعَ باب الفَرَجْ ...» (حریری، 1363: 32).
2) «إنْ رَغِبْتِ فی المَشَوفِ المُعْلَمَ ...» (همان: 10).
3) «وَ سَتَرْتُ مَکْرَهُ وَ إنْ لَمْ یَکُنْ یُخِیِلُ ...» (همان: 288).
4) «بَلِ الابّیِتُ مَنْ إذا وَجَدَ جَادَ ...» (همان: 311).
5) «أمّا أنا فَسَأنْطَلِقُ ...» (همان: 336).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «اگر آن دینار وجود نمیداشت ...» (همان، 1387: 84).
2) «امّا هیچ رنجی، او را به مقصود نمیرسانید ...» (همان: 111).
3) «امّا برای آمادهکردن جهیزیهاش ... جز صد دینار مخارج مرا تأمین نمیکند» (همان: 330).
4) «امّا من از طریق فضل و دانش خود، سود بردهام نه با نادانی و بیهودهگویی ...» (همان: 353).
5) «سپس گفت: امّا من بهزودی به آنجایی خواهم رفت که ...» (همان: 380).
نمودار شمارة 9: ابزار ارتباط تقابلی
ترجمۀ ابزار تقابلی نیز به شیوۀ لفظبهلفظ انجام شده است و تعداد این ابزار در متن اصلی و متن ترجمه یکسان است.
ارتباط سببی
«رابطۀ معنایی از نوع سببی منوط است به ارتباط سببی رویداد فعل جمله با رویداد جملههای دیگر که بهشکل علت، نتیجه، هدف و شرط بیان میشود» (اخلاقی، 1376: 95). واژگان بیانگر این نوع ارتباط عبارت است از: زیرا، برای اینکه، بنابراین، لذا، به علّت، بهخاطر، از آنجایی که، چون، تنها، درنتیجه، پس، بدین طریق و... .
نمونه از متن عربی:
1) «فَقالَ: یا أخَایِرَ الذَّخَائِرِ ...» (حریری، 1363: 28).
2) «فَلَیتْتَ الدَّهْرَ لَمّا/ جارَ أطْفَالی أطْفَا لِی» (همان: 58).
3) «فَازْدَرَاهُ القَوْمُ لِطِمْرَیْهِ ...» (همان: 286).
4) «ثُمَّ أمْسَکَ یَرْقُبُ أکُلَ غَرْسِهِ ...» (همان: 311).
5) «وَلَوْ فَکَّرَ فی مَا قَدّمَ ...» (همان: 332).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «بنابراین، آیا در میانتان آزادهای مهربان ... وجود دارد؟» (همان، 1387: 82).
2) «تا اینکه خطبۀ عید، به پایان رسید ...» (همان: 112).
3) «بنابراین بهسوی آن رفتم تا راز گوهر و ذات آن را بیازمایم ...» (همان: 327).
4) «... به همین خاطر، از خشم برافروخته شد و بالبداهه خواند: ...» (همان: 353).
5) «... پس راهم را خالی کن و دور شو ...» (همان: 380).
نمودار شمارة 10: ابزار ارتباط سببی
ترجمۀ ابزار ارتباط سببی که بیانگر رویداد فعل در جمله است؛ نیز مشمول شیوۀ لفظبهلفظ است.
ارتباط زمانی
«هرگاه گونهای از توالی زمانی میان رویدادهای دو جمله وجود داشته باشد، ارتباط زمانی برقرار شده است. در متون روایی ازقبیل قصه، داستان، اسطوره و ... مهمترین رابطۀ میان جملهها و اجزای روایت و وجه ممیز آن از گونههای دیگر سخن، ارتباط زمانی است که بدون آن اصولاً متن روایی به وجود نمیآید» (اخلاقی، 1376: 93). کلماتی مثل نخستین، دوم، سوم و ... که ترتیب زمانی را بیان میکند، نشانی از ارتباط زمانی است. افزونبر این کلمات، با وقایعی که واقعهای دیگر در پی دارد و در انجام آن توالی و پیوستگی رخ میدهد، میتوان مؤلفههای ارتباط زمانی را آشکارتر کرد. وجود ارتباط زمانی در باورپذیری و نزدیکی رویدادهای متنی به واقعیت، بسیار مؤثر و کارساز است.
نمونه از متن عربی:
1) «فَبَیْنَمَا نَحْنُ نَتَجَاذَبُ أطْرَافَ الأناشِیدِ ...» (حریری، 1363: 28).
