بررسی زبانی و محتوایی نام‎‌های خانوادگی در شاهنامه و ویس و رامین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه سلمان فارسی کازرون، کازرون، ایران

2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه سلمان فارسی کازرون، کازرون، ایران

چکیده

شهرت‌دهی از مهم‌ترین عوامل شناخت اجتماعی است. مطالعۀ شهرت‎‌ها مشخص می‎‌سازد که از چه عواملی در هر جامعه برای هویت‌بخشی و شهرت‌دهی استفاده می‎‌شود. پژوهش حاضر به روش تحلیلی _ توصیفی و با عنایت به مراحل تکاملی اجتماعات بشری به‌عنوان بافت فرهنگی و در بررسی زبانی، در چارچوب صرفی و نحوی زبان فارسی انجام می‎‌شود و سعی بر آن دارد تا ریشه‎‌های فرهنگی شهرت و نام خانوادگی افراد در ایران  قبل از اسلام  را با تکیه بر شاهنامه فردوسی و ویس و رامین به‌دلیل دربرداشتن شهرت‎‌های ایرانی کهن بررسی کند. بررسی‎‌ها نشان می‎‌دهد ترکیب نحوی «نام+کسره+ نام پدر/پدربزرگ» و «نام+کسره+ اسامی شهر/کشور+ ی نسبت» و «نام+ کسره+ پیشه+ ی نسبت» بیشترین ساختار زبانی است که استفاده می‌شود. از نظر بافت فرهنگی، روابط خویشاوندی و انتساب به پدر و پدر بزرگ بیشترین کاربرد را دارد و در مرتبۀ بعد، کسب شهرت از ویژگی‎‌ها و مهارت‎‌های فردی است. این دو نمونه متأثر و به‌جامانده از دوران زیست قبیله‎‌ای و مردسالاری است. کسب شهرت از شهر و کشور در مرتبۀ بعد و نشان از دوران زیست شهری است. انتساب به پیشه نیز چشمگیر است و خود برآمده از جامعۀ طبقاتی و کاست‎‌های اجتماعی است و در بخش تاریخی شاهنامه و دورۀ ساسانیان به اوج می‎‌رسد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Contextual Analysis of Iranian Surnames in Shahnameh and Vis and Ramin

نویسندگان [English]

  • Mehdi Rezaei 1
  • Sara Musavi 2
1 Associate professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Salman Farsi University of Kazerun, Kazerun, Iran
2 M.A. graduate, Persian Language and Literature, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Salman Farsi University of Kazerun, Kazerun, Iran
چکیده [English]

Naming and reputation are key factors in social recognition, a practice observed in Iran since ancient times. Examining these appellations reveals which elements each society considers important for identity and fame. This research employed an analytical-descriptive methodology, considering the evolutionary stages of human societies as a cultural context. The study conducted linguistic analysis within morphological and syntactic frameworks while investigating cultural roots. The research focused on pre-Islamic Iranian fame and surnames, primarily drawing from Ferdowsi's Shahnameh and Vis and Ramin, due to their rich repository of ancient Iranian names. Findings indicated that the most common linguistic structures were syntactic combinations of "name + e + father's/grandfather's name", "name + e + city/country name + relative", and "name + e + occupation + relative". In terms of cultural context, kinship relations and paternal/ancestral attribution were most prevalent followed by fame derived from individual skills. These patterns reflected the influence of tribal life and patriarchy. City and country-based fame ranked next, indicating the emergence of urban life. Occupational attribution also occurred frequently, stemming from class-based society and social castes, reaching its peak in Shahnameh and the Sasanian period. Notably, fame constructions with religious content were minimal, suggesting the limited spread of religions in the Late Middle Ages.
Keywords: Surname, Fame, Ferdowsi's Shahnameh, Veis and Ramin.
Introduction
Acquisition of identity and the lexical choices describing surnames have ancient roots in human society. Selection of names is closely tied to the social, political, and cultural values of a society, reflecting various dimensions of social status. While the use of surnames alongside given names has long existed in Iranian culture, the methods of surname construction have evolved over time. Studying the structure of these family names provides insight into cultural identity, which is crucial for understanding different aspects of Iranian civilization.
Materials & Methods
This research drew its data from surnames used in Shahnameh and Vis and Ramin. The methodology employed both linguistic and content analysis. In the first phase, the data underwent morphological and syntactic analysis. Morphological examination revealed that the addition of relative suffixes, such as "an" and "i" was common in surname construction. Syntactic analysis demonstrated a prevalence of compound structures and syntactic phrases. The second phase involved semantic analysis, investigating the meanings of these surnames to identify their cultural backgrounds. By studying the historical context of Shahnameh and Vis and Ramin, the research aimed to uncover the methods of surname acquisition and formation in ancient Iranian society.
Research Findings
Kinship relationships emerge as the most significant factor in surname construction, with paternal attribution being the most prevalent. The connection between children's names and their fathers' names is observed across various temporal contexts rooted in tribal life and patriarchal structures. In Shahnameh, a common morphological structure involved adding the suffix "an" to the father's name. The next most frequent method of surname acquisition was derived from individual skills, city of origin, or country, reflecting an agricultural lifestyle. Interestingly, gaining fame through maternal grandfather attribution appeared only once in the historical period of Shahnameh, underscoring the patriarchal nature of Iranian society.
Discussion of Results & Conclusion
The cultural context for identity formation and surname acquisition encompasses various styles corresponding to stages of human development. The results of this research indicated that kinship relationships, individual skills, and attribution to city, country, or occupation were widely used in surname construction.
Paternal and ancestral attributions were the most common likely due to the prevalence of tribal and ethnic group structures during the period. Individual skill-based surnames appeared from the Tahmureth to Sasanian eras. City and country-based surnames related to urban lifestyles were found to have become more prominent in Shahnameh during the Sasanian era.
Linguistically, surnames are constructed through compounding, adjectival phrases, and noun phrases. A notable structure involves three-word combinations: two nouns followed by an adjective or a name indicating racial or ethnic background. In Vis and Ramin, surnames appeared less frequently, possibly due to its genre. In love stories, first names are often preferred over surnames to convey intimacy between characters.
In conclusion, this analysis revealed the intricate relationship between linguistic structures, cultural contexts, and historical periods in the formation of Iranian surnames, providing valuable insights into the evolution of Iranian society and identity.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Surname
  • Fame
  • Ferdowsi's Shahnameh
  • Veis and Ramin

1.     بیان مسئله

بررسی آثار کهن از زوایای مختلف، علاوه‌بر کمک برای شناخت این آثار، روشنگر زوایای مختلف فرهنگ و تمدن جامعه‎‌ای است که بافت فرهنگی و بستر آثار است. از بین آثار بسیار فراوان مکتوب و برآمده از فرهنگ و تمدن ایران، شاهنامه از ارزش‎‌های چندگانه و چندوجهی برخوردار است. دامنۀ بعضی از رویدادهای روایات آن به دوران پیشاتاریخ بازمی‎‌گردد و ازاین‌جهت بررسی آن به‌عنوان معدود منابع دربردارنده رویدادهایی از دوران پیشاتاریخی تمدن ایرانی بی‎‌بدیل است. این اثر گران‌سنگ، گزارش تاریخ ملی و روایی ایران در قالب شهریاری چهل و هشت پادشاه و شمار فراوانی از پهلوانان و دیگر اقشار اجتماعی است.

در کنار شاهنامه، منظومۀ ویس و رامین نیز روایتی از رویدادهایی است، مربوط به ادوار کهن و تاریخی تمدن ایرانی و از جهات مختلف قابل اعتنا و توجه است و بررسی آن روشنگر زوایایی از فرهنگ کهن ایرانی است که در زبان و واژگان نهفته است. ویس و رامین سرودۀ فخرالدین اسعد گرگانی از اصلی پارتی سرچشمه گرفته شده است.

شیوۀ کسب هویت و به‌تبع آن ساختن واژه‎‌ای که دال بر شهرت فرد باشد، ریشه‎‌ای بسیار کهن دارد و برجای‌مانده از ادوار بسیار کهن‎‌تر در حیات انسانی است. همان‌طور که مشخص است انسان و اجتماع انسانی در دورۀ تکامل از مرحلۀ رمه‎‌ای می‌‌گذرد که در آن ارتباطات خویشاوندی مهم‎‌ترین عامل شناسایی فرد است،  سپس به مرحلۀ تشکیل خاندان و قبیله و سسپس شهر می‎‌رسد. در مرحلۀ شهرنشینی و مدنیت است که اصناف و پیشه‎‌های مختلف، کم‎‌کم برجسته  و عامل کسب هویت می‎‌شوند (ر.ک. هراری، 1396، ص. 37 -25). طبیعی است که در دوران زیست رمه‎‌ای و قبیله‎‌ای از طرفی انتساب به افراد برای کسب شهرت برجستگی مهمی داشته و از طرفی دیگر به دلیل سبک زندگی که بیشتر بر مبنای شکار یا جنگ و غارت است، توانایی‎‌ها و مهارت‎‌های فردی برای کسب شهرت در این دوره از اولویت برخوردار بوده است. انتساب به شهر و کشور و پیشه برآمده از زیست مدنی و دوران کشاورزی و شهرنشینی انسان است و این موارد بنا به متأخربودن باید از تعداد کمتری برخوردار باشد. به همین دلایل نام‎‌ها و شهرت‎‌ها معرف خوبی برای جایگاه، شغل، طرز فکر و آرمان‎‌های جامعه است.

