بررسی و نقد تصحیحِ تذکرةالأولیاء عطار به‏اهتمام محمدرضا شفیعی کدکنی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران

چکیده

تذکرةالأولیاء از مهم‏ترین منابع عرفانی فارسی در شرح احوال و سخنان مشایخ صوفیه است. عطار نیشابوری این اثر را با توجه به آثار تألیف‏شدۀ پیش از خود مانند طبقات‏الصوفیه، حلیة‏‏الأولیاء، رسالۀ قشیریه و کشف‏‏المحجوب هجویری نگاشته است. رینولد الن نیکلسون در بین سال‏های 1322 ق. (1905 م.) تا 1325 ق. (1907 م.) معتبرترین تصحیح انجام‏گرفته از این کتاب را انجام داده بود. پس از آن، شفیعی‏کدکنی در سال 1398 با انجام‏ تصحیح دیگری از تذکرةالأولیاء، گرهِ مفهومی بسیاری از واژگان، ترکیبات و عبارات آن را گشود و مجال پژوهش‏های بعدی را دربارة این کتاب فراهم آورد. با وجود این، به نظر می‏رسد در متن ارائه‏شده، کاستی‏هایی راه یافته است که البته در مقایسه با متن کتاب و دشواری‏های مفهومی آن، خطاهای آشکاری نیست. در این پژوهش، کوشش شده است با روش توصیفی ـ تحلیلی، کاستی‏ها و نابسامانی‏های موجود در تصحیح تذکرةالأولیاء در هفت قالب کلیِ «کاستی‏های نسخۀ اساس»، «عدول از نسخۀ اساس»، «تصحیف»، «گزارش نادرست»، «بدخوانی»، «تعلیقات نارسا» و «سایر کاستی‏ها» مشخص شود. برای بررسی دقیق‏تر، از منابع کتابخانه‏ای مانندِ نسخه‏های خطی به‏کاررفته در تصحیح و گاهی نسخه‏های دیگر استفاده شده است. یافته‏های پژوهش نشان می‏دهد کیفیّت تصحیح در بخش اول تذکرةالأولیاء، درخور مقایسه با بخش دوم نیست؛ البته اصلی‏ترین عامل این دوگانگی، تحریر دوگانۀ کتاب و تفاوت کتابت آن در نسخه‏های خطی است که گاهی با خطاهای مصحّح همراه شده و اشتباهاتی را به وجود آورده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Critique of the Correction of Tazkerat al-Awliya by Mohammad Reza Shafiei Kadkani

نویسنده [English]

  • Seyyed mehdi Tabatabaei
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
چکیده [English]

Abstract
Tazkerat al-Awliya is one of the most important Persian mystical sources in describing the states and sayings of the great Sufis, which Attar Neyshabouri wrote using the sources written before him such as Tabaqat al-Sufiyya, Haliya al-Awliya, Resaleye Qosheiriyyeh, and Kashf al-Mahjoub. The most authoritative correction of this book was made by Reynold Allen Nicholson between 1322 AH/ 1905 to 1325 AH/ 1907. After that, in 2019, Shafiei Kadkani made another correction of Tazkerat al-Awliya which untied the conceptual knot of many of its words, combinations, and expressions. It also provided an opportunity for further research on this book. Nevertheless, there are errors in the corrected text.­­ In this research, the descriptive-analytical method was used to highlight the shortcomings and irregularities in the correction of Tazkerat al-Awliya which can be divided into 7 general formats: 1) shortcomings in the original version, 2) deviations from the original versions, 3) distortions, 4) incorrect reporting, 5) misreading, 6) incorrect comments, and 7) other shortcomings. Library resources such as the original manuscripts and other manuscripts have also been used. The results of the research showed that the quality of correction in the first part of Tazkerat al-Awliya is not comparable to the second part due to the visible duality. The main reason for the duality of the book is the difference in its manuscripts, which is sometimes accompanied by the corrector’s errors.
 
Introduction
In 2019, Sokhan Publication published Shafi'i Kadkani’s correction of Tazkira al-Awliya in two volumes, which included three general sections including a) introduction, b) compared text, and c) annotations, descriptions and profiles.
The main introduction of the book is 157 pages, which begins with some information about Attar and Neishabour, Attar’s biography and his books. It then introduces Tazkerat al-Awliya and provides comprehensive explanations about it. Thus, this section can be considered as one of the main parts in understanding Tazkira al-Awliya.
The main text of the book is arranged in two parts. The first part is the text of the Tazkira corrector in 647 pages, mentioning 72 mystics. It starts with Imam Ja'far al-Sadiq (AS) name and ends with Mansur Hallaj. The second part of the correction, from page 652 to 930, mentions 25 others from Ibrahim Khavvas to Imam Muhammad Baqir (AS). The second volume consist of five separate sections:  1) Other Manuscripts 1134-939, 2) Annotations 1506-1135, 3) Dictionary 1724-1507, 4) Dictionary of Other Manuscripts 1740 – 1725, and 5) List of References 1780 – 1741.
In general, the correction is structurally desirable, and  ignoring some shortcomings, it can be considered a suitable model for text correction.
 
Materials and Methods
By using library resources and descriptive-analytical methods in this study, the correction of Tazkerat al-Awliya has been studied and criticized. Also, the author adapted some of the items to the manuscripts of Tazkira al-Awlia. The necessity of this research is studying ancient mystical books and reviewing and criticizing the published works regarding this subject.
The great contribution of Attar in mysticism and literature, the significance of Tazkerat al-Awliya as one of the first works written in the field of mysticism in Persian, and the correction of this book by one of the greatest scholars of contemporary Persian literature could be considered as some features of  the importance of this research.
 
Discussion of Results and Conclusions
The issues addressed in this study include the following:
 1. Trusting the basic manuscript and neglecting its shortcomings
 1.1. The omissions in the basic manuscript
 1.2. The existence of duplicate expressions in the basic manuscript
2. Ignoring the written form of the basic manuscript
2-1. Incorrect reporting of other manuscripts
2-2. Suggesting using another version instead of the written form of the original manuscript
2-3. Adding redundant words from other manuscripts
3. Miswriting
3-1. Miswriting resulting from the misreading of the basic manuscript
3-2. Miswriting resulting from the writing of the basic manuscript
3-3. Miswriting resulting from the writing of the basic manuscript and its misreading
4. Incorrect reporting
5. Misreading
The most important reasons for finding shortcomings in this correction can be listed as follows:
1. The main reason is that it has been written at two different time intervals creatingproblems in the writing of its manuscripts to the extent that it is not possible to correct two parts of the book based on a single version of the manuscript.
2. None of the existing manuscripts of Tazkerat al-Awliya have the criteria of a basic manuscript, and the corrector had to use basic manuscripts in the correction by emphasizing the manuscript.
3. The manuscript, which has relative bases, has some omissions and repetitions that have made their way into the text. At the same time, as basic manuscripts have validity, sometimes deviating from them and referring to other versions created problems in the correction.
4- Miswritings that have entered the text are sometimes the result of the scribe’s miswriting and the corrector’s misreads. Sometimes both the scribe and the corrector are involved in these miswritings.
5. Incorrect reporting, misreading, and inappropriate annotations are also seen in the correction.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Attar Neyshabouri
  • Tazkerat al-Awliya
  • Correction of Tazkerat al-Awliya
  • Mohammad Reza Shafiei Kadkani

1ـ مقدمه

پیش از ورود به بحث اصلی بهتر است ضمن بیانِ مسئلۀ پژوهش، دربارة پیشینه، ضرورت و اهمیت آن توضیحاتی ارائه شود.

1ـ1 بیان مسئله

انتشارات سخن در سال 1398، تصحیح استاد شفیعی‏کدکنی 1 از تذکرةالأولیاء را در دو جلد منتشر کرده است که سه بخش کلی را شامل می‏شود: الف) مقدمه؛ ب) متن مقابله‏شده؛ ج) تعلیقات و توضیحات و نمایه‏ها.

مقدمۀ اصلی کتاب، ‏صد و پنجاه و هفت صفحه است که با اطلاعاتی دربارۀ عطار و نیشابور و زندگینامه و آثار عطار شروع می‏شود؛ سپس به معرفیِ تذکرةالأولیاء می‏رسد و توضیحات جامع و مانعی دربارۀ آن ارائه شده است؛ به‏گونه‏ای که می‏توان این بخش را از اصلی‏ترین منابع در شناخت تذکرةالأولیاءدانست.

ساختار مقدمه از کلی به جزئی است که مناسب‏ترین شیوه برای نگارش مقدمه در تصحیح است؛ بدین‏گونه که مصحّح از مطالبی درباب عطار و نیشابور شروع می‏کند و پس از به‏دست‏دادن پیشینه‏ای از شهر نیشابور در زمان‏های مختلف، دربارة عطار و تذکرةالأولیاء به بحث می‏پردازد.

مصحّح در ادامه به‏ بررسی دلیل نامگذاری کتاب و منابع اصلی عطار در نگارش آن می‏پردازد و پس از آن، از به نظم کشیدن تذکره و ترجمه‏های آن به زبان‏های مختلف سخن می‏گوید. زبان عطار و ویژگی‏های آن از مهم‏ترین قسمت‏های مقدمه است که شفیعی‏کدکنی در ضمن آن، به ارتباط تذکرةالأولیاء به سایر آثار عطار اشاره می‏کند.

