نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
2 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
4 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
One of the prophetic biographers is Abdul Aziz, nicknamed Mohy Al-Hesari, who lived at the beginning of the ninth century and is not mentioned in any of the references. He is the author of the historical book Motamem al-siar fi Fazilateh Khair Albashar. The author, in addition to describing the outward and spiritual attributes of the Prophet, has accurately described the events of the beginning of Islam from the first year until the caliphate of Imam Ali. In this regard, the present study aims to investigate the biography of the Prophet in this work. In the introduction, Mohy Al-Hesari states that he wrote his work in twelve days, so the book is divided into twelve chapters. Each chapter contains an Arabic sermon and its Persian translation. A copy of this work is kept in Nour Othman Library No. 2854. The findings of the present study indicate that this work is important in terms of the subject matter as well as lexical features and lexical information. It is also an interpretive, historical, moral, and doctrinal work that has been cited in various sources along with their critiques. The antiquity of the work and its uniqueness have also added to its importance.
Introduction
The term Sira became popular with special meaning from the end of the first century and the beginning of the second century AH. Its main motive and purpose in the first stage were to compile the speech, behavior, and method that the Prophet (PBUH) had adopted in his life and mission (words, deeds, and narrations). Sira was introduced as a practical model for Muslims. Thus, the books of Sira were works and manuscripts that include the news related to the advent of Islam and the biography of the Prophet from birth to death, all its angles, and dimensions. In this sense, it can be said that any work that deals with one of the topics of the life of the Messenger of God is a kind of tradition, whether it covers the whole period of the Prophet's life or is dedicated to an aspect of his noble life.
Motamem al-siar fi Fazilateh Khair Albashar, written by Mohy Al-Hesari, in addition to describing the outward and spiritual attributes of the Prophet, has accurately described the events of the beginning of Islam from the first year until the caliphate of Imam Ali. The present study aims at introducing the work in the Prophetic tradition from the ninth century AH, introducing a rare and unique version, and examining the working method of its author. The valuable subject of this work and the neglect of correcting it as a unique version with remarkable antiquity, as well as the author's specific style in the structure and style of the work, are among the necessities of correcting and introducing Motamem al-siar.
Materials and Methods
The research method in this study is descriptive-analytical. After carefully reading the text of Motamem al-siar fi Fazilateh Khair Albashar, the data obtained from the content was described and analyzed.
Conclusion
This work has been compiled into twelve chapters starting from the beginning of the birth of the Prophet of Islam (PBUH), ending with his death, and mentioning the righteous caliphs. Mentioning in detail the historical events and the political and social behavior of the Prophet, including resurrection, ascension, migration to Medina, miracles, etc. from various sources and stating reasons and proofs for rejecting or confirming the details of these events are among the features of this work. The structure of each chapter is such that an eloquent sermon begins with the recitation of a verse from the Holy Qur'an, the interpretation of which is expressed by the commentators with the strongest and shortest explanations.
There are two types of evidence as to whether or not the text of the amendment is preaching or preaching writing. First, there are characteristics of Sira such as advice or asking the audience to pay attention to the words of the speaker and the prayers and supplications. The final part of each chapter is not seen in this tradition. The title of the work is another reason that this work cannot be considered a type of preaching writing. Also, expressing a lot of content in each section is beyond the patience of a Majles. Also, according to the handwriting, legibility, and the end of all sentences, it can be said that the person or persons addressed in the work did not write the text. Second, there is evidence such as bringing a verse at the beginning of each chapter, a few questions and answers in the text, one or two sections entitled ‘joke’, and also many testimonies to Persian and Arabic poems in the text. Although some of the features mentioned above have brought this work closer to the type of Sira writing, this work cannot be considered a type of preaching writhing.
کلیدواژهها [English]
معنای لغویِ ریشۀ «سیره» رفتن و سیر است (دهخدا، 1377: ذیل سیره). اصطلاح «سیره» نیز به معانی طریقه، سنّت، روش، خوی، شیمه، نوع سلوک، منش و خصایل اخلاقی، بینش و سبک، تفکّر، نوع معاشرت، آداب و طریقۀ زندگانی است (فیروزآبادی، 1415، ج 2: 119). معانی اصطلاحی با مفهوم لغوی ریشهای آن تناسب دارند؛ زیرا این مفاهیم و معانی از نوعی حرکت و سریان و جریان برخوردارند؛ یعنی عمل شخص بر طبق آن ساری و جاری است (ابنفارس، 1404، ج 3: 120).
اصطلاح سیره از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری قمری با مفهوم ویژه و خاصی متداول شد. انگیزه و هدف عمدۀ آن در مرحلۀ نخست، تدوین گفتار، رفتار و روشی بود که رسولالله (ص) در زندگی و دوران رسالت خود (قول، فعل و تقریر) در پیش گرفته بود و برای الگوی عملی مسلمانان معرفی میشد؛ بنابراین کتابهای سیره آثار و دستنوشتههایی را در بر میگرفت که اخبار ظهور اسلام و شرح زندگانی رسولالله (ص) از ولادت تا وفات، همة زوایا و ابعاد آن یا قسمتهایی را به نگارش درآورده بود؛ بنابراین میتوان گفت هر اثری که به یکی از موضوعات دورۀ حیات رسولالله (ص) میپردازد، نوعی سیره است؛ خواه این اثر همة دورۀ حیات رسولالله (ص) را در بر گیرد یا به یک موضوع از زندگی آن بزرگوار اختصاص داشته باشد.
یکی از آثاری که در زمینۀ سیرۀ نبوی در قرن نهم خلق شده است، متمّم السّیر فی فضیلة خیر البشر نام دارد که تنها یک نسخه از آن باقی مانده است. نویسندۀ آن، عبدالعزیز ملقّب به محیی الحصاری است. مؤلف در بخشی از متن یادآور شده است که اثر را در دوازده روز نوشته است: «در مدّت دوازده روز که از اول ماه ربیعالاوّل تا روز وفات آن حضرت» (محیی الحصاری، 844: 3 ر)؛ بنابراین آن را به دوازده مجلس تقسیم کرده است.