انتخاب و گزینش نام‎‌ها ارتباط زیادی با تحولات و ارزش‎‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه دارد. نام‌گزینی فقط مقولۀ انتخاب واژه نیست، بلکه حامل مجموعۀ گسترده‎‌ای از مفاهیمی است که بخشی از وضعیت هر جامعه را بازتاب می‎‌دهد و لایه‎‌های وسیع و نهفته‎‌ای از معانی و مدلول‎‌های جمعی در انتخاب نام وجود دارد (رجب‌زاده، 1378، ص. 14). انسان‎‌ها در جهانی زندگی می‎‌کنند که مملو از سمبل‎‌ها و نشانه ها است و با انتخاب نام فرد هدف مشخصی را القا می‎‌کند و همین باعث به وجود آمدن گونه‎‌ای از عادت در روابط میان افراد می‎‌شود که به‌وسیلۀ آن با هم ارتباط برقرار می‎‌کنند و به همین دلیل است که نام‌گذاری و نام‎‌ها، جزء مهمی از فرهنگ جامعه به شمار می‎‌روند و یکی از  تفاوت‎‌های  عمده میان انسان و سایر موجودات می‎‌تواند نام‎‌گزینی آنها باشد (روشه، 1368، ص. 96).

انتخاب نام و شهرت برای افراد به دوران‎‌های بسیار کهن و پیش از تاریخ بازمی‎‌گردد و شیوۀ ساخت یا انتخاب آن ریشه در فرهنگ هر ملت دارد. داشتن نام خانوادگی یا شهرت در کنار نام فردی، از زمان‎‌های گذشته در فرهنگ ایرانی وجود داشته است، اما شیوۀ انتخاب آن دستخوش تغییر و تحول بسیاری شده است. بررسی شیوه‎‌های ساخت این الفاظ بخشی از هویت فرهنگی ما را مشخص می‎‌کند. نام خانوادگی یا شهرت، جزئی از فرهنگ رسمی ما است و شناخت الگوهای زبانی استفاده‌شده برای آن، همچنین زمینه‎‌های فرهنگی کسب شهرت‎‌هایی که افراد به‌عنوان نام‎‌های خانوادگی از آنها استفاده می‎کرده‌اند، امری مهم است و روشن‌کنندۀ بخش‎‌هایی از زوایا و خبایای فرهنگ و تمدن کهن این سرزمین است. به همین دلیل برای انجام پژوهش حاضر دو اثر شاهنامۀ فردوسی و ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی با این فرض انتخاب شده‌اند که اسامی خانوادگی و شهرت‎‌های مربوط به ایران قبل از اسلام در آنها نمود بیشتری دارد.

 نام‎‌های به‌کاررفته در شاهنامه بیشتر متعلق به طبقه اشراف و درباریان است و به‌ندرت از طبقات فرودست جامعه در آن سخنی به میان آمده است. نام‎‌های این اثر بیشتر متعلق به دورۀ ساسانیان و اشکانیان است که بعضاً از اساطیر کهن و دوران پیشاتاریخی‎‌ اخذ شده‎‌اند. اسامی به‌کاررفته در ویس و رامین، بازماندۀ مقطعی از دوران تاریخی ایران است و نام شخصیت‎‌ها بیشتر مربوط به طبقۀ اشراف است و احتمال می‎‌رود مردمان عادی نیز از این اسامی استفاده می‎‌کرده‎‌اند. بااین‌وجود بررسی اسامی در این دو اثر، نمادی از اسامی رایج و شایع در دورۀ فارسی میانه و زمانی به درازای هزار سال از تمدن ایرانی و دو سلسلۀ بزرگ اشکانی و ساسانی است.

در ایران پیش از تأسیس سازمان ثبت احوال و الزامی‌شدن شناسنامه، دراساس دارابودن نام خانوادگی به فراگیری و گستردگی امروز نبود و این مسئله پس از الزامی‌شدن ثبت ولادت به‌صورت اجباری درآمد (فتائی، 1387، ص. 6).  نام خانوادگی، نام دومی است که فرد با آن شناخته می‎‌شود و این نام درحقیقت مبین خانواده‎‌ای است که شخص متعلق به آن است (دهخدا، 1377، ص. 9438). در گذشته‎‌ها داشتن شهرت یا نام خانوادگی اختیاری بوده است و همۀ افراد از آن بهره‎‌مند نبوده‎‌اند، اما امروزه داشتن نام خانوادگی برای افراد به میزانی ضروری است که در کتاب‎‌های قانون نیز به آن اشاره شده است و «طبق مادۀ 977 قانون مدنی در ایران، هرکس باید دارای نام خانوادگی باشد» (کاتوزیان، 1385، ص. 605).

هدف از انجام این پژوهش، مشخص‌ساختن شیوه‎‌های انتخاب نام خانوادگی در فرهنگ ایران پیش از اسلام به‌عنوان ساختارهایی زبانی و همچنین روش‎‌های فرهنگی است و بررسی میزان به‌کارگیری این ساختارها و روش‎‌ها روشن‌کنندۀ بخشی مهم از حقایق فرهنگی و زبانی در زمان رواجشان است. به همین دلیل این پژوهش مشخص می‎‌کند که از چه ساختارهای صرفی و نحوی برای ساخت نام خانوادگی و به چه میزانی استفاده می‎‌شده است و همچنین کدام عوامل فرهنگی در انتساب برای ساخت نام خانوادگی تأثیرگذار بوده است و هرکدام تا چه حد در انتخاب نام خانوادگی نقش داشته‎‌ است.

1.1.    پرسش‎‌های پژوهش

  1. ساختار واژگانی نام‎‌های خانوادگی ایرانیان در شاهنامۀ فردوسی و ویس و رامین به چه صورت است؟
  2. محتوا و معنای نام خانوادگی ایرانیان در این آثار از چه عناصر فرهنگی گرفته شده است؟
  3. کدام شیوۀ انتخاب نام خانوادگی ایرانیان در آثار مذکور برجستگی بیشتری دارد؟
  4. محتوای هر شهرت، متأثر از چه بافت فرهنگی و اجتماعی و مربوط به کدام مرحلۀ تکوین اجتماع بشری است؟

1.2.    پیشینۀ پژوهش

دربارۀ نام و نام‌گزینی کتاب‎‌هایی تألیف شده که عنوان‎‌های فراوانی نیز بدان اختصاص یافته است. بیشتر کتاب‎‌هایی با عنوان فرهنگ نام از این مقوله‎‌اند؛ اما دربارۀ نام خانوادگی یا شهرت نمی‎‌توان اثری در قالب کتاب یافت، جز بررسی‎‌هایی که به‌صورت پراکنده در کتاب‎‌هایی مانند فرهنگ نام‎‌های شاهنامه و بخش اعلام دیگر فرهنگ‎‌ها به‌صورت غیرتطبیقی و ریشه‌شناختی بدان اشاره شده است. مقالاتی نزدیک به پژوهش جاری تألیف شده است که به نمونه‌هایی می‎‌توان اشاره کرد.

قیصری (1362) در مقالۀ «فرهنگوارۀ القاب و عناوین بزرگان و مشایخ صوفیه» القاب و عناوین بزرگان و مشایخ صوفیه را در متون عرفانی بررسی کرده است؛ القابی مانند گیسودراز و پیر هرات و ... . این مقاله منحصر به گفتمان عرفانی و نام‎‌ها و القاب عارفان است و عموماً به فرهنگ ایرانی پیش از اسلام بازنمی‎‌گردد.

زرین‌چیان (1373) در مقالۀ «القاب و عناوین در ایران بعد از اسلام» القاب ایرانیان را در سده‎‌های پس از اسلام ذکر کرده است، مخصوصا آنهایی که با پیشوند فخر، شوکت، جلال و پسوند الدین ساخته می‎‌شوند و بیان می‎‌کند که در نهایت این القاب به‌صورت نام خاص افراد استفاده می‎‌شود.

فرشیدورد و زیرک (1381) در مقالۀ «لقب و لقب‌گذاری در ایران» ابتدا مختصری دربارۀ لقب‌گذاری در ایران قبل و بعد از اسلام توضیح داده است، سپس انواع القاب و ساختار دستوری آن‎‌ها را از نظر صرف و نحو فارسی و عربی بررسی کرده است؛ درنهایت لقب را نوعی نام فرعی می‎‌داند که برای نام اصلی نقش صفت را ایفا می‎‌کند. این مقاله نیز منحصر به القاب است نه شهرت‎‌ها یا نام‎‌های خانوادگی.

