تصحیح و گزارش لغات، اصطلاحات و عباراتی از نزهت‌نامۀ علائی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه زبان و ادبیلات فارسی، ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ایلام، ایلام، ایران

2 دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ایلام، ایلام، ایران.

چکیده

نزهت‌نامۀ علائی از مهم‌ترین دایرة‌المعارف‌های کهن تاریخ ادبیات فارسی است که به‌سبب سرشت خاص خویش، متنی چنددانشی به شمار می‌آید و مخاطب هنگام مطالعۀ آن با مطالب گوناگونی روبه‌رو می‌شود. این متن ترکیبی از دانش‌های حیوان‌شناسی، کانی‌شناسی، کشاورزی، نجوم، تاریخ، جغرافیا، اسطوره و حماسه، طلسم، فراست و نظایر آن است که با آیین‌ها و باورهای عامه درآمیخته و به عجایب‌نامه‌ها نزدیک شده است. با وجود اهمیت فوق‌العادۀ نزهت‌نامۀ علائی، این متن تاکنون تنها یک بار به کوشش فرهنگ جهانپور تصحیح و بدون نگارشِ تعلیقات چاپ شده است. حاصل کار او با وجود استفاده از دست‌نویس‌های معتبر، کاستی‌های بسیار دارد. موضوع این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، تصحیح و گزارش لغات، اصطلاحات و عباراتی از نزهت‌نامۀ علائی است. مسئلۀ اساسی پژوهش تصحیح بخش‌هایی از کتاب بر مبنای دست‌نویس‌های محل رجوع مصحح و تحلیل و شرح آنها با استفاده از متون مشابه و همسان است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد با وجود دسترسی مصحح به نسخه‌های معتبر، به‌سبب نبودِ روش و معیار روشن در تصحیح متن و ‌بی‌توجهی به دانش‌های گوناگون و پشتوانۀ فرهنگی متن، کاستی‌ها و اشتباهات بسیاری در متن نزهت‌نامۀ علائی پدید آمده است؛ با تأمل در دست‌نویس‌ها و رجوع به منابع همسان و مشابه و مقتضی می‌توان این اشتباهات را تصحیح کرد و توضیح داد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Editing and Reporting Some Words, Expressions, and Phrases from Nozhat-Name-ye Alaie

نویسندگان [English]

  • rahman zabihi 1
  • maryam kasaee 2
1 Persian Literature and Language Group , Faculty of Literature and Humanites, Ilam university, Ilam, Iran
2 PhD Candidate, Persian Literature and Language, Faculty of Literature and Humanites, , Ilam university, Ilam, Iran.
چکیده [English]

Abstract
Nozhat-Nameh Alaie is one of the most important ancient encyclopedias in the history of Persian literature that, due to its specific nature, is considered a multi-competent text and exposes the reader to a diverse number of genera. This text is composed of the knowledge of zoology, mineralogy, agriculture, astrology, history, geography, mythology and epic, talisman, insight, and so forth, which have been mixed with different popular customs and beliefs giving it a close resemblance to the Persian fantasy literature. Contrary to its significance, this text has been edited by Farhang Jahanpour and has been published without any endnote section. Despite using original and reliable manuscripts, this edition suffers from a lot of shortcomings. The present study takes a descriptive-analytical approach to edit and report a number of words, idioms, and phrases of Nozhat-Nameh Alaie. The main objective of the study is to edit a number of positions from the book on the basis of the original editor’s referred manuscripts, in order to further explain and analyze them with reference to other similar and corresponding texts. The results of the study show that although the original editor had access to dependable copies of manuscripts, lacking a definite methodology and criteria in editing the text, on one hand, and paying scares attention to the various knowledge of the text and its cultural backbone on the other hand, have led to many errors and shortcomings in Nozhat-Nameh Alaie. However, by reflecting on the manuscripts and referring to parallel and proper similar resources, these failures are rectifiable.
Introduction
Nozhat-Nameh Alaie, the most important legacy of Shahmardan ibn Abalkheir, is one of the oldest encyclopedias in Persian literature written during 1097-1102 AD in Yazd, Iran. The main objective of the present study is to edit, explain, and analyze a number of words, expressions, and phrases in this work. In the course of this study, the researchers show that there has been no obvious and proper criterion in the previous edition. Many original versions of records in the ancient manuscripts have been ignored and many erroneous ones have found their way into the text. The editor’s lack of proper attention to various subjects and content of different sections in the book, his ignorance of basic knowledge and information essential for understanding the subjects, and missing the necessary resources have led to many errors in this edition of Nozhat-Nameh Alaie.
Materials and Methods
This study has been conducted on the basis of close attention to the versions of the manuscripts by the Nozhat-Nameh editor on one hand and referring to the sources related to each section of the book on the other hand. The edited version is on the basis of five manuscripts. We have edited the target phrases on the basis of the recording of the alternative versions. Furthermore, because of the multi-knowledge nature of the book, the researchers referred to numerous and varied sources pertinent to popular culture, zoology, mineralogy, medicine, history, myth and epic, geography, agriculture, and so on. Grounds and causes for inaccuracies, distortions, and twists were also explained.
Discussion of Results and Conclusions
Nozhat-Nameh Alaie is one of the most important ancient encyclopedias in Iranian history which is highly prominent considering its vast inclusion of vocabulary, compound words, and syntactic structures. Due to its encyclopedic nature, it is also a multi-knowledge text that incorporates issues as varied as zoology, agriculture, mineralogy, astronomy, talisman, medicine, acumen, dream interpretation, etc. Subjects and topics in this book are intermingled with popular culture. Therefore, it contains a plethora of ancient beliefs and traditions. On this account, critical editing of this text necessitates special conditions and prerequisites which have not been provided in the course of the previous edition. Despite access to some of the best manuscripts, the lack of an editing method and a proper criterion has led to numerous errors by the editor to the extent that he has ignored some authentic versions altogether and included invalid versions of the recordings in the text.
In addition to this lack of clear methodology, failure to pay proper attention to different meaning dimensions gave rise to abundant erroneous versions in the text. Part of the shortcoming of Nozhat-Nameh Alaie is also due to missing out on necessary zoological knowledge and related traditions and beliefs. For instance, deficiency of proper information about horse diseases, hyena hunting, hyena’s adverse habits, and medical properties of horses’ and donkeys’ hooves has led to the inclusion of a number of inaccurate versions of recordings. The lack of proper agricultural information about how to plant pomegranate cuttings or radish is also the source of some of the mistakes in the edition. Negligence of some of the mineralogical remarks in the text like assigning male and female genders to some minerals, the natural refinedness of crystals in the mine, and the existence of a type of salt named Andarani also caused some defective content to find their ways in the edition. Some geographical names like Oballah and Yosraghan have been changed into Ileh and Yaraghan, respectively.
This study edits and explains 24 ambiguous subjects from the Nozhat-Nameh Alaie text. Moreover, it clearly shows that reaching authentic versions of recordings, in addition to meticulous attention to and reflection on the manuscripts, necessitates a vast background knowledge about various subjects of the book and reference to suitable sources.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Nozhat-Nameh Alaie
  • Manuscripts
  • Text Edition
  • Accurate Records
  • Knowledge of the Time

