نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه سلمان فارسی کازرون، کازرون، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه سلمان فارسی کازرون، کازرون، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Naming and reputation are key factors in social recognition, a practice observed in Iran since ancient times. Examining these appellations reveals which elements each society considers important for identity and fame. This research employed an analytical-descriptive methodology, considering the evolutionary stages of human societies as a cultural context. The study conducted linguistic analysis within morphological and syntactic frameworks while investigating cultural roots. The research focused on pre-Islamic Iranian fame and surnames, primarily drawing from Ferdowsi's Shahnameh and Vis and Ramin, due to their rich repository of ancient Iranian names. Findings indicated that the most common linguistic structures were syntactic combinations of "name + e + father's/grandfather's name", "name + e + city/country name + relative", and "name + e + occupation + relative". In terms of cultural context, kinship relations and paternal/ancestral attribution were most prevalent followed by fame derived from individual skills. These patterns reflected the influence of tribal life and patriarchy. City and country-based fame ranked next, indicating the emergence of urban life. Occupational attribution also occurred frequently, stemming from class-based society and social castes, reaching its peak in Shahnameh and the Sasanian period. Notably, fame constructions with religious content were minimal, suggesting the limited spread of religions in the Late Middle Ages.
Keywords: Surname, Fame, Ferdowsi's Shahnameh, Veis and Ramin.
Introduction
Acquisition of identity and the lexical choices describing surnames have ancient roots in human society. Selection of names is closely tied to the social, political, and cultural values of a society, reflecting various dimensions of social status. While the use of surnames alongside given names has long existed in Iranian culture, the methods of surname construction have evolved over time. Studying the structure of these family names provides insight into cultural identity, which is crucial for understanding different aspects of Iranian civilization.
Materials & Methods
This research drew its data from surnames used in Shahnameh and Vis and Ramin. The methodology employed both linguistic and content analysis. In the first phase, the data underwent morphological and syntactic analysis. Morphological examination revealed that the addition of relative suffixes, such as "an" and "i" was common in surname construction. Syntactic analysis demonstrated a prevalence of compound structures and syntactic phrases. The second phase involved semantic analysis, investigating the meanings of these surnames to identify their cultural backgrounds. By studying the historical context of Shahnameh and Vis and Ramin, the research aimed to uncover the methods of surname acquisition and formation in ancient Iranian society.
Research Findings
Kinship relationships emerge as the most significant factor in surname construction, with paternal attribution being the most prevalent. The connection between children's names and their fathers' names is observed across various temporal contexts rooted in tribal life and patriarchal structures. In Shahnameh, a common morphological structure involved adding the suffix "an" to the father's name. The next most frequent method of surname acquisition was derived from individual skills, city of origin, or country, reflecting an agricultural lifestyle. Interestingly, gaining fame through maternal grandfather attribution appeared only once in the historical period of Shahnameh, underscoring the patriarchal nature of Iranian society.
Discussion of Results & Conclusion
The cultural context for identity formation and surname acquisition encompasses various styles corresponding to stages of human development. The results of this research indicated that kinship relationships, individual skills, and attribution to city, country, or occupation were widely used in surname construction.
Paternal and ancestral attributions were the most common likely due to the prevalence of tribal and ethnic group structures during the period. Individual skill-based surnames appeared from the Tahmureth to Sasanian eras. City and country-based surnames related to urban lifestyles were found to have become more prominent in Shahnameh during the Sasanian era.
Linguistically, surnames are constructed through compounding, adjectival phrases, and noun phrases. A notable structure involves three-word combinations: two nouns followed by an adjective or a name indicating racial or ethnic background. In Vis and Ramin, surnames appeared less frequently, possibly due to its genre. In love stories, first names are often preferred over surnames to convey intimacy between characters.
In conclusion, this analysis revealed the intricate relationship between linguistic structures, cultural contexts, and historical periods in the formation of Iranian surnames, providing valuable insights into the evolution of Iranian society and identity.
کلیدواژهها [English]
بررسی آثار کهن از زوایای مختلف، علاوهبر کمک برای شناخت این آثار، روشنگر زوایای مختلف فرهنگ و تمدن جامعهای است که بافت فرهنگی و بستر آثار است. از بین آثار بسیار فراوان مکتوب و برآمده از فرهنگ و تمدن ایران، شاهنامه از ارزشهای چندگانه و چندوجهی برخوردار است. دامنۀ بعضی از رویدادهای روایات آن به دوران پیشاتاریخ بازمیگردد و ازاینجهت بررسی آن بهعنوان معدود منابع دربردارنده رویدادهایی از دوران پیشاتاریخی تمدن ایرانی بیبدیل است. این اثر گرانسنگ، گزارش تاریخ ملی و روایی ایران در قالب شهریاری چهل و هشت پادشاه و شمار فراوانی از پهلوانان و دیگر اقشار اجتماعی است.
در کنار شاهنامه، منظومۀ ویس و رامین نیز روایتی از رویدادهایی است، مربوط به ادوار کهن و تاریخی تمدن ایرانی و از جهات مختلف قابل اعتنا و توجه است و بررسی آن روشنگر زوایایی از فرهنگ کهن ایرانی است که در زبان و واژگان نهفته است. ویس و رامین سرودۀ فخرالدین اسعد گرگانی از اصلی پارتی سرچشمه گرفته شده است.
شیوۀ کسب هویت و بهتبع آن ساختن واژهای که دال بر شهرت فرد باشد، ریشهای بسیار کهن دارد و برجایمانده از ادوار بسیار کهنتر در حیات انسانی است. همانطور که مشخص است انسان و اجتماع انسانی در دورۀ تکامل از مرحلۀ رمهای میگذرد که در آن ارتباطات خویشاوندی مهمترین عامل شناسایی فرد است، سپس به مرحلۀ تشکیل خاندان و قبیله و سسپس شهر میرسد. در مرحلۀ شهرنشینی و مدنیت است که اصناف و پیشههای مختلف، کمکم برجسته و عامل کسب هویت میشوند (ر.ک. هراری، 1396، ص. 37 -25). طبیعی است که در دوران زیست رمهای و قبیلهای از طرفی انتساب به افراد برای کسب شهرت برجستگی مهمی داشته و از طرفی دیگر به دلیل سبک زندگی که بیشتر بر مبنای شکار یا جنگ و غارت است، تواناییها و مهارتهای فردی برای کسب شهرت در این دوره از اولویت برخوردار بوده است. انتساب به شهر و کشور و پیشه برآمده از زیست مدنی و دوران کشاورزی و شهرنشینی انسان است و این موارد بنا به متأخربودن باید از تعداد کمتری برخوردار باشد. به همین دلایل نامها و شهرتها معرف خوبی برای جایگاه، شغل، طرز فکر و آرمانهای جامعه است.