پس از آن، نسخه‏های اساس در هر دو بخشِ کتاب معرفی می‏شود و مصحّح اطلاعات کاملی دربارۀ آنها ارائه می‏دهد. از میان سی و هشت نسخه‏ای که در مقدمه معرفی شده است، از نُه نسخه برای تصحیح بخش نخست و از هشت نسخه برای تصحیح بخش دوم آن استفاده شده است. بیست و یک نسخۀ دیگر، منابعی است که مصحّح در موارد ضروری و برای رعایت احتیاط بدان‏ها مراجعه کرده است.

در معرفی نسخه‏ها کاستی‏ای دیده نمی‏شود و همة نسخه‏ها به‏طور کامل معرفی و با ذکر شاهدمثال، به برخی از ویژگی‏های سبکی و نوشتاری آنها اشاره شده است.

پس از مقدمۀ اصلی، شفیعی بازگشتی به آغاز انجام می‏دهد و در بیست صفحه، حرف‏هایی دربارة ماهیّت تصوف و عرفان را می‏آورد که در مقالات و رسالات پراکندۀ خود در طول پنجاه سال نوشته است. در این قسمت، مطالبی از این قبیل آمده است: صدق و کذب گزاره‏های عرفانی؛ پیران و معنای تصوف؛ خط تکاملی زبان عرفان در تذکرةالأولیاء؛ سرچشمه‏های تصوف ایرانی، فهم صوفی از قرآن؛ زبان رمز؛ شریعت و طریقت و حقیقت؛ مسئلۀ ولی و ولایت؛ مسئلۀ کرامت، جبر و اختیار؛ اژدهای نفس؛ انسان‏دوستی مشایخ؛ بانوان تصوف؛ مسئلۀ ابلیس؛ شیوۀ تربیت مریدان؛ مفهوم علم در نظر مشایخ؛ معنای دشمنی با عقل و فلسفه.

این مطالب چکیدۀ نظریه‏های ارزشمند عرفانی مصحّح در طول پنجاه سال فعالیت علمی است که برای آشنایی خوانندگان از نوع نگاه مصحّح نسبت‏به عرفان و تصوف، در مقدمۀ تصحیح آمده است؛ با وجود این، نمی‏توان در ساختار یک تصحیح ـ در مفهوم خاص آن ـ جایگاهی برای درج این مطالب پیدا کرد.

متن اصلیِ کتاب در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست، متن مصحَّح تذکره در 647 صفحه، ذکر هفتاد و دو نفر از مشایخ است که با امام جعفر صادق (ع) شروع و به منصور حلاج ختم می‏شود. بخش دوم تصحیح ـ‌ از صفحۀ 652 تا 930 ـ ذکر بیست و پنج نفر دیگر، از ابراهیم خوّاص تا امام محمد باقر (ع) است.

از ویژگی‏های منحصربه‏فرد این تصحیح، اطلاعات اولیه‏ای است که با استفاده از منابع معتبر دربارۀ شخصیت‏ها ارائه می‏شود. این اطلاعات بسیار مفید است و پیش از ورود به متن اصلی، مخاطب را با آن شخصیت آشنا می‏کند.

با وجود این، مشاهده می‏شود که گاهی اطلاعات ارائه‏شده با اطلاعاتی که در متن کتاب آمده است، مغایرت دارد؛ برای نمونه دربارۀ فرجام زندگیِ ابوتراب نخشبی آورده‏اند: «ابوتراب بسیار دلبستۀ سفر حج بود و در یکی از همین سفرها، در سال 245 در بادیۀ حجاز، قربانیِ دندان درندگان شد» (عطار، 1398: 364). این درحالی است که در متن تذکرةالأولیاءآمده است: «وفات او در بادیۀ بصره بود. از پسِ چند سال جماعتی بدو رسیدند، او را دیدند بر پای مانده روی به قبله و جان بداده و خشک گشته رَکْوه در پیش نهاده و عصا در دست گرفته و هیچ سباع گرد او نگشته و هیچ کلاغ قصدِ او نکرده، رحمة الله علیه» (همان: 369).

مطالب جلد دوم شامل پنج بخش مجزاست:

نسخه‏بدل‏ها

1134‑939

تعلیقات

1506‑1135

فرهنگواره

1724‑1507

فرهنگوارۀ نسخه‏بدل‏ها

1740‑1725

فهرست مراجع

1780‑1741

 

در بخش نخست، به‏صورت مبسوط به گزارش نسخه‏بدل‏ها پرداخته شده است. با اینکه این کتاب، در چاپ چهارم ویرایش شده است، متأسفانه هنوز هم کاستی‏هایی در آن دیده می‏شود. افزون‏بر پس‏وپیش بودن شماره‏های ارجاع ـ که مصحّح در ویرایش جدید به آن اذعان کرده است ـ برخی نسخه‏بدل‏ها عیناً همانی است که در متن آمده است (رک. عطار، 1398: 997، نسخه‏بدل‏های 6 و 18) و یا در نسخه‏بدل‏ شش از ذکر ابومحمد رویم آمده است: «عبارت داخل [ ] در B و C و D هم وجود ندارد» (همان: 1023)؛ درحالی‏که در متن تصحیح، عبارتی داخل [ ] نیامده است (همان: 512). در ادامه هم آورده‏اند: «ما متن را از ایاصوفیا گرفتیم» (همان: 1023)؛ گفتنی است در نسخۀ ایاصوفیا، به‏جای «حلم خویش» که در متن مصحَّح گزارش شده، «علم خویش» آمده است (نسخۀ خطی ایاصوفیا، 18/2).

در بخش دوم، تعلیقاتِ تقریباً مفصلی برای برخی عبارات، اصطلاحات و واژگان نوشته شده و برخی از عبارات عربی ترجمه گردیده است. جالب اینکه برای برخی از موارد، دو تعلیق جداگانه دیده می‏شود که بهتر بود به‏صورت واحد می‏آمد (رک. عطار، 1398: 1152‑1151، مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ سِرٌّ فَهُوَ مُضِرّ؛ همچنین: همان: 1206، الخوفُ اَمْرَضَنی و صفحات، 1241، 1243).

نکتۀ دیگر آنکهگاهی در متن مصحَّح مطلبی آمده، اما در تعلیقات به‏گونۀ دیگری توضیح داده شده ‏است:

متن: «گاه آمد و وقت نیز گذشت» (عطار، 1398: 94).

تعلیقات: «گاهِ گاه آمد» (همان: 1179).

یا:

متن: «حسْبُ الواحد افْرادُ الواحد» است (همان: 646).

تعلیقات: «حَسْبُ الواجدِ اِفرادُ الواحد» است (همان: 1390).

همچنین برخی از تعلیقاتی که برای عبارات، اصطلاحات و واژگان نوشته شده است، نارسا به نظر می‏رسد که در ادامه به چند نمونه از آنها اشاره می‏شود:

در ذکر بایزید، از همراه‏افتادنِ سگی با او سخن می‏رود: «شیخ دامن از او فراهم گرفت. سگ گفت: اگر خشکم هیچ خللی نیست و اگر ترم هفت آب و خاکی میان من و تو صلح اندازد. اما اگر دامن به خود باز زنی اگر [به هفت] دریا غسل کنی پاک نشوی» (همان: 171).

مفهومِ بخش نخست کلام کاملاً روشن است؛ سگ به بایزید می‏گوید: اگر دامن تو به من برخورد کند، با هفت بار شستن می‏توانی نجاست آن را برطرف کنی. ابهام در بخش دوم کلام است.

شفیعی‏کدکنی تعبیرِ «دامن به خود زدن»را «کنایه از پرهیز و خود را بر کنار گرفتن و معناً خود را پاک‏دانستن و دیگری را پلیدشمردن» و معادل دامن درکشیدن و دامن‏چیدن دانسته است (همان: 1216‑1215).

به نظر می‏رسد در این حکایت، معنی ظاهری «دامن در خود زدن» مقصود است، نه معنیِ کنایی آن. ادامۀ سخن سگ این است: [وجود تو به‏قدری آلوده است] که اگر دامنت به آن برخورد کند، غسل‏کردن با آب هفت دریا هم نمی‏تواند باعث پاکی تو شود.

تقابل «هفت آب و خاک» و «هفت دریا» نیز این مفهوم را برجسته می‏کند.

همچنین است توضیح ایشان دربارۀ ترکیب «شوریده ‏روزگار» در این عبارت:«در غایتِ سوز و اشتیاق بود و در شدّتِ لهب فراق، مست بی‏قرار بود و شوریده روزگار بود.» (همان: 637)کهدر تعلیقات، نسخه‏هایی را که «شوریدۀ روزگار» گزارش کرده‏اند، نادرست خوانده‏اند؛ زیرا «شوریده‏روزگار کسی است که روزگارش آشفته است و شوریدۀ روزگار کسی است که در زمانه حالت آشفته دارد» (همان: 1377).