راشد محصل (1386) در مقالۀ «بررسی تاریخی و ساختاری القاب» انواع القاب در ایران را بررسی و ضمن بررسی موقعیت و وجه نام‌گذاری آن، تاریخ ورود آن القاب و دلیل پیدایش آنها را نیز بررسی کرده ‎‌است. در این پژوهش به نام های خانوادگی و شهرت افراد اشاره‎‌ای نشده است.

فتائی (1387) در «نام های خانوادگی ارمنی» به‌دلیل نزدیکی ریشه‎‌ای فرهنگ ارمنی با ایرانی، نام‎‌های خانوادگی ارمنی را بررسی کرده است. ازنظر هم‎‌ریشه‌بودن بعضی از نام‎‌های ارمنی و ایرانی، این پژوهش ارزنده است، ولی شهرت‎‌ها و نام‎‌های خانوادگی را در فرهنگ ارمنی بررسی نکرده است.

کیانی (1389) در مقالۀ «القاب و عناوین فرمانروایان در ایران پیش از اسلام» اشاره می‎‌کند که در ایران باستان فرمانروایان از القاب و عناوین بسیاری استفاده می‎‌کردند تا اندیشه‎‌ها و دیدگاه‎‌های خود را رواج دهند. تفاوت این مقاله با پژوهش حاضر یکی از جنبۀ محدودۀ پژوهش است که مقاله مذکور بر مبنای کتب تاریخی است، ولی پژوهش پیش رو، بر مبنای دو کتاب ادبی است. همچنین، پژوهش حاضر به بررسی زبانی و بافت فرهنگی نیز می‎‌پردازد که مقالۀ فوق فاقد آن است.

کاظمی (1390) در مقالۀ «نام‎‌واره‎‌های عرفانی» بیشتر بر القاب موجود در متون عرفانی و بیش از همه بر نام‎‌وارهۀ «آزادگان» تمرکز کرده است. در این مقاله دلیل استفاده از این نام‎‌واره با استناد به رمزوارگی زبان عرفانی بررسی شده است.

رویانی و نیازی (1395) در مقالۀ «تابوی نام در شاهنامه» با استناد به باور اسطوره‎‌ای یگانگی نام و فرد، به این باور عامیانه در زمان حال اشاره کرده و نمونه‎‌هایی از این باور را در شاهنامه نیز ارائه کرده‎‌اند. از عنوان و محتوای این مقاله برمی‎‌آید که بیشتر تأکید نویسندگان بر نام و مخفی‌کردن آن در مناسبت‎‌های رزمی یا ترس از جادو و درنهایت دلایل برگزیدن نام دوم برای فرد است. این مقاله سخنی دربارۀ نام خانوادگی یا شهرت افراد به میان نیاورده است.

رویانی و نیازی (1396) در مقالۀ «جایگاه نام در ایران باستان» ضمن بررسی باور اسطوره‎‌ای دربارۀ نام و باورهایی دربارۀ لزوم جاودان‌ساختن آن، دربارۀ آیین‎‌های برگزیدن نام در ایران زمان ساسانی و قوانین حقوقی مرتبط با نام و همچنین دربارۀ نام در اوستا مطالعه کرده ‎‌است. این مقاله بابی برای برگزیدن یا کاربرد نام‎‌های خانوادگی یا شهرت باز نکرده است.

قائم‌مقامی (1397) در مقالۀ «دربارۀ چند نام و لقب ترکی در شاهنامه» چند نام ترکی را در شاهنامه بررسی و ریشه‌یابی کرده است. نویسنده در این مقاله اثبات می‎‌کند که صورت به‌کاررفتۀ این نام‎‌ها در شاهنامه با تلفظ اصیل این نام‎‌ها نزدیک و بیشتر منطبق است. این نام‎‌ها عبارت است از خاتون، خلخ، غاتفر و ... .

  • روش پژوهش

این پژوهش در دو سطح زبانی و محتوایی صورت خواهد گرفت؛ در سطح اول که در چارچوب صرف و نحو فارسی انجام می‎‌گیرد، واژگان را تجزیۀ صرفی و ترکیب‎‌ها و گروه‎‌های نحوی را مانند ترکیب‎‌های وصفی و اضافی بررسی خواهد کرد. مبنای پژوهش در حوزۀ ساختارهای زبانی استفاده‌شده برای ساخت نام‎‌های خانوادگی رضائی (1397) است. دلیل انتخاب این کتاب و مباحث آن برای چارچوب نظری بررسی زبانی، تفکیک سه بخش آواشناسی و صرف و نحو زبان فارسی است. مطالعۀ مستقل در وندها با عنوان مستقل «ترکیب و اشتقاق» در مبحث صرف و جداسازی و مطالعۀ مستقل ساختارهای نحوی اعم از شبه‌جمله، ترکیب، گروه و جمله در این کتاب، امکان مطالعۀ دقیق‎‌تر ساختارهای زبانی پژوهش حاضر را بهتر فراهم می‎‌کند. در بخش صرف زبان، به افزودن پسوندهای نسبت، مانند «ان» و «ی» به واژگان برای ساخت نام خانوادگی و در بخش نحو به استفاده از ساختار نحوی «ترکیب اضافی» و «گروه نحوی» بیشتر توجه شده است؛ به همین سبب به مبحث پسوندهای نسبت و ترکیب و گروه برای چارچوب نظری در بخش زبانی بیشتر توجه شده است.

 در سطح دوم معنای اسامی بررسی می‎‌شود و مشخص خواهد شد که معانی مندرج در واژگانی که نشان‌دهندۀ نام‎‌های خانوادگی هستند، از چه بسترهای فرهنگی اخذ شده‎‌اند. از این نظر این پژوهش قرابتی دارد با تحلیل بافت فرهنگی.

دراساس برای بررسی یک متن اعم از گفتاری یا مکتوب، راه‎‌های مختلف و چارچوب‎‌های پیشنهادی متنوعی وجود دارد؛ اعم از: تحلیل محتوا، تحلیل ساختار، تحلیل زبانی، تحلیل سبکی، تحلیل بلاغی، تحلیل گفتمان، تحلیل متن و تحلیل بافت. هرکدام از بررسی‎‌ها، دربردارندۀ نکات و دستاوردهای ارزشمندی خواهند بود؛ اما اگر قرار باشد، متنی کهن را با عناصر و اصطلاحات و واژگانی بررسی کنیم که از نظر زمانی و کاربردی با زمان ما فاصله‎‌ای به اندازۀ هزاره‎‌ها دارد، یکی از بهترین شیوه‎‌ها می‎‌تواند تحلیل بافت فرهنگی آن پدیدۀ کهن باشد. به زبان ساده اینکه این واژگان یا اصطلاحات که به‌صورت کلیدواژه‎‌هایی از فرهنگ‎‌های فراموش‌شده به دست ما رسیده است، در زمان خود چه معنا یا مفهومی داشته است و به چه صورتی و در چه بافتی به کار می‎‌رفته است. ویس و رامین و به‌ویژه شاهنامه از این نظر دربردارندۀ واژگان بی‎‌شماری است که مفاهیم و کاربردهای آنها شاید در طول زمان بارها دچار دگرگونی شده است و به همین سبب بهترین راه شناخت این واژگان، تحلیل بافت است؛ یعنی بافت فرهنگی زمان کاربردشان.

هلیدی و حسن تحلیل بافت را با دقت بررسی‎‌کردند و شیوه و شواهدی برای شناخت متن ازطریق بافت ارائه‎‌کردند. آنها دو نوع بافت را بررسی ‎کردند: بافت موقعیت و بافت فرهنگی. آ‌نها برای بررسی بافت موقعیت، بررسی متن در سه سطح «گستره» (آنچه روی داده است) «منش» (مشارکان رویداد متن) و «شیوه» (نقش زبان در متن) را پیشنهاد می‎‌کنند. در پژوهش پیش رو به‌سبب اطلاع‌نداشتن از بخش‎‌هایی از رویداد و موقعیت‎‌های وقوع رویدادها به‌دلیل کهنگی و قدمت آن، از این شیوه نمی توان استفاده کرد. در تعریفی که هلیدی از متن می‎‌کند، به وجه ژرف‎‌ساختی یا معنایی متن توجه دارد، در برابر وجه ساختاری یا کلامی و از همین رهگذر است که معنا با بافت موقعیتی و بافت بزرگ‎‌تر یعنی بافت فرهنگی گره می‎‌خورد. وی دربارۀ بافت موقعیت و بافت فرهنگی می‎‌گوید که «بافت موقعیت محیط بلافصل است. در مقابل، پس‌زمینۀ گسترده‎‌تری هم هست که متن باید در آن تفسیر شود؛ بافت فرهنگی. هر بافت موقعیت واقعی... صرفاً توده‎‌ای تصادفی از ویژگی‎‌ها نیست، بلکه یک کلیت است به تعبیری یک بسته از اموری است که در یک فرهنگ لازم و ملزوم [و پیوسته و درهم‌تنیده] با یکدیگرند» (هلیدی و حسن، 1393، ص. 123).