1ـ مقدمه

نزهت‌نامۀ علائی یکی از کهن‌ترین دایرة‌المعارف‌های زبان فارسی و مهم‌ترین اثر بازمانده از شهمردان بن ابی‌الخیر، دانشمند و منجم معروف سدۀ پنجم هجری است. این اثر در میانۀ سال‌های 490‑495 در یزد تألیف و به علاءالدوله خاصبک ابوکالیجار گرشاسب تقدیم شد (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362، مقدمۀ مصحح: 73). این متن که همانند آثار علمی عصر غزنوی و سلجوقی به زبانی روشن و پیراسته نگاشته شده است (نک. بهار، 1386، ج 2: 170؛ همچنین رک. صفا، 1386، ج 2: 909؛ جهان‌پور، 1363: 584)، افزون‌بر ارزش‌های زبانی، از جنبۀ تاریخ علوم و به‌ویژه ازمنظر فرهنگ عامه و پیشینۀ آیین‌ها و باورهای کهن در کمال اهمیت است (ذبیحی، 1396: 29‑46؛ نیز نک. وسل، 1368: 39). نزهت‌نامه ترجمه و نگارش کتاب البدایع است که شهمردان پیشتر آن را براساس کتاب‌های بسیاری به زبان عربی تألیف کرده بود: «از آن جملت یکی کتاب البدایع است در خواص و طبایع و منافع و چند علم دیگر که از کتب بسیار برگزیدم» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 8). البدایع امروز در دست نیست. مؤلف برای استفادۀ فارسی‌زبانان، مطالب آن کتاب را با افزود و کاست به فارسی برگردانده و نزهت‌نامه خوانده است: «کتابی ساختم به پارسی دری و بر آن کتاب اول زیادت و نقصان کردم چنانکه بایست و ترتیب بگردانیدم» (همان).این متن در دو قسم تدوین شده است و مباحثی مانند خواص و طبایع، حیوان‌شناسی، پرنده‌شناسی، حشره‌شناسی، کشاورزی، کانی‌شناسی، حساب، نجوم، ریاضیات، منطق، هندسه، طلسم، طب، فراست، آثار علوی، تعبیر خواب، عطرسازی و نظایر آن را در بر دارد. مؤلف در تدوین اصل کتاب به زبان عربی، از منابع متعددی تأثیر پذیرفته (نک. جهان‌پور، 1363: 585‑591) و با ترجمه و نگارش آن به زبان فارسی، در تألیف برخی آثارِ پس از خویش، ازجمله فرّخ‌نامۀ جمالی و تاریخ یزد، مؤثر بوده است (همان: 579). مسئلۀ اساسی این پژوهش تصحیح، شرح و تحلیل لغات، اصطلاحات و عباراتی از نزهت‌نامۀ علائی است. از خلال پژوهش روشن می‌شود که معیار روشن و مناسبی در تصحیح این کتاب وجود نداشته و بدون هیچ دلیلی بسیاری از ضبط‌های اصیلِ دست‌نویس‌های کهن به حاشیه رفته و ضبط‌های نادرست در متن آمده است. بی‌توجهی مصحح به موضوع و محتوای متنوع بخش‌های مختلف کتاب و غفلت از آگاهی‌های ضروری در شناخت مباحث و رجوع به منابع مقتضی، دلیل دیگر لغزش‌های فراواندر تصحیح متن است.

1ـ1 پیشنیۀ پژوهش

نخستین‌بار محمد خوانساری و ا. ن. کمپانیونی به تصحیح نزهت‌نامۀ علائی همت گماشتند؛ اما نتیجۀ کار آنها منتشر نشد (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362، مقدمۀ مصحح: 17). متن یادشده تنها یک بار به کوشش فرهنگ جهان‌پور تصحیح و چاپ شده است. مصحح مقدمه‌ای مفصل در شناخت احوال و آثار شهمردان بن ابی‌الخیر و برخی ویژگی‌های نزهت‌نامه نگاشته است. این چاپ تعلیقات و نمایه ندارد. همچنین معصومه سام‌خانیانی و همکاران در مقاله‌ای با عنوان «ضرورت تصحیح دوبارۀ نزهت‌نامۀ علائی» ضمن بررسی کاستی‌های چاپ جهان‌پور، پاره‌ای از عبارات کتاب را تصحیح کرده‌اند (سام‌خانیانی و همکاران، 1399: 171‑196). در مقالۀ یادشده، تأکید مؤلفان بر نسخه‌های خطی نزهت‌نامه است. در پژوهش حاضر برای نخستین‌بار بیست و چهار لغت، اصطلاح و عبارت از نزهت‌نامۀ علائی تصحیح و گزارش شده است. از خلال این پژوهش روشن می‌شود که تصحیح جهان‌پور دو اشکال عمده دارد؛ نخست، غفلت از معیارهای تصحیح متن و انتخاب ضبط‌های درست و دیگر نادیده‌گرفتن محتوا و زمینۀ معنایی متن. همانطور که اشاره شد نزهت‌نامه متنی با مطالب متنوع است و تصحیح آن مستلزم آشنایی دقیق با دانش‌هایی مانند اسطوره، حماسه، کشاورزی، جغرافیای تاریخی، حیوان‌شناسی، فرهنگ عامه، اعلام تاریخی، فراست و نظایر آن است و بدون رجوع دقیق به منابع مقتضی در این زمینه، تصحیح دقیق این متن امکان‌پذیر نیست.

1ـ2 روش پژوهش

این پژوهش بر دو رکن استوار است: دقت در ضبط دست‌نویس‌های محل رجوع مصحح نزهت‌نامۀ علائی و رجوع به منابع و مآخذ مرتبط با هر بخش از کتاب برای توضیح و تبیین ضبط درست. مصحح محترم روش تصحیح نزهت‌نامه را توضیح نداده؛ اما با دقت در نسخه‌بدل‌ها می‌توان گفت به روش التقاطی نظر داشته است (نک. سام‌خانیانی و همکاران، 1399: 178). در این شیوه، برخلاف روش تصحیح بر مبنای نسخۀ اساس، مصحح با دقت در سبک اثر و زبان و محتوای آن، ضبط درست را از میان نسخه‌های موجود انتخاب می‌کند. این شیوۀ تصحیح دشوار است و ممکن است مصحح دراثر بی‌تسلطی بر زبان و محتوای اثر دچار «تصحیح آزاد» شود (مایل هروی، 1369: 278‑280). جهان‌پور در تصحیح نزهت‌نامۀ علائی از پنج دست‌نویس زیر استفاده کرده است: 1) دست‌نویس کتابخانۀ بودلیان در دانشگاه آکسفورد به شمارۀ 1480، مورّخ 704 ق، 173 برگ، به خط نسخ و با علامت اختصاری O. 2) دست‌نویس کتابخانۀ دوگال در گوتای آلمان به شمارۀ 10، 167 برگ به خط نسخ و با علامت اختصاری G. تاریخ کتابت این نسخه که بدون بخش‌هایی از متن است، معلوم نیست؛ اما بنابر حدس مصحح در اوایل سدۀ هشتم نگاشته شده است. 3) دست‌نویس کتابخانۀ جانورشناسی بلاکر در دانشگاه مونترال، مورّخ 807 ق، 124 صفحه به خط نسخ و با علامت اختصاری M. این نسخه بدون بخش‌هایی از کتاب است. 4) دست‌نویس کتابخانۀ چستربیتی به شمارۀ 115، با علامت اختصاری B. نام کاتب و تاریخ کتابت این نسخه روشن نیست؛ اما بنابر حدس مصحح در سدۀ هشتم کتابت شده است. این دست‌نویس حدود یک‌سوم متن را ندارد و کاتب گاه مطالب را خلاصه کرده است. 5) دست‌نویس دیگر کتابخانۀ چستربیتی به شمارۀ 255، مورّخ 1007 ق. با علامت اختصاری D. این نسخه نیز بدون بخش‌هایی از متن است (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362، مقدمۀ مصحح: 37‑41). ما عبارات مدّنظر را بر مبنای ضبط نسخه‌های یادشده، که در حاشیۀ صفحات قید شده است، تصحیح کرده‌ایم. علاوه‌بر آن به‌سبب سرشت چنددانشی کتاب برای توضیح و تبیین ضبط درست، نویسندگان به منابع متعدد و متنوع در زمینه‌های فرهنگ عامه، حیوان‌شناسی، کانی‌شناسی، طب، تاریخ، اسطوره و حماسه، جغرافیا، کشاورزی، رجال و... رجوع کردند و دلایل تصحیف، تحریف و گشتگی عبارات بیان شد.