مشخص نیست اگر «شوریدۀ روزگار» نادرست است، چرا ایشان در مقدمۀ کتاب، آن را گزارش کرده‏اند: «و دیگر باعث آن بود تا بُوَد که از ارواحِ مقدّسِ ایشان مددی برین شوریدۀ ‏روزگار برسد و پیش از اَجَل او را در سایۀ دولتی فرو آورد» (عطار، 1398: 6).

به نظر می‏رسد مفهوم اصلی «شوریدۀ روزگار»، «شوریده‏ترین فرد زمانه» باشد که وقتی در حق مشایخ بیان می‏شود، عظمت مقام آنها را می‏رساند: «آن شوریدۀ‏ روزگار و سرور طریقت، شبلى، در روش خویش از هر دو جانب خبر داده، و بر هر دو مقام گذشته...»‏ (میبدی، 1371، ج 4: 279).

در نمونۀ بالا، تناسبِ آوایی ترکیب‏های «شوریدۀ روزگار» و «سرورِ طریقت» هم این گزارش را تأیید می‏کند.

در بخش سوم، فرهنگوارۀ الفبایی شخصیت‏ها، اماکن، واژگان، اصطلاحات، ترکیبات و عبارات متن تذکرةالأولیاء آمده است که مخاطب را در یافتنِ این موارد در متن کمک می‏کند؛ برای نمونه اگر پژوهشگری درپی دست‏یافتن به آرا و اندیشه‏هایی باشد که دربارة «سماع» در تذکرةالأولیاء آمده، کافی است در این بخش به کلیدواژۀ «سماع» مراجعه کند تا با سی و شش مطلب مرتبط با آن روبه‏رو شود.

بخش چهارم، فهرستی از نسخه‏بدل‏های ارائه‏شده به‏ترتیب الفبایی است که بر گروهی خاص از مخاطبین که درپی رسیدن به نسخه‏بدل‏های ارائه‏شده هستند، کار پژوهش را آسان می‏کند. البته در این بخش هم مسئلۀ پس‏وپیش بودن شماره‏های ارجاع وجود دارد که نمونه‏ای از آن را می‏توان دربارۀ کلیدواژۀ «بوعلی سینا» دید. (رک. عطار، 1398: 724 و 1727).

بخش پنجم نیز شامل فهرست منابع و مآخذ به‏ترتیب الفبایی است.

به‏طور کلی تصحیح ازنظر ساختاری درحدّ مطلوبی قرار دارد و با نادیده‏گرفتن برخی کاستی‏ها ـ که لازمۀ هر پژوهشی است ـ می‏توان آن را الگویی مناسب برای تصحیح متون به ‏شمار آورد.

1ـ1ـ1 نسخه‏پژوهی تصحیح‏های تذکرةالأولیاء

تاکنون سه تصحیح جداگانه از تذکرةالأولیاء در ایران منتشر شده است: تصحیح نیکلسون، تصحیح استعلامی و تصحیح شفیعی‏کدکنی. در تصحیح نیکلسون، از نسخه‏های لیدن، موزۀ بریتانیا، برلین و پاریس استفاده شده است که از آن میان، تنها یک نسخه تاریخ کتابت (1091) دارد.

در تصحیح استعلامی هم از نسخۀ کتابخانۀ پیرهدایی (کتابت: چهارم صفر ۶۹۲)، نسخۀ کتابخانۀ ملی (کتابت: 701) و نسخۀ قونیه (کتابت: 710) استفاده شده است که از آن میان، دو نسخۀ پیرهدایی و کتابخانۀ ملی، به‏دلیل قدمت، نسخه‏های اساس تصحیح‏ قرار گرفته‏اند.

استعلامی ذکر همة نسخه‏بدل‏ها را ضروری ندیده است؛ همچنین معتقد است که تحریر بخش دوم تذکره از عطار نیست و این قسمت را ـ با اندکی تغییر ـ از روی تصحیح نیکلسون در تصحیح خود آورده است (رک. عطار، 1391: چهل و یک)؛ همین مسائل باعث شده است که تصحیح ایشان درحدّ دو تصحیح دیگر نباشد.

در تصحیح شفیعی‏کدکنی، هیچ نسخه‏ای به‏تنهایی اساس طبع انتقادی قرار نگرفته است؛ بنابراین در بخش نخست، از پنج نسخۀ بسیار اصیل و کهن (نافذپاشا، قسطمونی، قلیچ‏علی‏پاشا، حضرت خالد، موزة قونیه) استفاده کرده است؛ 2 در میان آنها، تکیه بر روی نسخۀ نافذپاشاست که قدیم‏تر می‏نماید (همان: یک‏صد و یازده). ایشان در بخش دوم، نسخۀ ایاصوفیا را اساس کار قرار داده‏اند (همان: نود و پنج) و از نسخه‏های برلین 581 و شهید علی‏پاشا به‏عنوان نسخه‏بدل بهره گرفته‏اند (همان: ‏صد و پنجاه و پنج).

نسخه‏هایی که به‏عنوان نسخ اساس در تصحیح شفیعی‏کدکنی استفاده شده، اغلب در قلمروِ پادشاهی عثمانی (ترکیۀ امروز) کتابت شده است. ایشان با چشم‏پوشی از نسخه‏هایی که تاریخ دیرین‏تری دارد (همان: نود و یک)، معیار «اعمّ اغلب» را در تصحیح کتاب در نظر گرفته‏اند؛ ایشان نسخه‏ای را اساس قرار داده‏ که «بر روی هم» در اولویت است، هرچند در مواردی «افتادگی» یا «بدخوانی کاتب» داشته باشد (همان: نود و دو، نود و سه).

1ـ2 پیشینۀ پژوهش

از تذکرةالأولیاءدو تحریر متفاوت بر جای مانده ‏است: تحریر اولیه شامل شرح احوال هفتاد و دو تن از بزرگان مشایخ است و تحریر دوم که شرح احوال بیست و پنج تن دیگر بر آنها افزوده شده است. همین مسئله، آشفتگی‏هایی را در کتابت و تصحیح آن به وجود آورده است.

این کتاب برای نخستین‏بار در سال 1283 ق. در هندوستان منتشر شد. پس از آن، بارها در شهرهای بمبئی، لاهور و دهلی تجدید چاپ گردید تا اینکه در سال 1321 ش. به همّت کتابفروشی مرکزی در ایران منتشر شد.

نخستین تصحیح معتبر از این کتاب را رینولد الن نیکلسون انجام داد؛ جلد نخست آن در سال 1322 ق. (1905 م.) و جلد دومش در سال 1325 ق. (1907 م.) با مقدمه‏ای انتقادی ازمحمدقزوینی در لندن منتشر شد.

بعدها تصحیحی منتسب به علامه قزوینی از تذکرةالأولیاء در تهران منتشر شد که پژوهشگران این حوزه، در درستی این انتساب تردید کرده‏اند.

محمد استعلامی هم در بین سال‏های 1343 تا 1345 تصحیحی از تذکرةالأولیاء را به‏عنوان رسالۀ دکتری خود انجام داد؛ تا اینکه معتبرترین تصحیح از این کتاب در سال 1398 و به‏اهتمام محمدرضا شفیعی‏کدکنی به چاپ رسید.

به‏دلیل اینکه تصحیح شفیعی‏کدکنی در سال 1398 منتشر شده است، پیشینۀ مکتوبی دربارة نقد و شرح آن به دست نیامد. بیشتر مقاله‏هایی هم که دربارۀ تذکرةالأولیاء نوشته شده، به مسائل محتوایی آن پرداخته است.

1ـ3 ضرورت و اهمیت پژوهش

بایستگی مطالعه دربارۀ آثار کهن عرفانی و همچنین بررسی و نقد آثار منتشرشده در این موضوع، ضرورتِ تحقیق پیش‏روست. جایگاه والای عطار در عرفان و ادب، شاخص‏بودنِ تذکرةالأولیاء به‏عنوان یکی از نخستین آثاری که در این حوزه به زبان فارسی نگاشته شده است و انجام تصحیحِ این کتاب به‏اهتمام یکی از بزرگ‏ترین اندیشمندان ادب معاصر فارسی، اهمیت پرداختن به این تحقیق را روشن می‏کند.

 

2ـ بحث و بررسی

بی‏تردید تصحیح شفیعی‏کدکنی معتبرترین تصحیحی است که تاکنون از تذکرةالأولیاء انجام گرفته است و می‏توان این تصحیح را پاسخی شایسته به انتظار طولانی‏مدتِ اهل ادب به شمار آورد. مواردی هم که در این پژوهش از آنها با عنوان کاستی‏های تصحیح نام برده می‏شود، در برابر کارِ انجام‏گرفته و زحمتی که صرف آن شده است، بسیار ناچیز است؛ آن‏هم وقتی با قلم لغزانِ نگارنده‏ای نگاشته شده باشد که خود را وامدارِ همیشگیِ دانش و فضل استاد گرانمایه می‏داند.

در ادامه، کاستی‏های این تصحیح در هفت قالب کلی ارائه می‏شود.