این پژوهش با اهدافی ازقبیل معرفی یک اثر در سیرۀ نبوی از قرن نهم هجری، معرفی یک نسخۀ نادر و منحصربهفرد، بررسی روش کار مؤلف متمّمالسّیر و نیز پاسخدادن به این پرسش که «آیا متن حاضر نوعی مجلسنویسی یا مجلسگویی است؟» تنظیم شده است. موضوع ارزشمند این اثر و غفلت از تصحیح آن در جایگاه نسخهای منحصربهفرد و با قدمتی تأملبرانگیز و نیز سبک خاص مؤلف در ساختار و سبک اثر، از ضرورتهای تصحیح و معرفی آن به شمار میرود.
برای آگاهی از اینکه آیا تاکنون بررسی خاصی دربارة این موضوع صورت گرفته و محصول آن بهشکل کتاب، رساله، مقاله یا پایاننامه منتشر شده است، پایگاههای اطلاعرسانی دانشگاهها و کتابخانهها جستوجو شد. نتیجة این جستوجو نشان داد که آثار فراوانی در زمینۀ سیرۀ نبوی خلق شده است؛ اما هیچ تحقیقی دربارۀ موضوع مقالۀ حاضر یعنی معرفی متمّمالسّیر و نویسندۀ آن انجام نشده است. مقالاتی با موضوع معرفی سیرۀ نبوی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
مرضیه راغبیان و زینب علیزاده (1391) در مقالۀ «معرفی نسخۀ روضة الأحباب فی سیرة النّبی و الآل ـ تألیف اوایل قرن دهم» به معرفی این اثر پرداختهاند.
معصومه ظفری (1391) در مقالۀ «معرفی اثری در سیرۀ نبوی و تاریخ اسلام» به معرفی یک سیره به زبان عربی از قرن ششم به نام المستقصی نگاشتۀ ابوالکرم عبدالسّلام محمد بن حسن بن علی الحجی الفردوسی الأندرسفانی پرداخته است.
غلامرضا سمیعی (1370) در مقالۀ «این قند پارسی؛ نظری به سیرت رسولالله ترجمه و انشای رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانی»، یکی از مشهورترین سیرههای نبوی را ازنظر زبانی بررسی کرده است.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (1381) در یکی از شمارههای خود گفتاری با عنوان «فهرست کتابهای سیره در کتابخانه تخصّصی تاریخ اسلام و ایران» دارد که نسخۀ معرفیشده در این مقاله، در آن معرفی نشده است.
مقالۀ دیگری که دربارۀ موضوع سیرۀ نبوی است، «اهداف و انگیزههای نگارش تاریخ و سیرۀ اهل بیت از آغاز تا پایان قرن نهم» نام دارد. در مقالۀ مذکور از چند اثر در حوزۀ سیرۀ نبوی نام برده شده است؛ اما از متمّمالسّیر ذکری نشده است.
روش تحقیق در این نوشتار توصیفی ـ تحلیلی است؛ یعنی پس از خواندن دقیق متن متمّمالسّیر، اطلاعاتی که از متن به دست آمده، توصیف و سپس به شرح و تحلیل آنها پرداخته شده است.
این نسخۀ منحصربهفرد به شمارۀ 2854 در کتابخانۀ نور عثمانیة استانبول نگهداری میشود. در هر برگ از نسخه بیست و یک سطر آمده و صفحات مُجَدوَل است. عنوانها شنگرف است. تاریخ کتابت نسخه سال هشتصد و چهل و چهار (844 ق.) است (محیی الحصاری، 844: 248 پ؛ رفاعی، 1371، ج 2: 188).
آغاز نسخه: «الحمدلله الذی انبت ریحان الرسالة المحمدیة فی کل الربیع علی حاقّه انهار بساتین الکمال و اطلع طلع النبوة الاحمدیة فی اکمام الکرام السرمدیة فی حدایق احداق العز و الجلال و اضیف اغصان الانسان و اثمر الشجرة الایمان بانزال غیث وجود من سما الیمن و سحاب الافضال...».
انجام نسخه: «تمام شد کتاب متمّم السیر فی فضیلة خیر البشر به تکلّم واپسترین خلایق و غریق در بحر عوائق و حریق در علایق: الفقیر الحقیر الأثیم الراجی ـ عفا الله الباری ـ محییالدّین ابوالمفاخر عبدالعزیز بن زین العابدین شیخ الإسلام مرتجی الهمم و وکیل عصاب الامم، الواصل الی الله الصّمد خواجه شیخ محمد بن (...) المتابعین علی ید سلطان الآفاق بالإستحقاق خواجه بهاءالدّین نقشبند ـ روح الله ارواحهم فی اعلی علیین در روز وفات سیّد الأوّلین و الآخرین در تاریخ متمّم السیر. و الله اعلم بالصواب. تمّت الکتاب بعون الملک المهیمن التّواب فی خامس عشرین ذی قعده سنۀ اربع و اربعین و ثمانمائه الهجریّه» (گ 249 ر).
شواهدی در متن بیانگر این است که کاتب نسخه همان مؤلف اثر است: «بیان کاتب ـ و آن حضرت در این حد به نه کس...» (گ 109 ر)؛ «امّا کاتب گوید که هیچ طبع موزون قبول این قول نکند که کلام نظم را پلید گردانند به نثر و الله اعلم» (گ 111 ر)؛ «ای دوست! مقام مقام فیض الهی است چون من به کتابت به این جای رسیدم دعا کردم تو نیز در قرائت دعا کنی که البته مقرون به اجابت خواهد بود: الهی به برکت این دو وجود پاک و به حرمت مذهب صحیح پاک راست و اعتقاد مستقیم کاتب که بر مصنّف طفیل همۀ عاصیان رحمت کنی و ختم کار وی را به خیر کنی که او را خلاص کنی از علایق ماسوای تو» (گ 148 پ).