انتخاب و گزینش نامها ارتباط زیادی با تحولات و ارزشهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه دارد. نامگزینی فقط مقولۀ انتخاب واژه نیست، بلکه حامل مجموعۀ گستردهای از مفاهیمی است که بخشی از وضعیت هر جامعه را بازتاب میدهد و لایههای وسیع و نهفتهای از معانی و مدلولهای جمعی در انتخاب نام وجود دارد (رجبزاده، 1378، ص. 14). انسانها در جهانی زندگی میکنند که مملو از سمبلها و نشانه ها است و با انتخاب نام فرد هدف مشخصی را القا میکند و همین باعث به وجود آمدن گونهای از عادت در روابط میان افراد میشود که بهوسیلۀ آن با هم ارتباط برقرار میکنند و به همین دلیل است که نامگذاری و نامها، جزء مهمی از فرهنگ جامعه به شمار میروند و یکی از تفاوتهای عمده میان انسان و سایر موجودات میتواند نامگزینی آنها باشد (روشه، 1368، ص. 96).
انتخاب نام و شهرت برای افراد به دورانهای بسیار کهن و پیش از تاریخ بازمیگردد و شیوۀ ساخت یا انتخاب آن ریشه در فرهنگ هر ملت دارد. داشتن نام خانوادگی یا شهرت در کنار نام فردی، از زمانهای گذشته در فرهنگ ایرانی وجود داشته است، اما شیوۀ انتخاب آن دستخوش تغییر و تحول بسیاری شده است. بررسی شیوههای ساخت این الفاظ بخشی از هویت فرهنگی ما را مشخص میکند. نام خانوادگی یا شهرت، جزئی از فرهنگ رسمی ما است و شناخت الگوهای زبانی استفادهشده برای آن، همچنین زمینههای فرهنگی کسب شهرتهایی که افراد بهعنوان نامهای خانوادگی از آنها استفاده میکردهاند، امری مهم است و روشنکنندۀ بخشهایی از زوایا و خبایای فرهنگ و تمدن کهن این سرزمین است. به همین دلیل برای انجام پژوهش حاضر دو اثر شاهنامۀ فردوسی و ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی با این فرض انتخاب شدهاند که اسامی خانوادگی و شهرتهای مربوط به ایران قبل از اسلام در آنها نمود بیشتری دارد.
نامهای بهکاررفته در شاهنامه بیشتر متعلق به طبقه اشراف و درباریان است و بهندرت از طبقات فرودست جامعه در آن سخنی به میان آمده است. نامهای این اثر بیشتر متعلق به دورۀ ساسانیان و اشکانیان است که بعضاً از اساطیر کهن و دوران پیشاتاریخی اخذ شدهاند. اسامی بهکاررفته در ویس و رامین، بازماندۀ مقطعی از دوران تاریخی ایران است و نام شخصیتها بیشتر مربوط به طبقۀ اشراف است و احتمال میرود مردمان عادی نیز از این اسامی استفاده میکردهاند. بااینوجود بررسی اسامی در این دو اثر، نمادی از اسامی رایج و شایع در دورۀ فارسی میانه و زمانی به درازای هزار سال از تمدن ایرانی و دو سلسلۀ بزرگ اشکانی و ساسانی است.
در ایران پیش از تأسیس سازمان ثبت احوال و الزامیشدن شناسنامه، دراساس دارابودن نام خانوادگی به فراگیری و گستردگی امروز نبود و این مسئله پس از الزامیشدن ثبت ولادت بهصورت اجباری درآمد (فتائی، 1387، ص. 6). نام خانوادگی، نام دومی است که فرد با آن شناخته میشود و این نام درحقیقت مبین خانوادهای است که شخص متعلق به آن است (دهخدا، 1377، ص. 9438). در گذشتهها داشتن شهرت یا نام خانوادگی اختیاری بوده است و همۀ افراد از آن بهرهمند نبودهاند، اما امروزه داشتن نام خانوادگی برای افراد به میزانی ضروری است که در کتابهای قانون نیز به آن اشاره شده است و «طبق مادۀ 977 قانون مدنی در ایران، هرکس باید دارای نام خانوادگی باشد» (کاتوزیان، 1385، ص. 605).
هدف از انجام این پژوهش، مشخصساختن شیوههای انتخاب نام خانوادگی در فرهنگ ایران پیش از اسلام بهعنوان ساختارهایی زبانی و همچنین روشهای فرهنگی است و بررسی میزان بهکارگیری این ساختارها و روشها روشنکنندۀ بخشی مهم از حقایق فرهنگی و زبانی در زمان رواجشان است. به همین دلیل این پژوهش مشخص میکند که از چه ساختارهای صرفی و نحوی برای ساخت نام خانوادگی و به چه میزانی استفاده میشده است و همچنین کدام عوامل فرهنگی در انتساب برای ساخت نام خانوادگی تأثیرگذار بوده است و هرکدام تا چه حد در انتخاب نام خانوادگی نقش داشته است.
دربارۀ نام و نامگزینی کتابهایی تألیف شده که عنوانهای فراوانی نیز بدان اختصاص یافته است. بیشتر کتابهایی با عنوان فرهنگ نام از این مقولهاند؛ اما دربارۀ نام خانوادگی یا شهرت نمیتوان اثری در قالب کتاب یافت، جز بررسیهایی که بهصورت پراکنده در کتابهایی مانند فرهنگ نامهای شاهنامه و بخش اعلام دیگر فرهنگها بهصورت غیرتطبیقی و ریشهشناختی بدان اشاره شده است. مقالاتی نزدیک به پژوهش جاری تألیف شده است که به نمونههایی میتوان اشاره کرد.
قیصری (1362) در مقالۀ «فرهنگوارۀ القاب و عناوین بزرگان و مشایخ صوفیه» القاب و عناوین بزرگان و مشایخ صوفیه را در متون عرفانی بررسی کرده است؛ القابی مانند گیسودراز و پیر هرات و ... . این مقاله منحصر به گفتمان عرفانی و نامها و القاب عارفان است و عموماً به فرهنگ ایرانی پیش از اسلام بازنمیگردد.
زرینچیان (1373) در مقالۀ «القاب و عناوین در ایران بعد از اسلام» القاب ایرانیان را در سدههای پس از اسلام ذکر کرده است، مخصوصا آنهایی که با پیشوند فخر، شوکت، جلال و پسوند الدین ساخته میشوند و بیان میکند که در نهایت این القاب بهصورت نام خاص افراد استفاده میشود.
فرشیدورد و زیرک (1381) در مقالۀ «لقب و لقبگذاری در ایران» ابتدا مختصری دربارۀ لقبگذاری در ایران قبل و بعد از اسلام توضیح داده است، سپس انواع القاب و ساختار دستوری آنها را از نظر صرف و نحو فارسی و عربی بررسی کرده است؛ درنهایت لقب را نوعی نام فرعی میداند که برای نام اصلی نقش صفت را ایفا میکند. این مقاله نیز منحصر به القاب است نه شهرتها یا نامهای خانوادگی.
راشد محصل (1386) در مقالۀ «بررسی تاریخی و ساختاری القاب» انواع القاب در ایران را بررسی و ضمن بررسی موقعیت و وجه نامگذاری آن، تاریخ ورود آن القاب و دلیل پیدایش آنها را نیز بررسی کرده است. در این پژوهش به نام های خانوادگی و شهرت افراد اشارهای نشده است.