2ـ1 اعتماد به نسخۀ اساس و غفلت از کاستی‏های آن

بخشی از کاستی‏های این تصحیح، حاصلِ اعتماد کامل مصحّح به نسخۀ اساس (نافذپاشا در بخش نخست و ایاصوفیا در بخش دوم) است که در دو قالب کلی درخور بررسی است:

2ـ1ـ1 وجودِ افتادگی‏هایی در نسخۀ اساس

نسخۀ اساس تصحیح در بخش نخست تذکرةالأولیاء (نافذپاشا)، مانندِ اغلب نسخه‏های خطی، سهوهای کتابتی دارد که گاهی در امرِ تصحیح به آنها توجهی نشده است؛ برای نمونه 3 در قسمت «معراج بایزید» آمده است: «آنجا همه صفا بود اینجا همه کدورت. باز چون نگاه کردم به‏ قدرت‏ او توانستم. قالبم دید که ازو یافت. به چشم انصاف و حقیقت نظر کردم، همه پرستش خود از حق بود نه از من و من پنداشته بودم که منش می‏پرستم» (عطار، 1398: 198).

مشخص است که جمله ابهامِ معنایی دارد و ازنظر سجاوندی نیز دچار مشکل است.

در دو نسخۀ حضرت خالد و قلیچ‏علی‏پاشا، متن به‏صورت کامل گزارش شده؛ اما این گزارش‏ها حتی در نسخه‏بدل‏های تصحیح هم ذکر نگردیده است:

 

(نسخۀ حضرت خالد: 93)

 

 

(نسخۀ قلیچ علی پاشا: 127)

«آنجا همه صفا بود اینجا همه کدورت. باز چون نگاه کردم، بودِ خود به نور او دیدم و عزّت خویش از عظمت و عزّت او دانستم و هرچهکردم به‏ قدرت‏ او توانستم‏. قالبم دید از او یافت، به چشم انصاف و حقیقت نظر کردم، همه پرستش خود از حق بود نه از من و من پنداشته بودم که منَش می‏پرستم.»

این مشکل از آنجا ناشی شده است که کاتب نسخۀ اساس، «کردم» نخست را با «کردم» دوم اشتباه گرفته و تقریباً یک سطر را کتابت نکرده است.

در تصحیح نیکلسون هم متن به‏درستی گزارش شده ‏است (رک. عطار، 1322: 172).

***

«گفت: تا خدا را بشناختم هیچ باک ندارم از آنکه کسی مرا حمد گوید یا از آنکه مرا ذمّ گوید، از جهت آنکه ندیده‏ام ستاینده‏ای الا مفرط و نکوهنده‏ای» (عطار، 1398: 52).

این حکایت در حلیةالأولیاء بدین‏گونه روایت شده است: «قال مالک بن دینار منذ عرفت الناس لم أفرح بمدحتهم و لا أکره مذمتهم. قیل: و لم ذلک؟ قال: لأن مادحهم مفرط و ذامهم مفرط» (ابونعیم الاصبهانی، بی‏تا، ج 2: 372).

جالب اینکه گزارش نسخۀ C تصحیح، با متن حلیةالاولیاء مطابقت دارد:

 

(نسخۀ قلیچ‏علی‏پاشا: 127)

در تصحیح جدید، به‏دلیل اینکه واژۀ «ندیده‏ام» را «زنده‏ام» خوانده‏اند، آن را در نسخه‏بدل آورده‏اند: «از جهت آنک زنده‏ام ستایندۀ الا مفرط و نکوهندۀ الا مفرط» (عطار، 1398: 950).

کتابتِ نسخه‏های ایاصوفیا (20/1)، عاطف افندی (25) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 46) نیز مانند نسخۀ قلیچ‏علی‏پاشاست.

***

«جهد مردان چهل سال است: ده سال رنج باید برد تا زبان راست شود، و ده سال رنج‏ باید برد تا این گوشت که بر تن ما بر رسته‏ است از ما فروشود و ده سال رنج‏ باید برد تا دل راست شود،. پس هرکه چهل سال قدم زند به دعوی راست امید آن بود که بانگی از حلقش برآید که دران هوا نبوَد» (عطار، 1398: 761).

باید توجه داشت که در این صورت، ابوالحسن خرقانی از چهل سال نام می‏برد؛ اما سه دورۀ ده‏ساله را توصیف می‏کند. در نسخۀ عاطف، ده سال دیگر هم دیده می‏شود تا بازۀ چهل‏ساله کامل شود:

 

(نسخۀ خطی عاطف افندی: 260)

«و ده سال رنج باید بردن تا همگی احوال او به صلاح آید.»

نیکلسون هم چهار دورۀ متفاوت را گزارش کرده است: «ده سال رنج باید بردن تا زبان راست شود و ده سال تا دست راست شود و ده سال تا چشم راست شود و ده سال تا دل‏ راست‏ شود» (عطار، 1325: 243).

2ـ1ـ2 وجود عبارات تکراری در نسخۀ اساس

آشفتگیِ نسخه‏های خطی در بخش دوم تذکرةالأولیاء بیشتر است و از بارزترین این موارد، عبارات تکراری است که متأسفانه به متن مصحَّح نیز راه یافته است. دو نمونۀ برجسته از این موارد در «ذکر شیخ ابوعلی دقّاق» دیده می‏شود که عبارت‏هایی که در متن مصحَّح آمده، کاملاً شبیه هم است:

نمونۀ نخست:

ـ «و گفت آنچه مردمان می‏پوشند می‏پوش و آنچه ایشان می‏خورند می‏خور ولکن به سرّ از ایشان جدا باش. و گفت: وقت آن است که تو آنجایی. اگر وقتِ تو به دنیاست تو به دنیایی و اگر به عقبی است به عُقبایی و اگر وقت شادی است آنجایی و اگر اندوه است آنجایی» (عطار، 1398: 709).

ـ «گفت آنچه مردمان می‏پوشند او می‏پوشد و آنچه می‏خورند او می‏خورد ولیکن به سرّ از ایشان جدا بود. و گفت: وقتِ تو آن است که آنجایی. اگر وقتِ تو به دنیاست به دنیایی و اگر به عقباست به عقبایی و اگر شادی است در شادیی و اگر اندوه است در اندوهی» (همان: 711).

نمونۀ دوم:

ـ «و گفت: ایاک نعبد (1/5) تو را نگاه‏داشتنِ شریعت است و ایاک نستعین (1/5) امر به حقیقت است. و گفت: چون حق تعالی تن‏های شما را بخریده است به بهشت، به دیگری مفروشید که بیع درست نباشد و اگر باشد سود نکند» (همان: 710).

ـ «و گفت: ایاک نعبد (1/5) تو را نگاه‏داشتنِ شریعت است، ایاک نستعین (1/5) امر به حقیقت است. و گفت: چون حق تعالی تنهای شما را به بهشت بخریده است به دیگری مفروشید که بیع نباشد و اگر باشد سود نکند» (همان: 715).

2ـ2 چشم‏پوشی از شکل کتابتیِ نسخۀ اساس

کوششِ مصحّح بر این است تا در گزارش واژگان، اصل امانتداری را رعایت کند؛ مثلاً دربارۀ عبارتِ «اگر خدای تعالی مرا یاد کند نجات یابم از جملۀ مخلوقات» (عطار، 1398: 389)، در تعلیقات آورده‏اند که «مخوّفات» به‏جای «مخلوقات» درست‏ به نظر می‏رسد و جای آن بود که متن تذکرةالأولیاء را اصلاح می‏کردیم؛ «ولی چنین جرأتی در خود نیافتیم و همان صورتی را که در تمام نسخه‏های تذکره وجود دارد، یعنی مخلوقات را حفظ کردیم» (همان: 1279). با وجود این، چشم‏پوشی از شکل کتابتی از نسخۀ اساس در تصحیح دیده می‏شود. این موارد را هم در سه قالب کلی می‏توان تقسیم‏بندی کرد:

2ـ2ـ1 گزارش شکلی نادرست از نسخه‏های دیگر

گاهی مصحّح، شکلی نادرست را از نسخه‏ای دیگر در متنِ مصحَّح درج می‏کند؛ برای نمونه در عبارتِ «سه چیز از عقد توحید است: خوف و رجا و محبّت. زیادتی خوف از کثرتِ گناه است به‏سببِ وعید دیدن. و زیادتی رجا از عملِ صالح بود، به‏سببِ وعده دیده. و زیادتیِ محبّت از بسیاری ذکر بود، به‏سببِ منّت دیدن. پس خائف هیچ نیاساید از [هرب و راجی هیچ نیاساید از طلب و مُحبّ هیچ نیاساید] از ذکرِ محبوب» (همان: 611).

مصحّح با استناد به متن عربیِ کلامِ ابوعلی جوزجانی در حلیةالأولیاء و طبقات سلمی و مناقب‏الأبرار، «کثرت گناه» را به «ترک گناه» ترجیح داده است که در نسخۀ اساس (نافذ پاشا: 252)، نسخۀ ایاصوفیا (43/2)، نسخۀ عاطف (222) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 118) آمده است؛ درحالی‏که مناقب‏الأبرار «ترک‏الذنوب» دارد: «ثلاثة أشیاء من عقد التوحید: الخوف، و الرجاء، و المحبة. فزیادة الخوف من ترک الذنوب لرؤیة الوعید. و زیادة الرجاء من اکتساب الخیر لرؤیة الوجه. و زیادة المحبة من کثرة الذکر لرؤیة المنّة. فالخائف لا یستریح من الهرب، و المحب لا یستریح من ذکر المحبوب» (ابن‏خمیس موصلی، 1427، ج 1: 395). در الکواکب الدّریة نیز «ترک الذنوب» آمده است (المناوی، 1999 پ، ج 2: 82).