هلیدی برای بررسی بافت فرهنگی و بررسی آن، به عناصر نهفته در هر فرهنگ ارجاع می‎‌دهد (هلیدی و حسن، 1393، ص. 65) و روش مشخصی را طرح نمی‎‌کند. پژوهشگران ادب فارسی و متون کهن به این شیوۀ مطالعه نیز مدت‎‌ها قبل از هلیدی با عنوان‎‌هایی مانند تحلیل محتوا، ریشه‎‌یابی تاریخی، بررسی تاریخی و... توجه داشته‌اند و پژوهش‎‌هایی فراوان نیز در این حوزه انجام شده است؛ اما باید اذعان داشت عناوینی مانند تحلیل محتوا و بررسی تاریخی و... برای این نوع پژوهش نارسا است و دلیل انتخاب عنوان «تحلیل بافت» برای این پژوهش مشخص و دقیق‎‌تربودن این عنوان است. در این پژوهش برای اینکه به شرایط فرهنگی زمان‎‌های کهن که احتمال می‎‌رود رویدادهای حکایت شاهنامه و ویس و رامین در آن اتفاق افتاده باشد، علاوه‌بر متون مرتبط با فرهنگ کهن ایرانی از متون معتبر دیگری کمک گرفته شده است که روند رشد و تکامل پیشاتاریخ تمدن بشر را بررسی می‌کنند.

این پژوهش سعی دارد با شناخت بافت فرهنگی زمان‎‌ وقوع رویدادهای شاهنامه و ویس و رامین و با مطالعۀ تاریخی و واژگانی، شیوه‎‌های انتخاب نام‎‌ها را برای شهرت افراد بررسی و تحلیل کند. به‌دلیل گستردگی و همچنین گسستگی‎‌های ناشی از طولانی و بعضاً مبهم‌بودن زمان وقوع رویدادهای شاهنامه و ویس و رامین، امکان ذکر منسجم آن در این موضع فراهم نیست؛ چون ارائۀ پیونددار و منسجم آن، حجمی می‎‌طلبد به گستردگی کتابی مستقل؛ به همین سبب، بافت اجتماعی هر رویداد فرهنگی که منجر به برآیند نام خانوادگی شده است، پس از هر مورد، در حد لزوم و اختصار ذکر خواهد شد.

 روش پژوهش در بخش تحلیل زبانی، تجزیۀ دستوری بر مبنای صرف و ساخت واژه و بررسی ساختارهای نحوی است و برای بخش تحلیل بافت فرهنگی، به طور هم‌زمان، از روش ریشه‎‌یابی تاریخی و تطبیقی استفاده شده است. نکتۀ دیگر در این مقام آن است که مبنای پژوهش دربارۀ شاهنامه، متن تصحیح‌شدۀ جلال خالقی مطلق است و از این نظر ضرورت ذکر دارد که از نظر ضبط و شمار ابیات، با چاپ‎‌های دیگر متفاوت است، به‌طوری‌که اگر ملاک پژوهش، چاپ مسکو بود در بعضی بخش‎‌ها نتیجه قدری متفاوت‎‌تر می‎‌شد.

  1. بررسی داده‎‌ها

ازآنجایی‌که در شاهنامه شهرت‎‌ افراد و شخصیت‎‌های ایرانی و نیز افراد و شخصیت‎‌های غیرایرانی بیان شده است، این نام‎‌ها در دو دستۀ ایرانی و غیرایرانی بررسی خواهد شد تا ویژگی شهرت‎‌های ایرانی به‌صورتی مشخص و برجسته‎‌تر مشاهده شود و با مقایسه با نام‎‌های غیرایرانی، ویژگی خاص فرهنگ ایرانی در زمینۀ شهرت و نام خانوادگی نمایان‎‌تر دیده شود.

  1. بررسی نام‎‌های خانوادگی ایرانی
    • الگوهای ساخت‌واژی نسبت‎‌های خویشاوندی

ارتباط‎‌های خویشاوندی از مهم‎‌ترین ابزارهای ساخت نام خانوادگی است و از بین روابط خویشاوندی، انتساب به پدر رتبه برتر دارد. ارتباط نام فرزند با پدر به چند صورت انجام می‎‌گیرد که استفاده از ترکیب اضافی به‌صورت اضافه بنوت مشهورترین و پرکاربردترین آن است. در این روش ابتدا نام فرد ذکر می‎‌شود و در ادامه با افزودن یک کسره و ذکر نام پدر/پدربزرگ پس از کسره، ترکیبی ساخته می‎‌شود که نشانگر نام و شهرت هر فرد است (رضائی، 1397، ص. 138). این سبک شهرت‌سازی و هویت‌گیری، مربوط به دوران زیست قبیله‎‌ای و جامعۀ مردسالار است که هویت دراساس بر مبنای انتساب به قبیله و افراد آن و به‌خصوص در دورۀ مردسالار، انتساب به پدر و پدربزرگ و آبای پدری صورت می‎‌گیرد (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37 -25).

نام+کسره+نام پدر

گریزان بشد بهمن اردوان

 

تنش خسته از تیر و تیره روان
                (فردوسی، 1387، ج. 6/161)

بهمن، مهتر پسر اردوان اشکانی است (رستگارفسایی، 1379، ص. 226)

سبک بیژن گیو بر پای جست

 

میان کشتن اژدها را ببست
                 (فردوسی، 1387، ج. 3/13)

بیژن پسر گیو است (رستگارفسایی، 1379، ص. 229).

یکی پور بودش دلارام بود

 

ورا نام بهرام بهرام بود
                (فردوسی، 1387، ج. 6/265)

بهرام بهرام، بهرام دوم که پس از درگذشت بهرام اورمزد به پادشاهی رسید. بهرام بهرام چهل روز در سوگ پدر بود و تاج شاهی بر سر ننهاد و آنگاه موبد موبدان او را پند داد. بهرام پادشاهی دادگر بود و پس از نوزده سال پادشاهی بمرد و بهرام بهرامیان به جای او نشست (رستگار فسایی، 1379، ص. 195).

گر از گوهر مهرک نوشزاد

که رهام گودرز زان رزمگاه

چو گودرز با زنگه شاوران

طلایه به هرمزد خرّاد داد

چو نوذر بر سام نیرم رسید

به سام نریمان رسید آگهی

 

برآمیزد این تخمه با آن نژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 6/205)

بیامد سوی پهلوان سپاه
                  (فردوسی، 1387، ج. 3/81)

چو رهام و گرگین جنگ آوران
                   (فردوسی، 1387،ج. 2/58)

بسی گفت با او ز بیداد و داد
                (فردوسی، 1387، ج. 7/129)

یکی نو جهان پهلوان را بدید
               (فردوسی، 1387، ج. 1/174)

از آن نامور پور با فرهی
                (فردوسی، 1387، ص. 168)

نام+کسره+ نام پدر+ان

یکی دیگر از روش‎‌های ساخت‌واژی که برای انتساب نام فرد به پدر در شاهنامه مشاهده می‎‌شود، افزودن «ان» پسوند نسبت‌ساز، پس از نام پدر است که خود با کسره‎‌ای در امتداد نام فرد ذکر شده است. این شیوه علاوه‌بر مشخص‌کردن نام پدر به‌واسطۀ انتساب بدان به‌دلیل داشتن «ان» نسبت، بیانگر خاندان نیز است.

کجا گیو و گودرز کشوادگان

پسر بود او را یکی شادکام

 

که سر داد باید همی رایگان
               (فردوسی، 1387، ج. 3/324)

که بهرام بهرامیان داشت نام
                (فردوسی، 1387، ج. 3/271)

بهرام بهرامیان، بهرام سوم پسر بهرام پسر بهرام پسر هرمزد که پس از پدر به پادشاهی نشست و او را کرمانشاه خواندند؛ اما او پس از چهارماه پادشاهی بمرد و فرزندش نرسی به‌جای وی نشست (رستگار فسایی، 1379، ص. 195).

نام +واژه نشان دهنده نژاد+ نام جد بزرگ / نام + نام جد بزرگ +واژه نشان دهنده نژاد

 استفاده از نام جد بزرگ یا سرسلسله نیز از دیگر روش‎‌های ساخت شهرت در شاهنامه است. در این روش پس از نام جد، واژگانی مانند نژاد یا پسوند «ان» نسبت اضافه می‎‌شود.