فتائی (1387) در «نام های خانوادگی ارمنی» بهدلیل نزدیکی ریشهای فرهنگ ارمنی با ایرانی، نامهای خانوادگی ارمنی را بررسی کرده است. ازنظر همریشهبودن بعضی از نامهای ارمنی و ایرانی، این پژوهش ارزنده است، ولی شهرتها و نامهای خانوادگی را در فرهنگ ارمنی بررسی نکرده است.
کیانی (1389) در مقالۀ «القاب و عناوین فرمانروایان در ایران پیش از اسلام» اشاره میکند که در ایران باستان فرمانروایان از القاب و عناوین بسیاری استفاده میکردند تا اندیشهها و دیدگاههای خود را رواج دهند. تفاوت این مقاله با پژوهش حاضر یکی از جنبۀ محدودۀ پژوهش است که مقاله مذکور بر مبنای کتب تاریخی است، ولی پژوهش پیش رو، بر مبنای دو کتاب ادبی است. همچنین، پژوهش حاضر به بررسی زبانی و بافت فرهنگی نیز میپردازد که مقالۀ فوق فاقد آن است.
کاظمی (1390) در مقالۀ «ناموارههای عرفانی» بیشتر بر القاب موجود در متون عرفانی و بیش از همه بر ناموارهۀ «آزادگان» تمرکز کرده است. در این مقاله دلیل استفاده از این نامواره با استناد به رمزوارگی زبان عرفانی بررسی شده است.
رویانی و نیازی (1395) در مقالۀ «تابوی نام در شاهنامه» با استناد به باور اسطورهای یگانگی نام و فرد، به این باور عامیانه در زمان حال اشاره کرده و نمونههایی از این باور را در شاهنامه نیز ارائه کردهاند. از عنوان و محتوای این مقاله برمیآید که بیشتر تأکید نویسندگان بر نام و مخفیکردن آن در مناسبتهای رزمی یا ترس از جادو و درنهایت دلایل برگزیدن نام دوم برای فرد است. این مقاله سخنی دربارۀ نام خانوادگی یا شهرت افراد به میان نیاورده است.
رویانی و نیازی (1396) در مقالۀ «جایگاه نام در ایران باستان» ضمن بررسی باور اسطورهای دربارۀ نام و باورهایی دربارۀ لزوم جاودانساختن آن، دربارۀ آیینهای برگزیدن نام در ایران زمان ساسانی و قوانین حقوقی مرتبط با نام و همچنین دربارۀ نام در اوستا مطالعه کرده است. این مقاله بابی برای برگزیدن یا کاربرد نامهای خانوادگی یا شهرت باز نکرده است.
قائممقامی (1397) در مقالۀ «دربارۀ چند نام و لقب ترکی در شاهنامه» چند نام ترکی را در شاهنامه بررسی و ریشهیابی کرده است. نویسنده در این مقاله اثبات میکند که صورت بهکاررفتۀ این نامها در شاهنامه با تلفظ اصیل این نامها نزدیک و بیشتر منطبق است. این نامها عبارت است از خاتون، خلخ، غاتفر و ... .
این پژوهش در دو سطح زبانی و محتوایی صورت خواهد گرفت؛ در سطح اول که در چارچوب صرف و نحو فارسی انجام میگیرد، واژگان را تجزیۀ صرفی و ترکیبها و گروههای نحوی را مانند ترکیبهای وصفی و اضافی بررسی خواهد کرد. مبنای پژوهش در حوزۀ ساختارهای زبانی استفادهشده برای ساخت نامهای خانوادگی رضائی (1397) است. دلیل انتخاب این کتاب و مباحث آن برای چارچوب نظری بررسی زبانی، تفکیک سه بخش آواشناسی و صرف و نحو زبان فارسی است. مطالعۀ مستقل در وندها با عنوان مستقل «ترکیب و اشتقاق» در مبحث صرف و جداسازی و مطالعۀ مستقل ساختارهای نحوی اعم از شبهجمله، ترکیب، گروه و جمله در این کتاب، امکان مطالعۀ دقیقتر ساختارهای زبانی پژوهش حاضر را بهتر فراهم میکند. در بخش صرف زبان، به افزودن پسوندهای نسبت، مانند «ان» و «ی» به واژگان برای ساخت نام خانوادگی و در بخش نحو به استفاده از ساختار نحوی «ترکیب اضافی» و «گروه نحوی» بیشتر توجه شده است؛ به همین سبب به مبحث پسوندهای نسبت و ترکیب و گروه برای چارچوب نظری در بخش زبانی بیشتر توجه شده است.
در سطح دوم معنای اسامی بررسی میشود و مشخص خواهد شد که معانی مندرج در واژگانی که نشاندهندۀ نامهای خانوادگی هستند، از چه بسترهای فرهنگی اخذ شدهاند. از این نظر این پژوهش قرابتی دارد با تحلیل بافت فرهنگی.
دراساس برای بررسی یک متن اعم از گفتاری یا مکتوب، راههای مختلف و چارچوبهای پیشنهادی متنوعی وجود دارد؛ اعم از: تحلیل محتوا، تحلیل ساختار، تحلیل زبانی، تحلیل سبکی، تحلیل بلاغی، تحلیل گفتمان، تحلیل متن و تحلیل بافت. هرکدام از بررسیها، دربردارندۀ نکات و دستاوردهای ارزشمندی خواهند بود؛ اما اگر قرار باشد، متنی کهن را با عناصر و اصطلاحات و واژگانی بررسی کنیم که از نظر زمانی و کاربردی با زمان ما فاصلهای به اندازۀ هزارهها دارد، یکی از بهترین شیوهها میتواند تحلیل بافت فرهنگی آن پدیدۀ کهن باشد. به زبان ساده اینکه این واژگان یا اصطلاحات که بهصورت کلیدواژههایی از فرهنگهای فراموششده به دست ما رسیده است، در زمان خود چه معنا یا مفهومی داشته است و به چه صورتی و در چه بافتی به کار میرفته است. ویس و رامین و بهویژه شاهنامه از این نظر دربردارندۀ واژگان بیشماری است که مفاهیم و کاربردهای آنها شاید در طول زمان بارها دچار دگرگونی شده است و به همین سبب بهترین راه شناخت این واژگان، تحلیل بافت است؛ یعنی بافت فرهنگی زمان کاربردشان.