به نظر می‏رسد مفهومِ کلام جوزجانی اینگونه باشد: بیشترین ترسی که موجب ترک گناه می‏شود، مشاهدۀ وعید الهی است؛ بیشترین امیدواری که موجب انجام عمل صالح می‏شود، مشاهدۀ وعدۀ اوست و بیشترین محبّتی که موجب ذکرگفتن می‏شود، دیدن منّت الهی است.

باید توجه داشت که اگر «ترک گناه» را به «کثرت گناه» تغییر دهیم، واژۀ «هرب» در ادامۀ کلام بی‏معنی خواهد شد: خائف هرگز از گریختن [از گناهان] نیاساید و راجی از طلب [عمل صالح] و محب از ذکر محبوب.

2ـ2ـ2 پیشنهاد استفاده از نسخه‏بدل‏ها به‏جای شکل کتابتی نسخۀ اساس

گاه، با وجود اینکه نسخه‏های اصلی تذکرةالأولیاء، گزارش درستی از واژه، ترکیب یا عبارت ارائه کرده‏اند، شکل نادرست موجه‏تر ‏شمرده شده است؛ برای مثال عبارتِ زیر از خیر نسّاج نقل می‏شود:

«موقن را عین‏الیقین به نور حقایق ایمان بود که تقوی صورت ایمان است که الایمان عُریانٌ و لباسُهُ التقوی. به‏مثابتِ مغز است و علم‏الیقین درو به‏مثابتِ روغن و عین‏الیقین به‏مثابتِ ذوق روغن و این حقایقِ ایمان بود» (عطار، 1398: 597‑596).

دربارة این عبارت نوشته‏اند: «در ABCDE ذوق روغن شاید در نسخۀ مبدأ "ضوء روغن" بوده است و از راه گوش ذوقشنیده شده است. ذوق را در معنی چشیدن به‏دشواری می‏توان توجیه کرد» (همان: 1362).

نباید فراموش کرد در تمثیلی که خیر نسّاج ذکر می‏کند، بحث «روغن‏گرفتن از جوز» مطرح است که این مسئله در متون عرفانی، بارها به ‏کار رفته است:«توحید را چهار مرتبه است. و قسمت پذیرد به مغز، و مغز مغز، و پوست، و پوست پوست. و براى دریافتن فهم‏هاى ضعیف، آن را به جوز تمثل کنیم که در پوست [بالایین‏] است، چه آن را دو پوست است، و مغزى دارد، و مغز او را روغن‏ است، و آن مغز مغز است» (غزالی، 1386، ج 4: 422).

و: «بما صبروا یعنى جزا و عطا به صبرست از چوب درشت و پوست غوزه پنبه نرم آرند و از درخت جوز غلیظ و پوست جوز و مغز ستبر روغن‏ چون چراغ ظاهر مى‏کنند» (بهاء ولد، 1382، ج 1: 261).

در تمثیلِ خیر نسّاج، سخن از چراغ و روغن نیست تا برای رسیدن به مفهوم، به «ضوء روغن» نیاز باشد. او به‏صراحت، ایمان را به نوری تشبیه می‏کند که تقوی مغز آن است و علم‏الیقین، روغن جوز و عین‏الیقین، ذوقی که برای چشیدن آن روغن وجود دارد.

تو بشکن جوزِ این تن را، بکوب این مغز را در هم

 

چـرا انـدر چـراغ عشـق چـون روغـن‏ نمـى‏آیـى؟

 

 

(مولوی، 2536: 962)

یا: دربارۀ عبارتِ «بیارامیدم و گوش کوشش بمالیدمو زفان زفان در کام کشیدم و علم کسبی بگذاشتم و زحمتِ نَفْسِ امّاره از میان برداشتم» (عطار، 1398: 198).

در تعلیقات آورده‏اند: «چنین است در نسخۀ A ولی به قیاس زفانِ زفان، باید گوشِ گوش باشد» (همان: 1227).

افزون‏بر نسخۀ A، در نسخه‏های حضرت خالد (94) و قلیچ‏علی‏پاشا (127) هم «گوش کوشش بمالیدم» آمده است و درست به نظر می‏رسد. باید توجه داشت که «گوشِ گوش مالیدن» به معنی نشنیدن است و «گوش کوشش مالیدن» در مفهوم به کاری نپرداختن. به قرینۀ «زفان زفان در کام کشیدن»، ظاهراً بایزید می‏گوید: نه به کاری پرداختم و نه سخنی بر زبان آوردم. 4 نکتۀ دیگر آنکه همین عبارت در کشف‏الأسرار میبدی هم به‏صورت «گوش کوشش» آمده است (میبدی، 1371، ج ۱: ۳۳۰).

2ـ2ـ3 افزودن واژه‏ای زائد از نسخه‏های دیگر

گاه با استناد به نسخه‏های دیگر، مطلبی به متن افزوده می‏شود که نیازی به آن نیست؛ مثلاًدر ذکر داود طائی، از زمانی یاد می‏شود که با زبان روزه در آفتاب نشسته است و مادرش از او می‏خواهد که به سایه رود. «گفت: ای مادر! من از آفریدگارِ خویش شرم دارم که قدم، برای موافقتِ نفْس و خوش‏آمد خویش بردارم اگر پای بودی [رفتمی]. من خود پای ندارم که از آفتاب به سایه توانم شد» (عطار، 1398: 263).

در نسخه‏های نافذ پاشا (124) و حضرت خالد (123) «رفتمی» نگاشته نشده‏ است که درست به نظر می‏رسد. با توجه به ادامۀ حکایت که در آن به این نکته اشاره می‏شود، داود طائی شانزده سال است که نمی‏تواند حرکت کند (همان)؛ افزودن «رفتمی» از نسخه‏های E و C (عطار، 1398: 980) مفهوم جمله را با مشکل روبه‏رو می‏کند.

سخن داود طائی این است: اگر پایی هم داشتم، از شرم خداوند به سایه نمی‏رفتم، چه رسد به این وضعیت که پایی برای رفتن ندارم.

یا:

این جمله که واژه‏ای خارج از نسخه‏های تصحیح به متن افزوده شده‏ و مفهوم عبارت را دچار تعقید کرده است: «جهد کن‏ تا یک ‏دم‏ بدست آورى که آن دم دیده برگماری در زمین و آسمان جز حق کس را نبینى. یعنى تا بدان دم همه عمر نگریستى» (عطار، 1398: 189).

‏واژۀ «یعنی» در سه نسخۀ اصلی تصحیح، (نافذپاشا: 92، حضرت خالد: 89، قلیچ‏علی‏پاشا: 121) و ترجمۀ عربی تذکرةالأولیاء (عطار، 1430: 211) دیده نمی‏شود؛ اما چون مصحّح جملۀ «تا بدان دم همه عمر نگریستى» را تفسیر عطار بر سخن بایزید می‏داند، این واژه را به عبارت اضافه می‏کند.

مضمون کلیِ عبارت به‏گونه‏ای است که به نظر می‏رسد جملۀ «تا بدان دم همه عمر نگریستى»، ادامۀ کلام بایزید است و تفسیر عطار بر آن نیست. اتفاقاً در این صورت است که می‏توان سخن بایزید را معنی کرد. او می‏گوید: بکوش تا در زندگی خویش به لحظه‏ای برسی که با نگریستن، کسی را به‏جز خدا در زمین و آسمان نبینی تا پس از آن با همان نگاه به همه‏چیز بنگری.

ترجمۀ تذکرةالأولیاء به عربی هم این مفهوم را تأیید می‏کند: «اجتهد أن تَجعَلَ لَک ساعه فی جمیع‏ عمرک‏ لاترى فیها غیر اللّه تعالى، ثم اجتهد أنْ یمضی عمرُکَ کلّه بهذه الصفه» (عطار، 1430: 211).

2ـ3 تصحیف

بخش دیگری از کاستی‏های این تصحیح به تصحیف و بدخوانی نسخه‏ها خطی بازمی‏گردد. ساحت علمی والای مصحّح از یک‏سو و آشکاربودنِ برخی از تصحیف‏ها ازسویی دیگر، ذهن آدمی را بدان سمت می‏برد که ممکن است خطاهای مطبعی باشد.

2ـ3ـ1 تصحیف‏ حاصل از بدخوانیِ نسخۀ اساس

برخی از تصحیف‏ها براثر بدخوانی نسخۀ اساس رخ داده است که به چند نمونه از آنها اشاره می‏شود. در ذکر محمد بن علی التّرمذی آمده است: «... فتوّتی به کمال و حلمی شگرف و شفقتی وافر و خلقی عظیم و حیاتی تمام» (عطار، 1398: 561).