2ـ تصحیح و گزارش مبهمات

در این پژوهش بیست و چهار واژه، اصطلاح و یا عبارت مبهم به شرح زیر تصحیح و گزارش شده است:

2ـ1 «چون اسب پای بر پی گرگ نهد نشاطش کم شود و اگر مادیان باشد خم گردد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 59). ضبط «خم» تنها در نسخۀ M آمده است. چهار نسخۀ O، G، B و D «حمر» ضبط کرده‌اند. ضبط «خم» در این عبارت معنی روشنی ندارد و باید آن را دگرگون‌شدۀ «حَمَر» دانست. حمر از بیماری‌های اسب بوده است و هنگامی روی می‌داد که اسب دراثر خوردن جو دچار سوءهاضمه و بدبویی دهان می‌شد (عنصرالمعالی، 1375، تعلیقات مصحح: 362). در این حال شکم اسب ورم می‌کرد و علائمی همانند قولنج در آن پیدا می‌شد. برای علاج حمر درمان‌های مختلفی به کار می‌رفت؛ مثلاً گشنیز تر، زهرۀ گاو، سپندان، درمنه، سرکه و روغن در گلوی اسب می‌ریختند. گاه برای بهبود، سم اسب را به گوگرد می‌آغشتند و سپس نشتر می‌زدند و قطران و نمک بر آن می‌ریختند (دو فرس‌نامه، 1366: 93). حَمَر توسعاً به معنی کندگردیدن و ماندگی هم به کار رفته است (نک. دهخدا، 1377: ذیلِ حمر). از دیگر بیماری‌های اسب که ممکن است با ضبط عبارت فوق تناسب داشته باشد، «حمرا» است. حمرا به خستگی و ماندگی شدید اسب گفته شده که دراثر دواندن بیش از حد یا پرخوری عارض می‌شده است. برای علاج حمرا، اسب را با جوشاندۀ آب و پشک گوسفند یا آب سرد می‌شستند. گاه نیز زخم‌های کوچکی در پرۀ بینی آن ایجاد می‌کردند (دو فرس‌نامه، 1366: 75‑77).

موضوع بحث در عبارت نزهت‌نامه بیان خواص غریبِ اعضای گرگ است. به باور مؤلف، اگر اسب پا بر جای پای گرگ بنهد نشاط و سرزندگی او کاستی می‌گیرد و اگر مادیان چنین کند توان حرکت را از دست می‌دهد و بر جای می‌ماند. در برخی منابع این ویژگی به استخوان گرگ نسبت داده شده است: «اگر ستوری پای بر استخوان گرگ نهد، لنگ شود» (جمالی یزدی، 1386: 22). همچنین از دندان گرگ برای افکندن اسب دشمن استفاده می‌کردند: «اگر خواهد که خصم را از اسپ بیفگند دندان گرگ... در خاک باید کرد که چون اسپ بدواند درحال بیفتد، چون بر سر آن رسد» (همان). واژۀ «حمر» یک بار دیگر ـ به مناسبت بیان خواص پوست بز کوهی ـ در نزهت‌نامۀ علائی به کار رفته و باز به «خسته» گردانیده شده است: «اگر از پوست بازوش (بز کوهی) تازیانه‌ای سازند و اسب بدان رانند خسته نشود و هر اسبی که با خداوند آن تازیانه بدوانند هیچ بر آن سبق نبرند» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 94). ضبط «خسته» تنها در نسخۀ O آمده است؛ درحالی‌که چهار دست‌نویس M، G، D و B «حمر» ضبط کرده‌اند.

2ـ2 «(کفتار) مردار خورد هرکجا یابد و چون فزونی خوردنی در بن دندانش بماند دهان باز کند تا مگس بر او نشیند و چون انبوه شده دندانش پاک کرده باشند و از حریصی او بر مردار آن است که گور بشکافد و مرده بیرون آرد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 67). متن مطابق با ضبط نسخۀ D است. ضبط چهار دست‌نویس O، M، G و B چنین است: «جون مکس (چون مگس) بر او انبوه شد دهان بر هم نهد و بخورد». ضبط منفرد نسخۀ D ازنظر محتوایی با سیاق عبارت ناساگار است. موضوع سخن بیان عادت‌های نکوهیدۀ کفتار است که مردار می‌خورد و سپس دهان باز می‌کند تا انبوه مگس‌ برای تغذیه از گوشت‌های بازمانده در لای دندان‌ها، به دهانش برود. آنگاه دهان برهم می‌نهد و مگس‌ها را می‌خورد. در ادامۀ مطلب از مورچه‌خواری کفتار یاد شده است: «به نزدیک سوراخ مورچه آید و چندانکه یابد به زبان از زمین بردارد و بخورد» (همان). در متون دیگر نیز به برخی عادات زشت کفتار اشاره شده است؛ کفتار همانند کرکس به مردارخواری مولع است (جاحظ، 1362 ق/ 1943 م، جزء 5: 321). قبر را می‌شکافد و جسد را می‌خورد (جاحظ، 1386 ق/ 1967 م، جزء 6: 450). مگس‌خواریِ کفتار را می‌توان با پرنده‌خواری تمساح مقایسه کرد: «از چیزی که خورد بسیار در بن دندان‌های او بماند، آنگاه دهان باز کند مرغکان خرد و لطیف با نقطه‌های بسیار بیایند و دندان‌های او پاک کنند. نهنگ چون دانست که چیزی نماند دهان بر هم نهد و آن مرغکان را بخورد و بدین سبب مثل زنند چون مکافات نیکی بدی یابند گویند: مکافات التمساح» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 166).

2ـ3 «اگر کسی پیه او (کفتار) بر خویشتن آلاید و در جایگاه پلنگ شود به‌آسانی بتواندش گرفتن و پلنگ روشی نکند» (همان: 68). ضبط عبارت پایانی در نسخه‌ها چنین است: O، M و G: بلنگ روشنی نکند؛ B: و پلنگ بدو گزند نکند؛ D: پلنگ بآسانی بتواند گرفتن و او را منقاد شود. ضبط «روشی» که در متن آمده است و در برخی نسخه‌ها آن را به «روشنی» تغییر داده‌اند و در بعضی دست‌نویس‌ها به‌دلیل درنیافتن معنی واژه، کل عبارت را دگرگون کرده‌اند، تصحیف «زوشی» است. زوش واژه‌ای کهن است که در صحاح‌الفرس بدخو، تند طبع و زود خشم معنی شده و بیت زیر از رودکی برای شاهد آن آمده است:

بانگ کردمت ای بت سیمین

 

زوش خواندم تو را که هستی زوش

 

 

(نخجوانی، 1355: 152)

این واژه در گرشاسب‌نامه برای توصیف شیرِ دربند و خشمگین به کار رفته است:

چنین گفت دانا که با خشم و جوش

 

زبانم یکی بسته شیر است زوش

 

 

(اسدی طوسی، 1354: 288)

خاقانی زوش را در وصف طفلِ بدخو و ناآرام به کار برده است (خاقانی شروانی، 1386: 168؛ نیز نک. سجادی، 1374، ج 1: 747). در برخی فرهنگ‌ها «زوش» به‌صورت «روش» ضبط شده که دهخدا آن را مصحف «زوش» دانسته است (دهخدا، 1377: ذیلِ روش). با توجه به آنچه یاد شد، معنای عبارت نزهت‌نامه روشن می‌شود؛ اگر کسی پیه کفتار به خود بمالد و به جایگاه پلنگ برود، می‌تواند به‌آسانی آن را بگیرد و پلنگْ بدخویی و ناآرامی نخواهد کرد و به‌آسانی اسیر خواهد شد. در منابع دیگر هم به تأثیر پیه کفتار در صید پلنگ اشاره شده است: «پیه او را بر تن مالند، چون پلنگ او را بیند بترسد و بر پلنگ قوّت گیرد» (عبدالهادی مراغی، 1388: 76).

2ـ4 اگر (سم اسب) را بسوزانند و بر علت خنازیر نهند سود دارد و بجوشانند» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 72). بنابر گزارش مصحح در حاشیۀ صفحه، این عبارت در دست‌نویس‌های O، M، D و B نیامده است. ضبط متن از دست‌نویس G برگزیده شده است. این ضبط را باید صورت جمع و تصحیفِ «بخوشاند» از مصدر خوشاندن در معنی خشکاندن دانست. خنازیر یا آماس خوک غده‌های کوچکی بوده که زیر گردن و بغل پدید می‌آمده است. قدما علت ایجاد خنازیر را بلغم سطبر یا سودای سوخته می‌دانستند (حبیش تفلیسی، 1390: 98 و 230؛ نیز نک. جرجانی، 1388، ج 2: 821). درمان‌های بسیاری برای بهبود خنازیر توصیه شده است (ابن‌سینا، 1390، ج 6: 378‑392). سوختۀ سم اسب را سبب تحلیل و خشک‌شدن خنازیر دانسته‌اند: «چون سوخته را خرد گردانند و بر علّت خنازیر نهند متحلّل کند» (عبدالهادی مراغی، 1388: 88). «اگر سم اسپ بسوزند و خاکستر آن با روغن زیت معجون کرده بر خنازیر نهند نافع بود» (جمالی یزدی، 1386: 30).