هلیدی و حسن تحلیل بافت را با دقت بررسیکردند و شیوه و شواهدی برای شناخت متن ازطریق بافت ارائهکردند. آنها دو نوع بافت را بررسی کردند: بافت موقعیت و بافت فرهنگی. آنها برای بررسی بافت موقعیت، بررسی متن در سه سطح «گستره» (آنچه روی داده است) «منش» (مشارکان رویداد متن) و «شیوه» (نقش زبان در متن) را پیشنهاد میکنند. در پژوهش پیش رو بهسبب اطلاعنداشتن از بخشهایی از رویداد و موقعیتهای وقوع رویدادها بهدلیل کهنگی و قدمت آن، از این شیوه نمی توان استفاده کرد. در تعریفی که هلیدی از متن میکند، به وجه ژرفساختی یا معنایی متن توجه دارد، در برابر وجه ساختاری یا کلامی و از همین رهگذر است که معنا با بافت موقعیتی و بافت بزرگتر یعنی بافت فرهنگی گره میخورد. وی دربارۀ بافت موقعیت و بافت فرهنگی میگوید که «بافت موقعیت محیط بلافصل است. در مقابل، پسزمینۀ گستردهتری هم هست که متن باید در آن تفسیر شود؛ بافت فرهنگی. هر بافت موقعیت واقعی... صرفاً تودهای تصادفی از ویژگیها نیست، بلکه یک کلیت است به تعبیری یک بسته از اموری است که در یک فرهنگ لازم و ملزوم [و پیوسته و درهمتنیده] با یکدیگرند» (هلیدی و حسن، 1393، ص. 123).
هلیدی برای بررسی بافت فرهنگی و بررسی آن، به عناصر نهفته در هر فرهنگ ارجاع میدهد (هلیدی و حسن، 1393، ص. 65) و روش مشخصی را طرح نمیکند. پژوهشگران ادب فارسی و متون کهن به این شیوۀ مطالعه نیز مدتها قبل از هلیدی با عنوانهایی مانند تحلیل محتوا، ریشهیابی تاریخی، بررسی تاریخی و... توجه داشتهاند و پژوهشهایی فراوان نیز در این حوزه انجام شده است؛ اما باید اذعان داشت عناوینی مانند تحلیل محتوا و بررسی تاریخی و... برای این نوع پژوهش نارسا است و دلیل انتخاب عنوان «تحلیل بافت» برای این پژوهش مشخص و دقیقتربودن این عنوان است. در این پژوهش برای اینکه به شرایط فرهنگی زمانهای کهن که احتمال میرود رویدادهای حکایت شاهنامه و ویس و رامین در آن اتفاق افتاده باشد، علاوهبر متون مرتبط با فرهنگ کهن ایرانی از متون معتبر دیگری کمک گرفته شده است که روند رشد و تکامل پیشاتاریخ تمدن بشر را بررسی میکنند.
این پژوهش سعی دارد با شناخت بافت فرهنگی زمان وقوع رویدادهای شاهنامه و ویس و رامین و با مطالعۀ تاریخی و واژگانی، شیوههای انتخاب نامها را برای شهرت افراد بررسی و تحلیل کند. بهدلیل گستردگی و همچنین گسستگیهای ناشی از طولانی و بعضاً مبهمبودن زمان وقوع رویدادهای شاهنامه و ویس و رامین، امکان ذکر منسجم آن در این موضع فراهم نیست؛ چون ارائۀ پیونددار و منسجم آن، حجمی میطلبد به گستردگی کتابی مستقل؛ به همین سبب، بافت اجتماعی هر رویداد فرهنگی که منجر به برآیند نام خانوادگی شده است، پس از هر مورد، در حد لزوم و اختصار ذکر خواهد شد.
روش پژوهش در بخش تحلیل زبانی، تجزیۀ دستوری بر مبنای صرف و ساخت واژه و بررسی ساختارهای نحوی است و برای بخش تحلیل بافت فرهنگی، به طور همزمان، از روش ریشهیابی تاریخی و تطبیقی استفاده شده است. نکتۀ دیگر در این مقام آن است که مبنای پژوهش دربارۀ شاهنامه، متن تصحیحشدۀ جلال خالقی مطلق است و از این نظر ضرورت ذکر دارد که از نظر ضبط و شمار ابیات، با چاپهای دیگر متفاوت است، بهطوریکه اگر ملاک پژوهش، چاپ مسکو بود در بعضی بخشها نتیجه قدری متفاوتتر میشد.
ازآنجاییکه در شاهنامه شهرت افراد و شخصیتهای ایرانی و نیز افراد و شخصیتهای غیرایرانی بیان شده است، این نامها در دو دستۀ ایرانی و غیرایرانی بررسی خواهد شد تا ویژگی شهرتهای ایرانی بهصورتی مشخص و برجستهتر مشاهده شود و با مقایسه با نامهای غیرایرانی، ویژگی خاص فرهنگ ایرانی در زمینۀ شهرت و نام خانوادگی نمایانتر دیده شود.
ارتباطهای خویشاوندی از مهمترین ابزارهای ساخت نام خانوادگی است و از بین روابط خویشاوندی، انتساب به پدر رتبه برتر دارد. ارتباط نام فرزند با پدر به چند صورت انجام میگیرد که استفاده از ترکیب اضافی بهصورت اضافه بنوت مشهورترین و پرکاربردترین آن است. در این روش ابتدا نام فرد ذکر میشود و در ادامه با افزودن یک کسره و ذکر نام پدر/پدربزرگ پس از کسره، ترکیبی ساخته میشود که نشانگر نام و شهرت هر فرد است (رضائی، 1397، ص. 138). این سبک شهرتسازی و هویتگیری، مربوط به دوران زیست قبیلهای و جامعۀ مردسالار است که هویت دراساس بر مبنای انتساب به قبیله و افراد آن و بهخصوص در دورۀ مردسالار، انتساب به پدر و پدربزرگ و آبای پدری صورت میگیرد (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37 -25).
گریزان بشد بهمن اردوان |
|
تنش خسته از تیر و تیره روان |
بهمن، مهتر پسر اردوان اشکانی است (رستگارفسایی، 1379، ص. 226)
سبک بیژن گیو بر پای جست |
|
میان کشتن اژدها را ببست |
بیژن پسر گیو است (رستگارفسایی، 1379، ص. 229).
یکی پور بودش دلارام بود |
|
ورا نام بهرام بهرام بود |
بهرام بهرام، بهرام دوم که پس از درگذشت بهرام اورمزد به پادشاهی رسید. بهرام بهرام چهل روز در سوگ پدر بود و تاج شاهی بر سر ننهاد و آنگاه موبد موبدان او را پند داد. بهرام پادشاهی دادگر بود و پس از نوزده سال پادشاهی بمرد و بهرام بهرامیان به جای او نشست (رستگار فسایی، 1379، ص. 195).
گر از گوهر مهرک نوشزاد که رهام گودرز زان رزمگاه چو گودرز با زنگه شاوران طلایه به هرمزد خرّاد داد چو نوذر بر سام نیرم رسید به سام نریمان رسید آگهی |
|
برآمیزد این تخمه با آن نژاد بیامد سوی پهلوان سپاه چو رهام و گرگین جنگ آوران بسی گفت با او ز بیداد و داد یکی نو جهان پهلوان را بدید از آن نامور پور با فرهی |
یکی دیگر از روشهای ساختواژی که برای انتساب نام فرد به پدر در شاهنامه مشاهده میشود، افزودن «ان» پسوند نسبتساز، پس از نام پدر است که خود با کسرهای در امتداد نام فرد ذکر شده است. این شیوه علاوهبر مشخصکردن نام پدر بهواسطۀ انتساب بدان بهدلیل داشتن «ان» نسبت، بیانگر خاندان نیز است.
