نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران
3 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In this study, the biographies of two mystics from the first section (Junayd of Baghdad and Bayazid Bastami) and two mystics from the second section (Abu al-Hasan Kharaqani and Abu Sa'id Abu'l-Khayr) of the book Tazkirat al-Awliya are examined from a modal perspective. First, modality is analyzed in two categories: indicative and non-indicative. The total frequency of non-indicative moods in all four sections shows no significant difference. This difference can be analyzed in terms of the prose style of Sufism and the intentions of the speaker and author. In the next section, among the non-indicative moods, the frequencies of imperative, interrogative, and conditional moods are examined and compared. From this perspective, there are significant differences between the two mystics in the first section and the two mystics in the second section. Additionally, the two mystics in the first section show complete similarity in their use of different moods, while the two mystics in the second section, besides differing from the first section, also differ from each other, which can be analyzed from discourse and stylistic perspectives. From the viewpoint of power discourse, Abu Sa'id's section most prominently displays the power of the mystic, followed by the sections of Abu al-Hasan, Junayd, and Bayazid. From a stylistic perspective, the differences in modality and other examined elements indicate a distinct style between the first and second sections of the "Tazkirat", supporting the hypothesis that the second section might be a later addition.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
وجه و مقولۀ وجهیت از دستورنویسی فرنگی وارد فارسی شد. پژوهشگران، دستورنویسان و زبانشناسان تعاریف و دیدگاههای متعددی دربارۀ وجه ارائه دادهاند. لاینز معتقد است که وجهیت به نگرش و عقاید مردم دربارۀ گزارههای بیانشده و نیز به ادات اختیاری توصیفشده توسط آن گزارهها اشاره دارد (Lyons, 1977, p. 541 )نقلشده از( آقاگلزاده و عباسی، 1391، ص. 136). کوﺋرک وجهیت را قضاوت گوینده دربارۀ اعتبار و صحت گزارهها میداند (Quirk et al, 1985, p. 219) نقلشده از( آقاگلزاده و عباسی، 1391، ص. 136).
برخی وجه را مقولهای دستوری میدانند، بعضی معنایی و عدهای قائل به هر دو دیدگاه شدهاند (نک. فتوحی، 1398، ص. 285؛ فرشیدورد، 1392، ص. 346).
برخی در فعل بهدنبال وجه هستند و بعضی در جمله (نک. مظاهری و همکاران، 1383، ص. 95-100؛ کریمی دوستان و ایلخانیپور، 1391، ص. 78-80). با در نظر گرفتن نظرات دستورنویسان و زبانشناسان این نتیجه به دست آمده است که وجه را باید در جمله درنظر گرفت و در تعیین آن به عوامل وجهساز، ساخت فعل، معنا و ژرفساخت جمله توجه کرد (نک. ناصری مشهدی، 1398، ص. ۱۱-25).
«وجهیت بر همۀ ویژگیهای گفتمانیای دلالت دارد که به نگره گوینده/ نویسنده به ارزش درستی محتوای گزارهای گفته و درعینحال به رابطۀ وی با مخاطبش مربوط میشود» (فاولر،1390، ص. 30)؛ بنابراین، وجه میتواند از ساختارهای گفتمانمداری باشد که در تحلیل گفتمان به کار منتقد و تحلیلگر میآید.
همچنین، وجه میتواند یکی از مؤلفههای مهم در تشخیص سبک نویسنده باشد. کار سبکشناسی طبقهبندی و توصیف انتخابهای زبانشناختی است که نویسندگان و شاعران پیش روی خود دارند (سیدقاسم، 1396، ص. 24). فتوحی در کتاب سبکشناسی خود، برای نشاندادن بازتاب دیدگاه نویسنده در نحو به مسئلۀ وجهیت اشاره میکند و مینویسد: «وجه مقولهای است نحوی ـ معنایی که نظر و دیدگاه گوینده را در جمله نسبتبه موضوع سخنی که بیان میکند، نشان میدهد» (فتوحی، 1398، ص. 285).
پیشینۀ پژوهش
دربارۀ وجه جمله در متن تذکرةالاولیا پیش از این پژوهشی انجام نشده است. پیشینۀ این پژوهش از سه جهت بررسی میشود: اول، پژوهشهای پیرامون خود مقولۀ وجه و وجهیت؛ دوم، بررسی وجه در متون ادبی و سوم، پژوهشهای معطوف به تذکره و مقایسۀ بخش اول و دوم آن.
برای حالت اول، منابع زیر وجود دارد:
مظاهری و همکاران (1383) در مقالهای با عنوان «بررسی و تحلیل وجه التزامی در زبان فارسی» ضمن بیان دیدگاههای دستورنویسان در رابطه با وجه و بهویژه وجه التزامی سعی در نقد و تحلیل آن دیدگاهها دارند. همچنین، میکوشند حدود و ثغور وجه التزامی را مشخص کنند و تعریفی جامع و مانع از آن ارائه دهند.
کریمی دوستان و ایلخانیپور (1391) در مقالۀ «نظام وجهیت در زبان فارسی» وجه و وجهیت را از دیدگاه زبانشناسانه بررسی کرده و نکات مهمی ازجمله توجه به ژرفساخت و معنا در تعیین وجه جمله را یادآور شدهاند. همچنین، ثابت میکنند که وجه را باید در جمله درنظر گرفت و نه در فعل.
ناصری مشهدی (1398) در مقالۀ «نگاهی تازه به وجه فعل در زبان فارسی» میکوشد با مقایسۀ دیدگاههای دستورنویسان و زبانشناسان تقسیمبندی دقیقی از انواع وجه در زبان فارسی ارائه دهد.
از منظر دوم نیز در سالهای گذشته پژوهشگران کوشیدهاند وجه را در بعضی متون ادبی کهن و متأخر زبان فارسی تحلیل و بررسی و کارکردهای گفتمانی آن را تبیین کنند؛ برای مثال میتوان از پژوهشهای زیر نام برد:
سیدقاسم و نوحپیشه (1393) در مقالهای با عنوان «کارکرد گفتمانی وجه جمله در تاریخ بیهقی» پس از بسامدگیری وجوه پرسشی، امری، دعایی، شرطی و منادا از بخشهایی از تاریخ بیهقی، زینالاخبار و سلجوقنامه، تحلیلی گفتمانی از آنها ارائه کردهاند.
حجتیزاده (1396) در مقالۀ «وجه پنهان معنا و زبان پنهان واژهها، بررسی نقش یاریرسان دلالتهای ضمنی در تبیین اغراض ثانوی گزارههای پرسشی» برپایۀ معناشناسی زبانی و اغراض ثانوی گزارهها وجه پرسشی را بررسی کرده است. در بخشی از این پژوهش، بهکارگیری وجه پرسشی در قسمتی از گلستان سعدی با قصیدهای از پروین اعتصامی مقایسه و تحلیل شده است.