کتابت نسخۀ نافذ پاشا و ایاصوفیا «حیائی» است:

 

(نسخۀ خطی نافذ پاشا: 238)

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 35/2)

ازنظر محتوایی هم به نظر می‏رسد که «حیایی تمام» درست باشد؛ زیرا در متن بارها به صاحب‏حیا بودن شیخ اشاره شده است؛ برای نمونه در بند یازده از همین مبحث، به بچه ساختن سگی در کلبۀ ترمذی اشاره می‏رود و شرم و حیای شیخ به‏حدی است که پروا دارد تا سگ را از کلبه‏اش برانَد، مبادا که فرزندان او آواره شوند: «شیخ نخواست که به اختیار خود آن سگ را برانگیزاند. هشتاد بار به سرِ او رفته بود تا بوَد که آن سگ به اختیار خود برخیزد و دلش دستوری نمی‏داد که آن سگ را براند و آن بچگان او را تشویش دهد» (عطار، 1398: 563).

از بخش‏های دیگر متن هم می‏توان به صاحب‏حیا بودنِ شیخ پی‏برد: «و نقل است که در جوانی او را زنی باجمال و حرمت به خود دعوت کرد که محمد حکیم جمال داشت و البته آن زن را راه نمی‏داد. وقتی آن زن خبر یافت که وی در باغ است. خویشتن را بیاراست و آنجا شد که محمد حکیم بود. چون او را بدید بترسید بدوید و بر دیواری بر شد و از دیگر جانب بجست» (همان: 564).

***

«... گفت: "دستوری هست تا با تو صحبت دارم؟" گفتم: "آنجا که من می‏روم تو را راه نیست. درین صحبت چه فایده یابی؟" گفت: "آخر بیابم و تبرّکی باشد"» (عطار، 1398: 656).

در نسخه‏های خطی عاطف (267) و ایاصوفیا (29/2) و تصحیح نیکلسون (عطار،1325: 151)، «بیایم» آمده ‏است که بهتر می‏نماید:

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 29/2)

بدین‏مفهوم که در هرحال، من از روی تبرّک با تو می‏آیم؛ حتی اگر مرا بدانجا راهی نباشد. عبارتِ «بیابم و تبرکی باشد»، مفهوم دوری را می‏رساند؛ آن هم به‏شرط اینکه بخواهد بگوید آخر به آنجا راه خواهم یافت و برای من تبرکی خواهد بود.

***

«و از زهد چندان بس که بدانى که آنچه می‏خوری روزى تُست یا نگویى که "این خورم آن نخورم"» (عطار، 1398: 756).

در نسخه‏های خطی عاطف (258) و ایاصوفیا (68/2) و تصحیح نیکلسون (عطار،1325: 239)، «تا نگویی» آمده ‏است که مفهومِ بهتری دارد:

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 68/2)

مقصود ابوالحسن خرقانی این است که اگر قوُت خود را روزی خویش در نظر بگیریم، آن روزی در هر شرایطی به ما خواهد رسید و نباید در رسیدنِ آن تردید کرد.

2ـ3ـ2 تصحیف‏ حاصل از کتابت نسخۀ اساس

تصحیف‏های دیگری هم در تصحیح دیده می‏شود که سرچشمۀ آن، کتابت نسخۀ اساس است و مصحّح بدون توجه به نادرست‏بودنِ شکل کتابتی، آنها را در متن مصحَّح آورده است؛ برای نمونه در عبارتِ «دعوی‏کردن از کسی درست آید که نخست بر خود نور ذات بماند» (عطار، 1398: 186)، در تعلیقات «بماند/ نماید» آورده‏اند و با ذکر شکل عربی سخن بایزید، فعل بماند (متعدی) را در ترجمۀ فارسی درست شمرده‏اند (همان: 1222).

مصحّح در همانجا مخاطب را به نسخه‏بدل‏ها ارجاع داده‏ است؛ اما در بخش نسخه‏بدل‏ها، به گزارش‏های دیگرِ این واژه اشاره‏ای نشده است.

کتابت نسخه‏های حضرت خالد (87)، قلیچ‏علی‏پاشا (119)، ایاصوفیا (155/1)، عاطف افندی (81) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1322: 161) «نماید» است و همین گزارش درست به نظر می‏رسد.

سخن بایزید این است که کسی می‏تواند ادعای دوستی خداوند کند که در گام اوّل بتواند نور ذات او را در خود بروز دهد؛ زیرا «عارفان گفته‏اند که کلّ مقامات از انوار افعال و صفات است، الاّ محبّت که او از نور ذات‏ است، یعنى وصفى است مخصوص ذات خداى تعالى مؤمن را. اگر عشر یک ذرّه محبّت دهد بهتر از آنک امثال جبال عبادت دهند» (باخرزی، 1383: 351).

***

«توکل زیستن تا یک روز آوردن است و اندیشۀ فردا پاک بینداختن است» (عطار، 1398: 192).

در دو نسخۀ خطی حضرت خالد (90) و قلیچ‏علی‏پاشا (123) «با یک روز آوردن» آمده است که درست به نظر می‏رسد.

این سخن در رسالۀ قشیریه از ابوبکر دقاق نقل شده است: «ابونصر سرّاج گوید: توکّل آنست که ابوبکر دقّاق گوید: زندگانى با یک‏ روز آوردن و اندوه فردا نابردن» (قشیری، 1374: 249).

گزارش نیکلسون هم «بیک روز باز آوردن» است (عطار، 1332: 166).

***

«کسی که چنین ضعیف بود تو را به جان قوی چگونه تواند رسانید» (عطار، 1398: 295).

در نسخه‏های حضرت خالد (135)، قلیچ علی پاشا (180)، عاطف (122) و تصحیح نیکلسون (همان، 1332: 243) به‏جای «جان قوی»، «چنان قوی» آمده است که تناسب «چنین» و «چنان» این گزارش را بهتر می‏نماید. در این حالت، مفهوم عبارت بدینگونه خواهد بود: کسی که اینگونه ناتوان است چگونه می‏تواند تو را به کسی که قدرتی آنگونه دارد برساند؟

***

«هیچ‏کس عیب‏های نفس خویش بنبیند تا هیچ چیز از وی نگویندکه عیب‏های نفْس کسی بیند که اندر همه حال‏ها خویش را نکوهیده دارد» (همان، 1398: 501).

به نظر می‏رسد که «نگویند» تصحیف «نکو بیند» است که در نسخۀ D و ایاصوفیا آمده است:

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 17/2)

مشخص است فاصلۀ مفهومی «نکو دیدن» و «نکوهیده داشتن» ـ که در ادامۀ کلام آمده است ـ چقدر این عبارت را پرمعنا می‏کند و مفهومی اینگونه را می‏رساند: فرد تا زمانی که در نفس خویش نیکویی و خوبی‏ای ببیند، نمی‏تواند عیوب آن را مشاهده کند.

***

«و گفت: "در هست بایست مى‏گوى "اللّه" تا در فنا شوى"» (عطار، 1398: 757).

در نسخۀ عاطف به‏جای «هست»، «هیبت» آمده‏ است که درست‏ می‏نماید:

 

 (نسخۀ خطی عاطف: 259)

متون عرفانی حکایت از آن دارد که هیبت می‏تواند مقدمه‏ای برای فنا باشد: «پس آنان‏ که اهل فنا بودند هیبت‏ را مقدّم گفتند و آنان ‏که ارباب بقا بودند انس را تفضیل نهادند» (هجویری، 1390: 552).

و:

«سماع نام اللَّه موجب هیبت‏ است و هیبت سبب فنا و غیبت است.» (میبدی، 1371، ج 8: 517).

2ـ3ـ3 تصحیف‏ حاصلِ از کتابت نسخۀ اساس و بدخوانیِ آن

نوع سوم تصحیف‏ها، هم حاصلِ تصحیف در کتابت نسخۀ اساس است و هم نتیجۀ بدخوانیِ نسخۀ اساس.در ذکر امام احمد حنبل، از زمانی یاد می‏کند که او به‏دلیل برهنگی در خانه مانده بود. فردی برای کمک مالی نزد او رفت؛ نپذیرفت؛ آن فرد خواست جامۀ خود را به عاریت به او دهد؛ قبول نکرد؛ «گفت: بازنگردم تا تدبیرِ این نکنی. گفت: کتابی بنویسم از مزدآن مرا کرباس خر. فلان کتاب را گفتم دیناری فرا دهم. گفت: لا بل ده گز آستر باید تا پنج گز ایزارپای کنم و پنج گز به خویشتن فراگیرم» (عطار، 1398: 255).

گزارش شفیعی‏کدکنی براساسِ نسخۀ نافذ پاشاست؛ نسخه‏ای که عبارتِ «کتابی بنویسم» به‏صورت «کتانی بنویسم» آمده است و همین مسئله احتمال تصحیف در کتابتِ سایر واژگان را قوّت می‏بخشد:

 

(نسخۀ خطی نافذ پاشا: 122)

به نظر می‏رسد که در این متن، دو تصحیف رخ داده است؛ اولی «بنویسم» است که در نسخۀ حضرت خالد به‏صورت «بنوشتم» آمده است:

 

(نسخۀ خطی حضرت خالد: 102)

واژۀ دیگر «کتاب» است که ظاهراً تصحیف «کتان» است. نسخه‏های عاطف افندی (110)، قونیه (72) و تصحیح نیکلسون (عطار، 1322، ج 1: 217) هم «کتان» گزارش کرده‏اند.