نام این اثر در برگۀ آغازین «کتاب سیرالنّبی» قید شده؛ اما در متن یک بار در برگ «111 ر» عنوان «متمّم سیرالنّبی» و دو بار هم در انجامۀ نسخه (گ 249 ر) «تمام شد کتاب متمّم السیر فی فضیلة خیر البشر» و «متمّمالسیر» آمده است.
مؤلف در آغاز و انجام کتاب، خود را معرفی کرده است: «امّا بعد میگوید اقلّ عباد الله الباری عبدالعزیز الملقّب بمحیی الحصاری... که این فقیر را به نظر رسیده...» (گ 3 ر)؛ «محییالدین ابوالمفاخر عبدالعزیز بن زینالعابدین» (گ 249 ر).
مؤلف اهل سنت است. خود در بخشهایی از کتاب به این مسئله اشاره کرده است؛ شواهدی نشاندهندۀ سنّیبودن مؤلف عبارت است از:
ـ ذکرشدن مدخلهایی برای خلفای راشدین: «در ذکر اسلام امیرالمؤمنین و امام المتّقین ابیبکر صدّیق ـ رضی الله عنه».
ـ اشارهنشدن به وقایعی مانند مباهله، شأن نزول حدیث کسا، جریان جزئی و دقیق خروج خوارج و ماجرای غدیر. این مطلب نشان میدهد که نگارش این اثر متأثر از ویژگیهای روحی نویسنده و اوضاع مذهبی و فرهنگی زمان مؤلف است و بهنوعی میتوان گفت مؤلف در نوشتن اثرش گزینشی عمل کرده است؛ یعنی هرآنچه در منابع سیرۀ نبوی با مذهب و روحیۀ او سازگاری نداشته، در اثر خود نیاورده است.
ـ آمدن عبارت «صلّی الله علیه» (بدون «و آله») در جایجای متن.
با این حال مؤلف به حضرت علی (ع) اعتقاد ویژهای داشته است: «پس معنی سخن پدر من امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ـ رضی الله عنه ـ در شأن مادر مؤمنان عایشه» (گ 148 پ).
مذهب فقهی مؤلف: با توجه به قراین موجود در متن، گرایش مؤلف به مذهب شافعی غلبه دارد؛ زیرا مؤلف گاهی به فخر رازی ـ که مذهب شافعی دارد ـ و تفسیرش استناد کرده و همهجا او را امام نامیده است. از آن جمله است: «گفت: از پسر من سؤال کردند منکر و نکیر از خداوند. جواب گفت. بعده از نبی وی سؤال کردند، خاموش شد. من وی را تلقین کردم. و از اینجای بود حجّت امام شافعی بر تلقین اموات و جسد»
(گ 211 پ)؛ نیز در جایی نوشته است: «و از اینجای بود در مذهب امام شافعی که به دوازده نفر نماز جمعه توان گزارد» (گ 96 پ).
مذهب کلامی مؤلف: اعتقاد به معصومبودن انبیا از گناهان صغیره و کبیره، از اعتقادات پیروان اشعری است. مؤلف نیز در بخشی از متن به این موضوع اشاره کرده است: «اگر کسی سؤال کند که در آیت لفظ «ذنب» آمد؛ یعنی گناه و مذهب راست که انبیا بعد از وحی از صغایر و کبایر معصوماند؟ جواب ـ گفتهاند که ما را و تو را نرسد که اطلاق گناه بر ایشان کنیم؛ اما در آنکه خداوند چرا گناه را نسبت به رسول خود کرد خطای عظیم است» (گ 178 پ).
وی در جایی به مناسبت موضوع، نام اثر دیگرش را آورده است: «ما در اصول حدیث بیان کردهایم» (گ 7) و در ذکر معراج آن حضرت» نیز اظهار امیدواری میکند که بتواند کتاب دیگری تدوین کند؛ «وعّاظ در این باب کذب بسیار دارند؛ اما آنچه در احادیث صحیحه درباب معراج آمده، این بنده آن را در یکدگر درج کند و یک معراجنامه ترتیب کند» (گ 82 پ).
این اثر در دوازده مجلس تدوین شده است:
مجلس اول: «فی بیان ایجاد نوره»؛ مجلس دوم: «فی بیان ایجاد نوره من اصلاب طیّبات علی ارحام طاهرات»؛ مجلس سوم: «فی بیان بعثته و علامتها»؛ مجلس چهارم: «فی بیان الإستسقاء بوجوده»؛ مجلس پنجم: «فی بیان ذمّ ابولهب و زوجته لاجل الّذی علیه»؛ مجلس ششم: «فی بیان معراجه»؛ مجلس هفتم: «فی بیان هجرة الی المدینه»؛ مجلس هشتم: «فی بیان فریضة الصّوم علی امّته»؛ مجلس نهم: «فی بیان فریضة الحج علیه و علی امّة»؛ مجلس دهم: «فی بیان فتح المکة و بعض من معجزاته»؛ مجلس یازدهم: «فی بیان رغبت النّاس الی الإسلام»؛ مجلس آخر (دوازدهم): «فی بیان وفاته و ذکر خلفائه الرّاشدین من بعده».
مؤلف دربارۀ ساختار این اثر نوشته است: «و در اول هر مجلسی خطبهای به عبارتی بلیغ و بیانی بدیع به آیت که ما فی المجلس در وی بود و آنچه از اقوال مفسّران در آن آیت بود به عبارت اخصر گفته شد و در وی صد و هفت ذکر هر معجز در محلّ وی آورده شد» (گ 3 ر).