کجا گیو و گودرز کشوادگان پسر بود او را یکی شادکام |
|
که سر داد باید همی رایگان که بهرام بهرامیان داشت نام |
بهرام بهرامیان، بهرام سوم پسر بهرام پسر بهرام پسر هرمزد که پس از پدر به پادشاهی نشست و او را کرمانشاه خواندند؛ اما او پس از چهارماه پادشاهی بمرد و فرزندش نرسی بهجای وی نشست (رستگار فسایی، 1379، ص. 195).
استفاده از نام جد بزرگ یا سرسلسله نیز از دیگر روشهای ساخت شهرت در شاهنامه است. در این روش پس از نام جد، واژگانی مانند نژاد یا پسوند «ان» نسبت اضافه میشود.
که من بیژنم پور کشوادگان بدادی به تندی و تیزی به باد |
|
سر پهلوانان و آزادگان زرسپ آن سپهدار نوذر نژاد |
بهدلیل جامعۀ پدرسالار ایرانی، بیشتر انتسابها و کسب شهرتها ازطریق پدر و آبای پدری صورت میگیرد و انتساب ازسوی مادر نهتنها به کار نمیرفته است، بلکه آن را ناپسند میدانستهاند. چنانکه در ویس و رامین بهصراحت به قبح انتساب به مادر اشاره شده است که
تو از گوهر همی مانی به استر |
|
که چون پرسند فخر آرد به مادر |
شاید بتوان یک استثنا برای آن در شاهنامه یافت و آن کسب شهرت و نام خانوادگی ازطریق پدربزرگ مادری است که دربارۀ نام اردشیر بابکان به کار میرود.
برین گونه تا بابکان اردشیر مرو را کنون مردم تیزویر نخست از سر بابکان اردشیر |
|
کزو شد جوان اختر گشته پیر همی خواندش بابکان اردشیر که اندر جهان تازه شد دار و گیر |
به سام نریمان رسید آگهی چو نوذر بر سام نیرم رسید |
|
از آن نامور پور با فرهی که پور جهان پهلوان را بدید |
نام+کسره+ نام پدر+بن+ نام پدر بزرگ
این ترکیب نادر ظاهراً بهاقتضای وزن در اشعار فردوسی شکل گرفته است که در متن از نشانۀ «بن» عربی استفاده شده است.
یکی نامه بنوشت فرخ دبیر ز دارای داراب بن اردشیر |
|
ز دارای داراب بن اردشیر سوی قیصر اسکندر شهر گیر |
نام+ کسره+ نام پدر+کسره+صفت پدر
استفاده از بیش از دو واژه برای رساندن یک مفهوم و ژرفساخت، مشروط به اینکه هیچکدام در نقش فعلی نباشد، بدان گروه گفته می شود (رضائی، 1397، ص. 133). استفاده از گروه، وسیلهای برای ساخت شهرت و انتساب آن به فرد است و به انحای مختلفی مشاهده میشود. برای این نمونه یک مورد در شاهنامه خالقی مطلق یافت شد.
بفرمود تا رستم زال زر |
|
نخستین بران کینه بندد کمر |
زال بر وزن سال، پیر فرتوت سفیدموی باشد و نام پدر رستم نیز هست و چون او سفیدموی به وجود آمد، به این نام خوانند (رستگارفسایی، 1379، ص. 484).
برای این شیوه شهرتدهی فقط یک نمونه در ویس و رامین یافت شد.
به رادی هست از حاتم فزونتر |
|
به مردی بهتر است از رستم زر |
نام+کسره+ نام پدر+کسره+ نام پدر بزرگ+کسره+صفت پدر بزرگ
یک گروه اسمی که هستۀ آن نام و بقیۀ ارکان، شهرت قلمداد میشود. یک مورد در شاهنامه برای این الگو یافت شد.
پس از رستم زال سام سوار |
|
ندیدم چو تو نیز یک نامدار |
انتساب به قبیله و خاندان از مشهورترین روشهای کسب شهرت است و تاکنون نیز علاوهبر شناساندن خود با انتساب به قبیله برای کسب وجهه و اعتبار اجتماعی بهعنوان نام خانوادگی نیز از آن استفاده میشود.
ز یک دست گودرز اشکانیان برو خواند آن نامه کیقباد نخست اشک بود از نژاد قباد |
|
چو بیژن که بود از نژاد کیان بخندید شاپور مهرک نژاد دگر گرد شاپور خسرونژاد |
شاپور رازی از سرداران روزگار قباد که از خاندان مهرک بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 150).
کجا غرم دارد نشان درفش |
|
ز بهرام گودرز کشوادگان |
بهرام از فرزندان گودرز کشواد است که در دربار کاووسشاه بود. بهرام در بزمی که رستم در نوند آراست، یکی از ده تن دلاور آن مجلس بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 191).
گرازه سر گیوگان با نهل |
|
دو گرد گرانمایه شیردل |
گرازه از سرداران ایرانی که در نبرد کاووس در مازندران حضور داشت و پیکار میکرد و در یمن فرماندهی میمنه سپاه رستم را داشت و شاه بربرستان را گرفتار ساخت (رستگارفسایی، 1379، ص. 842).
ورازک گیوگان، در تاریخ طبری نام این مرد برازه بن بیفغان و در شاهنامه گرازه گیوکان آمده که نام پهلوانی است از خاندان گیو (پورداوود، 1326، ص. 163).
همراه با نام، صفاتی نیز ممکن است به کار رود که میتوان این صفات را شهرت فرد به شمار آورد. این سبک از شهرتسازی بیشتر نشان از دورۀ زیست رمهای انسان دارد که رمز بقای حیات در گرو تلاشهای فردی و مهارتهای رزمی بود. در دورانی که انسان بهصورت شکارچی _ خوراکجو، تنها میتوانست بر توانمندی جسمانی خود تکیه کند (ر.ک: هراری، 1396، ص. 115).
پس آنگه گفت با زرد پیمبر |
|
چه نامی و ز که داری تخم و گوهر |
زرد نام برادر شاه موبد در افسانه ویس و رامین (دهخدا، 1377، ذیل زرد). این نام در متون پهلوی و حتی دری، به شکل اصلی آن یعنی زریر استفاده شده است و «زرد» شکل نوینشدۀ آن است که فخرالدین اسعد گرگانی ظاهراً با ترجمۀ واژه اصلی زریر در ویس و رامین استفاده کرده است.
تهم نیو رستم ابا تیغ تیز بخندید ازو رستم پیلتن که بر سام یل روز فرخنده باد فرود آمد از تخت سام سوار پدر سام یل پهلوان جهان به راه فریدون فرخ رویم |
|
برآورد از ایشان دم رستخیز شده خیره زو چشم آن انجمن دل بدسگالان او کنده باد به پرده اندر آمد سوی نوبهار سرافرازتر کس میان مهان نیامان کهن بود گر ما نویم
|
پرویز پسر هرمزشاه که گاهی او را پرویز و زمانی خسرو میخواندند. هرمز، خسرو را سخت دوست میداشت و پیوسته با وی بود (رستگار فسایی، 1379، ص. 354).