صفایی سنگری و قربانپور دلیوند (1397) در مقالهای با عنوان «بررسی کارکردهای گفتمانی وجه فعل در غزل پستمدرن» با بررسی وجه در چند غزل پستمدرن فارسی، کارکردهای گفتمانی وجه اخباری، التزامی و امری آنها را تبیین و تحلیل کردهاند.
هادی و همکاران (1399) در مقالۀ «کاربرد بلاغی وجه جمله در خسرو و شیرین نظامی» بسامد وجوه امری، پرسشی، ندایی و شرطی در بخشهای گوناگون خسرو و شیرین نظامی را گرفته و کارکردهای ادبی آنها تبیین کرده است.
از منظر سوم، پژوهشهای معطوف به تذکرةالاولیا و مقایسههای بخش اول و دوم این کتاب مطرح است؛ برای مثال:
نظری چروده و مشکین دایمهشی (1399) در مقالۀ «بررسی سبک شخصی دو بخش اصلی و افزودۀ تذکرةالاولیای عطار براساسِ روش تحلیل آماری کیوسام» کوشیدهاند با روش تحلیل آماری کیوسام یا جمع تصاعدی و با بررسی مؤلفههایی چون طول جملهها و واژههای نقشی متن دو بخش اصلی و افزودۀ تذکرةالاولیا را با یکدیگر مقایسه و این فرضیه را ثابت کنند که مؤلف بخش اول و دوم یکسان نیست.
روضاتیان (1390) در مقالۀ «ملحقات تذکرةالاولیا (بررسی و مقایسۀ بینامتنی بخش اول و دوم تذکرةالاولیا)» به مقایسۀ بینامتنی بین متن تذکره و متون پیش از آن پرداخته است و صورتهای گوناگونی از این مناسبات را با ذکر نمونههایی تحلیل کرده است و به این نتیجه رسیده است که عطار در شرح احوال و نقل اقوال شخصیتهای تذکره شیوۀ خاصی داشته است و این شیوه تنها در بخش نخست تذکره دیده میشود.
بهروزیفر (1392) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «شناسایی مؤلف متون کهن ادبی باتوجهبه ساختارهای نحوی موجود در آن؛ (مطالعۀ موردی: تذکرةالاولیا)» به روش آزمون آماری (che square) سعی در شناسایی مؤلف متون ازطریقِ ساختارهای نحوی دارد.
همتی (1393) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی و مقایسۀ سبکشناختی بخش اول و دوم تذکرهالاولیا» در نُه صفحه از این پایاننامه (43-51) با ذکر مثالهایی به توصیف بعضی مختصات نحوی تذکره پرداخته است.
روش تحقیق
ابتدا شرححال چهار عارف از بخش اول و دوم تذکرةالاولیا انتخاب شده است. از بخش اول شرححال جنید بغدادی و بایزید بسطامی و از بخش دوم شرححال ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر. مبنای انتخابها مؤلفههای زیر بوده است:
ساختار کلی این چهار بخش با یکدیگر شباهت دارد. هر چهار بخش با شرححال عارف آغاز میشود. حکایتهایی از دورههای مختلف زندگی او آورده میشود. سپس با نقلقولهایی از عارف ادامه پیدا میکند و در آخر با مرگ او و حکایتهایی دربارۀ مرگش پایان مییابد.
از نه نسخهای که بخش دوم در آن مکتوب است و شفیعی کدکنی در تصحیح تذکره از آنها استفاده کرده، ذکر ابوالحسن خرقانی در هر نه نسخه آمده است. ذکر ابوسعید ابوالخیر تنها در سه نسخه مکتوب است (نک. عطار، 1397، ص. هشتاد و شش)؛ بنابراین، از بخشهایی که ازنظرِ پشتوانۀ نسخ متفاوت است، دو بخش انتخاب شده است تا ویژگیها و اصالت آنها در قیاس با بخش اول سنجیده شود.
بخش مربوط به ابوالحسن و ابوسعید ازلحاظِ حجم، اصالت و زیبایی قابلقیاس با بخش اول تذکره است.[1]
بخشهای انتخابشده شامل 12933 جمله است: 5493 جمله از بخش اول و 7440 جمله از بخش دوم.
درواقع، دو بخش اول و دوم تذکره به چهار قسمت مربوط به هر عارف تقسیم شده است. ابتدا وجه جملهها در دو دستۀ کلی خبری و غیرخبری بررسی شده است. سپس از میان وجوه غیرخبری، وجههای امری، شرطی و پرسشی در هر چهار قسمت بهصورتِ جداگانه بسامدگیری، مقایسه و تحلیل شده است.
سؤالات پژوهش
چهار قسمت بررسیشده ازنظرِ وجه چه تفاوتها و شباهتهایی دارند؟
آیا میتوان قسمتی از بخش دوم تذکره را ازنظرِ کاربرد وجه، همسبک با بخش اول دانست؟
قسمت ذکر جنید بغدادی و بایزید بسطامی که از بخش اول هستند، ازنظرِ کاربرد وجه چقدر با یکدیگر شباهت دارند؟
آیا قسمتهای ذکر ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر ازنظرِ کاربرد وجه با یکدیگر شباهت دارند؟
بهطورکلی، علت تفاوتها و شباهتهای کاربرد وجه در چهار بخش مدنظر چیست؟
بحث
وجه جملههایی را که تصدق یا تکذب میشوند و از انجامگرفتن کاری یا وجود حالتی در گذشته، اکنون و آینده خبری میدهند وجه خبری میدانیم (نک. خانلری، 1386، ص. 29) و هرچه جز آن است، اعم از ندا، تمنا، شرط، پرسش، امر، دعا و… را غیرخبری به حساب میآوریم.
بسامد این وجوه در چهار بخش مدنظر بهشکلِ زیر است:
جدول (1): بسامد وجه خبری و غیرخبری در چهار قسمت بررسیشده
Table (1) The frequency of indicative and non-indicative mood was investigated in four parts
جملات غیرخبری |
جملات خبری |
مجموع جملات |
|
||
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
||
(24/23) |
724 |
(76/76) |
2391 |
3115 |
بایزید بسطامی |
(58/22) |
537 |
(42/77) |
1841 |
2378 |
جنید بغدادی |
(90/23) |
790 |
(10/76) |
2515 |
3305 |
ابوالحسن خرقانی |
(36/23) |
966 |
(64/76) |
3169 |
4135 |
ابوسعید ابوالخیر |
همانطورکه در جدول (1) مشخص است، بسامد وجه غیرخبری در چهار بخش بررسیشده بهطورِ میانگین 23درصد است که فراوانی این وجه را در کل تذکره نشان میدهد. این مسئله در قیاس با متون ادبی دیگر بهتر مشخص میشود. چنانکه بسامد وجوه غیرخبری در رمان کلیدر (یک متن روایی فارسی) 8/7درصد و بسامد آن در نمایشنامۀ مرگ یزدگرد (یک متن دراماتیک فارسی که باید بیشترین گفتوگو و بالطبع بیشترین تنوع وجه را داشته باشد) 66/29درصد است (نک. قلیپور هفشجانی و دبیرمقدم، 1401، ص. 259-263). یا در خسرو و شیرین نظامی که یک متن کلاسیک روایی و گفتوگومحور است، بسامد وجه غیرخبری 15/17 است (نک. هادی و دیگران، 1399، ص. 23 - 24).