ساختار جزئی هر مجلس چنین است:
مؤلف کتاب را در دوازده روز نوشته و به همین سبب آن را به دوازده مجلس تقسیم کرده است؛ اما باید گفت این اثر نوع مجلسگویی یا مجلسنویسی نیست. مجلسنویسی یکی از گونههای نثر خطابی است که در نثر کهن سابقه دارد و در اصطلاح، آن مقدار وعظی است که در یک نشست (مجلس) ایراد میشود و به همین سبب هر فصل یا باب آن را مجلس مینامند (وفایی و دیگران، 1393: 43) و دربردارندة مطالب و توصیههای اخلاقی است. از ویژگیهای مجلسنویسی میتوان به خطابیبودن نثر، کاربرد شیوۀ گفتوگو، ترجمۀ آیات و احادیث، آوردن دعا و مناجات در جاهایی از سخن، استناد به داستان و حکایت و مثال و تمثیل در توضیح و تبیین مطلب، استناد به شعر، توصیف صحنهها و حالات بهشیوۀ داستاننویسان و استفاده از سجع اشاره کرد (رک. غلامرضایی، 1387: 156)؛ نیز گفتن لطایف هم در مجالس سابقه داشته است (پورجوادی، 1380: 7).
اثر حاضر در عنوان نام مجلس ندارد و موضوع آن سیرة نبوی است؛ آغاز و انجام هر مجلس با دعا و مناجات همراه نیست و محتوای برخی از مجالس با اطناب و تفصیل بیان شده است؛ بهطوری که از حوصلۀ مخاطبان در یک مجلس وعظ فراتر میرود و نثر خطابی ندارد و مشتمل بر پند و اندرز نیست. همچنین بنابه یکدستی متن و خط خوب و خوانا و پایانداشتن همۀ جملات، میتوان گفت شخص یا اشخاص مخاطب (حاضر در مجلس) متن را ننوشتهاند. البته دربارۀ موضوع اخیر میتوان این احتمال را داد که مؤلف، خودش، متن مجلسها را مینوشته است؛ بنابراین نمیتوان اثر را از نوع مجلسگویی به شمار آورد؛ اگرچه برخی سؤال و جوابهای بیانشده در متن و چند لطیفهای که در آن آمده، این اثر را به نوع مجلسنویسی نزدیک کرده است.
موضوعات مطرحشده در این اثر را میتوان در چند دسته تفسیر آیات، مبانی تعلیمی و اخلاقی و مباحث عقیدتی و کلامی تقسیمبندی کرد. گفتنی است مقدمۀ هر بحثی، تفسیر بخشی از آیات قرآن است. مباحث مطرحشده عبارت است از:
2ـ3ـ1 مباحث تفسیری
مؤلف در تفسیر آیۀ 35 سورۀ نور و برای تفسیر زجاج و چراغدان، روایتهایی را از بزرگان تصوف بیان کرده است؛ سپس در تفسیر آیات 217 تا 219 سورۀ شعرا، به منتقلشدن این نور از آغاز خلقت به پیشانی پیامبران الهی و سپردهشدن عهدنامهای به آنها پرداخته که در صندوقی قرار داشته است؛ همچنین در بخشی طولانی نام آنها را از آدم (ع) تا کعب آورده است. کعب پسر غالب بوده و این نور و عهدنامه را از او گرفته است و از زمان او این عهدنامه دیگر موجود نیست؛ ولی نور تا پیشانی عبدالله، پدر پیامبر (ص) منتقل شد؛ تا اینکه پیامبر به دنیا آمد و نور محو شد؛ سپس شجرۀ مادر عبدالله را بیان کرده است.
2ـ3ـ2 مباحث تاریخی
مؤلف در تفسیر آیۀ دوم سورۀ جمعه به شرح و تفصیل واقعۀ بعثت پرداخته است؛ در میانۀ فصل، تولّد و دوران کودکی پیامبر را آورده و مفصّل دربارۀ حلیمه و نسب او سخن گفته است. وی همچنین از برخی وقایع و رویدادهای مکه در زمان ایشان یاد کرده است که بخشی از آنها با معجزات پیامبر ارتباط یافتهاند. مؤلف پس از این در تفسیر سورۀ «مسد»، به ذکر اعمال بولهب و همسرش پرداخته است. او در آخرین فصل از این اثر، پس از بیان جزئیاتِ واقعۀ رحلت پیامبر به ذکر بسیار مختصرِ جانشینی آن حضرت و ترتیب تاریخی جانشینان ایشان پرداخته است؛ گفتنی است دربارۀ امام علی، بحث را بسیار مختصر بیان کرده است.
2ـ3ـ3 مباحث اخلاقی
مؤلف در تفسیر آیات 105 تا 107 سورۀ «انبیا» به بیان اخلاق و سجایای پیامبر در دوران کودکی پرداخته است.
2ـ3ـ4 مباحث عقیدتی
مؤلف واقعۀ معراج را ضمن تفسیر آیۀ اول سورۀ «إسرا» با جزئیات بسیار شرح کرده است. همچنین ایشان در میان روایت هجرت پیامبر به مدینه و سپس فتح مکه، دو فصل آورده است که آنها را به فریضۀ روزه و حج اختصاص داده است. یک بحث فرعی دیگر در این رساله، دربارۀ دلایل رغبت مردم به اسلام است.
نکتهای که درباب این اثر نباید مغفول مانَد، تأثّر نویسنده از ویژگیهای روحی و اعتقادی خود و اوضاع مذهبی و فرهنگی زمانهاش است. بدین معنی که وی در نقل وقایع و مطالب موجود در منابع سیرة نبوی، گزینشی عمل کرده و از بیان مطالب ناسازگار با مذهب و روحیۀ خود پرهیز کرده است. ازجملۀ اینها میتوان به ذکرنکردن وقایع مربوط به اهل بیت (ع) (بهویژه پنج تن) و ارتباط پیامبر (ص) و امام علی (ع) و بهویژه واقعۀ غدیر اشاره کرد. با اینحال، با وجود برخی از تناقضها و داستانهای شخصیِ ساختگی و مُحَرَّف، تصویری درست دربارۀ شیوۀ سلوک عملی پیامبر به دست داده است.