2ـ5 «دل استر... بگیرند و بر پلشک آهن زنند و بچوب درختی که هیچ برنیارد بریان کنند...» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 76). ضبط متن مطابق دست‌نویس O است. صورت صحیح واژۀ یادشده که در سه نسخۀ M، D وB آمده «بِلِسک» به معنی سیخ کباب است: «آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بِلِسک‌ها درآمدند و مرغان گردانیدن گرفتند» (بیهقی، 1388، ج 1: 500).

2ـ6 «حلقه‌ای از سم دست راستش بکنند و انگشتری سازند از نقره، چون مصروع با خویشتن دارد بیفتد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 79).

در منابع طبی نشانه‌ها و عواملی برای بیماری صرع برشمرده‌اند: «علامتش آن است که رگ‌های سر و روی، پر خون باشد و پیش از گرفتنِ صرع سر و رویش پرخون شود و بیفتد» (حبیش تفلیسی، 1390: 379). «تا بخاری بد بر دماغ نشود، صرع نیوفتد» (جرجانی، 1388، ج 1: 483)؛ «بسیار باشد که پس از بلوغ صرع افتد» (همان: 485). «افتادن» در این منابع به معنی «پدیدآمدن» و «رخ‌دادنِ» نشانه‌های صرع به کار رفته است؛ چنانکه در هر دو شاهد از جرجانی در یکی از نسخه‌بدل‌ها به‌جای «افتادن»، «پدیدآمدن» ضبط شده که درواقع معنی و صورت ساده‌شدۀ آن است. در عبارت نزهت‌نامه، موضوع بحث بیان فواید سم خر است. برخی اجزای این حیوان برای صرع مفید دانسته شده است (عبدالهادی مراغی، 1388: 91 و 93؛ جمالی یزدی، 1386: 32). با این توضیح روشن می‌شود که «بیفتد» تصحیف «نیفتد» است. مؤلف معتقد است اگر مصروع حلقه‌ای از سم خر در دست راست داشته باشد عوارض صرع بر او رخ نمی‌دهد. تعبیر «افتادن» به معنی پدیدآمدن نشانه‌های صرع باز هم در نزهت‌نامه به کار رفته است (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 60 80؛ نیز نک. سام‌خانیانی و همکاران، 1399: 183).

2ـ7 «(موش) اندر بردن خایه حیلتی لطیف سازد. یکی پستان بازافتد و خایه بچهار دست و پای در بر گیرد و دیگری دنبالش بگیرد و سوی سوراخ برد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 117).

به‌سبب شکنندگی، موش توانایی حمل تخم پرندگان را ندارد. به همین سبب به پشت می‌خوابد و تخم پرنده را با دست و پا بر روی شکم می‌گیرد و موشی دیگر دم او را می‌کشد و به لانه می‌برد. بی‌تردید ضبط «پستان» که بدون هیچ نسخه‌بدلی در متن آمده، تصحیف «بِسِتان/ به ستان» است. ستان یعنی خوابیدن به پشت به‌گونه‌ای که شکم و دست و پا رو به بالا باشد و «به سِتان» قیدی برای توصیف این حالت است؛ «پس خویشتن مرده ساخت و بر روی آب ستان می‌رفت» (نصرالله منشی، 1386: 92؛ نیز نک. عبدالهادی مراغی، 1388: 120). این واژه سه بار دیگر نیز در نزهت‌نامه آمده و در هر سه بار دچار تصحیف و تحریف شده است: «چون موشی بر سقف خانه پیدا آید گربه زیر او پستان بازافتد (همان: 118؛ نیز نک. همان: 242). یک بار نیز به‌صورت «به پشت» تحریف شده؛ درحالی‌که در سه نسخۀ O، M و D «بِسِتان/ به ستان» آمده است (همان: 105).

2ـ8 «خوردن زهرۀ طاوس با سکنجبین و آب گرم چون کسی را درد شکم کند زود فایده آرد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 141).

عبارت مشخص‌شده در نسخه‌های نزهت‌نامه دچار تصحیف و تحریف شده است. ضبط دو نسخه و آگاهی از یک باور طبی کهن، راهبر به ضبط اصیل است؛ ضبط عبارت در نسخۀ G چنین است: «جون شکم رود». در نسخۀ O «خون که از شکم رود» آمده است (همان). خون در نسخۀ اخیر تصحیف «چون» است که در نسخۀ G با یک نقطه کتابت شده است. به باور قدما زهرۀ طاووس با سکنجبین و آب گرم درمان اسهال بوده است: «زهرۀ او با سکنجبین و آب گرم هر که را شکم برود فایده دهد» (دنیسری، 1350: 235). «زهرۀ طاووس با سکنجبین و آب گرم بخورند، شکم را به زودی بسته گرداند» (عبدالهادی مراغی، 1388: 139)؛ بنابراین ضبط اصل عبارت نزهت‌نامه چنین است: چون کسی را شکم رود.

2ـ9 «قوت و پادشاهی او (ماهی کوسه) در حدود بصره تا از آن سوی ایله است» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 179).

ضبط واژۀ مشخص‌شده در نسخۀ  Oبدون نقطه است. نسخۀ D همانند متن «ایله» ضبط کرده و دست‌نویس M «ابله» آورده است که به قرینۀ بصره، ضبط صحیح همین است و دیگر ضبط‌ها را باید گشتۀ آن به شمار آورد. «اُبُلّه» شهری بر کنارۀ دجله بوده است: «بر دجله دم دهانۀ نهر بصره، در سمت شمال است. مسجد جامع در بالای شهر، آباد و بزرگ است. جمع و جورتر و مرفه‌تر از بصره است» (مقدسی، 1361: 163). در این شهر که تا بصره دو منزل فاصله داشته است (نک. همان: 189)، پارچه‌های معروفی از کتان می‌بافتند (همان: 178). درباب اُبُلّه و موقعیت و رود آن در منابع مطالب و اشارات بسیاری آمده است (نک. ابن‌فقیه همدانی، 1302: 104، 120، 188، 236؛ انصاری دمشقی، 1382: 144‑146). عثمان بن مظعون این شهر را به روزگار خلیفۀ دوم تسخیر کرد (مقدسی، 1374: 795). «ایله» که مصحح آن را به متن برده، نام منطقه‌ای در نزدیکی مصر بوده است (نک. ابن‌فقیه همدانی، 1302: 57، 69، 92؛ مقدسی، 1361: 309) که به روایت مسعودی لقمان حکیم در آنجا می‌زیسته است (مسعودی، 1387، ج 1: 49). این شهر ازنظر جغرافیایی تناسبی با بصره ندارد.

2ـ10 «آنچه فایده دهد و درد زخم بنشاند شیر گاو و سرگین مرغ و زیت و زراوند و دانۀ مورد بوستانی و شیر انجیر و سداب سبز و چند بیدستر و سیراین همه سود دارد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 194).

ضبط «چند بیدستر» که بدون هیچ نسخه‌بدلی در متن آمده است، در سیاق نحوی و معنایی کلام، معنای روشنی ندارد و بدون تردید تصحیف «جند بیدستر» است که در جایی دیگر از نزهت‌نامه نیز به «چند بیدستر» تصحیف شده است: «چند بیدستر خایۀ اوست و این پارسی معرب است ای کند هرستر و هو خصیه الهوام» (همان: 105). بیدستر (سگ آبی) را برای غده‌هایی که در زیر شکم داشته، شکار می‌کردند (عبدالهادی مراغی، 1388: 120). جند بیدستر معرب گندبیدستر است (تبریزی، 1342، ج 3: 1708) که برای دفع زهر گزندگان به کار می‌رفت: «داروهایی که بر جای گزیدگی جانوران زهرناک طلی کنند... شیر پخته و خام یا روغن گاو یا جند بیدستر یا روغن زیت...» (دنیسری، 1350: 132). «زخم عقرب را نافع باشد چون در آن مالند» (عبدالهادی مراغی، 1388: 120). «خصیۀ او به قدر یک عدس نفع دهد از گزیدن ماران» (تبریزی، 1394: 321). در نزهت‌نامه هم به خواص متعدد جند بیدستر اشاره شده است (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 106).