این موضوع از چند جهت تحلیل میشود:
دیگر آنکه عارف برای بسیاری از مسایل ایدﺋولوژی و دیدگاه دارد و میخواهد آن را به مرید یا مخاطب القا کند. پس خواسته و ناخواسته از وجوه گوناگون برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند.
«در صیغههای خبری گوینده به رویدادن فعل یا وجود حالتی که از آن خبری دهد، یقین دارد و اسناد در آن قابل صدق و کذب است» (آقاگلزاده و عباسی، 1391، ص. 140). وجوه غیرخبری محتمل صدق و کذب نیست و این مسئله میتواند عارف را از بسیاری اتهامات و پرسشها در امان نگه دارد. شیخ تمایلی به بررسی صدق و کذب سخنش ندارد. شفیعیکدکنی در زبان شعر در نثر صوفیه مینویسد:
«بیشتر نمونههای درخشان شطح در ادب عرفان اسلامی، دارای ساختار انشایی است نه خبری. شاید همین داشتن ساختار انشایی سبب شده است که تحملپذیر شود و اگر ساختار خبری میداشت، مایۀ دردسر میشد، هم از آنگونه که «أنا الحق» حلاج با داشتن ساختار خبری مایۀ آن همه آشوب شد، ولی «سبحانی مااعظم شانی» بایزید چون ساختار انشایی داشت بهآرامی تحمل شد و هیچکس به آن اعتراض نکرد» (شفیعی کدکنی، 1392، ص. 439).
کاربرد ساختار غیرخبری، عارف را از بسیاری قضاوتها و مشکلات در امان میدارد. ساختار هنری و عاطفی کلام با بهکارگیری وجوه گوناگون غیرخبری تقویت میشود که اقناع مخاطب را در پی خواهد داشت.
چنانکه ملاحظه شد، بین متن بخش اول و دوم تذکره اشتراکات و شباهتهایی هست که بهعلتِ نوع ادبی مشابه این بخشهاست. «ولی نمیتوان ادعا کرد، چنانچه دو متن ازلحاظِ نوع (نوع ادبی) مشابه باشند، پس باید شباهت ساختاری داشته باشند یا اگر دو متن شباهت ساختاری دارند، پس ازلحاظِ زبانی یکساناند» (هلیدی و حسن، 1393، ص. 254)؛ بنابراین، اگرچه این چهار قسمت بررسیشده ازلحاظِ نوع ادبی یکساناند و ازلحاظِ ساختاری شباهت دارند، اما ازلحاظِ زبانی سوای شباهتها، تفاوتهای معناداری نیز دارند که بیانگر تمایزهای گفتمانی و سبکی این بخشهاست.
در ادامه شباهتها و تفاوتها در سه وجه امری، شرطی و پرسشی در بخشهای بررسیشده توصیف و تحلیل خواهد شد.
وجه امری
«در صیغههای امری، فرمانی به نفی و اثبات میدهیم؛ یعنی به کسی میگوییم که کاری را انجام دهد یا ندهد و یا حالتی را بپذیرد یا نپذیرد» (آقاگلزاده و عباسی، 1391، ص. 142)؛ بنابراین، نهی نیز زیرمجموعۀ امر در نظر گرفته شده است.
جدول بسامد وجه امری در چهار قسمت بررسیشده بهشکلِ زیر است:
جدول (2): بسامد وجه امری در بخشهای بررسیشده
Table (2). The frequency of imperative mood in investigated sections
جملات امری |
مجموع جملات |
|
|
درصد |
تعداد |
||
(65/4) |
145 |
3115 |
بایزید بسطامی |
(28/4) |
102 |
2378 |
جنید بغدادی |
(59/5) |
185 |
3305 |
ابوالحسن خرقانی |
(47/7) |
309 |
4135 |
ابوسعید ابوالخیر |
همانطورکه در جدول (2) مشخص است، نسبت وجه امری به کل جملات در بخش ذکر بایزید 65/4 است و در بخش ذکر جنید 28/4. هر دوی این بخشها از قسمت اول تذکره هستند. همچنین، درصد بهکارگیری این وجوه در بخش ذکر ابوالحسن 59/5 است که اندکی بیشتر از دو بخش قبلی است. درصد بهکارگیری وجه امری در بخش ذکر ابوسعید 47/7 است که بهشکلِ معناداری از دو عارف بخش اول بیشتر است.
وجه شرطی
«هرگاه واقعشدن یا واقعنشدن فعل مسلم نباشد، فعل در وجه التزامی آورده میشود. فعلی که به وجه التزامی است، اغلب بهدنبال فعل دیگر میآید. در این وجه وقوع یا عدم وقوع فعل غیرقطعی است» (آقاگلزاده و عباسی، 1391، ص. 141). وجه شرطی مهمترین زیرمجموعۀ وجه التزامی است. ازآنجاکه وجه التزامی اعم از وجه شرطی است، مسائلی که برای وجه التزامی آورده میشود، برای وجه شرطی هم معتبر است.
جدول بسامد وجه شرطی در چهار قسمت مدنظر بهشکلِ زیر است:
جدول (3): بسامد وجه شرطی در بخشهای بررسیشده
Table (3).the frequency of conditional mood in investigated sections
جملات شرطی |
مجموع جملات |
|
|
درصد |
تعداد |
||
(81/5) |
181 |
3115 |
بایزید بسطامی |
(38/5) |
128 |
2378 |
جنید بغدادی |
(29/8) |
274 |
3305 |
ابوالحسن خرقانی |
(53/5) |
229 |
4135 |
ابوسعید ابوالخیر |
چنانکه مشخص است، بسامد وجه شرطی در هر چهار بخش زیاد است. نسبت این وجه به کل جملات در بخش ذکر بایزید 81/5، در بخش ذکر جنید 38/5 و در بخش ذکر ابوسعید 53/5 که بسیار نزدیک به هم هستند؛ اما این نسبت در بخش ذکر ابوالحسن 29/8 است که با بخشهای دیگر تفاوت معناداری دارد.