2) «فی اَوانِ الفَرَاغِ ...» (همان: 57).
3) «فَلَمّا نَجَحَتْ بُغْیَتُهُ ...» (همان: 289).
4) «وَ عَدِمَ الاَعْشَابَ حِیْنَ شَابَ ...» (همان: 311).
5) «فَلَمّا أنْ تَرِعَ الکیِسُ ...» (همان: 334).
نمونه از متن (ترجمه) فارسی:
1) «سپس، بعد از آنکه این ابیات را خواند ...» (همان، 1387: 83).
2) «هنگامی که به خانهام وارد شد و ...» (همان: 112).
3) «سپس از چشمههای ادب و نکتههای برگزیده چیزی را شکافت و بیرون آورد ...» (همان: 328).
4) «تا اینکه روزی در درگاه امیر مرو حضور یافتم ...» (همان: 352).
5) «هنگامی که غربت و دوری از وطن، مرا به شهر تنیس افکند ...» (همان: 376).
نمودار شمارة 11: ابزار ارتباط زمانی
مترجم در ترجمۀ این ابزار (ارتباط زمانی) نیز به شیوۀ لفظبهلفظ عمل کرده است و بسامد آن در متن اصلی و ترجمه یکسان است.
جدولشمارة 1: میزان کمّی شیوههای انسجام در متن اصلی و ترجمۀ مقامات پنجگانه
انسجام پیوندی |
انسجام واژگانی |
انسجام دستوری |
متن اصلی وترجمه |
نام مقامه |
||||||||
ارتباط زمانی |
ارتباط سببی |
ارتباط تقابلی |
ارتباط اضافی |
شمول معنایی |
هم آیی |
تضاد |
ترادف |
تکرار |
حذف |
ارجاع |
||
8 |
5 |
7 |
6 |
1 |
11 |
4 |
3 |
6 |
21 |
108 |
اصلی |
دیناریه |
8 |
5 |
7 |
6 |
3 |
17 |
4 |
7 |
6 |
33 |
108 |
ترجمه |
|
16 |
11 |
10 |
21 |
1 |
10 |
3 |
3 |
9 |
30 |
202 |
اصلی |
برقعیدیه |
16 |
11 |
10 |
21 |
2 |
18 |
3 |
15 |
9 |
55 |
202 |
ترجمه |
|
16 |
3 |
7 |
15 |
1 |
8 |
1 |
6 |
12 |
12 |
145 |
اصلی |
شیرازیه |
16 |
3 |
7 |
15 |
2 |
18 |
1 |
17 |
12 |
24 |
145 |
ترجمه |
|
12 |
10 |
4 |
9 |
2 |
5 |
9 |
6 |
14 |
10 |
126 |
اصلی |
مرویه |
12 |
10 |
4 |
9 |
3 |
12 |
9 |
28 |
14 |
28 |
126 |
ترجمه |
|
11 |
5 |
4 |
12 |
2 |
3 |
8 |
6 |
8 |
11 |
170 |
اصلی |
تنیسیه |
11 |
5 |
4 |
12 |
3 |
6 |
8 |
35 |
8 |
30 |
170 |
ترجمه |
|
63 |
34 |
32 |
63 |
7 |
37 |
25 |
24 |
49 |
84 |
751 |
اصلی |
جمع زیربخشهای عوامل انسجام |
63 |
34 |
32 |
63 |
13 |
71 |
25 |
102 |
49 |
170 |
751 |
ترجمه |
|
192 |
142 |
835 |
اصلی |
جمع کلی عوامل انسجام |
||||||||
192 |
260 |
921 |
ترجمه |
تحلیل کمّی میزان عوامل انسجام در متن اصلی و ترجمۀ مقامههای منتخب
همانطوری که پیشتر توضیح داده شد، ابزار انسجام در جایگاه متغیر مستقل، خود را در سه گروه (دستوری، واژگانی، پیوندی) و یازده زیرمجموعه (ارجاع ... تکرار ... پیوندزمانی ...) نشان میدهد؛ نیز مقامههای منتخب در جایگاه متغیر وابسته که یکدهم متن اصلی مقامات حریری را تشکیل میدهد، بهشکل تصادفی از صفحات آغازین، میانی و پایانی انتخاب شده است.