2ـ11 «اگر خواهی که پوست انار بنچکد در بن آن درخت سنگی که از دریا آورده باشند بنه یا میخی از ارزیر بدو درکوب یا صورت کژدمی از سرب کرده در زیر او پنهان کن همه بر درست بماند. همچنین شاخ با شکوفه بنشانی بر هیچ نچکد» (همان: 217).

ضبط «با شکوفه» که در دو نسخۀ O و G آمده است، معنای روشنی ندارد؛ مگر اینکه آن را تحریف‌شدۀ «باشگونه» بدانیم. ضبط درستْ «باژگونه» است که در دو نسخۀ M و D به‌صورت «بازگونه» کتابت شده است. برای بهبود نباتات گاهی تخم یا شاخ را وارونه در خاک می‌کاشتند: «اگر خواهی که کدو بزرگ آید تخم او باژگونه در زیر خاک باید نهادن» (همان: 228). جالب است که در شاهد اخیر نیز ضبط «باژگونه» در نسخۀ G به «با شکوفه» تغییر یافته است. «اگر خواهند تا انار ملیسی گردد، شاخ انار را سر فرو باید گرفت و در زیر خاک باید کرد به وقت بهار و رها باید کرد تا آن وقت که بگیرد و بیخ زند، آنگه بن آن شاخ بباید برید تا سر در زیر باشد و بن بر زبر، آنگه چون انار آرد ملیسی باشد» (جمالی یزدی، 1386: 109). «آنچه قلم کاشته شود در آخر حوت از بارخانه شکسته سرنگون کارند که بهتر میگیرد و بار بسیار آورد» (ابونصری هروی، 1356: 177). «اگر در وقت نشاندن این درخت (انار) گرداگرد نهال آن در حفره سنگ بچینند یا پیاز عنصل در بیخ آن درخت بنشانند یا آن درخت را سرنگون بنشانند چنانچه فروع شاخ در حفره بود انار آن شقّ نشود» (عبدالعلی بیرجندی، 1387: 64). در کتاب آثار و احیاء از خمیده کاشتن شاخ انار سخن به میان آمده است: «بهترین آن بود که یک نیمۀ آن در گود خوابانند و مانند کمانه بنشانند» (رشیدالدین فضل‌الله همدانی، 1368: 11).

2ـ12 «اگر خواهی که ترب بزرگ آید بر آن اندازه که ترا باید چوبی در زمین نشان و بیرون آر و کاه در آنجا کن آنگاه تخم ترب با سرگین بر زبرش بکار که چندانکه بچوب کو کرده باشی ترب بدان اندازه بیاید» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 229‑230).

سه نسخۀ O، M و D «کو» ضبط کرده‌اند و در نسخۀ G «که» آمده است. ضبط «کو» معنای روشنی ندارد و باید آن را تحریف «گو» به معنی گودال دانست. گو در معنی چاله‌ای که برای کاشت نباتات در اندازه‌های مختلف حفر می‌شد، به‌کرّات در آثار و احیاء به کار رفته است (رشیدالدین فضل‌الله همدانی، 1368: 13، 17، 25، 29، 70). «اگر کسی خواهد که بن چغندر بغایت بزرگ شود گوی بزرگ بکند و از ریگ و سرگین گاو با هم آمیخته پر کند و بر روی آن تخم چغندر بکارد. چون بروید شاخ آن تخم‌ها همه یکی شود و بیخ‌های آن به هم متصل گردد و یکی شود و بزرگ گردد تا آن گو پر شود و گزر و ترب و شلغم نیز چنین توان کرد» (همان: 198).

2ـ13 «اگر بروز هرمزد از ماه آذر تبری بدست گیری و بنزدیک درخت آئی و گوئی هان اگر بر بیفشانی ترا بیفکنم، یا طوقی از سرب در بن درخت کنی یا میخها از چوب بلوط نزدیکش بزمین فرو بری این همه آنست که نهال ببالد و بنازد» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 246). ضبط واژۀ مشخص شده در نسخۀ M بدون نقطه است. در نسخۀ O: «بر بیارد» آمده است. «بنازد» را باید تصحیف «بیازد» دانست از مصدر یازیدن به معنی رشدکردن و بالیدن که دوبار دیگر در نزهت‌نامه به کار رفته است: «چون شاخ بیازد پیشتر از آنکه در بر آید در زیر خاک بپوش و بگذار تا دیگرباره سر برآرد و لختی بیازد» (همان: 228).

2ـ14 «طالیقون گرم کنند و در آب نهند مگس بر آن نشود و اگر از آن منقاشی سازند و موی بدو برکنند و جرب گردانند دیگر باره برنیاید» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 255).

«جرب» در عبارت فوق معنای روشنی ندارد. این ضبط در سه نسخۀ O، M و G آمده و باید آن را تصحیف «چرب» دانست؛ همانگونه که در دست‌نویس  Dآمده است. قدما با منقاشی از طالیقون موهای زائد به‌ویژه موهای خطرناک پلک را ریشه‌کن می‌کردند: «و یتّخذ منه منقاش لشعر الأجفان فلایعود» (ابوریحان بیرونی، 1370: 403). «ان المِنقاش المعمول منه إذا نُتف به الشعر الزائد فی أهداب الأجفان مَنَعَ عوده» (ابوریحان بیرونی، 1374: 435؛ نیز نک. انصاری شیرازی، 1371: 279). در عجائب المخلوقات جنس منقاش از خارصینی دانسته شده و به اندودن روغن بر جای موی تصریح شده است: «اگر از وی منقاشی سازند و موی را بدان برکنند و بدهنی موضع نتف را بمالند موی برنیاید سیما نتف مکرر شود» (زکریای قزوینی، 1340: 193).

2ـ15 «(زرنیخ) از چند گونه همی‌باشد یکی زرد ماده است و نرم و دیگر سرخ‌ترست و سخت» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 257).

ضبط «سرخ‌تر» را که بدون هیچ نسخه‌بدلی در متن آمده است، به قیاسِ «زردِ ماده» در بخش نخست، باید تصحیفِ «سرخِ نر» به شمار آورد. اعتقاد به نر و ماده بودن فلزات، سابقۀ کهنی دارد؛ در بندهشن خماهن گوهرِ الماس نر دانسته شده است: «نخست آسمان را آفرید... و از خماهن که گوهر الماس نر است، سر او به‌روشنی بیکران پیوست» (فرنبغ‌دادگی، 1390: 39‑40). «والحدید معدنه ینقسم صنفین: أحداهما لیّن یسمی النرماهن و یلقّب بالاُنوثه لخَوَرِهِ. والاخر صلب یسمی الشابرقان و یلقّب بالذکوره لصرامته» (ابوریحان بیرونی، 1374: 404). در نزهت‌نامه، مغنیسیا به دو جنس نر و ماده تقسیم شده است: «یکی به لون خاکستر سیاه است و اندرو چشم‌ها همی‌تابد و این ماده است و پاره‌ای دیگر هست از آن سخت‌تر و آن حدیدی است و نرست» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 268). عین همین باور درباب شادنه هم آمده است: «از او دو گونه است یکی نر و یکی ماده» (همان).

2ـ16 «بلور جنسی است از آبگینه الا آنکه در معدن خویش بیالوده است و به هم آمده» (همان: 264). ضبط «بیالوده» که بدون هیچ نسخه‌بدلی در متن آمده، تصحیف «بپالوده» است. به باور قدما بلور در معدن خویش پالوده و منجمد شده است و گداختن آن به آتش ممکن نیست: «ان البلور صنف من الزجاج یصاب فی معدنه مجتمع الجسم» (ابوریحان بیرونی، 1374: 296). «بلور در معدن خویش مجتمع شده» (جوهری نیشابوری، 1383: 210). «گمان جماعتی آن است که بلور به آتش بگدازد چنانکه آبگینه و از آن انواع اوانی سازند و آن ظنّی است خطا و ممکن نیست» (همان). پاره‌های بلور را بدون هیچ تصرفی به شهر می‌آوردند و استادان حکاک با توجه به اندازه و شکل قطعۀ بلور، از آن ظروف و آلات دیگر می‌ساختند (همان: 211).