که من بیژنم پور کشوادگان

بدادی به تندی و تیزی به باد

 

سر پهلوانان و آزادگان
               (فردوسی، 1387، ج. 3/324)

زرسپ آن سپهدار نوذر نژاد
                 (فردوسی، 1387، ج. 3/59)

پدربزرگ مادری+ ان+ نام

به‌دلیل جامعۀ پدرسالار ایرانی، بیشتر انتساب‎‌ها و کسب شهرت‌ها ازطریق پدر و آبای پدری صورت می‎‌گیرد و انتساب ازسوی مادر نه‌تنها به کار نمی‎‌رفته است، بلکه آن را ناپسند می‎‌دانسته‎‌اند. چنان‌که در ویس و رامین به‌صراحت به قبح انتساب به مادر اشاره شده است که

تو از گوهر همی مانی به استر

 

که چون پرسند فخر آرد به مادر
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1395، ص. 147)

شاید بتوان یک استثنا برای آن در شاهنامه  یافت و آن کسب شهرت و نام خانوادگی ازطریق پدربزرگ مادری است که دربارۀ نام اردشیر بابکان به کار می‎‌رود.

برین گونه تا بابکان اردشیر

مرو را کنون مردم تیزویر

نخست از سر بابکان اردشیر

 

کزو شد جوان اختر گشته پیر
                (فردوسی، 1387، ج. 8/103)

همی خواندش بابکان اردشیر
                (فردوسی، 1387، ج. 6/143)

که اندر جهان تازه شد دار و گیر
                (فردوسی، 1387، ج. 8/125)

نام +کسره+نام جد

به سام نریمان رسید آگهی

چو نوذر بر سام نیرم رسید

 

از آن نامور پور با فرهی
             (فردوسی، 1387، ج. 1/168)

که پور جهان پهلوان را بدید
                (فردوسی، 1387، ص. 174)

نام+کسره+ نام پدر+بن+ نام پدر بزرگ

این ترکیب نادر ظاهراً به‌اقتضای وزن در اشعار فردوسی شکل گرفته است که در متن از نشانۀ «بن» عربی استفاده شده است.

یکی نامه بنوشت فرخ دبیر

ز دارای داراب بن اردشیر

 

ز دارای داراب بن اردشیر
                (فردوسی، 1387، ج. 5/530)

سوی قیصر اسکندر شهر گیر
                 (فردوسی، 1387، ص. 550)

نام+ کسره+ نام پدر+کسره+صفت پدر

استفاده از بیش از دو واژه برای رساندن یک مفهوم و ژرف‌ساخت، مشروط به اینکه هیچ‌کدام در نقش فعلی نباشد، بدان گروه گفته می شود (رضائی، 1397، ص. 133). استفاده از گروه، وسیله‎‌ای برای ساخت شهرت و انتساب آن به فرد است و به انحای مختلفی مشاهده می‎‌شود. برای این نمونه یک مورد در شاهنامه خالقی مطلق یافت شد.

بفرمود تا رستم زال زر

 

نخستین بران کینه بندد کمر
                 (فردوسی، 1387، ج. 2/54)

زال بر وزن سال، پیر فرتوت سفیدموی باشد و نام پدر رستم نیز هست و چون او سفیدموی به وجود آمد، به این نام خوانند (رستگارفسایی، 1379، ص. 484).

نام+کسره+ صفت پدر

برای این شیوه شهرت‌دهی فقط یک نمونه در ویس و رامین یافت شد. 

به رادی هست از حاتم فزون‎‌تر

 

به مردی بهتر است از رستم زر
(فخرالدین اسعدگرگانی، 1395، ص. 29)

نام+کسره+ نام پدر+کسره+ نام پدر بزرگ+کسره+صفت پدر بزرگ

یک گروه اسمی که هستۀ آن نام و بقیۀ ارکان، شهرت قلمداد می‎‌شود. یک مورد در شاهنامه برای این الگو یافت شد.

پس از رستم زال سام سوار

 

ندیدم چو تو نیز یک نامدار
                (فردوسی، 1387، ج. 3/118)

خاندان

انتساب به قبیله و خاندان از مشهورترین روش‎‌های کسب شهرت است و تاکنون نیز علاوه‌بر شناساندن خود با انتساب به قبیله برای کسب وجهه و اعتبار اجتماعی به‌عنوان  نام خانوادگی نیز از آن استفاده می‌شود.

ز یک دست گودرز اشکانیان

برو خواند آن نامه کیقباد

نخست اشک بود از نژاد قباد

 

چو بیژن که بود از نژاد کیان
                (فردوسی،1387، ج. 6/138)

بخندید شاپور مهرک نژاد
                  (فردوسی، 1387، ج. 7/56)

دگر گرد شاپور خسرونژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 6/138)

شاپور رازی از سرداران روزگار قباد که از خاندان مهرک بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 150).

کجا غرم دارد نشان درفش

 

ز بهرام گودرز کشوادگان
                  (فردوسی، 1387، ج. 3/36)

بهرام از فرزندان گودرز کشواد است که در دربار کاووس‌شاه بود. بهرام در بزمی که رستم در نوند آراست، یکی از ده تن دلاور آن مجلس بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 191).

گرازه سر گیوگان با نهل

 

دو گرد گرانمایه شیردل
                (فردوسی، 1387، ج. 3/126)

گرازه از سرداران ایرانی که در نبرد کاووس در مازندران حضور داشت و پیکار می‎‌کرد و در یمن فرماندهی میمنه سپاه رستم را داشت و شاه بربرستان را گرفتار ساخت (رستگارفسایی، 1379، ص. 842).

ورازک گیوگان، در تاریخ طبری نام این مرد برازه بن بیفغان و در شاهنامه گرازه گیوکان آمده که نام پهلوانی است از خاندان گیو (پورداوود، 1326، ص. 163).

3.2.   صفات و ویژگی‌ها و مهارت فردی

همراه با نام، صفاتی نیز ممکن است به کار رود که می‎‌توان این صفات را شهرت فرد به شمار آورد. این سبک از شهرت‌سازی بیشتر نشان از دورۀ زیست رمه‎‌ای انسان دارد که رمز بقای حیات در گرو تلاش‎‌های فردی و مهارت‎‌های رزمی بود. در دورانی که انسان به‌صورت شکارچی _ خوراک‌جو، تنها می‎‌توانست بر توانمندی جسمانی خود تکیه کند (ر.ک: هراری، 1396، ص. 115).

پس آنگه گفت با زرد پیمبر

 

چه نامی و ز که داری تخم و گوهر
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1395، ص. 56)

زرد نام برادر شاه موبد در افسانه ویس و رامین (دهخدا، 1377، ذیل زرد). این نام در متون پهلوی و حتی دری، به شکل اصلی آن یعنی زریر استفاده شده است و «زرد» شکل نوین‌شدۀ آن است که فخرالدین اسعد گرگانی ظاهراً با ترجمۀ واژه اصلی زریر در ویس و رامین استفاده کرده است.

تهم نیو رستم ابا تیغ تیز

بخندید ازو رستم پیلتن

که بر سام یل روز فرخنده باد

فرود آمد از تخت سام سوار

پدر سام یل پهلوان جهان

به راه فریدون فرخ رویم

 

برآورد از ایشان دم رستخیز
                 (فردوسی، 1387، ج. 4/81)

شده خیره زو چشم آن انجمن
                 (فردوسی، 1387، ج. 2/50)

دل بدسگالان او کنده باد
              (فردوسی، 1387، ج. 1/165)

به پرده اندر آمد سوی نوبهار
                (فردوسی، 1387، ج. 1/165)

سرافرازتر کس میان مهان
                 (فردوسی، 1387، ص. 171)

نیامان کهن بود گر ما نویم
                 (فردوسی، 1387، ص. 162)

 

پرویز پسر هرمزشاه که گاهی او را پرویز و زمانی خسرو می‎‌خواندند. هرمز، خسرو را سخت دوست می‎‌داشت و پیوسته با وی بود (رستگار فسایی، 1379، ص. 354).

شکار گور مهارتی است که به‌صورت شهرتی برای بهرام پنجم درآمده است.

همی خواست منذر که بهرام گور

 

بدیشان نماید سواری و زور
               (فردوسی، 1387، ج. 6/377)

بهرام گور در هرمزد، روز هفتمین سال پادشاهی یزدگرد بزهکار، او را پسری آمد که نامش را بهرام نهادند و ستاره‌شناسان پیش‌بینی کردند که او شاهی دلیر، پارسا و توانا خواهد شد. در بلعمی آمده است که «بهرام تیر بگشاد و بر پشت شیر زد و از شکم شیر بیرون آمد و در پشت گور درنشست و از پشت گور در زمین محکم شد تا یک ساعت همی لرزید و شیر و گور هر دو بیفتادند و بمردند و از آن روز تا امروز بهرام را بهرام گور خوانند» (رستگارفسایی، 1379، ص. 199).