وجه پرسشی
پرسشها را میتوان به دو دسته پرسش عادی و پرسش بلاغی (تأکیدی) تقسیم کرد: ۱. پرسشهایی که بهقصدِ اطلاع از چیزی پرسیده میشوند و گوینده منتظر است تا شنونده پاسخی به او بدهد، پرسش عادی و ۲. پرسشهایی که گوینده مقصودش از بیان جمله بهصورتِ پرسش آن است که معنی را آشکارتر و با تأکیدی بیشتر در ذهن شنونده جایگیر کند، پرسش بلاغی یا تأکیدی (نک. خانلری، 1386، ص. 109).
در جدول (4) بسامد مجموع هر دو نوع وجه پرسشی در بخشهای بررسیشده آمده است. سپس در جدول (5) بسامد وجه پرسشی عادی و بلاغی و نسبت آنها بهصورتِ جداگانه آورده شده است.
جدول (4): بسامد وجه پرسشی در بخشهای بررسیشده
Table (4).the frequency of interrogative mood.in investigated sections
جملات پرسشی |
مجموع جملات |
|
|
درصد |
تعداد |
||
(61/5) |
175 |
3115 |
بایزید بسطامی |
(38/5) |
128 |
2378 |
جنید بغدادی |
(78/4) |
158 |
3305 |
ابوالحسن خرقانی |
(76/3) |
160 |
4135 |
ابوسعید ابوالخیر |
همانطورکه در جدول (4) آمده است، نسبت وجه پرسشی به کل جملات در بخش مربوط به بایزید 61/5 و در بخش مربوط به جنید 38/5 است که بسیار نزدیک به هم هستند. همچنین، این نسبت در بخش مربوط به ابوالحسن 78/4 است که به دو بخش قبلی نزدیک است، اما نسبت وجه پرسشی در بخش مربوط به ابوسعید 86/3 است که در مقایسه با عرفای بخش اول تذکره تفاوت چشمگیری دارد؛ اما چنانکه گفته شد، پرسش عادی با پرسش بلاغی از جهات گوناگون متفاوت است. جدول زیر نسبت بهکارگیری وجه پرسشی عادی و بلاغی را در بخشهای مدنظر نشان میدهد.
جدول (5): بسامد وجه پرسشی عادی و پرسشی بلاغی در بخشهای بررسیشده
Table (5).the frequency of standard and rhetorical interrogative mood in investigated sections
جملات پرسشی بلاغی |
جملات پرسشی عادی |
مجموع جملات پرسشی |
|
||
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
||
(28/30) |
53 |
(71/69) |
122 |
175 |
بایزید بسطامی |
(90/28) |
37 |
(09/71) |
91 |
128 |
جنید بغدادی |
(50/40) |
64 |
(49/59) |
94 |
158 |
ابوالحسن خرقانی |
(87/36) |
59 |
(12/63) |
101 |
160 |
ابوسعید ابوالخیر |
همانطورکه در جدول (5) مشاهده میشود، نسبت وجه پرسشی عادی به پرسش بلاغی در بخش مربوط به ذکر بایزید حدود 70 به 30 و در بخش مربوط به ذکر جنید حدود 71 به 29 است. این نسبت در بخش مربوط به ذکر ابوسعید حدود 63 به 37 و در بخش مربوط به ذکر ابوالحسن حدود 60 به 40 است. چنانکه مشخص است، بسامد وجه پرسشی بلاغی در بخشهای مربوط به ذکر بایزید و جنید به هم نزدیک و کمتر از بخش دوم (ابوالحسن و ابوسعید) است؛ یعنی علاوهبر آنکه وجه پرسشی بهطورِ کل در بخش اول بسامد بیشتری دارد، بسامد وجه پرسشی عادی نیز بهمیزانِ چشمگیری بیشتر است.
تحلیل گفتمان
«یکی از سؤالات اصلی در مطالعۀ گفتمان این است که چگونه باورها، کاربرد زبان و تعامل را کنترل میکنند» (وردانک، 1389، ص. 18). هلیدی وجه را مهمترین بازنمود تعاملی زبان تلقی میکند و آن را نشانهندۀ روابط بین نویسنده و خواننده میداند ((Haliday et al, 2004, P. 106-107؛ بنابراین، وجه از ساختارهای گفتمانمداری است که تحلیلگر میتواند در شناخت گفتمان متن از آن بهره ببرد.
«گفته شده است آدمی برحسبِ طبیعت زیادهجو است و برای تفوق و برتری بر دیگران به هر کاری دست میزند. همۀ کارهای انسان در راستای تحقق یا به هم زدن تناسب قدرت است» (یارمحمدی، 1385، ص. 12). پس وجه را میتوان ازنظرِ گفتمان قدرت تحلیل کرد. وجه میتواند همسو با قدرت فرد بهکارگیرنده و نگاه او به مخاطب استفاده شود. این موضوع ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. در ادامه سعی شده است دادههای این پژوهش از این نظر بررسی و تحلیل شود.
برای سهولت در ارجاع، تبیین و مقایسه و برای دید جامعتر و روشنتر به دادههای پژوهش، جدولهای مربوط به وجوه امری، شرطی و پرسشی در دو نمودار زیر فشرده شده است. نمودار (1) و (2) بهطورکلی بسامد وجوه امری، شرطی و پرسشی را در چهار بخش بررسیشده نشان میدهد.
نمودار ( 1): بسامد وجه امری، شرطی و پرسشی در چهار قسمت بررسیشده
Chart (1). The frequency of imperative, conditional and interrogative mood was investigated in four parts
نمودار (2): بسامد وجه پرسشی عادی و پرسشی بلاغی در چهار قسمت بررسیشده
همانطورکه در نمودار 1 مشخص است، در قسمت ذکر ابوسعید وجه امری بسامد بیشتری دارد. «در[جملههای] امری موقعیت و جایگاه گوینده نسبتبه مخاطبش به او این امکان را میدهد که با بیان یک جملۀ امری، رفتار یا کنش مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و او را وارد جریان تعامل کند» (قلیپور و دبیرمقدم، 1401، ص. 261). در کتب معانی نیز عمدهترین معنای ثانویه وجه امری تعجیز، تحریز و چیرگی بر شنونده است (نک. آقاولی، 1316، ص. 29-31)؛
بنابراین، گوینده هنگام استفاده از وجه امری بر شنونده چیرهتر است و نیازی به توضیح نمیبیند، فرمان میدهد و مخاطب بیچونوچرا میپذیرد. هنگام استفاده از وجه امری گوینده امر خود را مطاع میداند. پس، از بین چهار عارف بررسیشده ابوسعید جایگاه بالاتر و قدرت بیشتری دارد.