2ـ17 «چهار جزو گوگرد زرد بگداز و یک جزو توتیای ساده بر او فکن و بردار و بر صلایه نه و با یک جزو نوشادر و سه جزو نمک اندر آنی سحق کن... این اکسیریست که یک‌درم از آن بر ده درم مس پاکیزه نهی رنگی آید نیکو» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 274).

بنابر آنچه در متن آمده، مصحح پنداشته است که مواد یادشده باید بلافاصله و در یک آن، سوده شود. تعبیر مشخص‌شده قید نیست؛ بلکه مضاف‌الیه است و آنچه ایشان «اندر آنی» خوانده «اندارنی» است. اندرانی نوعی نمک بوده که آن را نمک نیشابوری و نمک طبرزد هم خوانده‌اند: «انواعش بسیار است: ملح طعام و ملح اندرانی که به پارسی نمک نیشابوری و نمک طبرزد گویند» (یوسفی هروی، 1391: 161). این نوع نمک در صنعت اکسیر به کار می‌رفته است: «نوع دیگر باشد که آن را "نمک اندرانی" خوانند و آن جنس در علم صناعت اکسیر مستعمل دارند» (جوهری نیشابوری، 1383: 273). «بهترین او ملح اندرانی معدنی است» (حکیم مؤمن، 1390: 821). نمک اندرانی را افزایندۀ هوش و دافع بلغم و سودا می‌دانستند (ابن‌سینا، 1390، ج 2: 228).

2ـ18 «دیگر چند بناها که معروف و مشهورست بازگوئیم. بناتجنبار گرگانست که بر سر کوه علی‌آباد از ناحیه سیاوشک و تا ایسکون دیواری کشیده‌اند از خشت پخته» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 312). ضبط واژۀ نخست در نسخه‌های G و B مطابق متن است. نسخۀ M  بناء نحتیار و نسخۀ O بناء نحتیار (بدون نقطه در واژۀ نخست و حرف اوّل واژۀ دوم) آورده‌اند. ضبط متن درست است؛ اما چون ترکیب اضافی است باید در میانۀ دو جزو، همانطور که در نسخه‌های O و B دیده می‌شود، علامت میانجی افزوده شود و «بناء تجنبار/ بنای تجنبار» نگاشته شود. تجنبار دیوار معروفی در گرگان بوده (نک. بکران، 1342: 82) که به دستور انوشیروان ساخته شده است (فردوسی، 1388، د 7: 113). ضبط واژۀ دوم در نسخه‌ها چنین است: G: السلون؛ M: ابسکون (بدون نقطۀ حرف دوم واژۀ)؛ O: ایسکون. صورت‌های یادشده تصحیف و تحریف «آبسکون» است که در نسخۀ B آمده و جزیره و بندرگاهی مهم در خلیج گرگان بوده است (ابن‌اسفندیار، 1366: 128، 266، 284).

2ـ19 «دیگر شادروان شوشتر از همه عظیم‌تر و جوئی که از سنگ کنده‌اند و آب سوی اهواز و یرقان رانده‌اند» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 315).

«یرقان» ضبط دست‌نویس‌های M و G است. نسخۀ O «بربان» نگاشته است. بربان و یرقان صورت دگرگون‌شدۀ «مسرقان» است که تنها در نسخۀ B ضبط شده است. مسرقان شهری بوده است در خوزستان: «غریب شهری است بخوزستان آن را مَسرُقان خوانند. آنجا نوعی خرما باشد. هر که رطب آن بخورد و بعد از آن آب این شهر بخورد به همه حال تب آید او را» (بکران، 1342: 75). همچنین دشت و رودی به نام مسرقان وجود داشته است (نک. ابن‌فقیه همدانی، 1302: 227؛ ابن‌خردادبه، 1371: 158). «در سراسر خوزستان سرزمینی آبادتر از مسرقان نیست» (ابن‌حوقل، 1366: 26؛ نیز نک. حدودالعالم، 1362: 138). «سرچشمۀ رود سوس از دینور باشد و این یک نیز به دجیل اهواز ریزد و مسرقان از دجیل بالای شادروان تستر جدا شده به دریای شرقی پیوندد» (همان: 163؛ نیز نک. ابن‌حوقل، 1366: 25). «رود مَسرُقان اندر خوزستان رودیست که از رود شوشتر بردارد و تا اهواز برود» (حدودالعالم، 1362: 46). «دو رود تِیَری و مسرقان در شهرهای خوزستان روان‌اند و به دریای فارس می‌ریزند» (انصاری دمشقی، 1382: 168).

2ـ20 «نام تقدم هر نوعی یک تن را بوده است... عدل نوشروان و ظلم سدوم و سخاوت حاتم طائی و خط بسرمقله و نقاشی مانی چین و شجاعت رستم زال» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 319). حیرت‌آور است که مصحح محترم صورت درست نام مشخص‌شده را درنیافته است. «بسرمقله» که در دو نسخۀ M و G آمده است، صورتی از «پسرِ مقله» است که در نسخۀ O ذکر شده است. منظور از پسرِ مقله، ابن‌مقله از رجال معروف در تاریخ تمدن اسلامی و از سرآمدان خط‌نویسی است: «در بغداد علی بن مقلۀ وزیر پدید آمد و رایت خط را برافراشت» (ابن‌خلدون، 1337، ج 2: 844؛ نیز نک. ابن‌ندیم، 1381: 15).

2ـ21 «طوس فروماند و گفت فرزندان شاه با خسرو کشتی گیرند. هرکه او را بیفکند پادشاهی او راست... خسرو گفت اگرچه واجب نمی‌کند با عمّ خویش کشتی‌گرفتن لیکن بفرمان شاه است. آنگاه برهنه شدند و دو را بیفکند. چون بسیّم رسید کیکاووس گفت خسرو مانده شده است این دیگر تا فردا افکنید. خسرو گفت هر روز برهنه نشایدبودن و نیکو نباشد. اگر ناگزیرست این نیز کفایت کرده شود. فرامرز را که کهتر فرزندان بود هم بیفکند» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 328). ضبط «فرامرز» در نسخۀ O آمده است. نسخۀ M «فربیرز» دارد که تصحیف «فریبرز» است و در دست‌نویس G به‌صورت «فری برز» آمده است. بدون تردید ضبط «فرامرز» نتیجۀ سهو کاتب نسخۀ O است که مصحح آن را در متن قرار داده است. بخشی از نزهت‌نامۀ علائی شامل گزارش رویدادهای اساطیری و حماسی ایران است. مؤلف در این بخش، بازگشت کیخسرو به ایران و نقش گیو در این امر را بازگو کرده است. مطابق ضبط مصحح، وقتی کیخسرو به ایران می‌رسد، بخشی از درباریان به سرکردگی طوس که هواخواه فریبرز (فرزند دیگر کیکاووس) هستند، احساس خطر می‌کنند. بحث بالا می‌گیرد و طوس پیشنهاد می‌دهد سزاوار تخت شاهی در مسابقۀ کشتی مشخص شود. کیخسرو دو تن از فرزندان شاه را شکست می‌دهد. کیکاووس پیشنهاد می‌دهد کشتی سوم به روز دیگر موکول شود؛ اما کیخسرو نمی‌پذیرد و در حال خستگی فرامرز فرزند شاه و عموی خود را هم شکست می‌دهد.