چنین گفت با مهتران زال زر

منوچهر چون زادسرو بلند

ز هنگام کسری نوشین روان

چه نیکو گفت نوشروان عادل

ولیکن نگه کن به روشن روان

چنین گفت خسرو که ای سرکشان

 

که زیبنده تر زین که بندد کمر
               (فردوسی، 1387، ج. 1/183)

به کردار طهمورث دیوبند
              (فردوسی، 1387، ج. 1/135)

که بادا همیشه روانش جوان
                (فردوسی، 1387، ج. 8/251)

چو پیری زد مرو را تیر بر دل
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1395، ص. 369)

که بهرام چوبینه شد پهلوان
                 (فردوسی، 1387، ج. 8/6)

ز بهرام چوبین که دارد نشان
                   (فردوسی، 1387، ص. 14)

لقب بهرام به شکل‌های چوبین، چوبینه، شوبین و شوبینه آمده است. دربارۀ معنی و کاربرد آن اتفاق نظر وجود ندارد. مسعودی بهرام را از فرزندان چوبین پسر میلاد دانسته است، اما به روایت از فردوسی و بلعمی وی درازبالا و خشک‌اندام بود و از این رو چوبین خوانده می شد (دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، 1363، ج. 13/144).

به یاد شهنشاه بگرفت جام

 

منم گفت میخواره کیروی نام
                (فردوسی، 1387، ج. 6/440)

کیروی (کبروی) دهقانی ایرانی و مردی می‌خواره که برای بهرام گور و سپاهش بارهای میوه آورد و گلدسته‎‌ها پیشکش کرد و آنگاه در برابر بهرام، نخست جامی دو منی نبید برکشید و به‌دنبال آن چند جام دیگر نوشید (رستگارفسایی، 1379، ص. 775).

از آن خوانند آرش را کمانگیر

 

که از ساری به مرو انداخت یک تیر
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1395، ص. 270)

آرش بزرگ‎‌ترین تیرانداز در حماسۀ ایرانی که با پرتاب تیر او در زمان منوچهر پیشدادی، مرز ایران و توران تعیین شد (سعادت، 1391، ج. 1/42).

  • انتساب به شهر و کشور

انتساب به منطقه یا شهر و کشور نیز از دیگر ابزارهای زبانی شناسایی و کسب هویت جمعی است که امروزه نیز بسیار رواج دارد. این سنت در ایران باستان برای شناسایی و هویت‌دهی استفاده می شد. استفاده از این پدیدۀ فرهنگی و تمدنی برای ساخت شهرت و کسب هویت، مربوط به دورۀ یکجانشینی و کشاورزی است که مقدمۀ دوران شهرنشینی و شروع مدنیت انسان است؛ دوره‎‌ای که انسان با گذر از زیست رمه‎‌ای و عبور از زیست قبیله‎‌ای و کوچ‌نشینی به یکجانشینی رسیده است  (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37-25)؛ به همین دلیل مشاهده می‎‌شود که انتساب این شهرت در بخش‎‌های اولیۀ شاهنامه کمتر دیده می‎‌شود که مربوط به دورۀ زیست رمه‎‌ای و قبیله‎‌ای است و بیشتر در بخش حماسی به بعد دیده می‌شود.

گزین کرد پس رستم زاولی

 

ز گردان شمشیر زن کاولی
                (فردوسی، 1387، ج. 2/385)

به ضم ثالث بر وزن کابل، نام ولایت سیستان است و نام  قومی و جماعتی هم هست و نام شعبه‎‌ای است از موسیقی (برهان، 1342، ج. 2/994).

دو پور تو نوش آذر و مهرنوش

 

به زاری به سگزی سپردند هوش
                (فردوسی، 1387، ج. 5/384)

سجز به کسر اوله و سکون ثانیه و آخره زای نام لسجستان البد المعروف فی اطراف خراسان و النسبه الیها سجزی و قد نسب الیها خلق کثیر من الائمه و الرواه و الادبا و اکثر اهل سجستان ینسبون هکذا (حموی، 1397ق، ج. 3/189).

چو بهرام و رهام اردبیلی

برین سان همی راند فرسنگ سی

 

گشسب دیلمی شاپور گیلی
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1337، ص. 145)

پس پشت او قارن پارسی
                 (فردوسی،1387، ج. 6/531)

قارن سرداری پارسی از سرداران بهرام گور که در نبرد با خاقان چین حضور داشت و چون خاقان شکست خورد و اسیر گشت قارن تا سی فرسنگ سپاه او را دنبال کرد و به هزیمت وا داشت (رستگارفسایی، 1379، ص. 739).

ز اصطخر مهرآذر پارسی

 

بیامد به درگاه با یار سی
                  (فردوسی، 1387، ج. 7/76)

مهرآذر پارسی از موبدانی که در عهد قباد در اصطخر می‎‌زیست و انوشیروان او را برای مباحثه با مزدک به طیسفون فراخواند (رستگارفسایی، 1379، ص. 1026).

به نزدیک شاپور رازی شود

 

بر آواز نخچیر و بازی شود
               (فردوسی، 1387، ج. 8/32)

شاپور رازی از سرداران روزگار قباد که از خاندان مهرک بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 150).

چو ماهوی سوری سپه را بدید

 

تو گفتی که جانش ز تن برپرید
               (فردوسی، 1387، ج. 8/481)

ماهوی سوری یک تن از رجال انقلابی سور از ولایت غور بود. در زمان خلافت حضرت علی -کرم الله وجهه- والی مقتدر خراسان در شهر مرو بود که سپاه و لشکر فراوان و پیلان جنگی بسیار داشت. یزدگرد پادشاه ساسانی به امر ماهوی سوری به دست آسیابانی در شهر مرو کشته می‎‌شود (فیروزکوهی، 1363، ص. 26).

چو گلبوی سوری و این مهتران

 

که گوپال دارند و گرز گران
                (فردوسی، 1387، ج. 8/415)

کلبوی از سرداران ایرانی در روزگار یزدگرد سوم است (رستگارفسایی، 1379، ص. 795).

چو گیلوی طبری و چون ارمنی

 

به جنگند با کیش آهرمنی
                (فردوسی، 1387، ج. 8/415)

شماخ، شاه سوریان و از دلاوران ایرانی روزگار کیخسرو که چون هجیر نامۀ گودرز را برای شاه ایران آورد، کیخسرو و شماخ را به استقبال هجیر فرستاد و آنگاه شماخ را با ده هزار سپاه به نبرد افراسیاب فرستاد (رستگارفسایی، 1379، ص. 623).

کنون باز گردم به گفتار سرو

 

فرزونده سهل ماهان به مرو
                (فردوسی، 1387، ج. 5/441)

سهل از بزرگان مرو است. اگرچه بیت مثال‌زده‌شده برحسب ظاهر منافی احمد سهل است؛ زیرا در آنجا لفظ سهل ماهان به مرو موهم این است که مقصود وی احمد بن سهل بن ماهان است، درصورتی‌که سردار معروف مزبور احمد بن سهل بن هاشم بوده است؛ ولی وقتی که دقت در مضمون بیت شود واضح خواهد شد که ابداً این بیت ربطی به احمد بن سهل ندارد. ماهان ظاهراً نام یکی از محلات یا قسمت‎‌هایی معروف شهر مرو بوده است که به بنی‎‌ماهان نسبت داده می شد (رستگارفسایی، 1379، ص. 573).  

3.4.   شهرت‎‌های شغلی

شغل و پیشه و انتساب بدان برای شناخت در همۀ جوامع از گذشته تا حال امری رایج است. شیوع و رواج پیشه‎‌ها مربوط به دورۀ مدنیت انسان است. در بعضی جوامع، اهمیت پیشه‎‌ها تا بدان حدی بود که ابزاری مفید برای طبقه‌بندی جامعه قرار گرفت. در ایران نیز براساس شاهنامه از دوران جمشید، طبقه‌بندی جامعه بر مبنای شغل و پیشه آغاز شد و از اقدامات مؤثر جمشید در خدمت به بشر، طبقه‌بندی وی در جامعه بر مبنای پیشه ذکر شده است؛ جایی که جمشید جامعه را به سه طبقۀ روحانی، لشکری و پیشه‎‌ور تقسیم می‎‌کند؛ به همین دلیل، در جامعه‎‌ای که تا حدی بر مبنای کاست و طبقات اجتماعی اداره می‎‌شوند، مانند جامعۀ ایرانی قبل از اسلام، این امر بدیهی و راهی شایع و مقبول برای کسب شهرت افراد است.

چنین گفت گویا گشسب دبیر

بدآزادگی لنبک آبکش

برین داستان بر سخن ساختم

 

که ای نامداران برنا و پیر
               (فردوسی، 1387، ج. 6/390)

بدآرایش خوان و گفتار خوش
               (فردوسی، 1387، ج. 6/425)

به مهبود دستور پرداختم
                (فردوسی، 1387، ج. 7/219)

4.     شهرت‎‌های غیرایرانی

 در شاهنامه علاوه‌بر اقوام ایرانی از تعدادی افراد از اقوام غیرایرانی مانند روم، توران، ترک، هند ، چین، عرب و... نیز نام برده شده است که به‌طورکلی ذکر شهرت آنها تا حدودی تابع شیوۀ شهرت‌دهی ایرانی در ساختار و نیز در محتوا است.