شکار گور مهارتی است که بهصورت شهرتی برای بهرام پنجم درآمده است.
همی خواست منذر که بهرام گور |
|
بدیشان نماید سواری و زور |
بهرام گور در هرمزد، روز هفتمین سال پادشاهی یزدگرد بزهکار، او را پسری آمد که نامش را بهرام نهادند و ستارهشناسان پیشبینی کردند که او شاهی دلیر، پارسا و توانا خواهد شد. در بلعمی آمده است که «بهرام تیر بگشاد و بر پشت شیر زد و از شکم شیر بیرون آمد و در پشت گور درنشست و از پشت گور در زمین محکم شد تا یک ساعت همی لرزید و شیر و گور هر دو بیفتادند و بمردند و از آن روز تا امروز بهرام را بهرام گور خوانند» (رستگارفسایی، 1379، ص. 199).
چنین گفت با مهتران زال زر منوچهر چون زادسرو بلند ز هنگام کسری نوشین روان چه نیکو گفت نوشروان عادل ولیکن نگه کن به روشن روان چنین گفت خسرو که ای سرکشان |
|
که زیبنده تر زین که بندد کمر به کردار طهمورث دیوبند که بادا همیشه روانش جوان چو پیری زد مرو را تیر بر دل که بهرام چوبینه شد پهلوان ز بهرام چوبین که دارد نشان |
لقب بهرام به شکلهای چوبین، چوبینه، شوبین و شوبینه آمده است. دربارۀ معنی و کاربرد آن اتفاق نظر وجود ندارد. مسعودی بهرام را از فرزندان چوبین پسر میلاد دانسته است، اما به روایت از فردوسی و بلعمی وی درازبالا و خشکاندام بود و از این رو چوبین خوانده می شد (دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1363، ج. 13/144).
به یاد شهنشاه بگرفت جام |
|
منم گفت میخواره کیروی نام |
کیروی (کبروی) دهقانی ایرانی و مردی میخواره که برای بهرام گور و سپاهش بارهای میوه آورد و گلدستهها پیشکش کرد و آنگاه در برابر بهرام، نخست جامی دو منی نبید برکشید و بهدنبال آن چند جام دیگر نوشید (رستگارفسایی، 1379، ص. 775).
از آن خوانند آرش را کمانگیر |
|
که از ساری به مرو انداخت یک تیر |
آرش بزرگترین تیرانداز در حماسۀ ایرانی که با پرتاب تیر او در زمان منوچهر پیشدادی، مرز ایران و توران تعیین شد (سعادت، 1391، ج. 1/42).
انتساب به منطقه یا شهر و کشور نیز از دیگر ابزارهای زبانی شناسایی و کسب هویت جمعی است که امروزه نیز بسیار رواج دارد. این سنت در ایران باستان برای شناسایی و هویتدهی استفاده می شد. استفاده از این پدیدۀ فرهنگی و تمدنی برای ساخت شهرت و کسب هویت، مربوط به دورۀ یکجانشینی و کشاورزی است که مقدمۀ دوران شهرنشینی و شروع مدنیت انسان است؛ دورهای که انسان با گذر از زیست رمهای و عبور از زیست قبیلهای و کوچنشینی به یکجانشینی رسیده است (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37-25)؛ به همین دلیل مشاهده میشود که انتساب این شهرت در بخشهای اولیۀ شاهنامه کمتر دیده میشود که مربوط به دورۀ زیست رمهای و قبیلهای است و بیشتر در بخش حماسی به بعد دیده میشود.
گزین کرد پس رستم زاولی |
|
ز گردان شمشیر زن کاولی |
به ضم ثالث بر وزن کابل، نام ولایت سیستان است و نام قومی و جماعتی هم هست و نام شعبهای است از موسیقی (برهان، 1342، ج. 2/994).
دو پور تو نوش آذر و مهرنوش |
|
به زاری به سگزی سپردند هوش |
سجز به کسر اوله و سکون ثانیه و آخره زای نام لسجستان البد المعروف فی اطراف خراسان و النسبه الیها سجزی و قد نسب الیها خلق کثیر من الائمه و الرواه و الادبا و اکثر اهل سجستان ینسبون هکذا (حموی، 1397ق، ج. 3/189).
چو بهرام و رهام اردبیلی برین سان همی راند فرسنگ سی |
|
گشسب دیلمی شاپور گیلی پس پشت او قارن پارسی |
قارن سرداری پارسی از سرداران بهرام گور که در نبرد با خاقان چین حضور داشت و چون خاقان شکست خورد و اسیر گشت قارن تا سی فرسنگ سپاه او را دنبال کرد و به هزیمت وا داشت (رستگارفسایی، 1379، ص. 739).
ز اصطخر مهرآذر پارسی |
|
بیامد به درگاه با یار سی |
مهرآذر پارسی از موبدانی که در عهد قباد در اصطخر میزیست و انوشیروان او را برای مباحثه با مزدک به طیسفون فراخواند (رستگارفسایی، 1379، ص. 1026).
به نزدیک شاپور رازی شود |
|
بر آواز نخچیر و بازی شود |
شاپور رازی از سرداران روزگار قباد که از خاندان مهرک بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 150).
چو ماهوی سوری سپه را بدید |
|
تو گفتی که جانش ز تن برپرید |
ماهوی سوری یک تن از رجال انقلابی سور از ولایت غور بود. در زمان خلافت حضرت علی -کرم الله وجهه- والی مقتدر خراسان در شهر مرو بود که سپاه و لشکر فراوان و پیلان جنگی بسیار داشت. یزدگرد پادشاه ساسانی به امر ماهوی سوری به دست آسیابانی در شهر مرو کشته میشود (فیروزکوهی، 1363، ص. 26).
چو گلبوی سوری و این مهتران |
|
که گوپال دارند و گرز گران |
کلبوی از سرداران ایرانی در روزگار یزدگرد سوم است (رستگارفسایی، 1379، ص. 795).
چو گیلوی طبری و چون ارمنی |
|
به جنگند با کیش آهرمنی |
شماخ، شاه سوریان و از دلاوران ایرانی روزگار کیخسرو که چون هجیر نامۀ گودرز را برای شاه ایران آورد، کیخسرو و شماخ را به استقبال هجیر فرستاد و آنگاه شماخ را با ده هزار سپاه به نبرد افراسیاب فرستاد (رستگارفسایی، 1379، ص. 623).
کنون باز گردم به گفتار سرو |
|
فرزونده سهل ماهان به مرو |
سهل از بزرگان مرو است. اگرچه بیت مثالزدهشده برحسب ظاهر منافی احمد سهل است؛ زیرا در آنجا لفظ سهل ماهان به مرو موهم این است که مقصود وی احمد بن سهل بن ماهان است، درصورتیکه سردار معروف مزبور احمد بن سهل بن هاشم بوده است؛ ولی وقتی که دقت در مضمون بیت شود واضح خواهد شد که ابداً این بیت ربطی به احمد بن سهل ندارد. ماهان ظاهراً نام یکی از محلات یا قسمتهایی معروف شهر مرو بوده است که به بنیماهان نسبت داده می شد (رستگارفسایی، 1379، ص. 573).