پس از وجه امری، وجهی که گویندۀ آن ازنظرِ گفتمان قدرت در رتبۀ بعدی قرار میگیرد، وجه التزامی است که وجه شرطی یکی از زیرمجموعههای آن است. «وجه شرطی میتواند جایگزین مناسبی برای وجه امری باشد» (سیدقاسم و نوح پیشه، 1393، ص. 106).
در تعریف وجه التزامی گفتهاند: «آن است که کار را بهطریقِ شک و دو دلی و آرزو و خواهش و مانند آن بیان کند و چون پیرو جملۀ دیگر است، آن را ”وجه مطیعی“ نیز گویند» (یاسمی و همکاران، 1373، ص. 140). خانلری در کتاب دستور زبان فارسی وجه التزامی را مسلمنبودن وقوع فعل میداند و معتقد است «فعلی که از وجه التزامی بیاید، همیشه بهدنبالِ فعلی دیگر قرار میگیرد» (خانلری، 1386، ص. 30). نکتۀ مهمی که در این دو تعریف به چشم میآید، مطیعبودن و پیروبودن و دنبال فعل دیگر قرارگرفتن است که با آنچه شیخ از مریدان و دیگر مخاطبان خود میخواهد، تناسب تام دارد.
همانطورکه در نمودار (1) مشخص است، در مجموع پرکاربردترین وجه غیرخبری در هر چهار بخش وجه شرطی است. باتوجهبه ویژگیهایی که برای این وجه برشمرده شد، این وجه برای پند و اندرز و برانگیختن مخاطب مناسب است که با رویکرد عارف و رویکرد راوی سخنش همخوانی دارد. گوینده در جملات شرطی در مقایسه با جملات امری قدرت و قاطعیت کمتری دارد. او سعی در توجیه سخن خود دارد. در بسیاری از مواقع وجه شرطی شکل محافظهکارانهتر وجه امری است. در اینگونه جملات، با تحقق شرط جواب شرط نیز محقق میشود. در این حالت، جواب شرط نتیجۀ طبیعی تحقق شرط عنوان میشود. «جملۀجواب شرط درواقع پیشبینی نویسنده است و حکمی که خواننده را به پذیرش آن فرا میخواند» (سیدقاسم، 1396، ص. 170).
مثال: «اگر به اندوه پیش من آیی شادت کنم، اگر به نیاز آیی توانگرت کنم. چون از آن خویش دست بداری آب و هوا را مسخر تو گردانم» (عطار، 1397، ص. 736).
در این جملهها مخاطب به اندوه و نیاز و دست از خویش بداشتن فراخوانده میشود.
مثال: «هرکه وا خدای تعالی زندگانی کند، دیدنیها همه بدیده بود» (عطار، 1397، ص. 752).
یعنی دیدن همۀ دیدنیها نتیجۀ با خدا زندگیکردن است؛ پس به مخاطب توصیه میکند که اگر چنین خواستهای دارد، باید با خدا زندگی کند. البته این موضوع ارزشقائلشدن برای مخاطب و حق انتخاب اوست.
در بخش ذکر ابوالحسن وجه شرطی همزمان با کاهش وجه امری افزایش مییابد. این وجه میان وجوه بررسیشده بیشترین بسامد را دارد. این اتفاق نشان میدهد که پس از ابوسعید، ابوالحسن قدرت بیشتری دارد و با بهکارگیری وجه شرطی، مخاطب خود را ملزم به انجام کاری میکند.
درواقع، وقتی کسی قدرت کافی برای امر مستقیم ندارد یا برای مخاطب خود احترام بیشتری قائل است، میتواند با استفاده از وجه شرطی مخاطب خود را برای انجام کاری متقاعد کند. این مسئله نشاندهندۀ قدرت کمتر ابوالحسن به ابوسعید است؛ اما درعینحال نشاندهندۀ قدرت بیشتر او به جنید و بایزید است.
ازآنجاکه وجه، امکان و ضرورت گزاره را نشان میدهد، در وجه شرطی ضرورت اجرای فعل کمتر از وجه امری است؛ بنابراین، ازنظرِ گفتمانی قدرت شیخ در بخش ابوسعید بیشتر است و در بخش ابوالحسن متعادلتر شده است.
اما در وجه پرسشی عادی درواقع شکل کامل گفتوگو بین طرفین رخ میدهد. کسی چیزی میپرسد و دیگری پاسخ میدهد. قدرت پرسنده و پاسخدهنده به هم نزدیک میشود. همانطورکه در نمودار (1) مشخص است، در ذکر احوال جنید و بایزید که از بخش اول تذکره هستند، وجه پرسشی با وجه شرطی بسامد تقریباً یکسانی دارند و از بخشهای ابوالحسن و ابوسعید بیشتر به کار رفتهاند. همچنین، وجه امری از هر دو بخش کمتر به کار رفته است؛ بنابراین، در بخش اول قدرت عارف کمتر، جایگاه او بین مردم پایینتر و اجازۀ سؤال از او بیشتر است. درواقع، مخاطب از او پرسش بیشتری در ذهنش شکل میگیرد و جرئت و جسارت پرسیدن آن را دارد. برخلافِ بخش مربوط به ذکر ابوسعید که مخاطب باور راسختری به شیخ دارد و از او کمتر سؤال میکند. جبروت و هیمنۀ شیخ بیشتر و ذهن مخاطب دربارۀ او مریدانهتر است. در این بخش گاهی پیش میآید که مخاطب سؤالی دارد، اما آن را نمیپرسد، بلکه شیخ خود به فراست درمییابد و آن را پاسخ میدهد؛ برای مثال:
«نقل است که کسی از دور جایی بیامد، به آوازۀ شیخ [دید] که حلوا به شکر میخورد. آن مرد را باطن بشولیده شد. شیخ گفت: ای فلان! بیا که ما را آزاد کردهاند. تو تنعم ظاهر منگر، تواضع باطن بنگر» (عطار، 1397، ص. 896).
نیز گاهی پرسشها لحن محترمانهتری دارند:
«نقل است که شیخ را وقتی دل معلق کاری بود. ناگاه کار برآمد. شیخ گفت: کار ما خدایساز بود. گفتند: کار همهکس خدای بسازد یا نه؟ گفت: سازد، ولکن ایشان را خیال من و تو بود. ما از او بینیم همه» (عطار، 1397، ص. 895).
درواقع در این بخش نبض کنشها بهمیزانِ بیشتری در اختیار شیخ است.
به این نکته نیز باید توجه داشت که بهطورکلی پرسش، چه ازجانب دیگران باشد چه ازجانب شیخ، نشاندهندۀ نزدیکی جایگاه پرسنده و پاسخدهنده است و متن را از تکگویی صرف فراتر میبرد و به فضای گفتوگو و پویایی متن کمک میکند.