رقیب کیخسرو برای رسیدن به تاج و تخت، در تمام منابع فریبرز است و هرگز نامی از فرامرز در میان نیست. مطابق گزارش فردوسی، طوس زرینه‌کفش با کیخسرو سر ناسازگاری دارد و گودرز پیامی تند به او می‌فرستد؛ اما طوس بر سزاواری فریبرز، فرزند کیکاووس پای می‌فشرد (فردوسی، 1388، د 2: 456‑458). گودرز و گیو برای پرهیز از جنگ نزد کیکاووس می‌روند. طوس تخت و تاج را سزاوار فریبرز و گودرز آن را شایستۀ کیخسرو، نوۀ شاه می‌داند. کیکاووس می‌گوید هرکدام دز بهمن را بگیرد وارث تاج و تخت خواهد شد. فریبرز شکست می‌خورد و کیخسرو به فرّ ایزدی دژ را می‌گشاید (همان: 460‑468). «میان گودرز و طوس سخن رفت که طوس پادشاهی فریبرز را خواست ـ پسر کاوس ـ چون دز بهمن کیخسرو توانست ستدن قرار بر وی افتاد» (مجمل ‌التواریخ و القصص، 1318: 47). در فرامرزنامۀ بزرگ هم هرگز فرامرز با کیخسرو کشتی نمی‌گیرد. در منبع اخیر، فریبرز در زمرۀ بزرگان دربار کیخسرو است (فرامرزنامۀ بزرگ، 1394: 6 و 8). کیخسرو، فرامرز را با سپاهی بزرگ مأمور فتح نواحی شرقی زابلستان یعنی قنوج و کشمیر می‌کند (همان: 7‑11).

2ـ22 «اگر پیش من (افراسیاب) آئی درجت و منزلت تو بیفزایم و خراسان جملت تا نیشابور ترا دهم، باید که استران و چهارپایان را بازفرستی و خواسته همچنین آنچه ببرده‌ای و الّا از حصار بیرون آی تا با هم بزنیم» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 335). «استران» ضبط نسخۀ G است. دست‌نویس‌های O و M «اسیران» ضبط کرده‌اند که بدون تردید ضبط درست همین است. متن بالا پیام افراسیاب به آغش وهادان داماد طوس است که همراه گستهم به فرمان کیخسرو به مصاف شیده و کرسیوز در بخارا و سمرقند رفته بودند. آنها دشمن را شکست می‌دهند. افرسیاب درپی جبران این شکست به آغش ‌وهادان پیام مذکور را ارسال می‌کند و سه چیز را از او می‌خواهد؛ بازگرداندن اسیران و چهارپایان و اموال به غنیمت گرفته‌شده (همان: 334‑335). آغش وهادان در جواب او می‌نویسد: «من ندانستم که افراسیاب بدین نادانی است... آنرا که اسیر کردم و سوی ایرانشهر فرستادم... چگونه باز آرم» (همان: 336).

2ـ23 «مژۀ برگشته دلیلست بر بدی اندر دل و خیانت و غدر. چشم تیرۀ بزرگ سرخ دلیلست بر ریا و بی‌شرمی» (همان، 1362: 409).

«ریا»، ضبط دست‌نویس O است که آن را باید تصحیف «زنا» دانست که در نسخۀ M آمده است. در علم فراست شکل، رنگ و اندازۀ چشم را دلیلِ برخی صفات می‌دانستند؛ ازجمله چشم سیاه درشت نشانۀ بی‌شرمی و زناکاری پنداشته می‌شد: «(چشم) تیره و بزرگ بر بی‌شرمی و زنا» (دنیسری، 1350: 168). «چشم که از هر سو نگرد... دلیلست بر مشعوف‌بودن خداوندش بشهوت و لذّت و زنا کردن» (شهمردان بن ابی‌الخیر، 1362: 409). «چشم ازرق بی‌حرکت... حکم کن بر... ضعف ایمان و زنا» (همان). «جنبنده بدان مانند که خاشاک درافتاده است دلیل کند بر... زنا و غنا» (همان). «هرگاه چون در چشم نقطه‌ها بینی... دلیلست بر بدی بسیار و بازی‌کردن و زنا» (همان: 409‑410).

2ـ24 «یکی گفت چنان دیدم که خایۀ پخته را پوست باز می‌کنم... تعبیر کردند که گورشکافست... دیگر یکی پسر شیرین را گفت در خواب دیدم که ماه در میان ثریا رفت و گفت پسر شیرین را آگاه کن و خبر ده گفت عمر پسر شیرین هفت روز ماندست و همچنان بود... دیگر یکی در ماه رمضان از پسر شیرین پرسید... (همان: 503‑504). ضبط «پسر شیرین» در هر چهار عبارت از نسخۀ G انتخاب شده است. «پسر شیرین» تصحیف «پسر سیرین» است که در دست‌نویس‌های O و B آمده است. منظور از پسر سیرین، ابوبکر محمد بن سیرین معبر معروف جهان اسلام است؛ «محمد بن سیرین... از مشهورترین عالمان این دانش (دانش تعبیر خواب) به شمار می‌رفته و قوانینی از این علم را از وی گرفته و تدوین کرده‌اند و مردم تا این عصر آن قوانین را نسل در نسل برای ما نقل کرده‌اند» (ابن‌خلدون، 1337، ج 2: 1006). در برخی منابع فارسی به‌جای «ابن‌سیرین»، «پسر سیرین» به کار رفته است (برای نمونه نک. خوابگزاری، 1385: 80، 81، 82، 88، 89، 90 و...).

3ـ نتیجهگیری

نزهت‌نامۀ علایی اثر شهمردان بن ابی‌الخیر یکی از مهم‌ترین دایرة‌المعارف‌های کهن در تاریخ ادبیات ایران است که در اواخر سدۀ پنجم هجری نگاشته شده است. این اثر ترجمه و نگارش کتاب دیگری از خود مؤلف به نام البدایع است که با افزود و کاست برخی مطالب به فارسی برگردانده شده است. این متن همانند آثار علمی سدۀ چهارم و پنجم هجری به زبانی ساده و روان و خالی از حشو و زواید نوشته شده است و از جنبۀ تاریخ زبان فارسی و اشتمال بر لغات و ترکیبات و ساختارهای اصیل نحوی در کمال اهمیت است. نزهت‌نامۀ علائی بنابر سرشت دایرة‌المعارفی خود متنی چنددانشی است و بر دانش‌ها و موضوعاتی مانند حیوان‌شناسی، پرنده‌شناسی، حشره‌شناسی، کشاورزی، کانی‌شناسی، ستاره‌شناسی، ریاضیات، منطق، هندسه، طلسم، طب، فراست، آثار علوی، تعبیر خواب، دانش عطرسازی، زرق و شعبده و اموری از این دست مشتمل است. از آنجایی که این متن برای استفادۀ عموم مردم نگاشته شده و مؤلف درپی بیان عجایب و غرایب بوده، بسیار با فرهنگ عامه درآمیخته است و از این رهگذر آیین‌ها و باورهای کهن بسیاری در آن حفظ شده است؛ بنابراین تصحیح انتقادی این متن مستلزم شرایط و ضوابط ویژه‌ای است که با وجود تلاش‌های صورت‌گرفته، تاکنون محقق نشده است. مصحح محترم با وجود دسترسی به برخی از بهترین دست‌نویس‌ها، به‌سبب نداشتن روش و معیاری مناسب در تصحیح، دچار لغزش‌های بسیار شده است و بدون هیچ دلیلی گاه ضبط اصیل برخی نسخه‌ها را وانهاده و ضبط‌های نادرستی را به متن برده است. علاوه‌بر نداشتن روش و معیار روشن در تصحیح متن، بی‌توجهی به ابعاد و زوایای معنایی باعث شده است تا ضبط‌های اشتباه در متن قرار گیرد. برخی از کاستی‌های متن نزهت‌نامۀ علائی ناشی از بی‌توجهی به دانش حیوان‌شناسی و باورهای مرتبط با آن است؛ مثلاً بی‌اطلاعی از بیماری‌های اسب، شکار کفتار، عادات نکوهیدۀ کفتار، خاصیت سم اسب در درمان علت خنازیر، خواص جند بیدستر و فایدۀ سم خر در بهبود صرع سبب شده است که ضبط‌های ناصوابی در متن قرار گیرد. نداشتن آگاهی از آیین‌های کشاورزی همانند باژگونه‌کاشتن قلمۀ انار و شیوۀ خاص کاشت ترب سبب برخی لغزش‌ها در تصحیح متن است. بی‌توجهی به برخی اشارات کانی‌شناختی همانند تقسیم برخی کانی‌ها به نر و ماده، پالودگی طبیعی بلور در معدن و وجود نوعی نمک به نام نمک اندرانی، زمینۀ دیگر لغزش مصحح و برگزیدن ضبط‌های نادرست است. برخی نام‌های جغرافیایی همانند اُبَله و مسرقان به ایله و یرقان تبدیل شده است. حتی اعلام نیز دچار تحریف و تصحیف شده است. این پژوهش افزون‌بر تصحیح و توضیح بیست و چهار موضع مبهم از متن نزهتنامۀ علائی به‌روشنی نشان می‌دهد که برای رسیدن به ضبط اصیل، افزون‌بر دقت و تأمّل در نسخه‌ها، دانش زمینه‌ای در شناخت موضوعات متنوع کتاب و رجوع به منابع مقتضی بسیار ضروری است.