این دو واژه با بافت روایت، تناسب بیشتری دارد؛ بدین‏ترتیب که امام احمد حنبل از آن فرد می‏خواهد تا از پول تألیف کتاب برایش کرباس بخرد؛ اما او ـ که می‏خواهد شأن امام را حفظ کند ـ پیشنهاد خریدِ کتان می‏دهد، غافل از اینکه امام حنبل خواهانِ پارچه‏ای ارزان‏تر است تا بتواند با آن همة بدن خویش را بپوشاند.

نکتۀ دیگر آنکه در چهار نسخۀ اصلی تصحیح (ABCD) به‏جای «مزد آن»، «مردمان» آمده است و مشخص نیست که «مزد آن» براساس کدام نسخۀ خطی به متن مصحَّح راه یافته است.

به نظر می‏رسد گزارش متن به اینگونه درست باشد: «گفت: بازنگردم تا تدبیرِ این نکنی. گفت: کتابی بنوشتم؛ از مردمان مرا کرباس خر. فلان کتان را گفتم دیناری فرادهم. گفت: لا بل ده گز آستر باید تا پنج گز ایزارپای کنم و پنج گز به خویشتن فراگیرم».

2ـ4 گزارش نادرست

با توجه به نسخه‏های خطی که مصحّح در اختیار داشته است، به نظر می‏رسد گاهی می‏توانست گزارشی بهتر ارائه کند؛ نمونة آن در این عبارت است: «چون جهانیان در اعمال کوشند تو در چیزی کوش که ذرّه‏ای از آن به [از همه] و مدار اعمال جن و انس به نزد من نیست الاّ ذرّه‏ای از علم حقیقت» (عطار، 1398: 644).

در تعلیقات، با توجه به متن طبقات هروی (ذرّه‏ای از آن به و مه که اعمال ثقلین) احتمال داده‏اند که متن گفتار عطار باید شبیه این باشد: «که ذرّه‏ای از آن به و مه از اعمال جنّ و انس و به نزد من نیست الاّ ذرّه‏ای از علم حقیقت» (همان: 1387).

اگر گزارش نسخۀ B را در نظر بگیریم، احتمالی که مصحّح ارائه داده، درست است:

 

(نسخۀ خطی حضرت خالد: 272)

فقط عبارت «به نزد من نیست» باید «به نزد من آن نیست» تغییر کند؛ همانگونه که در نسخۀ ایاصوفیا، عاطف و تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 142) آمده است:

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 52/2)

 

 

(نسخۀ خطی عاطف افندی: 234)

در این صورت، مفهوم جمله کاملاً رسا خواهد بود: «چون جهانیان در اعمال کوشند، تو در چیزی کوش که ذرّه‏ای از آن به و مه از اعمال جن و انس. به نزد من آن نیست الاّ ذرّه‏ای از علم حقیقت».

نمونه‏ای دیگر:

در ذکر ابوالحسن خرقانی آمده است: «نقل است که امامى به سماع احادیث مى‏شد به عراق. شیخ گفت: «اینجا کسی هست که اسنادش‏ عالیتر"مرد گفت: "نه همانا." شیخ گفت: "من مردى اُمّى‏ام، هرچه مرا دادست بنهاد و علم بخود مرا داد منّت نهاد."گفت: "اى شیخ! تو سماع از که دارى؟" گفت: "از رسول علیه‏السلام"» (عطار، 1398: 722).

متن از نسخۀ ایاصوفیا نقل شده است:

 

(نسخۀ خطی ایاصوفیا: 56/2)

به نظر می‏رسد کاتب نسخه، نتوانسته است واژۀ «منّت» را در این عبارت به‏درستی کتابت کند؛ زیرا تکرار این واژه را نیز «متنـ» کتابت کرده است.

کتابت نسخۀ F بسیار بهتر است: «هرچه حق مرا داد منّت ننهاد، علم خود مرا داد منّت نهاد» (عطار، 1398: 1068) که متاسفانه به متن اصلی راه نیافته است.

گزارش نیکلسون هم تقریباً شبیه به نسخۀ F است: «هرچه حق تعالی مرا داد منّت ننهاد و علم خود مرا داد منت نهاد» (همان، 1335: 204).

در دیگر متون عرفانی هم به مسئلۀ منّت‏نهادن خداوند بر بشر در آموختن علم اشاره شده است: «نبینى که سلیمان را در این یک مسئله افزونى داد به علم، فهم او را مخصوص کرد و گفت: "فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ"، ملکى بدان عظیمى به وى داد بر وى منت ننهاد بلکه حقارت آن به وى نمود به آنچه گفت:"هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ" اى- اعط من شئت لحقارته و خِسّتِه. چون به علم و فهم رسید، تشریف داد و منّت‏ برنهاد که: "فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ"» (میبدی، 1371، ج 6: 292).

نمونه‏ای دیگر:

باز در ذکر ابوالحسن خرقانی آمده است: «و گفت: الهى مرا بدین‏ خلوت چنان نمودى که‏ سر بدان‏ گریبان بُرده‏ام که ایشان بُرده‏اند، اگر بدیشان فرانمودى که من سر بدان گریبان بُرده‏ام چه کردندى؟» (عطار، 1398: 746).

متن در نسخۀ عاطف بدین ‏شکل کتابت شده است:

 

(نسخۀ خطی عاطف افندی: 257)

کاملاً مشخص است که کتابت نسخۀ خطی عاطف بسیار بهتر از گزارشی است که در متن تصحیح آمده است.

این عبارت در کتاب احوال و اقوال خرقانی به نقل از تصحیح نیکلسون (عطار، 1325: 228) اینگونه درج شده است: «گفت: إلهى، مرا بدین خلق چنین نمودى که‏ سر بدان‏ گریبان برکرده‏ام که ایشان برکرده‏اند، اگر بدیشان فرانمودى که من سر به کدامین گریبان برکرده‏ام چه کردندى؟» (مینوی، 1363: 64).

2ـ5 بدخوانی

نوع گزارش واژگان و ترکیبات می‏تواند از چگونگیِ خوانش آن در ذهن مصحّح حکایت کند و اگر کاستی‏هایی در گزارش آنها مشاهده شود، روشن خواهد شد که بدخوانی در عبارت رخ داده است. به شکل گزارشِ «زیان‏کار» در جملۀ زیر توجه کنید:

«بسنده است مرد را این عیب که شاد می‏کند او را آنچه زیان‏کارِ اوست» (عطار، 1398: 569).

مشخص است که ترکیب پایانی، «زیانِ کار» است، نه «زیان‏کار». این ترکیب در شعر عطار و سایر متون عرفانی به ‏کار رفته‏ است:

بـزرگانی که دین مقصود ایشانسْت

 

زیـانِ کار دنیـا، سـود ایشـانسْـت

 

 

(همان، 1376: 131)

 

و:«بر شیخ واجب است که بر هیچ حرکتى‏ از حرکات و سرّى از اسرار خود تا طعام و شراب و نوم و یقظه و غیر این‏ها مرید را مطّلع نگرداند که نباید که چون بر امور شیخ واقف گردد از ضعف و نادانى خود منزلت شیخ در چشم او نقصان بدهد و آن زیانِ‏ کار او باشد» (باخرزی، 1383: 72).

بدخوانی‏ها را می‏توان با استفادۀ نادرست از علائم سجاوندی و قطع نابه‏جای جمله‏ها هم تشخیص داد. به چند نمونۀ زیر توجه کنید:

در ذکر حبیب عجمی: مادری را فرزند گم شده بود. حبیب از او می‏خواهد صدقه دهد و خود دعایی می‏خواند. مادر که به خانه می‏رود، فرزند را می‏بیند و چگونگی پیداشدنش را از او می‏پرسد؛ فرزند می‏گوید: «آوازی شنودم که «ای باد! او را به خانۀ خود رسان.»به برکتِ دعای حبیب و برکت دو درم صدقه به جایگاه.اگر کسی گوید که باد چگونه آورد؟ گوییم: چنانکه چهل فرسنگ شادروان می‏آورد و عرشِ بلقیس در هوا می‏بُرد» (عطار، 1398: 63).

در صورتی که به نظر می‏رسد گزارش درستِ عبارت بدینگونه باشد: آوازی شنودم که ای باد! او را به خانۀ خود رسان، به برکتِ دعای حبیب و برکت دو درم صدقه به جایگاه.

***

در ذکر سری سقطی: جُنَیْد گفت: «یک روز برِ سری رفتم. می‏گریست. گفتم: «چه بوده است؟» گفت: «کودکی آمده است که امشب کوزه برآویزم تا آب سرد شود، در خواب شدم. حوری‏ای دیدم. گفتم: «تو آنِ کیستی؟» گفت: «از آن کسی که کوزه بر نیاویزد تا آب سرد خورد.» کوزه بر زمین زدم. «اینک بنگر.» جُنَیْد گفت سفال‏ها شکسته دیدم آنجا افتاده» (همان: 338).

اگر عبارت «کوزه بر زمین زدم» کلام سری باشد، لطف چندانی ندارد؛ مضافاً وقتی می‏گوید: «اینک بنگر»؛ چون هر کوزه‏ای را بر زمین بکوبیم، خواهد شکست.