این وضعیت دربارۀ پرسش عادی است؛ اما در پرسش بلاغی موضوع متفاوت است. پرسش بلاغی معمولاً برای تعجیز مخاطب و تأییدخواستن از او است و مخاطب را چندان در گفتوگو دخالت نمیدهد، بلکه میخواهد تأیید و تأکیدی بر سخن خود داشته باشد. پس پرسندۀ آن قدرت بیشتری دارد و سعی در اعمال این قدرت دارد. در تذکره اینگونه پرسشها را در بیشتر مواقع، شیخ از مخاطب خود میپرسد (نک. عطار، 1397، ص. 730، 875). گاهی هم خداوند، هاتف و ندای غیبی از شیخ چنین سؤالهایی دارند (نک. عطار، 1397، ص. 167، 171). همچنین، بهندرت مردم عادی یا جانوران ازینگونه پرسش میکنند (نک. عطار، 1397، ص. 170، 724).
بنابراین، پرسش بلاغی نیز در امتداد گفتمان قدرت شیخ است که از پرسشهای بلاغی با جوابهای آنی استفاده میکند. این جوابها عملاً فضای گفتوگو را بهسمتِ تکگویی میکشاند. در اصل این پرسشها مجال تأمل و واکنش مخاطب را محدود میکند (نک. حجتیزاده، 1396، ص. 87-88).
همانطورکه در نمودار (1) و (2) مشخص است، بسامد وجه پرسشی بلاغی در بخش اول (جنید و بایزید) بهمیزانِ چشمگیری کمتر از بخش دوم (ابوالحسن و ابوسعید) است؛ یعنی علاوهبر کاربرد بیشتر وجه پرسشی در بخش اول، پرسشهای عادی نیز بیشتر از پرسشهای بلاغی به کار رفته است. پرسشهای عادی برای کسب اطلاع و ایجاد گفتوگو و نشاندهندۀ فضای گفتوگو و گفتمان معتدلتر در بخش اول است؛ پس اگر ازنظرِ گفتمان قدرت بنگریم، در بخشهای جنید و بایزید شیخ قدرت کمتری دارد، در بخش ابوالحسن این قدرت رو به فزونی مینهد و در بخش ابوسعید به اوج خود میرسد.
این موضوع را از دو نظر میتوان تعلیل و تحلیل کرد: یکی گفتمان عارفی که از او سخن رفته است و دیگری گفتمان و سبک نویسنده و راوی زندگی عارف.
۱. قدرت شیخ
ذهن ما حداقل مناسبتهایی از قدرت یا ویژگیهای دیگر از ایدﺋولوژی را در ذهن خود جای داده است که تظاهرات آن را در زبان میتوان دید (یارمحمدی، 1385، ص. 12) (نک. ایگلتون، 1381). کاربست وجه یکی از این تظاهرات است. طبق یافتههای این پژوهش، از میان چهار عارف بررسیشده، ابوسعید ابوالخیر بیشترین قدرت را دارد و پس از او ابوالحسن خرقانی و پس از آنها جنید و بایزید که قدرتی مشابه دارند و تظاهرات آنها را در زبانشان میتوان دید.
چنانکه میدانیم، جنید در سال 297 هجری، بایزید در سال 261، ابوالحسن در سال 425 و ابوسعید در سال 440 از دنیا رفتهاند؛ بنابراین، بین سالهای حیات جنید و بایزید با ابوالحسن و ابوسعید حدود صد و پنجاه سال فاصله است. در این مدت نهاد تصوف قدرت بیشتری یافته و نظام مراد و مریدی سروشکل رسمیتر و قاطعتری به خود گرفته است (نک. برتلس، 1356، ص. 46-49). باور مردم دربارۀ مشایخ عمیقتر شده است و صوفیان ازطرفِ حکومتها بیشتر پشتیبانی میشدهاند. در بخش مربوط به ذکر ابوالحسن داستانی هست که سلطان محمود به خدمت ابوالحسن رسیده است که اگرچه خالی از ایرادات تاریخی نیست، اما نشاندهندۀ ارادت سلطان به شیخ و بیپروایی شیخ در رفتار با سلطان است. اینک بخشی از داستانی نقل میشود که در تذکره روایت شده است:
چون محمود به زیارت شیخ آمد، بر صحرا فرود آمد و کسی را درفرستاد که شیخ را گویید که «سلطان برای تو از غزنین اینجا آمد، تو نیز از برای او از خانقاه به خیمۀ او درآی» و اگر نیاید این آیت برخوانید که «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیآلامر منکم (4/59).» حاجبی بیامد و پیغام بگزارد. شیخ گفت: «مرا معذور دارید.» حاجب این آیت برخواند. شیخ گفت: محمود را بگویید که «چنان در اطیعو الله مستغرق شدهام که در حضرت رسول خجالتها دارم تا به اولیالامر چه رسد؟» ( عطار، 1397، ص. 725)
همانطورکه مشاهده میشود، شیخ زیرکانه از اطاعت سلطان سر باز میزند. ازآنجاکه سلطان محمود خود به دیدار او میآید، از جای برنمیخیزد. سرتاسر داستان از لحن کلام تا وجوه بهکارگرفتهشده در تخاطب سلطان همه بیانگر قدرت و استغنای شیخ است. شفیعی کدکنی در کتاب چشیدن طعم وقت آورده است:
دولت سلاجقه، هم پادشاهان و هم حکام و وزرای ایشان با ابوسعید دارای روابط حسنه بودهاند. سیاستی که نظامالملک برای دولت سلجوقی اختیار کرد، در جهتی بود که برای صوفیان میتوانست زمینۀ خوبی باشد. درست است که سلاجقه در آخرین سالهای زندگی بوسعید وارد خراسان شدند، ولی همان چند سال اندک زمینهای شد برای افزایش قدرت صوفیان در نیشابور و نواحی پیرامون آن در آخرین سالهای حیات بوسعید… سلاجقه تا توانستند به صوفیان بالوپَر دادند… در میان دولتمردان سلجوقی کم نبودهاند کسانی که در جمع ارادتمندان بوسعید بودهاند (شفیعی کدکنی، 1385، ص. 29-30).
مشخص است که حکومتهای غزنوی و سلجوقی توجه ویژهای به مشایخ داشتهاند. این موضوع سبب افزایش قدرت مشایخ میشده است، بهویژه «در دورۀ سلجوقیان که فرمانروایان در هر فرصتی تلاش میکردند مراتب احترام خود را به مشایخ محلی ابراز دارند و از آنها پشتیبانی کنند، نفوذ مشایخ بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته [است]» (برتلس، 1356، ص. 49). البته احترام و کرنش و توجه بزرگان سیاسی فقط ازلحاظِ اعتقاد و ارادت نبوده است، بلکه محبوبیت مشایخ و اثرگذاری آنها بر جامعه، حکام را نیازمند تأیید این قوم برای کسب مشروعیت میکرده است.