4.1.   الگوهای ساخت‌واژۀ نسبت‎‌های خویشاوندی

نام+کسره+نام پدر

این شیوۀ شهرت‌دهی براساس نمونه‌های یافت‌شده، بیشترین حجم یافته‎‌ها را بین نام های غیرایرانی دارد. به احتمال قریب به یقین، استفاده از این شیوه برای نام‎‌های غیرایرانی، به علاقه و تعمد فردوسی در نامیدن افراد بر مبنای ساختار زبان فارسی بازمی‎‌گردد و دلیل کثرت ساخت این سبک شهرت‌دهی نیز می‎‌تواند همین باشد؛ به قرینه پافشاری فردوسی در کاربرد واژگان فارسی و پرهیز از واژگان بیگانه.

عمر، سعد وقاص را با سپاه

بزه کرد پیران ویسه کمان

ز هومان ویسه مرا خواستی

چو آگاهی آمد به نصر قتیب

همه کارها را سر اندر نشیب

چو رویین پیران ز پشت سپاه

کتایون قیصر که بد مادرش

 

فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
                (فردوسی، 1387، ج. 8/411)

همی تیر بارید بر بدگمان
                  (فردوسی، 1387، ج. 4/98)

ز حوبی زبان بر من آراستی
                (فردوسی، 1387، ج. 3/206)

کزو بود مر مکه را فر و زیب
                  (فردوسی، 1387، ج. 6/48)

مگر دست گیرد حیی قتیب
               (فردوسی، 1387، ج. 6/415)

بدید آن تکاپوی و گرد سپاه
                (فردوسی، 1387، ج. 4/98)

گرفته شب و روز اندر برش
                (فردوسی، 1387، ج. 5/293)

نام+کسره+نام پدر+واژۀ نژاد

سراینده پاسخ آمد چو باد

یکی نامور ترک را کرد یاد

 

به نزدیک پیران ویسه نژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 3/113)

سپهبد قراخان ویسه نژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 1/304)

نام+ بن+نام پدر

بدو گفت من قیس بن حارثم

 

ز آزادگان عرب وارثم
               (فردوسی، 1387، ج. 8/76)

 

نام+کسره+نام پدر+کسره+ نام پدربزرگ+واژه نژاد

پس آن نامه را مهر کرد و بداد

 

به رویین پیران ویسه نژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 4/84)

 

نام+کسره+نام مادر

تنها انتساب به نام مادر برای ساخت شهرت دربارۀ حضرت عیسی است و این انتساب نیز برخلاف زیست پدرسالارانه و باتوجه‌به باور به تولد عیسی (ع) طبیعی به نظر می‎‌رسد (ر.ک: هراری، 1396، ص. 37 -25).

نبینی که عیسی مریم چه گفت

 

بدانگه که بگشاد راز از نهفت
                (فردوسی، 1387، ج. 8/112)

خاندان

ز جنی سخن گفت و ز آدمی

هیونی برافگند برسان باد

 

ز گفتار پیغمبر هاشمی
                (فردوسی، 1387، ج. 8/425)

بیامد بر فور فوران نژاد
                (فردوسی، 1387، ج. 5/553)

انتساب به شهر و کشور

 نام+کسره+شهر/کشور+ ی نسبت

برو پیش فغفور چینی بگوی

ز ضحاک تازی است ما را نژاد

سوی فور هندی سپهدار هند

سوی کید هندی سپه برکشید

 

که نزدیک ما یافتی آب روی
                (فردوسی، 1387، ج. 6/111)

بدین پادشاهی نیم سخت شاد
                (فردوسی، 1387، ج. 1/309)

بلند اختر و لشکر آرای سند
                  (فردوسی، 1387، ج. 6/37)

همه راه و بی راه لشکر کشید
                  (فردوسی، 1387، ج. 6/19)

کید شاه هندوستان که مردی دانش‌دوست و هنرمند بود (رستگارفسایی، 1379، ص. 829). 

شمیران شگنی و گرگوی وهر

 

پراکنده بر نیزه و تیغ زهر
               (فردوسی، 1387، ج. 3/153)

شمیران دلاوری تورانی که در هماون جزو سپاه پیران ویسه بود و فرمانروایی شگن را بر عهده داشت (رستگارفسایی، 1379، ص. 625).

چنان بد که طینوش رومی ز راه

 

فرستاده آمد به نزدیک شاه
                (فردوسی، 1387، ج. 6/384)

طینوش رومی فرستاده‌ای رومی که به نزد یزدگرد بزهکار آمد و باژ قیصر را به او داد و بهرام گور از او خواست تا در نزد پدرش خواهشگری کند و اجازه گیرد تا او به یمن بازگردد. طینوش کار بهرام را در نزد پدرش سامان داد و او به یمن رفت (رستگارفسایی، 1379، ص. 373).

همی برد هر کس که بد بردنی

 

به راهی که موشیل بود ارمنی
                  (فردوسی،1387، ج. 8/73)

نام+کسره+نام کشور

نجوید همی جنگ تو فور هند

سوی کشور آرای فغفور چین

فریدون به سرو یمن گشت شاه

نخستین سپهدار خاقان چین

 

نه فغفور چینی نه یالار سند
                  (فردوسی، 1387، ج. 6/40)

که خوانند شاهان بر او آفرین
                (فردوسی، 1387، ج. 6/107)

جهانجوی دستان همی جست راه
                (فردوسی، 1387، ج. 1/219)

که تاجش سپهر است و تختش زمین
                (فردوسی، 1387، ج. 3/151)

تحلیل و نتیجه‌گیری

در بررسی شهرت‎‌ها در متون ایرانی کهن نمونه‌هایی مشاهده می‎‌شود که دال بر مراحل تکاملی زیست انسان است. روابط خویشاندی و قبیله‎‌ای و توانایی‎‌های فردی که عموماً خاص دورۀ زیست رمه‎‌ای و قبیله‎‌ای و زندگی بر مبنای شکار است و انتساب به شهر، کشور، پیشه و دین متعلق به دورۀ شهرنشینی است. از نظر بافت فرهنگی برای هویت یابی یا هویت‌دهی در این دو متن منطبق بر مراحل تکامل انسان چندین نمونه مشاهده می‎‌شود که به ترتیب یافته‎‌ها عبارت است از خویشاوندی (کسب هویت و شهرت ازطریق انتساب به خانواده و عموماً پدر ، طایفه، قبیله و خاندان)، ویژگی و صفات و مهارت فردی، انتساب به شهر یا کشور، شغل و پیشه.

کاربرد عناوین خویشاوندی و کسب اعتبار و شهرت از خویشاوند، اعم از پدر و پدربزرگ پدری و خاندان و قومیت،  بیشترین حجم و شمار را دارد. دلیل اصلی کثرت این نوع اعتبارگیری و کسب هویت و شهرت، بافت و ترکیب جامعۀ زمان ساخت این شهرت‎‌ها است که بیشتر بر مبنای قبیله و قومیت و نشانگر مرحلۀ زیست رمه‎‌ای و قبیله‎‌ای استوار است. ازطرفی چون محتوای این متون به‌خصوص شاهنامه، بیشتر مربوط به دورۀ حماسی و هم‌زمان یا اندکی پس از تشکیل ملیت است و ملیت در حیات جمعی بشری، امری متأخر است. کسب اعتبار و شهرت، بیشتر ازطریق قومیت و خانواده و دوران زیست قبیله‎‌ای صورت گرفته است. این نوع نام‌دهی که هنوز در بسیاری از جوامع از اعتبار برخوردار است، یادگاری از دوران کوچ‌نشینی و زندگی قبیله‎‌ای انسان و پیش از یکجانشینی وی است.

در بین انواع نسبت‎‌های خویشاوندی و افراد خویشاوند، بیشترین کسب شهرت از نام پدر و جد پدری است و این امر نیز در جامعۀ‎‌ پدرسالار قبیله‌محور، امری طبیعی است به‌گونه‎‌ای که به همین دلیل، کسب اعتبار و شهرت از مادر یا جد مادری در کمترین حد است. 

نمونۀ دیگری که در این آثار با شمار کمتر از رابطۀ خویشاوندی مشاهده می‎‌شود، استفاده از ویژگی و مهارت‎‌های فردی برای شهرت و نام خانوادگی است. مهارت‎‌هایی مانند شکار، هوشمندی و می‌خوارگی و... در این شهرت‎‌دهی‎‌ها به چشم می‎‌خورد. این شهرت‌دهی‌ها برای افراد مختلفی در دوره‎‌های تاریخی مختلف از زمان تهمورث تا دورۀ تاریخی و زمان ساسانیان مشاهده می شود و بخش عمدۀ آن برای رستم و زال به کار رفته است.