به نظر می‏رسد «کوزه بر زمین زدم» کاری است که حوری انجام داده است و ازهمین‏رو، سری به جنید می‏گوید: «اینک بنگر»؛ بنابراین باید بدینگونه گزارش می‏شد: «از آن کسی که کوزه بر نیاویزد تا آب سرد خورد. کوزه بر زمین زدم. اینک بنگر». 5

***

در ذکر ابوالحسن خرقانی: «و گفت: «از طاعت خلق آسمان و زمین آنجا چه زیادتی پدید آمده است تا از آنِ تو آنجا چه زیادت آید؟ گردن چه افرازى‏ از معامله؟ چندان بس که شریعت را بر تو تقاضا نبود، از علم چندانى بس بود که بدانى که او تو را چه فرموده است...» (همان: 756).

ظاهراً مصحّح عبارت را بد خوانده و در کاربرد علائم سجاوندی اشتباه کرده است: «گردن چه افرازى؟‏ از معامله چندان بس که شریعت را بر تو تقاضا نبود، از علم چندانى بس بود که بدانى که او تو را چه فرموده است...» (همان: 756).

 

3ـ نتیجه‏گیری

تصحیح متنی مربوط به قرن شش و هفت هجری، در هر حوزه‏ای که باشد، با دشواری‏های خاص خود همراه خواهد بود؛ حال اگر این متن، کتابی باشد که در دو نوبت مختلف و با دو تحریر جداگانه کتابت شده باشد، این دشواری‏ها چند برابر خواهد شد. اهتمام شفیعی‏کدکنی برای بسامان‏کردن تذکرةالأولیاء، در فاصلۀ زمانی بیش از چهل سال، سرانجام نتیجه داد و امروز جامعۀ ادبی معتبرترین تصحیح این اثر را در اختیار دارد. البته این سخن بدان معنا نیست که این تصحیح کاملاً به نسخه‏ای که عطار از این کتاب تدوین کرده بود، نزدیک است.

مهم‏ترین دلایل راه‏یافتن کاستی در این تصحیح عبارت است از:

1) شاید اصلی‏‏ترین دلیلی که موجب راه‏یافتنِ کاستی‏هایی در این تصحیح شده، تحریر آن در دو فاصلۀ زمانی مختلف است که نابسامانی‏هایی را در کتابت نسخه‏های خطی آن به وجود آورده است؛ تاحدّی که نمی‏توان دو بخش کتاب را براساس یک نسخۀ واحد تصحیح کرد.

2) هیچ‏کدام از نسخه‏های موجود تذکرةالأولیاء، معیارهای یک نسخۀ اساس را ندارد و مصحّح ناگزیر از آن بوده است که با تأکید بر روی یک نسخه، از نسخه‏های اساس در تصحیح بهره برد.

3) نسخه‏ای که نسخۀ اساس نسبی قرار گرفته است، افتادگی‏ها و تکرارهایی دارد که به متن مصحَّح راه یافته است. در عین حال، نسخه‏های اساس اعتبار خود را دارد و گاه عدول از آنها و رجوع به نسخه‏های دیگر، مشکلاتی را در تصحیح ایجاد کرده است.

4) تصحیف‏های راه‏یافته به متن گاهی نتیجۀ کتابت کاتب است؛ گاهی حاصل بدخوانی مصحّح و گاهی کاتب و مصحّح در شکل‏گیریِ آن دخیل‏اند.

5) گزارش‏ نادرست، بدخوانی و تعلیقات نارسا هم در تصحیح مشاهده می‏شود.

 مجموع این عوامل موجب شده ‏است تا نابسامانی‏هایی به تصحیح راه یابد.

 

 

پی‏نوشت

  1. در عظمت وجودی استاد شفیعی‏کدکنی تردیدی نیست و جایگاه والای ایشان در ادبیات معاصر، بی‏نیاز از هرگونه توصیفی است. نگارنده که سال‏هایی خوش در محضر استاد، زانوی تلمّذ بر زمین زده است، پیشاپیش از جسارت و قلم‏لغزانی خویش عذرخواه است و این مطالب را به‏عنوان بضاعتی مزجات به آن ساحت والا تقدیم می‏دارد و بر دریوزگی خویش از آن کانون مهر و علم می‏بالد. دیر زیاد آن بزرگوار خداوند! همچنین نگارنده ناگزیر است برای رعایت اسلوب نگارش مقالۀ علمی ـ پژوهشی، از کلماتی که بار ارزشی دارند، دربارۀ ایشان استفاده نکند و پیشاپیش از این بابت عذرخواه است.
  2. در بخشی از مقدمه، از چهار نسخۀ کهن و اصیل نام می‏برد: «نافذپاشا، قسطمونی، قلیچ‏علی‏پاشا و حضرت خالد» (رک. عطار، 1398: ‏یک‏صد و یازده).
  3. برای اینکه کمیّت مقاله از تعداد صفحاتی که نشریه مقرر کرده است تجاوز نکند، در هر بخش از میزانِ نمونه‏ها و شواهدمثال کاسته شد.
  4. پیشنهاد تغییر عبارتِ «بندۀ خویش خواند» به «به یدِ خویش آفرید» هم از این موارد است. (رک. عطار، 1398: 1361).
  5. در سه نسخۀ BCD عبارت «کوزه بر زمین زد» آمده است (رک. عطار، 1398: 992) که این گزارش هم می‏تواند راه به دیهی ببرد.
  1. ابن‏خمیس الموصلى، حسین بن نصر بن محمد (1427). مناقب‏الأبرار و محاسن‏الأخیار فى طبقات الصوفیه، تصحیح سعید عبدالفتاح، بیروت: دارالکتب العلمیه.
  2. ابونعیم الاصبهانى، احمد بن عبدالله (بی‏تا). حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، قاهره: دار ام‏القراء للطباعه و النشر.
  3. المناوی، محمد عبدالرؤوف (1999). الکواکب الدرّیة فى تراجم السّادة الصوفیه، تصحیح محمد ادیب الجادر، بیروت: دار الصادر.
  4. باخرزى، یحیی (1383). أوراد الأحباب و فصوص الآداب، به‏کوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران.
  5. بهاء ولد، سلطان‏العلماء بهاء‏الدین محمد بلخى (1382). معارف، تصحیح بدیع‏الزمان فروزانفر، تهران: طهوری.
  6. عطار نیشابوری، فریدالدین (1322). تذکرةالأولیاء، تصحیح رنولد الن نیکلسون، جلد نخست، لیدن: بریل.
  7. ــــــــــــــــــــــــ (1325). تذکرةالأولیاء، تصحیح رنولد الن نیکلسون، جلد دوم. لیدن: بریل.
  8. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی نافذپاشا ترکیه، شمارۀ 1110، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: 700 ق.
  9. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی حضرت خالد، شمارۀ 267، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: حدوداً 700 ق.
  10. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی قلیچ‏علی‏پاشا، شمارۀ 198، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: 710 ق.
  11. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی ایاصوفیا، شمارۀ 3136، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: بی‏تا.
  12. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی عاطف افندی، شمارۀ T2241، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: 828.
  13. ــــــــــــــــــــــــ (ف 618 ق). تذکرةالأولیاء، ترکیه: نسخۀ خطی موزۀ قونیه وقف تربت جلالیه، شمارۀ 1511، [نسخۀ خطی] تألیف 618 ق.، تاریخ کتابت: اواخر قرن 7 یا اوایل قرن 8.
  14. ــــــــــــــــــــــــ (1430). تذکرةالأولیاء، ترجمة محمد الاصیلی الوسطانی، تصحیح محمد ادیب الجادر، دمشق: دارالمکتبی.
  15. ــــــــــــــــــــــــ (1391). تذکرةالأولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران: زوار.
  16. ــــــــــــــــــــــــ (1398). تذکرةالأولیاء، تصحیح محمدرضا شفیعی‏کدکنی، تهران: سخن.
  17. ــــــــــــــــــــــــ (1388). اسرارنامه، ویرایش محمد ابراهیمی، تهران: صفی‏علیشاه.
  18. غزالی، ابوحامد محمد (1386). ترجمۀ احیاء علوم‏ الدین، ترجمۀ مؤیدالدین خوارزمى، تصحیح حسین خدیوجم، تهران: علمى و فرهنگى.
  19. قشیرى، ابوالقاسم عبدالکریم (1374). رسالۀ قشیریه، ترجمة ابوعلى عثمانى، تصحیح بدیع‏الزمان فروزانفر، تهران: علمى و فرهنگى.
  20. مولوی، جلال‏الدّین محمّد (2536). کلیّات دیوان شمس تبریزی، تصحیح محمد عبّاسی، تهران: طلوع.
  21. میبدى، ابوالفضل رشیدالدین (1371). کشف‏ الأسرار و عدة الأبرار، تصحیح علی‏اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر.
  22. مینوی، مجتبی (1363). احوال و اقوال خرقانی، تهران: طهوری.

هجویری، ابوالحسن علی (1390). کشف‏المحجوب، تصحیح محمود عابدی، تهران: سروش.