شغل و پیشه و انتساب بدان برای شناخت در همۀ جوامع از گذشته تا حال امری رایج است. شیوع و رواج پیشهها مربوط به دورۀ مدنیت انسان است. در بعضی جوامع، اهمیت پیشهها تا بدان حدی بود که ابزاری مفید برای طبقهبندی جامعه قرار گرفت. در ایران نیز براساس شاهنامه از دوران جمشید، طبقهبندی جامعه بر مبنای شغل و پیشه آغاز شد و از اقدامات مؤثر جمشید در خدمت به بشر، طبقهبندی وی در جامعه بر مبنای پیشه ذکر شده است؛ جایی که جمشید جامعه را به سه طبقۀ روحانی، لشکری و پیشهور تقسیم میکند؛ به همین دلیل، در جامعهای که تا حدی بر مبنای کاست و طبقات اجتماعی اداره میشوند، مانند جامعۀ ایرانی قبل از اسلام، این امر بدیهی و راهی شایع و مقبول برای کسب شهرت افراد است.
چنین گفت گویا گشسب دبیر بدآزادگی لنبک آبکش برین داستان بر سخن ساختم |
|
که ای نامداران برنا و پیر بدآرایش خوان و گفتار خوش به مهبود دستور پرداختم |
در شاهنامه علاوهبر اقوام ایرانی از تعدادی افراد از اقوام غیرایرانی مانند روم، توران، ترک، هند ، چین، عرب و... نیز نام برده شده است که بهطورکلی ذکر شهرت آنها تا حدودی تابع شیوۀ شهرتدهی ایرانی در ساختار و نیز در محتوا است.
این شیوۀ شهرتدهی براساس نمونههای یافتشده، بیشترین حجم یافتهها را بین نام های غیرایرانی دارد. به احتمال قریب به یقین، استفاده از این شیوه برای نامهای غیرایرانی، به علاقه و تعمد فردوسی در نامیدن افراد بر مبنای ساختار زبان فارسی بازمیگردد و دلیل کثرت ساخت این سبک شهرتدهی نیز میتواند همین باشد؛ به قرینه پافشاری فردوسی در کاربرد واژگان فارسی و پرهیز از واژگان بیگانه.
عمر، سعد وقاص را با سپاه بزه کرد پیران ویسه کمان ز هومان ویسه مرا خواستی چو آگاهی آمد به نصر قتیب همه کارها را سر اندر نشیب چو رویین پیران ز پشت سپاه کتایون قیصر که بد مادرش |
|
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه همی تیر بارید بر بدگمان ز حوبی زبان بر من آراستی کزو بود مر مکه را فر و زیب مگر دست گیرد حیی قتیب بدید آن تکاپوی و گرد سپاه گرفته شب و روز اندر برش |
نام+کسره+نام پدر+واژۀ نژاد
سراینده پاسخ آمد چو باد یکی نامور ترک را کرد یاد |
|
به نزدیک پیران ویسه نژاد سپهبد قراخان ویسه نژاد |
بدو گفت من قیس بن حارثم |
|
ز آزادگان عرب وارثم
|
پس آن نامه را مهر کرد و بداد |
|
به رویین پیران ویسه نژاد
|
تنها انتساب به نام مادر برای ساخت شهرت دربارۀ حضرت عیسی است و این انتساب نیز برخلاف زیست پدرسالارانه و باتوجهبه باور به تولد عیسی (ع) طبیعی به نظر میرسد (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37 -25).
نبینی که عیسی مریم چه گفت |
|
بدانگه که بگشاد راز از نهفت |
ز جنی سخن گفت و ز آدمی هیونی برافگند برسان باد |
|
ز گفتار پیغمبر هاشمی بیامد بر فور فوران نژاد |
برو پیش فغفور چینی بگوی ز ضحاک تازی است ما را نژاد سوی فور هندی سپهدار هند سوی کید هندی سپه برکشید |
|
که نزدیک ما یافتی آب روی بدین پادشاهی نیم سخت شاد بلند اختر و لشکر آرای سند همه راه و بی راه لشکر کشید |
کید شاه هندوستان که مردی دانشدوست و هنرمند بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 829).
شمیران شگنی و گرگوی وهر |
|
پراکنده بر نیزه و تیغ زهر |
شمیران دلاوری تورانی که در هماون جزو سپاه پیران ویسه بود و فرمانروایی شگن را بر عهده داشت (رستگارفسایی، 1379، ص. 625).
چنان بد که طینوش رومی ز راه |
|
فرستاده آمد به نزدیک شاه |
طینوش رومی فرستادهای رومی که به نزد یزدگرد بزهکار آمد و باژ قیصر را به او داد و بهرام گور از او خواست تا در نزد پدرش خواهشگری کند و اجازه گیرد تا او به یمن بازگردد. طینوش کار بهرام را در نزد پدرش سامان داد و او به یمن رفت (رستگارفسایی، 1379، ص. 373).
همی برد هر کس که بد بردنی |
|
به راهی که موشیل بود ارمنی |
نام+کسره+نام کشور
نجوید همی جنگ تو فور هند سوی کشور آرای فغفور چین فریدون به سرو یمن گشت شاه نخستین سپهدار خاقان چین |
|
نه فغفور چینی نه یالار سند که خوانند شاهان بر او آفرین جهانجوی دستان همی جست راه که تاجش سپهر است و تختش زمین |
در بررسی شهرتها در متون ایرانی کهن نمونههایی مشاهده میشود که دال بر مراحل تکاملی زیست انسان است. روابط خویشاندی و قبیلهای و تواناییهای فردی که عموماً خاص دورۀ زیست رمهای و قبیلهای و زندگی بر مبنای شکار است و انتساب به شهر، کشور، پیشه و دین متعلق به دورۀ شهرنشینی است. از نظر بافت فرهنگی برای هویت یابی یا هویتدهی در این دو متن منطبق بر مراحل تکامل انسان چندین نمونه مشاهده میشود که به ترتیب یافتهها عبارت است از خویشاوندی (کسب هویت و شهرت ازطریق انتساب به خانواده و عموماً پدر ، طایفه، قبیله و خاندان)، ویژگی و صفات و مهارت فردی، انتساب به شهر یا کشور، شغل و پیشه.