  1. ابن‌اسفندیار، بهاءالدین محمد (1366). تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران: پدیده خاور.
  2. ابن‌حوقل (1366). سفرنامۀ ابن‌حوقل (ایران در صورهالأرض)، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران: امیرکبیر.
  3. ابن‌خردادبه (1371). مسالک و ممالک، ترجمۀ سعید خاکرند، با مقدمۀ آندره میکل، تهران: مؤسسۀ مطالعات و انتشارات میراث ملل و مؤسسۀ فرهنگی حنفاء.
  4. ابن‌خلدون، عبدالرحمن (1337). مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
  5. ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (1390). قانون، ترجمۀ عبدالرحمن شرفکندی (هژار)، تهران: سروش.
  6. ابن‌فقیه همدانی، ابی‌بکر احمد بن محمد (1302). مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن: بریل.
  7. ابن‌ندیم، محمد بن اسحق (1381). الفهرست، ترجمۀ محمدرضا تجدد، تهران: اساطیر.
  8. ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (1374). الجماهر فی ‌الجواهر، تحقیق یوسف هادی، تهران: میراث مکتوب و علمی و فرهنگی.
  9. ــــــــــــــــــــــــــــــ (1370). الصیدنه، تصحیح عباس زریاب‌خویی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
  10. ابونصری هروی، قاسم بن یوسف (1356). ارشادالزراعه، به اهتمام محمد مشیری، تهران: امیرکبیر.
  11. اسدی طوسی، ابونصر علی بن احمد (1354). گرشاسب‌نامه، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: طهوری.
  12. انصاری دمشقی، شمس‌الدین محمد بن ابی‌طالب (1382). نخبه‌الدّهر فی عجائب البرّ و البحر، ترجمۀ سیّد حمید طبیبیان، تهران: اساطیر.
  13. انصاری شیرازی، علی بن حسن (1371). اختیارات بدیعی، تصحیح محمدتقی میر، تهران: شرکت دارویی پخش رازی.
  14. بکران، محمد بن نجیب (1342). جهان‌نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران: کتابخانۀ ابن‌سینا.
  15. بهار، محمدتقی (1386). سبک‌شناسی، جلد دوم، تهران: زوّار.
  16. بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1388). تاریخ بیهقی، تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، تهران: سخن.
  17. تبریزی، محمدتقی بن محمد (1394). خواص ‌الحیوان، به کوشش میرهاشم محدث و یوسف بیگ‌باباپور، تهران: سفیر اردهال.
  18. تبریزی، محمدحسین بن خلف (1342). برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، تهران: کتابفروشی ابن‌سینا.
  19. جاحظ، ابوعثمان عمر بن بحر (1362 ق/ 1943 م). الحیوان، الجزء الخامس، تحقیق و شرح عبدالسّلام هارون، مصر: مطبعه المصطفی البابی.
  20. ــــــــــــــــــــــــــــــ (1386 ق/ 1967 م). الحیوان، الجزء السادس، تحقیق و شرح عبدالسّلام هارون، مصر: مطبعه المصطفی البابی.
  21. جرجانی، اسمعیل بن حسن (1388). الاَغراض الطبیّه و المباحث العلائیّه، تصحیح حسن تاج‌بخش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
  22. جمالی یزدی، ابوبکر مطهر (1386). فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر.
  23. جوهری نیشابوری، محمد بن ابی‌البرکات (1383). جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و با همکاری محمد رسول دریاگشت، تهران: میراث مکتوب.
  24. جهان‌پور، فرهنگ (1363). «نزهت‌نامۀ علائی اثر شهمردان بن ابی‌الخیر رازی (1)»، ایران‌نامه، شمارۀ 8، 575‑594.
  25. حبیش تفلیسی، کمال‌الدین ابوالفضل (1390). بیان الطّب، تصحیح سیّد حسین رضوی برقعی، تهران: نشر نی.
  26. حدود العالم (1362). به کوشش منوچهر ستوده، تهران: کتابخانۀ طهوری.
  27. حکیم مؤمن (1390). تحفۀ حکیم مؤمن، با مقدمۀ میر سیّد احمد روضاتی، تهران: سنایی.
  28. خاقانی شروانی، افضل‌الدین بدیل (1378). دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادی، تهران: زوّار.
  29. خوابگزاری (1385). به کوشش ایرج افشار، تهران: المعی.
  30. دنیسری، شمس‌الدین محمد (1350). نوادر التبادر لتحفه البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
  31. دو فرس‌نامه (1363). به اهتمام علی سلطانی گرد فرامرزی، تهران: مؤسسۀ مطالعات دانشگاه مک‌گیل به همکاری دانشگاه تهران.
  32. دهخدا، علی‌اکبر (1377). لغت‌نامه، زیر نظر محمد معین و سیّد جعفر شهیدی، تهران: مؤسسۀ لغت‌نامه.
  33. ذبیحی، رحمان (1396). «باورها و آیین‌های عامیانۀ نباتی در نزهت‌نامۀ علائی»، دوماهنامۀ فرهنگ و ادبیات عامه، سال 5، شمارۀ 18، 29‑46.
  34. رشیدالدین فضل‌الله همدانی (1368). آثار و احیاء، به اهتمام منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران: مؤسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل با همکاری دانشگاه تهران.
  35. زکریای قزوینی، محمد بن محمود مکمونی (1340). عجایب‌المخلوقات و غرائب‌الموجودات، تصحیح نصرالله سبوحی، تهران: کتابخانه ناصرخسرو.
  36. سام‌خانیانی، معصومه؛ اخیانی، جمیله؛ اسلامی، محرم؛ محبتی، مهدی (1399) «ضرروت تصحیح دوبارۀ نزهت‌نامۀ علائی»، دوفصل‌نامۀ تاریخ ادبیات، دورۀ سیزدهم، شمارۀ 2، 171‑196.
  37. سجادی، ضیاءالدین (1374). فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی، تهران: زوّار.
  38. شهمردان بن ابی‌الخیر (1362). نزهت‌نامۀ علائی، تصحیح فرهنگ جهان‌پور، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
  39. صفا، ذبیح‌الله (1386). تاریخ ادبیّات در ایران، تهران: فردوس.
  40. عبدالعلی بیرجندی (1387). معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران: میراث مکتوب.
  41. عبدالهادی مراغی (1388). منافع‌الحیوان، به کوشش محمد روشن، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار.
  42. عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر (1375). قابوس‌نامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: علمی و فرهنگی.
  43. فرامرزنامۀ بزرگ (1394). به کوشش ماریولین فان زوتفِن و ابوالفضل خطیبی، تهران: سخن.
  44. فردوسی، ابوالقاسم (1388). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
  45. فرنبغ‌دادگی (1390). بندهشن، گزارنده: مهرداد بهار، تهران: توس.
  46. مایل هروی، نجیب (1369). نقد و تصحیح متون، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
  47. مجمل ‌التواریخ و القصص (1318). تصحیح ملک‌الشعراء بهار، تهران: کلالۀ خاور.
  48. مسعودی، علی بن حسین (1387). مروجالذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.
  49. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمة علینقی وزیری، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
  50. مقدسی، مطهّر بن طاهر (1374). آفرینش و تاریخ، ترجمة محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه.
  51. نخجوانی، محمد بن هندوشاه (1355/ 2535). صحاح‌الفرس، به اهتمام عبدالعلی طاعتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
  52. نصرالله منشی، ابوالمعالی (1386). ترجمۀ کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، [بی‌جا]: [بی‌نا].
  53. وسل، ژیوا (1368). دایرةالمعارف‌های فارسی، ترجمۀ محمدعلی امیرمعزی، تهران: طوس.
  54. یوسفی هروی، یوسف بن محمد (1391). ریاض الادویه، تصحیح سیّد محمد نظری، تهران: المعی.