پس طبیعی است که در این بخشها (ابوالحسن و ابوسعید) وجه امری و التزامی (شرطی) بیشتر به کار برود و مشایخ با خیال آسودهتر و بدون ترس از قضاوت، مزاحمت یا نپذیرفتن توسط عامه به بیان اندیشهها و خواستههای خود بپردازند، امر و نهی کنند و مرید را به تسلیم بیچونوچرا فراخوانند؛ اما در طرف دیگر جنید و بایزید قدرت کمتری دارند و مخاطب منتقدانهتر و گاهی به دیدۀ تردید در آنها مینگرد؛ برای مثال در جایی از تذکره شخصی از بایزید راه رهایی از نفس خویش را میپرسد و پس از شنیدن شرایط دشوار بایزید میگوید: «این نتوانم. چیزی دیگرم فرمای» (عطار، 1397، ص. 172). در سراسر بخشهای مربوط به ذکر ابوالحسن و ابوسعید چنین نپذیرفتن و گستاخیای دربرابرِ شیخ دیده نمیشود؛ بنابراین، این تفاوتها در بهکارگیری وجوه میتواند بهدلیلِ باور مردم به شیخ و درک شیخ به میزانِ قدرت و جایگاه اجتماعی خود و نگرش عامه به این جایگاه و قدرت باشد.
۲. نگرش و سبک نویسنده
از پرسشهای مهم در پژوهش دربارۀ متون ادبی کهن آن است که بخش دوم تذکرةالاولیا نوشتۀ عطار است یا نویسنده/ نویسندگانی دیگر؟ پژوهشگران کوشیدهاند از نظرگاههای گوناگونی نظیر نسخهشناسی، سبکشناسی و مناسبات بینامتنی این موضوع را بررسی کنند و به این پرسش پاسخ دهند (نک. عطار، 1397، ص. پنجاه و هفت تا شصت و سه و هفتاد و پنج تا هشتاد و نه؛ روضاتیان، 1390، ص. 147-174؛ مجرد، 1397، ص. 109-120).
ازآنجاکه «سبک شیوۀ متمایزی از کاربرد زبان به منظوری خاص و برای ایجاد تأثیری ویژه است» (وردانک، 1389، ص. 20) و گاهی «در پیوند ارگانیک با محتوای نوشته ارزیابی میشود» (احمدی، 1388، ص. 132)، وجه و کاربرد آن میتواند از مؤلفههای سبکشناسانهای باشد که برای روشنکردن ابعاد این موضوع به یاری پژوهشگر بیاید. تفاوتها در بهکارگیری وجه در بخش اول و دوم تذکره میتواند بهدلیلِ نگرش و باور راوی و بهعبارتدیگر سبک نویسندگی او باشد.
چنانکه گفته شد، بخش اول ازنظرِ گفتمان قدرت در وضعیت متعادلتری از دو بخش دیگر قرار دارد، وجه پرسشی بیشتر به کار رفته و بقیۀ وجهها معتدلتر به کار برده شده است. عطار عارف را صاحب قدرت مطلق نمیداند و در بسیاری از مواقع توضیح و توجیه رفتار و گفتار شیخ را لازم میداند. در سراسر بخش اول بارها کلمۀ «یعنی» و «چنانکه» به کار رفته است و در ادامۀ آن عطار کوشیده است تا سخن یا رفتاری از شیخ را توضیح یا پرسش احتمالی مخاطب را پاسخ دهد. در شرححالهای بررسیشده در بخش اول باوجودِ جملات کمتر 29بار قید تفسیر «یعنی» به کار رفته است؛ حال آنکه در شرححالهای بررسیشده در بخش دوم درمجموع 5بار قید تفسیر «یعنی» به کار رفته است.
عطار در جایی حکایت میکند که بایزید به مریدان خود سپرد که اگر بار دیگر جملۀ «سبحانی ما أعظم شأنی» را بر زبان آوردم، مرا پارهپاره کنید و چون به زبان آورد، مریدان خواستند او را بکشند. خانه از او پر شد و کارد بر او کارگر نمیآمد. خود در توضیح این واقعه چنین میگوید:
و اگر کسی گوید: «چگونه بود این؟» گوییم که چنانکه آدم علیهالسلام، در ابتدا چنان بود که سرش در فلک میگرفت. جبرﺋیل علیهالسلام، پری بر فرق او فروآورد تا آدم به مقدار کوچکتر بازآمد. چون روا بود که صورت مهتر کهتر گردد، برعکس این روا بود. چنانکه طفلی در شکم مادر دو من بود، چون به جوانی رسید، دویست من شود و چنانکه جبرﺋیل علیهالسلام، در صورت بشری بر مریم متجلی شد. حال شیخ نیز ازین شیوه بوده است؛ اما کسی تا به واقعۀ اینجا نرسد، شرح سود ندارد. والسلام (عطار، 1397، ص. 166).
اسلوبی که در حکایت اخیر آمده است، یعنی: (اگر کسی گوید: جملۀ پرسشی، گوییم: …)، بارها در سرتاسر بخش اول آمده است (نک. عطار، 1397، ص. 63، 78، 83، 146، 322، 340، 463، 479، 532، 567)؛ اما در بخش دوم فقط یک بار آمده است (نک. عطار، 1397، ص. 784)
یا در جای دیگر میگوید:
«شیخ مردی را دید میگفت: ”عجب دارم از آن کسی که خدای را داند پس او را معصیت کند.“ شیخ گفت: ”من عجب دارم از آن که او را شناسد، پس او را چگونه طاعت دارد؟“ یعنی عجب بود که بر جای بماند چنانکه زنان مصر در جمال یوسف علیهالسلام، بر جای نماندند» (عطار، 1397، ص. 180).
یا در توضیح بعضی نقلقولها:
«و گفت: ”توبه از معصیت یکی و از طاعت هزار.“ یعنی عُجب در طاعت بتر از گناه» (عطار، 1397، ص. 186).
حتی در جایی که جنید در نامهای به علی سهل خواب را بر بیداری ترجیح میدهد و آن را موهبتی از جانب خدا بر محبین میداند، آشکارا دچار تردید میشود و مینویسد:
«عجب از جنید آن است که او صاحب صحو بوده است و درین نامه تربیت اهل سکر میکند. تواند بود که اینجا معنی آن حدیث میخواهد که ”نوم العالم عباده“ یا آن میخواهد که ”تنام عینای و لاینام قلبی“» (عطار، 1397، ص. 446)
و اینگونه سعی در پاسخدادن به سؤال ذهنی خود و مخاطبش دارد.