نویسنده علّت تألیف کتاب را شرایط آن زمان و اصرار اهل زمان و دعای خیر خوانندگان در حق او میداند و مینویسد: «هرچند فضایل و کمالات سید السّادات و منبع السّعادات از آن بیشتر است که به امداد مداد و بیان بنان آن را عیان بر صفحات امکان توان کرد... اما بنابر قدر امکان و ترغیب اهل زمان بندة بیبضاعت و این کمینة بیاستطاعت که از اوان عروج بر معراج نشو نماء ـ الی یومنا هذا متمسک باد ـ بال اقبال بی زوال آن حضرت ساخته بود و خود را بر فتراک عزّ مرافقت و موافقت سلف صالحین و خلف راسخین بسته بود... و چون نظر کردم درباب هریک از اکابر تصانیف فایقه و تألیف رایعه ثبت فرموده بودند... این فقیر را به نظر رسیده بود. خواست که از برای یادکردی مؤمنانش به دعای خیری بعد از وفات ازین کتب مذکوره و تفاسیری که ذکر آن در محلّ وی کرده آید» (گ 3 پ، 4 ر).
همچنین عبدالعزیز به چند کتاب در احوال حضرت محمد اشاره کرده است و هدف از تألیف این اثر را تفسیری بر این متون، بدون تعریض و تشنیعی بر صاحبان کتابها بیان میدارد (گ 3 ر). این کتابها عبارتاند از: عرف التعریف؛ خلاصة السیر؛ مولدکبیر؛ دلایلالنبوّة.
مؤلف یک بار در ابتدای اثر به زمان تألیف آن اشاره کرده است: «در ربیعالأوّل سنۀ احدی و عشرین و ثمانمائه بنابر مقتضی لکلّ جدید لذّة نوعروسی از عالم غیب بی نقصان و عیب به ظهور آورده شد» (گ 4 ر). این تاریخ برابر با هشتصد و بیست و یک (821 ق.)، یعنی اوایل قرن نهم است.
مؤلف همچنین میگوید تألیف اثر در دوازده روز انجام شده است: «در مدّت دوازده روز که از اول ماه ربیعالاول تا روز وفات آن حضرت» (گ 4 ر).
تاریخی که در انجام نسخه آمده است، ظاهراً تاریخ کتابت آن است: «تمّت الکتاب بعون الملک المهیمن التّواب فی خامس عشرین ذی قعده سنۀ اربع و اربعین و ثمانمائه الهجریّه» (گ 249 ر)؛ یعنی در بیستوپنجم ذیقعدۀ هشتصد و چهل و چهار (844 ق.)؛ بنابراین شاید کتاب در زمان مؤلف کتابت شده باشد. در این باره در بخش استنادات نیز سخن گفته شده است.
تصحیح و شناساندن نسخ خطیْ آشکارشدن بخشی از فرهنگ و هویّت علمی، تاریخی و اجتماعی هر ملتی است. این اثر نیز بهواسطة محتوای ارزشمند خود شایان تصحیح و معرفی است. تا اینجا به برخی از ویژگیهای آن اشاره شد. برای تکمیل مطالب، نکتههای دیگری بیان خواهد شد. بیان جزءبهجزء وقایع تاریخی از خلال منابع در دسترس مؤلف، همراه با نقد و ارزیابی آن منابع که بیانگر دید انتقادی نویسنده نسبتبه وقایع تاریخی است، بر ارزش و فایدۀ اثر افزوده است. بدین معنی که مؤلف طابق النعل بالنعل مطالب را نقل نکرده و با بررسی منابع مختلف نظر خود را دربارۀ درستی و نادرستی مطالب بیان کرده است. در ادامه در بخش «مؤلف و نقد منابع» به برخی از این نقد و ارزیابیها اشاره میشود.
همچنین این اثر دربردارندۀ بسیاری از نامهای خاص و بهویژه نام متون و رسایلی است که اثری از آنها باقی نمانده است. همچنین دارای فواید لغوی و واژهشناسی است؛ برای نمونه در وجه تسمیة «هاشم» آمده است: «او را هاشم از آن جهت گفتند که در سالی که او امیر و سیّد عرب بود قحطی عظیم در مکّه پیدا شد و او هر روز چند شتر ذبح کردی و در یکدیگر کردی و نیک محرابه پختی و نان را در جایهای چوبین شکستی و آن گوشت و روغن را بر بالای آن ریختی و اعراب را به آن مهمانی کردی و هشم در لغت شکست باشد و او بود که نان در آتش بشکست ازین جهت او را هاشم گفتند» (گ 33 ر). یا در جایی به نانی با نام «کلانک» اشاره میکند: «و نسطور راهب از برای آن حضرت توشه نهاد از نان کمک که در عجم آن را نان کلانک گویند» (گ 57 پ). «طرز تهیّۀ کلانک از این قرار است: گل گاوزبان وحشی... برگهای تازۀ گیاه را به همراه مقداری تره یا سیرک سرخ میکنند تا کمی طلایی شود. سبزی سرخشده را داخل چانة نان میریزند آنگاه آن را با وردنه پهن میکنند و به بدنۀ تنور میچسبانند تا پخته شود» (عسگری، 1393: 217). ارزشمندی دیگر اثر مربوطبه استنادات مؤلف است که در بخش استنادات دربارۀ آنها سخن گفته میشود.