در مرتبۀ بعد، پرشمارترین شیوۀ دیگری که به‌عنوان نام خانوادگی و معرف فرد به کار رفته است، افزودن نام فرد به شهر و مکان زندگی یا تولد افراد است. این موارد که امروزه هم در میان مردم رایج است، متعلق و یادگار دورۀ یکجانشینی و شهرنشینی است و به‌دلیل متأخربودن، در متون مطالعه‌شده از شمار کمتری نیز برخوردار است.

افزودن نام افراد به پیشه و شغل از دیگر شیوه‎‌های نام‌دهی و ساخت شهرت برای افراد است و در جوامعی رواج می‎‌یابد که شهرنشینی پیشرفته‎‌تری دارند و اصناف و پیشه‎‌های فراوانی حضور دارند. این شیوۀ نام‎‌دهی بیشتر در جوامعی مشاهده می‌شود که طبقه‎‌بندی اجتماعی و کاست‎‌های جامعه، محوریت و برجستگی اجتماعی دارند. استفاده از این شیوۀ شهرت‎‌گیری، در جامعۀ ایران امری طبیعی است که براساس شاهنامه طبقه‌بندی‌کردن جامعه به جمشید و دورۀ پیشاتاریخ نسبت داده می‎‌شود و در دوران ساسانی به اوج خود می‎‌رسد. در شاهنامه نمونه‌هایی که شهرت‌دهی به‌واسطۀ پیشه صورت گرفته است، بیشتر مربوط به دورۀ تاریخی ساسانی است. ازجمله دیگر نمونه‌های مرتبط با بافت فرهنگی زمان وقوع حوادث شاهنامه که بسیار جلب توجه می‎‌کند، یافت‌نشدن هیچ نمونۀ مرتبط با دین زرتشتی برای ساخت یا انتساب شهرت  بدان است.

دربارۀ افراد غیرایرانی از نظر محتوای نام‎‌های خانوادگی و شهرت فقط از شیوۀ انتساب خویشاوندی و انتساب به شهر و کشور استفاده شده است و نمونه‌های دیگری مشاهده نمی‌شود و از دلایل آن می‎‌تواند بی اطلاعی راویان رویدادها از پیشه و دین افراد بیگانه باشد.

از نظر ساختار زبانی شیوه‎‌های به‌کاررفته برای ساخت و انتساب نام خانوادگی و شهرت به فرد، ازطریق ساختار نحوی «ترکیب» صورت می‎‌گیرد که شامل دو واژه است که با کسره‎‌ای به هم مرتبط شده‎‌اند و بین دو نوع ترکیب اضافی و وصفی، ترکیب اضافی بیشترین کاربرد را دارد. پس از ترکیب، استفاده از ساختار گروه نیز مشاهده می‎‌شود که از گروه اسمی استفاده می‎‌شود که دارای سه واژه است که بیشتر واژۀ اول و دوم اسم هستند و واژۀ سوم یا صفت است یا اسمی دال بر مفهوم نژاد.

بیشترین ساختار زبانی، ترکیب «نام + کسرۀ اضافه + نام پدر/پدربزرگ/مادر» است. این ساختار برای نام‎‌های ایرانی استفاده شده و فردوسی برای بعضی از نام‎‌های غیرایرانی نیز از این سبک نحوی استفاده کرده است. در ساختار ترکیب، استفاده از الگوی «نام+صفت/نام شهر/کشور/خاندان +/- ی نسبت» فراوان به چشم می‎‌خورد و برای گنجاندن بسیاری از مفاهیم و معانی مندرج در شهرت‎‌ها از این الگو استفاده شده است. در قالب کاربرد ترکیب می‎‌توان از الگوی «نام+ کسره+ نام پدر/قبیله/خاندان + ان» نیز نام برد که کمتر مشاهده می‎‌شود.

پس ازترکیب، به استفاده از ساختار گروه بیشتر توجه شده است. در ساختار گروه الگوی «نام+ کسره+ نام پدر/پدربزرگ/ خاندان + واژه دال بر نژاد» بیشترین کاربرد را دارد. در ساختار گروه از الگو «نام+ نام پدر/ پدربزرگ+ صفت» نیز استفاده فراوان شده است. در همین ساختار، گروه نادری نیز دیده می‎‌شود با الگوی «نام+کسره+ نام پدر + بن (عربی) + نام جد» که احتمال اقتضای وزن برای این کاربرد نادر، قوی است، وگرنه فردوسی برای نام‎‌های عربی و دیگر قبایل انیرانی از الگوهای ساختاری زبان فارسی استفاده کرده است. برای شهرت‎‌های افراد غیرایرانی هم بیشتر از ساختارهای زبانی شهرت ایرانی استفاده شده است.

  در کلِ منظومۀ ویس و رامین نمونه‌های بسیار محدودی مشاهده شد که بتوان آن را برای نام خانوادگی فرد تلقی کرد. این نمونه‌ها فقط منحصر در پنج نمونه است که یک نمونه انتساب به صفت (بدل از نام) پدر است (رستم زر) و سه نمونه انتساب به صفات و ویژگی‎‌های فردی است و یک نمونه انتساب به شهر مشاهده می‎‌شود. یک نمونه انتساب به صفت پدر به‌صورت ترکیب اضافی (نام + صفت بدل از نام) و چهار نمونه به‌صورت ترکیب وصفی (نام + صفت بیانی/نسبی) به کار رفته است. دلیل این قلت کاربرد شهرت، می‎‌تواند نوع غنایی _ عاشقانه منظومۀ ویس و رامین و اقتضای زبان غنایی _ عاشقانه باشد؛ چون در زبان عاشقانه به‌دلیل لزوم افزودن بر صمیمیت از نام کوچک افراد بیشتر استفاده می‎‌شود؛ برخلاف نوع حماسی که زبانی رسمی‎‌تر دارد و اقتضای زبان رسمی، کاربرد نام رسمی‎‌تر یا همان شهرت است.

پورداوود، ابراهیم (1326). فرهنگ ایران باستان. دانشگاه تهران.
برهان، محمدحسین بن خلف تبریزی (1342). برهان قاطع (به کوشش محمد معین). ابن سینا.
حموی، یاقوت بن عبدالله (1397ق). معجم البلدان (ج. 3). دار صادر.
دایره‌المعارف بزرگ اسلامی (1367). (ج. 13). مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
دهخدا، علی اکبر (1377). لغت‌نامه. مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
راشد محصل، محمدرضا (1386). بررسی تاریخی و ساختاری القاب. پژوهش‌های ادب عرفانی، 1(3)، 1-22.
رجب‌زاده، احمد (1378). تحلیل اجتماعی نامگذاری. روش.
رضائی، مهدی (1397). دستور زبان فارسی. میترا.
رستگار فسایی، منصور (1379). فرهنگ نام‌های شاهنامه. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
روشه، گی (1368). تغییرات اجتماعی (منصور وثوقی، مترجم). نی.
رویانی، وحید، و نیازی، مرتضی (1395). تابوی نام در شاهنامه. فرهنگ و ادبیات عامه، 4(9)، 83- 101.
رویانی، وحید، و نیازی، مرتضی (1396). جایگاه نام در ایران باستان. مطالعات ایرانی، 16(32)، 57-73.
زرین‌چیان، غلامرضا (1373). القاب و عناوین در ایران بعد از اسلام. مشکوه، 7(43)، 55 -65.
سعادت، اسماعیل (1391). دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (ج. 1). فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
فتائی، کارگین (1387). نام های خانوادگی ارمنی. فصلنامۀ فرهنگی پیمان، 7(44)، 46-67.
فردوسی، ابوالقاسم. (1387) شاهنامه (به کوشش جلال خالقی مطلق). دایره‌المعارف بزرگ اسلامی.
فرشیدورد، خسرو، و زیرک، ساره (1381). لقب و لقب‌گذاری در ایران. مجلۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، 4(4-5)، 87-99. https://journals.ut.ac.ir/article_11771.html
قائم‌مقامی، سیداحمد (1397). دربارۀ چند نام و لقب ترکی در شاهنامه. جستارهای نوین ادبی، 51(1)، 271 -283. https://doi.org/10.22067/jls.v51i1.80503
قیصری، ابراهیم (1362). فرهنگوارۀ القاب و عناوین بزرگان و مشایخ صوفیه1. مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد، (63و64)، 597-642.
کاتوزیان، ناصر (1385). قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی. میزان.
کاظمی، داریوش (1390). نام‎‌واره‎‌های عرفانی. عرفان اسلامی (ادیان و عرفان)، 8(29)، 59–84.
کیانی، مهرانگیز (1389). القاب و عناوین فرمانروایان در ایران پیش از اسلام. پژوهشنامۀ تاریخ، 5(19)، 1- 25.
گرگانی، فخرالدین اسعد (1395). ویس و رامین (محمد روشن، مصحح). صدای معاصر.
هراری، یووال نوح (1396). انسان خردمند (نیک گرگین، مترجم). فرهنگ نشر نو.
هلیدی، مایکل، و حسن، رقیه (1393). زبان، بافت و متن (محسن نوبخت، مترجم). سیاهرود.