کاربرد عناوین خویشاوندی و کسب اعتبار و شهرت از خویشاوند، اعم از پدر و پدربزرگ پدری و خاندان و قومیت، بیشترین حجم و شمار را دارد. دلیل اصلی کثرت این نوع اعتبارگیری و کسب هویت و شهرت، بافت و ترکیب جامعۀ زمان ساخت این شهرتها است که بیشتر بر مبنای قبیله و قومیت و نشانگر مرحلۀ زیست رمهای و قبیلهای استوار است. ازطرفی چون محتوای این متون بهخصوص شاهنامه، بیشتر مربوط به دورۀ حماسی و همزمان یا اندکی پس از تشکیل ملیت است و ملیت در حیات جمعی بشری، امری متأخر است. کسب اعتبار و شهرت، بیشتر ازطریق قومیت و خانواده و دوران زیست قبیلهای صورت گرفته است. این نوع نامدهی که هنوز در بسیاری از جوامع از اعتبار برخوردار است، یادگاری از دوران کوچنشینی و زندگی قبیلهای انسان و پیش از یکجانشینی وی است.
در بین انواع نسبتهای خویشاوندی و افراد خویشاوند، بیشترین کسب شهرت از نام پدر و جد پدری است و این امر نیز در جامعۀ پدرسالار قبیلهمحور، امری طبیعی است بهگونهای که به همین دلیل، کسب اعتبار و شهرت از مادر یا جد مادری در کمترین حد است.
نمونۀ دیگری که در این آثار با شمار کمتر از رابطۀ خویشاوندی مشاهده میشود، استفاده از ویژگی و مهارتهای فردی برای شهرت و نام خانوادگی است. مهارتهایی مانند شکار، هوشمندی و میخوارگی و... در این شهرتدهیها به چشم میخورد. این شهرتدهیها برای افراد مختلفی در دورههای تاریخی مختلف از زمان تهمورث تا دورۀ تاریخی و زمان ساسانیان مشاهده می شود و بخش عمدۀ آن برای رستم و زال به کار رفته است.
در مرتبۀ بعد، پرشمارترین شیوۀ دیگری که بهعنوان نام خانوادگی و معرف فرد به کار رفته است، افزودن نام فرد به شهر و مکان زندگی یا تولد افراد است. این موارد که امروزه هم در میان مردم رایج است، متعلق و یادگار دورۀ یکجانشینی و شهرنشینی است و بهدلیل متأخربودن، در متون مطالعهشده از شمار کمتری نیز برخوردار است.
افزودن نام افراد به پیشه و شغل از دیگر شیوههای نامدهی و ساخت شهرت برای افراد است و در جوامعی رواج مییابد که شهرنشینی پیشرفتهتری دارند و اصناف و پیشههای فراوانی حضور دارند. این شیوۀ نامدهی بیشتر در جوامعی مشاهده میشود که طبقهبندی اجتماعی و کاستهای جامعه، محوریت و برجستگی اجتماعی دارند. استفاده از این شیوۀ شهرتگیری، در جامعۀ ایران امری طبیعی است که براساس شاهنامه طبقهبندیکردن جامعه به جمشید و دورۀ پیشاتاریخ نسبت داده میشود و در دوران ساسانی به اوج خود میرسد. در شاهنامه نمونههایی که شهرتدهی بهواسطۀ پیشه صورت گرفته است، بیشتر مربوط به دورۀ تاریخی ساسانی است. ازجمله دیگر نمونههای مرتبط با بافت فرهنگی زمان وقوع حوادث شاهنامه که بسیار جلب توجه میکند، یافتنشدن هیچ نمونۀ مرتبط با دین زرتشتی برای ساخت یا انتساب شهرت بدان است.
دربارۀ افراد غیرایرانی از نظر محتوای نامهای خانوادگی و شهرت فقط از شیوۀ انتساب خویشاوندی و انتساب به شهر و کشور استفاده شده است و نمونههای دیگری مشاهده نمیشود و از دلایل آن میتواند بی اطلاعی راویان رویدادها از پیشه و دین افراد بیگانه باشد.
از نظر ساختار زبانی شیوههای بهکاررفته برای ساخت و انتساب نام خانوادگی و شهرت به فرد، ازطریق ساختار نحوی «ترکیب» صورت میگیرد که شامل دو واژه است که با کسرهای به هم مرتبط شدهاند و بین دو نوع ترکیب اضافی و وصفی، ترکیب اضافی بیشترین کاربرد را دارد. پس از ترکیب، استفاده از ساختار گروه نیز مشاهده میشود که از گروه اسمی استفاده میشود که دارای سه واژه است که بیشتر واژۀ اول و دوم اسم هستند و واژۀ سوم یا صفت است یا اسمی دال بر مفهوم نژاد.
بیشترین ساختار زبانی، ترکیب «نام + کسرۀ اضافه + نام پدر/پدربزرگ/مادر» است. این ساختار برای نامهای ایرانی استفاده شده و فردوسی برای بعضی از نامهای غیرایرانی نیز از این سبک نحوی استفاده کرده است. در ساختار ترکیب، استفاده از الگوی «نام+صفت/نام شهر/کشور/خاندان +/- ی نسبت» فراوان به چشم میخورد و برای گنجاندن بسیاری از مفاهیم و معانی مندرج در شهرتها از این الگو استفاده شده است. در قالب کاربرد ترکیب میتوان از الگوی «نام+ کسره+ نام پدر/قبیله/خاندان + ان» نیز نام برد که کمتر مشاهده میشود.
پس ازترکیب، به استفاده از ساختار گروه بیشتر توجه شده است. در ساختار گروه الگوی «نام+ کسره+ نام پدر/پدربزرگ/ خاندان + واژه دال بر نژاد» بیشترین کاربرد را دارد. در ساختار گروه از الگو «نام+ نام پدر/ پدربزرگ+ صفت» نیز استفاده فراوان شده است. در همین ساختار، گروه نادری نیز دیده میشود با الگوی «نام+کسره+ نام پدر + بن (عربی) + نام جد» که احتمال اقتضای وزن برای این کاربرد نادر، قوی است، وگرنه فردوسی برای نامهای عربی و دیگر قبایل انیرانی از الگوهای ساختاری زبان فارسی استفاده کرده است. برای شهرتهای افراد غیرایرانی هم بیشتر از ساختارهای زبانی شهرت ایرانی استفاده شده است.
در کلِ منظومۀ ویس و رامین نمونههای بسیار محدودی مشاهده شد که بتوان آن را برای نام خانوادگی فرد تلقی کرد. این نمونهها فقط منحصر در پنج نمونه است که یک نمونه انتساب به صفت (بدل از نام) پدر است (رستم زر) و سه نمونه انتساب به صفات و ویژگیهای فردی است و یک نمونه انتساب به شهر مشاهده میشود. یک نمونه انتساب به صفت پدر بهصورت ترکیب اضافی (نام + صفت بدل از نام) و چهار نمونه بهصورت ترکیب وصفی (نام + صفت بیانی/نسبی) به کار رفته است. دلیل این قلت کاربرد شهرت، میتواند نوع غنایی _ عاشقانه منظومۀ ویس و رامین و اقتضای زبان غنایی _ عاشقانه باشد؛ چون در زبان عاشقانه بهدلیل لزوم افزودن بر صمیمیت از نام کوچک افراد بیشتر استفاده میشود؛ برخلاف نوع حماسی که زبانی رسمیتر دارد و اقتضای زبان رسمی، کاربرد نام رسمیتر یا همان شهرت است.