عبدالعزیز در این اثر سخنانی از عالمان، نویسندگان و عارفان نقل کرده است. این افراد عبارتاند از:
ـ قطب: مؤلف از میان اشخاص بیش از همه از «قطب» یاد کرده است. وی در مقدمه دربارۀ او نوشته است: «بعضی از فواید غیبیّه در حین کتابت رسیده که آن را منسوب به قول قطب زمان داشته کتابتی نوشته شد» (گ 3 ر)؛ یعنی فوائد غیبیّه را که به او الهام میشده، از عنایات قطب زمان (احتمالاً بهاءالدین نقشبند) دانسته است؛ اما مواردی که در متن آمده است، نشان از آن دارد که منظور از «قطب» شخصی است که مؤلف از حضور او بهره میبرده است.
ـ فخر رازی: شخص دیگری که در این اثر چهار بار در مجالس چهارم، پنجم، هفتم و هشتم از او نقل قول شده، امام فخر رازی (544‑606 ق.) است که با عنوانهای امام، امام رازی و امام فخر رازی از او یاد شده است (رک. گ 61 پ، 69 پ، 99 ر، 127 پ).
ـ شیخِ ما: شخص دیگری که در این اثر به او ارجاع داده شده است، «شیخِ» عبدالعزیز است که چون فقط از او با عنوان «شیخ ما» یاد کرده است، هویّت او معلوم نشد: «حضرت شیخ ما گفت در تفسیر خود ما محمد را نمیدانیم و هیچ قرینه بعینه» (گ 152 ر).
ـ محدّثان و راویان صدر اسلام: گروه دیگری که مؤلف به آنها استناد کرده است، محدّثان و راویان صدر اسلام هستند که بیشک مؤلف از روی منابعی که در اختیار داشته، اخبار و روایات آنها را نقل کرده است. این افراد عبارتاند از: ابودردا (گ 16 ر)؛ ابنعبّاس (گ 40 پ)؛ ابوسعید خدری (گ 209 پ)؛ براء بن عازب (گ 217 پ)؛ ابوهریره (گ 217پ)؛ محمّد بخاری (گ 219 پ)؛ انس بن مالک (گ 220 پ)؛ میسره (گ 4 پ)؛ واقدی (گ 47 پ)؛ عبدالله بن مسعود (گ 62 پ).
ـ عالمان و دانشمندان اسلامی: گروه دیگری که مؤلف به آنها استناد کرده است، عالمان و دانشمندان اسلامی هستند که معمولاً مؤلف نام آنها را به همراه نام اثرشان آورده است. این گروه عبارتاند از: «شیخ سعد بن حموی در انصاب النبی» (گ 8 پ)؛ «شیخ المشایخ شیخ شهابالدین سهروردی در کتاب رشف» (گ 18 ر)؛ «محمّد اسحاق مورّخ» (گ 25 پ، 45 ر)؛ «عرف التعریف شیخ جزری» (گ 42 ر)؛ «عبدالرّحمن السّلمی» (گ 50 ر)؛ «صاحب کشّاف» (گ 61 پ، 68 پ، 69 ر)؛ «امام قشیری» (گ 69 پ، 92 ر)؛ «ثعلبی گوید در عرایس» (گ 83 پ)؛ «این بنده این حدیث را به خطّ شیخ محمّد غزنوی که او محدّث بود» (گ 91 ر)؛ «بخاری» (گ 86 پ، 97 ر، 189 پ)؛ «صحاح اللّغه» (گ 108 ر)؛ «اعلام زرندی» (گ 109 پ)؛ «صحاح» (گ 117 پ)؛ «ابنماجه و داری» (گ 130 پ)؛ «الدّلایل النّبوه» (گ 133 ر)؛ «شیخ طبری» (گ 140 پ)؛ «مسلم بن حجّاج نیشابوری در کتاب صحیح» (گ 183 ر)؛ شمایل ترمذی، المنتفی فی سیرت المصطفی که شاید مقصودِ مؤلف اثری به این نام از سعیدالدین محمّد بن مسعود الکازرونی متوفّی 758 ق. باشد (گ 3 ر)؛ دلائل النبوة (گ 3 ر) که شاید مقصود کتابی با نام دلائل النّبوة و معرفة اصحاب الشریعة از ابوبکر بیهقی (م. 458 ق.) باشد.
ـ گروه دیگر که مؤلف به آنها استناد کرده است، آثاری هستند که نام آنها آمده است، اما پدیدآورندگان آنها معلوم نیستند. این گروه عبارتاند از: مجتبی و مجینی (کذا!) که دربارۀ این کتاب اطلاعاتی به دست نیامد؛ خلاصة السّیر (کتابی به این نام از محمد خواجگی اصفهانی در سیرۀ شیخ صفی در دست است؛ ولی بهطور حتم مقصود مؤلف این اثر نیست)؛ مولد کبیر.
ـ گروه دیگری را که مؤلف به آنها استناد کرده است، میتوانیم منابع مبهم بنامیم؛ یعنی منابعی که مؤلف از آنها بهاجمال نام برده است: ارباب تفسیر و تاریخ؛ اهل رمز؛ اهل حدیث؛ ارباب یقین؛ ارباب اشارت و تأویل؛ ارباب علم و این طایفه.
مؤلف معمولاً چند روایت را برای یک مطلب آورده؛ ولی معمولاً نام منبع اصلی را ذکر نکرده است؛ مثلاً دربارۀ پرداخت پول زمین مسجد در مدینه چند روایت آمده است (رک. گ 110 ر)؛ «امّا باز اهل حدیث در زمان معراج خلاف کردهاند: بعضی گفتهاند...» (گ 82 ر)؛ «ائمّۀ حدیث در آن خلاف کردهاند که آن...» (گ 113 پ).
مؤلف در هجده جا، مطالب آمده در آثار گوناگون را رد کرده است؛ برای نمونه:
«در اینجای در صحیح بخاری تقدیم و تأخیر واقع شده که ابراهیم را در آسمان ششم ثابت میکنند و موسی را در هفتم و صحیح عکس قول وی است» (گ 87 پ و 88 ر).