مقایسۀ ابزار انسجام در متن اصلی و ترجمۀ پنج مقامۀ منتخب، بیانگر این موضوع است که مجموع ابزار انسجام در سه محور دستوری و واژگانی و پیوندی در متن اصلی 1159 و در ترجمه 1363 عدد است و تعداد ابزار انسجام به تفکیکِ دستوری در متن اصلی 835 و در ترجمه 921 عدد، واژگانی در متن اصلی 142 و در ترجمه 260 عدد، پیوندی نیز در متن اصلی 192 و در ترجمه نیز 192 عدد است. همچنین ارجاع پربسامدترین ابزار است، با 751 عدد در متن اصلی و 751 عدد در ترجمه، و کمبسامدترین ابزار، شمول معنایی است، با 7 عدد در متن اصلی و 13 عدد در ترجمه.
این موضوع نشاندهندۀ این است که با وجود اختلاف درحوزۀ معنایی واژه و ساختار نحوی زبان عربی و فارسی، مترجم سعی داشته است که با استفاده از نقاط اشتراکی کمابیش محدود، حوزۀ معنایی و نحوی دو زبانِ منظور، در ترجمۀ ابزارِ ارجاع، تکرار، تضاد، ارتباط اضافی، ارتباط تقابلی، ارتباط سببی و ارتباط زمانی، شیوۀ ترجمۀ لفظبهلفظ را پیش گیرد و در ترجمۀ ابزار حذف، ترادف، همآیی و شمول معنایی، از ترجمۀ آزاد استفاده کند.
نمودار شمارة 12: نمودارکلی شیوههای انسجام
نتیجهگیری
نقشگرایی زبان یکی از پایههای گفتمان است و کاربرد گفتمانی زبان در مقامات درخور توجه است؛ به همین سبب میتوان گفت حریری، ازنظر میزان حضور ابزارهای انسجام در متنِ اصلی، سعی داشته است با استفادۀ بسیار از ابزار انسجام دستوری بهویژه ارجاع، خواننده را با راوی و قهرمان همراه و ارتباط بین آنها را طولانی کند تا انگیزهای برای ترغیب خواننده به خواندن متن ایجاد شود. مترجم نیز در ترجمۀ ارجاعها با استفاده از نقاط اشتراکی کمابیش محدود در حوزۀ معنایی و نحوی دو زبانِ فارسی و عربی، جانب ترجمۀ لفظبهلفظ را گرفته است؛ این عمل در تکرار، تضاد، ارتباط اضافی، ارتباط تقابلی، ارتباط سببی و ارتباط زمانی نیز رعایت شده است بهگونهای که تعداد این ابزارها در متن اصلی و ترجمه کاملاً برابر است؛ ازسوی دیگر مترجم در حذف، ترادف، همآیی و شمول معنایی افزونبر اختلافِ حوزۀ معنایی واژگان و ساختار دستوری زبان عربی و فارسی، با ترجمۀ آزاد، اندکی ترجمه را بیشتر از متن اصلی گسترش داده است؛ البته واژگان منتخبِ مترجم بنابر هدف ترجمه، مطابق الگوهایی است که بر لایههای معنایی و سبکی تأثیرگذار است. این انتخاب، هم بر لایههای فرهنگی (بیتوجهی به ارباب هنر)، اجتماعی (رواج گدایی و فقر)، سیاسی (فرار از سانسور) مبتنی است و هم در بازنمایی این سطوح بر ذهن مخاطب و چگونگی تصویرسازی آنها اثر بسزایی دارد تا متن، درکپذیر و هدفمند جلوه کند. مترجم خود بیان کرده است که با آمیختن دو شیوۀ ترجمه (آزاد و تحتاللفظی) میتوان گونهای از ترجمه را پدید آورد که نه معنی در دایرۀ لفظ گرفتار آید و نه از لذت ادبی کاسته شود؛ بنابراین در این ترجمه ابزارهایی به شیوۀ لفظبهلفظ و عیناً ترجمه شده است که با توسعۀ واژهای، خواننده را به خطا و انحراف موضوعی میکشاند؛ اما ابزار و واژههایی که در صورت توسعهپذیری خطایی در متن اصلی برای خواننده ایجاد نمیکند، بهشیوۀ آزاد ترجمه شده است. ازنظر میزان کمّیِ انسجامهای سهگانه (دستوری و واژگانی و پیوندی) باید گفت براساس نمودار شمارۀ 13 بسامد انسجام دستوری در متن اصلی بیش از انسجام واژگانی و انسجام واژگانی بیش از انسجام پیوندی است و نیز برپایة نمودار شمارۀ 14 در ترجمه، این بسامد با تعداد بیشتر تکرار میشود.