نکتۀ دیگری که میتواند مؤید سبک مشخص عطار در بخش اول باشد، شباهت تام دو بخش جنید و بایزید ازنظرِ بهکارگیری وجه است. چنانکه در نمودار (1) و (2) مشخص است.
ازطرفِ دیگر، دانسته است که لهجۀ ابوالحسن با چیزی که در بخش دوم تذکره آمده است، تفاوتهای بسیاری دارد و او به لهجۀ قومس سخن میگفته که تعابیر و حتی گاهی نحو متفاوتی داشته است (نک. شفیعی کدکنی، 1384، ص. 119-124؛ شفیعی کدکنی، 1383، ص. 81-100)؛
بنابراین، نویسنده یا نویسندگان این بخش نیز قطعاً دخل و تصرفی در روایت ذکر ابوالحسن خرقانی داشتهاند.
شفیعی کدکنی در چشیدن طعم وقت مینویسد:
«در بخش مشایخ مابعد حلاج کمتر نسخهای با نسخهای دیگر مطابقۀ کامل دارد. چنین مینماید که در بخش مشایخ مابعد حلاج هر کاتبی به سلیقۀ خود عمل میکرده؛ بعضی از مشایخ را حذف میکرده و بعضی مشایخ را میافزوده و در باب هریک از ایشان نیز، از بابت تفصیل و اجمال شیوۀ کار بهدلخواه کاتبان بوده است» (شفیعی کدکنی، 1385، ص. 74).
در پایان در بررسی سبکشناسانۀ این دو بخش ذکر نکتهای دیگر نیز لازم است:
قبلاً گفته شد که انتخاب ذکر احوال عرفا از بخش دوم براساسِ حجم، اصالت و زیبایی این متنها بوده است تا حتیالامکان نقش دیگر مؤلفهها کاسته شود و با بخش اول سنجیدنی باشد و پاسخی قاطعتر به پرسش پژوهش داده شود؛ اما اگر برخی دیگر از عرفا از بخش دوم انتخاب و بررسی شود، اختلاف بسامد وجهها در قیاس با بخش اول بیشتر خواهد بود. در جدولهای زیر بسامد وجههای غیرخبری در شرححال دو عارف دیگر از بخش دوم آمده است.
جدول (6): بسامد کاربرد وجه در شرححال دو عارف دیگر از بخش دوم
Table (6). the frequency of usage mood in the biographies of two other mystics from the second part
جملات پرسشی |
امری |
شرطی |
مجموع |
نام عارف |
|||
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
||
3 |
9 |
66/2 |
8 |
6/10 |
32 |
300 |
ابوالعباس قصاب |
41/4 |
48 |
59/4 |
50 |
19/9 |
100 |
1087 |
ابوعلی دقاق |
جدول (7): بسامد انواع وجه پرسشی در شرححال دو عارف دیگر از بخش دوم
Table (7). the frequency of types of interrogative mood.in the biographies of two other mystics from the second part
|
جملات پرسشی |
|||
نام عارف |
بلاغی |
عادی |
||
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
|
ابوالعباس قصاب |
۴ |
۴۴/۴۴ |
5 |
55/55 |
ابوعلی دقاق |
18 |
5/37 |
30 |
5/62 |
در جدول (6) و (7) مشاهده میشود که بسامد وجه در بخشهای مربوط به ابوالعباس قصاب و ابوعلی دقاق که از بخش دوم انتخاب شدهاند، با بخشهای مربوط به جنید و بایزید اختلاف فاحشتری دارد؛ بنابراین، با در نظر گرفتن این موضوع و دیگر مؤلفههای سبکشناسانهای که در این بخش گفته شد، گمان الحاقیبودن بخش دوم تذکره (مشایخ مابعد حلاج) و اینکه هر بخش را شخص یا اشخاصی به تذکره افزوده باشند، تقویت میشود.
نتیجهگیری
در هر دو بخش تذکره وجه غیرخبری زیاد به کار رفته است. این کاربرد بیانگر سبک نثر تصوف است که به گفتار نزدیک میشود و پویایی آن بیشتر است و برای تأثیر هرچه بیشتر بر مخاطب نوشته شده است؛ ازاینحیث، هر دو بخش به یکدیگر شبیه هستند و تفاوت معناداری ندارند.
ازنظرِ بسامد، بهکارگیری وجه پرسشی، امری و شرطی قسمتهای بررسیشده از بخش اول (جنید و بایزید) با یکدیگر شباهت تام دارند و با قسمتهای گوناگون بخش دوم (ابوالحسن و ابوسعید) متفاوتاند.
بسامد بهکارگیری وجوه از ساختارهای گفتمانمداری است که میتواند در تحلیل گفتمان متن به کار گرفته شود. در گفتمان قدرت وجه امری قدرت بیشتر گوینده و تسلط بر مخاطب را نشان میدهد. وجه شرطی شکل معتدلشدۀ وجه امری است که بهشکلِ توصیه میآید و به مخاطب فرمان نمیدهد، بلکه او را برمیانگیزد. وجه پرسشی اگر بلاغی باشد، برای متقاعدکردن مخاطب و تحریک او به پذیرش است و نظر مخاطب در این وجه از دو وجه پیشین مهمتر است؛ اما اگر پرسش عادی باشد، شکل کامل گفتوگو است و مخاطب و گوینده ازنظرِ قدرت به هم نزدیک میشوند. باتوجهبه این موضوع، دادههای این پژوهش نشان میدهد که از نگاه گفتمان قدرت، ابوسعید در رتبۀ نخست قرار دارد، پس از او ابوالحسن و سپس جنید و بایزید. اطلاعات تاریخی دربارۀ دورۀ زندگی هریک از این عرفا و زندگینامۀ آنها این موضوع را تأیید میکند.
باتوجهبه بسامد بهکارگیری انواع وجه در هریک از بخشهای بررسیشده و دیگر مؤلفههای سبکشناسانۀ این پژوهش، میتوان نتیجه گرفت که بخش اول و دوم ازنظرِ سبک نویسندگی تفاوتهایی دارند و این گمان تقویت میشود که عطار نویسندۀ هیچیک از شرححالهای بخش دوم تذکره نیست.
همچنین، در تحلیل بخش اول باید دقت داشت که انواع وجههای غیرخبری بهشکلِ معتدل و نزدیک به هم آمده است و این موضوع علاوهبر اینکه نشاندهندۀ گفتمان معتدلتر بخش اول است، بیانگر تنوع وجهی بیشتر در این بخش است که باعث درگیری بیشتر مخاطب با متن میشود. مخاطب در خواندن این قسمتها احترام بیشتر و خستگی و ملالت کمتری احساس میکند.
[1] . افاضات شفاهی محمدرضا شفیعی کدکنی در جلسهای با موضوع ساختارهای نحوی تذکره، سال 96.