«این بنده این حدیث را به خطّ شیخ محمّد غزنوی که او محدّث بود و هفت سال در عالم قطب الاقطاب بود یافته است و در آنجا لفظ کبریا و ملک نبود» (گ 91 ر)،
مؤلف گاهی نیز چند قول را آورده و بدون ردکردن آنها، جمعبندی کرده است: «جمع این قول آن بود» (گ 117 پ).
ـ گاهی نقدهای مؤلف از زبان دیگری است: «در تفاسیر امیر اصیلالدّین عبدالله الشّیرازی در این محل اشکال بیان کرده است» (گ 41 ر)؛ «کتاب مجتبی جواب گفته فی سیرت المصطفی» (گ 2 پ).
ـ نیز دربارۀ کاتبان و تصرّف در متون نوشته است: «بعضی جواب از این سهو گفته است که این غلط از ناسخ واقع شده است نه از محمّد اسماعیل. این جواب در کمال رکاکت است؛ زیراکه ما بعضی نسخ مییابیم به خطّ مصنّف و در وی نیز همچنین است» (گ 87 پ و 88 ر)؛ «این نیز فاسد بود؛ زیراکه ما نسخه مییابیم که بر مصنّف خواندهاند و هر سه شرط در آنجاست؛ امّا جواب حق آن است که این سهو از شیخ که مسلمه از وی روایت میکند واقع شده است غلط بر من و تو رواست» (گ 183 پ).
ـ مؤلف حتی برای روشنشدن موضوع بحث به حسابکردن و روزشماری وقایع پرداخته است: «اتّفاق اصحاب حدیث است که وفات آن حضرت روز دوشنبه دوازدهم ربیعالأول بود از سال یازدهم. و ما چندانک حساب میکنیم که روز عید آدینه باشد، روز دوازدهم دوشنبه نمیآمد؛ خواه آن ماه سی سی گیریم و خواه بیست بیست و خواه بعضی سی و بعضی بیست و نه» (گ 208 پ).
در جاهای بسیاری، نام اشخاص، مکانها و متون بهغلط درج شده است که ممکن است سهو کاتب باشد. برخی دیگر از اشتباهات چنین است:
مؤلف در متن هرجا معجزهای از پیامبر آورده، به این موضوع با عنوان «معجزه» اشاره کرده است. 107 معجزه ذکر شده که سبب بیان آنها از نظر مؤلف چنین است: «این معجز آخرین باشد از آن حضرت درین کتاب. بدین عدد که اکمل اعداد بود ختم معجزات آن حضرت درین کتاب کردیم؛ زیراکه نهایت عدد هفت باشد که العدد زوج أو فرد و اقلّ فرد سه است و یک عدد است و زوج که بعد از فرد واقع شده است چهار است پس هفت باشد. و باز عدد ده کامله است و چون ده در ده ضرب کرده شود، صد میشود و این اکمل اعداد باشد؛ ازین جهت نیز ختم معجزات کتاب را این عدد باشد» (گ 231 پ و 232 ر). مؤلف در مقدمۀ اثر نیز به 107 معجزه اشاره کرده است: «و در وی صد و هفت ذکر هر معجز در محلّ وی آورده شد» (گ 3 ر). با این حال مؤلف درمجموع صد و چهارده (114) معجزه ذکر کرده است. وی در بیان هر معجزه به شمارۀ آن اشاره کرده است؛ آخرین شمارة درجشده، صد و سیزده (113) است و آخرین معجزه را نیز بدون شماره و با گفتن اینکه «این معجز آخرین باشد از آن حضرت درین کتاب» (گ 232 ر) آورده است. بدین ترتیب او صد و چهارده (114) معجزه ذکر کرده است.
مؤلف برخی از حکایاتی را که در متون سیره وجود ندارد، به پیامبر نسبت داده و در این اثر نقل کرده است. این حکایات در متون ادبی نظیر منطقالطیر یا مثنوی معنوی دیده میشود؛ از آن جمله است «حکایت خیارآوردن یک غلام برای پیامبر و بهتنهایی خوردن آن حضرت خیار را و پس از رفتن غلام، بیانکردن علّت تعارفنکردن آن». این حکایت در منطقالطّیر و مصیبتنامه بهگونۀ دیگری از قول یک شاه و نوکرش روایت شده است (رک. عطار، 1338: 107 و همان، 1374: 135)؛ نیز دربارۀ لقمان هم حکایت مشابهی نقل شده است (رک. مولوی، 1377، د 2: 207). در هر سه حکایت، یک نوکر و زیردست برای مهتر خود خیار میآورد؛ اما آن مهتر خیارها را در حضور دیگران میخورد، بدون اینکه دیگران را به خوردن خیار بخواند. سپس صلهای برای قدردانیِ نوکر، به او میبخشد؛ پس از آن به حاضران یادآور میشود که خیارها تلخ بودند و از آنجا که نمیخواستم آورندۀ خیارها بر این موضوع واقف شود، خیارها را به شما تعارف نکردم.
مؤلفْ تفسیر «تبت یدا ابی لهب» را از قول زمخشری بیان کرده است (رک. گ 69 ر)؛ اما مطالب نقلشده در تفسیر زمخشری در ذیل این سوره موجود نیست (رک. زمخشری، 1407، ج 4: 815‑816).
مؤلف در هنگام سخن دربارۀ «خیر الماکرین» دو بار به سخنان فخر رازی استناد کرده است (رک. گ 99 پ و 100 ر). مراجعه به تفسیر فخر رازی نشان میدهد که ایشان دو بار در ذیل دو آیۀ 54 سورۀ آلعمران و آیۀ 30 سورۀ انفال دربارۀ «مکر» و «خیرالماکرین» سخن گفته است (رک. رازی، 1420، ج 8: 235‑236؛ همان، ج 15: 478‑479). مؤلف نیز دو بار به سخنان فخر رازی استناد کرده است: یک بار در ذیل عنوان «حقایق آیه» و یک بار نیز در ذکر وجوه تفسیری آیه. بخش اول (حقایق آیت) در سخنان رازی یافت نشد. بخش دوم نیز بخشی از سخنان فخر رازی در ذیل تفسیر آیۀ 35 سورۀ انفال است؛ بدین صورت که فخر رازی سه وجه برای این آیه آورده است؛ اما مؤلف دو وجه آورده است که فقط وجه اول مطابق نظریات فخر رازی است؛ وجه دوم هیچ مطابقتی با سخنان ذکرشده در بالا ندارد و از وجه سوم نیز خبری نیست.
«صاحب الدّلایلالنّبوه میآرد که آن حضرت گفت: که مثال برادر تو چون آن سخن است که حق ـ تعالی ـ در شأن وی گفت که «آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» (الأعراف: 175)» (گ 133 ر). متن در دلایلالنبوة نیامده است.
مؤلف گاهی یادآور شده است که در ادامه چند وجه از این موضوع بیان میشود؛ اما آنچه در ادامه آمده است، فقط یک یا دو وجه است. مثال: «ما با محمّد به کنار نیاییم ما را سه کار باید کرد: اول آنکه چون میدانیم که وی رسول بحق است...» (گ 161 ر) که فقط یک وجه بیان شده است؛ نیز در جایی میخوانیم: «دو جواب گفتهاند: اول آنکه باید که مؤمنان غرّه به غزو خود نشود بلکه دانند که ایشان را نیز در غزو تقصیرات هست» (گ 199 ر) که در اینجا نیز یک وجه آمده است.
در جاهای بسیاری، بین دو کلمه فضایی خالی مانده است که نشان میدهد کاتب آنجا را خالی گذاشته است تا بعداً بنویسد؛ اما ظاهراً فراموش کرده است. بیشتر این جاافتادگیها اسمهای اشخاص هستند؛ مثلاً در «31 ر»، «31 پ» نام همۀ زنان محو است؛ زیرا پیش از بخش سفید (محوشده) آمده است که «نام مادر او... است»؛ اما این نام ذکر نشده است.
نسخة منحصربهفرد از اثری به نام متمّمالسّیر به شمارۀ 2854 در کتابخانۀ نور عثمانیة استانبول نگهداری میشود. تاریخ کتابت آن، هشتصد و چهل و چهار (844 ق.) است و به لحاظ قدمت تأملبرانگیز است؛ ازینرو جای دارد که متن این اثر، تصحیح و در اختیار علاقهمندان قرار گیرد.
این اثر در دوازده مجلس تدوین شده است که از ابتدای میلاد پیامبر اسلام (ص) آغاز میشود و با وفات ایشان و ذکر خلفای راشدین پایان مییابد. ذکر جزءبهجزء وقایع تاریخی و سلوک سیاسی و اجتماعی پیامبر ـ مانند بعثت، معراج، هجرت به مدینه و معجزات و غیره ـ از منابع مختلف، همراه با بیان دلایل و براهینی بر ردّ یا تأیید جزئیات این وقایع، از ویژگیهای این اثر است. ساختار هر مجلس بهگونهای است که خطبهای بلیغ با ذکر آیهای از قران کریم آغاز میشود و تفسیر آن از سخنان مفسران با محکمترین و کوتاهترین توضیح بیان شده است.
نگارش این اثر متأثر از ویژگیهای روحی نویسنده و اوضاع مذهبی و فرهنگی زمان مؤلف است و بهنوعی میتوان گفت گزینشی عمل کرده؛ یعنی هرآنچه در منابع سیرۀ نبوی با مذهب و روحیۀ او سازگاری نداشته، در اثر خود نیاورده است. ازجملۀ اینها میتوان به ذکرنشدن وقایع مربوطبه اهل بیت (ع) (مخصوصاً پنج تن) و نیز ارتباط پیامبر (ص) و امام علی (ع) و بهویژه واقعۀ غدیر اشاره کرد. با وجود برخی از تناقضها و داستانهای شخصیِ ساختگی و محرّف، تصویری درست دربارۀ شیوۀ سلوک عملی پیامبر به دست داده است.
انگیزۀ مؤلف از نوشتن این اثر شخصی، عاطفی و اعتقادی بوده است و چون بهلحاظ علمی یا به سفارش رجل سیاسی آن را ننوشته، اثرش گمنام باقی مانده است.
دربارۀ اینکه آیا متن متممالسیر مجلسگویی یا مجلسنویسی هست یا نیست، دو دسته شاهد موجود است: اولین دسته از شواهد عبارتاند از اینکه ویژگیهای مجلسنویسی در این سیره دیده نمیشود؛ مانند پند و اندرز یا درخواست از مخاطبان برای توجه به سخنان گویندۀ خطابه و دعا و مناجات در بخش پایانی هر مجلس. عنوان اثر نیز گواه دیگری است بر اینکه این اثر را نمیتوان از نوع مجلسنویسی به شمار آورد؛ نیز بیان مطالب بسیار در هر بخش، فراتر از حوصلۀ یک مجلس است. همچنین بنابه یکدستی متن و خط خوب و خوانا و پایانداشتن همۀ جملات میتوان گفت شخص یا اشخاص مخاطب (حاضر در مجلس) متن را ننوشتهاند. البته دربارۀ موضوع اخیر میتوان این احتمال را داد که مؤلف، خود، متن مجلسها را مینوشته است. دومین دسته از شواهد عبارتاند از آوردن یک آیه در ابتدای هر فصل، چند سؤال و جواب در متن، یکی دو بخش با عنوان «لطیفه» و نیز استشهادات فراوان به اشعار فارسی و عربی در متن. اگرچه برخی ویژگیهایی که در بالا بدان اشاره شد، این اثر را به نوع مجلسنویسی نزدیک کرده است، این اثر را نمیتوان بهیقین از نوع مجلسگویی به شمار آورد.